آيينه جمال

آيينه جمال0%

آيينه جمال نویسنده:
گروه: امام حسین علیه السلام

آيينه جمال

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: آيت الله لطف الله صافى گلپايگاني
گروه: مشاهدات: 4266
دانلود: 2288

توضیحات:

جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 31 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 4266 / دانلود: 2288
اندازه اندازه اندازه
آيينه جمال

آيينه جمال

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

آيينه جمال

نگرشى بر مكارم اخلاق حضرت اباعبدالله الحسين عليه‌السلام

نويسنده : آية الله العظمى لطف الله صافى گلپايگانى

سخن ناشر

جمال حسينعليه‌السلام ، آينة تمام نماى مكرمت‌هاى اخلاقى است و ياد سيد الشهدا، مرور درس‌هاى اخلاق و معنويت است.

اكنون قرن‌هاست خورشيد حيات طيبه حسينعليه‌السلام ، كه تجلى جمال الهى است در افق حركت جامعه بشرى نورافشانى می‌كند و كاروان كمال و تعالى، قافله‌‌سالارى هم چون حسين دارد. معرفت حسين و فضائل و مكارم اخلاق آن امام خوبی‌ها، درس جاودانه چگونه زيستن و چگونه بودن است. معرفت حسين، معرفت به انسانيت و اخلاق و بزرگى و كرامت نفس است. كتاب «آينه جمال»، مرورى است اجمالى بر جلوه‌هايى از مكارم اخلاق مولاى خوبان و امام شهيدان حضرت حسين بن علىعليه‌السلام ؛ جلوه‌هايى كه بايسته است در نگرش به حيات آن امام همام، مورد توجه ويژه قرار گيرد. «آينه جمال» نشان مي‌دهد كه شخصيت رفيع حضرت اباعبدالله الحسينعليه‌السلام ، چگونه مجموعه‌اى از صفات ممتاز انسان كامل و برگزيده پروردگار بوده است و حيات طيبه آن عصاره خوبی‌ها، تصويرى از كرامت، شجاعت، صبر، عدالت، سخاوت و در يك كلام عظمت را به نمايش می‌گذارد.

و اينك پرتوى از «آينه جمال» خورشيد هدايت حسين عليه‌السلام ، در مقابل ماست.

كافى است تا پنجره دل را بگشاييم...

مركز تنظيم و نشر آثار حضرت آيت الله العظمى صافى مدظله العالى

فصل اول : جمال آدمى

برترى انسان

مسلّم است كه ارزش واقعى انسان‌ها به علم, كمالات, فضايل و صفات اخلاقى است. افراد بشر هر چند از جهت جسم, ظاهر, لباس, مكان, مال, مقام و اين گونه موارد با هم تفاوت‌هايى دارند اما اين تفاوت‌ها سبب امتياز آنها بر يكديگر نيست؛ آنچه سبب امتياز حقيقى است، علم، فضيلت، اخلاق و رفتار نيك است.

فضيلت آدميان در بهره‌گيرى از لذائذ حيوانى و برخوردارى از آنچه بين انسان و ساير حيوانات مشترك است نمی‌باشد؛ بلكه كمال آدمى وابسته به امتيازات او از حيوانات است. هرچه بهره او از اين امتيازات بيشتر باشد، فاصله‏اش از عالم حيوانى زيادتر، و جلوه و نمايش انسانى او بيشتر می‏شود. انسان فطرتاً شيفته اخلاق پسنديده است؛ او صاحبان مكارم اخلاق را دوست می‏دارد و تحت تأثير مناظر حساس اخلاقى قرار مي‏گيرد. در تمام قرون و اعصار، عدالت، طهارت نفس، امانت، صداقت، استقامت، ثبات قدم، شجاعت، صراحت لهجه، صبر و حلم، وفاى به عهد، تواضع، رحم، احسان، اغماض و گذشت، فداكارى و ايثار، آزادی‌خواهى و خدمت به همنوع، و ساير صفات حميده، محبوب بشر بوده است. هرچه شكل دنيا عوض شود و ظواهر زندگى تغيير كند در اين احساس بشرى و احترام او به نيكوكاران و نيكوخويان، تغييرى حاصل نخواهد شد. چنانچه صفاتى مانند، حسد، تكبر، نفاق، ظلم و بی‏رحمى، خيانت، دروغ، كينه توزى و خودبينى، هميشه مورد تنفر بوده و نامطبوع می‌باشد. علم اخلاق بر اساس همين توجه فطرى انسان و درك باطنى او به وجود آمده است.

برنامه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

قرآن مجيد برنامه كار و دعوت پيغمبر ‏صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ‏ را در سه قسمت خلاصه می‌كند:(١)

ـ تلاوت آيات خدا.

ـ تزكيه و تربيت نفوس.

ـ تعليم كتاب و حكمت.

