گفتمان عاشورايى

گفتمان عاشورايى0%

گفتمان عاشورايى نویسنده:
گروه: امام حسین علیه السلام

گفتمان عاشورايى

نویسنده: آيت الله لطف الله صافى گلپايگاني
گروه:

مشاهدات: 3875
دانلود: 1896

توضیحات:

گفتمان عاشورايى
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 51 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 3875 / دانلود: 1896
اندازه اندازه اندازه
گفتمان عاشورايى

گفتمان عاشورايى

نویسنده:
فارسی

تذکراین کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنین عليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام نگردیده است.

گفتمان عاشورايی

نويسنده: آيت الله العظمی صافی گلپايگانی

مقدمه

تاريخ امر به معروف و نهی از منكر و مبارزه با ظلم و كفر، نشان نمي دهد كه فرد ديگری جز حسينعليه‌السلام را با زن و فرزند و عائله، انبوهی از لشكری ستمگر، احاطه كرده باشد و خواهران و دختران خويش را در معرض اسيری مشاهده نمايد و بيش از هفتاد زخم شمشير و نيزه از دشمن خورده باشد اما در عين حال، عزت و كرامت نفس خود را حفظ كرده و به دين و وظيفه خود وفادار بماند.

اين حسينعليه‌السلام بود كه در راه امر به معروف و نهی از منكر چنان قوّت قلب و شجاعتی در روز عاشورا اظهار كرد كه از عهده آن همه امتحانات بزرگ برآمد و در بين شهدای راه حق، رتبه اول را حائز شد.

اين حسينعليه‌السلام بود كه پی در پی علاوه بر آن زخم هايی كه به جسمش مي رسيد، مصيباتی از داغ جوانان و شهادت برادران و برادرزادگان، و طفل شيرخوار كه هر كدام شجاع ترين افراد را از پا در مي آورد و ناچار به تسليم مي سازد بر او وارد مي شد و روح پر از ايمان و دل لبريز از صبر و يقين او را متزلزل نساخت.

اين حسينعليه‌السلام بود كه در ادای وظيفه نهی از منكر، با اين همه شدائد و سختي ها عذری نياورد و برای ترك آن بهانه جويی نكرد.

فصل اول: شش سؤال پيرامون يك قيام

١ - آيا عامل قيام كربلا منافع مادی بود؟

١. آيا مي توان عوامل سياسی، منافع مادی، مصالح شخصی و يا اختلافات قبيله ای و خانوادگی را در قيام حسينی دخيل دانست و تصور كرد كه قيام حسينعليه‌السلام مستند به اين گونه عوامل بوده است؟

حسينعليه‌السلام در اين قيام، نه حكومت و مقام ظاهری و دنيوی مي خواست و نه بسط نفوذ و مال وثروت. او، برای اطاعت خدا از بيعت يزيد خودداری كرد و برای اطاعت امر خدا از حرمين شريفين هجرت نمود و برای اطاعت خدا جهاد كرد؛ پس برای برانگيخته شدن آن حضرت به اين قيام باعثی جز امر خدا و ادای تكليف نبود.

بهترين تعبيرات و واقعي ترين تفاسير در مورد علت قيام و نهضت حسينعليه‌السلام ، امر پروردگار بود و اين حقيقتی است كه تاريخ و دين و سوابق زندگی سيد الشهداءعليه‌السلام آن را تأييد و تصديق مي نمايد.

بر اين اساس، عوامل سياسی، منافع مادی، مصالح شخصی و يا اختلافات قبيله ای و خانوادگی نمي تواند در انگيزه های قيام حسينی دخالتی داشته باشد.

برای اثبات اين مدّعا و جهت پاسخ گويی به سؤال فوق مي توان اين قيام را از چند منظر مورد بررسی قرار داد.

١. شاخصه انقلاب های سياسی

در انقلابات سياسی، رهبران انقلاب برای مغلوب كردن دشمن از تطميع و تهديد، تهيه جمعيت و اسلحه، و از انواع تشبثات و حتی خيانت، دروغ و قتل نفس های ناگهانی خودداری نمي كنند. آنهايی كه بخواهند در انقلاب خود شرافتمندانه رفتار كنند پيش بيني های لازم را نموده و در جلب همكار و جمع افراد، اهتمام و كوشش مي نمايند.

اينان هرگز از شكست خود و امكان پيروزی دشمن سخن نمي رانند، از اينكه آينده ای خطرناك و موحش در انتظارشان باشد حرفی به ميان نمي آورند، و سپاه خود را از يك پايان جانسوز و پرمصيبت خبر نمي دهند. اين گونه رهبران، لشكر را از دور خود پراكنده نمي سازند و هرگز از محل امنی كه در نظر همگان محترم بوده و هتك آن محل به زيان دشمن تمام مي شود، بيرون نمي روند.

اگر رهبر يك نهضت چنين روشی را پيش گرفت و قيام خويش را استقبال از مرگ و شهادت تفسير كرد، دل به مرگ نهاد و تمام كسان و ياران خويش را با مرگ هم آغوش كرد ديگر قيام او را حركتی سياسی و به منظور تصرف حكومت و تصاحب سلطنت نمي توان تصور كرد.

