عاشورا
ابن اثير در «النهايه» ذيل واژه «عشر» آورده است: عاشورا روز دهم محرّم را گويند و يك نام اسلامى است.
فيروز آبادى در قاموس، ذيل ماده «عشر» مى نويسد: عاشوراء و عَشوراء و عاشور، دهم يا نهم محرّم را گويند.
بعضى از لغت دانان گفته اند: اينكه عاشورا يك اسم اسلامى است سخن بجا و درستى است؛ زيرا، كلمه عاشورا در مناجات موساى كليم آمده است:
«خداوند! چرا امّت محمّد را بر ديگر امّت ها برترى بخشيدى؟ خداوند در پاسخ وى فرمود: به جهت ده ويژگى... و عاشورا. »
وقتى موسىعليهالسلام
پرسيد عاشورا چيست؟! ندا رسيد:
«عاشورا روز گريه و حالت گريستن بر فرزند محمّد و روزسوگوارى وعزادارى بر مصيبت فرزند مصطفى است. »
بنابراين، پيش از اسلام از كلمه «عاشورا»، به معناى روز عزادارى حسين بن علىعليهالسلام
ياد شده است.
عاشورا در تاريخ قبل از اسلام همواره مورد توجه اقوام و صاحبان انديشه بوده و به عنوان يكى از «روزهاى خدا» شهرت داشته است؛ «إِنَّ عاشُوراء يَومٌ مِنْ أَيّامِ اللهِ».
عاشورا كدامين روز از هفته بود؟
در اين كه عاشورا در چه روزى از هفته رخ داد، اختلاف نظريه وجود دارد:
1- گروهى نوشته اند روز جمعه به وقوع پيوست.
2- برخى اين رخداد را روز پنج شنبه مى دانند.
3- تعدادى بر اين باورند كه روز دوشنبه بوده است.
4- بعضى روز چهارشنبه را نوشته اند.
5- و در بعضى روايات آمده است كه عاشورا روز شنبه بهوقوع پيوسته است؛ «يَخْرُجُ القَائِمُ يَومَ السَّبْتُ يَوْمَ عَاشُوراء».
شام عاشورا
صاحب عوالم مى نويسد: امامعليهالسلام
در شام عاشورا، كه به عنوان حلّ بيعت، با ياران سخن مى گفت، پس از مطالبى كوتاه، به آنان فرمود:
«اين تاريكى شب را براى خود شتر راهوار پنداريد و از چشم دشمن دور شويد؛ زيرا آنان تنها مرا مى جويند و اگر بر من دست يابند، با شما كارى نخواهند داشت. شما آزاديد و من بيعت را از شما برداشتم؛ بنابراين، مى توانيد برويد. »
آنان يك صدا اظهار داشتند: «نه، به خدا قسم! هرگز چنين نخواهد شد. »
امامعليهالسلام
فرمود:
«فردا همه كشته خواهيد شد و كسى نجات نمى يابد. »
ياران ابا عبدالله گفتند: «حمد، سزاوار خداوندى است كه توفيق شهادت در كنار تو را به ما عنايت كرد. »
در شب عاشورا، ياران امام چنان عاشقانه به عبادت پرداختند كه به گفته راوى:
«لَهُمْ دَوِيٌّ كَدَّوِي النَّحْلِ ما بَيْنَ قائِم وَ قاعِد وَ راكِع وَ ساجِد».
«آنان را زمزمه اى است چونان زمزمه اى كه از كندوى زنبور عَسَل شنيده مى شود. آن شب را گروهى در حال ركوع بودند، بعضى در سجود و بعضى در ذكر و دعا به سر بردند. »
نيز در حديث آمده است:
«باتُوا قارئِينَ ساجِدِين».
«آنان شب را در قرائت قرآن و سجده گذراندند. »
جمعى از سربازان عمربن سعد با ديدن اين حالت، متحوّل شدند و حدود 32 تن به امامعليهالسلام
پيوستند.
اعمال شب عاشورا
1- احيا در شب عاشورا
پيامبرصلىاللهعليهوآله
درباره عظمت و اهمّيت عرفانى شب عاشورا فرمود:
«مَنْ أَحْيا لَيْلَةَ عاشُوراء فَكَأَنَّما عَبَدَ اللهَ عِبادَةَ جَمِيعِ الْمَلائِكَة وَ أَجْرُ الْعامِلِ فِيها كَأَجْرِ سَبْعِينَ سَنَة».