در حديث معروف، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می‌فرمايد:

اِنَّما بُعِثْتُ لِاُتَمِّمَ مَكارِمَ الأخْلاقِ(٢)

همانا برانگيخته گرديدم تا مكارم اخلاق را به سر حد كمال برسانم.

شخص پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ‏ به تمام اخلاق فاضله و صفات ممتاز آراسته و در حسن اخلاق، يگانه نمونه كمال بشرى و به تصديق دوست و دشمن مثل اعلى، و سرآمد تمام مردم بود.(٣)

استقامت، شجاعت، پايدارى و مناعت از هيچ‌كس قابل تحقق نيست مگر آنكه در نواحى ديگر اخلاق نيز عظيم، برجسته و ممتاز باشد. ايمان و معرفت، يقين و بصيرت، توكل و اعتماد بر خدا، زهد و صبر بايد به حد اعلا و وفور در شخص، وجود داشته باشد تا بتواند مظهر آن آيات عظيم و عجيب، خويشتن دارى، صبر و استقامت گردد.

رمز بقاء حسينعليه‌السلام

علائلى مي‏نويسد: «در آنچه از اخبار و تاريخ حسينعليه‌السلام نزد ماست می‏بينيم كه وى كمال مواظبت را در تأسّى به خويش داشت به طورى كه از همه جهات و نواحى، نمونه كامل پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود.

كسى كه همه حالات و سكون، حركت، فكر و تأملاتش الهى بود، مي‏بينيم كه در جهاد، فداكارانه شمشير می‏زد و از خود گذشته بود؛ هيچ كار و تكليفى او را از وظيفه و تكليف ديگر باز نمی‏داشت.»(٤)

ما اگر حسينعليه‌السلام را در بين بزرگان و صاحبان شخصيت و عظمت، مقدّم می‌داريم فقط به اين دليل نيست كه مرد عظيمى را مقدم داشته‌ايم؛ بلكه عظيمى را مقدّم می‌داريم كه هر با عظمتى در برابر عظمت او در حال كُرنش است و شخصى را برترى می‏دهيم كه از هر شخصيتى بالاتر است و مردى را مقدّم می‏داريم كه فوق تمام رجال تاريخ در اجتماع آنهاست و اين تقديم، هيچ كار تازه و بديعى نيست؛ زيرا مردان تاريخ، عُمر خود را در تحصيل مجد و بزرگوارى زمين به پايان رساندند، اما حسينعليه‌السلام جان خود را در راه تحصيل مجد آسمان فدا كرد و چنين كسى بالاتر و برتر از همه است.

چرا او را ياد كنيم؟!

مردى كه از عظمتِ نبوتِ محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، عظمت مردانگى علىعليه‌السلام وعظمت فضيلت فاطمهعليها‌السلام به وجود آمده، نمونه عظمت انسانى و نشانه آشكار بزرگى اخلاق است، پس ياد او و ذكر حالات او تنها ياد و ذكر يك مرد بزرگ نيست؛ بلكه ياد و تذكار انسانيت جاويدان است. اخبار و تاريخ او تاريخ يك قهرمان فضيلت بشرى نيست، بلكه تاريخ قهرمانى بی‌مانند است. عقاد م ی ‏نويسد: «بنى اميه بعد از شهادت سيد الشهدا ‏عليه‌السلام ‏ به مدت شصت سال، حسين و پدرش را برفراز منابر سب مي‏كردند اما يك نفر از آنها نتوانست نسبت به مقام ورع، پارسايى، پرهيزكارى و مراعات او از احكام دين جسارتى بنمايد و او را به كوچك‌ترين گناهى كه ممكن است درآشكار يا پنهان از آدمى صادر شود متهم سازد.

آنها می‏خواستند كه در مورد حسينعليه‌السلام غير از خروج بر حكومتشان چيزی‌گفته شود يا عيبى در او بجويند اما زبان خودشان وزبان مزدورانشان را از اينكه عيبى را به ‌حسينعليه‌السلام نسبت بدهند، كوتاه ديدند.»(٥) و باز عقاد آورده است:« كربلا امروز حرمى است كه مسلمانان، آن را براى عبرت و يادبود و غيرمسلمين براى مشاهده و تماشا، زيارت می‏كنند اما حق اين است كه كربلا بايد زيارتگاه كسى باشد كه براى نوع بشر نصيبى از قدس و فضيلت می‏شناسد؛ زيرا ما هيچ بقعه‏اى از بقاع زمين را نمی‏شناسيم كه نام آن با فضائل و مناقبى توأم باشد كه آن فضايل و مناقب لازم‌تر از فضايلى است كه با اسم كربلا بعد از شهادت حسين ‏عليه‌السلام ‏ مقرون گرديد.»

