پندهای امام صادق (ع) به ره جویان صادق

پندهای امام صادق (ع) به ره جویان صادق0%

پندهای امام صادق (ع) به ره جویان صادق نویسنده:
گروه: امام صادق علیه السلام

پندهای امام صادق (ع) به ره جویان صادق

نویسنده: آيت الله محمد تقى مصباح يزدى
گروه:

مشاهدات: 22842
دانلود: 3306

پندهای امام صادق (ع) به ره جویان صادق
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 32 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 22842 / دانلود: 3306
اندازه اندازه اندازه
پندهای امام صادق (ع) به ره جویان صادق

پندهای امام صادق (ع) به ره جویان صادق

نویسنده:
فارسی

این کتاب که بخشى از مباحث مطرح شده در درس هاى اخلاق حضرت استاد در جمع طلاب حوزه علمیه قم طى سال هاى 1376 تا 1378 می باشد، نخستین بار توسط انتشارات مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى (رحمه الله) در سال 1381 منتشر گردیده است.
محور اصلى بیست و هشت درس این کتاب، شرح و توضیح مبسوط حدیثى گرانبها از امام صادق (علیه السلام)، خطاب به عبدالله بن جندب است. آن حضرت در این حدیث به بسیارى از مباحث و موضوعات اخلاقى اشاره فرموده اند. هر یک از مطالب این کتاب گنجى گران قدر، توشه اى تمام ناشدنى، و پرتوی درخشان براى ره جویان صادق است.
موضوعاتی چون دوستان واقعی اهل بیت (علیهم السلام) با اشاره به ویژگی های آنان، شرح چگونگی نگاه مؤمن به دنیا، نشانه های ایمان واقعی و علامت های مؤمن حقیقی، توضیح ثمرات استقامت در دین، بیان مفهوم خوف و رجا، اشاره به دام های شیطان، شرح نماز مقبول و راه های رسیدن به جوار الهی و نیز توضیح و بیان نشانه های شیعه واقعی از منظر امام صادق (ع) از جمله مباحثی است که در این کتاب به آن ها اشاره شده است.

درس چهارم: نگاه مؤمن به دنیا

( طُوبى لِعَبْد لَمْ یغْبِطِ الخاطِئینَ على ما اُوتُوا مِن نَعیمِ الدُّنیا و زَهرَتِها، طُوبى لِعَبْد طَلَبَ الْآخِرةَ و سَعى لَها، طُوبى لِمَنْ لَمْ تُلْهِهُ الاَمانىُّ الكاذِبةُ ) .

پرهیز از دل باختگى در برابر دنیا

اگر در مواعظ پیامبر اكرم و اهل بیت عصمت و طهارت عليهم‌السلام دقت كنیم، خواهیم دید كه یكى از مسایل محورى و مهمى كه زیاد بر آن تكیه شده و درباره آن مطالب گوناگونى مؤكداً بیان گردیده مسأله «توجه به آخرت» و «پرهیز از دل باختگى در برابر دنیا» است. در پرانتز عرض مى كنم كه همه تعالیم اهل بیت عليهم‌السلام از قرآن گرفته شده است و سخنان و مواعظ این بزرگواران تابع بیان قرآن كریم و تعلیم و تربیت الهى است. آنان تربیت یافتگان بدون واسطه خدا هستند و قرآن در واقع، عِدل آنها است. به عبارت دیگر، آنها خودشان قرآن مجسّم اند. اگر در زندگى آنان خوب دقت كنیم مصادیق قرآن را یك به یك مى یابیم. در كلمات ایشان هم كه خوب توجه كنیم، مى بینیم برگرفته از قرآن و منطبق بر آن است. خود آنها هم بر این نكته تأكید كرده اند كه آنچه را ما مى گوییم از قرآن است و امتیاز ما بر سایر خلق در این است كه از كلام خداوند چیزهایى را مى فهمیم كه دیگران یا آنها را نمى فهمند یا كم تر مى فهمند.

در هر حال، یكى از مسایلى كه قرآن كریم بر آن تأكید بسیار دارد كم ارزش بودن زندگى دنیا و ناپایدارى آن است. قرآن تأكید دارد كه آخرت برتر و پایدارتر، و زندگى دنیا موجب فریب انسان و بازدارنده او از كمالات است؛ و... تا آن جا كه حتى دل بستگى به زندگى دنیوى در ردیف كفر قرار داده شده است: ( وَ وَیلٌ لِلْكافِرِینَ مِنْ عَذاب شَدِید. الَّذِینَ یسْتَحِبُّونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا عَلَى الاْخِرَةِ ) . (18) طبق این بیان، كافران كسانى اند كه زندگى دنیا را بر آخرت ترجیح مى دهند؛ وقتى امر دایر شود بین خواسته هاى دنیوى و آنچه براى آخرت آنان كارساز است، دنیا و لذت هاى زودگذرش را بر سعادت دائمى و ابدى آخرت ترجیح مى دهند.

