عفاف

عفاف0%

عفاف نویسنده:
گروه: کتابخانه زن و خانواده

عفاف

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: محمد رضا آشتيانى
گروه: مشاهدات: 11772
دانلود: 3012

توضیحات:

عفاف
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 29 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 11772 / دانلود: 3012
اندازه اندازه اندازه
عفاف

عفاف

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

٢ - پاكدامنى برترين عبادتها

در احاديث نقل شده از معصومينعليهم‌السلام از پاكدامنى به عنوان برترين عبادتها ياد شده است. اين موضوع با بيانات گوناگون و در منابع متعددى آمده است كه در اين بخش به برخى از آنها اشاره مى‏شود.

عَنْ أبِي عَبْدِ اللّه‏صلى‌الله‌عليه‌وآله كَانَ أمِيرُ المُؤمِنِينَعليه‌السلام يَقُولُ: «أفْضَلُ العِبادَةِ العِفافُ(٣٧) ».

به روايت امام صادقعليه‌السلام اميرالمؤمنينعليه‌السلام مى‏فرمود: «برترين عبادت پاكدامنى است». گفته شده(٣٨) ممكن است حمل عفاف در اينجا شامل ترك جميع محرمات باشد. در روايت ديگرى آمده است: قَالَ البَاقِرُعليه‌السلام : «أفْضَلُ العِبَادَةِ عِفَّةُ الْبَطْنِ وَ الْفَرْجِ (٣٩)». امام باقرعليه‌السلام فرمودند: «برترين عبادتها عفت شكم و فرج است». عَن أبي جَعْفَرٍعليه‌السلام قَالَ: «ما مِنْ عِبادَةٍ أفْضَلُ عِنْدَ اللّه‏ مِنْ عِفَّةِ بَطْنٍ وَ فَرْجٍ(٤٠) ». امام باقرعليه‌السلام فرمودند: «هيچ عبادتى نزد خداوند بهتر از عفت در شكم و فرج نيست».

عن اميرالمؤمنينعليه‌السلام أنّه قال: «أفْضَلُ الْعِبادَةِ شَى‏ءٌ واحِدٌ وَ هُوَ الْعِفافُ(٤١) ».

از امير المؤمنينعليه‌السلام نقل شده كه فرمودند: «برترين عبادت يك چيز است و آن عفت و پاكدامنى مى‏باشد». عن ابى جعفرعليه‌السلام قال: «مَا عُبِدَ اللّه‏ُ بِشَى‏ءٍ أفْضَلُ مِن عِفَّةِ بَطْنٍ وَ فَرْجٍ». از امامعليه‌السلام نقل شده كه فرمودند: «خدا به چيزى بهتر از عفت شكم و فرج پرستيده نشده است». «علامه مجلسى» در شرح اين حديث مى‏گويد:

«عفت در اصل به معنى بازداشتن نفس است از آنچه حلال نيست. و در اخبار غالباً بر عفت شكم و فرج اطلاق مى‏شود و بازداشتن آن دو از خواهش‏هاى حرام و نيز خواهش‏هاى مكروه، از خوردنى‏ها و آشاميدنى‏ها و مسائل جنسى، بلكه از مقدمات آن دو از تحصيل اموال حرام براى آن و از بوسه و لمس و نظر به نامحرم، و دلالت مى‏كند بر اينكه ترك محرمات از عبادات است و عفت شكم و فرج از برترين عبادات مى‏باشد. و اينكه اين دو عفت از برترين عبادت‏ها هستند بخاطر اين است كه سخت‏ترين عبادتها مى‏باشد(٤٢) ».

٣ - پاكدامنى يك شرط مهم در انتخاب همسر

در قرآن و روايات معصومينعليه‌السلام از پاكدامنى به عنوان يك شرط مهم، در انتخاب همسر ياد شده است. خداوند متعال در قرآن كريم مى‏فرمايند:( ... وَالْمُحْصَناتُ مِنَ المُؤمِناتِ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذِينَ أوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ إذا اتَيْتُمُوهُنَّ أجُورَهُنَّ ) (٤٣) اين آيه درباره ازدواج با زنان پاكدامن از مسلمانان و اهل كتاب سخن مى‏گويد و مى‏فرمايد: «... زنان پاكدامن از مسلمانان و از اهل كتاب براى شما حلال هستند و مى‏توانيد با آنها ازدواج كنيد به شرط اينكه مهر آنها را بپردازيد».

