ارتباط با ارواح

ارتباط با ارواح0%

ارتباط با ارواح نویسنده:
گروه: سایر کتابها

ارتباط با ارواح

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: آیت الله مکارم شیرازی
گروه: مشاهدات: 8199
دانلود: 2675

توضیحات:

ارتباط با ارواح
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 33 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 8199 / دانلود: 2675
اندازه اندازه اندازه
ارتباط با ارواح

ارتباط با ارواح

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

مشاهدات من در جلسه ارتباط با ارواح‌

بنا بود مشاهدات خود را در «جلسه ارتباط با ارواح» (البتّه از طریق میزگرد) که به حکم یک ضرورت علمی و دینی و شاید یک واجب کفائی در آن جلسه شرکت جسته بودم، بدون کم و کاست برای شما بازگویم و قضاوت را به عهده خودتان بگذارم.

همه دوستان می‌گفتندکه این جوان از واردترین و ماهرترین افراد در مسئله «ارتباط با ارواح از طریق میز» در آن شهرستان است (منظور شهرستان سبزوار است) و جوانی با ایمان و مورد اعتماد است.

تقریباً ساعت، یازده شب را نشان می‌داد که جوان پشت میز نشست. جلسه به پیشنهاد خود ما، خصوصی بود و فقط چند نفر از دوستان نزدیک حضور داشتند.

چرا این وقت انتخاب شد؟ برای این که می‌گفتند: تجربه ثابت کرده، و شاید خود ارواح هم در تماسهایشان خبر داده‌اند که بهترین وقت برای ارتباط از سر شب تا ساعت 12، و صبح از دو ساعت به ظهر تا ظهر می‌باشد، و غیر این اوقات، مناسب نیست و مزاحمت به ارواح است.

به هر حال، با این که در منزل میز گردی موجود بود، جوان ترجیح داد با یک میز کوچک چهارپایه معمولی مستطیل شکل نسبتاً سنگینی تماس بگیرد.

او روی صندلی در پشت میز چنان نشست که کاملًا بر میز مسلّط بود، و هر دو کف دست خود را روی میز گذاشت.

حضّار و خود او حمد و سوره‌ای به عنوان هدیه به ارواح خواندند (سابقاً گفتیم خواندن حمد و سوره را لازم نمی‌دانند، بلکه می‌گویند خواندنش بهتر است!) و سپس چشم خود را به روی میز دوخت. همه مراقب «او» و «میز» بودیم. جوان با یک لحن جدّی، آهسته گفت: «خواهش

می‌کنیم ارتباط بگیرید خواهش می‌کنم ...» (گویا متوجّه ارواح خاصّی بود.)

تخته‌های میز صدای مختصری کرد. جوان با همان لحن گفت: خواهش می‌کنم قویتر ارتباط بگیرید! ...»

ناگاه دوپایه جلو میز که در طرف جوان قرار داشت، آهسته از روی زمین به مقدار بیست سانتیمتر بلند شد! (یکی از حضّار تصوّر کرد که پایه‌های میز بر اثر فشار دست از زمین بلند شده، و جای شک هم بود! ولی می‌گفتند پایه‌های میز خود به خود بلند می‌شود نه بر اثر فشار دست؛ ولی درست معلوم نشد.)

بالاخره، این حرکت نشان داد ارتباط برقرار شده است.

بنا شد روحی که ارتباط گرفته خود را معرّفی کند. طرز معرّفی، و همچنین طرز دادن پیامها از طرف روح چنین بود که:

«مدیوم» (واسطه ارتباط یعنی همان آقای جوان) «الفبا» را از اوّل می‌شمرد: الف- ب- پ- ت ...، در هر حرفی پایه‌های میز بلند می‌شد، همان حرف به وسیله دو نفر از حضّار روی کاغذ ثبت می‌گردید، و سپس پایه میز با فشار قوی، به زمین برمی‌گشت و حروف الفبا دومرتبه از اوّل خوانده می‌شد، و

به همین ترتیب، هر حرفی که پایه میز همراه آن بلند می‌شد، یادداشت می‌گردید.

بزودی معلوم شد که روحی که با ما ارتباط گرفته، «ب ر و ج ر د ی» یعنی مرحوم آیةاللّه بروجردی است. تکانهای میز نشان می‌داد که ایشان پیامی دارند. پیام به همان ترتیب ثبت شد (نوشته آن جلسه الآن پیش من موجود است.) پیام عیناً چنین بود:

«ق ا ل ا ل ل ه ت ع ا ل ی ق و ل و ل ا ا ل ل ه ا ل ی ا ل ل ه ت ف ل ه و» و از وصل این حروف با هم این عبارت درست شد:

«قال‌اللّه تعالی: قولوا لا إله إلّا اللَّه تفلحوا»

ولی وقتی درست در حروف دقّت کردیم، دیدیم اوّلًا: در چند مورد عبارت پیام درست نیست؛ یعنی، با حروف این جمله کاملًا تطبیق نمی‌کند. ثانیاً: بعد از واو جمع در عربی معمولًا الف نوشته می‌شود و بنا بر این بعد از واو «قولوا» و «تفلحوا» می‌بایست در متن پیام، الف باشد که نبود. ثالثاً: کلمه تفلحوا با «ح» نوشته می‌شود نه «ه» که در پیام بود و از مرحوم آیةاللّه بروجردی که علاوه بر مقام شامخ علمیّت، در ادبیّات ید طولایی داشت، بسیار بعید بود که مرتکب چنین

اشتباه روشنی بشود.