ماهيت قيام

سيد الشهدا آن شاخصه ای كه در نهضت كربلا نمودار بود از جنس انقلاب ها نمي باشد. در قيام سيد الشهداعليه‌السلام نه تنها از ابزار تهديد و تطميع دشمن استفاده نشد

بلكه رهبر اين قيام با صراحت از فرجام اين حركت تاريخی سخن به ميان مي آورد. پايان جانسوز اين حركت و آينده به ظاهر خطرناكی كه چشم انتظار ياران حسينعليه‌السلام مي باشد بارها و بارها گوشزد شد؛ درمنزلگاه ها و اقامتگاه های مختلف و حتی در سخنراني های تاريخی و ماندگار آن حضرت، سخن از شهد شيرين شهادت و هم آغوشی با مرگ بود.

در گفتگوهای امام ردّ پايی از وعده مقام و منصب و مال و ثروت نمي توان يافت. انقلاب حسينعليه‌السلام به دور از شاخصه انقلاب های سياسی مي باشد. گره نخوردن اين قيام تاريخی به منافع زودگذر، خود دليل بر ماندگاری اين قيام است.

۲. تأثيرات فضای معرفتی جامعه بر قيام

جهت گيری معرفتی جامعه در همراهی با حركت ها و قيام ها بسيار حائز اهميت است. گاه فضای حاكم بر جامعه فضايی مصلحت طلبانه و منفعت خواه مي باشد. در چنين فضايی حتی اگر جامعه دوستدار حق و حقيقت هم باشد باز سهم خواهي های شخصی و قبيلگی برای او حرف اول را مي زند. اما اگر فضای جامعه فضايی عاری از منفعت طلبی، پول، مقام پرستی باشد همراهی مردان آن جامعه با انقلاب های اصلاح گر و حق گرا بيشتر خواهد بود.

جامعه شناسی

عصر قيام جامعه زمان سيد الشهدا با جامعه زمان پيامبر تفاوت داشت. تجملات دنيا و خوش گذراني ها در آنان اثر كرده و شيرينی حكومت و رياست را چشيده بودند. ثروت های كلان، مال و زمين و محصول فراوان، غلامان و كنيزان، تعلقاتشان را به دنيا زياد و ايمانشان را ضعيف ساخته بود. امر به معروف و نهی از منكر و دعوت به زهد و تقوا و فداكاری در راه حق، از بين رفته و حب دنيا و دوستی پول و مقام و شهوت وجدان ها را تاريك و آلوده ساخته بود.

آنهايی كه دستگاه های رهبری جامعه را اداره مي كردند نيز حالشان معلوم بود! عمرشان را با سگ و بوزينه و قمار و شراب و رقص و خوانندگی و غنا، سر كرده و بيت المال مسلمين را ميان طرفداران خود قسمت مي نمودند.

با حقوق های زيادی كه به فرماندهان مي دادند و تمتعاتی كه در اختيارشان گذاشته شده بود شرف و غيرت و دين و توجه به مصالح را از آنها ربوده بودند. آنهايی كه با بني اميه، و مقاصد اين قوم همراه نبودند حداقلِّ مجازاتشان، محروميت از حقوق اجتماعی و قطع مقرری بود. از چنين جامعه ای توقع قيام و اجتماع و همراهی با يك پيشوای دينی يا رهبر ملی برای اسقاط حكومت خودكامه امری بعيد مي نمود. ١)

همه مردم، حسينعليه‌السلام را دوست مي داشتند و طرفدار فكر و روش او بودند ولی شجاعت روحی، رشد فكری، قوّت ايمان و گذشتشان به قدری نبود كه بتوانند مانند حبيب و مسلم و حر و زهير، مقامات و مصالح، و منافع زود گذر و موقت را فدای مصالح عامه و ياری دين كنند.

جمله ای كه فرزدق به حضرت حسينعليه‌السلام عرضه داشت وضع مردم را در آن روزگار كاملا شرح مي دهد:

«قُلُوبُهُمْ مَعَكَ وَ سُيوفُهُمْ عَلَيكَ » ۲)

دل های مردم با تو و شمشيرهايشان با بنی اميه است.

اين جمله از طرفی موقعيت روحانی و ملّی حسينعليه‌السلام را در قلوب، معلوم مي سازد و از طرف ديگر ضعف روحی و فقدان شجاعت اخلاقی مردم را بيان مي كند.

يار با وفا و شهيد كربلای حسينعليه‌السلام مجمع بن عبدالله بن مجمع عائذی مردم كوفه را اين گونه معرفی مي كند: «به سران مردم رشوه های بزرگ داده شد، و كيسه هايشان پر شد، پس آنها بر ظلم و دشمنی با تو همدست شدند، و اما سائر مردم:

«فَاِنَّ أَفئِدَتَهُمْ تَهْوی اِلَيكَ، وَ سُيوفَهُمْ غَدا مَشهُورَهٌ عَلَيكَ » ۳)

دل هاشان به سوی تو مايل است ولی شمشيرهايشان به روی تو كشيده مي شود.

