نيم نگاهى به حج

نيم نگاهى به حج0%

نيم نگاهى به حج نویسنده:
گروه: علم فقه
صفحات: 4

نيم نگاهى به حج

نویسنده: اصغر قائدان
گروه:

صفحات: 4
مشاهدات: 1280
دانلود: 57

توضیحات:

نيم نگاهى به حج
  • كعبه و حج در قرآن (سيرى در آيات حج)

  • كعبه و جايگاه آن

  • حدود مكه و حرم

  • علت تحريم و تعيين حدود حرم

  • حج براى همه طبقات

  • كعبه محور آزادى و مطاف آزاديخواهان

  • مناسك حج از ديدگاه مذاهب اسلامى

  • مسؤوليت حكومت اسلامى درباره حج

  • فلسفه اعلام برائت از مشركان

  • ابعاد عرفانى و درونى مناسك حج

  • دعا و توبه در حج

  • اهميت مسجدالنبى وزيارت رسول خدا صـ در مدينه

  • لزوم شركت در جماعات مسلمين

  • آشنايى با فرق و مذاهب مشهور اسلامى

جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 4 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • مشاهدات: 1280 / دانلود: 57
اندازه اندازه اندازه
نيم نگاهى به حج

نيم نگاهى به حج

نویسنده:
فارسی
كعبه و حج در قرآن (سيرى در آيات حج)


نيم نگاهى به حج

نويسنده : اصغر قائدان

كعبه و حج در قرآن (سيرى در آيات حج)

قرآن كريم آيينه تمام نماى حج است. در اين كتاب آسمانى ، بندگان خداوند به انجام يكى از واجبات الهى با فراخوانى منادى بزرگ توحيدى ؛ يعنى ابراهيم خليل (ع) مأمور شده اند: «وَأَذِّنْ فِى النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالا وَعَلَى كُلِّ ضَامِر يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيق.» (١)
قرآن كريم فلسفه بنى كعبه و انجام حج را چنين تشريح مى سازد:
«إِنَّ أَوَّلَ بَيْت وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِى بِبَكَّةَ مُبَارَكاً وَهُدًى لِلْعَالَمِينَ ... وَللهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنْ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلا وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللهَ غَنِى عَنِ الْعَالَمِينَ.» (٢)
در اين آيات، كعبه اوّلين خانه ى معرفى شده كه خداوند آن را مخصوص (پرستش) مردم قرار داده و در حقيقت اين آيات بيانگر آن است كه بر خلاف ادعى يهود، ـ كه بيت المقدس را نخستين قبله مى دانند ـ كعبه يا بيت، اولين خانه ى است كه خداوند برى عبادت و طواف بندگان بر روى زمين بنا فرموده است. در آيات ديگرى لفظ «بيت» در كنار «كعبه» آمده است كه هر دو مترادف يكديگر مى باشند: «جَعَلَ اللهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرَامِ قِيَاماً لِلنَّاسِ.» (٣) در آيه ٩٦ سوره آل عمران نيز لفظ بيت به معنى كعبه است كه خداوند آن را مبارك و هدايتگر جهانيان گردانيده است. در ادامه آيه ياد شده، حجِّ اين بيت، برى كسانى كه استطاعت و توان مادى و عقلى داشته باشند واجب گرديده است.
در آيات مختلفى ، از تاريخ و چگونگى بازسازى كعبه به وسيله حضرت ابراهيم (ع) سخن به ميان آمده است.
«وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَإِسْمَاعِيلَ رَبُّنَا وَتَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ.» (٤)
سرزمينى كه هيچ نشانى از آبادانى در آن نبوده سكونت مى دهد. در اين آيه به وجود كعبه قبل از حضرت ابراهيم (ع) نيز به وضوح اشاره شده است «عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ» يعنى آنان را در كنار خانه و حرم تو سكونت دادم و يا اين كه آن حضرت در پاسخ به هاجر كه مى گفت: «اِلى مَنْ تَدَعْنِي؟» ما را به كه مى سپارى ؟
فرمود: «اِلَى رَبِّ هَذِهِ الْبَنِيَّةِ» ونيز در آيه ديگرى به مكان بيت اشاره شده است كه از قبل وجود داشته و خداوند آن را به ابراهيم (ع) نشان داده است: «وَإِذْ بَوَّأْنَا لاِِبْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ أَنْ لاَ تُشْرِكَ بِى شَيْئاً» (٦) پس بايد گفت سابقه وجود اين خانه به دورانهى متمادى قبل از ابراهيم (ع) مى رسد كه به گفته مورخان، بايد بانى اوليه آن را حضرت آدم (ع) دانست.
پس از ساختن كعبه، حضرت ابراهيم (ع) از خداوند اجرت و پاداش خود را از انجام اين مأموريت، چنين مى خواهد: «رَبَّنَا لِيُقِيمُوا الصَّلاَةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِى إِلَيْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ.» (٧)
خواسته هاى ابراهيم خليل (ع) از خداوند در اين آيه چنين است:
١ ـ اقامه نماز در كنار بيت
٢ ـ جذب قلوب و توجه گروهى از مردم، نه همه آنانـ سوى اين بيت
٣ ـ روزى گرفتن بندگان خدا از قِبَل اين بيت؛ و نيز در جى ديگرى آن حضرت از خداوند امنيت اين شهر و سرزمين را مى طلبد: «وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدِ آمِناً.» (٨) ديرى نپاييد كه خداوند باريتعالى دعاهى حضرت ابراهيم (ع) را مقرون به اجابت فرمود؛
زيرا به قدرت الهى چاه زمزم زير پاهى اسماعيل شيرخوار فوران كرد و آب كه مايه حيات اين سرزمين غير ذى زرع بود بزودى آن را آبادان ساخت، پرندگان و حيوانات در كنار آن گرد آمده و قبايل جرهم نيز در كنار آن فرود آمدند. اين سرزمين خشك و سوزان به يك «بلد» يعنى شهر قابل سكونت و امن تبديل شد كه مسأله امنيت آن نيز در جى جى قرآن مطرح شده است.
«أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا حَرَماً آمِناً وَيَتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ أَفَبِالْبَاطِلِ يُؤْمِنُونَ وَبِنِعْمَةِ اللهِ يَكْفُرُونَ» (٩) ميهمانان و زائران بيت الله بايد از امنيت برخوردار باشند. امنيتى كه در سرتاسر شبه جزيره بخاطر عصبيت جاهلى معنا و مفهومى نداشت و خداوند در اين آيات به امنيت اين سرزمين بدين گونه اشاره مى كند كه آدمها در خارج از حرم و مكه ربوده مى شوند «يَتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ» و امنيتى در اطراف حرم وجود ندارد ولى در حرم الهى همه چيز؛ انسان، حيوان و حتى گياه بايد در امنيت باشد.
الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ وَاذْكُرُوهُ كَمَا هَديكُمْ...» (١٢) همچنين مسأله قربانى و حلق و يا فديه دادن در مقابل آن نيز بطور كامل در اين آيات تشريح شده است: «وَأَتِمُّوا الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ للهِ فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ وَلاَ تُحْلِقُوا رُؤُسَكُمْ حَتّى يَبْلُغَ الْهَدْيُ مَحِلَّهُ فَمَنْ كَانَ مِنْكُمْ مَرِيضاً أَوْ بِهِ أَذًى مِنْ رَأْسِهِ فَفِدْيَةٌ مِن صِيَام أَوْ صَدَقَة أَوْ نُسُك ...» (١٣).
نشانهها و آيات خداوندى در حرم امن الهى نيز در آيات ديگرى آمده است كه عمدهترين آن «مقام ابراهيم» است كه بندگان خداوند مأمور شده اند در كنار و يا پشت آن نماز گزارند. ابراهيم (ع) هنگام ساخت و بازسازى كعبه و يا هنگام فراخوانى مردم به سوى حج «هَلِمُّوا إِلَى الْحَجِّ» بر سنگى از كوه ابوقبيس ايستاد و به قدرت الهى آن سنگ بگونهى نرم شد كه جى پى آن حضرت بر آن فرو رفت و اين يكى از نشانه هاى خداوند است كه در سوره آل عمران آيه ٩٧ آمده است: «فِيهِ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ مَقَامُ إِبْرَاهِيمَ وَمَنْ دَخَلَهُ كَانَ آمِناً» مقام ابراهيم كه اكنون در ١٣ مترى كعبه قرار دارد و نيز مسأله امنيت حرم در اين آيه از نشانه هاى روشن الهى است.
مفسران چاه زمزم را نيز از نشانه هاى ياد شده دانسته اند كه آب آن هزاران سال است به رغم خشكسالى اين سرزمين، همچنان مى جوشد و از معجزات ديگر آن اين كه فاسد نمى شود.
مفسران مشعرالحرام و وجود سنگريزه هاى فراوان در آن برى رمى جمرات كه هزاران سال است تمام شدنى نيست و يا حجرالاسود را كه ياقوتى سفيد از بهشت خداوندى است از آيات بينات اين سرزمين مقدس دانسته اند.


۱
كعبه و جايگاه آن

كعبه و جايگاه آن

«إِنَّ أَوَّلَ بَيْت وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِى بِبَكَّةَ مُبَارَكاً وَهُدًى لِلْعَالَمِينَ، فِيهِ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ مَقَامُ إِبْرَاهِيمَ وَمَنْ دَخَلَهُ كَانَ آمِناً.»
بر اساس روايات تاريخى ، كعبه قبل از آفرينش آسمانها وزمين، چون حُبابى بر روى آب بود، اندكاندك قسمتهى ديگر زمين از زير آن گسترده و پهن شد، «دحو الارض» بدين معناست.
بانى كعبه را حضرت آدم (ع) دانسته اند كه خداوند مكان آن را كه سكويى مرتفع و سفيد بوده و از آن نورى چون نور خورشيد و ماه مى درخشيد به حضرت آدم نشان داد و او مأموريت يافت تا كعبه را برى پرستش حق بنا سازد. كعبه هنگام طوفان نوح از نظرها پنهان شد تا اين كه خداوند مكان آن را به حضرت ابراهيم (ع) كه از شام به همراه هاجر و فرزندش اسماعيل به اين سرزمين لم يزرع آمده بودند نشانداد و آن پيامبر الهى و منادى توحيد با كمك فرزندش بهساخت كعبه پرداخت.
در حقيقت، اين خانه توحيد به دستبهترين بندگان خداوند؛ يعنى آدم، ابراهيم و اسماعيلعليهمالسلامـ ساخته شد تا مورد پرستش موحدان قرار گيرد. حجرالاسود از كوه ابوقبيس، و از بهشت فرود آمد تا در گوشهى از اركان كعبه قرار گيرد. ابراهيم (ع) برى ساختن كعبه بر سنگى از كوه ابوقبيس مى ايستاد كه به مقام ابراهيم مشهور گرديد. حجرالاسود و مقام ابراهيم و نيز حجراسماعيل (در كنار كعبه) و چاه زمزم از نشانه هاى خداوندى در مسجدالحرام هستند و همواره مورد توجه زائران بيت الله قرار دارند.
برى كعبه حدود هفتاد نام ثبت شده است كه بعضى از آنها در قرآن كريم نيز آمده است، از جمله:
١- «بكّه» كه بعضى بكّه را بيت الله يا مسجدالحرام و مكه را نام شهر دانسته اند
٢- «كعبه»
٣- «بيت الحرام»
٤- «بيت»
٥- «مسجدالحرام»
٦- «بيت عتيق»
٧- «بيت المعمور»
با اين اوصاف كعبه نخستين مكان بر روى زمين است كه خداوند در كنار آن عبادت شده و نخستين خانه ى است كه قبله اهل توحيد و مكان پرستش خداوند متعال بوده و حضرت حق جايگاه و اهميت آن را در جى جى قرآن بيان كرده است. گاهى آن را مكانى «مبارك» و در جايى «هدايتى برى جهانيان» و در آيهى ديگر، «مكانى امن» دانسته شده است و لذا از اينجاست كه به عظمت و جايگاه حساس و والى كعبه پى برده و در مقابل اين همه اعجاز و عظمت سر تسليم فرود مى آوريم.

مسجدالحرام و محدوده آن

بر اساس روايتى از جعفر بن محمد الصادق (ع) حضرت ابراهيم و اسماعيل عليهماالسلامـ حدّ مسجدالحرام را تا صفا ومروه قرار داده بودند. از دوران جاهلى در اطراف كعبه خانه هاى متعددى ساخته شده بود و بسيارى از مردم در حريم آن زندگى مى كردند. در دوران اسلام نيز اين خانهها همچنان پبرجا بود و مسلمانانى كه از مدينه و ساير سرزمينها برى حج مى آمدند راهى جز داخل شدن در آن خانهها و ورود به مسجدالحرام نداشتند؛
به عبارت ديگر محدودهى در آن دوران به عنوان مسجدالحرام وجود نداشت و عمدتاً اين نام بر فضى خالى اطراف كعبه اطلاق مى شد. پس از رحلت پيامبر (ص) كه بر جمعيت مسلمانان افزوده شد، انجام مراسم عبادى حج با مشكلات عمدهى روبرو گرديد لذا خليفه دوم برى اولين بار به توسعه مسجد پرداخت. وى در سال هفدهم هجرى خانه هاى اطراف مسجد را خريده و تخريب كرد آنگاه ديوارى بر گرد آن كشيد و محدوده مسجد را مشخص و به وسيله سنگريزه پوشانيد.
در دوران خليفه سوم و سپس بوسيله عبد الله بن زبير، عبدالملك بن مروان و وليد، منصور عباسى ، مهدى عباسى و نيز در دوران عثمانى ها به مساحت مسجدالحرام بطور مرتب افزوده گرديد و تا ابتدى حكومت آلسعود مساحت آن به بيش از ٢٥ هزار متر مربع رسيده بود و هم اكنون مساحت آن به بيش از يكصد هزار متر مربع رسيده است.