ولی اشکال اوّل را نادیده گرفتیم و گفتیم شاید در گرفتن پیام دقّت نشده.

دومی را هم نادیده گرفتیم؛ چون در تلفّظ کلمه جمع، الف خوانده نمی‌شود.

و سومی را هم به دلیل این که «گیرنده پیام» قسمت آخر را با «القا» گرفت، حمل بر این کردیم که اشتباه از خود او بود نه از مرحوم آیةاللّه بروجردی (منظور از القا این است که گاهی «مدیوم» احساس می‌کند به او القا می‌شود و نیاز به حرکت میز ندارد و حروفی پی در پی به قلب او القا می‌گردد، او هم بلند می‌خواند: ت ف ل ه که اطرافیان ثبت می‌کنند.)

همه اینها قابل اغماض بود ولی یک نکته همچنان برای ما مبهم ماند و آن این که جمله (قولوا لا اله إلّا الله تفلحوا) گفتار معروف پیغمبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است و باید قال رسول اللّه گفته شود نه گفتار خدا است که قال اللّه تعالی گفته شود. این اشتباه از روح آیةاللّه بروجردی قابل اغماض نبود! و به ما حق می‌داد که در صحّت این ارتباط تردید کنیم بگذرم.

در این جا از من سؤال شد که آیا شما پرسشی از روح آیةاللّه بروجردی دارید؟

گفتم: البتّه، از ایشان بپرسید که آینده حوزه علمیّه قم چه خواهد شد؟ (زیرا در آن روزها به جهاتی از این ناحیه نگران بودیم.) ارتباط برقرار شد و به همان طریق سابق یک جواب کلّی آمد که همه از آن مطّلع بودیم و توضیح واضح بود.

در این جا چون نمی‌توانستم تنها به آن جواب کلّی قناعت کنم، خواهش کردم نشانه‌ای از ایشان بخواهید؛ از آن نشانه‌هایی که میان ما که در حیات آن مرحوم در قم بودیم و ایشان وجود داشته است؛ نشانه‌ای که جنبه خصوصی داشته باشد و دیگران از آن مطّلع نباشند، و ما را مطمئن سازد که ارتباط با روح ایشان صورت گرفته و کاملًا خاطرجمع شویم.

متأسّفانه در این جا ارتباط به علّت نامعلومی قطع شد! و نتوانستیم جواب این سؤال را از ایشان بشنویم.

در این هنگام میز مجدّداً طبق برنامه سابق به حرکت درآمد؛ معلوم شد ارتباطی برقرار شده، سؤال شد: آیا

حضرت آیةاللّه بروجردی هستید؟

امّا میز حرکت نکرد.

- پس خود را معرّفی کنید.

بزودی حروف زیر در جواب آمد: ف ق ی ه معلوم شد با روح مرحوم فقیه سبزواری ارتباط برقرار شده است.

آن فقید بدون این که ما سؤالی کرده باشیم، پیامی فرستادند که پیام با همان روش حروفی بود و متن پیام عیناً این بود: «خوب بود مجلّه‌تان طوری پخش می‌شد که جوانان تشنه، دسترسی به خواندن آن داشته باشند!» (این پیام هم کلّی بود) مجدّداً اصرار کردم با روح مرحوم آقای بروجردی تماس گرفته شود و از ایشان نشانه مورد نظر ما را بخواهند، امّا متأسّفانه ارتباط برقرار نشد!

در این اثنا مجدّداً میز به حرکت آمد. معلوم شد روح تازه‌ای با ما ارتباط برقرار ساخته. هنگامی که از او خواستند خود را معرفی کند، جواب آمد: «ژرژ هاکوپیان»! می‌گفتند این مرد در ارتباطهای قبلی هم کراراً آمده است و طبق گواهی خودش یک کشیش مسیحی بوده که در پایان عمر، مسلمان از دنیا رفته است و آدم خوب و شایسته‌ای می‌باشد.

او هم پیامی برای ما داد که در یادداشتهای آن جلسه که نزد من موجود است پیام چنین است:

«م س ی ح ی ت ع ا ق ب ت ش ک س ت م ی خ و ر د» یعنی، مسیحیّت عاقبت شکست می‌خورد. (این هم کلّی بود.)

