رساله آيت الله العظمى تبريزى (ره)

رساله آيت الله العظمى تبريزى (ره)0%

رساله آيت الله العظمى تبريزى (ره) نویسنده:
گروه: علم فقه
صفحات: 26

رساله آيت الله العظمى تبريزى (ره)

نویسنده: علی عطائی اصفهانی
گروه:

صفحات: 26
مشاهدات: 4164
دانلود: 264

توضیحات:

رساله آيت الله العظمى تبريزى (ره)
  • احكام تقليد

  • احكام طهارت

  • احكام آبها

  • احكام تخلى ( بول و غائط كردن )

  • احکام نجاسات

  • مطهرات

  • احكام ظرفها

  • وضو

  • غسلهاى واجب

  • استحاضه

  • حيض

  • نفاس

  • غسل مس ميت

  • غسلهاى مستحب

  • تيمم

  • احكام نماز

  • نمازهاى واجب

  • نمازهاى مستحب

  • لباس نمازگزار

  • مكان نمازگزار

  • اذان و اقامه

  • واجبات نماز

  • ترجمه نماز

  • مبطلات نماز

  • شكيات

  • احكام روزه

  • احكام خمس

  • احكام زكاة

  • زكاة فطره

  • احكام حج

  • احكام خريد و فروش

  • احكام شركت

  • احكام صلح

  • احكام اجاره

  • احكام جعاله

  • احكام مزارعه

  • احكام مساقات

  • كسانى كه از تصرف مال خود ممنوعند

  • احكام وكالت

  • احكام قرض

  • احكام حواله دادن

  • احكام رهن

  • احكام ضامن شدن

  • احكام كفالت

  • احكام وديعه ( امانت )

  • احكام عاريه

  • احكام نكاح ( ازدواج )

  • احكام عقد

  • احكام شير دادن

  • احكام طلاق

  • عده طلاق

  • احكام غصب

  • احكام مالى كه انسان آن را پيدا مى كند

  • احكام سر بريدن و شكار كردن حيوانات

  • احكام شكار كردن با اسلحه

  • احكام خوردنيها و آشاميدنيها

  • احكام نذر و عهد

  • احكام قسم خوردن

  • احكام وقف

  • احكام وصيت

  • احكام ارث

  • حدى كه براى بعضى گناهان معين شده است

  • احكام ديه

  • مسائل متفرقه

  • احكام سفته

  • احكام سرقفلى

  • بيمه نمودن

جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 26 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • مشاهدات: 4164 / دانلود: 264
اندازه اندازه اندازه
رساله آيت الله العظمى تبريزى (ره)

رساله آيت الله العظمى تبريزى (ره)

نویسنده:
فارسی
احكام تقليد رساله توضيح المسائل حضرت آيت الله العظمى تبريزى (ره)

بسم اللّه الرحمن الرحيم الـحـمـد للّه رب الـعـالمين والصلوة والسلام على خير خلقه محمد وآله الطاهرين ولعنة اللّه على اعدائهم اجمعين الى يوم الدين .

احكام تقليد
مـسـاله ١ - شخص مسلمان بايد به اصول دين از روى دليل اعتقاد پيدا كند و نمى تواند در اصول ديـن تـقليد نمايد, يعنى بدون سؤال از دليل گفته كسى را قبول كند.
ولى در احكام دين در غير ضـروريـات بـايـد مـجـتـهد باشد كه بتواند احكام را از روى دليل بدست آورد, يا از مجتهد تقليد كند,يعنى به دستور او رفتار نمايد, يا از راه احتياط طورى به وظيفه خود عمل نمايد كه يقين كند تـكليف خود را انجام داده است , مثلا اگر عده اى ازمجتهدين عملى را حرام مى دانند و عده ديگر مـى گـويـنـد حـرام نـيـسـت , آن عـمـل را انـجـام ندهد, و اگر عملى را بعضى واجب و بعضى مـسـتـحـب مى دانند, آن را بجا آورد.
پس كسانى كه مجتهد نيستند و نمى توانند به احتياط عمل كنند, لازم است از مجتهد تقليد نمايند.
مـسـالـه ٢ - تقليد در احكام , عمل كردن به دستور مجتهد است .
و از مجتهدى بايد تقليد كرد كه مـرد و بالغ و عاقل و شيعه دوازده امامى و حلال زاده و زنده و عادل باشد.
و نيز معتبر است سابقه فسق معروفى بين مردم نداشته باشد, و از مجتهدى كه تقليد مى شود غير از اوصاف ذكر شده امر ديگرى معتبر نيست .
و عادل كسى است كه كارهائى را كه بر او واجب است بجا آورد و كارهائى را كـه بر او حرام است ترك كند, و نشانه عدالت اين است كه در ظاهر شخص خوبى باشد, كه اگر از اهـل مـحـل يا همسايگان او يا كسانى كه با او معاشرت دارند حال او را بپرسند, خوبى او را تصديق نـمايند.
ودر صورتى كه اختلاف فتوى بين مجتهدين در مسائل محل ابتلاء ولو اجمالا معلوم باشد لازم اسـت مـجـتهدى كه انسان از اوتقليد مى كند اعلم باشد, يعنى در فهميدن حكم خدا از تمام مجتهدهاى زمان خود بهتر باشد.
مساله ٣ - مجتهد و اعلم را از سه راه مى توان شناخت : اول : آنكه خود انسان يقين كند مثل آنكه از اهل علم باشد و بتواند مجتهد و اعلم را بشناسد.
دوم : آنـكه دو نفر عالم و عادل , كه مى توانند مجتهد اعلم را تشخيص دهند, مجتهد بودن يا اعلم بـودن كسى را تصديق كنند بشرط آنكه دو نفرعالم و عادل ديگر با گفته آنان مخالفت ننمايند و در صورت اختلاف , خبره بودن هر كدام بيشتر باشد قول او مقدم است بلكه به گفته يك نفرعالم خبره مورد وثوق نيز اجتهاد يا اعلميت ثابت مى شود.
سـوم : آنـكـه عـده اى از اهـل عـلم كه مى توانند مجتهد و اعلم را تشخيص دهند و از گفته آنان اطمينان پيدا مى شود, مجتهد بودن يا اعلم بودن كسى را تصديق كنند.
مساله ٤ - اگر اختلاف بين مجتهدين ولو اجمالا معلوم و شناختن اعلم مشكل باشد, لازم است از كـسـى تـقليد كند كه او با ديگران مساوى يااعلم از آنها باشد و در صورت احتمال اعلميت در هر كدام كافى است از يكى از آنها تقليد كند و گمان به اعلميت معتبر نيست .
مساله ٥ - بدست آوردن فتوى يعنى دستور مجتهد چهار راه دارد: اول : شنيدن از خود مجتهد.
دوم : شنيدن از دو نفر عادل كه فتواى مجتهد را نقل كنند.
سوم : شنيدن از كسى كه انسان به گفته او اطمينان دارد.
چهارم : ديدن در رساله مجتهد در صورتى كه انسان بدرستى آن رساله اطمينان داشته باشد, ودر صـورتى كه نقل شخص معتبر با نوشته رساله معتبره مخالفت كند و اشتباه در يكى معلوم نگردد, شـخـص بـايد تا روشن شدن فتواى مجتهد عمل به احتياط كند, و اگر ناقل نقل خود را نسبت به رساله بدهد كه در آن رساله خلاف نقل مذكور است نقل او اعتبار ندارد.
مساله ٦ - تا انسان يقين نكند كه فتواى مجتهد عوض شده است , مى تواند به آنچه در رساله نوشته شـده عمل نمايد, اگر احتمال دهد كه فتواى اوعوض شده جستجو لازم نيست , و همچنين است اگر احتمال دهد مجتهدى را كه از او تقليد مى كرده در حال حاضر شرايط تقليد راندارد.
مـسـالـه ٧ - اگر مجتهد اعلم در مساله اى فتوى دهد, مقلد آن مجتهد يعنى كسى كه از او تقليد مـى كـنـد نمى تواند در آن مساله به فتواى مجتهد ديگرعمل كند ولى اگر فتوى ندهد و بفرمايد احـتـيـاط آن است كه فلان طور عمل شود مثلا بفرمايد احتياط آن است كه در ركعت اول و دوم نـمـاز بـعـداز سـوره حـمـد يك سوره تمام بخواند مقلد بايد يا به اين احتياط كه احتياط واجبش مـى گـويند عمل كند ويا به فتواى مجتهد ديگرى كه تقليدش جايز است عمل نمايد, پس اگر او فـقـط سـوره حـمد را كافى بداند, مى تواند سوره را ترك كند, و همچنين است اگر مجتهد اعلم بفرمايد مساله محل تامل يا محل اشكال است .ر مـسـالـه ٨ - اگر مجتهد اعلم بعد از آنكه در مساله اى فتوى داده يا پيش از آن احتياط كند, مثلا بـفرمايد ظرف نجس را يك مرتبه در آب كربشويند پاك مى شود, اگرچه احتياط آن است كه سه مـرتـبـه بشويند, مقلد او مى تواند عمل به احتياط را ترك نمايد, و اين احتياط را احتياطمستحب مى نامند.
مساله ٩ - اگر مجتهدى كه انسان از او تقليد مى كند از دنيا برود در صورتى كه فتواى او در نظر مـقـلد بوده و فراموش نكرده باشد, حكم بعد ازفوت او حكم زنده بودنش است , و اگر فتواى او را يـاد نگرفته لازم است به مجتهد زنده رجوع كند, و بعيد نيست در صورتى كه فراموش كرده است باز بتواند به فتواى او عمل كند.
مـسـاله ١٠ - اگر در مساله اى فتواى مجتهدى را ياد گرفته , و بعد از مردن او در همان مساله بر حسب وظيفه اش از مجتهد زنده تقليد نمايد,دوباره نمى تواند آن را مطابق فتواى مجتهدى كه از دنيا رفته است انجام دهد.
مساله ١١ - مسائلى را كه انسان غالبا به آنها احتياج دارد واجب است ياد بگيرد.
مساله ١٢ - اگر براى انسان مساله اى پيش آيد كه حكم آن را نمى داند لازم است كه احتياط كند و يا اينكه با شرائطى كه ذكر شد, تقليد نمايد,ولى چنانچه مخالفت غير اعلم با اعلم را اجمالا بداند و تاخير واقعه و احتياط ممكن نباشد و دستش به اعلم نرسد جايز است از غير اعلم تقليدنمايد.
مـساله ١٣ - اگر كسى فتواى مجتهدى را به ديگرى بگويد.
چنانچه فتواى آن مجتهد عوض شود لازم نـيـست به او خبر دهد كه فتواى آن مجتهدعوض شده ولى اگر بعد از گفتن فتوى بفهمد اشتباه كرده , در صورتى كه ممكن باشد بايد اشتباه را برطرف كند.
مساله ١٤ - اگر مكلف مدتى اعمال خود را بدون تقليد انجام دهد, سپس از مجتهدى تقليد نمايد در صورتى كه آن مجتهد به صحت اعمال گذشته حكم نمايد, آن اعمال صحيح است والا محكوم به بطلان است .

احكام طهارت
آب مطلق و مضاف مـسـالـه ١٥ - آب يا مطلق است يا مضاف : آب مضاف آبى است كه آن را از چيزى بگيرند, مثل آب هندوانه و گلاب , يا با چيزى مخلوط باشد: مثل آبى كه بقدرى با گل و مانند آن مخلوط شود كه ديگر به آن آب نگويند, و غير اينها آب مـطـلـق است و آن بر پنج قسم است : اول آب كر, دوم آب قليل , سوم آب جارى , چهارم آب باران , پنجم آب چاه .
١ - آب كر مـسـالـه ١٦ - آب كر مقدار آبى است كه اگر در ظرفى كه طول و عرض و گودى آن هريك سه وجب است بريزند, آن ظرف را پر كند, و بنابر اظهر وزن اعتبارى ندارد.
مـساله ١٧ - اگر عين نجس مانند بول و خون يا چيزى كه نجس شده است مانند لباس نجس , به آب كـر بـرسد چنانچه آن آب , بو يا رنگ يا مزه نجاست را بگيرد, نجس مى شود, و اگر تغيير نكند نجس نمى شود.
مساله ١٨ - اگر بو يا رنگ يا مزه آب كر بواسطه غير نجاست تغيير كند نجس نمى شود.
مـسـالـه ١٩ - اگـر عـيـن نـجس مانند خون به آبى كه بيشتر از كر است برسد و بو يا رنگ يا مزه قـسـمـتـى از آن را تـغـيير دهد, چنانچه مقدارى كه تغيير نكرده كمتر از كر باشد تمام آب نجس مـى شـود, و اگـر بـه انـدازه كـر يـا بيشتر باشد فقط مقدارى كه بو يا رنگ يا مزه آن تغيير كرده نجس است .
مساله ٢٠ - آب فواره اگر متصل به كر باشد, آب نجس را پاك مى كند ولى اگر قطره قطره روى آب نـجـس بـريـزد, آن را پاك نمى كند, مگر آنكه چيزى روى فواره بگيرند, تا آب آن قبل از قطره قطره شدن به آب نجس متصل شود.
مـسـاله ٢١ - اگر چيز نجس را زير شيرى كه متصل به كر است بشويند, آبى كه از آن چيز مى ريزد اگر متصل به كر باشد و بو يا رنگ يا مزه نجاست نگرفته باشد پاك است .
مـسـالـه ٢٢ - اگـر مقدارى از آب كر يخ ببندد و باقى آن به قدر كر نباشد چنانچه نجاست به آن برسد نجس مى شود, و هر مقدار از يخ هم آب شودنجس است . مساله ٢٣ - آبى كه به اندازه كر بوده , اگر انسان شك كند از كر كمتر شده يا نه , مثل آب كر است , يـعنى نجاست را پاك مى كند, و اگر نجاستى هم به آن برسد نجس نمى شود.
و آبى كه كمتر از كر بوده و انسان شك دارد به مقدار كر شده يا نه , حكم آب كمتر از كر را دارد.
مساله ٢٤ - كر بودن آب , به دو راه ثابت مى شود: اول آنكه خود انسان يقين كند.
دوم آنكه دو مرد عـادل خـبر دهند, و بعيد نيست كه قول يك مرد عادل بلكه قول كسى كه مورد وثوق و اطمينان است نيز كافى باشد.
٢ - آب قليل مساله ٢٥ - آب قليل آبى است كه از زمين نجوشد و از كر كمتر باشد.
مساله ٢٦ - اگر آب قليل روى چيز نجس بريزد, يا چيز نجس به آن برسد نجس مى شود.
ولى اگر با فشار روى چيز نجس بريزد, مقدارى كه به آن چيز مى رسد نجس است و مقدارى كه به آن چيز نرسيده پاك است .
مـسـالـه ٢٧ - آب قليلى كه براى برطرف كردن عين نجاست روى چيز نجس ريخته شود و از آن جـدا گـردد نجس است , و آب قليلى كه بعد ازبرطرف شدن عين نجاست , براى آب كشيدن چيز نجس روى آن مى ريزند و از آن جدا مى شود در صورتى كه محل به مجرد شستن با او پاك شود آن آب پـاك اسـت , مثلا اگر محل نجس چيزى باشد كه به يك مرتبه شستن پاك شود و عين نجس هم نداشته باشد غساله آن يعنى آبى كه ازاو در وقت شستن جدا مى شود پاك است , و اما چيزى كه دو مـرتبه شستن آن لازم است از غساله شستن اول بنابر احتياط واجب اجتناب لازم است و غساله شستن دوم پاك است .
مساله ٢٨ - آبى كه با آن مخرج بول و غائط را مى شويند با پنج شرط پاك است : اول - آنكه بو يا رنگ يا مزه نجاست نگرفته باشد.
دوم - نجاستى از خارج به آن نرسيده باشد.
سوم - نجاست ديگرى مثل خون يا بول يا غائط بيرون نيامده باشد.
چهارم - ذره هاى غائط در آب پيدا نباشد.
پنجم - بيشتر از مقدار معمول , نجاست به اطراف مخرج نرسيده باشد.
٣ - آب جارى آب جـارى آبـى اسـت كـه از زمـيـن بجوشد و جريان داشته باشد مانند آب چشمه و قنات و لوله كشيهايى كه فعلا در بلاد مرسوم است جارى نيست و حكم آب كر را دارد.
مساله ٢٩ - آب جارى اگرچه كمتر از كر باشد, چنانچه نجاست به آن برسد تا وقتى كه بو يا رنگ يا مزه آن بواسطه نجاست تغيير نكرده پاك است .
مـسـالـه ٣٠ - اگـر نـجـاستى به آب جارى برسد, مقدارى از آن , كه بو يا رنگ يا مزه اش بواسطه نـجـاست تغيير كرده نجس است .
و طرفى كه متصل به چشمه است اگرچه كمتر از كر باشد پاك اسـت .
و آبـهـاى طـرف ديـگـر نـهـر اگر به اندازه كر باشد يا بواسطه آبى كه تغيير نكرده به آب طرف چشمه متصل باشد, پاك و گرنه نجس است .ر مـسـاله ٣١ - آب چشمه اى كه جارى نيست ولى طورى است كه اگر از آن بردارند بازمى جوشد, حـكـم آب جـارى دارد, يـعـنـى اگر نجاست به آن برسد, تا وقتى كه بو يا رنگ يا مزه آن بواسطه نجاست تغيير نكرده , پاك است .
مـساله ٣٢ - آبى كه كنار نهر, ايستاده و متصل به آب جارى است , در صورتى كه به ملاقات نجس بو يا رنگ يا مزه آن تغيير نكند نجس نمى شود.
مـساله ٣٣ - چشمه اى كه مثلا در زمستان مى جوشد و در تابستان از جوشش مى افتد, فقط وقتى كه مى جوشد حكم آب جارى رادارد.
مـساله ٣٤ - آب حوضچه حمام اگر كمتر از كر باشد, چنانچه به خزينه اى كه آبش به ضميمه آب حـوض بـه انـدازه كـر اسـت متصل باشد و به ملاقات نجس , بو يا رنگ يا مزه آن تغيير نكند نجس نمى شود.
مساله ٣٥ - آب لوله هاى حمام و عمارات كه از شيرها و دوشها مى ريزد اگر به ضميمه منبعى كه متصل به آن است به قدر كر باشد حكم كر رادارد.
مـسـالـه ٣٦ - آبـى كـه روى زمين جريان دارد ولى از زمين نمى جوشد چنانچه كمتر از كر باشد نـجـاست به آن برسد نجس مى شود.
اما اگر با فشارجارى باشد و مثلا نجاست به پائين آن برسد, طرف بالاى آن نجس نمى شود.
٤ - آب باران مـسـالـه ٣٧ - چـيزى كه نجس است و عين نجاست در آن نيست , به هر جاى آن يك مرتبه باران برسد پاك مى شود.
و در فرش و لباس و مانند اينها بنابر احتياط فشار لازم است و باريدن دو سه قطره فائده ندارد, بلكه بايد طورى باشد كه بگويند باران مى آيد.
مساله ٣٨ - اگر باران , بر عين نجس ببارد و به جاى ديگر ترشح كند, چنانچه عين نجاست همراه آن نـبـاشد, و بو يا رنگ يا مزه نجاست نگرفته باشد پاك است , پس اگر باران بر خون ببارد و ترشح كند, چنانچه ذره اى خون در آن باشد, يا آنكه بو يا رنگ يا مزه خون گرفته باشد نجس مى باشد.
مـسـاله ٣٩ - اگر بر سقف عمارت يا روى بام آن عين نجاست باشد, تا وقتى باران به بام مى بارد, آبـى كـه به چيز نجس رسيده و از سقف يا ناودان مى ريزد, پاك است .
ولى بعد از قطع شدن باران اگر معلوم باشد آبى كه مى ريزد, به چيز نجس رسيده است نجس مى باشد.
مـساله ٤٠ - زمين نجسى كه باران بر آن ببارد پاك مى شود.
و اگر باران بر زمين جارى شود و در حال باريدن به جاى نجسى كه زير سقف است برسد آن را نيز پاك مى كند.
مساله ٤١ - خاك نجسى كه بواسطه باران گل شود پاك است .
مـسـالـه ٤٢ - هـرگاه آب باران در جائى جمع شود, اگرچه كمتر از كر باشد چنانچه موقعى كه بـاران مى آيد, چيز نجسى را در آن بشويند و آب بو يا رنگ يا مزه نجاست نگيرد, آن چيز نجس پاك مى شود.
مـساله ٤٣ - اگر بر فرش پاكى كه روى زمين نجس است باران ببارد, و بر آن زمين نجس جارى شود, فرش نجس نمى شود و زمين هم پاك مى گردد.
٥ - آب چاه مـسـالـه ٤٤ - آب چـاهـى كه از زمين مى جوشد, اگرچه كمتر از كر باشد چنانچه نجاست به آن برسد, تا وقتى كه بو يا رنگ يا مزه آن بـواسـطـه نـجـاست تغيير نكرده پاك است .
ولى مستحب است پس از رسيدن بعضى از نجاستها, مقدارى كه در كتابهاى مفصل گفته شده ازآب آن بكشند.
مـسـاله ٤٥ - اگر نجاستى در چاه بريزد و بو يا رنگ يا مزه آب آن را تغيير دهد, چنانچه تغيير آب چاه از بين برود پاك مى شود.
مـساله ٤٦ - اگر آب باران در گودالى جمع شود و كمتر از كر باشد, پس از قطع باران به محض رسيدن نجاست به آن نجس مى شود.

احكام آبها
مـساله ٤٧ - آب مضاف كه معنى آن گفته شد, چيز نجس را پاك نمى كند, وضو و غسل هم با آن باطل است .
مـسـالـه ٤٨ - آب مـضاف هر قدر زياد باشد, اگر ذره اى نجاست به آن برسد نجس مى شود, ولى چنانچه با فشار روى چيز نجس بريزد, مقدارى كه به چيز نجس رسيده نجس است و مقدارى كه نرسيده است پاك مى باشد.
مثلا اگـر گلاب را از گلابدان روى دست نجس بريزند, آنچه به دست رسيده نجس , و آنچه به دست نرسيده پاك است .
مـسـالـه ٤٩ - اگـر آب مـضاف طورى با آب كر يا جارى مخلوط شود, كه ديگر آب مضاف به آن نگويند پاك مى شود.
مساله ٥٠ - آبى كه مطلق بوده و معلوم نيست كه به حد مضاف شدن رسيده يا نه , مثل آب مطلق است , يعنى چيز نجس را پاك مى كند, و وضوو غسل هم با آن صحيح است .
و آبى كه مضاف بوده و مـعـلـوم نيست مطلق شده يا نه , مثل آب مضاف است , يعنى چيز نجس را پاك نمى كند, ووضو و غسل هم با آن باطل است .
مساله ٥١ - آبى كه معلوم نيست مطلق است يا مضاف و معلوم نيست كه قبلا مطلق يا مضاف بوده , نـجاست را پاك نمى كند, و وضو و غسل هم با آن باطل است , و چنانچه نجاستى به آن برسد نجس مى شود اگرچه به اندازه كر يا بيشتر باشد.
مـسـاله ٥٢ - آبى كه عين نجاست مثل خون و بول به آن برسد و بو يا رنگ يا مزه آن را تغيير دهد, اگرچه كر يا جارى باشد نجس مى شود, ولى اگر بو يا رنگ يا مزه آب , بواسطه نجاستى كه بيرون آن است عوض شود, مثلا مردارى كه پهلوى آب است بوى آن را تغيير دهد نجس نمى شود.
مساله ٥٣ - آبى كه عين نجاست مثل خون و بول در آن ريخته و بو يا رنگ يا مزه آن را تغيير داده , چـنـانـچه به كر يا جارى متصل شود, يا باران بر آن ببارد, يا باد باران را در آن بريزد, يا آب باران از ناودان هنگام باريدن در آن جارى شود, و در تمام اين صور تغيير آن از بين برود پاك مى شود.
مـسـالـه ٥٤ - اگر چيز نجسى را در كر يا جارى تطهير نمايند, آبى كه بعد از بيرون آوردن , از آن مى ريزد پاك است .
مـسـالـه ٥٥ - آبـى كه پاك بوده و معلوم نيست نجس شده يا نه پاك است .
و آبى كه نجس بوده و معلوم نيست پاك شده يا نه نجس است .
مـسـاله ٥٦ - نيمخورده سگ و خوك و كافرى كه از اهل كتاب يعنى يهودى و نصرانى و مجوسى نباشد نجس و خوردن آن حرام است .
ونيمخورده حيوانات حرام گوشت پاك , و خوردن آن در غير گربه مكروه مى باشد.

احكام تخلى ( بول و غائط كردن )
مـسـالـه ٥٧ - واجـب اسـت انسان وقت تخلى و مواقع ديگر, عورت خود را از كسانى كه مكلفند, اگرچه مثل خواهر و مادر با او محرم باشند, و همچنين از ديوانه و بچه هاى مميز كه خوب و بد را مى فهمند, بپوشاند, ولى زن و شـوهـر و كـسانى كه در حكم آنها هستند مثل كنيز و مالكش لازم نيست عورت خود را از يكديگر بپوشانند.
مـسـالـه ٥٨ - لازم نـيست با چيز مخصوصى عورت خود را بپوشاند.
و اگر مثلا با دست هم آن را بپوشاند كافى است .
مساله ٥٩ - موقع تخلى بايد طرف جلوى بدن يعنى شكم و سينه رو به قبله وپشت به قبله نباشد, و مراد از قبله جهتى است كه در حال علم واختيار بايد نماز به آن طرف خوانده شود.
مساله ٦٠ - اگر موقع تخلى طرف جلوى بدن كسى رو به قبله يا پشت به قبله باشد و عورت خود را از قـبـلـه بگرداند, كفايت نمى كند, اگر جلوى بدن او رو به قبله يا پشت به قبله نباشد, احتياط واجب آن است كه عورت را رو به قبله يا پشت به قبله ننمايد.
مـسـالـه ٦١ - احـتـياط مستحب آن است كه طرف جلوى بدن در موقع استبراء كه احكام آن بعدا گفته مى شود, و موقع تطهير مخرج بول و غائطرو به قبله و پشت به قبله نباشد.
مـساله ٦٢ - اگر براى آنكه نامحرم او را نبيند, مجبور شود رو به قبله يا پشت به قبله بنشيند.
بايد رو بـه قبله يا پشت به قبله بنشيند.
و نيز اگر ازراه ديگر نا چار باشد كه رو به قبله يا پشت به قبله بنشيند مانعى ندارد.
مساله ٦٣ - احتياط مستحب آن است كه بچه را در وقت تخلى رو به قبله يا پشت به قبله ننشانند.
ولى اگر خود بچه بنشيند, جلوگيرى از اوواجب نيست .
مساله ٦٤ - در چهار جا تخلى حرام است : اول در كوچه هاى بن بست , در صورتى كه صاحبانش اجازه نداده باشند.
دوم در ملك كسى كه اجازه تخلى نداده است .
سوم در جائى كه براى عده مـخـصـوصـى وقف شده است مثل بعضى از مدرسه ها.
چهارم روى قبر مؤمنين درصورتى كه بى احترامى به آنان باشد, و همچنين هر جائى كه تخلى موجب هتك حرمت يكى از مقدسات دين يا مذهب شود.
مساله ٦٥ - در سه صورت مخرج غائط فقط با آب پاك مى شود: اول آنكه با غائط نجاست ديگرى مثل خون بيرون آمده باشد.
دوم آنكه نجاستى از خارج به مخرج غائط رسيده باشد.
سوم آنكه اطراف مخرج بيشتر از مقدار معمول آلوده شده باشد.
و در غير اين سه صورت مى توان مخرج را با آب شست و يا به دستورى كه بعدا گفته مى شود, با پارچه و سنگ و مانند اينها پاك كرد, اگرچه شستن با آب بهتراست .
مساله ٦٦ - مخرج بول با غير آب پاك نمى شود.
و در كر و جارى اگر بعد از برطرف شدن بول يك مـرتبه بشويند كافى است , ولى با آب قليل بنابر احتياط واجب بايد دو مرتبه شست و بهتر آن است كه سه مرتبه شسته شود.
مساله ٦٧ - اگر مخرج غائط را با آب بشويند, بايد چيزى از غائط در آن نماند.
ولى باقى ماندن رنگ و بـوى آن مـانـعـى ندارد, و اگر در دفعه اول طورى شسته شود كه ذره اى از غائط در آن نماند, دوباره شستن لازم نيست .
مـسـاله ٦٨ - با سنگ و كلوخ و مانند اينها اگر خشك و پاك باشند مى شود مخرج غائط را تطهير كرد, و چنانچه رطوبت كمى داشته باشند كه به مخرج نرسد اشكال ندارد.
مـسـالـه ٦٩ - احـتياط واجب آن است كه سنگ يا پارچه اى كه غائط را با آن برطرف مى كنند, سه قـطـعـه بـاشد و اگر با سه قطعه برطرف نشود,بايد به قدرى اضافه نمايند تا مخرج كاملا پاكيزه شود, ولى باقى ماندن ذره هاى كوچكى كه ديده نمى شود اشكال ندارد.
مساله ٧٠ - پاك كردن مخرج غائط با چيزهائى كه احترام آنها لازم است مانند كاغذى كه اسم خدا و پـيـغـمـبـران بـر آن نـوشـته شده حرام است .
و بنابر احتياط با استخوان و سرگين مخرج پاك نمى شود.
مـساله ٧١ - اگر شك كند كه مخرج را تطهير كرده يا نه , لازم است تطهير نمايد اگرچه هميشه بعد از بول يا غائط فورا تطهير مى كرده .
مـسـاله ٧٢ - اگر بعد از نماز شك كند كه قبل از نماز, مخرج را تطهير كرده يا نه , در صورتى كه احـتـمـال بـدهد كه پيش از شروع به نماز ملتفت بوده نمازى كه خوانده صحيح است , ولى براى نمازهاى بعدى بايد تطهير كند.
استبراء مـسـاله ٧٣ - استبراء عمل مستحبى است كه مردها بعد از بيرون آمدن بول انجام مى دهند, براى آنكه يقين كنند بول در مجرا نمانده است .
و آن داراى اقسامى است , و بهترين آنها اين است كه بعد از قطع شدن بول , اگر مخرج غائ ط نـجـس شده , اول آن را تطهير كنند, بعدسه دفعه با انگشت ميانه دست چپ از مخرج غائط تا بيخ آلـت بـكـشـنـد, و بـعد شست را روى آلت و انگشت پهلوى شست را زير آن بگذارند وسه مرتبه تا ختنه گاه بكشند, و پس از آن سه مرتبه سر آلت را فشار دهند.
مساله ٧٤ - آبى كه گاهى بعد از ملاعبه و بازى كردن با زن از انسان خارج مى شود و به آن مذى مـى گـويـنـد پـاك اسـت , و نيز آبى كه گاهى بعد از منى بيرون مى آيد و به آن وذى گفته مـى شـود, و آبـى كـه گـاهى بعد از بول بيرون مى آيد و به آن ودى مى گويند اگر بول به آن نـرسـيده باشد پاك است .
و چنانچه انسان بعد از بول استبراء كند و بعد آبى از او خارج شود, و شك كند كه بول است يا يكى از اين سه آب , پاك مى باشد.
مساله ٧٥ - اگر انسان شك كند استبراء كرده يا نه و رطوبتى از او بيرون آيد كه نداند پاك است يا نـه , نـجـس مى باشد.
و چنانچه وضو گرفته باشد باطل مى شود.
ولى اگر شك كند استبرائى كه كـرده درسـت بوده يا نه و رطوبتى از او بيرون آيد كه نداند پاك است يا نه , پاك مى باشد ووضو را هم باطل نمى كند.
مـسـالـه ٧٦ - كسى كه استبرا نكرده اگر بواسطه آنكه مدتى از بول كردن او گذشته , يقين كند بـول در مـجرا نمانده است و رطوبتى ببيند و شك كندپاك است يا نه , آن رطوبت پاك مى باشد و وضو را هم باطل نمى كند.
مساله ٧٧ - اگر انسان بعد از بول استبراء كند و وضو بگيرد, چنانچه بعد از وضو رطوبتى ببيند كه بـداند يا بول است يا منى لازم است وضوبگيرد, و بنا بر احتياط مستحب غسل كند, ولى اگر وضو نگرفته باشد فقط گرفتن وضو كافى است .
مساله ٧٨ - براى زن استبراء از بول نيست , و اگر رطوبتى ببيند و شك كند كه بول است يا نه پاك مى باشد, و وضو و غسل او را هم باطل نمى كند.
مستحبات و مكروهات تخلى مساله ٧٩ - مستحب است در موقع تخلى جائى بنشيند كه كسى او را نبيند, و موقع وارد شدن به مكان تخلى , اول پاى چپ و موقع بـيـرون آمدن , اول پاى راست را بگذارد, و همچنين مستحب است در حال تخلى سر را بپوشاند و سنگينى بدن را بر پاى چپ بيندازد.
مساله ٨٠ - نشستن روبروى خورشيد و ماه در موقع تخلى مكروه است , ولى اگر عورت خود را به وسـيـلـه اى بپوشاند مكروه نيست .
و نيز درموقع تخلى نشستن روبروى باد و در جاده و خيابان و كوچه و در خانه و زير درختى كه ميوه مى دهد و چيز خوردن و توقف زياد و تطهيركردن با دست راست مكروه مى باشد.
و همچنين است حرف زدن در حال تخلى , ولى اگر ناچار باشد يا ذكر خدا بگويد اشكال ندارد.
مـسـاله ٨١ - ايستاده بول كردن و بول كردن در زمين سخت و سوراخ جانوران و در آب , خصوصا آب ايستاده مكروه است .
مـسـالـه ٨٢ - خوددارى كردن از بول و غائط مكروه است .
و اگر براى بدن ضرر كلى داشته باشد حرام است .
مساله ٨٣ - مستحب است انسان پيش از نماز و پيش از خواب و پيش از جماع و بعد از بيرون آمدن منى , بول كند.

نجاسات
مساله ٨٤ - نجاسات ده چيز است : اول بول , دوم غائط, سوم منى , چهارم مردار, پنچم خون , ششم و هفتم سگ و خوك , هشتم كافر كه از طايفه يهود و نصارى و مجوس نباشد, نهم شراب , دهم فقاع .
١, ٢ - بول و غائط: مساله ٨٥ - بول و غائط انسان و هر حيوان حرام گوشتى كه خون جهنده دارد يعنى اگر رگ آن را ببرند, خون از آن جستن مى كند, نـجـس اسـت . و بـول و غـائط حيوان حرام گوشتى كه خون آن جستن نمى كند مثل ماهى حرام گوشت و همچنين فضله حيوانات كوچك مثل پشه و مگس كه گوشت ندارند پاك است .
مساله ٨٦ - بول و فضله پرندگان حرام گوشت پاك و بهتر اجتناب است .
مساله ٨٧ - بول و غائط حيوان نجاستخوار نجس است و همچنين است بول و غائط گوسفندى كه شـير خوك خورده كه از آن شير, گوشت آورده و استخوانش محكم شود, يا حيوانى كه انسان آنرا وطى كرده يعنى با آن نزديكى نموده است .
٣ - منى : مساله ٨٨ - منى انسان و حيوانى كه خون جهنده دارد نجس است .
٤ - مردار: مـساله ٨٩ - مردار انسان و حيوانى كه خون جهنده دارد نجس است , چه خودش مرده باشد, يا به غير دستورى كه در شرع معين شده آن را كشته باشند. و ماهى چون خون جهنده ندارد, اگرچه در آب بميرد پاك است .
مساله ٩٠ - چيزهائى از مردار مثل پشم و مو و كرك و استخوان و دندان , كه روح نداشته پاك است .
مـسـاله ٩١ - اگر از بدن انسان يا حيوانى كه خون جهنده دارد در حالى كه زنده است گوشت يا چيز ديگرى را كه روح دارد جدا كنند نجس است . مساله ٩٢ - اگر پوستهاى مختصر لب و جاهاى ديگر بدن را بكنند پاك است .
مـسـاله ٩٣ - تخم مرغى كه از شكم مرغ مرده بيرون مى آيد, اگر پوست روى آن سفت شده باشد پاك است ولى ظاهر آن را بايد آب كشيد.
مـسـاله ٩٤ - اگر بره و بزغاله پيش از آنكه علفخوار شوند بميرند, پنير مايه اى كه در شيردان آنها مى باشد پاك است ولى ظاهر آن را بايد آب كشيد.
مـسـالـه ٩٥ - دواجـات روان و عطر و روغن و واكس و صابون كه از خارجه مى آورند, اگر انسان يقين به نجاست آنها نداشته باشد پاك است .
مساله ٩٦ - گوشت و پيه و چرمى كه احتمال آن برود كه از حيوانى است كه به دستور شرع كشته شـده پـاك اسـت , ولـى اگـر از دسـت كافر گرفته شود يا اينكه دست مسلمانى باشد كه از كافر گـرفـتـه و رسـيـدگى نكرده كه از حيوانى است كه به دستور شرع كشته شده يا نه خوردن آن گـوشت و پيه حرام است , و نماز در آن چرم جايز نيست بلكه احوط نجاست آن است , و اما آنچه از بازار مسلمانها يا از مسلمانى گرفته شود و معلوم نباشد كه از كافر گرفته شده يا اينكه احتمال آن برود كه تحقيق كرده اگرچه از كافر گرفته باشد نماز خواندن در آن چرم و خوردن آن گوشت وپيه نيز جايز است .
٥ - خون : مـساله ٩٧ - خون انسان و هر حيوانى كه خون جهنده دارد يعنى حيوانى كه اگر رگ آن را ببرند خون از آن جستن مى كند نجس است , پس خون حيوانى كه مانند ماهى و پشه خون جهنده ندارد پاك مى باشد.
مـساله ٩٨ - اگر حيوان حلال گوشت را به دستورى كه در شرع معين شده بكشند و خون آن به مـقدار معمول بيرون آيد, خونى كه در بدنش مى ماند پاك است , ولى اگر به علت نفس كشيدن يا بواسطه اينكه سر حيوان در جاى بلندى بوده خون به بدن حيوان برگردد, آن خون نجس است .
مـسـاله ٩٩ - بنابر احتياط واجب از تخم مرغى كه ذره اى خون در آن است بايد اجتناب كرد.
ولى اگر خون مثلا در زرده باشد, تا پوست نازك روى آن پاره نشده سفيد پاك مى باشد.
مساله ١٠٠ - خونى كه گاهى موقع دوشيدن شير ديده مى شود نجس است وشير را نجس مى كند.
مـسـاله ١٠١ - اگر خونى كه از لاى دندانها مى آيد, بواسطه مخلوط شدن با آب دهان از بين برود اجتناب از آب دهان لازم نيست .
مساله ١٠٢ - خونى كه بواسطه كوبيده شدن , زير ناخن يا زير پوست مى ميرد, اگر طورى شود كه ديگر به آن خون نگويند پاك , و اگر به آن خون بگويند نجس است , و در اين صورت چنانچه ناخن يـا پـوست سوراخ شود اگر بيرون آوردن خون و تطهير محل جهت وضو يا غسل مشقت دارد بايد تـيـمم نمايد.
و بنابر احتياط لازم وضو هم بگيرد به طورى كه وقت وضو گرفتن آب وضو نجس نشود.
مـسـالـه ١٠٣ - اگـر انسان نداند كه خون زير پوست مرده يا گوشت بواسطه كوبيده شدن به آن حالت در آمده پاك است .
مـسـالـه ١٠٤ - اگـر مـوقـع جـوشيدن غذا ذره اى خون در آن بيفتد, تمام غذا و ظرف آن نجس مى شود.
و جوشيدن و حرارت و آتش پاك كننده نيست .
مساله ١٠٥ - زردابه اى كه در حال بهبودى زخم در اطراف آن پيدا مى شود, اگر معلوم نباشد كه با خون مخلوط است پاك مى باشد.
٦, ٧ - سگ و خوك : مـسـاله ١٠٦ - سگ و خوكى كه در خشكى زندگى مى كنند حتى مو و استخوان و پنجه و ناخن و رطوبتهاى آنها نجس است , ولى سگ و خوك دريائى پاك است .
٨ - كافر: مـسـالـه ١٠٧ - كافر يعنى كسى كه منكر خدا يا نبوت است و يا معترف به آن نيست و يا براى خدا شريك قرار مى دهد, و همچنين غلاة ( يعنى آنهائى كه يكى از ائمه (ع ) را خدا خوانده يا بگويند خدا در او حلول كرده است ) و خوارج و نواصب ( يعنى آنهائى كه با ائمه اطهار (ع ) دشمنى مى نمايند ) نجسند و اما اهل كتاب ( يعنى يهود و نصارى و مجوس ) كه پيغمبرى حضرت خاتم الانبياء محمد بن عبداللّه (ص )را قبول ندارند, نيز بنابر مشهور نجس مى باشند, و اين قول موافق احتياط است و لكن بنابر اظهر اين طوايف پاكند, و نـيـز كسى كه ضرورى دين يعنى چيزى را كه مثل نماز و روزه مسلمانان جزء دين اسلام مى دانند منكر شود, چنانچه بداند آن چيز ضرورى دين است نجس مى باشد.
مساله ١٠٨ - تمام بدن كافر حتى مو و ناخن و رطوبتهاى او نجس است .
مـسـاله ١٠٩ - اگر پدر و مادر و جد و جده بچه نا بالغ كافر باشند آن بچه هم نجس است , مگر در صورتى كه مميز و مظهر اسلام باشد, و اگريكى از اينها مسلمان باشد بچه پاك است .
مـسـالـه ١١٠ - كـسى كه معلوم نيست مسلمان است يا نه , پاك مى باشد و جايز است در قبرستان مسلمانان دفن شود و واجب است مثل سايرمسلمانها غسل داد و نماز خواند و دفن كرد.
مساله ١١١ - شخصى كه به يكى از دوازده امام (ع ) از روى دشمنى دشنام دهد, نجس است .
٩ - شراب : مساله ١١٢ - شراب نجس است و بنابر احتياط واجب هر چيزى كه انسان را مست مى كند, چنانچه به خودى خود روان باشد نيز نجس است , و اگر مثل بنك و حشيش روان نباشد پاك است اگرچه چيزى در آن بريزند كه روان شود.
مساله ١١٣ - الكل صنعتى كه براى رنگ كردن در و ميز و صندلى و مانند اينها به كار مى برند, كه خودش به تنهائى مست كننده نيست پاك مى باشد.
مساله ١١٤ - اگر انگور و آب انگور به خودى خود يا بواسطه پختن جوش بيايد, اگرچه پاك است ولى خوردن آن حرام است .
مساله ١١٥ - خرما و مويز و كشمش و آب آنها اگرچه جوش بيايند پاك , و خوردن آنها حلال است .
١٠ - فقاع : مـسـالـه ١١٦ - فـقاع كه از جو گرفته مى شود و به آن آب جو مى گويند نجس است , و غير فقاع مانند آبى كه به دستور طبيب از جو مى گيرند و به آن ماءالشعير مى گويند پاك مى باشد.
مـسـالـه ١١٧ - عـرق جـنب از حرام پاك است و بنابر احتياط نماز با آن جايز نيست و بعيد نيست احتياط در اين مساله و مساله ١٢٠ واجب نباشد و نزديكى با زن در حال حيض حكم جنابت از حرام را دارد.
مساله ١١٨ - اگر انسان در اوقاتى كه نزديكى با زن حرام است مثلا در روز ماه رمضان , با زن خود نزديكى كند, عرق او پاك است و احتياطمستحب آن است كه با آن نماز نخواند.
مـسـالـه ١١٩ - اگر جنب از حرام عوض غسل تيمم نمايد و بعد از تيمم عرق كند, حكم آن عرق , حكم عرق قبل از تيمم است بنابراحتياط.
مساله ١٢٠ - اگر كسى از حرام جنب شود و بعد با حلال خود نزديكى كند, احتياط آن است كه در نـمـاز از عرق خود اجتناب نمايد, و چنانچه اول با حلال خود نزديكى كند و بعد مرتكب حرام شود اجتناب لازم نيست .
مساله ١٢١ - عرق شتر نجاست خوار و هر حيوانى كه به خوردن نجاست انسان عادت كرده اگرچه پاك است ولى نماز با آن جايزنيست .
راه ثابت شدن نجاست مساله ١٢٢ - نجاست هر چيز از سه راه ثابت مى شود: اول : آنـكـه خود انسان يقين يا اطمينان كند چيزى نجس است , و اگر گمان داشته باشد چيزى نجس است , لازم نيست از آن اجتناب نمايد.
بنابر اين غذا خوردن در قهوه خانه ها و مهمانخانه هائى كه مردمان لا ابالى و كسانى كـه پاكى و نجسى را مراعات نمى كنند درآنها غذا مى خورند, اگر انسان يقين يا اطمينان نداشته باشد, غذائى را كه براى او آورده اند نجس است اشكال ندارد.
دوم : آنكه كسى كه چيزى در اختيار او است بگويد آن چيز نجس است , مثلا همسر انسان يا نوكر يا كلفت بگويد ظرف يا چيز ديگرى كه دراختيار او است نجس مى باشد.
سـوم : آنـكـه دو مـرد عادل بگويند چيزى نجس است , و نيز اگر يك نفر عادل بلكه شخص موثق اگرچه عادل هم نباشد بگويد چيزى نجس است , بايد از آن چيز اجتناب كرد.
مـسـالـه ١٢٣ - اگـر بواسطه ندانستن مساله , نجس بودن و پاك بودن چيزى را نداند, مثلا نداند فـضله موش پاك است يا نه , بايد مساله رابپرسد, ولى اگر با اينكه مساله را مى داند, چيزى را شك كند پاك است يا نه , مثلا شك كند آن چيز خون است يا نه يا نداند كه خون پشه است يا خون انسان , پاك مى باشد و وارسى كردن يا پرسيدن لازم نيست .
مـسـاله ١٢٤ - چيز نجسى كه انسان شك دارد پاك شده يا نه , نجس است و چيز پاك را اگر شك كند نجس شده يا نه , پاك است .
و اگر هم بتواند نجس بودن يا پاك بودن آن را بفهمد لازم نيست وارسى كند.
مـسـالـه ١٢٥ - اگر بداند يكى از دو ظرف يا دو لباسى كه از هر دوى آنها استفاده مى كند نجس شـده و نـدانـد كدام است , بايد از هر دو اجتناب كند, ولى اگر مثلا نمى داند لباس خودش نجس شـده يـا لـبـاسـى كـه از تـصـرف او خـارج بـوده و مـال ديـگـرى مى باشد, لازم نيست از لباس خودش اجتناب نمايد.
چيز پاك چگونه نجس مى شود مـسـالـه ١٢٦ - اگر چيز پاك به چيز نجس برسد و هر دو يا يكى از آنها به طورى تر باشد كه ترى يكى به ديگرى برسد, چيز پاك
۱

نـجـس مى شود, و همچنين اگر به چيز سومى با همان رطوبت برسد, نجسش مى كند, و مشهور فرموده اند كه متنجس به طور مطلق منجس است , ولى اين حكم در غير واسطه اول محل اشكال اسـت , و احـتياط واجب در اجتناب از او است ( مثال ) در صورتى كه دست راست به بول متنجس شـود آن گـاه آن دسـت با رطوبت ديگرى دست چپ را ملاقات كند اين ملاقات موجب نجاست دسـت چـپ خواهد بود, و اگر دست چپ بعد از خشكيدن با آب قليل يا ساير مايعات ملاقات كند, آن نـيـز نـجـس مـى شود, ولى اگر با چيز ديگرى با رطوبت ديگرى ملاقات كند,نجاست آن چيز مـعـلـوم نـيـست اگرچه احتياط واجب اجتناب از آن است , و اگر ترى به قدرى كم باشد كه به ديگرى نرسد, چيزى كه پاك بوده نجس نمى شود اگرچه به عين نجس برسد.
مساله ١٢٧ - اگر چيز پاكى به چيز نجس برسد و انسان شك كند كه هر دو يا يكى از آنها تر بوده يا نه , آن چيز پاك , نجس نمى شود مگرحالت سابقه چيز پاك رطوبت مسريه باشد.
مـساله ١٢٨ - دو چيزى كه انسان نمى داند كدام پاك و كدام نجس است اگر چيز پاكى با رطوبت به يكى از آنها برسد نجس نمى شود.
مـسـاله ١٢٩ - زمين و پارچه و مانند اينها اگر رطوبت داشته باشد, هر قسمتى كه نجاست به آن برسد نجس مى شود و جاهاى ديگر آن پاك است , و همچنين است خيار و خربزه و مانند اينها.
مـسـالـه ١٣٠ - هـر گاه شيره و روغن و مانند اينها طورى باشد كه اگر مقدارى از آن را بردارند جـاى آن خالى نمى ماند, همين كه يك نقطه اى ازآن نجس شد, تمام آن نجس مى شود.
ولى اگر طورى باشد كه جاى آن در موقع برداشتن خالى بماند, اگرچه بعد پر شود, فقط جائى كه نجاست بـه آن رسيده نجس مى باشد.
پس اگر فضله موش در آن بيفتد جائى كه فضله افتاد نجس و بقيه پاك است .
مـساله ١٣١ - اگر مگس يا حيوانى مانند آن , روى چيز نجسى كه تر است بنشيند و بعد روى چيز پاكى كه آن هم تر است بنشيند, چنانچه انسان بداند نجاست همراه آن حيوان بوده , چيز پاك نجس مى شود, و اگر نداند پاك است .
مـساله ١٣٢ - اگر جائى از بدن كه عرق دارد نجس شود و عرق از آن جا به جاى ديگر برود, هر جا كه عرق به آن برسد نجس مى شود, و اگرعرق به جاى ديگر نرود, جاهاى ديگر بدن پاك است .
مساله ١٣٣ - اخلاطى كه از بينى يا گلو مى آيد, اگر خون داشته باشد, جائى كه خون دارد نجس و بـقـيه آن پاك است , پس اگر به بيرون دهان يا بينى برسد, مقدارى را كه انسان يقين دارد جاى نجس اخلاط به آن رسيده نجس است , و محلى را كه شك دارد جاى نجس به آن رسيده يا نه پاك مى باشد.
مـسـاله ١٣٤ - اگر آفتابه اى را كه ته آن سوراخ است روى زمين نجس بگذارند, چنانچه از جريان بيفتد و آب زير آن جمع گردد كه با آب آفتابه يكى حساب شود, بنابر احتياط از آب آفتابه اجتناب شود, ولى اگر آب آفتابه جريان داشته باشد نجس نمى شود.
مـسـالـه ١٣٥ - اگر چيزى داخل بدن شود و به نجاست برسد, در صورتى كه بعد از بيرون آمدن , آلوده به نجاست نباشد پاك است .
پس اگراسباب اماله يا آب آن در مخرج غائط وارد شود, يا سوزن و چـاقـو و مانند اينها در بدن فرو رود و بعد از بيرون آمدن به نجاست آلوده نباشد,نجس نيست .
و هـمـچنين است آب دهان و بينى اگر در داخل به خون برسد و بعد از بيرون آمدن به خون آلوده نباشد.

