١٤- يقين
١٤- يقين
اهميّت يقين
يقين، راهى هموار براى راه يافتن به عالم باعظمت غيب است. يقين، صراطى مستقيم براى رسيدن به عالم ملكوت و ارتباط با جهان نامرئى است. يقين، از پربهاترين صفات مردان خودساخته و نفوس تهذيب يافته است. يقين، از ويژگيهاى مردان خدا و از خصوصيّات اصحاب خاصّ اهل بيت اطهارعليهم السلام است. يقين، ايجاد كننده قويترين نيروهاى روحى و انرژيهاى سازنده در انسان است.
يقين، راه وصال و ارتباط روحى با خاندان وحى است. وجود يقين در دل، موانع پيوند معنوى را از ميان برمىدارد و راه تقرّب و طريق وصول به اهل بيتعليهم السلام را هموار مىسازد.
با ازدياد و افزايش يقين، مىتوانيد قلب خود را جايگاه ملائك قرار داده و از شرّ شياطين و وسوسههاى آنها خود را نجات بخشيد؛ و با رهايى يافتن از تسلّط شياطين، آمادگى براى نيل به فيوضات مهمّ معنوى را به دست آوريد. در اين هنگام قلب شما سرشار از نشاط و نورانيّت مىشود.
به همين جهت در روزگار ظهور منتقم آل محمّد حضرت بقيّةاللَّه ارواحنا فداه يقين در قلب و جان همه مردم جهان جاى مىگيرد؛ زيرا در آن زمان كه از كنار كهنترين معبد تاريخ، نواى حياتبخش آن حضرت به گوش جهانيان مىرسد، وجود ابليس و پيروانش را به لرزه درمىآورد و با ظهور آن بزرگوار همه شياطين به هلاكت مىرسند.
در آن زمان دلهاى مردم از وسوسهها رهايى يافته و آرامش و اطمينان بر جان آنان حاكم مىشود. در آن روزگار يقين با قلب و جان مردم مىآميزد و سراسر وجود و هستىِ همگان را ايمان و يقين فرا مىگيرد.
همه امورى كه باعث ايجاد يقين است، در آن روزگار فراهم مىشود و بوسيله يقين، باطن و سريره همگان پاك و اصلاح مىگردد.
براى اثبات اين نكته كه در عصر ظهور همه داراى يقين مىشوند، مطلبى را به عنوان مقدمه ذكر مىكنيم:
خداوند در قرآن كريم درباره حضرت ابراهيمعليه السلام مىفرمايد:
«وَكذلِكَ نُري اِبْراهيمَ مَلَكُوتَ السَّمواتِ وَالْاَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنينَ ». (٢٠٢)
و همچنين ملكوت زمين و آسمان را به ابراهيم نشان داديم، تا از موقنين باشد.
صفوان مىگويد: از امام رضاعليه السلام پرسيدم از فرمايش خداوند نسبت به حضرت ابراهيم: «اَوَلَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلى وَلكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبي » (٢٠٣) آيا او داراى يقين نبود و در قلب او حالت ترديد وجود داشت؟
قالَ: لا، كانَ عَلى يَقينٍ وَلكِنَّهُ اَرادَ مِنَاللَّهِ الزِّيادَةَ في يَقينِهِ. (٢٠٤)
حضرت فرمودند: نه، او يقين داشت و لكن از خداوند خواست تا بر يقينش بيفزايد.
بنابراين چون حضرت ابراهيم ملكوت آسمان و زمين را ديد، بر يقين او افزوده شد. حضرت ابراهيم ملكوت آسمان و زمين را ديد و به خاطر ديدن ملكوت زمين و آسمان بر يقينش افزوده شد، به گونهاى كه از «موقنين» شد. يعنى قدرت پيدا كرد كه در ديگران نيز يقين ايجاد كند.
اينك توجّه كنيد به حال مردم زمان ظهور و سلطنت حضرت مهدى عجل اللَّه تعالى لهالفرج، كه صاحب ملكوت زمين و آسمان را مشاهده مىنمايند و جلوههاى ملكوتى و ولايت آن حضرت را بر ماسوىاللَّه مىبينند، آيا آنان داراى يقين نمىشوند؟
در عصر غيبت نيز هر كس در كسب يقين بكوشد و آن را بدست آورد، بر شيطان حاكم مىشود و در صراط مستقيم معنويّت قرار مىگيرد.
آثار يقين
١ - يقين قلب را محكم مىكند شما مىتوانيد قلب خود را با پند و اندرز حيات ببخشيد و با نصيحت و موعظه، روح تازه در او بدميد؛ همان گونه كه مىتوانيد به وسيله ايمان كامل و يقين، دل را قوى ساخته و همچون كوهى استوار در برابر مشكلات و موانع بايستيد.
زيرا يقين اگر بصورت كامل و قوى وجود داشته باشد، ديگر براى وسوسه و ترديد راهى باقى نمىماند و ضعف و سستيها ريشهكن مىگردند. به همين جهت ما موظّف هستيم يقين خود را قوى كنيم.
حضرت اميرالمؤمنينعليه السلام مىفرمايند:
اَحْيِ قَلْبَكَ بِالْمَوْعِظَةِ ... وَقَوِّهِ بِالْيَقينِ. (٢٠٥)
با موعظه نمودن، قلب خود را حيات بخش، و با يقين او را قوى كن.
گر عزم تو در ره حق، آهنين است
مىدان به يقين كه راه آن يقين است
در صورتى كه يقين قلب انسان را فرا گيرد، دل محكم و استوار مىشود و تا هنگامى كه يقين قوى باشد، راهى براى نفوذ وسوسه شيطان باقى نمىماند. از اين جهت اضطراب و واهمه در وى ايجاد نمىشود و همچون سدّى آهنين در برابر ناراحتيها و پندارهاى ناشايست استقامت مىورزد.
حضرت اميرالمؤمنينعليه السلام مىفرمايند:
مَنْ قَوِيَ يَقينُهُ لَمْ يَرْتَبْ. (٢٠٦)
هر كس يقين او قوى باشد، شكّ پيدا نمىكند.
گر به صورت ملَكى يا به لطافت حورى
تا به معنى نرسى، از همه دلها دورى
هميشه شكّ و ترديدها چه در مسائل اعتقادى و چه غير آن، در افرادى پيدا مىشود كه از يقين قوى برخوردار نيستند. كسانى كه يقين در آنها به مرحله كمال نرسيده است، در هجوم شياطين تأثير پذير بوده، و وسوسههاى آنها در اين گونه افراد، اثرات سوئى به جا مىگذارد؛ ولى آنان كه يقين قلبشان را فرا گرفته است، همچون سدّ آهنين در برابر هجوم شياطين پايدارى مىكنند.
حضرت امام باقرعليه السلام مىفرمايند:
... فَيَمُرُّ الْيَقينُ بِالْقَلْبِ فَيَصيرُ كَأَنَّهُ زُبُرُ الْحَديِدِ. (٢٠٧)
وقتى كه يقين به دل راه يافت، آن را همچون قطعه آهن محكم و قوى مىسازد.
با استحكام قلب نه تنها شكّ و ترديد در مسائل اعتقادى در دل انسان ايجاد نمىشود، و نه تنها يقين همچون دژى محكم او را حفظ مىكند، بلكه به او قدرت مىدهد تا بر ايمان و يقين ديگران نيز بيفزايد.
