پندهای امام صادق (ع) به ره جویان صادق

پندهای امام صادق (ع) به ره جویان صادق0%

پندهای امام صادق (ع) به ره جویان صادق نویسنده:
گروه: امام صادق علیه السلام

پندهای امام صادق (ع) به ره جویان صادق

نویسنده: آيت الله محمد تقى مصباح يزدى
گروه:

مشاهدات: 22845
دانلود: 3306

پندهای امام صادق (ع) به ره جویان صادق
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 32 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 22845 / دانلود: 3306
اندازه اندازه اندازه
پندهای امام صادق (ع) به ره جویان صادق

پندهای امام صادق (ع) به ره جویان صادق

نویسنده:
فارسی

این کتاب که بخشى از مباحث مطرح شده در درس هاى اخلاق حضرت استاد در جمع طلاب حوزه علمیه قم طى سال هاى 1376 تا 1378 می باشد، نخستین بار توسط انتشارات مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى (رحمه الله) در سال 1381 منتشر گردیده است.
محور اصلى بیست و هشت درس این کتاب، شرح و توضیح مبسوط حدیثى گرانبها از امام صادق (علیه السلام)، خطاب به عبدالله بن جندب است. آن حضرت در این حدیث به بسیارى از مباحث و موضوعات اخلاقى اشاره فرموده اند. هر یک از مطالب این کتاب گنجى گران قدر، توشه اى تمام ناشدنى، و پرتوی درخشان براى ره جویان صادق است.
موضوعاتی چون دوستان واقعی اهل بیت (علیهم السلام) با اشاره به ویژگی های آنان، شرح چگونگی نگاه مؤمن به دنیا، نشانه های ایمان واقعی و علامت های مؤمن حقیقی، توضیح ثمرات استقامت در دین، بیان مفهوم خوف و رجا، اشاره به دام های شیطان، شرح نماز مقبول و راه های رسیدن به جوار الهی و نیز توضیح و بیان نشانه های شیعه واقعی از منظر امام صادق (ع) از جمله مباحثی است که در این کتاب به آن ها اشاره شده است.

درس نهم: شرط نجات بخش بودن ولایت اهل بیت عليهم‌السلام

( یا ابْنَ جندب، لا تَقُل فىِ المُذْنِبینَ مِن أَهلِ دَعْوَتِكُم اِلاّ خَیراً و اسْتَكینُوا اِلىَ اللّهِ فى تَوْفیقِهِم وَ سَلوا التوبةَ لَهُم فَكُلُّ مَن قَصَدَنا و تَوَلاّنا و لم یوالِ عَدُوَّنا و قالَ ما یعْلَمُ و سَكَتَ عمّا لا یعْلَمُ اَو اَشكَلَ عَلیه فهو فى الْجَنَّةِ ) .

تحذیر از بدگویى نسبت به شیعیان و سفارش به سكوت از نادانسته ها

در ادامه روایت، امام صادق عليه‌السلام مؤمنان را از بدگویى نسبت به شیعیان بر حذر داشته و به ایشان سفارش مى كند كه حتى اگر برخى از شیعیان گناه كار باشند، جز سخن خیر، چیز دیگرى درباره آنها نگویند، بلكه با خضوع و خشوع و التماس، دعا كنند كه خداوند به آنها توفیق دهد گناهانشان را ترك و توبه كنند تا مشمول آمرزش حق تعالى قرار گیرند.

این یك دستور اخلاقى است كه مؤمنان نباید به محض این كه خطایى از برادران دینى خود مشاهده كردند، با آنها قطع رابطه كنند و ایشان را منحرف، غیر قابل هدایت و اهل جهنم بدانند. اگر شیعیان گناه كار هستند ولى اساس ایمان و اعتقادشان درست است، باید خالصانه برایشان دعا كنیم كه خداوند توفیق توبه و ترك گناه به آنها عطا فرماید.

