عفاف

عفاف18%

عفاف نویسنده:
گروه: کتابخانه زن و خانواده

عفاف
  • شروع
  • قبلی
  • 29 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 12682 / دانلود: 3353
اندازه اندازه اندازه
عفاف

عفاف

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.


1

آشكار نكردن زينت براى بيگانگان

در جمله بعد از آيه سى و يكم سوره مباركه نور، خداوند مى‏فرمايد:( وَلا يُبْدينَ زينَتَهُنَّ اِلاّ ما ظَهَرَ مِنْها ) «آنها نبايد زينت خود را آشكار سازند جز آن مقدار كه طبيعتا ظاهر است».

قبل از توضيح پيرامون اين بخش از آيه بيان اين نكته لازم است كه كلمه «زينت» در عربى از كلمه «زيور» فارسى اعم است. زيرا زيور به زينتهايى گفته مى‏شود كه از بدن جدا مى‏باشد مانند طلاآلات و جواهرات، ولى كلمه زينت هم به اين دسته گفته مى‏شود و هم به آرايشهايى كه به بدن متصل است نظير سرمه و خضاب(٣٠). «علامه طباطبايى» درباره اين جمله چنين گفته است:

«كلمه ابداء به معناى اظهار است مراد به زينت زنان، مواضع زينت است، زيرا خود زينت از قبيل گوشواره و دستبند اظهارش حرام نيست، پس مراد به اظهار زينت اظهار محل آنهاست. خداى تعالى از اين حكم آنچه ظاهر است استثناء كرده و در روايات آمده كه مقصود از آنچه ظاهر است صورت و دو كف دست و قدمها مى‏باشد»(٣١) .

«مرحوم طبرسى» همچنين نظرى دارد و مى‏گويد: «مواضع زينت خود را براى اشخاص نامحرم ظاهر نكنند. بديهى است كه خود زينت را مى‏شود نظر كرد. تنها وظيفه زن است كه مواضع زينت، مثل گوش و سينه و را بپوشاند»(٣٢)

مفاد اين دستور اين است كه زنان نبايد آرايش و زيور خود را آشكار سازند. سپس دو استثناء براى اين وظيفه ذكر شده است. استثناء اول اين است كه: «اِلاّ ما ظَهَرَ مِنْها» يعنى جز زينتهايى كه آشكار است. از اين عبارت چنين استفاده مى‏شود كه زينتهاى زن دو نوع است: يك نوع زينتى است كه آشكار است. نوع ديگر زينتى است كه مخفى است مگر آنكه زن عمدا و قصدا بخواهد آن را آشكار كند. پوشانيدن زينت نوع اول واجب نيست، اما پوشانيدن زينتهاى نوع دوم واجب است. اينجا است كه اين پرسش به صورت يك مشكل پيش مى‏آيد كه زينت آشكار كدام است و زينت نهان كدام؟

درباره اين استثناء از قديم‏ترين زمانها از صحابه و تابعين و ائمه طاهرينعليهم‌السلام سؤال مى‏شده و به آن جواب داده شده است.

«مرحوم طبرسى» در اين باره مى‏گويد:

«درباره اين استثناء سه قول است:

[اول] اينكه مراد از زينت آشكار جامه‏ها است (جامه‏هاى رو)، مراد از زينت نهان پاى بر نجن و گوشواره و دستبند است. اين قول از ابن مسعود صحابى معروف نقل شده است.

[دوم] اينكه مراد از زينت ظاهره سرمه و انگشتر و خضاب دست است، يعنى زينتهايى كه در چهره و دو دست تا مچ واقع مى‏شود. اين قول ابن عباس است.

[سوم] اين است كه مراد از زينت آشكار، خود چهره و دو دست تا مچ است. اين قول ضحّاك و عطا است»(٣٣).

صاحب «كشّاف» در اين زمينه مى‏گويد(٣٤) : «زينت عبارت است از چيزهايى كه زن خود را به آنها مى‏آرايد از قبيل طلاآلات، سرمه، خضاب. زينتهاى آشكار از قبيل انگشتر، حلقه، سرمه و خضاب مانعى نيست كه آشكار بشود و اما زينتهاى پنهان از قبيل دست بر نجن، پاى بر نجن، باز و بند، گردن بند، تاج، كمربند، گوشواره بايد پوشانيده شود. نگر از عده‏اى كه در خود آيه استثناء شده‏اند. در آيه پوشانيدن خود زينتهاى باطنه مطرح شده است نه محلهاى آنها از بدن. اين به خاطر مبالغه در لزوم پوشانيدن آن قسمتهاى از بدن است از قبيل ذراع، ساق پا، بازو، گردن، سر، سينه، گوش».

آنگاه وى پس از بحثى درباره موهاى عاريتى كه به موى زن وصل مى‏شود، و بحث ديگرى درباره تعيين مواضع زينت ظاهره اين بحث را پيش مى‏كشد كه فلسفه استثناء زينتهاى ظاهره از قبيل سرمه و خضاب و گلگونه و انگشتر و حلقه و مواضع آنها از قبيل چهره و دو دست چيست؟

در جواب مى‏گويد:

«فلسفه‏اش اين است كه پوشانيدن اينها حرج است، كار دشوارى است بر زن. زن چاره‏اى ندارد از اينكه با دو دستش اشياء را بردارد يا بگيرد و چهره‏اش را بگشايد. خصوصا در مقام شهادت دادن و در محاكمات و در موقع ازدواج. چاره‏اى ندارد از اينكه در كوچه‏ها راه برود و خواه ناخواه از ساق به پايين‏تر يعنى قدمهايش معلوم مى‏شود، خصوصا زنان فقير (كه جوراب و احيانا كفش ندارند). و اين است معنى جمله «إلاّ ما ظَهَر مِنْها». در حقيقت مقصود اين است: مگر آنچه عادتا و طبعا آشكار است و اصل اول ايجاب مى‏كند كه آشكار باشد».

درباره اين استثناء از ائمه اطهارعليهم‌السلام زياد پرسش شده است و آنها جواب داده‏اند. در اين قسمت به برخى از آنها اشاره مى‏شود:

عن ابى جعفرعليه‌السلام فى قوله: «وَلا يُبدينَ زينَتَهُنَّ اِلاّ ما ظَهَرَ مِنْها» فَهِىَ الثِّيابُ والْكُحْلُ والْخاتَمُ وَخِضابُ الْكَفِّ وَالسِّوارُ. والزّينَةُ ثَلاثٌ: زينَةٌ لِلنّاسِ وَزينَةٌ لِلْمَحْرَمِ وَزينَةٌ لِلزَّوْجِ، فَاَمّا زينَةُ النّاسِ فَقَدْ ذَكَرْناها، وَأمّا زينَةُ الْمَحْرَمِ فَمَوْضِعُ الْقِلادَةِ فَما فَوْقَها والدُّمْلُجُ وَما دُونَهُ وَالْخَلْخالُ وَما اَسْفَلُ مِنْهُ وَاَمّا زينَةُ الزَّوْجِ فَالْجَسَدُ كُلُّهُ»(٣٥).

امام باقرعليه‌السلام فرمودند: «زينت ظاهر عبارت است از جامه، سرمه، انگشتر، خضاب دستها، النگو. سپس فرمود زينت سه نوع است: يكى براى همه مردم است و آن همين است كه گفتيم. دوّم براى محرمها است و آن جاى گردنبند به بالاتر و جاى بازوبند به پايين و خلخال به پايين است. سوم زينتى است كه اختصاص به شوهر دارد و آن تمام بدن است». در روايت ديگرى آمده است: «عَنْ بَعْضِ اَصْحابِنا عَنْ اَبى عَبْدِاللّه‏ِعليه‌السلام قالَ: قُلْتُ لَهُ: ما يَحِلُّ لِلرَّجُلِ مِنَ الْمَرْأَةِ اَنْ يَرى اِذا لَمْ يَكُنْ مَحْرَما؟ قالَ: اَلْوَجْهُ وَالْكَفّانِ وَالْقَدَمانِ»(٣٦) «راوى كه يك شيعه است مى‏گويد از حضرت صادقعليه‌السلام پرسيدم كه براى مرد نگاه كردن به چه قسمت از بدن زن جايز است. در صورتى كه محرم او نباشد؟ فرمود: «چهره و دو كف دست و دو قدم».

و اين روايت متضمن حكم جواز نظر بر وجه و كفين است نه حكم عدم وجوب پوشيدن آنها و اينها دو مسئله جداگانه مى‏باشد البته اگر نظر جايز باشد به طريق اولى پوشيدن واجب نيست.