اينك داستانى از ايمان و يقينِ يكى از استوانههاى علمى شيعه را كه اعتقاد به مسائل دينى را در قلوب ديگران افزود، مىنگاريم:
حضور در مجلس مباهله علماء شيعه با تحمّل رنجهاى فراوان، توانستهاند از دين خدا پاسدارى نموده و آن را از انحراف باز دارند. بزرگان ما در راه دفاع از حريم ولايت و اثبات مذهب شيعه از هر گونه كوششى دريغ نورزيدهاند و بر اساس اعتقاد و يقين به مقام ارجمند اهل بيت عصمتعليهم السلام حتّى حاضر به مباهله با دشمنان و مخالفين دين شدهاند، و با اين عمل خارهايى را كه در مسير ولايت قرار داشت، نابود نموده و از اين راه دشمنان را به نابودى كشاندهاند.
مباهله عالم جليل القدر جناب «محمّد بن احمد» كه نمونهاى از اين فداكاريها است، حقيقت عقايد شيعه را حتّى براى دشمنان نمايان ساخت. او از شخصيّتهاى بزرگ شيعه است و بعضى از علماء بزرگ مانند مرحوم شيخ مفيد از او روايت نقل كردهاند.
او كتابهاى فراوانى پيرامون عقايد شيعه تصنيف كرده، و از محضر پرفيض جناب قاسم بن علاء - كه از وكلاء ناحيه مقدّسه بوده - استفاده شايانى برده است.
او از آنجا كه بينائى خود را از دست داده بود و از نعمت خواندن و نوشتن بىبهره بود، معلوماتى را كه در سينه داشت، بوسيله كاتب به رشته تحرير درآورد و به اين صورت، كتابهاى زيادى را به جامعه شيعه عرضه داشت. او در نزد سيف الدوله همدانى منزلتى رفيع داشت و در محضر او با قاضى موصل كه دست از تعصّب جاهلانه بر نمىداشت، دست به مباهله زد.
مجلس مباهله برگزار شد و قاضى موصل پس از پايان يافتن مباهله سلامتى خود را از دست داد. تب او را فرا گرفت و همان دستى را كه در مباهله بلند كرده بود، سياه شد و روز ديگر به هلاكت رسيد. (٢٠٨)
عالم بزرگ شيعه مرحوم احمد بن محمّد بر اثر يقين و اعتقاد كاملى كه داشت با قلبى محكم و دلى استوار، بر دشمن متعصّب پيروز شد و با اين كار، حقّانيت عقايد شيعه را براى همگان آشكارتر ساخت و بذر يقين را در قلب آنان بارور ساخت.
تاريخ شيعه از اين نمونهها كه بزرگان دين با قلبى استوار با دشمن به مقابله پرداختهاند و اعتقاد و يقين را در قلوب ديگران ايجاد نمودهاند، بسيار دارد.
«ميرفندرسكى» نمونه ديگرى است از كسانى كه توانستند با يقين كامل، در ضمن جريانى بسيار جالب، دشمن را محكوم نموده و بذر ايمان و يقين را در قلب و جان ديگران بيفشانند.
اين جريان را مرحوم نراقى در كتاب «خزائن» چنين آورده است:
«ميرفندرسكى» در ايّام سياحت به يكى از شهرهاى كفّار رسيد و با مردم آن سامان به گفتگو نشست. روزى گروهى از آنان گفتند: يكى از دلائل ما بر حقيقت داشتن عقيده ما و بطلان عقايد شما اين است كه معبدهاى ما نزديك به دو هزار سال است بنا شده و اثرى از خرابى در آنها ديده نمىشود و اكثر مساجد شما صد سال باقى نمىماند و خراب مىشود، و چون حقيقت هر چيزى حافظ آن است، پس دين ما بر حق است.
بر اساس يقين و اعتقادى كه قلب «ميرفندرسكى» را همچون آهن محكم نموده بود، در جواب فرمود:
سبب باقى ماندن معبدهاى شما و خراب شدن مسجدهاى ما اين نيست، بلكه راز آن اين است كه در مسجدهاى ما عبادتهاى صحيح انجام مىشود، و نام خداوند بزرگ در مساجد ما برده مىشود، بنا طاقت تحمّل آن را ندارد به اين جهت خراب مىشود.
امّا معبدهاى شما از عبادتهاى صحيح خالى است، بلكه گاهى اعمال فاسد در آنجا به عمل مىآيد، از اين جهت سستى و خرابى در آن پيدا نمىشود و اگر عبادتهاى ما و نام پروردگار ما در معبدهاى شما برده شود، تاب تحمّل آن را ندارد و خراب مىشود.
آنان گفتند: اين كارى است آسان، تو داخل معبد ما شو و در آنجا عبادت كن، تا راستگويى ما و كذب شما معلوم شود.
سيّد قبول فرمود و با توكّل به خداوند بزرگ وضو گرفت و به اهل بيت عصمتعليهم السلام توسّل جست. آن گاه به معبد بزرگ آنان كه در نهايت استحكام بنا شده بود و قريب دو هزار سال از تاريخ بناى آن مىگذشت، وارد شد.
گروه بسيارى از مردم آن سامان به نظاره نشستند، سيّد پس از ورود به معبد، اذان و اقامه گفت و با نيّت نماز به آواز بلند گفت: «اللّه اكبر» و از معبد بيرون دويد! ناگهان سقف معبد فرو ريخت و ديوارهاى آن نيز خراب شد. (٢٠٩)
بر اثر وقوع اين كرامت، گروه بسيارى از كفّار به دين اسلام مشرّف شدند. (٢١٠)
اعتقاد و يقينى كه «ميرفندرسكى» داشت، قلب او را محكم كرده و همچون كوه او را استوار نموده بود.
٢ - يقين ارزش اعمال شما را افزايش مىدهد اگر اكسير را به ماده كم ارزش طرح كنيد، آن را به فلزى پرارزش تبديل مىكند و قيمت آن را چندين برابر افزايش مىدهد. يقين نيز همين گونه است. زيرا يقين افزايش دهنده ارزش اعمال است. عمل اندك و قليل، اگر با يقين توأم شود، نزد خداوند ارزشش از عمل بسيارى كه با شكّ و ترديد انجام شده، چندين برابر بيشتر است.
حضرت امام صادقعليه السلام مىفرمايند:
اِنَّ الْعَمَلَ الدَّائِمَ الْقَليلَ عَلَى الْيَقينِ اَفْضَلُ عِنْدَاللَّهِ مِنَ الْعَمَلِ الْكَثيرِ عَلى غَيْرِ الْيَقينِ (٢١١)
عمل اندكى كه به آن مداومت شود اگرچه كم باشد، در صورتى كه با يقين همراه باشد، در نزد خداوند برتر است از عمل بسيارى كه بدون يقين انجام شود.
اين فرمايش به گونهاى آشكار دلالت مىكند كه يقين ارزش دهنده اعمال و رفتار انسان است. به طورى كه فضيلت عمل قليل كه توأم با يقين باشد، بيشتر است از عمل بسيارى كه حالت يقين در آن نباشد.
بنابراين يقين چون ماده اكسير است كه فلز كم ارزش را به سيم و زر تبديل مىكند. يقين نيز اين چنين است، زيرا قدرت دارد عمل كوچك و قليل را بدليل آن كه همراه با يقين صورت گرفته است، داراى ارزش و قيمت فراوان بنمايد.
توجّه داشته باشيد، عمل اندكى كه در پيشگاه خداوند داراى ارزش فراوان است، در بسيارى از موارد در ظاهر نيز آثار مهمّى را دربردارد. جريانى كه اينك مىآوريم، شاهد گويايى بر اين حقيقت است:
مرحوم آيةاللَّه العظمى خوئى در رابطه با اثرات «بسم اللَّه الرحمن الرحيم» در صورتى كه با يقين گفته شود، جريان بسيار جالبى را از شيخ احمد، خادم استاد الفقهاء مرحوم ميرزاى بزرگ شيرازى نقل كردهاند كه وى گفته است: مرحوم ميرزا خادم ديگرى داشتند به نام شيخ محمّد كه پس از فوت مرحوم ميرزا، از همنشينى با مردم كناره گرفت.