احكام نجاسات
مـسـالـه ١٣٦ - نـجس كردن خط و ورق قرآن در صورتى كه مستلزم هتك باشد, بى اشكال حرام است , و اگر نجس شود بايد فورا آن را آب بكشند.
بلكه بنابر احتياط واجب در غير فرض هتك نيز نجس كردن حرام و آب كشيدن واجب است .
مـسـالـه ١٣٧ - اگر جلد قرآن نجس شود, در صورتى كه بى احترامى به قرآن باشد, بايد آن را آب بكشند.
مـسـاله ١٣٨ - گذاشتن قرآن روى عين نجس مانند خون و مردار اگرچه آن عين نجس خشك باشد, حكم نجس كردن آن را دارد.
مساله ١٣٩ - نوشتن قرآن با مركب نجس اگرچه يك حرف آن باشد حكم نجس كردن آن را دارد, و اگر نوشته شود بايد آن را آب بكشند, يابواسطه تراشيدن و مانند آن كارى كنند كه از بين برود.
مساله ١٤٠ - در صورتى كه دادن قرآن به كافر مستلزم هتك باشد حرام و گرفتن قرآن از او واجب است .
مساله ١٤١ - اگر ورق قرآن يا چيزى كه احترام آن لازم است , مثل كاغذى كه اسم خدا يا پيغمبر يا امام بر آن نوشته شده , در مستراح بيفتد,بيرون آوردن و آب كشيدن آن اگرچه خرج داشته باشد واجـب اسـت .
و اگر بيرون آوردن آن ممكن نباشد, بايد به آن مستراح نروند تا يقين كنند آن ورق پـوسيده است .
و نيز اگر تربت در مستراح بيفتد و بيرون آوردن آن ممكن نباشد, بايد تا وقتى كه يقين نكرده اند كه به كلى از بين رفته به آن مستراح نروند.
مـسـالـه ١٤٢ - خـوردن و آشـامـيـدن چيز متنجس حرام است و همچنين است خورانيدن آن به ديـگـرى , و در خـورانـيدن آن به طفل و ديوانه اظهر جواز است , و اگر خود طفل يا ديوانه غذاى نـجس را بخورد يا با دست نجس غذا را نجس كند و بخورد, بى اشكال لازم نيست از اوجلوگيرى كنند.
مساله ١٤٣ - فروختن چيز نجسى كه در خوردن و آشاميدن استعمال مى شود و ممكن است آن را آب كشيد, اگر نجس بودن آن را به طرف بگويند اشكال ندارد.
مـساله ١٤٤ - اگر انسان ببيند كسى چيز نجسى را مى خورد يا با لباس نجس نماز مى خواند لازم نيست به او بگويد.
مساله ١٤٥ - اگر جائى از خانه يا فرش كسى نجس باشد و ببيند بدن يا لباس يا چيز ديگر كسانى كه وارد خانه او مى شوند با رطوبت به جاى نجس رسيده است و در معرض اين باشد كه نجاست به ماكول و مشروب سرايت كند بايد به آنان بگويد.
مساله ١٤٦ - اگر صاحب خانه در بين غذا خوردن بفهمد غذا نجس است , بايد به مهمانها بگويد, اما اگـر يكى از مهمانها بفهمد, لازم نيست به ديگران خبر دهد.
ولى چنانچه طورى با آنان معاشرت دارد كه ممكن است بواسطه نجس بودن آنان خود او هم نجس شود, بايد بعد از غذا به آنان بگويد.
مـسـالـه ١٤٧ - اگر چيزى را كه عاريه كرده نجس شود, چنانچه صاحبش آن چيز را در كارى كه شـرط آن پـاكـى است استعمال مى كند مانندظروفى كه در خوردن و آشاميدن استعمال مى شود واجـب اسـت نـجـس شـدن آن را به او بگويد, و اما مثل لباس , نجس شدن او را لازم نيست بگويد اگرچه بداند صاحبش با او نماز مى خواند, زيرا كه پاك بودن لباس در نماز شرط واقعى نيست .
مساله ١٤٨ - اگر بچه بگويد چيزى نجس است يا چيزى را آب كشيده نبايد حرف او را قبول كرد.
ولـى بـچه اى كه تكليفش نزديك است اگربگويد چيزى را آب كشيدم , در صورتى كه آن چيز در تصرف او باشد يا آن بچه مورد اطمينان باشد حرف او قبول مى شود, و همچنين اگربگويد چيزى نجس است .

مطهرات
مـسـالـه ١٤٩ - دوازده چـيز نجاست را پاك مى كند و آنها را مطهرات گويند: اول آب , دوم زمين , سوم آفتاب , چهارم استحاله , پنجم انقلاب , ششم انتقال , هفتم اسلام , هشتم تبعيت , نهم برطرف شدن عـيـن نـجاست , دهم استبراء حيوان نجاست خوار, يازدهم غائب شدن مسلمان , دوازدهم خارج شدن خون متعارف از ذبيحه .
و احكام اينها به طور تفصيل در مسائل آينده گفته مى شود.
١ - آب :
مساله ١٥٠ - آب با چهار شرط چيز نجس را پاك مى كند: اول : آنكه مطلق باشد, پس آب مضاف مانند گلاب و عرق بيد چيز نجس را پاك نمى كند.
دوم : آنكه پاك باشد.
سوم : آنكه وقتى چيز نجس را مى شويند, آب مضاف نشود, و در شستنى كه بعد از آن شستن ديگر لازم نـيـسـت بـايد بو يا رنگ يا مزه نجاست هم نگيرد, و در غير اين شستن تغيير ضرر ندارد, مثلا چـيـزى را بـه آب كر يا قليل بشويد و دو دفعه شستن در او لازم باشد, در دفعه اول اگرچه تغيير كند در دفعه دوم به آبى تطهير كند كه تغيير نكند پاك مى شود.
چـهـارم : آنكه بعد از آب كشيدن چيز نجس , عين نجاست در آن نباشد.
و پاك شدن چيز نجس به آب قليل يعنى آب كمتر از كر شرطهاى ديگرى هم دارد كه بعدا گفته مى شود.
مـسـالـه ١٥١ - ظـرف نجس را با آب قليل بايد سه مرتبه شست و در كر و جارى يك مرتبه كافى اسـت , ولـى ظرفى را كه سگ از آن ظرف , آب ياچيز روان ديگر خورده , بايد اول با ريختن خاك و مـقـدارى آب پاك , خاك مال كرد و بنابر احتياط خاك بايد پاك باشد, سپس آب بريزند كه خاك او زائل شـود, و بـعد يك مرتبه در كر يا جارى يا دو مرتبه با آب قليل شست .
و همچنين ظرفى را كه سـگ لـيـسـيـده بنابر احتياط واجب بايدپيش از شستن خاك مال كرد.
و اگر آب دهان سگ در ظرفى بريزد, خاك مالى لازم نيست .
مساله ١٥٢ - اگر دهانه ظرفى كه سگ دهن زده , تنگ باشد بايد خاك را در آن بريزند ومقدارى آب ريخته به شدت حركت دهند تا خاك به همه آن ظرف برسد و بعد به ترتيبى كه ذكر شد بشويند.
مساله ١٥٣ - ظرفى را كه خوك بليسد يا از آن چيز روانى بخورد يا اينكه در او موش صحرائى مرده باشد, با آب قليل يا كر يا جارى بايدهفت مرتبه شست , و لازم نيست آن را خاك مالى كنند.
مساله ١٥٤ - ظرفى را كه به شراب , نجس شده , بايد سه مرتبه بشويند, و فرقى بين آب قليل و كر و جارى نيست .
مـساله ١٥٥ - كوزه اى كه از گل نجس ساخته شده و يا آب نجس در آن فرو رفته , اگر در آب كر يا جارى بگذارند, به هر جاى آن كه آب برسد پاك مى شود.
و اگر بخواهند باطن آن هم پاك شود, بـايـد بـه قـدرى در آب كر يا جارى بماند كه آب به تمام آن فرو رود, و اگر ظرف رطوبتى داشته بـاشـد كـه از رسـيـدن آب بـه بـاطن آن مانع باشد بايد خشكش نمايند و بعدا در آب كر يا جارى بگذارند.
مـساله ١٥٦ - ظرف نجس را با آب قليل دو قسم مى شود آب كشيد: يكى آنكه سه مرتبه پر كنند و خالى كنند, ديگر آنكه سه دفعه قدرى آب در آن بريزند و در هر دفعه آب را طورى در آن بگردانند كه به جاهاى نجس آن برسد و بيرون بريزند.
مـساله ١٥٧ - اگر ظرف بزرگى مثل پاتيل و خمره نجس شود, چنانچه سه مرتبه آن را از آب پر كنند و خالى كنند پاك مى شود.
و همچنين است اگر سه مرتبه آب از بالا در آن بريزند, به طورى كه تمام اطراف آن را بگيرد و در هر دفعه آبى كه ته آن جمع مى شود بيرون آورند.
وواجب است كه در مرتبه دوم و سوم ظرفى را كه با آن آبها را بيرون مى آورند آب بكشند.
مساله ١٥٨ - اگر مس نجس و مانند آن را آب كنند و آب بكشند, ظاهرش پاك مى شود.
مـساله ١٥٩ - تنورى كه به بول نجس شده است , اگر دو مرتبه از بالا آب در آن بريزند, به طورى كـه تمام اطراف آن را بگيرد پاك مى شود.
ودر غير بول اگر با برطرف شدن نجاست يك مرتبه به دستورى كه گفته شد آب در آن بريزند كافى است , و بهتر است كه گودالى ته آن بكنند تاآبها در آن جمع شود و بيرون بياورند, بعد آن گودال را با خاك پاك پر كنند.
مساله ١٦٠ - اگر چيز نجس را يك مرتبه در آب كر يا جارى فرو برند كه آب به تمام جاهاى نجس آن برسد, پاك مى شود.
و در فرش ولباس و مانند اينها فشار يا مانند آن از ماليدن يا لگد كردن لازم است و در صورتى كه لباس و مانند آنها متنجس به بول باشد, در كر نيز دومرتبه شستن لازم است .
مـسـالـه ١٦١ - اگـر بخواهند چيزى را كه به بول نجس شده با آب قليل آب بكشند, چنانچه يك مـرتـبه آب روى آن بريزند و از آن جدا شود,در صورتى كه بول در آن چيز نمانده باشد, يك مرتبه ديـگـر كـه آب روى آن بريزند پاك مى شود, ولى در لباس و فرش و مانند اينها بايد بعد ازهر دفعه فشار دهند تا غساله آن بيرون آيد.
( و غساله آبى است كه معمولا در وقت شستن و بعد از آن چيزى كه شسته مى شود, خود به خوديا بوسيله فشار مى ريزد ).
مساله ١٦٢ - اگر چيزى به بول پسر شير خوارى كه غذا خور نشده نجس شود, چنانچه يك مرتبه آب روى آن بـريزند كه به تمام جاهاى نجس آن برسد پاك مى شود, ولى احتياط مستحب آن است كه يك مرتبه ديگر هم آب روى آن بريزند.
و در لباس و فرش و مانند اينها فشارلازم نيست .
مـسـاله ١٦٣ - اگر چيزى به غير بول نجس شود, چنانچه با برطرف كردن نجاست يك مرتبه آب روى آن بريزند و از آن جدا شود پاك مى گردد, ولى لباس و مانند آن را بايد فشار دهند تا غساله آن بيرون آيد.
مساله ١٦٤ - اگر حصير نجس را كه با نخ بافته شده بخواهند آب بكشند بايد به هر قسم كه ممكن است اگرچه به لگد كردن باشد فشار دهند تاغساله آن جدا شود.
مـسـالـه ١٦٥ - اگـر ظاهر گندم و برنج و صابون و مانند اينها نجس شود, به فرو بردن در كر و جارى پاك مى گردد.
و اگر باطن آنها نجس شود,تطهير آنها مثل تطهير كوزه نجس است كه در مساله ( ١٥٥ ) گذشت .
مساله ١٦٦ - اگر انسان شك كند كه آب نجس به باطن صابون رسيده يانه , باطن آن پاك است .
مـسـالـه ١٦٧ - اگر ظاهر برنج و گوشت يا چيزى مانند اينها نجس شده باشد, چنانچه آن را در كاسه و مانند آن بگذارند و سه مرتبه آب روى آن بريزند و خالى كنند پاك مى شود, و آن ظرف هم پـاك مـى گـردد.
ولى اگر بخواهند لباس يا چيزى را كه فشار لازم دارد در ظرفى بگذارند وآب بـكـشـنـد, بـايد در هر مرتبه اى كه آب روى آن مى ريزند آن را فشار دهند و ظرف را كج كنند تا غساله اى كه در آن جمع شده بيرون بريزد.
مساله ١٦٨ - لباس نجسى را كه به نيل و مانند آن رنگ شده اگر در آب كر يا جارى فرو برند و يا با آب قليل بشويند, چنانچه موقع فشاردادن , آب مضاف از آن بيرون نيايد پاك مى شود.
مـسـاله ١٦٩ - اگر لباسى را در كر يا جارى آب بكشند, و بعد مثلا لجن آب در آن ببينند, چنانچه احتمال ندهند كه جلوگيرى از رسيدن آب كرده آن لباس پاك است .
مـساله ١٧٠ - اگر بعد از آب كشيدن لباس و مانند آن خورده گل يا اشنان در آن ديده شود پاك است .
ولى اگر آب نجس به باطن گل يا اشنان رسيده باشد, ظاهر گل و اشنان پاك و باطن آنها نجس است .
مـسـالـه ١٧١ - هر چيز نجس , تا عين نجاست را از آن برطرف نكنند پاك نمى شود.
ولى اگر بو يا رنگ نجاست در آن مانده باشد اشكال ندارد,پس اگر خون را از لباس برطرف كنند و لباس را آب بـكشند و رنگ خون در آن بماند پاك مى باشد, اما چنانچه بواسطه بو يا رنگ يقين كنند يااحتمال دهند كه ذره هاى نجاست در آن چيز مانده نجس است .
مـسـالـه ١٧٢ - اگـر نجاست بدن را در آب كر يا جارى برطرف كنند, بدن پاك مى شود, و بيرون آمدن و دو مرتبه در آب رفتن لازم نيست .
مساله ١٧٣ - غذاى نجسى كه لاى دندانها مانده , اگر آب در دهان بگردانند و به تمام غذاى نجس برسد پاك مى شود.
مساله ١٧٤ - اگر موى سر و صورت را با آب قليل آب بكشند لازم نيست فشار دهند كه غساله آن جدا شود.
مساله ١٧٥ - اگر جائى از بدن يا لباس را با آب قليل آب بكشند, اطراف آنجا كه متصل به آن است و معمولا موقع آب كشيدن آب به آنهاسرايت مى كند, با پاك شدن جاى نجس پاك مى شود.
به اين مـعـنى كه آب كشيدن اطراف مستقلا لازم نيست بلكه اطراف و محل نجس به آب كشيدن با هم پـاك مـى شـونـد, و هـمچنين است اگر چيز پاكى را پهلوى چيز نجس بگذارند و روى هر دو آب بـريزند.
پس اگر براى آب كشيدن يك انگشت نجس , روى همه انگشتها آب بريزند و آب نجس به همه آنها برسد, بعد از پاك شدن انگشت نجس , تمام انگشتها پاك مى شود.
مساله ١٧٦ - گوشت و دنبه اى كه نجس شده , مثل چيزهاى ديگر آب كشيده مى شود.
و همچنين است اگر بدن يا لباس , چربى كمى داشته باشد كه از رسيدن آب به بدن و لباس جلوگيرى نكند.
مـساله ١٧٧ - اگر ظرف يا بدن نجس باشد, و بعد به طورى چرب شود كه جلوگيرى از رسيدن آب بـه آنـهـا كند, چنانچه بخواهند ظرف و بدن را آب بكشند, بايد چربى را برطرف كنند تا آب به آنها برسد.
مساله ١٧٨ - آب شيرى كه متصل به كر است حكم كر را دارد.
مـساله ١٧٩ - اگر چيزى را آب بكشد و يقين كند پاك شده و بعد شك كند كه عين نجاست را از آن برطرف كرده يا نه , بايد دوباره آن را آب بكشد و يقين كند كه عين نجاست برطرف شده است .
مساله ١٨٠ - زمينى كه آب در او فرو مى رود مثل زمينى كه روى آن شن يا ريگ باشد, اگر نجس شود با آب قليل نيز پاك مى شود.
مساله ١٨١ - زمين سنگ فرش و آجر فرش و زمين سختى كه آب در آن فرو نمى رود, اگر نجس شود با آب قليل پاك مى گردد, ولى بايد به قدرى آب روى آن بريزند كه جارى شود.
مساله ١٨٢ - اگر ظاهر نمك سنگ و مانند آن نجس شود, با آب كمتر از كر هم پاك مى شود.
مساله ١٨٣ - اگر شكر نجس آب شده اى را قند بسازند و در آب كر يا جارى بگذارند پاك نمى شود.
٢ - زمين :
مساله ١٨٤ - زمين با سه شرط كف پا و ته كفش را كه به راه رفتن نجس شده پاك مى كند: اول آنـكـه زمـين پاك باشد.
دوم آنكه خشك باشد.
سوم آنكه اگر عين نجس مثل خون و بول , يا مـتـنـجـس مـثـل گلى كه نجس شده در كف پا و ته كفش باشد, بواسطه راه رفتن يا ماليدن پا بـه زمـين برطرف شود.
و نيز زمين بايد خاك يا سنگ يا آجر فرش و مانند اينها باشد و با راه رفتن روى فرش و حصير و سبزه , كف پا و ته كفش نجس پاك نمى شود.
مساله ١٨٥ - پاك شدن كف پا و ته كفش نجس , بواسطه راه رفتن روى اسفالت و روى زمينى كه با چوپ فرش شده محل اشكال است .
مـسـالـه ١٨٦ - بـراى پاك شدن كف پا و ته كفش بهتر است مقدار پانزده ذراع دست يا بيشتر راه بروند, اگرچه به كمتر از پانزده ذراع يا ماليدن پا به زمين , نجاست برطرف شود.
مـسـاله ١٨٧ - لازم نيست كف پا و ته كفش نجس , تر باشد بلكه اگر خشك هم باشد به راه رفتن پاك مى شود.
مساله ١٨٨ - بعد از آنكه كف پا يا ته كفش نجس به راه رفتن پاك شد, مقدارى از اطراف آن هم كه معمولا به گل آلوده مى شود پاك مى گردد.
مساله ١٨٩ - كسى كه با دست و زانو راه مى رود, اگر كف دست يا زانوى او نجس شود, پاك شدن آن بـا راه رفـتـن محل اشكال است .
و همچنين است ته عصا و ته پاى مصنوعى و نعل چهار پايان و چرخ اتومبيل و درشكه و مانند اينها.
مـساله ١٩٠ - اگر بعد از راه رفتن , بو يا رنگ يا ذره هاى كوچكى از نجاست كه ديده نمى شود, در كـف پـا يا ته كفش بماند اشكال ندارد, اگرچه احتياط مستحب آن است كه به قدرى راه روند كه آنها هم برطرف شوند.
مـسـالـه ١٩١ - تـوى كفش بواسطه راه رفتن پاك نمى شود.
و پاك شدن كف جوراب بواسطه راه رفتن محل اشكال است .
٣ - آفتاب :
مـسـاله ١٩٢ - آفتاب زمين و ساختمان و چيزهائى كه مانند در و پنجره در ساختمان به كار برده شده , و همچنين ميخى را كه به ديوار كوبيده اندبا پنج شرط پاك مى كند: اول : آنكه چيز نجس تر باشد, پس اگر خشك باشد بايد به وسيله اى آن را تر كنند تا آفتاب خشك كند.
دوم : آنـكه اگر عين نجاست در آن چيز باشد, پيش از خشك شدن به تابيدن آفتاب آن را برطرف كند.
سوم : آنكه چيزى از تابيدن آفتاب جلوگيرى نكند, پس اگر آفتاب از پشت پرده يا ابر و مانند اينها بـتـابـد و چـيز نجس را خشك كند, آن چيزپاك نمى شود ولى اگر ابر به قدرى نازك باشد كه از تابيدن آفتاب جلوگيرى نكند, اشكال ندارد.
و نيز تابيدن آفتاب از پشت شيشه اشكال ندارد.
چـهـارم : آنـكـه آفتاب به تنهائى چيز نجس را خشك كند, پس اگر مثلا چيز نجس بواسطه باد و آفتاب خشك شود, پاك نمى گردد, ولى اگر بادبه قدرى كم باشد كه نگويند به خشك شدن چيز نجس كمك كرده اشكال ندارد.
پـنجم : آنكه آفتاب مقدارى از بنا و ساختمان را كه نجاست به آن فرو رفته , يك مرتبه خشك كند.
پس اگر يك مرتبه بر زمين و ساختمان نجس بتابد و روى آن را خشك كند و دفعه ديگر زير آن را خشك نمايد, فقط روى آن پاك مى شود و زير آن نجس مى ماند.
مـسـالـه ١٩٣ - پـاك كردن آفتاب حصير نجس را محل اشكال است و اما درخت و گياه بواسطه آفتاب پاك مى شود.
مساله ١٩٤ - اگر آفتاب به زمين نجس بتابد, بعد انسان شك كند كه زمين موقع تابيدن آفتاب , تر بـوده يا نه , يا ترى آن بواسطه آفتاب خشك شده يا نه , آن زمين نجس است , و همچنين است اگر شك كند كه پيش از تابش آفتاب , عين نجاست از آن برطرف شده يا نه يا شك كند كه چيزى مانع تابش آفتاب بوده يا نه .
مـسـالـه ١٩٥ - اگـر آفتاب به يك طرف ديوار نجس بتابد, و به وسيله آن طرفى كه آفتاب به آن نتابيده نيز خشك شود, بعيد نيست هر دو طرف پاك شود.
٤ - استحاله :
مـسـالـه ١٩٦ - اگـر جنس چيز نجس به طورى عوض شود كه به صورت چيز پاكى در آيد, پاك مـى شـود, مثل آنكه چوب نجس بسوزد وخاكستر گردد, يا سگ در نمكزار فرو رود و نمك شود, ولى اگر جنس آن عوض نشود مثل آنكه گندم نجس را آرد كنند يا نان بپزند پاك نمى شود.
مـسـالـه ١٩٧ - كـوزه گـلى و مانند آن كه از گل نجس ساخته شده و ذغالى كه از چوب نجس درست شده نجس است .
مساله ١٩٨ - چيز نجسى كه معلوم نيست استحاله شده يا نه , نجس است .
٥ - انقلاب :
مـسـاله ١٩٩ - اگر شراب به خودى خود يا بواسطه ريختن چيزى مثل سركه و نمك در آن سركه شود, پاك مى گردد.
مـسـاله ٢٠٠ - شرابى كه از انگور نجس و مانند آن درست كنند, چنانچه در ظرف ديگرى كه پاك بـاشـد بـريـزنـد و بعد سركه شود, پاك مى شود, و همچنين اگر نجاست ديگرى به شراب برسد و مستهلك شود, در صورتى كه به ظرف نرسيده باشد بعد از سركه شدن پاك مى شود.
مساله ٢٠١ - سركه اى كه از انگور و كشمش و خرماى نجس درست كنند نجس است .
مساله ٢٠٢ - اگر پوشال ريز انگور يا خرما داخل آنها باشد و سركه بريزند, ضرر ندارد.
بلكه ريختن خـيـار و بادنجان و مانند اينها در آن اگرچه پيش از سركه شدن باشد نيز اشكال ندارد, مگر اينكه پيش از سركه شدن مسكر شده باشد.
مساله ٢٠٣ - آب انگورى كه به آتش يا به خودى خود جوش بيايد, حرام مى شود, و اگر آن قدر به آتـش بـجوشد كه ثلثان شود, يعنى دوقسمت آن كم شود و يك قسمت آن بماند, حلال مى شود.
و در مـسـاله ( ١١٤ ) گذشت كه آب انگور به جوش آمدن نجس نمى شود, و بعيدنيست كه اگر دو قسمت آن به غير آتش كم شود حلال باشد.
مـسـالـه ٢٠٤ - اگر دو قسمت آب انگور بدون جوش آمدن كم شود, چنانچه باقيمانده آن جوش بيايد حرام است .
مـسـالـه ٢٠٥ - آب انـگورى كه معلوم نيست جوش آمده يا نه حلال است , ولى اگر جوش بيايد تا انسان يقين نكند كه دو قسمت آن كم شده ,حلال نمى شود.
مـسـالـه ٢٠٦ - اگـر مثلا در يك خوشه غوره مقدارى انگور باشد, چنانچه به آبى كه از آن خوشه گرفته مى شود, آب انگور نگويند و بجوشد,خوردن آن حلال است .
مساله ٢٠٧ - اگر يك دانه انگور در چيزى كه به آتش مى جوشد بيفتد و بجوشد و مستهلك نشود, فقط خوردن آن دانه حرام است , و اگرمستهلك شود خوردن آن اشكالى ندارد.
مـسـالـه ٢٠٨ - اگـر بخواهند در چند ديگ شيره بپزند, جايز است كفگيرى را كه در ديگ جوش آمده زده اند, در ديگى كه جوش نيامده بزنند.
مساله ٢٠٩ - چيزى كه معلوم نيست غوره است يا انگور, اگر جوش بيايد حلال است .
٦ - انتقال :
مـساله ٢١٠ - اگر خون بدن انسان يا خون حيوانى كه خون جهنده دارد - يعنى حيوانى كه وقتى رگ آن را ببرند خون از آن جستن مى كند -به بدن حيوانى كه خون جهنده ندارد برود و خون آن حيوان حساب شود پاك مى گردد و اين را انتقال گويند.
و همچنين است حكم در سائرنجاسات , و اما خونى كه زالو از انسان مى مكد چون خون زالو به آن گفته نمى شود و مى گويند خون انسان است نجس مى باشد.
مساله ٢١١ - اگر كسى پشه اى را كه به بدنش نشسته بكشد و نداند خونى كه از پشه بيرون آمده از او مـكيده يا از خود پشه مى باشد, پاك است , و همچنين است اگر بداند از او مكيده ولى جزو بدن پشه حساب شود, اما اگر فاصله بين مكيدن خون و كشتن پشه به قدرى كم باشد كه بگويند خون انسان است , يا معلوم نباشد كه مى گويند خون پشه است يا خون انسان , نجس مى باشد.
٧ - اسلام :
مساله ٢١٢ - اگر كافر غير كتابى شهادتين بگويد يعنى به يگانگى خدا و نبوت خاتم الانبياء شهادت بدهد به هر لغتى كه باشد مسلمان مى شود.
و بعد از مسلمان شدن , بدن و آب دهان و بينى و عرق او پـاك است .
ولى اگر موقع مسلمان شدن , عين نجاست به بدن او بوده , بايدبرطرف كند و جاى آن را آب بـكشد, بلكه اگر پيش از مسلمان شدن , عين نجاست برطرف شده باشد, احتياط واجب آن است كه جاى آن راآب بكشد.
و بنابر اظهر كافر كتابى پاك است .
مـسـالـه ٢١٣ - اگر موقعى كه كافر بوده لباس او با رطوبت به بدنش رسيده باشد و آن لباس در مـوقـع مـسـلمان شدن در بدن او نباشد, نجس است , بلكه اگر در بدن او هم باشد, بنابر احتياط واجب بايد از آن اجتناب كند.
مـسـالـه ٢١٤ - اگـر كـافـر شـهادتين بگويد, و انسان نداند قلبا مسلمان شده يا نه , پاك است , و همچنين اگر بداند قلبا مسلمان نشده است ولى چيزى كه منافى با اظهار شهادتين باشد از او سر نزند.
٨ - تبعيت :
مساله ٢١٥ - تبعيت آن است كه چيز نجسى بواسطه پاكى چيز ديگر پاك شود.
مـسـالـه ٢١٦ - اگـر شراب سركه شود, ظرف آن هم تا جائى كه شراب موقع جوش آمدن به آنجا رسـيـده , پاك مى شود.
و كهنه و چيزى هم كه معمولا روى آن مى گذارند اگر با آن نجس شده , پـاك مـى گـردد.
ولـى اگـر پشت ظرف به آن شراب آلوده شود, احتياط واجب آن است كه بعد ازسركه شدن شراب از آن اجتناب كنند.
مـساله ٢١٧ - بچه كافر به تبعيت در دو مورد پاك مى شود: ١ كافرى كه مسلمان شود, طفل او در پـاكى تابع او است , و همچنين اگر جد طفل يا مادر يا جده او مسلمان شوند.
٢ طفل كافرى كـه بـه دسـت مـسـلـمـانـى اسـير گردد, و پدر يا يكى از اجداد او همراه نباشد.
در اين دو مورد پاكى طفل به تابعيت مشروط به اين است كه طفل در صورت مميز بودن , اظهار كفر ننمايد.
مساله ٢١٨ - تخته يا سنگى كه روى آن , ميت را غسل مى دهند و پارچه اى كه با آن عورت ميت را مى پوشانند و دست كسى كه او را غسل مى دهد, تمام اين چيزها كه با ميت شسته شده است بعد از تمام شدن غسل , پاك مى شود.
مـسـاله ٢١٩ - كسى كه چيزى را آب مى كشد, بعد از پاك شدن آن چيز, دست او هم كه با آن چيز شسته شده پاك مى شود.
مـسـاله ٢٢٠ - اگر لباس و مانند آن را با آب قليل آب بكشند و به اندازه معمول فشار دهند تا آبى كه روى آن ريخته اند جدا شود, آبى كه درآن مى ماند پاك است , بلكه آبى كه از او جدا شده نيز پاك است به تفصيلى كه در مساله ( ٢٧ ) گذشت .
مساله ٢٢١ - ظرف نجس را كه با آب قليل آب مى كشند, بعد از جدا شدن آبى كه براى پاك شدن , روى آن ريخته اند, آب كمى كه در آن مى ماند پاك است , و همچنين است آبى كه از او جدا شده به تفصيلى كه در مساله ( ٢٧ ) گذشت .
٩ - برطرف شدن عين نجاست :
مـسـالـه ٢٢٢ - اگـر بـدن حيوان به عين نجس مثل خون , يا متنجس مثل آب نجس آلوده شود, چـنانچه آنها برطرف شوند, بدن آن حيوان پاك است , و همچنين است باطن بدن انسان مثل توى دهان و بينى .
مثلا اگر خونى از لاى دندان بيرون آيد و در آب دهان از بين برود, آب كشيدن توى دهان لازم نيست , ولى اگر دندان عاريه در دهان باشد و خون به آن برسد بنابر احتياط بايد آن را آب بكشند.
مـسـالـه ٢٢٣ - اگر غذا لاى دندان مانده باشد و داخل دهان خون بيايد, چنانچه انسان نداند كه خون به غذا رسيده , آن غذا پاك است .
و اگرخون به آن برسد بنابر احتياط نجس مى شود.
مساله ٢٢٤ - مقدارى از لبها و پلك چشم كه موقع بستن , روى هم مى آيد, و نيز جائى را كه انسان نمى داند از ظاهر بدن است يا باطن آن , اگرنجس شود بايد آب بكشد.
مـساله ٢٢٥ - اگر گرد و خاك نجس به لباس و فرش و مانند اينها بنشيند چنانچه طورى آنها را تـكـان دهـنـد كـه گـرد و خاك نجس از آنهابريزد, و چيزى با رطوبت با آنها ملاقات كند نجس نمى شود.
١٠ - استبراء حيوان نجاست خوار:
مـسـالـه ٢٢٦ - بـول و غائط حيوانى كه به خوردن نجاست انسان عادت كرده نجس است .
و اگر بخواهند پاك شود, بايد آن را استبراء كنند يعنى تا مدتى نگذارند نجاست بخورد كه بعد از آن مدت ديـگر نجاست خوار به آن نگويند, و بنابر احتياط واجب بايد شتر نجاست خوار را چهل روز, و گاو را سـى روز, و گـوسفند را ده روز, و مرغابى را هفت يا پنج روز, و مرغ خانگى را سه روز, از خوردن نجاست جلوگيرى كنند وغذاى پاك به آنها بدهند.
و اگر بعد از اين مدت باز هم نجاست خوار به آنـها گفته شود, بايد تا مدتى كه بعد از آن مدت ديگر نجاست خوار به آنها نگويند آنها را از خوردن نجاست جلوگيرى نمايند.
١١ - غائب شدن مسلمان :
مـسـاله ٢٢٧ - اگر بدن يا لباس مسلمان يا چيز ديگرى كه مانند ظرف و فرش در اختيار او است , نجس شود و آن مسلمان غائب گردد, با شش شرط پاك است : اول - آنكه آن مسلمان چيزى كه بدن يا لباسش را نجس كرده نجس بداند.
پس اگر مثلا لباسش با رطوبت به بدن كافر ملاقات كرده و آن رانجس نداند, بعد از غائب شدن او نمى شود آن لباس را پاك دانست .
دوم - آنكه بداند بدن يا لباسش به چيز نجس رسيده است .
سوم - آنكه انسان ببيند آن چيز را در كارى كه شرط آن پاكى است استعمال مى كند, مثلا ببيند با آن لباس نماز مى خواند.
چـهـارم - آنكه احتمال برود كه آن مسلمان بداند شرط كارى را كه با آن چيز انجام مى دهد پاكى است , پس اگر مثلا نداند كه بايد لباس نمازگزارپاك باشد و با لباسى كه نجس شده نماز بخواند, نمى شود آن لباس را پاك دانست .
پـنـجـم - آنكه انسان احتمال دهد آن مسلمان چيزى را كه نجس شده آب كشيده است , پس اگر يـقـيـن داشته باشد كه آب نكشيده , نبايد آن چيز راپاك بداند.
و نيز اگر نجس و پاك در نظر آن مسلمان فرق نداشته باشد, پاك دانستن آن چيز محل اشكال است .
ششم - آنكه مسلمان بالغ , يا طفلى باشد كه بتواند طهارت و نجاست را تشخيص دهد.
مـساله ٢٢٨ - اگر انسان يقين كند كه چيزى كه نجس بوده و پاك شده است , يا دو عادل به پاك شدن آن خبر دهند, آن چيز پاك است , وهمچنين است اگر كسى كه چيز نجس در اختيار او است بـگـويد آن چيز پاك شده , يا مسلمانى چيز نجس را آب كشيده باشد, اگرچه معلوم نباشد درست آب كـشـيده يا نه .
و بعيد نيست كه خبر دادن يك نفر عادل يا شخص موثق به پاكى آن نيز كفايت كند.
مساله ٢٢٩ - كسى كه وكيل شده است لباس انسان را آب بكشد, اگر بگويد آب كشيدم و انسان به گفته او اطمينان پيدا كند, آن لباس پاك است .
مـساله ٢٣٠ - اگر انسان حالى دارد كه در آب كشيدن چيز نجس يقين پيدا نمى كند, مى تواند به گمان اكتفا نمايد.
١٢ - رفتن خون متعارف :
مـسـالـه ٢٣١ - خونى كه در جوف ذبيحه بعد از كشتن آن به طريق شرعى باقى مى ماند, چنانچه خون به مقدار متعارف خارج شده باشد پاك است چنانكه در مساله ( ٩٨ ) گذشت .
مـسـاله ٢٣٢ - حكم سابق مختص به حيوان حلال گوشت است و در حيوان حرام گوشت جارى نيست بلكه بنابر احتياط مستحب در اجزاءمحرمه از حيوان حلال گوشت نيز جارى نيست .

احكام ظرفها
مـساله ٢٣٣ - ظرفى كه از پوست سگ يا خوك يا مردار ساخته شده , آشاميدن و خوردن چيزى از آن ظـرف در صـورتـى كه رطوبتى موجب نجاستش شده باشد حرام است .
و نبايد آن ظرف را در وضو و غسل و كارهائى كه بايد با چيز پاك انجام داد, استعمال كنند و احتياط مستحب آن است كه چرم سگ و خوك و مردار را, اگرچه ظرف هم نباشد استعمال نكنند.
مساله ٢٣٤ - خوردن و آشاميدن از ظرف طلا و نقره حرام است , ولى زينت نمودن اطاق ومانند آن و نـگـاه داشـتـن آنها مانعى ندارد و همنچنين است ساختن ظرف طلا و نقره و خريد و فروش آنها براى زينت نمودن يا نگاه داشتن .
مساله ٢٣٥ - گيره استكان كه از طلا يا نقره مى سازند اگر بعد از برداشتن استكان , ظرف به آن گفته شود, استعمال آن چه به تنهائى و چه بااستكان حرام است , و اگر ظرف به آن گفته نشود استعمال آن مانعى ندارد.
مساله ٢٣٦ - استعمال ظرفى كه روى آن را آب طلا يا نقره داده اند اشكال ندارد.
مـسـالـه ٢٣٧ - اگر فلزى را با طلا يا نقره مخلوط كنند و ظرف بسازند, چنانچه مقدار آن فلز به قدرى باشد كه ظرف طلا يا نقره به آن ظرف نگويند استعمال آن مانعى ندارد.
مساله ٢٣٨ - اگر انسان غذائى را كه در ظرف طلا يا نقره است به قصد اينكه چون غذا خوردن در ظـرف طـلا و نـقره حرام مى باشد, در ظرف ديگر بريزد چنانچه استعمال ظرف طلا و نقره صدق نـكند اشكال ندارد, و اگر به اين قصد نباشد, ريختن غذا از ظرف طلا يا نقره در ظرف ديگرحرام اسـت ولـى در هـر دو صورت خوردن غذا از ظرف دوم در صورتى كه عرفا نگويند از ظرف طلا و نقره غذا مى خورد مانعى ندارد.
مساله ٢٣٩ - استعمال بادگير قليان و غلاف شمشير و كارد و قاب قرآن اگر از طلا يا نقره باشد, اشكال ندارد, و همچنين است عطر دان وسرمه دان و ترياك دان طلا و نقره .
مساله ٢٤٠ - خوردن و آشاميدن از ظرف طلا يا نقره در حال ناچارى به مقدار دفع ضرورت اشكال ندارد, ولى زياده بر اين مقدار جايزنيست .
مساله ٢٤١ - استعمال ظرفى كه معلوم نيست از طلا يا نقره است يا از چيز ديگر اشكال ندارد.

وضو
مساله ٢٤٢ - در وضو واجب است صورت و دستها را بشويند و جلو سر و روى پاها را مسح كنند.
مـسـالـه ٢٤٣ - درازاى صورت را بايد از بالاى پيشانى جائى كه موى سر بيرون مى آيد تا آخر چانه شـسـت , و پـهـنـاى آن بـه مـقدارى كه بين انگشت وسط قرار مى گيرد بايد شسته شود, و اگر مـخـتصرى از اين مقدار را نشويند وضو باطل است , و براى آنكه يقين كند اين مقدار كاملاشسته شده بايد كمى اطراف آن را هم بشويد.
مـسـاله ٢٤٤ - اگر صورت يا دست كسى كوچكتر يا بزرگتر از متعارف مردم باشد بايد ملاحظه كـنـد كه مردمان متعارف تا كجاى صورت خود را مى شويند, او هم تا همانجا بشويد, و نيز اگر در پيشانى او مو روئيده يا جلوى سرش مو ندارد بايد به اندازه معمول , پيشانى رابشويد.
مـسـاله ٢٤٥ - اگر احتمال دهد چرك يا چيز ديگرى در ابروها و گوشه هاى چشم و لب او هست كـه نـمـى گـذارد آب بـه آنها برسد, چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد, بايد پيش از وضو وارسى كند كه اگر هست برطرف نمايد.
مـساله ٢٤٦ - اگر پوست صورت از لاى مو پيدا باشد بايد آب را بپوست برساند, و اگر پيدا نباشد شستن مو كافى است و رساندن آب به زيرآن لازم نيست .
مـساله ٢٤٧ - اگر شك كند پوست صورت از لاى مو پيدا است يا نه , بنابر احتياط واجب بايد مو را بشويد و آب را بپوست هم برساند.
مـسـاله ٢٤٨ - شستن توى بينى و مقدارى از لب و چشم كه در وقت بستن ديده نمى شود واجب نـيـسـت , ولـى براى آنكه يقين كند از جاهائى كه بايد شسته شود چيزى باقى نمانده , واجب است مـقـدارى از آنـهـا را هـم بـشـويـد, و كـسـى كه نمى دانسته بايد اين مقدار را بشويد, اگر نداند دروضوهائى كه گرفته اين مقدار شسته يا نه , نمازى را كه با آن وضو خوانده و وقتش باقى است با وضوى جديد اعاده نمايد و قضاى نمازهائى كه وقتش گذشته واجب نيست .
مساله ٢٤٩ - بايد صورت و دستها را از بالا به پائين شست , و اگر از پائين به بالا بشويد وضو باطل است .
مساله ٢٥٠ - اگر دست را تر كند و به صورت و دستها بكشد, چنانچه ترى دست به قدرى باشد كه بواسطه كشيدن دست , آب كمى بر آنهاجارى شود كافى است .
مساله ٢٥١ - بعد از شستن صورت بايد دست راست و بعد از آن دست چپ را از آرنج تا سر انگشتها بشويد.
مساله ٢٥٢ - براى آنكه يقين كند آرنج را كاملا شسته ,بايد مقدارى بالاتر از آرنج را هم بشويد.
مـسـاله ٢٥٣ - كسى كه پيش از شستن صورت دستهاى خود را تا مچ شسته , در موقع وضو بايد تا سر انگشتان بشويد.
و اگر فقط تا مچ بشويد وضوى او باطل است .
مـسـالـه ٢٥٤ - در وضو شستن صورت و دستها مرتبه اول واجب و مرتبه دوم مستحب است بنابر مشهور و مرتبه سوم و بيشتر آن حرام مى باشد.
و اينكه كدام شستن اول يا دوم يا سوم است مربوط به قصد كسى است كه وضو مى گيرد, پس اگر به قصد وضو آب به صورت بريزدكه تمام آن را فرا بگيرد, مرتبه اول حساب مى شود و لو با چند مرتبه آب ريختن باشد.
۲