«كسى كه شب عاشورا احيا بگيرد، گويى به اندازه عبادت تمام فرشتگان عبادت كرده است و پاداش عبادت در آن شب، به اندازه پاداش هفتاد سال عبادت است. »
2- نماز (عمليات عرفانى) و دعا
ابن عباس گويد: پيامبرصلىاللهعليهوآله
فرمود: در شب عاشورا چهار ركعت نماز با كيفيت خاصّ خوانده شود و پس از نماز دعاى ويژه اى مورد توجّه آن حضرت بوده است.
از نمازهايى كه در شب عاشوار مورد توجّه پيامبر بود، عبارت است از: چهار ركعت كه در هر ركعت پس از حمد پنجاه بار سوره «قُل هو الله أحد» خوانده مى شود و پس از نماز ذكر صلوات بسيار بر محمّد و آل محمّد مورد تأكيد است و نيز لعن و نفرين بر مخالفان آل محمّدعليهمالسلام
و دعايى خاصّ نيز در كتاب بحار آمده است.
بنابراين، احيا و انجام نماز و پرداختن به دعا در شب عاشورا توسط ياران امام حسينعليهالسلام
در راستاى دستورات فوق بوده است.
3- حضور در كربلا
امام صادقعليهالسلام
فرمود:
«مَنْ بَاتَ عِنْدَ قَبْرِ الْحُسَيْنِعليهالسلام
لَيْلَةَ عَاشُورَاءَ لَقِيَ اللَّهَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مُلَطَّخاً بِدَمِهِ كَأَنَّمَا قُتِلَ مَعَهُ فِي عَرْصَةِ كَرْبَلاء».
«كسى كه شب عاشورا را در كنار قبر حسينعليهالسلام
تا صبحدم بيتوته كند، مانند كسى است كه در كربلا همراه امامعليهالسلام
با دشمنان جنگيده است. »
ابن اثير در الكامل مى نويسد:
«فَلَمّا أَمْسَوا قامُوا الَّليلَ كُلَّهُ يُصَلُّونَ وَ يَسْتَغْفِرُون وَ يَتَضَرَّعُونَ وَ يَدْعُونَ».
«هنگامى كه شب فرا رسيد، همه به نماز، استغفار، تضرع و دعا در پيشگاه خدا پرداختند».
بلاذرى در انساب الأشراف نيز مى نويسد: وقتى شب فرا رسيد حسين و يارانش، همگى به نماز، تسبيح، تهليل، استغفار و دعا پرداختند؛
«وَلَمّا جَنَّ الَّليلُ عَلَى الحُسَيْنِعليهالسلام
وأصْحابِهِ قاموا الَّليلَ كُلَّهُ يُصَلّوُنَ وَيُسَبِّحُونَ وَيَسْتَغْفِرُونَ وَيَدْعُونَ وَيَتَضَرَّعُون».
شب عاشورا، شب ياران اميرالمؤمنينعليهالسلام
در صفين را تداعى مى كرد؛ شبى كه علىعليهالسلام
به دلير مردان همراه خود توصيه كرد:
«اَلا اِنّكُمْ مُلاقُوا الْعَدُوّ إنْ شاءَ اللهُ، فَأَطِيلُوا اللَّيْلَةَ الْقِيَامَ وَ أَكْثِرُوا تِلاوَةَ الْقُرْآنِ وَ اسْأَلُوا اللَّهَ الصَّبْرَ وَ النَّصْرَ»؛
«هان! بدانيد، به زودى با دشمن درگير خواهيد شد. پس امشب را بيشتر به نماز و تلاوت قرآن مشغول شويد و از خداوند صبر و نصرت بخواهيد. »
عباسعليهالسلام
در انديشه آينده
زهيربن قين شب عاشورا عباس بن علىعليهالسلام
را گريان ديد، راز آن را جويا شد. عباس پاسخ داد: به حال اهل بيت حسينعليهالسلام
در شب آينده مى انديشم و مى گريم.