فصل دوم : خورشيد انديشه

شاگردان مكتب پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

احاديث معتبر بر اين مطلب دلالت دارند كه پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، علىعليه‌السلام و فرزندانش را به دانش‌هايى مخصوص گردانيد. كتابى به خط علىعليه‌السلام و املاى پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم همواره در اين خاندان مورد استناد و مراجعه بوده است، در حقيقت، تبليغات و تعليمات امامان ‏عليهم‌السلام و سيره و روش آنها مكمل و متمم هدف پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در تربيت جامعه و هدايت بشر مي‌باشد.

بر اساس حديثِ متواتر و مشهور ثقلين، پيغمبرعليهم‌السلام جميع امت را به اين بزرگواران ارجاع داده است. با وجود اين حديث شريف، صلاحيت علمى اهل بيت پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ظاهر و آشكار می‏گردد. علاوه بر اينها روايات بسيار ديگرى از طرق اهل سنت دلالت دارند برآنكه در بين تربيت شدگان مكتب نبوت، على ‏عليه‌السلام ‏ بيشتر از همه صحابه، از تابش انوار نبوت استفاده كرد؛ او بعد از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مرجع عموم در مسائل مشكل علمى می‌باشد و علوم شرعيه همه به آن سرور منتهى می‏شود. بعد از على ‏عليه‌السلام ‏ منصب الهى امامت و رهبرى علمى و دينى با فرزندانش حضرت امام حسن ‌مجتبى و حضرت امام حسين، سيدالشهداءعليهما‌السلام بود. آنها ملجأ و پناه مردم در مسائل اسلامى، علوم تفسير و احكام شرعى بودند؛ سخنشان قاطع و مقبول، و روششان سرمشق و ميزان بود.

امام حسين چراغ اسلام

هر چه بيشتر در حالات سيدالشهداء ‏عليه‌السلام ‏ دقيق شويم اين رمز بر ما آشكارتر می‌شود كه در امر دين بصيرتى خارق العاده و بينشى غيبى راهنماى آن حضرت بوده است.

علم و دانش آن بزرگوار از احتجاجات او با دشمنان اهل بيت، بخصوص معاويه و مروان، از نامه‏هايى كه به معاويه مرقوم فرموده، از خطبه‏هايى كه به مناسبت‌هاى مختلف انشاء نموده‌اند و از دعاى عرفه، و دعاهاى ديگرى كه از آن حضرت در كتاب‌هاى شيعه و سنى نقل است، ظاهر و آشكار می‌گردد. نافع بن ازرق، رهبر فرقه ازارقه خوارج به حسين ‏عليه‌السلام ‏ عرض كرد: «خدايى را كه می‏پرستى براى من توصيف كن!»

حسين ‏عليه‌السلام ‏ فرمود:

يا نافِعُ مَنْ وَضَعَ دينَهُ عَلَى الْقِياسِ لَمْ يَزَلِ الدَّهْرُ فِى الالتِباسِ مائِلاً ناكِباً عَنِ الْمِنْهاجِ ظاعِناً بِالاِْعْوِجاجِ ضالّاً عَنِ السَّبيلِ قائِلاً غَيْرَ الْجَميلِ يَا بْنَ الاَزْرَقِ اَصِفُ اِلهى بِما وَصَفَ بِهِ نَفْسَهُ لايُدْرَكُ بِالْحَواسِ، وَلا يُقاسُ بِالنّاسِ قَريبٌ غَيْرُ مُلْتَصِق، وَبَعيدٌ غَيْرُ مُسْتَقْصى يُوَحَّدُ، وَلا يُبَعَّضُ مَعْرُوفٌ بِالْـآياتِ مَوْصُوفٌ بِالْعَلاماتِ لا اِلهَ اِلاّ هُوَ الْكَبيرُ الْمُتَعالُ

اى نافع! هركس دين خود را بر قياس بسازد همواره در اشتباه است و در راه به صورت افتد، به اعوجاج و كژى كوچ كند، گمراه گردد و سخنان نازيبا گويد. اى پسر ازرق! من خدايم را وصف می‏كنم به آنچه او خود را وصف فرموده است. او به حواس ادراك نشود و به مردم قياس نگردد. نزديك است اما به چيزى چسبيده نيست، دور است اما دورى نجسته (دورى و نزديكى خداوند مانند دورى و نزديكى موجودات ديگر نيست. دورى و نزديكى او با حواس مادى قابل درك نمی‌باشد) او يگانه است و تبعيض، تجزيه و تركيب در او راه ندارند، و به نشانه‌ها شناخته شده و به علامت‌ها وصف گرديده است؛ غير از خداوند بزرگ و بلند مرتبه، خدايى نيست.