روزى شخصى نزد شيخ محمّد رفت، ديد هنگام غروب آفتاب چراغ خود را از آب پر نمود و روشن كرد و چراغ كاملاً افروخته شد! آن شخص بسيار تعجّب كرد و علّت آن را از او پرسيد.
شيخ محمّد در جواب گفت: پس از فوت مرحوم ميرزا از غم و اندوهِ جدائى از آن بزرگوار، معاشرت با مردم را قطع نمودم و اوقات خود را در خانه بسر مىبردم. دلم بسيار گرفته و حزن و اندوه شديد وجودم را فرا گرفته بود.
در ساعات آخر يكى از روزها، جوانى به صورت يكى از طلاّب عرب بر من وارد شد و با من انس گرفت و تا غروب نزدم ماند. از بيانات او به قدرى خوشم آمد و لذّت بردم كه تمام غم و اندوه از دلم برطرف شد. چند روز او نزدم آمد و من با او مأنوس شدم.
در يكى از روزها كه با من صحبت مىكرد، به خاطرم آمد كه امشب چراغم نفت ندارد. چون در آن وقت رسم چنين بود كه مغازهها را نزديك غروب مىبستند و شب همه مغازهها بسته بود.
از اين جهت در فكر بودم كه اگر از ايشان اجازه خارج شدن از منزل براى خريد نفت بخواهم، از فيض سخنان ايشان محروم مىشوم، و اگر نفت خريدارى نكنم، شب را بايد در تاريكى بسر برم.
چون حالت تحيّر به من دست داد، متوجّه من شده و فرمود: ترا چه شده است كه به سخنان من خوب گوش نمىدهى؟ گفتم: دلم خدمت شماست. فرمود: نه درست دل نمىدهى. گفتم: حقيقت اين است كه امشب چراغم نفت ندارد.
فرمود: بسيار جاى تعجّب است كه اين همه ما برايت حديث خوانديم و از فضيلت «بسم اللَّه الرحمن الرحيم» سخن گفتيم و اين قدر بهرهمند نشدى كه از خريد نفت بىنياز شوى! گفتم: يادم نيست چنين حديثى را كه مىفرمائيد!
فرمود: فراموش كردهاى كه گفتم از خواصّ و فوائد «بسم اللَّه الرحمن الرحيم» اين است كه چون آن را به قصدى بگويى، آن مقصود حاصل مىشود؟ تو چراغ خود را از آب پر كن و به اين قصد كه آب خاصيّت نفت را داشته باشد، بسم اللَّه الرحمن الرحيم بگو.
من قبول كردم، برخاستم چراغ خود را به همين قصد از آب پر نمودم و در آن هنگام گفتم: بسم اللَّه الرحمن الرحيم. آن را روشن كردم، افروخته شد و شعله كشيد. از آن زمان هر گاه خالى مىشود، آن را از آب پر مىكنم و بسم اللَّه مىگويم و روشن مىكنم.
مرحوم آيةاللَّه خوئى پس از نقل اين جريان فرمودند: تعجّب اين است كه پس از نشر اين قضيّه آن عمل از مرحوم شيخ محمّد از اثر نيفتاد. (٢١٢)
همان گونه كه ملاحظه كرديد، گفتن يك بسم اللَّه، چون با اعتقاد و يقين تلفظ مىشده، در ظاهر نيز داراى اثر شگفت و خارقالعاده بوده است.
آنان كه داراى اسم اعظم هستند نيز، از اسمائى كه ميان همه مردم متداول است استفاده مىكنند؛ ولى آنچه كه عمل آنان را از ديگران ممتاز مىسازد، يقين آنان است؛ زيرا يقين آنان در تأثير نامى كه تلفّظ مىكنند، نقش اساسى دارد.
٣ - يقين باطن شما را اصلاح مىكند گاهى انسان بوسيله محاسبه و بررسى، خود را ظاهراً عامل به وظيفهاى كه دارد، مىپندارد؛ ولى از واقعيّت و حقيقتى كه در پس پرده قرار دارد، آگاهى ندارد. به همين خاطر در تشويش و اضطراب است. نمىداند آيا رفتار و كردار او واقعاً مورد رضايت خداوند هست يا نه؟ آيا باطن او از آلودگيها پاك است يا باطناً اسير دست شيطان و نفس است و خود بىاطلاع است؟ و بر فرض كه باطن او آلوده باشد، چگونه مىتواند از اين خطر سهمگين خود را رهائى بخشد؟ آيا راه نجات از اين رنج روحى كدام است؟
در پاسخ به اين سئوال مىگوئيم: ملاك پاكى سريره و صلاحيّت باطنى، وجود يقين به عقايد مكتب خاندان وحى است؛ چون يقين اصلاح كننده باطن است؛ زيرا در دعايى كه در شبهاى يكشنبه قرائت مىشود، آمده است:
اَللَّهُمَّ اَصْلِحْ بِالْيَقينِ سَرائِرَنا. (٢١٣)
خداوندا، بوسيله يقين باطنهاى ما را اصلاح فرما.
كسانى كه داراى يقين هستند، از ذاتى پاك و سرشتى نيكو برخوردارند، و از فساد و تباهى دور هستند. و آنان كه در باطن داراى تيرهگيها بوده و داراى سريره بد هستند، مىتوانند با ايجاد يقين و تقويت آن، باطن خود را اصلاح نمايند.
يقين، نه تنها مىتواند شعور و ضمير خودآگاه شما را از تأثير وسوسههاى شيطان در امان نگه دارد، بلكه اگر در سريره و باطن شما فسادى وجود داشته باشد، آن را اصلاح نموده و زشتيها و بديهاى آن را مىزدايد.
به همين جهت پيغمبر اكرمصلى الله عليه وآله وسلم در ضمن خطبهاى مىفرمايند:
خَيْرُ ما اُلْقِيَ فِي الْقَلْبِ اَلْيَقينُ. (٢١٤)
بهترين چيزى كه در قلب مؤمن القاء مىشود، يقين است.
زيرا همان طور كه گفتيم: يقين نه تنها شعور خودآگاه، بلكه باطن را نيز از اشتباهات اعتقادى و اخلاقى پاك مىكند.
امورى كه يقين را متزلزل مىكنند
١ - شكّ و ترديد انسانى كه گرفتار شكّ و ترديد شده است، نه تنها ارزش معنوى خود را متزلزل مىسازد، بلكه تا آن هنگام كه در دست شكّ و وسواس اسير است، داراى حالت ركود و توقّف مىباشد و گامى براى پيشرفت معنوى بر نمىدارد. او براى نجات خود بايد شكّ و ترديدها را از صفحه دل پاك نمايد.
امام صادقعليه السلام مىفرمايند:
... اُنْفُوا عَنْ نُفُوسِكُمُ الشُّكُوكَ. (٢١٥)
شكّها را از نفسهاى خود برطرف كنيد.
بنابراين براى حفظ ارزشهاى روحى و معنوى بايد وسوسه و شكّ را از صفحه دل پاك كنيد و با ايجاد ايمان و يقين كامل، بر استحكام عقايد خود بكوشيد وگرنه، نه تنها در اعتقادات شما رخنه و تزلزل ايجاد خواهد شد، بلكه در وقوع آشوبهاى آخرالزمان شريك خواهيد بود؛ زيرا شكّ و ترديد از يك سو زمينه ساز فتنهها، آشوبها و آزمايشات الهى است و از سوئى ديگر مبتلايان به شكّ و ترديد را در اين گونه امتحانات مردود مىنمايد.
