حجّ حسين عليه السلام
نگاه هنگامى كه رستاخيز فرامى رسد، از آن مهرها نورى پرتوافكن مى شود كه ديدگان را خيره مى سازد و زائران حسين عليه السلام به وسيله آن مهر و نور، شناخته مى شوند.)
و نيز در همين روايت است كه : (فرشته وحى به پيامبر خدا گفت : اى محمّد صلى الله عليه و آله گويى مى نگرم كه شما ميان من و ميكائيل هستى و اميرمؤ منان عليه السلام پيش روى ما و فرشتگان بى شمارى به همراه ما باشند و ما از ميان تمامى انسانها در روز رستاخيز، كسانى را كه آن مهر نورانى بر پيشانيشان خورده است برمى چينيم تا همه آنان به بركت زيارت حسين عليه السلام از فشارها و سختيهاى روز قيامت نجات يابند.)
(١٠١٩) ٧ هفتمين گروه از فرشتگان ، هفتاد هزار فرشته اند كه به هنگام هر نمازى در كنار شهادتگاه او فرود مى آيند، همانگونه كه در كتاب (كامل الزّيارات ) از امام صادق عليه السلام روايت شده است .
(١٠٢٠) ١٥ حقيقت كعبه از آسمانها فرود آمده است امام صادق عليه السلام مى فرمايد: (خداوند اين خانه مبارك را از آسمانها فرو فرستاد و داراى چهار در بود و بر نزديك هردرى قنديلى از طلا نصب شده بود.)
(١٠٢١) آرى ! اگر يكى از دلايل شرافت كعبه اين است كه از عالم بالاست ، حسين عليه السلام نيز نه تنها پيش از آفرينش آسمانها، به صورت نورى آفريده شده بود بلكه لوح و كرسى نيز از نور وجود او پديد آمده اند و آن گرامى برتر از آنهاست ؛
(١٠٢٢) علاوه پس از شهادت نيز با پيكر گلگونش به آسمانها صعود داده شد و با چهره پرفروغ اميرمؤ منان عليه السلام با همان فرق شكافته در كنار هم قرار داده شدند و فرشتگان از هر سو بر او نگريستند و زيارتش نمودند
(١٠٢٣) ... و نيز در روايت است كه : (آن گرامى از سمت راست كنگره عرش به شهادتگاه و مدفن و زائران و سوگوارانش مى نگرد ... .)
(١٠٢٤) ١٦ خداوند كعبه را از آغاز آفرينش انسان تاكنون در تمامى قرون و اعصار حتّى دوران جاهليّت ، بزرگ و پرشكوه قرار داد. مردم همواره آن خانه شكوهمند را گرامى مى دارند و آهنگ زيارتش مى كنند وبه سويش مى شتابند و مؤ من و مشرك و پيروان هر دين و كيشى ، به بركت آن ، به خدا تقرّب مى جويند. حسين عليه السلام نيز همواره در نظرگاه همگان حتّى دشمنان كينه توز و شقاوت پيشگان ، شخصيتى بزرگ و پرشكوه داشته است .
در روايتى است كه : (بذر محبّت حسن و حسين عليهما السلام نه تنها در قلبهاى باايمان و معرفت ، كه در قلبهاى نفاق پيشگان و كافران نيز افكنده شده است .)
(١٠٢٥) و اين واقعيّت از گفتگوى آن حضرت با ابى بكر، در دوران كودكى
(١٠٢٦) وگفتگوى سخت او با معاويه و عمروعاص و احترام آنان به آن حضرت
(١٠٢٧) و نيز وصيّت سياسى معاويه به يزيد
(١٠٢٨) و گفتگوى عتبه با آن حضرت و گفتارش به هنگام دريافت فرمان قتل پسرپيامبر
(١٠٢٩) و نيز از فرودآمدن سعدبن وقّاص در راه مكّه به همراه همه حاجيان به احترام حسين عليه السلام و تجليل از آن گرامى كه به همراه برادرش عازم حجّ بودند
(١٠٣٠) و...آشكار مى گردد و اين احترام تا روز عاشورا بود كه عمر سعد آن را شكست و دستور داد پس از شهادتش ، اسب بر پيكر مطهّرش ، تاختند.
(١٠٣١) ١٧ شكوه كعبه ، تا هنگامى كه آسمانها و زمين برپاست باقى خواهد بود، چرا كه از نشانه هاى دين خداست و قبر حسين عليه السلام نيز، از نشانه هاى دين است و هم تا روز رستاخيز باقى خواهد بود كه اين واقعيّت را در روايتى ، در نخستين بخش كتاب آورديم .
١٨ در مسجدالحرام و اطراف كعبه ، مسافر مى تواند نماز خويش را تمام بخواند و نيز مى تواند نمازهاى نافله اى را كه در مسافرت نمى خواند بجا آورد و اين به دليل امتياز و شرافت بخشيدن به اين خانه هدايت و بركت است و در كنار قبر حسين عليه السلام نيز در يك محدوده خاصّى ، مى توان در هنگام سفر، نماز خويش را تمام خواند
(١٠٣٢) و برخى اين نظر را به همه حرم حسين عليه السلام و برخى به بيشتر از آن ، حتّى كربلا گسترش داده اند، كه به نظر مى رسد اين مطلب ، به اختلاف در محدوده حائر حسينى بازمى گردد، چرا كه در اين مورد ديدگاهها متفاوت است ، برخى محدوده حائر را، شهادتگاه حسين عليه السلام و محدوده مسجد مى دانند و برخى محدوده درونى ديوار شهر در آن زمان را و ....
ابن ادريس ، در مورد حائر مى گويد: (منظور، از آن قسمت ميان ديوار شهادتگاه و مسجد است ، نه آن قسمت كه ديوار شهر آن را در برگرفته است ؛ چرا كه حائر حقيقى ، همان قسمت است نه فراتر از آن .)
(١٠٣٣) همانگونه كه مى دانيم در زبان عرب ، حائر به زمين پست و نقطه مطمئنى گفته مى شود كه آب در آنجا روى هم انباشته و متوقّف مى گردد.
مرحوم شيخ مفيد، هنگام يادآورى نام شهيدان از خاندان امام حسين عليه السلام يادآور مى شود كه : (همه آنان با خود آن حضرت ، در درون حائر دفن شده اند و تنها عبّاس ، برادر قهرمان اوست كه خارج از اين محدوده مشخّص و در كنار شريعه است .) و اين ديدگاه را مى پسندد چراكه مورد قبول همه است .
(١٠٣٤) شهيد اوّل و ثانى نيز بر اين نظرند كه : آنگاه كه به دستور متوكّل بر قبر مطهّر آن حضرت آب بستند تا اثر آن را محو و نابود سازند، آب در همين نقطه متوقّف شد و به سوى قبر نرفت .
(١٠٣٥) برخى نيز قبر شريف و برخى هم همه حرم مقدّس را با همه ساختمانهاى قديمى و رواق و شهادتگاه و خزانه و ... را محدوده حائر شمرده اند.
از ديدگاه مرحوم مجلسى ، مجموع صحن قديم محدوده حائر است نه آنچه در عصر صفويّه بدان افزون گشت و به رواياتى استدلال مى كند كه مى گويد: (هنگامى كه وارد حائر حسينى شدى توقّف كن و بگو ... و دعا بخوان . سپس كمى پيش برو و هفت بار تكبير بگو آنگاه در كنار قبر بگو ... آنگاه دستها را به سوى آسمان بگشا. سپس بر روى قبر بگذار....) كه اين دستور به اندكى رفتن پس از رسيدن به حائر، نشانگر نوعى گسترش آن است و اين بيان خوبى است ... امّا به نظر مى رسد اگر به هنگام نماز به همان حرم و روضه مقدّس بسنده بشود، بهتر است .
(١٠٣٦) ١٩ كعبه از هنگام آفرينش آدم تا پيامبر گرامى هم چنانكه روايات نشان مى دهد طوافگاه پيام آوران خداست و همين مطلب در مورد حسين عليه السلام نيز ثابت است چرا كه گاهى پيكر مطهّرش و زمانى سرمقدّسش و نيز مزار و مرقد نورانى اش طوافگاه و زيارتگاه پيام آوران خداست كه روايات آن گذشت ... .
(١٠٣٧) ٢٠ خداوند، كعبه را با حجرالاسود كه ياقوتى از ياقوتهاى بهشتى است ، آراسته ساخت و حسين عليه السلام نيز گاهى بهشت به بركت وجودش زينت داده شد و گاهى فراتر از آن ، عرش پرشكوه .
در روايت است كه : (بهشت برين از خداوند درخواست نمود تا آن را آراسته تر ساخته ، زينت دهد. پيام آمد كه : اركان تو را به نور وجود حسن و حسين عليهما السلام زينت خواهم بخشيد بهشت از خوشحالى بر خود باليد وشادمان گشت ... .)
(١٠٣٨) ٢١ خداوند در طواف كعبه نمازى قرار داده كه نزديك مقام ابراهيم بايد بپا كرد و فرمود: (مقام ابراهيم را نمازگاه خويش بگيريد ... .) و اين دو ركعت نماز به خاطر احترام به آن خانه مبارك واجب است كه در مقام خليل خوانده شود و جالب اينجاست كه به هنگام ولادت حسين عليه السلام نيز پيامبر محبوب خدا محمّد صلى الله عليه و آله دوركعت نماز سپاس ، پس از غروب آفتاب به بارگاه دوست بجا آورد و همينگونه در ولادت حسن عليه السلام خواند و اين نماز نافله مغرب و سنّت پيامبر تا روز رستاخيز عنوان يافت .
(١٠٣٩) از اين رو، مردم باايمان اين دو ركعت نماز سپاس را به خاطر تولّد و احترام بدان حضرت به بارگاه دوست مى گذارند و در روايت معتبرى آمده است كه : (پيامبر به هنگام سير آسمانى معراج ، با ده ركعت نماز فرود آمد كه به صورت دو ركعتى بود آنگاه با تولّد حسن و حسين عليهما السلام با رخصت از جانب خدا، هفت ركعت ديگر به خاطر سپاس به بارگاه او بدان افزود.)
(١٠٤٠) ٢٢ كعبه و خانه خدا، همانگونه كه در روايت آمده است نخست روشن و نورافشان بود، همانند روشنايى خورشيد و ماه ، تا آنگاه كه يكى از فرزندان آدم به دست ديگرى كشته شد، از نور آن كاسته شد ... .
(١٠٤١) آرى ! اگر كعبه نورانى بود و از نورانيّت آن كاسته شد، حسين عليه السلام چهره و پيشانى اش روشنگر و نورافشان بود و شقاوت رژيم اموى در كربلا، نتوانست در نورافشانى و روشنايى چهره آن حضرت اثر منفى بگذارد.
