فصل اول : پاكدامنى و اهميّت آن از ديدگاه اسلام
پاكدامنى يكى از خلقيات پسنديده و صفات عاليه انسانى است. ملكه عفت، آدمى را در اعمال تمايلات جنسى تعديل مىكند و انسان را از پليدىهاى غريزه جنسى مصون نگاه مىدارد.
اثر اين سجيه اخلاقى، نظارت بر غريزه تمايل جنسى است، در مواردى كه غريزه جنسى قصد سركشى و طغيان دارد و آدمى را به تندروى و تجاوز امر مىنمايد، ملكه عفت، مانند سد محكمى، در برابرش ايستاده و از تجاوز و گناهكارى آن جلوگيرى مىنمايد، و در نتيجه آدمى را از پليدى اخلاقى و سقوط حتمى محافظت مىكند. كسانى كه از خوى پسنديده پاكدامنى بىبهرهاند و از اين سجيه انسانى محرومند همواره در معرض سقوط اخلاقى و خطرات ناشى از آن هستند، اگر پيش آمدهاى زندگى، آنان را به پرتگاه غريزه جنسى و اعمال منافى با عفت سوق دهد، بعيد است بتوانند خود را حفظ كنند و از عوارض شوم و بدبختىهاى آن مصون بمانند. از نظر دين اسلام نيز اين صفت پسنديده از برترين فضايل مىباشد. در حديثى از امام علىعليهالسلام
آمده است «عَلَيْكَ بِالْعِفافِ فِإنَّهُ أفْضَلُ شِيَمِ الاْءَشْرافِ
» «بر تو باد عفت ورزيدن كه آن برترين شيوههاى مردم با شرافت است».
از سوى ديگر غريزه جنسى يكى از نيرومندترين غرايز انسان است. ناكامىها و شكستهايى كه از اين راه، نصيب بشر مىگردد، تمايلات سركوفته و خواهشهاى واپسزده شده اين غريزه كه در ضمير باطن پنهان مىشود مىتواند در روان آدمى عقدههاى عظيمى به وجود آورد و منشأ فسادها و بدبختىها و خيانتها و جنايتها و قتلها و غارتها شده و گاهى باعث بيمارى روحى يا ديوانگى گردد و باتوجّه به اينكه پاكدامنى عامل تعديل اين غريزه است اهميّت آن روشن مىشود. پاكدامنى يكى از صفات پسنديده اخلاقى است كه دين اسلام براى آن اهميّت زيادى قائل است و به عنوان يك ارزش در جوامع اسلامى مطرح است.
اهميّت پاكدامنى به اندازهاى است كه امام علىعليهالسلام
معتقد است كه پاداش كسى كه در راه خدا شهيد مىشود از فرد پاكدامن بيشتر نيست. در حديثى از ايشان آمده است: «مَا الْمُجَاهِدُ الشَّهِيدُ فِي سَبِيلِ اللّهِ بِأعْظَمَ أجْراً مِمَّنْ قَدَرَ فَعَفَّ: لَكَادَ الْعَفِيفُ أنْ يَكُونَ مَلِكاً مِن الْمَلائِكَةِ
» «پيكارگرى كه در راه خدا شهيد مىشود اجرش بيشتر از كسى كه قدرت گناه دارد و چشم مىپوشد نيست. عفيف (پاكدامن) نزديك است فرشتهاى باشد از فرشتگان».
در اين بخش قبل از بيان اهميّت پاكدامنى، واژه عفت در قرآن كريم مورد بررسى قرار مىگيرد و سپس پاكدامنى از نظر علم اخلاق بررسى مىشود و بعد از آن اهميّت پاكدامنى بيان مىگردد.