مجدّداً اصرار نمودیم ارتباط با روح مرحوم آقای بروجردی صورت گیرد و نشانه خصوصی خواسته شود. باز هم ارتباط برقرار نشد!

جلسه ساعات حسّاسی را می‌گذرانید. از ما اصرار که نشانه‌ای که جنبه کلّی نداشته باشد، گرفته شود تا اطمینان پیدا کنیم و از روح، متأسّفانه انکار، یعنی حاضر نشد با ما تماس برقرار سازد.

در این جا صحنه عوض شد و جریانات جالبی پیش آمد که شرح آن را به خواست خدا در بحث آینده خواهید خواند.

سرانجام جلسه ارتباط با ارواح‌

در بحث گذشته به اینجا رسیدیم که:

مدیوم (واسطه ارتباط با روح) در حضور ما، به اظهار خودش، با روح مرحوم آیةاللّه بروجردی ارتباط گرفت و پیامی از ایشان برای ما نقل کرد.

ما برای این که اطمینان پیدا کنیم که راستی ارتباطی برقرار شده، و ارتباط هم با کسی جز روح آیةاللّه بروجردی نبوده است نشانه‌ای خواستیم ولی متأسّفانه به علّت نامعلومی، ارتباط قطع شد!

مجدّداً کوششی شد که ارتباط برقرار گردد ولی ارواح دیگری در وسط آمدند و ارتباط با روح مورد نظر برقرار نشد.

ما اصرار داشتیم که حتماً باید با روح مرحوم آیةاللّه بروجردی ارتباط برقرار گردد و نشانه گرفته شود، ولی مثل این که روح هم اصرار داشت که ارتباط نگیرد، و این اصرار روح، آن هم در موقعی که مطلب به «بزنگاه» رسیده بود، آدم را به «شک» می‌انداخت. اکنون به دنباله جریان توجّه کنید:

در این هنگام دیدیم میز مجدّداً به حرکت درآمد (به همان صورت که در بحث گذشته شرح داده شد) و حرکات هم شدید بود.

معلوم شد با روح سرگردانی ارتباط برقرار شده است، و به همان ترتیب سابق از روح سؤال شد، و بزودی جواب داد:

م ی س و ز م (می‌سوزم!)

پرسیده شد: تو کی هستی؟

جواب داد: ج ی ن ک (جینک!)

اهل کجا؟!

جواب داد: ا ه ل ت ب ت (اهل تبّت) در این جا از حضّار خواستند که طلب آمرزشی برای او کنند و برای نجات او دعا نمایند.

این قسمت هم گذشت، امّا من همچنان اصرار داشتم با روح مرحوم آیةاللّه بروجردی رابطه برقرار شود و نشانه بگیرند، و بعداً تصریح کردم که این نشانه می‌تواند به یکی از سه صورت باشد:

1- ایشان یکی از مسائل خصوصی که ما و ایشان از آن مطّلع بوده‌ایم، یادآوری فرمایند.

2- ما یک سؤالی کلّی از خدمت ایشان می‌کنیم ایشان پاسخ آن را به عربی بگویند، زیرا تسلّط ایشان بر ادبیّات عرب مخصوصاً آشکار بود، بعلاوه، مدیوم (همان واسطه ارتباط) معتقد بود روح به هر زبانی می‌تواند جواب دهد؛ بنابراین، ما حق داشتیم پاسخی به زبان عربی از روح مرحوم آیةاللّه بروجردی بخواهیم.

3- من مطلب معیّنی را در ذهن می‌گیرم و ایشان ذهن مرا بخوانند (زیرا آنها می‌گفتند ارواح می‌توانند ذهن افراد را بخوانند).

و منظور از همه اینها این بود که بدون تحقیق مطلبی را نپذیریم، زیرا نه عقل اجازه می‌داد- چشم و گوش بسته- تسلیم شویم، و نه خدا راضی بود!

در این هنگام صحنه دیگری پیش آمد و چون من قول داده‌ام همه چیز را برای شما بنویسم (چه خوب باشد چه بد)، جریان را عیناً در این جا می‌آورم:

میز تکان به اصطلاح سختی خورد، پیدا بود روح دیگری رابطه برقرار ساخته، امّا روح چه کسی، معلوم نبود. بزودی معلوم شد این روح ناشناس پیام مفصّلی دارد که می‌خواهد بطریق القا ادا کند نه به طریق حرکت میز (طریقه القا را در بحث گذشته شرح دادیم).