از گزارش های تاريخی فوق درمي يابيم حضرت سيد الشهدا به يقين مي دانستند كه از چنين جامعه سست بنيادی نمي توان توقع ياری داشت. ايشان با چنين علمی حركت خويش را آغاز كردند.

با چنين اوضاعی آيا احتمال وجود انگيزه های مادی و مصالح سياسی را مي توان در رهبران و ياران اين قيام تصور كرد؟

۳. آگاهی عمومی از فرجام قيام

نيت و انگيزه ياران و همراهان يك نهضت تأثير به سزايی در جهت گيری حركتی و اهداف آن نهضت دارد. اگر همراهان يك قيام با انگيزه های مادی به همراهی با يك حركت انقلابی برخاسته باشند قطعاً فرجام نيك اين حركت برای آنان اهميت بسيار دارد.

چنين انسان هايی برای رسيدن به مطامع و منافع خويش، جوانب امر را سنجيده و هرجا كه منافع آنها با اين قيام در تضاد باشد، پای نمي گذارند. اما اگر انگيزه قيام، انگيزه ای الهی باشد ابزار سنجش حركت آدمی حق گرايی و حقيقت محوری خواهد بود. در اين صورت فرجام نيك و يا بد نهضت برای آنها اهميت نخواهد داشت. در قاموس نگاه معرفتی آنان اصل بر نتيجه محوری نيست بلكه تكليف محوری اصالت دارد.

به نقل متواتر ثابت است، رسول اعظمصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و علیعليه‌السلام از شهادت سيدالشهداءعليه‌السلام خبرها دادند، و اين اخبار در معتبرترين كتاب های تاريخی و حديثی ضبط گرديده است. صحابه، همسران، خويشاوندان و نزديكان پيغمبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اين اخبار را بلا واسطه و يا با واسطه شنيده بودند.

چون حسينعليه‌السلام عازم هجرت از مدينه طيبه به مكه معظمه شد، و هنگامی كه در مكه تصميم به سفر عراق گرفت، اعيان و رجال اسلام در بيم و تشويش افتاده و سخت نگران شدند. آنان بر طبق اخبار پيغمبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم يقين داشتند كه شهادت در انتظار حسينعليه‌السلام است و از طرف ديگر با اوضاع روز و استيلای بني اميه بر جهان اسلام، كمترين احتمال در مورد پيروزی ظاهری اباعبداللهعليه‌السلام را انتظار داشتند.

ايمان مردم به حقيقت آن حضرت و محبوبيتی كه ايشان در قلوب همه داشت، توقع مي رفت كه جمعيت و سپاه سيدالشهداء خيلی بيش از اينها باشد.

اما كسانی مانند عبيدالله حر جُعفی از ميدان قيام و جهاد كنار رفتند؛ چون اين اشخاص جوّ سياسی روز را مي شناختند و مي دانستند راه همراهی با حسين به كجا منتهی خواهد شد. اينان، همت آنكه مانند زُهير از سرِ مال و جاه و جان بگذرند و در راه خدا به ياری پسر پيغمبر بشتابند، نداشتند؛ از طرفی وجدانشان هم اجازه نمي داد كه با حزب اموی همكار شوند و با پسر پيغمبر كه حامی دين و طرفدار حق بود به ستيز برخيزند؛ پس كناره گيری اختيار نمودند و از سعادت شهادت و ياری امام وقت، محروم شدند.

اصرار بر انصراف

ابن عباس مي گفت: «جمع بسياری از ما اهل بيت، شك نداشتند كه حسينعليه‌السلام در طف كشته مي شود.» ۴)

ابن عباس، ابن عمر، محمد بن حنفيه و عبدالله بن جعفر در انصراف آن حضرت، اصرار داشتند و تقاضای خود را از سيد شهيدان تكرار مي نمودند؛ زيرا اينان شهادت آن امام مجاهد مظلوم را پيش بينی كرده بودند؛ آنان عرض مي كردند: «اگر تو كشته شوی نور خدا خاموش مي گردد، تو نشانه راه يافتگان،و اميد مؤمنان هستي.» ۵)

از همه بيشتر شخص حسينعليه‌السلام از خبرهای جد و پدرش با اطلاع و از روحيات مردم آگاه بود! او از همه بهتر آنها را مي شناخت و مي فرمود:

«اَلنّاسُ عَبيدُ الدُّنْيا، وَالدّينُ لَعقٌ عَلی اَلْسِنَتِهِمْ...فَاِذا مُحصُوا بِالْبِلاءِ قَلَّ الدَّيانُونَ » ۶)

مردم بنده دنيا هستند و دين لق لقه زبانشان مي باشد... پس هنگامی مردم در برابر هجوم بلاها قرار مي گيرند عده دين داران به قلت مي گرايد.

از اين جهت زمانی كه در بين راه يك نفر از بنی عكرمه از آن حضرت تقاضای انصراف از كوفه را نمود و عرضه داشت: «شما وارد نمي شويد مگر بر نيزه و شمشير» حضرت فرمود:

«يا عَبْدَاللهِ اِنَّهُ لَيسَ بِخَفِی عَلَی الرَّأی وَ لكِنَّ اللهَ لا يغْلَبُ عَلی اَمْرِهِ » ۷)

ای بنده خدا! آنچه گفتی بر من پوشيده نيست و پايان كار همان است كه تو مي بيني؛ ولی بر امر، قضا و حكم خدا نمي توان غالب شد.