مـساله ٢٥٥ - بعد از شستن هر دو دست بايد جلوى سر را با ترى آب وضو كه در دست مانده مسح كند, و احتياط واجب آن است كه بادست راست مسح نمايد.
مساله ٢٥٦ - يك قسمت از چهار قسمت سر كه مقابل پيشانى است جاى مسح مى باشد.
و هر جاى ايـن قـسمت را به هر اندازه مسح كندكافى است , اگرچه احتياط مستحب آن است كه از درازا به اندازه درازاى يك انگشت و از پهنا به اندازه پهناى سه انگشت بسته مسح نمايد.
مساله ٢٥٧ - لازم نيست مسح سر بر پوست آن باشد بلكه بر موى جلوى سر هم صحيح است , ولى كسى كه موى جلوى سر او به اندازه اى بلند است كه اگر مثلا شانه كند به صورتش مى ريزد, يا به جاهاى ديگر سر مى رسد, بايد بيخ موها را مسح كند, يا فرق سر را باز كرده پوست سر را مسح نمايد, و اگر موهائى را كه به صورت مى ريزد با به جاهاى ديگر سر مى رسد جلوى سر جمع كند و بر آنها مسح نمايد, يا بر موى جاهاى ديگر سر, كه جلوى آن آمده مسح كند باطل است .
مـسـالـه ٢٥٨ - بـعـد از مسح سر بايد با ترى آب وضو كه در دست مانده روى پاها را از سر يكى از انـگـشـتها تا برآمدگى روى پا مسح كند, واحتياط واجب آن است كه تا مفصل مسح نمايد.
و پاى راست را با دست راست و بعد پاى چپ را با دست چپ مسح كند.
مساله ٢٥٩ - پهناى مسح پا به هر اندازه باشد كافى است ولى بهتر آن است كه به اندازه پهناى سه انگشت بسته مسح نمايد, و بهتر از آن مسح تمام روى پا با تمام كف دست است .
مـساله ٢٦٠ - احتياط واجب آن است كه در مسح پا دست را بر سر انگشتها بگذارد و بعد به پشت پا بكشد, يا آنكه دست را به مفصل گذاشته و تا سر انگشتها بكشد نه آنكه تمام دست را روى پا بگذارد و كمى بكشد.
مـساله ٢٦١ - در مسح سر و روى پا بايد دست را روى آنها بكشد, و اگر دست را نگهدارد و سر يا پا را بـه آن بـكـشد وضو باطل است , ولى اگرموقعى كه دست را مى كشد سر يا پا مختصرى حركت كند اشكال ندارد.
مـساله ٢٦٢ - جاى مسح بايد خشك باشد, و اگر به قدرى تر باشد كه رطوبت كف دست به آن اثر نكند مسح باطل است , ولى اگر ترى آن به قدرى كم باشد كه رطوبتى كه بعد از مسح در آن ديده مى شود بگويند فقط از ترى كف دست است اشكال ندارد.
مساله ٢٦٣ - اگر براى مسح رطوبتى در كف دست نمانده باشد نمى تواند دست را با آب خارج تر كند, بلكه بايد از ريش خود رطوبت بگيردو با آن مسح نمايد.
مـسـالـه ٢٦٤ - اگر رطوبت كف دست فقط به اندازه مسح سر باشد سر را با همان رطوبت مسح كند, و براى مسح پاها از ريش خود رطوبت بگيرد.
مـسـاله ٢٦٥ - مسح كردن از روى جوراب و كفش باطل است , ولى اگر بواسطه سرماى شديد يا ترس از دزد و درنده و مانند اينها نتواندكفش يا جوراب را بيرون آورد, تيمم نمايد.
و اگر تقيه در بين باشد, با مسح بر جوراب و كفش تيمم نيز بنمايد.
مساله ٢٦٦ - اگر روى پا نجس باشد و نتواند براى مسح , آن را آب بكشد بايد تيمم نمايد.
وضوى ارتماسى
مـسـاله ٢٦٧ - وضوى ارتماسى آن است كه انسان صورت و دستها را به قصد وضو در آب فرو برد, ولى مسح با ترى آن دست اشكال دارد.
بنابر اين دست چپ را نبايد ارتماسى شست .
مـسـالـه ٢٦٨ - در وضوى ارتماسى هم بايد صورت و دستها از بالا به پائين شسته شود, پس اگر وقـتـى كـه صـورت و دستها را در آب فرو مى بردقصد وضو كند بايد صورت را از طرف پيشانى و دستها را از طرف آرنج در آب فرو برد.
مـسـالـه ٢٦٩ - اگر وضوى بعضى از اعضاء را ارتماسى و بعضى را غير ارتماسى انجام دهد, اشكال ندارد.
دعائى كه موقع وضو گرفتن مستحب است
مـسـالـه ٢٧٠ - كسى كه وضو مى گيرد مستحب است موقعى كه نگاهش به آب مى افتد بگويد: بسم اللّه وباللّه والحمد للّه الذي جعل الماءطهورا ولم يجعله نجسا .
و موقعى كه پيش از وضو دست خود را مى شويد بگويد: اللهم اجعلني من التوابين واجعلني من المتطهرين .
ودر وقت مضمضه كـردن يعنى آب دهان گرداندن بگويد: اللهم لقني حجتي يوم القاك واطلق لساني بذكرك .
و در وقـت اسـتنشاق يعنى آب دربينى كردن بگويد: اللهم لا تحرم علي ريح الجنة واجعلني ممن يـشـم ريحها وروحها وطيبها , و موقع شستن رو بگويد: اللهم بيض وجهي يوم تسود الوجوه ولا تـسود وجهي يوم تبيض الوجوه .
و در شستن دست راست بخواند: اللهم اءعطني كتابي بيميني والـخـلـد فـي الـجـنان بيساري وحاسبني حسابا يسيرا .
و موقع شستن دست چپ بگويد: اللهم لاتـعـطني كتابي بشمالي ولا من وراء ظهري ولا تجعلها مغلولة الى عنقي واعوذ بك من مقطعات النيران .
و موقعى كه سر را مسح مى كند بگويد: اللهم غشني برحمتك وبركاتك وعفوك .
و در وقـت مـسح پا بخواند: اللهم ثبتني على الصراط يوم تزل فيه الاقدام واجعل سعيي في ما يرضيك عني يا ذا الجلال والاكرام .
شرائط وضو
شرائط صحيح بودن وضو چند چيز است :
شرط اول آنكه آب وضو پاك باشد.
شرط دوم آنكه مطق باشد.
مـساله ٢٧١ - وضو با آب نجس و آب مضاف باطل است اگرچه انسان نجس بودن يا مضاف بودن آن را نداند يا فراموش كرده باشد.
و اگر باآن وضو نمازى هم خوانده باشد, بايد آن نماز را دوباره با وضوى صحيح بخواند.
مساله ٢٧٢ - اگر غير از آب گل آلود مضاف آب ديگرى براى وضو ندارد, چنانچه وقت نماز تنگ است بايد تيمم كند, و اگر وقت دارد, بايدصبر كند تا آب صاف شود وضو بگيرد.
شـرط سـوم آنـكـه آب وضو وفضائى كه در آن وضو مى گيرد, در حال مسح بلكه بنابر احتياط واجب در حال شستن نيز مباح باشد.
مساله ٢٧٣ - وضو به آب غصبى و به آبى كه معلوم نيست صاحب آن راضى است يا نه حرام و باطل اسـت .
و نيز اگر آب وضو از صورت ودستها در جاى غصبى بريزد, چنانچه در غير آنجا نتواند وضو بـگـيرد, تكليف او تيمم است .
و اگر در غير آنجا بتواند وضو بگيرد, لازم است كه در غير آنجا وضو بگيرد, ولى چنانچه در هر دو صورت معصيت كرده و همانجا وضو بگيرد وضويش صحيح است .
مـسـالـه ٢٧٤ - وضو گرفتن از حوض مدرسه اى كه انسان نمى داند آن حوض را براى همه مردم وقـف كـرده انـد يـا بـراى مـحـصلين همان مدرسه , درصورتى كه معمولا مردم از آن حوض وضو مى گيرند اشكال ندارد.
مـسـالـه ٢٧٥ - كـسى كه نمى خواهد در مسجدى نماز بخواند, اگر نداند حوض آن را براى همه مـردم وقـف كرده اند يا براى كسانى كه در آنجا نمازمى خوانند, نمى تواند از حوض آن وضو بگيرد, ولـى اگـر مـعـمـولا كـسـانـى هـم كـه نـمـى خـواهـند در آنجا نماز بخوانند از آن حوض وضو مى گيرند,مى تواند از آن وضو بگيرد.
مـساله ٢٧٦ - وضو گرفتن از حوض تيمچه ها و مسافرخانه ها و مانند اينها براى كسانى كه ساكن آنجاها نيستند, در صورتى صحيح است كه معمولا كسانى هم كه ساكن آنجاها نيستند از آنها وضو بگيرند.
مـسـالـه ٢٧٧ - وضـو گرفتن در نهرهاى بزرگ اگرچه انسان نداند كه صاحب آنها راضى است , اشكال ندارد, و بعيد نيست اگر صاحب آنها ازوضو گرفتن نهى كند يا اينكه انسان بداند كه مالك راضى نيست يا اينكه مالك , صغير يا مجنون باشد يا اينكه آن نهرها در تصرف غاصب باشند, در تمام اين چند صورت وضو گرفتن با آب آنها باز جايز باشد.
مـسـاله ٢٧٨ - اگر فراموش كند آب غصبى است و با آن وضو بگيرد, صحيح است , ولى كسى كه خودش آب را غصب كرده اگر غصبى بودن آن را فراموش كند و وضو بگيرد, وضوى او باطل است .
شرط چهارم آنكه ظرف آب وضو مباح باشد.
شـرط پنجم آنكه ظرف آب وضو طلا و نقره نباشد.
و تفصيل اين دو شرط در مساله بعدى ذكر مى شود.
مـسـاله ٢٧٩ - اگر آب وضو در ظرف غصبى يا طلا و نقره است و غير از آن آب ديگرى ندارد, در صورتى كه بتواند به وجه مشروعى آن آب را در ظرف ديگر خالى نمايد لازم است خالى كرده وبعدا وضـو بـگـيرد, و چنانچه ميسور نباشد بايد تيمم كند, و اگر آب ديگرى دارد لازم است با آن وضو بگيرد, و در هر صورت اگر معصيت كرده و با دست و مانند آن آب را بر اعضاء وضو بريزد وضويش صحيح است , و اگر در ظرف غصبى يا طلا و نقره وضوى ارتماسى بگيرد وضوى او باطل است چه آب ديگرى داشته باشد يا نه .
مـساله ٢٨٠ - حوضى كه مثلا يك آجر يا يك سنگ آن غصبى است , در صورتى كه برداشتن آب در عـرف , تـصـرف در آن آجر يا سنگ نباشداشكالى ندارد, و در صورتى كه تصرف باشد برداشتن آب حرام ولى وضو صحيح است .
مـسـاله ٢٨١ - اگر در صحن يكى از امامان يا امامزادگان كه سابقا قبرستان بوده حوض يا نهرى بسازند, چنانچه انسان نداند كه زمين صحنى را براى قبرستان وقف كرده اند, وضو گرفتن در آن حوض اشكال ندارد.
شرط ششم آنكه اعضاء وضو موقع شستن و مسح كردن پاك باشد.
مـسـالـه ٢٨٢ - اگـر پـيش از تمام شدن وضو, جائى را كه شسته يا مسح كرده نجس شود, وضو صحيح است .
مساله ٢٨٣ - اگر غير از اعضاء وضو جائى از بدن نجس باشد, وضو صحيح است .
ولى اگر مخرج را از بـول يـا غـائط تطهير نكرده باشد احتياطمستحب آن است كه اول آن را تطهير كند و بعد وضو بگيرد.
مساله ٢٨٤ - اگر يكى از اعضاء وضو نجس باشد و بعد از وضو شك كند كه پيش از وضو آنجا را آب كشيده يا نه , چنانچه در موقع وضوملتفت پاك بودن و نجس بودن آنجا نبوده , وضو باطل است , و اگر مى داند ملتفت بوده يا شك دارد كه ملتفت بوده يا نه , وضو بنابر احتياطصحيح است , و در هر صورت جائى را كه نجس بوده بايد آب بكشد.
مساله ٢٨٥ - اگر در صورت يا دستها بريدگى يا زخمى است كه خون آن بند نمى آيد و آب براى آن ضرر ندارد, بايد بعد از شستن اجزاءصحيحه آن عضو با رعايت ترتيب , موضع زخم يا بريدگى را در آب كـر يـا جـارى فرو برد و قدرى فشار دهد كه خون بند بيايد و احاطه آب برآن موضع قطع شود, و بعد انگشت خود را روى زخم يا بريدگى در زير آب از بالا به پائين بكشد تا آب بر آن جارى شود.
شرط هفتم آنكه وقت براى وضو و نماز كافى باشد.
مساله ٢٨٦ - هرگاه وقت به قدرى تنگ است كه اگر وضو بگيرد تمام نماز يا مقدارى از آن بعد از وقـت خـوانـده مى شود, بايد تيمم كند, ولى اگر براى وضو و تيمم يك اندازه وقت لازم است بايد وضو بگيرد.
مساله ٢٨٧ - كسى كه در تنگى وقت نماز بايد تيمم كند, اگر به قصد قربت يا براى كار مستحبى مثل خواندن قرآن وضو بگيرد, صحيح است ,و اگر با علم و عمد فقط براى آن نماز وضو بگيرد كه مـقـدار يك ركعت يا بيشتر آن را در وقت درك مى كند باز صحيح است اگرچه در تاخيرانداختن نماز معصيت كرده است .
شـرط هـشتم آنكه به قصد قربت يعنى براى انجام فرمان خداوند عالم وضو بگيرد, و اگر براى خنك شدن يا به قصد ديگرى وضو بگيردباطل است .
مـسـاله ٢٨٨ - لازم نيست نيت وضو را به زبان بگويد يا از قلب خود بگذراند, بلكه اگر تمام افعال وضو به داعى امر خدا بجا آورده شودكفايت مى كند.
شـرط نهم آنكه وضو را به ترتيبى كه گفته شد بجا آورد يعنى اول صورت و بعد دست راست و بـعد دست چپ را بشويد, و بنابر احتياطدست چپ را يك دفعه بشويد و بعد از آن سر و بعد پاها را مسح نمايد, و بنابر احتياط پاى چپ را بعد از پاى راست مسح كند, و اگر به اين ترتيب وضو نگيرد باطل است .
شرط دهم آنكه كارهاى وضو را پشت سرهم انجام دهد.
مـسـالـه ٢٨٩ - اگر بين كارهاى وضو به قدرى فاصله شود كه وقتى مى خواهد جائى را بشويد يا مسح كند, رطوبت جاهائى كه پيش از آن شسته يا مسح كرده خشك شده باشد, وضو باطل است .
و اگـر فـقـط رطـوبت جائى كه جلوتر از محلى است كه مى خواهد بشويد يا مسح كند,خشك شده بـاشـد, مـثـلا مـوقعى كه مى خواهد دست چپ را بشويد رطوبت دست راست خشك شده باشد و صورت تر باشد, وضويش صحيح است .
مـسـاله ٢٩٠ - اگر كارهاى وضو را پشت سرهم بجا آورد ولى بواسطه گرماى هوا يا حرارت زياد بدن و مانند اينها, رطوبت جاهاى پيشين خشك شود, وضوى او صحيح است .
مساله ٢٩١ - راه رفتن در بين وضو اشكال ندارد, پس اگر بعد از شستن صورت و دستها مقدارى راه برود و بعد سر و پا را مسح كند وضوى او صحيح است .
شـرط يـازدهـم آنـكه شستن صورت و دستها و مسح سر و پاها را خود انسان انجام دهد, واگر ديـگـرى او را وضـو بدهد, يا در رساندن آب به صورت و دستها و مسح سر و پاها به او كمك نمايد, وضو باطل است .
مـساله ٢٩٢ - كسى كه نمى تواند وضو بگيرد بايد نائب بگيرد كه او را وضو دهد, و چنانچه مزد هم بخواهد, در صورتى كه بتواند و مضر به حالش نباشد بايد بدهد, ولى بايد خود او نيت وضو كند و با دسـت خـود مـسح نمايد, و اگر نمى تواند بايد نائبش دست او را بگيرد و به جاى مسح او بكشد, و اگر اين هم ممكن نيست بايد نائب از دست او رطوبت بگيرد و با آن رطوبت , سر و پاى او را مسح كند.
مساله ٢٩٣ - هر كدام از كارهاى وضو را كه مى تواند به تنهائى انجام دهد, نبايد در آن كمك بگيرد.
شرط دوازدهم آنكه استعمال آب براى او مانعى نداشته باشد.
مـسـالـه ٢٩٤ - كـسى كه مى ترسد كه اگر وضو بگيرد, مريض شود يا اگر آب را به مصرف وضو بـرسـانـد تـشـنـه بماند, نبايد وضو بگيرد.
ولى اگرنداند كه آب براى او ضرر دارد و وضو بگيرد, اگـرچـه بـعـد بـفـهـمـد ضرر داشته ولى ضرر به حدى كه شرعا حرام است نبوده باشد, وضوى اوصحيح است .
مـساله ٢٩٥ - اگر رساندن آب به صورت و دستها به مقدار كمى كه وضو با آن صحيح است ضرر ندارد و بيشتر از آن ضرر دارد, بايد با همان مقدار وضو بگيرد.
شرط سيزدهم آنكه در اعضاء وضو مانعى از رسيدن آب نباشد.
مـسـالـه ٢٩٦ - اگـر مـى دانـد چـيـزى به اعضاء وضو چسبيده ولى شك دارد كه از رسيدن آب جلوگيرى مى كند يا نه , بايد آن را برطرف كند ياآب را به زير آن برساند.
مساله ٢٩٧ - اگر زير ناخن چرك باشد, وضو اشكال ندارد, ولى اگر ناخن را بگيرند بايد براى وضو آن چرك را برطرف كنند.
و نيز اگرناخن بيشتر از معمول بلند باشد بايد چرك زير مقدارى را كه از معمول بلندتر است برطرف نمايند.
مـسـالـه ٢٩٨ - اگـر در صـورت و دسـتـها و جلوى سر و روى پاها بواسطه سوختن يا چيز ديگر بـرآمدگى پيدا شود, شستن و مسح روى آن كافى است و چنانچه سوراخ شود, رساندن آب به زير پوست لازم نيست , بلكه اگر پوست يك قسمت آن كنده شود, لازم نيست آب را به زيرقسمتى كه كـنـده نـشـده برساند, ولى چنانچه پوستى كه كنده شده گاهى به بدن مى چسبد و گاهى بلند مى شود بايد آن را قطع كند يا آب را به زيرآن برساند.
مساله ٢٩٩ - اگر انسان شك كند كه به اعضاى وضوى او چيزى چسبيده يا نه چنانچه احتمال او در نـظـر مـردم بجا باشد مثل آنكه بعد از گل كارى شك كند گل به دست او چسبيده يا نه , بايد وارسـى كند, يا به قدرى دست بمالد كه اطمينان پيدا كند كه اگر بوده برطرف شده يا آب به زير آن رسيده است .
مساله ٣٠٠ - اگر جائى را كه بايد شست يا مسح كرد چرك باشد, ولى چرك آن مانع از رسيدن آب بـه بـدن نـباشد اشكال ندارد, و همچنين است اگر بعد از گچ كارى و مانند آن چيز سفيدى كه جلوگيرى از رسيدن آب به پوست نمى نمايد بر دست بماند, ولى اگر شك كند كه با بودن آنها آب به بدن مى رسد يا نه , بايد آنها را برطرف كند.
مساله ٣٠١ - اگر پيش از وضو بداند كه در بعضى از اعضاء وضو مانعى از رسيدن آب هست و بعد از وضو شك كند كه در موقع وضو آب رابه آنجا رسانده يا نه , چنانچه احتمال بدهد كه در حال وضو ملتفت بوده وضوى او صحيح است .
مساله ٣٠٢ - اگر در بعضى از اعضاء وضو مانعى باشد كه گاهى آب به خودى خود زير آن مى رسد و گـاهـى نـمى رسد و انسان بعد از وضوشك كند كه آب زير آن رسيده يا نه , چنانچه بداند موقع وضو ملتفت رسيدن آب به زير آن نبوده , احتياط واجب آن است كه دوباره وضوبگيرد.
مساله ٣٠٣ - اگر بعد از وضو چيزى كه مانع از رسيدن آب است در اعضاء وضو ببيند و نداند موقع وضو بوده يا بعد پيدا شده , وضوى اوصحيح است , ولى اگر بداند كه در وقت وضو ملتفت آن مانع نبوده , احتياط واجب آن است كه دوباره وضو بگيرد.
مـساله ٣٠٤ - اگر بعد از وضو شك كند چيزى كه مانع رسيدن آب است در اعضاء وضو بوده يا نه , چنانچه احتمال بدهد كه در حال وضوملتفت بوده است وضو صحيح است .
احكام وضو
مـسـاله ٣٠٥ - كسى كه در كارهاى وضو و شرائط آن مثل پاك بودن آب و غصبى نبودن آن خيلى شك مى كند اگر به حد وسوسه برسد بايدبه شك خود اعتنا نكند.
مـسـاله ٣٠٦ - اگر شك كند كه وضوى او باطل شده يا نه بنا مى گذارد كه وضوى او باقى است , ولـى اگـر بـعد از بول استبراء نكرده و وضو گرفته باشد و بعد از وضو رطوبتى از او بيرون آيد كه نداند بول است يا چيز ديگر, وضوى او باطل است .
مساله ٣٠٧ - كسى كه شك دارد وضو گرفته يا نه بايد وضو بگيرد.
مـسـاله ٣٠٨ - كسى كه مى داند وضو گرفته و حدثى هم از او سرزده , مثلا بول كرده , اگر نداند كـدام جـلوتر بوده , چنانچه پيش از نماز است بايدوضو بگيرد, و اگر در بين نماز است بايد نماز را بـشـكـنـد و وضـو بـگـيرد, و اگر بعد از نماز است نمازى كه خوانده صحيح است در صورتى كه احتمال التفات در حال شروع به نماز را بدهد و براى نمازهاى بعد بايد وضو بگيرد.
مساله ٣٠٩ - اگر بعد از وضو يا در بين آن يقين كند كه بعضى جاها را نشسته يا مسح نكرده است , چـنـانـچـه رطوبت جاهائى كه پيش از آن است به جهت طول مدت خشك شده , بايد دوباره وضو بـگيرد, و اگر خشك نشده يا به جهت گرمى هوا و مانند آن خشك شده بايد جائى راكه فراموش كرده و آنچه بعد از آن است بشويد يا مسح كند, و اگر در بين وضو در شستن يا مسح كردن جائى شك كند بايد به همين دستورعمل نمايد.
مـسـاله ٣١٠ - اگر بعد از نماز شك كند كه وضو گرفته يا نه , در صورتى كه احتمال بدهد كه در حال شروع به نماز, ملتفت حالش بوده است نمازاو صحيح است , ولى بايد براى نمازهاى بعد وضو بگيرد.
مساله ٣١١ - اگر در بين نماز شك كند كه وضو گرفته يا نه , نماز او باطل است و بايد وضو بگيرد و نماز را بخواند.
مـساله ٣١٢ - اگر بعد از نماز شك كند, كه قبل از نماز وضوى او باطل شده يا بعد از نماز, نمازى كه خوانده صحيح است .
مـسـاله ٣١٣ - اگر انسان مرضى دارد كه بول او قطره قطره مى ريزد يا نمى تواند از بيرون آمدن غائط خوددارى كند, چنانچه يقين دارد كه ازاول وقت نماز تا آخر آن به مقدار وضو گرفتن و نماز خـواندن مهلت پيدا مى كند بايد نماز را در وقتى كه مهلت پيدا مى كند بخواند, و اگر مهلت اوبه مقدار كارهاى واجب نماز است , بايد در وقتى كه مهلت دارد, فقط كارهاى واجب نماز را بجا آورد و كارهاى مستحب مانند اذان و اقامه وقنوت را ترك نمايد.
مـسـالـه ٣١٤ - اگـر به مقدار وضو و نماز مهلت پيدا نمى كند و در بين نماز چند دفعه بول از او خارج مى شود اظهر آن است كه اگر همان نماز را بايك وضو بخواند كفايت مى كند, و اگر غائط او پـى در پـى خارج مى شود در صورتى كه وضو گرفتن سخت نباشد بعد از خارج شدن در اثناءنماز فورا وضو بگيرد و بقيه نماز را بخواند و بايد از قبله منصرف نشود و مبطل ديگرى از نماز را مرتكب نشود.
مساله ٣١٥ - كسى كه بول او پى در پى از او خارج مى شود, براى هر نمازش بدون اشكال يك وضو كفايت مى كند, بلكه اظهر اين است كه يك وضو براى چندين نماز نيز كافى است مگر اينكه محدث به حدث ديگرى گردد, و بهتر آن است كه براى هر نماز يك وضو بگيرد, ولى براى سجده و تشهد قضا شده و نماز احتياط وضوى ديگرى لازم نيست .
و اين چنين است اگر غائط او پى در پى خارج شود و تجديد وضو سخت باشد.
مـساله ٣١٦ - كسى كه بول يا غائط پى در پى از او خارج مى شود, لازم نيست بعد از وضو فورا نماز بخواند اگرچه بهتر اين است كه به نمازمبادرت نمايد.
مساله ٣١٧ - كسى كه بول يا غائط پى در پى از او خارج مى شود, بعد از وضو گرفتن جايز است كه نوشته قرآن را مس نمايد اگرچه در غيرحال نماز باشد.
مساله ٣١٨ - كسى كه بول او قطره قطره مى ريزد بايد براى نماز بوسيله كيسه اى كه در آن پنبه يا چـيـز ديـگـرى اسـت كه از رسيدن بول به جاهاى ديگر جلوگيرى مى كند, خود را حفظ نمايد, و احـتـياط واجب آن است كه پيش از هر نماز مخرج بول را كه نجس شده آب بكشد.
و نيزكسى كه نـمـى تواند از بيرون آمدن غائط خوددارى كند, چنانچه ممكن باشد بايد به مقدار نماز از رسيدن غـائط بـه جـاهاى ديگر جلوگيرى نمايد.
و احتياط واجب آن است كه اگر مشقت ندارد, براى هر نماز مخرج غائط را آب بكشد.
مـساله ٣١٩ - كسى كه نمى تواند از بيرون آمدن بول و غائط خوددارى كند, در صورتى كه ممكن باشد به مقدار نماز از خارج شدن بول و غائطجلوگيرى نمايد بهتر آن است كه جلوگيرى نمايد.
بلكه اگر مرض او به آسانى معالجه شود, احوط آن است كه خود را معالجه نمايد.
مـسـالـه ٣٢٠ - كسى كه نمى تواند از بيرون آمدن بول و غائط خوددارى كند, بعد از آنكه مرض او خوب شد, لازم نيست نمازهائى را كه دروقت مرض مطابق وظيفه اش خوانده قضا نمايد.
ولى اگر در بين وقت نماز مرض او خوب شود, بايد نمازى را كه در آن وقت خوانده دوباره بخواند.
مـسـالـه ٣٢١ - اگـر كـسـى مرضى دارد كه نمى تواند از خارج شدن باد جلوگيرى كند, بايد به وظيفه كسانى كه نمى توانند از بيرون آمدن غائطخوددارى كنند عمل نمايد.
چيزهائى كه بايد براى آنها وضو گرفت
مساله ٣٢٢ - براى شش چيز وضو گرفتن واجب است : اول : براى نمازهاى واجب غير از نماز ميت .
و در نمازهاى مستحب شرط صحت است .
دوم : بـراى سـجده و تشهد فراموش شده , اگر بين آنها و نماز حدثى از او سر زده مثلا بول كرده باشد, ولى براى سجده سهو واجب نيست وضوبگيرد.
سوم : براى طواف واجب خانه كعبه .
چهارم : اگر نذر يا عهد كرده يا قسم خورده باشد كه وضو بگيرد.
پنجم : اگر نذر كرده باشد كه جائى از بدن خود را به خط قرآن برساند.
شـشم : براى آب كشيدن قرآنى كه نجس شده , يا براى بيرون آوردن آن از مستراح و مانند آن , در صـورتـى كه مجبور باشد دست يا جاى ديگربدن خود را به خط قرآن برساند, ولى چنانچه معطل شـدن بـه مـقدار وضو بى احترامى به قرآن باشد, بايد بدون اينكه وضو بگيرد, قرآن را ازمستراح و مانند آن بيرون آورد, يا اگر نجس شده آب بكشد.
مـساله ٣٢٣ - مس نمودن خط قرآن , يعنى رساندن جائى از بدن به خط قرآن براى كسى كه وضو نـدارد حـرام اسـت .
ولـى اگـر قرآن را به زبان فارسى يا به زبان ديگر ترجمه كنند مس آن اشكال ندارد.
مـسـاله ٣٢٤ - جلوگيرى بچه و ديوانه از مس خط قرآن واجب نيست ولى اگر مس نمودن آنان بى احترامى به قرآن باشد بايد آنان راجلوگيرى كنند.
مساله ٣٢٥ - كسى كه وضو ندارد بنابر احتياط حرام است اسم خداوند متعال را به هر زبانى نوشته شـده باشد, مس نمايد.
و بهتر آن است كه اسم مبارك پيغمبر و امام و حضرت زهرا (ع ) را هم مس ننمايد.
مساله ٣٢٦ - اگر پيش از وقت نماز به قصد اينكه با طهارت باشد, وضو بگيرد يا غسل كند صحيح است , و نزديك وقت نماز هم اگر به قصدمهيا بودن براى نماز وضو بگيرد اشكال ندارد ولكن نيت واجب نكند.
مـسـالـه ٣٢٧ - كـسى كه يقين دارد وقت داخل شده , اگر نيت وضوى واجب كند و بعد از وضو بفهمد وقت داخل نشده , وضوى او صحيح است .
مـسـالـه ٣٢٨ - مـسـتحب است انسان براى نماز ميت و زيارت اهل قبور و رفتن به مسجد و حرم امامان (ع ) و براى همراه داشتن قرآن وخواندن و نوشتن آن , و مس حاشيه قرآن , و براى خوابيدن وضـو بـگـيـرد و نيز مستحب است كسى كه وضو دارد دوباره وضو بگيرد, و اگربراى يكى از اين كـارها وضو بگيرد هر كارى را كه بايد با وضو انجام داد مى تواند بجا آورد, مثلا مى تواند با آن وضو نماز بخواند.
چيزهائى كه وضو را باطل مى كند
مساله ٣٢٩ - هفت چيز وضو را باطل مى كند: اول : بول .
دوم : غائط.
سوم : باد معده و روده كه از مخرج غائط خارج شود.
چـهارم : خوابى كه بواسطه آن چشم نبيند و گوش نشنود, ولى اگر چشم نبيند و گوش بشنود وضو باطل نمى شود.
پنجم : چيزهائى كه عقل را از بين مى برد: مانند ديوانگى و مستى و بى هوشى .
ششم : استحاضه زنان كه بعدا گفته مى شود.
هفتم : كارى كه براى آن بايد غسل كرد مانند جنابت .
احكام وضوى جبيره
چيزى كه با آن زخم و شكسته را مى بندند و دوائى كه روى زخم و مانند آن مى گذارند جبيره ناميده مى شود.
مساله ٣٣٠ - اگر در يكى از جاهاى وضو زخم يا دمل يا شكستگى باشد, چنانچه روى آن باز است و آب براى آن ضرر ندارد بايد به طورمعمول وضو گرفت .
مـسـالـه ٣٣١ - اگـر زخـم يا دمل يا شكستگى در صورت و دستها است و روى آن باز است و آب ريـخـتـن روى آن ضـرر دارد, بـايد اطراف زخم را به طورى كه در وضو گفته شد از بالا به پائين بشويد.
مـسـالـه ٣٣٢ - اگـر زخم يا دمل يا شكستگى در جلوى سر يا روى پاها است و روى آن باز است , چـنـانـچه نتواند آن را مسح كند, به اين معنى كه زخم تمام محل مسح را گرفته باشد و يا آنكه از مسح جاهاى سالم نيز متمكن نباشد, در اين صورت لازم است تيمم نمايد.
و بنابر احتياطوضو نيز گـرفـته و پارچه پاكى روى آن بگذارند, و روى پارچه را با ترى آب وضو كه در دست مانده مسح كند.
مساله ٣٣٣ - اگر روى دمل يا زخم يا شكستگى بسته باشد.
چنانچه بازكردن آن ممكن است و آب هم براى آن ضرر ندارد, بايد باز كند ووضو بگيرد, چه زخم و مانند آن در صورت و دستها باشد, يا جلوى سر و روى پاها باشد.
مـسـالـه ٣٣٤ - اگر زخم يا دمل يا شكستگى كه بسته است در صورت يا دستها باشد چنانچه باز كـردن و ريـخـتن آب روى آن ضرر دارد, بايدمقدارى را كه متمكن است از اطراف شسته و روى جبيره را مسح نمايد.
مساله ٣٣٥ - اگر نمى شود روى زخم را بازكرد ولى زخم و چيزى كه روى آن گذاشته شده پاك اسـت و رسـانيدن آب به زخم ممكن است وضرر هم ندارد, بايد آب را به روى زخم از بالا به پائين بـرسـانـد, واگـر زخـم يا چيزى كه روى آن گذاشته شده نجس است , چنانچه آب كشيدن آن و رساندن آب به روى زخم ممكن باشد بايد آن را آب بكشد و موقع وضو آب را به زخم برساند, و در صـورتـى كـه آب براى زخم ضررندارد ولى رساندن آب به روى زخم ممكن نيست , يا زخم نجس است و نمى شود آن را آب كشيد, بايد تيمم بنمايد.
مـسـالـه ٣٣٦ - اگر جبيره تمام صورت يا تمام يكى از دستها يا تمام هر دو دست را گرفته باشد, بنابر احتياط بايد تيمم نمايد و وضوى جبيره اى نيز بگيرد.
مساله ٣٣٧ - لازم نيست جبيره از جنس چيزهائى باشد كه نماز در او جايز است , بلكه اگر از حرير يا از اجزاء حيوانى كه خوردن گوشت آن جايز نيست بوده باشد مسح بر آن نيز جايز است , و لكن در صورت امكان آن را براى نماز بردارد.
مـسـالـه ٣٣٨ - كسى كه در كف دست و انگشتها جبيره دارد و در موقع وضو دست ترى روى آن كشيده است , بايد سر و پاها را با همان رطوبت مسح كند.
مساله ٣٣٩ - اگر جبيره تمام پهناى روى پا را گرفته ولى مقدارى از طرف انگشتان و مقدارى از طـرف بـالاى پـا باز است , بايد جاهائى كه بازاست روى پا را و جائى كه جبيره است روى جبيره را مسح كند.
مساله ٣٤٠ - اگر در صورت يا دستها چند جبيره باشد, بايد بين آنها را بشويد, و اگر جبيره ها در سـر يا روى پاها باشد, بايد بين آنها را مسح كند, و در جاهائى كه جبيره است بايد به دستور جبيره عمل نمايد.
مساله ٣٤١ - اگر جبيره بيشتر از معمول اطراف زخم را گرفته و برداشتن آن ممكن نيست , بايد تيمم نمايد مگر آنكه جبيره در مواضع تيمم باشد كه در اين صورت لازم است وضو بگيرد, و در هر دو صـورت اگـر بـرداشـتـن جبيره ممكن است بايد جبيره را بردارد, پس اگر زخم درصورت و دستها است اطراف آن را بشويد, و اگر در سر يا روى پاها است اطراف آن را مسح كند و براى جاى زخم به دستور جبيره عمل نمايد.
مساله ٣٤٢ - اگر در جاى وضو زخم و جراحت و شكستگى نيست , ولى به جهت ديگرى آب براى آن ضرر دارد, بايد تيمم كند.
مـسـاله ٣٤٣ - اگر جائى از اعضاء وضو را رگ زده است و نمى تواند آن را آب بكشد يا آب براى آن ضرر دارد, لازم است تيمم نمايد.
مـساله ٣٤٤ - اگر در جاى وضو يا غسل چيزى چسبيده است كه برداشتن آن ممكن نيست , يا به قدرى مشقت دارد كه نمى شود تحمل كردوظيفه اش تيمم است مگر در صورتى كه در جاى تيمم هم چسبيده باشد, بلى اگر آن چيزى كه چسبيده دوا باشد حكم جبيره را دارد.
مـسـاله ٣٤٥ - غسل جبيره اى مثل وضوى جبيره اى است , ولى بايد آن را ترتيبى بجاآورند, و اگر ارتـمـاسـى انـجام دهند باطل است , و اظهر اين است كه اگر در بدن زخم يا دمل باشد بين غسل جـبـيـره اى و تـيـمـم مـخير است و اما اگر در بدن شكستگى باشد بايد غسل جبيره اى نموده و روى جبيره را مسح كند, و در صورتى كه مسح روى جبيره ممكن نباشد يا اينكه محل شكسته باز باشد لازم است تيمم كند.
مـسـالـه ٣٤٦ - كـسـى كـه وظيفه او تيمم است اگر در بعضى از جاهاى تيمم او زخم يا دمل يا شكستگى باشد, بايد به دستور وضوى جبيره اى ,تيمم جبيره اى نمايد.
مساله ٣٤٧ - كسى كه بايد با وضو يا غسل جبيره اى نماز بخواند, چنانچه بداند كه تا آخر وقت عذر او بـرطرف نمى شود, مى تواند در اول وقت نماز بخواند, ولى اگر اميد دارد كه تا آخر وقت عذر او برطرف شود, بهتر آن است كه صبر كند, و چنانچه عذر او برطرف نشد در آخروقت نماز را با وضو يا غسل جبيره اى بجا آورد.
ولى در صورتى كه اول وقت نماز را خواند و تا آخر وقت عذرش برطرف شد, لازم است وضوگرفته يا غسل كرده و نماز را اعاده نمايد.
مـساله ٣٤٨ - اگر انسان براى مرضى كه در چشم او است موى چشم خود را بچسباند, بايد تيمم نمايد.
مساله ٣٤٩ - كسى كه نمى داند وظيفه اش تيمم است يا وضوى جبيره اى , بنابر احتياط واجب بايد هر دو را بجا آورد.
مـسـاله ٣٥٠ - نمازهائى را كه انسان با وضوى جبيره اى خوانده و تا آخر وقت عذرش مستمر بوده صحيح است , و مى تواند با آن وضونمازهاى بعدى را نيز بجا آورد.

غسلهاى واجب
غسلهاى واجب هفت است : اول : غسل جنابت .
دوم : غسل حيض .
سوم : غسل نفاس .
چهارم : غسل استحاضه .
پنجم : غسل مس ميت .
ششم : غسل ميت .
هفتم : غسلى كه بواسطه نذر و قسم و مانند اينها واجب مى شود.
احكام جنابت
مـسـاله ٣٥١ - به دو چيز انسان جنب مى شود: اول جماع .
دوم بيرون آمدنى منى , در خواب باشد يا بيدارى , كم باشد يا زياد, با شهوت باشد يا بى شهوت , با اختيار باشد يا بى اختيار.
مـسـالـه ٣٥٢ - اگـر رطوبتى از انسان خارج شود و نداند منى است يا بول يا غير اينها, چنانچه با شهوت وجستن بيرون آمده , آن رطوبت حكم منى را دارد, و در غير اين صورت حكم منى را ندارد ولى در مريض لازم نيست آن رطوبت , با جستن بيرون آمده باشد, بلكه اگر با شهوت بيرون آيد در حكم منى است .
مساله ٣٥٣ - اگر از مردى كه مريض نيست آبى بيرون آيد كه با جستن يا با شهوت نباشد, چنانچه پـيـش از بيرون آمدن آب , وضو داشته مى تواند به همان وضو اكتفا كند, و اگر وضو نداشته كافى است فقط وضو بگيرد, و غسل بر او لازم نيست .
مـسـالـه ٣٥٤ - مـستحب است انسان بعد از بيرون آمدن منى بول كند, و اگر بول نكند و بعد از غسل رطوبتى از او بيرون آيد, كه نداند منى است يا رطوبت ديگر, حكم منى را دارد.
مـساله ٣٥٥ - اگر انسان با زن جماع كند و به اندازه ختنه گاه يا بيشتر داخل شود, در قبل باشد يا در دبر, بالغ باشند يا نا بالغ , اگرچه منى بيرون نيايد هر دو جنب مى شوند.
مساله ٣٥٦ - اگر شك كند كه به مقدار ختنه گاه داخل شده يا نه غسل بر او واجب نيست .
مـساله ٣٥٧ - اگر نعوذ باللّه حيوانى را وطى كند, يعنى با او نزديكى نمايد و منى از او بيرون آيد, غسل تنها كافى است , و اگر منى بيرون نيايد,چنانچه پيش از وطى وضو داشته باز هم غسل تنها كـافى است , و اگر وضو نداشته احتياط واجب آن است كه غسل كند و وضو هم بگيرد.
وهمچنين است حكم در وطى مرد.
مـسـالـه ٣٥٨ - اگر منى از جاى خود حركت كند و بيرون نيايد, يا انسان شك كند كه منى از او بيرون آمده يا نه , غسل بر او واجب نيست .
مـساله ٣٥٩ - كسى كه نمى تواند غسل كند ولى تيمم برايش ممكن است , بعد از داخل شدن وقت نماز هم مى تواند با عيال خود نزديكى كند.
مـساله ٣٦٠ - اگر در لباس خود منى ببيند و بداند كه از خود او است و براى آن غسل نكرده , بايد غـسل كند, و نمازهائى را كه يقين دارد بعد ازبيرون آمدن منى خوانده قضا كند, ولى نمازهائى را كه احتمال مى دهد, پيش از بيرون آمدن آن منى خوانده لازم نيست قضا نمايد.
چيزهائى كه بر جنب حرام است
مساله ٣٦١ - پنج چيز بر جنب حرام است : اول - رساندن جائى از بدن خود به خط قرآن , يا به اسم خدا و پيغمبران و امامان (ع ), به طورى كه در وضو گفته شد.
دوم - رفـتـن در مـسجد الحرام و مسجد پيغمبر (ص ) اگرچه از يك در داخل و از در ديگر خارج شود.
سـوم - توقف در مساجد ديگر, و همچنين بنابر احتياط واجب در حرم امامان (ع ), ولى اگر از يك در مسجد داخل و از در ديگر خارج شود,مانعى ندارد.
چهارم - گذاشتن چيزى در مسجد يا داخل شدن در آن براى برداشتن چيزى .
پـنـجـم - خواندن هر يك از آيات سجده واجب و آن در چهار سوره است : اول سوره سى و دوم قرآن ( الم تنزيل ).
دوم سوره چهل و يكم ( حم سجده ).
سوم سوره پنجاه و سوم ( والنجم ).
چهارم سوره نود و ششم ( اقرا ).
چيزهائى كه بر جنب مكروه است
مساله ٣٦٢ - نه چيز بر جنب مكروه است :
اول و دوم : خوردن و آشاميدن , ولى اگر وضو بگيرد يا دستها را بشويد مكروه نيست .
سوم : خواندن بيشتر از هفت آيه از قرآن كه سجده واجب ندارد.
چهارم : رساندن جائى از بدن به جلد و حاشيه و بين خطهاى قرآن .
پنجم : همراه داشتن قرآن .
ششم : خوابيدن .
ولى اگر وضو بگيرد يا بواسطه نداشتن آب , بدل از غسل تيمم كند مكروه نيست .
هفتم : خضاب كردن به حنا و مانند آن .
هشتم : ماليدن روغن به بدن .
نهم : جماع كردن بعد از آنكه محتلم شده يعنى در خواب منى از او بيرون آمده است .
غسل جنابت
مـسـالـه ٣٦٣ - غـسل جنابت به خودى خود مستحب است و براى خواندن نماز واجب و مانند آن واجـب مـى شـود.
ولـى براى نماز ميت و سجده شكر و سجده هاى واجب قرآن , غسل جنابت لازم نيست .
مساله ٣٦٤ - لازم نيست در وقت غسل , نيت كند كه غسل واجب يا مستحب مى كنم , و اگر فق ط به قصد قربت يعنى براى انجام فرمان خداوند عالم غسل كند كافى است .
مـسـالـه ٣٦٥ - اگر يقين كند وقت نماز شده و نيت غسل واجب كند بعد معلوم شود كه پيش از وقت غسل كرده , غسل او صحيح است .
مساله ٣٦٦ - غسل را چه واجب وچه مستحب به دو قسم مى شود انجام داد: ترتيبى و ارتماسى .
غسل ترتيبى :
مـسـالـه ٣٦٧ - در غسل ترتيبى بايد به نيت غسل , اول سر و گردن , بعد بدن را بشويد و بهتر آن اسـت كـه اول طـرف راست , بعد طرف چپ بدن را بشويد, و با حركت دادن اعضاء بدن زير آب به قصد غسل ترتيبى غسل محقق نمى شود, و اگر عمدا يا از روى فراموشى يا بواسطه ندانستن مساله بدن را قبل از سر بشويد, غسل او باطل است .
۳

مـساله ٣٦٨ - در صورتى كه بدن را قبل از سر بشويد, لازم نيست غسل را اعاده كند بلكه چنانچه بدن را دوباره بشويد, غسل او صحيح خواهد شد.
مـساله ٣٦٩ - براى آنكه يقين كند هر دو قسمت يعنى سر و گردن و طرف راست و چپ را كاملا غسل داده , بايد هر قسمتى را كه مى شويدمقدارى از قسمت ديگر را هم با آن قسمت بشويد.
مـسـالـه ٣٧٠ - اگـر بـعد از غسل بفهمد جائى از بدن را نشسته و نداند كجاى بدن است , دوباره شستن سر لازم نيست و فقط هر جائى را از بدن كه احتمال مى دهد نشسته بايد بشويد.
مساله ٣٧١ - اگر بعد از غسل بفهمد مقدارى از بدن را نشسته , چنانچه از طرف چپ باشد شستن همان مقدار كافى است .
و اگر از طرف راست باشد احتياط مستحب آن است كه بعد از شستن آن مقدار, دوباره طرف چپ را بشويد.
و اگر از سر و گردن باشد بايد بعد از شستن آن مقدار, دوباره طرف راست و طرف چپ را بشويد.
مـساله ٣٧٢ - اگر پيش از تمام شدن غسل , در شستن مقدارى از طرف چپ يا طرف راست شك كـند, لازم است كه آن مقدار را بشويد و اگردر شستن مقدارى از سر و گردن شك كند, بايد به شك خود اعتنا نكند.
غسل ارتماسى :
مـسـاله ٣٧٣ - در غسل ارتماسى بايد در يك آن آب تمام بدن را فرا بگيرد, پس اگر به نيت غسل ارتماسى در آب فرو رود, چنانچه پاى اوروى زمين باشد بايد از زمين بلند كند.
مساله ٣٧٤ - در غسل ارتماسى بنابر احتياط واجب بايد موقعى نيت كند كه مقدارى از بدن بيرون آب باشد.
مساله ٣٧٥ - اگر بعد از غسل ارتماسى بفهمد كه به مقدارى از بدن آب نرسيده , جاى آن را بداند يا نداند, بايد دوباره غسل كند.
مـسـاله ٣٧٦ - اگر براى غسل ترتيبى وقت ندارد و براى ارتماسى وقت دارد, بايد غسل ارتماسى كند.
مـسـالـه ٣٧٧ - كـسى كه روزه اى گرفته كه واجب معين است , يا براى حج يا عمره احرام بسته , نمى تواند غسل ارتماسى كند, ولى اگر از روى فراموشى غسل ارتماسى كند غسلش صحيح است .
احكام غسل كردن
مـساله ٣٧٨ - در غسل ارتماسى يا ترتيبى پاك بودن تمام بدن پيش از غسل لازم نيست بلكه اگر به فرو رفتن در آب يا ريختن آب به قصدغسل , بدن پاك شود غسل محقق مى شود.
مـسـالـه ٣٧٩ - كـسى كه از حرام جنب شده و بخواهد با آب گرم غسل كند عرق مى كند, مانعى ندارد.
مـسـاله ٣٨٠ - اگر در غسل به اندازه سرموئى از بدن نشسته بماند, غسل باطل است ولى شستن مثل توى گوش و بينى و هرچه از باطن شمرده مى شود, واجب نيست .
مساله ٣٨١ - جائى را كه شك دارد از ظاهر بدن است يا از باطن آن , چنانچه قبلا از ظاهر بوده بايد بشويد و الا واجب نيست .
مـسـاله ٣٨٢ - اگر سوراخ جاى گوشواره و مانند آن به قدرى گشاد باشد كه داخل آن از ظاهر شمرده شود, بايد آن را شست و گرنه شستن آن لازم نيست .
مـسـالـه ٣٨٣ - چـيزى را كه مانع رسيدن آب به بدن است بايد برطرف كند, و اگر پيش از آنكه يقين كند برطرف شده غسل نمايد غسل او باطل است .
مساله ٣٨٤ - اگر موقع غسل شك كند, چيزى كه مانع از رسيدن آب باشد در بدن او هست يا نه , بايد وارسى كند تا مطمئن شود كه مانعى نيست .
مساله ٣٨٥ - در غسل بايد موهاى كوتاهى را كه جزء بدن حساب مى شود بشويد, و شستن موهاى بلند واجب نيست , بلكه اگر آب راطورى به پوست برساند كه آنها تر نشود, غسل صحيح است ولى اگر رساندن آب به پوست , بدون شستن آنها ممكن نباشد, بايد آنها را بشويدكه آب به بدن برسد.
مـسـاله ٣٨٦ - تمام شرطهائى كه براى صحيح بودن وضو گفته شد: مثل پاك بودن آب و غصبى نـبـودن آن , در صحيح بودن غسل هم شرطاست , ولى در غسل لازم نيست بدن را از بالا به پائين بـشـويد, و نيز در غسل ترتيبى لازم نيست بعد از شستن سر و گردن فورا بدن را بشويدپس اگر بعد از شستن سر و گردن صبر كند و بعد از مدتى طرف راست و چپ را بشويد اشكال ندارد, بلكه لازم نـيـست تمام سر و گردن يا بدن را يك مرتبه بشويد پس جايز است مثلا سر را شسته و بعد از مـدتى گردن را بشويد ولى كسى كه نمى تواند از بيرون آمدن بول و غائطخوددارى كند, اگر به انـدازه اى كه غسل كند و نماز بخواند, بول و غائط از او بيرون نمى آيد, بايد فورا غسل كند و بعد از غسل هم فورا نمازبخواند.
مـساله ٣٨٧ - كسى كه پول حمامى را بدون اينكه بداند حمامى راضى است بخواهد نسيه بگذارد, اگرچه بعد حمامى را راضى كند, غسل اوباطل است .
مـسـالـه ٣٨٨ - اگـر حـمـامى راضى باشد كه پول حمام نسيه بماند ولى كسى كه غسل مى كند قصدش اين باشد كه طلب او را ندهد, يا از مال حرام بدهد غسل او باطل است .
مـساله ٣٨٩ - اگر پولى را كه خمس آن را نداده به حمامى بدهد, اگرچه مرتكب حرام شده ولى ظاهر اين است كه غسل او صحيح باشد وذمه اش به مستحقين خمس مشغول مى شود.
مـسـاله ٣٩٠ - اگر مخرج غائط را در آب خزينه تطهير كند و پيش از غسل شك كند كه چون در خزينه تطهير كرده حمامى به غسل كردن اوراضى است يا نه , غسل او باطل است , مگر اينكه پيش از غسل حمامى را راضى كند.
مساله ٣٩١ - اگر شك كند كه غسل كرده يا نه , بايد غسل كند, ولى اگر بعد از غسل شك كند كه غـسـل او درسـت بوده يا نه , در صورتى كه احتمال بدهد كه وقت غسل ملتفت بوده و صحيح بجا آورده لازم نيست دوباره غسل نمايد.
مـسـاله ٣٩٢ - اگر در بين غسل , حدث اصغر از او سر زند مثلا بول كند, بايد غسل را تمام كرده و وضو هم بگيرد.
مساله ٣٩٣ - اگر از جهت ضيق وقت وظيفه مكلف تيمم بوده ولى به خيال اينكه به اندازه غسل و نماز وقت دارد غسل كند, غسل او صحيح است .
مـسـالـه ٣٩٤ - كسى كه جنب شده اگر شك كند غسل كرده يا نه , نمازهائى كه خوانده چنانچه احـتـمال بدهد كه وقت شروع به نماز ملتفت بوده صحيح است , ولى براى نمازهاى بعد بايد غسل كند.
و در صورتى كه بعد از نماز, حدث اصغر از او صادر شده باشد لازم است وضو هم بگيرد,واگر وقت باقى است نمازى را كه خوانده اعاده نمايد.
مـساله ٣٩٥ - كسى كه چند غسل بر او واجب است مى تواند به نيت همه آنها يك غسل بجا آورد, و اظهر اين است كه اگر يكى معين از آنها راقصد كند از بقيه كفايت مى كند.
مساله ٣٩٦ - اگر بر جائى از بدن , آيه قرآن يا اسم خداوند متعال نوشته شده باشد, چنانچه بخواهد وضو يا غسل را ترتيبى بجا آورد, بايدآب را طورى به بدن برساند كه دست او به نوشته نرسد.
مـساله ٣٩٧ - كسى كه غسل جنابت كرده نبايد براى نماز وضو بگيرد بلكه با غسلهاى ديگر واجب غير از غسل استحاضه متوسطه وغسلهاى مستحب كه در مساله ( ٦٥١ ) مى آيد نيز مى تواند بدون وضو نماز بخواند, اگرچه احتياط مستحب آن است كه وضو هم بگيرد.

استحاضه
يـكـى از خـونـهـائى كـه از زن خـارج مى شود خون استحاضه است , و زن را در موقع ديدن خون استحاضه , مستحاضه مى گويند.
مـساله ٣٩٨ - خون استحاضه در بيشتر اوقات زرد رنگ و سرد است و بدون فشار و سوزش بيرون مـى آيـد و غـليظ هم نيست , ولى ممكن است گاهى سياه يا سرخ و گرم و غليظ باشد و با فشار و سوزش بيرون آيد.
مساله ٣٩٩ - استحاضه سه قسم است : قليله و متوسطه و كثيره .
استحاضه قليله آن است كه خون فقط روى پنبه اى را كه زن داخل فرج مى نمايد آلوده كند و در آن فرو نرود.
استحاضه متوسطه آن است كه خون در پنبه فرو رود, اگرچه در يك گوشه آن باشد, ولى از پنبه به دستمالى كه معمولا زنها براى جلوگيرى از خون مى بندند, نرسد.
استحاضه كثيره آن است كه خون پنبه را فرا گرفته و به دستمال برسد.
احكام استحاضه
مساله ٤٠٠ - در استحاضه قليله بايد زن براى هر نماز يك وضو بگيرد, و بنابر احتياط پنبه را عوض كند و بايد ظاهر فرج را اگر خون به آن رسيده آب بكشد.
مـسـالـه ٤٠١ - در اسـتـحـاضـه متوسطه بايد زن براى نماز صبح غسل كند و تا صبح ديگر براى نمازهاى خود, كارهاى استحاضه قليله را كه درمساله پيش گفته شد انجام دهد.
و اگر عمدا يا از روى فـراموشى براى نماز صبح غسل نكند, بايد براى نماز ظهر و عصر غسل كند.
و اگر براى نماز ظهر و عصر غسل نكند بايد پيش از نماز مغرب و عشا غسل نمايد.
چه آنكه خون بيايد يا قطع شده باشد.
مـسـاله ٤٠٢ - در استحاضه كثيره علاوه بر كارهاى استحاضه متوسطه كه در مساله پيش گفته شد, بايد براى هر نماز بنابر احتياط دستمال راعوض كند, يا آب بكشد و يك غسل براى نماز ظهر و عـصر و يكى براى نماز مغرب و عشا بجا آورد و بين نماز ظهر و عصر فاصله نيندازد, واگر فاصله بيندازد بايد براى نماز عصر دوباره غسل كند, و نيز اگر بين نماز مغرب و عشا فاصله بيندازد بايد بـراى نـمـاز عـشا دوباره غسل نمايد واظهر اين است كه در استحاضه كثيره غسل از وضو كفايت مى كند.
مـسـاله ٤٠٣ - اگر خون استحاضه پيش از وقت نماز هم بيايد, چنانچه زن براى آن خون , وضو يا غسل بجا نياورده باشد, بايد در موقع نمازوضو يا غسل بجا آورد.
مساله ٤٠٤ - مستحاضه متوسطه كه بايد وضو بگيرد و غسل كند, هركدام را اول بجا آورد صحيح است , ولى بهتر آن است كه اول وضوبگيرد.
و مستحاضه كثيره اگر بخواهد وضو بگيرد بايد قبل از غسل وضو بگيرد.
مـساله ٤٠٥ - اگر استحاضه قليله زن بعد از نماز صبح متوسطه شود بايد براى نماز ظهر و عصر غسل كند, و اگر بعد از نماز ظهر و عصرمتوسطه شود بايد براى نماز مغرب و عشاء غسل نمايد.
مساله ٤٠٦ - اگر استحاضه قليله يا متوسطه زن بعد از نماز صبح كثيره شود بايد براى نماز ظهر و عـصـر يـك غسل و براى نماز مغرب و عشاغسل ديگرى بجا آورد, و اگر بعد از نماز ظهر و عصر كثيره شود بايد براى نماز مغرب و عشا غسل نمايد.
مساله ٤٠٧ - مستحاضه كثيره يا متوسطه اگر پيش از داخل شدن وقت نماز براى نماز غسل كند, غـسـل او بـاطـل اسـت , ولـى نزديك اذان صبح جايز است به قصد رجاء غسل نموده و نماز شب را بخواند, ولى بعد از طلوع فجر براى نماز صبح بايد غسل را اعاده نمايد.
مـساله ٤٠٨ - زن مستحاضه براى هر نمازى - غير از نماز يوميه كه حكم آن گذشت - چه واجب بـاشد چه مستحب , بايد وضو بگيرد, و اگراستحاضه كثيره باشد براى هر نماز غسل لازم است , اما بـراى خواندن نماز احتياط و سجده فراموش شده و تشهد فراموش شده و سجده سهو, اگر آنها را بعد از نماز فورا بجا آورد, لازم نيست كارهاى استحاضه را انجام دهد.
مـسـاله ٤٠٩ - زن مستحاضه بعد از آنكه خونش قطع شد, فقط براى نماز اولى كه مى خواند, بايد كارهاى استحاضه را انجام دهد و براى نمازهاى بعد لازم نيست .
مـسـالـه ٤١٠ - اگر زن نداند استحاضه او چه قسم است , موقعى كه مى خواهد نماز بخواند, بنابر احـتـيـاط بـايد مقدارى پنبه داخل فرج نمايد وكمى صبر كند و بيرون آورد و بعد از آنكه فهميد اسـتـحـاضـه او كـدام يـك از آن سـه قـسـم است كارهائى را كه براى آن قسم دستور داده شده انـجام دهد, ولى اگر بداند تا وقتى كه مى خواهد نماز بخواند استحاضه او تغيير نمى كند, پيش از داخل شدن وقت هم مى تواند خود را وارسى كند.
مساله ٤١١ - زن مستحاضه اگر پيش از آنكه خود را وارسى كند, مشغول نماز شود, چنانچه قصد قربت داشته و به وظيفه خود عمل كرده مثلا استحاضه اش قليله بوده و به وظيفه استحاضه قليله عمل نموده , نماز او صحيح است , و اگر قصد قربت نداشته يا عمل او مطابق وظيفه اش نبوده مثل آنكه استحاضه او متوسطه بوده و به وظيفه قليله رفتار كرده , نماز او باطل است .
مـسـاله ٤١٢ - زن مستحاضه اگر نتواند خود را وارسى نمايد, بايد به آنچه مسلما وظيفه او است عـمـل كند, مثلا اگر نمى داند استحاضه او قليله است يا متوسطه بايد كارهاى استحاضه قليله را انـجام دهد, و اگر نمى داند متوسطه است يا كثيره بايد كارهاى استحاضه متوسطه را انجام دهد, ولى اگر بداند سابقا كدام يك از آن سه قسم بوده , بايد به وظيفه همان قسم رفتار نمايد.
مساله ٤١٣ - اگر خون استحاضه در اول ظهورش در باطن باشد و بيرون نيايد, وضو يا غسل را كه زن داشته باطل نمى كند, و اگر بيرون بيايد هر چند كم باشد وضو و غسل را باطل مى كند.
مـساله ٤١٤ - زن مستحاضه كه بعد از وضو يا غسل يا در اثناء آنها خون ديده , اگر بعد از نماز خود را وارسـى كـنـد و خون نبيند, چنانچه وقت وسعت داشته باشد بنابر احتياط, لازم است بر حسب وظيفه اش وضو گرفته يا غسل نمايد و آن نماز را اعاده كند اگرچه بداند دوباره خون مى آيد.
مـسـالـه ٤١٥ - زن مستحاضه اگر بداند از وقتى كه مشغول وضو يا غسل شده خونى از او بيرون نيامده , مى تواند خواندن نماز را تا وقتى كه مى داند پاك مى ماند تاخير بيندازد.
مساله ٤١٦ - اگر مستحاضه بداند كه پيش از گذشتن وقت نماز به كلى پاك مى شود, يا به اندازه خواندن نماز خون بند مى آيد, بايد صبر كند ونماز را در وقتى كه پاك است بخواند.
مساله ٤١٧ - اگر بعد از وضو و غسل , خون در ظاهر قطع شود و مستحاضه بداند كه اگر نماز را تاخير بيندازد, به مقدارى كه وضو و غسل ونماز را بجا آورد به كلى پاك مى شود, بايد نماز را تاخير بـيـنـدازد و موقعى كه به كلى پاك شد وضو و غسل را بجا آورد و نماز را بخواند, و اگرموقعى كه خـون در ظاهر قطع شود وقت نماز تنگ باشد, لازم نيست وضو و غسل را دوباره بجا آورد, بلكه با وضو و غسلى كه دارد مى تواندنماز بخواند.
مـسـاله ٤١٨ - مستحاضه كثيره و متوسطه وقتى كه به كلى از خون پاك شد بايد غسل كند, ولى اگـر بـدانـد از وقتى كه براى نماز پيش مشغول غسل شده ديگر خون نيامده , لازم نيست دوباره غسل نمايد.
مـساله ٤١٩ - مستحاضه قليله بعد از وضو, و مستحاضه متوسطه بعد از غسل و وضو, و مستحاضه كثيره بعد از غسل بايد فورا مشغول نمازشود, ولى گفتن اذان و اقامه قبل از نماز اشكال ندارد, و در نماز هم مى تواند كارهاى مستحب مثل قنوت و غير آن را بجا آورد.
مساله ٤٢٠ - زن مستحاضه اگر بين وظيفه اى كه دارد از وضو يا غسل و نماز فاصله بيندازد, بايد مطابق وظيفه اش دوباره وضو گرفته ياغسل كند و بلا فاصله مشغول نماز شود.
مـسـالـه ٤٢١ - اگر خون استحاضه زن جريان دارد و قطع نمى شود, چنانچه براى او ضرر ندارد, بنابر احتياط لازم بعد از غسل از بيرون آمدن خون جلوگيرى نمايد, و چنانچه كوتاهى كند و خون بيرون آيد, دوباره غسل كند, و اگر نماز هم خوانده دوباره بخواند.
مـسـالـه ٤٢٢ - اگر در موقع غسل , خون قطع نشود غسل صحيح است , ولى اگر در بين غسل يا بـعـد از آن استحاضه متوسطه كثيره شود, لازم است كه غسل را از سر بگيرد.
و اگر در بين غسل استحاضه كثيره يا بعد از آن كثيره متوسطه شود لازم نيست غسل را اعاده كرده ولى وضوبگيرد.
مساله ٤٢٣ - احتياط مستحب آن است كه زن مستحاضه در تمام روزى كه روزه است , به مقدارى كه مى تواند, از بيرون آمدن خون جلوگيرى كند.
مساله ٤٢٤ - بنابر احتياط روزه زن مستحاضه كثيره , در صورتى صحيح است كه غسل نماز مغرب و عـشـاى شبى كه مى خواهد فرداى آن راروزه بگيرد بجا آورد.
و نيز در روز غسلهائى را كه براى نمازهاى روز واجب است انجام دهد, ولى اگر مستحاضه متوسطه باشد بعيد نيست كه در صحت روزه اش غسل شرط نباشد.
مساله ٤٢٥ - اگر بعد از نماز عصر,مستحاضه شود وتاغروب غسل نكند روزه او صحيح است .
مساله ٤٢٦ - اگر استحاضه قليله زن پيش از نماز, متوسطه يا كثيره شود بايد كارهاى متوسطه يا كـثـيـره را كه گفته شد انجام دهد, و اگراستحاضه متوسطه كثيره شود بايد كارهاى استحاضه كـثيره را انجام دهد, و چنانچه براى استحاضه متوسطه غسل كرده باشد فائده ندارد وبايد دوباره براى كثيره غسل كند, و در اين صورت قبل از غسل يا بعد از آن وضو نيز لازم نيست .
مـسـالـه ٤٢٧ - اگـر در بين نماز, استحاضه متوسطه زن كثيره شود, بايد نماز را بشكند و براى اسـتحاضه كثيره غسل كند و كارهاى ديگر آن راانجام دهد و همان نماز را بخواند, و بنابر احتياط قبل از غسل وضو بگيرد, و اگر براى غسل وقت ندارد وضو گرفته و عوض غسل تيمم كند, واگر براى تيمم نيز وقت ندارد, بنابر احتياط نماز را نشكند و به همان حال تمام كند, ولى لازم است در خارج وقت قضا نمايد, و همچنين است اگردر بين نماز, استحاضه قليله او متوسطه يا كثيره شود.
ولكن غسل استحاضه متوسطه كفايت از وضو نمى كند چنانكه گذشت .
مـساله ٤٢٨ - اگر در بين نماز خون بند بيايد و مستحاضه نداند كه در باطن هم قطع شده يا نه , چـنـانـچه بعد از نماز بفهمد به كلى قطع شده بوده ,و وقت وسعت اين را داشته باشد كه در حال پـاكـى نـمـاز را دوبـاره بـخواند لازم است بر حسب وظيفه اش وضو گرفته يا غسل نمايد و نماز رادوباره بجا آورد.
مـساله ٤٢٩ - اگر استحاضه كثيره زن , متوسطه شود, بايد براى نمازهاى بعدى عمل متوسطه را بـجـا آورد, مـثـلا اگر پيش از نماز ظهر استحاضه كثيره متوسطه شود, بايد براى نماز ظهر وضو گـرفـتـه و غـسـل كـنـد, و براى نماز عصر و مغرب و عشا فقط وضو بگيرد.
ولى اگر براى نماز ظهرغسل نكند و فقط به مقدار نماز عصر وقت داشته باشد بايد براى نماز عصر غسل نمايد, و اگر براى نماز عصر هم غسل نكند بايد براى نمازمغرب غسل كند, و اگر براى آن هم غسل نكند و فق ط به مقدار نماز عشا وقت داشته باشد بايد براى نماز عشا غسل نمايد.
مـسـالـه ٤٣٠ - اگر پيش از هر نماز خون مستحاضه كثيره قطع شود و دوباره بيايد بنابر احتياط براى هر نماز بايد يك غسل بجا آورد.
مـسـالـه ٤٣١ - اگـر استحاضه كثيره قليله شود, بايد براى نماز اول عمل كثيره و براى نمازهاى بعدى عمل قليله را انجام دهد.
و نيز اگراستحاضه متوسطه قليله شود, بايد براى نماز اول , عمل متوسطه و براى نمازهاى بعدى عمل قليله را بجا آورد.
مـسـاله ٤٣٢ - اگر مستحاضه يكى از كارهائى را كه بر او واجب مى باشد ترك كند, نمازش باطل است .
مـسـاله ٤٣٣ - مستحاضه كه براى نماز وضو گرفته يا غسل كرده بنابر احتياط نمى تواند در حال اختيار جائى از بدن خود را به خط قرآن برساند, و در حال اضطرار جايز است ولى بنابر احتياط بايد وضو بگيرد.
مساله ٤٣٤ - مستحاضه اى كه غسلهاى واجب خود را بجا آورده رفتن او در مسجد و توقف در آن و خـواندن آيه اى كه سجده واجب دارد ونزديكى شوهر با او حلال است اگرچه كارهاى ديگرى را كـه بـراى نماز انجام مى داد مثل عوض كردن پنبه و دستمال , انجام نداده باشد.
و بعيدنيست كه اين كارها بدون غسل نيز جايز باشد اگرچه احتياط مستحب در ترك است .
مساله ٤٣٥ - اگر زن در استحاضه كثيره يا متوسطه بخواهد پيش از وقت نماز آيه اى را كه سجده واجـب دارد بـخـوانـد, يـا مـسـجد برود, بنابراحتياط مستحب غسل نمايد, و همچنين است اگر شوهرش بخواهد با او نزديكى كند.
مساله ٤٣٦ - نماز آيات بر مستحاضه واجب است , و بايد براى نماز آيات وضو بگيرد, و در استحاضه كثيره بايد غسل نمايد و وضو لازم نيست .
مـساله ٤٣٧ - چنانچه در وقت نماز يوميه نماز آيات بر مستحاضه واجب شود, اگرچه بخواهد هر دو را پشت سرهم بجا آورد, نمى تواند هر دورا با يك غسل و وضو بخواند.
مساله ٤٣٨ - اگر زن مستحاضه بخواهد نمازى را كه قضاى آن مضيق شده بخواند, بايد براى هر نماز, كارهائى را كه براى نماز اداء بر او واجب است بجا آورد.
مـسـاله ٤٣٩ - اگر زن بداند خونى كه از او خارج مى شود خون زخم نيست و شرعا حكم حيض و نـفاس را ندارد, بايد به دستور استحاضه عمل كند, بلكه اگر شك داشته باشد كه خون استحاضه است يا خونهاى ديگر, چنانچه نشانه آنها را نداشته باشد, بنابر احتياط واجب بايدكارهاى استحاضه را انجام دهد.

