پيشواى شهيدان

پيشواى شهيدان0%

پيشواى شهيدان نویسنده:
گروه: امام حسین علیه السلام

پيشواى شهيدان

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: آیت الله سید رضا صدر
گروه: مشاهدات: 25753
دانلود: 2916

توضیحات:

پيشواى شهيدان
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 109 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 25753 / دانلود: 2916
اندازه اندازه اندازه
پيشواى شهيدان

پيشواى شهيدان

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

بشارت هاى شهادت

- امير المؤ منينعليه‌السلام مى گويد:« حضور پيغمبر شرفياب شدم حضرتش را گريان ديدم سبب پرسيدم ، چنين فرمود: جبرئيل نزد من بود و گفت : فرزندت حسين ، در كنار آب فرات ، در زمينى كه كربلايش گويند، كشته مى شود. پس مشتى خاك آن را برگرفت و من آن را بوييدم و گريستم» .-

روزى رسول خدا به حسين فرمود:« براى تو، در بهشت درجه اى است كه بدان نخواهى رسيد، مگر به وسيله شهادت» .- عايشه گفت : پيغمبر فرمود:« جبرئيل به من خبر داد: پس از من فرزندم حسين ، در سرزمين طف كشته خواهد شد و اين خاك را برايم آورد و گفت : آرامگاه او در اين خاك است» .- زينب دخت جحش گفت : پيغمبر فرمود:« جبرئيل به من خبر داد كه امت من ، پسرم حسين را خواهند كشت» ، گفتم : خاكش را به من نشان ده از آن خاك سرخ برايم آورد. - ام سَلمه گفت : رسول خدا فرمود:« پسرم حسين بن على در شصتمين سال هجرت من شهيد مى شود» .-

انَس بن حَرث گفت : رسول خدا فرمود:« فرزندم حسين ، در زمينى كشته مى شود كه نامش كربلاست هر كدام شما حاضر بوديد، يارى اش كنيد» . حسين كه به سوى كربلا حركت كرد، انس همراه وى شد و در ركابش شهيد گرديد- اميرالمؤ منين به براء بن عازب فرمود:« آيا تو زنده اى و حسين كشته مى شود و يارى اش نمى كنى ؟!» .

براء گفت : يا اميرالمؤ منين ! چنين چيزى نخواهد شد. على فرمود:« چنين چيزى مى شود!».

براء زنده بود و حسين را يارى نكرد. - هرثمه گفت : در جهاد صفين ، در خدمت على بودم هنگام بازگشت به زمين كربلا رسيديم با حضرتش نماز خوانديم پس از پايان نماز، كفى از خاك برداشت و بوييد و گفت : خوشا به حال تو اى خاك ، روز قيامت از ميان تو، مردمى بر مى خيزند و بدون باز خواست و حساب ، وارد بهشت مى شوند. ديرى نگذشت كه هرثمه با سپاه يزيد به كربلا آمد. در آن جا دانست كه او را براى كشتن حسين آورده اندش

. گفته على به يادش آمد، از كرده پشيمان شد و به حضور حسين شرفياب شد و آن چه از پدر حسين شنيده بود، گزارش ‍ داد. پس راه خود گرفت و از عرصه نبرد بگريخت - وقتى علىعليه‌السلام را بر زمين كربلا گذر افتاد، فرمود:« اين زمين ، آرام گاه سوارانى است كه قتل گاه شهيدانى كه گذشتگان از آن ها برتر نبودند و آيندگان به پاى آن ها نخواهند رسيد» .-

علىعليه‌السلام ، در شهر كوفه در خطبه اى گفت :« پيش از آن كه از ميان شما بروم ، هر چه مى خواهيد از من بپرسيد» .

