دربار تيمورى و مراسم عزادارى
دربار تيمورى و مراسم عزادارى
برابر اسناد موجود، مراسم عزادارى از همان آغاز سلطنت، به ويژه در زمان يكى از مهم ترين آنان شاهرخ ميرزا (٨٥٠- ٨١٠ ق)، به دربار سلاطين تيمورى سنى مذهب راه يافت. شاهرخ ميرزا و اسلاف وى افزون بر استماع سخنان سخنوران معروف همچون شاه نعمت الله ولى كرمانى (٨٢٧-٧٣٠ ق)، قاسم الوزر تبريزى (م ٨٣٥)، سيدمحمد نوربخش (٨٦٩ - ٧٩٥ ق) و فرزندش سيد قاسم فيض بخش (م ٩٨١) و ديگران و شركت در جلسات سخنرانى، وعظ و مرثيه خوانى آنان، مجالسى را به طور اختصاصى تشكيل داده و به عزادارى مى پرداختند. شاهرخ ميرزا در مجلس سوگوارى فرزندش بايسنقر ميرزا، از مورّخان، سخنوران و شاعران خواست در آن شركت جسته، مرثيه خوانى نمايند: «و آن حضرت [شاهرخ ميرز] مدت چهل روز بر مسند خلافت و مقر سلطنت مى نشست و مشاهير ايران و توران و اعاظم ربع مسكون و مهتران خراسان بر درگاه همايون جمع بودند. هر روز يكى دو شاعر ماهر، مرثيه ها به موقف عرض و محمل آن ها مى رسانيدند. از آن جمله مولانا سيف الدين نقاش اصفهانى كه "واحدى" تخلص مى كردى، مرثيه نيكو گفته است و مرثيه اين است:
... چندان كه چرخ گشت به دوران روزگار *** نقش وفا نيافت بر ايوان روزگار
گر او برفت شاه جهان باد در امان *** گر گوهرى شكست بماند به بحر كان
سلطان معين دولت و دين شاهرخ كه باد *** با تخت ملك و با دل فرخنده جاودان
يا رب به حق حرمت اولاد فاطمه *** صبرى بده به بيگم غمگين ناتوان
بى او نماند در تن پاكش حيات هيچ *** مشكل بود حيات كسى را كه نيست جان...» (٤٦)
پيش از شاهرخ ميرزا، امير تيمور خود هنگام تاجگذارى، سادات را به عنوان «اهل بيت» دعوت كرد و به گفته كامل مصطفى الشيبى «در بلخ به سال ٧٧١ چهار علوى وى را بر تخت نشاندند.»، (٤٧) اما مطابق گزارش روضة الصفا، آيه ذوى القربى و حديث ثقلين متابعت گردد. (٤٨) در جريان فتح شهر حلب نيز عالمان، قاضيان و ساير اهالى آن شهر را جمع نمود و سؤال هميشگى خود را از آنان كرد كه مهم ترين فراز آن، برترى امام على (عليه السلام) بر معاويه و ظالم بودن او و فاسق بودن يزيد مى باشد و هنگامى كه از آنان شنيد كه «همه آنان مجتهد بوده اند، تيمور سخت برآشفت و گفت: على بر حق و معاويه ظالم و يزيد فاسق بود. شما مردم حلب نيز پيروى اهل دمشق كرديد و آنان يزيدى و كشندگان امام حسين (عليه السلام) هستند.» (٤٩)
پرسش هاى مختلف تيمور در مورد خاندان رسالت و حادثه كربلا و اظهار اندوه نسبت به امام حسين (عليه السلام) و نفرت هميشگى از يزيد، ابن خلدون را بر اين داشت تا پس از ملاقات با وى در سال ٨٠٣ در دمشق، تصريح كند كه برخى مردم بر اين باورند كه تيمور رافضى است: «اين تيمور شاهى است در ميان شاهان و فراعنه. بعضى خيال مى كنند كه او يك نفر دانشمند است، در حالى كه برخى ديگر معتقدند كه او يك نفر رافضى است؛ چون آن ها ديده اند كه او بر اهل بيت پيامبر ارجحيت قايل است.» (٥٠)
رويكرد هوادارى از امام حسين (عليه السلام) و قيام كربلا و مخالفت با يزيد و لعن وى در تمام دوره تيموريان رو به شدت بود و علماى مناطق گوناگون، به ويژه ماوراءالنهر كه بيشتر در معرض هوادارى يزيد و يا توجيه جنايت وى در كربلا بودند، در محضر سلاطين مجبور بر اعلام نفرت و انزجار و فرستادن لعن بر يزيد بودند. (٥١)
احترام به سادات و علويان و زيارت مرقد مطهر امام هشتم على بن موسى الرضا (عليه السلام) به طور كم نظير و با اخلاص در حيات سياسى و دينى آنان به چشم مى خورد و تشويق شاعران به منقبت سرايى و مرثيه محورى نيز از سوى آنان روزافزون بود. حجم ادبيات رثايى و عاشورايى و به طور كلى، اهل بيت محور در اين دوره، دليلى بر نفوذ گسترده و عميق مرثيه خوانى و عزادارى در ميان اين سلسله سنى مذهب و ساير اهل سنت در اين زمان است.
تيموريان در كردار و گفتار تأكيد مى نمودند كه اعزار اهل بيت (عليهم السلام) و تفضيل خاندان پيامبر بر ديگران بيت الغزل مسلمانى و ديندارى است و ربطى به تشيع و تسنن ندارد. از اين رو، در مصيبت دودمان رسالت محزون بودن و نسبت به شادى آنان سرور داشتن را لازمه ديندارى مى دانستند؛ چنان كه يكى از سلاطين آنان به نام ابوالقاسم بابر (٨٦١ - ٨٥٢ ق) سكه به اسم دوازده امام (عليهم السلام) زد و آن را منافى پيروى اش از مذهب تسن و ابوحنيفه نمى دانست.
