مصباح الشريعة و مفتاح الحقيقة

مصباح الشريعة و مفتاح الحقيقة0%

مصباح الشريعة و مفتاح الحقيقة نویسنده:
گروه: امام صادق علیه السلام

مصباح الشريعة و مفتاح الحقيقة

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: عباس عزيزى
گروه: مشاهدات: 14855
دانلود: 2812

توضیحات:

مصباح الشريعة و مفتاح الحقيقة
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 103 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 14855 / دانلود: 2812
اندازه اندازه اندازه
مصباح الشريعة و مفتاح الحقيقة

مصباح الشريعة و مفتاح الحقيقة

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

باب بيست وهفتم : (خموشى)

امام صادقعليه‌السلام فرمود:

خموشى ، شيوه اهل تحقيق است وسر لوحه عمل كسانى كه به حال گذشتگان نگريسته وبه تحوّل وتغيير روزگار پى برده اند، كه به تحقيق ، اين تتبع اساس سكوت وخموشى است رضايت خداوند در خموشى نهفته ومايه سبك شدن حساب ومصون ماندن از خطاها ولغزش هاست خداوند، خاموشى را پوشش نادانى جاهلان وعالمان را بدان آراسته است خاموشى ، وسيله دورى جستن از هوا وهوس است ، وسبب رياضت نفس ، شيرينى عبادت ، زدودن قساوت قلب ، موجب عفاف ، جوانمردى و زيركى است پس ، زبان خود را از باز شدن به سخنانى كه مجبور به گفتن آن ها نيستى ، به ويژه زمانى كه شنونده شايسته اى كه براى خدا ودر راه خدا با او سخن گويى ، باز دار.

ربيع بن خثيم كاغذى را در پيش رو مى نهاد ودر آن روز آنچه را بر زبان مى آورد، در آن مى نوشت ، وشب نفس خويش را به محاسبه مى كشانيد ومى گفت : آه آه ! به يقين كه خاموشان رستگار شدند.

يكى از اصحاب رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : ريگى در دهان خود مى نهاد ووقتى قصد گفتار داشت ، آن را مى سنجيد وچون آن را در راه خدا مى ديد، ريگ را از دهان در مى آورد.

بسيارى از صحابه رضوان اللّه عليهم چنان نفس مى كشيدند كه گويى نفس ‍ از سينه اى پر درد بر مى آيد وچون بيماران سخن مى گفتند.

علّت هلاكت ونجات مردمان ، در سخن گفتن وخاموشى است پس خوشا به حال كسى كه معرفت سخن نيك وبد ودانش خاموشى وفوايد آن ، روزى اش شده باشد كه اين ، از اخلاق انبيا وشعار اصفياست كسى كه ارزش ‍ وقدر كلام را بداند وبه پيامدها وكاستى هاى آن پى برد، خاموشى برگزيند وآن كس كه از فوايد خاموشى آگاه گشته وبر خزاين گرانبهايش دست يافت ، هم سخن وهم خاموشى او عبادت است وبر اين عبادت وى ، جز خداى ملك جبّار آگاهى نيابد.

الباب الثّامن والعشرون : (فى الرّاحة)

قال الصّادقعليه‌السلام :

لا راحة لمؤ من على الحقيقة الاّ عند لقاء اللّه تعالى ، وما سوى ذلك ففى اربعة اشياء: صمت تعرف به حال قلبك ونفسك فيما يكون بينك وبين بارئك ، وخلوة تنجو بها من آفات الزّمان ظاهرا وباطنا، و جوع تميت به الشّهوات والوسواس ، وسهر تنوّر به قلبك وتصفّى به طبعك وتزكّى به روحك

قال النّبىّصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : من اصبح آمنا فى سر به معافى فى بدنه وعنده قوت يومه ، فكانّما حيزت له الدّنيا بحذا فيرها.

وقال وهب بن منبّه : فى كتب الاوّلين والاخرين مكتوب : يا قناعة !العزّ والغنى معك ، فاز من فاز بك

قال ابو الدّرداء: ما قسّم اللّه لى لا يفوتنى ولو كان فى جناح ريح

وقال ابوذرّرحمه‌الله : هتك ستر من لا يثق بربّه ولو كان محبوسا فى الصّمّ الصّياخيد.

فليس احد اخسر واذلّ وانزل ممّن لا يصدّق ربّه فيما ضمن له ، و تكفّل به من قبل ان خلقه ، وهو مع ذلك يعتمد على قوّته وتدبيره وجهده ويتعدّى حدود ربّه باسباب قد اغناه اللّه تعالى عنها.