در دستورات خاندان وحى كه امر به زدودن شكّ و ترديد فرمودهاند، نه تنها از جهت قبول در آزمايشات الهى است، بلكه به خاطر از ميان بردن زمينه فتنهها، آشوبها و امتحانات خدائى نيز امر به برطرف ساختن شكّ و ترديد نمودهاند؛ زيرا همان گونه كه گفتيم شكّ و ترديد و گمانهاى بىمورد، زمينه ساز آشوبها و فتنهها است. در مناجات مطيعين به خداوند عرض مىكنيم:
وَاَثْبِتِ الْحَقَّ في سَرائِرِنا فَاِنَّ الشُكُوكَ وَالظُّنُونَ لَواقِحُ الْفِتَنِ. (٢١٦)
خداوندا، حقّ را در باطن ما ثابت بگردان؛ زيرا به درستى كه شكّها و ظنّها، فتنهها را بارور مىكنند.
با نگاه به صفحات تاريخ، مىتوانيد اين حقيقت را مشاهده نمائيد. از صدر اسلام تاكنون فتنههاى گمراه كنندهاى كه جامعه مسلمان را به گمراهى كشيده، همواره به افرادى اصابت نموده است كه يقين خود را نسبت به راه مستقيم از دست داده و گرفتار شكّ و ظنّ شدهاند.
در حقيقت شكّ وترديد وسيلهاىاست براى گرفتارشدن درفتنهها و آشوبهاى گمراهكننده؛ و نه تنها به خاطر شكّ و ترديد، فتنهها و آشوبها دامنگير انسانها مىشود، بلكه وجود افراد متزلزل و شكّاك زمينه ساز فتنهها و آشوبها است.
٢ - گناه ارتكاب گناه و مخالفت با دستورات اهل بيتعليهم السلام، آن چنان شرم آور و تباه كننده مىباشد كه ممكن است بهترين حالات مردان خدا را از بين ببرد. بنابراين انجام گناه، نه تنها مانع ايجاد حالات معنوى است، بلكه داراى آن چنان قدرتى است كه مىتواند حالات ايجاد شده را درهم شكسته و نابود سازد.
داود رقّى اين روايت را از امام صادقعليه السلام نقل كرده است:
قالَ سَمِعْتُ اَباعَبْدِاللَّهِعليه السلام: يَقُولُ اِتَّقُوااللَّهَ، وَلايَحْسُدْ بَعْضُكُمْ بَعْضا، اِنَّ عيسَى بْنَ مَرْيَمَ كانَ مِنْ شَرايِعِهِ السَّيْحُ فِي الْبِلادِ، فَخَرَجَ في بَعْضِ سَيْحِهِ وَمَعَهُ رَجُلٌ مِنْ الصَّحابَةِ قَصيرٌ، وَكانَ كَثيرُ اللُّزُومِ لِعيسَى بْنَ مَرْيَمَ، فَلَمَّا اِنْتَهى عيسى اِلَى الْبَحْرِ قالَ: بِسْمِ اللَّه، بِصِحَّةِ يَقينٍ مِنْهُ، فَمَشى عَلى ظَهْرِ الْماءِ، فَقالَ الرَّجُلُ الْقَصيرُ حينَ نَظَرَ اِلى عيسى جازَهُ: بِسْمِ اللَّه، بِصِحَّةِ يَقينٍ مِنْهُ فَمَشى عَلَى الْماءِ وَلَحِقَ بِعيسى، فَدَخَلَهُ الْعُجْبُ بِنَفْسِهِ.
فَقالَ: هذا عيسى رُوحُ اللَّهِ يَمْشي عَلَى الْماءِ وَاَنَا اَمْشي عَلَى الْماءِ، فَما فَضْلُهُ عَلَيَّ؟ قالَ: فَرُمِسَ فِي الْماءِ فَاسْتَغاثَ بِعيسى فَتَناوَلَهُ مِنَ الْماءِ فَاَخْرَجَهُ، ثُمَّ قالَ لَهُ: ما قُلْتَ يا قَصيرُ؟ قالَ: قُلْتُ: هذا رُوحُاللَّه يَمْشي عَلَى الْماءِ وَاَنَا اَمْشي، فَدَخَلَني مِنْ ذلِكَ عُجْبٌ.
فَقالَ لَهُ عيسى: لَقَدْ وَضَعْتَ نَفْسَكَ في غَيْرِ الْمَوْضِعِ الَّذي وَضَعَكَ اللَّه فيهِ، فَمَقَّتَكَ اللَّهُ على ما قُلْتَ، فَتُبْ اِلَى اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ مِمَّا قُلْتَ. قالَ: فَتابَ الرَّجُلُ وَ عادَ اِلَى الْمَرْتَبَةِ الَّتي وَضَعَهُ اللَّهُ فيها، فَاتَّقُواللَّهَ وَلايَحْسُدَنَّ بَعْضُكُمْ بَعْضا. (٢١٧)
داود رقّى مىگويد: از امام صادقعليه السلام شنيدم كه مىفرمود: از خداوند بپرهيزيد و بعضى بر بعض ديگر حسد نورزيد. از شريعت حضرت عيسى بن مريم سياحت در بلاد بود؛ در يكى از اين سياحتها مردى كوتاه قد كه زياد ملازم آن حضرت مىشد، همراه او بود؛ آنها رفتند تا به دريا رسيدند.
حضرت عيسى گفت: بسم اللَّه با يقينِ صحيحى كه داشت، آن گاه روى آب به راه افتاد. وقتى كه آن مرد اين جريان را ديد، او نيز با يقين درست گفت: بسم اللَّه و به روى آب به راه افتاد و خود را به حضرت عيسى رساند.
آن گاه حالت عجب او را فرا گرفت؛ با خود گفت: اين عيساى روح اللَّه است كه روى آب راه مىرود، من نيز به روى آب راه مىروم، بنابراين برترى او بر من چيست؟! پس در آب فرو رفت.
آن گاه از حضرت عيسى كمك خواست. حضرت عيسى او را از آب گرفته و خارج نمود. سپس به او فرمود: با خود چه گفتى؟ او آنچه را با خود گفته بود، به حضرت عيسى عرض كرد و گفت: از اين جهت مرا عجب فرا گرفت.
حضرت عيسى به او فرمود: خودت را در غير جائى كه خدا تو را در آن نهاده است قرار دادى. پس خداوند به سبب آنچه كه گفتى با تو دشمنى ورزيد، بنابراين بازگرد بسوى خداوند و توبه كن از آنچه كه گفتى. آن گاه آن مرد توبه كرد و به رتبهاى كه خداوند او را در آن قرار داده بود برگشت.
پس از خداوند بپرهيزيد و بعضى از شما به بعضى ديگر حسادت نورزند.
اين روايت دليل روشن و گويايى است بر اين واقعيّت كه گناه مىتواند بهترين حالات اولياء خدا را از دست آنان بربايد و از اوج معنويّت آنان را سقوط دهد.
يقينهاى از دست رفته
با رجوع به تاريخ و نگاه به صفحات آن، با افرادى روبرو مىشويم كه در مدّتى از زندگى خويش، از يقين و اعتقاد والائى برخوردار بودهاند؛ ولى داراى استقامت و ثبات قدم نبودهاند و بر اثر گناه، ايمان و يقين خود را از دست دادهاند.