انسان باید نسبت به مؤمنان حُسن ظن داشته باشد؛ بر فرض اگر گناهى هم كرده اند، فقط همان كارشان را بد بداند و نسبت به خودشان دشمنى نداشته باشد. روایتى هم در این باره وجود دارد كه مى فرماید: خداوند كسانى را كه مؤمن هستند و ایمانشان را حفظ مى كنند دوست دارد؛ اگر آنها كار بدى بكنند، خداوند همان كار بدشان را دشمن مى دارد، اما خودشان را دشمن نمى دارد. بر عكس، اگر كسانى از ریشه فاسد بوده و عقایدشان درست نباشد، اگر كار خوبى هم انجام دهند، خداوند كار خوبشان را دوست مى دارد اما خودشان را دوست نمى دارد.

ما نیز باید نسبت به دیگران این گونه باشیم؛ اگر كسى مؤمن و اعتقادش صحیح است، باید او دوست داشته باشیم، اگر گناهى هم مى كند، آن گناهش را دشمن بداریم و دعا كنیم خداوند به او توفیق دهد گناهش را ترك كند و آمرزیده شود.

حضرت در ادامه مى فرماید: هر كس سراغ ما بیاید و ولایت ما را پذیرفته و ولایت دشمنان ما را نپذیرفته باشد، به این شرط كه هر چه مى داند بگوید و از گفتن چیزهایى كه نمى داند پرهیز كند و در زمینه هایى كه برایش مشكل و مشتبه است سكوت نماید، مشمول شفاعت ما شده و به بهشت مى رود.

بر این اساس، اگر از شخصى سؤالى پرسیده شود كه نسبت به آن علم ندارد، باید سكوت كند و از اظهار نظر خوددارى نماید. بسیارى از افراد هستند كه وقتى مسأله اى مطرح مى شود، بدون این كه درباره آن علم داشته و تحقیق كرده باشند، به انكار آن مى پردازند، در حالى كه دلیل انكار خود را نیز نمى دانند. انسان مؤمن باید این شجاعت را داشته باشد كه اگر در مسایل دینى و غیر آن از او سؤالى شد با صراحت بگوید: «نمى دانم؛ از كسى كه تحقیق بیش ترى در این زمینه كرده و متخصص تر است بپرسید. از سوى دیگر، كسانى كه درباره موضوعى خوب تحقیق كرده اند و نسبت به آن علم و آگاهى دارند، باید محكم و استوار روى حرفشان بایستند و از آن دفاع نمایند.

تأثیر ولایت اهل بیت عليهم‌السلام در سعادت انسان؛ مطلق یا مشروط؟

یك مسأله اساسى كه منشأ خیلى از ابهامات شده، این است كه برخى گمان مى كنند چون ولایت ائمه اطهار عليهم‌السلام را قبول دارند، اگر هر گناهى را انجام دهند، آمرزیده مى شوند و از طرف دیگر اگر كسى ولایت ائمه عليهم‌السلام را قبول نداشته باشد، هر چند عبادات زیادى انجام دهد، خداوند از او نمى گذرد و به جهنم مى رود.

بر این اساس ـ و با توجه به روایات زیادى كه در این باره وجود دارد ـ كسانى تصور مى كنند همین كه شیعه هستند و ائمه اثنا عشر را دوست دارند، اگر گناهى نیز مرتكب شوند، مشمول شفاعت ائمه معصومین عليهم‌السلام قرار مى گیرند. آنها چنین مى پندارند كه اگر بر فرض در روضه امام حسین عليه‌السلام شركت كنند و خود را شبیه گریه كنندگان قرار دهند، با توجه به روایت: ( من بكى اَوْ اَبكى اَوْ تباكى للحسین وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ ) (65) همه گناهانشان آمرزیده مى شود. اگر كسى با این دید به روایت نگاه كند، از یك طرف باعث مى شود دیگر هیچ ابایى از گناه كردن نداشته باشد؛ زیرا فكر مى كند مثلاً سینه زدن در یك شب عاشورا و تباكى براى سیدالشهد عليه‌السلام ، جبران همه گناهان او را مى كند، از سوى دیگر چنین فردى نسبت به كسانى كه امامت ائمه معصومین عليهم‌السلام را قبول ندارند، بیش از حد بدبین مى شود. روایتى هم به این مضمون داریم كه اگر كسى ولایت اهل بیت عليهم‌السلام را قبول نداشته باشد، اگر بین ركن و مقام عبادت كند به طورى كه مثل مشك خشكیده اى شود، خداوند او را به جهنم مى برد.