هلال گزارش مى دهد كه : (در سپاه عمرسعد بودم ، تيره بختى فرياد كشيد كه : هان اى امير! مژده كه حسين كشته شد ... . من در ميان صفوف بودم جلو آمدم و ديدم كه خورشيد وجود آن حضرت در حال غروب است . بخداى سوگند! كشته به خون آغشته اى با چهره اى نورافشان تر از حسين نديدم . به راستى كه درخشندگى چهره ملكوتى اش به گونه اى انديشه ام را به خود جذب كرد، كه از شهادتش غافل شدم . در آن لحظه واپسين ، براى اتمام حجت از دشمن ددمنش آب مى طلبيد و آنان با قساوت و كوردلى از آب دريغ مى كردند.)
(١٠٤٢) اگر فروغ خانه خدا، بر اثر نور ياقوت بود كه پرتو نورش تا حرم وكوههاى اطراف مكّه مى رسيد؛ همه بيابان كربلا نيز از پرتوافكنى فروغ الهى كه بر شجره مباركه مى تابيد، درخشان بود، چرا كه كربلا همان وادى ايمن و بقعه مباركه اى است كه موسى عليه السلام در آنجا نور الهى را نظاره كرد و آن نور تا فراز آسمان و كرانه هاى گيتى رسيد و نيز پيكر مقدّس آن حضرت پس از شهادت ، در شب تار، بسان خورشيد فروزان مى درخشيد، همانگونه كه در روايت آمده است و در اطراف آن پيكر مقدّس ، جوانمردانى با سرهاى بريده به خون خفته بودند كه همچون چراغهايى ، بيابان كربلا را در شب تار، نور باران مى ساختند.
(١٠٤٣) ٢٣ مكّه و سرزمين آن امّ القرى است و حسين عليه السلام نيز پدر گرانمايه امامان نور عليهم السلام است و اين امتيازى است كه خداوند در برابر فداكارى و نقش پرشكوه حسين عليه السلام در نجات اسلام بدو ارزانى داشته است .
(١٠٤٤) ٢٤ كعبه ، سالار خانه هاست و حسين عليه السلام سالار جوانان بهشت .
(١٠٤٥) كه اين واقعيّت را بسيارى ، از جمله عمر، از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت كرده اند.
(١٠٤٦) ٢٥ كعبه با اينكه در يك منطقه خشك و سوزان و در درّه اى بى كشت و زرع قراردارد
(١٠٤٧) بركت دعاى ابراهيم خليل ، همه گونه ثمرات در آنجا فراهم مى شود
(١٠٤٨) بهشت پرطراوت و زيبا كه پرشكوه ترين ثمره يك زندگى افتخار آفرين است ، براى او و رهروان راه توحيديش فراهم شده است و اين مطلب در انبوه روايات آمده است براى نمونه :
١ سلمان مى گويد: بر پيامبر گرامى وارد شدم و بر او درود گفتم . آنگاه بر خانه دخت گرانمايه اش وارد شدم كه فرمود: (دو نور ديده پيامبر حسن و حسين گرسنه اند، آنان را به سوى نياى گرانقدرشان پيامبرصلى الله عليه و آله ببر.)
آنان را نزد پيامبر صلى الله عليه و آله بردم و آن حضرت از حال آنان پرسيد كه گفتند: غذا مى خواهند. پيامبر گرامى نيايش كنان سه بار گفت : (بارخدايا ! آنان را تغذيه كن .) كه به ناگاه (به ) درشت و پرجاذبه اى در دست پيامبر ديدم كه آن را به دونيم كرد، نيمى را به حسن و نيمى را به حسين عليهما السلام داد و من هم چنان مى نگريستم و بدان تمايل داشتم كه فرمود: (گويا شما نيز مى خواهيد؟) گفتم : (آرى !)
فرمود: (اين از خوردنيهاى بهشت است ، كسى از آن نخواهد خورد، مگر پس از نجات از حساب رستاخيز.)
(١٠٤٩) ٢ و نيز در بحارالانوار و جلاءالعيون ، آمده است كه : (حسين عليه السلام خرما خواست و خواسته اش در طبق بلورين و سرپوشيده اى از ديباى نازك سبز رنگ ، براى آن حضرت آورده شد.)
(١٠٥٠) ٣ و نيز حسن بصرى و امّ سلمه ، آورده اند كه : (حسن و حسين عليهما السلام بر پيامبر وارد شدند و فرشته وحى را كه در چهره دحيه كلبى نزد او بود، ديدند و به سويش رفتند. فرشته وحى دست خويش را گشود و سيب ، به و انارى آورد و به آن دو گرانمايه داد. چهره آنان از شادمانى برافروخت و به سوى پيامبر گرامى شتافتند.
حضرت ميوه ها را از آنان گرفت و بوييد و فرمود كه نزد پدر و مادر خويش بروند. آنان نزد پدر و مادرشان شتافتند و آن ميوه هاى بهشتى را خوردند و شگفت اين بود كه هرچه مى خوردند، گويى از آنها كاسته نمى شد و آن ميوه ها، همانگونه بودند تا فاطمه عليها السلام به سراى باقى شتافت و با شهادت او، حسين عليه السلام فرمود كه : (آن انار ناپديد شد و هنگامى كه اميرمؤ منان عليه السلام به شهادت رسيد، به ، ناپديد شد و آن سيب ، همچنان بود تا هنگامى كه در كربلا آب را بر روى خاندان وحى و رسالت بستند؛ در آن شرايط هنگامى كه تشنه مى شدم آن سيب را بو مى كردم و تشنگى من تخفيف مى يافت و هنگامى كه عطش تشنگى به اوج خود رسيد و به شهادت خويش يقين كردم بر آن دندان فشردم .)
چهارمين امام نور عليه السلام فرمود: (اين سخن را ساعتى پيش از شهادت پدرم ، از او شنيدم و هنگامى كه آن گرامى به شهادت رسيد، بوى سيب را از شهادتگاه او استشمام نمودم ، امّا آن را نيافتم .)
و اين رايحه دل انگيز آنجا باقى است و زائران كوى او اگر خواستند آن رايحه دل انگيز را استشمام نمايند بايد سپيده دم به شهادتگاه او بروند، كه اگر از بندگان خالص خدا باشند آن بوى دل انگيز را استشمام خواهندنمود.
٢٦ از نشانه هاى عظمت و احترام خانه كعبه ، اين است كه خداوند اسماعيل عليه السلام را ماءمور پوشش و آراستگى آن ساخت و آن حضرت خانه را آراست . مردم هداياى خويش را به آن خانه رفيع هديه مى كردند و مادر و همسر اسماعيل نيز از آنها پرده و پوشش خانه را فراهم مى آوردند و او خانه را آراسته مى ساخت و مى پوشانيد.
(١٠٥١) پس از او، سليمان و به دنبال او، ديگر فرمانروايان قرون و اعصار اين مأ موريّت را مفتخرانه انجام دادند.
عظمت حسين عليه السلام در اين مورد چنان شد كه خداوند بر او لباس هديه مى فرمود و پيامبر بر اندامش مى پوشانيد.
امّ سلمه يكى از بانوان پيامبر، مى گويد: پيامبر گرامى را ديدم كه بر اندام حسين عليه السلام پيراهنى مى پوشاند كه از پيراهنهاى دنيا نيست . در مورد آن از پيامبر سؤ ال كردم ، فرمود: (اين هديه اى است كه پروردگارم به حسين هديه فرموده است و جنس او از پر بالهاى جبرئيل است .)
(١٠٥٢) و نيز در روايت آمده است كه : (گاه حسين عليه السلام در دوران كودكى ، لباس جديدى براى شب عيد مى خواست كه از جانب خدا به وسيله فرشته اى از فرشتگان ، هديه مى شد و مادرش فاطمه بر او و برادرش ، مى پوشانيد.)
(١٠٥٣) و گاه براى روز عيد، لباس مى خواست كه خداوند بدو هديه مى كرد و جبرئيل آن را گلگون مى ساخت و پس از اينكه پيامبر بر اندام حسين مى پوشانيد، جبرئيل مى گريست .
(١٠٥٤) و گاه لباس مى طلبيد امّا نه براى عيد و نه آراستگى ظاهرى ، بلكه درروز عاشورا، آن هم پيراهن فرسوده اى كه كسى بدان طمع نورزد، كه خواهرش زينب عليها السلام برايش آورد و آن گرامى پيراهن را شكافت و پوشيد و با خون مقدّسش ، همانگونه كه جبرئيل پيراهنش را گلگون ساخته بود، در كربلا گلگون شد
(١٠٥٥) و خاك خونرنگ نينوا، آن را تيره ساخت و نيزه ها و شمشيرها و تيرها آن را شكافت و نگونبختى از سپاه اموى آن را از پيكر مقدّسش بيرون آورد و در آن دشت با پيكرى آغشته به خون و بدون كفن بر روى خاك ماند. خواهرش اين منظره جانسوز را ديد و از پرده دل ندا داد كه :
هذا حسين مرمّل بالدّماء
٢٧ در عظمت كعبه آمده است كه :
اَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِحِجارَةٍ مِنْ سِجّيلٍ*
فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَاءْكُولٍ.
(١٠٥٦) آيا نديده اى كه پرورگارت با اصحاب فيل چه كرد، آنگاه كه تصميم گرفتند آن خانه مبارك را ويران سازند؟
آيا مكرشان را نابود نساخت و بر سرشان پرندگانى فوج فوج فرستاد كه آنان را با سجّيل سنگباران كردند.
آن سنگ ريزه هاى ناشناخته و عجيب از دوزخ بر آنان آورده شد و هر عدد آنها، بسان دانه عدس بود كه بر فرق آنان فرود مى آمد و مى شكافت و از پايين تنه آنان خارج مى شد و آنان را بسان گاه پس مانده در آخور، مى ساخت .
امّا در مورد حسين عليه السلام نيز هنگامى كه اصحاب سگ و خوك تصميم گرفتند تا خانه پيامبر را با كشتن فرزندش حسين عليه السلام ويران سازند، گرچه خداوند به خاطر مصالح متعدّدى ، اندكى بدانها مهلت داد امّا پس از آنكه مكر شيطانيشان را باطل ساخت و پيروان كوردلشان را برآنان مسلّط ساخت كه آنان را به بدترين شيوه كشتند و به زشت ترين روش ، مثله نمودند خداوند بسيارى از امويان را در آتش بيدادشان گرفتار ساخت تا در دنيا، بسان كاه پس مانده شدند و به سوختن در آتش سختى چون آتش انتقام مختار و روغن جوشان او همانگونه كه در مورد ابن زياد انجام داد گرفتار گشتند. برخى از شدّت عطش سوختند و برخى به صورتهاى ديگرى ، كيفر شقاوتهايى را كه در مورد خاندان وحى و رسالت مرتكب شدند، چشيدند و يزيد شب به حالت مستى خوابيد و بامداد او را مردارى يافتند كه چهره اش سياه شده بود و هر آنچه از خاندان رسالت به غارت برده بودند، همه و همه آتش گرفت و سوخت .