بلافاصله «مدیوم» ورقه «کاغذ» و «خودکاری» طلب کرد، سپس به نقطه نامعلومی چشم دوخت و گفت: «خواهش می‌کنم بفرمائید بفرمائید» سپس شروع به نوشتن کرد- گویا کسی به او دیکته می‌کرد و می‌نوشت! و آن دستخط عیناً پیش من موجود است. روح ناشناس به این وسیله پیام تند و خشنی به شرح زیر برای من فرستاد:

«چگونه می‌اندیشی درباره ما ناصر شیرازی؟! در حالی که خود ملبّس به لباس روحانیّت هستی! آیا انکار می‌کنی وجود روح را؟ و یا ارتباط با ارواح را؟ اشتباه نکنید که این وسیله تنها ارتباط و تماس است نه احضار! خود دانائی

به این که احضار روح، احتیاج به ریاضت دارد، و عدّه معدودی مشرک (مرتاضان هند) قادر به انجام آنند پس به فکر آزمایش و امتحان مباش! نمی‌گویم که دربست بپذیرید آنچه را که نمی‌دانید تحقیق کنید و مطالعه نمائید کتب بزرگان و پیشوایان دینتان را که صحبت کرده‌اند از وجود ارواح و این که ارتباط می‌گیرند با شما زندگان، بدینوسیله ...» و در همین‌جا ارتباط قطع شد!

من ابتدا از گفتار ضدّ و نقیض این روح جسور و عصبانی و وصله‌ای که ناحق به ما چسبانید در شگفت شدم!

دیدم از یک طرف می‌گوید: «دربست نپذیرید و آنچه را نمی‌دانید تحقیق کنید» و از طرف دیگر می‌گوید: «به فکر آزمایش و امتحان مباش!» در حیرت بودم کدامیک را قبول کنم؟!

وانگهی، این چه وصله ناجوری بود که به ما چسبانید و مرا فحش‌کاری کرد، من که نه منکر روح بودم، و نه منکر ارتباط با ارواح. من در صدد تحقیق درباره بساط میزِ گرد و دراز و ارتباطی که از این طریق مدّعی هستند، بودم؛ بعلاوه، کتب بزرگان دین را هم خیلی بیش از این آقایان مطالعه کرده بودم.

از شما چه پنهان که از این توپ و تشر روح ناشناس، من هم از میدان در نرفتم بلکه بعد به آقایان مدیومها که در آن شهر بودند، می‌گفتم: از این به بعد ارتباطهائی را که می‌خواهید برای ما با ارواح بگیرید دو شرط دیگر هم دارد:

اوّلًا: برای من با روحهای عصبانی ارتباط نگیرید.

ثانیاً: با آنها شرط کنید ما را فحش‌کاری نکنند!

باز جلسه ادامه پیدا کرد و گفتم با همه اینها، من نشانه‌ام را می‌خواهم؛ یکی از سه نشانه بالا، و بدون نشانه، مطلبی به این مهمّی را نمی‌پذیرم؛ عقل اجازه نمی‌دهد.

مدیوم که شاید تا آن وقت در جلسات خود «آدم سمجی» مثل من ندیده بود مجدّداً کوشش کرد با روح مرحوم آیةاللّه بروجردی ارتباط بگیرد. بار دیگر میز به حرکت آمد و معلوم شد تماسّ تازه‌ای برقرار شده است.

آیا پیامی دارید؟ (خطاب به روح)

میز حرکت کرد؛ یعنی، آری.

پیام به روش حروف الفبا گرفته شد. پیام این بود.

چ گ و ن ه ا س ت خ و د ر ا ب ن م ا ی ا ن ی م (چگونه است خود را بنمایانیم؟!)

با شنیدن این پیام، حالت عجیبی به همه حضّار دست داد.

همه در فکر بودند که روح چگونه می‌خواهد خود را به ما بنمایاند و نشان دهد؛ به! چقدر خوب است که چنین شود و ما خود روح را- ولو در قالب مثالی- ببینیم؛ چه منظره جالبی! دیگر همه‌چیز آفتابی خواهد شد و یقین خواهیم کرد.

من هم خود را آماده برای مشاهده روح می‌کردم؛ ولی به خود تلقین می‌نمودم مبادا تحت تأثیر وضع مجلس واقع شوم و بر اثر قدرت تخیّل، یک چیز خیالی در نظرم مجسّم شود. به هر حال با بی‌صبری انتظار داشتم این روح ناشناس را زیارت کنم!

امّا ناگهان مشاهده کردیم حال مدیوم، به هم خورد. به یک گوشه اطاق، نزدیک به سقف خیره شد؛ مثل این که نور خیره‌کننده‌ای را دیده باشد، چشم خود را جمع کرد، و سپس روی هم گذاشت و حالش منقلب‌تر گردید، و سر خود را روی میز گذارد و مدّتی مکث کرد و سپس سر خود را بلند کرد و مانند این که از خواب عمیقی بیدار شده باشد و یا از یک حادثه هولناک طولانی نجات پیدا کرده باشد؛ خسته و کسل و بسیار ناراحت به نظر می‌رسید؛ بلافاصله از پشت میز

پایین آمد و روی زمین نشست، و هنگامی که حال او عادی‌تر به نظر می‌رسید سؤال کردیم: چه دیدی که ما هیچ کدام ندیدیم؟

گفت: سیّد محترمی را دیدم با چشمی سرخ شده.