در این بخش از روایت، امام صادق عليه‌السلام به شیوه بیانىِ قرآن كریم، به عبدالله بن جندب مى فرماید: «خوشا به حال كسى كه نسبت به كافران حسرت نخورد براى آنچه از نعمت هاى دنیا و زیورهاى آن به ایشان داده شده است! خوشا به حال كسى كه آخرت را برگزید و در راه آن كوشش نمود! خوشا به حال آن كه آرزوهاى دروغین فریبش نداد! »

این روایت امام صادق عليه‌السلام همانند خطاب خداوند به پیامبر اكرم صلى‌الله‌عليه‌وآله در قرآن است كه مى فرماید: ( لا تَمُدَّنَّ عَینَیكَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَیرٌ وَ أَبْقى ) ؛ (19) اى پیامبر، هرگز به متاع ناچیزى كه به آنان در جلوه حیات دنیوى دادیم چشم آرزو مگشا و رزق خداى تو برتر و پاینده تر است. البته باید توجه داشت كه این گونه خطاب هاى قرآنى در ظاهر به شخص پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله است، اما همان گونه كه از ائمّه اطهار عليهم‌السلام روایت شده، اینها از باب «ایاكَ اعنى و اسمعى یا جارَه» و به قول خودمان، «به در مى گویند تا دیوار بشنود» است.

گاهى انسان همین طور كه چشمش باز است و به اطراف نگاه مى كند و كارش را انجام مى دهد، ضمناً بهره هایى را هم كه دیگران در زندگى دارند، مى بیند؛ این نگاه گذرا است؛ اما گاهى انسان به چیزى خیره مى شود و تحت تأثیر آن قرار مى گیرد. در آیه مزبور، خداوند مى فرماید: چشم هایت رابه نعمت هایى كه به دیگران داده ایم، ندوز، به این چیزها خیره نشو. اینها زر و زیور دنیا و بهره هایى است كه به گروهى از مردم داده ایم تا آنها را بیازماییم.

به طورطبیعى، همه مردم دراستفاده از زندگى دنیا و نعمت هاى آن مساوى نیستند. همیشه به صوت تكوینى، چنین اختلافى وجود داشته و تا ابد هم وجود خواهد داشت.

این موضوع دلایل گوناگونى دارد كه در جاى خود باید بحث شود. در هر حال، وقتى نگاه انسان به نعمت هایى بیفتد كه دیگران در اختیار دارند، ممكن است تحت تأثیر واقع شود؛ مثلاً ببیند كه دیگران چه خانه هایى، چه ماشین هایى، چه باغ هایى و... دارند، اما خودش در خانه اى محقّر اجاره نشین است، ماشینى ندارد، باغى ندارد و ده ها مشكل دیگر سر راه او است. وقتى به این گونه نعمت ها و ظواهر زندگى خیره مى شود هوس در او ایجاد مى گردد. وقتى هوس ها تشدید شد به دنبال این مى رود كه خودش هم به آنها دست پیدا كند. ابتدا مى گوید از راه حلال آنها را به دست مى آورم. اما وقتى مى بیند از راه حلال ممكن نیست به سراغ مشتبهات مى رود و كلاه شرعى براى خودش درست مى كند. بعد كه مى بیند با آنها هم كارش به جایى نمى رسد، مجبور مى شود براى رسیدن به خواسته هایش صریحاً از درِ حرام وارد شود؛ مثلاً، براى رسیدن به زندگى بهتر، تا مى تواند قرض مى كند، براى پرداخت آنها تا جایى كه ممكن است چك و سفته مى دهد، بعد براى این كه آبرویش نریزد قرض ربوى مى كند یا خلف وعده مى نماید و... در نتیجه، به حرام مسلّم آلوده مى گردد. این مسیرى است كه افراد زیادى آن را پیموده اند؛ كسانى كه چه بسا دستشان از همه چیز خالى بوده، امادر نتیجه همین هوس ها به ثروت هاى بادآورده دست پیدا كرده اند.

اگر انسان بخواهد به چنین گناهانى و چنان عواقب زشتى مبتلا نگردد، باید از ابتدا جلوى این سرچشمه گناه را سد كند؛ به ظاهر دنیا و مكنت دیگران خیره نشود، بلكه به صورت گذرا به این مسایل بنگرد. درست است كه اینها زیور و زینت زندگى دنیوى است، ولى چشم دوختن به آنها سبب محروم ماندن از زندگى بهتر و پایدار اخروى مى گردد.

حكمت نابرابرى انسان ها در برخوردارى از ظواهر دنیا

خداوند در آیه مزبور، خطاب به پیامبرش صلى‌الله‌عليه‌وآله درباره این كه چرا به برخى از مردم نعمت هاى بیش ترى داده دو نكته بیان مى فرماید:

اول آن كه، افزونى نعمت برخى از مردم نشانه دوستى بیش تر خدا با آنها نیست، بلكه نشانه آزمایش خداوند از آنها است. خداوند در آیه دیگرى، در اشاره به این موضوع مى فرماید: ( أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ ) ؛ (20) اموال و فرزندان شما فقط مایه آزمایش شمایند. در جاى دیگرى مى فرماید: ( وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیرِ فِتْنَةً ) ؛ (21) و شما را به بدى و خوبى مى آزماییم. «فتنه» در اصل به معناى آزمایش است. اموالى هم كه خدا به ما عنایت كرده به همین دلیل «فتنه» خوانده شده است تا معلوم شود كه آیا در به دست آوردن و مصرف آن، احكام شرعى را رعایت مى كنیم یا نه. بنابراین آنچه وسیله آزمایش است ارزش چشم دوختن و خیره شدن ندارد. بله، اگر چیزى بود كه اصالت داشت و ذاتاً مطلوب بود، جا داشت فكرمان را روى آن متمركز كنیم، اما چون وسیله آزمایش است و باید پس از انجام آزمایش رها شود، ارزش تعلّق خاطرو پر كردن اندیشه را ندارد؛ مثل برگ كاغذى است كه در جلسه امتحان به دانش آموز مى دهند تا پاسخ سؤالاتش را روى آن بنویسد؛ نباید در فكر این باشد كه كاغذ زیبایى است یا نه، باید به اصل امتحان بیندیشد تا خوب از عهده آن برآید.

مطلب دومى كه در آیه مزبور بدان اشاره شده، مقایسه این نعمت ها با نعمت هاى اخروى است. تعبیرى كه قرآن در این مورد به كار مى برد تعبیرى پرمعنا و دقیق است: ( و رزقُ ربِّك خیرٌ و اَبقى ) ؛ خداوند رزق آخرت را به خصوص به خودش منتسب مى كند. این مطلب وقتى خوب وضوح مى یابد كه توجه كنیم از نظر قرآن و تعالیم اسلامى، روزى دهنده خداوند است: ( إِنَّ اللّهَ هُوَ الرَّزّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ ) . همه نعمت هاى این دنیا هم در واقع روزى هایى است كه خداوند به انسان داده است. در عین حال مى فرماید: به این نعمت ها كه در واقع، وسیله آزمایش است چشم ندوز، رزق مخصوص خدا چیز دیگرى است؛ رزقُ ربِّك؛ همان رزقى كه درباره شهدا مى فرماید: ( عِنْدَ رِبِّهِمْ یرزَقُونَ ) . (22) چنین رزقى است كه ارزش دارد انسان به دنبال آن باشد و بدان اهتمام ورزد.

شرف رزق خداوند بر روزى هاى دنیوى

این نكته را باید توجه داشت كه از یك نظر، همه رزق ها رزق خدا است، اما آنچه تشریفاً منسوب به او است از ارزشى والا برخوردار است؛ مثل این كه كعبه را «بیتى» (23) معرفى مى كند، در حالى كه همه بیوت متعلَّق به او است. چنین اضافه اى را «اضافه تشریفى» مى گویند؛ یعنى، به دلیل شرافتى كه برخى چیزها دارند، خداوند آنها را به خودش منتسب مى كند. نمونه دیگر این مطلب در عبارت ( َفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی ) (24) است. هر جنبنده اى كه روحى دارد روحش از آنِ خدا است، اما خداوند فقط روح انسان را روح خودش نامیده است.

بنابراین اولا، نعمت هاى دنیوى، همه وسیله آزمایش انسان است. ثانیاً، هیچ كدام از آنها را نمى توان رزق الهى دانست؛ رزق خدایى، كه مورد نظر خداى متعال است، آن است كه در آخرت نصیب بندگان خاصش مى كند: ( تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا وَ اللّهُ یرِیدُ الْآخِرَةَ ) ؛ (25) شما متاع دنیا را مى خواهید و خدا آخرت را مى خواهد.

با همین مضمون (تحت تأثیر قرار نگرفتن از برخوردارى دنیایى دیگران) دو آیه دیگر هم در قرآن داریم: خداوند مى فرماید: ( وَ لا تُعْجِبْكَ أَمْوالُهُمْ وَ أَوْلادُهُمْ إِنَّما یرِیدُ اللّهُ أَنْ یعَذِّبَهُمْ بِها فِی الدُّنْیا وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ كافِرُونَ ) ؛ (26) مبادا از (كثرت) اموال و اولاد آنها به شگفت آیى؛ خدا مى خواهد آنها را در زندگى دنیا بدان ها عذاب كند و در حالى كه كافرند جان آنان را بستاند. آیه دیگر هم آیه 85 سوره توبه است كه با یكى دو كلمه اختلاف، دقیقاً شبیه همین آیه است. این آیات درباره منافقان نازل شده است.