«سيوطى» در ذيل آيه رواياتى را آورده كه به برخى از آنها اشاره مى‏شود(٣٧) :

١ ـ عَنْ اِبْن مَسعُود رضى‏الله‏عنه قال: «اَلزّينَةُ زينَتانِ، زينَةٌ ظاهِرَةٌ وَزينَةٌ باطِنَةٌ لا يَراها اِلاّ الزَّوْج فَاَمَّا الزّينَةُ الظّاهِرَةُ فَالثّيابُ وَاَمّا الزّينَةُ الْباطِنَةُ فَالْكُحْلُ وَالسِّوارُ وَالْخاتمُ» ابن مسعود گفت: زينت دو نوع است: زينت ظاهرى و زينت باطنى كه هيچ كس جز همسر آن را نبيند و اما زينت ظاهر لباس است و اما زينت باطن سرمه و النگو و انگشتر است. ٢ ـ عَن اِبن عَبّاس: فى قَولِهِ:( اِلاّ ما ظَهَرَ مِنْها ) قال هُوَ خِضابُ الْكَفِ وَالخاتَمْ. ابن عباس درباره قول خداى متعال( اِلاّ ما ظَهَرَ مِنْها ) گفت: آن خضاب دست و انگشتر است.

٣ ـ عَنْ عطاء فى قَوْلِهِ «( اِلاّ ما ظَهَرَ مِنْها ) قالَ الكفان والوجه. عطا درباره قول خداى متعال( اِلاّ ما ظَهَرَ مِنْها ) گفت: مراد وجه و كفين است.

«استاد مطهرى» درباره اين روايات چنين گفته است:

اساسا نظر ابن مسعود قابل توجيه نيست، زيرا جامه‏اى كه خود به خود آشكار است جامه رواست نه جامه زير، و در اين صورت معنى ندارد كه گفته شود زنان زينتهاى خود را آشكار نكنند مگر جامه رو را. جامه رو قابل پوشاندن نيست تا استثنا شود؛ بر خلاف چيزهايى كه در كلمات ابن عباس و ضحاك و عطا است و در روايات شيعه اماميه آمده است. اينها امورى است كه قابل اين هست كه دستور پوشانيدن يا نپوشانيدن آنها داده شود. به هر حال اين روايات مى‏فهماند كه براى زن پوشانيدن چهره و دستها تا مچ واجب نيست»(٣٨). در ادامه آيه آمده است:( وَلْيَضْرِ بْنَ بِخُمْرِهِنَّ عَلى جُيُوبِهِنَّ ) كه اين بخش از آيه به تناسب موضوع در قسمت بعد توضيح داده خواهد شد. و سپس مى‏فرمايد:( وَلا يُبْدين زينَتَهُنَّ اِلاّ لِبُعولَتِهِنَّ... ) يعنى «زينتهاى خود را آشكار نكنند مگر براى شوهران و...».

اين بخش از آيه استثناء دوم در مورد آشكار كردن زينت را بيان مى‏كند. استثناء اول مقدارى از زينت را كه نمايان بودن آن نسبت به عموم افراد جايز است معين كرد، اما اين استثناء اشخاص معينى را نام مى‏برد كه آشكار نمودن مطلق زينت براى آنان جايز است. در استثناء اول دايره مورد استثناء از نظر مواضع تنگتر و از نظر افراد وسيع‏تر است و در استثناء دوم بر عكس است.

غالب اين اشخاص كه در آيه نام برده شده‏اند همان كسانى هستند كه در اصطلاح فقه به نام محارم خوانده مى‏شوند و از اين قرارند:

١ ـ( لِبُعُولَتِهِنَّ ) : براى شوهرانشان.

٢ ـ( اَوْ آبائِهِنَّ ) : يا پدرانشان.

٣ ـ( اَوْ آباء بُعُولَتِهِنَّ ) : يا پدران شوهرانشان.

٤ ـ( اَوْ اَبْنائِهِنَّ ) : يا پسرانشان.

٥ ـ( اَوْ اَبْناء بُعُولَتِهِنَّ ) : يا پسران شوهرانشان.

٦ ـ( اَوْ اِخْوانِهِنَّ ) : يا برادرانشان.

٧ ـ( اَوْ بَنى اِخْوانِهِنَّ ) : يا پسران برادرانشان.

٨ ـ( اَوْ بَنى اَخَواتِهِنَّ ) : يا پسران خواهرانشان.

٩ ـ (اَوْ نِسائِهِنَّ ): يا زنان هم كيششان.

١٠ ـ( اَوْ ما مَلَكَتْ اَيْمانُهُنَّ ) : يا بردگانشان (كنيزانشان).

١١ ـ( اَوِ التّابِعين غَيْرِ اوُلِى الاِرْبَةِ ) : يا پيروانى كه تمايلى به زن ندارند (افراد سفيه و ابلهى كه ميل جنسى در آنها وجود ندارد) .

١٢ ـ( اَوِ الطِّفْلِ الّذينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلى عَوْراتِ النِّساء ) : يا كودكانى كه از عورات زنان (امور جنسى) آگاه نيستند، يا توانايى انجام كار زناشويى ندارند.

«علامه طباطبايى» مى‏گويد:

«كلمه بعولة به معنى شوهران است، و طوايف هفتگانه‏اى كه قرآن نام برده محرمها نسبى و سببى هستند و اجداد شوهران حكمشان حكم پدران ايشان و نوه‏هاى شوهران حكم فرزندان ايشان است»(٣٩) .

«مرحوم طبرسى» چنين گفته است: «زنان زينتهاى باطن خود را تنها در برابر شوهران آشكار مى‏كنند و پيش آنها لازم نيست روسرى داشته باشند. منظور اين است كه زمينه را براى تحريكات شهوى آنها فراهم سازند. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: «خدا لعنت كند زنى را كه خضاب و سرمه نكند». همچنين زنى كه شوهر را اجابت نكند و در انجام خواسته او تأخير و كوتاهى كند و عذرهاى پوچ بتراشد، ملعون شمرده شده است»(٤٠).

در موارد دوازده گونه فوق، چهار مورد اخير قابل بحث است، كه در مورد آنها بحث خواهد شد. الف)( نِسائِهِنَّ ) : «استاد مطهرى» مى‏گويد(٤١) : در اين كلمه سه احتمال داده شده است:

١ - اينكه مراد زنان مسلمان هستند. مفهوم آيه، بنابر اين قول اين است كه زنان غير مسلمان نامحرم مى‏باشند و زن مسلمان بايد خود را از ايشان بپوشاند.

٢ - اينكه مراد مطلق زنان است خواه مسلمان يا غير مسلمان.

٣ - اينكه مراد زنهايى است كه در خانه هستند مانند زنان خدمتكار. مفهوم اين تفسير اين است كه هر زنى به غير از زنان داخل خانه به ساير زنان نامحرم است. اين احتمال به كلى مردود است زيرا يكى از مسلمات و ضروريات اسلام اين است كه زن به زن محرم است احتمال دوم نيز ضعيف است زيرا كه در اين احتمال نكته‏اى براى اضافه «نساء» به ضمير وجود ندارد ولى طبق احتمال اول نكته اين اضافه اين است كه زنان كفار، بيگانه هستند و از خودشان نمى‏باشند. حقيقت اين است كه احتمال اول قويترين احتمالات است و رواياتى هم بر طبق آن وارد شده كه برهنه شدن زن مسلمان را در برابر زنان يهوديه يا نصرانيه منع كرده است. در اين روايات استناد شده است به اينكه زنان غير مسلمان ممكن است زيبايى زنان مسلمان را براى شوهران يا برادران خود توصيف كنند. بايد توجّه داشت كه در اينجا مسئله‏اى وجود دارد و آن اين است كه براى هيچ زن مسلمان جايز نيست كه محاسن يعنى زيبايى‏هاى زن ديگر را براى شوهر خود توصيف كند. وجود اين تكليف زنان مسلمان را در برابر يكديگر تأمين مى‏دهد، ولى در مورد زنان غير مسلمان اطمينان نيست، ممكن است آنها براى مردان خود از وضع زنان مسلمان سخن بگويند. لهذا به زنان مسلمان دستور داده شده است كه خود را از ايشان بپوشانند.

در روايتى از امام صادقعليه‌السلام آمده است كه فرمودند: «لا يَنْبَغى لِلْمَرْأةِ أن تَنْكَشِفَ بَيْنَ يَدَىِ الْيَهُودِيَّةِ والنَّصْرانِيَّةِ، فَاِنَّهُنَّ يَصِفْنَ ذلِكَ لاَِزْواجِهِنَّ»(٤٢) . «بر زن شايسته نيست كه در مقابل زن يهودى و زن نصرانى برهنه شود، زيرا آنها زيبايى زنان مسلمان را براى شوهران خود توصيف مى‏كنند». آرى اين است فلسفه آشكار نكردن زينت در مقابل زنان غير مسلمان.

