دعاى ندبه
دعاى ندبه ابراز عشق و علاقه و دعا براى تعجيل ظهور حضرت ولىّ عصر ـ عجّل الله تعالى فرجه الشّريف ـ است; ين دعا به جهت اظهار ناله و اندوهى که به خاطر مصائب خاندان پيامبر(صلى الله عليه وآله) و دورى حضرت مهدى(عليه السلام) در آن منعکس شده، ندبه ناميده شده است. مستحب است ين دعا در اعياد چهارگانه: جمعه، عيد فطر، عيد قربان و عيد غدير خوانده شود.
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
به نام خداوند بخشنده مهربان
اَلْحَمْدُ للهِِ رَبِّ الْعالَمينَ، وَصَلَّى اللهُ عَلى سَيدِنا مُحَمَّد نَبِيهِ وَآلِهِ، وَسَلَّمَ
ستيش خاص خدا پروردگار جهانيان استو درود خدا بر آقاى ما محمّد پيامبرش و بر آل او و سلام
تَسْليماً، اَللّـهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ عَلى ما جَرى بِهِ قَضآئُکَ فى اَوْلِيآئِکَ، اَلَّذينَ
کاملى بر يشان باد خديا از آن توست ستيش بر آنچه جارى شد بدان قضا و قدر تو درباره بندگان مقربت آنان که
اسْتَخْلَصْتَهُمْ لِنَفْسِکَ وَ دينِکَ، اِذِ اخْتَرْتَ لَهُمْ جَزيلَ ما عِنْدَکَ مِنَ النَّعيمِ
خالص گردانيدى آنان را براى خود و دين خود چون انتخاب کردى براى آنها آن نعمت
الْمُقيمِ، اَلَّذى لا زَوالَ لَهُ وَلاَ اضْمِحْلالَ، بَعْدَ اَنْ شَرَطْتَ عَلَيهِمُ الزُّهْدَ فى
شيان و پيدارى که نزد توست آن نعمتى که زوال و نابودى بريش نيست، (و ين) پس از آنى (بود که) با آنها شرط کردى تا کناره گيرند
دَرَجاتِ هذِهِ الدُّنْيا الدَّنِيةِ، وَزُخْرُفِها وَزِبْرِجِها، فَشَرَطُوا لَکَ ذلِکَ،
از درجات (و رياستهاى) ين دنياى پست و از زيب و زيورش و آنها نيز ين شرط تو را پذيرفتند
وَعَلِمْتَ مِنْهُمُ الْوَفآءَ بِهِ، فَقَبِلْتَهُمْ وَقَرَّبْتَهُمْ، وَقَدَّمْتَ لَهُمُ الذِّکْرَ الْعَلِىَّ،
و تو نيز وفاى آنان را به ين شرط دانستى و پذيرفتيشان و مقرّب درگاهشان کردى و مقرر داشتى از پيش براى يشان نامى بلند
وَالثَّنآءَ الْجَلِىَّ، وَاَهْبَطْتَ عَلَيهِمْ مَلآئِکَتَکَ، وَکَرَّمْتَهُمْ بِوَحْيکَ، وَرَفَدْتَهُمْ
و ثنيى آشکار و فرو فرستادى بريشان فرشتگانت را و گرامى داشتى آنان را به وحى خود و ياريشان کردى
بِعِلْمِکَ،وَجَعَلْتَهُمُ الذَّريعَةَ اِلَيکَ،وَالْوَسيلَةَ اِلى رِضْوانِکَ، فَبَعْضٌ اَسْکَنْتَهُ
به علم خود و قرارشان دادى واسطه درگاهت و وسيله اى بسوى خشنوديت پس برخى را
جَنَّتَکَ اِلى اَنْ اَخْرَجْتَهُ مِنْها،وَبَعْضٌ حَمَلْتَهُ فى فُلْکِکَ، وَنَجَّيتَهُ وَمَنْ آمَنَ
در بهشت جا دادى تا آنگاه که از آن جا بيرونش آوردى و برخى را در کشتى خود سوار کردى و او و همراهانش
مَعَهُ مِنَ الْهَلَکَةِ بِرَحْمَتِکَ، وَبَعْضٌ اتَّخَذْتَهُ لِنَفْسِکَ خَليلاً، وَسَئَلَکَ لِسانَ
را که يمان آورده بودند به مهر خود از هلاکت نجات دادى و برخى را براى خود خليل گرفتى و او از تو درخواست کرد
صِدْق فِى الاْخِرينَ فَاَجَبْتَهُ، وَجَعَلْتَ ذلِکَ عَلِياً، وَبَعْضٌ کَلَّمْتَهُ مِنْ
نام نيک را در امتهاى ينده و تو اجابت کردى و نام او را بلند گرداندى و با برخى از ميان درخت
شَجَرَة تَکْليماً، وَجَعَلْتَ لَهُ مِنْ اَخيهِ رِدْءاً وَوَزيراً، وَبَعْضٌ اَوْلَدْتَهُ مِنْ
بطور مخصوصى سخن گفتى و براى او برادرش رياور و وزير گردانيدى و برخى را
غَيرِ اَب، وَآتَيتَهُ الْبَيناتِ، وَيدْتَهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ، وَکُلٌّ شَرَعْتَ لَهُ شَريعَةً،
بدون پدر بوجود آوردى و نشانه هاى آشکارى به او دادى و به روح القدس (جبرئيل) يارى فرمودى و براى همه آنها دين و قانونى مقرر داشتى
وَنَهَجْتَ لَهُ مِنْهاجاً، وَتَخَيرْتَ لَهُ اَوْصِيآءَ مُسْتَحْفِظاً بَعْدَ مُسْتَحْفِظ، مِنْ
و بريش طريقه و برنامه اى قرار دادى و اوصييى براى او انتخاب کردى تا يکى پس از ديگرى نگهبان باشد از
مُدَّة اِلى مُدَّة، اِقامَةً لِدينِکَ، وَحُجَّةً عَلى عِبادِکَ، وَلِئَلاَّ يزُولَ الْحَقُّ عَنْ