حيض
حـيـض , خـونـى است كه غالبا در هر ماه چند روزى از رحم زنها خارج مى شود, و زن را در موقع ديدن خون حيض حائض مى گويند.
مـسـاله ٤٤٠ - خون حيض در بيشتر اوقات , غليظ و گرم و رنگ آن سياه يا سرخ است و با فشار و كمى سوزش بيرون مى آيد.
مساله ٤٤١ - زنهائى كه سيده نيستند بعد از تمام شدن پنجاه سال , و نيز زنهاى سيده بعد از تمام شـدن پـنـجـاه سال تا تمام شدن شصت سال چنانچه با نشانه هاى حيض يا در روزهاى عادت خود خون ببينند احتياط كنند.
مـسـالـه ٤٤٢ - خونى كه دختر پيش از تمام شدن نه سال و زن بعد از يائسه شدن مى بيند حيض نيست .
مساله ٤٤٣ - زن حامله و زنى كه بچه شير مى دهد, ممكن است حيض ببيند.
مـسـالـه ٤٤٤ - دخترى كه نمى داند نه سالش تمام شده يا نه , اگر خونى ببيند اظهر آن است كه اگر داراى نشانه هاى حيض باشد حكم به حيض مى شود.
مساله ٤٤٥ - زنى كه شك دارد يائسه شده يا نه , اگر خونى ببيند و نداند حيض است يا نه , بايد بنا بگذارد كه يائسه نشده است .
مساله ٤٤٦ - مدت حيض كمتر از سه روز و بيشتر از ده روز نمى شود, و اگر مختصرى هم از سه روز كمتر باشد, حيض نيست .
مـسـالـه ٤٤٧ - بايد سه روز اول حيض پشت سر هم باشد, پس اگر مثلا دو روز خون ببيند و يك روز پاك شود و دوباره يك روز خون ببيندحيض نيست .
مساله ٤٤٨ - ابتداء حيض لازم است خون بيرون بيايد ولى لازم نيست در تمام سه روز خون بيرون بـيـايـد, بلكه اگر در فرج خون باشد كافى است , و چنانچه در بين سه روز مختصرى پاك شود به نحوى كه در بين زنها تماما يا بعضا متعارف است باز هم حيض است .
مـساله ٤٤٩ - لازم نيست شب اول و شب چهارم را خون ببيند, ولى بايد در شب دوم و سوم خون قـطـع نشود, پس اگر از اول صبح روز اول تاغروب روز سوم پشت سر هم خون بيايد و هيچ قطع نشود, حيض است , و همچنين است اگر در وسطهاى روز اول شروع شود و در همان موقع از روز چهارم قطع گردد.
مساله ٤٥٠ - اگر سه روز پشت سر هم نشانه هاى حيض يا روزهاى عادت خون ببيند و پاك شود, چـنانچه دوباره خونى كه داراى نشانه هاى حيض است يا در روزهاى عادت است ببيند, و روزهائى كه خون ديده و در وسط پاك بوده , روى هم از ده روز بيشتر نشود,روزهائى هم كه در وسط پاك بوده حيض است .
مـسـالـه ٤٥١ - اگـر خونى ببيند كه از سه روز بيشتر و از ده روز كمتر باشد و نداند خون دمل و زخم است يا خون حيض , نبايد آن را خون حيض قرار دهد.
مـساله ٤٥٢ - اگر خونى ببيند كه نداند خون زخم است يا حيض , بايد عبادتهاى خود را بجا آورد مگر اينكه حالت سابقه اش حيض باشد.
مساله ٤٥٣ - اگر خونى ببيند و شك كند كه خون حيض است يا استحاضه , چنانچه شرائط حيض را داشته باشد, بايد حيض قراردهد.
مساله ٤٥٤ - اگر خونى ببيند كه نداند خون حيض است يا بكارت , بايد خود را وارسى كند, يعنى مـقـدارى پنبه داخل فرج نمايد و كمى صبركند بعد بيرون آورد, پس اگر اطراف آن آلوده باشد, خون بكارت است , و اگر به همه آن رسيده , حيض مى باشد.
مـسـالـه ٤٥٥ - اگـر كـمـتر از سه روز خون ببيند و پاك شود و بعد سه روز خون در عادت يا با نشانه هاى حيض ببيند, خون دوم حيض است وخون اول اگرچه در روزهاى عادتش باشد, حيض نيست .
احكام حائض
مساله ٤٥٦ - چند چيز بر حائض حرام است : اول : عـبـادتـهـائى كـه مـانـنـد نـماز بايد با وضو يا غسل يا تيمم بجا آورده شود, ولى بجا آوردن عبادتهائى كه وضو و غسل و تيمم براى آنها لازم نيست , مانند نماز ميت , مانعى ندارد.
دوم : تمام چيزهائى كه بر جنب حرام است و در احكام جنابت گفته شد.
سوم : جماع كردن در فرج , كه هم براى مرد حرام است و هم براى زن , اگرچه به مقدار ختنه گاه داخـل شود و منى هم بيرون نيايد, بلكه احتياطواجب آن است كه مقدار كمتر از ختنه گاه را هم داخل نكند.
مـسـاله ٤٥٧ - جماع كردن در روزهائى هم كه حيض زن قطعى نيست ولى شرعا بايد براى خود حـيـض قرار دهد حرام است .
پس زنى كه بيشتر از ده روز خون مى بيند و بايد به دستورى كه بعدا گـفته مى شود روزهاى عادت خويشان خود را حيض قرار دهد, شوهرش نمى توانددر آن روزها با او نزديكى نمايد.
مـسـاله ٤٥٨ - اگر مرد با زن خود در حال حيض نزديكى كند لازم است استغفار كند, و احتياط مستحب آن است كه كفاره بدهد.
مـساله ٤٥٩ - غير نزديكى كردن با زن حائض , از ساير استمتاعات مانند بوسيدن و ملاعبه نمودن مانعى ندارد.
مـساله ٤٦٠ - كفاره نزديكى در حال حيض در قسمت اول آن , هيجده نخود طلاى سكه دار , ودر قسمت دوم , نه نخود , و در قسمت سوم ,چهار نخود و نيم است .
مثلا زنى كه شش روز خون حيض مى بيند, اگر شوهرش در شب يا روز اول و دوم با او جماع كند هيجده نخود طلا, و درشب يا روز سوم و چهارم نه نخود, و در شب يا روز پنجم و ششم چهار نخود و نيم بدهد.
مـساله ٤٦١ - اگر طلاى سكه دار ممكن نباشد, قيمت آن را بدهد, و اگر قيمت طلا در وقتى كه جـمـاع كرده با وقتى كه مى خواهد به فقير بدهدفرق كرده باشد, قيمت وقتى را كه مى خواهد به فقير بدهد حساب كند.
مساله ٤٦٢ - اگر كسى هم در قسمت اول و هم در قسمت دوم و هم در قسمت سوم حيض , با زن خود جماع كند, هر سه كفاره را كه روى هم سى و يك نخود و نيم مى شود بدهد.
مـسـاله ٤٦٣ - اگر با زن حائض چند مرتبه جماع كند, بهتر آن است كه براى هر جماع يك كفاره بدهد.
مساله ٤٦٤ - اگر مرد در حال جماع بفهمد زن حائض شده , بايد فورا از او جدا شود.
مساله ٤٦٥ - اگر مرد با زن حائض زنا كند يا با زن حائض نامحرمى به گمان اينكه عيال خودش است جماع نمايد كفاره واجب نمى شود.
مساله ٤٦٦ - كسى كه از روى نادانى يا فراموشى با زن در حال حيض نزديكى كند كفاره ندارد.
مـسـالـه ٤٦٧ - اگـر مـرد به اعتقاد اينكه زن حائض است با او نزديكى كند و بعدا معلوم شود كه حائض نبوده است كفاره ندارد.
مـساله ٤٦٨ - طلاق دادن زن در حال حيض , به طورى كه در احكام طلاق گفته مى شود باطل است .
مساله ٤٦٩ - اگر زن بگويد حائضم يا از حيض پاك شده ام , بايد حرف او را قبول كرد.
مساله ٤٧٠ - اگر زن در بين نماز حائض شود, نمازش باطل است .
مـسـاله ٤٧١ - اگر زن در بين نماز شك كند كه حائض شده يا نه , نماز او صحيح است , ولى اگر بعد از نماز بفهمد كه در بين نماز حائض شده ,نمازى كه خوانده باطل است .
مساله ٤٧٢ - بعد از آنكه زن از خون حيض پاك شد, واجب است براى نماز و عبادتهاى ديگرى كه بايد با وضو يا غسل يا تيمم بجا آورده شود, غسل كند.
و دستور آن مثل غسل جنابت است .
و بهتر آن است كه پيش از غسل يا بعد از غسل وضو هم بگيرد.
مـسـاله ٤٧٣ - بعد از آنكه زن از خون حيض پاك شد, اگرچه غسل نكرده باشد, طلاق او صحيح اسـت و شـوهـرش هم مى تواند با او جماع كند, و اولى اين است كه جماع پس از شستن فرج باشد, ولـى احتياط مستحب آن است كه پيش از غسل از جماع با او, خوددارى نمايد.
اماكارهاى ديگرى كه در وقت حيض بر او حرام بوده مانند توقف در مسجد و مس خط قرآن تا غسل نكند بر او حلال نمى شود.
مـساله ٤٧٤ - اگر آب براى وضو و غسل كافى نباشد و به اندازه اى باشد كه بتواند غسل كند, بايد غسل كند, و بهتر آن است كه بدل از وضوتيمم نمايد.
و اگر فقط براى وضو كافى باشد و به اندازه غـسل نباشد, بايد وضو بگيرد و عوض غسل تيمم نمايد.
و اگر براى هيچ يك از آنها آب ندارد, بايد دو تيمم كند, يكى بدل از غسل و ديگرى بدل از وضو.
مـسـاله ٤٧٥ - نمازهائى كه زن در حال حيض نخوانده قضا ندارد, ولى روزه هاى واجب را كه در حال حيض نگرفته بايد قضا نمايد.
مـسـالـه ٤٧٦ - هرگاه وقت نماز داخل شود و بداند يا احتمال دهد كه اگر نماز را تاخير بيندازد حائض مى شود, بايد فورا نماز بخواند.
مـسـالـه ٤٧٧ - اگر زن نماز را تاخير بيندازد و از اول وقت به اندازه خواندن يك نماز با تحصيل طـهارت از حدث بگذرد و حائض شود, قضاى آن نماز بر او واجب است , ولى در تند خواندن و كند خـوانـدن و چـيزهاى ديگر بايد ملاحظه حال خود را بكند, مثلا زنى كه مسافر نيست اگر دراول ظـهـر نـماز نخواند, قضاى آن در صورتى واجب مى شود كه به مقدار خواندن چهار ركعت نماز با تـحصيل طهارت از حدث از اول ظهر بگذردو حائض شود, و براى كسى كه مسافر است گذشتن وقت به مقدار خواندن دو ركعت با تحصيل طهارت كافى است .
مـسـاله ٤٧٨ - اگر زن در آخر وقت نماز, از خون پاك شود و به اندازه غسل و خواندن يك ركعت نماز يا بيشتر از يك ركعت وقت داشته باشدبايد نماز را بخواند, و اگر نخواند بايد قضاى آن را بجا آورد.
مـسـالـه ٤٧٩ - اگـر زن حـائض به اندازه غسل وقت ندارد ولى مى تواند با تيمم نماز را در وقت بـخـواند, احتياط واجب آن است كه آن نماز را باتيمم بخواند, ولى در صورتى كه نخواند قضا بر او واجـب نيست .
اما اگر گذشته از تنگى وقت , تكليفش تيمم است , مثل آنكه آب برايش ضرردارد, بايد تيمم كند و آن نماز را بخواند, و در صورتى كه نخواند لازم است قضا نمايد.
مـسـالـه ٤٨٠ - اگـر زن بـعد از پاك شدن از حيض , شك كند كه براى نماز وقت دارد يا نه , بايد نمازش را بخواند.
مساله ٤٨١ - اگر به خيال اينكه به اندازه تهيه مقدمات نماز و خواندن يك ركعت وقت ندارد, نماز نخواند و بعد بفهمد وقت داشته , بايد قضاى آن نماز را بجا آورد.
مساله ٤٨٢ - مستحب است زن حائض , در وقت نماز, خود را از خون پاك نمايد و پنبه و دستمال را عوض كند و وضو بگيرد, و اگر نمى تواندوضو بگيرد, تيمم نمايد و در جاى نماز رو به قبله بنشيند و مشغول ذكر و دعا و صلوات شود.
مساله ٤٨٣ - خواندن و همراه داشتن قرآن و رساندن جائى از بدن را به مابين خطهاى قرآن , و نيز خضاب كردن به حنا و مانند آن , براى حائض مكروه است .
اقسام زنهاى حائض
مساله ٤٨٤ - زنهاى حائض بر شش قسمند: اول صـاحـب عادت وقتيه و عدديه , و آن زنى است كه دو ماه پشت سر هم در وقت معين خون حيض ببيند و شماره روزهاى حيض او هم درهر دو ماه يك اندازه باشد, مثل آنكه دو ماه پشت سر هم از اول ماه تا هفتم خون ببيند.
دوم صـاحـب عـادت وقتيه , و آن زنى است كه دو ماه پشت سر هم در وقت معين , خون حيض بـبيند ولى شماره روزهاى حيض او در هر دوماه يك اندازه نباشد, مثلا دو ماه پشت سر هم از روز اول ماه خون ببيند ولى ماه اول روز هفتم و ماه دوم روز هشتم از خون پاك شود.
سوم صاحب عادت عدديه , و آن زنى است كه شماره روزهاى حيض او در دو ماه پشت سر هم به يـك انـدازه بـاشد, ولى وقت ديدن آن دوخون يكى نباشد, مثل آنكه ماه اول از پنجم تا دهم و ماه دوم از دوازدهم تا هفدهم خون ببيند.
چهارم مضطربه , و آن زنى است كه چند ماه خون ديده ولى عادت معينى پيدا نكرده , يا عادتش به هم خورده و عادت تازه اى پيدا نكرده است .
پنجم مبتدئه , و آن زنى است كه دفعه اول خون ديدن او است .
ششم ناسيه , و آن زنى است كه عادت خود را فراموش كرده است .
و هر كدام اينها احكامى دارند كه در مسائل آينده گفته مى شود.
١ - صاحب عادت وقتيه و عدديه :
مساله ٤٨٥ - زنهائى كه عادت وقتيه و عدديه دارند دو دسته اند: اول زنى كه دو ماه پشت سر هم در وقت معين خون حيض ببيند و در وقت معين هم پاك شود, مثلا دو ماه پشت سر هم از روز اول ماه خون ببيند و روز هفتم پاك شود كه عادت حيض اين زن از اول ماه تا هفتم است .
دوم زنى كه دو ماه پشت سر هم در وقت معين خون حيض ببيند, و بعد از آنكه سه روز يا بيشتر خون ديد يك روز يا بيشتر پاك شود ودوباره خون ببيند و تمام روزهائى كه خون ديده با روزهائى كـه در وسـط پـاك بـوده از ده روز بيشتر نشود, و در هر دو ماه همه روزهائى كه خون ديده و در وسط پاك بوده روى هم يك اندازه باشد كه عادت او به اندازه تمام روزهائى است كه خون ديده و در وسـط پـاك بوده است , و لازم نيست روزهائى كه در وسط پاك بوده در هر دو ماه به يك اندازه بـاشـد, مثلا اگر در ماه اول از روز اول ماه تا سوم خون ببيند و سه روز پاك شود و دوباره سه روز خون ببيند, و در ماه دوم بعد از آنكه سه روز خون ديد, سه روز يا كمتر يا بيشتر پاك شود و دوباره خون ببيند و روى هم نه روز شود, همه حيض است و عادت اين زن نه روز مى شود.
مساله ٤٨٦ - زنى كه عادت وقتيه دارد, اگر در وقت عادت يا دو روز جلوتر خون ببيند, اگرچه آن خـون , نشانه هاى حيض را نداشته باشدبايد به احكامى كه براى زن حائض گفته شد عمل كند, و نيز اگر چند روز جلوتر از وقت عادت يا چند روز با تاخير از وقت عادت خون ببيند و احتمال جلو افتادن عادت يا تاخير آن را بدهد بايد به احكام حائض عمل كند, و چنانكه بعد بفهمد حيض نبوده مثل اينكه پيش از سه روز پاك شود, بايد عبادتهائى را كه بجا نياورده قضا نمايد.
مساله ٤٨٧ - زنى كه عادت وقتيه و عدديه دارد اگر همه روزهاى عادت و چند روز با نشانه هاى حيض پيش از عادت و بعد از عادت خون ببيند و روى هم از ده روز بيشتر نشود, همه حيض است .
و اگـر از ده روز بـيشتر شود, فقط خونى را كه در روزهاى عادت خود ديده , حيض است , و خونى كـه پـيـش از آن و بـعد از آن ديده استحاضه مى باشد, و بايد عبادتهائى را كه در روزهاى پيش از عادت و بعد از عادت بجا نياورده قضا نمايد.
و اگر همه روزهاى عادت را با چند روز پيش از عادت با نشانه هاى حيض خون ببيند و روى هم از ده روز بيشتر نشود, همه حيض است .
و اگر از ده روز بيشتر شود, فقط روزهاى عادت او حيض است , و خونى كه جلوتر از آن ديده استحاضه مى باشد, و چـنـانـچه درآن روز عبادت نكرده بايد قضا نمايد.
و اگر همه روزهاى عادت را با چند روز بعد از عـادت بـا نـشانه هاى حيض خون ببيند و روى هم از ده روز بيشتر نشود, همه حيض است .
و اگر نـشـانـه هـاى حـيـض را نـداشـتـه باشد و يا از ده روز بيشتر شود فقط روزهاى عادت , حيض , و باقى استحاضه است .
مـسـالـه ٤٨٨ - زنـى كه عادت وقتيه و عدديه دارد اگر مقدارى از روزهاى عادت را با چند روز پـيش از عادت با نشانه هاى حيض خون ببيندو روى هم از ده روز بيشتر نشود, همه حيض است .
و اگر از ده روز بيشتر شود, روزهائى كه در عادت خون ديده چنانچه كمتر از سه روز باشدباچند روز پـيش از آن كه روى هم به مقدار عادت او شود, حيض , و روزهاى اول را استحاضه قرار مى دهد.
و چـنـانـچـه سه روز يا بيشتر باشدآن خون را حيض قرار دهد و روزهاى قبل از زمان عادت را تا به اندازه اى كه به مقدار عادت برسد احتياط كند, و اگر مقدارى از روزهاى عادت را با چند روز بعد از عادت با نشانه هاى حيض , خون ببيند, و روى هم از ده روز بيشتر نشود, همه حيض است .
و اگر بـيـشتر شود بايدروزهائى كه در عادت خون ديده چنانچه كمتر از سه روز باشد با چند روز بعد از آن كه روى هم به مقدار عادت او شود, حيض و بقيه رااستحاضه قرار دهد.
و در صورتى كه خونى را كه در عادت ديده سه روز يا بيشتر باشد, در مقدار زيادى تا مقدار عادت احتياط كند.
مـسـالـه ٤٨٩ - زنى كه عادت دارد, اگر بعد از آنكه سه روز يا بيشتر خون ديد پاك شود و دوباره خون ببيند و فاصله بين دو خون كمتر از ده روز باشد و همه روزهائى كه خون ديده با روزهائى كه در وسـط پـاك بـوده از ده روز بـيـشتر باشد, مثل آنكه پنج روز خون ببيند و پنج روز پاك شود و دوباره پنج روز خون ببيند, چند صورت دارد:
۴

١ - آنـكـه تمام خونى كه دفعه اول ديده در روزهاى عادت باشد, و خون دوم كه بعد از پاك شدن مـى بـيـنـد در روزهـاى عـادت نباشد, در اين صورت بايد همه خون اول را حيض , و خون دوم را استحاضه قرار دهد.
و همچنين است اگر مقدارى از خون اول را در عادت و مقدارى از آن را قبل از عـادت يا بعد از عادت ببيند, و فرقى نمى كند خون با نشانه هاى حيض باشد يا بدون نشانه هاى آن .
٢ - آنـكـه خـون اول در روزهـاى عادت نباشد, و تمام خون دوم يا مقدارى از آن به طورى كه در صـورت اول گـفـتـه شـد در روزهـاى عادت باشدكه بايد همه خون دوم را حيض و خون اول را استحاضه قرار دهد.
٣ - آنـكـه مـقدارى از خون اول و دوم در روزهاى عادت باشد و خون اولى كه در روزهاى عادت بوده از سه روز كمتر نباشد, در اين صورت آن مقدار با پاكى وسط و مقدارى از خون دوم كه آن هم در روزهـاى عادت بوده و مجموع از ده روز بيشتر نيست همه آنها حيض است , ومقدارى از خون اول كـه پـيـش از روزهـاى عـادت بـوده و مـقـدارى از خون دوم كه بعد از روزهاى عادت بوده اسـتـحـاضه است , مثلا اگر عادتش از سوم ماه تا دهم بوده , در صورتى كه يك ماه از اول تا ششم خون ببيند و دو روز پاك شود و بعد تا پانزدهم خون ببيند, از سوم تا دهم حيض است , و روز اول و دوم و همچنين از يازدهم تا پانزدهم استحاضه مى باشد.
٤ - آنـكه مقدارى از خون اول و دوم در روزهاى عادت باشد ولى خون اولى كه در روزهاى عادت بـوده از سـه روز كمتر باشد, در اين صورت بعيد نيست مقدارى را كه در عادت خود ديده با تمام كـردن كسرى آن از ما قبل تا سه روز شود بايد حيض قرار دهد.
پس اگر مى شودمقدارى را كه از خون دوم در بين عادت ديده حيض قرار دهد ( به اين معنى كه مجموع اين مقدار با مقدارى كه از اول حيض قرار داده با پاكى مابين آنها از ده روز تجاوز نكند ) تمام آنها حيض است و الا خون اول را حيض و باقى را استحاضه قرار دهد.
مساله ٤٩٠ - زنى كه عادت وقتيه و عدديه دارد, اگر در وقت عادت خون نبيند و در غير آن وقت بـه شماره روزهاى حيضش با نشانه هاى حيض خون ببيند, بايد همان را حيض قرار دهد, چه پيش از وقت عادت ديده باشد چه بعد از آن .
مساله ٤٩١ - زنى كه عادت وقتيه و عدديه دارد, اگر در وقت عادت خود خون ببيند ولى شماره روزهـاى آن كـمتر يا بيشتر از روزهاى عادت او باشد و بعد از پاك شدن , دوباره به شماره روزهاى عـادتى كه داشته با نشانه هاى حيض خون ببيند, چنانچه مجموع اين دو خون با پاكى مابين آنها از ده روز بـيـشـتـر نشود همه را حيض قرار دهد, و در صورتى كه بيشتر شود خونى را كه در عادت ديـده حيض , و خون ديگراستحاضه است , و چنانچه خون اول بيشتر از عادت بوده و مقدار زيادى نشانه هاى حيض را داشته همه آن خون حيض است .
مـسـاله ٤٩٢ - زنى كه عادت وقتيه و عدديه دارد, اگر بيشتر از ده روز خون ببيند, خونى كه در روزهـاى عـادت ديـده اگـرچـه نشانه هاى حيض را نداشته باشد, حيض است , و خونى كه بعد از روزهـاى عـادت ديده اگرچه نشانه هاى حيض را داشته باشد استحاضه است .
مثلا زنى كه عادت حيض او از اول ماه تا هفتم است اگر از اول تا دوازدهم خون ببيند, هفت روز اول آن حيض و پنج روز بعد استحاضه مى باشد.
٢ - صاحب عادت وقتيه :
مساله ٤٩٣ - زنهائى كه عادت وقتيه دارند دو دسته اند: اول زنـى كـه دو مـاه پشت سر هم در وقت معين خون حيض ببيند و بعد از چند روز پاك شود ولـى شماره روزهاى آن در هر دو ماه يك اندازه نباشد, مثلا دو ماه پشت سر هم روز اول ماه خون ببيند ولى ماه اول روز هفتم و ماه دوم روز هشتم از خون پاك شود, كه اين زن بايد روز اول ماه را عادت حيض خود قرار دهد.
دوم زنـى كـه دو ماه پشت سر هم در وقت معين سه روز يا بيشتر خون حيض ببيند و بعد پاك شـود و دو مرتبه خون ببيند و تمام روزهائى كه خون ديده با روزهائى كه در وسط پاك بوده از ده روز بـيـشتر نشود, ولى ماه دوم كمتر يا بيشتر از ماه اول باشد, مثلا در ماه اول هشت روز ودر ماه دوم نه روز باشد كه اين زن هم بايد روز اول ماه را روز اول عادت حيض خود قرار دهد.
مـسـالـه ٤٩٤ - زنى كه عادت وقتيه دارد و شماره روزهاى او به يك اندازه نيست چنانچه خونى ببيند كه مقدارى از آن نشانه هاى حيض داشته ومقدارى نداشته باشد, در صورتى كه خون نشانه دار از سه روز كمتر و از ده روز بيشتر نباشد لازم است آن را حيض , و خونى كه نشانه هاى حيض ندارد اسـتحاضه قرار دهد, ولى چنانچه در وقت عادتش خون ببيند, داشتن نشانه هاى حيض در حيض بـودن آن مـعتبرنيست , پس خونى كه در وقت عادتش ديده چنانچه ممكن است حيض باشد لازم اسـت حـيض قرار دهد, مثلا در وقت عادت خود سه روزخون ديد اگرچه نشانه حيض را نداشته بـاشـد حـيـض است .
و همچنين است اگر در عادت خود مثلا يك روز و پيش از عادت به دو روز خـون بـبيند يا اينكه در عادت خود مثلا يك روز و پس از آن دو روز خون ببيند, در اين دو صورت نـيـز لازم اسـت آن سه روز را حيض قرار دهد,پس اگر خون نشانه دار قبل از ده روز از اول خون ديـدن قـطـع شـد, تـمـام آن خـون حـيـض اسـت , و اگـر بـعـدا نيز خون ديد چنانچه آن خون داراى نـشـانه هاى حيض و فاصله بين آن و آخر خون اول ده روز يا بيشتر باشد, آن خون نيز حيض است و الا استحاضه است .
مـسـاله ٤٩٥ - زنى كه عادت وقتيه دارد, اگر در غير وقت عادت با نشانه هاى حيض بيشتر از ده روز خـون بـبـيـند و نتواند حيض را بواسطه نشانه هاى آن تشخيص دهد, بايد تا شش يا هفت روز حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد.
مـسـالـه ٤٩٦ - زنـى كه هر ماه , روز اول ماه مثلا خون مى ديده و گاهى روز پنجم و گاهى روز هـفتم پاك مى شده , چنانچه يك ماه دوازده روزخون ببيند و نتواند با نشانه هاى حيض مقدار او را معين نمايد, بايد از اول ماه تا شش يا هفت روز حيض و باقى را استحاضه قرار دهد.
مساله ٤٩٧ - صاحب عادت اگر وسط يا آخر عادت او معلوم است چنانچه خون او از ده روز تجاوز كند, شش يا هفت روز را طورى قراردهد كه آخر يا وسط آن موافق با آن وقت باشد.
٣ - صاحب عادت عدديه :
مساله ٤٩٨ - زنهائى كه عادت عدديه دارند دو دسته اند: اول زنـى كـه شـماره روزهاى حيض او در دو ماه پشت سر هم يك اندازه باشد ولى وقت خون ديـدن او يـكى نباشد, كه در اين صورت هر چندروزى كه خون ديده , عادت او مى شود.
مثلا اگر ماه اول از روز اول تا پنجم و ماه دوم از يازدهم تا پانزدهم خون ببيند, عادت او پنج روزمى شود.
دوم زنـى كه دو ماه پشت سر هم سه روز يا بيشتر خون ببيند و يك روز يا بيشتر پاك شود و دو مرتبه خون ببيند و وقت ديدن خون در ماه اول با ماه دوم فرق داشته باشد, كه اگر تمام روزهائى كـه خون ديده و روزهائى كه در وسط پاك بوده از ده روز بيشتر نشود و شماره روزهاى آن هم به يـك انـدازه بـاشـد, تـمـام روزهائى كه خون ديده با روزهاى وسط كه پاك بوده , عادت حيض او مـى شـود, و لازم نيست روزهائى كه دروسط پاك بوده در هر دو ماه به يك اندازه باشد.
مثلا اگر ماه اول از روز اول تا سوم خون ببيند و دو روز پاك شود و دوباره سه روز خون ببيند, و ماه دوم از يازدهم تا سيزدهم خون ببيند و دو روز يا بيشتر يا كمتر پاك شود دوباره خون ببيند و روى هم از هشت روز بيشتر نشود,عادت او هشت روز مى شود.
و اگر در يك ماه مثلا هشت روز خون ببيند و در مـاه دوم چهار روز خون ديده و پاك شود و دوباره خون ببيند ومجموع ايام خون با پاكى وس ط هشت روز باشد, عادت او هشت روز خواهد بود.
مـسـاله ٤٩٩ - زنى كه عادت عدديه دارد, اگر با نشانه هاى حيض كمتر يا بيشتر از شماره عادت خـود خـون بـبيند و از ده روز تجاوز نكند آنهارا حيض قرار دهد اگرچه خون قطع نشود و بدون داشتن نشانه هاى حيض از ده روز تجاوز كند, و اگر با نشانه هاى حيض از ده روز تجاوزكرد بايد از موقع ديدن آن خون به شماره روزهاى عادتش حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد.
٤ - مضطربه :
مـسـالـه ٥٠٠ - مـضطربه - يعنى زنى كه چند ماه خون ديده ولى عادت معينى پيدا نكرده - اگر بيش از ده روز خون ببيند و همه خونهائى كه ديده داراى نشانه هاى حيض باشد شش يا هفت روز را حيض قرار دهد و بقيه استحاضه است .
مـسـاله ٥٠١ - مضطربه اگر بيشتر از ده روز خونى ببيند كه چند روز آن نشانه حيض و چند روز ديـگر نشانه استحاضه دارد, چنانچه خونى كه نشانه حيض دارد كمتر از سه روز و بيشتر از ده روز نباشد, همه آن حيض است .
و اگر همه آن را كه نشانه حيض دارد نشود حيض قراردهد مثل آنكه پـنـج روز بـه نـشـانه هاى حيض و پنج روز به نشانه هاى استحاضه و پنج روز دوباره به نشانه هاى حيض ببيند, پس اگر آنچه به نشانه هاى حيض است هر كدام را بشود حيض قرار دهد به اينكه هر كدام كمتر از سه روز و بيشتر از ده روز نباشد بايد اولى را حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد.
٥ - مبتدئه :
مـسـالـه ٥٠٢ - مبتدئه - يعنى زنى كه دفعه اول خون ديدن او است - اگر بيشتر از ده روز خون بـبـيند و همه خونهائى كه ديده داراى نشانه هاى حيض باشد, بايد عادت خويشان خود را حيض و بـقـيـه را اسـتحاضه قرار دهد, و اگر خويشى نداشته يا عادت خويشانش مختلف باشد, ماه اول را شـش يـا هـفت روز حيض قرار داده و تا ده روز احتياط كند و در ماههاى بعد سه روز حيض قرار داده و تا شش يا هفت روز احتياطكند.
مـسـالـه ٥٠٣ - مبتدئه اگر بيشتر از ده روز خونى ببيند كه چند روز آن نشانه حيض و چند روز ديگر نشانه استحاضه را داشته باشد, چنانچه خونى كه نشانه حيض دارد كمتر از سه روز و بيشتر از ده روز نـبـاشـد, همه آن حيض است , ولى اگر پيش از گذشتن ده روز از خونى كه نشانه حيض دارد دوبـاره خونى ببيند كه آن هم نشانه خون حيض داشته باشد, مثل آنكه پنج روز خون سياه و نـه روز خـون زرد و دوبـاره پنج روزخون سياه ببيند, بايد خون اولى را حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد.
مـسـالـه ٥٠٤ - مبتدئه اگر بيشتر از ده روز خونى ببيند كه چند روز آن نشانه حيض و چند روز ديـگـر آن نشانه استحاضه داشته باشد, ولى خونى كه نشانه حيض دارد از سه روز كمتر باشد همه خونهائى كه ديده استحاضه است .
٦ - ناسيه :
مساله ٥٠٥ - ناسيه - يعنى زنى كه مقدار عادت خود را فراموش كرده است - اگر خونى به نشانه حـيـض بـبيند كه كمتر از سه روز و بيشتر ازده روز نباشد آن را حيض قرار دهد, و اگر آن خون بـيـشـتـر از ده روز بـاشـد تـا هـر زمـانـى كـه احـتمال بقاء عادت را مى دهد, حيض قرار داده و بقيه استحاضه است , ولى در صورتى كه احتمال بقاء عادتش در بيشتر از هفت تا ده روز باشد, پس از روز هفتم احتياط كند.
و در صورتى كه بداندخونى را كه ديده در ايام عادتش نيست و بعضى از خون اوصاف حيض را داشته باشد و كمتر از سه روز و بيشتر از ده روز نباشد آن را حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد.
مسائل متفرقه حيض
مـسـالـه ٥٠٦ - مـبـتـدئه و مضطربه و ناسيه و زنى كه عادت عدديه دارد, اگر خونى ببينند كه نـشـانه هاى حيض را داشته باشد بايد عبادت راترك كنند, و چنانچه بعد بفهمند حيض نبوده بايد عبادتهائى را كه بجا نياورده اند قضا نمايند.
مـسـالـه ٥٠٧ - زنـى كه در حيض عادت دارد, چه در وقت حيض عادت داشته باشد چه در عدد حـيـض , يا هم در وقت وهم در عدد آن , اگر دوماه پشت سر هم بر خلاف عادت خود خونى ببيند كـه وقـت آن يـا شـمـاره روزهـاى آن , يـا هـم وقـت و هم شماره روزهاى آن يكى باشد, عادتش بـرمـى گـردد به آنچه در اين دو ماه ديده است , مثلا اگر از روز اول ماه تا هفتم خون مى ديده و پاك مى شده چنانچه دو ماه از دهم تا هفدهم ماه خون ببيند و پاك شود, از دهم تا هفدهم عادت او مى شود.
مساله ٥٠٨ - مقصود از يك ماه , از ابتداى خون ديدن است تا سى روز, نه از روز اول ماه تا آخر ماه .
مساله ٥٠٩ - زنى كه معمولا ماهى يك مرتبه خون مى بيند, اگر در يك ماه دو مرتبه خون ببيند و آن خـون نـشانه هاى حيض را داشته باشد,چنانچه روزهائى كه در وسط پاك بوده از ده روز كمتر نباشد, بايد هر دو را حيض قرار دهد.
مساله ٥١٠ - اگر سه روز يا بيشتر خون ببيند كه نشانه حيض را دارد, بعد, ده روز يا بيشتر خونى ببيند كه نشانه استحاضه را دارد و دوباره سه روز خونى به نشانه هاى حيض ببيند, بايد خون اول و خون آخر را كه نشانه هاى حيض داشته حيض قرار دهد.
مـسـالـه ٥١١ - اگـر زن پـيـش از ده روز پـاك شـود و بداند كه در باطن خون نيست , بايد براى عـبـادتـهاى خود غسل كند اگرچه گمان داشته باشدكه پيش از تمام شدن ده روز دوباره خون مـى بـيـنـد, ولـى اگر يقين داشته باشد كه پيش از تمام شدن ده روز دوباره خون مى بيند نبايد غسل كند.
مـسـالـه ٥١٢ - اگـر زن پـيش از ده روز پاك شود و احتمال دهد كه در باطن خون هست , بنابر احـتـيـاط لازم بايد قدرى پنبه داخل فرج نمايد وكمى صبر كند و بيرون آورد, پس اگر پاك بود غـسل كند و عبادتهاى خود را بجا آورد, و اگر پاك نبود چنانچه در حيض عادت ندارد ياعادت او ده روز است بايد صبر كند كه اگر پيش از ده روز پاك شد غسل كند, و اگر سر ده روز پاك شد يا خون او از ده روز گذشت , سر ده روز غسل نمايد, و اگر عادتش كمتر از ده روز است , در صورتى كه بداند پيش از تمام شدن ده روز يا سر ده روز پاك مى شود, نبايد غسل كند.
و اگر احتمال دهد خـون او از ده روز مى گذرد بايد يك روز عبادت را ترك كند و بعد جايز است احكام مستحاضه را جارى كند, و احوط اين است كه تا روز دهم بين تروك حائض و اعمال مستحاضه جمع كند, و اين حكم مختص زنى است كه قبل از عادت مستمرة الدم نبوده و الا بعد ازگذشتن عادت جايز نيست عبادت را ترك كند.
مساله ٥١٣ - اگر چند روز را حيض قرار دهد وعبادت نكند, بعد بفهمد حيض نبوده است ,بايد نماز و روزه اى كـه در آن روزها بجا نياورده قضا نمايد, و اگر چند روز را به گمان اينكه حيض نيست عبادت كند, بعد بفهمد حيض بوده , چنانچه آن روزها را روزه نيز گرفته باشد بايدقضا نمايد.

نفاس
مساله ٥١٤ - از وقتى كه اولين جزء بچه از شكم مادر بيرون مى آيد, هر خونى كه زن مى بيند, اگر پـيـش از ده روز از تـمام زائيدن يا سر ده روزقطع شود, خون نفاس است .
و زن را در حال نفاس , نفساء مى گويند.
مساله ٥١٥ - خونى كه زن پيش از بيرون آمدن اولين جزء بچه مى بيند نفاس نيست .
مساله ٥١٦ - لازم نيست كه خلقت بچه تمام باشد, بلكه اگر نا تمام نيز باشد در صورتى كه زائيدن صدق كند, خونى كه تا ده روز ببيند خون نفاس است .
مـسـاله ٥١٧ - ممكن است خون نفاس يك آن بيشتر نيايد, ولى بيشتر از ده روز نمى شود, و مبدء حساب ده روز از تمام زائيدن است .
مـساله ٥١٨ - هرگاه شك كند كه چيزى سقط شده يا نه , يا چيزى كه سقط شده بچه است يا نه , لازم نـيست وارسى كند, و خونى كه از اوخارج مى شود شرعا خون نفاس نيست .
بلكه اگر در ايام عـادت يا اوصاف حيض را داشته باشد, حائض , و در غير اين صورت , استحاضه است به تفصيلى كه در حيض گذشت .
مـساله ٥١٩ - بنابر احتياط توقف در مسجد و كارهاى ديگرى كه بر حائض حرام است , بر نفساء هم حرام است , و آنچه بر حائض واجب است , بر نفساء هم واجب مى باشد.
مـسـاله ٥٢٠ - طلاق دادن زنى كه در حال نفاس است باطل و نزديكى كردن با او, حرام مى باشد.
ولى اگر شوهرش با او نزديكى كند, كفاره ندارد.
مـساله ٥٢١ - وقتى زن از خون نفاس پاك شد, بايد غسل كند و عبادتهاى خود را بجا آورد.
و اگر دوبـاره خون ببيند, چنانچه روزهائى را كه خون ديده با روزهائى كه در وسط پاك بوده , روى هم ده روز يا كمتر از ده روز باشد, تمام آن نفاس است , و اگر روزهائى كه پاك بوده روزه نيز گرفته باشد لازم است قضا نمايد.
مـسـالـه ٥٢٢ - اگـر زن از خـون نـفاس پاك شود و احتمال دهد كه در باطن خون هست , بنابر احتياط لازم بايد مقدارى پنبه داخل فرج نمايد وكمى صبر كند, كه اگر پاك است براى عبادتهاى خود غسل كند.
مـسـالـه ٥٢٣ - اگـر خـون نـفاس زن از ده روز بگذرد, چنانچه در حيض عادت دارد, به اندازه روزهـاى عـادت او نفاس و بقيه استحاضه است .
و اگر عادت ندارد, به مقدار عادت خويشان خود نـفـاس قرار داده و تا ده روز احتياط كند, و احتياط مستحب آن است كسى كه عادت دارد ازروز بـعـد از عادت , و كسى كه ندارد بعد از روز دهم تا روز هيجدهم زايمان , كارهاى استحاضه را بجا آورد و كارهائى را كه بر نفساء حرام است ترك كند.
مـسـالـه ٥٢٤ - زنى كه عادت حيضش كمتر از ده روز است , اگر بيشتر از روزهاى عادتش خون ببيند, بايد به اندازه روزهاى عادت خودنفاس قرار دهد, و بعد از آن واجب است يك روز عبادت را ترك نمايد و بعد جايز است احكام مستحاضه را جارى يا اينكه عبادت را تا ده روز ترك نمايد, و اگر خون از ده روز بگذرد, بايد روزهاى بعد از عادت تا روز دهم را استحاضه قرار دهد و عبادتهائى را كه در آن روزهابجا نياورده قضا نمايد.
مثلا زنى كه عادت او شش روز بوده اگر بيشتر از شش روز خـون ببيند, بايد شش روز را نفاس قرار دهد و روز هفتم نيزعبادت را ترك كند و در روز هشتم و نهم و دهم مخير است بين اينكه عبادت را ترك كند يا كارهاى استحاضه را بجا آورد, و اگر بيشتر از ده روز خون ديد, از روز بعد از عادت او استحاضه مى باشد.
مساله ٥٢٥ - زنى كه در حيض عادت دارد, اگر بعد از زائيدن , تا يك ماه يا بيشتر از يك ماه پى در پـى خـون ببيند, به اندازه روزهاى عادت او نفاس است , و خونى كه بعد از نفاس تا ده روز مى بيند اگـرچه در روزهاى عادت ماهانه اش باشد, استحاضه است .
مثلا زنى كه عادت حيض او از بيستم هـر مـاه تا بيست و هفتم آن ماه است اگر روز دهم ماه زائيد و تا يك ماه يا بيشتر پى در پى خون ديـد, تـا روز هفدهم نفاس واز روز هفدهم تا ده روز حتى خونى كه در روزهاى عادت خود كه از بـيستم تا بيست و هفتم است مى بيند, استحاضه مى باشد, و بعد از گذشتن ده روز اگر خونى را كه مى بيند در روزهاى عادتش باشد حيض است چه نشانه هاى حيض را داشته چه نداشته باشد, و هـمچنين است اگر درروزهاى عادتش نباشد ولى نشانه هاى حيض را داشته باشد, اما اگر خونى كه بعد از گذشتن ده روز از نفاس مى بيند در روزهاى عادت حيض او نباشد و نشانه هاى حيض را هم نداشته باشد استحاضه است .
مـساله ٥٢٦ - زنى كه در حيض نيست و عادت عدديه ندارد, اگر بعد از زايمان تا يك ماه يا بيشتر از يك ماه خون ببيند, حكم ده روز اول آن در مساله ( ٥٢٣ ) گذشت , و ده روز دوم آن استحاضه است .
و خونى كه بعد از آن مى بيند اگر نشانه حيض را داشته باشد يا در وقت عادتش باشد, حيض , و گرنه آن هم استحاضه مى باشد.