گفتم: به قیافه آیةاللّه بروجردی نبود؟

گفت: نه!

- مثلًا فکر می‌کنید که بود؟

- نمی‌دانم.

و به این ترتیب عملًا جلسه پایان یافت و ما نتوانستیم نشانه خود را از روح مرحوم آیةاللّه بروجردی بگیریم و ساعت نزدیک 12 شب بود!

و از آن وقت تا کنون هنوز در فکرم که اگر بنا شود یک روح خود را برای اطمینان خاطر نشان دهد تا او را تماشا کنند، آیا باید خودش را به ما نشان بدهد که در صدد تحقیق هستیم؛ یا به مدیوم که همه چیز را دیده و قبول دارد؟

چرا این روح ناشناس آنقدر بی‌مرحمتی کرد و لااقل خود را به ما حاضران که برای تحقیق به آن جلسه آمده بودیم نشان نداد؟

چرا روح آیةاللّه بروجردی- با آن همه اصرار و خواهش ما- از دادن یک نشانه جزئی و حتّی از برقرار ساختن ارتباط مجدّد خودداری نمود؟

چرا این «مدیومها» در بزنگاهها طفره می‌روند، و چرا آخر سر، حالشان به هم می‌خورد؟

اینها سؤالاتی بود که پاسخی برای آن نیافتیم و قضاوت آن به عهده خود شما. اینها است که همه این ارتباطها را مشکوک و فاقد ارزش علمی نشان می‌دهد.

نقاط مشکوک در این ارتباطها

صاف و صریح باید گفت: ارتباط با ارواح به دلائلی که ارائه خواهیم داد، امکان‌پذیر است و هیچ دلیلی بر انکار آن نداریم، ولی برای آن، شرایط و آمادگیهای فراوان لازم است، و مانند هر کار دیگر، تخصّص و استعداد خاصّی می‌خواهد، و بدون تخصّص، ممکن نیست.

گفتگوی ما (فعلًا) درباره موج میزگرد است که هرکس مایل باشد بتواند بدون هیچ‌گونه قید و شرط این «دستگاه ارزان‌قیمت مخابراتی عالم ارواح» را در خانه خود تهیّه کرده، وقت و بی‌وقت به وسیله آن، با جهان ارواح ارتباط برقرار سازد، و به آسانی- حتّی آسان‌تر از مراجعه به مطبّ یک پزشک ساده معمولی- با روح «بوعلی سینا»! تماس بگیرد و

برای آقازاده و خانم‌زاده و سایر اهل‌بیت نسخه طبّی- بدون حقّ ویزیت!- از ابن‌سینا دریافت دارد.

حقیقت این است که ما این موضوع را به یک سرگرمی و بازیچه شبیه‌تر می‌دانیم تا به یک واقعیّت!

مخصوصاً این روزها که کار میزگرد به ابتذال کشیده شده و تا سرحدّ یک وسیله خطرناک برای تصفیه حسابهای شخصی، یا اثبات عقاید خصوصی و مسلکی، پیش رفته است، و مستمسکی برای دروغ بستن به این و آن شده است.

موج اخیر میزگرد- مثل خیلی چیزها- از سوغاتهای غرب است که از نوشته‌ها و مجلّات آنها ترجمه شده است.

می‌گویند: در حدود 120 سال پیش این بازی در آمریکا بشدّت رواج یافت و مد روز شد، و اکنون«1» نیز وسیله بعضی از مجلّات غرب‌زده ما این سرگرمی به ضمیمه مسائل خرافی بی‌اساسی مانند «مسئله تناسخ و بازگشت روح به بدن انسانی دیگر» در محیط ما رواج یافته است.

برای این که بدانید کار ارتباط با ارواح در محیط ما به کجا کشیده شده، و به چه صورتی درآمده است، مضمون یکی از

نامه هایی که به دنبال آن دعوت عمومی، به دست ما رسیده است (با کمال معذرت) از نظر شما می‌گذرانیم:

آقای «ناشناسی» در نامه «بدون امضای» خود می‌نویسد:

ما هم به وسیله میزگرد با همان تشریفاتی که شما در مجله نوشته‌اید (بدون میخ و ...) با ارواح تماس برقرار می‌کنیم! منتها فرقی که کار ما با دیگران دارد، این است:

پس از آن که تماس برقرار شد، قلم را به دست گرفته و نوک آن را روی کاغذ می‌گذاریم، این قلم به وسیله روح متوفّی گردش کرده! پاسخ سؤالات ما را می‌نویسد؛ امّا همه حروف را متّصل و سرهم می‌نویسد«1» و گاهی هنگام احضار بعضی از ارواح، به جای روح مورد نظر، روح مزاحمی می‌آید!