نمير با استهزا پرسيد: چند تار مو بر سر دارم ؟! امير مؤ منان گفت : به خدا مى دانم ، اما نمى گويم ؛ چون گواهى بر اين سخن ندارم ، ليكن در خانه تو، توله اى است كه پسر پيغمبر را خواهد كشت و مردم را براى كشتن او خواهد برد» .توله نُمير، حُصين است كه در آن وقت خردسال بود. وقتى كه بزرگ شد، رئيس شهربانى ابن زياد گرديد و از سرداران سپاه يزيد در كربلا بود. علىعليه‌السلام از چيزى خبر داد كه گواهى زنده بر سخن داشت كوفيان آن را شنيدند و همگى به چشم ديدند. تاريخ مى گويد: در كوفه ، مردمانى بودند كه طيلسان هاى مشكى بر تن داشتن و عمر سعد را نشان مى دادند و مى گفتند: اين قاتل حسين است ! بى گمان پوشندگان طليسان هاى سياه ، از ترسايان بودند. و اين خبر آينده ، آسمانى بوده كه بدان ها رسيده بود. گواه اين سخن آن كه به مسلمانان خبر مى دادند، به گمان آن كه مسلمانان نمى دانند. آرى ، مسيحيان آن زمان از شهادت حسين آگاهى داشتند و بشارت شهادت بدان ها رسيده بود. آيا بشارت دهنده كه بوده ؟بشارت دهنده به آن ها نمى تواند كسى به جز مسيح باشد كه به پيشينيان خبر داده و بدان ها رسيده است و ترديدى نيست كه چنين بشارتى از پيامبرى ، به خواست خدا بوده است اكنون اين پرسش پيش مى آيد: چه هدفى در اين بشارت هاى غيبى هست ؟آيا بزرگ داشت شهادت ؟ آيا دعوت به سوى شهادت ؟

آيا جاويدان ساختن شهادت ؟ آيا بزرگى گناه يزيديان ؟ آيا نشان دادن راه حق ؟ آيا دور ساختن از راه باطل ؟ آيا همه اين ها و علل ديگر؟باز هم تاريخ مى گويد: روزى عمر سعد به حسين عرض كرد: سفيهان مى گويند: من قاتل شما هستم ! حسين پاسخ داد:« راست مى گويند».

عمر سپه سالار يزيد شد و حسين را بكشت شهادت حسين چگونه شهادتى بود كه پيش از آن ، قاتل و مقتول ، هر دو از آن آگهى داشتند! كشتن حسينعليه‌السلام نزد عمر سعد، به اندازه اى زشت بود كه خبر آن را به سفيهان نسبت مى داد و انتظار تكذيب از امام مى داشت اين ، آغاز زندگى عمر بود! و آن ، انجام زندگى او! سعادت و خوش بختى هر كسى به انجام زندگى اوست كسى نبايد به آغاز زندگى خويش دل خوش كند. دعاهايى كه از بزرگان دين رسيده روى اين نكته انگشت گذارده كه از سر انجام خوب را براى خود از خدا بخواهند. آيا عمر، وقت ارتكاب جنايت گفته خود را فراموش كرد؟ و شخصيت آن روزش رفته بود و شخصيت ديگرى برايش پيدا شده بود؟!واى و صد واى از دو گونه شخصيت داشتن ! از چند گونه شخصيت داشتن