باب بيست وهشتم : (آسايش وراحتى)

امام صادقعليه‌السلام فرمود:

مؤ من را راحتى وآسايش حقيقى نباشد، جز در لقاى خداوند متعال ولى آسايش دنيايى در چهار چيز است : خاموشى وسكوتى كه به وسيله آن حال قلب ونفس خويش وآنچه را كه ميان تو وخالق خويش (چون ايجاد تو از عدم وساير عجايب آفريدگار) مى گذرد، بشناسى ؛ عزلتى كه بدان وسيله از آفات ظاهرى وباطنى زمان نجات بيابى ؛ گرسنگى ات كه شهوات ووسواس ‍ را به واسطه اش بميرانى ؛ وشب بيدارى اى كه قلبت را بدان نورانى كنى وطبعت را صفا وروحت را پالايش دهى

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: هر كس شب وروز از شرّ مردم در امان ، واز سلامت بهره مند باشد وروزى وطعام روزش نيز فراهم آيد، گويى خير تمامى دنيا، بدو روى آورده است .وهب بن منبه مى گويد: در كتابهاى اوّلين وآخرين آمده است : اى قناعت ! عزّت وبى نيازى با تو همراه است ، پس آن كس با تو باشد، رستگار است

ابوالدرداء گفته است : آنچه خداوند براى من مقدّر ومقسوم فرموده ، از دستم نرود، اگر چه دستخوش باد باشد.

ابوذررحمه‌الله گفت : آبروى كسى كه به خدايش مطمئن نباشد، مى رود؛ اگر چه به جايى بس مستحكم پناه برد. پس زيان كارتر وخوارتر كسى است كه خداوند را در آنچه برايش پيش از آفريدن جهانيان تضمين كرده ومتكفّل شده ، در عين حال او را تصديق نكند وبا آگاهى از اين امر، بر توان وتدبير وكوشش وسعى خويش دل بندد وبر آن ها متكى باشد، [به يقين ] به حدود وحريم پروردگارش تجاوز كرده است

الباب التّاسع والعشرون : (فى القناعة)

قال الصّادقعليه‌السلام :

لو حلف القانع بتملّكه على الدّارين لصدّقه اللّه عزّ وجلّ بذلك ، ولا برّه لعظم شاءن مرتبة القناعة

ثمّ كيف لا يقنع العبد بما قسم اللّه له وهو يقول : نحن قسمنا بينهم معيشتهم فى الحياة الدّنيا.(١٨)

فمن اذعن وصدّقه بما شاء، ولما شاء بلاعلّة ، وايقن بربوبيّته ، اضاف تولية الاقسام الى نفسه بلا سبب ومن قنع بالمقسوم استراح من الهمّ والكرب والتّعب ، وكلّما انقص من القناعة زاد فى الرّغبة [والطّمع ]. الطّمع والرّغبة فى الدّنيا اصلان لكلّ شرّ وصاحبهما لا ينجو من النّار الاّ ان يتوب عن ذلك

ولذلك قال رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : القناعة ملك لا يزول ، وهى مركب رضى اللّه تعالى تحمل صاحبها الى داره

فاحسن التّوكّل فيما لم تعط، والرّضا بما اعطيت ، واصبر على ما اصابك فانّ ذلك من عزم الامور.

باب بيست ونهم : (قناعت)

امام صادقعليه‌السلام فرمود:

چنانچه شخص قانع قسم خورد كه هر دو سرا از آن اوست ، به راستى كه خداوند عزّ وجلّ او را به جهت عظمت شاءن ومرتبت قناعت ، تصديق فرمايد. چگونه بنده بدانچه كه خدا قسمت او كرده قانع نشود، در حالى كه فرموده است : (ما معيشت آنان را در زندگى دنيا تقسيم بنموديم).

پس هر كس بدون تعليل به آنچه كه [خدا] خواسته وبراى آنچه كه نخواسته ، اذعان وتصديق نمايد وبه پروردگار يقين آورد، امر روزى را به او واگذار مى كند وبه هر آنچه خدا دهد، خشنود شود.

كسى كه به قسمت خويش قانع شود، از اندوه وناراحتى وسختى رها شود وهر اندازه كه از قناعت كاسته شود، بر ميل ورغبت به دنيا افزوده مى شود. و(بدانيد) طمع به دنيا، ريشه هر شرّ وبدى است وصاحب آن از آتش نجات نيابد، مگر با توبه

واز اين روست كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: قناعت ملكى است كه زوال نيابد وآن ، مركب رضاى خداى تعالى است كه صاحب خويش را به بهشت مى رساند.

پس در آنچه به تو نداده اند، توكل نيكو پيشه كن وبه آنچه تو را داده اند، راضى باش وبر مشكلاتى كه بر تو فرود مى آيد، صبر پيشه كن كه صبر از امور بس ستوده است

الباب الثّلاثون : (فى الحرص)

قال الصّادقعليه‌السلام :

لا تحرص على شى ء لو تركته لوصل اليك ، وكنت عنداللّه تعالى مستريحا محمودا بتركه ، ومذموما باستعجالك فى طلبه وترك التّوكّل عليه والرّضا بالقسم فانّ الدّنيا خلقها اللّه تعالى بمنزلة ظلكّ ان طلبته اتعبك ولا تلحقه ابدا، وان تركته تبعك وانت مستريح

قال النّبىّصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : الحريص محروم وهو مع حرمانه مذموم فى اىّ [شى ء] كان ، وكيف لا يكون محروما، وقد فرّ من وثاق اللّه تعالى عزّ وجلّ وخالف قول اللّه تعالى : (الّذى خلقكم ثمّ رزقكم ثمّ يميتكم ثمّ يحييكم).(١٩)