(١٠٥٧) ٢٨ نظاره متفكّرانه بر كعبه ، براى آنانكه به حق امامان نور عارف باشند، باعث آمرزش همه گناهان مى گردد و اندوه دنيا و آخرت را برطرف مى سازد.
(١٠٥٨) همينگونه نگرش عارفانه و عاشقانه بر حسين عليه السلام بزرگترين و شكوهمندانه ترين عبادت خداست ؛ پيامبر گرامى نه تنها به اين كار عنايت داشت بلكه برخى اوقات هنگام احساس گرسنگى مى فرمود:
(مى روم به حسن و حسين نظاره كنم تا گرسنگيم از بين برود.)
(١٠٥٩) و نيز پدر گرانقدرش با دقّت به آن حضرت مى نگريست ،
(١٠٦٠)امّا شگفت اين بود كه پيامبر و على عليهما السلام با نگرش بر حسن و حسين عليهما السلام رقّت قلب و سيلاب اشك به آنان امان نمى داد.
همين گونه نه تنها نگرش بر حسين عليه السلام عبادت است ، بلكه نظاره عارفانه بر شهادتگاه او نيز عبادت است و اثر شگفتى در انسان مى نهد كه رقّت قلب و جريان اشك امان نمى دهد، به ويژه بر كسى كه به قبر مقدّس او و فرزندش كه نزديك قبر اوست به دقّت نظاره كند، چرا كه هر انسان شرافتمندى بر آن منظره جانسوز بنگرد همه وجودش مملوّ از مهر و عشق بدان حضرت و فرزند گرانمايه اش مى شود.
(١٠٦١) ٢٩ در پاداش انجام حجّ آمده است كه : (در برابر هر درهمى كه انسان باايمان در راه انجام حجّ، هزينه كند هزار برابر دريافت خواهد كرد.)
از امام صادق عليه السلام پرسيدند: (كسى كه در راه زيارت حسين عليه السلام هزينه كند، پاداشش چيست ؟)
فرمود: (در برابر هر درهم ، پاداشى برابر با يك ميليون .) و تا ده برابر شمرد.
و از نظر پاداش معنوى هم ، درجاتش همانند پاداش مادّى ده برابر بالا خواهد رفت و بهتر از همه اينكه ، خداوند از او خشنود خواهدگشت .
(١٠٦٢) ٣٠ خداوند، مكّه را پديد آورد و پيش از گسترش بخشيدن به زمين ، آن را به عنوان سرزمين مبارك و پراحترام برگزيد، امّا در مورد كربلا در روايت آمده است كه : (خداوند هزاران سال پيش از آفرينش سرزمين مكّه و كعبه آنجا را به عنوان حرم امن و پربركت ، برگزيد و در هنگام زلزله رستاخيز به فرمان خدا، كه همه زمين را فرا مى گيرد و به حركت درمى آورد، اين سرزمين مبارك همانگونه كه اينك صاف ونورانى است بالا مى رود و به صورت بوستانى پرطراوت و زيبا، از بوستانهاى بهشت و بهترين جايگاههاى بهشت برين پديدار مى شود كه در آنجا جز پيام آوران و سفيران بلندمرتبه خداوند جاى نخواهند داشت و در ميان باغها و بوستانهاى پرطراوت و زيباى بهشت بسان ستاره اى درخشان در ميان ستارگان ، نورافشانى خواهد كرد به گونه اى كه نور و درخشندگيش ديدگان بهشت نشينان را خيره خواهد ساخت و در همان شرايط ندا در خواهد داد كه : هان ! بدانيد كه من آن سرزمين مقدّس و پاكيزه و پربركت خدايم كه پيشواى شهيدان و سالار جوانان بهشت نشين را در برگرفتم .)
(١٠٦٣) سرزمين مبارك مكّه به اراده الهى به سخن آمد و به بخشايش خدا به خويشتن ، بر خود باليد و گفت :
(همانند من كجا خواهد بود؟ خداوند خانه مبارك خويش را اينجا بنياد كرد تا مردم باايمان از راههاى دور و نزديك به سوى من بشتابند.)
امّا سرزمين گرانقدر كربلا بر اين سرزمين برترى دارد، چرا كه به هنگام تفاخر مكّه بدان سرزمين پيام رسيد كه :
(آرام باش ! آنچه به تو ارزانى شده است ، در مقايسه با آنچه به سرزمين كربلا و شهادتگاه حسين عليه السلام ارزانى گشت ، همچون قطره اى است دربرابر امواج خروشان دريا. اگر كربلا و پيشواى بزرگ شهيدان كه در آنجا خفته است نبود، نه تو را پديد مى آوردم و نه خانه اى كه بدان مى نازى . اينك آرام باش و در غيراينصورت سخت كيفر خواهى شد.)
(١٠٦٤) و بدينگونه مورد نكوهش قرار گرفت .
٣١ كربلا در اين جهان گفتار و افتخارى دارد كه خداوند از آن خشنود است و پاداشى كه در برابر گفتار و سپاسش به بارگاه خدا به آن ارزانى مى دارد، افتخار ديگرى است . امّا در اين سرا، هنگامى كه خداوند بدان سرزمين دستور سخن گفتن داد گفت : (من سرزمين مقدّس و پربركت خدايم . از الطاف خدا بر من اين است كه شفا را در تربت و آبم قرار داده و اين براى من افتخار نيست ، بلكه من سر تواضع و بندگى بر آستان آفريدگارى كه اين افتخارات را به من ارزانى داشت ، فرود مى آورم و بر خود نمى بالم بلكه خاضعانه او را سپاس مى گويم .) كه خداوند باز هم گراميش داشت و به خاطر تواضع و سپاس خالصانه اش مورد بخشايشش قرار داد چرا كه به بيان امام صادق عليه السلام : (هر كسى در برابر خدا، تواضع و فروتنى پيشه سازد، خداوند او را اوج مى بخشد و هر كسى سركشى كند او را به خفّت و ذلّت مى كشد.)
در سراى آخرت نيز پس از اينكه خداوند آن سرزمين مبارك را از بهترين و درخشانترين بوستانهاى بهشت قرار داد به دستور خدا ندا مى دهد كه : (هان ! من سرزمين مقدّس و پاكيزه و پربركت خدايم ! همان مكان مقدّسى كه پيشواى شهيدان و سالار جوانان و شايستگان بهشت نشين را، در خود گرفته ام .)
(١٠٦٥) ٣٢ از ديگر امتيازات مكّه و كعبه اين است كه خانه عتيق است و همواره از طوفان حوادث قرون و اعصار در امان و مورد احترام خواهد بود و حسين عليه السلام و سرزمين مقدّس آن گرامى نيز عتيق است ، هم از جريان آب كه به دستور بيدادگران تاريخ بر شهادتگاه حسين عليه السلام بستند درامان ماند و هم پيش از آفرينش آسمانها و زمين ، مورد احترام بود.
آرى ! خود از آتش آزاد شده است و باعث نجات از آتش است .
٣٣ آن خانه مبارك ، امتيازى به عنوان (حطيم ) دارد كه به بركت آن ، گناهان بندگان توبه كار فرو ريخته و مورد بخشايش قرار مى گيرند و حسين عليه السلام نيز به بركت توسّل خالصانه و عارفانه به وجود مقدّسش گناهان گذشته و آينده فرد توبه كار مورد بخشايش قرار مى گيرد و بسان روزى مى شود كه از مادرش ولادت يافته بود.
(١٠٦٦) ٣٤ آن خانه مبارك ، نقطه پناه و جايگاه خاصّى دارد كه بندگان ترسان از عذاب الهى بدان نقطه پناه مى برند و حسين عليه السلام نيز به لطف الهى از هنگام تولّد مباركش تا روز رستاخيز پناهگاه همگان خواهد بود.
٣٥ خداوند در تكريم آن خانه مبارك ، حجر اسماعيل را بدان پيوند داد و آن را از نشانه هاى آشكار لطف به او قرار داد و در يك سوى آن آرامگاه خود و دخترانش را قرارداد و در سوى ديگر كه ميان ركن و مقام باشد آرامگاه هفتاد پيام آور بزرگ خويش را....
(١٠٦٧) امّا در سرزمين مقدّس كربلا، قبر نخستين قربانى بنى هاشم ، در كنار قبر مطهّر حسين عليه السلام است كه بسان حجراسماعيل بدان پيوند خورده است و در نزديكى آن قبر هفتاد و دو يار و ياور پاكباخته حسين عليه السلام كه در اوج فداكارى و به جان خريدن شمشيرها در راه خدا و با لب تشنه به شهادت رسيدند و همگى در يك قبر دسته جمعى در پايين پاى سيّد و سالارشان ، به خاك سپرده شدند و علاوه بر اينها در سرزمين مقدّس كربلا طبق روايت صحيح ، دويست پيامبر و همين عدد جانشين پيامبر به خاك خفته اند.
(١٠٦٨) ٣٦ در اطراف آن خانه مبارك ، مكانهاى گرانقدر و باعظمتى همانند منى ، مشعر، عرفات ، صفا، مروه و ... قرار دارد. در اطراف شهادتگاه حسين عليه السلام نيز مكانهاى باعظمت و مقدّسى است ، چرا كه شرافت مِنى ، بدان جهت است كه در آن نقطه ، اسماعيل چهره بر خاك نهاد و شهادتگاه حسين عليه السلام همان مكان مقدّسى است كه پيشواى بلند مرتبه اى چون حسين عليه السلام پيشانى سپاس و شهادت در راه خدا بر آن ساييد و شهيدان گرانقدرى چون عبّاس ، على ، قاسم و عبداللّه عليهم السلام به شهادت رسيدند.
اگر شرافت منى ، به خاطر آن است كه قربانگاه زائران خانه خدا در آن است ، كربلا، نيز قربانگاه شهيدان پاكباخته اى است كه پيامبر گرامى آنان را سالار شهيدان امّت خويش نام نهاد.