مفسرين معتقدند كه(٤٤)، اين آيه دليل بر جواز ازدواج با زنان پاكدامن مؤمن و زنان پاكدامن اهل كتاب مى‏باشد. احصان (مصدر محصنه) به معناى عفيف بودن، آزاده بودن، همسر داشتن و مسلمان بودن است. در آيه مورد بحث تنها معناى اول و دوم مى‏تواند مراد باشد و برداشت فوق بر اساس معناى اول است. اين برداشت را فرمايش منقول از امام صادقعليه‌السلام تأييد مى‏كند كه درباره آيه فوق فرمود: «هُنَّ الْعَفائِفُ» «آنان پاكدامنانند». آرى، ايمان به خدا اعتقاد به وحى و رسالت و عفت و پاكدامنى، از ارزش‏هاى والا در انتخاب همسر و تشكيل خانواده مى‏باشند. در ادامه اين آيه مى‏فرمايد:( ...مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسافِحِينَ وَ لا مُتَّخِذِي أخْدانٍ ) «پاكدامن باشيد نه زناكار و نه دوست پنهانى و نامشروع گيريد ». پاكدامنى و عفت مردان، از شرايط حليت ازدواج آنان با زنان عفيف و پاكدامن مى باشد. اخدان جمع خَدَن به معناى رفيقان است كه به مناسبت مورد، مراد از آن رفاقت‏هاى جنسى نامشروع و مسافحين از سفاح به معناى زناست. اين آيه دلالت مى‏كند بر حرمت روابط آشكار و مخفيانه مردان و زنان و اين نشانگر اهتمام اسلام به عفت و پاكدامنى جامعه است. فقها نيز روى اين مسئله تأكيد كرده و در بيان آداب نكاح يكى از شرايط همسر را پاكدامن بودن او بيان مى‏نمايند. يكى از فقها معتقد است كه(٤٥)، و مستحب است كه مردان كسى را اختيار كنند كه باكره و پاكدامن و داراى اصالت خانوادگى باشد. امام خمينى در اين باره مى‏گويد:

«سزاوار است كه در انتخاب زن، تنها به جمال و مال او نگاه نشود، بلكه اختيار كند زنى را كه داراى صفات شريف و شايسته باشد كه در اخبار مدح او آمده است و صفات بد را نداشته باشد كه احاديث به مذمت او ناطقند(٤٦). و جامع‏ترين خبر در اين زمينه آن است كه از پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله وارد شده كه فرموده:

«وَ إنَّ خَيْرَ نِسائِكُم الوَلُودُ الوَدُودُ العَفِيفَةُ، العَزِيزَةُ فِي أهْلِها، الذَّلِيلَةُ مَعَ بَعْلِها، المُتَبَرِّجَةُ مَعَ زَوْجِها، الحِصانُ عَلى غَيْرِهِ الَّتِىّ تَسْمَعُ قَوْلَهُ وَ تُطِيعُ أمْرَهُ(٤٧) ». «بهترين زنان شما زنى است كه اولادآور و دوستدار (عفيف) باشد و در بين اهل خودش عزيز باشد و نسبت به شوهرش متواضع باشد و جمالش را به شوهر آشكار نمايد و بر غير شوهر، خود را حفظ كند زنى كه حرف او را مى‏شنود و امر او را اطاعت مى‏كند».

در روايت ديگرى از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله نقل شده كه فرمودند: «خَيْرُ نِسائِكُم العَفِيفَةُ الغَلِمَةُ(٤٨) » «بهترين زنان شما آن است كه پاكدامن و راغب باشد».