صرف نظر از این كه آیا سند چنین روایاتى صحیح است یا خیر، بیان چند نكته در این خصوص ضرورى است كه در ادامه به آنها اشاره مى كنیم.

تلازم ایمان و عمل

یك مسأله اعتقادى مهم این است كه آیا ایمان و عمل هر دو، شرط سعادت هستند یا ایمان به تنهایى و یا عمل به تنهایى كافى است؟ به عبارت دیگر آیا اصل ایمان است یا عمل، یا هر دو؟

پاسخ اجمالى این سؤال این است كه بدون شك از نظر قرآن كریم، عمل بدون ایمان ارزشى ندارد. اگر كسى خداوند، روز قیامت، پیامبر اسلام صلى‌الله‌عليه‌وآله و ائمه معصومین عليهم‌السلام را قبول نداشته باشد، هر كار خوبى هم كه انجام دهد، باعث سعادت آخرتش نمى شود. اصولا كسى كه اعتقادى به بهشت و جهنم و روز قیامت ندارد چگونه مى خواهد به بهشت برود؟! خداوند در قرآن كریم مى فرماید: ( وَ الَّذِینَ كَفَرُوا أَعْمالُهُمْ كَسَراب بِقِیعَة یحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً حَتّى إِذا جاءَهُ لَمْ یجِدْهُ شَیئاً وَ وَجَدَ اللّهَ عِنْدَهُ فَوَفّاهُ حِسابَهُ وَ اللّهُ سَرِیعُ الْحِسابِ ) ؛ (66) و آنان كه كافرند، اعمالشان در مَثَل به سرابى ماند در بیابان هموار بى آب كه شخص تشنه آن را آب پندارد و به جانب آن شتابد، چون بدان جا رسد هیچ آب نیابد و آن كافر، خدا را حاضر و ناظر اعمال خویش ببیند كه به حساب كارش تمام و كامل برسد [و كیفر كفرش بدهد] و خدا با سرعت به حساب تمام خلایق رسیدگى مى كند.

مردم معمولاً كسانى را كه كارهاى خوب زیاد و بزرگى انجام مى دهند، مثلاً بیمارستان مى سازند یا پول هاى خیلى كلان خرج مى كنند، بسیار محترم مى شمارند، حال آن كه شاید به دلیل عدم اعتقاد به روز قیامت و... كارهاى آنها در نظر خداوند ارزشى نداشته باشد. ممكن است بعضى بپرسند، مگر مى شود كسى كه برق را اختراع كرده و امروزه مردم تمام دنیا از اختراع او استفاده مى كنند به بهشت نرود؟ پاسخ این است كه از نظر قرآن اگر همین فردى كه برق را اختراع كرده است، وجود خداوند، و حقانیت اسلام، پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله ، قرآن و ائمه اثنا عشر عليهم‌السلام نیز برایش ثابت شده باشد ولى تمام آنها را از روى عناد انكار كرده باشد، به بهشت نمى رود.

كسى كه از روى عمد حقیقتى را انكار كند و با این كه مى فهمد یا مى تواند بفهمد، كوتاهى كند، هر كار خوبى هم كه انجام دهد، موجب سعادت اخرویش نمى شود. البته ممكن است خداوند در دنیا جزاى كار خوب او را بدهد، اما در رسیدگى به اعمال او در آخرت تأثیرى ندارد.