«به خدا سوگند! تا خونم را نريزند، رهايم نمي كنند. و چون مرا كشتند خدا كسی را بر آنها مسلط سازد كه ذليلشان سازد تا آنكه از خرقه حيض خوارتر شوند.» ۸)

۴. امام و روشنگری درباره نتيجه قيام

هركس بخواهد يك انقلاب سياسی را رهبری كند و مسند زمامداری را تصرف نمايد، همواره برای تقويت روحيه اطرافيان خود و تضعيف روحيه دشمن، خود را برنده و فاتح و طرف را بازنده و مغلوب معرفی مي كند؛ حماسه سرايی مي نمايد، از شجاعت خود و جمعيت و امتيازات و شرايطی كه او را بر دشمن غالب مي كند، مي گويد، خطابه مي خواند، سخنرانی مي كند تا طرفدارانش قويدل و به دنبال هدف او باشند.

ليكن اگر سخن از كشته شدن خود و كسانش به ميان آورد و در سخنراني ها گاهی به كنايه، گاهی به صراحت از سرنوشت دردناك خويش سخن به ميان آورد و مرگ و شهادت خود را اعلام كند كه طبعاً موجب ضعف قلب و بيم و وحشت مردم ناآزموده مي گردد، معلوم مي شود در نهضتی كه پيش گرفته مقصدش سياست و رياست نيست؛ زيرا علاوه بر آنكه اسباب و وسايل آن را تدارك نمي بيند، وسايل موجود و حاصل را نيز از ميان مي برد و از اينكه نهضتش منتهی به حكومت و رياست شود مردم را مأيوس مي كند.

همه از شهادت مي گفتند اين سخنان با تأمين اغراض سياسی سازگار نيست. و چنان كسی لابد هدف ديگر دارد و محرك او را در قيام و نهضت در ماوراء امور سياسی بايد پيدا كرد.

حسينعليه‌السلام مكرر از قتل خود خبر مي داد، و از خلع يزيد و تصرف ممالك اسلامی و تشكيل حكومت به كسی خبر نداد؛ هر چند همه را موظّف و مكلف مي دانست كه با آن حضرت همكاری كنند و از بيعت با يزيد و اطاعت او امتناع ورزند و به ضد او شورش و انقلاب بر پا نمايند ولی مي دانست كه چنين قيامی نخواهد شد، و خودش با جمعی قليل بايد قيام نمايند و كشته شوند. لذا شهادت خود را به مردم اعلام مي كرد. گاهی در پاسخ كسانی كه از آن حضرت مي خواستند سفر نكند و به عراق نرود مي فرمود:

«من رسول خدا را در خواب ديدم، و در آن خواب به كاری مأمور شدم كه اگر آن كار را انجام دهم سزاوارتر است. عرض كردند: آن خواب چگونه بود؟

فرمود: آن را به كسی نگفته ام و برای كسی هم نخواهم گفت تا خدا را ملاقات كنم.» ۹)

هنگامی كه ابن عباس و عبدالله بن عمر با آن حضرت در وضعی كه پيش آمده بود سخن مي گفتند تا بلكه امام از تصميمی كه داشت منصرف شود، و سخن بين آنها طولانی شد، بعد از آنكه هر دو گفتار حسينعليه‌السلام را تصديق كردند در پايان، آن حضرت به عبدالله بن عمر فرمود:

«تو را به خدا قسم! آيا در نظر تو من در روشی كه پيش گرفته ام و در امری كه جلو آمده بر خطا هستم؟ اگر نظر تو غير اين است نظر خودت را اظهار كن.»

ابن عمر گفت: «خدا گواه است كه تو بر خطا نيستی و خداوند، پسر دختر پيغمبر خود را بر راه خطا قرار نمي دهد. مانند تو كسی در طهارت و قرابت با پيغمبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با مثل يزيد نبايد بيعت كند، اما من بيمناكم از آنكه به روی نيكو و زيبای تو شمشيرها زده شود؛ با ما به مدينه باز گرد، و اگر خواستی با يزيد هرگز بيعت نكن.»

حسينعليه‌السلام فرمود: «هيهات! دور است اين آرزو) كه من بتوانم به مدينه برگردم و در آنجا با امنيت و فراغت خاطر زندگی كنم. ای پسر عمر! اين مردم اگر به من دسترسی نداشته باشند، مرا طلب كنند تا بيابند تا اين كه با كراهت بيعت كنم يا آنكه مرا بكشند.