غسل مس ميت
مـسـالـه ٥٢٧ - اگـر كسى بدن انسان مرده اى را كه سرد شده و غسلش نداده اند مس كند يعنى جائى از بدن خود را به آن برساند بايد غسل مس ميت نمايد, چه در خواب مس كند چه در بيدارى , بـا اخـتيار مس كند يا بى اختيار, حتى اگر ناخن و استخوان او به ناخن و استخوان ميت برسدبايد غسل كند, ولى اگر حيوان مرده اى را مس كند غسل بر او واجب نيست .
مساله ٥٢٨ - براى مس مرده اى كه تمام بدن او سرد نشده غسل واجب نيست اگرچه جائى را كه سرد شده مس نمايد.
مـسـاله ٥٢٩ - اگر موى خود را به بدن ميت برساند يا بدن خود را به موى ميت يا موى خود را به مـوى مـيـت برساند, بنابر احتياط غسل كند ولكن آن غسل براى نماز كافى نيست مگر آنكه موى خود و موى ميت بلند نباشد كه در اين صورت غسل مس ميت براى نماز كافى است .
مـسـالـه ٥٣٠ - بـراى مس بچه مرده حتى بچه سقط شده اى كه چهار ماه او تمام شده غسل مس ميت واجب است , بنابر اين اگر بچه چهارماهه اى مرده و بدنش سرد شده به دنيا بيايد مادر او بايد غسل مس ميت كند.
مـساله ٥٣١ - بچه اى كه بعد از مردن مادر و سرد شدن بدنش به دنيا مى آيد وقتى بالغ شد واجب است غسل مس ميت كند, و اگر بعد از مميزشدن و قبل از بلوغ غسل كند كافى است .
مـسـالـه ٥٣٢ - اگـر انسان , ميتى را كه سه غسل او كاملا تمام شده مس نمايد, غسل بر او واجب نمى شود, ولى اگر پيش از آنكه غسل سوم تمام شود جائى از بدن او را مس كند اگرچه غسل سوم آنجا تمام شده باشد بايد غسل مس ميت نمايد.
مساله ٥٣٣ - اگر ديوانه يا بچه نابالغى ميت را مس كند, بعد از آنكه آن ديوانه عاقل يا بچه بالغ شد بايد غسل مس ميت نمايد.
مـسـالـه ٥٣٤ - بـنابر احتياط واجب اگر از بدن زنده يا مرده اى كه غسلش نداده اند, قسمتى كه داراى اسـتـخـوان اسـت جدا شود و پيش از آنكه قسمت جدا شده را غسل دهند, انسان آن را مس نـمايد, بايد غسل مس ميت كند, ولى اگر قسمتى كه جدا شده , استخوان نداشته باشد, براى مس آن غسل واجب نيست .
مـسـاله ٥٣٥ - براى مس استخوانى كه گوشت ندارد و آن را غسل نداده اند چه از مرده جدا شده بـاشـد چـه از زنده , غسل واجب نيست , وهمچنين است براى مس دندانى كه از مرده يا زنده جدا شده باشد.
مـساله ٥٣٦ - غسل مس ميت را بايد مثل غسل جنابت انجام دهند ولى كسى كه مس ميت كرده , اگـر بـخواهد نماز بخواند احتياط مستحب آن است كه وضو هم بگيرد, ولى در مواردى كه غسل مس ميت بنابر احتياط است بايد براى نماز وضو بگيرد.
مساله ٥٣٧ - اگر چند ميت را مس كند يا يك ميت را چند بار مس نمايد, يك غسل كافى است .
مساله ٥٣٨ - براى كسى كه بعد از مس ميت غسل نكرده است , توقف در مسجد و نزديكى با زن و خواندن آيه هائى كه سجده واجب دارد,مانعى ندارد ولى براى نماز و مانند آن بايد غسل كند.
احكام محتضر
مـسـالـه ٥٣٩ - مـسـلمانى را كه محتضر است يعنى در حال جان دادن مى باشد, مرد باشد يا زن , بـزرگ بـاشـد يـا كوچك , بنابر احتياط در صورت امكان بايد به پشت بخوابانند, به طورى كه كف پاهايش به طرف قبله باشد.
مساله ٥٤٠ - اولى آن است تا وقتى كه غسل ميت تمام نشده , نيز او را رو به قبله بخوابانند ولى بعد از آنكه غسلش تمام شد, بهتر آن است كه اورا مثل حالتى كه بر او نماز مى خوانند بخوابانند.
مـساله ٥٤١ - بنابر احتياط رو به قبله كردن محتضر بر هر مسلمان واجب است و اجازه گرفتن از ولى او احوط است .
مـساله ٥٤٢ - مستحب است شهادتين و اقرار به دوازده امام (ع ) و ساير عقائد حقه را به كسى كه در حال جان دادن است , طورى تلقين كنندكه بفهمد, و نيز مستحب است چيزهائى را كه گفته شد, تا وقت مرگ تكرار كنند.
مـسـاله ٥٤٣ - مستحب است اين دعا را طورى به محتضر تلقين كنند كه بفهمد اللهم اغفر لي الـكثير من معاصيك واقبل مني اليسير من طاعتك يا من يقبل اليسير ويعفو عن الكثير اقبل مني اليسير واعف عني الكثير انك انت العفو الغفور اللهم ارحمني فانك رحيم .
مـساله ٥٤٤ - مستحب است كسى را كه سخت جان مى دهد, اگر نا راحت نمى شود, به جائى كه نماز مى خوانده ببرند.
مـسـالـه ٥٤٥ - مستحب است براى راحت شدن محتضر, بر بالين او سوره مباركه يس و صافات و احـزاب و آيـة الكرسى و آيه پنجاه و چهارم از سوره اعراف و سه آيه آخر سوره بقره را بلكه هرچه از قرآن ممكن است بخوانند.
مساله ٥٤٦ - تنها گذاشتن محتضر و گذاشتن چيزى روى شكم او و بودن جنب و حائض نزد او و همچنين حرف زدن زياد و گريه كردن و تنهاگذاشتن زنها نزد او, مكروه است .
احكام بعد از مرگ
مـسـالـه ٥٤٧ - بعد از مرگ مستحب است چشمها و لبها و چانه ميت را ببندند و دست و پاى او را دراز كـنـنـد و پـارچه اى روى او بيندازند, و اگرشب مرده است , در جائى كه مرده , چراغ روشن كـنـنـد, و بـراى تـشييع جنازه او مؤمنين را خبر كنند و در دفن او عجله نمايند, ولى اگر يقين به مردن او ندارند, بايد صبر كنند تا معلوم شود.
و نيز اگر ميت حامله باشد و بچه در شكم او زنده بـاشـد, بايد به قدرى دفن را عقب بيندازند, كه پهلوى چپ او را بشكافند و طفل را بيرون آورند و پهلو را بدوزند.
احكام غسل و كفن و نماز و دفن ميت
مساله ٥٤٨ - غسل و كفن و نماز و دفن مسلمان اگرچه دوازده امامى نباشد, بر هر مكلفى واجب اسـت و اگـر بـعضى انجام دهند, از ديگران ساقط مى شود, و چنانچه هيچ كس انجام ندهد, همه معصيت كرده اند.
مساله ٥٤٩ - اگر كسى مشغول كارهاى ميت شود, بر ديگران واجب نيست اقدام نمايند, ولى اگر او عمل را نيمه كاره بگذارد, بايد ديگران تمام كنند.
مساله ٥٥٠ - اگر انسان يقين كند كه ديگرى مشغول كارهاى ميت شده , واجب نيست به كارهاى ميت اقدام كند, ولى اگر شك يا گمان دارد,بايد اقدام نمايد.
مـساله ٥٥١ - اگر كسى بداند غسل يا كفن يا نماز يا دفن ميت را باطل انجام داده اند, بايد دوباره انجام دهد, ولى اگر گمان دارد كه باطل بوده , ياشك دارد كه درست بوده يا نه لازم نيست اقدام نمايد.
مساله ٥٥٢ - بنابر احتياط براى غسل و كفن و نماز و دفن ميت , بايد از ولى او اجازه بگيرند.
مـسـاله ٥٥٣ - ولى زن شوهر او است , و بعد از او مردهائى كه از ميت ارث مى برند مقدم بر زنهاى ايشانند.
مـسـالـه ٥٥٤ - اگـر كسى بگويد من وصى يا ولى ميت هستم , يا ولى ميت به من اجازه داده كه غسل و كفن و دفن ميت را انجام دهم , چنانچه به حرف او اطمينان دارند يا ميت در تصرف او است يا اينكه دو نفر عادل به گفته او شهادت دهند, بايد حرف او را قبول كرد.
مـسـالـه ٥٥٥ - اگـر ميت براى غسل و كفن و دفن و نماز خود غير از ولى , كس ديگرى را معين كـند, ولايت اين امور با او است و لازم نيست كسى كه ميت او را براى انجام اين كارها معين كرده , اين وصيت را قبول كند, ولى اگر قبول كرد, بايد به آن عمل نمايد.
كيفيت غسل ميت
مساله ٥٥٦ - واجب است ميت را سه غسل بدهند: اول با آبى كه با سدر مخلوط باشد.
دوم با آبى كه با كافور مخلوط باشد.
سوم با آب خالص .
مـساله ٥٥٧ - سدر و كافور بايد به اندازه اى زياد نباشد كه آب را مضاف كند, و به اندازه اى هم كم نباشد كه نگويند سدر و كافور با آب مخلوط شده است .
مـسـالـه ٥٥٨ - اگـر سـدر و كـافـور به اندازه اى كه لازم است پيدا نشود, بنابر احتياط مستحب مقدارى كه به آن دسترسى دارند در آب بريزند.
مساله ٥٥٩ - اگر كسى در حال احرام بميرد, نبايد او را با آب كافور غسل دهند, و به جاى آن بايد بـا آب خـالـص غـسلش بدهند مگر اينكه دراحرام حج بوده و سعى را تمام نموده باشد كه در اين صورت با آب كافور بايد غسلش دهند.
مـسـالـه ٥٦٠ - اگـر سـدر و كافور يا يكى از اينها پيدا نشود, يا استعمال آن جايز نباشد مثل آنكه غـصـبـى باشد, بايد بجاى هر كدام كه ممكن نيست بنابر احتياط ميت را با آب خالص غسل داده و تيمم نيز بدهند.
مـسـالـه ٥٦١ - كـسى كه ميت را غسل مى دهد, بايد مسلمان دوازده امامى و بالغ و عاقل باشد و مـسـائل غـسـل را هـم بداند.
ولى اگر ميت مسلمان غير اثنا عشرى را هم مذهب خودش بر طبق مذهبش غسل بدهد, تكليف از مؤمن اثنا عشرى ساقط است .
مساله ٥٦٢ - كسى كه ميت را غسل مى دهد, بايد قصد قربت داشته باشد يعنى غسل را براى انجام فرمان خداوند عالم بجا آورد.
مساله ٥٦٣ - غسل بچه مسلمان اگرچه از زنا باشد, واجب است .
و غسل و كفن و دفن كافر و اولاد او, جـايـز نـيـست .
و كسى كه از بچگى ديوانه بوده و به حال ديوانگى بالغ شده , چنانچه محكوم به اسلام بوده , بايد او را غسل داد.
مـسـالـه ٥٦٤ - بچه سقط شده را اگر چهار ماه يا بيشتر دارد, بايد غسل بدهند, و اگر چهار ماه ندارد, بايد بنابر احتياط در پارچه اى بپيچند وبدون غسل دفن كنند.
مساله ٥٦٥ - جايز نيست مرد, زن را, و زن مرد را غسل بدهد, ولى زن مى تواند شوهر خود را غسل دهد و شوهر هم مى تواند زن خود راغسل دهد.
مساله ٥٦٦ - مرد مى تواند دختر بچه اى را كه سن او از سه سال بيشتر نيست , غسل دهد.
و زن هم مى تواند پسربچه اى را كه سه سال بيشترندارد, غسل دهد.
مساله ٥٦٧ - اگر براى غسل دادن ميتى كه مرد پيدا نشود, زنانى كه با او نسبت دارند و محرمند مثل مادر و خواهر و عمه و خاله , يا بواسطه شير خوردن با او محرم شده اند, مى توانند از زير لباس يا چـيـزى كـه بـدن او را بپوشاند, غسلش بدهند.
و نيز اگر براى غسل ميت زن , زن ديگرى نباشد, مـردهـائى كه با او نسبت دارند و محرمند, يا بواسطه شير خوردن با او محرم شده اند, مى توانند از زير لباس او را غسل دهند.
مساله ٥٦٨ - اگر ميت و كسى كه او را غسل مى دهد هر دو مرد يا هر دو زن باشند, بهتر آن است كه غير از عورت , جاهاى ديگر ميت برهنه باشد.
مـسـاله ٥٦٩ - نگاه كردن به عورت ميت حرام است , و كسى كه او را غسل مى دهد اگر نگاه كند معصيت كرده , ولى غسل باطل نمى شود.
مساله ٥٧٠ - اگر جائى از بدن ميت نجس باشد, بنابر احتياط پيش از آنكه آنجا را غسل بدهند, آب بكشند.
و اولى آن است كه تمام بدن ميت ,پيش از شروع به غسل پاك باشد.
مساله ٥٧١ - غسل ميت مثل غسل جنابت است .
و احتياط واجب آن است كه تا غسل ترتيبى ممكن است , ميت را غسل ارتماسى ندهند, وبايد در غسل ترتيبى قسمت چپ بدن را بعد از قسمت راست بشويند, و هم اگر ممكن است بنابر احتياط مستحب هر يك از سه قسمت بدن رادر آب فرو نبرند, بلكه آب را روى آن بريزند.
مـسـاله ٥٧٢ - كسى را كه در حال حيض يا در حال جنابت مرده , لازم نيست غسل حيض يا غسل جنابت بدهند, بلكه همان غسل ميت براى او كافى است .
مـساله ٥٧٣ - مزد گرفتن براى غسل دادن اشكال دارد, و اگر كسى براى گرفتن مزد, ميت را غسل دهد, و در غسل دادن قصد قربت كند آن غسل صحيح است , ولى مزد گرفتن براى كارهاى مقدماتى غسل اشكالى ندارد.
مساله ٥٧٤ - اگر آب پيدا نشود, يا استعمال آن مانعى داشته باشد بايد عوض هر غسل , ميت را يك تـيـمـم بـدهند, و احتياط واجب آن است كه يك تيمم ديگر هم عوض هر سه غسل بدهند, و اگر كسى كه تيمم مى دهد, در يكى از اين سه تيمم قصد ما فى الذمه نمايد يعنى نيت كند كه اين تيمم را براى آنكه به تكليف عمل شده باشد, انجام مى دهم , تيمم چهارم لازم نيست .
مـسـاله ٥٧٥ - كسى كه ميت را تيمم مى دهد, بايد دست خود را به زمين بزند وبه صورت و پشت دسـتـهـاى مـيت بكشد, واگر ممكن باشداحتياط واجب آن است كه با دست ميت هم او را تيمم بدهد.
احكام كفن ميت
مـسـالـه ٥٧٦ - ميت مسلمان را بايد با سه پارچه كه آنها را لنگ و پيراهن و سرتاسرى مى گويند كفن نمايند.
مـساله ٥٧٧ - لنگ بايد از ناف تا زانو, اطراف بدن را بپوشاند, و بهتر آن است كه از سينه تا روى پا بـرسـد.
و پيراهن بايد, از سر شانه تا نصف ساق پا, تمام بدن را بپوشاند, و بهتر آن است كه تا روى پا بـرسد.
و درازاى سرتاسرى بايد به قدرى باشد كه بستن دو سر آن ممكن باشد, وپهناى آن بايد به اندازه اى باشد كه يك طرف آن روى يك طرف ديگر بيايد.
مـسـالـه ٥٧٨ - مـقدارى از لنگ كه از ناف تا زانو را مى پوشاند, و مقدارى از پيراهن كه از شانه تا نـصـف ساق را مى پوشاند, مقدار واجب كفن است , و آنچه بيشتر از اين مقدار در مساله قبل گفته شد, مقدار مستحب كفن مى باشد.
مـسـالـه ٥٧٩ - اگر ورثه بالغ باشند و اجازه دهند كه بيشتر از مقدار واجب كفن را كه در مساله قـبـل گـفـته شد از سهم آنان بردارند, اشكال ندارد.
و احتياط واجب آن است كه بيشتر از مقدار واجب , كفن را از سهم وارثى كه بالغ نشده بر ندارند.
مساله ٥٨٠ - اگر كسى وصيت كرده باشد كه مقدار مستحب كفن را كه در دو مساله قبل گفته شـد, از ثلث مال او بردارند, يا وصيت كرده باشد ثلث مال را به مصرف خود او برسانند ولى مصرف آن را معين نكرده باشد يا فقط مصرف مقدارى از آن را معين كرده باشد, مى توانندمقدار مستحب كفن را از ثلث مال او بردارند.
مساله ٥٨١ - اگر ميت وصيت نكرده باشد كه كفن را از ثلث مال او بردارند و بخواهند از اصل مال بـردارند, احتياط واجب آن است كه مقدارواجب كفن را با ملاحظه شان ميت به ارزانترين قيمتى كـه ممكن است تهيه نمايند, ولى اگر كسانى از ورثه كه بالغ هستند اجازه بدهند كه از سهم آنان بر دارند, مقدارى را كه اجازه داده اند, از سهم آنان مى شود برداشت .
مـساله ٥٨٢ - كفن زن بر شوهر است , اگرچه زن از خود مال داشته باشد, و همچنين اگر زن را به شرحى كه در احكام طلاق گفته مى شود,طلاق رجعى بدهند و پيش از تمام شدن عده بميرد, شـوهـرش بـايد كفن او را بدهد, و چنانچه شوهر بالغ نباشد يا ديوانه باشد ولى شوهر بايد ازمال او كفن زن را بدهد.
مـسـالـه ٥٨٣ - كفن ميت بر خويشان او واجب نيست , اگرچه مخارج او در حال زندگى بر آنان واجب باشد.
مـسـاله ٥٨٤ - احتياط واجب آن است كه هر يك از سه پارچه كفن به قدرى نازك نباشد كه بدن ميت از زير آن پيدا باشد.
مـسـالـه ٥٨٥ - كفن كردن با پوست مردار و چيز غصبى , اگرچه چيز ديگرى هم پيدا نشود, جايز نـيـسـت .
و چـنـانـچه كفن ميت غصبى باشد وصاحب آن راضى نباشد بايد از تنش بيرون آورند, اگرچه او را دفن كرده باشند.
مـساله ٥٨٦ - كفن كردن ميت با چيز نجس و با پارجه ابريشمى خالص , و بنابر احتياط با پارچه اى كه با طلا بافته شده جايز نيست , ولى درحال ناچارى اشكال ندارد.
مساله ٥٨٧ - كفن كردن با پارچه اى كه از پشم يا موى حيوان حرام گوشت يا پوست حيوان حلال گـوشـت تـهـيه شده , بنابر احتياط در حال اختيار جايز نيست , ولى اگر كفن از مو و پشم حيوان حلال گوشت باشد اشكال ندارد, اگرچه احتياط مستحب آن است كه با اين دو هم كفن ننمايند.
مـسـالـه ٥٨٨ - اگر كفن ميت به نجاست خود او, يا به نجاست ديگرى نجس شود, چنانچه كفن ضـايـع نمى شود, بايد مقدار نجس را بشويند ياببرند اگرچه بعد از گذاشتن در قبر باشد, و اگر شستن يا بريدن آن ممكن نيست , در صورتى كه عوض كردن آن ممكن باشد, بايد عوض نمايند.
مـسـالـه ٥٨٩ - كـسى كه براى حج يا عمره احرام بسته اگر بميرد, بايد مثل ديگران كفن شود و پوشاندن سر و صورتش اشكال ندارد.
مساله ٥٩٠ - مستحب است انسان در حال سلامتى , كفن و سدر و كافور خود را تهيه كند.
احكام حنوط
مـسـالـه ٥٩١ - بـعـد از غسل واجب است ميت را حنوط كنند, يعنى به پيشانى و كف دستها و سر زانـوهـا و سـر دو انگشت بزرگ پاهاى او كافوربمالند.
و مستحب است به سر بينى ميت هم كافور بمالند و بايد كافور, سائيده و تازه باشد, و اگر بواسطه كهنه بودن , عطر او از بين رفته باشدكافى نيست .
مـساله ٥٩٢ - احتياط واجب آن است كه اول كافور را به پيشانى ميت بمالند, ولى در جاهاى ديگر ترتيب لازم نيست .
مـسـالـه ٥٩٣ - بـهتر آن است كه ميت را پيش از كفن كردن , حنوط نمايند اگرچه در بين كفن كردن و بعد از آن هم مانعى ندارد.
مساله ٥٩٤ - كسى كه براى حج يا عمره احرام بسته است , اگر بميرد, حنوط كردن او جايز نيست مگر اينكه در احرام حج بعد از تمام كردن سعى بميرد.
مـساله ٥٩٥ - زنى كه شوهر او مرده و هنوز عده اش تمام نشده , اگرچه حرام است خود را خوشبو كند ولى چنانچه بميرد حنوط او واجب است .
مـسـالـه ٥٩٦ - احـتياط واجب آن است كه ميت را با مشك و عنبر وعود و عطرهاى ديگر خوشبو نكنند و نيز اينها را با كافور مخلوطننمايند.
مـسـالـه ٥٩٧ - مستحب است قدرى تربت حضرت سيد الشهدا (ع ) را با كافور مخلوط كنند, ولى بايد از آن كافور به جاهائى كه بى احترامى مى شود نرسانند, و نيز بايد تربت به قدرى زياد نباشد كه وقتى با كافور مخلوط شد, آن را كافور نگويند.
۵

مـسـاله ٥٩٨ - اگر كافور پيدا نشود, يا فقط به اندازه غسل باشد, حنوط لازم نيست , و چنانچه از غـسـل زيـاد بيايد ولى به همه هفت عضونرسد بنابر احتياط بايد اول به پيشانى و اگر زياد آمد به جاهاى ديگر بمالند.
مساله ٥٩٩ - مستحب است دو چوب تر و تازه در قبر همراه ميت بگذارند.
احكام نماز ميت
مـساله ٦٠٠ - نماز خواندن بر ميت مسلمان يا بچه اى كه محكوم به اسلام و شش سال او تمام شده باشد واجب است .
مـسـالـه ٦٠١ - نـمـاز خـواندن بر بچه اى كه شش سال او تمام نشده , رجاء مانعى ندارد, ولى نماز خواندن بر بچه اى كه مرده به دنيا آمده مستحب نيست .
مساله ٦٠٢ - نماز ميت بايد بعد از غسل و حنوط و كفن كردن او خوانده شود, و اگر پيش از اينها, يا در بين اينها بخوانند, اگرچه از روى فراموشى يا ندانستن مساله باشد كافى نيست .
مساله ٦٠٣ - كسى كه مى خواهد نماز ميت بخواند, لازم نيست با وضو يا غسل يا تيمم باشد و بدن و لـبـاسـش پاك باشد, و اگر لباس او غصبى هم باشد اشكال ندارد, اگرچه بهتر آن است كه تمام چيزهائى را كه در نمازهاى ديگر لازم است رعايت كند.
مساله ٦٠٤ - كسى كه بر ميت نماز مى خواند, بايد رو به قبله باشد, و نيز واجب است ميت را مقابل او به پشت بخوابانند, به طورى كه سر او به طرف راست نمازگزار و پاى او به طرف چپ نمازگزار باشد.
مـسـالـه ٦٠٥ - بـنابر احتياط مكان نمازگزار بايد غصبى نباشد, و نيز بايد از جاى ميت پست تر يا بلندتر نباشد ولى پستى و بلندى مختصراشكال ندارد.
مـسـاله ٦٠٦ - نمازگزار بايد از ميت دور نباشد, ولى كسى كه نماز ميت را به جماعت مى خواند, اگر از ميت دور باشد, چنانچه صفها به يكديگرمتصل باشند اشكال ندارد.
مـسـالـه ٦٠٧ - نـمـازگزار بايد مقابل ميت بايستد, ولى اگر نماز به جماعت خوانده شود و صف جماعت از دو طرف ميت بگذرد, نماز كسانى كه مقابل ميت نيستند اشكال ندارد.
مـسـاله ٦٠٨ - بين ميت ونمازگزار بنابر احتياط بايد پرده و يا ديوار و يا چيزى مانند اينها نباشد, ولى اگر ميت در تابوت و مانند آن باشداشكال ندارد.
مـسـالـه ٦٠٩ - در وقـت خواندن نماز بايد عورت ميت پوشيده باشد, و اگر كفن كردن او ممكن نيست , بنابر احتياط بايد عورتش را اگرچه باتخته و آجر و مانند اينها باشد بپوشانند.
مـسـاله ٦١٠ - نماز ميت را بايد ايستاده و با قصد قربت بخواند, و در موقع نيت ميت را معين كند, مثلا نيت كند نماز مى خوانم بر اين ميت قربة الى اللّه .
مـسـالـه ٦١١ - اگر كسى نباشد كه بتواند نماز ميت را ايستاده بخواند, مى شود نشسته بر او نماز خواند.
مساله ٦١٢ - اگر ميت وصيت كرده باشد كه شخص معينى بر او نماز بخواند, احتياط مستحب آن است كه آن شخص از ولى ميت اجازه بگيرد.
مـسـالـه ٦١٣ - مـكروه است بر ميت چند مرتبه نماز بخوانند, ولى اگر ميت اهل علم و تقوا باشد مكروه نيست .
مساله ٦١٤ - اگر ميت را عمدا يا از روى فراموشى يا به جهت عذرى بدون نماز دفن كنند, يا بعد از دفـن مـعـلوم شود نمازى كه بر او خوانده شده باطل بوده است تا وقتى جسد او از هم نپاشيده واجب است با شرطهائى كه براى نماز ميت گفته شد به قبرش نماز بخوانند.
دستور نماز ميت
مساله ٦١٥ - نماز ميت پنج تكبير دارد و اگر نمازگزار پنج تكبير به اين ترتيب بگويد كافى است : بعد از نيت و گفتن تكبير اول بگويد اشهد ان لا اله الا اللّه واءن محمدا رسول اللّه , و بعد از تكبير دوم بـگـويد اللهم صل على محمد وآل محمد , و بعد از تكبير سوم بگويد اللهم اغفرللمؤمنين والـمؤمنات , و بعد از تكبير چهارم اگر ميت مرد است بگويد اللهم اغفر لهذا الميت و اگر زن است بگويد اللهم اغفر لهذه الميتة , و بعد, تكبير پنجم را بگويد.
و بـهـتر است بعد از تكبير اول بگويد اشهد اءن لا اله الا اللّه وحده لا شريك له واءشهد اءن محمدا عـبـده ورسوله ارسله بالحق بشيرا ونذيرا بين يدي الساعة , و بعد از تكبير دوم بگويد اللهم صل على محمد وآل محمد وبارك على محمد وآل محمد وارحم محمدا وآل محمد كاءفضل ما صليت وبـاركت وترحمت على ابراهيم وآل ابراهيم انك حميد مجيد وصل على جميع الانبياء والمرسلين والشهداء والصديقين وجميع عباد اللّه الصالحين , و بعد از تكبير سوم بگويد اللهم اغفر للمؤمنين والمؤمنات والمسلمين والمسلمات , الاحياء منهم والاموات تابع بيننا وبينهم بالخيرات انك مجيب الـدعوات انك على كل شي ء قدير , و بعد از تكبير چهارم اگر ميت مرد است بگويد اللهم ان هذا عبدك وابن عبدك وابن امتك نزل بك واءنت خير منزول به اللهم انا لا نعلم منه الا خيرا وانت اعلم بـه مـنـا, الـلـهم ان كان محسنا فزد في احسانه وان كان مسيئا فتجاوز عنه واغفر له , اللهم اجعله عندك في اءعلى عليين واخلف على اءهله في الغابرين وارحمه برحمتك يا اءرحم الراحمين وبعد, تكبير پنجم را بگويد.
ولى اگر ميت زن است بعد از تكبير چهارم بگويد اللهم ان هذه امتك وابنة عـبـدك وابنة امتك نزلت بك وانت خيرمنزول به اللهم انا لا نعلم منها الا خيرا وانت اعلم بها منا, الـلـهـم ان كـانـت محسنة فزد في احسانها وان كانت مسيئة فتجاوز عنها واغفر لها,اللهم اجعلها عندك في اءعلى عليين واخلف على اءهلها في الغابرين وارحمها برحمتك يا اءرحم الراحمين .
مـسـالـه ٦١٦ - بـايد تكبيرها و دعاها را طورى پشت سر هم بخواند, كه نماز از صورت خود خارج نشود.
مساله ٦١٧ - كسى كه نماز ميت را به جماعت مى خواند بايد تكبيرها ودعاهاى آن را هم بخواند.

مستحبات نماز ميت مساله ٦١٨ - چند چيز در نماز ميت مستحب است : اول : كسى كه نماز ميت مى خواند, با وضو يا غسل يا تيمم باشد, و احتياط آن است در صورتى تيمم كند كه وضو و غسل ممكن نباشد, يا بترسدكه اگر وضو بگيرد يا غسل كند به نماز ميت نرسد.
دوم : اگر ميت مرد است , امام جماعت يا كسى كه فرادى به او نماز مى خواند مقابل وسط قامت او بايستد, و اگر ميت زن است مقابل سينه اش بايستد.
سوم : پا برهنه نماز بخواند.
چهارم : در هر تكبير دستها را بلند كند.
پنجم : فاصله او با ميت به قدرى كم باشد, كه اگر باد لباسش را حركت دهد به جنازه برسد.
ششم : نماز ميت را به جماعت بخواند.
هفتم : امام جماعت تكبير و دعاها را بلند بخواند و كسانى كه با او نماز مى خوانند آهسته بخوانند.
هشتم : در جماعت اگرچه ماموم يك نفر باشد, عقب امام بايستد.
نهم : نمازگزار به ميت و مؤمنين زياد دعا كند.
دهم : پيش از نماز در جماعت سه مرتبه بگويد: الصلاة .
يازدهم : نماز را در جائى بخوانند كه مردم براى نماز ميت بيشتر به آنجا مى روند.
دوازدهـم : زن حـائض اگـر نماز ميت را به جماعت مى خواند, تنها بايستد و در صف نمازگزاران نايستد.
مساله ٦١٩ - خواندن نماز ميت در مساجد مكروه است ولى در مسجد الحرام مكروه نيست .
احكام دفن
مـسـاله ٦٢٠ - واجب است ميت را طورى در زمين دفن كنند كه بوى او بيرون نيايد و درندگان هم نتوانند بدنش را بيرون آورند, و اگر ترس آن باشد كه جانور بدن او را بيرون آورد, بايد قبر را با آجر و مانند آن محكم كنند.
مـسـالـه ٦٢١ - اگـر دفن ميت در زمين ممكن نباشد, مى توانند بجاى دفن , او را در بنا يا تابوت بگذارند.
مـسـالـه ٦٢٢ - مـيت را بايد در قبر به پهلوى راست طورى بخوابانند كه جلوى بدن او رو به قبله باشد.
مـسـالـه ٦٢٣ - اگـر كسى در كشتى بميرد, چنانچه جسد او فاسد نمى شود و بودن او در كشتى مانعى ندارد, بايد صبر كنند تا به خشكى برسند واو را در زمين دفن كنند, و گرنه بايد در كشتى غسلش بدهند وحنوط وكفن كنند وپس از خواندن نماز ميت بنابر احتياط در صورت امكان او رادر خـمـره بـگـذارنـد و درش را بـبـنـدند وبه دريا بيندازند والا چيز سنگينى به پايش بسته وبه دريا بيندازند, و اگر ممكن است بايد او را در جائى بيندازند كه فورا طعمه حيوانات نشود.
مساله ٦٢٤ - اگر بترسند كه دشمن قبر ميت را بشكافد و بدن او را بيرون آورد و گوش يا بينى يا اعـضـاى ديـگر او را ببرد, چنانچه ممكن باشدبايد به طورى كه در مساله پيش گفته شد او را به دريا بيندازند.
مساله ٦٢٥ - مخارج انداختن در دريا و مخارج محكم كردن قبر ميت را در صورتى كه لازم باشد, بايد از اصل مال ميت بردارند.
مساله ٦٢٦ - اگر زن كافره بميرد و بچه در شكم او مرده باشد, يا هنوز روح به بدن او داخل نشده بـاشـد, چنانچه پدر بچه مسلمان باشد, بايدزن را در قبر به پهلوى چپ پشت به قبله بخوابانند كه روى بچه به طرف قبله باشد.
مساله ٦٢٧ - دفن مسلمان در قبرستان كفار و دفن كافر در قبرستان مسلمانان بنابر احتياط جايز نيست .
مساله ٦٢٨ - دفن مسلمان در جائى كه بى احترامى به او باشد, مانند جائى كه خاك رو به و كثافت مى ريزند, جايز نيست .
مـسـالـه ٦٢٩ - دفـن ميت در جاى غصبى و در زمينى كه مثل مسجد براى غير دفن كردن وقف شده , جايز نيست .
مساله ٦٣٠ - دفن ميت در قبر مرده ديگر جايز نيست , مگر آنكه قبر كهنه شده و ميت اولى از بين رفته باشد.
مساله ٦٣١ - چيزى كه از ميت جدا مى شود, اگرچه مو و ناخن و دندانش باشد, بنابر احتياط بايد با او دفن شود.
ودفن ناخن و دندانى كه در حال زندگى از انسان جدا مى شود, مستحب است .
مـسـالـه ٦٣٢ - اگـر كسى در چاه بميرد و بيرون آوردنش ممكن نباشد, بايد در چاه را ببندند و همان چاه را قبر او قرار دهند.
مساله ٦٣٣ - اگر بچه در شكم مادر بميرد و ماندنش در رحم براى مادر خطر داشته باشد, بايد به آسان ترين راه او را بيرون آورند, وچنانچه ناچار شوند كه او را قطعه قطعه كنند اشكال ندارد, ولى بايد بوسيله شوهرش اگر اهل فن است , يا زنى كه اهل فن باشد, او را بيرون بياورند, و اگر ممكن نـيست , مرد محرمى كه اهل فن باشد, و اگر آن هم ممكن نشود, مرد نامحرمى كه اهل فن باشد بـچـه را بـيرون بياورد, و درصورتى كه آن هم پيدا نشود كسى كه اهل فن نباشد مى تواند بچه را بيرون آورد.
مـسـاله ٦٣٤ - هرگاه مادر بميرد و بچه در شكمش زنده باشد اگرچه اميد زنده ماندن طفل را نداشته باشند بايد بوسيله كسانى كه در مساله پيش گفته شد, پهلوى چپ او را بشكافند و بچه را بيرون آورند و دوباره بدوزند.
مستحبات دفن
مساله ٦٣٥ - مستحب است قبر را به اندازه قد انسان متوسط, گود كنند و ميت را در نزديكترين قـبـرسـتان دفن نمايند, مگر آنكه قبرستان دورتر, از جهتى بهتر باشد, مثل آنكه مردمان خوب در آنجا دفن شده باشند, يا مردم براى فاتحه اهل قبور بيشتر به آنجا بروند, و نيز مستحب است جنازه را در چند ذرعى قبر, زمين بگذارند و سه مرتبه كم كم نزديك ببرند ودر هر مرتبه زمين بگذارند و بـردارنـد و در نـوبـت چـهـارم وارد قبر كنند, واگر ميت مرد است در دفعه سوم طورى زمين بـگـذارند كه سر او طرف پائين قبر باشد و در دفعه چهارم از طرف سر وارد قبرنمايند, واگر زن است در دفعه سوم طرف قبله قبر بگذارند و به پهنا وارد قبر كنند و در موقع وارد كردن پارچه اى روى قبر بگيرند.
و نيزمستحب است جنازه را به آرامى از تابوت بگيرند و وارد قبر كنند و دعاهائى كـه دسـتور داده شده , پيش از دفن و موقع دفن بخوانند, و بعد ازآنكه ميت را در لحد گذاشتند گره هاى كفن را باز كنند و صورت ميت را روى خاك بگذارند و بالشى از خاك زير سر او بسازند و پـشـت ميت خشت خام يا كلوخى بگذارند كه ميت به پشت نگردد, و پيش از آنكه لحد را پوشانند, دست راست را به شانه راست ميت بزنند و دست چپ را به قوت بر شانه چپ ميت بگذارند و دهان را نـزديـك گـوش او بـبـرنـد و به شدت حركتش دهند و سه مرتبه بگويند اسمع افهم يا فلان ابـن فـلان و بـجـاى فـلان ابن فلان اسم ميت و پدرش را بگويند, مثلا اگر اسم او محمد و اسم پدرش على است سه مرتبه بگويند اسمع افهم يامحمد بن علي , پس از آن بگويند هل انت على الـعـهـد الذي فارقتنا عليه من شهادة ان لا اله الا اللّه وحده لا شريك له وان محمدا صلى اللّه عليه وآلـه عـبده ورسوله وسيد النبيين وخاتم المرسلين وان عليا امير المؤمنين وسيد الوصيين وامام افـترض اللّه طاعته على العالمين وان الحسن والحسين وعلي بن الحسين ومحمد بن علي وجعفر بـن مـحـمد وموسى بن جعفر وعلي بن موسى ومحمد بن علي وعلي بن محمدوالحسن بن علي والقائم الحجة المهدي صلوات اللّه عليهم ائمة المؤمنين وحجج اللّه على الخلق اجمعين واءئم -تك اءئم -ة هـدى بك ابرار, يافلان ابن فلان و بجاى فلان ابن فلان اسم ميت و پدرش را بگويد و بعد بـگـويد: اذا اءتاك الم -لكان الم -قربان رسولين من عند اللّه تبارك وتعالى وساءلاك عن ربك وعن نبيك وعن دينك وعن كتابك وعن قبلتك وعن اءئمتك فلا تخف ولا تحزن وقل في جوابهما: اللّه ربـي ومحمد (ص ) نبيي والاسلام ديني والقرآن كتابي والكعبة قبلتي وامير المؤمنين علي بن ابي طـالـب امامي والحسن بن علي المجتبى امامي والحسين بن علي الشهيد بكربلا امامي وعلي زين العابدين امامي ومحمد الباقر امامي وجعفر الصادق امامي وموسى الكاظم امامي وعلي الرضا امامي ومحمد الجواد امامي وعلي الهادي امامي والحسن العسكري امامي والحجة المنتظر امامي , هؤلاء صـلـوات اللّه عـلـيـهـم اءئمـتي وسادتي وقادتي وشفعائي , بهم اتولى ومن اعدائهم اتبرا في الدنيا والاخرة .
ثم اعلم يا فلان ابن فلان و بجاى فلان ابن فلان اسم ميت وپدرش را بگويد و بعد بگويد ان اللّه تـبـارك وتـعـالـى نـعـم الـرب وان مـحـمـدا (ص ) نـعـم الرسول وان علي بن ابي طالب واولاده المعصومين الائم -ة الاثني عشر نعم الائم -ة وان ما جاء به محمد (ص ) حق وان الموت حق وسؤال منكر ونكير في القبر حق والبعث حق والنشور حق والصراط حق والميزان حق وتطاير الكتب حق وان الجنة حق والنار حق وان الساعة آتية لا ريب فيها وان اللّه يبعث من في القبور پس بگويد افـهـمـت يـا فـلان و بجاى فلان اسم ميت را بگويد, پس از آن بگويد ثبتك اللّه بالقول الثابت وهـداك اللّه الى صراطمستقيم عرف اللّه بينك وبين اوليائك في مستقر من رحمته پس بگويد الـلـهـم جاف الارض عن جنبيه واصعد بروحه اليك ولقه منك برهانااللهم عفوك عفوك .
و اگر ميت زن است تمام خطابها و ضميرها و افعال , مؤنث ذكر شود.
مـساله ٦٣٦ - مستحب است كسى كه ميت را در قبر مى گذارد, با طهارت و سر برهنه و پا برهنه بـاشـد و از طـرف پاى ميت از قبر بيرون بيايد,و غير از خويشان ميت كسانى كه حاضرند, با پشت دست خاك بر قبر بريزند و بگويند انا للّه وانا اليه راجعون اگر ميت زن است كسى كه با او محرم مى باشد او را در قبر بگذارد, و اگر محرمى نباشد خويشانش او را در قبر بگذارند.
مساله ٦٣٧ - مستحب است قبر را مربع يا مربع مستطيل بسازند و به اندازه چهار انگشت از زمين بلند كنند, و نشانه اى روى آن بگذارند كه اشتباه نشود, و روى قبر آب بپاشند, و بعد از پاشيدن آب كـسـانى كه حاضرند دستها را بر قبر بگذارند و انگشتها را باز كرده در خاك فرو برندو هفت مرتبه سـوره مـبـاركـه انا انزلناه را بخوانند و براى ميت طلب آمرزش كنند و اين دعا را بخوانند اللهم جاف الارض عن جنبيه واصعداليك روحه ولقه منك رضوانا واءسكن قبره من رحمتك ما تغنيه به عن رحمة من سواك .
مساله ٦٣٨ - پس از رفتن كسانى كه تشييع جنازه كرده اند, مستحب است ولى ميت يا كسى كه از طرف ولى اجازه دارد, دعاهائى را كه دستور داده شده به ميت تلقين كند.
مساله ٦٣٩ - بعد از دفن , مستحب است صاحبان عزا را سرسلامتى دهند, ولى اگر مدتى گذشته است كه بواسطه سرسلامتى دادن مصيبت يادشان مى آيد, ترك آن بهتر است , و نيز مستحب است تا سه روز براى اهل خانه ميت غذا بفرستند, و غذا خوردن نزد آنان و در منزلشان مكروه است .
مساله ٦٤٠ - مستحب است انسان در مرگ خويشان , مخصوصا در مرگ فرزند صبر كند, و هر وقت ميت را ياد مى كند انا للّه وانا اليه راجعون بگويد, و براى ميت قرآن بخواند, و سر قبر پدر و مادر از خداوند حاجت بخواهد, و قبر را محكم بسازد كه زود خراب نشود.
مساله ٦٤١ - جايز نيست انسان در مرگ كسى صورت و بدن خود را بخراشد و سيلى بزند و به خود آسيب برساند.
مـساله ٦٤٢ - پاره كردن يقه در مرگ غير پدر و برادر جايز نيست , و احتياط واجب آن است كه در مصيبت آنان هم يقه پاره نكند.
مـسـالـه ٦٤٣ - اگر زن در عزاى ميت صورت خود را بخراشد و خونين كند يا موى خود را بكند, بـنابر احتياط يك بنده آزاد كند يا ده فقير راطعام دهد و يا بپوشاند, و همچنين است اگر مرد در مرگ زن يا فرزند يقه يا لباس خود را پاره كند.
مساله ٦٤٤ - احتياط واجب آن است كه در گريه بر ميت , صدا را خيلى بلند نكنند.
نماز وحشت
مساله ٦٤٥ - سزاوار است در شب اول قبر, دو ركعت نماز وحشت براى ميت بخوانند, ودستور آن ايـن اسـت كـه : در ركـعـت اول بعد از حمد يك مرتبه آية الكرسى و در ركعت دوم بعد از حمد ده مـرتـبـه سـوره انـا انـزلـنـاه را بـخـوانـند و بعد از سلام نماز بگويند اللهم صل على محمد وآل محمدوابعث ثوابها الى قبر فلان و بجاى كلمه فلان اسم ميت را بگويند.
مـسـالـه ٦٤٦ - نـماز وحشت را در هر موقع از شب اول قبر مى شود خواند, ولى بهتر است در اول شب , بعد از نماز عشا خوانده شود.
مساله ٦٤٧ - اگر بخواهند ميت را به شهر دورى ببرند, يا به جهت ديگر دفن او تاخير بيفتد, نماز وحشت را تا شب اول قبر او تاخيربيندازند.

نبش قبر مساله ٦٤٨ - نبش قبر مسلمان , يعنى شكافتن قبر او اگرچه طفل يا ديوانه باشد حرام است , ولى اگر بدنش از بين رفته و خاك شده باشداشكال ندارد.
مـسـاله ٦٤٩ - نبش قبر امامزاده ها و شهدا و علما و صلحا اگرچه سالها بر آن گذشته باشد حرام است .
مساله ٦٥٠ - شكافتن قبر در چند مورد حرام نيست : اول : آنكه ميت در زمين غصبى دفن شده باشد و مالك زمين راضى نشود كه در آنجا بماند.
دوم : آنكه كفن يا چيز ديگرى كه با ميت دفن شده غصبى باشد و صاحب آن راضى نشود كه در قبر بـمـانـد, و همچنين است اگر چيزى از مال خود ميت كه به ورثه او رسيده با او دفن شده باشد و ورثـه او راضـى نـشود كه آن چيز در قبر بماند, ولى اگر ميت وصيت كرده باشد كه دعا ياقرآن يا انگشترى را با او دفن كنند, براى بيرون آوردن اينها نمى توانند قبر را بشكافند.
سـوم : آنـكه شكافتن قبر موجب هتك حرمت نباشد و ميت بى غسل و يا بى كفن دفن شده باشد, يا بفهمند غسلش باطل بوده , يا به غير ازدستور شرع كفن شده يا در قبر او را رو به قبله نگذاشته اند.
چهارم : آنكه براى ثابت شدن حقى بخواهند بدن ميت را ببينند.
پـنـجـم : آنـكه ميت را در جائى كه بى احترامى به او است مثل قبرستان كفار يا جائى كه كثافت و خاكروبه مى ريزند دفن كرده باشند.
ششم : آنكه براى يك مطلب شرعى كه اهميت آن از شكافتن قبر بيشتر است , قبر را بشكافند, مثلا بخواهند بچه زنده را از شكم زن حامله اى كه دفنش كرده اند بيرون آورند.
هفتم : آنكه بترسند درنده اى بدن ميت را پاره كند, يا سيل او را ببرد, يا دشمن بيرون آورد.
هشتم : آنكه قسمتى از بدن ميت را كه با او دفن نشده بخواهند دفن كنند, ولى احتياط واجب آن است كه آن قسمت از بدن را طورى در قبربگذارند كه بدن ميت ديده نشود.
نهم : آنكه ميت را بخواهند به مشاهد مشرفه نقل نمايند بخصوص اگر وصيت كرده باشد.

غسلهاى مستحب
مساله ٦٥١ - در شرع مقدس اسلام غسلهائى مستحب است و از آن جمله است : ١ - غسل جمعه : و وقت آن بعد از اذان صبح است و بهتر است نزديك ظهر بجا آورده شود, و اگر تا ظـهر انجام ندهد بهتر است كه بدون نيت اداءو قضاء تا غروب بجا آورد.
و اگر در روز جمعه غسل نكند مستحب است از صبح شنبه تا غروب قضاى آن را بجا آورد.
و كسى كه مى داند درروز جمعه آب پـيـدا نـخـواهد كرد مى تواند روز پنجشنبه غسل را رجاء انجام دهد.
و مستحب است انسان در مـوقع غسل جمعه بگويد اشهد ان لا اله الا اللّه وحده لا شريك له وان محمدا عبده ورسوله اللهم صل على محمد وآل محمد واجعلني من التوابين واجعلني من الم -تطهرين .
٢ - غـسـل شـب اول و هـفدهم و اول شب نوزدهم و بيست و يكم و بيست و سوم و غسل در شب بيست و چهارم ماه رمضان .
٣ - غسل روز عيد فطر و عيد قربان , و وقت آن از اذان صبح است تا ظهر و بعد از ظهر تا غروب به قصد رجاء بياورند, و بهتر است آن را پيش از نماز عيد بجا آورند.
٤ - غـسـل شب عيد فطر, و وقت آن از اول مغرب است تا اذان صبح , و بهتر است در اول شب بجا آورده شود.
٥ - غسل روز هشتم و نهم ذيحجه , و در روز نهم بهتر است آن را نزديك ظهر بجا آورد.
٦ - غسل كسى كه در موقع گرفتن خورشيد و ماه نماز آيات را عمدا نخوانده در صورتى كه تمام ماه و خورشيد گرفته باشد.
٧ - غسل كسى كه جائى از بدنش را به بدن ميتى كه غسل داده اند رسانده باشد.
٨ - غسل احرام .
٩ - غسل دخول حرم .
١٠ - غسل دخول مكه .
١١ - غسل زيارت خانه كعبه .
١٢ - غسل دخول كعبه .
١٣ - غسل براى نحر و يا ذبح و حلق .
١٤ - غسل داخل شدن مدينه منوره .
١٥ - غسل داخل شدن حرم پيغمبر (ص ).
١٦ - غسل وداع قبر مطهر پيغمبر (ص ).
١٧ - غسل براى مباهله با خصم .
١٨ - غسل دادن بچه اى كه تازه به دنيا آمده .
١٩ - غسل براى استخاره .
٢٠ - غسل براى استسقاء.
٢١ - غسل شب نيمه شعبان .
٢٢ - غسل در وقت احتراق قرص آفتاب در كسوف .
٢٣ - غسل توبه .
مساله ٦٥٢ - فقهاء در بيان اغسال مستحبه اغسال زيادى نقل فرموده اند كه از جمله آنها اين چند غسل است : ( ١ ) غـسل تمام شبهاى طاق ماه رمضان , و غسل تمام شبهاى دهه آخر آن , و غسل ديگرى در آخر شب بيست و سوم آن .
( ٢ ) غسل روز بيست و چهارم ذى الحجة .
( ٣ ) غـسـل روز عيد نوروز و پانزدهم شعبان و نهم و هفدهم ربيع الاول و روز بيست و پنجم ذي القعدة .
( ٤ ) غسل زنى كه براى غير شوهرش بوى خوش استعمال كرده است .
( ٥ ) غسل كسى كه در حال مستى خوابيده .
( ٦ ) غـسـل كـسى كه براى تماشاى دار آويخته رفته و آن را ديده باشد, ولى اگر اتفاقا يا از روى ناچارى نگاهش بيفتد يا مثلا براى شهادت دادن رفته باشد, غسل مستحب نيست .
( ٧ ) غسل براى دخول مسجد پيغمبر (ص ).
( ٨ ) غـسـل بـراى زيارت معصومين (ع ) از دور يا نزديك , ولى احوط اين است كه اين غسلها را به قصد رجاء بجا آورند.
مـسـاله ٦٥٣ - انسان مى تواند با غسلهاى مستحبى كه در مساله ( ٦٥١ ) ذكر شد, كارى كه مانند نماز, وضو لازم دارد انجام دهد.
مساله ٦٥٤ - اگر چند غسل بر كسى مستحب باشد وبه نيت همه يك غسل بجا آورد كافى است .