آن شب امام حسينعليهالسلام
نيز با خنجر، خارهاى حوالىِ خيمه را بريدند و به كنارى انداختند. وقتى سبب را پرسيدند، فرمود: فردا دختران من از روى همين خارها عبور خواهند كرد.
امامعليهالسلام
شب عاشورا در جمع ياران خود اين چنين خطبه خواندند:
«با بهترين وجه به ستايش و ثناى خدا مى پردازم و در همه حال، از خوشى و تلخكامى، خدا را شكر و سپاس مى گويم. خداي! تو را حمد مى گويم كه ما را به «نبوّت» پيامبرصلىاللهعليهوآله
گرامى داشتى و قرآن را به ما آموختى و ما را در دين فقيه و بينا ساختى و به ما گوش ها، چشم ها و دل ها (راه هاى درك حقايق) ارزانى داشتى و ما را در شمار مشركان قرار ندادى.
اما بعد؛ من اصحابى برتر و اهل بيتى نيكوكارتر و عامل تر به قانونِ صله رحم، از اصحاب و اهل بيت خود سراغ ندارم. خداوند همه شما را جزاى خير عنايت كند! (و افزودند) جدّم پيامبر خداصلىاللهعليهوآله
مرا خبر داده، از آينده ام كه به طرف عراق حركت خواهم كرد و در سرزمينى به نام «عمورا- كربلا»
فرود خواهم آمد و در همان جا به شهادت خواهيم رسيد و آن وعده نزديك است. آگاه باشيد! كه من از فردا خبر دارم و به شما اذن رفتن از اين سرزمين را مى دهم. پس برخيزيد و برويد و از ناحيه من آزاديد. از پوشش تاريكى شب استفاده كنيد و هريك از شما دست يكى از اهل بيت مرا بگيرد و از اين سرزمين برويد و خدا همه شما را بهترين جزا عنايت كند! پس به سوى آبادى ها و شهرهاى خود متفرّق گرديد. اين قوم فقط مرا مى جويند. هنگامى كه به من دست (يابند) با كس ديگر كارى ندارند».
و
امام سجادعليهالسلام
مى گويد: من از شكاف خيمه ام، سخنان پدرم را در جمع اصحاب مى شنيدم، سكوت باشكوهى بود.
امام پس از سخنانى چند، با ابراز احساسات خالصانه ياران با وفا مواجه شد، لذا لب به سخن گشوده، فرمودند: «شما را بشارت دهم به جنت دنيوى. به خدا سوگند! ما به قدرى كه خدا مى داند مكث و درنگ مى كنيم تا آن قائم ما ظهور كند، او از دشمنان ما انتقام مى گيرد و من و شما مشاهده مى كنيم آنان را در زنجيرها و زندانها و انواع كيفرها... »
تحليلى از مسأله «حل بيعت»
در مسأله حلّ بيعت اختلاف چندانى به چشم نمى خورد و اختلاف در جدايى تعدادى از ياران از امامعليهالسلام
در شب عاشوراست كه سه نظريه عمده به چشم مى خورد:
1- در شب عاشورا جمعى از ياران از امام جدا شده، دست از يارى اش برداشتند.
2- هيچ كس از ياران امام از آن حضرت جدا نشدند.
3- جمعى از ياران از امام جدا شدند، ولى نه در شب عاشورا؛ بلكه در ميان راه.
در تحليل حلّ بيعت، بهتر است ابتدا به تعداد شهداى كربلا اشاره كنيم و سپس به بيان ديدگاه و در آخر به اظهار نظر نهايى بپردازيم.
تعداد ياران امام حسينعليهالسلام
و شهداى كربلا
آيا در شب عاشورا، كسى از يارىِ امام حسينعليهالسلام
دست برداشت؟
در مورد تعداد ياران امام حسينعليهالسلام
در شب عاشورا اختلاف است؛ چنان كه در باب جدايى و عدم جدايى ياران در شب عاشورا اختلاف به چشم مى خورد.
علامه مجلسى (رحمه الله) اين مسأله رايادآور مى شودكه: محفل و انس عرفانىِ ياران امامعليهالسلام
درشب عاشورا، موجب بيدارى 32 تن از سپاهيان عمرسعد و پيوستن آنان به امام شد.