ابن ازرق گريست و گفت:

«ما اَحْسَنَ كَلامَكَ»؛ چقدر نيكو است كلام تو!. حسينعليه‌السلام فرمود:« به من رسيده كه تو بر پدر و برادرم و بر من گواهى به كفر می‏دهی!»

ابن ازرق گفت:« اَمّا وَاللهِ يا حُسَيْنُ لَئِنْ كانَ ذلِكَ لَقَدْ كُنْتُمْ مَنارَ الاِسْلامِ وَ نُجُومَ الاَحْكامِ» ؛ يا حسين! اگر اين ناسزا از من صادر شده، به خدا سوگند! به يقين، شما چراغ اسلام و ستارگان احكام خداييد.(٦) يعنى مردم بايد از انوار علوم و معارف شما روشنى بجويند و در تاريكی‌ها به ستاره‏هاى وجود شما هدايت گردند.

حسين، شمع بزم عالمان

ابن كثير در كتاب خود آورده است:« حسينعليه‌السلام و ابن زبير از مدينه به سوى مكه بيرون شدند و در مكه اقامت گزيدند. حسينعليه‌السلام مورد توجه مردم قرار گرفت. آنها به سوى او می‏آمدند در اطراف او مي‏نشستند وسخنش را می‏شنيدند و از آنچه از او می‏شنيدند سود می‌جُستند وگفته‌هايش را ضبط ‏كرده و می‌نوشتند تا از او روايت كنند.»

علائلى در سمو المعنى نگاشته است:« مردم چنان شيفته معنويت و عظمت روح حسينعليه‌السلام بودند و چنان حسينعليه‌السلام محبوبيت داشت كه از همه‏كس ‏و ‏همه‏جا ‏منصرف‏ و‏ منقطع ‏شده ‏و ‏به‏ سوى او‏ می‏شتافتند. ‏كسی‏ جز حسينعليه‌السلام نبود كه اين همه مريد و ارادتمند داشته باشد؛ گويى مردم در وجود حسينعليه‌السلام حقيقت ديگرى از عالم ابداع الهى را تماشا مي‏كردند. چون حسينعليه‌السلام سخن بگويد مثل آن است كه زبان عالم غيب باز شده و آنها را از رموز و اسرار پنهان وحقايق نهان آگاه می‌سازد؛ و زمانى كه خاموش می‏شد سكوتش به گونه‌اى متفاوت آنها را از حقايق ديگر با خبر می‏ساخت؛ زيرا پاره‏اى از حقايق را جز با خاموشى عميق نمی‏توان اظهار كرد؛ مثل نقطه و فاصله‌اى كه در ميان سطرها، كلمه‌ها و جمله‏ها می‏گذارند و همان نقطه خالی از نوشته، مانند نوشته‏هاى كتاب، معنايى می‏دهد كه جز با آن نقطه با هيچ نوشته‏اى آن معنا را نمی‏توان بيان كرد.»

كلام فوق نشان از واقعيتى انكارناپذير از محبوبيت علمى حسينعليه‌السلام در ميان مردم دارد. با آنكه مردم در فشار حكومت بوده و جاسوسان و كارآگاهان همه جا در تعقيب آنها بودند تا كسى با حسينعليه‌السلام رابطه نداشته باشند، اما قدرت سرنيزه و زور نظامى چگونه می‏تواند مردم را از خودشان، دلشان و ضميرشان جدا كند؟ قدرت، هر ميزان كه باشد نمی‏تواند بر شعور بشر مسلط شود و سرنيزه هر قدر كه كارى و نافذ باشد به باطن انسان و معنويت او نفوذ نمی‏كند. علائلى در ادامه آورده است:« حسينعليه‌السلام كثير الحديث و الروايه بود، آن زمان با اينكه تعداد بسيارى از اصحاب پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل حديث می‏كردند، اما مردم همه آنها را ترك كرده و به مجلس حسينعليه‌السلام می‏آمدند.» پس از اين، علائلى احاديثى از آن حضرت نقل می‏كند.(٧)

اخبارى كه از حسين ‏عليه‌السلام ‏ نقل شده حاكى از علم و ذوق سرشار، قوت فطانت، استعداد و قريحه و استحكام منطق اوست اين اخبار بيش از آن است كه قابل شمارش باشد. آن حضرت به گونه‌اى در مسائل علميه با جودت ذهن وحدّت خاطر اظهار نظر مي‏كرد و فتوا می‏داد كه موجب تحيّر مردم مي‏شد، تا حدى كه عبدالله بن عمر در حق او گفت: «اِنَّهُ يَغُرُّ الْعِلْمَ غَرّاً»(٨)

همچنان كه مرغ، جوجه خود را با منقار خود غذا مي‏دهد، حسينعليه‌السلام نيز در بيت نبوت و ولايت از سرانگشت علوم رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم غذا خورد، و از سينه معارف اسلام شير مكيد و رشد و نمو يافت.