(١٠٦٩) اگر شرافت مشعرالحرام ، بدان جهت است كه ابراهيم در آنجا در عالم خواب پيام الهى را دريافت كه فرزندش را به قربانگاه ببرد، كربلا و مكان مقدّسى كه حسين عليه السلام فرزندش را در بيدارى و براى نجات اسلام وقرآن به قربانگاه فرستاد و پيكر به خون آغشته و سر بريده اش را با چشمان خود نگريست ، شرافتى بيشتر از مشعر، خواهد داشت .
٣٧ خداوند دوست خويش ، ابراهيم را فراخوان و نداگر به سوى كعبه برگزيد و بدو دستور داد كه : (... مردم را به حجّ فرا خوان تا پياده يا سوار بر شتران تكيده ، از راههاى دور و نزديك بيايند.)
(١٠٧٠)و او بر بالاى بام كعبه رفت و همگان را به سوى حجّ فرا خواند و در مورد حسين عليه السلام پيامبر محبوب خويش را فراخوان او ساخت و فرمود:
اى پيامبر! به مردم بگو:
...
لااَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ اَجْراً بر انجام اين رسالت هيچ مزدى از شما جز دوست داشتن خويشاوندان خود نمى خواهم .
و نيز آن گرامى بارها بر فراز منبر رفت و فرمود: (هان اى مردم ! من در ميان شما، دو امانت و دو سرمايه گرانبها مى گذارم ، قرآن و خاندانم .)
(١٠٧١) و بارها مردم را براى يارى و مهر به حسين عليه السلام فرا خواند از آن جمله در روايت است كه آن حضرت دست حسين عليه السلام را گرفت و فرمود:
ياايّهاالنّاس هذا الحسين بن على فاعرفوه محبّيه فى الجنّة .
(١٠٧٢) هان اى مردم ! اين حسين ، فرزند گرامى على عليه السلام است ، او را بشناسيد.
بخداى سوگند! او و همه دوستان و دوستان دوستانش در بهشت برين خواهند بود.
و نيز خود حسين عليه السلام در نهضت افتخارآفرين خويش براى احياى راه و رسم قرآن و پيامبر و برانداختن بدعتهاى ظالمانه اموى ، در مكّه و مدينه و ميانه راه ، مردم را به سوى حق و يارى رسانى به عدالت فرا خواند و در كربلا نيز گاه با سخنان حكيمانه و روشنگرانه و پرشور دربرابر سپاه اموى و گاه با دعوت به يارى رسانى به حق و فضيلت و گاه با طنين افكن ساختن نداى دادخواهى و دادرسى ، همگان را به يارى حق و عدالت فراخواند، آنگاه برخى به ياريش شتافتند و برخى سعادت يارى او را به دست نياوردند امّا آرزو مى كنند كه كاش به همراه او بودند و برخى به زيارت او مى شتابند و برخى سوگوار اويند.
٣٨ خداوند در مورد كعبه ، همانگونه كه در قرآن آمده است ، مقرّر فرمود كه : (قربانى را به كعبه برسانند.)
(١٠٧٣) برتر از آن است ، چرا كه خداى جهان آفرين به آهوى بيابان دستور داد تا پيش از فرو ريختن قطرات اشك آن حضرت در دوران كودكيش ، برّه خود را به سوى او هديه برد.
در روايت است كه : روزى ، مردى از صحرانشينان برّه آهويى را به عنوان هديه براى پيامبر آورد و گفت : (اى پيامبر خدا! اين برّه آهو را براى دو فرزند گرانمايه ات ، حسن و حسين عليهما السلام آورده ام .)
پيامبر پذيرفت و چون امام حسن عليه السلام در آنجا حضور داشت ، آن را به او داد. پس از ساعتى ، حسين عليه السلام كه كودكى خردسال بود، از راه رسيد و با ديدن برّه آهو كه به برادرش هديه شده بود، همانند آن را خواست . پيامبر او را مورد مهر و لطف بسيار قرار داد، امّا او در خواسته خويش اصرار داشت و پيامبر هم برّه آهويى نداشت تا به او هديه نمايد.
در اين هنگام بود كه صداى هياهوى مردم ، فضاى مسجد را پر كرد؛ چرا كه ديدند آهويى با برّه خويش ، پيشاپيش گرگى كه آنها را همراهى مى كند، وارد مسجد شدند؛ آنها به خدمت پيامبر رسيدند.
آهو گفت : (اى پيامبر! من دو برّه داشتم كه يكى را صيّاد صيد كرد و نزد شما آورد و به دوّمى دل خوش داشتم و آن را شير مى دادم كه ندايى در گوشم طنين افكند. ندا اين بود كه : اى آهو! هر چه سريعتر برّه خويش را نزد پيامبر برسان ، تا آن را به حسين عليه السلام هديه دهد، چرا كه حسين عليه السلام از آن حضرت ، برّه آهو خواسته و چيزى به پايان شكيبايى او نمانده است و نزديك است كه آن كودك گرانمايه گريه كند و همه فرشتگان سراز سجده گاه برداشته و نگران او هستند، چرا كه اگر او بگريد همه فرشتگان مقرّب ، خواهند گريست . و نيز ندايى به گوشم رسيد كه : اى آهو! اگر به سرعت اين كار انجام ندهى ، گرگ را بر تو مسلّط مى سازيم تا هم خودت و هم برّه ات را بخورد. از اين رو از راهى دور آمدم و به خواست خدا، زمين زير پايم پيچيده شد و برّه خويش را آوردم . خداى را سپاسگزارم كه پيش از جارى شدن اشك حسين عليه السلام بر چهره اش ، به خدمت رسيدم .)
صداى تكبير و تحسين مردم بلند شد و پيامبر بر آن آهو، دعاى خير نمود و آن برّه آهو را نيز به حسين عليه السلام هديه كرد و آن حضرت آن را نزد مادرش برد و همگان از عنايت خدا غرق در شادمانى و سرور گشتند و سپاس او را به جاى آوردند.
(١٠٧٤) ٣٩ خداوند براى انجام فريضه حجّ و طواف بر گرد كعبه ، بهترين ماهها را برگزيد و انجام حجّ و طواف بر گرد اين خانه مبارك را، علاوه برانجام عمره در طول سال ، در اين ماههاى مخصوص و روزهاى مخصوص ، مقرّر فرمود و براى زيارت حسين عليه السلام نيز علاوه بر همه طول سال همين روزها و ماهها را برگزيد فراتر از اين در روايت است كه درروز عرفه ، پيش از اينكه به عرفات و به گردآمدگان در آن مكان مقدّس نظر كند، نخست به شيفتگان و زائران عارف و خالص كوى حسين عليه السلام نظر لطف مى اندازد.
(١٠٧٥) ٤٠ از امتيازات كعبه اين است كه پاداش يك نماز در آن مكان مقدّس ، معادل با صدهزار نماز است .
در روايت است كه : (يك نماز در مسجد پيامبر، معادل با هزارنماز است و در مسجدالحرام معادل با يك ميليون نماز.)
و نيز از امام صادق عليه السلام آورده اند كه فرمود: (هيچ كس كنار شهادتگاه حسين عليه السلام نماز نخواند جز اينكه خداوند آن را پذيرفت و براى هر ركعتى از نماز كه در حرم حسين خوانده شود، پاداشى معادل كسى كه هزار حجّ و هزار عمره و هزار برده در راه خدا آزاد نمايد، خواهد بود و نيز پاداشى همانند پاداش هزار بار جهاد در راه حق ، همراه با پيامبرى ازپيامبران بزرگ خدا خواهد داشت .)
(١٠٧٦) ٤١ خداوند بر كسانى كه به نيّت حجّ و طواف بر گرد اين خانه مبارك ، حركت مى كنند مقرّراتى قرار داد از آن جمله : بستن احرام ، ترك علايق دنيوى چون ثروت ، زن ، زينت ، بوى خوش ، سرمه كشيدن ، زير سايه رفتن ، لباس پوشيدن و ....
براى زائران كوى حسين نيز توصيه شده است كه با وانهادن تجملاّت و علايق مادّى و با حالت تشنگى و گرسنگى با اندوه و غم كه يادآور شهادت آن گرامى و يارانش باشد، به صورت سوگوار بر او، به كويش بشتابند.
(١٠٧٧) ٤٢ كعبه و مكّه ، زادگاه پيامبر و اميرمؤ منان عليهما السلام است و كربلا كه شهادتگاه حسين عليه السلام است ، زيارتگاه آن دو وجود گرانمايه .
(١٠٧٨) ٤٣ مكّه و كعبه مكان مقدّسى است كه نخستين انوار طلايى اسلام از آنجا درخشيدن گرفت و شهادتگاه حسين عليه السلام مكان مقدّسى است كه نور ايمان در آنجا تلا لؤ كرد و حق و باطل از هم جدا شد.
(١٠٧٩) ٤٤ در مورد مكّه و كعبه در روايات بيش از ١٢٠ امتياز و مايه رحمت و بركت شمارش شده است
(١٠٨٠) و در مورد حسين عليه السلام و شهادتگاه و امور مربوط بدان حضرت ، بيش از اين شمار وسايل رحمت و بركت و نجات است كه گذشت .
٤٥ مكّه سرزمين مقدّسى است كه معراج پيامبر از آنجا آغاز گرديد وشهادتگاه حسين عليه السلام مكان پربركتى است كه خود پيامبر فرمود: (مرا به سرزمينى بنام كربلا سير دادند و در آنجا شهادتگاه و مدفن فرزندم حسين است .)
(١٠٨١) علاوه بر اين ، كربلا نقطه عروج و صعود روح بزرگ حسين عليه السلام در روز عاشورا و معراج فرشتگان است .
٤٦ مكّه و كعبه سرزمينى است كه ابراهيم ، خاندان و نسل خويش را در آن سكونت داد و دستور يافت تا خانواده خويش را در كنار آن خانه مبارك تنها بگذارد و به سوى انجام فرمان خدا برود و حسين عليه السلام نيز دستور داشت كه خاندان گرانمايه اش را تنها و بدون امكانات در كنار شهادتگاه و مدفن خويش ترك كند و به جهاد وصف ناپذير خويش ادامه دهد و با اين تفاوت كه ابراهيم در مورد خاندانش دعا كرد كه :
(پروردگارا! من برخى از فرزندانم را در يك وادى بى كشت و زرع ، نزديك خانه گرامى تو جاى دادم تا آنان نماز گذارند. پس دلهاى مردم را چنان كن كه هواى آنان كند و از هر ثمره اى آنان را روزى ده كه سپاس گذارند.)