والحريص بين سبع آفات صعبة : فكر يضرّ بدينه ولا ينفعه ، وهمّ لا يتمّ له اقصاه ، وتعب لا يستريح منه الاّ عند الموت ، وخوف لا يورثه الاّ الوقوع فيه ، وحزن قد كدّر عليه عيشه بلا فائدة ، وحساب لا مخلص له معه من عذاب ، وعقاب لا مفرّ له منه ولا حيلة والمتوكّل على اللّه ، يصبح ويمسى فى كنفه وهو منه فى عافية ، وقد عجّل اللّه له كفايته وهيّاء له من الدّرجات ما اللّه تعالى به عليم والحرص ماء يجرى فى منافذ غضب اللّه تعالى ، وما لم يحرم العبد اليقين لا يكون حريصا، واليقين ارض الاسلام وسماء الايمان

باب سى ام : (حرص وآز)

امام صادقعليه‌السلام فرمود:

در رسيدن به چيزى كه اگر رهايش كنى به سوى تو مى آيد ودر آن صورت محبوب خداوند باشى ، حريص مباش واگر در رسيدن به خواسته ات شتاب ورزى واز توكل به خدا ورضا به قسمت غافل شوى ، در درگاه احديت ناپسند خواهى شد؛ چرا كه خداوند جهان را چون سايه تو خلق فرموده كه اگر در طلبش روى تو را به سويش مى كشاند وهيچ گاه بدان نخواهى رسيد واگر تركش كنى ، خود به دنبالت مى آيد وتو راحت خواهى بود.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: انسان حريص ، محروم است وافزون بر آن مذموم درگاه حق است وچگونه محروم نباشد وحال آن كه از اعتماد به خداى تعالى گريخته است وبر خلاف فرمايش خداوند رفته است كه فرمود: (خدا همان كسى است كه شما را آفريد، سپس به شما روزى بخشيد، آن گاه شما را مى ميراند وپس از آن زنده مى گرداند...).

حريص دستخوش هفت آفت است : ١) در انديشه اى باشد كه به بدنش ‍ ضرر رساند ونفعى ندهد؛ ٢) اندوهى كه تمامى ندارد؛ ٣) رنجى كه راحتى ندارد، جز به مرگ ؛ ٤) ترسى كه چيزى بدو نرساند جز آن كه همواره گرفتار آن باشد؛ ٥) اندوهى كه زندگى را بدون آن كه فايده اى بدو رساند، مكدّر كند؛ ٦) حسابى كه خلاصى از آن نيابد وپيوسته سرگرم رسيدگى بيهوده به آن باشد؛ ٧) عقاب وكيفرى كه راه فرار از آن نداشته باشد (چرا كه حرص ، انسان را به ارتكاب گناه وا مى دارد).

شخصى كه بر خداى تعالى توكل دارد، شب وروز را مى گذراند، در حالى كه در پناه خداى تعالى وعافيت وسلامتى است وخدا در كفايت امور او تعجيل فرموده ودرجاتى برايش فراهم كرده كه فقط خود بدان عالم است

حرص ، آبى است كه از روزنه خشم خداى تعالى جارى است وچون بنده اى از يقين محروم نباشد، حريص نخواهد بود ويقين ، زمين اسلام وآسمانِ ايمان است

الباب الحادى والثّلاثون : (فى الزّهد)

قال الصّادقعليه‌السلام :

الزّهد مفتاح باب الاخرة والبراءة من النّار وهو ترك كلّ شى ء يشغلك عن اللّه تعالى من غير تاءسف على فوتها، ولا اعجاب فى تركها، ولا انتظار فرج منها، ولا طلب محمدة عليها ولا عوض بها، بل ترى فوتها راحة وكونها آفة ، وتحون ابدا هاربا من الافة معتصما بالرّاحة

والزّاهد الّذى يختار الاخرة على الدّنيا، والذّلّ على العزّ، والجهد على الرّاحة ، والجوع على الشّبع ، وعافية الاجل على محبّة العاجل ، والذّكر على الغفلة ، وتكون نفسه فى الدّنيا وقلبه فى الاخرة

قال رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : حبّ الدّنيا راءس كلّ خطيئة وقال : [الدّنيا جيفة وطالبها كلاب ]. الاترى كيف احبّ ما ابغضه اللّه ، واىّ خطيئة اشدّ جرما من هذا؟

قال بعض اهل البيتعليهم‌السلام : لو كانت الدّنيا باجمعها لقمة فى فم طفل لرحمناه ، فكيف حال من نبذ حدود اللّه تعالى وراء ظهره فى طلبها والحرص عليها. والدّنيا دار لو احسنت سكناها لرحمتك واحسنت وداعك

قال رسول اللّه -صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : لمّا خلق اللّه تعالى الدّنيا امرها بطاعته ، فاطاعت ربّها، فقال لها: خالفى من طلبك ووافقى من خالفك ، وهى على ما عهد اللّه اليها وطبعها بها.