حدود مكه و حرم

كسانى كه قصد ورود به مكه معظمه و بيت الله الحرام را دارند؛ چه ساكن و چه مسافر، حق داخل شدن در اين شهر را بدون بستن احرام ندارند. مكانى كه حاجيان در آن مُحرم مى شوند را «ميقات» گويند. در اطراف مكه شش ميقات در نقاط مختلف قرار دارد كه هر يك در مسير حجاج مناطق مختلف اسلامى واقع شده اند. اين ميقاتها عبارتند از:
١- مسجد شجره يا ذوحليفه (آبار على)؛ اين مسجد در هشت كيلومترى غرب شهر مدينه قرار دارد و ميقات كسانى است كه از مدينه به مكه مى روند. پيامبر اكرم (ص) در چهار سفر حج خود، در اين ميقات محرم شدند.
٢- جُحفه؛ در ١٥٦ كيلومترى شمال غربى مكه واقع شده و ميقات اهل شام و سرزمينهى ديگرى است كه از اين مسير وارد مكه مى شوند. امروزه كسانى كه از جده به مكه مى آيند، در اين مكان محرم مى شود. منطقه غدير خم در نزديكى اين مكان قرار دارد.
٣- وادى عقيق؛ در ٩٤ كيلومترى شمال شرقى مكه بوده وميقات كسانى است كه از راه عراق و نجد به مكه مى روند.
٤- قرنُ المنازل؛ در جنوب شرقى مكه و در ٩٤ كيلومترى آن قرار دارد. اين ميقات، مخصوص كسانى است كه از طائف (جنوب مكه) وارد مى شوند.
٥- يَلَمْلَمْ؛ نام كوهى است از كوه هاى تهامه كه در ٨٤ كيلومترى جنوب شرقى مكه واقع است و ميقات كسانى است كه از يمن (جنوب شبه جزيره) وارد اين شهر مى شوند.
٦- فخّ؛ سرزمين شهدى واقعه خونين فخ در ٦ كيلومترى مكه ششمين ميقات حاجيان است. در اين مكان در دوره خلفى عباسى ، بسيارى از نوادگان ائمه شيعه و سادات كه عليه ظلم و جور خلفا دست به قيام زده بودند به خاك و خون كشيده شدند.

علت تحريم و تعيين حدود حرم

قال رسول الله (ص) : «انّ الله سبحانه حرّم مكة و لم يحرمها الناس ولا يحل لمن كان يؤمن بالله و اليوم الآخر ان يسفك بها دماء ولا يعضد بها شجراً.» در قرآن كريم سوره آل عمران آيه ٩٠ نيز به مسأله تحريم مكه اشاره شده است؛ «وَمَنْ دَخَلَهُ كَانَ آمِناً.»
روايتى در علت تعيين حدودِ حرم و علت تحريم آن مى گويد:
وقتى آدم و حوا از بهشت فرود آمدند، بر صفا و مروه نشستند و خداوند اعمال حج را به آنان آموخت، خيمهى برپا شد كه ستونهى آن از چوب درخت بهشتى به رنگ قرمز بود و نور آن به كوه هاى مكه و اطراف مى تابيد و لذا تا مسافتى كه نور اين ستونها مى رسيد از هر سمت آن را حرم قرار دادند. حضرت ابراهيم (ع) بنابر آنچه كه جبرئيل (ع) به او تعليم داده بود، علايمى را در حد و مرز حرم مكه نصب كرد. منابع تاريخى و مورخان شش سمت محدوده حرم را بدين گونه معرفى كرده اند:
١ ـ سمت طائف؛ از راه عرفات در ميان «نمره» در عرفات است كه فاصله آن را هيجده مايل و يا بعضى يازده مايل با مكه دانسته اند.
٢ ـ سمت عراق؛ در يازده كيلومترى
٣ ـ جعرانه؛ در چهارده كيلومتر
٤ ـ تنعيم؛ در شش كيلومترى مكه از راه مدينه
٥ ـ حديبيه؛ در پانزده كيلومترى مكه در سمت جده
٦ ـ اضاة لِبْن؛ در سمت يمن و ده كيلومترى مكه

حج براى همه طبقات

«وَأَذِّنْ فِى النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالا وَعَلَى كُلِّ ضَامِر يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيق.»
در اين آيه خداوند حضرت ابراهيم (ع) را مأمور مى سازد تا همه مردم را بدون استثنا، برى انجام حج فرا خو اند. و آنان نيز بعضى پياده و بعضى سواره بر مركوبهى نحيف، برى حج خواهند شتافت. «وَللهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنْ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلا» در آيه اول، طبقه ضعيف و نسبتاً فقير كه بدون وسيله و پياده به حج مى آيند و نيز طبقه متوسط ـ كه سوار بر مركوبهى لاغر و ضعيف هستند ـ از كسانى معرفى شده اند كه ندى ابراهيم را لبيك مى گويند.
در آيه دوم استطاعت و توان مالى و نيز عقلى از شرايطى است كه دارنده آن را از «ناس»، يعنى همه مردم استثنا ساخته و حج را برى آن طبقه واجب مى نمايد. در حقيقت خداوند، هم طبقه ضعيف و هم طبقه غنى را برى حج فرا مى خواند ليكن اين طبقه ضعيف هستند كه پياده و يا سوار بر مركوبهى ناتوان، به ندى او لبيك مى گويند.
در جى ديگرى خداوند خانه كعبه را برى مردم (تمامى مردم) قرار داده و آن را «هُدًى لِلْعَالَمِينَ» معرفى كرده است؛ يعنى برى «همه مردم جهان» هدايتگر است. فرمان خداوندى برى انجام حج شمول و فراگير است برى تمامى طبقات، طواف برگرد كعبه هيچ اختصاصى به طبقه، گروه و نژاد خاصى ندارد، مردم سرزمينى از مردمان سرزمين ديگر به اين امر اولى نيستند و مرزهى طبقاتى ، اقتصادى ، جغرافيايى در اين امر همگانى نقش ندارد. نژاد، جنس، رنگ، زبان و ... هيچيك در اين امر مؤثر نيست؛ زيرا حج برى همه مردم و همه طبقات است.
حج محل پيامگيرى و پيامرسانى (تبليغات در حج)
اوّلين جرقه پيامرسانى در حج، از سوى خداوند بارى تعالى و بوسيله ابراهيم (ع) زده شد «وَأَذِّنْ فِى النَّاسِ بِالْحَجِّ» (١٦)؛ «اى ابراهيم مردم را برى حج فراخوان»، اين پيامى بود الهى كه در كنار كعبه و از زبان ابراهيم (ع) برى جهانيان صادر مى شد. در حقيقت اولين پيامرسان در حج، ابراهيم نبى (ع) بود. او بر كوه ابوقبيس ايستاد و يا به روايتى بر سنگى ايستاد كه تا قله ابوقبيس بلند شده و مردم را چنين ندا مى داد: «هَلِمُّوا اِلَى الْحَجِّ»؛ «به سوى حج بشتابيد.» كسانى كه پيام او را گرفتند؛
چه از همان دوران و چه در عصر حاضر، به ندى خداوندى لبيك گفته و سواره و پياده به سوى آن شتافته و خواهند شتافت. رسول خدا (ص) برى دومين بار؛ يعنى پس از ابراهيم (ع) بر دامنه كوه صفا ايستاد و رسالت خويش را به مردم مكه ابلاغ فرمود. آن حضرت ابتدا يكى از شرايط رسول و پيغامبر (پيامآور) يعنى امانت دارى و صداقت را برى مخاطبان خود عنوان ساخته و از آنان برى صداقت خويش شهادت و اقرار گرفت، وقتى همگى بالاتفاق صداقت او را تأييد كردند، به ابلاغ رسالت و پيام الهى خويش پرداخت و مردم را از عذاب الهى بيم داد.
رسول خدا (ص) در آخرين حج خويش در مسير تلاقى حجاج كشورهى مختلف؛ يعنى جحفه، تمامى زائران بيت الله را متوقف ساخت و پيام خداوند را كه بدان مأمور شده بود، ابلاغ فرمود. اگر او در اين هنگام نسبت به آنچه كه خداوند از او خواسته و پيامى كه بايد از طرف او به مردم مى رسانيد مسامحه و كوتاهى مى كرد «فَمَا بَلَّغْتَ رَسَالَتَهُ» رسالت و وظيفه خود را به انجام نمى رسانيد.
پس از رسول خدا (ص) در دوران هاى متفاوت، از مراسم حج بعنوان يكى از بهترين مراكز پيامگيرى و پيامرسانى استفاده مى كردند. بسيارى از ائمه، خلفا و حكام و بزرگان، در اين مكان و در اين مراسم عبادى ـ سياسى با مردم نقاط مختلف ارتباط برقرار مى ساختند. در اين مراسم عظيم الهى ، ملتهى مختلف، از اماكن دور و نزديك با زبانها و نژادهى مختلف؛ سياه، سپيد، زرد، سرخ و با فرهنگهى متفاوت، همصدا، خداوند را مى خوانند و در كنار يكديگر، با برقرارى ارتباطى معنوى و روحى به شناخت كاملترى از امت اسلامى دست مى يابند.
اين مكان و اين زمان بهترين جايگاه ارتباط، پيامگيرى ، پيامرسانى و تبليغات است. بايد گفت يكى از اسرار حج و اهداف عالى آن، آشنايى بيشتر و عميقتر مردم با مسائل و اخبار امت اسلامى وانتقال آن به يكديگر است.
حج محل تلاقى دردها و رنجها، خوشيها و شاديهى امت واحده است.
حج محل بيزارى و برائت از مشركان و تبليغ به نفع مظلومان و ستمديدگان جهان است.
حج محل رسانيدن پيام دردهى مسلمانان فلسطين، لبنان، بوسنى و هرزگوين و ... است و در حقيقت هيچ نقطهى از جهان همانند سرزمين وحى نمى تواند برى تبليغ بطور كامل امن باشد و جايى امنتر از اين مكان برى تحقق اين امر نبوده ونخواهد بود.

حج و عمره هاى رسول خدا ص
رسول اكرم (ص) از زمان هجرت به يثرب يا مدينةالنبى تا هنگام مرگ تنها موفق به انجام سه عمره و يك حج تمتع گرديدند؛ زيرا مكه اين سرزمين امن الهى تا هنگام فتح، در سلطه مشركان قرار داشت و آنان اجازه انجام حج را به مسلمانان و نيز رسول خدا (ص) نمى دادند مگر با شرايط خاص.
اوّلين عمره پيامبر (ص) در سال هفتم هجرى ، در ماه ذى القعده صورت گرفت. اين عمره پس از انعقاد صلح حديبيه بود؛ چرا كه در سال قبل رسول خدا (ص) همراه با تعدادى از صحابه و بدون داشتن سلاح برى انجام حج عازم مكه شدند ودر محلى كه اكنون مسجد شجره بنا گرديده در كنار درختى به نام سمره احرام بستند ولى مشركان اجازه انجام حج ندادند ومسلمانان نيز پيمان معروف «بيعت رضوان» را در كنار آن درخت با رسول خدا (ص) بستند. در اين هنگام نمايندگان كفار مكه برى انعقاد صلحى در همان مكان نزد پيامبر (ص) آمدند و صلح معروف حديبيه بسته شد.
بر اساس مفاد قرارداد صلح، پيامبر (ص) در آن سال اجازه حجگزارى نيافت و انجام آن به سال بعد موكول شد. لذا رسول خدا (ص) قربانى ، و حلق فرمودند و بازگشتند. در سال بعد در مسجد شجره يا حديبيه محرم شدند و عمرهى بجا آوردند، اين عمره به «عمره ناشده» معروف گشت. دومين عمره رسول خدا (ص) در سال هشتم هجرى انجام شد كه آن حضرت در جحفه محرم شدند، اين عمره را «عمرةالقضاء» گويند. سومين عمره پيامبر (ص) سال نهم هجرت انجام شد و آن حضرت در جعرانه و هنگامى كه از طائف پس از غزوه حنين بازمى گشتند محرم شدند.
اولين و آخرين حج تمتع رسول خدا (ص) كه از مدينه انجام شد «حجةالوداع» بود كه در سال دهم هجرى در شجره محرم شدند و آخرين حج خويش را برگزار نمود.