ميرزا ابوالقاسم بابر «روزى با خواص و مقربان نشسته بود و تنگى [زر و سيم مسكوك] در دست دريا عطا گرفته بود و نوشته آن را خوانده، فرمود: دوازده امام است. يكى از حضار گفت: در كدام زمان بوده باشد؟ ميرزا گفت: به نام من است. همان شخص گفت: هرجا شما را نوعى اعتقاد دارند. آن پادشاه نيك اعتقاد گفت: هركس هر نوع اعتقاد دارد گو مى دارد، من بر طريق سنّت و جماعت ثابتم و مذهب امام اعظم ابوحنيفه دارم.» (٥٢)
عزادارى اهل سنت پس از تيموريان (از قرن يازدهم تاكنون)
از سال ٩١١ ق به بعد، جهان اسلام به تدريج به مناطق مختلف و حوزه هاى متعدد سياسى تقسيم گرديد و هر قسمتى حكومت مستقل و امپراتورى جداگانه اى را تشكيل داده، بر بخشى از ميراث تيموريان، سلسله اى عمدتاً ترك تبار به حكمروايى پرداخت. سلسله صفويه بر قسمت غرب امپراتورى تيموريان با رهبرى شاه اسماعيل صفوى دست يافت. خاندان عثمانى بر آسياى صغير، سپس سرزمين هاى عربى و افريقايى تسلط يافتند و دودمان ازبك شيبانيان ماوراءالنهر و شمال افغانستان را تحت حاكميت درآوردند و سرانجام، شاخه اى از تيموريان تحت عنوان بابريان يا تيموريان گوركانى يا گوركانيان بر قسمتى از افغانستان و شبه قاره دست يافته، حكومت پرقدرت و بزرگى را در آن بخش جهان بنيان نهادند.
با همه خصومت برخى از اهل سنت با شيعيان، كه به ويژه پس از برآمدن سلسله صفويه در ايران در برخى از مناطق، بخصوص در شمال و غرب ايران به گونه بى سابقه و گاه خطرناكى تقويت گرديده بود، عزادارى براى امام حسين (عليه السلام) در ميان اهل سنت ادامه يافت و شاعران، به ويژه عارفان اهل سنت، بخشى از تلاش هاى ادبى، عرفانى و اجتماعى خود را در اين مقوله بذل نمودند و انقلاب عظيم كربلا و قيام ماندگار امام حسين نه تنها در ميان اهل سنت، بلكه در انديشه و خامه برخى متفكران غير مسلمان نيز راه يافت و در شعاع بيشتر و جهانى به پالايش عواطف و هدايت افكار و باورها پيش رفت.
آسياى ميانه و عزادارى سيدالشهدا
در قرن دهم، ماوراءالنهر (آسياى ميانه) به دست شيبانيان افتاد. اين سلسله ازبك كه نسبت به تشيع و شيعيان نگاه مثبت و سازنده نداشت، تلاش كرد تا از تمايل روز افزون مردم به اهل بيت (عليهم السلام) بكاهد. شيبك خان ازبك كه مؤسس اين سلسله به شمار مى رود، نمونه بارز اين تعصب بود. هنگامى كه او براى فتح هرات در رأس لشكرى از ازبكان و ساير جنگجويان خود به دروازه آن شهر رسيد، «اكابر شهل مثل امير جمال الدين محدث و امير غياث الدين محمدبن امير يوسف و شيخ الاسلام هراتى به استقبال شتافتند، در كهدستان با "خان" ملاقات نموده، متوجه شهر شدند، يساولدن پيش مى آمدند و مى گفتند: «مگوييد اللّه و محمد و على يارت باد؛ بگوييد الله و محمد و چهار يار يارت باد." (٥٣)
با توجه به قراين مزبور و ساير گزارش ها، ترديدى در خصومت وى با برگزارى برخى مراسم مرسوم در هرات باقى نمى ماند. با اين همه، عرفاى بزرگ اهل سنت كه از آن ديار سر برآوردند و يا در آنجا باقى ماندند، امام حسين (عليه السلام) را به عنوان نقطه پركار عشق و رمز تداوم حيات اسلام مى دانستند.
يكى از امورى كه بر تداوم علاقه مردم آن سامان به امام حسين (عليه السلام) و تداوم ذكر و عزادارى در آنجا حكايت دارد، رواج فراوان كتاب روضة الشهداء در آن مناطق و نواحى بود و همين اقبال مردمى موجب گرديد تا اين كتاب به زبان ازبكى برگردان شود و ترجمه متعدد آن به تركى نيز نشانه ديگرى بر اين نكته است كه افزون بر شيعيان ترك تبار ايران، ترك هاى آسياى ميانه و مناطق ديگر به آن اثر و مراسم عزادارى اقبال داشته اند؛ زيرا روضة الشهدا كه در سال ٩٠٨ ق پديد آمد، در قرن دهم و قرون بعدى «چندين بار به تركى ترجمه شده است با نام هاى سعادت نامه در نيمه هاى قرن دهم؛ حديقة السعداء از شاعر برجسته فضولى بغدادى كه همراه با اصلاحات و افزودگى ها انجام شده است. اين حديقه مكرر چاپ شده است. شهدا نامه نيز روايت منظوم تركى روضة الشهداء است. ترجمه تركى آسياى ميانه اى آن نيز از شاعرى كه تخلّص وى صابر است انجام شده و نسخه هاى فراوانى از آن در تاشكند و جاهاى ديگر موجود است...» (٥٤)
عزادارى در شبه قاره و جنوب شرق آسيا
علماى اهل سنت به ترجمه مقاتل فارسى و نشر آن اكتفا نكردند. يكى از دانشمندان اهل سنت و از پيروان ابوحنيفه، در سال ١١٦١ ق دست به تأليف مقتل سيدالشهدا زد و آن را قرة العين فى البكاء على الحسين ناميد و در آن ضمن بيان مصايب آن رسول، به ويژه حادثه جانگداز عاشورا، درصدد برآمد تا اين نكته را اثبات نمايد كه برپايى عزادارى و مصيبت دارى مختص شيعيان نيست؛ اهل سنت هم بر آن امام اشك مى ريزند. وى ثواب عزادارى براى امام حسين را مورد تأكيد قرار داده است.