فرهاد ميرزا در قمقام مى نويسد: امام حسينعليهالسلام
با 18 تن از اهل بيت و 60 تن از انصار، به كربلا وارد شد.
همچنين سيّد بن طاووس در لهوف با نقل حديثى از امام باقرعليهالسلام
بر اين نكته پاى مى فشارد كه تعداد ياران امامعليهالسلام
45 سواره و 100 نفر پياده بوده اند. او به جدا شدن كسى از سپاه امامعليهالسلام
اشاره اى نمى كند.
ابن قتيبه، مورّخ نامى (270ه.) مى نويسد: «جمعى در شب عاشورا از يارى امام حسينعليهالسلام
دست برداشتند و تنها سيصد نفر باقى ماند».
البته برخى از مورّخان نوشته اند: «همه رفتند و تنها چهل تن پياده و سى و دوتن سواره باقى ماندند».
مسعودى در مروج الذهب آورده است: ياران امام حدود پانصد نفر بودند كه هشتاد وهفت نفر ازآنان به شهادت رسيدند
ولى توضيح نمى دهدكه افرادديگر (غير از شهيدان) چه زمانى و چگونه از امام جدا شدند. همين نويسنده در اثبات الوصيه، مبحث امام حسينعليهالسلام
، ياران امامعليهالسلام
را شصت و يك تن دانسته، مى گويد همه آنان شهيد شدند.
در تفسير منسوب به امام حسن عسكرىعليهالسلام
، در ذيل آيه 34 سوره مباركه بقره، آمده است: «جمعى از اصحاب امام در آن شب از آن حضرت جدا شدند».
مرحوم سپهر نيز همين عبارت را در كتاب ناسخ التواريخ ترجمه كرده است، ولى بسيارى از مورّخان نامور و سيره نويسان، بر اين مسأله تأكيد دارند كه: «حل بيعت و اذن جدايى از امام، مورد استقبال ياران قرار نگرفت»،
و حتى مسلم بن عوسجه گفته است كه: «وَ بِما نَعْتَذِرُ إلَى الله في أداءِ حَقِّكَ؟»؛ «اگر از تو جدا شويم، در باب اداى حق تو، در پيشگاه خدا چه عذرى خواهيم داشت؟» و سپس همگان؛ از جمله اهل بيت نيز اظهار وفادارى كردند.
امام سجادعليهالسلام
مى گويد: «در شب عاشورا پدرم همراهان و ياوران خود را يكجا جمع كردند و فرمودند:
«يا أهْلِي وَ شِيعَتِي اِتَّخِذُوا هذا الّليل جَمَلا لَكُمْ فأنْجُوا بِأنْفُسِكُمْ، فَلَيْسَ يَطْلِبُونَ غَيْرِي، وَ أنْتُمْ في حِلٍّ وَ سَعَة مِنْ بَيْعَتِي وَ عَهْدِي الَّذي عَاهَدْتُمُوني عَلَيْهِ».
«اى پيروان من، تاريكى شب را به سان شترى راهوار پنداريد و خود را نجات دهيد؛ زيرا آنان كسى را غير از من طالب نيستند و شما از بيعت و پيمانى كه با من بسته ايد آزاديد. »
آنگاه كه ياران، سخن امام را شنيدند، همگى به يك زبان گفتند: «مولاى م! سوگند به خدا هرگز دست از دامن تو برنمى داريم!»
بلاذرى مى نويسد: «شب عاشورا كسى از امام جدا نشد، تنها در شب هفتم، سه شب قبل از شام عاشورا، هنگامى كه موقعيّت صحنه روشن شد «فراس جعده» از همراهى امام منصرف شد و امامعليهالسلام
هم به او اجازه رفتن داد. اين مسأله هنگامى بود كه پانصد سوار ميان امام و شريعه فرات، فاصله انداخته، او را در محاصره بى آبى قرار داده بودند».