باب سى ويكم : (زهد)

امام صادقعليه‌السلام فرمود:

زهد، كليد دروازه آخرت است وبرائت از آتش ؛ وزهد، ترك هر چيز كه تو را از خدا وياد او باز دارد، مى باشد؛ بدون آن كه بر آنچه كه از دستت رفته ، تاءسف خورى ، يا نسبت به ترك آن مغرور شوى وانتظار فرج وسودى (مادّى) از آن نداشته باشى ودر پى آن نباشى كه به واسطه آن ، مورد ستايش ‍ قرارگيرى وغرضى (دنيوى) از آن نداشته باشى ، بلكه از دست دادن آن ها را آسايش بدانى وخودِ آن ها را آفت

زاهد، همواره از آفت (دنيا) گريزان ودر پى آسايش (آخرت) است زاهد كسى است كه آخرت را برگزيند وذلّت را بر عزّت (ظاهرى) دنيا ترجيح دهد، سختى بندگى را بر آسايش ، گرسنگى را بر سيرى ، راحتى ورستگارى آخرت را بر رنج دنيا، ذكر خدا را بر غفلت برگزيند و كالبدش در دنيا وقلبش ‍ در آخرت باشد.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: حبّ دنيا اساس وسرِ هر گناهى است ونيز فرمود: دنيا، مردار وخواهان آن ، سگ است چگونه انسان غافل ، آنچه را كه مغضوب خداوند است دوست مى دارد وبه راستى چه گناهى از اين جرم بزرگ تر است ؟!

يكى از معصومينعليه‌السلام فرموده است : اگر دنيا را به صورت لقمه اى در دهان كودكى مى گذاشتند، بر او دل مى سوزانديم (كه چنين آلوده دنيا شده) پس ‍ حال آن كس كه حدود خداى را براى طلب دنيا پايمال كند وبدان حرص ‍ ورزد چگونه بايد باشد؟!

دنيا، سرايى است كه اگر بر اساس شرع وفرمان خدا در آن زندگانى كردى ، تو را راضى ساخته وبه نيكى با تو وداع مى كند.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: چون خداوند دنيا را بيافريد، آن را امر به اطاعت فرمود، پس دنيا پروردگارش را اطاعت كرد. خداوند او را گفت : به آن كه در طلب تو باشد پشت كن وبه آن كه به تو پشت كند، روى آر ودنيا بر همين عهد وپيمان استوار است

الباب الثّانى والثّلاثون : (فى صفة الدّنيا)

قال الصّادقعليه‌السلام :

الدّنيا بمنزلة صورة راءسها الكبر، وعينها الحرص ، واذنها الطّمع ، ولسانها الرّياء، ويدها الشّهوة ، ورجلها العجب ، وقلبها الغفلة ، ولونها الفناء، وحاصلها الزّوال

فمن احبّها اورثته الكبر، ومن استحسنها اورثته الحرص ، ومن طلبها اورثته الطّمع ، ومن مدحها البسته الرّياء، ومن ارادها مكّنته من العجب ، ومن ركن اليها اركبته الغفلة ، ومن اعجبه متاعها فتنته ولا تبقى له ، ومن جمعها وبخل بها اوردته الى مستقرّها وهى النّار.

باب سى ودوم : (نكوهش دنيا)

امام صادقعليه‌السلام فرمود:

دنيا چونان تنديسى (كالبدى) است كه سرش كبر، چشمش حرص ، گوشش ‍ طمع ، زبانش ريا، دستش شهوت ، پايش خودپسندى ، قلبش غفلت ، رنگ وجلوه اش فنا وحاصلش نيستى است

پس كسى كه آن را دوست بدارد، متكبّر شود وكسى كه آن را نيك بداند، حرص وآز يابد وكسى كه در جست وجويش باشد، طمع ورزد وكسى كه آن را ستايش كند، لباس ريا پوشد، وكسى كه اراده اش كند، خودپسند شود، وكسى كه بدان تكيه كند، به غفلت افتد، وكسى كه شيفته متاع آن شود، به فتنه افتد ومتاع از دستش برود، وكسى كه متاعش را گرد آورد ودر آن بخل ورزد، او را به جايگاهش كه همان آتش است ، سوق دهد.

الباب الثّالث والثّلاثون : (فى الورع)

قال الصّادقعليه‌السلام :

اغلق ابواب جوارحك عمّا يرجع ضرره الى قلبك ويذهب بوجاهتك عنداللّه تعالى ويعقّب الحسرة والنّداة يوم القيامة ، والحياء عمّا اجترحت من السّيّئات

والمتورّع يحتاج الى ثلاثة اصول : الصّفح عن عثرات الخلق اجمع ، وترك الحرمة فيهم ، واستواء المدح والذّمّ.

واصل الورع دوام المحاسبة ، وصدق المقاولة ، وصفاء المعاملة ، والخروج عن كلّ شبهة ، ورفض كلّ ريبة ومفارقة جميع ما لا يعنيه ، وترك فتح ابواب لا يدرى كيف يغلقها، ولا يجالس من يشكل عليه الواضح ، ولا يصاحب مستخفّ الدّين ، ولا يعارض من العلم مالا يحتمل قلبه ، ولا يتفهّمه من قابله ويقطع من يقطع عن اللّه عزّ وجلّ

باب سى وسوم :(ورع)

امام صادقعليه‌السلام فرمود:

درهاى جوارح بدنت را بربند بر آنچه كه به قلبت آسيب مى رساند ومرتبه ات را نزد خداى تعالى پست كند وحسرت وپشيمانى قيامت را وشرم از زشتى هايى كه مرتكب شده اى ، به همراه مى آورد.