اعلام شهادت

شهادت ، مقدس ترين پديده اجتماعى است پس ، بايد آشكار باشد و به طور كلى علنى صورت گيرد. اگر شهادت ، در نهانى صورت گيرد، به هلاكت نزديك تر است تا به شهادت فداكاران بشر، بايد اين نكته را هميشه در نظر داشته باشند، تا بشريت از نيروى عظيمى كه در وجود آن هاست محروم نشود. بزرگ ترين آرزوى ستم كاران و جنايت پيشگان آن است كه جنايات خود را در نهان ، انجام دهند و خود را بى گناه نشان دهند. اگر شهادت ، در نهانى انجام شود، كمك به جنايت كاران خواهد بود. از شاهكارهاى پيشواى شهيدان ، اعلام شهادت بود. از شاهكارهاى حسينعليه‌السلام زنده نگاه داشتن شهادت بود، و جاويدان ساختن اين قيام مقدس اعلام شهادت به وسيله رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم انجام شد، به وسيله اميرالمؤ منينعليه‌السلام انجام شد، به وسيله خود حسين انجام شد و به حد اعلا رسيد. جاويدان ساختن شهادت ، نخست به وسيله زينب خواهر حسينعليه‌السلام آغاز شد و سپس به وسيله علىعليه‌السلام ، فرزند بزرگوارش و فرزند زادگان مقدسش ‍ كه از طرف خداى به پيشوايى بشريت منصوب شده بودند، انجام گرديد. ستم كاران مى كوشند كه جنايات خود را، رنگ قانون دهند و بگويند اجراى عدالت است دادگاه هاى فرمايشى تشكيل مى دهند، تهمت ها مى زنند، تبليغات دروغين راه مى اندازند. رسانه هاى گروهى را استخدام مى كنند و با زور و قلدرى ، تحت فرمان مى آورند، تا شهيد را مجرم قلمداد كرده ، تا خود را مجرى قانون لقب دهند. جنايت كار قلدر، يك آرزو دارد كه صد در صد براى رسيدن بدان مى كوشد و آن آرزوى نيك نامى است ، اين آرزو، اگر، براى فرد جانى ، يا گروه جانى ، محقق شود، بهتر مى توانند به خود كامگى ادامه دهند و به مقصد پليد خود برسند. شهيد راه خدا -كه خدمت گزار انسانيت است و هدفى به جز سعادتمند كردن دگران ندارد- قد مردى مى افرازد و جان بازى مى كند تا نگذارد ستم كاران به مقصود برسند، تا آرزوى موفقيت را به گور ببرند. شهيد، نخواهد گذارد كه شهادتش رنگ ديگرى بگيرد. شهادت ، رنگ شهادت دارد و بس شهادت ، اگر در نهان انجام شود، رنگ خود را از دست مى دهد. و جهان انسانيت ، از فيض آن محروم خواهد شد و نيروى مقدسى به هدر خواهد رفت و به جاى آن ، بد بختى نصيب بشر خواهد گشت شهادت ، وقتى آشكار گرديد، جهانى مى شود، اجتماعى مى شود، جاويدان مى شود، چراغ روشن تاريخ مى گردد و همه افراد بشر، از آن آگاه خواهند شد و از آن بهره مند مى گردند. در هر جا كه باشند، در هر زمان كه باشند. گفتيم كه شهادت ، پديده اى است اجتماعى كه انسانيت را زنده مى كند و به اجتماع بشرى حيات مى بخشد. پديده اجتماعى ، نهان پذير نمى باشد و اگر نهانى انجام شد، اجتماعى نخواهد بود جامعه سودى نخواهد برد. خون شهيد، بايد هميشه جوشش داشته باشد و فروزش و درخشندگى داشته باشد، تا دل ها را روشن كند، تا گمراهان را راهنما باشد. شهادت ، محاكمه عدل و ظلم است و نياز به گواه دارد، تا جهانى گردد و جاويدان شود. گواه شهادت ، اجتماع است ، نه فرد. ديدگان اجتماع ، بايد، شهادت را لمس كند، تا از نور شهادت استضائه كند. يزيديان ، مى خواستند شهادت حسينعليه‌السلام را در گوشه اى از زواياى ، تاريخ ، به خاك سپارند، ولى نتوانستند

. حسينعليه‌السلام از آن ها داناتر و خردمندتر بود، بينا بود، آينده نگر بود، آن ها خواستند كه با داورهاى فرمايشى و قضات حسب الامرى ، حسينعليه‌السلام را مجرم جلوه دهند، خراب كار بخوانند، ياغى لقب دهند، ولى نتوانستند. ستم گران و قلدران ، كوچك تر از آنند كه بتوانند حقايق را دگرگونه سازند و پست تر از آنند كه بتوانند، چشمه خورشيد را قير اندود كنند. ستم گران ، زر دارند، زور دارند، ولى زيركى ندارند. ديده دارند، ولى ديد ندارند، حسينعليه‌السلام با معاويه بيعت نكرد و در زمان معاويه ، از بيعت يزيد سرباز زد. اين خبر، در جهان اسلام ، در ميان مسلمانان دهان به دهان گشت و شهر به شهر رفت پس از مرگ معاويه و زمان حكومت يزيد، باز از بيعت يزيد سر باز زد. خبر در مدينه پخش شد و سپس به همه جهان اسلام رسيد. حسينعليه‌السلام از مدينه ، به سوى خانه خدا هجرت كرد، ماه رجب بود و هنگام عبادت عمره رجبيه خبر، در همه جا پخش گرديد و همگى از قيام حسينعليه‌السلام آگاه شدند. حضرتش ، پيش از آن كه از مدينه بيرون شود، اين پيام را براى بنى هاشم فرستاد:

« هر كس با من آيد، شهادت يابد، و آن كه بماند، به پيروزى نخواهد رسيد» .هجرت به سوى مكه ، آغاز سفر شهادت بود و حسينعليه‌السلام نخستين گام را براى شهادت برداشت در پيام حسينعليه‌السلام شهادت مثبت و پيروزى منفى در برابر هم قرار گرفته است و پيداست كه شهادت براى حسينعليه‌السلام پيروزى است آيا كسى در تاريخ ، از پيروزى حسينعليه‌السلام بالاتر و برتر، سراغ دارد؟ پيروزى هاى تاريخ ، پيروزى روز بود، ولى پيروزى حسينعليه‌السلام پيروزى روزگار. چنان كه شكست هاى تاريخ ، محدود به زمان بود، ولى شكست يزيد، هميشگى و جاويدان شد. آيا شكستى ، مفتضحانه تر و رسواتر از آن شنيده ايد؟! حسينعليه‌السلام با عده اى ناچيز، امپراتورى بنى اميه را ريشه كن ساخت و اين حكومت ننگين را براى هميشه از صفحه تاريخ محو گردانيد. حسينعليه‌السلام در مكه بزيست ، تا موسم عبادت حج فرا رسيد و جهان اسلام به سوى مكه راهى شد. وقتى كه مسلمانان خواستند احرام حج ببندند، حسينعليه‌السلام از مكه بيرون آمد و گامى ديگر به سوى شهادت برداشت حسين دو هجرت داشت ؛ هجرت به سوى مكه و هجرت به سوى كربلا. هجرت نخستينش به سوى خانه خدا بود؛ هجرت واپسينش به سوى خود خدا. سفر حسينعليه‌السلام براى شهادت ، از خدا آغاز گرديد و به خدا انجام شد. مسلمانان ، احرام حج مى بستند. حسين ، احرام كربلا بست و عزم خود را براى سفر شهادت در آن اجتماع بزرگ اعلام داشت و سر خوان شهادت صلاى عام داد. كسانى كه شايسته بودند، دعوت حسينعليه‌السلام را اجابت كردند. كسانى كه چنين سعادتى نداشتند، خود آگاه و خود ناآگاه ، رسانه هايى گروهى گرديدند و شهادت حسينعليه‌السلام را به جهانيان اعلام داشتند. حسينعليه‌السلام كشته شد.، ولى زنده گرديد، زنده اى جاويدان ، حسين كشته شد، ولى زنده گردانيد، ايمان را، تقوا را، فضيلت را، انسان را، ميلياردها انسان در دوره تاريخ ، زنده شده حسين هستند. هر چه زمان بگذرد، حسينعليه‌السلام زنده تر مى گردد و خون مقدس او رنگين تر و زيباتر مى شود. گام ديگر حسينعليه‌السلام ، در راه اعلام شهادت ، نامه نگارى حضرتش بود به دو شهر كوفه و بصره ؛ دو شهر توفانى ! به شهرهاى ديگر نامه ننوشت چون عزم شهادت داشت ، نه پيروزى كوفه و بصره در مركز كشور اسلام قرار داشتند و كوفيان و بصريان ، رسانه هاى گروهى خوبى بودند. خبر از آن دو شهر به همه جا مى رسيد، نيازى به نامه نويسى به شهرستان هاى ديگر نبود. در اندك زمانى ، خبر پخش شد و كمتر كسى در كشور از قيام حسينعليه‌السلام بى خبر ماند. شهادت حسينعليه‌السلام نقل دهان ها شد و ذكر زبان ها گرديد. پدران به پسران خبر مى دادند، مادران به دختران مى سراييدند. داستان سرايان عرب در مجلس هاى شبانه ، داستان شهادت حسين را براى شب نشينان مى خواندند، فداكارى ها، دليرهاى ، شجاعت ها، زير بار ستم نرفتن ها، سخنرانى ها. حضرتش ، از مكه به سوى كربلا، راه كوفه را پيش گرفت كه راه بازگشت بيشتر حاجيان بود و مسير كاروانيان حسينعليه‌السلام در سفر به سوى كربلا، شتابى نكرد تا سفرش با بازگشت حجاج هم زمان گرديد. از بازگشتگان سفر بيت الله ، به سوى كوى شهادت دعوت مى كرد؛ آن كه سعادت داشت پذيرفت و آن كه از اين سعادت محروم بود، ندامت يافت و رسانه گروهى گرديد

. امام سجادعليه‌السلام مى گويد:« در راه مكه به عراق ، در هيچ منزلى فرود نيامديم و از آن كوچ نكرديم ، مگر آن كه پدرم حسينعليه‌السلام ، از يحيى پيغمبر نام مى برد و از كشته شدنش ، ياد مى كرد» .