ب)( اَوْ ما مَلَكَتْ اَيْمانُهُنَّ ) : ظاهر اين جمله مفهوم وسيعى دارد و نشان مى‏دهد كه زن مى‏تواند بدون حجاب در برابر برده خود ظاهر شود، ولى در بعضى از روايات اسلامى تصريح شده است كه منظور ظاهر شدن در برابر كنيزان است هر چند غير مسلمان باشند، و غلامان را شامل نمى‏شود، در حديثى از امام علىعليه‌السلام مى‏خوانيم كه مى‏فرمود: «لا يَنْظُرُ الْعَبْدُ اِلى شَعْرِ مَوْلاتِهِ» «غلام نبايد به موى زنى كه مولاى او است نگاه كند». ولى از بعضى روايات ديگر تعميم استفاده مى‏شود. اما مسلما خلاف احتياط است(٤٣) .

ج) اَوِ التّابِعينَ غَيْرِ اُولِى الاِْرْبَةِ»: «مرحوم طبرسى» در اين باره مى‏گويد: «همچنين لازم نيست زنان در برابر مردانى كه تابعند و نيازى به زن ندارند، خود را بپوشند. برخى گويند: مقصود مرد ابلهى است كه جيره‏خوار زن باشد و به زن توجهى نداشته باشد. از امام صادقعليه‌السلام هم همينطور روايت شده است.

برخى گويند: مقصود آدمهاى عقيمى است كه تمايل جنسى در وجودشان نيست.

برخى گويند: مراد اخته و خواجه است. برخى گويند مقصود پيرمرد است. برخى گويند. مقصود غلام صغير است. (به هر حال آيه شريفه مردى را بيان مى‏كند كه به علتى تمايل به زن ندارد و همه چيز برايش يكسان است)»(٤٤) . د) اَوِ الطِّفْلِ الّذينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلى عَوْراتِ النِساءِ: اين قسمت را نيز دو جور مى‏توان تفسير كرد. كلمه «لَمْ يَظْهَرُوا» از ماده ظهور است و با كلمه «عَلى» متعدى شده است ممكن است تركيب اين دو كلمه مفهوم «اطلاع» را بدهد. پس معنى چنين مى‏شود: كودكانى كه بر امور نهانى زنان آگاه نيستند. و ممكن است مفهوم «غلبه و قدرت» را بدهد، پس معنى چنين مى‏شود: كودكانى كه بر استفاده از امور نهانى زنان توانايى ندارند.

طبق احتمال اول مراد بچه‏هاى غير مميز هستند كه قدرت تشخيص اينگونه مطالب را ندارند. اما طبق احتمال دوم مقصود بچه‏هايى است كه قدرت بر امور جنسى ندارند يعنى غيربالغ مى‏باشند هر چند مميز بوده باشند. طبق احتمال دوم اطفالى كه همه چيز مى‏فهمند و نزديك به حد بلوغ مى‏باشند ولى بالغ نمى‏باشند جزء استثناها هستند. فتواى فقها نيز بر طبق اين تفسير است(٤٥) .

از مطالب سؤال‏انگيز اينكه در آيه فوق ضمن بيان محارم به هيچ وجه سخنى از عمو و دايى در ميان نيست، با اينكه به طور مسلم محرمند و حجاب در برابر آنها لازم نمى‏باشد. ممكن است نكته آن اين باشد كه قرآن مى‏خواهد نهايت فصاحت و بلاغت را در بيان مطالب به كار گيرد و حتى يك كلمه اضافى نيز نگويد، از آنجا كه استثناى «پسر برادر» و «پسر خواهر» نشان مى‏دهد كه «عمه» و «خاله» انسان نسبت به او محرمند روشن مى‏شود كه عمو و دايى يك زن نيز بر او محرم مى‏باشند و به تعبير روشن‏تر محرميت دو جانبه است، هنگامى كه از يك سو فرزندان خواهر و برادر انسان بر او محرم شدند، طبيعى است كه از سوى ديگر و در طرف مقابل عمو و دايى نيز محرم باشند.

همانطور كه گذشت، قرآن كريم زنان را از آشكار كردن زينت در برابر بيگانگان نهى مى‏كند. روايات رسيده از معصومينعليهم‌السلام نيز همين معنا را در بردارند، تا جايى كه حتى بانوان را از استعمال بوى خوش در مقابل افراد نامحرم برحذر داشته‏اند. در روايتى از پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله مى‏خوانيم كه فرمودند: «اَيُّمَا اِمْرَأَةٍ اِسْتَعْطَرَتْ فَخَرَجَتْ فَمَرَّتْ عَلى قَوْمٍ فَيَجِدُوا ريحَها فَهِىَ زانِيَةٌ»(٤٦) «هر زنى كه بوى خوش استعمال كند و از خانه خارج شود و بر گروهى بگذرد كه بوى خوش او را احساس كنند، پس او زناكار است».

در روايت ديگرى آمده، قالَ رسول اللّه‏صلى‌الله‌عليه‌وآله «اَيُّما اِمْرَأةٍ تَطَيَّبَتْ لِغَيْرِ زَوْجِها لَم تَقْبَلْ مِنْهأ صَلاةٌ حَتّى تَغْتَسِلَ مِنْ طيبِها كَغُسْلِها مِنْ جَنابَتِها»(٤٧). رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمودند «هر زنى كه براى غير شوهرش خود را خوشبو كند، خداوند نماز او را قبول نكند تا زمانى كه مثل اينكه غسل جنابت مى‏كند، خود را از آن بوى خوش پاك گرداند». آرى اسلام مى‏خواهد كه زيبايى و زينت زن تنها در مقابل افراد محرم باشد تا از طريق آشكار كردن زينت باعث بروز انحرافات جنسى نشود.

____________________________________

پي نوشت ها :

١ ـ فلسفى، محمد تقى، «گفتار فلسفى بزرگسال و جوان از نظر افكار و تمايلات»، تهران: هيئت نشر معارف اسلامى، چاپ اول، ١٣٥٢؛ ١٨٧.

٢ ـ بلاغى، صدرالدين، «برهان قرآن»، تهران: انتشارات امير كبير، چاپ هفتم، ١٣٦٠؛ ١٦٤.

٣ ـ مكارم شيرازى، ناصر و ديگران، جلد چهاردهم؛ ١٩٨.

٤ ـ اردستانى، صادق، «اسلام و مسايل جنسى و زناشويى»، تهران: انتشارات زرياب، چاپ اول، ١٣٧٧؛ ٢٣.

٥ ـ مصطفوى، سيد جواد، ١٥٥.

٦ ـ نهج البلاغه، حكمت ٢٤٩.

٧ ـ سوره نور ـ آيه ٣٠.

٨ ـ مطهرى، مرتضى، ١٣٧ ـ ١٣٦.

٩ ـ مكارم شيرازى، ناصر و ديگران، ٤٣٧ ـ ٤٣٦.

١٠ ـ طباطبايى، سيد محمد حسين، جلد پانزدهم؛ ١٥٨.

١١ ـ كاشانى، مولى فتح اللّه‏، «تفسير منهج الصادقين»، جلد ششم، تهران: انتشارات علميه اسلاميه، چاپ اول، ٢٩٤.

١٢ ـ رازى، ابوالفتوح، «تفسير روح الجنان وروح الجنان»، جلد هشتم، تهران: انتشارات كتابفروشى اسلاميه، چاپ اول، ١٣٩٨ ه .ق؛ ٢٠٦.

١٣ ـ السيوطى، جلال الدين عبدالرحمن، ٤١.

١٤ ـ العروسى الحويزى، عبد على بن جمعه، ٥٨٩

١٥ ـ العروسى الحويزى، عبد على بن جمعه، ٥٨٩

١٦ ـ تاج لنگرودى، محمد مهدى، «واعظ خانواده»؛ ١٦٤.

١٧ ـ خمينى، سيد روح اللّه‏، ٤٣٣.

١٨ ـ شعرانى، ابوالحسن، ٢٢١.

١٩ ـ طباطبايى، سيد محمد حسين، ١٥٩.

٢٠ ـ قمى، على بن ابراهيم، «تفسير قمى»، جلد دوم، قم: دار الكتاب، چاپ سوم، ١٠١.

٢١ ـ روايتى با همين مضمون در كتب اهل سنت هم آمده از جمله در كتاب «الدر المنثور»، جلد پنجم

٢٢ ـ «تابو» از موضوعات بحث جامعه‏شناسى است و به تحريمهاى ترس‏آور و بى‏منطق گفته مى‏شود كه در ميان ملل وحشى وجود داشته و دارد. به عقيده راسل و امثال وى، اخلاق رايج در جهان متمدن امروز نيز پر از «تابو» است.

٢٣ ـ مطهرى، مرتضى، ١٤٣ ـ ١٤١.

٢٤ ـ كمالى، سيد على، ١٦٥ ـ ١٦٤.

٢٥ ـ سوره نور ـ آيه ٣١.

٢٦ ـ مطهرى، مرتضى، ١٤٤.

٢٧ ـ العروسى الحويزى، عبد على بن جمعة، ٥٨٧

٢٨ ـ رازى، ابوالفتوح، ٢٠٦.

٢٩ ـ خمينى، سيد روح اللّه‏، ٤٣٣.

٣٠ ـ مطهرى، مرتضى، ١٤٥.