در قرآن و روايات همانگونه كه به ازدواج با افراد پاكدامن توصيه شده است، از ازدواج با كسانى كه داراى اين ويژگى نيستند، نهى شده است. در روايتى از پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله آمده كه فرمودند: «إيَّاكُم وَ خَضْرَاءُ الدِّمَن. قِيلَ وَ مَا خَضْرَاءُ الدِّمَن؟ قَالَ: الْمَرأةُ الْحَسْنَاء فِي مَنْبَتِ السُّوءِ(٤٩) ». «از سبزه‏هايى كه در ميان كثافات و پليدى‏ها مى‏رويند بپرهيزيد. پرسيدند سبزه‏هاى مذكور چيست؟ رسول اللّه‏ فرمود: زن زيبايى است كه در محيط پست و آلوده پرورش يافته باشد». خداوند متعال در قرآن كريم مى‏فرمايد:( الزَّانِي لا يَنْكِحُ إلاّ زَانِيَةً أوْ مُشْرِكَةً وَ الزَّانِيَةُ لا يَنْكِحُها إلاّ زَانٍ إوْ مُشْرِكٍ وَ حُرِّمَ ذَلِكَ عَلى المُؤمِنِينَ ) (٥٠) «مرد زناكار جز با زن زناكار يا مشرك ازدواج نمى‏كند و زن زناكار را با جز با مرد زناكار يا مشرك به ازدواج خود در نمى‏آورد، و اين كار بر مؤمنان تحريم شده است». ظاهر اين آيه تحريم ازدواج با زانى و زانيه است، البته اين حكم در روايات اسلامى مقيد به زنان و مردانى شده‏است كه مشهور به اين عمل بوده و توبه نكرده‏اند، اگر مشهور به اين عمل نباشند، يا از عمل گذشته خود كناره‏گيرى كرده و تصميم بر پاكى و عفت گرفته، و اثر توبه خود را نيز عملاً نشان داده‏اند، ازدواج با آنها شرعاً بى مانع است(٥١).

بعضى از مفسران در شأن نزول اين آيه چنين نوشته‏اند: «مردى از مسلمانان از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله اجازه خواست كه با «ام مهزول» زنى كه در عصر جاهليت به آلودگى معروف بود و حتى پرچمى براى شناسايى بر در خانه خود نصب كرده بود! ازدواج كند، آيه فوق نازل شد و به آنها پاسخ داد(٥٢) ».

در حديثى از امام باقرعليه‌السلام آمده است: فى قول اللّه‏ عزوجل: «الزَّانِي لا يَنْكِحُ إلاّ زَانِيَةً أوْ مُشْرِكَةً». قال: «هُمْ رِجالٌ وَ نِساءٌ كانُوا عَلى عَهْدِ رَسُولِ اللّه‏ِصلى‌الله‌عليه‌وآله مَشْهُورِينَ بِالزِّنَاء فَنَهى اللّه‏ُ عَنْ أولئِكَ الرِّجالِ وَ النِّساء وَ النَّاس الْيَوْمَ عَلى تِلْكَ الْمَنْزِلَةَ، مَن شَهِرَ شَيْئاً مِنْ ذَلِكَ أوْ اُقِيمَ عَلَيْهِ الْحَدُّ فَلا تُزَوِّجُوهُ حَتَّى تُعْرَفُ تَوْبَتُهُ (٥٣)» «اين آيه اشاره به مردان و زنانى است كه در زمان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله مشهور به زنا بودند، و خداوند از ازدواج با اين مردان وزنان نهى كرد، و امروز نيز چنين است، كسى كه مشهور به اين عمل شنيع گردد، يا حد زنا بر او اجرا شود، با او ازدواج نكنيد تا توبه او ظاهر و شناخته شود». آرى، در امر ازدواج بايد كاملاً مواظب بود كه، نكاح با زنان صالحه و عفيفه صورت گيرد، تا از رحم پاك آنها اولاد نيكو و صالح به عمل آيد. زنان پاكدامن و پوشيده، مانند جواهرات نفيسه‏اى هستند كه كمتر در دسترس اشخاص قرار مى‏گيرند. بر مؤمنان خواه زن و خواه مرد، لازم است كه نفس خود را از ازدواج با افراد فاسد حفظ كنند(٥٤) . همسر انسان بايد فردى پاكدامن و از خانواده‏اى اصيل و تربيت شده و نجيب باشد، تا بهتر بتواند كودكان را تربيت كند.

٤ - پاكدامنى عامل حفظ سلامت جامعه

از آنجا كه يك انسان يك موجود اجتماعى است، جامعه بزرگى كه در آن زندگى مى‏كند، از يك نظر همچون خانه او است، و حريم آن همچون حريم خانه او محسوب مى‏شود، پاكى جامعه به پاكى او كمك مى‏كند و آلودگى آن به آلودگى‏اش.

هر عملى كه افراد جامعه انجام مى‏دهند، در نگاه كلان اثر مستقيم در جامعه دارد. پاكدامنى علاوه بر آثار شخصى و شخصيتى داراى آثار اجتماعى است. اگر روح عفاف بر افراد جامعه حاكم باشد، از نظر روح و جسم سالم مى‏مانند و سلامت خانوادگى كه به عنوان يك اصل تربيتى است، حفظ خواهد شد. علاوه بر آن مراكز اجتماعى مثل بيمارستانها و اداره‏ها و در كمال سلامت رفتارى خواهند بود و بزهكاريهاى اجتماعى به حداقل خواهد رسيد. بسيارى از پرونده‏هاى ضداخلاقى، از عدم رعايت حدود شرعى نشأت گرفته است و آمار جنايى ذكر شده همواره زنگ خطرى بوده كه انديشه‏گران تربيتى را نگران مى‏ساخته است.