زمانى تا زمانى تا برپا ماند دين تو و حجتى باشند بر بندگانت و تا زائل نگردد (دين) حق از
مَقَرِّهِ، وَيغْلِبَ الْباطِلُ عَلى اَهْلِهِ، وَلا يقُولَ اَحَدٌ لَوْلا اَرْسَلْتَ اِلَينا رَسُولاً
جاى خود و تا پيروز نگردد باطل بر اهل حق و کسى نگويد چرا نفرستادى بسوى ما پيامبرى
مُنْذِراً، وَاَقَمْتَ لَنا عَلَماً هادِياً، فَنَتَّبِعَ ياتِکَ مِنْ قَبْلِ اَنْ نَذِلَّ وَنَخْزى،
که ما را بترساند و چرا بپا نداشتى پرچمى راهنما تا پيروى کنيم از يات تو پيش از آن که خوار و رسوا گرديم
اِلى اَنِ انْتَهَيتَ بِالاَْمْرِ اِلى حَبيبِکَ وَ نَجيبِکَ مُحَمَّد صَلَّى اللهُ عَلَيهِ وَآلِهِ،
تا ين که رساندى کار را بدست حبيب خود و برگزيده ات (حضرت) محمّد صلى الله عليه و آله
فَکانَ کَمَا انْتَجَبْتَهُ سَيدَ مَنْ خَلَقْتَهُ، وَصَفْوَةَ مَنِ اصْطَفَيتَهُ، وَاَفْضَلَ مَنِ
و او چنان بود که او را برگزيدى بزرگ آفريدگانت و برگزيده برگزيدگانت و برترين
اجْتَبَيتَهُ، وَاَکْرَمَ مَنِ اعْتَمَدْتَهُ،قَدَّمْتَهُ عَلى اَنْبِيآئِکَ، وَبَعَثْتَهُ اِلَى الثَّقَلَينِ مِنْ
انتخاب شدگانت و گرامى ترين معتمدين تو بود و او را بر پيمبرانت مقدّم داشتى و بسوى جن و انس از بندگانت مبعوث فرمودى
عِبادِکَ، وَاَوْطَاْتَهُ مَشارِقَکَ، وَمَغارِبَکَ، وَسَخَّرْتَ لَهُ الْبُراقَ، وَعَرَجْتَ بِهِ
و مشرقها و مغربهاى عالم را زير پيش گذاردى و براق را مسخر او گرداندى و به آسمان خود
(بِرُوحِهِ) اِلى سَمآئِکَ،وَاَوْدَعْتَهُ عِلْمَ ما کانَ وَما يکُونُ اِلَى انْقِضآءِ خَلْقِکَ،
او را بالا بردى و علم گذشته و ينده را تا هنگام پيان آفرينش به او سپردى
ثُمَّ نَصَرْتَهُ بِالرُّعْبِ، وَحَفَفْتَهُ بِجَبْرَئيلَ وَميکآئيلَ، وَ الْمُسَوِّمينَ مِنْ
آنگاه او را بوسيله ترس و رعب (در دل دشمنش) يارى کردى و گرداگردش جبرئيل و ميکائيل و فرشتگان
مَلآئِکَتِکَ، وَ وَعَدْتَهُ اَنْ تُظْهِرَ دينَهُ عَلَى الدّينِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ،
نشاندارت را واداشتى و به او وعده دادى که دينش را بر همه دينها پيروز گردانى اگرچه مشرکان نپسندند،
وَذلِکَ بَعْدَ اَنْ بَوَّئْتَهُ مُبَوَّءَ صِدْق مِنْ اَهْلِهِ،وَجَعَلْتَ لَهُ وَلَهُمْ اَوَّلَ بَيت وُضِعَ
و ين جريان پس از آنى بود که جيگيرش کردى در جيگاه راستى از خاندانش (براى حفظ دين) و قرار دادى براى او و خاندانش نخستين خانه اى
لِلنّاسِ، لَلَّذى بِبَکَّةَ مُبارَکاً وَهُدىً لِلْعالَمينَ، فيهِ ياتٌ بَيناتٌ، مَقامُ
را که براى مردم بنا شد که مکه است و ميه برکت و موجب راهنميى جهانيان است و در آن نشانه هاى آشکارى است چون مقام
اِبْراهيمَ،وَمَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً،وَقُلْتَ اِنَّما يريدُ اللهُ لِيذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ
ابراهيم و هر که در آن دريد يمن است، و فرمودى: «جز ين نيست که خدا اراده فرموده تا دور کند از شما خاندان پليدى را
اَهْلَ الْبَيتِ، وَيطَهِّرَکُمْ تَطْهيراً، ثُمَّ جَعَلْتَ اَجْرَ مُحَمَّد صَلَواتُکَ عَلَيهِ وَآلِهِ
و بخوبى شما را پاک گرداند» آنگاه مزد محمّد را که درودهاى تو بر او و آلش باد
مَوَدَّتَهُمْ فى کِتابِکَ، فَقُلْتَ قُلْ لا اَسْئَلُکُمْ عَلَيهِ اَجْراً اِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِى
در کتاب خود دوستى و مودّت يشان قرار دادى و فرمودى: «بگو من از شما براى رسالت مزدى نخواهم جز دوستى
الْقُرْبى، وَقُلْتَ ما سَئَلْتُکُمْ مِنْ اَجْر فَهُوَ لَکُمْ، وَقُلْتَ ما اَسْئَلُکُمْ عَلَيهِ مِنْ
خويشانم» و فرمودى: «آنچه مزد از شما خواستم آن هم بسود شماست» و فرمودى: «من از شما براى رسالت
اَجْر اِلاَّ مَنْ شآءَ اَنْ يتَّخِذَ اِلى رَبِّهِ سَبيلاً، فَکانُوا هُمُ السَّبيلَ اِلَيکَ،
مزدى نخواهم مگر کسى که بخواهد بسوى پروردگار خويش راهى پيش گيرد» و ينها بودند آن راه بسوى تو
وَالْمَسْلَکَ اِلى رِضْوانِکَ، فَلَمَّاانْقَضَتْ يامُهُ، اَقامَ وَلِيهُ عَلِىَّ بْنَ اَبيطـالِب