ديدگاه ها
آنچه از تاريخ به دست مى آيد، آن است كه دنيا پرستان با امامعليهالسلام
همراهى نداشتند و اگر ايامى را همراه آن حضرت سپرى كردند، در هنگام مخمصه و حساس، آن حضرت را تنها گذاشتند و اختلاف در مكان و زمان اين جدايى است كه بعضى گفته اند پس از ملاقات سپاه امام با سپاه حر در ميانِ راه بوده و بعضى بر اين باورند كه اين جدايى، هنگام رسيدن خبر شهادت مسلم به امامعليهالسلام
در ميان راه، منزل زباله، و يا شب عاشورا بوده است. به نظر مى رسد شب عاشورا اين مسأله رخ نداده است.
آرى؛ آنگاه كه امامعليهالسلام
از مكه عازم كوفه بودند، در ميان راه، پيش از برخورد با سپاه حرّ، در خطبه اى به ياران فرمودند:
«أيُّهَا النّاسُ قْدْ أتانا خَبَرٌ فَظِيع، قُتِلَ مُسْلِم بْن عقيل وَ هاني بْن عُروة و عبدالله بن يَقْطُر، وَ قَدْ خَذَلَنا شِيعَتُنا، فَمَنْ أحَبّ مِنْكُم الإنْصِرافَ فَلْيَنْصَرِفْ في غَيْرِ حَرَج، ليس عَلَيه مِنّا ذِمام. فَتَفَرَّقَ النّاسُ عَنهُ، وَ اَخَذُوا يَمِيناً وَ شِمالاً حَتّى بَقِيَ فِي أصْحابِهِ الَّذِين جاءُوا مَعَهُ مِنَ الْمَدِينَةِ وَ نَفَر يَسِير مِمَّنِ انْضَمُّوا إِلَيهِ».
پس از خطبه امام، همه رفتند، جز كسانى كه از مدينه همراه امام آمده بودند و چندتن از ديگران، كه در راه به امام پيوسته بودند.
ابن اثير مى گويد: «وقتى خبر شهادت مسلم و برادر رضاعى امامعليهالسلام
به ايشان ابلاغ شد، امامعليهالسلام
خطبه اى خواندند و به همگان خطاب كردند و فرمودند: «قَدْ خَذَلَنا شِيعَتُنا... ».
پس از سخنان امام، اصحاب از چپ و راست متفرّق شدند و تنها يارانى كه از مكه با امام بودند، ماندند.
مقتل نويسان معتبر؛ از جمله سيد بن طاووس مى نويسد: «هنگامى كه خبر شهادت مسلم به امام رسيد و مطلب براى همراهان امام بازگو شد، همراهان طماع و اهل ترديد، راه خود را از امام جدا كردند و تنها اهل بيت و شايستگان از اصحاب او ماندند. »
برخى از مورّخان نوشته اند كه امامعليهالسلام
به برادرش- عون- دستور دادند: «به هركس كه جدا مى شود، پنج دينار به عنوان خرجى راه بپردازد».
طبرى
مى نويسد: امام در منزلگاه بيضه، در جمع ياران و سپاه حرّ، خطبه اى ايراد كرد و در پايان آن فرمود:
«فَلَكَمْ فِيَّ اُسْوَةٌ، وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلوا وَنَقَضْتُمْ عَهْدَكُمْ وَخَلَعْتُمْ بَيْعَتِي مِنْ أعْناقِكُمْ فَلَعَمْرِي مَا هيَ لَكُمْ بُنكْر، لَقَدْ فَعَلْتُموها بِأبي وَأخِي وابْنِ عَمّي مُسْلِم».
«من اسوه شمايم و اگر مانند من عمل نكنيد و عهد پيمانتان را ناديده بگيريد و بيعتم بشكنيد، به جان خودم سوگند كه اين در نظر شما امر ناپسندى نيست؛ زيرا شما با به پدر، برادر و پسر عمويم مسلم چنين معامله اى را كرديد. »
اين مطالب نشان مى دهد كه بىوفايانى در كنار امام بودند و از او جدا شدند؛ زيرا كلام امام در جمع عشاق، در شب عاشورا، حكايت از آن دارد كه ياران امام يك دست و همگان مورد اعتماد آن حضرت بوده اند. ميان اين دو سخن، تفاوت فاحشى است و از آن به دست مى آيد كه افرادى قبل از شب عاشورا از امامعليهالسلام
جدا شدند.