بنابراین از نظر اسلام و قرآن، اگر كسى ایمان نداشته باشد؛ یعنى معارف الهى برایش ثابت شده باشد و عمداً آنها را انكار كند، نه تنها به بهشت نمى رود، حتى بوى بهشت را هم استشمام نمى كند: «لا یجِدُ ریحَ الجَنَّة». عكس این مطلب نیز ممكن است وجود داشته باشد؛ یعنى كسى كه ایمان دارد اما هیچ كار خوبى انجام نمى دهد. البته شاید اصلا فرض این كه كسى ایمان داشته باشد و هیچ عمل صالحى انجام ندهد، درست نباشد؛ چون كسى كه ایمان دارد حداقل یك «الله اكبر» مى گوید، یك سجده براى خدا مى كند، در پیشگاه الهى خضوع دارد و.... معناى ایمان این است كه شخص، اینها را قبول دارد و قطعاً این عقیده در زندگى او اثرى ـ هرچند محدود و كم ـ خواهد داشت. غیر ممكن است كسى به مطلبى ایمان داشته باشد ولى هیچ اثرى در زندگى او بر جاى نگذارد. اگر قبول دارد كه «خدا هست»، حتى اگر لال باشد و نتواند «الله اكبر» بگوید، حداقل در دلش خضوعى براى خدا انجام مى دهد. بنابراین فرض این كه كسى ایمان واقعى داشته باشد ولى هیچ عمل صالحى انجام ندهد، بسیار مشكل است. فرض معقولش مثلاً این است كه نوجوانى در ابتداى رسیدن به سن تكلیف، خدا را بشناسد و ایمان بیاورد ولى به محض ایمان آوردن، از دنیا برود و فرصت نكند عمل صالحى انجام دهد.

در هر حال، ایمان به تنهایى مى تواند منشأ سعادت باشد به شرط آن كه فرض صحیحى داشته باشد. ادعاى كسانى كه مى گویند ایمان داریم اما در تمام عمرشان نه تنها یك كار خیر انجام نمى دهند بلكه مرتكب جنایات فراوانى نیز مى شوند، منطبق با واقعیت نیست و دروغ مى گویند. ایمان واقعى با ترك همه اعمال صالح امكان ندارد؛ مگر این كه كسى فرصت انجام چنین اعمالى را پیدا نكرده باشد. اصل این كه ایمان مى تواند منشأ سعادت بشود، فى نفسه صحیح است اما لازمه ایمان، عمل صالح است به شرط این كه شرایط آن فراهم باشد و شخص فرصت داشته باشد تا عمل صالحى انجام دهد.

اما اگر لازمه ایمان، عمل صالح است و انسان مؤمن گناه نمى كند، پس چرا مؤمنان فراوانى هستند كه مرتكب گناه مى شوند؟ در پاسخ به این سؤال باید بگوییم كه آنها مؤمن هستند اما ایمانشان ضعیف است؛ یعنى وقتى شهوت و غضب بر آنها غالب مى شود، لازمه ایمان را فراموش مى كنند و مرتكب گناه مى شوند. با توجه به روایاتى كه در این زمینه وجود دارد، به هنگام انجام گناه، روح ایمان از فرد مؤمن جدا مى شود و در آن لحظه مؤمن نیست ـ اما كافر هم نمى شود ـ و وقتى شهوت و یا غضبش فروكش كرد، دوباره روح ایمان برمى گردد. انسان مؤمنى كه فى الجمله عمل صالحى هم انجام داده است، ولى به دلیل غلبه شهوت و غضب مرتكب گناه مى شود، اگر انجام همان گناه، موجب شود كه به طور كلى معتقدات و لوازم ایمان را فراموش كند و هر روز بر گناهانش ـ آن هم گناهان كبیره ـ افزوده شود، چنین فردى در معرض كفر قرار دارد: ( ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذِینَ أَساؤُا السُّواى أَنْ كَذَّبُوا بِآیاتِ اللّهِ وَ كانُوا بِها یسْتَهْزِؤُنَ؛ ) (67) سرانجام كار آنان كه به آن اعمال زشت و كردار بد پرداختند این شد كه كافر شده و آیات خدا را تكذیب و تمسخر كردند. طبیعى است دلى كه این قدر به گناه آلوده شده است، دیگر لیاقت ایمان ندارد. ایمان چنین فردى كم كم ضعیف مى شود و بعد به طور كلى از بین مى رود و دیگر باز نمى گردد.

