سرانجام جلسه ارتباط با ارواح
در بحث گذشته به اینجا رسیدیم که:
مدیوم (واسطه ارتباط با روح) در حضور ما، به اظهار خودش، با روح مرحوم آیةاللّه بروجردی ارتباط گرفت و پیامی از ایشان برای ما نقل کرد.
ما برای این که اطمینان پیدا کنیم که راستی ارتباطی برقرار شده، و ارتباط هم با کسی جز روح آیةاللّه بروجردی نبوده است نشانهای خواستیم ولی متأسّفانه به علّت نامعلومی، ارتباط قطع شد!
مجدّداً کوششی شد که ارتباط برقرار گردد ولی ارواح دیگری در وسط آمدند و ارتباط با روح مورد نظر برقرار نشد.
ما اصرار داشتیم که حتماً باید با روح مرحوم آیةاللّه بروجردی ارتباط برقرار گردد و نشانه گرفته شود، ولی مثل این که روح هم اصرار داشت که ارتباط نگیرد، و این اصرار روح، آن هم در موقعی که مطلب به «بزنگاه» رسیده بود، آدم را به «شک» میانداخت. اکنون به دنباله جریان توجّه کنید:
در این هنگام دیدیم میز مجدّداً به حرکت درآمد (به همان صورت که در بحث گذشته شرح داده شد) و حرکات هم شدید بود.
معلوم شد با روح سرگردانی ارتباط برقرار شده است، و به همان ترتیب سابق از روح سؤال شد، و بزودی جواب داد:
م ی س و ز م (میسوزم!)
پرسیده شد: تو کی هستی؟
جواب داد: ج ی ن ک (جینک!)
اهل کجا؟!
جواب داد: ا ه ل ت ب ت (اهل تبّت) در این جا از حضّار خواستند که طلب آمرزشی برای او کنند و برای نجات او دعا نمایند.
این قسمت هم گذشت، امّا من همچنان اصرار داشتم با روح مرحوم آیةاللّه بروجردی رابطه برقرار شود و نشانه بگیرند، و بعداً تصریح کردم که این نشانه میتواند به یکی از سه صورت باشد:
1- ایشان یکی از مسائل خصوصی که ما و ایشان از آن مطّلع بودهایم، یادآوری فرمایند.
2- ما یک سؤالی کلّی از خدمت ایشان میکنیم ایشان پاسخ آن را به عربی بگویند، زیرا تسلّط ایشان بر ادبیّات عرب مخصوصاً آشکار بود، بعلاوه، مدیوم (همان واسطه ارتباط) معتقد بود روح به هر زبانی میتواند جواب دهد؛ بنابراین، ما حق داشتیم پاسخی به زبان عربی از روح مرحوم آیةاللّه بروجردی بخواهیم.
3- من مطلب معیّنی را در ذهن میگیرم و ایشان ذهن مرا بخوانند (زیرا آنها میگفتند ارواح میتوانند ذهن افراد را بخوانند).
و منظور از همه اینها این بود که بدون تحقیق مطلبی را نپذیریم، زیرا نه عقل اجازه میداد- چشم و گوش بسته- تسلیم شویم، و نه خدا راضی بود!
در این هنگام صحنه دیگری پیش آمد و چون من قول دادهام همه چیز را برای شما بنویسم (چه خوب باشد چه بد)، جریان را عیناً در این جا میآورم:
میز تکان به اصطلاح سختی خورد، پیدا بود روح دیگری رابطه برقرار ساخته، امّا روح چه کسی، معلوم نبود. بزودی معلوم شد این روح ناشناس پیام مفصّلی دارد که میخواهد بطریق القا ادا کند نه به طریق حرکت میز (طریقه القا را در بحث گذشته شرح دادیم).
بلافاصله «مدیوم» ورقه «کاغذ» و «خودکاری» طلب کرد، سپس به نقطه نامعلومی چشم دوخت و گفت: «خواهش میکنم بفرمائید بفرمائید» سپس شروع به نوشتن کرد- گویا کسی به او دیکته میکرد و مینوشت! و آن دستخط عیناً پیش من موجود است. روح ناشناس به این وسیله پیام تند و خشنی به شرح زیر برای من فرستاد:
«چگونه میاندیشی درباره ما ناصر شیرازی؟! در حالی که خود ملبّس به لباس روحانیّت هستی! آیا انکار میکنی وجود روح را؟ و یا ارتباط با ارواح را؟ اشتباه نکنید که این وسیله تنها ارتباط و تماس است نه احضار! خود دانائی
به این که احضار روح، احتیاج به ریاضت دارد، و عدّه معدودی مشرک (مرتاضان هند) قادر به انجام آنند پس به فکر آزمایش و امتحان مباش! نمیگویم که دربست بپذیرید آنچه را که نمیدانید تحقیق کنید و مطالعه نمائید کتب بزرگان و پیشوایان دینتان را که صحبت کردهاند از وجود ارواح و این که ارتباط میگیرند با شما زندگان، بدینوسیله ...» و در همینجا ارتباط قطع شد!
من ابتدا از گفتار ضدّ و نقیض این روح جسور و عصبانی و وصلهای که ناحق به ما چسبانید در شگفت شدم!