خداوند در این آیات كلمه «اعجاب» را به كار برده است. «اعجاب» مفهومى عمیق تر از این دارد كه انسان فقط از چیزى خوشش بیاید. هرگاه چیزى انسان را تحت تأثیر قرار دهد و او را منفعل كند، مى گوییم او را به اعجاب واداشته است. خداوند به پیامبرش صلى‌الله‌عليه‌وآله مى فرماید: كثرت اموال و اولاد آنها تو را دچار دل مشغولى نكند. آنها طعم زندگى و شیرینى آن را نخواهند چشید. اولین دردسر و زحمت افراد مال دوست در جمع كردن مال است، سپس در نگه دارى آن. به همین دلیل، شیرینى زندگى را درك نمى كنند. هنگام مردن هم وقتى مى بینند تمام آنچه را جمع كرده و با زحمت از آن محافظت نموده بودند از دست مى دهند، هرچه بیش تر نگران و افسرده مى شوند! اموالى را كه با یك عمر زحمت، ظلم و ستم، حق كشى و تجاوز به حقوق دیگران فراهم كرده بودند، همه را یك جا از دست مى دهند. آن گاه در حالى از دنیا مى روند كه كافرند. در مقام تعبیر از مردن چنین كسانى، خداوند نمى فرماید: یموتون، بلكه مى فرماید: ( تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ ) یعنى جانشان درمى آید و بدترین ناراحتى ها را متحمل مى شوند. این همان نتیجه سوء آزمایش است كه در هنگام مرگ ظاهر مى شود. خداوند این تعابیر را به كار مى برد تا انسان را از دل بستن و خیره شدن به زر و زیور دنیا بر حذر دارد.

این كه چرا خداوند كشش و تمایل به سمت این گونه ظواهر دنیا را دردل انسان قرار داده بحث دیگرى است، اما در هر حال روشن است كه این گونه آیات و روایات درصدد تحذیر مردم از چشم دوختن به مظاهر مادى زندگى است.

غبطه ممدوح نسبت به مال دنیا

باید توجه داشت كه نعمت هاى دنیا مخصوص كفّار نیست، بلكه برخى بزرگان و اولیاى خدا هم نعمت هاى زیادى در اختیار داشته اند؛ مثلاً، حضرت سلیمان عليه‌السلام به قدرى از نعمت هاى خداوند بهره مند بود كه قرآن درباره اش تعبیر ( مُلكاً لا ینبعى لاحد مِن بَعدى ) (27) را به كار برده است. در احوال آن حضرت آمده كه جن و انس و حتى حیوانات وحشى و پرندگان هم در اختیارش بودند. بنابراین، چنین نیست كه هركسى نعمتى دارد، حتماً آدم بدى است و این نعمت ها مایه عذاب او خواهد شد، بلكه این گونه نعمت ها اسباب آزمایش اند؛ برخى از آن سربلند بیرون مى آیند و برخى سرشكسته. كسانى كه خدا را فراموش نكنند و از آن براى آخرتشان بهره گیرند سربلند خواهند بود و كسانى كه در جمع كردن این اموال و استفاده از آنها موازین شرع را رعایت نكنند سرشكستگانند. بنابراین عیبى ندارد كه انسان از خدا بخواهد از اموال دنیایى در اختیار او قرار دهد تا در راه آخرت خود از آن استفاده كند. نعمت هایى كه در دست مؤمنان است، اگر موجب غبطه ما بشود در این كه آنها را در راه خدا صرف مى كنند، اشكالى ندارد؛ مانند اموالى كه در دست حضرت خدیجه عليه‌السلام بود و آنها را در راه نشر و احیاى اسلام صرف كرد. آنچه خطرناك است این است كه به داشته هاى دنیایى كافران و اموالى كه در اختیار كسانى است كه از آن براى آخرت خود استفاده نمى كنند حسرت بخوریم. خداوند در قرآن، براى ما مثال مى زند تا ببینیم كسانى كه از مال و مُكنت خود براى آخرتشان استفاده نكردند سرانجامشان چه شد.

قارون كسى بود كه به قدرى از گنج هاى فراوان در اختیارش قرار داده شده بود كه عده اى پهلوان نیرومند باید فقط كلیدهاى گنج هایش را حمل مى كردند: ( آتَیناهُ مِنَ الْكُنُوزِ ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُولِی الْقُوَّةِ ) . (28) او تمام دارایى اش را در برابر قومش به نمایش گذاشت. عده اى از پیروان حضرت موسى عليه‌السلام با خود گفتند: اى كاش، ما هم از این نعمت ها بهره اى داشتیم. آنان با این گفته، كار خلافى نكردند و مرتكب حرامى نشدند، فقط وقتى این همه جواهرات و دارایى را دیدند به هوس افتادند: ( یا لَیتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِی قارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظّ عَظِیم ) . (29)

وقتى قارون از اطاعت حضرت موسى عليه‌السلام سرپیچى كرد و با عذاب خداوند، خود و تمام دارایى اش در زمین فرو رفتند، آنها كه آرزو مى كردند كه دارایى او را داشته باشند، به خود آمدند و گفتند: عجب اشتباهى كرده بودیم، اگر ما هم اموالى مثل او داشتیم امروز به همین وضع مبتلا مى گشتیم؛ گویى خدا بر هر كه بخواهد رزقش را گشاده مى گرداند و گویى خدا كافران را سعادت مند نمى كند: ( وَ اَصبحَ الّذینِ تَمنَّوا مكانَه بالأمسِ یقولونَ ویكأنّ اللَّه یبسطُ الرّزَقَ لِمن یشاءُ مِن عبادهِ و یقدِرُ لَولا اَن مَنَّ اللّهُ علینا لخَسفَ بِنا وَیكأنّه لا یفلحُ الكافرونَ ) . (30)