۲
مناسك حج از ديدگاه مذاهب اسلامى

مناسك حج از ديدگاه مذاهب اسلامى

حج، يعنى زيارت خانه خدا و انجام اعمال مربوط به آن، يكى از فروع دين و واجبات الهى است كه بر مكلف، عاقل، آزاد و مستطيع واجب است آن را انجام دهد. زيارت بيت الله به دو گونه انجام مى شود:
١ ـ حج تمتع يا حجةالاسلام
٢ ـ عمره تمتع.
حج بر سه قسم است:
١ ـ حج تمتع
٢ ـ حج قران
٣ ـ حج افراد
حج تمتع؛ به اين معناست كه حاجى اعمال عمره را در ماه هاى حج انجام دهد و بعد از فراغ از عمره، برى حج تمتع احرام ببندد. اين كه آن را حج تمتع مى نامند از اين روست كه حاجى در بين عمره تمتع و حج، از آنچه بر او حرام بوده بهرهمند مى شود.
حج افراد؛ آن است كه حاجى ابتدا اعمال حج را انجام داده و سپس احرام عمره مفرده مى بندد و اعمال آن را هم بجا مى آورد. حج افراد و عمره مفرده از يكديگر جدا هستند.
حج قران؛ آن است كه حاجى برى حج و عمره يك احرام ببندد بطورى كه اعمال عمره را در حج داخل كند؛ يعنى يك نيت برى هر دو كافى است.
برى انجام حج و ورود به حرم امن الهى ، مكه مكرمه، بايد احرام بسته و تلبيه گفت. احرام حج و عمره تمتع بايد در ماه هاى حج يعنى شوال، ذى قعده و ذى حجه بسته شود.
تمام فقهى مذاهب خمسه معتقدند چنانچه در وقت احرام، آب موجود نباشد غسل ساقط است ولى در مورد تيمم بدل از غسل بين مذاهب اسلامى اختلاف است.
پوشيدن سر برى مرد محرم جايز نيست.
زنى كه احرام بسته جايز نيست تمام يا قسمتى از صورت خود را بوسيله نقاب يا مانند آن كه به صورت مى چسبد بپوش اند.
تمامى مذاهب اسلامى پوشيدن لباس دوخته برى مردان را حرام ولى برى زنان جايز مى دانند. انگشتر بدست كردن برى زينت در حال احرام و نگاه كردن در آئينه بر محرم حرام است و نيز ناخن گرفتن و ازاله مو از بدن به هنگام احرام تا قبل از قربانى جايز نيست.
استعمال بوى خوش به هر شكلى بر محرم حرام است و سرمه كشيدن نيز همين حكم را دارد.
عقد كردن زن بوسيله مرد مُحرم، چه برى خود و چه برى ديگرى ، در حال احرام جايز نيست، (٣١) همچنين فقها حجامت را در حال ضرورت جايز مى دانند ولى در غير ضرورت اختلاف دارند.
واجب است. (٣٤) طواف كعبه بايد از حجرالاسود شروع و به همانجا ختم شود. هر يك از طواف كه بدين گونه انجام شود را يك شوط گويند كه بايد هفت شوط طواف نمود. هنگام طواف، خانه بايد در سمت چپ واقع شود و حجر اسماعيل را نبايد داخل در طواف كرد. همچنين طواف داخل بيت يا روى ديوار حجر و شاذروان كعبه و آنچه جزو خانه است صحيح نيست.
كه دو ركعت و همانند نماز صبح است بجى آورد. (٣٧) مكان آن نيز بايد به احتياط واجب پشت مقام ابراهيم بجا آورده شود و اگر پشت مقام امكان نداشت در هر يك از دو طرف بخوانند كافى است و در غير اين صورت در هر جى مسجدالحرام بخوانند مانعى ندارد.
پس از انجام نماز طواف بايد به سعى بين صفا و مروه پرداخت كه هفت بار انجام مى شود و از واجبات حج است. بعضى آن را ركن مى دانند (٣٨) و بعضى واجب غير ركنى دانسته اند. سعى بايد از صفا آغاز و به مروه ختم شود.
پس از انجام سعى صفا و مروه كه در بخشى از آن هروله مى كنند بايد تقصير انجام داد. تقصير كوتاه كردن مقدارى از موى سر يا شارب يا ريش و يا چيدن ناخن است كه يكى از واجبات حج به شمار مى رود ولى به اتفاق جميع فقها ركن نيست (٤٠) پس از انجام تقصير، حاجى از احرام خارج مى شود.
از طلوع فجر روز دهم تا طلوع خورشيد باشد. (٤٤) پس از طلوع خورشيد حاجيان در سرزمين منا توقف مى كنند تا به انجام اعمال آن بپردازند. يكى از اعمال واجب در منا رمى جمره هاى ثلاثه، قربانى ، حلق و يا تقصير است. در مورد زمان انجام رمى جمره عقبه، ميان مذاهب اسلامى اختلاف است.
انجام اعمال روز عيد، يعنى شبهى يازدهم، دوازدهم و سيزدهم (ليالى تشريق) را بعضى واجب و بعضى مستحب دانسته اندولى به اتفاق تمامى فقها، حاجيان بايد در روزهى تشريق، جمرات ثلاثه را، رمى كنند. پس از انجام مناسك، حاجى مى تواند روز عيد به مكه برگردد و اعمال واجب مكه را انجام دهد. اين اعمال به فتوى اماميه عبارتند از:
١ ـ طواف
٢ ـ نماز طواف
٣ ـ سعى
٤ ـ طوافنساء
٥ ـ نماز طواف نساء.
ساير مذاهب تنها طواف زيارت را لازم مى دانند. در آخرين مرحله بايد به طواف وداع پرداخت و مراسم را به پايان برد.

مسؤوليت حكومت اسلامى درباره حج

مسأله سرپرستى حجاج و اميرالحاج بودن و تعيين كسى كه سرپرستى زائران خانه خدا را به عهده داشته و هماهنگ كننده اعمال و مناسك آنان باشد، يكى از وظايف حكومت اسلامى است كه بنيانگذار آن رسول خدا (ص) بوده اند. در سال نهم هجرت، رسول خدا (ص) ابتدا ابوبكر را به عنوان اميرالحاج مسلمانان و برى ابلاغ سوره برائت اعزام فرمود ولى بلافاصله على (ع) را برى انجام حج و ابلاغ سوره برائت در ميان حجاج بيت الله به جى وى اعزام داشتند.
از اين هنگام به بعد كسى از جانب خلفا و واليان حكومت اسلامى برى پيشوايى مسلمانان در ايام حج به عنوان نماينده رسمى مقام حكومت و رهبرى و خلافت در مراسم حج اعزام مى شد تا هدايت فكرى ، سياسى و معنوى زائران را بر عهده داشته باشد. در دوران خلافت و حكومت على (ع) (در سال٣٧) «عبدالله بن عباس» به مدت سه سال از جانب ايشان سرپرستى حجاج را بر عهده داشت و از طرف ديگر نيز معاويه فرد ديگرى را بنام يزيد بن شجره رهاوى به اين عنوان اعزام داشت. (٥١)
در اين دوران «قُثم بن عباس» نيز يكسال از جانب على (ع) سرپرستى حجاج را بر عهده گرفت، در دوران خلفى اموى و عباسى گاهى خلفا خود اميرالحاج شده و گاهى كسانى را مأمور اين امر مى ساختند. در حقيقت بايد گفت تلاش برى به دست گرفتن مسئوليت اقامه حج امرى سياسى بود كه نه تنها حكومتها و خلفا نسبت به آن ادّعا داشته اند بلكه مخالفان حكومتها و خلفا نيز به اين اقدام دست مى زدند؛ از جمله «ابوالسرايا» در شورش خود عليه حكومت وقت، «ابن افطس» علوى از فرزندان على بن الحسين (ع) را به مكه فرستاد تا ضمن تصرف شهر، برى مردم حج را هم اقامه كند.
در حقيقت بايد گفت حج به عنوان يكى از اركان و واجبات دين، مسؤوليت عظيمى است كه بر دوش حكومت اسلامى قرار گرفته و بر اساس سنت پيامبر (ص) بايد از جانب حكومت اسلامى نمايندهى به عنوان سرپرست حجاج جهت هماهنگى اعمال و مناسك و استفاده از ابعاد سياسى حج اعزام گردد.

فلسفه اعلام برائت از مشركان

«بَرَاءَةٌ مِنَ اللهِ وَرَسُولِهِ وَالْمُؤْمِنِينَ ...» (٥٢) «وَأَذَانٌ مِنَ اللهِ وَرَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمُ الْحَجِّ الاَْكْبَرِ أَنَّ اللهَ بَرِيءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَرَسُولُهُ ...»
در دهم ذى حجه سال نهم هجرت، خداوند متعال با نزول آيات سوره توبه، خشم و انزجار خويش را از كفار و مشركان اعلام داشته و پيامبرش را مأمور ابلاغ اين انزجار فرمود. هنگامى كه آيات سوره توبه يا برائت نازل شد، رسول اكرم (ص) ابتدا برى ابلاغ آن خشم الهى ، ابوبكر بن ابوقحافه را به سوى مكه اعزام داشت ليكن بلا فاصله بدستور خداوند متعال، يكى از اهل بيت خويش يعنى على بن ابى طالب (ع) را مأمور اين امر ساخت و على (ع) مأمور شد تا آن را از ابوبكر گرفته و خود ابلاغ كند؛ وقتى از رسول (ص) علت اين امر سؤال شد فرمودند:
«انّه لا يؤدى عنّى الاّ رجل من اهل بيتى .»
على (ع) نيز به ندى حق و رسولش لبيك گفته و پيام توحيد يعنى انزجار و برائت از مشركان و كافران شبه جزيره را در سرزمين منا و در عيد قربان يعنى روزى كه به تعبير قرآن «يوم الحج الاكبر» ناميده شد ابلاغ نمود. از اين روى بر اساس كتاب الهى و سنت نبى اكرم ص، اعلام برائت از مشركان يكى از سنتهى مؤكدى است كه بايد در مكان آن يعنى حرم امن الهى و زمان آن يعنى ماه ذى الحجه و در مراسم حج انجام شود.
در آن سرزمين بايد با انجام اين سنتِ رسول (ص) خشم و غضب كفار و مشركان را برانگيخت زيرا خداوند فرموده است: «لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارِ.» (٥٥) بايد دشمنان خداوند؛ يعنى مشركان، كسانى كه به قدرتهى دنيوى و استكبارى جهان متكى بوده و به جى اتكاء به خداوند دست نياز به سوى آنان دراز مى كنند را مورد هراس و وحشت قرار داد (تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللهِ وَعَدُوَّكُمْ.)
خداوند بر مسلمانان واجب كرده است كه نسبت به كفار خشونت و شدت عمل بخرج داده و نسبت به مسلمانان رحيم باشند (أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ.) (٥٧) همچنين خداوند آنان را از سازش با دشمنان و كفار برحذر داشته است (وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ.)
اعلام برائت از مشركان علاوه بر آن كه يك اهميت و ضرورت دينى است، به حج ارزش و روح و به مسلمانان عزت و شجاعت و برى دشمنان رعب و وحشت و هراس به ارمغان مى آورد.
به فرموده آن زعيم بزرگ اعلان برائت از مشركان با اين وصف، از اركان توحيدى و واجبات سياسى حج است و كدام خانه ى سزاوارتر از كعبه و خانه امن و طهارت و بيت الله است كه در آن بتوان به هر چه تجاوز و ستم و استثمار و بردگى است پشت كرد و در تجديد ميثاق «أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ» بت الههها واربابان متفرقون شكسته شود و خاطره مهمترين و بزرگترين حركت سياسى پيامبر (ص) در «وَأَذَانٌ مِنَ اللهِ وَرَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمُ الْحَجِّ الاَْكْبَرِ» را زنده نگه داشت چرا كه سنت پيامبر (ص) و اعلان برائت، كهنه شدنى نيست و مسلمانان بايد فضى گيتى را از محبت و عشق نسبت به ذات حق و نفرت و بغض عملى نسبت به دشمنان خدا لبريز كنند. مسلماً روح و پيام حج چيز ديگرى غير از اين نخواهد بود كه مسلمانان هم دستورالعمل جهاد با نفس را و هم برنامه مبارزه با كفر و شرك را فرا گيرند.