دیدم از یک طرف میگوید: «دربست نپذیرید و آنچه را نمیدانید تحقیق کنید» و از طرف دیگر میگوید: «به فکر آزمایش و امتحان مباش!» در حیرت بودم کدامیک را قبول کنم؟!
وانگهی، این چه وصله ناجوری بود که به ما چسبانید و مرا فحشکاری کرد، من که نه منکر روح بودم، و نه منکر ارتباط با ارواح. من در صدد تحقیق درباره بساط میزِ گرد و دراز و ارتباطی که از این طریق مدّعی هستند، بودم؛ بعلاوه، کتب بزرگان دین را هم خیلی بیش از این آقایان مطالعه کرده بودم.
از شما چه پنهان که از این توپ و تشر روح ناشناس، من هم از میدان در نرفتم بلکه بعد به آقایان مدیومها که در آن شهر بودند، میگفتم: از این به بعد ارتباطهائی را که میخواهید برای ما با ارواح بگیرید دو شرط دیگر هم دارد:
اوّلًا: برای من با روحهای عصبانی ارتباط نگیرید.
ثانیاً: با آنها شرط کنید ما را فحشکاری نکنند!
باز جلسه ادامه پیدا کرد و گفتم با همه اینها، من نشانهام را میخواهم؛ یکی از سه نشانه بالا، و بدون نشانه، مطلبی به این مهمّی را نمیپذیرم؛ عقل اجازه نمیدهد.
مدیوم که شاید تا آن وقت در جلسات خود «آدم سمجی» مثل من ندیده بود مجدّداً کوشش کرد با روح مرحوم آیةاللّه بروجردی ارتباط بگیرد. بار دیگر میز به حرکت آمد و معلوم شد تماسّ تازهای برقرار شده است.
آیا پیامی دارید؟ (خطاب به روح)
میز حرکت کرد؛ یعنی، آری.
پیام به روش حروف الفبا گرفته شد. پیام این بود.
چ گ و ن ه ا س ت خ و د ر ا ب ن م ا ی ا ن ی م (چگونه است خود را بنمایانیم؟!)
با شنیدن این پیام، حالت عجیبی به همه حضّار دست داد.
همه در فکر بودند که روح چگونه میخواهد خود را به ما بنمایاند و نشان دهد؛ به! چقدر خوب است که چنین شود و ما خود روح را- ولو در قالب مثالی- ببینیم؛ چه منظره جالبی! دیگر همهچیز آفتابی خواهد شد و یقین خواهیم کرد.
من هم خود را آماده برای مشاهده روح میکردم؛ ولی به خود تلقین مینمودم مبادا تحت تأثیر وضع مجلس واقع شوم و بر اثر قدرت تخیّل، یک چیز خیالی در نظرم مجسّم شود. به هر حال با بیصبری انتظار داشتم این روح ناشناس را زیارت کنم!
امّا ناگهان مشاهده کردیم حال مدیوم، به هم خورد. به یک گوشه اطاق، نزدیک به سقف خیره شد؛ مثل این که نور خیرهکنندهای را دیده باشد، چشم خود را جمع کرد، و سپس روی هم گذاشت و حالش منقلبتر گردید، و سر خود را روی میز گذارد و مدّتی مکث کرد و سپس سر خود را بلند کرد و مانند این که از خواب عمیقی بیدار شده باشد و یا از یک حادثه هولناک طولانی نجات پیدا کرده باشد؛ خسته و کسل و بسیار ناراحت به نظر میرسید؛ بلافاصله از پشت میز
پایین آمد و روی زمین نشست، و هنگامی که حال او عادیتر به نظر میرسید سؤال کردیم: چه دیدی که ما هیچ کدام ندیدیم؟
گفت: سیّد محترمی را دیدم با چشمی سرخ شده.
گفتم: به قیافه آیةاللّه بروجردی نبود؟
گفت: نه!
- مثلًا فکر میکنید که بود؟
- نمیدانم.
و به این ترتیب عملًا جلسه پایان یافت و ما نتوانستیم نشانه خود را از روح مرحوم آیةاللّه بروجردی بگیریم و ساعت نزدیک 12 شب بود!
و از آن وقت تا کنون هنوز در فکرم که اگر بنا شود یک روح خود را برای اطمینان خاطر نشان دهد تا او را تماشا کنند، آیا باید خودش را به ما نشان بدهد که در صدد تحقیق هستیم؛ یا به مدیوم که همه چیز را دیده و قبول دارد؟
چرا این روح ناشناس آنقدر بیمرحمتی کرد و لااقل خود را به ما حاضران که برای تحقیق به آن جلسه آمده بودیم نشان نداد؟
چرا روح آیةاللّه بروجردی- با آن همه اصرار و خواهش ما- از دادن یک نشانه جزئی و حتّی از برقرار ساختن ارتباط مجدّد خودداری نمود؟
چرا این «مدیومها» در بزنگاهها طفره میروند، و چرا آخر سر، حالشان به هم میخورد؟
اینها سؤالاتی بود که پاسخی برای آن نیافتیم و قضاوت آن به عهده خود شما. اینها است که همه این ارتباطها را مشکوک و فاقد ارزش علمی نشان میدهد.