امّا حسين عليه السلام به فرمان خدا، خاندان و فرزندانش را در آن شرايط سخت ، ترك و به سوى خدا رهسپار گرديد و به آنان فرمود: (براى اسارت آماده شويد و براى رويارويى با مشكلاتى كه به سوى شما روى آورده است ، به خاطر احياى دين ، قهرمانانه شكيبايى پيشه سازيد.)
(١٠٨٢) ٤٧ خداوند به پيامبر گرامى فرمان داد كه اركان كعبه را لمس و آنها را بوسه باران كند و اين براى اين مكان مقدّس ، امتياز خاصّى است كه سرآمد ديگر امتيازات است و حسين عليه السلام نيز داراى چنين امتيازى است ، چرا كه پيامبر نه تنها آن فرزند گرامى خويش را در آغوش مى فشرد و بوسه باران مى كرد، بلكه برخى نقاط بدن او، همچون گلو و قلب ، پيشانى و لبهاى او را، بسيار مى بوسيد. همانگونه كه لمس و بوسه باران ساختن همه اركان كعبه به ويژه برخى از آنها همچون ركن يمانى و عراقى و شامى آن ، داراى اسرار و رموز خاصّى است ، همينگونه بوسيدن همه اعضاى وجود حسين عليه السلام به ويژه اعضاى خاصّى كه نام برده شد، اسرار و رموز ويژه اى دارد.
رمز بوسه بسيار بر گلوى آن حضرت روشن است چرا كه گلوى مقدّسش در راه حق و عدالت ، هدف شمشير بيداد قرار گرفت .
امّا، در مورد بوسه باران كردن پيشانيش شايد دليل آن باشد كه جايگاه فرود سنگ گمراهان بود كه آن را شكست و چهره اش را خونين ساخت يا بدان جهت كه نقطه اصابت تير بيداد است و يا بدان دليل كه جايگاه سجده در برابر خداست . در روايت است كه : (پيشانى مؤ من جايگاه درخشش نور ايمان است .)
(١٠٨٣) و حسين عليه السلام با سجده هاى پرشكوه و ويژه اش در اين مورد نيز سرآمد و پيشواى مؤ منان است .
به عبارت ديگر: سجده در پيشگاه خدا، از نظر ظاهر و باطن برترين حالات تقرّب به آفريدگار هستى است كه قرآن كريم بر آن دلالت دارد و مى فرمايد:
...
وَاسْجُدْ وَاقْتَرِبْ سجده كن و به خدا نزديك شو.
و در روايت است كه : (نزديكترين هنگام تقرّب هر بنده اى به خدا هنگام سجده است .)
(١٠٨٤)و حسين عليه السلام به هنگام اوج گرفتن به سوى خدا، از همان هنگام حركت از مدينه تا لحظات حسّاس آخرين ، كه براى هميشه پيشانى سجده بر خاك شهادتگاه خويش نهاد و در همان حالت كه سرش را از قفا بريدند در همه اين مدّت و مسير و شرايط، سجده هاى خاصّى داشت و پيامبر بدين دليل ، پيشانى او را پيوسته بوسه باران مى ساخت .
امّا رمز بوسه باران ساختن فراز قلب او، بدان دليل بود كه جايگاه فرود تير سه شاخه بود كه بر آن فرود آمد و قاتل حقيقى آن حضرت شد.
(١٠٨٥) و امّا رمز بوسه باران ساختن لب و دهان آن حضرت به وسيله پيامبر زمانى آشكار گرديد كه زيدبن ارقم ، بر ابن زياد خروشيد كه : (هان اى فرزند مرجانه ! چوب خويش را از اين لبهاى مقدّس بردار؛ بخداى سوگند! خود بارها ديدم كه پيامبر آنها را بوسه باران مى ساخت .)
(١٠٨٦) ٤٨ كعبه ، هرگز در شبانه روز بدون طواف كننده و زائر نمى ماند و حسين عليه السلام نيز از روز شهادت تاكنون ، بدون زائرانى از آدميان و فرشتگان ... و ديگر موجودات جهان ما و جهانهاى ديگر، نبوده است .
(١٠٨٧) ٤٩ خداوند، جهانيان را با اين خانه آزمود، همانگونه كه اميرمؤ منان عليه السلام در وصف آن فرمود: (خداوند، كعبه را در پرسنگلاخ ترين مكان و بى گياه ترين نقاط كره زمين و كم فاصله ترين درّه ها قرار داد؛ در ميان كوههاى خشن و رملهاى فراوان و چشمه هاى كم آب و آباديهاى پرفاصله و از هم بريده ، در شرايط و موقعيّتى كه نه اسب و نه گاو و گوسفند، هيچكدام به آسايش و آرامش زندگى نمى كند.)
(١٠٨٨) امّا خانه حقيقى خدا، يعنى حسين عليه السلام نيز آنگاه كه در محاصره دشمن ، شمشيرهاى آخته ، نيزه هاى كشيده ، تيرهاى شليك شده و سنگها، قرار گرفت و در گرداگردش چهره هاى زرد شده ، اعضاى مضطرب ، چشمهاى به گودى گراييده ، طنين ناله ها و شيونها و كشته هاى به خون آغشته بود و مردم را به يارى حق مى طلبيد.
آرى ! آنجا مردم امتحان شدند، آنگاه آنان را به يارى خويش فراخواند و از آنان خواست كه دعوتش را پاسخ مثبت دهند.
٥٠ خداوند، از ترك فريضه حجّ در مورد كسانى كه توانايى شتافتن به سوى آن را داشته باشند، به كفر تعبير كرد
(١٠٨٩) و اين علاوه بر آنكه نشانگر واجب بودن آن است ، كيفر شديد و سهمگين ترك آن است ودرمورد ترك كننده زيارت حسين عليه السلام نيز در صورتى كه بتواند و ترك كند به دارنده ايمان ناقص ، يا فاقد ايمان و ستم كار در حق پيامبر، تعبير شده و افتخار شيعه امامان نور بودن نيز، از چنين كسى سلب شده است بااينكه زيارت آن حضرت ، مستحب است و حجّ، كارى واجب .
(١٠٩٠) زيارت آن حضرت و طواف بر گرد كعبه
حسين عليه السلام در انجام حجّ و شكوه و عظمت كعبه نقش عظيمى دارد، چرا كه همانگونه كه ترسيم شد خود بيت الله حقيقى است و براى خدا طوافها و حجّهاى عارفانه و خالصانه اى انجام داد كه در همه قرون و اعصار بى نظير بود و هر كدام از آنها مقرّرات ، شرايط، آداب ، ميقاتها و مواقف خاصّى داشت .
اين خانه حقيقى خدا زائران مخصوص به خود، دارد كه براى خود آداب ويژه اى دارند و دسته هاى مختلفى هستند:
١ پيامبران ،
٢ فرشتگان ،
٣ شهيدان راه خدا،
٤ خاندان وحى و رسالت ،
٥ شيعيان و شيفتگان آنان .
حجّ حسين عليه السلام
از ويژگيهاى حسين عليه السلام اين است كه هشت نوع حجّ عارفانه و خالصانه براى خدا انجام داد.
الف : آن حضرت بيست وپنج مرتبه با پاى پياده به همراه برادرش حسن عليه السلام به طواف خانه خدا شتافت (١٠٩١) و پس از شهادت آن حضرت نيز خود شرفياب شد كه در برخى از سفرها به سوى كوى دوست ، سرپرست حجّاج ، سعد بن وقّاص بود كه در ميانه راه ، با ديدن دو فرزند گرانمايه پيامبر كه با پاى پياده و شور و نيايش ، روانه كوى دوست بودند، خود و همه همراهان بى اختيار از مركبها پياده شدند و با حسن و حسين عليهما السلام اين زائران حقيقى خانه خدا، پياده به راه افتادند و پس از مدّتى راهپيمايى به سوى ديار عشق ، سرپرست حجّاج ، نزد آن دو گرامى شتافت و گفت :
(پياده روى و هواى گرم ، مردم را خسته كرده است .) و از آنان تقاضا كرد كه بر مركبهاى تشريفاتى سوار شوند، كه آنان فرمودند: (ما تصميم گرفته ايم و با خود عهد كرده ايم كه پياده برويم ، شما حركت كنيد و منتظر ما نمانيد.)(١٠٩٢)
ب : دوّمين نوع از انواع حجّ حسين عليه السلام حجّ باطنى و معنوى و روحانى بود آن حضرت به روح و جان و مفاهيم و هدفها و پيامهاى حجّ، كه اين ظواهر قالب و پوسته آن محتواى پرشكوه هستند، با همه وجود لبّيك گفت ، چرا كه احرام بستن يك ظاهرى دارد و يك محتوا و پيام و عمل قلبى .
آنكه لباس خويش از تن بيرون مى آورد و احرام مى پوشد و لبّيك مى گويد و طواف و سعى مى كند و به وقوف در مكانهاى مقدّس و قربانى و سنگ باران كردن شيطان و شب زنده دارى و نيايش مى پردازد، در حقيقت به روح و محتواى حجّ كه اين ظواهر، تنها پوشش و قالب آن محتواى عظيم معنوى و روحانى هستند، لبّيك گفته است و حسين عليه السلام همان طواف كننده و زائر بى نظير بيت اللّه بود كه همه ظاهر و باطن ، حقيقت و روح ، قالب و چهره و محتوا و اسرار و رموز شناخته و ناشناخته اين عبادت بزرگ را در عمل خويش ، كه تنها در انجام فرمان خدا بود، گردآورد و آنگونه كه مقرّر شده است انجام داد.
و اين براى هر انسان انديشمندى روشن است ، چرا كه روح حجّ و مناسك آن ، پاك ساختن قلب و دل ، از دنيا و ارزشهاى مادّى و خداحافظى از دنياداران و دنياپرستان و وانهادن همه علايق مادّى و جسمى و دنيوى و گشودن همه دلبستگيها با بستن احرام و ايستادن در بارگاه دوست و اجازه ورود خواستن به حرم عشق و شتافتن و دويدن به خدمت صاحب بيت و نبرد با دشمنان او و پناه جستن به دوست است .
تمامى اينها را حسين عليه السلام در ابعاد و محتواى پرشكوه و والايى صورت عمل بخشيد. از اين رو، اوست كه واقعيّت حجّ را كه اين قالبها و ظواهر اشاره بدان روح و عشق و ايثار و بندگى وصف ناپذير خداست آنگونه كه مى بايد تحقق بخشيد و در عملكرد خويش در چشم انداز همگان قرار داد.