و طريقه سلوک بسوى خشنوديت و چون روزگار آن حضرت سپرى شد برگماشت على بن ابى طالب را
صَلَواتُکَ عَلَيهِما وَ آلِهِما هادِياً، اِذْ کانَ هُوَ الْمُنْذِرَ وَلِکُلِّ قَوْم هاد، فَقالَ
که درودهاى تو بر هر دوى آنها و بر آلشان باد براى راهنميى زيرا که او بيم دهنده و راهنماى هر ملتى بود، و در برابر
وَالْمَلاَُ اَمامَهُ مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ، اَللّـهُمَّ والِ مَنْ والاهُ، وَعادِ مَنْ
مردمى که نزدش حاضر بودند فرمود: هر که من مولا و سرپرست اويم على مولاى اوست خديا دوست دار هر که دوستش دارد و دشمن دار هر که
عاداهُ، وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ، وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ، وَ قالَ مَنْ کُنْتُ اَنَا نَبِيهُ فَعَلِىٌّ
دشمنش باشد و يارى کن هر که ياريش کند و خوار کن هر که ياريش نکند، و فرمود: هر که من پيامبر او هستم على
اَميرُهُ، وَقالَ اَنـَا وَعَلِىٌّ مِنْ شَجَرَة واحِدَة، وَسائِرُ النّاسِ مِنْ شَجَر شَتّى،
امير و فرمانرواى اوست، و فرمود: من و على هر دو از يک درخت هستيم و سير مردم از درختهاى متفرقى هستند،
وَاَحَلَّهُ مَحَلَّ هارُونَ مِنْ مُوسى، فَقال لَهُ اَنْتَ مِنّى بِمَنْزِلَةِ هارُونَ مِنْ
و رتبه او را نسبت به خود چون رتبه هارون نسبت به موسى قرار داد و بدو فرمود: مقام تو در پيش من مانند مقام هارون است از
مُوسى،اِلاَّ اَنَّهُ لا نَبِىَّ بَعْدى، وَزَوَّجَهُ ابْنَتَهُ سَيدَةَ نِسآءِ الْعالَمينَ، وَاَحَلَّ لَهُ
موسى جز ين که پيامبرى پس از من نيست و تزويج کرد به او دخترش بانوى زنان جهانيان را و حلال کرد براى او
مِنْ مَسْجِدِهِ ما حَلَّ لَهُ، وَسَدَّ الاَْبْوابَ اِلاَّ بابَهُ، ثُمَّ اَوْدَعَهُ عِلْمَهُ وَ حِکْمَتَهُ،
از مسجدش آنچه براى خود او حلال بود، و ببست درهاى مسجد را جز در خانه على را، سپس علم و حکمت خود را به او سپرد
فَقالَ اَنَا مَدينَةُ الْعِلْمِ وَعَلِىٌّ بابُها، فَمَنْ اَرادَ الْمَدينَةَ وَالْحِکْمَةَ،فَلْياْتِها مِنْ
و فرمود: من شهر علمم و على دَرِ آن شهر است پس هر که خواهد بدين شهر دريد و حکمت خواهد بيد از
بابِها، ثُمَّ قالَ اَنْتَ اَخى وَوَصِيى وَوارِثى، لَحْمُکَ مِنْ لَحْمى، وَدَمُکَ
دَرِ آن دريد، سپس فرمود: تويى برادر من و وصى من و وارث من گوشتت از گوشت من و خونت
مِنْ دَمى، وَسِلْمُکَ سِلْمى، وَحَرْبُکَ حَرْبى، وَاليمانُ مُخالِطٌ لَحْمَکَ
از خون من است صلح تو صلح من و جنگ تو جنگ من است و يمان با گوشت
وَدَمَکَ، کَما خالَطَ لَحْمى وَدَمى، وَاَنْتَ غَداً عَلَى الْحَوْضِ خَليفَتى،
و خون تو آميخته شده چنانچه با گوشت و خون من آميخته و تو در فرداى محشر بر سر حوض (کوثر) جانشين منى
وَاَنْتَ تَقْضى دَينى، وَ تُنْجِزُ عِداتى، وَشيعَتُکَ عَلى مَنابِرَ مِنْ نُور، مُبْيضَّةً
و تو مى پردازى قرض مرا و وفا مى کنى به وعده هاى من و شيعيانت بر منبرهيى از نور با روهاى (نورانى و) سفيد
وُجُوهُهُمْ حَوْلى فِى الْجَنَّةِ، وَهُمْ جيرانى، وَلَوْلا اَنْتَ يا عَلِىُّ لَمْ يعْرَفِ
در بهشت اطراف منند و آنها همسيگان منند و اگر تو نبودى اى على مؤمنان پس از من
الْمُؤْمِنُونَ بَعْدى، وَکانَ بَعْدَهُ هُدىً مِنَ الضَّلالِ، وَنُوراً مِنَ الْعَمى، وَ حَبْلَ
شناخته نمى شدند، و آن جناب پس از رسول خدا راهنماى گمراهى و روشنيى از کورى جهالت و رشته
اللهِ الْمَتينَ،وَصِراطَهُ الْمُسْتَقيمَ، لا يسْبَقُ بِقَرابَة فى رَحِم، وَلا بِسابِقَة فى
محکم خدا و راه راست او بود، کسى پيشى نگرفت بر او در نزديکى خويشاوندى به رسول خدا و نه از نظر سابقه در
دين، وَلا يلْحَقُ فى مَنْقَبَة مِنْ مَناقِبِهِ، يحْذُو حَذْوَ الرَّسُولِ صَلَّى اللهُ
دين و نه کسى توانست در يکى از منقبتها به او برسد، همانند رسول خدا بود که درود خدا
عَلَيهِما وَآلِهِما، وَيقاتِلُ عَلَى التَّاْويلِ، وَ لا تَاْخُذُهُ فِى اللهِ لَوْمَةُ لآئِم، قَدْ