قرآن مجید این گونه داستان ها را براى این نقل مى كند كه ما تأمّل كنیم و بفهمیم نعمت هایى را كه خدا در اختیار دیگران قرار مى دهد چنان ارزش ندارد كه بخواهیم به آنها خیره شویم و دل ببندیم. بله، اگر انسان از راه صحیح مالى به دست آورد و در راه خدا هم مصرف كند خوب است، اما خود مال ارزش دل بستن ندارد، بلكه صرفاً یك وسیله آزمایش است، یك برگ امتحان است و ارزش آن بستگى به این دارد كه در آن چه پاسخى بنویسیم. پس «خوشا به حال بنده اى كه نسبت به گنه كاران غبطه نخورد براى آنچه از نعمت ها و زیورهاى دنیا به ایشان داده شده است! خوشا به حال بنده اى كه آخرت را برگزید و در راه آن كوشش نمود! خوشا به حال آن كه آرزوهاى دروغین و آرزوهاى غیر واقعى فریبش نداد! »

درس پنجم: دعوت به اهل بیت عليهم‌السلام با رفتار و گفتار

( رَحِمَ اللَّهُ قوماً كانوا سِراجاً و مَناراً، كانوا دُعاةً اِلینا باَعمالِهم و مَجْهُودِ طاقَتِهِم لَیسوا كَمَن یذیعُ اَسرارَنَا ) .

تأثیرات گفتارى و رفتارى انسان ها بر یكدیگر

بدون شك، همه انسان ها در زندگى اجتماعى خود به صورت هاى گوناگون، بر یكدیگر آثارى مطلوب یا غیر مطلوب مى گذارند. بیش تر این تأثیرها از راه گفتار است، و درصد كم ترى نیز از راه رفتار مى باشد. این مسأله موضوع بحثى گسترده در چندین رشته از علوم انسانى است كه البته اصل آن مربوط به روان شناسى است. بنابراین با ذكر چند جمله نمى توان تمام جوانب این موضوع را مورد بحث قرار داد. ما در این جا به اجمال، به چند نكته اشاره مى كنیم:

تأثیر گفتارى انسان ها بر یكدیگر گاهى به صورت تعلیم و تعلّم جلوه مى كند و رابطه بین معلم و متعلّم را مى سازد، خواه به صورت تعلیم و تعلّم رسمى باشد و خواه غیر رسمى. البته دایره تعلیم و تعلّم بسیار گسترده است و به اشكال بسیار متنوعى مى تواند صورت پذیرد. یكى از اَشكالِ آن «تبلیغ» است. تأثیرى كه دستگاه هاى تبلیغاتى بر افراد دارند از دیگر دستگاه هاى تعلیم و تربیت كم تر كه نیست، بلكه گاهى بیش تر هم هست. گاهى بدون این كه خودمان توجه داشته باشیم كه از كجا تأثیر پذیرفته ایم، احساس مى كنیم كه رفتارمان تغییر كرده، دیروز طورى بوده ایم و امروز طور دیگرى شده ایم. بسیارى از اوقات تصور مى كنیم خودمان خواسته ایم تغییر كنیم و عاملى بر ما تأثیر نگذاشته، اما واقعیت آن است كه تحت تأثیر واقع شده ایم و رفتارمان را از جایى اقتباس كرده ایم.

دامنه تأثیرگذارى رفتارى بر دیگران نیز بسیار متغیر است. در سطح كلان، مى توان به تأثیرگذارى گروه هاى اجتماعى اشاره كرد. نمونه بارز آن گروه هایى است كه چه پیش از انقلاب و چه پس از آن در كشور خود ما تشكیل شد و افراد زیادى جذب این گروه ها شدند. در سطح پایین، مى توان به تأثیر یك دانش آموز بر یك كلاس مثال زد. دانش آموزى كه در كلاس موقعیت بهترى از لحاظ بیان یا جاذبه گفتارى یا مانند آن دارد، مى تواند بیش از نود درصد دانش آموزان را از نظر طرز فكر و رفتار، از لحاظ نوع لباس، نشستن در كلاس و مانند آن تحت تأثیر قرار دهد. اصل این مسأله تحقیق شده و با تجربه به اثبات رسیده است. براى مثال، دانش آموزى كه لباس خاصى مى پوشد، در مدت كوتاهى دیگران هم به آن لباس علاقه مند مى شوند و از او تقلید مى كنند. در سایر زمینه هاى رفتارى و یا گفتارى نیز مسأله به همین صورت است. مثلاً گاهى كسى مسأله اى را مطرح مى كند و براى آن استدلال منطقى ارائه مى كند و شنونده تحت تأثیر آن استدلال حرف او را مى پذیرد. اما گاهى استدلال محكم نیست، ولى نحوه بیان و برخورد گوینده طورى است كه مخاطب را تحت تأثیر قرار مى دهد؛ مثلاً، گوینده شخصى درست كار و موجّه است. در این جا 50 درصد تأثیر حرفش به دلیل شخصیت مقبول او و موقعیتى است كه نزد مخاطب دارد. عكس این مطلب هم صادق است.

به دلیل همین تأثیراتى كه از رفتار و گفتار ناشى مى شود، اسلام بر مسایلى از قبیل دعوت، ارشاد، تبلیغ، امر به معروف و نهى از منكر تأكید كرده است.