واژه عفت در قرآن
واژه عفت در قرآن مجيد به كار نرفته است. لكن مشتقات اين واژه چهار بار در قرآن مجيد آمده است. يك بار از مصدر «تعفّف» و سه بار از مصدر «استعفاف»
البته در رابطه با موضوع پاكدامنى، علاوه بر اين موارد آيات ديگرى نيز آمده است
«تعفّف» به معنى كوشش و مبالغه در نگهدارى عفت نفس، پاكدامنى، پرهيزكارى، خوددارى كردن، حفظ نفس از به جا آوردن اعمال بد و اموال حرام و اخلاق ناپسند است
خداوند متعال در قرآن كريم مىفرمايد:(
لِلْفُقَراء الَّذِينَ أحْصِرُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ لا يَسْتَطِيعُونَ ضَرْباً فِي الاْءَرْضِ يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أغْنِياءٌ مِنَ التَّعَفُّفِ
)
صدقات مخصوص فقيرانى است كه در راه خدا ناتوان و بيچارهاند و توانايى آنكه كارى پيش گيرند ندارند واز فرط عفاف چنان اموالشان به مردم مشتبه مىشود كه هر كس از حال آنها آگاه نباشد پندارد او غنى است و بى نياز...». عفاف و تعفف يعنى: خوددارى از حرام و سؤال از مردم
يعنى خوددارى نفس از انجام محرمات و از سؤال و تقاضا كردن از مردم
و در اين آيه معنى دوم مراد است. از امام باقرعليهالسلام
چنين نقل شده است كه اين آيه درباره اصحاب «صُفّه» نازل شده است. اصحاب در حدود چهارصد نفر از مسلمانان مكه و اطراف مدينه بودند كه نه خانهاى در مدينه داشتند و نه خويشاوندانى كه به منزل آنها بروند از اين جهت در مسجد پيامبر مسكن گزيدند و آمادگى خود را براى شركت در ميدانهاى جهاد اعلام داشته بودند.
ولى چون اقامت آنها در مسجد با شئون مسجد سازگار نبود دستور داده شد به صُفّة (سكوى بزرگ و وسيع) كه در بيرون مسجد قرار داشت منتقل شوند، آيه فوق نازل شد و به مردم دستور داد كه به اين دسته از برادران خود از كمكهاى ممكن مضايقه نكنند آنها هم چنين كردند
«ابن جرير طبرى» درباره اصحاب صُفّه مىگويد
«مردمانى بودند درويش و از دنيا چيزى نداشتند و نيز از مردمان هيچ نخواستندى به اصرار. و اگر كسى در حق ايشان شفقتى بردى، و مراعاتى كردى، رد نكردندى، و بدان قانع و خرسند بودندى و روزگارى به سر بردندى به طاعت و عبادت و قرآن خواندن و تحصيل علم، و شكر آن مىگزاردندى و سيمايى سخت خوب و روشن و نيكو داشتندى، جماعتى بدين صفت و سيرت بودند». بعضى از مفسّران تصريح كردهاند كه آنها پاسداران پيامبرصلىاللهعليهوآله
و محافظان او بودهاند
از امام باقرعليهالسلام
نقل شده است كه «إنَّ اللّه يَبْغُضُ الْمُخْلِفَ» «همانا كسى كه با اصرار چيزى را از مردم بخواهد مورد غضب خداوند است
«استعفاف»، اصل در معنى آن امتناع و ترك است و استعفاف طلب عفاف است كه خود را از حرام و چيزهاى ناروا و خواستههاى پست جهانى و آنچه ناپسند است باز دارد. گفته شده: استعفاف طلب عفاف است و آن خوددارى از حرام و سؤال كردن از مردم است
استعفاف گاه موردش دست باز داشتن و خوددارى از تصرف در مال ديگران است. مانند اينكه دامن خود را از صرف مال يتيم نگه دارد.خداوند در قرآن كريم مىفرمايد:(
... وَمَنْ كَانَ غَنِيًّا فَلْيَسْتَعْفِفْ وَ مَنْ كَانَ فَقِيراً فَلْيَأكُلْ بِالْمَعْرُوفِ
)
«... و هر كسى از اولياى يتيم دارا است به كلى از هر تصرف در مال يتيم به نفع خويش خوددارى كند و هركه فقير است در مقابل نگهبانى او از مال يتيم بقدر متعارف ارتزاق كند...».
در اينجا خطاب به كسانى است كه به عنوان ولى و قيم و سرپرست براى يتيم معيّن شدهاند. از وظايف آنان است كه در مال يتيم اسراف نكنند. يعنى بدون استحقاق و احتياج دست تعدّى به مال يتيم درازنكنند. اما اگر ولى طفل فقير باشد و ناچار براى تأمين زندگى يا بايد دنبال كسب برود يا اينكه امر يتيم را سرپرستى نمايد، در اين صورت مانعى ندارد كه به اندازه مخارج ضرورى خود از مال يتيم برداشت كند. و اين برداشت در واقع به عنوان كارمزد در مقابل عملش مىباشد. و البته در اين مورد هم رعايت عدالت لازم است و بايد بر طبق معروف رفتار كرد
در «تفسير عياشى» در ذيل اين آيه از امام صادقعليهالسلام
نقل شده كه فرمودند: «فقير كسى است كه ممر معاشى نداشته باشد، و چنين كسى مىتواند به مقدار متعارف از اموال يتيم ارتزاق كند، و اين در صورتى است كه فعاليّت خود را نيز در طريق مصالح آن يتيم به كار انداخته باشد، و در عين حال اگر بودجه مال يتيم ضعيف است، نبايد از آن برداشت كند
«استعفاف» گاه به معنى قدرت جلوگيرى از شهوات نفسانيه و غريزه جنسى است كه بواسطه رياضت، شهوت را قمع و سركوب كند
مانند:(
وَلْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لا يَجِدُونَ نِكاحاً حَتّى يُغْنِيهِمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ...