بر هر دوى يشان باد و او بود که بر طبق تأويل و باطن قرآن مى جنگيد و درباره خدا باکى از سرزنش ملامت کنندگان نداشت
وَتَرَ فيهِ صَناديدَ الْعَرَبِ، وَقَتَلَ اَبْطالَهُمْ وَناوَشَ ذُؤْبانَهُمْ، فَاَوْدَعَ قُلُوبَهُمْ
در راه خدا خون بزرگان عرب را به خاک ريخت و دلاورانشان را بکشت و با گرگانشان درافتاد و همين سبب شد
اَحْقاداً بَدْرِيةً وَخَيبَرِيةً وَحُنَينِيةً وَغَيرَهُنَّ، فَاَضَبَّتْ عَلى عَداوَتِهِ، وَ
در دلهاى يشان کينه ها بگذارد کينه هاى جنگ بدر و خيبر و حنين و غير آنها پس دشمنى او را به دل گرفتند و
اَکَبَّتْ عَلى مُنابَذَتِهِ، حَتّى قَتَلَ النّاکِثينَ وَالْقاسِطينَ وَالْمارِقينَ، وَلَمّا
به جنگ و مخالفت با او برخاستند تا کشتار کرد با پيمان شکنان (طلحه و زبير و همراهان) و زورگويان و از دين بيرون رفتگان (اصحاب نهروان) و چون
قَضى نَحْبَهُ، وَقَتَلَهُ اَشْقَى الاْخِرينَ يتْبَعُ اَشْقَى الاَْوَّلينَ، لَمْ يمْتَثَلْ اَمْرُ
درگذشت و شقى ترين مردم پسينيان که پيروى کرد از شقى ترين پيشينيان او را کشت امتثال نشد از دستور
رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيهِ وَآلِهِ فِى الْهادينَ بَعْدَ الْهادينَ، وَالاُْمَّةُ مُصِرَّةٌ
رسول خدا صلى الله عليه و آله که درباره راهنميان دين يکى پس از ديگرى فرموده بود و امت پافشارى
عَلى مَقْتِهِ، مُجْتَمِعَةٌ عَلى قَطيعَةِ رَحِمِهِ، وَاِقْصآءِ وُلْدِهِ، اِلاَّ الْقَليلَ مِمَّنْ
بر دشمنى آن حضرت کردند و گرد آمدند براى قطع رحم او و تبعيد (و آواره) فرزندانش جز اندکى
وَفى لِرِعيةِ الْحَقِّ فيهِمْ، فَقُتِلَ مَنْ قُتِلَ، وَسُبِىَ مَنْ سُبِىَ، وَاُقْصِىَ مَنْ
از کسانى که وفا کردند در رعيت کردن حق در يشان و در نتيجه جمعى کشته و گروهى اسير و دسته اى از وطن
اُقْصِىَ،وَجَرَى الْقَضآءُ لَهُمْ بِما يرْجى لَهُ حُسْنُ الْمَثُوبَةِ، اِذْ کانَتِ الاَْرْضُ
آواره گشتند و قلم تقديرو قضا طورى بر يشان جارى شد که اميد پاداش نيک در آن مى رود زيرا (کره) زمين
للهِِ يورِثُها مَنْ يشآءُ مِنْ عِبادِهِ، وَالْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ، وَسُبْحانَ رَبِّنا اِنْ کانَ
از خداست و به هر که از بندگانش که بخواهد آن را ارث دهد و بدو واگذارد و سرانجام از آنِ پرهيزکاران است و منزه است پروردگار ما که حتماً
وَعْدُ رَبِّنا لَمَفْعُولاً، وَلَنْ يخْلِفَ اللهُ وَعْدَهُ وَ هُوَ الْعَزيزُ الْحَکيمُ، فَعَلَى
وعده پروردگارمان انجام شدنى است و خدا خلف وعده نمى کند واوست نيرومند فرزانه پس بر
الاَْطـائِبِ مِنْ اَهْلِ بَيتِ مُحَمَّد وَعَلِىٍّ صَلَّى اللهُ عَلَيهِما وَ آلِهِما، فَلْيبْکِ
پاکيزگان از خاندان محمّد و على درود خدا بر هر دو يشان و آلشان باد بيد گريه کنندگان
الْباکُونَ، وَياهُمْ فَلْينْدُبِ النّادِبُونَ، وَلِمِثْلِهِمْ فَلْتَذْرَفِ الدُّمُوعُ، وَلْيصْرُخِ
بگريند و بر آنها بيد زارى کنندگان زارى کنند و براى امثال آنها بيد اشکها روان گردد و فرياد زنندگان
الصّارِخُونَ، وَ يضِجَّ الضّآجُّونَ، وَيعِجَّ الْعآجُّوَن، ينَ الْحَسَنُ ينَ
فرياد زنند و شيون کنندگان شيون کنند و خروش کنندگان خروش سر دهند کجاست حسن؟ و کجاست
الْحُسَينُ، ينَ اَبْنآءُ الْحُسَينِ، صالِحٌ بَعْدَ صالِح، وَ صادِقٌ بَعْدَ صادِق،
حسين؟ و کجيند فرزندان حسين؟ شيسته اى پس از شيسته ديگر و راستگويى پس از راستگوى ديگر
ينَ السَّبيلُ بَعْدَ السَّبيلِ، ينَ الْخِيرَةُ بَعْدَ الْخِيرَةِ، ينَ الشُّمُوسُ الطّالِعَةُ،
کجاست آن راه حق پس از راه ديگر؟ کجيند برگزيدگان هر يک پس از ديگرى؟ کجيند خورشيدهاى تابان؟
ينَ الاَْقْمارُ الْمُنيرَةُ، ينَ الاَْنْجُمُ الزّاهِرَةُ، ينَ اَعْلامُ الدّينِ وَ قَواعِدُ
کجيند ماههاى نور افشان؟ کجيند اختران فروزان؟ کجيند بزرگان دين و پيه هاى
الْعِلْمِ، ينَ بَقِيةُ اللهِ الَّتى لا تَخْلُو مِنَ الْعِتْرَةِ الْهادِيـَةِ، يـْنَ الـْمُعَدُّ لِـقَطْعِ
