عاشورا حماسه ی جاویدان

عاشورا حماسه ی جاویدان0%

عاشورا حماسه ی جاویدان نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: امام حسین علیه السلام

عاشورا حماسه ی جاویدان

نویسنده: سید محمد شفیعی مازندرانی
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 30613
دانلود: 2390

توضیحات:

عاشورا حماسه ی جاویدان
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 45 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 30613 / دانلود: 2390
اندازه اندازه اندازه
عاشورا حماسه ی جاویدان

عاشورا حماسه ی جاویدان

نویسنده:
فارسی

پی نوشت ها:

1. العسلان: الماء حرّكته الرمح فاضطرب (منجد الطلاّب، ص475). عسلان الرمح اضطرب واشتدّ اهتزازه (منجد الطلاّب، ص475).

2. مثير الأحزان، ص41

3. نك: ابن نما، مثير الاحزان، ص41

4. الشيعه و الحاكمون، ص 62

5. مناقب، ج4، ص3

6. مقتل الحسين، ص 23 و 24

7. مقتل خوارزمى، ج 1، ص 184

8. تاريخ الخلفا، ص156

9. منتخب التواريخ، ص 394

10. يكى از زهاد هشتگانه كه در مشهد مدفون است.

11. ابن أبى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج3، ص109؛ سفينة البحار، ماده «ربع» و «زهد»؛ «يا اميرالمؤمنين، انّا شككنا في هذا القتال على معرفتنا بفضلك».

12. ابن صباغ مالكى، فصول المهمه، ص108

13. روز 25 ربيع الأول سال 41ه. صلحنامه به امضا رسيد و در اول ربيع الثانى همان سال معاويه رسماً بر تخت خلافت نشست و در سال 132 بود كه حكومت نود و يك ساله امويان با كشته شدن مروان حمار به دست ابو مسلم سقوط كرد.

در مجموع بنى اميه و بنى مروان حدود هزار ماه خلافت كردند و با احتساب 8 سال و چهار ماه دولت عبدالله بن زبير، مى شود هزار ماه.

وقتى معاويه در كوفه جلسه بيعت به عنوان خلافت براى خود را به طور رسمى برگزار كرد، همه بيعت كردند جز قيس بن سعد و آن سال را سال «عام الجماعة» لقب دادند. (منتخب التواريخ، ص275).

14. نك: شبهاى پيشاور، چاپ سوّم، ص 775

15. اسدالغابه، ج 4، ص 387؛ مروج الذهب، ج 2، ص 290

16. شبهاى پيشاور، ص 775

17. فصول المهمه، ص 108

18. «هنگامى كه معاويه را بر روى منبر من ديديد، او را هلاك گردانيد». شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج15، ص176؛ كنزالحقايق، المناوى، ص9؛ تهذيب التهذيب، ابن حجر، ج5، صص110، 74، 324؛ ميزان الإعتدال ذهبى، ج2، صص 7 129

19. نك: تاريخ الاسلام، ج 4، ص 312، طبع دارالكتاب العربى.

20. نك: جاهليت و اسلام، ص 605

21. بحارالأنوار، ج18، ص414

22. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج6، ص318

23. نك: تاريخ الخلفا، ص138

24. بررسى تاريخ عاشورا، جلسه اوّل، ص 4

25. «تقتله الفئة الباغية، يدعوهم الى الجنّة ويدعونه الى النار»، (نك: ابن ابى مغازلى، مناقب على بن ابى طالب، ص437؛ حاكم، مستدرك، ج 3، ص 137؛ وجامع ترمذى، ج 5، ص 332

26. بررسى تاريخى عاشورا، جلسه اوّل، ص 4

27. تاريخ تمدن اسلام- فصل سياستمداران بزرگ.

28. معاويه در راستاى تأمين مقاصد شوم خود، سياست «على زدايى» را مورد توجه خود داشت. او طى بخشنامه اى به همه عمال خود نوشت كه: «برئت الذمة ممّن روى شيئاً من فضل أبي تراب و أهل بيته، فقامت الخطباء في كلّ كورة و على كلّ منبر، يلعنون علياًّ ويبرئون منه. » او به اين دو مسأله قناعت نكرد، بلكه طى بخشنامه ديگرى نوشت: گواهى دوستان و شيعيان على در محكمه، پذيرفته نيست و نيز نوشت: شيعيان و هواداران عثمان را شناسايى كنيد و مورد احترام ويژه قرار دهيد و نيز نوشت: آنچه در فضل عثمان مى دانيد افشا كنيد و هرچه حديث و روايت در فضل على است محو نماييد. و دستور داد كه احاديث و رواياتى در فضل عثمان دست و پا كنند و آنها را به فرزندان بياموزند و نيز بخشنامه كرد كه: و نيز نوشت: كسى كه متهم به دوستى با على است بر او سخت گيريد و خانه اش را برسرش خراب كنيد؛ «فنكّلوا به، و أهدموا داره». ابن ابى الحديد پس از نقل مطالب فوق مى نويسد:

«فلم يزل الأمر كذلك حتى مات الحسنعليه‌السلام ، فازداد البلاء والفتنة فلم يبق أحد من هذا القبيل إلاّ و هو خائف على دمه أو طريد في الأرض»، (نك: شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج...، ص11).

و همين بود كه زمينه حركت مردمى عليه رژيم و در نتيجه، نگارش دعوت نامه هاى بسيارى از بلاد اسلامى؛ از جمله كوفه و بصره به سوى امام حسينعليه‌السلام فراهم آورد.