آيا نمي دانی كه از خواری دنيا اين است كه سر يحيی بن زكريا را برای زناكاری از زنا كاران بني اسرائيل بردند و سر به سخن در آمد و از اين ستم به يحيی زيانی نرسيد، بلكه آقايی شهيدان را يافت و در روز قيامت آقای شهداست؟

آيا نمي دانی كه بنی اسرائيل از بامداد تا طلوع آفتاب، هفتاد پيغمبر را كشتند پس از آن در بازارها نشستند و به خريد و فروش مشغول گشتند مثل اينكه جنايتی انجام نداده اند. و خدا در مؤاخذه آنها شتاب نكرد، سپس بر آنها به سختی گرفت؟» ١۰)

سپس عبدالله بن عمر تقاضا كرد تا آن حضرت ناف مبارك را كه بوسه گاه حضرت رسولصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود بنمود، عبدالله سه بار آن را بوسيد و گريست و گفت: «تو را به خدا مي سپارم كه در اين سفر شهيد خواهی شد.» ١١)

درد دل با پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

ابن اعثم كوفی روايت كرده كه حسينعليه‌السلام شبی بر سر قبر جدش چند ركعت نماز خواند، سپس گفت:

«خدايا! اين قبر پيغمبر تو محمّد است، من پسر دختر پيغمبر تو هستم، و آنچه برای من پيش آمده مي داني. خدايا! من معروف و كار نيك را دوست مي دارم و منكر و كار بد را زشت و منكر مي شمارم؛ من از تو به حق اين قبر و آن كس كه در آن است مي خواهم كه برای من اختيار كنی آنچه را رضای تو در آن است و باعث رضای پيغمبر تو و مؤمنين است.»

سپس مشغول گريه شد تا نزديك صبح سر را بر قبر گذارد، خواب سبكی آن حضرت را گرفت، پيغمبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را در ميان جمعی از فرشتگان ديد؛ آمد و او را به سينه چسباند و ميان دو چشمش را بوسيد و فرمود:

«حبيب من يا حسين! گويا مي بينم تو را در نزديك زمانی در زمين كربلا به خون آغشته و سربريده در ميان گروهی از امت من، و تو در اين هنگام تشنه كامی، و كسی تو را سيراب نسازد، و با اين ستم آن مردم، اميد شفاعت مرا دارند. خدا شفاعت مرا به آنها نرساند. آنان را نزد خدا نصيبی نيست.

حبيب من يا حسين! پدر، مادر و برادرت بر من وارد شده اند، و مشتاق ديدار تو هستند. و تو را در بهشت درجه ای است كه به آن درجه نمي رسی مگر به شهادت.»

حسين عرض كرد: «يا جداه! مرا حاجتی به بازگشت به دنيا نيست مرا بگير و با خود ببر.»

فرمود: «يا حسين! تو بايد به دنيا برگردی تا شهادت روزی تو شود، و به ثواب عظيم آن برسي؛ تو، پدر، مادر، برادر، عمو و عموی پدرت، روز قيامت در زمره واحده محشور مي شويد تا داخل بهشت شويد.»

وقتی حسينعليه‌السلام از خواب بيدار شد آن خواب را برای اهل بيت و فرزندان عبدالمطلب، حكايت كرد، غصه و اندوهشان زياد شد به حدی كه در آن روز در شرق و غرب عالم كسی از اهل بيت رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گريه و غصه و اندوهش بيشتر نبود. ١۲)

در كشف الغمه از حضرت زين العابدين نقل كرده كه فرمود: «به هر منزل فرود آمديم و بار بستيم پدرم از شهادت يحيی بن زكريا سخن همی گفت و از آن جمله روزی فرمود كه از خواری دنيا نزد باريتعالی اين است كه سرمطهر يحيی را بريدند و به هديه نزد زن زانيه ای از بنی اسرائيل بردند.» ١۳)

نيت همراهان حسينعليه‌السلام

بر اين اساس همراهی ياران وفادار حسينعليه‌السلام با قيام عاشورا را نمي توان حركتی بر اساس معيارهای شخصی تصور كرد. تمامی آنان مي دانستند كه در عاشورا غرق در خون خواهند شد و همگی مرگ در ركاب حسينعليه‌السلام را بر اساس اعتقاد خويش اختيار كرده بودند. اين همراهی و همدلی با قبيله گرايی و سهم خواهی سياسی هرگز قابل جمع نمي باشد كه اين دو در تضاد با يكديگر هستند.

از اين شواهد تاريخی معلوم مي شود صحابه و بني هاشم و مردمان وارد به جريان روزبودندوياران حسينعليه‌السلام همه شهادت خود را پيش بينی مي كردند.

۵. هجرت از مكه معظمه

مردان سياسی از تحصن در اماكن مقدسه و مشاهد خودداری نمي كنند، و از موقعيت و احترام هر شخص و هر مقام و مكان مقدس به نفع خود استفاده نموده و سنگر مي سازند.

متحصن شدن در اماكن مقدسه كه مورد احترام عامه است طرف مقابل را در يك بن بست دينی و عرفی مي گذارد؛ زيرا اگر احترام آن مكان مقدس را هتك نمايد از موقعيت او در نفوس كاسته مي شود و مورد خشم و تنفر عموم قرار مي گيرد و اگر بخواهد از آن مكان، احترام كند بايد دست دشمن را باز بگذارد و بنشيند و ناظر اقدامات خصمانه او باشد.