عزادارى سيدالشهدا در نقاط مختلف شبه قاره انجام مى گيرد. شيعيان و اهل سنت هند در شهرهاى كويته، لاهور، كراچى، پاراچنار، حيدرآباد، لكنهو، دهلى، دكن و ساير شهرها و روستاهاى مسلمان نشين به سوگوارى، تهيه نذورات و اطعام مى پردازند. شاعران فارسى زبان، كه از آسياى ميانه، افغانستان و ايران در دوره تيموريان هند به آن سرزمين مهاجرت نموده بودند، عاشورا و سوگوارى آن را زنده نگه داشته اند. در برخى مناطق شبه قاره نه تنها اهل سنت، بلكه هندوان و ساير فرقه هاى غير مسلمان نيز در مراسم عاشورا و عزادارى دهه نخست محرم شركت مى كنند. با حلول ماه محرم، مردم لباس سياه و عزا مى پوشند و لذايذ و سرور را ترك مى كنند، به مساكين و فقرا به اندازه توان غذا و روزانه به طور رايگان به مردم آب سرد و شربت مى دهند، به ياد شهداى كربلا مرقدها و مزاراتى را براى عزادارى و خواندن زيارت نامه مى سازند، روضه خوانان، مصايب امام حسين (عليه السلام) را به زبان فارسى، اردو و ساير زبان هاى محلى مى خوانند و مردم اشك مى ريزند و سينه مى زنند. عزادارى ها عمدتاً در حسينيه ها، تكايا و امام بار[گ]ه ها برگزار مى گردد و هر يك از روزهاى مختلف دهه نخست محرم به بيان مصيبت خاص و ذكر حادثه خاص انقلاب كربلا اختصاص دارد.
پس از تجزيه شبه قاره به سه كشور هندوستان، پاكستان و بنگلادش، عزادرى در هر سه كشور ادامه يافت، هرچند در بنگلادش تعداد اندكى شيعه زندگى مى كند، اما سوگوارى براى امام حسين (عليه السلام) در ميان اهل سنت به صورت اطعام مردم در اين روز و تكريم اهل بيت (عليهم السلام) وجود دارد. در كشور هندوستان با آنكه مسلمانان، به ويژه هواداران اهل بيت (عليهم السلام) در اقليت اند و نظام حكومتى هم از ديانت به طور رسمى جداست، روز عاشورا به عنوان تعطيل رسمى مى باشد. (٥٥)
گفتار رهبران استقلال شبه قاره نيز به خوبى نشان مى دهد كه پيام امام حسين و فلسفه شهادت آن حضرت نه تنها به گوش اهل سنت، بلكه هندوان نيز رسيده است. مهاتما گاندى، رهبر استقلال هند، مى گفت: «من براى مردم هند چيز تازه نياورده ام، فقط نتيجه اى را كه از مطالب و تحقيقاتم درباره تاريخ زندگى قهرمان كربلا به دست آورده بودم، ارمغان ملت هند كردم؛ اگر بخواهيم هند را نجات دهيم، واجب است همان راهى را بپيماييم كه حسين بن على پيمود. (٥٦) جواهر لعل نهرو، نخستين رهبر هندوستان پس از استقلال، نيز شهادت امام حسين و خانواده اش را فاجعه اى ذكر كرده است كه هر سال در ماه محرم از طرف مسلمانان، بخصوص شيعيان تجديد مى گردد و به خاطر آن سوگوارى برپا مى شود. (٥٧)
پورشوتاملاس، از رهبران هندوان كه زمانى رياست كنگره ملى هندوستان را به عهده داشت، تصريح مى كند: «من اهميت برپا داشتن اين خاطره بزرگ تاريخى را مى دانم. اين فداكارى هاى عالى از قبيل شهادت امام حسين (عليه السلام) سطح فكر بشريت را ارتقا بخشيده است و خاطره آن شايسته است هميشه باقى بماند و ياداورى شود.» (٥٨)
در پاكستان، على رغم تلاش هاى متنوع و گسترده وهابيت، كه به طورمستقيم در قالب «سپاه صحابه» سازمان يافته، عزادارى امام حسينوسوگوارى اباعبداللّه در ميان اهل سنت پابرجاوفراگير مى باشد.
از ميان رهبران اهل سنت، مصلح بزرگ اسلامى علامه محمد اقبال لاهورى (١٣٥٣-١٢٨٩ ق) بيش از ديگران به اهميت زنده نگه داشتن محرم و عزادارى امام حسين اهتمام ورزيد و اين موضوع را با قلم و شعر مورد تأكيد قرار داد. او در جاى جاى ديوان شعرخود از امام حسين (عليه السلام) و عشق او به حقيقت و لزوم پيروى از آن حضرت و آموزش آزادى و آزادگى از قيام وى ياد مى كند و سرانجام خود تصريح مى كند نه تنها آزادى بلكه:
رمز قرآن از حسين آموختيم *** زآتش او شعله ها اندوختيم
اهل سنت افغانستان و عزادارى حسينى
خراسان پس از سقوط تيموريان عملا به سه بخش تقسيم شد: قسمت شمال آن مدتى در دست شيبانيان بود، بخش شرق آن به تدريج تحت تصرف ظهيرالدين بابر ميرزا از نوادگان تيمور افتاد و منطقه غرب آن در دست صفويان قرار گرفت.