تيمم
در هفت مورد بجاى وضو و غسل بايد تيمم كرد:
اول :
آنكه تهيه آب به قدر وضو يا غسل ممكن نباشد.
مـسـالـه ٦٥٥ - اگر انسان در آبادى باشد بايد بنابر احتياط براى تهيه آب وضو و غسل , به قدرى جستجو كند كه از پيدا شدن آن نا اميد شود,و اگر در بيابان باشد, چنانچه زمين آن پست و بلند يا بـه جهت زيادى درختان راه رفتن در آن دشوار است بايد در هر يك از چهار طرف به اندازه پرتاب يـك تير قديمى كه با كمان پرتاب مى كردند (١)در جستجوى آب رود و الا بايد در هر طرف به اندازه پرتاب دو تير جستجونمايد.
مـساله ٦٥٦ - اگر بعضى از چهار طرف هموار و بعض ديگر پست و بلند باشد, در طرفى كه هموار است به اندازه پرتاب دو تير, و در طرفى كه هموار نيست به اندازه پرتاب يك تير جستجو كند.
مساله ٦٥٧ - در هر طرفى كه يقين دارد آب نيست , در آن طرف جستجو لازم نيست .
مـسـالـه ٦٥٨ - كـسى كه وقت نماز او تنگ نيست و براى تهيه آب وقت دارد, اگر يقين دارد در مـحـلـى دورتـر از مقدارى كه بايد جستجو كند آب هست , بايد براى تهيه آب برود, و اگر گمان دارد آب هست , رفتن به آن محل لازم نيست , ولى اگر گمان او قوى و به حد اطيمنان باشد, بايد براى تهيه آب به آن محل برود.
مساله ٦٥٩ - لازم نيست خود انسان در جستجوى آب برود, بلكه مى تواند كسى را كه به گفته او اطمينان دارد بفرستد, و در اين صورت اگريك نفر از طرف چند نفر برود كافى است .
مـسـالـه ٦٦٠ - اگـر احـتمال دهد كه داخل بار سفر خود, يا در منزل يا در قافله آب هست , بنابر احتياط بايد به قدرى جستجو نمايد كه به نبودن آب يقين كند يا از پيدا كردن آن نا اميد شود.
مـسـالـه ٦٦١ - اگـر پيش از وقت نماز جستجو نمايد و آب پيدا نكند و تا وقت نماز همانجا بماند, چـنـانچه احتمال دهد كه آب پيدا مى كند, احتياطمستحب آن است كه دوباره در جستجوى آب برود.
مساله ٦٦٢ - اگر بعد از داخل شدن وقت نماز جستجو كند و آب پيدا نكند و تا وقت نماز ديگر در هـمـانجا بماند, چنانچه احتمال دهد كه آب پيدامى شود, احتياط مستحب آن است كه دوباره در جستجوى آب برود.
مساله ٦٦٣ - اگر وقت نماز تنگ باشد, يا از دزد و درنده بترسد, يا جستجوى آب به قدرى سخت باشد كه نتواند تحمل كند, جستجو لازم نيست .
مـسـالـه ٦٦٤ - اگـر در جـسـتجوى آب نرود تا وقت نماز تنگ شود, اگرچه معصيت كرده ولى نمازش با تيمم صحيح است .
مساله ٦٦٥ - كسى كه يقين دارد آب پيدا نمى كند, چنانچه دنبال آب نرود و با تيمم نماز بخواند و بـعد از نماز بفهمد كه اگر جستجو مى كرد آب پيدا مى شد, چنانچه وقت وسعت داشته باشد لازم است وضو گرفته و نماز را اعاده نمايد.
مساله ٦٦٦ - اگر بعد از جستجو, آب پيدا نكند و با تيمم نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد در جائى كـه جـسـتجو كرده آب بوده , در صورتى كه وقت باقى باشد بايد وضو گرفته و نماز را دوباره بجا آورد.
مـسـاله ٦٦٧ - كسى كه يقين دارد وقت نماز تنگ است , اگر بدون جستجو با تيمم نماز بخواند و بـعـد از نماز و پيش از گذشتن وقت بفهمد كه براى جستجو وقت داشته , احتياط واجب آن است كه دوباره نمازش را بخواند.
مـسـاله ٦٦٨ - اگر بعد از داخل شدن وقت نماز, وضو داشته باشد و بداند كه اگر وضوى خود را بـاطـل كـنـد تهيه آب براى او ممكن نيست يانمى تواند وضو بگيرد, چنانچه بتواند وضوى خود را نـگـهدارد نبايد آن را باطل نمايد, ولى مى تواند با عيال خود نزديكى كند اگرچه بداند كه ازغسل متمكن نخواهد شد.
مـسـاله ٦٦٩ - اگر پيش از وقت نماز, وضو داشته باشد و بداند كه اگر وضوى خود را باطل كند تهيه آب براى او ممكن نيست , چنانچه بتواندوضوى خود را نگهدارد, احتياط مستحب آن است كه آن را باطل نكند.
مساله ٦٧٠ - كسى كه فقط به مقدار وضو يا به مقدار غسل آب دارد و مى داند كه اگر آن را بريزد آب پـيدا نمى كند, چنانچه وقت نماز داخل شده باشد, ريختن آن حرام است و احتياط مستحب آن است كه پيش از وقت نماز هم آن را نريزد.
مـساله ٦٧١ - كسى كه مى داند آب پيدا نمى كند, اگر بعد از داخل شدن وقت نماز وضوى خود را بـاطل كند, يا آبى كه دارد بريزد معصيت كرده ,ولى نمازش با تيمم صحيح است , اگرچه احتياط مستحب آن است كه قضاى آن نماز را نيز بخواند.
دوم از موارد تيمم :
مساله ٦٧٢ - اگر بواسطه پيرى , يا ترس از دزد و جانور و مانند اينها, يا نداشتن وسيله اى كه آب از چـاه بـكشد, دسترسى به آب نداشته باشد, بايد تيمم كند, و همچنين است اگر تهيه كردن آب يا اسـتـعـمال آن به قدرى مشقت داشته باشد كه مردم آن را تحمل نمى كنند, ولى درصورت اخير چنانچه تيمم ننمايد و وضو بگيرد وضوى او صحيح است .
مـسـالـه ٦٧٣ - اگر براى كشيدن آب از چاه , دلو و ريسمان و مانند اينها لازم دارد و مجبور است بخرد يا كرايه نمايد, اگرچه قيمت آن چند برابرمعمول باشد بايد تهيه كند, و همچنين است اگر آب را بـه چـنـديـن برابر قيمتش بفروشند, ولى اگر تهيه آنها به قدرى پول مى خواهد كه نسبت به حال او ضرر دارد, واجب نيست تهيه نمايد.
مساله ٦٧٤ - اگر ناچار شود كه براى تهيه آب قرض كند, بايد قرض نمايد, ولى كسى كه مى داند يا گمان دارد كه نمى تواند قرض خود را بدهد,واجب نيست قرض كند.
مساله ٦٧٥ - اگر كندن چاه مشقت ندارد, بايد براى تهيه آب چاه بكند.
مساله ٦٧٦ - اگر كسى مقدارى آب بى منت به او ببخشد بايد قبول كند.
سوم از موارد تيمم :
مـسـاله ٦٧٧ - اگر از استعمال آب بر جان خود بترسد, يا بترسد كه بواسطه استعمال آن مرض يا عـيـبـى در او پـيـدا شود, يا مرضش طول بكشد,يا شدت يابد يا به سختى معالجه شود, بايد تيمم نمايد, ولى اگر آب گرم براى او ضرر ندارد, بايد با آب گرم وضو بگيرد يا غسل كند.
مـسـالـه ٦٧٨ - لازم نـيـسـت يقين كند كه آب براى او ضرر دارد, بلكه اگر احتمال ضرر بدهد, چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد و از آن احتمال , ترس براى او پيدا شود, بايد تيمم كند.
مساله ٦٧٩ - كسى كه مبتلا به درد چشم است و آب براى او ضرر دارد, بايد تيمم نمايد.
مـساله ٦٨٠ - اگر بواسطه يقين يا ترس ضرر, تيمم كند و پيش از نماز بفهمد كه آب برايش ضرر نـدارد, تيمم او باطل است .
و اگر بعد از نمازبفهمد, بنابر احتياط واجب در صورتى كه وقت باقى باشد بايد دوباره نماز را با وضو يا غسل بخواند, و اگر وقت گذشته قضا ندارد.
مساله ٦٨١ - كسى كه مى داند آب برايش ضرر ندارد, چنانچه غسل كند يا وضو بگيرد و بعد بفهمد كه آب براى او ضرر داشته وضو وغسل او صحيح است .
چهارم از موارد تيمم :
مـسـاله ٦٨٢ - هرگاه بترسد كه اگر آب را به مصرف وضو يا غسل برساند, دچار زحمت مى شود بايد تيمم نمايد, و جواز تيمم به اين جهت درسه صورت است : ١ - آنـكـه اگـر آب را در وضـو يا غسل صرف نمايد خودش فعلا يا بعدا به تشنگى كه باعث تلف يا مرضش شده يا تحملش مشقت زيادى داردمبتلا خواهد شد.
٢ - آنكه بر كسانى كه حفظشان بر او واجب است بترسد كه از تشنگى تلف يا بيمار شوند.
٣ - آنـكه بر غير خود ( چه انسان باشد يا حيوان ) بترسد و تلف يا بيمارى يا بيتابى شان بر او گران باشد, و در غير اين صورت با داشتن آب تيمم جايز نيست .
مـسـالـه ٦٨٣ - اگر غير از آب پاكى كه براى وضو يا غسل دارد آب نجسى هم به مقدار آشاميدن خـود و كـسانى كه با او مربوطند داشته باشد,بايد آب پاك را براى آشاميدن بگذارد و با تيمم نماز بـخـواند, ولى چنانچه آب را براى حيوانش يا بچه نا بالغ بخواهد, بايد آب نجس را به آنان بدهد و با آب پاك وضو و غسل را انجام دهد, به شرط آنكه نجاست آب موجب ضرر نباشد.
پنجم از موارد تيمم :
مساله ٦٨٤ - كسى كه بدن يا لباسش نجس است و كمى آب دارد كه اگر با آن وضو بگيرد يا غسل كـنـد, براى آب كشيدن بدن يا لباس اونمى ماند, بنابر احتياط, بدن يا لباس را آب بكشد و با تيمم نـمـاز بخواند, ولى اگر چيزى نداشته باشد كه بر آن تيمم كند, بايد آب را به مصرف وضو يا غسل برساند و با بدن يا لباس نجس نماز بخواند.
ششم از موارد تيمم :
مـسـاله ٦٨٥ - اگر غير از آب يا ظرفى كه استعمال آن حرام است آب يا ظرف ديگرى ندارد, مثلا آب يا ظرفش غصبى است و غير از آن , آب وظرف ديگرى ندارد, بايد بجاى وضو و غسل تيمم كند.
هفتم از موارد تيمم :
مـسـالـه ٦٨٦ - هـرگـاه وقـت بـه قدرى تنگ باشد كه اگر وضو بگيرد يا غسل كند تمام نماز يا مقدارى از آن بعد از وقت خوانده مى شود بايد تيمم كند.
مساله ٦٨٧ - اگر عمدا نماز را به قدرى تاخير بيندازد كه وقت وضو يا غسل نداشته باشد, معصيت كرده ولى نماز او با تيمم صحيح است .
مـساله ٦٨٨ - كسى كه شك دارد كه اگر وضو بگيرد يا غسل كند وقت براى نماز او مى ماند يا نه , بايد تيمم نمايد.
مـسـالـه ٦٨٩ - كـسـى كه بواسطه تنگى وقت تيمم كرده , و بعد از نماز مى توانسته وضو بگيرد و نـگـرفـته تا آبى كه داشته از دستش رفت , درصورتى كه وظيفه اش تيمم باشد, بايد دوباره تيمم نمايد اگرچه تيمم خود را نشكسته باشد.
مـساله ٦٩٠ - كسى كه آب دارد, اگر بواسطه تنگى وقت با تيمم مشغول نماز شود و در بين نماز آبـى كـه داشـتـه از دسـتش برود, چنانچه وظيفه اش تيمم باشد احتياط واجب آن است كه براى نمازهاى بعدى دوباره تيمم كند.
مـسـاله ٦٩١ - اگر انسان به قدرى وقت دارد كه مى تواند وضو بگيرد يا غسل كند و نماز را بدون كارهاى مستحبى آن مثل اقامه و قنوت بخواند, بايد غسل كند يا وضو بگيرد و نماز را بدون كارهاى مستحبى آن بجا آورد, بلكه اگر به اندازه سوره هم وقت ندارد, بايد غسل كند ياوضو بگيرد و نماز را بدون سوره بخواند.
چيزهائى كه تيمم به آنها صحيح است
مساله ٦٩٢ - تيمم به خاك و ريگ و كلوخ و سنگ صحيح است , ولى احتياط مستحب آن است كه اگر خاك ممكن باشد به چيز ديگر تيمم ,نكند و اگر خاك نباشد, با ريگ يا كلوخ , و چنانچه ريگ و كلوخ هم نباشد با سنگ تيمم نمايد.
مساله ٦٩٣ - تيمم بر سنگ گچ و سنگ آهك صحيح است , و بنابر احتياط در حال اختيار به گچ و آهك پخته و به سنگ معدن مثل سنگ عقيق تيمم ننمايند.
مـسـالـه ٦٩٤ - اگـر خاك و ريگ و كلوخ و سنگ پيدا نشود, بايد به گرد و غبارى كه در فرش و لباس و مانند اينها است تيمم نمايد, و چنانچه گرد پيدا نشود, بايد به گل تيمم كند, و اگر گل هم پيدا نشود, واجب است بعدا قضاى آن را بجا آورد.
مـسـاله ٦٩٥ - اگر بتواند با تكاندن فرش و مانند آن خاك تهيه كند, تيمم به گرد باطل است , و همچنين اگر بتواند گل را خشك كند و از آن خاك تهيه نمايد, تيمم به گل باطل مى باشد.
مـسـالـه ٦٩٦ - كسى كه آب ندارد اگر برف يا يخ داشته باشد, چنانچه ممكن است , بايد آن را آب كند و با آن وضو بگيرد يا غسل نمايد, و اگرممكن نيست و چيزى هم كه تيمم به آن صحيح است ندارد لازم است نماز خود را در خارج وقت قضا نمايد.
مـسـالـه ٦٩٧ - اگـر بـا خـاك و ريـگ , چيزى مانند كاه كه تيمم به آن باطل است مخلوط شود, نـمـى تـوانـد به آن تيمم كند, ولى اگر آن چيز به قدرى كم باشد كه در خاك يا ريگ از بين رفته حساب شود, تيمم به آن خاك و ريگ صحيح است .
مساله ٦٩٨ - اگر چيزى ندارد كه بر آن تيمم كند, چنانچه ممكن است بايد به خريدن و مانند آن تهيه نمايد.
مـسـالـه ٦٩٩ - تيمم به ديوار گلى صحيح است , و احتياط مستحب آن است كه با بودن زمين يا خاك خشك , به زمين يا خاك نمناك تيمم نكند.
مـساله ٧٠٠ - چيزى كه بر آن تيمم مى كند بايد پاك باشد, و اگر چيز پاكى كه تيمم به آن صحيح است ندارد, نماز را بنابر احتياط با تيمم بخواند و نيز قضاى آن را بجا آورد.
مساله ٧٠١ - اگر يقين داشته باشد كه تيمم به چيزى صحيح است و به آن تيمم نمايد, بعد بفهمد تيمم به آن باطل بوده , نمازهائى را كه با آن تيمم خوانده بايد دوباره بخواند.
مـسـالـه ٧٠٢ - چيزى كه بر آن تيمم مى كند و مكان آن چيز بايد غصبى نباشد, پس اگر بر خاك غـصـبـى تـيمم كند, يا خاكى را كه مال خود اواست بى اجازه در ملك ديگرى بگذارد وبر آن تيمم كند, تيمم او باطل مى باشد.
مـسـاله ٧٠٣ - تيمم در فضاى غصبى باطل است , پس اگر در ملك خود دستها را به زمين بزند و بى اجازه داخل ملك ديگرى شود و دستها رابه پيشانى بكشد, تيمم او باطل مى باشد.
------------------------------------
پاورقى : ١- مـجـلـسى اول (ره ) در كتاب شرح من لايحضره الفقيه , مقدار پرتاب تير را دويست گام معين فرموده است .
۶

مساله ٧٠٤ - تيمم به چيز غصبى يا در فضاى غصبى يا بر چيزى كه در ملك غصبى است , در حالى كـه فـرامـوش كـرده يـا غـفلت داشته باشدصحيح است .
ولى اگر چيزى را خودش غصب كند و فـراموش كند كه غصب كرده و چيزى را كه بر آن تيمم مى كند در آن ملك بگذارد يا درفضاى آن ملك تيمم نمايد, حكم او حكم عامد است .
مـساله ٧٠٥ - كسى كه در جاى غصبى حبس است , اگر آب و خاك آن هر دو غصبى است , بايد با تيمم نماز بخواند.
مساله ٧٠٦ - چيزى كه بر آن تيمم مى كند, بنابر احتياط در صورت امكان بايد گردى داشته باشد كـه بـه دسـت بماند, و بعد از زدن دست برآن , بنابر احتياط مستحب دست را بتكاند كه گرد آن بريزد.
مساله ٧٠٧ - تيمم به زمين گود و خاك جاده و زمين شوره زار كه نمك روى آن را نگرفته مكروه است , و اگر نمك روى آن را گرفته باشدباطل است .
دستور تيمم بدل از وضو يا غسل
مساله ٧٠٨ - در تيمم بدل از وضو يا غسل چهار چيز واجب است : اول نيت .
دوم زدن كف دو دست باهم بر چيزى كه تيمم به آن صحيح است .
سـوم كـشيدن كف هر دو دست به تمام پيشانى و دو طرف آن , از جائى كه موى سر مى رويد تا ابروها و بالاى بينى , و احتياطا بايد دستها روى ابروها هم كشيده شود.
چهارم كشيدن كف دست چپ به تمام پشت دست راست , و بعد از آن كشيدن كف دست راست به تمام پشت دست چپ .
مـسـاله ٧٠٩ - احتياط مستحب آن است كه تيمم را چه بدل از وضو باشد چه بدل از غسل , به اين تـرتـيـب بجا آورد: يك مرتبه دستها را به زمين بزند و به پيشانى و پشت دستها بكشد, و يك مرتبه ديگر به زمين بزند و پشت دستها را مسح نمايد.
احكام تيمم
مساله ٧١٠ - اگر مختصرى هم از پيشانى يا پشت دستها را مسح نكند تيمم باطل است , چه عمدا مسح نكند, يا مساله را نداند, يا فراموش كرده باشد, ولى دقت زياد هم لازم نيست و همين قدر كه بگويند تمام پيشانى و پشت دستها مسح شده كافى است .
مـسـالـه ٧١١ - بـراى آنكه يقين كند تمام پشت دست را مسح كرده , بايد مقدار بالاتر از مچ را هم مسح نمايد, ولى مسح بين انگشتان لازم نيست .
مساله ٧١٢ - پيشانى و پشت دستها را بنابر احتياط بايد از بالا به پائين مسح نمايد, و كارهاى آن را بـايـد پـشـت سر هم بجا آورد و اگر بين آنهابه قدرى فاصله دهد كه نگويند تيمم مى كند, باطل است .
مساله ٧١٣ - در موقع نيت بايد معين كند كه تيمم او بدل از غسل است يا بدل از وضو, و اگر بدل از غـسـل بـاشـد بايد آن غسل را معين نمايد, وچنانچه يك تيمم بر او واجب باشد و قصد نمايد كه وظيفه فعلى خود را انجام دهد اگرچه در تشخيص اشتباه كند تيممش صحيح است .
مساله ٧١٤ - در تيمم بنابر احتياط استحبابى بايد كف دستها و پشت دستها در صورت تمكن پاك باشد.
مساله ٧١٥ - انسان بايد براى تيمم انگشتر را از دست بيرون آورد, و اگر در پيشانى و دستها يا در كف دستها مانعى باشد, مثلا چيزى به آنهاچسبيده باشد, بايد برطرف نمايد.
مـسـالـه ٧١٦ - اگـر پـيـشـانى يا پشت دستها زخم است و پارچه يا چيز ديگرى را كه بر آن بسته نـمـى تـوانـد بـاز كند, بايد دست را روى آن بكشد, ونيز اگر كف دست زخم باشد و پارچه يا چيز ديگرى را كه بر آن بسته نتواند باز كند, بايد دست را با همان پارچه به چيزى كه تيمم به آن صحيح است بزند و به پيشانى و پشت دستها بكشد.
مـسـالـه ٧١٧ - اگـر پيشانى و پشت دستها مو داشته باشد اشكال ندارد, ولى اگر موى سر روى پيشانى آمده باشد, بايد آن را عقب بزند.
مـسـاله ٧١٨ - اگر احتمال دهد كه در پيشانى و كف دستها يا پشت دستها مانعى هست , چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد, بايد جستجونمايد تا يقين و اطمينان كند كه مانعى نيست .
مـسـالـه ٧١٩ - اگر وظيفه او تيمم است و نمى تواند تيمم كند, بايد نائب بگيرد.
و كسى كه نائب مى شود, بايد او را با دست خود او تيمم دهد, واگر ممكن نباشد بايد نائب , دست خود را به چيزى كه تيمم به آن صحيح است بزند و به پيشانى و پشت دستهاى او بكشد.
مـساله ٧٢٠ - اگر در بين تيمم شك كند كه قسمتى از آن را فراموش كرده يا نه , چنانچه از محل آن گذشته , به شك خود اعتنا نكند, و اگرنگذشته بايد آن قسمت را بجا آورد.
مـسـالـه ٧٢١ - اگـر بعد از مسح دست چپ شك كند كه درست تيمم كرده يا نه , در صورتى كه احـتـمـال بدهد كه حال عمل ملتفت بوده تيمم اوصحيح است , و چنانچه شك او در مسح دست چپ باشد لازم است او را مسح كند مگر آنكه در عملى كه مشروط به طهارت است داخل شده و يا موالات فوت شده باشد.
مـسـاله ٧٢٢ - كسى كه وظيفه اش تيمم است نمى تواند بنابر احتياط پيش از وقت نماز براى نماز تـيـمم كند, ولى اگر براى كار واجب ديگر يامستحبى تيمم كند و تا وقت نماز عذر او باقى باشد, مى تواند با همان تيمم نماز بخواند.
مـسـالـه ٧٢٣ - كـسـى كه وظيفه اش تيمم است , اگر بداند تا آخر وقت عذر او باقى مى ماند, در وسـعت وقت مى تواند با تيمم نماز بخواند, ولى اگربداند تا آخر وقت عذر او برطرف مى شود, بايد صبر كند و با وضو يا غسل نماز بخواند.
و نيز اگر اميد دارد كه عذرش برطرف شود, احتياطواجب آن است كه صبر كند و با وضو يا غسل نماز بخواند, يا در تنگى وقت با تيمم نماز را بجا آورد.
مـسـالـه ٧٢٤ - كـسـى كه نمى تواند وضو بگيرد يا غسل كند, اگر يقين كند يا احتمال بدهد كه عـذرش بـرطرف نمى شود, مى تواند نمازهاى قضاى خود را با تيمم بخواند, ولى اگر بعدا عذرش برطرف شد بايد دوباره آنها را با وضو يا غسل بجا آورد.
مـسـالـه ٧٢٥ - كـسى كه نمى تواند وضو بگيرد يا غسل كند, جايز است نمازهاى مستحبى را مثل نـافله هاى شبانه روز - كه وقت معين دارد - باتيمم بخواند, ولى اگر احتمال دهد كه تا آخر وقت آنها عذر او برطرف مى شود احوط آن است كه آنها را در اول وقتشان بجا نياورد.
مـسـاله ٧٢٦ - كسى كه احتياطا غسل جبيره اى و تيمم نمايد مثلا جراحتى در پشت اوست , اگر بـعـد از غـسـل و تـيـمم نماز بخواند و بعد از نمازحدث اصغرى از او سر بزند مثلا بول كند, براى نمازهاى بعد بدل از غسل احتياطا تيمم كند و وضو هم بگيرد.
مساله ٧٢٧ - اگر بواسطه نداشتن آب يا عذر ديگرى تيمم كند, بعد از برطرف شدن عذر, تيمم او باطل مى شود.
مساله ٧٢٨ - چيزهائى كه وضو را باطل مى كند, تيمم بدل از وضو را هم باطل مى كند, و چيزهائى كه غسل را باطل مى نمايد, تيمم بدل ازغسل را هم باطل مى كند.
مـسـاله ٧٢٩ - كسى كه نمى تواند غسل كند, اگر چند غسل بر او واجب باشد جايز است يك تيمم بدل از آنها بنمايد, و احتياط مستحب آن است كه بدل هر يك از آنها يك تيمم نمايد.
مـسـالـه ٧٣٠ - كسى كه نمى تواند غسل كند, اگر بخواهد عملى را كه براى آن غسل واجب است انـجام دهد, بايد بدل از غسل تيمم نمايد, و اگركسى كه نمى تواند وضو بگيرد و بخواهد عملى را كه براى آن وضو واجب است انجام دهد, بايد بدل از وضو تيمم نمايد.
مساله ٧٣١ - اگر بدل از غسل جنابت تيمم كند, لازم نيست براى نماز وضو بگيرد, ولى اگر بدل از غسلهاى ديگر تيمم كند, كفايت از وضونمى نمايد, پس اگر نتواند وضو بگيرد بايد تيمم ديگرى هم بدل از وضو بنمايد.
مـسـالـه ٧٣٢ - اگـر بدل از غسل جنابت تيمم كند و بعد كارى كه وضو را باطل مى كند براى او پيش آيد, چنانچه براى نمازهاى بعد نتواندغسل كند, بايد بدل از غسل تيمم نمايد.
مـسـاله ٧٣٣ - كسى كه بايد براى انجام عملى مثلا براى خواندن نماز بدل از وضو و بدل از غسل تـيـمـم كـند اگر در تيمم اول , نيت بدل از وضو يانيت بدل از غسل نمايد و تيمم دوم را به قصد اينكه وظيفه خود را انجام داده باشد, بجا آورد كفايت مى كند.
مـسـالـه ٧٣٤ - كسى كه وظيفه اش تيمم است اگر براى كارى تيمم كند, تا تيمم و عذر او باقى اسـت , كارهائى را كه بايد با وضو يا غسل انجام داد, مى تواند بجا آورد, ولى اگر عذرش تنگى وقت بـوده , يـا بـا داشتن آب براى نماز ميت يا خوابيدن , تيمم كرده , فقط كارهائى را كه براى آن تيمم نموده مى تواند انجام دهد.
مساله ٧٣٥ - در چند مورد بهتر است نمازهائى را كه انسان با تيمم خوانده , قضا نمايد: اول : آنكه از استعمال آب ترس داشته و عمدا خود را جنب كرده و با تيمم نماز خوانده است .
دوم : آنكه مى دانسته يا گمان داشته كه آب پيدا نمى كند و عمدا خود را جنب كرده و با تيمم نماز خوانده است .
سـوم : آنـكـه تا آخر وقت , عمدا در جستجوى آب نرود و با تيمم نماز بخواند و بعد بفهمد كه اگر جستجو مى كرد, آب پيدا مى شد.
چهارم : آنكه عمدا نماز را تاخير انداخته و در آخر وقت با تيمم نماز خوانده است .
پنجم : آنكه مى دانسته يا گمان داشته كه آب پيدا نمى شود و آبى را كه داشته ريخته است .

احكام نماز
نـماز بهترين اعمال دينى است كه اگر قبول درگاه خداوند عالم شود, عبادتهاى ديگر هم قبول مـى شـود, و اگـر پـذيرفته نشود اعمال ديگر هم قبول نمى شود.
و همانطور كه اگر انسان شبانه روزى پنج نوبت در نهر آبى شستشو كند, چرك در بدنش نمى ماند, نمازهاى پنجگانه هم انسان را ازگـنـاهـان پاك مى كند.
و سزاوار است كه انسان نماز را در اول وقت بخواند, و كسى كه نماز را پـسـت و سبك شمارد مانند كسى است كه نمازنمى خواند, پيغمبر اكرم (ص ) فرمود: كسى كه به نماز اهميت ندهد و آن را سبك شمارد سزاوار عذاب آخرت است .
روزى حضرت در مسجدتشريف داشـتند, مردى وارد و مشغول نماز شد و ركوع و سجودش را كاملا بجا نياورد, حضرت فرمودند: اگر اين مرد در حالى كه نمازش اينطور است از دنيا برود, به دين من از دنيا نرفته است .
پـس انسان بايد مواظب باشد كه به عجله و شتاب زدگى نماز نخواند, و در حال نماز به ياد خدا و بـا خـضـوع و خشوع و وقار باشد و متوجه باشدكه با چه كسى سخن مى گويد, و خود را در مقابل عـظـمـت وبـزرگـى خداوند عالم بسيار پست وناچيز ببيند, و اگر انسان در موقع نماز كاملا به ايـن مـطـلـب تـوجـه كـند, از خود بى خبر مى شود, چنانكه در حال نماز تير را از پاى مبارك امير المؤمنين على (ع ) بيرون كشيدند و آن حضرت متوجه نشدند.
و نيز بايد نماز گزار توبه و استغفار نـمـايـد و گـنـاهـانـى را كه مانع قبول شدن نماز است مانند: حسد, كبر, غيبت , خوردن حرام , آشـامـيدن مسكرات و ندادن خمس و زكاة بلكه هر معصيتى را ترك كند.
و همچنين سزاوار است كارهائى را كه ثواب نماز را كم مى كند بجا نياورد, مثلا درحال خواب آلودگى و خوددارى از بول به نماز نايستد, و در موقع نماز به آسمان نگاه نكند, و كارهائى را كه ثواب نماز را زياد مى كند بجا آورد,مثلا انگشتر عقيق به دست كند و لباس پاكيزه بپوشد و شانه و مسواك كند و خود را خوشبو نمايد.

نمازهاى واجب
نمازهاى واجب شش است : اول : نماز يوميه .
دوم : نماز آيات .
سوم : نماز ميت .
چهارم : نماز طواف واجب خانه كعبه .
پنجم : نماز قضاى پدر كه بر پسر بزرگتر واجب است .
ششم : نمازى كه بواسطه اجاره و نذر و قسم و عهد واجب مى شود.
نمازهاى واجب يوميه
نمازهاى واجب يوميه پنج است : ظهر و عصر, هر كدام چهار ركعت , مغرب , سه ركعت , عشا, چهار ركعت , صبح , دو ركعت .
مساله ٧٣٦ - در سفر بايد نمازهاى چهار ركعتى را با شرائطى كه گفته مى شود دو ركعت خواند.
وقت نماز ظهر و عصر:
مساله ٧٣٧ - اگر چوب يا چيزى مانند آن را شاخص , راست در زمين هموار فرو برند, صبح كه خـورشـيـد بـيرون مى آيد, سايه آن به طرف مغرب مى افتد و هرچه آفتاب بالا مى آيد اين سايه كم مـى شـود, و در شـهـرهـاى ما در اول ظهر شرعى (١) به آخرين درجه كمى مى رسد وظهر كه گـذشت , سايه آن به طرف مشرق برمى گردد و هرچه خورشيد رو به مغرب مى رود سايه زيادتر مـى شـود, بـنابر اين وقتى سايه به آخرين درجه كمى رسيد و دو مرتبه رو به زياد شدن گذاشت , معلوم مى شود ظهر شرعى شده است , ولى در بعضى از شهرها مثل مكه كه گاهى موقع ظهر سايه به كلى از بين مى رود, بعد از آنكه سايه دوباره پيدا شد, معلوم مى شود ظهر شده است .
مساله ٧٣٨ - در زمان غيبت امام (ع ) نماز جمعه در غير صورتى كه ذكر خواهد شد اگر اقامه شود مجزى از نماز ظهر نيست .
مساله ٧٣٩ - وقت نماز ظهر وعصر بعد از زوال تاغروب آفتاب است , ولى چنانچه نماز عصر را عمدا قـبـل از نماز ظهر بخوانند باطل است مگر اينكه از آخر وقت بيش از آوردن يك نماز مجال نباشد, كه در اين فرض اگر كسى تا اين موقع نماز ظهر را نخوانده , نماز ظهر او قضا است وبايد نماز عصر را بـخـوانـد, و اگـر كـسـى پيش از اين وقت اشتباها تمام نماز عصر را پيش از نماز ظهر بخواند, نـمـازش صـحيح است , و احوط اين است كه آن را نماز ظهر قرار داده و چهار ركعت ديگر به قصد مافى الذمه بجا آورد.
مـسـاله ٧٤٠ - اگر پيش از خواندن نماز ظهر, سهوا مشغول نماز عصر شود و در بين نماز بفهمد اشـتـباه كرده است , بايد نيت را به نماز ظهربرگرداند, يعنى نيت كند كه آنچه تا حال خوانده ام و آنچه را مشغولم و آنچه بعد مى خوانم همه نماز ظهر باشد, و بعد از آنكه نماز را تمام كرد نمازعصر را بخواند.
مـساله ٧٤١ - اگر در زمان غيبت نماز جمعه با شرائطش با امامت حاكم شرع كه قدرت در دست داشته باشد يا كس ديگرى كه صلاحيت براى امام جماعت دارد و از طرف حاكم شرع مزبور تعيين شده باشد اقامه شود, احتياط واجب آن است كه مكلف براى اداء آن حاضر شود,و لكن حضور براى چند طائفه واجب نيست : ( ١ ) پيران كه ضعف دارند.
( ٢ ) زنها.
( ٣ ) مسافر در محل اقامت نماز.
( ٤ ) آنهائى كه از محل نماز جمعه بيشتر از دو فرسخ دورند.
( ٥ ) مريض .
( ٦ ) عـاجـز مـثـل كـور و شـل , ولكن اگر اينها حاضر شدند,نماز جمعه شان از نماز ظهر مجزى مى باشد.
مساله ٧٤٢ - وقت نماز جمعه از اول ظهر است تا وقتى كه سايه شاخص در طرف مشرق به اندازه خـود شـاخص شود.
و نماز جمعه دو ركعت مى باشد و بهتر است كه قرائت آن را به جهر بخوانند, و در هـر ركـعـت بعد از حمد قرائت سوره واجب است , و بهتر است در ركعت اول سوره جمعه و در ركعت دوم سوره منافقين را بخوانند, و نيز در هر ركعت قنوت مستحب است : در ركعت اول قبل از ركـوع و در ركعت دوم بعد ازركوع , و دو خطبه قبل از نماز واجب است , و هر خطبه بايد شامل باشد بر حمد بر خداوند متعال و صلوات بر پيغمبر اكرم و ائمه هدى و ترغيب مردم و وصيت آنها به تـقـوى و مـواظبت بر واجبات و اجتناب از معاصى و قرائت سوره خفيفه , و كسى كه بنابر احتياط بـايد به نماز جمعه حاضرشود ودر آن وقت مشغول نماز ظهر باشد كه مى تواند نماز جمعه را درك كند,نماز ظهرش اشكال دارد, و درك نماز جمعه نظير درك نمازجماعت است كه بيان خواهد شد.
وقت نماز مغرب و عشا:
مساله ٧٤٣ - احتياط واجب آن است كه قبل از اينكه سرخى طرف مشرق - كه بعد از غروب آفتاب پيدا مى شود - از بالاى سر انسان بگذرد, انسان نماز مغرب را بجا نياورد.
مـسـالـه ٧٤٤ - وقـت نـمـاز مغرب و عشا تا نيمه شب امتداد دارد ولى نماز عشا در صورتى كه با الـتـفات , قبل از نماز مغرب خوانده شود باطل است مگر اينكه از وقت بيش از مقدار اداء نماز عشا نمانده باشد كه در اين صورت لازم است نماز عشا را قبل از نماز مغرب بخواند.
مـساله ٧٤٥ - اگر كسى اشتباها نماز عشا را پيش از نماز مغرب بخواند و بعد از نماز ملتفت شود, نمازش صحيح است و بايد نماز مغرب را بعد ازآن بجا آورد.
مـساله ٧٤٦ - اگر پيش از خواندن نماز مغرب , سهوا مشغول نماز عشا شود و در بين نماز بفهمد كه اشتباه كرده , چنانچه به ركوع ركعت چهارم نرفته است , بايد نيت را به نماز مغرب برگرداند و نـمـاز را تـمـام كند و بعد نماز عشا را بخواند, و اگر به ركوع ركعت چهارم رفته است بايد نماز را بهم زند و بعد از خواندن نماز مغرب نماز عشا را بجا آورد.
مـسـاله ٧٤٧ - آخر وقت نماز عشا نصف شب است .
و شب را بايد از اول غروب تا اول آفتاب حساب كرد (٢).
مـسـالـه ٧٤٨ - اگر از روى معصيت , يا بواسطه عذرى نماز مغرب يا عشا را تا نصف شب نخواند, بنابر احتياط واجب , بايد قبل از اذان صبح بدون اينكه نيت اداء و قضاء كند آن نماز را بجا آورد.
وقت نماز صبح :
مـساله ٧٤٩ - نزديك اذان صبح از طرف مشرق , سفيده اى رو به بالا حركت مى كند كه آن را فجر اول گـويند.
موقعى كه آن سفيده پهن شد,فجر دوم , و اول وقت نماز صبح است .
و آخر وقت نماز صبح موقعى است كه آفتاب بيرون مى آيد.
احكام وقت نماز
مـسـاله ٧٥٠ - موقعى انسان مى تواند مشغول نماز شود كه يقين كند وقت داخل شده است , يا دو مـرد عـادل بـه داخل شدن وقت خبر دهند,بلكه به اذان شخصى كه وقت شناس و مورد اطمينان باشد يا به خبر دادن او به دخول وقت نيز مى توان اكتفا نمود.
مـسـالـه ٧٥١ - اگـر بواسطه ابر يا غبار, نتواند در اول وقت نماز, به داخل شدن وقت يقين كند, چـنـانچه گمان داشته باشد كه وقت داخل شده ,مى تواند مشغول نماز شود, ولى در چيزهائى كه نـسـبت به شناختن وقت مانع شخصى باشد مثل نابينائى و در زندان بودن احتياط واجب آن است كه نماز را تاخير بيندازد تا يقين كند وقت داخل شده است .
مـسـاله ٧٥٢ - اگر به يكى از راههاى گذشته براى انسان ثابت شود كه وقت نماز شده و مشغول نماز شود و در بين نماز بفهمد كه هنوز وقت داخل نشده , نماز او باطل است .
و همچنين است اگر بـعـد از نـمـاز بـفـهـمـد كـه تـمام نماز را پيش از وقت خوانده .
و بنابر احتياط اگر در بين نماز بـفـهـمدوقت داخل شده , يا بعد از نماز بفهمد كه در بين نماز وقت داخل شده بود, نماز را اعاده نمايد.
مـسـالـه ٧٥٣ - اگـر انسان ملتفت نباشد كه بايد با يقين به داخل شدن وقت , مشغول نماز شود, چنانچه بعد از نماز بفهمد كه تمام نماز را در وقت خوانده , نماز او صحيح است , واگر بفهمد نماز را پـيـش از وقـت خـوانـده يا نفهمد كه در وقت خوانده يا پيش از وقت , نمازش باطل است .
بلكه اگربعد از نماز بفهمد كه در بين نماز وقت داخل شده است , بايد دوباره آن نماز را بخواند.
مساله ٧٥٤ - اگر يقين كند وقت داخل شده و مشغول نماز شود و در بين نماز شك كند كه وقت داخـل شده يا نه , نماز او باطل است .
ولى اگر دربين نماز يقين داشته باشد كه وقت داخل شده و شك كند كه آنچه از نماز خوانده در وقت بوده يا نه , نمازش صحيح است .
مساله ٧٥٥ - اگر وقت نماز به قدرى تنگ است كه بواسطه بجا آوردن بعضى از كارهاى مستحب نـماز, مقدارى از آن بعد از وقت خوانده مى شود, بايد آن مستحب را بجا نياورد, مثلا اگر بواسطه خواندن قنوت مقدارى از نماز بعد از وقت خوانده مى شود, بايد قنوت رانخواند.
مساله ٧٥٦ - كسى كه به اندازه خواندن يك ركعت نماز وقت دارد, بايد نماز را به نيت اداء بخواند, ولى نبايد عمدا نماز را تا اين وقت تاخيربيندازد.
مـساله ٧٥٧ - كسى كه مسافر نيست , اگر تا غروب آفتاب به اندازه خواندن پنج ركعت نماز وقت دارد, بايد نماز ظهر و عصر هر دو را بخواند,و اگر كمتر وقت دارد بايد فقط نماز عصر را بخواند و بـعـدا نماز ظهر را قضا كند.
و همچنين اگر تا نصف شب به اندازه خواندن پنج ركعت وقت دارد, بايد نماز مغرب و عشا را بخواند, و اگر كمتر وقت دارد بايد فقط عشا را بخواند و بعدا مغرب را بجا آورد.
مـسـالـه ٧٥٨ - كسى كه مسافر است , اگر تا غروب آفتاب به اندازه خواندن سه ركعت نماز وقت دارد, بـايد نماز ظهر و عصر را بخواند, و اگركمتر وقت دارد, بايد فقط عصر را بخواند و بعدا نماز ظهر را قضا كند, و اگر تا نصف شب به اندازه خواندن چهار ركعت نماز وقت دارد, بايد نمازمغرب و عشا را بخواند, و اگر كمتر وقت دارد بايد عشا را بخواند و بعدا مغرب را بجا آورد, و چنانچه بعد از خـوانـدن عشا معلوم شود كه از وقت به مقدار يك ركعت يا بيشتر به نصف شب مانده است , بايد فورا نماز مغرب را به نيت اداء بجا آورد.
مساله ٧٥٩ - مستحب است انسان نماز را در اول وقت آن بخواند و راجع به آن خيلى سفارش شده است و هرچه به اول وقت نزديكتر باشدبهتر است , مگر آنكه تاخير آن از جهتى بهتر باشد, مثلا صبر كند كه نماز را به جماعت بخواند.
مـسـالـه ٧٦٠ - هرگاه انسان عذرى دارد كه اگر بخواهد در اول وقت نماز بخواند, ناچار است با تـيـمم نماز بخواند, چنانچه بداند عذر او تا آخروقت باقى است , مى تواند در اول وقت نماز بخواند, ولـى اگـر احـتـمـال دهـد كـه عـذر او از بـيـن مى رود بايد صبر كند تا عذرش برطرف شود, و چـنـانچه عذر او برطرف نشد, در آخر وقت نماز بخواند, و لازم نيست به قدرى صبر كند كه فق ط بـتـواند كارهاى واجب نماز را انجام دهد, بلكه براى مستحبات نماز نيز مانند اذان و اقامه و قنوت اگـر وقـت دارد مـى تـوانـد تيمم كند و نماز را با آن مستحبات بجا آورد.
و در عذرهاى ديگر غير ازمـوارد تـيـمـم اگـر احـتمال بدهد كه عذر او باقى باشد جايز است اول وقت نماز بخواند, ولى چنانچه در اثناء وقت عذرش برطرف گردد لازم است اعاده نمايد.
مـسـاله ٧٦١ - كسى كه مسائل نماز و شكيات و سهويات را نمى داند و احتمال مى دهد كه يكى از ايـنـهـا در نـمـاز پيش آيد, بايد براى يادگرفتن اينهانماز را از اول وقت تاخير بيندازد, ولى اگر اطمينان دارد كه نماز را به طور صحيح تمام مى كند مى تواند در اول وقت مشغول نماز شود, پس اگردر نماز مساله اى كه حكم آن را نمى داند پيش نيايد, نماز او صحيح است , و اگر مساله اى كه حكم آن را نمى داند پيش آيد, جايز است به يكى ازدو طرفى كه احتمال مى دهد, عمل نمايد و نماز را تـمـام كـنـد, ولـى بعد از نماز بايد مساله را بپرسد كه اگر نمازش باطل بوده , دوباره بخواند و اگرصحيح بوده اعاده لازم نيست .
مساله ٧٦٢ - اگر وقت نماز وسعت دارد وطلبكار هم طلب خودرا مطالبه مى كند, در صورتى كه ممكن است , بايد اول قرض خود را بدهد,بعد نماز بخواند, و همچنين است اگر كار واجب ديگرى كه بايد فورا آن را بجا آورد پيش آمد كند, مثلا ببيند مسجد نجس است كه بايداول مسجد را تطهير كـنـد, بـعـد نـماز بخواند, و چنانچه در هر دو صورت , اول نماز بخواند معصيت كرده ولى نماز او صحيح است .
نمازهائى كه بايد به ترتيب خوانده شود
مـسـالـه ٧٦٣ - انسان بايد نماز عصر را بعد از نماز ظهر و نماز عشا را بعد از نماز مغرب بخواند, و اگر عمدا نماز عصر را پيش از نماز ظهر و نمازعشا را پيش از نماز مغرب بخواند باطل است .
مـسـاله ٧٦٤ - اگر به نيت نماز ظهر مشغول نماز شود و در بين نماز يادش بيايد كه نماز ظهر را خـوانـده اسـت , نـمـى تـواند نيت را به نماز عصربرگرداند بلكه بايد نماز را بشكند و نماز عصر را بخواند, و همينطور است در نماز مغرب و عشا.
مساله ٧٦٥ - اگر در بين نماز عصر يقين كند كه نماز ظهر را نخوانده است و نيت را به نماز ظهر بـرگرداند, چنانچه يادش بيايد كه نماز ظهر راخوانده بوده , بايد نيت را به نماز عصر برگرداند و نمازش را تمام كند.
مساله ٧٦٦ - اگر در بين نماز عصر شك كند كه نماز ظهر را خوانده يا نه , بايد نيت را به نماز ظهر برگرداند, ولى اگر وقت به قدرى كم است كه بعد از تمام شدن نماز, آفتاب غروب مى كند و براى يك ركعت از نماز هم مجال نيست , بايد به نيت نماز عصر نماز را تمام كند و قضاى ظهر نيزواجب نيست .
مساله ٧٦٧ - اگر در نماز عشا, پيش از رك -وع ركعت چهارم شك كند كه نماز مغرب را خوانده يا نـه , چـنانچه وقت به قدرى كم است كه بعداز تمام شدن نماز, نصف شب مى شود, و به مقدار يك ركعت از نماز هم مجال نيست , بايد به نيت عشا نماز را تمام كند.
و اگر بيشتر وقت دارد, بايدنيت را به نماز مغرب برگرداند و نماز را سه ركعتى تمام كند, بعد نماز عشا را بخواند.
مـسـاله ٧٦٨ - اگر در نماز عشا بعد از رسيدن به ركوع ركعت چهارم شك كند كه نماز مغرب را خـوانـده يـا نـه , چنانچه وقت كم است بايد نمازعشا را تمام كند, و اگر به مقدار پنج ركعت وقت باشد, بايد نماز را بهم زده و بعد از نماز مغرب نماز عشا را بخواند.
مـسـالـه ٧٦٩ - اگر انسان نمازى را كه خوانده احتياطا دوباره بخواند و در بين نماز يادش بيايد نـمـازى را كـه بـايد پيش از آن بخواند نخوانده است ,نمى تواند نيت را به آن نماز برگرداند, مثلا مـوقـعى كه نماز عصر را احتياطا مى خواند, اگر يادش بيايد نماز ظهر را نخوانده است , نمى تواند نيت رابه نماز ظهر برگرداند.
مساله ٧٧٠ - برگرداندن نيت از نماز قضا به نماز اداء و از نماز مستحب به نماز واجب جايز نيست .
مساله ٧٧١ - اگر وقت نماز اداء وسعت داشته باشد, انسان مى تواند در بين نماز نيت را به نماز قضا برگرداند ولى بايد برگرداندن نيت به نمازقضا ممكن باشد, مثلا اگر مشغول نماز ظهر است در صورتى مى تواند نيت را به قضاى صبح برگرداند كه داخل ركوع ركعت سوم نشده باشد.

نمازهاى مستحب
مـسـالـه ٧٧٢ - نـمـازهاى مستحبى زياد است و آن را نافله گويند, و بين نمازهاى مستحبى به خواندن نافله هاى شبانه روزى بيشتر سفارش شده , و آنها در غير روز جمعه سى و چهار ركعتند كه هـشت ركعت آن نافله ظهر و هشت ركعت نافله عصر و چهار ركعت نافله مغرب و دوركعت نافله عـشا و يازده ركعت نافله شب و دو ركعت نافله صبح مى باشد.
و چون دو ركعت نافله عشا را بنابر احـتـيـاط واجب بايد نشسته بخواند, يك ركعت حساب مى شود, ولى روز جمعه بر شانزده ركعت نافله ظهر و عصر, چهار ركعت اضافه مى شود.
مـسـاله ٧٧٣ - از يازده ركعت نافله شب , هشت ركعت آن بايد به نيت نافله شب و دو ركعت آن به نيت نماز شفع , و يك ركعت آن به نيت نمازوتر خوانده شود.
و دستور كامل نافله شب در كتابهاى دعا گفته شده است .
مساله ٧٧٤ - نمازهاى نافله را مى شود نشسته خواند, ولى بهتر است دو ركعت نماز نافله نشسته را يك ركعت حساب كند, مثلا كسى كه مى خواهد نافله ظهر را كه هشت ركعت است نشسته بخواند, بـهـتر است شانزده ركعت بخواند, و اگر مى خواهد نماز وتر را نشسته بخواند, دونماز يك ركعتى نشسته بخواند.
مـسـالـه ٧٧٥ - نافله ظهر و عصر را در سفر نبايد خواند, و نافله عشا چنانچه به قصد رجاء خوانده شود مانعى ندارد.
وقت نافله هاى يوميه
مساله ٧٧٦ - نافله نماز ظهر پيش از نماز ظهر خوانده مى شود و وقت فضيلت آن از اول ظهر است تا موقعى كه آن مقدار از سايه شاخص كه بعد از ظهر پيدا مى شود, به اندازه دو هفتم آن شود, مثلا اگـر درازاى شـاخـص هفت وجب باشد, هر وقت مقدار سايه اى كه بعد از ظهر پيدامى شود به دو وجب رسيد, آخر وقت نافله ظهر است .
مساله ٧٧٧ - نافله عصر پيش از نماز عصر خوانده مى شود و وقت فضيلت آن تا موقعى است كه آن مقدار از سايه شاخص كه بعد از ظهرپيدا مى شود, به چهار هفتم آن برسد, و چنانچه بخواهد نافله ظهر يا نافله عصر را بعد از وقت آنها بخواند, بايد نافله ظهر را بعد از نماز ظهر ونافله عصر را بعد از نماز عصر بخواند, و بنابر احتياط واجب , نيت اداء و قضا نكند.
مساله ٧٧٨ - وقت فضيلت نافله مغرب بعد از تمام شدن نماز مغرب است تا وقتى كه سرخى طرف مغرب كه بعد از غروب كردن آفتاب درآسمان پيدا مى شود از بين برود.
مساله ٧٧٩ - وقت نافله عشا بعد از تمام شدن نماز عشا تا نصف شب است , و بهتر است بعد از نماز عشا بلا فاصله خوانده شود.
مساله ٧٨٠ - نافله صبح پيش از نماز صبح خوانده مى شود و وقت فضيلت آن بعد از فجر اول است تا وقتى كه سرخى طرف مشرق پيداشود.
و نشانه فجر اول در وقت نماز صبح گفته شد.
و ممكن است نافله صبح را بعد از نافله شب بلا فاصله بخوانند.
مساله ٧٨١ - وقت نافله شب از نصف شب است تا اذان صبح , و بهتر است نزديك اذان صبح خوانده شود.
مساله ٧٨٢ - مسافر و كسى كه براى او سخت است نافله شب را بعد از نصف شب بخواند, مى تواند آن را در اول شب بجا آورد.
نماز غفيله
مـسـالـه ٧٨٣ - يـكـى از نـمـازهاى مستحبى , نماز غفيله است كه بين نماز مغرب و عشا خوانده مـى شود.
و وقت آن بنابر احتياط پيش از آن است كه سرخى طرف مغرب از بين برود.
و در ركعت اول آن , بعد از حمد بايد بجاى سوره اين آيه را بخوانند وذا النون اذ ذهب مغاضبا فظن ان لن نقدر عـلـيه فنادى في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانك اني كنت من الظالمين فاستجبنا له ونجيناه مـن الـغـم وكذلك ننجي المؤمنين و درركعت دوم بعد از حمد بجاى سوره اين آيه را بخوانند وعنده مفاتح الغيب لا يعلمها الا هو ويعلم ما في البر والبحر وما تسقط من ورقة الا يعلمها ولا حبة فـي ظـلـمـات الارض ولا رطـب ولا يابس الا في كتاب مبين و در قنوت آن بگويند اللهم اني اساءلك بمفاتح الغيب التي لايعلمها الا انت ان تصلي على محمد وآل محمد وان تفعل بي كذا وكذا و بـجـاى كـذا و كـذا حاجتهاى خود را بگويند و بعد بگويند اللهم انت ولي نعمتي والقادر على طلبتي تعلم حاجتي فاءساءلك بحق محمد وآل محمد عليه وعليهم السلام لما قضيتها لي .
احكام قبله
مـسـاله ٧٨٤ - خانه كعبه كه در مكه معظمه مى باشد قبله است , و بايد رو به روى آن نماز خواند, ولـى كـسـى كـه دور اسـت اگر طورى بايستد كه بگويند رو به قبله نماز مى خواند كافى است .
و همچنين است كارهاى ديگرى كه مانند سربريدن حيوانات , بايد رو به قبله انجام گيرد.
مـسـاله ٧٨٥ - كسى كه نماز واجب را ايستاده مى خواند, بايد صورت و سينه و شكم او رو به قبله باشد, و احتياط مستحب آن است كه انگشتان پاى او هم رو به قبله باشد.
مـساله ٧٨٦ - كسى كه بايد نشسته نماز بخواند, بايد در موقع نماز صورت و سينه و شكم او رو به قبله باشد.
مـسـالـه ٧٨٧ - كسى كه نمى تواند نشسته نماز بخواند, بايد در حال نماز به پهلوى راست طورى بخوابد كه جلوى بدن او رو به قبله باشد, و اگرممكن نيست بايد به پهلوى چپ طورى بخوابد كه جلوى بدن او رو به قبله باشد, و اگر اين را هم نتواند, بايد به پشت بخوابد به طورى كه كف پاهاى او رو به قبله باشد.
مساله ٧٨٨ - نماز احتياط و سجده و تشهد فراموش شده و بنابر احتياط سجده سهو را نيز بايد رو به قبله بجا آورد.
مـساله ٧٨٩ - نماز مستحبى را مى شود در حال راه رفتن و سوارى خواند, و اگر انسان در اين دو حال نماز مستحبى بخواند, لازم نيست رو به قبله باشد.
مـسـاله ٧٩٠ - كسى كه مى خواهد نماز بخواند, بايد براى پيدا كردن قبله كوشش نمايد تا يقين يا چـيزى كه در حكم يقين است پيدا كند كه قبله كدام طرف است , و اگر نتواند بايد به گمانى كه از مـحـراب مسجد مسلمانان يا قبرهاى آنان يا از راههاى ديگر پيدا مى شود عمل نمايد حتى اگر ازگـفته فاسق يا كافرى كه بواسطه قواعد علمى قبله را مى شناسد گمان به قبله پيدا كند كافى است .
مـسـالـه ٧٩١ - كـسى كه گمان به قبله دارد اگر بتواند گمان قوى ترى پيدا كند, نمى تواند به گـمـان خـود عـمل نمايد, مثلا اگر ميهمان از گفته صاحب خانه گمان به قبله پيدا كند, ولى بتواند از راه ديگر گمان قوى ترى پيدا كند, نبايد به حرف او عمل نمايد.
مـسـالـه ٧٩٢ - اگـر بـراى پيدا كردن قبله وسيله اى ندارد, يا با اينكه كوشش كرده , گمانش به طرفى نمى رود, نماز خواندن به يك طرف كافى است , و احتياط مستحب آن است كه چنانچه وقت نماز وسعت دارد چهار نماز به چهار طرف بخواند.
مساله ٧٩٣ - اگر يقين يا گمان كند كه قبله در يكى از دو طرف است , بنابر احتياط بايد به هر دو طرف نماز بخواند.
مـسـالـه ٧٩٤ - كسى كه بخواهد به چند طرف نماز بخواند, اگر بخواهد دو نماز بخواند كه مثل نـماز ظهر و عصر بايد يكى بعد از ديگرى خوانده شود, احتياط مستحب آن است كه نماز اول را به آن چند طرف بخواند, بعد نماز دوم را شروع كند.
مـساله ٧٩٥ - كسى كه يقين به قبله ندارد, اگر بخواهد غير از نماز كارى كند كه بايد رو به قبله انجام داد, مثلا بخواهد سر حيوانى را ببرد, بايد به گمان عمل نمايد, و اگر گمان ممكن نيست , به هر طرف كه انجام دهد صحيح است .
پوشانيدن بدن در نماز
مساله ٧٩٦ - مرد بايد در حال نماز, اگرچه كسى او را نمى بيند عورتين خود را بپوشاند, و بهتر آن است كه از ناف تا زانو را هم بپوشاند.
مساله ٧٩٧ - زن بايد در موقع نماز, تمام بدن حتى سر و موى خود را بپوشاند, و احتياط مستحب آن اسـت كه كف پاها را هم بپوشاند, ولى پوشاندن صورت به مقدارى كه در وضو شسته مى شود و دسـتـهـا تا مچ و روى پاها تا مچ پا لازم نيست , اما براى آنكه يقين كند كه مقدارواجب را پوشانده است , بايد مقدارى از اطراف صورت و قدرى پائين تر از مچها را هم بپوشاند.
مـسـاله ٧٩٨ - موقعى كه انسان قضاى سجده فراموش شده يا تشهد فراموش شده را بجا مى آورد بايد خود را مثل موقع نماز بپوشاند, واحتياط مستحب آن است كه در موقع بجا آوردن سجده سهو نيز خود را بپوشاند.
مساله ٧٩٩ - اگر انسان عمدا يا از روى ندانستن مساله , در نماز عورتش را نپوشاند, نمازش باطل است .
مـسـاله ٨٠٠ - اگر شخصى در بين نماز بفهمد كه عورت او پيدا است , اظهر اين است كه نمازش بـاطـل اسـت , ولـى اگر بعد از نماز بفهمد كه در نمازعورت او پيدا بوده , نمازش صحيح است .
و هـمـچـنين است اگر در اثناء نماز بفهمد كه قبلا عورتش پيدا بوده در صورتى كه زمان فهميدن پوشيده باشد.
مـساله ٨٠١ - اگر در حال ايستادگى لباسش او را مى پوشاند ولى ممكن است در حال ديگر, مثلا در حال ركوع و سجود نپوشاند, چنانچه موقعى كه عورت او پيدا مى شود, بوسيله اى آن را بپوشاند, نماز او صحيح است , ولى احتياط مستحب آن است كه با آن لباس نمازنخواند.
مـسـالـه ٨٠٢ - انـسـان مـوقعى كه پوشاك ندارد مى تواند در نماز خود را به علف و برگ درختان بپوشاند.
مساله ٨٠٣ - انسان در حال ناچارى مى تواند در نماز خود را با گل بپوشاند.
مساله ٨٠٤ - اگر چيزى ندارد كه در نماز خود را با آن بپوشاند مى تواند نمازش را در اول وقت به طورى كه در مساله بعدى ذكر مى شودبجا آورد, ولى اگر تا آخر وقت پوشاك پيدا كند لازم است آن نماز را اعاده كند.
مساله ٨٠٥ - كسى كه مى خواهد نماز بخواند, اگر براى پوشاندن خود حتى برگ درخت و علف و گـل و لـجـن نداشته باشد در صورتى كه احتمال بدهد كه نا محرم او را مى بيند بايد نشسته نماز بـخواند, و اگر اطمينان دارد كه نامحرم او را نمى بيند ايستاده نماز بخواند, و بنابر احتياط دست بـرعـورت خود بگذارد و در هر دو حال ركوع و سجود را با اشاره بجا آورد و اشاره سجود را بيشتر نمايد.