گاه مى گفت :« از پستى و ناچيزى دنيا همين بس كه سر بريده يحيىعليه‌السلام را براى زناكارى از زناكارى از زناكاران بنى اسرائيل هديه بردند! سر حسينعليه‌السلام را نيز، براى زناكارى ، از زناكاران بنى اميه( يهود امت اسلام) هديه بردند!» . حضرتش در اين سفر، زينب خواهر مجاهد و رشيد خود را همراه آورد! زنان و كودكان را همراه آورد! چرا؟! چون سفرش ، سفر شهادت بود و سفر آنان سفر اسارت اگر سفر حسينعليه‌السلام سفر حكومت بود، زنان و كودكان را در مكه و يا در مدينه مى گذارد تا زمانى كه بر اوضاع مسلط شود و حكومت را در دست گيرد، آن ها را به نزد خود مى خواند. خواهر حسينعليه‌السلام ، در اعلام شهادت حسينعليه‌السلام و جاويدان كردن آن ، سهمى بزرگ دارد. يزيديان ، از فضيلت دور بودند و از انسانيت مهجور. دودمان رسول را اسير كردند و از اين شهر بدان شهر بردند و اسارت خواهر را با شهادت برادر همراه كردند. حسينعليه‌السلام پسر علىعليه‌السلام بود و زينب دختر علىعليه‌السلام بانوى بانوان ، زينب ، از اسارت خود، پايه هاى انسانيت را، فضيلت را، حقيقت را، راستى را، درستى را، انصاف راه ، تقوا را، ايمان را، در جهان مستحكم ساخت هر چند عظمت را، درستى را، انصاف را، تقوا را ايمان را، در جهان مستحكم ساخت هر چند عظمت مصيبت و كثرت آن ، زينب را ناتوان كرد و نگذارد، پس از شهادت ، عمرى دراز داشته باشد، ولى در سفر اسارت به كوفه و سپس از كوفه به شام و از شام به مدينه ، وظيفه خود را انجام داد و شهادت برادر را جاودانى ساخت پسر حسينعليه‌السلام امام سجاد، در بيست و اند سالى كه پس از پدر زنده بود، در جاويدان كردن شهادت كشويد. فرزندان پاكش ، ائمه اطهار( عليهم السلام) هر يك در اين راه قدم ها برداشتند و تابش نور شهادت را به همه جهانيان رسانيدند. در كربلا، حسين پيروز شد و يزيد شكست خورد. مردى شامى از فرزند حسين ، امام سجاد پرسيد: پيروزى از آن كه بود؟پاسخ شنيد:« وقت نماز معلوم مى شود» .

شعار شهادت

شعار شهادت را، بايد از دو لب پسر حسينعليه‌السلام بشنويم شعارى كه پر ارزش تر از آن ، كسى نشنيده و نخواهد شنيد. پسرى كه با قدم هاى استوار سورى شهادت رفت و شهيد شد. شعارى كه حسينعليه‌السلام با دو لب پسر سر داد. پسر بزرگ حسنعليه‌السلام على است و اكبرش گفتند چنان كه نام برادر كوچكش ‍ امام سجاد نيز على است كه اصغر بوده و نام كودك شير خوار حسينعليه‌السلام عبدالله است و كنيه حسينعليه‌السلام ابو عبدالله ، از نام اين كودك گرفته شده على ، جوان بود و خوش خوى و خوش روى ، شجاع و دلير، جوان مرد و كريم و از شايستگى هاى پدر ارث برده بود. مورد مدح و ستايش شاعران عرب بود و ابن ليلى كنيه اش بود. بيش از سى و هفت بهار، از عمر على نگذشته بود كه در ركاب پدر رهسپار كوى شهادت گرديد. در راه كربلا وقتى ديدگان حسينعليه‌السلام به خواب رفت از خواب كه برخاست گفت :« انّا للّه و انا اليه راجعون ، الحمدللّه ؛ما از آن خداييم و بازگشت ما به سوى اوست ، حمد خداى را». على ، از سبب سخن پرسيد. پدر گفت :

« مردى را به خواب ديدم كه بر اسبى سوار است و مى گويد: اين مردم مى روند و مرگ از پى ايشان دوان است ! دانستم كه اين سخن ، خبر مرگ ماست» .على پرسيد: پدر! مگر ما بر حق نيستيم ؟!حسين پاسخ داد:« چرا فرزندم ، به خدا قسم كه ما بر حق هستيم» .على گفت : پس ما از مرگ نمى هراسيم حسين گفت :

