خاتميت و جبر تاريخ
غرضم اين جهت است كه كلمه ( جبر تاريخ ) در ميان طبقه متجدد همان نقشى را به اصطلاح بازى مى كند كه كلمه قضا و قدر و سرنوشت در ميان عوام و قديمى ها حالا ما مى خواهيم راجع به اين جبر تاريخ يك بحثى كرده باشيم چون اين مسأله جبر تاريخ به مفهومى كه متجددين ما به كار مى برند با مسأله خاتميت ارتباط دارد , اول آن ارتباط را عرض مى كنم و بعد وارد جبر تاريخ مى شويم و اما ارتباط آن از اين راه است كه اساسا خاتميت براساس جاويدان بودن دين است ما كه قائل به خاتميت هستيم , عقيده ما اينست كه اولا هميشه خدا دينى در ميان مردم دارد خود دين حقيقت جاويدى است و از ميان افراد بشر منسوخ نخواهد شد ثانيا آن دينى كه براى هميشه بايد در اجتماع بشر باقى بماند و آن صلاحيت را دارد كه باقى بماند دين اسلام است و يگانه كتابى در دنيا كه اين صلاحيت را دارد كه براى هميشه در ميان افراد بشر زنده بماند , نميرد و منسوخ نشود و هميشه تر و تازه باقى بماند قرآن است(
إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ
)
.
مصطفى را وعده داد الطاف حق
|
|
گر بميرى تو نميرد اين سبق
|
پس بحث خاتميت بحث جاويد بودن دين اسلام است تا صحبت جاويد بودن يك چيزى به ميان بيايد , آن هم چيزى كه مربوط به زندگى و تاريخ بشر است , يك عده اى مى گويند كه مگر ممكن است با جبر تاريخ , يك چيزى در زندگى و تاريخ بشر جاويد بماند ؟ ! جاويد ماندن خلاف جبر تاريخ است
حالا ما مى خواهيم اين جبر تاريخ را تفسير بكنيم و توضيح بدهيم و ببينيم كه آيا معنى درستى دارد يا خير ؟ و چنانچه معنى درستى دارد آيا لازمه اش آن است كه هيچ چيزى در تاريخ بشر جاويد نماند يا خير ؟ جبر تاريخ دو كلمه است : جبر تاريخ كلمه ( جبر ) يعنى حتميت جبر در مفهوم فلسفى غير از مفهوم عرفى است كه معنايش اكراه است خود كلمه ( جبر ) يعنى حتميت , اجتناب ناپذيرى , و به تعبير ديگر يعنى ضرورت , و در اصطلاح فلاسفه خود ما يعنى وجوب اگر مى گويند يك چيزى جبرى است , يعنى حتمى است , خلافش ناممكن است مثلا در مسائل رياضى اگر گفتند جبرا ٢٥ = x ٥ ٥ معنايش اين نيست كه اين تساوى با زور و قوه جابره و جائره اى برقرار شده است , معنايش اين است كه عقلا خلاف آن محال است جبر تاريخ يعنى چه ؟ يعنى عوامل تاريخى , عواملى كه در تاريخ زندگى اجتماعى بشر مؤثر هستند , تأثيرات جبرى دارند ( تأثيرات جبرى دارند ) يعنى چه ؟ يعنى اثرات و اثر بخشيدنهاى اين عوامل حتمى و غير قابل تخلف است اين معنى كلمه ( جبر تاريخ )
حالا مى خواهيم ببينيم كه آيااين مطلب درست است و ما بايد قبول بكنيم ؟ آيا در قرآن چيزى آمده است كه جبر تاريخ را نفى يااثبات كرده باشد يا نه ؟ از نظر فلسفى چطور ؟