يكى از اين گونه افراد «زبير» است كه پس از رحلت پيغمبر اكرمصلى الله عليه وآله وسلم، در دفاع از حضرت اميرالمؤمنينعليه السلام و اهل بيت وحىعليهم السلام بيشتر از همه فعّال بود و در ميان ياران خاصّ آن بزرگوار مظلوم، شجاعت بيشترى از خود ظاهر ساخت؛ ولى با بزرگ شدن فرزندانش بوسيله وسوسههاى شيطانى آنان، ايمان و اعتقادش تبديل به شكّ و ترديد و سرانجام به انكار و جنگ و ستيز با حضرت اميرالمؤمنينعليه السلام شد.
آن بزرگوار درباره او مىفرمايند:
ما زالَ كانَ الزُّبَيْرُ مِنَّا اَهْلَ الْبَيْتِ حَتَّى نَشَأَ بَنُوهُ فَصَرَفُوهُ عَنَّا. (٢١٨)
هميشه زبير از ما اهل بيت بود تا آن گاه كه فرزندانش بزرگ شدند و او را از ما رويگردان نمودند.
به اين جهت بايد در دعاها از خداوند بخواهيم به ما يقينى عنايت كند كه پس از آن شكّ و انكار ايجاد نشود.
در دعاى روز جمعه كه از امام صادقعليه السلام نقل شده مىخوانيد:
اَللَّهُمَّ اِنّي اَسْأَلُكَ ايماناً صادِقاً وَيَقيناً لَيْسَ بَعْدَهُ كُفْرٌ. (٢١٩)
خداوندا، از تو مسئلت مىنمايم يقينى را كه پس از آن كفر و انكار نباشد.
اين گونه تعبيرات، خود دليلى است واضح كه بر اثر گناه امكان از دست دادن حالت يقين و ايجاد حالت شكّ و ترديد و يا نفى و انكار وجود دارد.
آنان كه به مرز يقين وارد شدهاند، بايد توجّه داشته باشند كه نفس امّاره قوى است، و در صورت غفلت و كم توجّهى ممكن است يقين خود را از دست داده و به كفر و انكار مبتلا شوند. از اين رو بايد از خداوند خواستار يقينى باشيم كه پس از آن، تزلزل وجود نداشته باشد.
بنابراين قلبى كه انوار تابناك يقين او را روشن ساخته و در اعماق او جا گرفته، ممكن است بر اثر گناه، نورانيّت خود را از دست داده و حالتى ديگر به خود بگيرد.
به اين جهت هيچ گاه نبايد صاحبان صفات و خصلتهاى معنوى را، خودبينى فرا گيرد؛ زيرا خدائى كه يقين را در قلب آنها القاء كرده است، قدرت دارد به خاطر خودبينى آن را باز گيرد.
راههاى تحصيل يقين
١ - كسب معارف با ارزش فراوانى كه در فرمايشات گهربار اهل بيتعليهم السلام براى مقام يقين ذكر شده است، اين سئوال در اذهان خطور مىكند كه چگونه مىتوان به مقام يقين دست يافت؟ پاسخ اين سئوال نيز در گفتار آن بزرگواران موجود است.
از راههاى بسيار مؤثّر براى بدست آوردن يقين، معرفت است. در صورتى كه انسان از آگاهى به معارف الهى بهرهمند شود، از اعتقاد راسخ و مقام يقين برخوردار خواهد شد.
اين حقيقتى است كه در روايات به آن تصريح شده است. در مواعظ خداوند به پيغمبر اكرمصلى الله عليه وآله وسلم در شب معراج آمده است:
وَالْمَعْرِفَةُ تُورِثُ الْيَقينَ، فَاِذا اسْتَيْقَنَ الْعَبْدُ لايُبالي كَيْفَ اَصْبَحَ، بِعُسْرٍ اَمْ بِيُسْرٍ ... (٢٢٠)
معرفت موجب يقين مىشود، پس هرگاه بنده داراى يقين شد، باكى ندارد كه شب را چگونه به روز آورد؛ به سختى باشد يا راحتى.
بنابراين، ترديدها و اضطرابها نوعاً از كمبود يقين ايجاد مىشود. بايد براى رفع آنها حالت يقين را در خود ايجاد كنيد و براى ايجاد حالت يقين، بايد كسبِ معرفت كنيد؛ زيرا با فراگرفتن معارف اهل بيتعليهم السلام مىتوان به مقام والاى يقين راه يافت.
٢ - دعا و نيايش از وظائف ما دعا و نيايش به درگاه خداوند براى ايجاد و افزايش يقين است.
حضرت اميرالمؤمنينعليه السلام در يكى از خطبههاى خود به نام خطبه «معروفه» مىفرمايند:
عِبادَ اللَّهِ سَلُوا اللَّهَ الْيَقينَ. (٢٢١)
بندگان خدا، از خداوند بخواهيد به شما يقين عنايت كند.
بنابراين يكى از راههايى كه براى ايجاد و افزايش يقين به ما ارشاد فرمودهاند، خواستن از خدا است. در فرمايشات خاندان وحى درباره كيفيّت و چگونگى يقين نيز راهنماييهائى فرمودهاند.
از آنجا كه انسان هر لحظه در خطر سقوط و هلاكت قرار دارد، ممكن است يقين خود را از دست داده و دچار ضعف و سستى در ايمان و عقيده شود. لذا ما را به دعا براى به دست آوردن يقينِ صادقانه، ارشاد فرمودهاند. صلحا و ابرار بر اثر دعا براى به دست آوردن يقين صادقانه از آن برخوردار شدهاند.
انسانى كه از شكّ و وسوسه رهايى يافته و به مقام يقين صادقانه راه يافته، همچون انسانى است كه پس از كفر دوباره تجديد حيات نموده و از ظلمت و تاريكى كفر نجات يافته و به عالم نور وارد شده باشد.
خداوند متعال در قرآن مجيد مىفرمايد:
«اَوَ مَنْ كانَ مَيِّتاً فَاَحْيَيْناهُ وَجَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُلُماتِ لَيْسَ بِخارِجٍ مِنْها ». (٢٢٢)
آيا كسى كه مرده بوده )كافر بود(، پس ما او را حيات بخشيديم )هدايت كرديم( و نورى براى او قرار داديم كه بوسيله آن در ميان مردم راه رود، مثل كسيست كه در ظلمات )كفر( است و از آن رهائى ندارد؟!
اين آيه همچون مثالى است براى آنان كه از ظلمت شكّ و ترديد كه براى قلب همچون مرگ است، نجات يافته و به عالم يقين كه حياتبخش دل مىباشد، راه يافته باشند. آيا اين گونه افراد همانند كسانى هستند كه هنوز گرفتار تاريكيهاى شكّ و ترديد و وسوسه مىباشند.
همان گونه كه شكّ و ترديد، دل را سياه مىكند، يقين قلب را نورانى مىسازد؛ بلكه نورانىترين قلبها از آنِ كسانى است كه به مقام يقين رسيدهاند.
حضرت امام باقرعليه السلام مىفرمايند:
لا نُورَ كَنُورِ الْيَقينِ. (٢٢٣)
نورى همانند نور يقين نيست.
آيا افرادى كه صاعقه مرگبار ترديد و وسوسه آنان را فرا گرفته است، همانند شخصيّتهائى هستند كه قلبشان را نور يقين احاطه كرده است؟!
آيا فردى كه بر اثر شكّ و ترديد، ارزشهاى موجود خود را به نيستى كشيده، همانند انسانى است كه با تلألؤ انوار يقين قلبش صفا يافته و از حيات و قدرت و نيروئى تازه برخوردار است؟
پس براى آن كه قلب ما از انوار تابناك يقين نورانى باشد، بايد از خداوند بخواهيم به ما يقين صادقانه عنايت فرمايد؛ زيرا يقين اگر صادقانه باشد، بزرگترين امتحانات نه تنها آن را سست نمىكند، بلكه بر استحكام و قوّت آن مىافزايد.