البته انسانى كه ایمان صحیحى دارد و كار خیر هم انجام مى دهد، باز هم باید خطر را همیشه جلوى چشم خود ببیند؛ زیرا اگر خداى ناكرده به دلیل حبّ شهوت و شهرت و مقام، حرص دنیا، حسد و... به گناه آلوده شود، ممكن است در معرض كفر قرار گیرد. بنابراین ایمان باید بقا داشته باشد تا موجب سعادت گردد. البته هر ایمانى هم موجب سعادت ابدى نمى شود. اگر انسانى تا روز آخر عمر با ایمان باشد، اما در لحظه مرگ فاقد ایمان شود، مثل این است كه از اول كافر بوده است. عكس این مطلب نیز صادق است؛ یعنى اگر كسى فقط لحظه آخر عمر واقعاً ایمان بیاورد، گناهان گذشته او آمرزیده مى شود.

یك فرض دیگر این است كه سرنوشت اخروى انسان مؤمنى كه عمل صالحى انجام داده ولى از سوى دیگر مرتكب گناهان زیادى نیز شده است و قبل از مرگ موفق به توبه نمى شود، چیست؟ چنین فردى آیا به بهشت مى رود یا به جهنم؟

در توضیح این مسأله باید بگوییم، انسان اگر قبل از مرگ موفق به توبه ـ آن هم توبه نصوح و واقعى ـ شود، همه گناهانش آمرزیده مى شود. ممكن است كسانى بگویند بیان این گونه مطالب موجب تجرى بیش تر گناه كاران مى شود؛ اما ما مى گوییم چه كسى مى تواند مطمئن باشد كه موفق به توبه نصوح مى شود؟ در هر حال اگر موفق به توبه شد، خداوند ضمانت كرده گناهان او را بیامرزد: ( إِلاّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَأُوْلئِكَ یبَدِّلُ اللّهُ سَیئاتِهِمْ حَسَنات وَ كانَ اللّهُ غَفُوراً رَحِیم ) ؛ (68) مگر آن كسانى كه از گناه توبه كنند و با ایمان به خدا عمل صالح به جاى آرند، پس خدا گناهان آنها را بدل به ثواب گرداند كه خداوند در حق بندگان بسیار آمرزنده و مهربان است.

هم چنین انسانى كه در مدت عمر خود كبایر را ترك كرده و تنها مرتكب صغایرى شده كه به حد كبیره نرسیده است، اگر در لحظات آخر موفق به توبه نشود، خداوند او را مى آمرزد: ( إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَیئاتِكُمْ وَ نُدْخِلْكُمْ مُدْخَلاً كَرِیماً ) ؛ (69) چنان چه از گناهان بزرگى [گناهان كبیره] كه شما را از آن نهى كرده اند دورى گزینید ما از گناهان دیگر شما درگذریم و شما را [در دو عالم] به مقامى بلند و نیكو برسانیم. البته این در صورتى است كه سیئات و صغایر چنین فردى به حد كبیره نرسیده باشد؛ زیرا اصرار بر صغایر، خود گناهى است كبیره.

اما فردى كه قبل از مرگ موفق نشده از گناه كبیره اش توبه كند چطور؟ بر اساس روایاتى كه در این زمینه داریم، ملك الموت جان این گونه افراد را سخت مى گیرد. اگر با همان سخت گرفتن جانشان، حسابشان پاك شد، به بهشت مى روند وگرنه ممكن است مدتى در عالم برزخ معذّب بوده و فى الجمله عقاب هایى داشته باشند. این كه شب اول قبر و در عالم برزخ چه معامله اى با آنها مى كنند، خدا مى داند. ممكن است حتى در محشر، ناراحتى ها، گرفتارى ها، گرسنگى ها و تشنگى هایى داشته باشند. اگر با این عقاب ها، حسابشان پاك شد، مشمول آمرزش مى شوند و به شفاعت پیغمبر صلى‌الله‌عليه‌وآله و ائمه معصومین عليهم‌السلام به بهشت مى روند. البته شرط رفتن به بهشت، این است كه اصل ایمانشان لطمه نخورده باشد و تا لحظه مرگ آن را حفظ كرده باشند.