مثلًا، روح یکی از فامیل را خواستیم، دستگاه به گردش آمد، امّا روح مزاحمی بود و ما سؤال و جوابهای زیر را با او ردّوبدل کردیم؛ سؤال و جوابها چنین بود:

س- شما کی هستید؟

ج- یک‌سرباز اردنی که در جنگ شش‌روزه کشته شده‌ام!

س- شما قبر و محل دفن کجاست؟«2»

ج- من قبر ندارم!

س- شما از ما چه می‌خواهید؟!

ج- احتیاج به خیرات دارم!

س- چی برای شما خیر کنیم؟

ج- شکرپنیر!!!

پس از آن که مقداری شکرپنیر برای او فرستادیم، مجدّداً او را احضار نمودیم:

س- آیا خیرات که کردیم، رسید؟

ج- بله، ممنونم!

س- آیا اظهار تشکّر از ما نمی‌کنی؟!

- بعد دیدیم یک چیزها روی کاغذ منعکس گردید و بعد که ارتباط قطع شد، نگاه کردیم، دیدیم عکس خود را کشیده است، در حالی که سلام نظامی داده است!«1»

این یک نمونه ابتذال مسئله ارتباط با میزگرد است؛ تو خود بخوان حدیث مفصّل از این مجمل!

چرا میز حرکت می‌کند؟

اکنون برگردیم به تجزیه و تحلیل موضوع میزگرد:

در مورد «حرکت میزگرد» که عدّه زیادی می‌گویند بدون هیچ‌گونه اعمال قدرتی به حرکت درمی‌آید، بیشتر چنین به نظر می‌رسد که حرکت میز، معلول تمرکز نیروی فکری خود شخص و تأثیر ناخودآگاه آن روی اعصاب دست او بوده باشد.

به این ترتیب که، شخص یا اشخاصی که دست خود را آزاد روی میز گذارده‌اند، به واسطه تمرکز فکری، و توجّه خاص به مطلبی، و تمایل به یک نوع پاسخ، نیروی درونی ناخودآگاه آنها روی اعصاب دستشان فشار وارد کرده، میز را به یک طرف گردش می‌دهد، و به همین دلیل خود او هم خیال می‌کند که میز خود به خود گردش نموده، و لذا غالباً حرکت میز، موافق «طرز تفکّر» و «نوع تمایلات» آن شخص یا اشخاص است، نه موافق روحی که مدّعی ارتباط با او هستند، و همچنین حرکت قلم روی کاغذ نیز معلول همین موضوع است.

مثلًا، کسی که شبهای جمعه برای اموات خود شکرپنیر

خیرات می‌نماید، تصوّر می‌کند که روح سرباز عرب هم شکرپنیر می‌خواهد (اگرچه خیرات به این صورت، آن‌هم با شکرپنیر اصلًا میان آنها وجود نداشته باشد.).

این تأثیر ناخودآگاه، نمونه‌های فراوان دارد؛ مثلًا، بسیار می‌شود که هنگام نوشتن نامه‌ای یا گفتگوی با شخصی، بدون توجّه، به جای نام کسی، نام دیگری را می‌بریم که مورد علاقه ماست؛ زیرا ضمیر ناخودآگاه، روی اعصاب دست یا زبان اثر می‌گذارد و آن را به طرفی می‌برد که موافق تمایل ما می‌باشد.

این موضوع در کودکان و افراد کم سن، زودتر صورت می‌گیرد و لذا بسیاری از این ارتباطات را به وسیله آنها انجام می‌دهند.

من به اصحاب میزگرد می‌گفتم: آخر اگر روح با شما تماس می‌گیرد، آیا این روح قدرت ندارد میز به این سبکی و روانی را بدون دست گذاشتن شما حرکت دهد؟!

آیا روح به آن همه قدرت از چنین کار ساده‌ای عاجز است؟

دستتان را از روی میز بردارید و از روح خواهش کنید

زحمت بکشد آن را تکان دهد ولی همه این آقایان معترفند تا دست روی میز نگذارند، میز تکان نمی‌خورد؛ این مسئله عجیبی است!

قابل توجّه این که آنچه درباره جمعی از مرتاضان و اساتید «اسپریتیسم» نقل می‌کنند، این است که آنها نه تنها می‌توانند بوسیله ارواح، میز به این روانی را بدون دست گردش دهند؛ بلکه کارهایی به درجات بالاتر از آن انجام می‌دهند.