)
«و آنان كه وسيله نكاح نيابند بايد عفّت نفس پيشه كنند تا خدا آنها را به لطف خود بىنياز گرداند
». در حديثى از پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآله
آمده است: «يَا مَعْشَرَ الشَّبابِ مَنِ اسْتَطاعَ الْباءَةَ فَلْيَتَزَوَّجْ، فَإنَّهُ أغَضُّ لِلْبَصَرِ، وَأَحْصَنُ لِلْفَرْجِ وَ مَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَعَلَيْهِ بِالصَّوْمِ فَإنَّهُ لَهُ وِجاءٌ». «اى گروه جوانان هر كه از شما قدرت بر نكاح داشته باشد بايد كه ازدواج كند، كه ازدواج بهترين چيزى است كه چشم را از نامحرم بپوشد و فرج را از آن نگه دارد و هر كه توانايى نكاح نداشته باشد پس بر او است روزه گرفتن كه آن كسر باه مىكند
». معنى ديگر «استعفاف» درباره زنان يائسه است كه اگر به پوشاندن خويش از نظر نامحرم طلب عفت و پاكدامنى كنند بر ايشان بهتر است. خداوند در قرآن كريم مىفرمايد:
(
... وَأنْ يَسْتَعْفِفْنَ خَيْرٌ لَهُنَّ وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ
)
. واگر باز هم عفت و تقوى بيشتر گزيدند بر آنان بهتر است و خدا به سخنان خلق شنوا و آگاه است».
يعنى زنانى كه يائسه باشند و اميد ندارند كه مردى طالب ازدواج با آنها باشد و رغبت به نزديكى با ايشان كند، گناهى بر ايشان نيست كه جامه ظاهرى خود را كه چادر است بنهند، در صورتى كه زينت خود را آشكار نكنند. و اگر باز هم عفت بورزند و چادر سركنند بهتر است و خدا شنواست گفتار آنان را با مردان و دانا به مقصود باطنى ايشان
.
از آنجا كه اين تحقيق در نظر دارد كه موضوع پاكدامنى را از ديدگاه قرآن و روايات مورد بررسى قرار دهد، پس تنها دو معنى اخير با موضوع مرتبط مىباشند كه هر دو مورد نيز در سوره مباركه «نور» آمده است. اين سوره را مىتوان سوره پاكدامنى و عفت و مبارزه با آلودگى جنسى داشت. چرا كه قسمت عمده دستوراتش بر محور پاكسازى اجتماع از طرق مختلف از آلودگيهاى جنسى دور مىزند
در بخشهاى بعدى به تناسب موضوع، پيرامون آيات مربوطه مفصلاً بحث خواهد شد.
اهميّت پاكدامنى
همانطور كه قبلاً اشاره شد پاكدامنى از نظر قرآن و روايات از اهميّت ويژهاى برخوردار است. براى روشن شدن اين موضوع در اين قسمت از تحقيق به برخى از آيات و رواياتى كه در اين زمينه آمده اشاره مىگردد. اين قسمت شامل اين مباحث است : پاكدامنى از صفات برجسته مؤمنين، پاكدامنى برترين عبادتها، پاكدامنى يك شرط مهم در انتخاب همسر، پاكدامنى عامل حفظ سلامت جامعه و فضيلت افراد پاكدامن. حال به شرح هر يك از موارد مذكور پرداخته خواهد شد:
١ - پاكدامنى از صفات برجسته مؤمنين
آيات آغازين سوره مؤمنون ويژگيهاى مؤمنان را در عباراتى كوتاه، زنده و پرمحتوا تشريح مىكند. خداوند متعال در اين سوره يكى از ويژگيهاى مؤمنين را مسئله پاكدامنى و عفت بطور كامل، و پرهيز از هر گونه آلودگى جنسى قرار داده، چنين مىگويد:(
وَالَّذينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ
)
«و آنها كه دامان خود را از آلودگى به بىعفتى حفظ مىكنند».