حديث معروفى از حضرت سكينهعليهالسلام
نقل شده كه مى گويد:
«در شب عاشورا آنگاه كه پدرم به ياران گفتند: «در اين لحظه هدفى جز قتل من و كسانى كه به همراه من جهاد مى كنند، ندارند»
پدرم سر به پايين گرفت و آنان ده نفر، ده نفر و گاهى بيست نفر، بيست نفر رفتند. »
از ميان معاصرين نيز علاّمه تسترى صاحب «قاموس الرجال»
در شرح حال زهيربن قين مى نويسد: «... إِنَّهُ قالَعليهالسلام
فِي مَساءِ التّاسِع: هذا الَّليلُ قَدْ غَشِيكُمْ فَاتَّخِذُوهُ جَمَلاً»، كِنايَةٌ عَن أَنَّهعليهالسلام
رَفَعَ الْبَيْعَةَ عَنْهُمْ فَيَذْهَبُوا حَيثُ شاءُو. وى در ادامه همين كلام مى نويسد: «زهير برخاست و گفت: دوست دارم در راه تو هزاران بار كشته شوم» اگر كسى از امام جدا شده بود، مورد اشاره قرار مى گرفت.
حقيقت امر همان است كه، امامعليهالسلام
در ميان راه واقعيت را با آنان در ميان گذاشتند و بعضى از آنها، از امام جدا شدند.
هرچند كه امام در شب عاشورا نيز مسأله انصراف را بزرگوارانه پيش كشيدند، ليكن كسى در اين مرحله، از امام جدا نگشت.
مؤيد اين نظر حداقل، نكات ذيل است:
1- نگهبانان عمربن سعد كه تمام حوالى آن منطقه را زيرنظر داشتند، درباره برخورد با جداشدگان ازكاروان امام، گزارشى ارائه نداده اند.
2- در تاريخ مشاهده نشده كه كسى از جداشدگان، در شرح خاطرات خود گفته باشد من در شب عاشورا از امام جدا شدم.
3- مقتل نويسان مورد اطمينان نيز، مسأله رفتن همراهان در شب عاشورا را نفى كرده اند. (هرچند بعضى در اين باره سكوت را برگزيده اند).
4- در سخنان هيچ يك از ياران، كه اظهار وفادارى كرده اند، كنايه اى از رفتن ديگران ويا گلايه اى از آنان نيست. بى شك اگر كسى يا جمعى جدا مى شد، در اظهار وفادارى ياران منعكس مى گرديد.
5- مقتل نويسان پيوستن 32 تن از سپاه عمربن سعد به سپاه امام را گزارش گرده اند
بديهى است اگر كسى از سپاه امام جدا مى شد، آن را نيز مى نوشتند.
6- امامعليهالسلام
در جمع ياران در شب عاشورا فرمودند: من كسى را با وفاتر و بهتر از اصحابم نمى شناسم و اصحاب كسى را از حيث نيكى و پرداختن به صله رحم، همسنگ اصحاب خود نمى يابم؛
«... فَإِنّي لا أَعْلَمُ أَصْحاباً أَوْفى وَ لا خَيْراً مِنْ أَصْحابي وَ لا أَهْلَ بَيْت أَبَرَّ، وَ لا أَفْضَلَ مِنْ أَهْلِ بَيْتي، فَجَزاكُمُ اللهُ عَنِّي خَيْر الْجَزاء».
به دنبال اين سخن بود كه امامعليهالسلام
سخن از حلّ بيعت به ميان آورد. و شرح آن پيشتر گذشت و اين سخن گواه است بر عدم استحكام حديث جدايى ياران در شب عاشورا.
7- بلاذرى در انساب الأشراف و ديگران؛ از جمله: محدّث قمى، در دو اثر معروف خود،
روايات فرار برخى از ياران از كنار امام در شب عاشورا را ذكر نكرده اند.
همچنين دكتر محمد ابراهيم آيتى در كتاب «بررسى تاريخ عاشورا» در اين مورد، مى نويسد: «شيخ مفيد، طبرى، ابوالفرج و ابن كثير اين خطبه را نقل كرده اند، ولى هيچ نگفته اند كه در اين هنگام، كسى از اصحاب، از كنار امام، رفته باشد».
علاّمه مجلسى (رحمه الله) نيز در جلاءالعيون، خطبه فوق را اصل قرار داده، از حديثى كه مفاد آن «برخى رفتند» مى باشد، با بى اعتنايى خاص به عنوان «قيل» ياد كرده است.