فصل سوم : برسجاده نياز

روح عبادت

ابن عبدالبر و ابن اثير از مصعب زبيرى روايت كرده‏اند كه می‌گفت:

« حسين با فضيلت و متمسك به دين بود و نماز و روزه و حج او بسيار بود.» (٩)

بن زبير در وصف عبادت او گفت: «حسين در شب بيدار و در روز، روزه‌دار بود.»

عقاد می‏گويد:« علاوه بر نمازهاى پنجگانه، نمازهاى ديگر نيز به جا می‏آورد و علاوه بر روزه ماه رمضان، در ماه‌هاى ديگر هم روزهايى را روزه می‏گرفت، و در هيچ سال حج خانه خدا از او فوت نشد مگر آنكه ناچار به ترك شده باشد.» (١٠)

در شبانه روز هزار ركعت نماز به جاى می‏آورد، و بيست و پنج مرتبه پياده حج گذارد(١١) و اين دليل كمال عبادت و خضوع او به درگاه خداست.روزى از روزها، ركن كعبه را گرفته بود و بدين گونه دعا و اظهار بندگى و ذلت به درگاه خداى عزيز می‏كرد و او را مدح و ثنا و ستايش می‏نمود:

اِلهى نَعَمْتَنى فَلَمْ تَجِدْنى شاكِراً وَ ابْتَلَيْتَنى فَلَمْ تَجِدْنى صابِراً فَلا اَنْتَ سَلَبْتَ النِّعْمَةَ بِتَرْكِ ‏الشُّكْرِ، وَ لا اَدَمْتَ الشِّدَّةَ بِتَرْكِ الصَّبْرِ اِلهى ما يَكُونُ مِنَ الْكَريمِ اِلا الْكَرَم(١٢) خدايا! مرا نعمت بخشيدى و شكر مرا نيافتى، به بلا گرفتارم نمودى و صبر مرا دريافت نكردى، نعمتت را از من دريغ نورزيدى و با ترك صبرم شدت بلا را بيشتر ننمودی. پروردگارا! از كريم غير از كرم نسزد. اگر كسى بخواهد حال دعا و پرستش و مسكنت آن امام مجاهد مظلوم را در درگاه خدا بداند كافى است كه به همان دعاى معروف عرفه رجوع نمايد.

فصل چهارم : باران سخاوت

مولاى نيازمندان

حسين ‏عليه‌السلام ‏، نماز را به جاى آورد و بيرون آمد. اعرابى تنگدستى را مشاهده‏ نمود، برگشت و قنبر را صدا زد. قنبر گفت: لَبَّيْكَ يَابْنَ رَسُولِ اللهِ. فرمود:« از پول مخارج ما چقدر مانده است؟»

عرض كرد:« دويست درهم كه فرمودى در بين اهل بيت، قِسمت كنم.»

فرمود:« آن را بياور! كسى آمده كه از آنها به آن پول سزاوارتر است.» سپس آن پول را گرفت، بيرون آمد و به اعرابى داد.

قرضت را ادا می‌كنم

روزى آن حضرت براى عيادت و احوالپرسى اسامه بن زيد به منزل او رفت. اسامه ناله می‌كرد و از غمناكى خود می‌گفت.

فرمود:« برادر چه غمى داری؟»

عرض كرد:« قرضى دارم كه شصت هزار درهم است.»

حسينعليه‌السلام فرمود:« آن بر عهده من است.»

اسامه گفت:« می‏ترسم بميرم و قرضم ادا نشده باشد.»

فرمود:« نمی‏ميرى تا من آن را ادا كنم» .

ايشان آن قرض را پيش از مرگ او ادا كرد.(١٣)

فصل پنجم : مرام‌نامه حسينعليه‌السلام

يك آسمان كرم

حسين ‏عليه‌السلام ‏ در آداب اجتماعى و حسن معاشرت با دور و نزديك، بلند پايه و بی‏نظير بود. خصال آن حضرت سرشار از عفو و گذشت است. جمال الدين محمد زرندى حنفى مدنى روايت كرده كه از حضرت زين‌العابدين از پدرش حسين ‏عليه‌السلام ‏ نقل می‌كند كه فرمود:« اگر مردى به من دشنام دهد در اين گوش( و به گوش راستش اشاره فرمود) و عذر بياورد در گوش ديگرم، عذر او را مي‏پذيرم؛ زيرا اميرالمؤمنين ‏عليه‌السلام ‏ از جدم پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم براى من نقل فرمود:

لا يَرِدُ الْحَوْضَ مَنْ لَمْ يَقْبَلِ الْعُذْرَ مِنْ مُحِقٍّ اَوْ مُبْطلٍ

وارد حوض (كوثر) نمی‏شود كسى كه عذر را نپذيرد، خواه عذرآور حق بگويد يا باطل.(١٤) حسين ‏عليه‌السلام ‏ با فرزندان، بانوان، خويشان و اهل‌بيت خود در نهايت ادب، محبت، رحمت، مهربانى، انس و مودت برخورد مي‌كرد.