پس در صورتى يقين صادقانه است كه تزلزل ناپذير باشد و در امتحانات، ضعف و سستى نداشته باشد. در دعايى كه از حضرت امام صادقعليه السلام در تعقيب نماز ظهر وارد شده، از خداوند اين گونه مسئلت مىشود:
اَسْأَلُكَ حَقايِقَ الْاِيمانِ وَصِدْقَ الْيَقينِ فِي الْمَواطِنِ كُلِّها. (٢٢٤)
خداوندا، از تو مسئلت مىنمايم حقيقتهاى ايمان و صدق يقين را در تمام مواطن.
تعبيرى كه امام صادقعليه السلام در تعقيب نماز ظهر ذكر نمودهاند، بيانگر اين نكته است كه در همه موارد حتّى در سختترين آنها، بايد يقين محكم و صادقانه و خلل ناپذير باشد، به حدّى كه در سختترين حالات و دشوارترين امتحانات پاى برجا بوده و ضعف و تزلزل در آن پديدار نشود.
بدست آوردن اين گونه يقين آسان نيست و بايد براى ايجاد شدن آن دست به دعا برداشت؛ زيرا يقين صادقانه از صفات اولياء خداست و همگان را بر آن دسترسى نيست.
٣ - تهذيب نفس با اصلاح نفس و تهذيب آن از خطرات و خطورات نفسانى و شيطانى، مىتوان به عالم يقين راه يافت و از سرچشمه آب حيات سيراب شد و دل و جان را از طراوت آن صفا بخشيد.
زيرا يقين مىتواند انسان را به مقصود نهايى رهنمون شود و در صورت ازدياد، او را به مقصد اصلى برساند.
بنابراين مىتوانيد با تهذيب و اصلاح نفس، يقين خود را افزايش دهيد. اين حقيقتى است كه حضرت امام موسى بن جعفرعليهما السلام به آن تصريح فرمودهاند:
... بِاِصْلاحِكُمْ اَنْفُسَكُمْ تَزْدادُوا يَقيناً وَتَرْبَحُوا نَفيساً ثَميناً، رَحِمَ اللَّهُ امْرَءً هَمَّ بِخَيْرٍ فَعَمِلَهُ اَوْ هَمَّ بِشَرٍّ فَارْتَدَعَ عَنْهُ، ثُمَّ قالَ: نَحْنُ نُؤَيِّدُ الرُّوحَ بِالطَّاعِةِ للَّهِِ وَالْعَمَلِ لَهُ. (٢٢٥)
آن حضرت فرمودند: بوسيله اصلاح نمودن نفس خود، يقين خود را افزايش مىدهيد و شىء پر قيمتى را سود مىبريد. خداوند رحمت كند مردى را كه به كار خوب همّت گمارد و آن را انجام دهد يا به كار زشتى تصميم داشته باشد، ولى خود را از انجام آن باز دارد. آن گاه حضرت فرمودند: ما اهل بيت روح را به وسيله طاعت براى خداوند و عمل براى او تأييد مىكنيم.
پس با اصلاح نفس بر يقين انسان افزوده مىشود؛ زيرا شكّ كه مخالف يقين است يا بر اثر وسوسه شيطان ايجاد مىشود و يا با حديث نفس؛ و در صورت تهذيب و اصلاح نفس، حديث نفس و وسوسه شيطان مغلوب مىشوند.
از مجموع فرمايشات اهل بيتعليهم السلام چنين استفاده مىكنيم:
ميان حالت يقين و اصلاح نفس تلازم است؛ يعنى لازمه اصلاح نفس، افزايش حالت يقين و لازمه وجود يقين محكم، اصلاح نفس است.
بنابراين با تهذيب نفس، مىتوانيد يقين خود را افزايش دهيد و همچنين با تقويت يقين، مىتوانيد باطن و نفس خود را پاكسازى كنيد، و با پاكسازى نفس و ايجاد يقين از قدرتهاى بزرگ روحى استفاده كنيد.
وجود يقين در افرادى كه كرامات و امور خارق العاده از آنان ظاهر شده است، كاملاً مشهود است. جريانى كه مىآوريم گواه بر اين حقيقت است.
از مرحوم حاج شيخ حسنعلى اصفهانى نقل شده است كه ايشان فرمودند: در سفر حجّ، وقتى وارد حجاز شديم، چون پول همراه نداشتيم و شريفِ مكّه نيز مبلغى پول به عنوان «خاوه» از هر مسافر دريافت مىكرد، ناچار با عدّهاى كه مايل به پرداخت وجهى از اين بابت نبودند، از راه فرعى از جدّه عازم مكّه شديم.
در بين راه با مأمورين حكومتى برخورديم؛ آنها مانع حركت ما شدند و گفتند: در اين محلّ بمانيد تا مأمورين وصول «خاوه» بيايند و پس از پرداخت پول به راه خود ادامه دهيد، در غير اين صورت حق ورود به مكّه را نداريد. همگى در سايه چند درخت خرما به انتظار مأمورين وصول نشستيم.
تمام همراهان پولهاى خود را حاضر كردند و به من گفتند: شما نيز پول خود را حاضر كنيد. گفتم: من پولى همراه ندارم. گفتند: اگر طمع دارى كه ما به تو پول دهيم، پولى به تو نخواهيم داد؛ اگر پولى هم ندهى، نمىتوانى به سوى خانه خدا بروى. گفتم: من به شما طمع ندارم، بلكه به خداوند طمع دارم كه مرا يارى خواهد كرد. گفتند: در اين بيابان عربستان، خداوند چگونه تو را يارى خواهد كرد؟
گفتم: حديثى از رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم روايت شده: كسى كه به مردم خدمت كند و مزدى نخواهد، خداوند در بيابان در حال گرفتارى، همچون سيلى كه از كوه جارى مىشود و موانع را برطرف مىسازد، موانع كار او را رفع مىنمايد و او را يارى مىكند.
پس از ساعتى، آنها سؤال خود را تكرار كردند و من نيز همان پاسخ را به آنها دادم. آنها با تمسخر گفتند: گويا اين شيخ حشيش كشيده كه اين حرفها را مىزند، والّا در بيابان غير از ما كسى نيست كه به او كمك كند؛ ما نيز به هيچ وجه به او كمك نخواهيم كرد.
ساعتى نگذشت كه از دور گردى ظاهر شد، به همراهان گفتم: اين خيرى است كه به سوى من مىآيد و آنها استهزاء كردند. پس از لحظاتى از ميان گرد و خاك دو نفر سوار ظاهر شدند كه اسبى را يدك مىكشيدند، به ما نزديك شدند. يكى از آن دو گفت: آقا شيخ حسنعلى اصفهانى در بين شما كيست؟
همراهان مرا نشان دادند. او گفت: دعوت شريف را اجابت كن. سوار بر اسب شدم و به اتّفاق مأمورين به سوى جايگاه شريفِ مكّه راه افتاديم.
وقتى وارد چادر «شريف» مكّه شديم، ديدم مرحوم شيخ فضلاللَّه نورى و مرحوم حاج شيخ محمّد جواد بيدآبادى - كه مرا با آنها سابقه مودّت بود - نيز در آنجا حضور دارند. شريف مكّه حاجتى داشت كه من بخواست خداوند آن را برآورده ساختم.