( جبر ) به مفهوم فلسفى دو قسم است , يكى جبر در طبيعت است به اصطلاح , در خلقت است , و يكى جبر در تاريخ جبر در خلقت و طبيعت معنايش اينست كه اين دنيائى كه ما در آن هستيم , اين خلقت و آفرينش يك سلسله قوانين قطعى و ضرورى و حتمى و غير قابل تخلف دارد , هرج و مرج نيست , حسابهاى منظمى بر عالم حكومت مى كند در اين موضوع فرقى نمى كند كه ما مادى باشيم يا الهى در صورت اول مى گوئيم اين قوانين قائم به ذات است , و اگر الهى باشيم مى گوئيم مشيت الهى چنين اقتضا كرده است
مثلا اينكه اگر نطفه اى در رحم قرار بگيرد , در شرايط خاصى : رحم سالمى باشد , رحم قادر باشد كه تخمك را توليد بكند , و نطفه , نطفه سالمى باشد , هسته وجود يك فرزند لزوما تشكيل مى شود و بعد هم مراحل خاصى را طى مى كند كه به تعبير قرآن مرحله علقه , مضغه , استخوانها , گوشت , و بعد مرحله پيدا شدن حيات و روح است , بعد هم بچه به دنيا مى آيد به صورت يك طفل , و بعد رشد مى كند و بزرگ مى شود و به صورت يك جوان , و بعد كم كم دوره كهولت را طى مى كند , و بعد دوره شيخوخت و بالاخره منتهى به مرگ مى شود , اين يك حساب و يك قانونى است در اين جهان عكس آن در جهان ديده نمى شود ما نمى بينيم كه يك فردى ابتدا كه در جهان پيدا مى شود به صورت يك پير مرد باشد و سپس به شكل يك عاقله مرد و بعد يك جوان و كم كم به صورت كودك و بعد نوزاد و سپس به صورت جنين و بعد به شكل نطفه در بيايد هميشه حساب اين است قرآن كريم مى فرمايد :(
اللَّـهُ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفًا وَشَيْبَةً يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَهُوَ الْعَلِيمُ الْقَدِيرُ
)
. خدا اين جور قرار داده است كه شما را از ناتوانى بيافريند , ابتداى خلقت شما از ناتوانى باشد , يعنى هستى شما از ضعف و نقص شروع بشود , بعد منتهى به قوت و نيرو بشود و بعد دو مرتبه اين قوتها و نيروها كاسته بشود و دوران پيرى و فرسودگى برسد اگر كسى ( قائل به خدا باشد يا نباشد ) قبول كرد كه اين قوانينى كه در جهان هست , اين قوانينى كه در آفرينش وجود دارد , اينها يك سلسله قوانين مسلم و خلاف ناپذير و اجتناب ناپذير است , پس قبول كرده است جبر در طبيعت را
اينجا ممكن است شما مسأله معجزات را به ميان بياوريد كه آيا با اينها مخالف نيست ؟ اجمالا عرض مى كنم كه خير , آنها با اينها مخالف نيست حالا جاى اين بحث نيست
اما جبر تاريخ يعنى چه ؟ جبر در تاريخ معنايش اينست كه همانطورى كه يك پديده طبيعى , يك گياه , يك حشره , يك حيوان , يك دريا , قانون خاصى دارد و با آن قانون خاص به وجود مى آيد و از بين مى رود , زندگى اجتماعى بشر هم مجموعا يك قوانين مخصوص به خود دارد مجموع بشر حكم يك واحد و پيكر را دارد و افراد بشر به منزله اجزاء اين پيكر هستند
اين واحد , سرگذشت و تاريخى دارد , گذشته و آينده اى دارد , حسابهاى خاص و معينى دارد همانطورى كه بدن شما كه يك فرد هستيد حساب دارد و وقتى شما از پزشكان مى پرسيد مى گويند آقا سلامت يا بيمارى شما حساب خاص و معينى دارد , يك نفر جامعه شناس هم مى گويد اجتماع بشر نيز عينا مانند يك پيكر حساب مخصوص به خود دارد , حسابهاى منظم و قطعى دارد