ابعاد عرفانى و درونى مناسك حج

مناسك حج، ابعاد مختلفى دارد؛ ابعاد اجتماعى ، عرفانى ، سياسى و ... آنچه برى يك زائر نقش سازندگى و تحول دارد، ابعاد عرفانى حج و اسرار درونى و رازهى عرفانى نهفته در حج است.
يك زائر با انجام صحيح مناسك حج، به مقام و رتبه حجگزار نائل مى آيد و يكى از واجبات الهى خود را به انجام مى رساند ليكن اگر تنها به انجام صورى و ظاهرى مناسك بسنده كند و در پى اسرار درونى و عرفانى آن نباشد، حج او سازنده و تحولآفرين نخواهد بود و تأثيرى در روح و جان او نخواهد گذاشت كه «ما أكثر الضجيج و أقلّ الحجيج.» آرى ابعاد عرفانى حج فراوان بوده و در روايات و احاديث بدان اشاره شده است.
حركت به سوى سرزمين وحى ، برى انجام حج شرائط وآدابى دارد؛ از جمله اين كه زائر هنگام «عزيمت» بايد دل خويش را از هر مانع و مشغلهى رها سازد و در همه حركات وسكنات خود تسليم فرمان الهى بوده و به او توكل داشته باشد.
با بستن «احرام»، آنچه كه او را از ياد خدا غافل مى سازد واز طاعت الهى باز مى دارد را بر خود حرام كند.
با ذكر «تلبيه» دعوت خداوند را خالصانه اجابت كند.
هنگامى كه به «طواف» مى پردازد گويى همراه فرشتگان بر گرد عرش خدا طواف مى كند. پس بنگرد كه بر كعبه محور بندگى مى چرخد.
با «هروله» بايد از خطاها و هواهى نفس بگريزد و از آنها تبرّى بجويد.
با حركت به سوى «منا» بايد از غفلت و لغزش بيرون آيد.
«عرفات» جى اعتراف است، اعتراف به خطاهى گذشته و نيز جى شناخت است، شناخت خداوند و خويش.
در «مزدلفه» بايد به خداوند تقرب جست و با وحدانيت تجديد عهد نمود.
در صعود به كوه هاى «مشعر» برى جمعآورى سنگريزهها، بايد روح را به ملكوت الهى پيوند داد و بالا برد، سلاح برگرفت و مسلح بود تا با وساوس شيطانى مبارزه كرد.
در هنگام «قربانى » بايد هواهى نفسانى و حلقوم طمع را بريد.
در «رمى جمرات» بايد شهوات و پستى ها وخودپسندى ها را از خويش راند و وساوس شيطانى را مورد هجوم قرار داد.
در هنگام «حلق» بايد عيبهى نهان و آشكار و زشتى ها و پليدى ها را زدود.
در بازگشت به «حرم» بايد به پناه خداوند داخل شد و به خود آمد و با صاحب بيت تجديد عهد نمود.
با «استلام حجر» با خداوند بيعت كرد.
و با ايستادن بر «صفا» روح و جان و ضمير را تصفيه و در سعى بين صفا و مروه برى رسيدن به خداوند و تقرب به او تلاش نمود. اگر زائرى اين مناسك را با ابعاد درونى آن تطبيق دهد و به آن توجه نمايد حج او يك حج سازنده و نقش آفرين خواهد بود.

دعا و توبه در حج

«أُدْعُونِى أَسْتَجِبْ لَكُمْ» (٥٩) «وَتُوبُوا اِلَى اللهِ جَمِيعاً أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ.»
از جايگاهها و اماكن مهم برى نزديك شدن به خدا و دعا و توبه، سرزمين وحى است. در روايات، سفارشات مؤكدى بر «دعا» در كنار كعبه، مسجدالحرام، منا، عرفات و ... و نيز توبه در اين سرزمين شده است و يكى از اسرار حج، نزديكى بندگان در آن نقطه و مكان به خداوند است. حضرت حق، خود در جى جى قرآن بندگان خويش را به ارتباط با خود و دعا فرا خوانده و خود نيز ضامن استجابت آن شده است. رسول گرامى (ص) نيز فرموده اند: «الدعا مخُّ العبادة» و جن و انس نيز جز برى عبادت خلق نشده اند «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالاِْنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونَ.»
دعا خواستن است، خواستنِ چيزى از خدا. برى آن كه دعا مقرون به اجابت گردد، شرايط و مقدماتى دارد. چه بسا اگر مقدمات و شرايط مهيا شد، با گفتن چند يا رب، خداوند به بنده خويش لبيك گويد؛ چنانكه در محضر رسول خدا (ص) يك اعرابى بيابانگرد از عمق وجود، ذكر «يا رب» مى گفت و رسول خدا (ص) به او فرمود: نمى شنوى كه خداوند به تو لبيك مى گويد؟ هر چه مى خواهى از او بگير.
از شرايط دعا كه مى توان برى اجابت آن لازم دانست چنين است:
٧ ـ يقين به اجابت (قال رسول الله ص: ادعوا الله و أنتم موتون بالاجابه)
٨ ـ دعا همراه با عمل
٩ ـ اطاعت اوامر و نواهى خداوند (أَوْفُوا بِعَهْدِى أُوفِ بِعَهْدِكُمْ) (٦٤)
١٠ ـ انتخاب زمان (روز عرفه، عيد فطر و قربان)
١١ ـ انتخاب مكان (زير ناودان طلا، نزد كعبه، كنار چاه زمزم، سرزمين عرفات، كنار مستجار در ركن كعبه، كنار ركن يمانى ، در مسجدالنبى (ص) و روضةالنبى ص.)
و از آداب دعا است:
١ ـ شروع با اسم «الله»
٢ ـ صلوات بر پيامبر و آل او ٣الحاح و اصرار در دعا
٤ ـ اجتماع در دعا
٥ ـ ذكر حاجات
٦ ـ بلند كردن دست با خضوع
٧ ـ بيمناك بودن در دعا
٨ ـ درخواست با خضوع و رقت قلب
٩ ـ گريه به هنگام دعا.
و اما صحرى عرفات؛ روز عرفه، مكان و زمانى است كه توبه در آن پذيرفته مى شود ليكن توبه نيز شرايط و آدابى دارد كه بدان اشاره مى شود:
١ ـ گناهى كه برى آن توبه مى شود، از روى جهل و نادانى انجام شده باشد نه با آگاهى و لجاجت؛ «إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَة.»
٢ ـ فوراً پشيمان شده و توبه كند؛ «ثُمَّ يَتُوبُونَ مِنْ قَرِيب.»
٣ ـ به گناه اعتراف داشته باشد؛ «وَآخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ.»
٤ ـ تصميم جدّى بر ترك آن داشته باشد؛ «تُوبُوا اِلَى اللهِ تَوْبَةً نَصُوحاً.»
٥ ـ گذشته را جبران كند؛ «إِلاَّ الاَذِينَ تَابُوا وَأَصْلِحُوا.»
على (ع) در نهج البلاغه (٧٠) كاملترين توبه و شرايط آن را چنين بيان مى فرمايد:
١ ـ الندم على ما مضى
٢ ـ العزم على ترك العود اليه ابدا
٣ ـ ان تؤدى الى المخلوقين حقوقهم
٤ ـ ان تعمد الى كل فريضة عليك ضيّعتها فتؤدى حقها
٥ ـ ان تعمد الى اللحم الذى نبت على السحت فتذيبه بالاحزان حتى تلصق الجلد بالعظم و ينشأ بينهما لحم جديد
٦ ـ ان تذيق الجسم الم الطاعة كما اذقته حلاوة المعصية فعند ذلك تقول استغفر الله.
١ ـ پشيمانى بر گذشته
٢ ـ عزم به ترك بازگشت
٣ ـ آنكه حقوق مردم را به آنان بپردازى
٤ ـ حق هر واجبى را كه ضايع ساختهى ادا سازى
٥ ـ گوشتى را كه از حرام روييده است با اندوهها آب كن چندانكه پوست به استخوان چسبيده و ميان آن دو گوشتى تازه رويد
٦ ـ درد طاعت را به تن بچشانى چنانكه شيرينى معصيت را و آنگاه بتوانى استغفر الله بگويى .

اهميت مسجدالنبى وزيارت رسول خدا (ص) در مدينه

«... لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى مِنْ أَوَّلَ يَوْم أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِيهِ، فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَاللهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ.»
بعضى از مفسران، شأن نزول اين آيه را، بر اساس رواياتى از رسول خدا (ص) ، مسجدالنبى (ص) دانسته اند و عدهى نيز معتقدند كه در مورد مسجد قبا است كه اولين مسجد در اسلام است. و بعضى نيز شأن نزول آن را مشترك بين هر دو ذكر كرده اند.
مسجدالنبى (ص) از مساجد بسيار با فضيلت و افضل مساجد عالم پس از مسجدالحرام است.
در اين مسجد فضائل و ارزشهى خاصى جمع شده كه آن را پس از مسجدالحرام با اهميتترين مساجد نموده است؛ از جمله:
١ ـ معمار و سازنده آن شخص رسول خدا (ص) است كه ايشان با دستهى مبارك خود به همراه ياران و صحابه ديوارهى آن را برافراشتند
٢ ـ اولين مسجد در مدينه است كه بدست رسول خدا (ص) و صحابه بزرگوارى چون على (ع) ، عمار بن ياسر، مقداد، سلمان و ... بنا شد
٣ ـ نمازگاه، محل سكونت و عبادت رسول خدا (ص) بود
٤ ـ مهبط جبرئيل امين و جايگاه وحى سرمدى است
٥ ـ محل صدور اولين فرمان برى جنگ با مشركان است
٦ ـ مكان انعقاد پيمان اخوت ميان مهاجر و انصار است
٧ ـ روضةالنبى (ص) و بهترين مكان روى زمين كه به فاصله بين منبر و محراب پيامبر (ص) گفته مى شود در اين مسجد قرار دارد
٨ ـ ستونهايى كه سقف آن را استوار ساخته اند هر يك دارى فضيلت و تقدس و سابقهى ويژه در تاريخ اسلام هستند و آيات فراوانى ؛ از جمله آيات توبه برى پذيرش توبه ابولبابه و ... در كنار اين ستونها نازل شده است
٩ ـ محراب و سجدهگاه و منبر رسول خدا (ص) و محل نماز شب آن حضرت در اين مسجد است
١٠ ـ خانه فاطمه دختر رسول خدا، همسر على (ع) در آن قرار دارد
١١ ـ بالاتر از همه، محل دفن پيكر مطهر و منوّر ختم رسولان ودختر بزرگوار او (احتمالا) در اين مسجد است كه تمامى اين امتيازات، بيانگر اهميت و فضيلت مسجدالنبى (ص) است.


۳
لزوم شركت در جماعات مسلمين

در مورد فضيلت اين مسجد و ثواب و استحباب زيارت قبر رسول خدا (ص) در مدينه رواياتى در كتب معتبر اهل سنت، از پيامبر (ص) نقل شده است كه به تعدادى از آنها اشاره مى كنيم: ١ ـ عن عبدالله بن عمر، قال رسول الله ص: «من زار قبرى وجبت له شفاعتى .»
٢ ـ «من جاءنى زائراً (لا تحمله) الاّ زيارتى كان حق على أن أكون شفيعاً يوم القيامة.»
٣ ـ «من حجَّ فزار قبرى بعد وفاتى كان كمن زارنى فى حياتى .»
٤ ـ «من حج البيت و لم يزرنى فقد جفانى .»
٥ ـ «من زارنى بعد موتى فكأنما زارنى فى حياتى .»
٦ ـ «الصلوة فى مسجدى هذا خيرٌ من ألف صلوة فى غير مسجدى الاّ المسجدالحرام.»
٧ ـ «مسجدى هذا هى المسجد الذى أسس على التقوى .» ٨ ـ «ما بين بيتى و منبرى روضة من رياض الجنة.»
٩ ـ «من زار قبرى كنت له شفيعاً أو شهيداً و من مات فى أحد الحرمين بعثه الله عزوجل فى الآمنين يوم القيامة.»
شايان گفتن است كه مكتب وهابيت با استناد به حديث شدّالرحال، زيارت قبر رسول خدا و سفر به قصد زيارت قبر و شفاعت خواهى از رسول خدا (ص) را جايز نمى د اند.

لزوم شركت در جماعات مسلمين

«وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمِيعاً وَلاَ تَفَرَّقُوا.»
خداوند در قرآن كريم مسلمانان را به اتحاد و عدم تفرقه فرا مى خو اند. بر اين اساس رسول گرامى اسلام اولين اقدامى كه پس از ورود به مدينه انجام داد «پيمان مؤاخاة» و برادرى ميان مسلمانان (مهاجر و انصار) بود.
از آن عصر تا كنون يكى از مظاهر اين وحدت و اتحاد، انجام مشترك نمازهى يوميه و ساير عبادات بوده و هست كه به عنوان نماز جماعت يا نماز جمعه از آن ياد مى شود. ذات لايزال الهى به منظور قدرت بخشيدن و عظمت دادن به امت اسلام اين عبادات را به صورت اجتماع قرار داده كه بالاترين اين اجتماعات حج بيت الله الحرام است و اجتماع در اجتماع يعنى انجام نماز جماعت در اين اجتماع عظيم فوائد و نتايج فراوانى بدنبال خواهد داشت.
مسلمانان در اين اجتماع باشكوه، از هر ملت و نژاد و هر جنس و رنگ و تيره و قبيله و... هنگام بلند شدنِ صدى اذان، برى انجام اين واجب الهى به مساجد هجوم آورده و برادران دينى و ايمانى در كنار يكديگر و در يك صف واحد به اقامه نماز مى پردازند. آنان در اين جا به يكديگر نزديك شده وقلبهايشان به همديگر متصل مى گردد. از مصائب و رنجها وخوشيها و شاديهى يكديگر مطلع مى گردند و اين نيز يكى از فوايد مهم شركت در جماعات مسلمين است. افزون بر اين، تمامى فِرَق و مذاهب اسلامى بر انجام نمازهى يوميه بصورت جماعت و نيز نماز جمعه تأكيد داشته و بر اساس روايات و سنت رسول الله ثواب فراوانى برى آن قائل شده اند.