دانش؟ کجاست بجا مانده خدا که بيرون از خاندان عترت راهنما نيست؟ کجاست آنکه آماده شده براى
دابِرِ الظَّلَمَةِ، ينَ الْمُنْتَظَرُ لاِِقـامَةِ الاَْمْتِ وَاْلعِوَجِ، ينَ الْمُرْتَجى لاِِزالَةِ
ريشه کن ساختن ستمگران؟ کجاست آنکه چشم براهش هستند براى راست کردن نادرستيها و کجيها؟ کجاست آن ميه اميد براى از بين بردن
الْجَوْرِ وَالْعُدْوانِ، ينَ الْمُدَّخَرُ لِتَجْديدِ الْفَرآئِضِ وَ السُّنَنِ، ينَ الْمُتَخَيرُ
ستم و تجاوز؟ کجاست آنکه ذخيره شده براى نو کردن فريضه ها و سنتهاى دين؟ کجاست آن کس که انتخاب گشته
لاِِعادَةِ الْمِلَّةِ وَالشَّريعَةِ، ينَ الْمُؤَمَّلُ لاِِحْيآءِ الْکِتابِ وَحُدُودِهِ، ينَ
براى برگرداندن کيش و يين؟ کجاست آن که آرزويش داريم براى زنده کردن قرآن و حدود آن؟ کجاست
مُحْيى مَعالِمِ الدّينِ وَ اَهْلِهِ، ينَ قاصِمُ شَوْکَةِ الْمُعْتَدينَ، ينَ هادِمُ اَبْنِيةِ
زنده کننده آثار دين و اهل دين؟ کجاست درهم شکننده شوکت زورگويان؟ کجاست ويران کننده بناهاى
الشِّرْکِ وَالنِّفاقِ، ينَ مُبيدُ اَهْلِ الْفُسُوقِ وَ الْعِصْيانِ وَ الطُّغْيانِ، ينَ
شرک و دو رويى؟ کجاست نابود کننده اهل فسق و گناه و طغيان؟ کجاست
حاصِدُ فُرُوعِ الْغَىِّ وَالشِّقاقِ، ينَ طامِسُ آثارِ الزَّيغِ وَ الاَْهْوآءِ، ينَ
آنکه شاخه هاى گمراهى و اختلاف را ببرد؟ کجاست محو کننده آثار کجروى و هوا و هوسها؟ کجاست
قاطِعُ حَبآئِلِ الْکِذْبِ وَالاِْفْتِرآءِ، ينَ مُبيدُ الْعُتاةِ وَالْمَرَدَةِ، ينَ مُسْتَاْصِلُ
پاره کننده دامهاى دروغ و بهتان؟ کجاست نابودکننده سرکشان و متمردان؟ کجاست ريشه کن کننده
اَهْلِ الْعِنادِ وَالتَّضْليلِ وَالاِْلْحادِ، ينَ مُعِزُّ الاَْوْلِيآءِ وَمُذِلُّ الاَْعْدآءِ، ينَ
ستيزه جويان و گمراهان و بى دينان؟ کجاست عزت بخش دوستان و خوار کننده دشمنان؟ کجاست
جامِعُ الْکَلِمَةِ عَلَى التَّقْوى، ينَ بابُ اللهِ الَّذى مِنْهُ يؤْتى، ينَ وَجْهُ اللهِ
گردآورنده سخنان بر پرهيزکارى؟ کجاست آن درگاه خداوند که از آن جا بسوى خدا روند؟ کجاست آن يينه خديى
الَّذى اِلَيهِ يتَوَجَّهُ الاَْوْلِيآءُ، ينَ السَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَينَ الاَْرْضِ وَالسَّمآءِ،
که بسويش توجه کنند اوليا؟ کجاست آن سبب خديى که پيوست است ميان زمين و آسمان؟
ينَ صاحِبُ يوْمِ الْفَتْحِ وَ ناشِرُ ريةِ الْهُدى، ينَ مُؤَلِّفُ شَمْلِ الصَّلاحِ
کجاست آن فرمانرواى روز فتح و پيروزى و برافرازنده پرچم هديت و راهنميى؟ کجاست گردآورنده شيستگى
وَالرِّضا، ينَ الطّالِبُ بِذُحُولِ الاَْنْبِيآءِ وَاَبْنآءِ الاَْنْبِيآءِ، ينَ الطّالِبُ بِدَمِ
و خشنودى (حق)؟ کجاست خواهنده خون پيمبران و فرزندان پيمبران؟ کجاست خواهنده خون
الْمَقْتُولِ بِکَرْبَلآءَ، ينَ الْمَنْصُورُ عَلى مَنِ اعْتَدى عَلَيهِ وَافْتَرى، ينَ
کشته کربلا؟ کجاست آن يارى شده و پيروزمند بر کسانى که بر او ستم کردند و دروغ بستند؟ کجاست
الْمُضْطَرُّ الَّذى يجابُ اِذا دَعى، ينَ صَدْرُ الْخَلائِقِ ذُوالْبِرِّ وَالتَّقْوى، ينَ
آن درمانده اى که چون دعا کند به اجابت رسد؟ کجاست صدر مخلوقات عالم آن نيکوکار با تقوا؟ کجاست
ابْنُ النَّبِىِّ الْمُصْطَفى، وَ ابْنُ عَلِىٍّ الْمُرْتَضى، وَابْنُ خَديجَةَ الْغَرّآءِ، وَابْنُ
فرزند پيامبر برگزيده و فرزند على مرتضى و فرزند خديجه روشن سيما و فرزند
فاطِمَةَ الْکُبْرى،بِاَبى اَنْتَ وَاُمّى وَنَفْسى لَکَ الْوِقآءُ وَالْحِمى،يا بْنَ السّادَةِ
فاطمه کبرى؟ پدر و مادرم بفديت و خودم بلاگردان و سپر پيش روى تو باشم اى فرزند بزرگان
الْمُقَرَّبينَ، يا بْنَ النُّجَبآءِ الاَْکْرَمينَ، يا بْنَ الْهُداةِ الْمَهْدِيينَ، يا بْنَ الْخِيرَةِ
مقرّب درگاه حق اى فرزند نجيبان گرامى اى فرزند راهنميان راه يافته اى فرزند نيکان
الْمُهَذَّبينَ، يا بْنَ الْغَطارِفَةِ الاَْنْجَبينَ، يا بْنَ الاَْطآئِبِ الْمُطَهَّرينَ، يا بْنَ
پاکيزه اى فرزند گراميان برگزيده اى فرزند پاکان پاکيزه اى فرزند