البته ناگفته نماند كه درباب «مرتكب كبیره» خوارج معتقد بودند اگر كسى مرتكب گناه كبیره ـ آن هم كبیره اى كه خود آنها كبیره مى دانستند ـ شود، كافر است. بر این اساس بود كه حضرت على عليه‌السلام را كافر مى دانستند؛ زیرا پذیرفتن حكمیت از سوى آن حضرت را یك گناه كبیره مى پنداشتند. آنها به دلیل همان عقاید انحرافى كه داشتند شیعیان را سر مى بریدند و به زن هایشان تجاوز مى كردند. آرى، همان هایى كه قائم اللیل و صائم النهار و حافظ قرآن بودند، چنین عقیده فاسدى داشتند. در هر صورت، این قول خوارج كه هر كبیره اى موجب كفر مى شود، غلط است. البته اگر كسى گناه كبیره اى انجام دهد و موفق به توبه هم نشود، گرفتار عذاب الهى مى گردد اما كافر نمى شود، بلكه اگر ایمانش محفوظ مانده باشد، هر چند مرتكب كبیره اى هم شده باشد، بعد از تحمل عذاب، نهایتاً وارد بهشت مى شود. بنابراین براى رفتن به بهشت، ایمان شرط اساسى است؛ بدون ایمان كسى به بهشت نمى رود.

اركان ایمان

یك مسأله مهم این است كه ایمان داراى چند ركن است؟ در یك جمله مى توان گفت: پذیرفتن آنچه را كه پیغمبر اكرم صلى‌الله‌عليه‌وآله فرموده اند، از اركان ایمان است. البته پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله موارد بسیارى را بیان فرموده اند كه از مهم ترین آنها همان اصول دین، یعنى توحید و نبوت و معاد است. اما بقیه آنها چیست؟ آیا مثلاً اگر كسى علم دارد به این كه پیغمبر صلى‌الله‌عليه‌وآله از طرف خدا، حضرت على عليه‌السلام را به خلافت منصوب كرده است ـ مثلاً در غدیر حضور داشته و یا در طول زندگى پیامبر اكرم صلى‌الله‌عليه‌وآله این مطلب را از آن حضرت شنیده است ـ اما از روى حسد، كینه، بُغض و انتقام جویى، به انكار آن پرداخته و ولایت امیرالمؤمنین عليه‌السلام را نپذیرد، با ایمان است؟

كسى با ایمان است كه همه آنچه را پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله از طرف خدا آورده است، قبول داشته باشد. پس اگر كسى از روى عناد، ولایت اهل بیت عليهم‌السلام را انكار كند و مثلاً بگوید، چون على عليه‌السلام پدرم را در جنگ بدر كشته است، زیر بار ولایت او نمى روم، و یا از روى حسد به انكار آن بپردازد، قطعاً جهنمى است: ( أَمْ یحْسُدُونَ النّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَینا آلَ إِبْراهِیمَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ آتَیناهُمْ مُلْكاً عَظِیماً ) ؛ (70) آیا حسد مى ورزند با مردم به جهت آن كه آنها را خدا از فضل خود برخوردار نمود [كه] البته ما بر آل ابراهیم كتاب و حكمت فرستادیم و به آنها ملك و سلطنتى بزرگ عطا كردیم.

این كه فقها مى فرمایند اگر كسى ضروریات دین را انكار كند در واقع رسالت پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله را انكار كرده است، به همین مسأله باز مى گردد. البته این مسأله اختصاص به اعتقاد به امامت و یا حتى ضروریات ندارد، بلكه اگر حتى چیزى از ضروریات نباشد، اما پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله آن را گفته باشد، و كسى از روى عناد آن را انكار كند، در واقع رسالت پیامبر را انكار كرده است.