بعد از آن معلوم شد كه شريف ابتدا حاجت خود را خدمت مرحوم شيخ فضلاللَّه نورى عرض كرده و مرحوم شيخ فضلاللَّه به او فرموده بودند: انجام حاجت شما به دست شخصى است به اين نام؛ دستور دهيد ايشان را پيدا كنند و اينجا بياورند و حتماً ايشان جزء پيادهها هستند. از اين رو شريف دستور مىدهد كه مأمورين به تمام راههاى فرعى بروند و هر جا مرا يافتند نزد او ببرند.
آرى يقين در ظهور كرامات و امور خارق العاده از اولياء خدا، داراى نقش اساسى است.
نتيجه بحث
افكار و انديشههاى ما در صورتى اثرى بسزا دارد كه از صفت يقين نسبت به آنها برخوردار باشيم. آنان كه در جستجوى مقامات عالى معنوى و جوياى رسيدن به معارف الهى هستند، بايد زمينه ايجاد يقين را در خود به وجود آورند.
كسانى كه با عالم غيب در ارتباط هستند نيروى يقين را در خود ايجاد نموده و به تقويت و پرورش آن پرداختهاند؛ زيرا يقين شرط اساسى براى رسيدن به عالم معنى و دست يافتن به مقامات معنوى است.
با ايجاد يقين، مىتوانيد دلهاى پژمرده و قلبهاى زنگار گرفته را حيات تازه بخشيده و مرضهاى روح و آلودگيهاى فكرى را از آن بزدائيد. در اين صورت هم باطن شما اصلاح مىشود و هم ارزش اعمال روزانه شما در پيشگاه خداوند افزايش مىيابد.
كسب معارف، تهذيب نفس، مجالست با بزرگان دين و اولياء خدا، بهترين راههاى كسب يقين است.
ترك گناه از شرايط مهمّ و اساسى حفظ يقين است؛ زيرا گناه و معصيت مىتواند ايمان و يقين را كه در طول سالها به دست آمده نابود كند.
گر عزم تو محكم و متين آمده است
در پرتو انوار يقين آمده است
تا نور يقين به دل نتابيد، كجا؟
سرپنجه عزم، از آستين آمده است؟
پى نوشت ها
(1) - نهجالبلاغه: كلمات قصار 335.
(2) - بحار الأنوار: 329/14، از تنبيه الخواطر: 229/2.
(3) - بحار الأنوار: 409/69، نهج البلاغه: كلمات قصار 109.
(4) - بحار الأنوار: 310/67.
(5) - تحف العقول: 93.
(6) - بحار الأنوار: 322/71، از اصول كافى: 55/2.
(7) - شرح غرر الحكم: 321/5.
(8) - همان كتاب: 322.
(9) - بحار الأنوار: 431/13.
(10) - سوره آل عمران، آيه 190 و 191.
(11) - شرح غررالحكم: 162/3.
(12) - شرح غررالحكم: 401/6.
(13) - شرح غررالحكم: 19/4.
(14) - شرح غررالحكم: 324/5.
(15) - شرح غررالحكم: 272/5.
(16) - امالى الطوسى: 114/1، بحار الأنوار: 403/77.
(17) - شرح غررالحكم: 214/4.
(18) - بحار الأنوار: 163/95.
(19) - شرح غررالحكم: 372/5.
(20) - شرح غررالحكم: 280/5.
(21) - نيروهاى شگرف مغز: 119.
(22) - تقويت و تمركز فكر: 132.
(23) - بحار الأنوار: 408/21.
(24) - بحار الأنوار: 104/75.
(25) - بحار الأنوار: 101/75.
(26) - بحار الأنوار: 103/75.
(27) - بحار الأنوار: 102/75.
(28) - بحار الأنوار: 103/75.
(29) - نهج البلاغه: خطبه 35.
(30) - اگر مسلمانان صدر اسلام به اين فرمايش گهربار اوّل مظلوم عالم حضرت اميرالمؤمنينعليه السلام گوش فرا داده و به آن عمل مىنمودند، حكومت جابرانه جبت و طاغوت و وارثان آنها بر سر مردم ستمديده سايه نمىافكند. ولى آن همه نصيحتهائى كه مردم آثار مخالفت با آنها را تجربه كرده بودند، در قلوب زنگار گرفته جاى نگرفت و متأسّفانه تاريخ سياه انسانها، همچنان تكرار شد.
(31) - نهج البلاغه، قصار الحكم: 202.
(32) - نهج البلاغه، قصار الحكم: 152.
(33) - بينديشيد و ثروتمند شويد: 19.
(34) - شرح غرر الحكم: 330/5.
(35) - شرح غرر الحكم: 606/2 .
(36) - بحار الأنوار: 342/72.
(37) - سوره الذّاريات، آيه 56.
(38) - تفسير نورالثقلين: 122/5.
(39) - بحار الأنوار: 148/51.
(40) - بحار الأنوار: 339/90.
(41) - نهج البلاغه: نامه 53.
(42) - شرح غرر الحكم: 305/5.
(43) - بحار الأنوار: 24/47.
(44) - شرح غرر الحكم: 394/5.
(45) - بحار الأنوار: 332/100.
(46) - بحار الأنوار: 124/99.
(47) - بحار الأنوار: 380/18.
(48) - شرح غرر الحكم: 500/4، بحار الأنوار: 14/78.
(49) - شرح غرر الحكم: 210/5.
(50) - بحار الأنوار: 217/71، از مجالس شيخ مفيدرحمه الله: 128.
(51) - بحار الأنوار: 222/71، از اصول كافى: 142/2.
(52) - بينديشيد و ثروتمند شويد: 140.
(53) - شرح غررالحكم: 288/5.
(54) - بحار الأنوار: 257/78.
(55) - إكمال الدين: 227، به نقل بحار الأنوار: 192/12.
(56) - فوائد الرضويّه محدّث قمىرحمه الله : 544.
(57) - تذكرة القبور: 71.
(58) - بحار الأنوار: 588/33.
(59) - بحار الأنوار: 211/70.
(60) - امالى صدوق: 198، به نقل بحار الأنوار: 205/7.
(61) - سوره نساء ، آيه 27.
(62) - بحار الأنوار: 24/70.
(63) - بحار الأنوار: 155/94.
(64) - نهج البلاغه: نامه 47، بحار الأنوار: 24/75.
(65) - رك: مغز متفكّر جهان شيعه: 439.
(66) - بحار الأنوار: 63/3 .
(67) - بحار الأنوار: 317/62.
(68) - شرح غرر الحكم: 262/3.
(69) - رك: زندگى و شخصيّت شيخ انصارى: 58.
(70) - رك: همان كتاب: 80.
(71) - رك: همان كتاب: 85 .
(72) - رك: همان كتاب: 90.
(73) - شرح غرر الحكم: 282/2.
(74) - نهج البلاغه: نامه 31.
(75) - شرح غرر الحكم: 120/2.
(76) - زندگانى و شخصيّت شيخ انصارى: 42.
(77) - شرح غرر الحكم: 112/5.
(78) - شرح غرر الحكم: 92/1.
(79) - نهج البلاغه، كلمات قصار: 325.
(80) - شرح غرر الحكم: 115/5.
(81) - نهج البلاغه، كلمات قصار: 261.
(82) - شرح غرر الحكم: 49/1.
(83) - شرح غرر الحكم: 499/2.
(84) - سوره رعد ، آيه 14.
(85) - سوره ابراهيم ، آيه 24.
(86) - نوشته خطّى استاد اعظم مرحوم آية اللَّه العظمى آقاى حاج شيخ مرتضى حائرى رضوان اللَّه عليه.
(87) - در دعاى مأثور چنين وارد شده است: »اَللَّهُمَّ اَوْصِلْني اِلَيْكَ مِنْ اَقْرَبِ الطُّرُقِ اِلَيْكَ وَاَسْهَلِها عَلَّيَ ...«. بحارالأنوار: 406/95 .
