۶. برداشتن بيعت از ياران
معلوم است كه يك انقلاب سياسی محتاج به عدّه و نفرات و جمعيت و افراد است و بدون افراد و سرباز و سپاه انقلاب سياسی نتيجه بخش نمي شود.
پس اگر كسی قيام كند و با حكومت اعلان مخالفت نمايد و به جمع قشون و سپاه اهميت ندهد، نمي توان او را طالب رياست دانست. و اگر از اين هم جلوتر رفت و لشكر خود را با اعلام عاقبت حزن انگيز و پايان پر اندوه قيام خويش از دور خود متفرق ساخت بلكه رسماً به آنها اجازه كناره گيری داد، رهبر اين قيام به فكری كه متهم نمي شود فكر سياست، سلطنت طلبی و حكومت است.
حسينعليهالسلام
هنگامی كه از مدينه عازم هجرت به مكه و از مكه به عراق عزيمت كرد، همواره به زبان ها و بيان های مختلف، اطرافيان خود را از شهادت خبر مي داد و از سرنوشت خويش آگاه مي ساخت.
در خطبه ای كه در مكه، هنگام عزيمت به عراق انشاء كرد، در بين راه مكرر اصحاب خود را از پايان غم انگيز اين نهضت خبر داد.
وقتی به منزل ذوحسم رسيدند اين خطبه را خواند:
«اَمّا بعد اَنَّهُ قَدْ نَزَلَ مِنَ الاَْمْرِ ما قَدْ تَرَوْنَ، وَ اِنَّ الدُّنْيا قَد تَغَيَّرَتْ، وَ تَنَكَّرَتْ وَ اَدْبَرَ مَعْرُوفُها، وَاسْتَمَّرَّتْ جِدّاً حَتّی لَمْ يَبْقِ مِنْها اِلاّ صُبابَهٌ كَصُبابَهِ الاِْناءِ وَ خَسيسُ عَيْش كَالْمَرْعَی الْوَبيلِ. اَلا تَرَوْنَ اَنَّ الْحَقَّ لا يُعْمَلُ بِهِ، وَ أَنَّ الْباطِلَ لا يُتَناهی عَنْهُ لِيَرْغِبَ الْمُؤْمِنُ فی لِقاءِ اللهِ مُحِقاً فَاِنِّی لا أَرَی الْمَوْتَ اِلاّ سَعادَهً، وَ لاَ الْحَياهَ مَعَ الظّالِمينَ اِلاّ بَرَما
» ١۹)
اكنون آنچه كه مي بينيد فرود آمده و دنيا دگرگون و زشت و ناخوش شده، وخوبي هايش پشت كرده، و زندگي اش رفته است، و چيزی به جا نمانده مگر اندك آبی كه در ته ظرف آب باشد، و عيش و پستی كه مثل چراگاه بد عاقبت، پايانش وخيم باشد.
آيا نمي بينيد حق را كه بِدان عمل نمي شود، و باطل را كه از آن كسی باز نمي ايستد و پذيرای نهی نمي شود؟ بايد مؤمن، ديدار خدا را برگزيند؛ براستی كه من مرگ شهادت) را جز سعادت و زندگی با اين ستمكاران را جز ملالت نمي بينم.
در اين هنگام اصحاب با وفای امام هر يك به نوعی و به زبانی اظهار وفاداری و جان نثاری كردند و گفتند:
«اگر دنيا برای ما جاويدان باشد، و مرگی جز شهادت نباشد ما شهادت را بر زندگی برگزينيم و افتخار كنيم كه در برابر تو ما را بكشند و اعضای ما را پاره پاره نمايند ما بر نيت و بصيرت خود ثابتيم. با دوستان تو دوست، و با دشمنان تو دشمنيم. خدا را به وجود مسعود تو بر ما منّت ها است.» ۲۰)
خطاب حسينعليهالسلام
به ياران وقتی به زمين كربلا رسيد محل شهادت و مقتل خود را به آنها نشان داد. هنگامی كه به منزل زباله رسيد اصحاب را از شهادت مسلم و عبدالله ابن يقطر آگاهی داد، و فرمود:
«قَدْ خَذَلَنا شيعَتُنا فَمَنْ اَحَبَّ مِنْكُمُ الاِْنْصِرافَ فَلْيَنْصَرِفْ لَيْسَ عَلَيْهِ مِنّا ذِمامٌ
»
شيعه ما، ما را واگذاشتند هر كس از شما دوست مي دارد باز گردد بايد باز گردد كه ما را بر او بيعتی نيست.
در اين وقت آن مردم از چپ و راست متفرق و پراكنده شدند و جز برگزيدگان و آزمودگان كسی باقی نماند» ۲١).