حسينعليه‌السلام در مقدس ترين امكنه كه از نظر تمام ملل مخصوصاً مسلمين، محترم و محل امن بود، يعنی حرم خدا و مكه معظمه و مسجد الحرام، منزل گُزيده بود. مكان و سرزمين مقدسی كه به حكم «مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً » مأمن و محل امن بود؛ همان مأمنی كه مردم جاهليت نيز احترام آن را رعايت مي كردند و با تمام دشمني ها و كينه هايی كه با يكديگر داشتند در آنجا اسلحه را بر زمين مي گذرادند و به جنگ و نبرد خاتمه مي دادند.

طبعاً اين سرزمين برای حسين بهترين مركز انقلاب و دعوت عليه بني اميّه، و جمع آوری قشون و بهترين فرصت بود.

چرا سيد الشهدا از مكه هجرت كرد؟

حسينعليه‌السلام مي توانست در شهر مكه قيام كند و عامل يزيد را از شهر بيرون نمايد و از همان جا نامه ها به اطراف و شهرها بنويسد و مردم را به شورش و انقلاب دعوت كند، نتيجه اين مي شد كه يزيد به مكه قشون مي فرستاد، آنجا را محاصره مي كرد، كعبه را خراب و اهل مكه را قتل عام مي نمود.

اما حسينعليه‌السلام مقصد سياسی نداشت ١۴) و كسی هم نبود كه محرّمات و شعائر خدا و مقدسات را سبك بشمارد؛ اعتراضش به بنی اميّه اين بود كه محرّمات را هتك و شعائر و احكام را ضايع كرده اند؛ پس چگونه راضی مي شد جريان كار به گونه ای پيش آيد كه بنی اميه احترام حرم خدا را هتك نمايند؟

او مي دانست كه اعلان قيام در مكه موجب هتك مسجد و تخريب خانه و اسائه ادب به تمام مشاهد و مواقف حرم خواهد شد، اين دور انديشی و متانت رأی حسين، بعدها هنگام قيام زبير، آشكار گرديد، لذا از اينكه حرم را مركز قيام و نهضت قرار دهد جداً خودداری فرمود.

يك راه ديگر نيز مقابل آن حضرت بود: در مكه بماند و حرفی نزند و بيعت هم نكند، در آنجا بست بنشيند، و از بيعت يزيد امتناع ورزد. اين پيشنهادی بود كه عبدالله بن عمر و ابن عباس و بعضی ديگر به آن حضرت مي دادند، و خواستار شدند كه چون به احترام حرم، كسی متعرض شما نخواهد شد در همين جا بمان، و با يزيد بيعت نكن، و در اين محل امن و جوار خانه خدا، محترم و مكرّم اقامت فرما.

امام اين پيشنهاد را هم نپذيرفت؛ زيرا مي دانست بني اميه آن حضرت را خواهند كشت، و در هركجا به او دست يابند اگر چه در زير پرده كعبه يا در خانه باشد از او دست بردار نيستند و به احترام حرم و كعبه توجه ندارند.

مي دانست كسانی را گماشته اند كه در همان موسم حج ناگهان بر آن حضرت حمله كنند و خونش را بريزند؛ در اين صورت هم احترام حرم هتك مي شد و هم خونش به هدر مي رفت و شهادتش برای اسلام مثمر ثمر نمي شد؛ زيرا ممكن بود حاكم مكه مردم را به اشتباه بيندازد و جمعی را به اسم شركت و توطئه در قتل آن حضرت، دستگير كند.

از اين جهت حسينعليه‌السلام تصميم به خروج از مكه گرفت تا آن كس نباشد كه پيغمبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خبر داد به واسطه او حرمت حرم، هتك مي شود.

وقتی فرزدق از علت شتاب آن حضرت و خروج از مكّه، پيش از ادای مناسك پرسيد فرمود:

«لَوْ لَمْ اَعْجِلْ لاَُخِذْتُ » ١۵)

اگر شتاب نمي كردم دستگير مي شدم.

و نيز مي فرمود: «به خدا سوگند! تا خونم را نريزند، رهايم نمي كنند. و وقتی مرا كشتند خدا بر آنها كسی را مسلط سازد كه آنها را ذليل سازد تا آنكه از خرقه حيض خوارتر شوند.» ١۶)

به ابن زبير فرمود: «پدرم مرا حديث كرد كه رئيسی در مكه، حرمت آن را هتك مي نمايد و من دوست ندارم كه آن كس باشم.» ١۷)

طبری نقل كرد كه ابن زبير با آن حضرت سخنی گفت. حضرت فرمود: «آيا مي دانيد ابن زبير چه گفت؟» گفتند: «خدا ما را فدايت كند نمي دانيم.»

فرمود: «گفت: در همين مسجد باش تا از برايت عده و جمعيت فراهم كنم.» سپس فرمود: «به خدا قسم! اگر من يك وجب بيرون از حرم كشته شوم بيشتر دوست دارم تا يك وجب داخل حرم كشته شوم زيرا اگر داخل حرم كشته مي شد حرمت حرم هتك مي شد)، و سوگند به خدا! اگر من در لانه جنبنده ای از جنبندگان هم باشم مرا بيرون مي آورند و به قتل مي رسانند. به خدا قسم! احترام مرا هتك مي كنند، چنانچه يهود احترام شنبه را هتك كردند.» ١۸)

۶. برداشتن بيعت از ياران

معلوم است كه يك انقلاب سياسی محتاج به عدّه و نفرات و جمعيت و افراد است و بدون افراد و سرباز و سپاه انقلاب سياسی نتيجه بخش نمي شود.