و همان طور که در آینده بخواست خدا خواهیم گفت، بسیار می‌شود که مدیوم را دست بسته در یک قفس زندانی کرده و از هرگونه حرکت او جلوگیری به عمل می‌آورند، با این حال او به وسیله ارتباط با ارواح، کارهای حیرت‌انگیزی انجام می‌دهد؛ ولی مدّعیان میزگرد فقط می‌توانند میز را بگردانند آن هم تا دست روی آن نگذارند هیچ کاری از آنها ساخته نیست! بلند کردن پایه‌های میز هم دست کمی از گرداندن آن ندارد! و من خودم آزمایش کردم و دیدم به وسیله فشار دست می‌توان پایه‌ها را از زمین بلند کرد.

پیام ارواح‌

اکنون که علّت حرکت «میز» که تصوّر می‌شود به وسیله ارواح صورت می‌گیرد تا حدودی روشن شد، باید به بررسی پیامهایی که از ارواح دریافت می‌دارند، بپردازیم:

پیامهایی را که مدّعی هستند به وسیله «میزگرد» از ارواح دریافت می‌دارند- تا آنجا که ما دیده‌ایم- به هیچ‌وجه قابل اعتماد نیست و ارزش علمی ندارد؛ زیرا این پیامها یک عیب اصولی دارد و آن این که: یا از کلّیّاتی است که در زندگی هرکس مصداقهایی برای آن وجود دارد، و یا مربوط به مسائلی است که راهی به سوی اثبات و نفی آنها در دست نیست.

توضیح اینکه:

هرکس در زندگی خود شاهد شکستها و پیروزیهایی بوده است؛ در امتحانات و مسائل درسی، در کسب و کار و امور تجاری، در مبارزات سیاسی، در امر ازدواج، در معاشرت‌های دوستانه و مانند اینها.

ناگاه او در مجلسی حضور می‌یابد که کسی پشت میز نشسته و روی تعمّد، یا بر اثر تلقیناتی مدّعی ارتباط با ارواح است. از او خواهش می‌کنند که با فلان روح تماس بگیرد و پیامی برای این شخص بیاورد. پیام به این صورت بیرون می‌آید:

«از شکستی که برای شما پیش آمده، ناراحت نباشید، این شکست قابل جبران است.»

یا این که می‌گوید: «مواظب باشید پیروزیهای خود را به سادگی از دست ندهید!»

افراد عادی از شنیدن این سخن، بسیار تعجّب می‌کنند و تصوّر می‌نمایند که روحی از اسرار و رازهای درونشان خبر داده، در حالی که این سخن یک «کلّی گویی» بیش نبوده که برای همه ممکن است، ولی این شما هستید که آن را بر

حوادث خاصّی که در ذهنتان بوده تطبیق می‌کنید و تصوّر می‌نمایید از روی این حوادث خصوصی و شخصی پرده برداشته شده، در حالی که چنین نیست.

و یا «مثلًا» هرکس از ما، در عمر خود به دوستان و آشنایان خود خدمتهایی کرده‌ایم، و چه بسا در میان آنها افرادی بوده‌اند که قدر خدمت ما را نشناخته‌اند و ارزشی برای آن قائل نباشند، و صحنه‌های مربوط به این موضوع، در گوشه و کنار ذهن ما باقی مانده است.

ناگاه می‌شنویم کسی بدون هیچ‌گونه مقدّمه، مدّعی می‌شود که روح فلان به شما چنین پیام فرستاده: «شما به کسی نیکی کرده‌اید و او به شما بدی می‌کند امّا مکافات خود را خواهد دید! ...»

فوراً تصوّر می‌کنید این شخصِ مدّعی ارتباط، از درون شما خبر داده، و در انتظار مکافات عمل طرف خواهید نشست.

یا این که «مدیوم» مدّعی می‌شود که روح پدر شما حاضر است و می‌گوید: «من از شما راضی هستم، خیرات برای من بفرستید! ...»

روشن است این مطلب از مطالبی است که هیچ‌گونه راهی برای اثبات و نفی آن وجود ندارد که واقعاً پدر من از من راضی است یا نه.

اکنون اجازه بدهید قسمتی از پیامی را که یکی از دوستان برای من گرفته بود و با خطّ خودش موجود است برای شما نقل کنم؛ او می‌گفت در ارتباطی که من گرفتم، پیامهایی برای شما داده شده است، از جمله:

در اختیار ایشان چیزی است که خیلی آن را عزیز و محترم می‌شمارد!

بگو شما چرا کار آن کسی را که به شما مراجعه کرد، انجام ندادید؛ آن کار موجب رضای خدا است!

بقدری او را مجذوب کرده است که نهایت ندارد!

تصدیق می‌کنید این کلّیّات هرگز نمی‌تواند دلیل ارتباط با روح گردد؛ زیرا مسلّماً هر کسی چیزی دارد که عزیز و محترمش می‌شمارد، و در میان مراجعین متعدّدی که به انسان مراجعه می‌کنند ممکن است کسی باشد که کار او انجام نگرفته باشد و اگر می‌شد بهتر بود و مانند اینها.