در شب عاشورا هنگامی كه آن مردان خدا به عبادت، ذكر، نماز، و دعا و تلاوت قرآن مشغول بودند آقايشان حسينعليهالسلام
در ميان جمع آنها آمد، و اين خطبه را خواند، فرمود:
«اُثْنی عَلَی اللهِ اَحْسَنَ الثَناءِ، وَ اَحْمَدُهُ عَلَی السَرّاءِ، وَ الضَرّاءِ. اَللّهُمَّ اِنِّی اَحْمَدُكَ عَلَی اَنْ اَكرَمْتَنا بِالْنُبُوَّهِ؛ وَ عَلَّمْتَنَا الْقُرآنَ، وَفَقَّهْتَنا فِی الدّينِ، وَجَعَلْتَ لَنا اَسْماعاً، وَأبْصاراً، وَ اَفْئِدَهً فَاجْعَلْنا مِنَ الشّاكِرينَ اَمّا بَعْد فَاِنِّی لا اَعْلَمُ اَصْحاباً اَوْفی، وَلا خَيْراً مِنْ اَصْحابی، وَلا اَهْلَ بَيْت اَبَرَّ، وَلا اَوْصَلَ مِنْ اَهْلِ بَيْتی فَجَزاكُمُ اللهُ عَنّی خَيْراً فَقَدْ اَبْرَرْتُمْ وَ عاوَنْتُمْ، اَلا وَ اِنَّهُ لاَُظُنُّ اَنَّ لَنا يَوْماً مِنْ هؤُلاءِ. اَلا وَ اِنِّی قَدْ اَذَنْتُ لَكُمْ فَانْطَلِقُوا جَميعاً فی حِلٍّ لَيْسَ عَلَيْكُمْ مِنّی ذِمامٌ، وَ هذَا اللَّيْلُ قَدْ غَثِيَكُمْ فَاتَّخِذُوهُ جَمَلا، وَ دَعَوْنی وَ هؤُلاءِ الْقَوْمُ، فَاِنَّهُمْ لَيْسَ يُريدُونَ غَيْري
» ۲۲)
فرمود:
خدا را به نيكوتر وجهی مدح و ثنا مي كنم، و او را در خوشی و ناخوشی حمد و سپاس مي كنم. خدايا! تو را حمد مي نمايم كه ما را به نبوت گرامی داشتی و به ما قرآن آموختی و فقه دين به ما بخشيدی و برای ما چشم و گوش و دل قرار دادی پس ما را از شكرگزاران قرار بده اما بعد) من اصحابی را با وفاتر و بهتر از اصحاب خود، و اهل بيتی را نيكوتر و با پيوندتر از اهل بيت خود نمي دانم، خدا شما را پاداش نيك دهد كه شرط نيكی و ياری را به جا آورديد ما را با اينان روزی سخت در پيش است.
به شما اذن دادم كه همگی برويد، بيعت خود را از شما باز گشودم، بر شما عهد و بيعتی نيست. اين تاريكی شب را مَركب خود قرار دهيد، و مرا با اين مردم بگذاريد زيرا اينان جز من ديگر كسی را طلب نكنند.
در اينجا نيز برادران و برادرزادگان و اصحاب امام هر يك به نوبت برخاستند، و شرط وفاداری به جا آوردند و سخنانی گفتند كه تا جهان باقی است سرمشق اصفيا و اولياست.
سپس حسينعليهالسلام
آنها را در حال دعا و عبادت گذاشت و به خيمه بازگشت و مشغول رسيدگی به كارها و وصيت به امور مهم خود گرديد. ۲۳)
چنانچه مي بينيم حسينعليهالسلام
تا شب عاشورا همواره اصحاب و ياران خود را از پايان كار، آگاهی مي داد. روش سيد الشهداء با جمع آوری عِدّه و عُدّه سازگاری نداشت. خطبه ها، نامه ها و گفتگوهای امامعليهالسلام
با جمع آوری سپاه و سرباز منافات داشت.
هرگز از فتح و غنيمت و اعطاء منصب و حكومت سخنی به ميان نمي آورد و به جز امر خدا و تكليف شرعی و امتثال فرمان، باعث و محركی نداشت.
بنابراين بسيار خطاست اگر كسی قيام امام را تعليل به علل سياسی يا اختلافاتی كه بين بني هاشم و بني اميه بوده است بنمايد هرچند آن اختلافات نيز بر اساس تباين اخلاقی و منافرات روحی و اختلاف فكر اين دو قبيله بود و از موجبات شدت دشمنی يزيد، همان كينه های ديرينه او و فاميلش نسبت به بني هاشم و اخلاق زشتی بود كه در محيط فاسد تربيت بنی اميه كسب كرده بود.
ولی قيام حسينعليهالسلام
بالاتر از اين بود كه از آن اختلافات گذشته سرچشمه بگيرد. چنانچه بعثت پيغمبرصلیاللهعليهوآلهوسلم
ارتباطی به اختلاف بنی هاشم و بنی اميه نداشت، علت قيام حسينعليهالسلام
نيز اين اختلاف نبود و يگانه كلمه ای كه مي توانيم در علت قيام آن حضرت بگوييم اين است كه نهضت حسينعليهالسلام
يك مأموريت الهی و فرمان پذيری واقعی بود كه با سياست و تصرف مسند حكومت و زمامداری و منافع دنيوی هيچ گونه ارتباطی نداشت.
دلايل و شواهد تاريخی و روايات فوق و بسياری از روايات و شواهد ديگر به اهل تدبر ثابت مي كند كه علت قيام حضرت، امر پروردگار بوده و اغراضی مانند منابع مادی، مصالح شخصی و... را در اين حركت نمي توان تصور كرد.