ج : آخرين پرواز يا حجّ ويژه ، سوّمين نوع از حجّ حسين عليه السلام همان حجّ آخرين بود كه به هنگام اقامت در مكّه ، به عنوان حجّ تمتّع احرام بست . آنگاه با آگاهى از نقشه شرربار و شيطانى رژيم براى ريختن خون پاكش در حرم امن الهى ، آن را تبديل به عمره مفرده ، نمود و با انجام مناسك آن از احرام خارج گرديد(١٠٩٣) و به حجّ پرشكوه و وصف ناپذير ديگرى احرام بست .
به بيانى ديگر: ابراهيم خليل پس از بنياد كعبه به فرمان خدا، همه بندگان خدا را به سوى آن فراخواند و آنانكه توان و امكانات شتافتن به سوى آن را داشتند، در عالم خاصّ خويش لبّيك گفتند و هر كدام به گونه اى به سوى آن خانه شتافتند و حسين عليه السلام نيز با اين دعوت به سوى آن شتافت و احرام بست و مناسك آن را بجا آورد و در لبّيك به نداى خداى ابراهيم كه پيش از آفرينش آسمانها به آن حضرت فرموده بود: (جان خويش را در سوداى با خدا معامله كن .)(١٠٩٤)از احرام حجّ ابراهيمى خارج شد و به انجام حجّ وصف ناپذير خويش ، احرام بست .
آن حضرت ، از احرام حجّى كه ميقات آن مسجد شجره بود خارج شد و به حجّى كه ميقات آن همان درختى بود كه اين ندا از آن شنيده شد كه خدا فرمود:
اِنَّنى اَنَا اللّهُ لااِله َاِلاّ اَنَا احرام بست .
آن حضرت ، از احرام حجّى كه ميقات آن درآوردن لباسهاى دوخته و پوشيدن دولباس سفيد بود خارج شد و به حجّ پرشكوهى پرداخت كه احرام آن درآوردن همه لباسها و پوشيدن دو پيراهن مخصوص يكى از خون و ديگرى از غبار صحرا و يك پيراهن قديمى بود.
به خواهرش فرمود: (پيراهن فرسوده اى را كه كسى بدان طمع نمى ورزد، بياور تا آن را زير لباس خويشتن بپوشم تا پس از شهادت ، بدنم را با بردن لباسهايم برهنه نسازند.)
امّا نفرين بر سپاه پليد اموى باد كه آن را نيز از پيكر مقدّسش ربودند.(١٠٩٥)
و نيز آن حضرت ، لباسى به قسمت پائين پيكرش پوشيد كه دشمن پليد كوشيد تا با گشودن كمربند از پيكرش ، آن لباس را نيز غارت كند، امّا هربار كه تلاش كرد، دست مقدّس حسين عليه السلام آمد و مانع شد. دو دست آن حضرت را يكى پس از ديگرى با اينكه در شهادتگاه خفته بود، قطع كرد؛ امّا موفّق به غارت لباس آن حضرت نشد، چرا كه بناگاه ديد، پيامبر و على و فاطمه عليهم السلام در شهادتگاه حسين عليه السلام فرود آمدند.(١٠٩٦)
آرى ! آن حضرت از احرام حجّ مقدّسى كه از شرايط آن ، خضاب نكردن چهره و دست و پا بود، خارج شد و بر حجّ پرشكوهى احرام بست كه از شرايط آن ، گلگون ساختن چهره و محاسن و سر، به خون مقدّس خود بود.
و نيز از حجّ خالصانه اى دل كند كه احرام آن ، ترك سايه بان و سايه گزينى به هنگام حركت بود و بر حجّ وصف ناپذيرى احرام بست كه از شرايط آن ، ترك سايه و سايه گزينى در همه حالات ، ايستاده و در حال حركت و هنگام خوابيدن بود.
آن حضرت ، از حجّى خارج شد كه از شرايط آن برهنه و ظاهر ساختن سر بود و آنگاه بر حجّى احرام بست كه پايان آن و خارج شدن از احرامش در گرو نثار سر و جان در راه خدا بود.
آن حضرت ، از حجّى خارج شد كه از جمله كارهاى آن ، تغذيه ودانه دادن به پرندگان حرم و آن خانه مبارك بود و آنگاه بر حجّى احرام بست كه از كارهاى آن تغذيه پرندگان حرم ، از خون قلب پاكش بود.
آن حضرت ، ازحجّى خارج شد كه در آن ميّت بايد از كافور به دور داشته شود و آنگاه بر حجّى احرام بست كه پيكر مطهّرش از آب مخلوط به سدر و كافور و آب خالص نيز محروم شد.
آن حضرت ، ازحجّ تمتّع خارج شد و آنگاه به حجّى احرام بست كه آن حجّ هم عمره تمتّع و افراد بود و هم حجّ تمتّع و قِران و ....
آن حضرت ، ازحجّى خارج شد كه بيشتر خداپرستان از سى هزار سال پيش از آدم ، آن را انجام داده بودند و آنگاه بر حجّ خاصّى احرام بست كه هيچ يكتاپرستى جز او انجام نداده بود.
آن حضرت ، ازحجّى خارج شد كه حجّكوچك بود و به حجّى احرام بست كه حجّبزرگ نام داشت .
آن حضرت ، ازحجّ ظاهرى خارج شد، آنگاه بر حجّ ظاهرى و باطنى و معنوى احرام بست .
آن حضرت ، ازحجّى كه بسيارى از مردم توان انجام آن را دارند خارج شد و آنگاه بر حجّ شكوهمندانه اى كه هيچ كس جز او، توان و امكان انجام آن را نداشت ، احرام بست .
آن حضرت ، ازحجّى كه خداوند در قرآن و به زبان پيام آوران ، همه جنّ و انس را به انجام آن فرمان داده بود، خارج شد و بر حجّى احرام بست كه او در يكى از صحيفه هاى دوازدهگانه اش به سوى امامان نور كه يكى از آنها ويژه حسين عليه السلام بود و به وسيله جبرئيل و پيامبر دريافت داشت به آن حضرت پيام داده بود كه :
(جان گرامى خويش را در سوداى با خدا معامله كن و با كسانى براى خدا قيام كن كه تنها به همراه تو به فيض پرشكوه شهادت نايل خواهند شد و خود نيز تا شهادت در راه حق با ستم و ارتجاع اموى پيكاركن .)(١٠٩٧)
آن گرامى از حجّى كه فراخوان آن طبق اين آيه شريفه كه :
وَاَذِّنْ فِى النّاسِ بِالْحَجِّ ضامِرٍ يَاءتينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَميقٍ.(١٠٩٨) ابراهيم خليل بود، خارج شد و بر حجّى احرام بست كه پيامبر محبوب خدا فراخوان آن بود و آنگاه كه حسين عليه السلام براى وداع از آن حضرت ، شبانگاه كنار قبر مطهّرش شتافت و ضمن بيان شرايط سخت خويش و نهادن سر بر تربت مقدّسش خفت ، در عالم رؤ يا او را به انجام آن فراخواند.
آن حضرت پيامبر را ديد كه او را در برگرفت و بوسه باران ساخت و فرمان حركت به سوى شهادت و شهادتگاه ، براى نجات اسلام و برانداختن فتنه ها و بدعتهاى جاهليّت اموى ، را به او داد.(١٠٩٩)
و نيز بر انجام حجّى احرام بست كه بار ديگر در حالت بيدارى در مدينه او را به انجام آن دستور داد و اين هنگامى بود كه جابر به حسين عليه السلام گفت :
(من در اين انديشه ام كه شما با رژيم اموى به گونه اى صلح و سازش كنيد.)
حسين عليه السلام فرمود: (جابر! نگاه كن !)
پس ، هنگامى كه نگريست پيامبر و على و حسن عليهم السلام را ديد كه طىّ جملاتى بر اين مطلب تصريح مى كنند كه حسين عليه السلام بدانچه فرمان يافته است عمل مى كند، در كار او ترديد روا نداريد.(١١٠٠)
آن حضرت ، از حجّى خارج شد كه يك بخش و يك محتوا و يك بعد داشت كه با انجام مناسك آن تمام مى شد و آنگاه بر حجّى احرام بست كه مركّب از پنج حجّ بود كه به مجرد انجام مناسك و آداب يكى از آنها، مى بايست براى ديگرى احرام بست .
حجّهاى پنجگانه
١ حسين عليه السلام از ميقات مدينه ، احرام بست و به حجّى همانند موسى لبّيك گفت كه با تلاوت اين آيه شريفه كه :
... قالَ عَسى رَبّى اَنْ يَهْدِيَنى سَواءَ السَّبيلِ هنگام خروج از مدينه اين آيه شريفه را تلاوت كرد:
فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً يَتَرَقَّبُ
و نيز به هنگام ورود به مكّه به تلاوت اين آيه شريفه پرداخت :
وَلَمّا تَوَجَّهَ تِلْقاءَ مَدْيَنَ
٢ هنگامى كه از اين حجّ خارج شد و مناسك آن را به پايان برد از مكّه و كعبه به حجّى پرشكوه ، همچون حجّ ابراهيم خليل ، احرام بست و با تلاوت اين آيه شريفه از قرآن كه :
...اِنّى ذاهِبٌ اِلى رَبّى سَيَهْدينِ
٣ حجّ ابراهيمى حسين عليه السلام از مكّه آغاز و مناسك و آداب آن ، دركربلا پايان يافت و آنگاه حسين عليه السلام سوّمين حجّ خويش را از اردوگاه خود در كربلا آغاز كرد و براى حجّى خاصّ احرام بست و لبّيك گفت .
٤ هنگامى كه از سوّمين حجّ خويش ، با انجام شايسته آداب و مناسك آن فارغ گشت از قلب ميدان كربلا، نيّت حجّى ديگر كرد و احرام بست و لبّيك ديگرى گفت .
٥ پنجمين حجّ خويش را از شهادتگاه خويش آغاز كرد و از آنجا احرام آن را بست و لبّيك آن را پس از جدايى روح مقدّسش از پيكر و پس از شهادت در راه حق طنين افكن ساخت .
آرى ! حسين عليه السلام حجّهاى پنجگانه اى داشت و براى هر كدام فراخوان خاصّى كه براى انجام هر كدام از آنها، او را فرا خواند. آن حضرت در انجام فرمان خاصّ خدا، براى هر كدام از آنها احرام بست و لبّيك گفت و مناسك و آداب آنها را آنگونه كه مى بايد، به پايان برد.