پس اگر كسی قيام كند و با حكومت اعلان مخالفت نمايد و به جمع قشون و سپاه اهميت ندهد، نمي توان او را طالب رياست دانست. و اگر از اين هم جلوتر رفت و لشكر خود را با اعلام عاقبت حزن انگيز و پايان پر اندوه قيام خويش از دور خود متفرق ساخت بلكه رسماً به آنها اجازه كناره گيری داد، رهبر اين قيام به فكری كه متهم نمي شود فكر سياست، سلطنت طلبی و حكومت است.

حسينعليه‌السلام هنگامی كه از مدينه عازم هجرت به مكه و از مكه به عراق عزيمت كرد، همواره به زبان ها و بيان های مختلف، اطرافيان خود را از شهادت خبر مي داد و از سرنوشت خويش آگاه مي ساخت.

در خطبه ای كه در مكه، هنگام عزيمت به عراق انشاء كرد، در بين راه مكرر اصحاب خود را از پايان غم انگيز اين نهضت خبر داد.

وقتی به منزل ذوحسم رسيدند اين خطبه را خواند:

«اَمّا بعد اَنَّهُ قَدْ نَزَلَ مِنَ الاَْمْرِ ما قَدْ تَرَوْنَ، وَ اِنَّ الدُّنْيا قَد تَغَيَّرَتْ، وَ تَنَكَّرَتْ وَ اَدْبَرَ مَعْرُوفُها، وَاسْتَمَّرَّتْ جِدّاً حَتّی لَمْ يَبْقِ مِنْها اِلاّ صُبابَهٌ كَصُبابَهِ الاِْناءِ وَ خَسيسُ عَيْش كَالْمَرْعَی الْوَبيلِ. اَلا تَرَوْنَ اَنَّ الْحَقَّ لا يُعْمَلُ بِهِ، وَ أَنَّ الْباطِلَ لا يُتَناهی عَنْهُ لِيَرْغِبَ الْمُؤْمِنُ فی لِقاءِ اللهِ مُحِقاً فَاِنِّی لا أَرَی الْمَوْتَ اِلاّ سَعادَهً، وَ لاَ الْحَياهَ مَعَ الظّالِمينَ اِلاّ بَرَما » ١۹)

اكنون آنچه كه مي بينيد فرود آمده و دنيا دگرگون و زشت و ناخوش شده، وخوبي هايش پشت كرده، و زندگي اش رفته است، و چيزی به جا نمانده مگر اندك آبی كه در ته ظرف آب باشد، و عيش و پستی كه مثل چراگاه بد عاقبت، پايانش وخيم باشد.

آيا نمي بينيد حق را كه بِدان عمل نمي شود، و باطل را كه از آن كسی باز نمي ايستد و پذيرای نهی نمي شود؟ بايد مؤمن، ديدار خدا را برگزيند؛ براستی كه من مرگ شهادت) را جز سعادت و زندگی با اين ستمكاران را جز ملالت نمي بينم.

در اين هنگام اصحاب با وفای امام هر يك به نوعی و به زبانی اظهار وفاداری و جان نثاری كردند و گفتند:

«اگر دنيا برای ما جاويدان باشد، و مرگی جز شهادت نباشد ما شهادت را بر زندگی برگزينيم و افتخار كنيم كه در برابر تو ما را بكشند و اعضای ما را پاره پاره نمايند ما بر نيت و بصيرت خود ثابتيم. با دوستان تو دوست، و با دشمنان تو دشمنيم. خدا را به وجود مسعود تو بر ما منّت ها است.» ۲۰)

خطاب حسينعليه‌السلام به ياران وقتی به زمين كربلا رسيد محل شهادت و مقتل خود را به آنها نشان داد. هنگامی كه به منزل زباله رسيد اصحاب را از شهادت مسلم و عبدالله ابن يقطر آگاهی داد، و فرمود:

«قَدْ خَذَلَنا شيعَتُنا فَمَنْ اَحَبَّ مِنْكُمُ الاِْنْصِرافَ فَلْيَنْصَرِفْ لَيْسَ عَلَيْهِ مِنّا ذِمامٌ »

شيعه ما، ما را واگذاشتند هر كس از شما دوست مي دارد باز گردد بايد باز گردد كه ما را بر او بيعتی نيست.

در اين وقت آن مردم از چپ و راست متفرق و پراكنده شدند و جز برگزيدگان و آزمودگان كسی باقی نماند» ۲١).