الْخَضارِمَةِ الْمُنْتَجَبينَ،يا بْنَ الْقَماقِمَةِ الاَْکْرَمينَ، يا بْنَ الْبُدُورِ الْمُنيرَةِ، يا
جوانمردان پرجود برگزيده اى فرزند درياهاى بخشش و عطاى گرامى اى فرزند ماههاى نور افشان اى فرزند
بْنَ السُّرُجِ الْمُضيئَةِ، يا بْنَ الشُّهُبِ الثّاقِبَةِ، يا بْنَ الاَْنْجُمِ الزّاهِرَةِ، يا بْنَ
چراغهاى تابان اى فرزند ستارگان فروزان اى فرزند اختران درخشان اى فرزند
السُّبُلِ الْواضِحَةِ، يا بْنَ الاَْعْلامِ الّلآئِحَةِ، يا بْنَ الْعُلُومِ الْکامِلَةِ، يا بْنَ
راههاى روشن اى فرزند نشانه هاى آشکار اى فرزند دانشهاى کامل اى فرزند
السُّنَنِ الْمَشْهُورَةِ، يا بْنَ الْمَعالِمِ الْمَأثُورَةِ، يا بْنَ الْمُعْجِزاتِ الْمَوْجُودَةِ،
يينهاى معروف و مشهور اى فرزند آثار و معالم رسيده (از خدا و انبيا) اى فرزند معجزات موجود
يا بْنَ الدَّلائِلِ الْمَشْهُودَةِ، يا بْنَ الصـِّراطِ الْمُسْتَقيمِ، يا بْنَ النَّبَأِ الْعَظيمِ،
اى فرزند دليلهاى آشکار اى فرزند راه مستقيم اى فرزند آن خبر بسيار بزرگ اى فرزند
يا بْنَ مَنْ هُوَ فى اُمِّ الْکِتابِ لَدَى اللهِ عَلِىٌّ حَکيمٌ،يابْنَ الياتِ وَالْبَيناتِ،
کسى که در دفتر اصلى نزد خدا «على» (والا) و فرزانه است اى فرزند يات و نشانه هاى آشکار
يا بْنَ الدَّلائِلِ الظّاهِراتِ، يا بْنَ الْبَراهينِ الْواضِحاتِ الْباهِراتِ، يا بْنَ
اى فرزند دليلهاى هويدا اى فرزند برهانهاى نميان روشن اى فرزند
الْحُجَجِ الْبالِغاتِ، يا بْنَ النِّعَمِ السّابِغاتِ، يا بْنَ طه وَ الْمُحْکَماتِ، يا بْنَ
حجتهاى رسا اى فرزند نعمتهاى شيان و فراوان اى فرزند طه و يات محکم قرآن اى فرزند
يس وَالذّارِياتِ، يا بْنَ الطُّورِ وَالْعادِياتِ، يا بْنَ مَنْ دَنى فَتَدَلّى، فَکانَ
سوره يس و ذاريات اى فرزند سوره طور والعاديات اى فرزند کسى که (در شب معراج) نزديک شد و نزديک تر شد به فاصله
قابَ قَوْسَينِ اَوْ اَدْنى دُنُوّاً وَاقْتِراباً مِنَ الْعَلِىِّ الاَْعْلى، لَيتَ شِعْرى ينَ
دو کمان يا نزديکتر، در نزديکى و قرب نسبت به خداى والاى اعلى، اى کاش مى دانستم در
اسْتَقَرَّتْ بِکَ النَّوى، بَلْ اَىُّ اَرْض تُقِلُّکَ اَوْ ثَرى، اَبِرَضْوى اَوْغَيرِها، اَمْ
چه جيى منزل گرفته اى و چه سرزمين و مکانى تو را بر خود نگهداشته يا در کوه رضويى يا غير آن
ذى طُوى، عَزيزٌ عَلَىَّ اَنْ اَرَى الْخَلْقَ وَلا تُرى، وَلا اَسْمَعُ لَکَ حَسيساً
يا در ذى طوى، گران است بر من که مردم را ببينم ولى تو ديده نشوى و نشنوم از تو صدا
وَلا نَجْوى، عَزيزٌ عَلَىَّ اَنْ تُحيطَ بِکَ دُونِىَ الْبَلْوى، وَ لينالُکَ مِنّى
و نه رازى، گران است بر من که بى من بر تو تنها بلا احاطه کند، و صداى زارى و شکوه من
ضَجيجٌ وَ لا شَکْوى، بِنَفْسى اَنْتَ مِنْ مُغَيب لَمْ يخْلُ مِنّا، بِنَفْسى اَنْتَ مِنْ
به تو نرسد، جانم به قربانت اى پنهانى که از ميان ما بيرون نيستى جانم به قربانت
نازِح ما نَزَحَ عَنّا، بِنَفْسى اَنْتَ اُمْنِيةُ شائِق يتَمَنّى، مِنْ مُؤْمِن وَ مُؤْمِنَة
اى دور از نظرى که از ما دور نيست جانم به قربانت اى آرمان هر مشتاقى که آرزويت کند از مردان و زنان با يمانى
ذَکَرا فَحَنّا، بِنَفْسى اَنْتَ مِنْ عَقيدِ عِزٍّ ليسامى، بِنَفْسى اَنْتَ مِنْ اَثيلِ
که به ياد تو ناله از دل کشند جانم به قربانت اى بسته به عزتى که کسى برتو برترى نگيرد جانم به قربانت اى
مَجْد ليجارى(١)، بِنَفْسى اَنْتَ مِنْ تِلادِ نِعَم لا تُضاهى، بِنَفْسى اَنْتَ مِنْ
مجد و شوکت ريشه دارى که همطراز ندارد و جانم به قربانت اى نعمت ديرينه اى که شبيه ندارد جانم به قربانت اى
نَصيفِ شَرَف لا يساوى، اِلى مَتى اَحارُ فيکَ يا مَوْلاىَ، وَ اِلى مَتى، وَاَىَّ
قرين شرف و بزرگوارى که برابر ندارد، تا کى سرگردان تو باشم اى مولاى من؟ و تا کى و به چه
خِطـاب اَصِفُ فيکَ، وَاَىَّ نَجْوى، عَزيزٌ عَلَىَّ اَنْ اُجابَ دُونَکَ وَاُناغى،
زبانى وصف تو گويم و راز دل کنم گران و ناگوار است بر من که پاسخ از ديگرى جز تو بشنوم و گفتگو کنم،