«استاد مطهرى» در اين زمينه مى‏گويد:

«اسلام مى‏خواهد انواع التذاذهاى جنسى، چه بصرى و لمسى و چه نوع ديگر به محيط خانوادگى و در كادر ازدواج قانونى اختصاص يابد، اجتماع منحصراً براى كار و فعاليّت را با لذتجوئيهاى جنسى به هم مى‏آميزد، اسلام مى‏خواهد اين دو محيط را كاملاً از يكديگر تفكيك كند.

كشانيدن تمتعات جنسى از محيط خانه به اجتماع، نيروى كار و فعاليّت اجتماع را ضعيف مى‏كند. آيا اگر مردى در خيابان و بازار و اداره و كارخانه و غيره با قيافه‏هاى محرك و مهيج زنان آرايش كرده دائماً مواجه باشد بهتر سرگرم كار و فعاليّت مى‏شود يا در محيطى كه با چنين مناظرى روبرو نشود؟ هر مؤسسه يا شركت يا اداره‏اى كه سخت مايل است كارها به خوبى جريان يابد، از اين نوع آميزشها جلوگيرى مى‏كند(٥٥) ». مخالفين اسلام درباره اختلاط و آميزش زن و مرد، جنجال و غوغاى بسيارى برپا مى‏كنند، گاهى از اجتماع آزاد فرانسه سخن به ميان مى‏آورند و زمانى از تمدن آمريكا گفتگو مى‏كنند و مى‏گويند در آن سرزمين مردم با فكر و غريزه خود دورويى و نفاق روا نمى‏دارند. آيا اين گروه، خطبه حكيمانه مارشال پتن را از ياد برده‏اند كه گفت بزرگترين علت شكست ما فرو رفتن در گردابهاى شهوت و ابتلاء تن‏پرورى و عياشى بود؟ آيا منظور ايشان اين است كه جوانان ما را به عنوان مبارزه با ارتجاع و طرفدارى از تجدد و ترقى به چنين ورطه هولناكى در افكنند؟(٥٦) «حضرت علىعليه‌السلام » درباره آلوده شدن اجتماع و خطر اين آلودگى مى‏فرمايد: «إذَا خَبُثَ الزَّمَانُ كَسَدَتِ الْفَضَائِلُ وَضَرَّتْ وَنَفَقَتِ الرَّذَائِلُ وَنَفَعَتْ» «وقتى كه محيط اجتماع آلوده شود، سجاياى اخلاقى و حقايق و فضايل واقعى از رونق مى‏افتد و از نظر مردم زيان آور مى‏شود و برعكس رذايل و ناپاكى در بين مردم رايج و سودبخش مى‏گردد». از اين بيان مطلبى بدست مى‏آيد اين است كه وقتى محيط اجتماع آلوده شد و منكرات و گناه و تخلّف از قانون در بين مردم حكومت كرد، كار به جايى مى‏كشد كه در چنين اجتماعى نه تنها فضايل اخلاقى فضيلت خود را از دست مى‏دهند، بلكه آلودگى را به جايى مى‏كشاند كه فضايل، رذايل، و بر عكس شناخته مى‏شود و به گناهان و ناپاكيها آن چنان تن در مى‏دهند كه لذت خود را در آن مى‏بينند. آن حضرت در جاى ديگرى درباره اجتماع آلوده به گناه مى‏فرمايند: «صارَ الْفُسُوقُ فِي النَّاسِ نَسَبَاً وَالْعِفَافُ عَجَباً» «گناه‏كارى و ناپاكى در آن مردم از اوصاف عادى شد و پاكدامنى باعث برشگفتى و تعجّب است(٥٧) ».