«علامه طباطبائى» در تفسير اين آيه چنين فرمودهاند: «كلمه فروج جمع فرج است كه بطوريكه گفتهاند: عورت از زن و مرد است. كه مردم از بردن نام آنها شرم مىكنند و حفظ فروج كنايه از اجتناب از مواقعه نامشروع است. از قبيل زنا و لواط و يا جمع شدن با حيوانات و امثال آن
».
يكى ديگر از مفسران معتقد است كه
و اين آيه پاكى روح و خانواده و جامعه است و نگهدارى نفس و خانواده و اجتماع از رواج بىحساب شهوات در آن و از فساد خانواده و انساب است. و اجتماعى كه شهوات بىحساب در آن شايع شود، جامعهاى فاسد است. زيرا در آن امنيتى براى خانه و حرمتى براى خانواده نيست. و چون خانواده اولين واحد در بناء جامعه است، بايد در آن امنيت و استقرار و پاكى برقرار باشد و زن و مرد هر دو با اطمينان از يكديگر در آن زندگى كنند. در آيه بعد مىفرمايد:(
إلاّ عَلى أزْواجِهِمْ أوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ فَإنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ
)
«تنها آميزش جنسى با همسران و كنيزانشان دارند كه در بهرهگيرى از آنها ملامت نمىشوند».
اين جمله استثناء از حفظ فروج است، و ازواج به معناى زنان حلال، و(
مَا مَلَكَتْ أيْمَانُهُم
)
به معناى كنيزان مملوك است كه مواقعه با زنان خود يا كنيزان مملوك ملامت ندارند
آرى مؤمنين كسانى هستند كه فروج خود را در جميع احوال حفظ مىكنند مگر در حال ازدواج يا در مورد كنيزان و آنها در اين حال مورد سرزنش قرار نمىگيرند مراد از آن وصف ستايش آنان به نهايت پاكدامنى و روگردانى آنان از شهوات است
تعبير به «همسران دائم و موقت هر دو مىشوند، در حديثى آمده است: عن جعفر بن محمد عن ابيه عن آبائهعليهالسلام
قال: قال: اميرالمؤمنينعليهالسلام
«تَحِلُّ الفُرُوجُ بِثَلاثَةِ وُجُوهٍ: نِكاحٌ بِمِيراثٍ، وَ نِكاحٌ بِلا مِيراثٍ، وَ نِكاحٌ بِمُلْكِ يَمِينٍ
». جعفر بن محمد از پدرش از آباء گراميشعليهالسلام
روايت كرده كه اميرالمؤمنينعليهالسلام
فرمود: «فرجها به يكى از سه طريق حلال مىشوند، يكى نكاح به ميراث و يكى نكاح بدون ميراث و نكاح به ملك يمين». و در كافى از امام صادقعليهالسلام
نقل شده كه كسى گفت از امام در مورد متعه پرسيدم، فرمود: «حلال است ولى زنهار كه صيغه مكن مگر زن عفيف را كه خداى عزوجل مىفرمايد:(
وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِم حافِظُونَ
)
«پس فرج خود را در جايى كه ايمن نيستى مگذار
». در اين حديث معناى حفظ به حدى تعميم داده شده كه شامل ترك ازدواج با غير عفيفه هم شده است. و در اين دو روايت متعه را نكاح و ازدواج خوانده است و از نظر روايات بىشمارى مطلب همين طور است و مبناى فقه امامان اهل بيتعليهمالسلام
هم بر اين است. بعضى مفسران اهل سنت در اينجا گرفتار اشتباهى شدهاند و خواستهاند از اين آيه شاهدى براى نفى ازدواج موقت بياورند. و بگويند آن هم در حكم زنا است! «سيوطى» مىنويسد: عن القاسم بن محمد انه سئل عن المتعة فقال: إنِّي لاَءَرى تحريمَها فى القرآن ثمَّ تَلا(
وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ إلاّ عَلى أزْواجِهِمْ أوْ ما مَلَكَت أيْمانُهُم
)
. از قاسم بن محمد درباره متعه سؤال شد و او گفت: همانا من تحريم آن را در قرآن مىبينم و سپس اين آيه را تلاوت كرد:(
وَ الَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ إلاّ عَلى أزْواجِهِمْ أوْ ما مَلَكَت أيْمانُهُم
)
. «فخر رازى» معتقد است كه
اين آيه دلالت بر تحريم متعه مىكند بر اساس آنچه كه از قاسم بن محمد روايت شده، و متعه زوجيت نيست زيرا كه زوجين در آن از يكديگر ارث نمىبرند.