ضرورت توجه به سطح مخاطب در گفتار

طبع انسان، به خصوص جوان ها، این گونه است كه وقتى سخن تازه اى مى شنوند دوست دارند آن را براى دیگران نقل كنند. اصل این مسأله امرى طبیعى است و اشكالى هم ندارد، اما در این باره باید نكاتى را مد نظر داشته باشیم؛ از جمله این كه به نوع مخاطبمان توجه داشته باشیم و دقت كنیم كه آیا سخن ما در او چه تأثیرى بر جاى مى گذارد. آیا اگر مطلبى علمى است، مخاطب توان درك آن را دارد؟ بسیارى از معارف براى همه مردم قابل درك نیست. در نقل مطالب، باید به ظرفیت ذهنى و پایه معرفتى افراد توجه داشت؛ همه چیز را نباید براى همه كس گفت.

در ارتباط با نكته اى كه متذكر شدیم، در كتب روایى بابى به نام «كتمان سرّ» وجود دارد. روایات بسیارى از ائمّه هدى عليهم‌السلام در این زمینه وارد شده است كه اسرار ما را كتمان كنید و به دیگران نگویید. شاید سؤال شود كه مگر اسرارچه بوده است كه نباید به دیگران گفته مى شده است؟ یا چرا بعضى از افرادى كه اسرار آنها را فاش كرده اند مورد لعن واقع شده اند؟ یا چرا اگر بر برخى افراد بلاهایى نازل شده، علت آن افشاى اسرار اهل بیت عليهم‌السلام ذكر شده است؟ آیا ما هم اسرارى مى دانیم كه باید از دیگران كتمان كنیم؟ آیا این روایات شامل حال ما هم مى شود یا فقط شامل عده اى از اصحاب سرّ مى شود كه باید آنها را كتمان كنند؟ آیا همه چیز را مى توان همه جا گفت؟ ملاك این مطلب چیست؟

در این قسمت از روایت عبداللّه بن جندب، امام صادق عليه‌السلام به همین مطلب اشاره دارد كه انسان در مقام راهنمایى دیگران، باید به ظرفیت مخاطب توجه داشته باشد. نباید همه مطالب را یك جا به مخاطب منتقل كرد. ممكن است فردى ظرفیت پذیرش این حجم از مطالب را نداشته باشد. علاوه بر این، برخى از موضوعات از جمله معارف بلند درباره توحید یا مقامات انبیاء عليهم‌السلام و اولیا است كه همه كس توان درك آن را ندارد. این نوع مطالب، از جمله اسرار محسوب مى شود كه نباید به همه كس گفت، و گرنه موجب گمراهى آنها مى شود. پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله در روایتى مى فرمایند: ( لَوْ عَلِمَ ابوذر ما فى قلبِ سلمان لَقَتَلَهُ ) ؛ (31) اگر ابوذر بدان چه در دل سلمان مى گذرد آگاهى مى یافت او را مى كشت! این با وجود آن است كه پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله بین این دو برادرى ایجاد كرده بود و آنها هر دو، از نظر پایه ایمان و معرفت، در سطحى بالا و نزدیك به هم قرار داشتند.

از این مطلب به دست مى آید كه معارف بلندى وجود دارد كه به لفظ در نمى آید؛ وقتى به صورت لفظ درآید، مردم معناى دیگرى از آن مى فهمند. بنابراین نباید آنها را نزد هر كس مطرح كرد، و گرنه یا گوینده را متهم به كفر مى نمایند یا خودشان به كفر كشیده مى شوند و یا نسبت به دیگران سوءظن پیدا مى كنند.

این مسأله در مورد كتاب و نوشته نیز صادق است؛ همه چیز را نباید در هر كتابى نوشت، و گرنه ممكن است موجب انحراف برخى از مردم شود یا مطابق معناى عامیانه و عرفى تفسیر گردد؛ براى مثال مى توان به مسأله «وحدت وجود» در فلسفه و عرفان اشاره كرد. بسیارى از این كلمه معنایى مى فهمند كه با معناى مورد نظر فلاسفه و عرفا تفاوت دارد و به همین دلیل، عرفا را متهم به كفر مى كنند و مى گویند: اگر «همه چیز خدا است» یا «مجموع عالم وقتى با هم تركیب شود خدا خواهد شد»، این كفر است. اما عرفا هیچ گاه «وحدت وجود» را به این معنا نگفته اند. ممكن است ما آنچه را عرفا مى گویند، نفهمیم، اما این معنایش آن نیست كه آنان معناى غلطى اراده كرده اند. ممكن است معناى بلندى مورد نظر باشد كه لفظ از ترسیم آن عاجز است.