٥ - فضيلت افراد پاكدامن

«مولى محسن كاشانى» بر اين عقيده است كه(٥٨)، غريزه جنسى از ساير غرايز بر انسان چيره‏تر است، چنانكه ممكن است در صورت هيجان، آدمى را عليه عقل دعوت كند. تنها تفاوتش با ساير غرايز اين است كه مقتضاى ايجاد آن امر زشتى است كه آدمى از پيدايش آن شرم مى‏كند. و اينكه مى‏بينيد اكثر مردم از مقتضيات اين غريزه خوددارى مى‏كنند يا براى اين است كه از ايجاد آن عاجزند يا از نكبتهاى آن مى‏ترسند و يا مى‏ترسند و يا شرم مى‏كنند و يا حفظ عزت و آبرو مى‏نمايند. بديهى است كه هيچ يك از اين امور را براى درك ثواب رعايت نمى‏كنند. و از جمله فوايدى كه بر موانع پيشين مترتب شده همان است كه آنها را از گناه جلوگيرى مى‏كنند، زيرا كسيكه ترك زنا كند از هر راهى كه باشد گناه زنا از او برداشته مى‏شود. و ثواب جزيل و كمال هنگامى حاصل مى‏شود كه قدرت به انجام آن باشد و همه گونه موانع برطرف باشد و اسباب آماده و شهوت چون اژدهايى سر بر آورده باشد در عين حال مرتكب نشود و مسلما كسى كه بدين پايه رسيده باشد به درجه صديقان نايل آمده است.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: «مَنْ عَشَقَ وَكَتَمَ وَعَفَّ وَصَبَرَ غَفَرَ اللّه‏ُ لَهُ وَأدْخَلَهُ الْجَنَّةَ»(٥٩) . «كسى كه عاشق شود و عشق خود را پوشيده دارد و عفت نفس ابراز دارد، خداوند او را مى‏بخشد و وارد بهشت مى‏كند».

در حديث ديگرى از پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله آمده است: «سَبْعَةٌ يُظِلُّهُمُ اللّه‏ُ يَوْمَ لا ظِلَّ إلاّ ظِلَّهُ وَعَدَّ مِنْهُمْ رَجُلاً دَعَتْهُ إمْرَأَةٌ ذَاتَ حَسَبٍ وَجَمَالٍ إلى نَفْسِها فَقَالَ إنِّي أخَافُ اللّه‏َ رَبَّ الْعَالَمِينَ»(٦٠) «هفت دسته از مردم را خداى متعال در زير سايه رحمت خود قرار مى‏دهد، آن روزى كه سايه‏اى جز سايه او نيست از آن جمله مردى است كه زن صاحب جمال و قبيله‏دارى او را به طرف خود بخواند و او دعوت وى را اجابت نكند و بگويد من از خداى عالميان مى‏ترسم».

_____________________________________

پي نوشت ها :

١ ـ احسانبخش، صادق، «آثار الصادقين»، جلد سيزدهم، گيلان: روابط عمومى ستاد برگزارى نماز جمعه گيلان، چاپ اول، ١٣٧٥، ٢٩٥.

٢ ـ نهج البلاغة، سخن ٤٨٢.

٣ ـ عبد الباقى، محمد فؤاد، المعجم المفهرس لألفاظ القرآن الكريم، القاهرة: مطبعة دار الكتب المصرية، طبعة الأولى، ١٣٦٤، ٤٦٦.

٤ ـ ر. ك. فانى، كامران و بهاءالدين خرمشاهى، «فرهنگ موضوعى قرآن مجيد»، تهران: انتشارات الهدى، چاپ دوم، ١٣٦٩.

٥ ـ شعرانى، ابوالحسن، «نثر طوبى» يا «دائرة المعارف قرآن مجيد»، جلد دوم، تهران: انتشارات كتابفروشى اسلاميه، چاپ دوم، ١٣٩٨ هق، ١٦٩.

٦ ـ سوره بقره ـ آيه ٢٧٣

٧ـ الجزرى ابن الاثير، محمد، «النهاية فى غريب الحديث» الجزء الثالث، قم: مؤسسة اسماعيليان، چاپ چهارم، ١٣٧٦، ٢٦٤.

٨ـ الطريحى، فخر الدين، «مجمع البحرين»، المجلد الخامس، بيروت: دار و مكتبة الهلال، الطبعة الاولى، ١٩٨٥ م، ١٠١.

٩ـ مكارم شيرازى، ناصر و ديگران، «تفسير نمونه»، جلد دوم، تهران: دار الكتب الاسلاميه، چاپ سى‏ام، ١٣٧٧، ٣٥٥

١٠ ـ طبرى، ابن جرير، «جامع البيان فى تفسير القرآن»، جلد اول، ترجمه حبيب يغمايى، انتشارات توس، ١٣٦٧، ١٧٥.

١١ ـ مكارم شيزارى، ناصر و ديگران، پيشين، ٣٥٦.