اسناد تاريخى حكايت از آن دارد كه در شهرهاى عمدتاً سنى نشين خراسان و نواحى مختلف آن، با همه فشارهاى توأم با تعصب و ستم كه شيبانيان بر ضد فرهنگ اهل بيت (عليهم السلام) ايجاد كردند، مردم همانند گذشته به اهل بيت پيامبر (عليهم السلام) وفادار ماندند و در ابعاد ادبى، تاريخى و آيينى، عاشورا را فراموش نكردند؛ چنان كه بعضى از شعاير مشابه آن مانند گراميداشت پانزده شعبان و شب برات و بيست و هشتم صفر در ميان اهل سنت از اهميت خاص برخوردار بود. (٥٩)
وجود بقعه مباركه اى در شمال افغانستان و ناحيه بلخ به نام مرقد امام على بن ابى طالب، كه در ميان اهل سنت به نام روضه شاه ولايت معروف است و در قرن نهم و عصر تيموريان شناسايى و بازسازى گرديد، در طى قرون اخير با همه فراز و فرودهاى فرهنگى، سياسى و جنگ هاى شاهزادگان و تجاوزات خارجى، به عنوان كانون توجه به اهل بيت (عليهم السلام) و محل ذكر فضايل و مصايب خاندان رسالت عمل كرده است و زايران آن عمدتاً اهل سنت بوده اند كه به مناسبت هاى گوناگون به سوى آن روى مى آوردند و با زيارت و دعا در آنجا كسب معنويت كرده اند. همچنين وجود تكايا و حسينيه ها در شهر كابل به نام ازبكان نشانگر ارتباط اين قوم سنى مذهب افغانستان با اهل بيت و عزادارى امام حسين است. (٦٠)
به جز امير عبدالرحمان بدنام كه به مدت سه سال (١٨٨٣-١٨٨٠ م) به قتل عام هزاره ها و ساير شيعيان پرداخت و تكايا و حسينيه هاى آنان را تخريب و هر نوع عزادارى را ممنوع و بدعت اعلام كرد، ساير سلاطين افغانستان نسبت به عزادارى و منقبت خوانى شيعيان مخالفت نورزيده اند و از دوران سلطنت امير امان الله خان (١٣٠٨-١٢٩٨ ش) به بعد اسناد موجود تاريخى حكايت از حضور شاه و اعوان وى در عزادارى شيعيان كابل در روز عاشورا و يا تمام دهه محرم هر سال دارد. (٦١)
برخى علما و عرفا و اديبان اهل سنت در سده هاى اخير نيز تلاش هاى ارزنده اى در نشر معارف اهل بيت (عليهم السلام) داشته اند؛ از جمله فيض محمد كاتب (م ١٣٠٨ ش)، آيت اللّه عزيزالله غزنوى و ديگران كه در نشر معارف اهل بيت رسول خدا و شناسايى انقلاب حسينى نقش ارزشمندى را ايفا كرده اند. شمارى از دانشمندان اهل سنت در مدارس علماى شيعه درس مى خواندند و در مجالس عزادارى و منقبت خوانى آنان نيز شركت مى نمودند.
تاريخ افغانستان گواهى مى دهد هرگاه دخالت هاى بيگانگان در تفرقه مذهبى وجود نداشته است و حاكمان دخالت سوء نكرده اند، اهل سنت و شيعيان در عمل به عقايدشان مشكلى نداشته اند و در مواردى حتى بعضى از عالمان اهل سنت از اموال شخصى خويش زمين و يا ساختمان تكيه خانه براى عزادارى حسينى به شيعيان بخشيده اند. (٦٢)
در شرق افغانستان، كه عمدتاً مركز اهل سنت و جماعت مى باشد، هرگاه دولت آزادى نسبى به مردم داده و زمينه مساعد فراهم شده است، به عزادارى امام حسين پرداخته اند. از جمله اين مراسم، مجالسى است كه در شهر جلال آباد، مركز ولايت ننگرهار برگزار مى شد:
«جلال آباد (شهرى در مشرق افغانستان كه اكثراً سنى نشين و از مراكز مهم مردم شريف پشتو زبان است)، مردم شريف آنجا در ايام عاشورا مجلس بسيار باشكوه برپا مى كردند. از سال هاى ١٣٤٧ به بعد تا چندين سال قبل از حمله كمونيست ها (١٣٥٧ ش) اين مراسم ادامه داشت و از تمام ولايت هاى شرقى برادران محترم، اعم از علما (شخصيت هاى مهم سياسى مانند عبدالغفار خان)، دارالحفاظ و دانشجويان و محصلين و صاحب منصبان ملكى و تمام مردم فرهنگ دوست و وحدت خواه در آنجا حاضر بودند... جمعيت خيلى زياد... اكثراً از اهل سنت بودند...» (٦٣)
در كابل، مزارى كه به عنوان زيارتگاه سخى ياد مى شود، مردم اعم از شيعه و سنى در مناسبت هاى مختلف به زيارت آن جمع مى شوند و در ايام عيد نوروز تجمع مردم بيش از ساير اوقات است و «علت آن، اين است كه بين مردم افغانستان مشهور است كه سخى شاه اوليا حضرت على كرم الله وجهه در روز نوروز بر تخت خلافت نشسته است و لذا مردم افغانستان روز نوروز را به اين مناسبت مبارك دانسته و آن را عيد مى گيرند...» (٦٤)
در شهر مزار شريف نيز همه ساله شمار فراوان مردم، كه بيشتر از اهل سنّت مى باشند، در ايام نوروز و آغاز سال نو خورشيدى تجمع مى كنند و با برداشتن پرچم روضه و مزار منسوب به امام على حلول سال جديد را آغاز مى كنند.
در كنار توجه اهل سنت افغانستان به فضايل اهل بيت رسول خدا (عليهم السلام) بايد از منقبت خوانى در ميان آنان ياد كرد. آنچه به طور شفاهى از دو سده اخير تاريخ ادبى و اجتماعى افغانستان نقل مى شود، رواج گسترده منقبت خوانى و مداحى در ميان شيعيان و گسترش آن در ميان اهل سنت آن كشور حكايت دارد. مداحان، كه عمدتاً به سادات هزاره تعلق داشتند، در ميان اهل سنت در فصول مختلف و سراسر سال، بخصوص زمستان ها، به مساجد روستاهاى مختلف مى رفتند و با آداب و شيوه ويژه به بيان مناقب پيامبر و اهل بيت آن حضرت مى پرداختند.