انكار رسالت، به یك معنا بازگشتش به انكار ربوبیت تشریعى خدا است؛ یعنى حكم خدا را قبول ندارم، خدا را به حاكمیت قبول ندارم. البته این مسأله گاهى ممكن است به زبان گفته شود و گاهى هم ممكن است فقط در دل باشد. كسى كه یقین دارد حكمى جزو اسلام است ـ مانند احكام مربوط به حدود، تعزیرات، اختلاف حقوق زن و مرد و... ـ اما ته دلش آن را قبول نداشته باشد، اگرچه در ظاهر مسلمان است، اما در باطن كافر است؛ یعنى با این كه طهارتش ثابت است و با او معامله مسلمان مى شود، اما به بهشت نمى رود؛ زیرا شرط ورود به بهشت ایمان مطلق است. این جا است كه تفاوت بین اسلام و ایمان مشخص مى شود.

بنابراین ایمان واقعى كه موجب دخول در بهشت و سعادت ابدى مى شود، پذیرفتن هر چیزى است كه پیامبر اكرم صلى‌الله‌عليه‌وآله از طرف خدا آورده است.

مسأله مستضعف فكرى

پرسشى كه در این جا مطرح مى شود این است كه تكلیف كسانى كه به دلیل قرار گرفتن در شرایطى خاص نمى توانند حقایق اسلام را تشخیص دهند، چیست؟ شاید تصور این حالت براى امثال من و شما خیلى آسان نباشد، اما اگر یك مقدار چشممان را بازتر كنیم خواهیم دید كه اكثریت مردم روى زمین را این گونه افراد تشكیل مى دهند. شرایط بسیارى از جوامع طورى نیست كه مردم همه حقایق را درك كنند. اگر خدا بر ما منت گذاشته و این معارف را به ما عنایت فرموده است تا ایمان واقعى پیدا كنیم و حقایق اسلام را بشناسیم، باید بسیار شكرگزار باشیم. بسیارى از مردم در شرایطى واقع شده اند كه خیال مى كنند حقیقت آن است كه آنها مى گویند و جز آن نیست. براى مثال بسیارى از فرقه هاى اسلامى در كشورهاى غیر شیعه نشین هستند كه به دلیل انس زیاد با شرایط محیطى ـ اجتماعى خودشان، اصلا تصور نمى كنند راه دیگرى صحیح باشد. آنها شیعیان را مشرك مى دانند و معقتدند قرآنِ شیعیان قرآنى دیگر است، شیعیان نماز نمى خوانند و اگر هم بخوانند، چیز دیگرى است و با نماز مسلمانان تفاوت دارد! و.... حتى روایت مجعولى به این مضمون درست كرده اند كه شیعه ها معتقدند جبرئیل امین خیانت كرده و به جاى این كه وحى را به امیرالمؤمنین عليه‌السلام نازل كند، اشتباهى به پیغمبر صلى‌الله‌عليه‌وآله نازل كرده است! از این رو آنها [ شیعیان!] وقتى نمازشان تمام مى شود، به جاى گفتن الله اكبر، سه مرتبه مى گویند: «خان الامین»! یعنى ـ نعوذ بالله ـ جبرئیل امین خیانت كرده است! آن چنان تبلیغات گسترده اى بر ضد شیعه صورت گرفته است كه اگر ما هزار بار قسم بخوریم كه چنین چیزهایى واقعیت ندارد، و حتى یك نفر شیعه نیز در كشور ما چنین كارى انجام نمى دهد، آنها باور نمى كنند. چنین كسانى اصلا درصدد بر نمى آیند كه ببینند تشیع حقّ است یا باطل.