١٢ ـ الحسينى البحرانى، السيد هاشم، «البرهان فى تفسير القرآن»، الجزء الاول، تهران: مركز الطباعة و النشر فى مؤسسة البعثة، الطبعة الاولى، ١٤١٥ هق، ٥٥٠.

١٣ ـ ابن‏منظور، «لسان العرب»، المجلد التاسع، بيروت: دار احياء التراث العربى، طبعة الاولى، ١٤٠٨ هق، ٢٩٠.

١٤ ـ سوره نساء ـ آيه ٦.

١٥ ـ شعرانى، ابوالحسن، پيشين، ١٧٠.

١٦ ـ عياشى السلمى السمرقندى، مسعود بن محمد، «تفسير عياشى»، جلد اول، تهران: مكتبة علمية الاسلامية، چاپ اول، ٢٢١.

١٧ ـ شعرانى، ابوالحسن، پيشين،١٧٠.

١٨ ـ سوره نور ـ آيه ٣٣.

١٩ ـ البخارى الجعفى، محمد بن اسماعيل، «صحيح البخارى»، الجزء السابع، بيروت: دار احياء التراث العربي، الطبعة الاولى، بى‏تا، ٣.

٢٠ ـ سوره نور ـ آيه ٦٠.

٢١ ـ شعرانى، ابوالحسن، پيشين، ١٧١.

٢٢ ـ اسرار، مصطفى، «دانستنيهاى قرآن»، تهران: انتشارات فلق، چاپ چهارم، ١٣٧٢، ٥١.

٢٣ ـ سوره مؤمنون، آيه ٥.

٢٤ ـ طباطبائى، سيد محمد حسين، «تفسير الميزان»، جلد پانزدهم، ترجمه سيد محمد باقر موسوى همدانى، بنياد علمى و فكرى علامه طباطبائى، چاپ سوم، ١٣٦٧، ١٢.

٢٥ ـ سيد قطب، «تفسير فى ظلال القرآن»، المجلد الرابع، القاهره: دار الشروق، ١٤١٢ هق، ٢٤٥٥.

٢٦ ـ سوره مؤمنون، آيه ٦.

٢٧ ـ طباطبائى، سيد محمد حسين، پيشين، ١٣.

٢٨ ـ المراغى، احمد مصطفى، «تفسير المراغى»، الثامن عشر، بيروت: دار احياء التراث العربي، الطبعة الثانية، ٥٣١.

٢٩ ـ العروسى الحويزى، عبد علي بن جمعة، «تفسير نور الثقلين»، الجزء الثالث، قم: دار الكتب العلمية، الطبعة الاولى، ٥٣١.

٣٠ ـ پيشين، ٥٣١.

٣١ ـ السيوطى، جلال الدين، «الدر المنثور فى التفسير بالمأثور»، الجزء الخامس، تهران: المكتبة الاسلامية و مكتبة الجعفرى، الطبعة الاولى، بى‏تا، ٥.

٣٢ ـ الرازى، فخرالدين، «مفاتيح الغيب المشتهر بالتفسير الكبير»، الجزء السادس، الطبعة الاولى، ٢٧١.

٣٣ ـ الزمخشرى، محمود بن عمر، «الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل و عيون الاقاويل فى وجوه التاويل»، الجزء الثالث، بى‏جا: الطبعة الاولى، ص ١٧٧.

٣٤ ـ طباطبائى، سيد محمد حسين، پيشين، ١٣.

٣٥ ـ حقى البروسوى، اسماعيل، «تفسير روح البيان»، الجزء السادس، بيروت: الطبعة السابعة، ٤٠٥ هق، ٦٨.

٣٦ ـ ر. ك. قرآن كريم، سوره مباركه معارج، آيات ٣١ ـ ٢٩.

٣٧ ـ قمى، عباس، «سفينة البحار»، الجزء الثانى، بيروت: دار المرتضى، الطبعة الاولى، ٢٠٧.

٣٨ ـ المجلسي، محمد باقر، «بحار الانوار»، الجزء الثامن و السّتّون، بيروت: مؤسسة الوفاء، الطبعة الثانية، ١٤٠٣ هق، ٢٦٨.

٣٩ ـ الحرانى، حسن بن على، «تحف العقول عن آل الرسول»، بيروت: منشورات مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، الطبعة الخامسة، ١٣٩٤ هق، ٢١٧.

٤٠ ـ كلينى، محمد بن يعقوب، «اصول الكافى»، جلد چهارم، ترجمه محمد باقر كمره‏اى، انتشارات اسوه، چاپ دوم، ١٣٧٢، ٢٤٢.