براى نمونه : آن حضرت از قبر مطهّر پيامبر فراخوان نخستين حجّ خويش را شنيد، براى انجام آن لبّيك گفت و از مدينه حركت كرد و هنگامى كه مناسك آن را به انجام رساند و در مكّه آن را به پايان برد، فرا خوان دوّم را براى انجام حجّى ديگر شنيد. از مكّه احرام آن را بست و آداب و مراسم آن را بجا آورد و با رسيدن به كربلا آن را به پايان برد و آنجا بود كه عصر تاسوعا در جلو خيمه ها نداى سوّمين حجّ خويش را كه مناسك و مراسمى سخت داشت ، شنيد و بدان لبّيك گفت و تا ظهر عاشورا آن را به پايان برد. پس از انجام آن ، فراخوان چهارم را براى انجام حجّاكبر شنيد و با كفر و شرك و نفاق تا سرحدّ شهادت جهاد كرد.
پس از به پايان رساندن آن ، كه سر مطهّرش از بدن جدا شده بود و پيكر پاكش آغشته به خون و بر روى خاك كربلا مانده بود، نداى پنجمين حجّ از بارگاه دوست طنين افكند و حسين را بدون هيچ واسطه اى به انجام آن فرا خواند، به انجام حجّ و بستن احرام و گفتن لبّيكى كه ويژه او بود.
ترسيم روشنتر بحث
١ هنگامى كه از آن گرامى ، با تهديد و ارعاب خواستند تا با فرعون امّت يزيد، دست بيعت دهد و آن حضرت با نگرانى و اندوه ، خانه وكاشانه خويش را ترك نمود و بدينوسيله به فرمان پروردگارش ، كه بيعت نكردن با استبداد سياه و اعلان مخالفت با ستمكاران و سياستهاى شوم آنان بود، با وجود ياران اندك و عدم همكارى مردم ، لبّيك گفت ؛ براى نبرد با بيداد احرام بست و با ترك مدينه به مكّه آمد. در آنجا مردم را به سوى حق و عدالت و دفاع از شرف و آزادى و دين ، فراخواند و خاطرنشان ساخت كه رژيم اموى باطل است و پيكار با آن واجب .
آرى ! اين نخستين حجّ حسين عليه السلام بود كه بسان موسى ، عمل كرد.
٢ پس از به پايان بردن حجّ نخستين ، كه دست بيعت ندادن به ظلم و اعلان مخالفت با آن و روشنگرى سياهكارى و بيدادگرى رژيم اموى و فراخوان شهامتمندانه براى پيكار با آن بود، در دوّمين حجّ خويش ، به حجّ ابراهيم احرام بست . ميقات اين حجّ، مكّه بود و هنگام احرام بستن آن روز عرفه و نوع حجّ آن حضرت حجّ قِران بود و قربانى آن گرامى ، نماينده اش مسلم بن عقيل بود كه به بارگاه دوست هديه شد.
پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله در عالم رؤ يا، حسين عليه السلام و ياران پاكباخته اش را فراخواند كه :
(حسين جان ! به سوى شهادتگاه خويش حركت كن ، چرا كه خدا خواسته است تو را شهيد در راه حق بنگرد و خاندان و بانوان حرم را نيز به همراه خويش حركت ده ، چرا كه خدا خواسته است آنان را نيز اسيرانى آزادى بخش ببيند.)(١١٠١)
و آن حضرت در پاسخ اين فراخوان پيامبر بزرگ خدا، لبّيك گفت و رو به بارگاه خدا كرد و گفت :
بار خدايا! خود به همراه فرزندان و برادران و عموزادگان و ياران خاصّ و پاكباخته ام براى شهادت در راه تو حركت مى كنم و زنان و خواهران و دختران گرانمايه و قهرمانم ، براى اسارت در راه نجات بشريّت .
بار خدايا! به فراخوان پيامبرت كه از جانب توست ، لبّيك مى گويم و در راه انجام فرمانت با گروه قهرمانان خداجويى كه به شرف فداكارى و شهادت مفتخر خواهند گشت ، حركت مى كنم .
آرى ! او از حرم امن الهى احرام بست ، چرا كه پناهگاه و حرم امن الهى كه بايد براى همگان ، حتّى پرندگان ، حيوانات وحشى ، درخت ، گياه ، مشركان و كافران تضمينگر امنيّت باشد، براى خاندان پيامبر و فرزند گرامى او حسين عليه السلام ناامن شده بود و نقشه ترور ناجوانمردانه او و ريختن خون مطهّرش را در حرم امن الهى كشيده بودند. آن حضرت از مكّه و حرم امن الهى احرام بست و به سوى وعده گاه خويش روان شد در حالى كه هر كس او را در ميانه راه ملاقات مى كرد، او را از جهاد بر ضد شرك و ارتجاع اموى كه حدّ و مرزى نمى شناخت و با امر به معروف و نهى ازمنكر كنندگان و حق گويان بسيار وحشيانه برخورد مى كرد، برحذر مى داشت و مى گفت : (شما به سوى شمشيرهاى برهنه مى رويد.)(١١٠٢)
و نداى شهادت او و يارانش را در هر منزلگاه از نداكنندگانى ناشناخته مى شنيدند، همانگونه كه خواهرش شنيد و آن را به برادر باز گفت و آن حضرت در پاسخ فرمود: (خواهرم ! هر آنچه خداى مقرّر فرموده است خواهد شد.)(١١٠٣)
و نيز از هر سو، حتّى در عالم رؤ يا، اخبارى جانسوز و ناگوار دريافت مى داشت از آن جمله : فرزندش على ، آن حضرت را گريان و در حال تلاوت قرآن و آيات خاصّى از آن نگريست ، دليل آن را پرسيد كه فرمود: (اينك ، در خواب ندايى را شنيدم كه مى گفت : اين گروه به سوى قربانگاه در حركتند و مرگ پرافتخار با آنان همراه است .)
فرزندش پرسيد: (پدر جان ! آيا ما بر راه حق و عدالت سير نمى كنيم ؟)
فرمود: (چرا بخدايى كه بازگشت همگان به سوى اوست ، ما بر راه حق قرار داريم .) كه فرزندش ، شهامتمندانه گفت : (پس چه باك از شهادت .)(١١٠٤)
آرى ! آن حضرت از يارى و همكارى مردم در نبرد با ارتجاع اموى و جهاد در راه حق و عدالت قطع اميد كرد، گرچه براى اتمام حجّت از آنان يارى خواست و زندگى با ستمكاران را ذلّت شمرد و در پاسخ كسانى كه او را از پيكار بر ضد جاهليّت اموى مى ترسانيدند، فرمود: (من از خطر آنان بر خود، نمى هراسم . بخداى سوگند كه آنها مرا رها نخواهند ساخت تا خون مرا بريزند.)(١١٠٥)
و نيز از همه مكانها و شهرها احرام بست و به انجام مناسك حجّ پرداخت و فاصله ميان مكّه تا كربلا را چون فاصله صفا و مروه ، گام سپرد ودرآنجا فرود آمد و فرمان توقّف به ياران داد. آنگاه در آستانه عاشورا در آنجا از آب و غذا احرام بست و به انجام مناسك حجّ خاصّ خويش و تجديد پيمان با آزادمردانى پرداخت كه به همراه او احرام بسته و به امامت او، نداى خدا و پيامبرش را لبّيك مى گفتند.
٣ پس از انجام مناسك دوّمين حجّ، فرا خوان سوّمين حجّ، نداى روح بخش خويش را طنين افكن ساخت و آن حضرت و خاندان و يارانش را به انجام آن فرا خواند.
ميقات سوّمين حجّ او، خيمه هاى كربلا بود و فراخوانان آن پيامبر و على و فاطمه و حسن عليهم السلام و به همراه آنان ، فرشته اى از جانب خدا بود كه شيشه سبز رنگ زمرّدين ، در دست داشت و لحظات اين فراخوان هم ، شب عاشورا بود، درست لحظاتى كه حسين عليه السلام سر بر زانو نهاده و به خوابى سبك رفته بود(١١٠٦) و محتواى پيام هم اين بود كه :
(گرامى فرزندم حسين ! تو شهيد خاندان محمّد هستى ! آسمانيان و ملكوتيان به وجودت افتخار و به آمدنت شادمانند؛ پس به سوى ما بشتاب ، كه افطار امشب را نزد ما خواهى بود و اين فرشته الهى است كه ازآسمان فرود آمده است تا خون پاك تو را در اين شيشه سبزرنگ گردآورد.)
حسين عليه السلام بر اين فراخوان شادمان شد و با همه وجود، آن را لبّيك گفت و انجام آن را آغاز كرد، امّا خواهرش با آگاهى از فراخوان و شنيدن لبّيك دل انگيز حسين عليه السلام در شب عاشورا، با سر و پاى برهنه به سوى برادر شتافت و بر چهره زد و از جدايى برادر ناله سر داد و گفت : (كاش زندگى من پايان يافته بود، چرا كه گفتار و عملكرد شما همچون كسى است كه بر شهادت قهرمانانه خويش مطمئّن و بدان آماده شده است .)
حسين عليه السلام فرمود: (آرى ! چنين است ، چرا كه همه راههاى صلح شرافتمندانه و پيروزى ظاهرى ، مسدود است .)
زينب عليها السلام گفت : (اين براى من بسيار دردناك است كه شما پيشواى به حق انسانيّت در شرايطى قرار گرفته اى كه آگاهانه و آزادانه براى شهادت آماده شده ايد.)
و اينجا بود كه دست برد و گريبان چاك زد و نقش زمين شد.
حسين عليه السلام كنار خواهر قهرمانش نشست ، آب بر چهره اش پاشيد تا به هوش آمد، آنگاه به اندرز و دلدارى او پرداخت و او را به شكيبايى در راه حق فرا خواند.(١١٠٧)
آنگاه به انجام مناسك حجّ خويش پرداخت ، به انجام حجّى كه طواف آن گردش بر محور عشق به خدا با انجام عبادت و نماز و نيايش و تلاوت قرآن بود و اين طواف را، طواف وداع و خداحافظى ساخت . سپس قربانيان خويش را كه نه از نوع قربانيان ديگر حاجيان ، بلكه از برگزيدگان و دوستان بارگاه خدا و برخى از نظر درون و برون و منطق ، برتر از اسماعيل ذبيح بودند، همه را به بارگاه دوست آورد و در راه او به قربانگاه عشق روانه ساخت و خود در همانحال ، به سعى حجّ پرشكوه خود پرداخت و با آنان و براى خاطر آنان ، هفتاد و چند مرتبه از خيمه ها تا ميدان كربلا را، گاهى به صورت آرام و گاه به صورت هروله ، (سعى ) كرد.
٤ پس از انجام آداب سوّمين حجّ، نداى ديگرى طنين افكند و حسين عليه السلام را به انجام چهارمين حجّ خويش فرا خواند.