يكى از مراسم قديمى براى نشر فضايل اهل بيت و مصايب آنان، خواندن حمله حيدرى بوده است. از قرن دوازدهم كه اين اثر چاپ و وارد افغانستان گرديد، جاى شاهنامه خوانى و حافظ خوانى مرسوم را گرفت و مردم سنى مذهب در مناطق مختلف از جمله شهر غزنى و كابل و قندهار هنگام بيكارى، به ويژه زمستان ها، به خواندن آن مشغول مى شدند. گاهى با توجه به مذمّت موسيقى و خواندن ترانه هاى محلى از سوى علما و يا منع آنان، مردم در محافل عروسى و مسابقات تيراندازى و جشن تولد فرزند و غيره نيز به خواندن فرازهايى از حمله حيدرى اقدام مى نمودند.
عزادارى كردهاى سنى مذهب
از اقوام معدودى كه پس از روى كار آمدن صفويه در قرن دهم، بر مذهب خود باقى ماندند، قوم كرد مى باشد كه امروز در استان هاى غربى ايران و عمدتاً در كردستان، سكونت دارند. اين قوم كه داراى اكثريت اهل سنت مى باشد، در شمال ايران، شرق تركيه و شمال سوريه نيز جمعيت قابل توجهى از كشورهاى يادشده را تشكيل مى دهد.
اكراد داراى مذاهب گوناگون مى باشند و شمار اندكى از آنان شيعه و بيشترشان پيرو تسنن و مذهب شافعى بوده و به زبان كردى سخن مى گويند، كه لهجه اى از تبار فارسى به حساب مى آيد. شمار بسيارى از سادات حسينى و حسنى در ميان كردها زندگى مى كنند كه رابطه خودش را با اهل بيت پيامبر از جمله امام حسين (عليه السلام) قطع نكرده اند و على رغم داشتن مذهب تسنن به عاشورا و سوگوارى در محرم وفادار مانده اند.
كردها، به ويژه در كردستان، با آغاز ماه محرم به احترام امام حسين (عليه السلام)، مجالس عروسى و مراسم جشن را تعطيل مى كنند. زنان كرد از اول تا پايان محرم، سرمه به چشم نمى زنند و در شهر سنندج (مركز كردستان) مردم در شب عاشورا به مقبره امام زاده پير عمر مى روند و تا پاسى از شب با روشن كردن شمع به دعا و ذكر مى پردازند. برخى كردها در ماه محرم به نذر و نوشتن شكايات به حضرت ابوالفضل و توسل به آن حضرت اشتغال دارند.
ادبيات مردم كرد نيز آيينه دلدادگى آنان به اهل بيت رسول خدا (صلّى الله عليه وآله) و ياداور ريشه داشتن محبت اين خاندان از جمله عزادارى براى امام حسين (عليه السلام) در ميان آنان است. يكى از شاعران دلسوخته اهل بيت (عليهم السلام) رضا طالبانى كركوكى است كه براى سيدالشهداء چنين سوگ سروده اى به جاى گذاشته است:
لافت از عشق حسين است و سرت بر گردن است *** عشق بازى سر به ميدان وفا افكندن است
گر هوا خواه حسينى ترك سر كن چون حسين *** شرط اين ميدان به خون خويش بازى كردن است
از حريم كعبه كمتر نيست دشت كربلا *** صد شرف دارد بر آن وادى كه گويند ايمن است... (٦٥)
مولوى تايجوزى نيز با همه باورى كه نسبت به خلافت خلفاى راشدين دارد، آن را با محبت اهل بيت (عليهم السلام) برابر ندانسته و دلگيرى و اندوه خود را از اينكه خلافت به حضرت على در آغاز سپرده نشد، اين گونه بيان مى كند:
و زآن سوى وطن هجرت نمودم *** خلافت از على دانسته بودم...
به تأثير محمد مير اكمل *** خلافت چون به عثمان شد محول
دل خويشان ما را پر زخون كرد *** به خويشاوند خود نعمت فزون كرد. (٦٦)
قصايد و سروده هاى مزبور بخشى از ناله ها و عزاسروده هاى مردم اهل سنت كُرد براى اهل بيت پيامبر (عليهم السلام) و ابراز ارادت به خاندان پاك رسالت مى باشد. اين سروده ها مانند سروده هاى شاعران ساير نقاط جهان اسلام، نشانگر عزادارى مكتوب نخبگان اهل سنت مناطق مزبور از سويى و داشتن زمينه و پيشينه مردمى از سوى ديگر مى باشد و نشان مى دهد كه مردم كرد سنى مذهب داراى چنين گفتار و رفتار بوده اند. (٦٧)
عزادارى در قلمرو عثمانى
خلافت عثمانى كه پيش از ظهور تيمور لنگ (٨٠٧ - ٧٨٢) در آسياى صغير (تركيه فعلى) استقرار يافته بود، پس از تحمل ضربات اوليه از تيمور، با مشكل چندانى مواجه نشد. پس از مرگ تيمور، بخصوص در اواخر عهد تيموريان، از جهات مختلف توسعه يافت و در قرن يازدهم هجرى همه كشورهاى عربى، بالكان تا اتريش و كشورهاى اسلامى شمال افريقا را تصرف نموده، حكومت سلاجقه روم را تحت عنوان خلافت اسلامى در بخش بزرگ جهان اسلام برپا داشت.