٤١ ـ احسانبخش، صادق، «آثار الصادقين»، جلد سيزدهم، گيلان: روابط عمومى ستاد برگزارى نماز جمعه گيلان، چاپ اول، ١٣٧٠، ٢٩٥.

٤٢ ـ المجلسى، محمد باقر، پيشين، ٢٦٨.

٤٣ ـ سوره مائده، آيه ٥.

٤٤ ـ هاشمى رفسنجانى، اكبر، «تفسير راهنما»، جلد چهارم، قم: مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم، چاپ اول، ١٣٧٦، ٢٥٢ ـ ٢٥٠.

٤٥ ـ الحلّى، ابوالقاسم نجم‏الدين جعفر بن الحسن، «المختصر النافع»، جلد اول، مؤسسه مطبوعات دينى، چاپ پنجم، ١٣٧٤، ١١٧.

٤٦ ـ موسوى خمينى، سيد روح اللّه‏، «تحرير الوسيلة»، جلد سوم، ترجمه على اسلامى، قم: دفتر انتشارات اسلامى، چاپ دوازدهم، ١٣٧٤، ٤٢٣.

٤٧ ـ پيشين، ٤٢٣.

٤٨- الحر العاملى، محمد بن الحسن، «وسائل الشيعه الى تحصيل مسائل الشريعة»، الجزء الاول من المجلد السابع، بيروت، دار احياء التراث العربي، الطبعة الاولى، ١٥.

٤٩ ـ حجتى، سيد محمد باقر، «اسلام و تعليم و تربيت»، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ اول، ١٣٥٨، ٩٣.

٥٠ ـ سوره نور، آيه ٣.

٥١ ـ مكارم شيرازى، ناصر و ديگران، «تفسير نمونه»، جلد چهاردهم، تهران: دار الكتب الاسلامية، چاپ هيجدهم، ١٣٧٨، ٣٦٦.

٥٢ ـ طبرسى، ابو على فضل بن حسن، «تفسير مجمع البيان»، جلد هفدهم، ترجمه احمد بهشتى، مؤسسه انتشاراتى فراهانى، چاپ اول، ١٣٥٤، ٩٦.

٥٣ ـ طبرسى، ابوعلى فضل بن حسن، «تفسير مجمع البيان»، جلد هفدهم، ترجمه احمد بهشتى، بى‏جا: مؤسسه انتشاراتى فراهانى، چاپ اول، ١٣٥٤، ٩٦.

٥٤ ـ ملك، ف. «گنجينه سعادت: تفسير سوره مباركه نور»، تهران: انتشارات قديانى، چاپ دوم، ١٣٦٣، ١٨.

٥٥ ـ مطهرى، مرتضى، پيشين، ٨٣ و ٩٢.

٥٦ ـ دستغيب شيرازى، سيد عبد الحسين، «گناهان كبيره»، جلد اول، تهران: انتشارات جهان، چاپ ششم، ٢١٧ ـ ٢١٦.

٥٧ ـ تاج لنگرودى، محمد مهدى، «واعظ خانوانده»، تهران: چاپخانه حيدرى، چاپ سوم، ١٣٥٤، ٣٢ ـ ٣١.

٥٨ ـ كاشانى، مولى محسن، «اخلاق حسنه»، ٣٩.

٥٩ ـ احسانبخش، صادق، پيشين، ٣٩.

٦٠ ـ كاشانى، مولى محسن، «المحجة البيضاء في تهذيب الاحياء»، ١٨٦ ـ ١٨٥.

فصل دوم : اسوه‏هاى پاكدامنى

قرآن كريم در مقام معرفى ملكه عفاف، هم تمثيل از مرد مى‏آورد و هم از زن اما آن مرد، «يوسف صديقعليه‌السلام » و آن زن «حضرت مريمعليها‌السلام » است. هر دوى اين بزرگواران، مزاياى ارزشى فراوانى داشتند كه قرآن نقل مى‏كند. امّا آنچه در اين مبحث مورد توجّه است، ملكه عفاف بودن آنها است. هم يوسف مبتلا شد و در اثر عفاف، نجات يافت، و هم مريم امتحان شد و در پرتو عفاف نجات پيدا كرد. امّا آنچه مهمّ است، اين است كه راه نجات هر يك از اين دو معصوم چه بود و در حين خطر عكس العمل هر يك چگونه بود و چه گفتند؟(١)

١ - حضرت مريمعليها‌السلام

خداوند متعال در قرآن مى‏فرمايد: ۰( وَمَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِي أحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِيِه مِنْ رُوحِنا ) (٢) «و مريم دختر عمران را كه عفت خود را حفظ نمود آنگاه ما در رحم او از روح خود دميديم ...».