آشنايى با فرق و مذاهب مشهور اسلامى

پس از رسول خدا (ص) امت اسلامى چنانكه آن حضرت پيشبينى فرموده بودند، به فرقه هاى مختلفى تقسيم شده و شكاف عميقى ميان آنان پديد آمد. نويسندگان ملل و نحل از دهها و صدها فرقه و مذهب سخن گفته اند و امت اسلامى را بر اساس روايتى از پيامبر (ص) به هفتاد و سه فرقه تقسيم نموده اند. بعضى از اين فرقهها كه در همان سده هاى اوليه تاريخ اسلام پديد آمدند دستمايهها و زيربنى آنها، فكرى ، اعتقادى ، و يا سياسى بوده است.
اختلاف نظر در برداشتهى متفكران و فقهى اسلامى از قرآن، سنت و احاديث يكى از علل ايجاد فرق و مذاهب مختلف شده و گاهى نيز درگيرى هى سياسى و نيز مشاجرات فكرى ، كلامى و اعتقادى موجد آن بوده است. از ميان فرق پديد آمده، مهمترين آنها كه اكنون قريب به اتفاق مسلمانان پيرو آنها مى باشند، پنج مذهب اماميه، شافعى ، مالكى ، حنفى ، حنبلى هستند كه به مذاهب خمسه معروف مى باشند. اينك بطور اجمال آنها را معرفى مى كنيم و سپس به ساير فرق اسلامى كه نقش بسزايى در تغيير و تحولات سياسى و اعتقادى و سير تاريخى اسلام داشته اند اشاره خواهيم داشت:
١- شيعه اماميه؛ يكى از فرق و مذاهب اسلامى «شيعه اماميه» يا «شيعه جعفريه» است. شيعيان معتقدند بذر تشيع در اوايل بعثت و در واقعه «يوم الانذار» نهاده شد و رسول خد (ص) از همان اوان، على (ع) را كه در آن ميهمانى به ايشان ايمان آورده بود جانشين خود قرار داد و فرمود: «يا على أنت و شيعتك هم الفائزون.»
آنان پس از رحلت رسول خدا (ص) بر اساس «نص»، وبا استناد به حديث «يوم الانذار» و نيز «خطبه غدير خم» كه پيامبر (ص) در آن فرمود: «من كنت مولاه فهذا على مولاه» على بن ابيطالب (ع) را جانشين بلا فصل آن حضرت مى دانند. شيعيان؛ يعنى پيروان او هنگامى كه خلافت را پس از رحلت پيامبر (ص) در كس ديگرى ديدند، همراه پيشوايشان صبر وانتظار پيشه ساختند تا اين كه ايشان در سال ٣٥ هجرى به خلافت رسيد. از اين هنگام شيعه جان تازهى يافت.
سومين امام آنان يعنى حسين (ع) فرزند فاطمه ـ س ـ در واقعه كربلا به شهادت رسيد. فقه شيعه در دوران ششمين امام خود، جعفر بن محمد (ع) به اوج شكوفايى رسيد و مذهب جعفريه به عنوان يكى از مذاهب اصلى مطرح گرديد كه هم اكنون بخشى از جامعه اسلامى ، پيرو آن هستند.
آنان معتقد به امامت بلا فصل نُه تن از فرزندان فاطمه سـ از نسل حسين (ع) مى باشند كه در مجموع از دوازده امام كه اولين آنان داماد رسول خدا (ص) على بن ابيطالب (ع) و آخرين آنان مهدى قائم هستند پيروى مى كنند. دوازدهمين امام آنان در سال ٢٥٥ هجرت، غيبت فرموده و هرگاه خداوند متعال بخواهد برى نجات بشريت ظهور خواهد كرد، حتى اگر يك روز از عمر جهان باقى باشد. فقه شيعه بر اساس (كتاب) قرآن، سنت، اجماع، و عقل استوار است.
١ ـ «إنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيُمونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ» (٨٤) كه بر طبق گزارش مورخان و مفسران، على (ع) در هنگام ركوع خويش به فقير كمك كرده و اين آيه در شأن ايشان نازل شده است.
٢ ـ «اَلْيَوْمُ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى ...» (٨٥) اين آيه در شأن حادثه غدير خم و تعيين على (ع) به امامت پس از پيامبر (ص) به وسيله آن حضرت، نازل شده است.
٣ ـ «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ فَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رَسَالَتَهُ ...» (٨٦) اين آيه دستورى از جانب خداوند برى ابلاغ تعيين جانشينى على (ع) در غدير خم بوده است.
٤ ـ «فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسِكُمْ ...» (٨٧) آيات مباهله نيز در شأن على (ع) وهمسر و فرزندانش نازل شده است كه همان اصحاب كساء باشند.
شيعيان علاوه بر آيات قرآنى ، به اقوال و گفته هاى رسول خدا (ص) نيز استناد مى جويند از جمله به حديث «يوم الدار» يا «يوم الانذار».
قال رسول الله (ص) :
١ ـ «يا على أنت خليفتى من بعدى و انت وصيى و قاضى دينى »
٢ ـ «و سلموا عليه بامرة المؤمنين»
٣ ـ «من كنت مولاه فهذا على مولاه»
٤ ـ «و اقضاكم على »
٥ ـ «و تعلموا منه و لا تعلموه، اسمعوا له و اطيعوه»
٦ ـ «انت منى بمنزلة هارون من موسى الاّ انه لا نبى بعدى » و...
شيعه اماميه يا اثنى عشريه معتقد است كه به قدرت خداوند و لطف او، حضرت مهدى عجـ پس از بروز علائمى ظهور خواهد كرد، در حالى كه سن آن حضرت بين سى و چهل به نظر خواهد آمد. محل ظهور ايشان را مكه نوشته اند و در بين «ركن و مقام» مردم با آن حضرت بيعت مى كنند. او جهان را پر از عدل و داد كند، چنانكه از ظلم و جور پر شده باشد.
مجموعه احاديث اثنى عشريه در چهار كتاب گردآورى شده و بنام كتب اربعه معروف است. اساس اين كتب اخبارى است كه از ائمه رسيده و غالباً به امام محمد باقر و امام صادقعليهماالسلامـ منتهى مى شود. شاگردان آن دو امام چهارصد رساله در شرايع اسلام تأليف كردند كه در زمان غيبت مورد استفاده واقع مى شد كه به اصول أربعمائة معروف بود. مرحوم شيخ كلينى توانست آن چهارصد رساله اصل را جمع كرده و پنج مجلد، يكى در اصول دين و سه در فروع دين و يكى در مواعظ تبويب كرده آن را «الكافى » ناميد. احاديث جمعآورى شده نزديك به ١٦١٩٩ حديث است. كه در سى ودو كتاب تدوين شده است.
در قرن چهارم شيخ صدوق بر اساس همين رسائل چهارصدگانه، كتاب «من لا يحضره الفقيه» را تأليف كرد. پس از وى محمد بن حسن طوسى دو كتاب «الاستبصار فى ما اختلف من الاخبار» و «تهذيب الاحكام» را تأليف نمود. در فقه جعفرى يا اثنى عشرى كه بنيانگذار آن امام صادق (ع) مى باشد قياس منع شده و به جى آن از عقل بهرهبردارى مى شود. در بيشتر فروع فقه، مذهب شيعه اماميه، غالباً با يكى از مذاهب اربعه اهل سنت موافق است و اهل سنت آنرا پنجمين مذهب اسلامى دانسته اند.
شيعه در اعمال مذهبى تفاوتى با اهل سنت جز در بعضى موارد ندارد؛ از جمله اذان، متعه، مجاز ندانستن خواندن سوره هاى سجدهدار در نماز، حرام بودن فقاع همانند حرمت مشروب، گفتن پنج تكبير در نماز ميت، ولى در اصول دين دو اصل عدل و امامت را بر اصول اهل سنت مى افزايد زيرا عدل را صفت ذاتى خداوند وامامت را اصل اساسى در اعتقاد خويش مى د اند.
٢- مذهب شافعى ؛ بنيانگذار آن محمد بن ادريس بن عباس بن عثمان بن شافع هاشمى قرشى مطّلبى ، مكنى به ابوعبدالله است. وى در سال ١٥٠ هجرى برابر با ٧٦٧ ميلادى در فلسطين به دنيا آمد. مدتى در مكه و مدينه نزد اساتيد فقه تلمذ كرد و سپس عازم بغداد شده و در سال ١٩٥ ه.ق. در آنجا از دنيا رفت.
وى هنگام توقف در عراق با محمد بن حسن، شاگرد ابوحنيفه، آشنايى يافت و فقه را به روش عراقيان از وى آموخت و بدين ترتيب علم اهل حديث و اهل رى هر دو در او جمع شد؛ آنگاه خود در اين دو طريقه تصرفاتى كرده وقواعدى بوجود آورد. روش فقهى وى چنين است: اصل در فتوا، كتاب، سنت، اجماع، آثار و قياس بر آنهاست و قياس هم جز با علم به كتاب الله و اطلاع از اقوال گذشتگان و اجماع مردم و اختلافات آنان ميسر نيست. مشهورترين كتاب وى در فقه «الاُم» در هفت مجلد مى باشد.
٣- مذهب حنفيه؛ اين مذهب منسوب به نعمان بن ثابت بن زوطى ملقب به «ابوحنيفه» است كه در سال ٨٠ هجرى در كوفه بدنيا آمد و به سال ١٥٠ هجرى در بغداد درگذشت. اصليت وى ايرانى است. جدّش زوطى در كابل بود. وى در اوايل عمر خود سرگرم مباحثات كلامى بوده و با وجود حمايت و تأييدى كه بنى عباس از وى مى كرده اند به علويان تمايل داشته، زيرا در درس ششمين امام شيعه، جعفر بن محمد (ع) حاضر شده و از او تلمذ مى كرده است. ابوحنيفه در قبول احاديث سختگير بود؛ چنانكه از مجموع احاديث، بيش از ١٧ حديث را قبول نداشت و همين امر او را مجبور مى كرد كه به قياس و استحسان توجه كند.
٤- فرقه حنبليه؛ بنيانگذار اين مذهب احمد بن محمد بن حنبل است كه در سال ١٦٤ هـ. در بغداد بدنيا آمده و به سال ٢٤١ هجرى در همانجا از دنيا رفته است. احمد بن محمد بن حنبل توجه خاصى به جمعآورى احاديث داشت. مدتى همراه امام شافعى بود و از وى كسب علم مى كرد. وى اساس علم خود را بر كتاب، حديث و سنت قرار داده و هر فتوايى كه از صحابه نقل شده بود را مى پذيرفت و از قياس پرهيز مى كرد. او در فقه كتابى تصنيف نكرد ولى در حديث كتاب مشهور وى «المسند» مورد مراجعه فقهى حنبلى است.
٥- فرقه مالكيه؛ موجد آن مالك بن انس است كه در سال ٩٧ ه.ق. بدنيا آمد و در سال ١٧٩ ه.ق. از دنيا رفت. مالك بن انس بر خلاف ابوحنيفه به احاديث و سنن و اطلاع و استناد بر آنها رغبت كامل داشت و احكام خود را با توجه به آيات، احاديث و سنن رسول (ص) و صحابه و اجماع صادر مى نمود.
مالك بن انس مشهورترين كتابى كه در حديث جمع كرد «الموطأ» نام دارد. علاوه بر پنج فرقه مذهبى جهان اسلام كه از عمدهترين فرقه هاى اسلامى بوده و بسيارى از مسلمانان جهان پيرو آنها مى باشند، چندين فرقه مذهبى و سياسى نيز از اهميت نسبى برخوردارند كه بدانها اشاره مى شود:
٦- خوارج؛ يكى از فرقه هاى سياسى و تا حدودى اعتقادى است كه امروزه پيروان بسيار اندك و محدودى دارد. اين فرقه در سال ٣٨ هجرى پس از جنگ صفين كه ميان على ابن ابيطالب (ع) و معاويه رخ داد بوجود آمد. بنيانگذاران آن در سپاه على (ع) كه خليفه مسلمين بود عليه معاويه مى جنگيدند.
پس از آن كه فرزند ابوسفيان قرآنها را بر نيزه كرد آنان تقاضى صلح كردند و على (ع) را مجبور به پذيرش آن نمودند. هنگامى كه نماينده خليفه، از نماينده معاويه فريب خورد و كار صلح به نفع معاويه خاتمه يافت، اين عده شعار «لحكم الاّ لله» را سر داده و مى گفتند: على (ع) حق نداشت به صلح تن دهد و حكم تنها از جانب خداست، و لذا على (ع) و معاويه هر دو را كافر دانستند. در سال بعد، آنان در جنگى بنام «نهروان» عليه خليفه اسلامى حضور يافته و على (ع) بسيارى از آنان را در اين جنگ به قتل رسانيد و سرانجام خود بوسيله يكى از آنان به شهادت رسيد.
خوارج خود را «شراة» به معنى فروشندگان مى خواندند واين عنوان را از آنرو اختيار كردند كه جان خويش را برى پاداش اخروى فدا مى كردند. خوارج، على (ع) ، عثمان، معاويه و حكمين را كافر مى دانستند. آنان مى گفتند كه خليفه و جانشين پيامبر (ص) لازم نيست كه از عرب و از قريش باشد وخلافت غير عرب حتى موالى را هم جايز مى دانستند به شرط آنكه او شخطى با تقوا و شمشير زن و عادل باشد. بعضى از فرق ايشان در خلافت فرقى بين جنس زن و مرد نمى گذاشتند و امامت زنان را نيز جايز مى دانستند.
خوارج مرتكبين گناهان كبيره را كافر مى شمردند و ريختن خونشان را مباح مى دانستند و نكاح با زنان و دختران و فرقههايى كه از ايشان تبرى مى جستند را بعضى از فرق منشعب از آنان جايز و خروج با امامان خود را بر ضد كافران و منافقان واجب مى دانند. خوارج دشمنان آشتى ناپذير بنى اميه و شيعه بودند. فرق منشعب از آنان عبارتند از: ازارقه، نجدات، بهيسيه، عجارده، اباضيه، صفريه، شبيبيه.
خوارج در قرن دوم و سوم هجرى از شبه جزيره و عراق به سوى ايران آمده و در سيستان و بلوچستان عَلَم طغيان برافراشتند. در جنگهى متمادى كه در طول تاريخ عليه سپاهيان خلفا و امرى مختلف داشته، بسيارى از آنان از بين رفته اند و اكنون در بخشى از مناطق شمالى آفريقا پيروان محدودى از خوارج زندگى مى كنند.
٧- زيديه؛ يكى از فرق معروف هستند كه بر خلاف شيعه اماميه از امامت محمد بن على (ع) امام پنجم شيعه ملقب به «باقر» سر برتافته و امامت زيد بن على برادر ناتنى ايشان را كه از نسل فاطمه سـ نبود به امامت خود برگزيدند. زيد در سال ٧٩ هجرى بدنيا آمد و در سال ١٢٢ هجرى به شهادت رسيد. زيديه از لحاظ اعتقادى به مذهب معتزله گرايش داشتند. در سال ١٢٠ هجرى پس از آن كه چهل هزار تن از مردم كوفه با زيد بيعت كردند، عليه حكام اموى دست به قيام زد و سرانجام به شهادت رسيد.
سر وى را بريده، پيكرش را سوزانيدند وخاكسترش را به رود فرات ريختند. زيديه (از لحاظ اعتقادى) گويند اگر امامى بخواهد خود را به مردم معرفى كند و بشناساند، بايد با قيام به شمشير احقاق حق نمايد. زيديه در يك نكته اساسى با شيعه اختلاف داشتند و آن منصوب شدن امام از سوى امام قبل مى باشد كه به طريق نص از امام قبل تا پيامبر (ص) و او از سوى خداوند به اين مقام انتخاب مى شود. شيعه اماميه معتقد است كه اين امامت در نسل فاطمه سـ قرار دارد و امامت محمد باقر (ع) از سوى امام قبلى يعنى على بن الحسين (ع) تأكيد شده بود.
هر چند امام باقر و امام صادقعليهماالسلامـ زيد را يكى از پارسايان و فداكاران روزگار مى دانستند و حتى با شنيدن خبر شهادت وى بسيار متأثر شدند ولى ادعى امامت او را نمى پذيرفتند و بويژه در اين امر كه او امامت مفضول يعنى خليفه اول و دوم را بر امامت فاضل يعنى على (ع) كه بر اساس نص رسول خدا (ص) به جانشينى در غدير خم معرفى شده بود، ترجيح داده و پذيرفته بود اختلاف كلى داشتند و لذا شيعيان اماميه از اين روى در قيام وى سهيم نشدند.
زيديه برخلاف اماميه اثنى عشريه قائل به «عصمت» ائمه و «رجعت» نيستند و برخلاف آنان به «نص خفى » در مقابل «نص جلى » كه از اعتقادات اماميه بود معتقد گشتند و گفتند: نصى را كه پيامبر (ص) درباره على (ع) كرده «نص خفى » يعنى تعيين پنهان است و ايشان بنابر مصالحى راز امامت را بطور پنهان به بعضى از اصحاب خاص خويش فرموده است.
پس از زيد فرزندش يحيى به خراسان گريخت و در آنجا قيام كرد ولى وى نيز كشته شد. پس از وى كار زيديان بدست محمد نفس زكيه و ابراهيم افتاد كه در بصره خروج كردند ولى هر يك پس از ديگرى كشته شدند. زيديان اولين حكومت خويش را در مراكش و آفريقى شمالى ، يمن و طبرستان تشكيل دادند. اكنون مردم يمن زيدى مذهب هستند و تا پيش از جمهوريت، امام ايشان در شهر صنعا مى زيست.
٨- اسماعيليه؛ يكى ديگر از فرق مشهور هستند. آنان امامت را در اسماعيل فرزند ششمين امام شيعه «جعفر بن محمد ع» دانسته و از امامت هفتمين امام آنان؛ يعنى «موسى بن جعفر» ملقب به «كاظم» سر برتافتند.
اسماعيل قبل از پدر وفات يافت و پيروان وى امامت را در محمد بن اسماعيل ديدند. در منابع اوليه اسماعيليه غالباً از شخصى بنام ابوالخطاب محمد بن ابوزينب از موالى بنى اسد سخن بميان مى آيد كه در كار امامت اسماعيل دست داشته است. ابوالخطاب نخست از اصحاب امام محمد باقر و امام جعفر صادق عليهماالسلامـ امام پنجم و ششم شيعيان بود وبه سبب سخنان غلوآميز درباره آندو، كه آنان را به مرتبه خدايى مى رساند، از درگاه امام جعفر صادق (ع) رانده و حتى مورد لعن و نفرين ايشان قرار گرفت و سرانجام نيز به سبب اين سخنان غلوآميز به دست عيسى بن موسى كشته شد.
چون ابوالخطاب كشته شد پيروانش به محمد بن اسماعيل نوه امام جعفر صادق (ع) گرويدند. برخلاف عدهى كه هنوز در مرگ اسماعيل بن جعفر شك داشته و او را غايب مى پنداشتند، اينان به مرگ اسماعيل گواهى داده و پسر او را به جى امام صادق (ع) امام خويش دانستند. اسماعيليه به دو فرقه «خاص» و «عام» تقسيم شده اند. اسماعيليه پس از مرگ محمد بن اسماعيل بوسيله ميمون قداح گسترش يافت. وى ايرانى الاصل بود و به سبب معاشرت با ابوالخطاب به مذهب غلو گراييده و طرفدار اسماعيل بن جعفر و پسرش شد.
چون ابوالخطاب درگذشت قيم محمد بن اسماعيل و مربى او شد ومذهب باطنى را به وى تلقين كرد. نخستين دعوت مسلح اسماعيليه در كشور يمن به سال ٢٦٨ هجرى بود كه اولين دولت اسماعيلى در آنجا تشكيل شد. در قرن سوم ابوعبدالله در شمال آفريقا دولت مشهور فاطميان را تأسيس كرد و عبيدالله مهدى نيز بسيارى از شهرهى آفريقا را به تصرف درآورد. خلفى فاطمى در مقابل خلفى عباسى حكومت مستقلى تشكيل داده و به ترويج عقايد خويش مى پرداختند. اسماعيليه امروز به دو طايفه «آقاخانيه» و «بُهره» تقسيم مى شوند.
گروه اول قريب به يك ميليون نفر در آسيى وسطى ، آفريقا، هند و ايران پراكنده اند. گروه دوم كه قريب به پنجاه هزار نفرند در جزيرةالعرب و سواحل خليج فارس و سوريه بسر مى برند. اسماعيليان از لحاظ اعتقادى اختلاف فراوانى با شيعه اماميه دارند، آنان به نص برى تعيين امام معتقد نيستند و امامت را در فرزندان معينى از ائمه نمى دانند، اسماعيل را امام و مهدى خود دانسته و معتقد به مرگ او نيستند و او را ناطق هفتم پس از على (ع) مى دانند. اسماعيليان آيات قرآنى و احاديث و احكام شرع را تأويل مى كنند و ظاهر آنها را درست نمى دانند بلكه به باطن آنها مى گرايند.
به سبب اين مكتوم بودن معانى است كه همه كس را به آن دسترسى و وقوف نيست و بشر محتاج به امام و معلم است كه آن معانى را روشن سازد. آنان در دعوت خود مراحل خاصى را رعايت مى كردند. آخرين مرتبه «دعات» آنان حجت بود كه تنها عده معدودى مى توانستند به اين مقام برسند.
از ميان دعات ايرانى ناصر خسرو قباديانى و حسن صباح به اين مقام نايل آمدند. برى همه دعات اسماعيلى رئيسى بنام «داعى الدعاة» در دستگاه خليفه فاطمى بسر مى برد. پس از آن مرتبه ولايت يعنى امام، سپس وصايت و آخرين مرتبه مقام ناطق بود. هر امامى دوازده حجت داشت كه چهار تن از آنان همواره ملازم خدمت او بودند. اسماعيليان به بهشت و دوزخ جسمانى معتقد نيستند.
٩- مُرجئه؛ اين فرقه در زمان خلافت معاويه پديد آمد. آنان فرقهى صرفاً اعتقادى و كلامى بودند كه بر اساس آيه «وَآخَرُونَ مُرْجَوْنَ لاَِمْرِ اللهِ ...» (٩٠) مرتكبين به گناهان كبيره را جهنمى ندانسته و امر آنان را به خداوند واگذار مى كردند؛ لذا بدين علت مرجئه (مأخوذ از ارجاء) ناميده شدند. آنان معتقد بودند: جميع مسلمانان همين كه در ظاهر به اسلام شهادت دهند مؤمنند و ارتكاب گناه به ايمان ضررى نمى رس اند.
عقيده آنان درباره امام اين است كه چون كسى به امامت جامعه اسلامى انتخاب شد بايد هر چه گفت پذيرفت. اين فرقه در حقيقت از طرفداران متعصب معاويه و آل ابوسفيان و از مخالفان جدى خوارج و علويان بودند. آنان تا هنگامى كه امويان در رأس قدرت قرار داشتند توانستند به حيات خود ادامه دهند. امروزه به نظر نمى رسد مرجئه طرفدارانى در جهان اسلام داشته باشد.