٣١ ـ طباطبايى، سيد محمد حسين، ١٥٩.

٣٢ ـ طبرسى، ابوعلى فضل بن الحسن، جلد هفدهم؛ ١٢٧.

٣٣ ـ طبرسى، ابو على فصل بن الحسن؛ ١٢٧.

٣٤ ـ الزمخشرى، محمد بن عمر، ٢٣٠.

٣٥ ـ قمى، على بن ابراهيم، ١٠١.

٣٦ ـ العروسى الحويزى، عبد على بن جمعه، ٥٩٠

٣٧ ـ السيوطى، جلال الدين عبدالرحمن، ٤١.

٣٨ ـ مطهرى، مرتضى، ١٥١.

٣٩ ـ طباطبايى، سيد محمد حسين، ١٥٩.

٤٠ ـ طبرسى، ابوعلى فضل بن الحسن، ١٢٨.

٤١ ـ مطهرى، مرتضى، ١٥٨ ـ ١٥٧.

٤٢ ـ العروسى، الحويزى، عبد على بن جمعه، ٥٩٣

٤٣ ـ مكارم شيرازى، ناصر و ديگران، ٤٥٢ ـ ٤٥١.

٤٤ ـ طبرسى، ابوعلى فضل بن الحسن، ١٢٩ ـ ١٢٨.

٤٥ ـ مطهرى، مرتضى، ١٦١.

٤٦ ـ السيوطى، جلال الدين عبدالرحمن، ٤١.

٤٧ ـ مصطفوى، سيد جواد، ٧٠.

آراستگى و خودآرايى براى همسر

هر زنى در فطرت و سرشتش، زيباپسندى و آراسته‏گرى نهفته است. از طرف ديگر اسلام دين فطرت است و دين خدا، و چنين دينى بايد احساسات و عواطف مردم را كه مخلوق همان خدا است، در نظر بگيرد و راهنمايى كند.

از نظر اسلام، براى زن مستحب است كه همواره داراى زينت باشد و خود را آماده نشان دهد، براى شوهرش جاذبه داشته باشد نه دافعه.

عطر زدن و روغن مالى (كرم) و موى و بدن شفاف و براق داشتن اگر براى مرد ماهى يك مرتبه خوب است، براى زن هر روز مطلوب است، تا مردم جهان بدانند، اسلام با زيبايى و زينت مخالفت ندارد، اسلام با فطرت و سرشت زن كه زيبايى دوستى اوست مخالف نيست. اسلام با واقعيتها مبارزه نمى‏كند و خلاصه اسلام همان چيزى را گفته است كه همگان مى‏دانند و عمل مى‏كنند و بر زبان نمى‏آورند(١) . در همين زمينه روايتى از پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله نقل شده است.

جاءَتْ اِمْرَأَةٌ اِلى رَسُولِ اللّه‏صلى‌الله‌عليه‌وآله فَقالَتْ: يا رَسُولَ اللّه‏ِ ما حَقُّ الزَّوْجِ عَلَى الْمَرْأَةِ؟ فَقالَ: «اَكْثَرُ مِنْ ذلِكَ...» قالَتْ فَخَبِّرْنى عَنْ شَى‏ءٍ مِنْهُ، قالَ:

«... عَلَيْها اَنْ تَتَطَيَّبَ بِأَطْيَبِ طَيْبِها وَتَلْبَسَ اَحْسَنَ ثِيابِها وَتَزَيَّنَ بِأَحْسَنِ زينَتِها وَتَعْرِضَ نَفْسَها عَلَيْهِ غُدْوَةٌ وَعَشِيَّةً...»(٢) «زنى خدمت پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله آمد و عرض كرد: اى رسول خدا حق شوهر بر زن چيست؟ فرمود: «زياد است». عرض كرد: اندكى را به من بگوييد. فرمود: «... زن بايد خود را به بهترين بوهاى خوش معطر كند و بهترين لباسش را بپوشد و خود را به بهترين زينتى كه دارد بيارايد و هر صبح و شام خود را به شوهرش عرضه كند...».

البته بايد توجّه داشت اين دستور تنها به زنان اختصاص ندارد، بلكه مردان هم وظيفه دارند كه ظاهرى آراسته داشته باشند و به نظافت و خودآرايى براى همسر خويش اهميّت بدهند. پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله به شوهران مسامحه كار و بى‏قيد مى‏فرمايد: «اِغْسِلُوا ثِيابَكُمْ وَخُذُوا مِنْ شُعُورِكُمْ وَاسْتاكُوا وَتَزَيَّنُوا وَتَنَطَّفُوا فَاِنَّ بَنى اِسْرائيلَ لَمْ يَكُونُوا يَفْعَلُونَ ذلِكَ فَزَنَتْ نِساءُهُم»(٣) . «لباس‏هاى خود را تميز كنيد و موهاى خود را كم كنيد، مسواك بزنيد و آراسته و پاكيزه باشيد، كه بنى‏اسرائيل چنين نكردند تا زنانشان زناكار شدند».

آراستگى زن و شوهر از اين جهت اهميّت دارد كه رغبت آنها را نسبت به يكديگر بيشتر مى‏كند. برخى زنان و بسيارى از مردان اهميّت لازم را به اين مسئله نمى‏دهند. حتى ديده شده است كه با وجود تقاضاهاى مكرر زن، مرد با ظاهرى آشفته در خانه و در كنار همسر خود قرار مى‏گيرد. اين گونه رفتار مخالف ذوق سليم است و لذا تحمّل آن براى كسى كه داراى حساسيّت روحى و ذوق و سليقه است، دشوار مى‏نمايد. بى‏اعتنايى به اينگونه مسائل به ظاهر كوچك مى‏تواند در روابط و پيوندهاى ميان زن و شوهر تأثير منفى بگذارد و از تمايل و رغبت آنها نسبت به يكديگر بكاهد(٤). خوشبو كردن مسلمان، بدن و لباس خود را به مشك و عنبر و عطر و بخور و گلاب و هر ماده بويايى، از مستحبات اكيد اسلام است، تا آنجا كه روايت شده است مخارج عطر و بخور پيغمبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله بيش از مخارج خوراكش بود. عن ابى عبداللّه‏عليه‌السلام قالَ «كانَ رَسُولُ اللّه‏ِصلى‌الله‌عليه‌وآله يُنْفِقُ فِى الطّيبِ اَكْثَرُ مِمّا يُنْفِقُ فِى الطَّعامِ» (٥) امام صادقعليه‌السلام فرمودند: «رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله براى بوى خوش بيشتر از خوراك خرج مى‏كرد». و در حديث ديگرى آمده است، قالَ رَسُولُ اللّه‏صلى‌الله‌عليه‌وآله : «اَرْبَعٌ مِنْ سُنَنِ الْمُرْسَلينَ: اَلْحَياءُ والتَّعَطُّرُ وَالسِّواكُ والنِّكاحُ»(٦). رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمودند: «چهار چيز از سنتهاى پيامبران است: حيا و استعمال بوى خوش و مسواك زدن و ازدواج» آرى، عطر هم مانند نظافت از مظاهر زيبايى است و زنان به آن علاقه بيشترى دارند و همت بيشترى مى‏گمارند. پيغمبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله نسبت به استعمال عطر و ماده بويا، ميان زن و شوهر فرقى گذاشته است كه بسيار لطيف و ظريف است و آن فرق اين است كه به زن دستور مى‏دهد، از مواد خوشبو، ماده‏اى را استعمال كند كه بيشتر رنگ داشته باشد و كمتر بو، برعكس مردان كه بايد ماده‏اى را استعمال كنند كه بويش بيشتر و رنگش كمتر باشد. قالَ رَسُول اللّه‏صلى‌الله‌عليه‌وآله : «طَيبُ النِّساءِ ما ظَهَرَ لَوْنُهُ وَخَفِىَ ريحُهُ وَطَيبُ الرِّجالِ ما ظَهَرَ ريحُهُ وَخَفِىَ لَوْنُهُ»(٧). رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: «بوى خوش زنان، چيزى است كه رنگش آشكار و بويش نهان باشد و بوى خوش مردان چيزى است كه بويش آشكار و رنگش نهان باشد».

نويسنده‏اى در اين زمينه مى‏گويد:

«بعضى از زنان تنها هنگامى كه به عروسى يا مهمانى مى‏روند، خود را زيبا و مرتب و پاكيزه و معطر مى‏كنند، اين عمل بر خلاف دستور اسلام است، زن بايد همواره براى شوهرش جالب و جاذب باشد و در مهمانيها هم بايد زيبايى و عطر او را تنها زنان ببينند و استشمام كنند، نه مردان اجنبى تا تحريك شوند و آن زن سبب گناه گردد»(٨).