«علامه طباطبايى» مى‏گويد:

«در اين آيه خداوند مريمعليها‌السلام را به خاطر عفتش مى‏ستايد، و ستايش مريمعليها‌السلام در قرآن كريم مكرر آمده و شايد اين بخاطر رفتار ناپسندى باشد كه يهوديان نسبت به آن جناب وارد داشته، و تهمتى باشد كه ايشان به وى زدند».(٣)

در جاى ديگرى مى‏فرمايد:( وَالَّتِي أحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِيه مِنْ رُوحِنَا ) (٤) «و مريم را ياد كن كه دامن خود را پاك نگاه داشت و از روح خود در او دميديم». «مرحوم طبرسى» مى‏گويد: «ياد كن دختر عمران را كه دامن خود را پاك داشت و پيرامون فساد و بدنامى نگشت»(٥). ظاهر آيه فوق چنين مى‏گويد كه مريم دامان خويش را از هر گونه آلودگى به بى‏عفتى حفظ كرد، ولى بعضى از مفسران(٦)، اين احتمال را در معنى آيه داده‏اند كه او از هر گونه تماس با مردى (چه از حلال و چه از حرام) خوددارى كرد. زمخشرى نيز اين نظر را داشته و مى‏گويد(٧) : مراد خوددارى از هر گونه تماس از حلال و حرام است كلاً همانگونه كه در آيه بيستم سوره مريم مى‏فرمايد:( وَلَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرٌ وَلَمْ أكُ بَغِيّاً ) «تاكنون انسانى با من تماس نداشته و زن آلوده‏اى هم نبوده‏ام». استفهام در آيه شريفه از باب تعجب است، يعنى چگونه براى من فرزند مى‏شود با اينكه قبل از اين با هيچ مردى نياميخته‏ام، نه از راه حلال و ازدواج و نه از راه حرام و زنا؟ مريمعليها‌السلام در اين حال تنها به اسباب عادى مى‏انديشيد و فكر مى‏كرد براى اينكه زنى صاحب فرزند شود دو راه بيشتر ندارد، يا ازدواج و انتخاب همسر و يا آلودگى و انحراف، من كه خود را بهتر از هر كس مى‏شناسم نه تا كنون همسرى انتخاب كرده‏ام و نه هرگز زن منحرفى بوده‏ام، تا كنون هرگز شنيده نشده است كسى بدون اين دو صاحب فرزندى شود! بعضى از مفسرين در اين زمينه معتقد هستند كه(٨) : آبستنى بدون تماس منحصر به حضرت مريم نيست، بلكه در طبيعت نيز نمونه‏هايى از آنرا مى‏توان يافت، چنانكه طبق مطالعه و مشاهده، زنبورشناسان، ملكه زنبور عسل پيش از عروسى مى‏تواند تخم بگذارد، منتها تخمهايى كه قبل از ازدواج مى‏گذارد، همگی زنبور نر مى‏شوند. آرى خداوند متعال بر هر كارى قادر است.

نكته جالب توجهى كه درباره پاكدامنى اين بانوى بزرگوار وجود دارد. اين است كه آن حضرت نه تنها خودش ميل ندارد، آن فرشته را هم كه به صورت بشر متمثل شده است نهى از منكر مى‏كند. و مى‏گويد: «اگر تو با تقوايى دست به اين كار نزن». لذا ذات اقدس اله فرمود:( فَأرْسَلْنَا إلَيْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَراً سَوِيَّاً ) (٩) «ما روح خود را به سوى او فرستاديم و او در شكل انسانى بى عيب و نقص بر مريم ظاهر شد» در آيه بعد مى‏فرمايد:( قَالَتْ إنِّي أعُوذُ بِالرَّحمنِ مِنْكَ إنْ كُنْتَ تَقِيَّاً ) (١٠) «گفت من به خداى رحمان از تو پناه مى‏برم اگر پرهيزگار هستى». آرى در اينجا مريم به اين فرشته متمثل مى‏فرمايد: اگر تو با تقوايى دست به اين كار نزن، من كه دستم بسته است، تو هم دستت را ببند، و اين تعبير بسيار لطيفى در مورد پاكدامنى مريمعليها‌السلام است.