(88) - شرح غررالحكم: 87/5.
(89) - اصول كافى: 20/1.
(90) - بحار الأنوار: 173/102 و 183.
(91) - بحار الأنوار: 205/1.
(92) - سوره زخرف ، آيه 67.
(93) - بحار الأنوار: 102/77.
(94) - بحار الأنوار: 76/77.
(95) - بحار الأنوار: 81/19.
(96) - بحار الأنوار: 340/71.
(97) - اصول كافى: 30/1.
(98) - نهج البلاغه: نامه 69 .
(99) - معجزات و كرامات ائمّه اطهارعليهم السلام : 110.
(100) - اصول كافى: 375/2.
(101) - و 2 . نهج البلاغه: خطبه 86 .
(102) -
(103) - بحار الأنوار: 197/74.
(104) - شرح غرر الحكم: 289/2.
(105) - سوره نجم ، آيه 29.
(106) - سوره قصص ، آيه 79.
(107) - بحار الأنوار: 364/78.
(108) - شرح غرر الحكم: 86/5.
(109) - بحار الأنوار: 12/78.
(110) - بحار الأنوار: 307/70.
(111) - بحار الأنوار: 197/74.
(112) - بحار الأنوار: 6/78.
(113) - نهج البلاغه: نامه 53.
(114) - كتاب السبعين، منتخبات كراوس: 464، به نقل تحليلى از آراى جابر بن حيّان.
(115) - بحار الأنوار: 6/78.
(116) - بحار الأنوار: 128/78.
(117) - بحار الأنوار: 422/77.
(118) - بحار الأنوار: 294/12.
(119) - نهج البلاغه: خطبه 175.
(120) - بحار الأنوار: 242/51.
(121) - نهج البلاغه: نامه 78.
(122) - بحار الأنوار: 160/1، نهج البلاغه: نامه 31.
(123) - بحار الأنوار: 410/69.
(124) - بحار الأنوار: 391/70، مصباح الشريعه: 61.
(125) - سوره مائده ، آيه 30.
(126) - نهج البلاغه: كلمات قصار 202.
(127) - اصول كافى: 336/2.
(128) -
(129) - سوره رعد ، آيه 11.
(130) - بحار الأنوار: 193/90، البلد الأمين: 127، المصباح: 123، مصباح المتهجّد: 329.
(131) - بحار الأنوار: 46 ص 244، الخرائج: 229.
(132) - سوره صفّ ، آيه 14.
(133) - رك: العبقرىّ الحسان: 106/2.
(134) - شرح غرر الحكم : 160/5.
(135) - شرح غرر الحكم: 254/5.
(136) - بحار الأنوار: 50/44.
(137) - سوره لقمان ، آيه 17.
(138) - سوره انبياء ، آيه 83.
(139) - رك: معراج السعاده مرحوم نراقى.
(140) - نهج البلاغه: نامه 31.
(141) - بحار الأنوار: 61/34.
(142) - بحار الأنوار: 227/1.
(143) - سوره فيل ، آيه 1.
(144) - معجزات و كرامات ائمّه اطهارعليهم السلام : 200.
(145) - زندگانى و شخصيّت شيخ انصارى: 427.
(146) - سوره بقره، آيه 45.
(147) - سوره آل عمران ، آيه 200.
(148) - رك: تفسير عيّاشى: 212/1.
(149) - سوره انفال ، آيه 65 .
(150) - سوره مريم، آيه 51.
(151) - سوره يوسف، آيه 24.
(152) - بحار الأنوار: 283/52.
(153) - بحار الأنوار: 245/70، مصباح الشريعة: 52.
(154) - رك: فوائد الرضويّه محدّث قمىرحمه الله: 452.
(155) - بحار الأنوار: 229/70 و 261/84، اصول كافى: 16/2.
(156) - سوره غافر، آيه 14.
(157) - بحار الأنوار: 216/71.
(158) - سوره يونس، آيه 22.
(159) - سوره عنكبوت، آيه 65.
(160) - بحار الأنوار: 290/77.
(161) - بحار الأنوار: 230/70، اصول كافى: 16/2.
(162) - بحار الأنوار: 115/52.
(163) - بحار الأنوار: 249/70.
(164) - بحار الأنوار: 25/70.
(165) - بحار الأنوار: 215/77.
(166) - بحار الأنوار: 280/87.
(167) - اصول كافى: 468/2.
(168) - سوره مجادله، آيه 11.
(169) - سوره زمر، آيه 9.
(170) - بحار الأنوار: 204/1.
(171) - سوره اعراف، آيه 179.
(172) - بحار الأنوار: 185/1.
(173) - بحار الأنوار: 32/2.
(174) - نهج البلاغه: كلمات قصار 280.
(175) - بحار الأنوار: 32/2.
(176) - بحار الأنوار: 162/77.
(177) - علم و نابخردى: 76.
(178) - نهج البلاغه: خطبه 27.
(179) - روانشناسى ضمير ناخودآگاه: 78.
(180) - بحار الأنوار: 344/70.
(181) - فوائد الرضويه مرحوم محدّث قمى: 440.
(182) - بحار الأنوار: 2/2.
(183) - فوائد الرضويه مرحوم محدّث قمى: 406.
(184) - بحار الأنوار: 233/78.
(185) - تحف العقول مرحوم حرّانى: 457.
(186) - بحار الأنوار: 162/102.
(187) - سوره هود، آيه 88.
(188) - كنز الفوائد كراجكى به نقل بحار الأنوار: 210/5.
(189) - بحار الأنوار: 94/1.
(190) - فوائد الرضويّه محدّث قمىرحمه الله: 401.
(191) - فوائد الرضويّه محدّث قمىرحمه الله: 402.
(192) - فوائد الرضويّه محدّث قمّىرحمه الله: 401.
(193) - بحار الأنوار: 198/91.
(194) - بحار الأنوار: 10/24، تفسير الإمام العسكرىعليه السلام: 17، معانى الأخبار: 15.
(195) - بحار الأنوار: 37/98.
(196) - بحار الأنوار: 53/98.
(197) - بحار الأنوار: 382/100.
(198) - فوائد الرضويّه محدّث قمىرحمه الله: 411.
(199) - بحار الأنوار: 356/78.
(200) - شرح غرر الحكم: 308/5.
(201) - شرح غرر الحكم: 144/1.
(202) - سوره انعام، آيه 75.
(203) - سوره بقره آيه 260.
(204) - بحار الأنوار: 176/70.
(205) - بحار الأنوار: 219/77.
(206) - شرح غرر الحكم: 230/5.
(207) - بحار الأنوار: 185/78.
(208) - فوائد الرضويّه محدّث قمىرحمه الله : 388.
(209) - جامع الدرر: 370/2.
(210) - تذكرة القبور: 60.
(211) - اصول كافى: 57/2.
(212) - با محرمان راز: 54.
(213) - بحار الأنوار: 286/90.
(214) - بحار الأنوار: 211/21.
(215) - بحار الأنوار: 147/51.
(216) - بحار الأنوار: 147/94.
(217) - بحار الأنوار: 244/73، اصول كافى: 306/2.
(218) - بحار الأنوار: 347/28.
(219) - بحار الأنوار: 42/90.
(220) - بحار الأنوار: 27/77.
(221) - بحار الأنوار: 293/77.
(222) - سوره انعام، آيه 122.
(223) - بحار الأنوار: 165/78.
(224) - بحار الأنوار: 71/86.
(225) - اصول كافى: 268/2، بحار الأنوار: 194/69.