در شب عاشورا هنگامی كه آن مردان خدا به عبادت، ذكر، نماز، و دعا و تلاوت قرآن مشغول بودند آقايشان حسينعليه‌السلام در ميان جمع آنها آمد، و اين خطبه را خواند، فرمود:

«اُثْنی عَلَی اللهِ اَحْسَنَ الثَناءِ، وَ اَحْمَدُهُ عَلَی السَرّاءِ، وَ الضَرّاءِ. اَللّهُمَّ اِنِّی اَحْمَدُكَ عَلَی اَنْ اَكرَمْتَنا بِالْنُبُوَّهِ؛ وَ عَلَّمْتَنَا الْقُرآنَ، وَفَقَّهْتَنا فِی الدّينِ، وَجَعَلْتَ لَنا اَسْماعاً، وَأبْصاراً، وَ اَفْئِدَهً فَاجْعَلْنا مِنَ الشّاكِرينَ اَمّا بَعْد فَاِنِّی لا اَعْلَمُ اَصْحاباً اَوْفی، وَلا خَيْراً مِنْ اَصْحابی، وَلا اَهْلَ بَيْت اَبَرَّ، وَلا اَوْصَلَ مِنْ اَهْلِ بَيْتی فَجَزاكُمُ اللهُ عَنّی خَيْراً فَقَدْ اَبْرَرْتُمْ وَ عاوَنْتُمْ، اَلا وَ اِنَّهُ لاَُظُنُّ اَنَّ لَنا يَوْماً مِنْ هؤُلاءِ. اَلا وَ اِنِّی قَدْ اَذَنْتُ لَكُمْ فَانْطَلِقُوا جَميعاً فی حِلٍّ لَيْسَ عَلَيْكُمْ مِنّی ذِمامٌ، وَ هذَا اللَّيْلُ قَدْ غَثِيَكُمْ فَاتَّخِذُوهُ جَمَلا، وَ دَعَوْنی وَ هؤُلاءِ الْقَوْمُ، فَاِنَّهُمْ لَيْسَ يُريدُونَ غَيْري » ۲۲)

فرمود:

خدا را به نيكوتر وجهی مدح و ثنا مي كنم، و او را در خوشی و ناخوشی حمد و سپاس مي كنم. خدايا! تو را حمد مي نمايم كه ما را به نبوت گرامی داشتی و به ما قرآن آموختی و فقه دين به ما بخشيدی و برای ما چشم و گوش و دل قرار دادی پس ما را از شكرگزاران قرار بده اما بعد) من اصحابی را با وفاتر و بهتر از اصحاب خود، و اهل بيتی را نيكوتر و با پيوندتر از اهل بيت خود نمي دانم، خدا شما را پاداش نيك دهد كه شرط نيكی و ياری را به جا آورديد ما را با اينان روزی سخت در پيش است.

به شما اذن دادم كه همگی برويد، بيعت خود را از شما باز گشودم، بر شما عهد و بيعتی نيست. اين تاريكی شب را مَركب خود قرار دهيد، و مرا با اين مردم بگذاريد زيرا اينان جز من ديگر كسی را طلب نكنند.

در اينجا نيز برادران و برادرزادگان و اصحاب امام هر يك به نوبت برخاستند، و شرط وفاداری به جا آوردند و سخنانی گفتند كه تا جهان باقی است سرمشق اصفيا و اولياست.

سپس حسينعليه‌السلام آنها را در حال دعا و عبادت گذاشت و به خيمه بازگشت و مشغول رسيدگی به كارها و وصيت به امور مهم خود گرديد. ۲۳)

چنانچه مي بينيم حسينعليه‌السلام تا شب عاشورا همواره اصحاب و ياران خود را از پايان كار، آگاهی مي داد. روش سيد الشهداء با جمع آوری عِدّه و عُدّه سازگاری نداشت. خطبه ها، نامه ها و گفتگوهای امامعليه‌السلام با جمع آوری سپاه و سرباز منافات داشت.

هرگز از فتح و غنيمت و اعطاء منصب و حكومت سخنی به ميان نمي آورد و به جز امر خدا و تكليف شرعی و امتثال فرمان، باعث و محركی نداشت.

بنابراين بسيار خطاست اگر كسی قيام امام را تعليل به علل سياسی يا اختلافاتی كه بين بني هاشم و بني اميه بوده است بنمايد هرچند آن اختلافات نيز بر اساس تباين اخلاقی و منافرات روحی و اختلاف فكر اين دو قبيله بود و از موجبات شدت دشمنی يزيد، همان كينه های ديرينه او و فاميلش نسبت به بني هاشم و اخلاق زشتی بود كه در محيط فاسد تربيت بنی اميه كسب كرده بود.

ولی قيام حسينعليه‌السلام بالاتر از اين بود كه از آن اختلافات گذشته سرچشمه بگيرد. چنانچه بعثت پيغمبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ارتباطی به اختلاف بنی هاشم و بنی اميه نداشت، علت قيام حسينعليه‌السلام نيز اين اختلاف نبود و يگانه كلمه ای كه مي توانيم در علت قيام آن حضرت بگوييم اين است كه نهضت حسينعليه‌السلام يك مأموريت الهی و فرمان پذيری واقعی بود كه با سياست و تصرف مسند حكومت و زمامداری و منافع دنيوی هيچ گونه ارتباطی نداشت.

دلايل و شواهد تاريخی و روايات فوق و بسياری از روايات و شواهد ديگر به اهل تدبر ثابت مي كند كه علت قيام حضرت، امر پروردگار بوده و اغراضی مانند منابع مادی، مصالح شخصی و... را در اين حركت نمي توان تصور كرد.