ابن قتيبه روايت می‌كند كه مردى خدمت امام حسن ‏عليه‌السلام ‏ آمد، و از آن حضرت درخواست چيزى كرد. حضرت فرمود:« سؤال، شايسته نيست مگر براى وام سنگين يا فقرِ خوار كننده و يا ديه و تاوانى كه ادا نكردن آن سبب رسوايى شود.»

عرض كرد:« نيامدم به خدمت شما مگر براى يكى از آنها.» حضرت، فرمان داد صد دينار به او دادند. سپس آن مرد خدمت حسين ‏عليه‌السلام ‏ رفت و از آن حضرت نيز سؤال كرد، حسين ‏عليه‌السلام ‏ هم همان سخن برادرش را به او فرمود و همان پاسخ را شنيد؛ سپس پرسيد:« برادرم به تو چقدر داد؟»

عرض كرد:« صد دينار.»

حسين ‏عليه‌السلام ‏ نودونه دينار به او عطا كرد؛ زيرا نخواست با برادرش برابرى كرده باشد.(١٥)

ياقوت مستعصمى از اَنَس روايت می‌كند كه در خدمت حسين ‏عليه‌السلام ‏ بودم؛ كنيزكى دسته گلى براى آن حضرت آورد. حسين ‏عليه‌السلام ‏ فرمود:

اَنْتِ حُرَّةٌ لِوَجْهِ اللهِ تَعالى

تو براى خدا آزادی. گفتم:« كنيزكى يك دسته گل برايت آورده و تو او را آزاد می‏كنی؟» فرمود:« اين چنين خدا به ما ادب آموخته است؛ زيرا می‌فرمايد:

وَ اِذا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّة فَحَيُّوا بِاَحْسَنَ مِنْها اَوْ رُدُّوها»(١٦)

هرگاه كسى شما را ستايش كند، شما نيز بايد در مقابل به ستايشى بهتر از آن، يا مانند آن، پاسخ دهيد. و نيكوتر از اين دسته گل، آزاد ساختن او بود.(١٧)

فصل ششم : پرچم عدالت‌خواهى

امام عدالت ‌خواه

خاندان على ‏عليه‌السلام ‏ به عدالت و حمايت از مظلوم، همانندى در عالم ندارند. حكاياتى كه از عدل علىعليه‌السلام در كتاب‌هاى تاريخ، نگاشته شده نشان می‏دهد كه او دلباخته حق و فانى در عدالت بود. او به فرزندانش وصيت فرمود:

كُونا لِلظّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً(١٨)

دشمن ستمگر و يار ستمديده باشيد.

حسين ‏عليه‌السلام ‏ فرزند آن پدر و وارث همان صفات می‌باشد. از ستم‌هايى كه بنى اميه و عمّال آنها به مردم می‏نمودند بيش از هر كس رنج می كشيد و به شدت ناراحت می‏شد. قيام او، قيام عليه ظلم، بيداد و ستمگرى، و نهضت او نهضت نجات بخش ستمديدگان و مظلومين بود.

يكى از داستان‌هايى كه گواه بر شدت علاقه حسينعليه‌السلام به دفاع از مظلومين و حمايت از بيچارگان بی‏پناه می‌باشد، داستان اُرينب دختر اسحاق و همسر عبدالله بن سلام است. يزيد كه به اصطلاح، شاهزاده و وليعهد معاويه بود و تمام اسباب شهوترانى، از جمله پول، مقام، زور، كنيزكان ماهرو و زن‌هاى رقاصه و خواننده خودفروش در اختيارش بودند

با اين وجود، باز چشم طمع به بانوى شوهردارى دوخت كه بايد او و پدرش معاويه پاسدار عصمت و عفت او باشند. يزيد همچون اراذل و شهوت پرستانى كه در وفور عيش و نوشِ حكومت، تربيت می‏شوند ناآرام شد، اما از آنجا كه آن زن، نجيب، پاكدامن و عفيفه بود دسترسى به او از راه فريب و منحرف ساختن وى از طريق پارسايى محال می‏نمود. معاويه ناپاك، كه خود را اميرالمؤمنين می‏خواند، براى خواهش نفس و شهوت يزيد دست به نيرنگ بسيار عجيب و بی‏سابقه‏اى زد. او مرد بدبخت را از زن عفيفه و زيبايش جدا نمود و مقدمات كاميابى يزيد از آن زن را فراهم ساخت.