٢ - حضرت يوسفعليه‌السلام

خداوند متعال در قرآن كريم مى‏فرمايد:( وَرَاوَدَتْهُ الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِهَا عَنْ نَفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الاْءَبْوَابَ وَقَالَتْ هَيْتَ لَكَ قَالَ مَعاذَ اللّه‏ إنَّهُ رَبِّي أحْسَنَ مَثْوَاىَ إنَّهُ لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ ) (١١) «و آن زن كه يوسف در خانه او بود از او تمناى كامجويى كرد و درها را بست و گفت: بشتاب به سوى آنچه براى تو مهياست، (يوسف) گفت: پناه مى‏برم به خدا، او صاحب نعمت من است، مقام مرا گرامى داشته، مسلماً ظالمان رستگار نمى‏شوند».

يوسف با آن چهره زيبا و ملكوتيش، نه تنها عزيز مصر را مجذوب خود كرد، بلكه قلب همسر عزيز را نيز به سرعت در تسخير خود درآورد، و عشق او پنجه در اعماق جان او افكند و با گذشت زمان، اين عشق، روزبروز داغتر و سوزانتر شد، اما يوسف پاك و پرهيزكار جز به خدا نمى‏انديشيد و قلبش تنها در گرو «عشق خدا» بود.

امور ديگرى نيز دست به دست هم داد و به عشق آتشين همسر عزيز، دامن زد. نداشتن فرزند از يك سو، غوطه‏ور بودن در يك زندگى پرتجمل اشرافى از سوى ديگر، و نداشتن هيچ گونه گرفتارى در زندگى داخلى آن چنان كه معمول اشراف و متنعمان است از سوى سوم، و بى‏بندوبارى شديد حاكم بر دربار مصر از سوى چهارم، اين زن را كه از ايمان و تقوى نيز بهره‏اى نداشت در امواج وسوسه‏هاى شيطانى فرو برد، آن چنان كه سرانجام تصميم گرفت مكنون دل خويش را به يوسف در ميان بگذارد و از او تقاضاى كامجويى كند.

او از تمام وسايل و روشها براى رسيدن به مقصود خود در اين راه استفاده كرد، و با خواهش و تمنا، كوشيد در دل او اثر كند آن چنان كه قرآن مى‏گويد: «آن زن كه يوسف در خانه او بود پى در پى از او تمناى كامجويى كرد»( وَرَاوَدَتْهُ الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِهَا عَنْ نَفْسِهِ ) .

جمله «راودته» از ماده «مراوده» در اصل به معنى جستجوى مرتع و چراگاه است و مثل معروف: الرائد لا يكذب قومه (كسى كه دنبال چراگاه مى‏رود به قوم و قبيله خود دروغ نمى‏گويد) اشاره به همين است و همچنين به ميل سرمه‏دان كه آهسته سرمه را با آن به چشم مى‏كشند، «مرود» (بر وزن منبر) گفته مى‏شود، و سپس به هر كارى كه با مدارا و ملايمت طلب شود، اطلاق شده است.

اين تعبير اشاره به اين است كه همسر عزيز براى رسيدن به منظور خود به اصطلاح از طريق مسالمت آميز و خالى از هر گونه تهديد با نهايت ملايمت و اظهار محبّت از يوسف دعوت كرد.

سرانجام آخرين راهى كه به نظرش رسيد اين بود يك روز او را تنها در خلوتگاه خويش به دام اندازد، تمام وسايل تحريك او را فراهم نمايد، جالبترين لباسها، بهترين آرايشها، خوشبوترين عطرها را به كار برد، و صحنه را آنچنان بياراست كه يوسف نيرومند را به زانو در آورد. قرآن مى‏گويد: «او تمام درها را بست و گفت: بيا كه من در اختيار تو هستم»( وَغَلَّقَتِ الأبْوَابَ وَقَالَتْ هَيْتَ لَكْ ) . «غَلَّقَت» معنى مبالغه را مى‏رساند و نشان مى‏دهد كه او همه درها را محكم بست، و اين خود مى‏رساند كه يوسف را به محلى از قصر كشانده كه از اطاقهاى تودرتويى تشكيل شده بود، و به طورى كه در بعضى از روايات آمده است او هفت در را بست، تا يوسف هيچ راهى براى فرار نداشته باشد.

به علاوه او شايد با اين عمل مى‏خواست به يوسف بفهماند كه نگران از فاش شدن نتيجه كار نباشد، چرا كه هيچكس را قدرت نفوذ به پشت اين درهاى بسته نيست.

در اين هنگام كه يوسف همه جريانها را به سوى لغزش و گناه مشاهده كرد، و هيچ راهى از نظر ظاهر براى او باقى نمانده بود، در پاسخ زليخا به اين جمله قناعت كرد و گفت: «پناه مى‏برم به خدا»( قَالَ مَعَاذَ اللّه) .

يوسف به اين ترتيب خواسته نامشروع همسر عزيز را با قاطعيت رد كرد، و به او فهماند كه هرگز در برابر او تسليم نخواهد شد، و در ضمن اين واقعيت را به او و به همه كس فهماند كه در چنين شرايط سخت و بحرانى براى رهايى از چنگال وسوسه‏هاى شيطان و آنها كه خلق و خوى شيطانى دارند، تنها راه نجات پناه بردن به خداست، خدايى كه خلوت و جمع براى او يكسان است و هيچ چيز در برابر اراده‏اش مقاومت نمى‏كند.

او با ذكر اين جمله كوتاه، هم به يگانگى خدا از نظر عقيده و هم از نظر عمل، اعتراف نمود.(١٢) و گفت من به خدا پناه مى‏برم خدايى كه پروردگار من است و مقام و منزلت مرا گرامى داشت، و هر نعمتى دارم از ناحيه اوست.( إنَّهُ رَبِّي أحْسَنَ مَثْواىَ ) .

آيا اين ظلم و ستم و خيانت آشكار نيست؟ «مسلماً ستمگران رستگار نخواهند شد»( إنَّهُ لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ ) .

در آيه بعد مى‏فرمايد:( وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلا أنْ رَأى بُرْهَانَ رَبِّهِ كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ إنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ ) (١٣) «آن زن قصد او را كرد، و او نيز ـ اگر برهان پروردگار را نمى‏ديد ـ قصد وى را مى‏نمود، اين چنين كرديم تا بدى و فحشاء را از او دور سازيم چرا كه او از بندگان مخلص ما بود».

«علامه طباطبائى» در ذيل اين آيه چنين مى‏نويسد:

«دقت كامل در پيرامون داستان يوسف و امعان نظر در اسباب و جهاتى كه اين داستان محفوف به آنهاست، و هر يك در آن تأثير و دخالت داشته اين معنا را به دست مى‏دهد كه نجات يوسف از چنگ عزيز مصر جز به طور خارق‏العاده صورت نگرفته، بطوريكه شباهتش به رويا بيشتر بوده تا به يك واقعه خارجى.

زيرا يوسف در آن روز مردى در عنفوان جوانى و بحبوحه غرور بوده، و از سوى ديگر جوانى زيبا و در زيبايى بديع بوده بطوريكه عقل و دل هر بيننده را مدهوش مى‏كرده، و عادةً جمال و ملاحت صاحبش به هوى و هوس سوق مى‏دهد، از سوى ديگر يوسفعليه‌السلام در دربار سلطنتى عزيز غرق در ناز و نعمت، و داراى موقعيتى حساس بود، و اين نيز يكى از اسبابى است كه هر كس را به هوس‏رانى و عيش و نوش وا مى‏دارد، از سوى چهارم ملكه مصر هم در محيط خود جوانى رعنا و داراى جمالى فوق العاده بود، چون عادةً حرم سلاطين و بزرگان هر محيطى نخبه زيبايان آن محيطند.

و علاوه بر اين به طور مسلم وسايل آرايشى در اختيار داشته كه هر بيننده را خيره مى‏ساخته، و چنين بانويى عاشق و واله و شيداى چنين جوان شده، آرى كسى به يوسف دل بسته كه صدها خرمن دل در دام زيبايى اوست، از اين هم كه بگذريم سوابق بسيارى از محبّت و احترام و پذيرايى نسبت به يوسف دارد. و اين سوابق كافى است كه وى را در برابر خواهش‏اش خاضع كند.

از سوى ديگر وقتى چنين ماهپاره‏اى خودش پيشنهاد كند، بلكه متعرض انسان شود خويشتن‏دارى در آن موقع بسيار دشوارتر است، و او مدتها است متعرض يوسف شده و نهايت درجه قدرت خود را در ربودن دل وى به كار برده و صدها رغم غنج و دلال كرده، بلكه اصرار ورزيده، التماس كرده، او را به سوى خود كشيده، پيراهنش را پاره كرده علاوه بر اين همه كشش، صبر كردن از طاقت بشر بيرون است، از سوى ديگر از ناحيه عزيز هم هيچ مانعى متصور نبوده، زيرا عزيز مصر، هيچ‏گاه از دستورات همسرش سرنتابيده، و بر خلاف سليقه و رأى او كارى نكرده و اصلاً يوسف را به او اختصاص داده و او را به تربيتش گماشته، و اينك هر دو در يك قصرى زيبا از كاخهاى سلطنتى و داراى مناظر و چشم افكنهايى خرم به سر مى‏برند كه خود يك داعى قوى است كه ساكنان را بر عيش و شهوت وا بدارد.