اما با توجّه به اين حقيقت كه «ازدواج موقت» (متعه) به طور مسلم در زمان پيامبرصلىاللهعليهوآله
حلال بوده است و احدى از مسلمانان آن را انكار نمىكنند، منتها بعضى مىگويند در آغاز اسلام بوده و بسيارى از صحابه نيز به آن عمل كردهاند سپس نسخ شده و بعضى مىگويند: عمر بن خطاب از آن جلوگيرى به عمل آورد. با توجّه به اين واقعيتها مفهوم سخن اين دسته از دانشمندان اهل اين خواهد بود كه پيامبرصلىاللهعليهوآله
ـ العياذ باللّه ـ زنا را حداقل براى مدتى ـ مجاز شمرده است، و اين غير ممكن است.
برخى از مفسرين اهل سنت با اين نظر مخالف هستند، «زمخشرى» معتقد است كه
: اين آيه دليل بر تحريم ازدواج موقت نيست، زيرا ازدواج موقت هم يكى از انواع ازدواج است هنگامى كه نكاح صحيح باشد.
از آنجا كه غريزه جنسى سركشترين غرائز انسان است و خويشتندارى در برابر آن نياز به تقوى و پرهيزگارى فراوان و ايمان قوى و نيرومند دارد. در آيه بعد بار ديگر روى همين مسئله تأكيد كرده و مىگويد:(
فَمَنِ ابْتَغى وَرَاءَ ذَلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْعادُونَ
)
«هر كس غير اين طريق را (جهت بهرهگيرى جنسى) طلب كند تجاوزگر است».
«علامه طباطبائى» در ذيل اين آيه مىگويند:
«اين تفريع است بر مطالب قبل يعنى، مستثنا و مستثنا منه. و معنايش اين است كه وقتى مقتضاى ايمان اين شد كه به كلى فروج خود را حفظ كنند، مگر تنها از دو طايفه از زنان، پس هر كس با غير اين دو طايفه مساس و ارتباط پيدا كند، متجاوز از حدود خدا شناخته مىشود، حدودى كه خدايتعالى براى مؤمنين قرار داده
».
مفسر ديگرى اين آيه را دليل بر تحريم استمناء دانسته و مىگويد: «پس هر كه جويد مباشرت غير زنان و كنيزان خود، كاملند در ستمكارى با ايشان و درگذرندگانند از حلال به حرام و آنكه استمناء به يد كند هم از اين قبيل است
». در سوره مباركه «معارج» نيز به برخى از اوصاف مؤمنين اشاره شده است. در آيات بيست و نهم تا سى و يكم اين سوره همين آيات آمده و از پاكدامنى به عنوان يكى از صفات برجسته مؤمنين ياد شده است
. آرى، اسلام طرح جامعهاى مىريزد كه هم به غرايز فطرى در آن پاسخ داده مىشود و هم آلوده فحشاء و فساد جنسى و مفاسد ناشى از آن نيست. در آنجا ذكر يك نكته ضرورى است و آن اينكه حلال بودن كنيزان (زنان برده) مشروط بر شرايط متعددى است كه در كتب فقهى آمده و چنان نيست كه هر كنيزى به صاحب آن حلال باشد و در واقع در بسيارى از جهات و شرايط، همان شرايط همسران را دارد، هر چند در عصر و زمان ما موضوع آن منتفى است.
در آيه سى و پنجم سوره مباركه «احزاب» كه به اوصاف اعتقادى و اخلاقى و عملى مؤمنين اشاره مىكند، پاكدامنى را يكى از اين اوصاف مىداند، آنجا كه مىفرمايد:(
وَالْحافِظِينَ فُرُوجَهُم وَ الحافِظاتِ
)
«.. و مردانى كه دامان خود را از آلودگى به بى عفتى حفظ مىكنند و زنانى كه عفيف و پاكند ...».
با توجّه به آيات فوق و تفسير اين آيات، اين موضوع روشن مىشود كه يكى از صفات برجسته مردان و زنان مؤمن، پاكدامنى و پرهيز از آلوده شدن به انحرافات جنسى در جميع احوال مىباشد.