در شب عاشورا، زينبعليهالسلام
با افسردگى ويژه اى رو به امامعليهالسلام
كرده، گفتند: «آيا ياران را آزموده اى تا تو را فردا تحويل دشمن ندهند؟!»
علاّمه نراقى در طاقديس، راجع به «حل بيعت» از سوى امامعليهالسلام
و پاسخ ياران چنين مى سرايد:
گرد آورد آن شهنشاه سترگ
|
|
جمله اصحاب از خُرد و بزرگ
|
ازبرادر و زبرادر زادگان
|
|
هم ز فرزندان وياران جملگان
|
گفت با ايشان كه اى آزادگان
|
|
اى همه از طينت ما زادگان
|
اى همه از خاك علّيين پاك
|
|
اى همه در خاك مهر تابناك
|
بيعت خود از شما برداشتم
|
|
من شما را با شما بگذاشتم
|
اين شب تار است و دشت بيكران
|
|
راه ها پيدا به اطراف جهان
|
دشمنان در خواب ظلمت پرده دار
|
|
راه هاى روشن اندر هركنار
|
با من اينان را سركار است و بس
|
|
چون كه من هستم نجويند هيچ كس
|
بهر من اين آسيا در گردش است
|
|
بهر من اين سيل اندر جنبش است
|
چونكه جانبازان ميدان وفا
|
|
اين شنيدند از شه ملك صفا
|
جمله يكبار آمدند اندر خروش
|
|
لجه درياى عشق آمد به جوش
|
جمله گفتند اى خليفه كردگار
|
|
اى جمال حق ز رويت آشكار
|
جسم خوش باشد فداى جان شود
|
|
از براى جان خود قربان شود
|
دلدارى خواهر
ابن اثير مى نويسد: در شب عاشورا هنگامى كه امامعليهالسلام
مشغول تيزكردن شمشير بودند، اين چنين زمزمه مى كردند:
يا دَهْرُ أفٍّ لَكَ مِن خَليلِ
|
|
كَمْ لَكَ بِالاِْشْراقِ وَالاَْصيلِ
|
مِنْ طالِب وَ صاحِب قَتيلِ
|
|
وَالدَّهْرُ لا يَقْنَعُ بِالْبَديلِ
|
وَكُلُّ حَىٍّ فَإلى سبيلِ
|
|
ما أَقْرَبُ الْوَعْدُ إِلَى الرَّحيلِ
|
راوى مى گويد: زينبعليهالسلام
با شنيدن اين اشعار، اختيار از دست داد و به سوى حسين حركت كرد و فرياد برآورد:
«واثَكْلاهُ! لَيْتَ الْمَوْتَ أَعْدَمَني الحَياةَ، أَلْيَومَ ماتَتْ أُمّي فاطِمَةُ، وَأَبي عَليٌّ، وَ أَخي الحَسَنُ، يا خَليفَةَ الماضينَ وَ ثِمالَ الباقينَ».
امامعليهالسلام
بدو نگريست و فرمودند:
«يا أُخْتاه! لا يَذْهَبَنَّ بِحِلْمَكَ الشَّيْطانُ».
سخنانى ميان امام حسينعليهالسلام
و خواهرش رد و بدل شد. زينبعليهالسلام
با شنيدن كلام امام حسينعليهالسلام
كه فرمود:
«لَوْ تُرِكَ القَطا لَيْلاً لَنامَ»؛
«اگر پرنده قطا را به حال خود وامى گذاشتند مى خوابيد. »
آنچنان بى تاب شد كه برزمين افتاد. امامعليهالسلام
برخاسته، روى خواهر خود زينب آب پاشيدند و او را به هوش آوردند و فرمودند: « (خواهرم!) همه ساكنان زمين مى ميرند و همه اهل آسمان از بين مى روند و همه چيز فانى مى شود، جز پروردگار متعال، پدرم، مادرم، برادرم كه بهتر از من بودند، از دنيا رفتند و پيامبر اسوه من و تمام آنان است. »
آنان كه مال ديگران بر ذمّه دارند از لشكر من جدا شوند
امامعليهالسلام
و يارانش، چون آب در خيمه ها ناياب شد، نماز صبح عاشورا را با تيمّم و به جماعت برگزار كردند.