معذرت می‌خواهم وقتی این کلّی‌گویی‌ها را می‌شنوم به یاد فالگیران قدیم می‌افتم (شاید الان هم باشند) که با چند عدد نخود، حوادث زندگی فعلی و گذشته و آینده انسان را پیش‌بینی می‌کردند؛ پس از جابه‌جا کردن چند دانه نخود روی آن خم شده و چشم به آن دوخته، چنین آغاز سخن می‌کردند:

- در همسایگی شما مرد بلندبالائی هست، از او برحذر باشید!

- خطری برای شما پیش آمده که به خیر گذشته، مواظب باشید تکرار نشود!

- تا هفته آینده یک خبر خوشی به شما می‌رسد و اگر تا هفته آینده نرسید، تا ماه آینده و یا تا سال آینده می‌رسد.

- در بچّگی کسالتی پیدا کردید که خیلی شما را ناراحت نمود!

- اسرار خود را به همه‌کس نگویید!

- خوابهای خوشی خواهید دید!

- مسافری در سفر دارید که در آینده نزدیکی بازمی‌گردد!

- زیاد برای بعضی مطالب غصّه نخورید، کم‌کم درست می‌شود!

این «جمله‌ها» در افراد عادی اثر غریبی می‌بخشد و تعجّب می‌کنند از این که این فالگیر باهوش چگونه با چهار عدد نخود، و مانند آن، همه گذشته و آینده آنها را پیش‌بینی کرد و حتّی از خوابهای آنها و مسافر آنها هم خبر داد؟!

در حالی که هیچ جای تعجّب ندارد، هرکس قاعدتاً مسافری در سفر دارد (یکی از دوستان یا بستگان) و خوابهای خوب و بدی هم می‌بیند؛ در کودکی هم همیشه سالم نبوده، لابد گاهی بیمار هم شده است؛ همسایگان او هم همه «کوتوله» نیستند! مسلّماً برای پاره‌ای از مطالب هم غصّه می‌خورد و امید است یواش‌یواش درست شود!

و یا این که در حاشیه تقویمها (مثلًا در دیماه) می‌خوانیم:

«اوضاع کواکب دلالت دارد بر وزیدن بادهای سرد، و انقلاب هوا، و نزول برف و باران در بعضی شهرها و کوهپایه‌ها، و بروز بعضی از حوادث در بعضی از ولایات، و درگذشت یکی از بزرگان در یکی از ممالک، و رونق بازار منسوجات، و عزّت لحوم و دسوم!»

و در فصل بهار (مثلًا) چنین می‌خوانیم:

«اوضاع کواکب دلالت دارد بر اعتدال هوا، و نزول بارانهای نافع و آمدن سیل در بعضی از بلاد، و میل مردم به تفرّج، و اختلاف بعضی از دول، و ظهور اراجیف در پاره‌ای از بلاد و صلاح حال بعضی از پیشه‌وران، و آفت بعضی از محصولات و ...»

ناگفته پیدا است که کشف این حقایق بزرگ! نیازی به زحمت مطالعه اوضاع کواکب و رصد کردن ثوابت و سیّارات ندارد؛ بلکه مطالعه اوضاع روزمرّه و همه ساله همین کره زمین بی‌مقدار، برای پی‌بردن به این اسرار کافی است، حتماً در فصل «بهار» و «زمستان» حوادث مزبور، آن هم در بعضی از بلاد، رخ خواهد داد!

پس چه نوع پیامهایی اطمینان‌بخش است؟

پاسخ این سؤال خیلی روشن است؛ باید پیام، پیامی باشد که انگشت روی مسائل خصوصی با تمام مشخّصات آن بگذارد و از مطالب کلّی که همه کس از آن باخبرند نباشد.

مثلًا، شما اسم چندنفر از دوستان دورتان را در نظر

بگیرید (از اسمهائی باشد که زیاد هم مأنوس نباشد)، اگر مدّعی ارتباط توانست آن اسمها را صریحاً در ذهن شما بخواند، می‌توان ادّعای او را تا حدودی پذیرفت.

یا این که شما در میان دفتر تلفن خصوصی خود، یا عمومی، نام چند نفر را بطور سرّی علامتگذاری می‌کنید، اگر مدّعی ارتباط توانست شماره تلفن همه آنها را که شما علامت گذارده‌اید، بطور صحیح بگوید، معلوم می‌شود یک مطلب عادی نیست.

منظور ما از نشانه گرفتن نیز همین چیزهاست؛ نشانه‌های خصوصی و مشخّصی که افراد عادی از آن آگاه نباشند؛ اگر کسی توانست در ارتباطات خود چنین نشانه‌هایی را بدهد، گفته‌های او را باید مورد مطالعه قرار داد، و الّا گفتن کلّیّات به هیچ‌وجه ارزش علمی در این بحث ندارد.