صاحب ورع را سه اصل لازم است ؛

١ از همه لغزش هاى مردمان در گذرد؛

٢ بدانان بدى نكند؛

٣ چون مدح وذمّش كنند، برايش يكسان باشد.

واصل وريشه ورع ، آن است كه بر محاسبه نفس مداومت شود وسخن به راست گفته شود ومعامله ورفتار با ديگران به صفا برگزار شود واز شبهه ها دورى شود وهر عيب وريبى به كنار گذاشته شود، وآنچه به او مربوط نيست وانهد، ودرى را كه نداند چگونه آن را ببندد، باز نكند (با گفتار ناشايست يا عمل زشتى كه او راه پسنديده نباشد، خود را رسوا نكند) وبا كسى كه امور واضح وبديهى را بر او مشكل مى نمايد، مجالست نكند وبا كسى كه دين را سبك مى شمارد همراه نشود، وگرد دانشى كه نه خود داند ونه ديگران توان فهم وحلّ آن را دانند نگردد واز كسانى كه از خدا دورى جسته اند، دورى گزيند.

الباب الرّابع والثّلاثون : (فى العبرة)

قال الصّادقعليه‌السلام :

قال رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : المعتبر فى الدّنيا عيشه فيها كعيش ‍ النّائم يراها ولا يمسّها، وهو يزيل عن قلبه ونفسه باستقباحه معاملة المغرورين بها ما يورثه [من ] الحساب والعقاب ، ويبدّل بها ما يقرّبه من رضى اللّه وعفوه

ويغسل بماء زوالها موضع دعوتها اليه ، وتزيين نفسها اليه والعبرة تورث ثلاثة اشياء: العلم بما يعمل ، والعمل بما يعلم ، وعلم ما لم يعلم

والعبرة اصلها اوّل يخشى آخره ، وآخر قد تحقّق الزّهد فى اوّله ، ولا يصحّ الاعتبار الاّ لاهل الصّفاء والبصيرة

قال اللّه تعالى : (فاعتبروا يا اتولى الابصار)(٢٠) .

وقال اءيضا: (فانّها لا تعمى الابصار ولكن تعمى القلوب الّتى فى الصّدور)(٢١) .

فمن فتح اللّه عين قلبه وبصر عينه بالاعتبار، فقد اعطاه اللّه منزلة رفيعة وزلفى عظيما.

باب سى وچهارم : (عبرت)

امام صادقعليه‌السلام فرمود:

شخصى كه از دنيا عبرت گيرد، زندگى اش در آن ، همچون خفته اى است كه دنيا را مى بيند، ولى آن را لمس نمى كند، وآن را خوابى بيش نمى داند. واز قلب ونفس خود، به واسطه قبيح شمردن اعمال فريفتگان ، چيزى را مى زدايد كه موجب حساب وعقاب است وچيزى را جاى گزين آن مى كند كه او را به خشنودى وعفو خدا نزديك نمايد وبا آب زوال ، آنچه او را به سوى دنيا مى خواند وآنچه از دنيا كه خود را براى او بياراسته است ، مى شويد.

پس عبرت ، انسان را وارث سه چيز كند:

١ علم به آنچه كه عمل مى كند؛

٢ عمل به آنچه كه مى داند؛

٣ علم به آنچه كه نمى داند.

عبرت آغازى است كه انسان از انجام آن مى هراسد وانديشيدن در فرجام آن ، زهد وبى ميلى به دنيا را به وجود آورد. وعبرت آموزى جز براى اهل صفا وبصيرت درست نيفتد.

خداوند متعال فرمايد: (پس ، عبرت گيريد اى صاحبان چشم بينا!).

ونيز فرمايد: (چشم هاى ظاهر، نابينا نيستند، بلكه دل هايى كه در سينه (چشم هاى باطن) دارند، كور است).

پس آن كس كه خداوند چشم قلب وديدگان او را بگشايد، به حقيقت او را منزلتى رقيع وعظيم بخشيده است

الباب الخامس والثّلاثون : (فى التّكلّف)

قال الصّادقعليه‌السلام :

المتكلّف مخطى وان اصاب ، والمتطوّع مصيب وان اخطاء. والمتكلّف لا يستجلب فى عاقبة امره الاّ الهوان ، وفى الوقت الاّ التّعب والعناء والشّقاء. والمتكلّف ظاهره رياء وباطنه نفاق وهما جناحان يطير بهما المتكلّف ، وليس فى الجملة من اخلاق الصّالحين ولا من شعار المؤ منين التّكلّف فى اىّ باب كان

قال اللّه تعالى لنبيّه : (قل ما اساءلكم عليه من اجر وما انا من المتكلّفين).(٢٢)

وقال رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : نحن معاشر الا نبياء والاتقياء والامناء براء من التّكلّف