لباس نمازگزار
مساله ٨٠٦ - لباس نمازگزار شش شرط دارد: اول : آنكه پاك باشد.
دوم : آنكه مباح باشد.
سوم : آنكه از اجزاء مردار نباشد.
چهارم : آنكه از حيوان حرام گوشت نباشد.
پـنـجم و ششم : آنكه اگر نمازگزار مرد است , لباس او ابريشم خالص و طلا باف نباشد.
و تفصيل اينها در مسائل آينده گفته مى شود.
مـسـالـه ٨٠٧ - شرط اول لباس نمازگزار بايد پاك باشد, و اگر كسى در حال اختيار با بدن يا لباس نجس نماز بخواند, نمازش باطل است .
مـسـاله ٨٠٨ - كسى كه نمى داند با بدن و لباس نجس نماز باطل است , اگر با بدن يا لباس نجس نماز بخواند, نمازش باطل مى باشد.
مـسـالـه ٨٠٩ - اگر بواسطه ندانستن مساله از روى تقصير, چيز نجسى را نداند نجس است , مثلا نداند عرق كافر مشرك نجس است و با آن نمازبخواند, نمازش باطل است .
مـسـالـه ٨١٠ - اگـر نداند كه بدن يا لباسش نجس است و بعد از نماز بفهمد نجس بوده , نماز او صحيح است .
------------------------------------
پاورقى ها :
١- ظهر شرعى در بعضى از مواقع سال , چند دقيقه پيش از ساعت دوازده ( به ساعت ظهر كوك ) و گاهى چند دقيقه بعد از ساعت دوازده است .
٢- بنابر اين دوازده ساعت بعد از ظهر شرعى , آخر وقت نماز مغرب و عشا است .
۷

مـسـالـه ٨١١ - اگـر فراموش كند كه بدن يا لباسش نجس است و در بين نماز يا بعد از آن يادش بيايد, بايد نماز را دوباره بخواند, و اگر وقت گذشته قضا نمايد.
مـساله ٨١٢ - كسى كه در وسعت وقت مشغول نماز است , اگر در بين نماز, بدن يا لباس او نجس شود و پيش از آنكه چيزى از نماز را با نجاست بخواند, ملتفت شود كه نجس شده , يا بفهمد بدن يا لباس او نجس است و شك كند كه همان وقت نجس شده يا از پيش نجس بوده , در صورتى كه آب كشيدن بدن يا لباس يا عوض كردن لباس يا بيرون آوردن آن , نماز را به هم نمى زند, در بين نماز, بـدن يا لباس را آب بكشد يا لباس راعوض نمايد, يا اگر چيز ديگرى عورت او را پوشانده , لباس را بـيـرون آورد.
ولـى چنانچه طورى باشد كه اگر بدن يا لباس را آب بكشد يالباس را عوض كند يا بيرون آورد نماز بهم مى خورد و يا اگر لباس را بيرون آورد برهنه مى ماند, بايد نماز را بشكند و با بدن و لباس پاك نمازبخواند.
مـسـاله ٨١٣ - كسى كه در تنگى وقت مشغول نماز است , اگر در بين نماز لباس او نجس شود و پـيـش از آنكه چيزى از نماز را با نجاست بخواندبفهمد كه نجس شده , يا بفهمد كه لباس او نجس اسـت و شـك كـنـد كـه همان وقت نجس شده يا از پيش نجس بوده , در صورتى كه آب كشيدن ياعوض كردن يا بيرون آوردن لباس نماز را بهم نمى زند و مى تواند لباس را بيرون آورد, بايد لباس را آب بكشد يا عوض كند, يا اگر چيزديگرى عورت او را پوشانده لباس را بيرون آورد و نماز را تمام كند, اما اگر چيز ديگرى عورت او را نپوشانده و لباس را هم نمى تواند آب بكشد يا عوض كند, بايد با همان لباس نجس نماز را تمام كند.
مـسـالـه ٨١٤ - كـسى كه در تنگى وقت مشغول نماز است , اگر در بين نماز بدن او نجس شود و پـيش از آنكه چيزى از نماز را با نجاست بخواندملتفت شود كه نجس شده , يا بفهمد بدن او نجس است و شك كند كه همان وقت نجس شده يا از پيش نجس بوده , در صورتى كه آب كشيدن بدن , نـمـاز را بـهم نمى زند, بدن را آب بكشد, و اگر نماز را بهم مى زند, بايد با همان حال نماز را تمام كند و نماز او صحيح است .
مساله ٨١٥ - كسى كه در پاك بودن بدن يا لباس خود شك دارد, چنانچه نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد كه بدن يا لباسش نجس بوده , نماز اوصحيح است .
مـسـالـه ٨١٦ - اگر لباس را آب بكشد و يقين كند كه پاك شده است و با آن نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد پاك نشده , نمازش صحيح است .
مـساله ٨١٧ - اگر خونى در بدن يا لباس خود ببيند و يقين كند كه از خونهاى نجس نيست , مثلا يـقـين كند كه خون پشه است , چنانچه بعد ازنماز بفهمد از خونهائى بوده كه نمى شود با آن نماز خواند, نماز او صحيح است .
مـسـالـه ٨١٨ - اگـر يقين كند خونى كه در بدن يا لباس او است خون نجسى است كه نماز با آن صحيح است , مثلا يقين كند خون زخم و دمل است , چنانچه بعد از نماز بفهمد خونى بوده كه نماز با آن باطل است , نمازش صحيح است .
مـساله ٨١٩ - اگر نجس بودن چيزى را فراموش كند و بدن يا لباسش با رطوبت به آن برسد و در حـال فـرامـوشـى نـمـاز بخواند و بعد از نمازيادش بيايد, نماز او صحيح است , ولى اگر بدنش با رطـوبت به چيزى كه نجس بودن آن را فراموش كرده برسد و بدون اينكه خود را آب بكشد, غسل كـند و نماز بخواند, غسل و نمازش باطل است مگر اينكه طورى باشد كه به غسل نمودن , بدن نيز پـاك شـود, و نيز اگر جائى ازاعضاء وضو با رطوبت به چيزى كه نجس بودن آن را فراموش كرده برسد و پيش از آنكه آنجا را آب بكشد, وضو بگيرد و نماز بخواند, وضو ونمازش باطل مى باشد مگر اينكه طورى باشد كه به وضو گرفتن اعضاء وضو نيز پاك شود.
مساله ٨٢٠ - كسى كه يك لباس دارد, اگر بدن و لباسش نجس شود و به اندازه آب كشيدن يكى از آنـهـا آب داشـته باشد, اولى اين است كه بدن را آب كشيده و با لباس نجس نماز بخواند, و جايز اسـت كـه لـباس را آب كشيده و با بدن نجس نماز بخواند.
ولى در صورتى كه نجاست يكى ازآنها بيشتر باشد لازم است آن را آب بكشد, ولى چنانچه ديگرى را آب بكشد نمازش صحيح است .
مساله ٨٢١ - كسى كه غير از لباس نجس , لباس ديگرى ندارد, و با لباس نجس نماز بخواند نماز او صحيح است .
مساله ٨٢٢ - كسى كه دو لباس دارد, اگر بداند يكى از آنها نجس است و نداند كدام يك آنها است , چـنـانچه وقت دارد, بايد با هر دو لباس نماز بخواند, مثلا اگر مى خواهد نماز ظهر و عصر بخواند بـايـد بـا هر كدام يك نماز ظهر و يك نماز عصر بخواند, ولى اگر وقت تنگ است , با هركدام نماز بخواند كافى است .
مـسـالـه ٨٢٣ - شـرط دوم لباس نمازگزار بايد مباح باشد, و كسى كه مى داند پوشيدن لباس غـصبى حرام است يا اينكه از روى تقصير حكم مساله را نداند, اگر عمدا در آن لباس نماز بخواند, بنابر احتياط باطل است , ولى در چيزهائى كه به تنهائى عورت را نمى پوشاند و همچنين چيزهائى كه فعلا نمازگزار آنها را نپوشيده مانند دستمال بزرگ يا لنگى كه در جيب گذاشته شود اگرچه بـشـود عـورت را با آنها پوشانيد, وهمچنين چيزهائى كه نمازگزار آنها را پوشيده ولى ساتر مباح ديـگـرى دارد و در تـمـام اين صور غصبى بودن آنها به نماز ضررى ندارد هر چنداحتياط در ترك است .
مـسـالـه ٨٢٤ - كـسـى كـه مى داند پوشيدن لباس غصبى حرام است ولى نمى داند نماز را باطل مـى كـنـد, اگر عمدا با لباس غصبى نماز بخواند به تفصيلى كه در مساله قبلى گفته شد نمازش باطل است .
مـسـالـه ٨٢٥ - اگـر نـدانـد يا فراموش كند كه لباس او غصبى است و با آن نماز بخواند, نمازش صحيح است .
مساله ٨٢٦ - اگر نداند يا فراموش كند كه لباس او غصبى است و در بين نماز بفهمد, چنانچه چيز ديگرى عورت او را پوشانده است بايدلباس غصبى را بيرون آورد و مواظب باشد كه از قبله منحرف نشود, و اگر چيز ديگرى عورت او را نپوشانده , در صورتى كه به مقدار يك ركعت هم وقت داشته باشد, بايد نماز را بشكند و با لباس غير غصبى نماز بخواند, و اگر به اين مقدار وقت ندارد, بايد در حال نماز لباس رابيرون آورد و به دستور نماز برهنگان نماز را تمام نمايد.
مـسـالـه ٨٢٧ - اگـر كسى براى حفظ جانش با لباس غصبى نماز بخواند, يا مثلا براى اينكه دزد لباس غصبى را نبرد با آن نماز بخواند, نمازش صحيح است .
مساله ٨٢٨ - اگر با عين پولى كه خمس يا زكاة آن را نداده لباس بخرد, حكم نماز خواندن در آن حكم نماز خواندن در لباس غصبى است .
مـساله ٨٢٩ - شرط سوم لباس نمازگزار بايد از اجزاء حى -وان مرده اى كه خون جهنده دارد - يـعـنـى حـيـوانى كه اگر رگش را ببرند خون ازآن جستن مى كند - نباشد, بلكه اگر از حيوان مرده اى كه مانند ماهى و مار خون جهنده ندارد, لباس تهيه كنند, احتياط واجب آن است كه باآن نماز نخواند.
مـسـالـه ٨٣٠ - هر گاه چيزى از مردار مانند گوشت و پوست آن كه روح داشته لباس نمازگزار نبوده و همراه او باشد, بعيد نيست نمازش صحيح نباشد.
مـسـاله ٨٣١ - اگر چيزى از مردار حلال گوشت مانند مو و پشم كه روح ندارد همراه نمازگزار باشد, يا با لباسى كه از آنها تهيه كرده اند نمازبخواند نمازش صحيح است .
مـسـاله ٨٣٢ - شرط چهارم لباس نمازگزار بايد از حيوان حرام گوشت نباشد, و اگر موئى از آن هم همراه نمازگزار باشد, نماز او باطل است .
مساله ٨٣٣ - اگر آب دهان يا بينى يا رطوبت ديگرى از حيوان حرام گوشت مانند گربه بر بدن يـا لـبـاس نمازگزار باشد, چنانچه تر باشد, نمازباطل , و اگر خشك شده و عين آن برطرف شده باشد, نماز صحيح است .
مـسـالـه ٨٣٤ - اگـر مـو و عـرق و آب دهان كسى بر بدن يا لباس نمازگزار باشد, اشكال ندارد, وهمچنين است اگر مرواريد و موم و عسل همراه اوباشد.
مساله ٨٣٥ - اگر شك داشته باشد كه لباس از حيوان حلال گوشت است يا حرام گوشت , چه در داخله تهيه شده باشد چه در خارجه , جايزاست كه با آن نماز بخواند.
مـسـاله ٨٣٦ - صدف از حيوانات حرام گوشت است , ولى اگر انسان نداند كه تكمه و مانند آن از آن حيوان است , جايز است كه با آن نمازبخواند.
مساله ٨٣٧ - پوشيدن خز خالص در نماز اشكال ندارد, ولى احتياط مستحب آن است كه با پوست سنجاب نماز نخوانند.
مـسـالـه ٨٣٨ - اگر با لباسى كه نمى داند يا فراموش كرده كه از حيوان حرام گوشت است نماز بخواند, نماز صحيح است .
مـسـالـه ٨٣٩ - شـرط پنجم پوشيدن لباس طلا باف براى مردان حرام است و نماز با آن باطل است , ولى براى زنان در نماز و غير نماز اشكال ندارد.
مساله ٨٤٠ - پوشيدن طلا مثل آويختن زنجير طلا به سينه و انگشتر طلا به دست كردن و بستن ساعت مچى طلا به دست , و عينك طلاگذاشتن براى مرد حرام و نماز خواندن با آنها باطل است , ولى براى زن در نماز و غير نماز اشكال ندارد.
مـسـاله ٨٤١ - اگر مردى نداند يا فراموش كند كه انگشترى يا لباس او از طلا است يا شك داشته باشد و با آن نماز بخواند, نمازش صحيح است .
مـسـالـه ٨٤٢ - شـرط ششم لباس مرد نمازگزار بنابر احتياط حتى عرقچين و بند شلوار بايد ابريشم خالص نباشد, و در غير نماز هم پوشيدن آن براى مردان حرام است .
مـسـالـه ٨٤٣ - اگـر تمام آستر لباس يا مقدارى از آن ابريشم خالص باشد, پوشيدن آن براى مرد حرام و نماز در آن باطل است .
مساله ٨٤٤ - لباسى را كه نمى داند از ابريشم خالص است يا چيز ديگر, جايز است بپوشد و نماز در آن نيز اشكال ندارد.
مـسـالـه ٨٤٥ - دستمال ابريشمى و مانند آن اگر در جيب مرد باشد اشكال ندارد و نماز را باطل نمى كند.
مساله ٨٤٦ - پوشيدن لباس ابريشمى براى زن , در نماز و غير نماز اشكال ندارد.
مـسـاله ٨٤٧ - پوشيدن لباس غصبى و ابريشمى خالص و طلا باف در حال ناچارى مانعى ندارد, و نـيز كسى كه ناچار است لباس بپوشد ولباس ديگرى غير از اينها ندارد, مى تواند با اين لباسها نماز بخواند.
مـساله ٨٤٨ - اگر غير از لباس غصبى و لباسى كه از مردار تهيه شده , لباس ديگرى ندارد و ناچار نيست لباس بپوشد, بايد به دستورى كه براى برهنگان گفته شد نماز بخواند.
مـساله ٨٤٩ - اگر غير از لباسى كه از حيوان حرام گوشت تهيه شده لباس ديگرى ندارد, چنانچه در پـوشـيـدن لـبـاس نـاچار باشد, مى تواند باهمان لباس نماز بخواند, و اگر ناچار نباشد, بايد به دستورى كه براى برهنگان گفته شد نماز را بجا آورد.
مساله ٨٥٠ - اگر مرد غير از لباس ابريشمى خالص يا طلا باف , لباس ديگرى نداشته باشد, چنانچه در پوشيدن لباس ناچار نباشد, بايد به دستورى كه براى برهنگان گفته شد نماز بخواند.
مـسـالـه ٨٥١ - اگـر چيزى ندارد كه در نماز عورت خود را با آن بپوشاند, واجب است اگرچه به كـرايه يا خريدارى باشد, تهيه نمايد, ولى اگرتهيه آن به قدرى پول لازم دارد كه نسبت به دارائى او زيـاد اسـت , يـا طورى است كه اگر پول را به مصرف لباس برساند, به حال او ضرر دارد,بايد به دستورى كه براى برهنگان گفته شد نماز بخواند.
مـساله ٨٥٢ - كسى كه لباس ندارد, ديگرى لباس به او ببخشد يا عاريه دهد, چنانچه قبول كردن آن بـراى او مـشـقـت نـداشته باشد بايد قبول كند, بلكه اگر عاريه كردن يا طلب بخشش براى او سخت نيست , بايد از كسى كه لباس دارد, طلب بخشش يا عاريه نمايد.
مـساله ٨٥٣ - پوشيدن لباسى كه پارچه يا رنگ يا دوخت آن براى كسى كه مى خواهد آن را بپوشد مـعـمـول نيست , مثل آنكه اهل علم لباس نظامى بپوشد, در صورتى كه موجب هتك حرمت باشد حرام است , و اگر با آن لباس نماز بخواند و ساترش فقط آن باشد بعيد نيست نمازش باطل شود.
مساله ٨٥٤ - اگر مرد لباس زنانه , يا زن لباس مردانه بپوشد و نماز بخواند, نماز صحيح است .
مـساله ٨٥٥ - كسى كه بايد خوابيده نماز بخواند, اگر لحافش از اجزاء حيوان حرام گوشت باشد نماز در آن جايز نيست هرچند برهنه نباشد, واگر نجس يا ابريشم باشد در صورتى كه پوشيدن بر آن صـدق كـند نماز در آن نيز جايز نيست , ولى مجرد روى خود كشيدن آن عيبى ندارد وضرر به نماز نمى رساند.
و اما تشك به هر حال عيب ندارد مگر اينكه مقدارى از آن را به خود بپيچد كه در عرف پوشيدن گفته شود, در اين صورت حكم آن حكم لحاف است .

مواردى كه لازم نيست بدن و لباس نمازگزار پاك باشد مساله ٨٥٦ - در سه صورت كه تفصيل آنها بعدا گفته مى شود, اگر بدن يا لباس نمازگزار نجس باشد, نماز او صحيح است : اول آنكه بواسطه زخم يا جراحت يا دملى كه در بدن او است , لباس يا بدنش به خون آلوده شده باشد.
دوم آنـكـه بـدن يـا لباس او به مقدار كمتر از درهم ( كه تقريبا به اندازه بند سرانگشت سبابه - شهادت - مى شود ) به خون آلوده باشد.
سـوم آنـكـه نـاچـار بـاشـد بـا بدن يا لباس نجس نماز بخواند.
و نيز در يك صورت اگر لباس نـمـازگـزار نـجس باشد, نماز او صحيح است , و آن صورت آن است كه لباسهاى كوچك او مانند جوراب و عرقچين نجس باشد.
و احكام اين سه صورت مفصلا در مسائل بعد گفته مى شود.
مـسـاله ٨٥٧ - اگر در بدن يا لباس نمازگزار, خون زخم يا جراحت يا دمل باشد, چنانچه طورى اسـت كه آب كشيدن بدن يا لباس يا عوض كردن لباس براى بيشتر مردم سخت است , تا وقتى كه زخـم يـا جـراحـت يا دمل خوب نشده است , مى تواند با آن خون نماز بخواند.
وهمچنين است اگر چركى كه با خون بيرون آمده يا دوائى كه روى زخم گذاشته اند و نجس شده , در بدن يا لباس او باشد.
مـسـاله ٨٥٨ - اگر خون بريدگى و زخمى كه بزودى خوب مى شود و شستن آن آسان است , در بدن يا لباس نمازگزار باشد و خون به مقداردرهم يا بيشتر باشد نماز او باطل است .
مـساله ٨٥٩ - اگر جائى از بدن يا لباس كه با زخم فاصله دارد, به رطوبت زخم نجس شود, جايز نـيـسـت بـا آن نـمـاز بخواند, ولى اگر مقدارى ازبدن يا لباس كه معمولا به رطوبت زخم آلوده مى شود, به رطوبت آن نجس شود, نماز خواندن با آن مانعى ندارد.
مـسـالـه ٨٦٠ - اگر از بواسير كه دانه هاى آن بيرون نباشد يا زخمى كه توى دهان و بينى و مانند ايـنها است , خونى به بدن يا لباس برسد و به مقدار درهم يا بيشتر باشد, بنابر احتياط لازم است در صـورت امـكـان آن را بـشـويـد, و اما خون بواسيرى كه دانه هاى آن بيرون است بدون اشكال نماز خواندن با آن جايز است .
مـساله ٨٦١ - كسى كه بدنش زخم است , اگر در بدن يا لباس خود خونى كه بيشتر از درهم است ببيند و نداند از زخم است يا خون ديگر,جايز نيست كه با آن نماز بخواند.
مساله ٨٦٢ - اگر چند زخم در بدن باشد و به طورى نزديك هم باشند كه يك زخم حساب شود, تـا وقـتى همه خوب نشده اند, نماز خواندن باخون آنها اشكال ندارد, ولى اگر به قدرى از هم دور بـاشـند كه هر كدام يك زخم حساب شود, هر كدام كه خوب شد, بايد براى نماز, بدن ولباس را از خون آن آب بكشد.
مساله ٨٦٣ - اگر سر سوزنى خون سگ , يا خوك , يا كافر, يا مردار, يا حيوان حرام گوشت در بدن يـا لـبـاس نـمازگزار باشد, نماز او باطل است .
و بنابر احتياط خون حيض و نفاس و استحاضه نيز چنين است , ولى خونهاى ديگر مثل خون بدن انسان يا خون حيوان حلال گوشت اگرچه در چند جاى بدن و لباس باشد در صورتى كه روى هم كمتر از درهم باشد نماز خواندن با آن اشكال ندارد.
مـساله ٨٦٤ - خونى كه به لباس بى آستر بريزد و به پشت آن برسد, يك خون حساب مى شود, ولى اگر پشت آن جدا خونى شود, در صورتى كه بهم نرسند بايد هر كدام را جدا حساب نمود.
پس اگر خونى كه در پشت و روى لباس است روى هم كمتر از درهم باشد, نماز با آن صحيح واگر بيشتر بـاشـد, نـمـاز بـا آن باطل است , و در صورتى كه بهم برسند بنابر احتياط مستحب همين حكم را دارند.
مـسـالـه ٨٦٥ - اگر خون روى لباسى كه آستر دارد بريزد و به آستر آن برسد و يا به آستر بريزد و روى لباس خونى شود, بايد هر كدام را جداحساب نمود, پس اگر خون روى لباس و آستر كمتر از درهم باشد, نماز با آن صحيح و اگر بيشتر باشد, نماز با آن باطل است .
مساله ٨٦٦ - اگر خون بدن يا لباس كمتر از درهم باشد و رطوبتى به آن برسد كه اطراف را آلوده كـنـد, نـماز با آن باطل است اگرچه خون ورطوبتى كه به آن رسيده به اندازه درهم نباشد, ولى اگـر رطـوبـت فـقـط به خون برسد و اطراف را آلوده نكند, ظاهر اين است كه نماز خواندن باآن اشكال ندارد.
مـسـالـه ٨٦٧ - اگـر بدن يا لباس خونى نشود ولى بواسطه رسيدن به خون نجس شود, اگرچه مقدارى كه نجس شده كمتر از درهم باشد,نمى شود با آن نماز خواند.
مـسـالـه ٨٦٨ - اگـر خونى كه در بدن يا لباس است كمتر از درهم باشد و نجاست ديگرى به آن بـرسـد, مـثلا يك قطره بول روى آن بريزد, درصورتى كه به بدن يا لباس برسد نماز خواندن با آن جايز نيست .
مساله ٨٦٩ - اگر لباسهاى كوچك نمازگزار مثل عرقچين و جوراب كه نمى شود با آنها عورت را پوشانيد نجس باشد, چنانچه از مردار وحيوان حرام گوشت درست نشده باشد, نماز با آنها صحيح است , و نيز اگر با انگشتر نجس نماز بخواند اشكال ندارد.
مساله ٨٧٠ - چيز نجس مانند دستمال و كليد و چاقوى نجس جايز است همراه نمازگزار باشد, و بعيد نيست كه مطلق لباس نجس كه همراه اواست ضررى به نماز نرساند.
مـسـاله ٨٧١ - اگر مى داند كه خونى كه در بدن يا لباس او است كمتر از درهم است ولى احتمال مـى دهد كه از خونهائى باشد كه در آنها عفونيست , جايز است كه با آن خون نماز بخواند و شستن لازم نيست .
مـساله ٨٧٢ - اگر خونى كه در لباس يا بدن است كمتر از درهم باشد و نداند كه از خونهائى است كـه عفو در آنها نيست , و نماز بخواند و معلوم شود كه از خونهائى بوده كه عفو در آنها نيست اعاده نـمـاز لازم نـيـسـت , و هـمچنين است اگر اعتقاد نمايد كه كمتر از درهم است و نماز بخواند و بعدمعلوم شود كه به مقدار درهم يا بيشتر بوده در اين صورت نيز حاجتى به اعاده نيست .
چيزهائى كه در لباس نمازگزار مستحب است
مـسـالـه ٨٧٣ - چـند چيز در لباس نمازگزار مستحب است كه از آن جمله است : عمامه با تحت الـحـنـك , پوشيدن عبا, و لباس سفيد, و پاكيزه ترين لباسها, و استعمال بوى خوش , و دست كردن انگشتر عقيق .
چيزهائى كه در لباس نمازگزار مكروه است
مساله ٨٧٤ - چند چيز در لباس نمازگزار مكروه است و از آن جمله است : پوشيدن لباس سياه , و چـرك , و تـنگ , و لباس شراب خوار, ولباس كسى كه از نجاست پرهيز نمى كند, و لباسى كه نقش صـورت دارد و نـيز باز بودن تكمه هاى لباس و دست كردن انگشترى كه نقش صورت دارد مكروه مى باشد.

مكان نمازگزار
مكان نمازگزار هفت شرط دارد: شرط اول آنكه مباح باشد.
مـسـالـه ٨٧٥ - كـسى كه در ملك غصبى نماز مى خواند اگرچه روى فرش و تخت و مانند اينها بـاشـد, در صـورتى كه مواضع سجودش غصبى باشد نمازش باطل است , و همچنين است حال در مسائل آينده , ولى نماز خواندن در زير سقف غصبى و خيمه غصبى مانعى ندارد.
مساله ٨٧٦ - نماز خواندن در ملكى كه منفعت آن مال ديگرى است بدون اجازه كسى كه منفعت مـلـك مـال او مى باشد باطل است , مثلا درخانه اجاره اى اگر صاحب خانه يا ديگرى بدون اجازه كسى كه آن خانه را اجاره كرده نماز بخواند, نمازش باطل است , و اگر ميت وصيت كرده باشد كه ثـلث مال او را به مصرفى برسانند, در صورتى كه عمل به وصيت نشده باشد, نمى شود در ملك او نماز خواند.
مساله ٨٧٧ - كسى كه در مسجد نشسته , اگر ديگرى جاى او را غصب كند و در آنجا نماز بخواند, نمازش باطل است مگر آنكه شخص اولى ازآنجا اعراض كند.
مـسـاله ٨٧٨ - اگر در جائى كه غصبى بودن آن را فراموش كرده نماز بخواند و بعد از نماز يادش بيايد, نماز او صحيح است , ولى كسى كه خودش جائى را غصب كرده , اگر فراموش كند و در آنجا نـمـاز بـخـواند نمازش باطل است , و اگر در جائى كه نمى داند غصبى است نماز بخواند و بعد از نمازبفهمد كه محل سجده اش غصبى بوده , بعيد نيست كه نمازش باطل باشد.
مساله ٨٧٩ - اگر بداند جائى غصبى است ولى نداند كه در جاى غصبى نماز باطل است و در آنجا نماز بخواند, نماز او باطل مى باشد.
مساله ٨٨٠ - كسى كه ناچار است نماز واجب را سواره بخواند, چنانچه حيوان سوارى يا زين يا نعل آن غـصـبى باشد, نماز او بنابر احتياطباطل است , و همچنين است اگر بخواهد بر آن حيوان نماز مستحبى بخواند.
مـسـالـه ٨٨١ - كـسـى كـه در مـلكى با ديگرى شريك است اگر سهم او جدا نباشد, بدون اجازه شريكش نمى تواند در آن ملك تصرف كند ونماز بخواند.
مـسـالـه ٨٨٢ - اگر با عين پولى كه خمس و زكاة آن را نداده ملكى بخرد, تصرف او در آن ملك حرام و نمازش در آن باطل است .
مـسـالـه ٨٨٣ - اگـر صاحب ملك به زبان , اجازه نماز خواندن بدهد و انسان بداند كه قلبا راضى نـيـسـت , نماز خواندن در ملك او باطل است , واگر اجازه ندهد و انسان يقين كند كه قلبا راضى است نماز صحيح است .
مـساله ٨٨٤ - تصرف در ملك ميتى كه خمس يا زكاة بدهكار است حرام و نماز در آن باطل است , ولى اگر بدهى او را بدهند يا ضامن شوند كه ادا نمايند, تصرف و نماز در ملك او اشكال ندارد.
مساله ٨٨٥ - تصرف در ملك ميتى كه به مردم بدهكار است در صورتى كه ورثه بناى اداء قرض را بدون مسامحه نداشته باشند حرام و نمازدر آن باطل است .
مـسـالـه ٨٨٦ - اگـر ميت قرض نداشته باشد ولى بعضى از ورثه او صغير يا ديوانه يا غائب باشند, تصرف در ملك او بدون اجازه ولى آنها حرام و نماز در آن باطل است .
مـساله ٨٨٧ - نماز خواندن در مسافرخانه و حمام و مانند اينها كه براى واردين آماده است اشكال ندارد, ولى در غير اين قبيل جاها, درصورتى مى شود نماز خواند كه مالك آن اجازه بدهد يا حرفى بـزنـد كه معلوم شود براى نماز خواندن اذن داده است , مثل اينكه به كسى اجازه بدهد در ملك او بنشيند و بخوابد, كه از اينها فهميده مى شود براى نماز خواندن هم اذن داده است .
مـسـاله ٨٨٨ - در زمين بسيار وسيع , بى اجازه مالك مى شود نماز خواند به نحوى كه در مساله ( ٢٧٧ ) در وضو گذشت .
مساله ٨٨٩ - شرط دوم مكان نمازگزار بايد بى حركت باشد, و اگر بواسطه تنگى وقت يا جهت ديـگـر ناچار باشد در جائى كه حركت داردمانند اتومبيل و كشتى و ترن نماز بخواند, به قدرى كه مـمـكن است بايد در حال حركت چيزى نخواند, و اگر آنها از قبله به طرف ديگر حركت كنند, به طرف قبله برگردد.
مساله ٨٩٠ - نماز خواندن در اتومبيل و كشتى و ترن و مانند اينها وقتى ايستاده اند مانعى ندارد.
مساله ٨٩١ - روى خرمن گندم و جو و مانند اينها كه نمى شود بى حركت ماند, نماز باطل است .
شـرط سـوم بايد در جائى نماز بخواند كه احتمال بدهد نماز را تمام مى كند.
و نماز خواندن در جائى كه بواسطه باد و باران و زيادى جمعيت ومانند اينها اطمينان دارد كه نمى تواند نماز را تمام كند, صحيح نيست اگرچه اتفاقا نماز را تمام كند.
مساله ٨٩٢ - اگر در جائى كه ماندن در آن حرام است , مثلا زير سقفى كه نزديك است خراب شود نماز بخواند, اگرچه معصيت كرده ولى نمازش اشكالى ندارد.
مـسـالـه ٨٩٣ - نماز خواندن روى چيزى كه ايستادن و نشستن روى آن حرام است , مثل جائى از فرش كه اسم خدا بر آن نوشته شده , بنابراحتياط صحيح نيست .
شـرط چـهـارم آنكه جاى نمازگزار سقفش به اندازه اى كه نتواند در آنجا راست بايستد, كوتاه نباشد, و همچنين به اندازه اى كه جاى ركوع وسجود نداشته باشد, كوچك نباشد.
مساله ٨٩٤ - اگر ناچار شود كه در جائى نماز بخواند كه به طور كلى از ايستادن تمكن ندارد لازم است نشسته نماز بخواند, و اگر از ركوع وسجود تمكن ندارد, براى آنها با سر اشاره نمايد.
مساله ٨٩٥ - جلوتر از قبر پيغمبر و امام ٧ نماز بخواند, عيبى ندارد.
شـرط پـنجم آنكه مكان نمازگزار اگر نجس است به طورى تر نباشد كه رطوبت آن به بدن يا لباس او برسد, ولى جائى كه پيشانى را بر آن مى گذارد اگر نجس باشد, در صورتى كه خشك هم باشد نماز باطل است , و احتياط مستحب آن است كه مكان نمازگزار اصلا نجس نباشد.
شـرط ششم بايد بين مرد و زن در حال نماز اقلا مقدار يك وجب فاصله باشد, و فرقى نمى كند زن جـلوتر بايستد يا مرد و يا مساوى هم بايستند, ولى رعايت فاصله در شهر مكه لازم نيست , و نيز در غير مكه نماز خواندن در فاصله كمتر از ده ذراع مكروه است .
مساله ٨٩٦ - اگر زن برابر مرد يا كمتر از يك وجب جلوتر بايستد و باهم وارد نماز شوند, بايد نماز را دوبـاره بـخـوانند, و اگر يكى زودتر ازديگرى به نماز بايستد نماز او بنابر اظهر صحيح است , و كسى كه بعد مشغول نماز شده بايد نمازش را دوباره بخواند.
مـسـالـه ٨٩٧ - اگر بين مرد و زن كه برابر هم ايستاده اند يا زن جلوتر ايستاده و نماز مى خوانند, ديوار يا پرده پا چيز ديگرى باشد كه يكديگر رانبينند, نماز هر دو صحيح است اگرچه بين آنها يك وجب هم فاصله نباشد.
شـرط هـفـتـم آنـكه جاى پيشانى نمازگزار از جاى زانوها و سر انگشتان پاى او, بيش از چهار انگشت بسته پست تر يا بلندتر نباشد.
و تفصيل اين مساله در احكام سجده گفته مى شود.
مـسـاله ٨٩٨ - بودن مرد و زن نا محرم در جائى كه خلوت است و كسى هم نمى تواند وارد شود يا وارد شـونـده مـانع از ابتلا به معصيت نمى شود,در صورتى كه احتمال وقوع در معصيت را بدهند جايز نيست , و لكن اگر آنجا نماز بخواند صحيح است .
مـسـالـه ٨٩٩ - نـماز خواندن در جائى كه تار و مانند آن استعمال مى كنند باطل نيست , اگرچه گوش دادن و استعمال آن معصيت است .
مـساله ٩٠٠ - احتياط واجب آن است كه بر بام خانه كعبه در حال اختيار نماز واجب نخوانند, ولى در حال ناچارى اشكال ندارد.
و ظاهر اين است كه نماز در خانه كعبه در حال اختيار نيز جايز است .
مـساله ٩٠١ - خواندن نماز مستحب در خانه كعبه و بر بام آن اشكال ندارد, بلكه مستحب است در داخل خانه مقابل هر ركنى دو ركعت نمازبخوانند.
جاهائى كه نماز خواندن در آنها مستحب است
مساله ٩٠٢ - در شرع مقدس اسلام بسيار سفارش شده است كه نماز را در مسجد بخوانند و بهتر از همه مسجدها مسجدالحرام است , وبعداز آن مسجد پيغمبر (ص ), وبعد از آن مسجد كوفه , و بعد از آن مـسـجد بيت المقدس , و بعد از آن مسجد جامع هر شهر, و بعد از آن مسجد محله ,و بعد از آن مسجد بازار است .
مساله ٩٠٣ - براى زنها نماز خواندن در خانه , بلكه در صندوقخانه و اطاق عقب بهتر است .
مساله ٩٠٤ - نماز در حرم امامان (ع ) مستحب بلكه بهتر از مسجد است , ومروى است كه نماز حرم مطهر حضرت اميرالمؤمنين (ع ) برابردويست هزار نماز است .
مـسـالـه ٩٠٥ - زيـاد رفـتن به مسجد و رفتن در مسجدى كه نمازگزار ندارد, مستحب است , و همسايه مسجد اگر عذرى نداشته باشد, مكروه است در غير مسجد نماز بخواند.
مساله ٩٠٦ - مستحب است انسان با كسى كه در مسجد حاضر نمى شود غذا نخورد و در كارها با او مشورت نكند و همسايه او نشود و از اوزن نگيرد و به او زن ندهد.
جاهائى كه نماز خواندن در آنها مكروه است
مساله ٩٠٧ - نماز خواندن در چند جا مكروه است و از آن جمله است : ( ١ ) حـمـام .
( ٢ ) زمـيـن نمكزار.
( ٣ ) مقابل انسان .
( ٤ ) مقابل درى كه باز است .
( ٥ ) در جاده وخـيـابـان و كـوچـه اگـر بـراى كسانى كه عبور مى كنندزحمت نباشد, و چنانچه زحمت باشد مـزاحـمت حرام است .
( ٦ ) مقابل آتش و چراغ .
( ٧ ) در آشپزخانه و هر جا كه كوره آتش باشد.
( ٨ )مـقابل چاه و چاله اى كه محل بول باشد.
( ٩ ) روبروى عكس و مجسمه چيزى كه روح دارد, مگر آنـكـه روى آن پـرده بكشند.
( ١٠ ) در اطاقى كه جنب در آن باشد.
( ١١ ) در جائى كه عكس باشد اگـرچـه روبروى نمازگزار نباشد.
( ١٢ ) مقابل قبر.
( ١٣ ) روى قبر.
( ١٤ ) بين دو قبر.
( ١٥ )در قبرستان .
مساله ٩٠٨ - كسى كه در محل عبور مردم نماز مى خواند, يا كسى روبروى او است , مستحب است جلوى خود چيزى بگذارد, و اگر چوب ياريسمانى هم باشد كافى است .
احكام مسجد
مـسـالـه ٩٠٩ - نـجس كردن زمين و سقف و بام وطرف داخل ديوار مسجد حرام است , و هركس بفهمد كه نجس شده است بايد فورا نجاست آن را برطرف كند, و احتياط واجب آن است كه طرف بيرون ديوار مسجد را هم نجس نكنند, ولى اگر نجس شود برطرف كردن آن لازم نيست مگر در صورتى كه بقاء نجاست موجب هتك مسجد باشد.
مـسـالـه ٩١٠ - اگـر نـتواند مسجد را تطهير نمايد, يا كمك لازم داشته باشد و پيدا نكند, تطهير مـسـجـد بر او واجب نيست , ولى بنابر احتياطواجب بايد به كسى كه احتمال مى دهد تطهير كند اطلاع دهد.
مـسـالـه ٩١١ - اگـر جائى از مسجد نجس شود كه تطهير آن بدون كندن يا خراب كردن ممكن نيست , بايد آنجا را بكنند يا خراب نمايند درصورتى كه خرابى كلى و مستلزم ضرر وقف نباشد, و پر كـردن جائى كه كنده اند, و ساختن جائى كه خراب كرده اند, واجب نيست , ولى اگرچيزى مانند آجر مسجد نجس شود, در صورتى كه ممكن باشد, بايد بعد از آب كشيدن به جاى اولش بگذارند.
مساله ٩١٢ - اگر مسجدى را غصب كنند و به جاى آن خانه و مانند آن بسازند, يا به طورى خراب شـود كـه نـمـاز خواندن در آن ممكن نباشد,بنابر احتياط باز هم نجس كردن آن حرام است ولى تطهير آن واجب نيست .
مـسـالـه ٩١٣ - نجس كردن حرم امامان : حرام است و اگر يكى از آنها نجس شود, چنانچه نجس مـانـدن آن بـى احـتـرامـى بـاشـد, تطهير آن واجب است , بلكه احتياط مستحب آن است كه اگر بى احترامى هم نباشد آن را تطهير كنند.
مـسـالـه ٩١٤ - اگـر حـصـير مسجد نجس شود, بنابر احتياط بايد آن را آب بكشند, ولى چنانچه نـجـاسـت حـصير بى احترامى به مسجد باشد وبواسطه آب كشيدن , خراب مى شود و بريدن جاى نجس بهتر باشد, بايد آن را ببرند.
مـسـاله ٩١٥ - بردن عين نجس و متنجس در مسجد اگر بى احترامى به مسجد باشد حرام است , بلكه احتياط مستحب آن است كه اگربى احترامى هم نباشد, عين نجس را در مسجد نبرند.
مـساله ٩١٦ - اگر مسجد را براى روضه خوانى چادر بزنند و فرش كنند و سياهى بكوبند و اسباب چاى در آن ببرند, در صورتى كه اين كارها به مسجد ضرر نرساند و مانع نماز خواندن نشود اشكال ندارد.
مـسـاله ٩١٧ - احتياط مستحب اين است كه مسجد را به طلا و صورت چيزهائى كه مثل انسان و حيوان روح دارد زينت نكنند.
مساله ٩١٨ - اگر مسجد خراب هم شود نمى توانند آن را بفروشند يا داخل ملك و جاده نمايند.
مساله ٩١٩ - فروختن در و پنجره و چيزهاى ديگر مسجد چه جزء بنا حساب بشود يا نه باطل است , و اگر مسجد خراب شود, بايد اينها راصرف تعمير همان مسجد كنند, و چنانچه به درد آن مسجد نخورد, بايد در مسجد ديگر مصرف شود, ولى اگر به درد مسجدهاى ديگر هم نخورد چنانچه جزء بنا حساب نشود مى توانند آن را بفروشند و پول آن را اگر ممكن است صرف تعمير همان مسجد و گرنه صرف تعميرمسجد ديگر نمايند.
مساله ٩٢٠ - ساختن مسجد و تعمير مسجدى كه نزديك به خرابى مى باشد مستحب است , و اگر مـسـجد طورى خراب شود كه تعمير آن ممكن نباشد مى توانند آن را خراب كنند و دوباره بسازند, بلكه مى توانند مسجدى را كه خراب نشده , براى احتياج مردم خراب كنند وبزرگتر بسازند.
مـسـالـه ٩٢١ - تـميز كردن مسجد و روشن كردن چراغ آن مستحب است , و كسى كه مى خواهد مـسـجد برود مستحب است خود را خوشبو كندو لباس پاكيزه و قيمتى بپوشد و ته كفش خود را وارسى كند كه نجاستى به آن نباشد, و موقع داخل شدن به مسجد, اول پاى راست , و موقع بيرون آمدن , اول پاى چپ را بگذارد, و همچنين مستحب است از همه زودتر به مسجد آيد و از همه ديرتر بيرون رود.
مـسـالـه ٩٢٢ - وقـتى انسان وارد مسجد مى شود, مستحب است دو ركعت نماز به قصد تحيت و احترام مسجد بخواند, و اگر نماز واجب يامستحب ديگرى هم بخواند كافى است .
مساله ٩٢٣ - خوابيدن در مسجد اگر انسان ناچار نباشد, و صحبت كردن راجع به كارهاى دنيا, و مـشـغـول صنعت شدن , و خواندن شعرى كه نصيحت و مانند آن نباشد, مكروه است .
و نيز مكروه است آب دهان و بينى و اخلاط سينه را در مسجد بيندازد و گمشده اى را طلب كند وصداى خود را بلند كند, ولى بلند كردن صدا براى اذان مانعى ندارد.
مـسـالـه ٩٢٤ - راه دادن بـچه و ديوانه به مسجد مكروه است , و كسى كه پياز و سير و مانند اينها خورده كه بوى دهانش مردم را اذيت مى كندمكروه است به مسجد برود.

اذان و اقامه
مساله ٩٢٥ - براى مرد و زن مستحب است پيش از نمازهاى واجب يوميه اذان و اقامه بگويند, ولى پـيش از نمازهاى واجب غير يوميه مثل نماز آيات در صورتى كه با جماعت بخوانند, مستحب است سه مرتبه بگويند: الصلاة .
مساله ٩٢٦ - مستحب است در روز اولى كه بچه به دنيا مى آيد, يا پيش از آنكه بند نافش بيفتد, در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه بگويند.
مساله ٩٢٧ - اذان هيجده جمله است : اللّه اكبر چهار مرتبه , اشهد ان لا اله الا اللّه , اشهد ان محمدا رسول اللّه , حي على الصلاة , حي على الفلاح , حي على خير العمل , اللّه اكبر, لا اله الا اللّه هر يك دو مرتبه .
و اقامه هفده جمله است , يعنى دو مرتبه اللّه اكبر از اول اذان و يك مرتبه لااله الا اللّه از آخر آن كم مى شود, و بعد از گفتن حي على خير العمل بايد دو مرتبه قد قامت الصلاة اضافه نمود.
مساله ٩٢٨ - اشهد ان عليا ولى اللّه جزو اذان و اقامه نيست , ولى خوب است بعد از اشهد ان محمدا رسول اللّه به قصد قربت گفته شود.
ترجمه اذان و اقامه
اللّه اكبر: يعنى خداى تعالى بزرگتر از آن است كه او را وصف كنند.
اشهد ان لا اله الا اللّه : يعنى شهادت مى دهم كه خدائى سزاوار پرستش نيست جز خدائى كه يكتا و بى همتا است .
اشـهـد ان مـحمدا رسول اللّه : يعنى شهادت مى دهم كه حضرت محمد بن عبداللّه (ص ) پيغمبر و فرستاده خدا است .
اشـهد ان عليا امير المؤمنين ولي اللّه : يعنى شهادت مى دهم كه حضرت على عليه الصلاة والسلام امير مؤمنين و ولى خدا بر همه خلق است .
حي على الصلاة : يعنى بشتاب براى نماز.
حي على الفلاح : يعنى بشتاب براى رستگارى .
حي على خير العمل : يعنى بشتاب براى بهترين كارها كه نماز است .
قد قامت الصلاة : يعنى به تحقيق نماز برپا شد.
لا اله الا اللّه : يعنى خدائى سزاوار پرستش نيست مگر خدائى كه يكتا و بى همتا است .
مـساله ٩٢٩ - بين جمله هاى اذان و اقامه بايد خيلى فاصله نشود, و اگر بين آنها بيشتر از معمول فاصله بيندازد, بايد دوباره آن را از سربگيرد.
مـسـالـه ٩٣٠ - اگـر در اذان و اقـامه صدا را در گلو بيندازد چنانچه غنا شود, يعنى به طور آواز خـوانـى كه در مجلس لهو و بازيگرى معمول است اذان و اقامه را بگويد, حرام است , واگر اينطور نشود مكروه مى باشد.
مساله ٩٣١ - در دو نماز اذان مشروع نيست : اول : نماز عصر روز عرفه كه روز نهم ذيحجه است .
دوم : نـماز عشاء شب عيد قربان , براى كسى كه در مشعر الحرام باشد.
و در اين دو نماز در صورتى اذان ساقط مى شود كه با نماز قبلى هيچ فاصله نشود, يا بين آنها كمى فاصله باشد.
مـسـالـه ٩٣٢ - اگـر بـراى نماز جماعتى اذان و اقامه گفته باشند, كسى كه با آن جماعت نماز مى خواند, نبايد براى نماز خود اذان و اقامه بگويد.
۸

مساله ٩٣٣ - اگر براى خواندن نماز جماعت به مسجد رود و ببيند جماعت تمام شده , تا وقتى كه صفها بهم نخورده و جمعيت متفرق نشده ,مى تواند براى نماز خود اذان و اقامه نگويد.
مـسـاله ٩٣٤ - در جائى كه عده اى مشغول نماز جماعتند, يا نماز آنان تازه تمام شده و صفها بهم نـخورده است , اگر انسان بخواهد فرادى يا باجماعت ديگرى كه برپا مى شود نماز بخواند, با شش شرط اذان و اقامه از او ساقط مى شود: اول : آنـكـه نماز جماعت در مسجد باشد, و اگر در مسجد نباشد, ساقط شدن اذان و اقامه معلوم نيست .
دوم : آنكه براى آن نماز, اذان و اقامه گفته باشند.
سوم : آنكه نماز جماعت باطل نباشد.
چهارم : آنكه نماز او و نماز جماعت در يك مكان باشد, پس اگر نماز جماعت داخل مسجد باشد و او بخواهد در بام مسجد نماز بخواند, مستحب است اذان و اقامه بگويد.
پنجم : آنكه نماز او و نماز جماعت هر دو اداء باشد.
شـشـم : آنكه وقت نماز او و نماز جماعت , مشترك باشد, مثلا هر دو نماز ظهر, يا هر دو نماز عصر بـخـوانند, يا نمازى كه به جماعت خوانده مى شود,نماز ظهر باشد و او نماز عصر بخواند, يا او نماز ظهر بخواند و نماز جماعت نماز عصر باشد.
مـساله ٩٣٥ - اگر در شرط سوم از شرطهائى كه در مساله پيش گفته شد شك كند, يعنى شك كند كه نماز جماعت صحيح بوده يا نه , اذان واقامه از او ساقط است , ولى اگر در يكى از پنج شرط ديگر شك كند مستحب است اذان و اقامه بگويد.
مـسـالـه ٩٣٦ - كـسى كه اذان و اقامه ديگرى را بشنود مستحب است هر قسمتى را كه مى شنود آهسته بگويد.
مساله ٩٣٧ - كسى كه اذان و اقامه ديگرى را شنيده باشد, چه با او گفته باشد يا نه , در صورتى كه بـين آن اذان و اقامه و نمازى كه مى خواهدبخواند زياد فاصله نشده باشد, مى تواند براى نماز خود اذان و اقامه نگويد.
مساله ٩٣٨ - اگر مرد اذان زن را با قصد لذت بشنود, اذان او ساقط نمى شود, بلكه اگر قصد لذت هم نداشته باشد, ساقط نمى شود.
مساله ٩٣٩ - اذان و اقامه نماز جماعت را بايد مرد بگويد, ولى در نماز جماعت زنان اگر زن اذان و اقامه بگويد كافى است .
مساله ٩٤٠ - اقامه بايد بعد از اذان و در حال ايستادن و با طهارت گفته شود.
مـسـاله ٩٤١ - اگر كلمات اذان و اقامه را بدون ترتيب بگويد, مثلا حي على الفلاح را پيش از حي على الصلاة بگويد بايد از جائى كه ترتيب بهم خورده دوباره بگويد.
مـسـاله ٩٤٢ - بايد بين اذان و اقامه فاصله ندهد, و اگر بين آنها به قدرى فاصله دهد كه اذانى را كـه گـفته اذان اين اقامه حساب نشود, مستحب است دوباره اذان را بگويد.
و نيز اگر بين اذان و اقامه و نماز به قدرى فاصله دهد كه اذان و اقامه آن نماز حساب نشود, مستحب است دوباره براى آن نماز اذان و اقامه بگويد.
مـسـالـه ٩٤٣ - اذان و اقـامه بايد به عربى صحيح گفته شود, پس اگر به عربى غلط بگويد, يا به جاى حرفى حرف ديگر بگويد, يا مثلا ترجمه آن را به فارسى بگويد, صحيح نيست .
مـسـالـه ٩٤٤ - اذان و اقـامه بايد بعد از داخل شدن وقت نماز گفته شود, و اگر عمدا يا از روى فراموشى پيش از وقت بگويد باطل است .
مساله ٩٤٥ - اگر پيش از گفتن اقامه شك كند كه اذان گفته يا نه بايد اذان را بگويد, ولى اگر مشغول اقامه شود و شك كند كه اذان گفته يا نه ,گفتن اذان لازم نيست .
مـساله ٩٤٦ - اگر در بين اذان يا اقامه پيش از آنكه قسمتى را بگويد شك كند كه قسمت پيش از آن را گـفـتـه يـا نه , بايد قسمتى را كه در گفتن آن شك كرده بگويد, ولى اگر در حال گفتن قسمتى از اذان يا اقامه شك كند كه آنچه پيش از آن است گفته يا نه , گفتن آن لازم نيست .
مساله ٩٤٧ - مستحب است انسان در موقع اذان گفتن , رو به قبله بايستد و با وضو يا غسل باشد و دسـتـهـا را به گوش بگذارد و صدا را بلندنمايد و بكشد و بين جمله هاى اذان كمى فاصله دهد و بين آنها حرف نزند.
مـسـالـه ٩٤٨ - مستحب است بدن انسان در موقع گفتن اقامه آرام باشد و آن را از اذان آهسته تر بگويد و جمله هاى آن را بهم نچسباند, ولى به اندازه اى كه بين جمله هاى اذان فاصله مى دهد, بين جمله هاى اقامه ندهد.
مـسـالـه ٩٤٩ - مستحب است بين اذان و اقامه يك قدم بردارد, يا قدرى بنشيند, يا سجده كند, يا ذكـر بگويد, يا دعا بخواند, يا قدرى ساكت باشد, يا حرفى بزند, يا دو ركعت نماز بخواند, ولى حرف زدن بين اذان و اقامه نماز صبح و نماز خواندن بين اذان و اقامه نماز مغرب مستحب نيست .
مـسـالـه ٩٥٠ - مستحب است كسى را كه براى گفتن اذان معين مى كنند عادل و وقت شناس و صدايش بلند باشد و اذان را در جاى بلندبگويد.