« پسرم ! خداى به تو پاداش دهد، نيكوترين پاداشى كه از پدرى به پسرش رسيده باشد» .شعار شهادت به وسيله على پسر حسينعليه‌السلام اعلام شد: ما از مرگ نمى هراسيم ؛ چون بر حق هستيم على اعلام كرد و حسين امضا كرد. حسين با زبان على سخن گفت و على با زبان حسينعليه‌السلام على ، زبان حسين بود، چشم حسين بود، جان حسين بود. وه كه چگونه پسرى و چگونه پدرى ! پدر و پسر، شعار شهادت اعلام داشتند و پايش بايستادند. روش خدايى ها چنين است ، مى گويند و عمل مى كنند و از گفتار بدون كردار، به دورند. روز شهادت ، على نخستين كس بود كه به شهادت رسيد. نخستين كس از دودمان رسول خدا و نخستين گل اين شجره طيبه بود كه پرپر گرديد و گلابش را بر جهان پاشيد. حضور پدر شرفياب شده براى جهاد اجازه خواست ، به زودى اجازه صادر گرديد، به سوى ميدان ، تاختن آورد. پدر با آه جان سوزى ، از پسر بدرقه كرد و دمى خاموش گرديد. سپس گفت :

« بار خدايا! گواه باش كه جوانى به سوى اين مردم رفت كه در خوى و روى و گوى همانندترين كس به پيغمبرت بود. هر گاه شوق ديدار پيامبرت به ما دست مى داد، به چهره او نگاه مى كرديم» .سپس ، عمر سعد را نفرين كرده گفت :« خداى نسل تو را قطع گرداند، چنان كه نسل مرا قطع كردى !»

. در مردان خدا، عواطف بشرى ، به حد اعلا، موجود است و هيچ گونه كاهشى ندارد. مردان خدا بشرند؛ فرزندان خود را دوست مى دارند؛ همسران خود را دوست مى دارند، برادران خود را دوست مى دارند، دوستان خود را دوست مى دارند، ولى در راه خدا فدا مى كنند. از رنج آن ها، رنج مى برند و در غم آن ها مى سوزند و مى سازند و صبر پيشه مى كنند. على ، در برابر سپاه دشمن قرار گرفت و خود را بشناسانيد: منم على ، پسر حسين بن على ما هستيم كه بر حقيم و پيرو پيامبريم محال است كه زنازاده اى بر ما حكومت كند. آيا با اين سخن ، سپاه كوفه هشيار شد؟! هرگز، ابدا. آن گاه بر سپاه يزيد بزد و نبردى دليرانه كرد و زخمى فراوان برداشت و به سوى پدر بازگشت و گفت : پدرم ! تشنگى مرا كشت و سنگينى پولاد، توان مرا برد، آيا آبى پيدا مى شود؟!حسين گفت :« پسرم آب كجا و من كجا؟! به ميدان بازگرد و نبرد كن و پایدار باش به زودى به ديدار جدت نايل خواهى شد و با جام لبريزش ‍ سيرابت مى كند كه ديگر تشنه نشوى» .على ، مى دانست كه در خرگاه حسينعليه‌السلام آبى پيدانمى شود. پس چرا آب خواست ؟!

آيا گمان مى برد كه از جيره پدر آبى باقى شد؟ چون مى دانست كه وقتى آب در سپاه حسينعليه‌السلام جيره بندى گرديد، پدرش از جيره خود لبى تر نكرد و آن را براى دگران بيندوخت آيا مى خواست به پدر بگويد، در نبرد كوتاهى نكرده و هر چه نيرو داشته به كار برده ؟آيا اجازه مى خواست كه به سوى فرات بتازد، مبادا تشنگى ، او را بكشد؟