فاتّق اللّه تعالى واستقم يغنك عن التّكلّف ويطبعك بطباع الايمان ، ولا تشتغل بلباس آخره البلاء، وطعام آخره الخلاء، ودار آخرها الخراب ومال آخره الميراث واخوان آخرهم الفراق وعزّ آخره الذّل ووفاء آخره الجفاء وعيش آخره الحسرة

باب سى وپنجم : (تكلّف)

امام صادقعليه‌السلام فرمود:

كسى كه بدون ميل ورغبت ، عملى به جاى آورد، از پاداش محروم است ، اگر چه راه صواب بپيمايد، چرا كه به خطا رفته ؛ وكسى كه به ميل وبدون تكلّف عملى انجام دهد، پاداش گيرد، اگر چه به خطا رود (چرا كه عمل او همراه با اخلاص بوده است). سرانجام متكلّف خفّت وخوارى است ودر دنيا به جز درد ورنج وشقاوت برايش نباشد.

ظاهر متكلّف ، ريا وباطنش نفاق است واين دو امر، دو بال هستند كه او با آن ها (به سمت دوزخ) پرواز مى كند. تكلّف در عبادت ودر هر بابى كه باشد از اخلاص صالحان وشعار مؤ منان نيست

خداى تعالى به پيامبرشصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: (بگو: مزدى بر اين [رسالت ] از شما طلب نمى كنم ومن از كسانى نيستم كه چيزى از خود بسازم [وبه خدا نسبت دهم ]).

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: ما پيامبران وخدا پرستان و امينان ، از شخص ‍ متكلّف بيزار هستيم

پس از خداى تعالى بترس وحدود شرع را رعايت كن تا تو را از متكلّف وريا بى نياز كند ودلت را جلوه گاه ايمان سازد. به لباسى دل مبند كه ژنده شود وطعامى كه آخرش دفع فضولات است در سرايى سكنا مگزين كه آخرش ‍ ويرانى است مال گرد نياور كه آخرش ارث ديگران مى شود. برادرانى مگزين كه پايان آن گزينش ، جدايى ونفاق باشد. فريفته عزّتى مشو كه آخرش ذلّت است به وفايى اعتماد مكن كه پايان آن جفا است خوشى وعيشى را مطلب كه حسرت در پى داشته باشد.

الباب السّادس والثّلاثون : (فى الغرور)

قال الصّادقعليه‌السلام :

المغرور فى الدّنيا مسكين ، وفى الاخرة مغبون ، لانّه باغ الافضل بالادنى ولا تعجب من نفسك ، فربّما اغتررت بمالك وصحّة جسدك ، ان لعلّك تبقى وربّما اغتررت بطول عمرك واولادك واصحابك لعلّك تنجوبهم وربّما اغتررت بحالك ومنيتك واصابتك ماءمولك وهواك ، فظننت انّك صادق ومصيب وربّما اغتررت بماترى الخلق من الندّم على تقصيرك فى العبادة ، ولعل اللّه تعالى يعلم من قلبك بخلاف ذلك

وربّما اقمت نفسك على العبادة متكلّفا، واللّه يريد الاخلاص و ربّما افتخرت بعلمك ونسبك وانت غافل عن مضمرات ما فى غيب اللّه و ربّما [توهّمت انّك ] تدعو اللّه وانت تدعو سواه ، وربّما حسبت انّك ناصح للخلق وانت تريدهم لنفسك ان يميلوا اليك وربّما ذممت نفسك وانت تمدحها على الحقيقة

واعلم انّك لن تخرج من ظلمات الغرور والتّمنّى الاّ بصدق الانابة الى اللّه تعالى والاخبات له ومعرفة عيوب احوالك من حيث لا يوافق العقل والعلم ، ولا يحتمله الدّين والشّريعة وسنن القدوة وائمّة الهدى وان كنت راضيا بما انت فيه ، فما احد اشقى بعلمه وعمله منك ، واضيع عمرا واورث حسرة يوم القيامة

باب سى وششم : (نكوهش غرور)

امام صادقعليه‌السلام فرمود: مغرور، دنيا مسکین است ودر آخرت زيانكار؛ زيرا او كالاى نيك را به كالايى پست مى فروشد. از خويش مغرور مشووفريب مخور كه چه بسا به مال وسلامتى بدن خويش مغرور باشى به اين اميد كه باقى مى مانى وچه بسا به عمر طولانى وفرزندان وياران خود مغرور مى شوى به اين اميد كه به واسطه شان موفق ورستگار شوى وچه بسا به حال (توانايى ودارايى) واصل ونسب ودست يابى ات به آرزو وهوايت مغرورى وگمان مى كنى كه صادقى وراه درست رفته اى چه بسا مغرورى كه مردم پشيمانى ات را در كوتاهى عبادت مى نگرد وخداى متعال در قلبت خلاف آن (تو را از عبادت خشنود) ببيند. وچه بسا خويش را در عبادت به تكلّف وتظاهر اندازى ، در حالى كه خداوند طالب اخلاص است وچه بسا به دانش ونياكان خويش افتخار كنى ، در حالى كه از نهفته ها وعيب هاى درون ات غافلى وخداى تعالى از آن آگاه است وچه بسا به اين توّهم افتى كه خداى را مى خوانى وحال آن كه غير او را مى خوانى وچه بسا خود را خيرخواه مردم بدانى وحال آن كه تو با اين كار مى خواهى آنها به سوى تو مايل شوند. وچه بسا خويش را مذمّت مى كنى ، ولى در حقيقت خويش را مى ستايى

بدان كه هيچ گاه از ظلمات غرور وآرزوها خارج نمى شود، مگر اين كه صادقانه نزد خداوند متعال انابه واظهار پشيمانى كنى وبه عيب خويش پى ببرى وفريب كارى پنهان نفس خود را بشناسى ، چرا كه در نهايت پوشيدگى است وبه جز تو نه خرد ونه دانش به آن دسترسى ندارد ودين وشريعت وپيشوايان هدايت ، آن را نمى پسندند.