نظیر این مطلب درباره مقامات انبیا و اولی عليهم‌السلام نیز وجود دارد. بر حسب روایتى، روزى پیامبر اكرم صلى‌الله‌عليه‌وآله در جایى نشسته بودند و حضرت على عليه‌السلام از مقابل ایشان عبور كرد. حضرت فرمودند: «اگر نمى ترسیدم كه مردم درباره برادرم، على عليه‌السلام ، چیزهایى را بگویند كه نصارا درباره عیسى بن مریم عليه‌السلام گفتند، مقامات او را به درستى بیان مى كردم. » (32) یعنى حضرت على عليه‌السلام مقاماتى دارد كه اگر رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله آنها را براى مردم مى گفت، موجب سوء فهم مى شد و همان گونه كه مسیحیان عیسى عليه‌السلام را خدا دانستند، مسلمان ها هم على عليه‌السلام را خدا مى خواندند! در همین حال هم عده اى نمى توانند حقیقت مقام او را درك كنند و «على اللّهى» شده اند. بدین روى، رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله همه مقامات حضرت على عليه‌السلام را حتى براى اصحاب خاص خود بیان نكرده اند.

اگر مى بینیم امروزه درباره برخى از شخصیت هاى بزرگ اختلاف هایى بین افراد وجود دارد به دلیل تفاوت مراتب فهم آنها است؛ مثلاً، همه نمى توانند عظمت مقام حضرت زهرا عليها‌السلام را درك كنند. این افراد ـ العیاذ بالله ـ مبغض اهل بیت عليهم‌السلام نیستند، بلكه فهمشان بیش از این نیست. نباید توقع داشت همه مردم در مرتبه معرفت خواص اولیاى خدا باشند.

 

«اسرار» یا گفتار بیرون از حد تحمل

در مقام ارشاد و تعلیم باید ظرفیت شنونده را در نظر داشت و چیزهایى را به او گفت كه صلاحیت آن را دارد. آنچه را شنونده صلاحیت شنیدنش را ندارد از «اسرار» است. یكى از مطالبى كه از اسرار است و نباید نزد همه كس اظهار كرد ـ همان گونه كه ذكر شد ـ معارفى درباره توحید، انبیا و اولی صلى‌الله‌عليه‌وآله است. اگر به این مسأله توجه نكنیم موجب گمراهى دیگران شده ایم و به اختلاف میان امّت دامن زده ایم. اما اسرار مختص همین مسایل نیست. گاهى برخى اسرار مربوط به مسایل اجتماعى و سیاسى است.

ائمّه پس از امام حسین عليهم‌السلام بیش تر عمرشان را در حال تقیه گذراندند؛ زیرا حكومت نمى توانست سخن آنان را مبنى بر ادعاى به حق بودن و شایستگى بر خلافت بپذیرد. اگر آنان همه جا به این واقعیت تصریح مى كردند با آنها همان گونه برخورد مى كردند كه با ائمّه پیش از آنان؛ و همه ایشان را به زودى به شهادت مى رساندند. به همین روى مى بینیم براى اظهار این مطالب، ابتدا اهل آن را پیدا مى كردند، ظرفیت او را مى سنجیدند، پس از آن به تدریج او را آماده مى كردند، بعد توضیح مى دادند كه امام حقیقى كیست، چرا مدعیان دروغین خلافت، شایستگى این منصب را ندارند، و.... ما بحمدالله، در یك كشور شیعى زندگى مى كنیم و برخى از این مطالب را به راحتى مى توانیم مطرح كنیم؛ اما همین مطالب را هنوز هم در دیگر كشورهاى مسلمان نمى توان به صورت عریان مطرح كرد. بنابراین حفظ این اسرار یكى از واجبات است، و گرنه ممكن است در خون امام معصوم شریك شویم.

از این رو، در این بخش از فرمایشات امام صادق عليه‌السلام به عبداللّه بن جندب، از یك سو، از كسانى كه روش صحیحى در ارشاد دیگران دارند به صورت تلویحى، تعریف شده است و از سوى دیگر، از كسانى كه اسرار ائمه عليهم‌السلام را فاش مى كنند نكوهش گردیده است.

در زمان امام صادق عليه‌السلام تعداد معدودى از مردم امامت ایشان را قبول داشتند و سایر مردم از حقانیت ایشان مطّلع نبودند. حتى در بین امام زاده ها نیز برخى از آنها با وجود آن كه افرادى صالح بودند، اما مسایل امامت را به درستى نمى دانستند. امام راحل رحمه‌الله یكى دو بار در بیاناتشان این مطلب را فرمودند كه: مسأله ائمّه اثنا عشر، كه براى ما روشن است، خیال نكنید كه از روز اول براى همه مردم این چنین روشن بود.

در روایتى آمده است كه میان امام باقر عليه‌السلام و زید بن على بن الحسین عليه‌السلام بحثى واقع شد. (حضرت زید از شهداى بزرگوار اسلام است كه روایات متعددى در مدح ایشان رسیده است. وى براى خدا قیام كرد و با حكومت غاصب جنگید.) بحث بر سر این بود كه پس از امام باقر عليه‌السلام چه كسى باید امام شود؟ حضرت زید استدلال مى كرد كه «پدرم به من بسیار علاقه مند بود، حتى غذا را لقمه مى گرفت و در دهان من مى گذاشت. » امام باقر عليه‌السلام هم در پاسخ مى گفتند: اگر امامت پس از ایشان حق شما بود، پس چرا به من نگفتند؟ (33)

نكته در این است كه در زمان خود ائمّه هدى عليهم‌السلام هم مطالبى وجود داشته كه حتى گاهى براى نزدیكانشان روشن نبوده و به صورت محرمانه بیان مى كرده اند. البته برخى از این مسایل در این زمان و در جامعه ما آن حساسیت را ندارد، اما به هر حال، چیزهایى مطرح مى شود كه باید در اظهار آنها سطح مخاطب را در نظر گرفت.