آيا اجازه مى خواست كه سلاح را از تن كنده ، در نبرد چابك باشد؟ يا آن كه آب خواستن بهانه بود، پسر مى خواست ، از ديدار پدر بهره بردارد و نيرو بگيرد و پدر را، با زنده بودن خود دل خوش سازد؟ هرچه بود، على به ميدان بازگشت و ديدار پدر براى پسر، نيرو بخش بود. على ، با تجديد نيرو به جنگ ادامه داد و ديگر پدر را نديد. گروهى از سپاه كوفه ، از كشتن على پرهيز مى كردند، ولى على به سوى شهادت مى تازيد. در اين بار، جنگى كرد كه دشمن را به حيرت انداخت ، تير و نيزه و شمشير، به سوى او مى باريد، ولى على نمى هراسيد و استقامت كرد، تا با عروس شهادت هماغوش گرديد! وه كه عروس شهادت چقدر زيباست ! تيرى به سوى على آمد، گلويش را بشكافت و در آن جا گرفت على كه با آخرين نيرو مى جنگيد و تاب و توان را از دست داده بود، نتوانست تير را بيرون بكشد و نتوانست خود را بر پشت اسب نگه دارد. به ناچار خم شد و دست به گردن اسب انداخت ؛ شايد بتواند به روى زين بماند. مردمى كه زخم شمشير على را چشيده و كشته هاى بسيارى از شمشيرش ، ديده بودند و كينه ها از وى در دل داشتند، گردش را گرفته و پيكرش را با نيزه و شمشير قطعه قطعه كردند! على در آن دم واپسين ، پدر را ندا كرده گفت : پدرم ! درود بر تو باد. اينك جدم مصطفى ، با جام لبريزش ، مرا سيراب كرد و امشب را در انتظار توست على ، در آخرين نفس ، مژده سيرابى خود را به پدر داد. حسين ، با سرعتى هرچه تمام تر به سوى ميدان شتافت ، شايد، پسر را زنده ببيند. وقتى به على رسيد كه پيكرش ، پاره پاره ، به روى زمين افتاده بود. با پيكر فرزند چنين گفت :

« پسرم ! خداى بكشد، مردمى كه تو را كشتند، چقدر بى شرمند و از خدا ترسى ندارند و احترامى براى پيغمبر نگاه نمى دارند. فرزندم ! پس از تو، خاك بر اين دنيا!» سپس چهره به چهره على نهاد. چهره اى پاره پاره و خونين هنوز حسينعليه‌السلام بر سر كشته على بود كه خواهرش زينب از خيمه گه بيرون شد به سوى كشته على روان گشته مى گفت : حبيب من على ! جان من على ! آمد و آمد، تا خود را بر پيكر پاره پاره على بينداخت و بوسيدن گرفت ؛ پاره ها را مى بوسيد و مى گريست و مى ناليد. حسينعليه‌السلام خواهر را از روى كشته پسر برداشت و دست زينب را گرفت و به سوى خيمه روانه ساخت سپس ، جوانان هاشمى را صدا زده گفت :« بياييد پيكر برادرتان را به خيمه شهيدان ببريد» .

وقت شهادت

پديده هاى اجتماعى ، آن گاه در اجتماع اثر مى گذارد كه به وقت خود صورت گيرد. چه ، اگر در وقت خود صورت نگيرد، بيهوده خواهد بود و ثمرى نخواهد داشت ، بلكه به زيان اجتماع خواهد بود، چون كه نيرويى به هدر رفته است شهادت ، بزرگ ترين و مقدس ترين پديده اجتماعى است و حساس تر از آن پديده اى نيست و بايد در وقت شايسته انجام گردد. چه ، اگر در وقت انجام نشود، خون مقدسى به هدر خواهد رفت پس ، شهادت وقتى دارد و زمانى مى خواهد، تا با هلاكت اشتباه نشود. آن دو يكى نيستند، شهادت كجا و هلاكت كجا! شهادت ، حيات ابدى مى آورد و هلاكت ، مرگ ابدى ، هلاكت ، زيان بخش ترين پديده اجتماعى است خود را به هلاكت انداخت و مرگ بى موقع را استقبال كردن ، ستم گر را جرى مى سازد، نيرومندتر مى كند، ولى شهادت ، كاخ ظلم را ويران ساخته ، پايه هاى ستم گرى را بر باد مى دهد و براى ظالم ستم كار، پشيمانى مى آورد

كه نابودش سازد. شهادت ، زندگى جاويدان است و هلاكت نيستى هميشگى هلاكت ، وقت ندارد، هميشه تحقق پذير است ، ولى شهادت فصلى دارد كه از فصول چهار گانه سال نيست ؛ هر چند در هر فصلى تحقق پذير است ميوه درخت ، هر وقت رسيد، بايد چيده شود، نه زودتر و نه دير تر، زودتر اگر چيده شود، خام و نارس خواهد بود، ديرتر اگر چيده شود، پلاسيده شده و مى گندد. شهادت ، شيرين ترين ميوه درخت انسانيت است بايد در وقت چيده شود، نه زودتر و نه ديرتر. از ويژگى هاى شهيد، وقت شناسى است ، تا به هدف عالى خود برسد