١٠- معتزله؛ مؤسس اين فرقه واصل بن عطا از شاگردان حسن بصرى (م١١٠ه.ق.) بود كه با كمك «عمرو بن عبيد» اين فرقه را پديد آورد. فرقه معتزله در اواخر عصر اموى ظهور كرد و تا چندين قرن در تمدن اسلامى تأثير داشت. ظهور اين فرقه كه بيشتر كلامى و فلسفى بود، جهان اسلام را با علوم وفلسفه آشنا كرد و مباحث عقلى و استدلالى را در حوزه اسلامى رواج داد. بدين علت اشاعره و محدثين با آنان به ستيز برخاستند. معتزله كه در حقيقت بنيانگذار علم كلام در اسلام هستند به بيست فرقه تقسيم شدند. اصول عقايد آنان عبارتست از:
١ ـ قول به «المنزلة بين المنزلتين»
٢ ـ قول به توحيد
٢ ـ عدل
٤ ـ وعد و وعيد
٥ ـ امر به معروف و نهى از منكر.
در ميان خلفى عباسى ، مأمون از طرفداران آنان بود.
١١- اشاعره؛ از پيروان ابوالحسن على بن اسماعيل اشعرى هستند. اشعرى مخالف معتزله بود. به عقيده او ايمان عبارتست از تصديق به قلب، اما قول به لسان و عمل به اركان از فروع آنست و كسى كه به قلب تصديق كرد؛ يعنى به وحدانيت خدى تعالى و نبوت پيامبران از قلب اقرار كرد، ايمان او درست است و اگر در آن حال بميرد مؤمن و رستگار شمرده مى شود و مؤمن جز به انكار ايمان و لوازم آن از ايمان خارج نمى گردد.
وى معتقد بود هرچه موجود است، قابل رؤيت خواهد بود و خداوند نيز موجود است پس مرئى است. امامت را به اتفاق و اختيار ـ نه به نص و تعيين ـ مى داند و لذا طريقه اهل سنت را تأييد مى كند. آنان قرآن را بر خلاف معتزله قديم مى دانند. اين فرقه نيز همانند معتزله صرفاً فكرى و كلامى است.
١٢- ثوريه؛ موجد اين فرقه سفيان ثورى ، ابن سعيد بن مسروق بن حبيب مكنى به ابوعبدالله از فقيهان بزرگ است كه در سال ١٦١ ه.ق. در بصره بدنيا آمد. نسبت او به ثور بن عبدمناة مى رسد. مذهب وى كه اساس آن بر توجه به حديث قرار داشت، در اواخر قرن دوم هجرى شهرت يافت. آنان معتقد بودند در استخراج احكام بايد به احاديث تمسك كرد.
١٣- وهابيه؛ يكى از فرق منشعب از اهل سنت هستند كه از عقايد محمد بن عبدالوهاب، از اهالى نجد پيروى مى كنند. اين مذهب اكنون مذهب رسمى حكومت سعودى است. عبدالوهاب در سال ١١١٥ه.ق. در شهر «عيينه» از توابع نجد بدنيا آمد. پدر او از قاضيان حنبلى بود و شايد ابتدا وى به مذهب حنابله بوده است. با مسافرتهى متعددى كه به بعضى از شهرها انجام داد، به طرح عقايد خويش پرداخت و زيارت قبور و نيز توسل به رسول خدا (ص) و ائمه اطهار، شفاعت جستن از پيامبر (ص) و ... را شرك دانست ولى به شدت مورد انكار و اعتراض مردم آن سرزمينها قرار گرفت و حتى مردم بصره او را از شهر با ذلت راندند.
افكار و عقايد او حتى مورد اعتراض پدرش عبدالوهاب نيز قرار مى گرفت. وى پس از مرگ پدر در شهر «حريمله» پيروانى يافت. پس از اخراج وى از اين شهر، رهسپار «درعيه» گرديد و در آنجا بود كه با حاكم اين شهر؛ يعنى «محمد بن سعود» (جد آل سعود) پيمان اتحاد بست و ارتباط وى با آل سعود در آنجا برقرار گرديد.
ديرى نپاييد كه در سرزمين نجد پيروانى يافت و با هجوم به قبايل و شهرهى همجوار كه اعتقادات او را نمى پذيرفتند به قدرت بلا منازعى تبديل شد. وى برى ثبات قدرت خويش، مخالفان را به سختى مى كشت و اموال آنان را غارت مى كرد در قريهى از شهر «احساء» ٣٠٠ مرد را به قتل رسانيد و اموال آنان را به غارت برد. محمد بن عبدالوهاب در سال ١٢٠٦ه.ق. درگذشت.
ابن سعود كه ادامه دهنده راه او بود با سپاهى عظيم به شهرهى نجف و كربلا هجوم برد و پس از قتل بيش از ٥ هزار نفر، خزائن و موقوفات مرقد نواده رسول خدا (ص) را به غارت برده و اين كار را تا سالهى بعد بطور مداوم انجام مى داد وسرانجام با غلبه يافتن بر مكه و مدينه، قبور متبركه و مشاهد مشرفه مورد هتك و ويرانى آنان قرار گرفت. از لحاظ اعتقادى ، شيخ محمد بن عبدالوهاب، مبلغ و مروج عقايد ابن تيميه وشاگردش ابن قيم جوزى بود. وى همانند ابن تيميه، به تجسم خداوند و فرود آمدن او به عرش معتقد بود.
ابن تيميه در تفسير آيه «الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى » از منبر خود پايين مى آمد و مى گفت خداوند بر عرش فرود مى آيد همانگونه كه من از منبر پايين آمدم. وى همچنين معتقد به ديده شدن خداوند در روز قيامت بود و زيارت رسول خدا (ص) و قبور را شرك مى دانست. عقايد ابن تيميه در قرن هشتم با برخورد شديد علمى مذاهب اربعه اهل سنت مواجه شد و عقايد محمد بن عبدالوهاب نيز به همين سرنوشت دچار گرديد.اولين كسى كه عقايد محمد بن عبدالوهاب را مورد نقد و ردّ قرار داد برادرش، سليمان بن عبدالوهاب بود. وى كتابى با نام «الصواعق الالهيه فى الرد على الوهابيه» نوشت.
١٤- سالميه؛ فرقهى از متكلمان صوفيه و از اهل سنت هستند كه از نظر فقهى پيرو مالك بن انس بودند. اين مذهب در قرن سوم و چهارم هجرى بين عدهى از مالكيان در بصره رواج داشت. مؤسس آن «سهل تسترى (شوشترى)» درگذشته ٢٨٣ هجرى است. ولى نام اين فرقه از اسم شاگردش ابوعبدالله محمد بن سالم (درگذشته ٢٩٧ه.ق.) گرفته شده است وتوسط پسر وى ابوالحسن احمد بن محمد سالم (درگذشته ٣٥٠ه.ق.) رونق گرفت. اين فرقه بعدها مانند «بربهاريه»از نظر فقهى به حنابله پيوستند.
از اعتقادات آن فرقه مى توان بدين موارد اشاره داشت. ابليس در آغاز كار، كافر شد و سرانجام به اطاعت خداوند درآمد. خداوند در روز قيامت به صورت آدمى ديده مى شود و در ميان خلق تجلى مى فرمايد. ابليس بار دوم به آدم سجده كرد ولى هرگز به بهشت اندر نيامد. خداوند در روز قيامت به صورت آدمى محمدى بر انس و جن و ملائكه و حيوانات ظاهر شود و كافران هم خداوند را مى بينند و خدا از ايشان بازخواست مى كند.
١٥- كراميّه؛ از فرق سنت و جماعت بودند و از ابوعبدالله محمد بن كرام بن عراف بن خزامه (متوفى ٢٥٥ ه.ق.) پيروى مى كردند. وى مردى سيستانى و به ابن الكرام مشهور گشته بود. ابوالفتح سبتى درباره او چنين گفته است: محمد بن كرام از مجسمه بود و مى گفت خداوند را جسم و اعضاست ومى نشيند و حركت مى كند. او مى پنداشت كه خدا جسم است و از زير و آنسوى به عرش برمى خورد. حدّ و نهايت دارد و او مماس يعنى چسبيده بر تخت خويش است و عرش جايگاه وى مى باشد.
و اين شبيه عقايد ثنويه است. برخى از كراميه پنداشتند كه خداوند به نيست كردن هيچ جسمى در هيچ حال توانا نيست. ابن كرام در فقه نيز دخالت كرده و درباره نماز مسافر مى گفت: او را گفتن دو تكبير كافى است بى ركوع و بى سجود و بى قيام و قعود و بى تشهد و سلام. و نيز گويد غسل ميت و نماز بر او، دو سنت غير واجبند و كار واجب كفن و دفن اوست و گفته است: نماز و روزه و حج بى نيت درست است.
١٦- مجسّمه و مشبهه؛ اين نام به عموم فرقى كه در توحيد به تجسم خداوند قائل گشته اند، اطلاق مى گردد. اصل تشبيه از يحيى بن معين، احمد بن حنبل، سفيان ثورى ، اسحاق بن راهويه، داود اصفهانى و هشام بن حكم برخاسته و مشبهان ومجسمان هر دو در اعتقاد يك فرقه مى باشند ولى در شرع هفت فرقه كه عبارتند از:
١ ـ قومى از كراميان كه ايشان در فروع شرع، مذهب ابوحنيفه دارند
٢ ـ بعضى از اصحاب مالك بن انس
٣ ـ بعضى از اصحاب شافعى
٤ ـ تمام اصحاب سفيان ثورى
٥ ـ تمام اصحاب اسحاق بن راهويه
٦ ـ تمام اصحاب احمد بن حنبل
٧بيشتر كراميان كه در اصل و فروع، مذهب ابوعبدالله كرّام دارند.
مجسمه و مشبهه همگى خداوند را تشبيه به خلق كنند وبرايش جا و مكان اثبات كنند و گويند بر عرش جى دارد وپاها بر كرسى نهاده، سر و دست و اعضا دارد و هر چه را كه جا ومكان نباشد معدوم است، نه موجود. آنان گفته اند: خداوند خواست آدم را بيافريند پس آئينه پيش روى خود نهاد و آدم را بصورت خود بيافريد. قومى گفتند: او جمله اعضا دارد الاّ حلقوم و خرطوم و بعضى گفتند: او خرطوم هم دارد.
از يكى از بزرگان «حشويه» پرسيدند كه خدى تعالى اعضا دارد؟ گفت: آرى جمله اعضا چنانكه ما داريم. پس مردى اشاره به عورت كرد. شيخ گفت: آن نيز دارد!
ابوالمهزم از ابوهريره روايت كند كه از رسول (ص) پرسيدند كه خداوند از چيست؟ گفت: از آب و ليكن نه از آب زمين و نه از آب آسمان، او اسب را بيافريد و بدوانيد تا عرق كرد سپس خود را از آن عرق بيافريد. عروه از عبدالله بن عمرو بن عاص روايت كرد كه گفت: خدى تعالى ملائكه را از موى سينه و دستهى خود بيافريد. از گفته هاى آنان است كه روز قيامت حضرت فاطمهسـ بيايد و پيراهن خون آلوده حضرت حسين (ع) بر دوش افكنده تا داد خواهد و خدى تعالى چون وى را ببيند به يزيد گويد در زير عرش رو كه فاطمه تو را مى بيند.
يزيد در زير عرش پنهان مى شود، چون فاطمه برسد و فرياد برآورد و داد خواهد خداوند پى برهنه كند و دستار بروى بسته گويد: ى فاطمه اينك پى من همچنان مجروح از تير نمرود است از آنگاه كه تير انداخت و من او را عفو كردم تو نيز يزيد را عفو كن و فاطمه سـ يزيد را عفو نمايد.