ابن ابى الحديد حديثى از امام باقرعليه‌السلام نقل مى كند كه در آن آمده است: روزگار پيروان حق به جايى رسيده بود كه اگر به شخصى گفته مى شد زنديق يا كافر، بهتر بود از اين كه گفته شود: شيعه على «حتّى إنّ الرجل ليقال له: زنديق أو كافر أحبّ إليه من أن يقال له: شيعة علىّعليه‌السلام !».

29. «ابوموسى در زمان عثمان فرماندار كوفه بود و از سوى علىعليه‌السلام بر اين منصب ابقا شد. هنگامى كه جنگ جمل فرا رسيد و امام از كوفه نيروى رزمى خواست، او گفت: اى مردم هركس در پى دنياست حركت كند و هركس در پى آخرت است در خانه اش بنشيند و نيز به مسئولان تجهيز نيروى رزمى علىعليه‌السلام گفته بود: بيعت عثمان به گردن علىعليه‌السلام ، من و شما. بايد با كشندگان او مبارزه كنيم. وقتى كه اين خبر به امام گزارش شد، امامعليه‌السلام پسرش امام مجتبىعليه‌السلام و مالك اشتر را به كوفه گسيل داشتند. مالك بر ابوموسى برآشفت و گفت: «فوالله إنّك من المنافقين قديماً» و خلاصه او را از دارالاماره بيرون كردند. (نك: شرح نهج البلاغه، زير نظر آيت الله مكارم شيرازى، ج 3، ص 397).

30. الكامل، ج4، ص12

31. الكامل، ج4، ص11

32. همان، ص7

33. تمدن اسلام، نوشته جرجى زيدان، فصل سياستمداران بزرگ، نك: ذهبى، تاريخ الإسلام، ج 4، ص 316 طبع دارالكتب العربى.

34. بحارالأنوار، ج 44، صص 61 و 62

35. العدالة الاجتماعيه، ص 186

36. ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج10، ص250

37. نك: ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 4، صص 10- 8 طبع دار احياء تراث العربى.

38. شروط مهم اميرمؤمنانعليه‌السلام در باب پذيرفتن بيعت:

الف: بيعت بايد علنى و در مسجد النبى باشد.

ب: بايد همه مردم از بيعت استقبال كنند.

پس از قتل عثمان، مهاجر و انصار در مسجد پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله اجتماع كردند، مسجد مملو از جمعيت بود، چهره هاى سرشناس آن روز از جمله: عمار بن ياسر، ابى الهيثم التيهان، رفاعة بن رافع، مالك بن عجلان و ابو ايوب و... در باب بيعت با خليفه لايق براى مردم سخن گفتند و همگان بجز علىعليه‌السلام كسى ديگر را واجد شرايط نمى دانستند.

مردم تصميم گرفتند به سراغ اميرمؤمنانعليه‌السلام بروند، عمار بيش از ديگران سخن مى گفت و مردم يك صدا مى گفتند هرچه در فضل على مى گوييد مورد قبول ماست و با هم از آنجا به سوى خانه «علىعليه‌السلام » به حركت درآمدند. آنان امامعليه‌السلام را به بيعت دعوت كردند ولى آن حضرت نپذيرفت. دست وى را به عنوان بيعت گرفتند ولى او دست خود را باز نكرد. به منزل ايشان ريختند و نزديك بود عده اى زير دست و پا بمانند. امامعليه‌السلام فرمود: اگر بناست كه آن را بپذيرم، بايد در مسجد و نيز همه مردم بدان روى آورند (دو شرط امام بسيار مهم بود؛ يكى آن كه بيعت در مسجدالنبى صورت پذيرد و دوم آن كه اگر همگان بدان رضايت دادند، انجام گيرد.

مردم به اصرار پرداختند و امامعليه‌السلام را به مسجد بردند و در آغاز طلحه بيعت كرد كه «قبيصة بن ذؤيب اسدى» گفت: مى ترسم اين امر پا نگيرد؛ زيرا اوّلين كسى كه بيعت كرد داراى دستى لرزان است؛ «لأنّ اوّل يد بايعتهُ شلاّء» پس از آن زبير بيعت كرد و همه بيعت كردند؛ جز محمد بن سلمه، عبدالله بن عمر، اسامة بن زيد (اسامة بن زيد كه در سال 59 ه. ق از دنيا رفت،] نك: منتخب التواريخ، ص 391 و 393. [)، سعدبن ابىوقاص، كعب بن مالك، حسان بن ثابت، عبدالله سلام؛ اينان مى گفتند: ما پس از آن كه همه مسلمانان بيعت كردند بيعت خواهيم كرد! ولى در عمل به وعده خود وفا نكردند و به امام نپيوستند.

39. مناقب، ج 4، ص 32

40. يعقوبى، ج2، ص204

41. «منبج» بروزن مجلس، ناحيه اى است در حلب (سوريه)، نك: مفيد: ارشاد، ص 171

42. مناقب، ج 4، صص 32 و 33؛ فصول المهمه، ص 161

43. مناقب، ج 4، ص 38؛ فصول المهمه، ص 161

44. ارشاد مفيد، ص 191

45. مناقب، ج 4، ص 33

46. منتهى الآمال، ص 164

47. فتح: 48

48. مناقب، ج 4، ص 43

49. ارشاد، ص 189

50. الفصول المهمه، ص 161

51. مناقب، ج 4، ص 33 و اثبات الوصيه، ص 156