اگر به حالى كه در آنى ، راضى باشى وخود را مقصّر ندانى ، هيچ كس به وسيله علم وعمل چون تو بدبخت نيست وعمرش روى به تباهى باشد ودر نتيجه ، حسرت روز قيامت را براى خويش فراهم آورده اى

الباب السّابع والثّلاثون : (فى المنافق)

قال الصّادقعليه‌السلام :

المنافق قد رضى ببعده عن رحمة اللّه تعالى ، لانّه ياءتى باعماله الظّاهرة شبيها بالشّريعة ،وهؤ لاه لاغ باغ بالقلب عن حقّها، مستهزى فيها.

وعلامة النّفاق قلّة المبالاة بالكذب والخيانة والوقاحة والدّعوى بلا معنى ، واستحانة العين ، والسّفه وقلّة الحياء، و استصغار المعاصى واستيضاع ارباب الدّين ، واستخفاف المصائب فى الدّين ، والكبر وحبّ المدح ، والحسد، وايثار الدّنيا على الاخرة ، والشّرّ على الخير، والحثّ على النّميمة وحبّ اللّهو ومعونة اهل الفسق ، ومعونة اهل البغى ، والتّخلف عن الخيرات ، وتنقّص اهلها، واستحسان ما يفعله من سوء، واستقباح ما يفعله غيره من حسن ، وامثال ذلك كثيرة

وقد وصف اللّه المنافقين فى غير موضع ، فقال تعالى : (ومن النّاس من يعبد اللّه على حرف فان اصابه خير اطماءنّ به وان اصابته فتنة انقلب على وجهه خسر الدّنيا والاخرة ذلك هو الخسران المبين).(٢٣)

وقال تعالى فى وصفهم : (ومن النّاس من يقول آمنّا باللّه واليوم الاخر وما هم بمؤ منين # يخادعون اللّه والّذين آمنوا وما يخدعون الاّ انفسهم وما يشعرون # فى قلوبهم مرض فزادهم اللّه مرضا...).(٢٤)

قال النّبىّ صلّى اللّه عليه و آله المنافق من اذا وعد اخلف ، واذا فعل اساء، واذا قال كذب ، واذا ائتمن خان ، واذا رزق طاش ، واذا منع غاش

وقال اءيضا: من خالفت سريرته علانيته فهو منافق كائنا من كان ، وحيث كان وفى اىّ زمن كان وعلى اىّ رتبة كان

باب سى وهفتم : (صفات منافق)

امام صادقعليه‌السلام فرمود:

منافق كسى است كه به دورى از رحمت خداوند متعال رضايت داده ، زيرا اعمال ظاهرى اش را شبيه به آنچه در شريعت آمده است ، به انجام مى رساند، در حالى كه در باطن دل در جاى ديگر مشغول داشته وحقّ بندگى وعبادت را رعايت نكند وآن را به تمسخر گيرد.

واهمه نداشتن از دروغ گويى وخيانت ووقاحت وادعاى بى مورد وچشم در پى هر چيز (حرام) داشتن وبى خردى ونشناختن راه درست وكمى حيا وكوچك شمردن گناهان وضايع كردن بزرگان دين وخوار شمردن سختى ها ومصايب وارد شده بر دين وتكبر ورزيدن ومدح آنچه دوست مى دارد وستايش شدن را دوست داشته وحسادت وترجيح دادن دنيا بر آخرت وشرّ بر خير وسخن چينى وحبّ لهو ويارى اهل فسق وفجور وگناه كاران در گناهانشان وسركشى وبه گرد اعمال وافعال نيك وخير نگشتن وكوچك شمردن اهل آن ونيك شمردن افعال زشت خويش وزشت شمردن افعال نيك ديگران ، نشانه منافق است كه امثال اين امور بسيار است

خداوند منافقان را در مواضع متعددى وصف فرموده است ؛ چنان كه مى فرمايد:

(واز ميان مردم كسى است كه خدا را فقط بر يك حال [وبدون عمل ] مى پرستند. پس اگر خيرى به او رسد، بدان اطمينان يابد وچون بلايى بدو رسد روى برتابد، در دنيا وآخرت زيان ديده است اين است همان زيان آشكار).

ودر جاى ديگر مى فرمايد:

(بعضى از مردم مى گويند: به خدا وروز قيامت ايمان آورده ايم ، وليكن بدان مؤ من نيستند. (به گمان خويش) خدا ورسولش ومؤ منان را فريب دهند، ولى جز خود كسى را فريب ندهند وخودشان نمى دانند. در دل هايشان مرض است ، وخداوند بر آن مرض بيفزايد...).