همان گونه كه اشاره شد، كردهاى اهل سنت در تكريم شهادت امام حسين و عزادارى عاشوراى حسينى سابقه طولانى و غنى دارند. به دليل آنكه كردها عمدتاً در قلمرو عثمانى (اعم از عراق، سوريه و تركيه فعلى) مى زيستند، بررسى عزادارى آن ها در واقع عزادارى اهل سنت را در برخى از نقاط قلمرو عثمانى نشان مى دهد؛ چنان كه اين مطلب عزادارى اهل سنت را در امپراتورى صفويه نيز به نمايش مى گذارد. گزارشى ديگر از عراق نشان مى دهد اهل سنت در مراسم عزادارى امام حسين (عليه السلام) از دوره هاى قديم شركت مى جسته اند؛ از جمله درباره شهر ناصريه عراق آمده است: «مردم ناصريه در مجالس عزادارى شيعيان مشاركت مى كنند و در تشكيل هيأت هاى عزادارى آنان سهم مى گيرند و چه بسا برخى از مردم اهل سنت ناصريه خود هيأت مخصوص به خود تشكيل داده، دسته بيرون مى آورند...» (٦٨)
در حلب، از شهرهاى سوريه، مزارى است كه از آن به نام «مشهد الحسين» ياد مى شود و مردم براى آن اوقافى اختصاص داده اند كه از بخشى از آن در روزهاى عاشورا نذورات انجام گرفته، مردم اطعام مى شوند. (٦٩)
در مناطق سنى نشين كشورهاى خليج فارس و ساير كشورهاى عربى، بخصوص اردن و فلسطين، مردم هرچند عزادارى محرم و عاشورا را به روش شيعيان عراق، لبنان و بحرين انجام نمى دهند، اما در روز عاشورا به پختن غذاهاى مخصوص و اطعام ديگران پرداخته، از جشن و سرور پرهيز مى كنند و هر از چندگاه شمار اندك اهل سنت، كه در جوار مساجد و يا تكايا و حسينيه هاى اهل تشيع زندگى مى كنند، در مراسم عزادارى آنان شركت مى نمايند.
يكى از فرقه هاى تصوف اهل سنت در قلمرو عثمانى، كه در آسياى صغير و بالكان به خاندان پيامبر بيش از ساير فرقه ها و مردم اهل سنت، ارادت مىورزند، فرقه بكتاشيه است. پيروان اين فرقه على رغم مبارزات كمال مصطفى آتاترك (پدر تركيه جديد) بر ضد مذهب و سكولار نمودن جامعه تركيه، از هر فرصت مناسب براى اظهار ارادت و توسل به اهل بيت (عليهم السلام) از جمله عزادارى براى امام حسين (عليه السلام) استفاده مى كنند و مجالسى را مخفيانه در منازل خود برگزار مى نمايند. آنان روابطشان را با عتبات مشرفه عراق و ايران نيز حفظ نموده، با فراهم شدن كمترين زمينه به زيارت مشاهد مشرفه مى شتابند. (٧٠)
از شاعران بكتاشى مطالب و اشعارى بر جاى مانده است كه به روشنى تأثر آنان را از حادثه عاشورا و باورشان را نسبت به اهل بيت (عليهم السلام) به ويژه امام حسين (عليه السلام) نشان مى دهد.
شمال افريقا
در مصر و ساير نقاط شمال افريقا با سقوط دولت فاطميان و دستور ايوبيان مبنى بر منع تعزيه دارى عاشورا و يا حتى جشن گرفتن، عزادارى مردم در روز عاشوراى هر سال فراموش نشد و مردم اهل سنت نيز همچون شيعيان، مقام رأس الحسين، و سيده زينب را به عنوان مركز تجمعشان براى ياد امام حسين و ذكر فضايل و مصايب اهل بيت (عليهم السلام) انتخاب مى كردند و از مناطق دور و نزديك بدان نقاط سرازير مى شدند. در قرن دهم از جمله آثارى كه حكايت از تأثر روحى اهل سنت مصر، به ويژه عالمان بزرگ آن دارد، آثار سيوطى، به ويژه تاريخ الخلفا مى باشد. سيوطى (م ٩١١) كه همزمان با سقوط تيموريان از دنيا رفته است، در اثر ياد شده هنگام بيان حادثه عاشورا تصريح مى كند كه قلب من تحمل ياداورى جزئيات فاجعه كربلا را ندارد. آن گاه به آثار خارق العاده شهادت امام حسين (عليه السلام) و جنايت يزيد در حق آل رسول مى پردازد و موارد گوناگون را درباره معجزات شهادت امام حسين و نيز مقام رفيع امام حسين نزد پيامبر بزرگ اسلام را بيان مى دارد. وى داستان انتقال اسارت بار اهل بيت (عليهم السلام) و بازماندگان شهداى كربلا را به كوفه و شام آورده، بسيارى از جنايات ابن زياد و يزيد و طرفداران آنان را در زمان حضور اهل بيت (عليهم السلام) در آن شهرها گزارش كرده و هرگونه اكرام اهل بيت (عليهم السلام) از سوى يزيد را رد نموده است. (٧١)
يكى از نويسندگان مغرب (مراكش) درباره عظمت دهه اول محرم در آن كشور مى نويسد: «در اين ماه زندگى اجتماعى تغيير محسوسى مى يابد و مردم آن بى تفاوتى و زندگى متعارف هميشگى را ندارند و بيشتر به محاسبه نفس و حيات دينى خود مى پردازند. مردم منقلب هستند و به طور طبيعى آرايش و حتى خانه تكانى و فرش شستن را تجويز نمى كنند. ساز و آواز تقريباً قطع مى شود و مردم لباس عزا بر تن مى كنند.» (٧٢)
مرحوم علامه سيدمحسن امين نيز كه در سال ١٣٢١ ق به مصر سفر كرده است، وضعيت عزادارى مردم مصر و علاقه آنان به اهل بيت را همچون عراقى ها شمرده است. (٧٣)
پى نوشت ها
(1) - سبط ابن جوزى، تذكرة الخواص، تحقيق بحرالعلوم، تهران، نينوى، ص 250 / مسند احمد، ج 4، ص 127و 126 / ذخائر العقبى، ص 164و 146 / تاريخ دمشق، ص 168.