اما حسينعليه‌السلام با غيرت و جوانمردى در مقابل اين تصميم زشت و شيطانى معاويه ايستاد، و نقشة او را نقش بر آب كرد. حسينعليه‌السلام غيرت و حميّت هاشمى و علاقه خود به حفظ نواميس مسلمين را نشان داد و مانع از رسيدن يزيد به هوس ناپاك و شريرش گرديد. افتراقى را كه معاويه با نيرنگ ايجاد كرد، به اتصال مبدل نمود، و آن ستم بزرگ را از عبدالله بن سلام و همسرش دفع گردانيد. اين داستان در تاريخ مفاخر آل على ‏عليه‌السلام ‏ و مظالم بنى اميه جاودان باقى مانده است.(١٩)

فصل هفتم : به رنگ سادگى

نگاه به دنيا

بهترين نشانة زهد كامل و خوار شمردن دنيا، همان فداكارى و گذشت سيد الشهداءعليه‌السلام از جان خود، جوانان، برادران، اصحاب و ياران و تن دادن به آن همه مصيبت و بلا بود. اگر دنيا و مال و نعمت‌هاى دنيوى در نظر كسى بی‏قدر و ارزش نباشد نمی‏تواند اين گونه در راه حق و يارى دين خدا و بزرگداشت هدف عالى خود پايدارى و استقامت ورزد تا به حدى كه بدن قطعه قطعه عزيزانش را ببيند، صداى ناله كودكانش را از زحمت تشنگى بشنود، گريه زن و فرزند، دل پر مهر و عاطفه او را به درد آورد و برپيكرش آن همه زخم‌هاى كارى وارد آيد اما در يارى دين خدا ثابت و پا برجا بماند، در مقابل باطل، نرمش نشان ندهد و چون كوه در برابر تمام اين مصائب استوار بماند.

آری! به حسين ‏عليه‌السلام ‏ پيشنهاد كردند كه با يزيد از در مسامحه و سازش در آيد و به نحوى كه در عرف اهل دنيا خلاف شأن و شرف او شمرده نشود با او كنار بيايد و در عوض، خود، خاندان، فاميل و خويشانش از دنيا متمتع و بهره‏مند شوند؛ اما حسينعليه‌السلام كسى نبود كه براى زندگى دنيا و خوشگذرانى، مصالح اسلامى را ناديده انگاشته و با گرفتن حق السكوت، برقرارى آن دستگاه فاسد و سراسر ظلم و كفر را امضا نمايد و در اداى تكليف و وظيفه مهمى كه از سوى خدا عهده‌دار شده مسامحه و كوتاهى نمايد.

حسينعليه‌السلام پسر كسى است كه فرمود:« اگر آفتاب را در دست راست، و ماه را در دست چپم بگذارند كه دست از دعوت بردارم، برنخواهم داشت» .(٢٠)

او پسر كسى است كه می‏گفت:« دنياى شما نزد من از آب بينى يك بز زكامى خوارتر است» .(٢١) علائلى مي‏نويسد:« حسينعليه‌السلام در اين ناحيه، بزرگ و يگانه بود. زندگى دنيا را خوار می‏شمرد و از مرگ بيم و هراسى نداشت. جز به برهان پروردگارش، كه همه چيز را فداى آن می‏كرد، به هيچ چيز توجه نداشت. از اين جهت سزاوار است مانند شاعر هندى، معين الدين اجميرى، او را دومين بنا كننده كاخ اسلام بعد از جدش، و مجّدِد بناى توحيد و يكتا پرستى بناميم.» (٢٢)

و نيز علائلى مي‏نويسد:« حسينعليه‌السلام به كل وجود و تمام هستی‌اش از دنيا رو گردانده بود.» (٢٣) پس حسينعليه‌السلام مانند پدرش، رئيس و سيد زهاد بود. پدر مي‏گفت:

وَاللهِ لِابْنِ اَبيطالِب انَسٌ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْى اُمِّهِ(٢٤)

به خدا سوگند! انس فرزند ابی‌طالب نسبت به مرگ از انس طفل به سينه مادرش بيشتر است.

وَ ما اَنَا اِلّا كَغارِبٍ وَرَدَ اَوْ كَطالِب وَجَدَ(٢٥)

پسر می‏گفت:

اِنِّى لا اَرَى الْمَوْتَ اِلاّ سَعادَةً، وَ لاَ الْحَياةَ مَعَ الظّالِمينَ اِلاّ بَرَماً(٢٦)

ابن شهر آشوب در جمله‏اى در مورد زهد آن حضرت گويد كه به او گفته شد:« بيم تو از پروردگارت به چه ميزان بزرگ است؟» فرمود: لا يَأمَنُ الْقِيامَةَ اِلاّ مَنْ خافَ اللهُ فِى الدُّنْيا درامان نيست‌كسى در روز قيامت، مگر آن‌كس‌كه دردنيا از خدا بترسد.(٢٧)

فصل هشتم : بر قله تواضع

از افتادگى تا عزت

هرچه معرفت، خداشناسى، توحيد، علم و حكمت انسان بيشتر شود، تواضع و فروتنى او زيادتر می‏گردد. تكبر بشر ناشى از جهل، نادانى، غفلت و خودپسندى است. در آيات كريمه و احاديث از تكبر به شدت مذمت، و از تواضع، مدح و ستايش شده است.