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: منافق كسى است كه چون وعده دهد، تخلّف كند وچون عمل كند، زشتى كند ودر سخن دروغ گويد ودر امانت خيانت ورزد وچون بدو روزى داده شود، از باب بى خردى ، آن را در موارد بيهوده هزينه كند وچون از روزى منع شود، درصدد فريب خلق خدا باشد.

ونيز فرمود: كسى كه ظاهرش با باطنش مخالف باشد، منافق است حال ، هر كسى وهر جايى ودر هر زمانى ودر هر مرتبه ومقامى كه باشد، تفاوتى نكند.

الباب الثّامن والثّلاثون : (فى العقل والهوى)

قال الصّادقعليه‌السلام :

العاقل من كان ذلولا عند اجابة الحقّ منصفا بقوله ، جموحا عند الباطل خصيما بقوله ، يترك دنياه ولا يترك دينه

ودليل العاقل شيئان ، صدق القول وصواب الفعل والعاقل لا يحدّث بما ينكره العقول ولا يتعرّض للتّهمة ولا يدع مداراة من ابتلى به ، ويكون العلم دليله فى اعماله ، والحلم رفيقه فى احواله ، والمعرفة يقينه فى مذاهبه

والهوى عدوّ العقل ومخالف الحقّ وقرين الباطل وقوّة الهوى من الشّهوات واصل علامات الهوى من اكل الحرام والغفلة عن الفرائض والاستهانة بالسّنن والخوض فى الملاهى

باب سى وهشتم : (عاقل وهوى)

امام صادقعليه‌السلام فرمود:

عاقل در برابر حق ، رام وتسليم است ودر سخن گفتن منصف ، ودر پذيرفتن باطل سخت گير، وبا سخن باطل ، دشمن واز دنيا مى گذرد، ولى دين خود را حفظ مى كند.

نشانه عاقل ، دو چيز است : راستى در سخن ، ودرستى در كار؛ وعاقل از گفتن آنچه كه خردمندان نپذيرند، بپرهيزد وخويش را در معرض اتهام قرار ندهد واز مدارا كردن با مردم دريغ نورزد.

دانش ، رهنماى اوست واعمال او موافق دانش باشد وبردبارى رفيق او شود واو را در ناملايمات وبرخوردها نگاهبان شود واز يقين دورى نجويد واز معيار يقين فاصله نگيرد.

هوى وهوس ، دشمن عقل ، مخالف حق وقرين باطل است قوّت وتوان هوى وهوس در پيروى از شهوات است ونشانه اصلى هوى وهوس ، حرام خوارى وغفلت از فرايض وكوچك شمردن مستحباب وسنت ها وغرق شدن در لهو ولعب است

الباب التّاسع والثّلاثون : (فى الوسوسة)

قال الصّادقعليه‌السلام :

لا يتمكّن الشّيطان بالوسوسة من العبد الاّ وقد اعرض عن ذكر اللّه تعالى واستهان بامره وسكن الى نهيه ونسى اطّلاعه على سرّه والوسوسة ما يكون من خارج القلب باشارة معرفة العقل ، ومجاورة الطّبع وامّا اذا تمكّن فى القلب فذلك غىّ وضلالة وكفر. واللّه عزّ وجلّ دعا عباده بلطف دعوته وعرّفهم عداوة ابليس ، فقال تعالى : (انّ الشّيطان لكم عدوّ فاتّخذوه عدوّا).(٢٥)

فكن معه كالغريب مع كلب الرّاعى يفزع الى صاحبه فى صرفه عنه كذلك اذا اتاك الشّيطان موسوسا ليضلّك عن سبيل الحقّ وينسيك ذكر اللّه تعالى ، فاستعذ منه بربّك وبربّه فانّه يؤ يّد الحقّ على الباطل وينصر المظلوم ، بقوله عزّ وجلّ : (انّه ليس له سلطان على الّذين آمنوا وعلى ربّهم يتوكّلون).(٢٦)

ولن تقدر على هذا ومعرفة اتيانه ومذاهب وسوسته ، الاّ بدوام المراقبة والاستقامة على بساط الخدمة وهيبة المطّلع وكثرة الذّكر. وامّا المهمل لاوقاته فهو صيد الشّيطان لا محالة

واعتبر بما فعل بنفسه من الاغواء والاستكبار حيث غرّه واعجبه عمله وعبادته وبصيرته وجراءته عليه ، قد اورثه علمه ومعرفته واستدلاله بمعقوله اللّعنة الى الابد. فما ظنّك بنصحه ودعوته غيره ؟!

فاعتصم بحبل اللّه الاوثق وهو الالتجاء الى اللّه تعالى ، و الاضطرار بصحّة الافتقار الى اللّه فى كلّ نفس ، ولا يغرنّك تزيينه الطّاعات عليك ، فانّه يفتح عليك تسعة وتسعين بابا من الخير ليظفر بك عند تمام المائة فقابله بالخلاف والصّدّ عن سبيله والمضادّة باهوائه