پى نوشت ها

(1) -1ج : 27
(2) -آل عمران : 96
(3) - ابراهيم : 37
(4) - بقره : 127
(5) -ابراهيم : 37
(6) - حج : 26
(7) - ابراهيم : 37
(8) - عنكبوت : 67
(9) - عنكبوت : 67
(10) - بقره : 158
(11) - بقره : 198
(12) - بقره : 198
(13) - بقره : 195
(14) - آل عمران : 96و97
(15) - حج : 27
(16) - بقره : 127
(17) - ابن هشام، سيرةالنبى ، ج2، ص355و424؛ ابن سعد، طبقات الكبرى ، ج1، ص87و124 و ج2، ص172؛ ابن قتيبه، المعارف، ص70
(18) - «انى تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتى .»
(19) - مائده : 67.
(20) - مورخان بسيارى از اهل سنت شأن نزول اين آيات را هنگام واقعه غدير خم دانسته اند بنگريد به: بلاذرى ، انساب الاشراف، ابن قتيبه، المعارف و نيز الامامة والسياسه؛ ابن زولاق الليثى المصرى ؛ خطيب بغدادى ، تاريخ بغداد؛ ابن عبد البر، الاستيعاب؛ شهرستانى ، الملل و النحل؛ ابن عساكر، تاريخ مدينه دمشق؛ ياقوت حموى ، معجم الادباء؛ ابن اثير، اسد الغابه فى معرفة الصحابه؛ ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه؛ ابن خلكان، فوات الوفيات فى انباء ابناء الزمان؛ يافعى ، مرآة الجنان؛ الذهبى ، تذكرة الحفاظ؛ ابن حجر؛ تهذيب التهذيب؛ ابن خلدون، المقدمه؛ ابن حجر عسقلانى ، الاصابه؛ مقريزى ، الخطط.
در اين مكان بود كه مردم را به توقف امر فرمودند. زائران بسيارى در آنجا اجتماع كرده و همگى خطبهى را كه رسول خدا ص قرائت كرد شنيدند.
آن حضرت پس از اعلان خبر مرگ قريب الوقوع خويش، از همگان بر توحيد، نبوت و معاد اقرار گرفت، و آخرين وصايى خويش را در مورد عترت و ثقلين با امت در ميان نهادند؛ سرانجام دست على بن ابيطالب ع را بلند كردند؛ بگونهى كه سپيدى زير شانههايشان آشكار شد، سپس فرمودند:
أيها الناس مَن أولى بالمؤمنين من أنفسهم؟ همگى گفتند: الله و رسوله أعلم. سپس فرمود: انّ الله مولى و انا مولى المؤمنين و أنا أولى بهم من أنفسهم فمن كنت مولاه فعلى مولاه. اين امر را سه بار و به گفته احمد بن حنبل چهار بار تكرار كردند. ثم قال: اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و أحبّ من أحبّه و أبغض من أبغضه و انصر من نصره و اخذل من خذله و أدر الحقّ معه حيث دار، ألا فليبلّغ الشاهد الغائب.
هنوز جمعيت متفرق نشده بودند كه جبرئيل اين آيه را از جانب خداوند ابلاغ كرد: «الْيَوْمُ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَرَضِيتُ لَكُمُ الاِْسْلاَمَ دِيناً» رسول خدا ص آنگاه فرمود: الله أكبر على اكمال الدين و اتمام النعمة و رضى الرب برسالتى و الولاية لعلى من بعدى . سپس قوم نزد على ع رسيده و او را به مقام ولايت تبريك و تهنيت گفتند: بخٍّ بخٍّ لك يا ابن ابيطالب اصبحت و امسيت مولى و مولى كل مؤمن و مؤمنة.
(21) - حديث غدير را يكصد و ده تن از صحابه، هشتاد و چهار تن از تابعين، و سيصد و شصت نفر از علمى قرون مختلف روايت كرده اند، اين حديث را احمد بن حنبل در المسند با 40 سند؛ ابن حجر عسقلانى در الاصابه با 25 سند، ابن اثير جزرى شافعى با 80 سند؛ ابوسعيد سجستانى با 120 سند؛ و ابوالعلى همدانى با 100 سند نقل كرده اند. همچنين نك: جزرى ، اسن المطالب، ص3؛ سيوطى ، الدر المنثور، ج2، ص259؛ و تاريخ الخلفاء، ص114؛ حموينى ،
فرائد السمطين؛ متقى الهندى ، كنز العمال فى السنن و الاقوال، ج6، ص154؛ ابن عبدالبر، الاستيعاب، ج2، ص473؛ ابن كثير، البدايه و النهايه، ج5، ص214؛ ابى بكر الجعابى ، نزل الابرار، ص20؛ قندوزى حنفى ، ينابيع الموده، ص40؛ ابن قتيبه، المعارف، ص291؛ ابن ماجه، السنن، ج1، ص28و29؛ نسائى ، الخصائص، ص16؛ ابن عبدالبر، الاستيعاب، ج2، ص473؛ محب الدين طبرى ، ج2، ص169؛ خوارزمى ، مناقب، ص94؛ ابن صباغ فاكهى ، الفصول المهمه، ص25؛ طبرى ،
ذخائر العقبى ، ص67؛ گنجى شافعى ، كفايةالطالب، ص14؛ فخر رازى ، تفسير، ج3، ص636؛ نيشابورى ، تفسير، ج6، ص194؛ جمال الدين زرندى ، جامع الصغير، ج2، ص555؛ بلاذرى ، انساب الاشراف، ج2، ص108؛ ابن شهر آشوب، المناقب، ج3، ص20-44؛ شيخ مفيد، الارشاد، ص83؛ حاكم حسكانى نيشابورى ، شواهد التنزيل، ج1، ص190
(22) - سيد رضى ، الخصائص الائمه، ص42؛ ابن جوزى ، تذكرة خواص الاُمه، ص20
(23) - مائده : 97
(24) - حج : 29
(25) - شيعه اماميه در مورد حج قران معتقد است كه حج قران و افراد يكى هستند و تنها از يك جهت باهم فرق دارند و آن اينكه هر كس به حج قران احرام بسته باشد چنانچه همراه خود قربانى بياورد بايد آن را ذبح كند بنابر اين حج قران همان افراد است منتهى چون قربانى را با احرامش مقارن كرده به آن قران گفته اند.
(26) - از ميان فقهى مذاهب، ابوحنيفه و سفيان ثورى معتقدند در ماه هاى ديگر نيز مى توان منعقد كرد (شرح فتح الغدير، ج2، ص133؛ المغنى ، ج3، ص231) مذاهب اربعه احرام را ركن نمى دانند ولى شيعه آنرا ركن مى د اند.
(27) - مالكيان و حنفيان تيمم بدل از غسل را مشروع نمى دانند ولى شافعيان و حنابله و بعضى از فقهى اماميه جايز دانسته اند (الفقه على المذاهب الخمسه، ص212-211)
(28) - اماميه، شافعيان و بقيه مذاهب تسنن به عدم وجوب باز بودن صورت مردان در حال احرام فتوا داده اند ولى ابوحنيفه و مالك بن انس به وجوب باز بودن آن رى داده اند. (بدايع الصنايع، ج2، ص185)
(29) - اماميه انداختن مقنعه و مانند آن به صورت به طورى كه تا مقابل بينى قرار بگيرد را جايز دانسته و بيشتر از آن كفاره دارد.
(30) - ابن ادريس شافعى گاهى به كراهت و گاهى به جواز فتوا داده است در صورتى كه بوى خوش نداشته باشد.
(31) - در ميان مذاهب، حنفيان و ثوريه به جواز آن رى داده اند و اماميه شهادت بر عقد را نيز جايز نمى د اند.
(32) - شيعه اماميه طواف نساء را نيز واجب مى داند ولى ساير مذاهب واجب نمى دانند.
(33) - حنفيان به طهارت فتوا نداده و معتقدند بدون طهارت صحيح است ولى كفاره دارد.
(34) - حنفيان آن را سنت مؤكده مى دانند.
(35) - فقهى حنبلى ، مالكى و شافعى طواف را در هر جى مسجدالحرام جايز مى دانند (القوانين الفقهيه، ص89) ولى فقهى اماميه طواف را بين مقام ابراهيم ع و خانه كعبه صحيح مى دانند يعنى بايد هنگام طواف مقام را از مطاف خارج نمود و در تمامى جوانب حدود مقام يعنى 12 متر را بايد حفظ كند و از آن خارج نشود.
(36) - اماميه، مالكيان و حنابله به موالات هفت شوط طواف رى داده اند يعنى نبايد بين آنها فاصله بيفتد ولى حنفيان و شافعيان آن را سنت مى دانند.
(37) - تمامى مذاهب جز شافعيان و حنابله به وجوب نماز طواف رى داده اند (الوجيز، ج1، ص118؛ نيل الاوطار، ج1، ص134)
(38) - اماميه، شافعيان و حنابله از آن دسته هستند (بداية المجتهد، ج1، ص332) ولى حنفيان آن را واجب غير ركنى مى دانند كه ترك آن با دو قربانى جبران مى شود.
(39) - ابوحنيفه ترتيب را شرط نمى داند لذا به فتوى وى مى توان از مروه آغاز و به صفا ختم كرد.
(40) - به فتوى احمد بن حنبل يا بايد تمام سر را حلق نمايد يعنى بتراشد و يا آنرا تقصير كند (الفقه على المذاهب الخمسه، ص241) ابوحنيفه معتقد است چنانچه 41 سر حلق شود كافى است. شافعى در تقصير، كندن سه رشته مو را هم كافى مى داند اما وظيفه زن تقصير است نه حلق. اماميه تراشيدن يا چيدن مقدارى از موى سر، شارب و يا ناخن را كافى مى د اند.
(41) - اماميه وقوف اختيارى آن را زوال شمس روز نهم تا غروب آفتاب همان روز مى دانند ولى تا طلوع فجر روز دهم وقوف اضطرارى آن محسوب مى شود. اما به فتوى حنفيان و مالكيان و شافعيان، وقت آن از زوال شمس روز نهم تا طلوع فجر روز دهم مى باشد. حنابله از طلوع فجر روز نهم تا طلوع فجر روز دهم را زمان وقوف مى دانند. (الفتح الربانى ، ج12، ص121)
(42) - اماميه آن را واجب ركنى مى داند ولى بقيه مذاهب واجب غير ركنى دانسته اند كه در صورت ترك با كفاره مى توان جبران نمود. (القوانين الفقهيه، ص87)
(43) - حنفيان، شافعيان، حنابله از آن دسته اند ولى اماميه و مالكيان آن را واجب نمى دانند.
(44) - اماميه آن را واجب ركنى و حنفيه غير ركنى و بقيه مستحب مى دانند.
(45) - همه مذاهب رمى جمره عقبه را پس از طلوع فجر مجاز مى دانند مگر برى كسانى كه عذر شرعى دارند ولى شافعيان به جواز رمى قبل از طلوع فجر رى داده اند. (بداية المجتهد، ج1، ص350)
(46) - اماميه پرتاب آن را بدون نيت صحيح نمى د اند. آنها و نيز شافعيان گويند سنگها بايد پرتاب شود، ولى حنفيان مى گويند اگر به جمره اصابت كند ولو آنها را روى آن بگذارند كافى است.
(47) - حنفيان هر چيزى را كه از جنس زمين باشد صحيح مى دانند. (المبسوط، ج4، ص66)
(48) - شافعيان آن را شرط نمى دانند.
(49) - حنابله و حنفيان و اماميه قربانى كردن را قبل از روز دهم (عيد قربان) جايز نمى دانند. اماميه مكان آن را منا و بقيه مذاهب در تمامى حرم جايز مى دانند.
(50) - اماميه و مالكيان آن را مستحب مى دانند (الفقه على المذاهب الخمسه، ص230) ولى حنفيان و حنابله آن را برى غير ساكن مكه واجب دانسته اند.
(51) - مسعودى ، مروج الذهب، ج4، ص302
(52) - توبه : 1
(53) - توبه : 3
(54) - بلاذرى ، انساب الاشراف، ج2، ص107؛ ابن اثير، الكامل فى التاريخ، ج2، ص290؛ ابن هشام، سيرة النبى ، ج2، ص544
(55) - فتح : 29
(56) - انفاق : 60
(57) - فتح : 29
(58) - قلم : 9
(59) - غافر : 60
(60) - نور : 31
(61) - ذاريات : 56
(62) - غافر : 14
(63) - بقره : 186
(64) - بقره : 40
(65) - نساء : 17
(66) - نساء : 17
(67) - توبه : 102
(68) - تحريم : 8
(69) - آل عمران : 89
(70) - حكمت شماره 417
(71) - توبه : 107
(72) - ابو بشر محمد الرازى الدولابى ، الكنى و الاسماء، ج2، ص64؛ ماوردى ، احكام السلطانيه، ص105؛ بيهقى ، السنن الكبرى ؛ فاسى المكى ، المدخل، ج1، ص261؛ ابن عدى ، الكامل؛ الفقه على المذاهب الاربعه، ج1، ص590
(73) - ابن سكن بغدادى ، السنن الصحاح ]باب ثواب من زار قبر النبى ص[؛ تقى الدين سبكى ، شفاء السقام، ص13
(74) - هيثمى ، مجمع الزوائد، ج4، ص2؛ ابن عدى ، الكامل؛ بيهقى ، السنن الكبرى ، ج5، ص246؛ سمهودى ، وفاء الوفا، ج2، ص397
(75) - شوكانى ، نيل الاوطار، ج4، ص325؛ جراحى العجلونى ، كشف الخفاء، ج2، ص278؛ ابن عدى ، الكامل.
(76) - شيخ شعيب عبدالله المصرى الحريفيش، الروض الفائق، ج2، ص137؛ جلال الدين سيوطى ، الجامع الكبير، ج8، ص99؛ دمياطى ، مصباح الظلام، ج2، ص144
(77) - بخارى ، صحيح البخارى ، ج3، ص57؛ مسلم، صحيح ]حديث شماره 827[؛ ترمذى ، سنن ]حديث326[
(78) - مسلم، صحيح، ح1398؛ ترمذى ، سنن، ح3098
(79) - ابن اثير، جامع الاصول، ج9، ص329
(80) - بيهقى ، السنن الكبرى ، ج5، ص245؛ سمهودى ، وفاء الوفا، ج2، ص399؛ ابوالعباس قسطلانى ، المواهب اللدنيه.
(81) - آل عمران : 103
(82) - مائده : 12
(83) - اعراف : 160
روايات فراوانى كه از رسول خدا ص بر جى مانده و آن حضرت ائمه پس از خود را دوازده نفر مانند عدد نقبى بنى اسرائيل دانسته اند، تمسك مى جويند. ادلهى كه آنان بر امامت خاندان عترت و طهارت ارائه مى كنند عبارت است از:
1 وجوب عصمت در امام: زيرا اگر امام معصوم نباشد اطمينان به وى در ابلاغ احكام سلب مى شود، بعلاوه ممكن است در امامت و زعامت مسلمانان بر خلاف عدالت رفتار كند.
2 نصب امام به واسطه رفع فتنه و اختلاف است و چنانچه امام را مردم تعيين كنند اين اختلاف شدت مى يابد.
3 امامت خلافت از خدا و رسول است كه قهراً بايد توسط خدا و رسول او تعيين شود.
4 سيره رسول اكرم ص در زمان حيات خود بر استخلاف و تعيين جانشين در موارد غيبت خود از مدينه بود، بنابر اين چگونه مى شود آن حضرت برى بعد از خود جانشين تعيين نكند. در حقيقت آنان معتقد به «نص جلى »؛ يعنى تعيين آشكار هستند كه آن را رسول خدا ص در روز غدير خم انجام داده و على ع را با عباراتى نظير: «من كنت مولاه فهذا على مولاه و ...» به امامت امت تعيين فرموده اند. ايشان دلايل امامت على ع را بنابر قرآن و سنت چنين بيان مى كنند:
(84) - مائده : 55
(85) - مائده : 3
(86) - مائده : 67
(87) - آل عمران : 61
(88) - اين حديث را احمد بن حنبل در المسند؛ مغازلى در المناقب و ساير محدثان اهل سنت نيز نقل كرده اند.
(89) - حادثه غدير خم در بيشتر منابع اهل سنت و شيعه ذكر شده است.
(90) - توبه : 107
(91) - در نقد و مخالفت عقايد ابن تيميه كتب مختلفى بوسيله علمى اهل سنت نگاشته شده از جلمه:
1 «شفاء السقام فى زيارة قبر خير الانام» تقى الدين سبكى .
2 «المقالة المرضية» قاضى تقى الدين ابن عبدالله اخنائى ، قاضى فرقه مالكيه.
3 «الدرة المضيئة فى الرد على ابن تيميه» تقى الدين سبكى .
4 «نجم المهتدى و رجم المقتدى » فخر بن معلم قرشى .
5 «التحفة المختاره فى الرد على منكر الزياره» تاج الدين سبكى .
6 «دفع الشبهه» تقى الدين حصنى .
(92) - برى اطلاع بيشتر از فرق و مذاهب اسلامى نك: الملل و النحل، شهرستانى ؛ فرق الشيعه، نوبختى ؛ المقالات الاسلاميين، اشعرى ؛ تاريخ فرق و مذاهب اسلامى ، محمد جواد مشكور.


۴