حسينعليه‌السلام در نزد مردم بسيار محترم بود. زمانى كه او و برادرش، حسن مجتبى ‏عليهم‌السلام پياده به حج می‏شتافتند تمام رجال و شيوخ صحابه كه همراه آنها بودند به احترامشان از مراكب پايين آمده و پياده راه می‌پيمودند. احترام حسين ‏عليه‌السلام ‏ در ميان مردم نه براى آن بود كه او كاخ مجلل داشت يا مركَب‌هاى سوارى او گران قيمت بودند يا غلامان و سربازانى پيشاپيش يا دنبال مركَب او می‏رفتند يا آنكه مسجد پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را براى او خلوت می‏نمودند و راه‌ها را در موقع آمد و شد وى بر مردم می‏بستند، نه! براى هيچ يك از اينها نبود. حسينعليه‌السلام با مردم زندگى می‏كرد و جدايى از آنها را نمی‌پذيرفت. زندگى او مالامال از سادگى بود. همه ساله پياده به حج می ‏رفت و با مردم نشست و برخاست، و آمد و شد می‌نمود؛ با فقرا معاشرت می‏كرد، در نماز جماعت، حاضر می‏شد، به عيادت بيماران می‏شتافت، در تشييع جنازه‏ها شركت می‏جست و در مسجد جدش پيغمبر با دوستان و اصحاب می‏نشست. او دعوت فقرا را می‏پذيرفت و آنها را ميهمان می‏نمود، خودش براى محتاجان، بينوايان، بيوه زنان و يتيمان، نان و غذا می‏برد. وقتى سپاهيان ستم پيشه و سنگدل كوفه بدن مطهر ايشان را عريان بر خاك افكندند، بر شانه مباركش نشان از برداشتن بار ديدند، از علت آن جويا شدند، حضرت سجاد فرمود:« اثر انبان‌هايى است كه در مدينه به دوش مبارك بر می‏گرفت و به خانه‏هاى فقرا، ايتام و بيوه‌زنان مي‏برد.» (٢٨)

فصل نهم : قهرمان تاريخ

در معناى شجاعت

شايد بعضى گمان كنند كه شجاعت حسين ‏عليه‌السلام ‏ در زور بازو، قدرت و قوّت بدنى، و علم آن حضرت به آيين جنگ و نبرد و به خاك انداختن دليران و دلاوران خلاصه مي‌شود و بزرگ‌ترين نمايش‌هاى شجاعت آن حضرت را حملاتى بدانند كه يك تنه به سپاه دشمن می‏نمود و طومار آنها را در هم می‌پيچيد. دشمنان، زمانى كه ديدند حريف آن زور و بازو نمی‏شوند از اطراف، پيكر پاكش را هدف سنگ و تير قرار دادند و اگرچه آن سيد مظلومان را شهيد كردند و سر انورش را شمر يا سنان يا خولى از بدن جدا ساخت اما كسى ادعا نكرد كه من به زور بازوى شخصى خود، آن حضرت را كشتم؛ كثرت زخم، جراحات بسيار، تشنگى و خون‌ريزى فوق العاده، آن امام مجاهد را (به ظاهر) از پا در آورد كه آن دشمنان خدا به قتلش دلير شدند، وگرنه كسى نبود كه بتواند با نبرد و زور بازو آن يادگار حيدر كرّار را به قتل برساند. اين زور بازو، نيروى جسمانى و حملات دليرانه نمايشى از نمايش‌هاى شجاعت است.

شجاعت راستين

شجاعت، يكى از فضايل برجسته حسين ‏عليه‌السلام ‏ می‌باشد. شجاعت اين قهرمان تاريخ، حالتى است نفسانى و روحى كه حد وسط بين تهور و جبن است، هركس واجد آن باشد داراى ضبط نفس خاصى است و عوامل ترس، جبن، كندى، سستى و فتور، و اسباب تندى، بى باكى، گستاخى و جسارت بر چنين شخصى مسلط نمی‏شود. اين صفت اگر زورِ بازو، قدرت جسمى و هر قوّه و قدرت ديگر را رهبرى كند، آن قدرت، مظهر شجاعت خواهد شد در غير اين صورت سبب سرزنش و ملامت می‏گردد.

اين صفت از شريف ‌ترين صفات فاضله است. ظهور استعدادهاى كمال‌آفرين بشر و فعليت قواى كامله در او به اين صفت وابسته می‌باشد.