عَزيزٌ عَلَىَّ اَنْ اَبْکِيکَ وَ يخْذُلَکَ الْوَرى، عَزيزٌ عَلَىَّ اَنْ يجْرِىَ عَلَيکَ
گران است بر من که بر تو بگريم ولى مردم تو را واگذارند، گران است بر من که بر تو بگذرد آنچه مى گذرد
دُونَهُمْ ما جَرى، هَلْ مِنْ مُعين فَاُطيلَ مَعَهُ الْعَويلَ وَالْبُکآءَ، هَلْ مِنْ
نه بر ديگران، يا کمک کارى هست که با او فرياد و گريه را طولانى کنم يا بى تابى (چون من) هست
جَزُوع فَاُساعِدَ جَزَعَهُ اِذا خَلا، هَلْ قَذِيتْ عَينٌ فَساعَدَتْها عَينى عَلَى
که چون به خلوت رود در زارى و جزع کمکش کنم يا چشمى هست که خار فراق در آن خليده و گريان باشد تا چشم پرخار من نيز
الْقَذى، هَلْ اِلَيکَ يا بْنَ اَحْمَدَ سَبيلٌ فَتُلْقى، هَلْ يتَّصِلُ يوْمُنا مِنْکَ بِعِدَة(٢)
ياريش دهد، يا اى پسر احمدبسويت راهى هست تا ديدارت کنم يا روز جديى ما به وعده تو پيوست مى شود
فَنَحْظى، مَتى نَرِدُ مَناهِلَکَ الرَّوِيةَ فَنَرْوى، مَتى نَنْتَقِعُ مِنْ عَذْبِ مآئِکَ
تا بهره مند گرديم؟ کى مى شود که به سرچشمه هاى پرآبت در ييم و سيراب شويم، کى مى شود که سيراب گرديم از آب وصل تو
فَقَدْ طـالَ الصَّدى، مَتى نُغاديکَ وَنُراوِحُکَ فَنُقِرَّ(٣) عَيناً، مَتى تَرانا
که تشنگى ما به درازا کشيد کى مى شود که صبح و شام را با تو بسر بريم و ديده روشن کنيم، کى مى شود که تو ما را ببينى
وَنَريکَ، وَقَدْ نَشَرْتَ لِوآءَ النَّصْرِ تُرى، اَتَرانا نَحُفُّ بِکَ وَاَنْتَ تَاُمُّ الْمَلاََ،
و ما تو را ببينيم و پرچم نصرتت را برافراشته باشى و مردم آن را ببينند، يا مى شود که ببينيم روزى که ما دورت راگرفته و تو رهبر باشى
وَقَدْ مَلاَْتَ الاَْرْضَ عَدْلاً، وَاَذَقْتَ اَعْدآئَکَ هَواناً وَعِقاباً، وَاَبَرْتَ الْعُتاةَ
و زمين را پر از عدل کنى و بچشانى به دشمنانت خوارى و کيفر را و نابود کنى سرکشان
وَجَحَدَةَ الْحَقِّ، وَقَطَعْتَ دابِرَ الْمُتَکَبِّرينَ، وَاجْتَثَثْتَ اُصُولَ الظّالِمينَ،
و منکران حق را و بزنى ريشه گردنکشان را و برکنى اساس ستمکاران را
وَنَحْنُ نَقُولُ الْحَمْدُ للهِِ رَبِّ الْعالَمينَ، اَللّهُمَّ اَنْتَ کَشّافُ الکُرَبِ وَالْبَلْوى،
و ما بگوييم: ستيش خاص خدا پروردگار جهانيان است خديا تويى برطرف کننده گرفتاريها و بلا
وَاِلَيکَ اَسْتَعْدى فَعِنْدَکَ الْعَدْوى، وَاَنْتَ رَبُّ الاْخِرَةِ وَالدُّنْيا(٤)، فَاَغِثْ يا
و از تو دادرسى و يارى جويم که در نزد توست دادخواهى و يارى و تويى پروردگار آخرت و دنيا پس فرياد رسى کن اى
غِياثَ الْمُسْتَغيثينَ، عُبَيدَکَ الْمُبْتَلى، وَاَرِهِ سَيدَهُ يا شَديدَ الْقُوى، وَاَزِلْ
فريادرس درماندگان از بنده خرد گرفتارت، و بنميان به او آقيش را اى سخت نيرو و زائل کن
عَنْهُ بِهِ الاَْسى وَالْجَوى، وَبَرِّدْ غَليلَهُ يا مَنْ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى، وَ مَنْ
به ديدار آن حضرت از او اندوه و سوز دلش را و فرو نشان سوز عطشش را اى که بر عرش استوارى و اى که
اِلَيهِ الرُّجْعى وَالْمُنْتَهى، اَللّـهُمَّ وَنَحْنُ عَبيدُکَ التّآئِقُونَ اِلى وَلِيکَ الْمُذَکِّرِ
بسوى اوست بازگشت و سر منزل هر چيز خديا و مييم بندگان تو که شيفته ديدار نمينده ات هستيم آن که مردم را به ياد
بِکَ وَبِنَبِيکَ، خَلَقْتَهُ لَنا عِصْمَةً وَمَلاذاً، وَ اَقَمْتَهُ لَنا قِواماً وَمَعاذاً، وَ جَعَلْتَهُ
تو و پيامبرت اندازد و تو او را آفريدى که نگهدار و پشتيبان ما باشد و برپيش داشتى تا قوام و پناهگاه ما باشد و او را پيشواى
لِلْمُؤْمِنينَ مِنّا اِماماً، فَبَلِّغْهُ مِنّا تَحِيةً وَسَلاماً، وَ زِدْنا بِذلِکَ يارَبِّ اِکْراماً،
مؤمنين از ما گردانى پس برسان به آن جناب از طرف ما تحيت و سلامى و بيفزا بدينوسيله اى پروردگار ما بر کرامت و مقام ما
وَاجْعَلْ مُسْتَقَرَّهُ لَنا مُسْتَقَرّاً وَمُقاماً، وَاَتْمِمْ نِعْمَتَکَ بِتَقْديمِکَ ياهُ اَمامَنا،
و جيگاه او را جيگاه و اقامتگاه ما قرار ده و کامل کن نعمتت را بر ما به مقدّم داشتن آن بزرگوار را در پيش روى ما