(2) - تذكرة الخواص، ص 250 / ابن حجر العسقلانى، تهذيب التهذيب، ج 2، بيروت، دارالفكر، ص 300 / ابوبكر الهيثمى، مجمع الزوايد، ج 9، بيروت، دارالكتاب العربى، 1402، ص 187.
(3) - محمدبن عبدالله الحاكم النيسابورى، المستدرك على الصحيحين، ج 4، بيروت، دارالكتب العلميه، 1411، ص 440 / احمدبن عبدالله الشافعى، ذخائر العقبى فى مناقب ذوى القربى، بيروت، دارالمعرفة، ص 8ـ147 / ابوالقاسم سليمان ابواحمد الطبرى، المعجم الكبير، ج 3، بيروت، داراحياء التراث العربى، ص 109.
(4) - محمدبن عبدالله الحاكم النيسابورى، المستدرك على الصحيحين، ج 5، بيروت، دارالكتب العلميه، ص 165.
(5) - المستدرك على الصحيحين، ج 4، ص 439 / خطيب بغدادى، تاريخ بغداد، ج 1، بيروت، ص 142 / المعجم الكبير، ج 3، ص 110 / النعيم المقيم لعترة النباء العظيم، ص 102.
(6) - محمدبن عبدالواحد الموصلى، النعيم المقيم لعتره النباء العظيم، مناقب آل محمد، تحقيق العلامة السيد على عاشور، بيروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1424، ص 103.
(7) - تاريخ الطبرى، ابوجعفر محمدبن جرير طبرى، ج 5، تحقيق ابوالفضل ابراهيم، بيروت، درالتراث، ص 456 / ص 455.
(8) - تاريخ الطبرى، ابوجعفر محمدبن جرير طبرى، ج 5، تحقيق ابوالفضل ابراهيم، بيروت، درالتراث، ص 456 / ص 455.
(9) - همان، ص 465 و 464 / العقد الفريد، ج 4، ص 358.
(10) - همان، ص 465 و 464 / العقد الفريد، ج 4، ص 358.
(11) - همان، ص 467 / آى قاتلان جاهل حسين شما را به عذاب و درد بشارت باد! همه اهالى آسمان و پيامبر و فرشتگان شما را نفرين مى كنند. و قبل از اين بر لسان ابن داود و موسى و آورنده انجيل (حضرت عيسى) مورد لعن قرار گرفته ايد.
(12) - على بن موسى بن طاووس، اللهوف فى قتلى الطفوف، نجف، المطبعة الحيدريه، 1369 ق، ص 76.
(13) - ابوالفرج الاصفهانى، مقاتل الطالبين، قم، منشورات الشريف الرضى، 1416، ص 12.
(14) - ابن واضح يعقوبى، تاريخ يعقوبى، ج 2، بيروت، دارصادر، ص 326.
(15) - مسعودى، مروج الذهب و معادن الفضه، ج 3، بيروت، دارالكتب العلميه، ص 213 / ابوالفرج الاصفهانى، مقاتل الطالبين، نجف، حيدريه، ص 108 / ابن اعثم، الفتوح، ج 4، بيروت، دارالكتب العلم.
(16) - ابوالفرج اصفهانى، الاغانى، ج 20، بيروت، داراحياء التراث العربى، بى تا، ص 148.
(17) - عبدالجليل رازى قزوينى، النقض، به تصحيح مير جلال الدين حسينى (محدث) ارموى، ج 2، تهران، انجمن آثار ملى، 1358، ص 370.
(18) - النقض، ص 370.
(19) - تاريخ طبرى، ج 5، ص 465.
(20) - جاحظ، البيان و التبيين، ج 1، بيروت، دارالكتب العلميه، ص 179.
(21) - اسماعيل بن كثير، البداية و النهاية، ج 11، بيروت، مؤسسه التاريخ الاسلامى، ص 276، 286، 296، 302، 359، 381.
(22) - اسماعيل بن كثير، البداية و النهاية، ج 11، بيروت، مؤسسه التاريخ الاسلامى، ص 276، 286، 296، 302، 359، 381.
(23) - تقى الدين مقريزى، المواعظ و الاعتبار فى ذكر الخطط و الآثار، مصر، مؤسسه الفرقان للتراث الاسلامى، ص 18ـ314.
(24) - البداية و النهاية، ج 12، ص 77.
(25) - نقض، ص 317 / ص 114.
(26) - نقض، ص 317 / ص 114.
(27) - به نقل از سيد عبدالعزيز الطباطبائى، معجم اعلام الشيعه، قم، مؤسسه آل البيت، 1417، ص 296.
(28) - ابن حجر العسقلانى، لسان الميزان، ج 5، ص 217 / ر.ك: ذهبى، ميزان الاعتدال.
(29) - النقض، ص 3ـ371.
(30) - تذكرة الخواص، ص 290.
(31) - ابوالفرج ابن الجوزى، المنتظم فى التاريخ الملوك و الامم، تصحيح عبدالقادر عطاء، ج 5، بيروت، دارالكتب العلميه، 1412، ص 338.
(32) - احمد احمدى بيرجندى، اشك خون، ص 28و27 به نقل از مجله حوزه، ش 114ـ113، ص 357.
(33) - البداية و النهاية، ج 13، ص 249.
(34) - عبدالرزاق سمرقندى، مطلع السعدين و مجمع البحرين، ج 2، لاهور، 1360 ق، ص 148 / خواندمير، حبيب السير، ج 3، تهران، خيام، ص 618 و 624 / ر.ك: تشيع در خراسان عهد تيموريان، نگارنده، مشهد، بنياد پژوهش هاى اسلامى، ص 118 به بعد.
(35) - دكتر كامل مصطفى شيسى، تشيع و تصوف، ترجمه على رضا ذكاوتى قراگزلو، تهران، اميركبير، 1374، ص 26.
(36) - حسين الكاشفى، روضة الشهداء، ص 12ـ13.
(37) - تشيع و تصوف، ص 7ـ325.