اكنون فرض كنیم كسانى به دلیل قرار گرفتن در چنین شرایطى، ولایت امیرالمؤمنین عليه‌السلام را قبول نداشته باشند، و خلفاى ثلاثه را حق و حضرت على عليه‌السلام را هم خلیفه چهارم بدانند؛ چنین افرادى آیا بهشتى هستند یا جهنمى؟ آیا آن روایتى كه مى گوید: اگر كسى ولایت ما را نداشته باشد به جهنم مى رود، شامل این افراد نیز مى شود یا خیر؟

به این گونه افراد كه اصلا احتمال حقانیت مذهبى دیگر به ذهنشان نمى آید، اصطلاحاً «مستضعف» مى گویند. مستضعف، به اندازه استضعافش معاف و معذور است. البته اگر فردى در یك امر فرعى استضعاف داشت، معنایش این نیست كه مستضعف مطلق است. اگر كسى فقط در بعضى از مسایل اعتقادى مستضعف باشد، به هر اندازه كه حجت برایش تمام شده باشد ـ چه از راه عقل و چه از راه نقل ـ به همان اندازه مسؤول است.

بنابراین ملاك سعادت انسان ایمان است، به شرط آن كه تا آخرین لحظه آن را حفظ كرده باشد. ایمان وقتى باقى مى ماند كه انسان به لوازم آن ملتزم باشد، در غیر این صورت به تدریج ضعیف مى شود و از بین مى رود. حتى ممكن است خود فرد نیز متوجه نشود كه كافر شده است، اما ته دلش مى بیند شك و تردید دارد و برخى از احكام الهى را نمى تواند قبول كند. عملِ تنها بدون ایمان گرچه مى تواند آثارى در دنیا داشته باشد، اما فایده اى براى آخرت ندارد.

اكنون آیا كسانى كه اعتقادات صحیح و كاملى دارند؛ یعنى علاوه بر این كه سایر اصول دین را قبول دارند، به امامت ائمه معصومین عليهم‌السلام معتقدند، اما گاهى هم مرتكب گناهى شده اند، آیا ما باید با آنها دشمن شویم و طردشان كنیم؟ تمام انسان ها كه معصوم نیستند. مسلّماً تعداد معصومان از غیر معصومان بسیار كم تر است. البته اگر كسى تجاهر به فسق دارد، نباید با او معاشرت كنیم. اگر كسى داراى بعضى از صفات زشت است، خوب نیست انسان با او رفاقت كند؛ زیرا ممكن است خودش نیز به آن صفات زشت مبتلا گردد. اما نباید به او فحش و ناسزا بدهد، بلكه باید نسبت به او دلسوزى داشته باشد و سعى نماید او را ارشاد كند و با تضرع و زارى از خداوند بخواهد كه خدا توفیقش دهد تا گناهانش را ترك و توبه كند.

در هر حال اگر كسانى ایمانشان را حفظ كنند، بالاخره به بهشت مى روند. البته این سخن بدین معنا نیست كه ایمان تنها كافى است و گناه هیچ اثرى ندارد: ( فَمَنْ یعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّة خَیراً یرَهُ. وَ مَنْ یعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّة شَرًّا یرَهُ ) ؛ (71) هر كس به قدر ذره اى كار نیك كرده [پاداش] آن را خواهد دید و هر كس به قدر ذره اى كار زشتى مرتكب شده [كیفر آن را] خواهد دید.

هیچ كارى بى حساب نیست. شفاعت هم نصیب كسانى مى شود كه لیاقت شفاعت را كسب كرده باشند و باید توجه داشت كه ارتكاب بعضى از گناهان باعث از بین رفتن لیاقت شفاعت مى گردد. امام صادق عليه‌السلام در آخرین لحظات حیات پربركتشان فرمودند، به اهل بیت و دوستان من بگویید: ( اِنَّ شَفاعَتَنا لَنْ تَنالَ مُسْتَخِفّاً بالصَّلاة ) ؛ (72) كسى كه نماز را سبك بشمارد، مشمول شفاعت ما نمى شود. بنابراین همان طور كه توبه موجب آمرزیده شدن گناهان مى شود، برخى از كارهاى دیگر انسان نیز مى تواند استحقاق شفاعت برایش ایجاد كند یا قابلیت شفاعت را از وى سلب كند.