در اين قصر خلوت اطاقهايى تو در تو قرار دارد و داستان تعرض عزيزه به يوسف در اطاقى اتفاق افتاده كه تا فضاى آزاد درهاى متعددى حايل است كه همه با طرح قبلى محكم بسته شده و پرده‏ها از هر سو افتاده، و حتى كوچكترين روزنه هم به بيرون نماند، و ديگر هيچ احتمال خطرى نيست، از سوى ديگر دست رد به سينه چنين بانويى زدن نيز خالى از اشكال نيست، چون او جاى عذرى باقى نگذاشته، آنچه وسايل پرده‏پوشى تصور شود به كار برده علاوه مخالطت يوسف با او براى يك بار نيست، بلكه مخالطه امروزش كليد يك زندگى گواراى طولانى است، او مى‏توانست، برقرار داشتن رابطه و معاشقه با او را وسيله خوبى براى رسيدن به بسيارى از آرزوهايش از قبيل سلطنت و عزت و ثروت قرار دهد.

پس همه اينهايى كه گفته شد امورى تكان دهنده بودند كه هر يك به تنهايى كوه را از جاى مى‏كند، و سنگ سخت را آب مى‏كند و هيچ مانعى هم تصور نمى‏رفت كه در بين باشد كه بتواند در چنين شرايطى جلوگير شود.

بنابراين يوسف هيچ مانعى كه جلوگير نفسش شود، و بر اين همه عوامل قوى بچربد نداشته مگر اصل توحيد، يعنى ايمان به خدا، و يا بگو محبّت الهيه‏اى كه وجود او را پر و قلب او را مشغول كرده بود، و در دلش جايى حتى بقدر يك سرانگشت براى غير خدا خالى نگاشته بود، آرى اين بود آن حقيقتى كه گفتيم دقت در داستان يوسف آن را بدست مى‏دهد»(١٤).

البته برخى از مفسران معتقدند كه يوسفعليه‌السلام تصميمش را بر گناه گرفته بود ولى مشاهده بعضى امور او را از اين كار بازداشت. «طبرى» در اين باره مى‏گويد: پس همانگه كه يوسف اين انديشه بكرد، خداى عزوجل او را ملامتى بنمود بزرگ، نگاه كرد به گوشه خانه مر پدر خود را ديد. يعقوبعليه‌السلام كه از گوشه خانه بيرون آمد و اين انگشت راست بدندان گرفت و گفت: هاه يا پسر كه اين كار نكنى و او را گفت:

أتَزْنِي وَ أنْتَ نَبِىٌّ؟ گفت: يا پسر زنا كنى و تو پيغمبر خدايى. اگر تو اين كار بكنى پيغامبرى از تو برود چون كبوترى به آسمان اندر شود.

چنين گويند كه بدان خانه مرغى بود در قفس اندر، مرغ با يوسف به سخن آمد گفت: يا يوسف زينهار خداى تا تو اين كار نكنى(١٥) ».

البته اين سخنان هيچ سند معتبرى ندارد و به هيچ عنوان با مقام حضرت يوسفعليه‌السلام كه پيامبر خدا و معصوم بود سازگارى ندارد. يكى از نويسندگان پس از بيان اين آيات پيرامون پاكدامنى حضرت مريمعليها‌السلام و حضرت يوسفعليه‌السلام پيام آيات را به اين صورت بيان كرده است(١٦) : و زنان و مردان بزرگ در پرتو عفّت به مقامات بلند و معنوى رسيدند.

در خاتمه اين بخش جهت حسن ختام به روايتى از مولاى متقيان امام علىعليه‌السلام در زمينه پاكدامنى اشاره مى‏گردد:

قال اميرالمؤمنينعليه‌السلام : «وَعَلَيْكُمْ بِلُزُومِ الْعِفَّةِ وَالأمَانَةِ فَإنَّهُمَا أشْرَفُ مَا أسْرَرْتُم وَأحْسَنُ مَا أعْلَنْتُمْ وَأفْضَلُ مَا ادَّخَرْتُمْ»(١٧) .

اميرالمؤمنينعليه‌السلام فرمودند: «بر شما باد كه ملازم پاكدامنى و امانت باشيد زيرا كه: آن‏ها شريفترين كارهاى پنهانى و بهترين اعمال آشكارتان و برترين پس‏اندازها و ذخيره‏هايتان مى‏باشند».

فصل سوم : آفات پاكدامنى از ديدگاه قرآن و روايات

همانطور كه قبلاً اشاره شد ملكه عفت و پاكدامنى آدمى را در اعمال تمايلات جنسى تعديل مى‏كند و انسان را از پليديهاى غريزه جنسى مصون مى‏دارد.امّا بايد توجّه داشت كه همواره عوامل و آفاتى اين سجيه اخلاقى را تهديد كرده و ممكن است بر روى آن تأثير بگذارند. شناخت اين عوامل و آفات از آن جهت حائز اهميّت مى‏باشد كه پس از شناخت اين آفات مى‏توان راههاى مبارزه با آنها را شناسايى كرده و از اين طريق آنها را تحت كنترل در آورد.

در اين بخش از تحقيق اين آفات مورد بررسى قرار خواهد گرفت. اما قبل از پرداختن به موضوع ارائه توضيحاتى ضرورى به نظر مى‏رسد.

نخست اينكه مفهوم غريزه در اين مبحث چيست؟ در پاسخ به اين سؤال بايد گفت: غريزه (شهوت) عبارت است از(١٨) : ميل، خواهش نفس، ميلى كه شدتش از حد معمولى تجاوز كرده، اميال ديگر را تحت الشعاع قرار دهد و تمام توجّه شخص را منحصراً به موضوع خود جلب نمايد.

نكته ديگر اينكه هدف از خلقت غريزه چيست، علماى اخلاق اين سؤال را پاسخ گفته‏اند، در اين جا به برخى از نظريات آنان در اين زمينه اشاره مى‏شود:

«مولى محسن كاشانى» در اين باره گفته است:

«بدان كه غريزه را بخاطر دو فايده بر انسان مسلّط كرده‏اند: يكى از آن دو اين است كه لذات آن را درك كند و با لذات آخرت مقايسه كند، زيرا لذت آميزش اگر ادامه يابد قويترين لذات جسمى است، همانگونه كه رنج آتش بزرگترين درد جسمانى است، و تخويف و ترغيب خلق را به سوى سعادتشان سوق مى‏دهد و اين ميسر نيست، مگر با درد محسوس و لذت قابل درك زيرا آنچه كه با ذوق درك نشود انسان شوقى به آن ندارد. فايده دوم، بقاء نسل و دوام وجود انسان است(١٩) ».

«شهيد دستغيب» در اين زمينه معتقد است كه: غريزه جنسى لازمه بقاء نسل است، اگر اين غريزه نباشد انسان هيچ وقت زير بار ازدواج نمى‏رود زيرا زندگى زناشويى ناراحتيها و زحمتهايى در پى دارد، لذا بايد داعى قوى در كار باشد و آن فشار غريزه است كه دوام نسل بشر به آن است پس اصل شهوت لازمه بقاء و حيات مادّى انسان است. «امام محمد غزالى» گفته‏است: «بدان كه شهوت بر آدمى مسلط كرده‏اند تا متقاضى باشد كه تخم بپراكند تا نسل منقطع نشود و تا نمودارى بود از لذت بهشت»(٢٠) .

افراط در غريزه

اگر غريزه كنترل نشود و بوسيله عقل در حد اعتدال نگهدارى نشود از بزرگترين موجبات هلاكت انسان است. اين غريزه اگر در حد اعتدال نباشد به يكى از دو جهت، افراط يا تفريط منحرف مى‏شود.

بزرگى بر اين عقيده است كه(٢١) : افراط در غريزه عبارت از آن است كه عقل مقهور غريزه شده و همّت مرد مصروف تمتّع از زنان و كنيزان گردد و از پيمودن راه آخرت محروم شود. در اين حال گاهى دين مقهور هوى شده و انسان را به ارتكاب فحشاء و منكر گرفتار مى‏شود، و گاهى به فسق حيوانى كه مولود تسلّط شهوت بر عقل است منتهى مى‏گردد و در اين صورت قوه واهمه عقل را تسخير كرده و در اختيار شهوت قرار مى‏دهد، در حالى كه عقل براى فرماندهى خلق شده است، عقل آفريده شده تا از او اطاعت شود، نه خدمت شهوت كرده، آلت دست او باشد.