حَتّى تُورِدَنا جِنانَکَ وَمُرافَقَةَ الشُّهَدآءِ مِنْ خُلَصآئِکَ، اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى
تا ما را به بهشتهاى تو درآورد و به رفاقت شهيدان از بندگان خالصت برساند خديا درود فرست بر
مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَصَلِّ عَلى مُحَمَّد جَدِّهِ وَرَسُولِکَ السَّيدِ الأَکْبَرِ،
محمّد و آل محمّد و درود فرست بر محمّد جد بزرگوار او و رسول تو آن آقاى بزرگ
وَعَلى اَبيهِ السَّيدِ الأَصْغَرِ، وَجَدَّتِهِ الصِّدّيقَةِ الْکُبْرى فاطِمَةَ بِنْتِ مُحَمَّد،
و بر پدر بزرگوارش آن آقاى کوچکتر و بر جده اش صديقه کبرى فاطمه دختر محمّد
وَعَلى مَنِ اصْطَفَيتَ مِنْ آبآئِهِ الْبَرَرَةِ، وَعَلَيهِ اَفْضَلَ وَاَکْمَلَ وَاَتَمَّ وَاَدْوَمَ
و به برگزيدگان نيک رفتار از پدران آن حضرت و بر خود آن جناب فزونترين و کاملترين و تمامترين و مدام ترين
وَاَکْثَرَ وَاَوْفَرَ ما صَلَّيتَ عَلى اَحَد مِنْ اَصْفِيآئِکَ وَخِيرَتِکَ مِنْ خَلْقِکَ،
و بيشترين و فراوانترين درودى که بفرستى بر يکى از برگزيدگان و نيکان از خلق خود
وَصَلِّ عَلَيهِ صَلاةً لا غيةَ لِعَدَدِها، وَلانِهيةَ لِمَدَدِها، وَلا نَفادَ لاَِمَدِها،
و درود فرست بر آن جناب درودى که شماره اش بى حد و مدتش بى نهيت و تمام نشدنى باشد
اَللّـهُمَّ وَاَقِمْ بِهِ الْحَقَّ، وَاَدْحِضْ بِهِ الْباطِلَ، وَ اَدِلْ بِهِ اَوْلِيآئَکَ، وَاَذْلِلْ
خديا حق را بوسيله آن حضرت برپا دار وباطل را بدو نابود گردان و دوستانت را بوسيله اش به دولت رسان و دشمنانت را
بِهِ اَعْدآئَکَ، وَصِلِ اللّهُمَّ بَينَنا وَبَينَهُ وُصْلَةً تُؤَدّى اِلى مُرافَقَةِ سَلَفِهِ،
بدست او خوار گردان و پيوند کن خديا ميان ما و او را به پيوندى که برساند ما را به رفاقت پدران گذشته او
وَاجْعَلْنا مِمَّنْ ياْخُذُ بِحُجْزَتِهِمْ، وَيمْکُثُ فى ظِلِّهِمْ، وَاَعِنّا عَلى تَاْدِيةِ
و بگردان ما را از کسانى که دامن آنها را بگيرند و در سيه لطف آنها بيستند و کمکمان کن بر اداى
حُقُوقِهِ اِلَيهِ، وَالاِْجْتِهادِ فى طـاعَتِهِ، وَاجْتِنابِ مَعْصِيتِهِ، وَامْنُنْ عَلَينا
حقوق آن حضرت و سعى و کوشش در فرمانبرداريش و دورى از نافرمانيش و منّت نه بر ما
بِرِضاهُ، وَهَبْ لَنا رَأْفَتَهُ وَرَحْمَتَهُ، وَدُعآئَهُ وَخَيرَهُ، مانَنالُ بِهِ سَعَةً مِنْ
به خشنوديش و ببخش بر ما رأفت و مهربانى و دعا و خير آن حضرت را بدان حد که برسيم بدان وسيله
رَحْمَتِکَ، وَفَوْزاً عِنْدَکَ، وَاجْعَلْ صَلاتَنا بِهِ مَقْبُولَةً، وَ ذُنُوبَنا بِهِ مَغْفُورَةً،
به رحمت وسيع تو و به کاميابى از نزد تو و بگردان نمازهاى ما را بوسيله او پذيرفته و گناهانمان را آمرزيده
وَدُعآئَنا بِهِ مُسْتَجاباً، وَاجْعَلْ اَرْزاقَنا بِهِ مَبْسُوطَةً، وَهُمُومَنا بِهِ مَکْفِيةً،
و دعاهيمان را مستجاب شده و قرار ده روزيهاى ما را بدان حضرت گسترده و اندوههاى ما را بوسيله اش برطرف شده
وَحَوآئِجَنا بِهِ مَقْضِيةً، وَاَقْبِلْ اِلَينا بِوَجْهِکَ الْکَريمِ، وَاقْبَلْ تَقَرُّبَنا اِلَيکَ،
و حاجتهيمان را روا شده و رو کن بسوى ما (پروردگارا) بدان روى بزرگوارت و بپذيرتقرب جويى ما را بدرگاهت
وَانْظُرْ اِلَينا نَظْرَةً رَحيمَةً، نَسْتَکْمِلُ بِهَا الْکَرامَةَ عِنْدَکَ، ثُمَّ لا تَصْرِفْها عَنّا
و بنگر بسوى ما به نگاهى مهربانانه تا بدان وسيله بتوانيم مقام خود را در پيش تو به کمال رسانيم، و ديگر آن مقام را از ما بازنگردان
بِجُودِکَ، وَاسْقِنا مِنْ حَوْضِ جَدِّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيهِ وَآلِهِ، بِکَاْسِهِ وَبِيدِهِ، رَياً
به جود خودت و سيرابمان کن از حوض جدش که درود خدابر او و آلش باد از جام او و بدست آن جناب و سير
رَوِياً هَنيئاً سآئِغاً، لا ظَمَأَ بَعْدَهُ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ.
و سيراب و گوارا و خوش که تشنگى پس از آن نباشد اى مهربانترين مهربانان.