(38) - آقابزرگ طهرانى، الذريعه الى تصانيف الشيعه، ج 11، بيروت، دارالاضواء، ص 295.
(39) - محمود واصفى، بدايع الوقايع، تصحيح الكساندر بلدرف، ج 2، تهران، بنياد فرهنگ ايران، ص 267.
(40) - تشيع و تصوف، ص 7ـ325 / رسول جعفريان، مقالات تاريخى، دفتر اول، قم، دليل، ص 4ـ203.
(41) - سام ميرزا صفوى، تحفه سامى، تصحيح وحيد دستگردى، تهران، ابن سينا، ص 68 / تشيع در خراسان عهد تيموريان، ص 251.
(42) - اسفزارى، روضات الجنات فى اوصاف مدينه هرات، به سعى محمدكاظم امام، ج 2، تهران، دانشگاه تهران، 1358، ص 30ـ 328 / عبدالواسع نظامى باخزرى، مقامات حاجى، تصحيح نجيب مايل هروى، تهران، نشر نى، 1373، ص 190.
(43) - سعيد نفيسى، تاريخ نظم و نثر فارسى در ايران و در زبان فارسى، تهران، كتابفروشى فروغى، ص 30ـ 229.
(44) - روضات الجنات فى اوصاف مدينه هرات، ج 2، ص 330ـ328.
(45) - عبدالواسع نظامى باخزرى، مقامات جامى، مقدمه تصحيح و تعليقات، نجيب مايل هروى، تهران، نشر نى، 1371، ص 174.
(46) - مطلع السعدين و مجمع البحرين، ج 2، ص 5 / روضات الجنات فى اوصاف مدينه هرات، ج 2، ص 90ـ89.
(47) - تشيع و تصوف، پيشين.
(48) - ميرخواند بلخى،روضة الصفا،ج6،تهران،كتابفروشى مركزى، ص 79.
(49) - ابن عربشاه، عجائب المقدور فى نوائب تيمور، ترجمه محمدعلى نجاتى، تهران، علمى و فرهنگى، ص 133 و 137.
(50) - به نقل از: ميشل مزاوى، پيدايش دولت صفوى، ترجمه يعقوب آژند، تهران، بنگاه كتاب، 1358، ص 142.
(51) - ذبيح الله صفا، تاريخ ادبيات در ايران، ج4، تهران، فردوسى، ص 57.
(52) - مطلع السعدين و مجمع البحرين، ج 2، ص 3ـ182.
(53) - حسن بيگ روملو، احسن التواريخ، تصحيح عبدالحسين نوايى، تهران، بابك، ص 146.
(54) - الذريعه، ج 11، ص 295 / استورى، ادبيات فارسى، ص 912ـ903 / مقالات تاريخى، دفتر اول، ص 187.
(55) - على اصغر حكمت، سرزمين هند، تهران، دانشگاه، 1337، ص 252 / مجتبى مكرمى، نگاهى به تاريخ حيدرآباد دكن، تهران، دفتر مطالعات سياسى و بين المللى، 1372، ص 85 / سيدصالح شهرستانى، تاريخ النياحه، تحقيق بنيل رضا علوان، ج 2، بيروت، دارالزهرا، 1416 ق، ص 84ـ72.
(56) - به نقل از: محمد اكبرزاده، حسين پيشواى انسان ها، ص 10.
(57) - جواهر لعل نهرو، نگاهى به تاريج جهان، ترجمه محمود تفضلى، ج 1، تهران، اميركبير، 1358، ص 298.
(58) - به نقل از رجب على مظلومى، حسين رهبر آزادگان، تهران، فرهنگ اسلامى، ص 60.
(59) - عبدالحى حبيبى، تاريخ افغانستان بعد از اسلام، تهران، دنياى كتاب، 1360، ص 661.
(60) - تشيع در خراسان در عهد تيموريان، تأليف نگارنده، مشهد، آستان قدس رضوى، 1378، ص 186 و 200 و 198.
(61) - محمد سرور رجا، احياگر شيعه در افغانستان، قم، 1382، ص 158 / زمينه و پيشينه جنبش اصلاحى در افغانستان، تأليف نگارنده، قم، مؤسسه امام خمينى، 1379، ص 173 / محمدحسين مظفر، تاريخ شيعه، ترجمه محمدباقر حجتى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1362، ص 352.
(62) - سيدجوادشريعت، سيماى فرزانگان،مشهد،ولايت، 1379، ص 45.
(63) - ـ احياگر شيعه در افغانستان، ص 70ـ69 / سيماى فرزانگان، ص 31 / تاريخ النياحه، ج 2، ص 66.
(64) - ـ احياگر شيعه در افغانستان، ص 70ـ69 / سيماى فرزانگان، ص 31 / تاريخ النياحه، ج 2، ص 66.
(65) - دكتر صديقى صفى زاده، پارسى گويان كرد، تهران، عطايى، 1366، ص 73ـ69.
(66) - دكتر صديقى صفى زاده، پارسى گويان كرد، تهران، عطايى، 1366، ص 73ـ69.
(67) - علما و بزرگان متعدد كرد سنى مذهب در مورد جايگاه اهل بيت عصمت و طهارت (عليهم السلام) و مصايب آنان، از جمله حادثه عاشورا، به زبان شعر و نثر گفته و نوشته اند. به عنوان نمونه مى توان از قانع مريوانى، نالى شهرزورى، شيخ عبدالقادر هموند، سيد احمد نقيب، مولوى محوى، مولوى وفايى و ديگران نام برد كه همگى داراى ديوان يا كليات اشعار مى باشند.
(68) - تاريخ النياحه، ج 2، ص 47 / ص 49.
(69) - تاريخ النياحه، ج 2، ص 47 / ص 49.
(70) - تاريخ النياحه، ج 2، ص 64.
(71) - تاريخ الخلفا، ص 9ـ207.
(72) - مجله الهدى، عدد 2 ذى القعده 1391، قم.
(73) - مجله الهدى، عدد 2 ذى القعده 1391، قم.