فراخوان چهارمين حجّ پرشكوهش ، جوان انديشمندش على ، شبيه ترين مردم به پيامبر خدا بود كه در بستر شهادت و واپسين لحظات ، پدر گرانمايه خويش را در شرايطى كه به فرمان خدا به (حجّ اكبر) احرام بسته بود، به پيكار با جاهليّت سياهكار اموى ، تا سرحدّ شهادت فرا خواند. ندايش اين بود: (پدرجان ! اين نياى گرانقدرم پيامبر است كه به شما ندا مى دهد: شتاب كن ، شتاب ....)(١١٠٨) و هنگام فراخوانش نيز، ظهر عاشورا بود.
پس از اين پيام ، حسين عليه السلام به چهارمين حجّ پرشكوهش كه ميقات آن ميدان كربلا بود، لبّيك گفت :
لبّيك اللّهمّ لبّيك ....بار خدايا! آمدم ! پيش از نثار جان خويش ، فرزندان ، برادران و عموزادگان مجاهد و فداكار خويش را به بارگاهت تقديم داشتم و اينك هيچيك از يارانم نمانده است .
آنگاه ، با بانوان ، دختران و خواهران قهرمانش ، در حالى وداع كرد(١١٠٩) كه با همه وجود به نداى دعوت به حجّ اكبر، لبّيك مى گفت :
لبّيك اللّهمّ لبّيك ... .بار خدايا! به بارگاه تو رو آورده ام و پشت سر خويش ، زنان و كودكانى را تشنه و در محاصره رژيم بيداد اموى وانهاده ام ... .
آنگاه پيراهن قديمى را، به عنوان احرام به تن كرد(١١١٠) و آن را سوراخ سوراخ كرد تا بدان طمع نكنند و بر مركب خويش نشست و در جايگاهى براى خدمت به پروردگارش ايستاد كه نه در عرفات و نه در منى و نه درمشعر و نه در ميدان پيكار و جهاد، هيچكس همانندش وقوف نكرده بود و مرتّب با همه وجود مى گفت :
لبّيك اللّهم لبّيك ، وحدك لاشريك لك لبّيك .
جئت وحدى اليك .
احرم لك قلبى عن كل علاقة لسواك .
فلا غربتى توجب الكربة .
ولا وحدتى تورث الوحشة .
ولا قتل اءولادى يضعف كبدى .
ولا اضطراب عيالى يغيّر حالى .
ولا قتل رجالى يغيّر اءحوالى .
ولا نور بصرى يذهب عطشى .
ولا يعرضنى الخوف لكثرة اءعدائى .
ولا اضطراب لشدّة بلائى .
بار خدايا! به سويت مى شتابم !
تنهاى تنها! در راه هم ،
قلبم را از همه روابط و علائق جز عشق به تو گسسته و آن را تنها كانون مهر و محبّت تو ساخته ام و بس .
نه از غربت و بى ياورى اندوهگين هستم و نه از تنهايى در برابر انبوه دشمن .
نه شهادت فرزندان دليرم مرا ناتوان ساخته و نه اراده پولادين مرا سست كرده است و نه گرفتارى خاندانم .
نه شهادت جانسوز ياران مرا از هدف بلند خويش باز خواهد داشت و نه كم سوشدن نور چشمانم بر اثر شدّت تشنگى .
نه بسيارى دشمن مرا در راه تو، به هراس خواهد افكند و نه فشار گرفتاريها و مصائب .
به همين جهت ، همگام با حركت به سوى دوست و همراه با نيايش و لبّيك گفتن به نداى عشق ، كران تا كران وجودش لبريز از اطمينان و روح بزرگش در ساحل آرامش و قدرت ظاهرى اش كه بر اثر تلاش بسيار، تحليل رفته بود، همه و همه در حال تجديد نيرو و قوا مى نمود و چهره منوّرش گلگون جلوه مى كرد، به طورى كه هركس به آن حضرت مى نگريست از شهامت وصف ناپذير و قوّت قلب بى نظيرش در شگفت مى شد.
و آن حضرت همچنان در نيايش بود كه :
لبّيك اللّهم لبّيك .
احرم لك راءسى عن الاتّصال ببدنى .
وبدنى عن القيام على رجلى .
ويدى عن اءخذ شى ء بها.
لبّيك اللّهم لبّيك .
احرم لك كبدى عن الماء.
وبشرى عن سلامة مقدار شعرة .
وشعرى عن خضاب الزينة ، وعن بقاء لونه .
واءوصالى عن الاتّصال .
ولحمى عن الالتئام بالعظام .
وعظمى عن التّركيب .
وقلبى عن الاستقرار، ومن بقاء صورته .
ودم قلبى عن الثّبوت فى شغافه .
واءوداجى عن التّعلق براءسى .
ووتينى عن الوصل برقبتى .
بار خدايا!
پس از خلوت ساختن قلبم از اغيار به خاطر تو، اينك سرم از ماندن بر پيكر.
پيكرم از ماندن بر روى پاها،
و دو دستم از خدمت به بدنم ، وداع گفته و به سوى تو احرام بسته اند و از همه چيز و همه كس بريده و به سوى تو و براى تو در شتابم .
بار خدايا!
جگر سوخته ام از آب روان ،
تمامى پيكرم از سلامت ،
موهاى سر و صورتم از خضاب ،
پيوندهاى وجودم از پيوند به هم ،
گوشت بدنم از پوشيدن استخوانها،
استخوانهاى بدنم از تركيب با يكديگر،
قلبم از آرامش و آسايش و ادامه كار،
خون قلبم از دوران در اعماق آن ،
رگهاى گردنم از پيوند به سر،
شاهرگ قلبم از پيوند به گردنم ، به خاطر تو از زندگى وداع گفته و به سوى تو احرام بسته است و جز از تو اى محبوب و معشوق و اميد و آفريدگار من ، از هر كس و هر چيز بريده است .
حسين عليه السلام با اين راز و نياز و نيايش اوج بخش ، بر گرد خانه حقيقى خدا، طواف كرد و آنگاه (سعى ) بجا آورد، سپس در جايگاهى كه هيچ كس جز او وقوف نكرده بود و در مشعر و عرفات خاصّ خود، توقّف كرد و از آنجا به سه حمله دليرانه بر سپاه شيطان رمى جمرات كرد و به منى و قربانگاه منى رسيد، امّا نه براى حلق راءس و يا قربانى ، بلكه براى نثار سر و جان در راه دوست .
شب زنده دارى و نيايش شبانه را تا سيزدهم محرّم در آنجا برگزار كرد و بدينگونه با بجا آوردن اين آداب و مناسك حجّ چهارم خويش ، از احرام آن خارج گرديد.
٥ پس از اين مرحله ندايى از بارگاه دوست طنين افكند كه :
يا اَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ و بدينگونه او را به حجّ پرشكوه تر و ويژه اى كه به حق ، تنها حجّ او بود، فرا خواند، به انجام حجّى كه نه كسى پيش از او و نه بعد از او انجام نداده و تنها حسين عليه السلام بود كه توان شتافتن به سوى چنين حجّ پرشكوهى را داشت . نداگر اين حجّ، خداى حسين عليه السلام بود و مخاطب مستقيم حسين عليه السلام و محتواى پيام الهام شده اين بود:
(هان اى روح آرامش يافته ! به سوى پروردگارت باز گرد، در حالى كه هم تو از او خشنودى و هم ، او از تو خشنود است و در زمره بندگان (برگزيده و شايسته ام ) در آى و در بهشت برين من وارد شو.)(١١١١)
ميقات او نيز شهادتگاهش و اعمال اين حجّ نيز لبّيك گفتن به فراخوان و نداى حق با همه وجود و اخلاص و در ميدان انديشه و عقيده و گفتار و عملكرد، لبّيك گفتن به گونه اى كه خداوند از آن تعبير به خشنودى طرفين مى كند.
خشنودى حسين عليه السلام از آفريدگارش و خشنودى خداى از سالار بندگانش ، چرا كه آن حضرت با آن شرايط سخت و دشوار و با همه مصائب و رخدادهاى سهمگين و با وجود ددمنشى بسيار رژيم اموى ، نه تنها براى خدا شكيبايى ورزيد و هرگز متزلزل نشد، بلكه روح مقدّسش در اوج اقتدار و خشنودى از آفريدگارش به ملكوت پر كشيد، تا جايى كه خداوند در پيام خود خشنودى حسين عليه السلام را به خشنودى خويش مقدّم داشته است كه تدبّر در اين نكته عميق ، اسرار و رموز بسيارى را روشن خواهدساخت .
از اين مرحله به بعد، سلاح خويش را بدور افكند و همه جامه هايى را كه براى حجّ و طواف پيشين ، به تن كرده بود، در آورد و دو جامه ديگر كه بافت آنها از بادهاى سرخ و خاك و غبار دشت نينوا بود در بر كرد و نه تنها از زينت و جلوه هاى دنيوى همچون انگشتر(١١١٢) دست شست كه انگشت را نيز همراه انگشتر، ترك كرد. سر مقدّسش را برهنه ساخت همانگونه كه اگر كسى در حال احرام از دنيا رفت ، بايد برهنه باشد و آن را از پيكر مقدّس جدا و در برابر حرارت خورشيد قرار داد.
سه شبانه روز براى نيايش و عبادت ، شب زنده دارى كرد، آنگاه بانوان و خاندان و كودكانش و همه انسانها را ترك و با روح بلند و ملكوتيش بر گرد خانه مقدّسى طواف كرد كه پيش از طواف نخست او به بيت المعمور به هنگام صعود به آسمان ، كسى آنگونه طواف نكرده بود و با پيكر مطهّرش نيز در كربلا بيتوته كرد.
پس از آن ، با سر نورانيش از (صفا)ى كربلا تا كوفه و از آنجا تا شام و مدينه و آنگاه به آسمانها و ... (سعى ) نمود و در مكانها و موقعيّتهاى متعدّدى ، به تلاوت قرآن و ابلاغ پيام خدا و روشنگرى پرداخت .(١١١٣) آنگاه سر مقدّسش نه از سايه و سايه گزينى ، بلكه از ماندن در زمين نيز محروم وبر فراز نيزه ها(١١١٤) و شاخسار درختان (١١١٥) و بر دروازه دمشق (١١١٦) و كاخ شوم عبيداللّه و يزيد(١١١٧) قرار گرفت .
او همه آداب و مناسك حجّ خويش را در اوج اخلاص و شور انجام داد. در اين حجّ تنها از خضاب نتوانست دورى جويد، چرا كه چهره ومحاسن و كران تا كران پيكر مطهّرش را به خون پاكش رنگين ساخت و خود فرمود كه : (همين گونه خواهم بود تا خداى را ملاقات نمايم .)(١١١٨)