«مولى محسن كاشانى» معتقد است كه(٢٢) : افراط در غريزه و تمايلات جنسى گاه به پايه‏اى مى‏رسد كه عقل زورمند را مقهور مى‏سازد و آدميان را از سلوك راه آخرت كه هدف غايى آفرينش آدميان بوده محروم مى‏سازد و گاه غريزه بر دين چيره شده آدمى را به كارهاى نامشروع وادار مى‏كند. غريزه ممكن است آدمى را به سر حدى رهبرى كند كه در نتيجه قدم روى عقل گذارده، او را به عشق حيوانى كه ناشى از استيلاى غريزه است دعوت نمايد. عشق نوعى بيمارى است كه قلب يا سلطان بدن را رنجور ساخته آن را به كلى از همه كارها فارغ مى‏سازد و همت را كه موجب فعاليّت مردان است در وى مى‏كشد و براى هميشه آن را خاموش مى‏كند.

«غزالى» گفته است:

«منبع عشق جر افراط غريزه نيست، و آن بيمارى دل فارغ بى همت است و از اوايل آن احتراز واجب است، بدانچه در نگريستن و انديشيدن معاودت ننمايد و الا چون مستحكم شد دفع آن دشوار شود».(٢٣)

و درباره كسى كه از ابتدا عشق را مهار كند «ملا احمد نراقى» مى‏گويد: «مثال آن مانند كسى است كه عنان مركبى را در دست داشته باشد و آن مركب بخواهد داخل مكانى شود، ابتدا در نهايت سهولت مى‏توانند عنان را گرفته مانع شود. و امّا كسى كه ابتدا خود را محافظت ننموده، مانند كسى است كه مركب را رها كند تا داخل جايى شود و بعد دم آن را گرفته بخواهد از عقب بيرون كشد. در اول، به اندك التفاتى ممانعت ميسر گردد، در آخر به صد جان كندن دست ندهد(٢٤) ». خداوند متعال در قرآن كريم مى‏فرمايد:( فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِم خَلفٌ أضَاعُوا الصَّلوةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَواتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيّاً ) (٢٥) «سپس جانشين آن مردم خداپرست قومى شدند كه نماز را ضايع گزارده و شهوت نفس را پيروى كردند و اينها به زودى كيفر گمراهى را خواهند يافت». در اين آيه اشاره به تمايلات و خواهشهاى كاذب نفسانى و هوسهايى است كه نيازى به آنها نيست و كار بدن هم بدون آنها مختل نمى‏شود.

در جاى ديگرى خداوند مى‏فرمايد:( زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِن النِّسَاءِ وَالْبَنِينَ ) (٢٦) «محبّت امور مادّى از زنان و فرزندان و... در نظر مردم جلوه داده شده است».

در اين آيه شهوت جمع شهوات و به معنى اشتياق نفس به چيزى است.(٢٧)

در آيه مورد بحث نخستين موضوعى كه ذكر شده است همسران و زنان مى‏باشند و اين همان است كه روانكاوان امروز مى‏گويند «غريزه جنسى از نيرومندترين غرايز انسان است تاريخ معاصر و گذشته نيز تأييد مى‏كند كه سرچشمه بسيارى از حوادث اجتماعى طوفانهاى ناشى از اين غريزه بوده است». در اين زمينه حديثى از امام صادقعليه‌السلام نقل شده بدين مضمون: قَالَ أبوعَبْداللّه‏عليه‌السلام : «مَا تَلَذُّذٌ فِي الدُّنْيَا وَالأخِرَةِ بِلِذَّةٍ أكْثَرَ لَهُمْ مِنْ لِذَّةِ النِّسَاء»(٢٨) «هيچ لذتى در دنيا و آخرت بيشتر از لذت از زنان نيست». مفسرى مى‏گويد: «شهوت ـ تمايل جاذب او لذت‏بخش به مشتهيات ـ همين كه از حد طبيعى و غريزى كه در همه جانوران است درگذشت، خود محبوب و جاذب و تخيلى مى‏گردد و با حب پيوسته آرايش مى‏يابد و همه مشاعر و بينش و چشم و گوش و قواى انسان را بدان سوى نامحدود و مجهول مى‏كشاند ـ همچون رنگين‏كمان و سراب ـ و به همان چشم مى‏دوزد(٢٩) ».

در روايات رسيده از معصومينعليهم‌السلام پيروى از خواهشهاى نفسانى مورد نكوهش واقع شده است. در حديثى از پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله آمده است: «أخَافُ عَلى أمَّتِي مِن بَعْدِي ثَلاثاً: ضَلالَةُ الأهْواء وَ اتِّبَاعُ الشَّهَوَاتِ فِي الْبُطُونِ وَالْفُرُوجِ وَالْغَفْلَةُ بَعْدَ الْمَعْرِفَةِ»(٣٠) «پس از خودم بر امتم از سه چيز بيم دارم: گمراهى هوسها و پيروى از خواهشهاى شكمها و فرجها و غفلت پس از معرفت». البته در روايات، در مقابل اين نكوهش از غلبه بر خواهشهاى نفسانى و ترك آنها ستايش شده‏است از جمله در حديثى از پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله آمده است:

«طُوبى لِمَنْ تَرَكَ شَهْوَةً حَاضِرَةً لِمَوْعُودٍ لَمْ يَرَه»(٣١) «خوشا به حال كسى كه شهوت حاضر را به خاطر موعودى كه او را نمى‏بيند ترك كند». در جاى ديگرى آمده است: قَالَ أمِيرُالْمُؤمِنِينَعليه‌السلام : «ألا وَإنَّ الْقَنَاعَةَ وَغَلَبَةُ الشَّهْوَةِ مِنْ أكْبَرِ الْعِفَافِ»(٣٢).

اميرالمؤمنينعليه‌السلام فرمود: «هان كه قناعت و چيرگى بر شهوت نفسانى از بزرگترين پاكدامنى است». آن كسى كه مطيع بى‏قيد و شرط خواهشهاى نفسانى خويشتن است آزاد نيست، بلكه او بنده و برده شهوت است. آزاد كسى است كه با نيروى ايمان و عقل، با قدرت اخلاق و فضيلت خود را از قيد اطاعت و بندگى مال و مقام و شهوت و غضب برهاند.

قَالَ عَلِيٌعليه‌السلام : «مَنْ تَرَكَ الشَّهَواتِ كَانَ حُرّاً»(٣٣).

علىعليه‌السلام مى‏فرمود: «آزاد كسى است كه بتواند شهوت ناروا را ترك گويد». بودن ترديد غريزه تمايل جنسى مانند ساير غرايز بايد ارضاء شود و هر انسانى به حكم قانون اجتناب ناپذير خلقت موظف است اين خواهش طبيعى را اعمال نمايد. ولى نكته قابل توجّه اين است كه غريزه مسخر انسان باشد نه انسان مسخر غريزه.

تفريط در غريزه

تفريط در غريزه ممكن است به يكى از دو صورت محقق شود، اينكه انسان داراى عفتى خارج از حد اعتدال باشد يا اينكه دچار ضعف در آميزش باشد. جهت تفريط نيز مانند افراط مذموم و ناپسند است.

تفريط در غريزه را خمود مى‏گويند. خمود يعنى خاموش كردن آتش غريزه و نابود كردن آن. خمود ضايع نمودن يك غريزه خدادادى و لذت بخش است. خمود موجب افسردگى انسان و باعث انهدام نسل مى‏گردد، خمود بنيان خانواده را از هم مى‏پاشد. سركوب كردن و از بين بردن غرايز، صحيح نيست و هر قانونى كه در حال مبارزه با طبيعت و نظام آفرينش است محكوم مى‏باشد و نمى‏تواند سعادت انسان را تأمين كند. از اين رو اسلام در رابطه با غريزه دستورات لازم را صادر فرموده است البته نه براى از بين بردن آن بلكه به جهت هدايت و تعديل آن.

در زمان رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله عده‏اى از اصحاب آميزش با زنان را بر خود حرام نموده بودند، روزها روزه مى‏داشتند و شبها را به عبادت سپرى مى‏كردند و به خواب نمى‏رفتند، اين موضوع را «ام سلمه» همسر رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله به سمع آن حضرت رسانيد و آن حضرت فرمود: «من خودم با زنان معاشرت دارم، در روز غذا مى‏خورم و شبها را به خواب مى‏پردازم، هر كس هم سرپيچى از روش من بكند از من نيست»(٣٤). خداوند اين غريزه را در انسان قرار داده تا آن را در توليد نسل به كار اندازد. ترك كلى ازدواج تفريط است. در اين باره روايت شريفى از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله نقل شده كه: «تَناكَحُوا تَناسَلُوا فَتكثرُوا فإنّى اُباهى بِكُم الاُْمَم يوم القيمة» «نكاح كنيد و توليد مثل نماييد پس زياد شويد، پس من فرداى قيامت به زيادى شما در ميان ساير امتها افتخار مى‏كنم»(٣٥). تكثير نسل مطلوب است. پس افراط و تفريط در غريزه، هر دو مذموم هستند و پسنديده آن است كه غريزه در حد اعتدال بوده، در محدوده عقل و شرع مورد استفاده قرار گيرد. همانطور كه گفته شد، عفت حد اعتدال بين شهوت و خمود است. از طرفى ارضاء غريزه لازم است زيرا يك غريزه طبيعى است و براى بقاء نسل لازم است و از سويى كنترل آن هم ضرورى است زيرا اگر كنترل نشود، هزاران عارضه فردى و اجتماعى ببار مى‏آورد، لذا وجود عفت، براى سلامتى انسان و نظام خانواده و اجتماع كاملاً حياتى مى‏باشد.