. حسينعليه‌السلام وقت شناس بود، و شهادت را درست در وقت خود انتخاب كرد. از آغاز زندگى ، آماده شهادت بود و منتظر وقت موعد كه فرا رسيد، درنگى نكرد و به سوى كوى شهادت دويد. اولياى خدا وقت شناسند؛ وقتى كه بايد بگويند، مى گويند، هنگامى كه بايد لب فرو بندند، مهر خاموشى بر لب مى نهند. آن گه كه بايد انجام دهند، انجام مى دهند و آن گه كه بايد خوددار باشند، خوددارى مى كنند. آنان اشتباه ندارند، چون براى خود چيزى نمى خواهند، تا خواهش دل ، اشتباه آورد. خطا، از كسى كه خود خواهى داشته باشد و نتواند واقع بين و حقيقت نگر باشد. شهيد از خود خواهى پيراسته ، و به حقيقت نگرى آراسته است زمان معاويه ، وقت شهادت نبود. حسين در آن زمان ، قدمى به سوى شهادت بر نداشت ؛ چون روزگار قيام حق نبود و ميوه شهادت هنوز نرسيده بود، تا حسين بچيندش معاويه ، براى مسلمانان ناشناخته بود. قيام عليه او جنگ مسلمانى بود با مسلمانى بر سر گرفتن قدرت و رسيدن به حكومت ، ولى يزيد براى مسلمانان شناخته شده بود و قيام حسين بر ضد او، جنگ مسلمانى بود با كافرى و نبرد پسر پيغمبر بود با فاسقى متجاهر، براى احياى دين جدش يزيد، معاويه را به مسلمانان شناسانيد. اگر يزيد به حكومت نمى رسيد، معاويه شناخته نمی شد؛ معاويه با دست خود، رسوايى ابدى را برى خويش ‍ فراهم ساخت زمان يزيد كه فرا رسيد، وقت شهادت رسيد، هر چند حكومت يزيد، چون حكومت معاويه بود و اختلافى با هم نداشتند. يزيد، كسى از كارگزاران معاويه و هم كاران او را بيرون نكرد و هر جنايتى مرتكب شد، با كمك كارمندان معاويه انجام داد. چنان كه كسى تازه اى را، در حكومت داخل نكرد. تفاوت ، ميان خود معاويه و يزيد بود و حكومت يزيد، مولود حكومت معاويه بود. وقت شهادت كه رسيد، حسين درنگى نكرد و به پا خاست و كرد آنچه بايد بكند. حكومت يزيدى را بر انداخت و كاخ ظلم معاويه را ريشه كن ساخت مردان خدا هميشه آماده اند. در آغاز كتاب ، به طور كوتاه ، از معاويه سخن رفت و او را شناختيم و يزيد را. و دانستيم همه كارهاى يزيد مورد امضاى معاويه بود. فقط از او مى خواست كه گناهان خود را را از ديد مسلمانان نهان دارد، مبادا موجب شورش گردد. معاويه ، گناه را زشت نمى دانست ، ولى از شورش مى ترسيد.

معاويه ، مى دانست آتشى در زير خاكستر موجود است كه با جرقه اى افروخته مى گردد. يزيد شعور نداشت چنين آتشى راببيند. نزد يزيد، گناه ، گناه نبود. خوب و بد در منطق يزيد، مفهوم ديگرى داشت هر عيب كه يزيد مى پسنديد، هنر بود! و هر هنر كه نمى پسنديد، عيب بود! ولى معاويه خوب و بد را مى شناخت و مى دانست در در نظر مردم چه چيز خوب است و چه چيز بد است و از بدهايى كه مى ديد، براى حكومتش ‍ خطرناكند، دورى مى جست اگر بدى رخ مى داد،

گناه خود نمى دانست و به گردن ديگرى مى انداخت معاويه ، براى كشتن حسين ، قدمى بر نداشت ، با آن كه حسين ، با وى بيعت نكرد، با يزيد هم بيعت نكرد، ولى يزيد! معاويه ، از مخالفت با افكار عمومى ، خود را تا حدى بر حذر مى داشت و تجاهر به فسق نمى كرد. شايد به همين علت ، از كشتن حسين خوددارى كرد و كشتن امام مجتبى را، پشت پرده انجام داد. ولى يزيد، شهادت حسينعليه‌السلام را!