و پس از نماز، حضرت خطبه اى كوتاه فرمودند:
«أشْهَدُ أنَّهُ قَدْ أذِنَ فِي قِتَالِكُمْ فَاتَّقُوا اللهَ وَ اصْبِرُوا»
سپس صفوف ياران خود را براى جهاد در راه خدا مرتّب كرد
و دستور داد منادى در ميان ياران ندا دهد و به آنان بگويد: «هركس مال ديگران را بر ذمه دارد، از لشكر من جدا شود».
خاطره صفّين در كربلا
عصر روز دوّمِ محرم الحرام، كاروان عاشورا، به سرزمين كربلا قدم نهاد. امامعليهالسلام
با ديده ملكوتى و حقيقت آشناى خود، به آينده كاروان و كربلا نظرى افكند و فرمود:
«اين جا، جايگاه گرفتارى ها و مشكلات است. اين جا سواره ها، زمين گير خواهند شد. اين جا محلّ بارانداز ما است، قتلگاه مردان ما و محل ريختن خون هاى ما است. »
امّ كلثومعليهالسلام
- خواهر امام حسينعليهالسلام
- گفت: زمين خوفناكى است. دلم در اضطراب است! امام به او نگريست و خاطره اى را اينگونه بيان كرد:
«هنگامى كه در ركاب پدرم به صفّين مى رفتيم، در راه (همين جا) بارانداز كرديم. پدرم كه در كنار برادرم حسنعليهالسلام
- قرار داشت، اندكى به خواب رفت، سپس بيدار شد؛ ولى مى گريست! برادرم راز گريه ايشان را جويا شد. پدرم پاسخ داد: در خواب ديدم كه اين صحرا، دريايى از خون است و حسين من در ميان آن دست وپا مى زند، ولى كسى به فرياد او نمى رسد! در اين هنگام، پدرم به من نگاه كرده، گفت: «كَيْفَ تَكُونُ يَا أبا عَبْدِالله إذا وَقَعَتْ هيهُنا الْواقِعَةُ؟»؛ «چه خواهى كرد اى اباعبدالله! در صورت وقوع آن واقعه؟» گفتم: «صبر مى كنم»
نفرين امام
پيش از آغاز نبرد، آنگاه كه سپاه عمربن سعد مهيّاى جنگ شدند، امامعليهالسلام
برير بن خضير را براى نصيحت دشمنان، به جانب آنان فرستاد، ولى آنان گوش به موعظه ها و تذكّرات وى ندادند. بعد از او خود امام، سوار بر ناقه و به قولى، سوار بر اسب خود شد و در مقابل لشكر دشمن حضور يافت. خطبه اى خواند و آنان را نصيحت كرد، رهنمود داد، و سرزنش نمود و (آنگاه كه آنان را غرق در غفلت يافت) فرمود:
«اى بردگان امّت، اى جمعيت ويژه (تافته جدا بافته)، اى پاره كنندگان قرآن، اى تحريف گران حقيقت، اى بقاياى گناهان، اى باد دهن شيطان، اى نابود كنندگان سنّت ها، آيا اين قوم (يزيد و يارانش) را كمك و حمايت مى كنيد و ما را تنها مى گذاريد؟
«اين آدم بدكاره، پسر بدكار مخيّرم كرد ميان مرگ و ذلّت و البته زير بار ننگ و ذلّت رفتن از ما به دور است؛ زيرا خدا، رسول، مؤمنان و دامن هاى آزاده و پاك زادگان، رفتن زير بار ننگ و ذلّت را از ما نمى پذيرند. »
و در پايان همين خطبه، امام آنان را در سه جمله نفرين كرد:
1- خدايا! باران رحمت را از آنان دريغ دار 2- قحط سالى دوران يوسف را بر آنان تحميل كن! 3- غلام ثقيف (حجّاج بن يوسف ثقفى) را بر آنان مسلّط گردان
و سپس امام از آنان فاصله گرفت و وقتى به خيمه بازگشت، عمر بن سعد با انداختن تيرى به سوى خيام، فرمان جنگ را عملا صادر كرد.