امام صادق عليه‌السلام در این روایت شریف مى فرمایند: ( رَحِمَ اللَّهُ قوماً كانوا سِراجاً و مَنار ) ؛ خداوند رحمت كند (آن دسته از شیعیان ما را) كه چراغ و راهنمایى براى دور و نزدیك بودند. «سراج» اعم است از چراغ كوچك و بزرگ، در پایین نصب شود یا در جاى بلند؛ اما وقتى در كنار «منار» قرار گیرد به معناى چراغ كوچك است و «منار» به معناى چراغ پرنورى است كه در جاى بلندى قرار مى دهند تا رهروان راه خود را به وسیله آن بیابند. این هم كه به مناره منار گفته مى شود از همین جهت است كه مناره در سابق، بلندیى بوده كه در آن چراغ روشن مى كردند تا از فاصله دور قابل رؤیت باشد و مردم و مسافران در شب با دیدن آن راه خود را پیدا كنند و گم نشوند. در هر حال منظور حضرت از این سخن كه «خدا رحمت كند كسانى را كه چراغ و منار بودند» كسانى است كه هم نزدیكان خود را راهنمایى مى كنند و هم كسانى را كه از آنها دور هستند.

توافق گفتار با كردار؛ شرط اصلى تأثیر گفتار

از دیگر نكاتى كه در مقام ارشاد و تعلیم دیگران، به خصوص در تربیت و تبلیغ مذهب صحیح، باید بدان توجه داشته باشیم این است كه رفتار و گفتارمان با هم توافق داشته باشد. «نور» به آرامى و ملایمت در دیگران اثر مى گذارد، در حالى كه «نار» مى سوزاند و آزار دهنده است. در مقام ارشاد و هدایت دیگران، باید مثل نور بود، نه نار. نباید طورى حرف بزنیم كه مخاطب و شنونده اذیت شود، نباید با تندى و خشونت برخورد نماییم، باید با ملایمت رفتار كنیم تا حرف حق در شنونده اثر كند. امام صادق عليه‌السلام در ادامه حدیث مى فرمایند: ( كانوا دُعاتاً اِلینا باَعمالِهم و مَجْهُودِ طاقَتِهِم ) ؛ آنان (نه با زبان تنها بلكه) با اعمالشان و نهایت توانشان مردم را به سوى ما دعوت مى كنند.

همان گونه كه اشاره شد، گاهى رفتار یك شخص موجب مى شود كه دیگران به او متمایل شوند و اگر سخنش ضعف و نقصى داشته باشد با رفتار و شخصیتش جبران مى شود. بنابراین، در مقام ارشاد و نصیحت، تأثیر عمل كم تر از گفتار نیست. به همین دلیل حضرت مى فرماید: خدا رحمت كند گروهى را كه با عمل و تمام توان خود در هدایت مردم تلاش كردند.

باید توجه داشته باشیم كه وظیفه ما فقط عمل فردى به دستورات اسلام نیست؛ یكى از بزرگ ترین وظایف ما هدایت دیگران است، چه روحانى باشیم ـ كه رسماً این مسؤولیت را پذیرفته ایم ـ و چه غیر روحانى. هر كس باید به قدر توان خود دیگران را هدایت كند:

اگر بینى كه نابینا و چاه است

اگر خاموش بنشینى گناه است (34)

وقتى مى بینیم دیگران گمراه مى شوند، باید دست آنها را بگیریم و راهنمایى شان كنیم. این راهنمایى وقتى مؤثر واقع مى شود كه رفتار ما با گفتارمان همراه باشد. حتى گاهى اگر رفتار ما درست باشد، به گفتار هم نیازى نیست، به شرط آن كه هدایت را وظیفه خود بدانیم و مراقب رفتار و گفتارمان باشیم. باید توجه كنیم كه ما مى توانیم براى همسر، فرزند، دوستان و نزدیكانمان الگو باشیم.

امام صادق عليه‌السلام در بخش دیگرى از سخنانشان به صورت تلویحى، از كسانى كه مى خواهند مردم را به سوى ائمّه اطهار عليهم‌السلام هدایت كنند اما كارشان نتیجه منفى دارد، نكوهش مى كنند: ( لیسَ كَمَنْ یذیعُ اَسرارَن ) ؛ نه مانند كسانى كه اسرار ما را فاش مى كنند. چنین كسانى به جاى آن كه به شیوه اى صحیح، مردم را به راه درست رهنمون شوند، با افشاى اسرار اهل بیت عليهم‌السلام ، از هدایت آنها جلوگیرى مى نمایند. بنابراین، باید مراقب باشیم و بكوشیم كه رفتارمان در دیگران اثر مطلوب داشته باشد و موجب هدایت آنان گردد نه آن كه خداى ناكرده آنان را به گمراهى بیفكند.