چشم چرانى

چشم انسان دريچه احساس است كه لذت جنسى در آن متوقف نشده بلكه از اين راه تا درون دل پيشروى مى‏كند و با تكرار نگاههاى متعدد، غريزه جنسى طغيان و هيجان خود را شروع مى‏كند و طولى نمى‏كشد كه انسان در خود حساسيت فوق‏العاده‏اى مشاهده مى‏كند و بالاخره پا را از حريم تقوا و پاكى و فضيلت بيرون گذارده و به پرتگاه گناه سقوط مى‏كند(٣٦). نگاه به نامحرم، بخصوص اگر با قصد باشد، باعث تهييج غريزه مى‏شود و تهييج يا فساد ببار مى‏آورد، يا حسرت، كه اولى مضر به حال جامعه و دومى مضر به حال فرد است. در اين زمينه امام رضاعليه‌السلام فرموده است: «نظر كردن به زنان شوهردار و غير ايشان (از نامحرمان) از آن جهت حرام شده كه مردان را تهييج مى‏كند و تهييج فساد ببار مى‏آورد و دخول در چيزهايى كه حلال و برازنده نيست را سبب مى‏شود...»(٣٧). در برخى روايات «نگاه به نامحرم» به عنوان تيرى از سوى شيطان تعبير شده است.

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله فرموده است: «اَالنَّظرَةُ سَهْمٌ مَسْمُومٌ مِنْ سِهامِ اِبليس فَمَنْ تَرَكَها خَوْفا مِنَ اللّه‏ِ اَعْطاهُ اللّه‏ُ ايمانا يَجِدُ حَلاوَتَهُ فى قَلْبِهِ»(٣٨) . «نگاه كردن تير زهرآلودى از تيرهاى شيطان است، پس هر كه خود را از بيم خداى تعالى از آن نگاه دارد خداوند به او ايمانى عطا فرمايد كه شيرينى آن را در دل خود بيابد». و باز از آن حضرت نقل شده كه فرمودند: «اَلنَّظْرَةُ فى مَحاسِنِ الْمَرْأَةِ سَهْمٌ مِنْ سِهامِ اِبْليس»(٣٩) «نگاه كردن به زيباييهاى زن تيرى از تيرهاى شيطان است.» يعنى با يك نگاه، شيطان در دل وسوسه مى‏كند و عاقبت او را به فحشاء مى‏كشاند. نويسنده‏اى درباره اين روايت گفته است:

«آن تعبير نشان دهنده خطراتى است كه نگاه به نامحرم در پى دارد، زيرا چشم از ديدن اين گونه صحنه‏ها هرگز سير نمى‏شود بلكه روز بروز حرص و ولع آن افزوده مى‏گردد و دل نيز به دنبال چشم مى‏رود»(٤٠) .

به علاوه گسترش چشم چرانى در ميان مردان، محيط را براى زنان پاكدامن ناامن مى‏كند و موجب نگرانى و آزار دايمى آنها مى‏شود، زيرا هر جا كه مى‏روند خود را در معرض نگاههاى آلوده مى‏بينند و اين، عذابى دردناك براى زنانى است كه به گوهر شرف خود بسيار بها مى‏دهند. «غزالى» نيز نگاه كردن را عامل پيدايش انحرافات جنسى دانسته و مى‏گويد: «كسى كه چشم خود را فرو خوابانيدن نتواند، دين خود را نگاه نتواند داشت»(٤١).

در روايتى از پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله از نگاه كردن به عنوان زناى چشم ياد شده است. ايشان فرمودند: «لِكُلِ عُضْوٍ مِنْ اَعْضاء ابْنِ آدَمَ حَظٌ مِنَ الزِّنا، فَالْعَيْنانِ تَزْنِيانِ وَزِناهُمَا النَّظَر»(٤٢) «براى هر عضوى ازاعضاى آدمى بهره‏اى از زناست، چشم‏ها نيز زنا مى‏كنند و زناى آنها نگريستن است». همچنين حضرت عيسىعليه‌السلام فرمود: از نگاه كردن (به نامحرم) بپرهيزيد كه شهوت را در دل شما كشت مى‏كند و مى‏پرورد، و نگريستن براى فتنه كافى است»(٤٣).

عدم رعايت حجاب اسلامى

بدن انسان به طور طبيعى براى جنس مخالف جاذبه دارد و معمولاً موجب تحريك جنسى مى‏شود. حال اگر علاوه بر زيباييهاى طبيعى، به آراستن خود بپردازد و اندام آراسته خود را در معرض ديد عام قرار دهد، طبيعى است كه از بسيارى سلب آرامش نموده و موجب تحريك جنسى مى‏شود. در اين ميان برخى وادار به فساد، از برخى سلب آرامش روحى و در مواردى موجب گسستن پيوند خانواده و سست شدن رشته الفت بين زوجها و مفاسد بسيار ديگر مى‏گردد(٤٤).

بى‏حجابى زنان كه طبعا پيامدهايى چون آرايش و عشوه‏گرى و امثال آن را همراه دارد مردان، مخصوصا جوانان را در يك حال تحريك دائم قرار مى‏دهد، تحريكى كه سبب كوبيدن اعصاب آنها و ايجاد هيجانهاى بيدارگونه عصبى و گاه سرچشمه امراض روانى مى‏گردد. مخصوصا با توجّه به اين نكته كه غريزه جنسى نيرومندترين و ريشه‏دارترين غريزه آدمى است و در طول تاريخ سرچشمه حوادث مرگبار و جنايات هولناكى شده. آيا دامن زدن مستمر از طريق برهنگى به اين غريزه و شعله‏ور ساختن آن بازى با آتش نيست؟ آيا اين كار عاقلانه‏اى است؟(٤٥) شهيد دستغيب درباره پوشش زن عقيده داشتند كه(٤٦) : اين وظيفه زن است كه از راه رعايت پوشش، هم شخصيّت و ارزش خود را حفظ كند و هم از آشكار كردن منظره مهيجى كه قهرا مردها را دچار تحريك و در نتيجه آلوده شدن به افكار خطرناك و نامشروع مى‏كند مانع شوند. در اينجا بد نيست به ماجرايى كه اغلب مفسرين شيعه و سنى ذيل آيه سى‏ام سوره مباركه نور نقل كرده‏اند اشاره شود(٤٧) : جوانى از انصار در مسير خود با زنى روبرو شد ـ و در آن روز زنان مقنعه خود را در پشت گوشها قرار مى‏دادند ـ (و طبعا گردن و مقدارى از سينه آنها نمايان مى‏شد) چهره آن زن نظر آن جوان را به خود جلب كرد و چشم خود را به او دوخت هنگامى كه زن گذشت، جوان هم چنان با چشمان خود او را بدرقه مى‏كرد در حالى كه راه خود را ادامه مى‏داد، تا اينكه وارد كوچه تنگى شد و باز هم چنان به پشت سر خود نگاه مى‏كرد، ناگهان صورتش به ديوار خورد و تيزى استخوان يا قطعه شيشه‏اى كه در ديوار بود صورتش را شكافت! هنگامى كه زن گذشت جوان به خود آمد و ديد خون از صورتش جارى است و به لباس و سينه‏اش ريخته! (سخت ناراحت شد) با خود گفت به خدا سوگند من خدمت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله مى‏روم و اين ماجرا را بازگو مى‏كنم، هنگامى كه چشم رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله به او افتاد فرمود چه شده است؟ و جوان ماجرا را نقل كرد، در اين هنگام جبرئيل، پيك وحى خدا نازل شد و آيه سى‏ام سوره نور را آورد.

با دقت در اين ماجرا، روشن مى‏شود كه در بروز اين حادثه، بدحجابى زن از يك سو و چشم‏چرانى مرد از سوى ديگر مؤثر بوده است.

نكته قابل توجّه در اين مسئله اين است كه، چون امر پاكدامنى سود و زيانش متوجه كل جامعه است، تمام بهاى آن را نبايد زنان بپردازند، بلكه مردان نيز در اين امر محدوديت‏هايى دارند و بايد از طرق مختلف نقش خود را ايفا كنند. آنان نيز از هر نوع رفتارى كه به نوعى موجب تحريك غرايز است، اعم از نوع پوشش يا رفتار، مثل نگاه هوس‏آلود و غير آن منع گرديده‏اند(٤٨).


4

5

6

7

8

9

10

11