واجبات نماز
واجبات نماز يازده چيز است : اول نيت .
دوم قيام يعنى ايستادن .
سوم تكبيرة الاحرام يعنى گفتن اللّه اكبر در اول نماز.
چهارم ركوع .
پنجم سجود.
ششم قرائت .
هفتم ذكر.
هشتم تشهد.
نهم سلام .
دهم ترتيب .
يازدهم موالات يعنى پى در پى بودن اجزاء نماز.
مـسـاله ٩٥١ - بعضى از واجبات نماز ركن است , يعنى اگر انسان آنها را بجا نياورد - عمدا باشد يا اشـتـباها - نماز باطل مى شود.
و بعضى ديگرركن نيست , يعنى اگر اشتباها كم گردد نماز باطل نمى شود.
و ركن نماز پنج چيز است : اول : نيت .
دوم : تكبيرة الاحرام .
سوم : قيام متصل به ركوع , يعنى ايستادن پيش از ركوع .
چهارم : ركوع .
پنجم : دو سجده از يك ركعت .
و امـا نـسـبت به زيادى در صورتى كه عمدى باشد, مطلقا نماز باطل مى شود, و در صورتى كه از روى اشـتـبـاه بـاشد اگر زيادى در ركوع يا در دوسجده از يك ركعت باشد, نماز باطل است و الا باطل نيست .
نيت
مـساله ٩٥٢ - انسان بايد نماز را به نيت قربت ,يعنى براى انجام دادن فرمان خداوند عالم بجا آورد, و لازم نيست نيت را از قلب خود بگذراند يامثلا به زبان بگويد: چهار ركعت نماز ظهر مى خوانم قربة الى اللّه .
مـسـاله ٩٥٣ - اگر در نماز ظهر يا در نماز عصر نيت كند كه چهار ركعت نماز مى خوانم و معين نكند, ظهر است يا عصر, نماز او باطل است , و نيزكسى كه مثلا قضاى نماز ظهر بر او واجب است , اگـر در وقـت نـماز ظهر بخواهد آن نماز قضا يا نماز ظهر را بخواند, بايد نمازى را كه مى خواند, درنيت معين كند.
مساله ٩٥٤ - انسان بايد از اول تا آخر نماز به نيت خود باقى باشد, پس اگر در بين نماز به طورى كه غافل شود كه اگر بپرسند چه مى كنى ؟نداند چه بگويد, نمازش باطل است .
مساله ٩٥٥ - انسان بايد فقط براى انجام امر خداوند عالم نماز بخواند, پس كسى كه ريا كند يعنى براى نشان دادن به مردم نماز بخواند نمازش باطل است , خواه فقط براى مردم باشد, يا خدا و مردم هر دو را در نظر بگيرد.
مساله ٩٥٦ - اگر قسمتى از نماز را هم براى غير خدا بجا آورد, نمازش باطل است , بلكه اگر نماز را بـراى خـدا بـجا آورد ولى براى نشان دادن به مردم در جاى مخصوصى مثل مسجد, يا در وقت مـخصوصى مثل اول وقت , يا به طرز مخصوصى , مثلا با جماعت نماز بخواند نمازش باطل است .
و بنابر احتياط اگر جزء مستحبى را نيز مثل قنوت براى غير خدا بجا آورد, آن را تمام كرده بعد نماز را اعاده كند.
تكبيرة الاحرام
مـسـالـه ٩٥٧ - گفتن اللّه اكبر در اول هر نماز واجب و ركن است , و بايد حروف اللّه و حروف اكـبـر و دو كـلـمه اللّه و اكبر راپشت سر هم بگويد, و نيز بايد اين دو كلمه به عربى صحيح گفته شود و اگر به عربى غلط بگويد, يا مثلا ترجمه آن را به فارسى بگويد صحيح نيست .
مـسـالـه ٩٥٨ - احـتـيـاط مـسـتحب آن است كه تكبيرة الاحرام نماز را به چيزى كه پيش از آن مى خواند, مثلا به اقامه يا به دعائى كه پيش ازتكبير مى خواند نچسباند.
مـسـالـه ٩٥٩ - اگـر انسان بخواهد اللّه اكبر را به چيزى كه بعد از آن مى خواند, مثلا به بسم اللّه الـرحمن الرحيم بچسباند, بهتر است راء اكبر را پيش بدهد, ولى احتياط مستحب آن است كه در نماز واجب نچسباند.
مـسـالـه ٩٦٠ - مـوقـع گفتن تكبيرة الاحرام بايد بدن آرام باشد, و اگر عمدا در حالى كه بدنش حركت دارد, تكبيرة الاحرام را بگويد باطل است .
مـسـالـه ٩٦١ - تـكبير و حمد و سوره و ذكر و دعا را بايد طورى بخواند كه خودش بشنود, و اگر بـواسـطـه سنگينى يا كرى گوش يا سر و صداى زياد نمى شنود, بايد طورى بگويد كه اگر مانعى نباشد بشنود.
مـسـالـه ٩٦٢ - كـسـى كه لال است يا زبان او مرضى دارد كه نمى تواند اللّه اكبر بگويد بايد به هر طـورى كـه مـى تواند بگويد, و اگر هيچ نمى تواندبگويد بنابر احتياط بايد در قلب خود بگذراند و براى تكبير اشاره كند و زبانش را هم اگر مى تواند حركت دهد.
مـسـالـه ٩٦٣ - مستحب است بعد از تكبيرة الاحرام بگويد: يا محسن قد اتاك المسي ء وقد امرت المحسن ان يتجاوز عن المسي ء انت المحسن وا نا المسي ء بحق محمد وآل محمد صل على محمد وآل مـحـمد وتجاوز عن قبيح ما تعلم مني يعنى اى خدائى كه به بندگان احسان مى كنى , بنده گـنـهـكار به در خانه تو آمده و تو امر كرده اى كه نيكوكار از گناهكار بگذرد, تو نيكوكارى و من گناهكار, به حق محمد وآل محمد (ص ) رحمت خود را بر محمد وآل محمد بفرست و از بديهائى كه مى دانى از من سر زده بگذر.
مـساله ٩٦٤ - مستحب است موقع گفتن تكبير اول نماز و تكبيرهاى بين نماز, دستها را تا مقابل گوش بالا ببرد.
مـسـاله ٩٦٥ - اگر شك كند كه تكبيرة الاحرام را گفته يا نه , چنانچه مشغول خواندن چيزى از قرائت شده , به شك خود اعتنا نكند, و اگرچيزى نخوانده , بايد تكبير را بگويد.
مساله ٩٦٦ - اگر بعد از گفتن تكبيرة الاحرام شك كند كه آن را صحيح گفته يا نه , چه مشغول خواندن چيزى شده باشد يا نه , به شك خوداعتنا نكند.
قيام ( ايستادن )
مـسـالـه ٩٦٧ - قـيام در موقع گفتن تكبيرة الاحرام و قيام پيش از ركوع كه آن را قيام متصل به ركـوع مـى گـويـنـد ركن است , ولى قيام در موقع خواندن حمد و سوره و قيام بعد از ركوع ركن نيست , و اگر كسى آن را از روى فراموشى ترك كند, نمازش صحيح است .
مساله ٩٦٨ - واجب است پيش از گفتن تكبير و بعد از آن مقدارى بايستد تا يقين كند كه در حال ايستادن تكبير گفته است .
مـسـالـه ٩٦٩ - اگـر ركـوع را فراموش كند و بعد از حمد و سوره بنشيند و يادش بيايد كه ركوع نكرده , بايد بايستد و به ركوع رود, و اگر بدون اينكه بايستد به حال خميدگى به ركوع برگردد, چون قيام متصل به ركوع را بجا نياورده , نماز او باطل است .
مـسـاله ٩٧٠ - موقعى كه براى تكبيرة الاحرام يا قرائت ايستاده است بايد بدن را حركت ندهد و به طرفى خم نشود, و بنابر احتياط به جائى تكيه نكند, ولى اگر از روى ناچارى باشد اشكال ندارد.
مساله ٩٧١ - اگر موقعى كه ايستاده , از روى فراموشى بدن را حركت دهد يا به طرفى خم شود يا به جائى تكيه كند, اشكال ندارد.
مـساله ٩٧٢ - احتياط مستحب آن است كه در موقع ايستادن , هر دو پا روى زمين باشد, ولى لازم نيست سنگينى بدن روى هر دو پا باشد, واگر روى يك پا هم باشد اشكال ندارد.
مـساله ٩٧٣ - كسى كه مى تواند درست بايستد, اگر پاها را خيلى گشاد بگذارد كه ايستادن بر او صدق نكند, نمازش باطل است .
مساله ٩٧٤ - موقعى كه انسان در نماز مشغول خواندن چيزى از اذكار واجب است , بايد بدنش آرام بـاشـد, و در مـوقـعـى كه مى خواهد كمى جلو يا عقب رود, يا كمى بدن را به طرف راست يا چپ حركت دهد, بايد چيزى نگويد.
مـساله ٩٧٥ - اگر در حال حركت بدن ذكر مستحبى بگويد, مثلا موقع رفتن به ركوع يا رفتن به سجده تكبير بگويد, نمازش صحيح است , و بحول اللّه وقوته اقوم واقعد را بايد در حال برخاستن بگويد.
مـساله ٩٧٦ - حركت دادن دست و انگشتان در موقع خواندن حمد, اشكال ندارد, اگرچه احتياط مستحب آن است كه آنها را حركت ندهد.
مساله ٩٧٧ - اگر موقع خواندن حمد و سوره يا خواندن تسبيحات , بى اختيار به قدرى حركت كند كه از حال آرام بودن خارج شود, احتياطمستحب آن است كه بعد از آرام گرفتن بدن , آنچه را در حال حركت خوانده دوباره بخواند.
مساله ٩٧٨ - اگر در بين نماز از ايستادن عاجز شود بايد بنشيند, و اگر از نشستن هم عاجز شود بايد بخوابد, ولى تا بدنش آرام نگرفته بايدچيزى از ذكرهاى واجب را نگويد.
مساله ٩٧٩ - تا انسان مى تواند ايستاده نماز بخواند, نبايد بنشيند, مثلا كسى كه در موقع ايستادن , بدنش حركت مى كند, يا مجبور است به چيزى تكيه دهد, يا بدنش را مختصرى كج كند, بايد به هر طـور كـه مى تواند ايستاده نماز بخواند, ولى اگر به هيچ قسم نتواند بايستد, بايد راست بنشيند و نشسته نماز بخواند.
مـساله ٩٨٠ - تا انسان مى تواند بنشيند نبايد خوابيده نماز بخواند, و اگر نتواند راست بنشيند بايد هـر طـور كه مى تواند بنشيند, و اگر به هيچ قسم نمى تواند بنشيند بايد طورى كه در احكام قبله گـفـتـه شـد بـه پـهـلـوى راست بخوابد, و اگر نمى تواند, به پهلوى چپ بخوابد, و اگر آن هم ممكن نيست , به پشت بخوابد به طورى كه كف پاهاى او رو به قبله باشد.
مـسـالـه ٩٨١ - كسى كه نشسته نماز مى خواند, اگر بعد از خواندن حمد و سوره بتواند بايستد و ركوع را ايستاده بجا آورد, بايد بايستد و از حال ايستاده به ركوع رود, و اگر نتواند بايد ركوع را هم نشسته بجا آورد.
مساله ٩٨٢ - كسى كه خوابيده نماز مى خواند, اگر در بين نماز بتواند بنشيند بايد مقدارى را كه مـى تـوانـد, نشسته بخواند.
و نيز اگر مى تواندبايستد بايد مقدارى را كه مى تواند, ايستاده بخواند, ولى تا بدنش آرام نگرفته بايد چيزى از اذكار واجب را نخواند.
مـسـاله ٩٨٣ - كسى كه نشسته نماز مى خواند اگر در بين نماز بتواند بايستد, بايد مقدارى را كه مى تواند, ايستاده بخواند, ولى تا بدنش آرام نگرفته , بايد چيزى از ذكرهاى واجب را نخواند.
مساله ٩٨٤ - كسى كه مى تواند بايستد اگر بترسد كه بواسطه ايستادن , مريض شود يا ضررى به او برسد, مى تواند نشسته نماز بخواند, و اگراز نشستن هم بترسد, مى تواند خوابيده نماز بخواند.
مساله ٩٨٥ - اگر انسان احتمال بدهد كه تا آخر وقت بتواند ايستاده نماز بخواند, بهتر است نماز را تـاخـيـر بيندازد.
پس اگر نتوانست بايستد, درآخر وقت مطابق وظيفه اش نماز را بجا آورد, و در صـورتـى كـه اول وقـت نـمـاز را خـوانده و در آخر وقت قدرت بر ايستادن حاصل نمود بايد نماز رادوباره بجا آورد.
مـساله ٩٨٦ - مستحب است در حال ايستادن , بدن را راست نگهدارد, و شانه ها را پائين بيندازد, و دستها را روى رانها بگذارد, و انگشتها رابهم بچسباند, و جاى سجده را نگاه كند, و سنگينى بدن را بـه طـور مساوى روى دو پا بيندازد, و با خضوع و خشوع باشد, و پاها را پس وپيش نگذارد, و اگر مرد است پاها را از سه انگشت باز تا يك وجب فاصله دهد, و اگر زن است پاها را بهم بچسباند.
قرائت
مـسـاله ٩٨٧ - در ركعت اول و دوم نمازهاى واجب يوميه , انسان بايد اول حمد و بعد از آن - بنابر احـتـياط - يك سوره تمام بخواند, و سوره والضحى و الم نشرح و همچنين سوره فيل و لايلاف در نماز يك سوره حساب مى شود.
مساله ٩٨٨ - اگر وقت نماز تنگ باشد, يا انسان ناچار شود كه سوره را نخواند, مثلا بترسد كه اگر سوره را بخواند, دزد يا درنده يا چيزديگرى به او صدمه بزند, نبايد سوره را بخواند.
مـسـاله ٩٨٩ - اگر عمدا سوره را پيش از حمد بخواند نمازش باطل است , و اگر اشتباها سوره را پـيش از حمد بخواند و در بين آن يادش بيايد,بايد سوره را رها كندو بعد از خواندن حمد, سوره را از اول بخواند.
مـسـالـه ٩٩٠ - اگـر حمد و سوره يا يكى از آنها را فراموش كند و بعد از رسيدن به ركوع بفهمد, نمازش صحيح است .
مـسـالـه ٩٩١ - اگـر پـيـش از آنكه براى ركوع خم شود, بفهمد كه حمد و سوره را نخوانده , بايد بـخـوانـد, و اگـر بفهمد سوره را نخوانده , بايد فقطسوره را بخواند, ولى اگر بفهمد حمد تنها را نـخـوانـده , بايد اول حمد و بعد از آن دوباره سوره را بخواند.
و نيز اگر خم شود و پيش از آنكه به ركوع برسد, بفهمد حمد و سوره يا سوره تنها يا حمد تنها را نخوانده , بايد بايستد و به همين دستور عمل نمايد.
مـسـاله ٩٩٢ - اگر در نماز يكى از چهار سوره اى را كه آيه سجده دارد و در مساله ( ٣٦١ ) گفته شد عمدا بخواند, بنابر احتياط نمازش باطل است .
مـسـاله ٩٩٣ - اگر اشتباها مشغول خواندن سوره اى شود كه سجده واجب دارد, چنانچه پيش از رسـيـدن به آيه سجده بفهمد, بايد آن سوره رارها كند و سوره ديگر بخواند, و اگر بعد از خواندن آيه سجده بفهمد, احتياطا به سجده اشاره نموده و سوره را تمام كند و بعد از نماز بايد سجده آن را بجا آورد.
مساله ٩٩٤ - اگر در نماز آيه سجده را گوش دهد نمازش صحيح است , و بنابر احتياط به سجده اشاره نمايد و بعد از نماز سجده آن رابجا آورد.
مـسـالـه ٩٩٥ - در نـمـاز مستحبى خواندن سوره لازم نيست اگرچه آن نماز بواسطه نذر كردن واجب شده باشد, ولى در بعضى از نمازهاى مستحبى مثل نماز وحشت كه سوره مخصوصى دارد, اگر بخواهد به دستور آن نماز رفتار كرده باشد, بايد همان سوره را بخواند.
مـسـاله ٩٩٦ - در نماز جمعه و در نماز ظهر روز جمعه مستحب است در ركعت اول بعد از حمد, سوره جمعه , و در ركعت دوم بعد از حمد, سوره منافقين بخواند, و اگر مشغول يكى از اينها شود, بنابر احتياط واجب نمى تواند آن را رها كند و سوره ديگر بخواند.
مساله ٩٩٧ - اگر بعد از حمد مشغول خواندن سوره قل هو اللّه احد يا سوره قل يا ايها الكافرون شود, نمى تواند آن را رها كند و سوره ديگر بخواند, ولى در نماز جمعه و نماز ظهر روز جمعه اگر از روى فـرامـوشـى بجاى سوره جمعه و منافقين يكى از آن دو سروه را بخواند, مى تواندآن را رها كـنـد وسـوره جمعه ومنافقين را بخواند, واحتياط اين است كه بعد از تجاوز از نصف , سوره را رها ننمايد.
مساله ٩٩٨ - اگر در نماز جمعه يا نماز ظهر روز جمعه عمدا سوره قل هو اللّه احد يا سوره قل يـا ايـهـا الكافرون بخواند, اگرچه به نصف نرسيده باشد, بنابر احتياط واجب نمى تواند رها كند و سوره جمعه و منافقين را بخواند.
مـسـالـه ٩٩٩ - اگـر در نـمـاز, غير سوره قل هو اللّه احد و قل يا ايها الكافرون سوره ديگرى بخواند, تا به نصف نرسيده مى تواند رها كند وسوره ديگر بخواند.
مـسـالـه ١٠٠٠ - اگـر مـقـدارى از سـوره را فراموش كند, يا از روى ناچارى , مثلا بواسطه تنگى وقت ياجهت ديگر نشود آن را تمام نمايد,مى تواند آن سوره را رها كند و سوره ديگر بخواند اگرچه از دو ثلث هم گذشته باشد,ياسوره اى را كه مى خوانده قل هواللّه احد يا قل ياايهاالكافرون باشد.
مـساله ١٠٠١ - بر مرد واجب است حمد و سوره نماز صبح و مغرب و عشا را بلند بخواند, و بر مرد و زن واجب است حمد وسوره نماز ظهر وعصر را آهسته بخواند.
مـسـالـه ١٠٠٢ - مرد بايد در نماز صبح و مغرب و عشا مواظب باشد كه تمام كلمات حمد و سوره حتى حرف آخر آنها را بلند بخواند.
مـسـالـه ١٠٠٣ - زن مى تواند حمد و سوره نماز صبح و مغرب و عشا را بلند يا آهسته بخواند, ولى اگر نا محرم صدايش را بشنود, بنابر احتياطآهسته بخواند.
مـسـاله ١٠٠٤ - اگر در جائى كه بايد نماز را بلند بخواند, عمدا آهسته بخواند, يا در جائى كه بايد آهسته بخواند, عمدا بلند بخواند, نمازش باطل است , ولى اگر از روى فراموشى يا ندانستن مساله بـاشـد صـحـيـح اسـت , و اگـر در بـيـن خـوانـدن حـمد و سوره هم بفهمد اشتباه كرده , لازم نيست مقدارى را كه خوانده دوباره بخواند.
مساله ١٠٠٥ - اگر كسى در خواندن حمد و سوره بيشتر از معمول صدايش را بلند كند, مثل آنكه آنها را با فرياد بخواند, نمازش باطل است .
مـسـالـه ١٠٠٦ - انـسـان بايد نماز را ياد بگيرد كه غلط نخواند, و كسى كه به هيچ قسم نمى تواند صحيح آن را ياد بگيرد, بايد به هر طورى كه مى تواند بخواند, و احتياط مستحب آن است كه نماز را به جماعت بجا آورد.
مـسـاله ١٠٠٧ - كسى كه حمد و سوره وچيزهاى ديگر نماز را بخوبى نمى داند ومى تواند يادبگيرد, چـنـانچه وقت نماز وسعت دارد, بايد يادبگيرد, و اگر وقت تنگ است , در صورتى كه ممكن باشد بايد نمازش را به جماعت بخواند.
مساله ١٠٠٨ - مزد گرفتن براى ياد دادن واجبات نماز اشكال دارد, و مزد گرفتن براى ياد دادن مستحبات آن بدون اشكال جايزاست .
مساله ١٠٠٩ - اگر يكى از كلمات حمد يا سوره را نداند يا عمدا آن را نگويد يا به جاى حرفى حرف ديـگـر بـگـويد مثلا بجاى ض ظ بگويد, يا جائى كه بايد بدون زير و زبر خوانده شود, زير و زبر دهد, يا تشديد را نگويد نماز او باطل است .
مساله ١٠١٠ - اگر انسان كلمه اى را كه ياد گرفته صحيح بداند و در نماز همان طور بخواند و بعد بفهمد كه غلط خوانده , لازم نيست دوباره نماز را بخواند.
مساله ١٠١١ - اگر زير و زبر كلمه اى را نداند, يا نداند مثلا كلمه اى به س است يا به ص , بايد ياد بگيرد, و چنانچه دو جور يا بيشتربخواند مثل آنكه در اهدنا الصراط المستقيم مستقيم را يك مـرتـبه با سين و يك مرتبه با صاد بخواند, نمازش باطل است , ولى اگر آن كلمه اى را كه دو جور خوانده از اذكار باشد و غلط خواندنش از ذكر بودن خارجش نكند, نمازش صحيح است .
مـسـاله ١٠١٢ - اگر در كلمه اى واو باشد و حرف قبل از واو در آن كلمه پيش داشته باشد و حرف بـعـد از واو در آن كـلـمه همزه باشد مثل كلمه سوء بنابر احتياط آن واو را مد بدهد يعنى آن را بـكشد, و همچنين اگر در كلمه اى الف باشد و حرف قبل از الف در آن كلمه زبر داشته باشد و حـرف بـعد از الف در آن كلمه همزه باشد مثل جء الف آن را بكشد, و نيز اگر در كلمه اى ى باشد و حرف پيش از ى در آن كلمه زير داشته باشد و حرف بعد از ى در آن كلمه همزه باشد مثل جى ء ى را با مد بخواند, و اگر بعد از اين حروف واو و الف و يا بجاى همزه حرفى باشد كـه سـاكـن اسـت يـعنى زير و زبر و پيش ندارد, باز هم اين سه حرف را با مد بخواند, مثلا در ولا الضالين كه بعد از الف , حرف لام ساكن است , بايد الف آن را با مد بخواند, و چنانچه به دستورى كه گفته شد رفتار نكند, بنابر اظهر نماز صحيح است .
مـسـالـه ١٠١٣ - احتياط مستحب آن است كه در نماز, وقف به حركت و وصل به سكون ننمايد, و مـعـنـى وقف به حركت آن است كه زير يا زبر ياپيش آخر كلمه اى را بگويد و بين آن كلمه و كلمه بـعـدش فاصله دهد, مثلا بگويد: الرحمن الرحيم , و ميم الرحيم را زير بدهد و بعد قدرى فاصله دهـد و بـگويد مالك يوم الدين .
و معنى وصل به سكون آن است كه زير يا زبر يا پيش كلمه اى را نگويد و آن كلمه را به كلمه بعدبچسباند مثل آنكه بگويد الرحمن الرحيم و ميم الرحيم را زير ندهد و فورا مالك يوم الدين را بگويد.
مساله ١٠١٤ - در ركعت سوم و چهارم نماز مى تواند فقط يك حمد بخواند, يا يك مرتبه تسبيحات اربعه بگويد, يعنى يك مرتبه بگويد سبحان اللّه والحمد للّه ولا اله الا اللّه واللّه اكبر و بهتر آن است كـه سـه مـرتبه بگويد, و مى تواند در يك ركعت حمد و در ركعت ديگرتسبيحات بگويد.
و در نماز فرادى بهتر است در هر دو ركعت تسبيحات بخواند.
و براى ماموم در نمازهاى جهريه احوط لزومى اختيارتسبيحات است .
مساله ١٠١٥ - در تنگى وقت بايد تسبيحات اربعه را يك مرتبه بگويد.
مساله ١٠١٦ - بر مرد و زن واجب است كه در ركعت سوم و چهارم نماز, حمد يا تسبيحات را آهسته بخوانند.
مساله ١٠١٧ - اگر در ركعت سوم و چهارم حمد بخواند, بنابر احتياط واجب بايد بسم اللّه آن را هم آهسته بگويد.
مـسـالـه ١٠١٨ - كسى كه نمى تواند تسبيحات را ياد بگيرد يا درست بخواند, بايد در ركعت سوم و چهارم حمد بخواند.
مـسـالـه ١٠١٩ - اگـر در دو ركعت اول نماز به خيال اينكه دو ركعت آخر است تسبيحات بگويد, چـنـانچه پيش از ركوع بفهمد, بايد حمد وسوره را بخواند, و اگر در ركوع يا بعد از ركوع بفهمد, نمازش صحيح است .
مساله ١٠٢٠ - اگر در دو ركعت آخر نماز به خيال اينكه در دو ركعت اول است حمد بخواند, يا در دو ركـعت اول نماز با اينكه گمان مى كرده دردو ركعت آخر است حمد بخواند, چه پيش از ركوع بفهمد چه بعد از آن نمازش صحيح است .
مـسـالـه ١٠٢١ - اگر در ركعت سوم يا چهارم مى خواست حمد بخواند تسبيحات به زبانش آمد, يا مـى خواست تسبيحات بخواند حمد به زبانش آمد, بايد آن را رها كند و دوباره حمد يا تسبيحات را بـخـوانـد, ولـى اگر عادتش خواندن چيزى بوده كه به زبانش آمده , مى تواند همان راتمام كند و نمازش صحيح است .
مـسـاله ١٠٢٢ - كسى كه عادت دارد در ركعت سوم و چهارم تسبيحات بخواند اگر از عادت خود غـفلت نمايد و به قصد اداء وظيفه مشغول خواندن حمد شود, كفايت مى كند و لازم نيست دوباره حمد يا تسبيحات را بخواند.
مـسـاله ١٠٢٣ - در ركعت سوم و چهارم مستحب است بعد از تسبيحات استغفار كند, مثلا بگويد اسـتـغـفر اللّه ربي واءتوب اليه يا بگويد اللهم اغفر لي , و اگر نمازگزار پيش از خم شدن براى ركـوع اگرچه مشغول گفتن استغفار يا بعد از فراغ از آن باشد, شك كند كه حمد ياتسبيحات را خوانده يا نه , بايد حمد يا تسبيحات را بخواند.
مساله ١٠٢٤ - اگر در ركوع ركعت سوم ياچهارم شك كند كه حمد ياتسبيحات را خوانده يانه , بايد به شك خود اعتنا نكند, و اگر پيش ازرسيدن به حد ركوع شك كند لازم است برگردد و حمد يا تسبيحات را بخواند.
مـساله ١٠٢٥ - هرگاه شك كند كه آيه يا كلمه اى را درست گفته يا نه , مثلا شك كند كه قل هو اللّه احد را درست گفته يا نه , مى تواند به شك خود اعتنا نكند, ولى اگر احتياطا آن آيه يا كلمه را دوباره به طور صحيح بگويد اشكال ندارد.
و اگر چند مرتبه هم شك كند, مى تواند چند باربگويد, اما اگر به وسواس برسد و باز هم بگويد, بنابر احتياط مستحب نمازش را دوباره بخواند.
مـساله ١٠٢٦ - مستحب است در ركعت اول , پيش از خواندن حمد بگويد اعوذ باللّه من الشيطان الـرجيم , و در ركعت اول و دوم نماز ظهرو عصر بسم اللّه را بلند بگويد و حمد و سوره را شمرده بخواند و در آخر هر آيه وقف كند, يعنى آن را به آيه بعد نچسباند, و در حال خواندن حمدو سوره به معناى آيه توجه داشته باشد, و اگر نماز را به جماعت مى خواند بعد از تمام شدن حمد امام , و اگر فـرادى مـى خـوانـد بـعد از آنكه حمدخودش تمام شد, بگويد الحمد للّه رب العالمين , و بعد از خواندن سوره قل هو اللّه احد, يك يا دو يا سه مرتبه كذلك اللّه ربي يا سه مرتبه كذلك اللّه ربنا بگويد, وبعد از خواندن سوره كمى صبر كند, بعد تكبير پيش از ركوع را بگويد, يا قنوت را بخواند.
مـسـالـه ١٠٢٧ - احتياط مستحب است در تمام نمازها در ركعت اول , سوره انا انزلناه , ودر ركعت دوم , سوره قل هو اللّه احد را بخواند.
مساله ١٠٢٨ - مكروه است انسان در تمام نمازهاى يك شبانه روز سوره قل هو اللّه احد را نخواند.
مساله ١٠٢٩ - خواندن سوره قل هو اللّه احد به يك نفس مكروه است .
مـسـاله ١٠٣٠ - سوره اى را كه در ركعت اول خوانده مكروه است در ركعت دوم بخواند, ولى اگر سوره قل هو اللّه احد را در هر دو ركعت بخواند مكروه نيست .
ركوع
مـسـالـه ١٠٣١ - در هـر ركـعـت بعد از قرائت بايد به اندازه اى خم شود كه بتواند دست را به زانو بگذارد, و اين عمل را ركوع مى گويند.
مساله ١٠٣٢ - اگر به اندازه ركوع خم شود ولى دستها را به زانو نگذارد, اشكال ندارد.
مـسـالـه ١٠٣٣ - هـرگـاه ركـوع را به طور غير معمول بجا آورد, مثلا به چپ يا راست خم شود, اگرچه دستهاى او به زانو برسد, صحيح نيست .
مـسـالـه ١٠٣٤ - خـم شـدن بايد به قصد ركوع باشد, پس اگر به قصد كار ديگر مثلا براى كشتن جانور خم شود, نمى تواند آن را ركوع حساب كند, بلكه بايد بايستد و دوباره براى ركوع خم شود, و بواسطه اين عمل , ركن زياد نشده و نماز باطل نمى شود.
مـسـاله ١٠٣٥ - كسى كه دست يا زانوى او با دست و زانوى ديگران فرق دارد, مثلا دستش خيلى بـلـنـد است كه اگر كمى خم شود به زانومى رسد, يا زانوى او پائين تر از مردم ديگر است كه بايد خيلى خم شود تا دستش به زانو برسد, بايد به اندازه معمول خم شود.
مـسـالـه ١٠٣٦ - كـسى كه نشسته ركوع مى كند, بايد به قدرى خم شود كه صورتش مقابل زانوها برسد, و بهتر است به قدرى خم شود كه صورت مقابل جاى سجده باشد.
مـسـالـه ١٠٣٧ - بهتر آن است كه در حال اختيار در ركوع , سه مرتبه سبحان اللّه يا يك مرتبه سبحان ربي العظيم وبحمده بگويد, وظاهر اين است كه گفتن هر ذكرى كه به اين مقدار باشد كفايت مى كند, ولى در تنگى وقت و در حال ناچارى گفتن يك سبحان اللّه كافى است .
مساله ١٠٣٨ - ذكر ركوع بايد دنبال هم و به عربى صحيح گفته شود, و مستحب است آن را سه يا پنج يا هفت مرتبه بلكه بيشتربگويند.
مـساله ١٠٣٩ - در ركوع بايد به مقدار ذكر واجب , بدن آرام باشد, و در ذكر مستحب هم آرام بودن بدن بهتر است .
مساله ١٠٤٠ - اگر موقعى كه ذكر واجب ركوع را مى گويد, بى اختيار به قدرى حركت كند كه از حال آرام بودن بدن خارج شود, بهتر اين است كه بعد از آرام گرفتن بدن دوباره ذكر را بگويد, ولى اگـر كـمـى حـركت كند كه از حال آرام بودن بدن خارج نشود يا انگشتان را حركت دهد, ضررى ندارد.
مـسـالـه ١٠٤١ - اگـر پـيش از آنكه به مقدار ركوع خم شود و بدن آرام گيرد عمدا ذكر ركوع را بگويد, بنابر احتياط لازم است دوباره ذكر رابعد از آرام گرفتن بدن بگويد و نماز را اعاده كند.
مـساله ١٠٤٢ - اگر پيش از تمام شدن ذكر واجب , عمدا سر از ركوع بردارد كه از حد ركوع خارج شـود نـمـازش بـاطـل است , و اگر سهوا سربردارد چنانكه پيش از آنكه از حال ركوع خارج شود, يادش بيايد كه ذكر ركوع را تمام نكرده , بايد در حال آرامى بدن ذكر را بگويد, و اگربعد از آنكه از حال ركوع خارج شد, يادش بيايد نماز او صحيح است .
مـسـاله ١٠٤٣ - اگر نتواند به مقدار ذكر در ركوع بماند, احتياط واجب آن است كه بقيه آن را در حال برخاستن بگويد, و تا مى تواند قبل ازخروج از حد ركوع ذكر را تمام كند.
مساله ١٠٤٤ - اگر بواسطه مرض و مانند آن در ركوع آرام نگيرد, نماز صحيح است , ولى بايد پيش از آنكه از حال ركوع خارج شود, ذكرواجب را به نحوى كه گذشت بگويد.
مساله ١٠٤٥ - هرگاه نتواند به اندازه ركوع خم شود, بايد به چيزى تكيه دهد و ركوع كند, و اگر مـوقـعى هم كه تكيه داده نتواند به طورمعمول ركوع كند بنابر احتياط بايد به هر اندازه مى تواند خم شود و اشاره به ركوع نيز بنمايد, و اگر هيچ نتواند خم شود, بايد براى ركوع با سراشاره نمايد.
مـساله ١٠٤٦ - كسى كه براى ركوع بايد با سر اشاره كند اگر نتواند اشاره كند, بايد به نيت ركوع چشم ها را هم بگذارد و ذكر آن را بگويد وبه نيت برخاستن از ركوع چشمها را باز كند, و اگر از اين هم عاجز است بنابر احتياط در قلب نيت ركوع كند و ذكر آن را بگويد.
مساله ١٠٤٧ - كسى كه نمى تواند ايستاده ركوع كند ولى براى ركوع مى تواند در حالى كه نشسته است خم شود, بايد ايستاده نماز بخواند وبراى ركوع با سر اشاره نمايد, و احتياط مستحب آن است كه نماز ديگرى هم بخواند و موقع ركوع آن بنشيند و براى ركوع خم شود.
مساله ١٠٤٨ - اگر بعد از رسيدن به حد ركوع و آرام گرفتن بدن , سر بردارد و دو مرتبه به اندازه ركوع خم شود, نمازش باطل است .
مـسـالـه ١٠٤٩ - بـعد از تمام شدن ذكر ركوع بايد راست بايستد و بعد از آنكه بدن آرام گرفت به سـجده رود, و اگر عمدا پيش از ايستادن ياپيش از آرام گرفتن بدن به سجده رود نمازش باطل است .
مـسـاله ١٠٥٠ - اگر ركوع را فراموش كند و پيش از آنكه به سجده برسد يادش بيايد, بايد بايستد بعد به ركوع رود, و چنانچه به حالت خميدگى به ركوع برگردد, نمازش باطل است .
مـسـالـه ١٠٥١ - اگـر بـعد از آنكه پيشانى به زمين رسيد, يادش بيايد كه ركوع نكرده لازم است بـرگـردد و ركـوع را بعد از ايستادن بجا آورد, ودر صورتى كه در سجده دوم يادش بيايد نمازش باطل است .
مـساله ١٠٥٢ - مستحب است پيش از رفتن به ركوع در حالى كه راست ايستاده تكبير بگويد, و در ركـوع زانوها را به عقب دهد و پشت راصاف نگهدارد و گردن را بكشد و مساوى پشت نگهدارد و بين دو قدم را نگاه كند, و پيش از ذكر يا بعد از آن صلوات بفرستد, و بعد از آنكه ازركوع برخاست و راست ايستاد در حال آرامى بدن بگويد سمع اللّه لمن حمده .
مـسـالـه ١٠٥٣ - مـسـتـحب است در ركوع , زنها دست را از زانو بالاتر بگذارند و زانوها را به عقب ندهند.
سجود
مـسـالـه ١٠٥٤ - نمازگزار بايد در هر ركعت از نمازهاى واجب و مستحب بعد از ركوع دو سجده كـنـد, و سـجـده آن است كه پيشانى را به قصدخضوع به زمين بگذارد.
و در حال سجده در نماز واجب است كه كف دو دست و دو زانو و دو انگشت بزرگ پاها را به زمين بگذارد.
مـسـالـه ١٠٥٥ - دو سـجـده روى هم يك ركن است , و اگر كسى در نماز واجب عمدا يا از روى فـرامـوشـى در يـك ركعت هر دو را ترك كند, يادو سجده ديگر به آنها اضافه نمايد, نمازش باطل است .
مساله ١٠٥٦ - اگر عمدا يك سجده كم يا زياد كند, نمازش باطل مى شود, و اگر سهوا يك سجده كم كند حكم آن بعدا گفته خواهدشد.
مـسـاله ١٠٥٧ - اگر پيشانى را عمدا يا سهوا به زمين نگذارد, سجده نكرده است , اگرچه جاهاى ديـگر به زمين برسد, ولى اگر پيشانى را به زمين بگذارد و سهوا جاهاى ديگر را به زمين نرساند يا سهوا ذكر نگويد, سجده صحيح است .
مـسـالـه ١٠٥٨ - بهتر آن است كه در حال اختيار در سجده سه مرتبه سبحان اللّه يا يك مرتبه سـبحان ربي الاعلى وبحمده بگويد, وبايد اين كلمات دنبال هم و به عربى صحيح گفته شود, و ظـاهـر ايـن اسـت كـه گـفتن هر ذكرى كه به اين مقدار باشد كفايت مى كند, و مستحب است سبحان ربي الاعلى وبحمده را سه يا پنج يا هفت مرتبه يا بيشتر بگويد.
مساله ١٠٥٩ - در سجود بايد به مقدار ذكر واجب , بدن آرام باشد, و موقع گفتن ذكر مستحب هم , آرام بودن بدن بهتر است .
مساله ١٠٦٠ - اگر پيش از آنكه پيشانى به زمين برسد و بدن آرام بگيرد عمدا ذكر سجده را بگويد, بـايد دوباره ذكر را بعد از گذاشتن پيشانى و آرام شدن تكرار كند, و بنابر احتياط نماز را نيز اعاده نمايد, و اگر پيش از تمام شدن ذكر عمدا سر از سجده بردارد, نماز باطل است .
مساله ١٠٦١ - اگر پيش از آنكه پيشانى به زمين برسد سهوا ذكر سجده را بگويد, و پيش از آنكه سر از سجده بردارد, بفهمد اشتباه كرده است , بايد دوباره در حال آرام بودن , ذكر را بگويد.
مساله ١٠٦٢ - اگر بعد از آنكه سر از سجده برداشت , بفهمد پيش از آنكه ذكر سجده تمام شود سر برداشته , نمازش صحيح است .
مـساله ١٠٦٣ - اگر موقعى كه ذكر سجده را مى گويد, يكى از هفت عضو را عمدا از زمين بردارد بـايـد ذكـر را دوبـاره بـعـد از گذاشتن تمام اعضاءتكرار و بعد نماز را اعاده كند, ولى موقعى كه مـشـغـول گـفـتـن ذكر نيست اگر غير پيشانى جاهاى ديگر را از زمين بردارد و دوباره بگذارد اشكال ندارد.
۹

مـسـالـه ١٠٦٤ - اگـر پـيش از تمام شدن ذكر سجده , سهوا پيشانى را از زمين بردارد, نمى تواند دوباره به زمين بگذارد و بايد آن را يك سجده حساب كند, ولى اگر جاهاى ديگر را سهوا از زمين بردارد, بايد دو مرتبه به زمين بگذارد و ذكر را بگويد.
مساله ١٠٦٥ - بعد از تمام شدن ذكر سجده اول , بايد بنشيند تا بدن آرام گيرد و دوباره به سجده رود.
مـساله ١٠٦٦ - جاى پيشانى نمازگزار بايد از جاى سر انگشتان پاى او بلندتر از چهار انگشت بسته نـباشد, بلكه واجب آن است كه جاى پيشانى او از جاى انگشتان پايش پست تر از چهار انگشت بسته نباشد.
مـسـالـه ١٠٦٧ - در زمـيـن سـراشـيـب كه سراشيبى آن درست معلوم نيست اگر جاى پيشانى نـمـازگـزار از جـاى انگشتهاى پا و سر زانوهاى اوبيش از چهار انگشت بسته بلندتر باشد, اشكال ندارد.
مـسـالـه ١٠٦٨ - اگر پيشانى را اشتباها به چيزى بگذارد كه از جاى انگشتهاى پا و سر زانوهاى او بـلـنـدتـر از چهار انگشت بسته است , بايدسر را به چيزى كه بلند نيست يا بلنديش به اندازه چهار انگشت بسته يا كمتر است بگذارد, و بنابر احتياط بايد پيشانى را بر جائى كه بلندنيست يا بر چيزى كه سجده به آن جايز است بكشد.
مـسـالـه ١٠٦٩ - بايد بين پيشانى وآنچه بر آن سجده مى كند, چيزى نباشد, پس اگر مهر به قدرى چـرك بـاشد كه پيشانى به خود مهر نرسد,سجده باطل است , ولى اگر مثلا رنگ مهر تغيير كرده باشد اشكال ندارد.
مـسـاله ١٠٧٠ - در سجده بايد كف دست را بر زمين بگذارد, ولى در حال ناچارى پشت دست هم مـانـعـى نـدارد, و اگـر پـشت دست ممكن نباشد بنابر احتياط بايد مچ دست را به زمين بگذارد, وچنانچه آن را هم نتواند, تا آرنج هر جا را كه مى تواند به زمين بگذارد, و اگر آن هم ممكن نيست گذاشتن بازو كافى است .
مـساله ١٠٧١ - در سجده بايد دو انگشت بزرگ پاها را به زمين بگذارد, و اگر انگشتهاى ديگر پا يا روى پـا را بـه زمـيـن بگذارد, يا بواسطه بلندبودن ناخن , شست به زمين نرسد نماز باطل است , و كـسـى كـه از روى تقصير بواسطه ندانستن مساله نمازهاى خود را همينطور خوانده , بايددوباره بخواند, و اگر روى شست يا باطن آن را به زمين بگذارد كافى است .
مـسـالـه ١٠٧٢ - كـسـى كه مقدارى از شست پايش بريده , بايد بقيه آن را به زمين بگذارد, و اگر چـيـزى از آن نـمانده , يا اگر مانده خيلى كوتاه است , بنابر احتياط بايد بقيه انگشتان را بگذارد, و اگر هيچ انگشت ندارد, هر مقدارى از پا باقى مانده به زمين بگذارد.
مـساله ١٠٧٣ - اگر به طور غير معمول سجده كند, مثلا سينه و شكم را به زمين بچسباند, يا پاها را دراز كـند اگرچه هفت عضوى كه گفته شدبه زمين برسد, بنابر احتياط مستحب بايد نماز را دوباره بخواند, ولى اگر طورى دراز بكشد كه سجده صدق ننمايد نماز او باطل است .
مـسـالـه ١٠٧٤ - مهر يا چيز ديگرى كه بر آن سجده مى كند, بايد پاك باشد, ولى اگر مثلا مهر را روى فرش نجس بگذارد,يا يك طرف مهرنجس باشد و پيشانى را به طرف پاك آن بگذارد, اشكال ندارد.
مساله ١٠٧٥ - اگر در پيشانى دمل و مانند آن باشد, چنانچه ممكن است بايد با جاى سالم پيشانى سـجـده كـند, و اگر ممكن نيست بايد زمين راگود كند و دمل را در گودال و جاى سالم را به مقدارى كه براى سجده كافى باشد بر زمين بگذارد.
مـسـالـه ١٠٧٦ - اگر دمل يا زخم تمام پيشانى را فرا گرفته باشد, بنابر احتياط بايد به يكى از دو طـرف پـيشانى و چانه اگرچه به تكرار نماز باشدسجده كند, و اگر ممكن نيست فقط به چانه , و اگر به چانه هم ممكن نيست , بايد براى سجده اشاره كند و موى چانه حايل حساب نمى شود.
مساله ١٠٧٧ - كسى كه نمى تواند پيشانى را به زمين برساند, بايد به قدرى كه مى تواند خم شود, و مهر يا چيز ديگرى را كه سجده بر آن صحيح است , روى چيز بلندى گذاشته و طورى پيشانى را بر آن بگذارد كه بگويند سجده كرده است , ولى بايد كف دستها و زانوها و انگشتان پا را به طور معمول به زمين بگذارد.
مـساله ١٠٧٨ - اگر چيز بلندى نباشد كه مهر يا چيز ديگرى كه سجده بر آن صحيح است بگذارد, لازم است كه مهر يا چيز ديگر را با دست بلند كرده و بر آن سجده نمايد.
مـسـالـه ١٠٧٩ - كـسـى كه هيچ نمى تواند سجده نمايد بايد براى سجده با سر اشاره كند, و اگر نتواند, بايد با چشمها اشاره نمايد, و اگر با چشمهاهم نمى تواند اشاره كند بنابر احتياط مستحب با دست و مانند آن براى سجده اشاره كند و در قلب نيز نيت سجده نمايد.
مـسـالـه ١٠٨٠ - اگر پيشانى بى اختيار از جاى سجده بلند شود, چنانچه ممكن باشد بايد نگذارد دوبـاره بـجـاى سجده برسد, واين يك سجده حساب مى شود, چه ذكر سجده را گفته باشد يانه , واگـر نـتـوانـد سر را نگهدارد و بى اختيار دوباره بجاى سجده برسد, روى هم يك سجده حساب مى شود, و اگر ذكر نگفته باشد بنابر احتياط بايد بگويد.
مساله ١٠٨١ - جائى كه انسان بايد تقيه كند, مى تواند بر فرش و مانند آن سجده نمايد و لازم نيست بـراى نـمـاز بجاى ديگر برود, ولى اگر بتواندبر حصير يا چيزى كه سجده بر آن صحيح مى باشد, طورى سجده كند كه به زحمت نيفتد, نبايد بر فرش و مانند آن سجده نمايد.
مـسـاله ١٠٨٢ - اگر روى تشك پر و مانند آن سجده كند, در صورتى كه بدن روى آن آرام نگيرد, باطل است .
مـسـالـه ١٠٨٣ - اگـرانسان ناچار شود كه در زمين گل نماز بخواند, چنانچه آلوده شدن بدن و لباس براى او مشقت ندارد, بايد سجده و تشهدرا به طور معمول بجا آورد, و اگر مشقت دارد, در حالى كه ايستاده , براى سجده با سر اشاره كند و تشهد را ايستاده بخواند و نمازش صحيح است .
مـساله ١٠٨٤ - در ركعت اول و ركعت سومى كه تشهد ندارد, مثل ركعت سوم نماز ظهر و عصر و عشا, بنابر احتياط مستحب بعد از سجده دوم قدرى بى حركت بنشيند و بعد برخيزد.
چيزهائى كه سجده بر آنها صحيح است :
مـسـاله ١٠٨٥ - بايد بر زمين و چيزهاى غير خوراكى و پوشاكى كه از زمين مى رويد مانند چوب و بـرگ درخت سجده كرد, و سجده برچيزهاى خوراكى و پوشاكى مانند گندم و جو و پنبه و آنچه كه از اجزاء زمين شمرده نشود مانند طلا و نقره و قير و نفت و امثال اينها صحيح نيست .
مساله ١٠٨٦ - احتياط واجب آن است كه بر برگ مو قبل از خشك شدنش سجده نكنند.
مـسـالـه ١٠٨٧ - سـجـده بر چيزهائى كه از زمين مى رويد و خوراك حيوان است مثل علف و كاه صحيح است .
مـسـالـه ١٠٨٨ - سـجـده بـر گـلهائى كه خوراكى نيستند, صحيح است , بلكه سجده بر دواهاى خوراكى كه از زمين مى رويد, مانند گل بنفشه وگل گاو زبان نيز صحيح است .
مـسـالـه ١٠٨٩ - سجده بر گياهى كه خوردن آن در بعضى از شهرها معمول است و در شهرهاى ديگر معمول نيست , و نيز سجده بر ميوه نارس صحيح نيست .
مـسـاله ١٠٩٠ - سجده بر سنگ آهك و سنگ گچ صحيح است , واحتياط مستحب آن است كه در حال اختيار به گچ و آهك پخته و آجر وكوزه گلى و مانند آن سجده نكنند.
مساله ١٠٩١ - سجده بر كاغذ اگرچه از پنبه و مانند آن ساخته شده باشد صحيح است .
مساله ١٠٩٢ - براى سجده بهتر از هر چيز تربت حضرت سيدالشهداء (ع ) مى باشد, بعد از آن خاك , بعد از خاك سنگ و بعد از سنگ گياه است .
مساله ١٠٩٣ - اگر چيزى كه سجده بر آن صحيح است ندارد, يا اگر دارد بواسطه سرما يا گرماى زياد و مانند اينها نمى تواند بر آن سجده كندبايد بر لباسش سجده كند, و اگر فراهم نباشد بايد بر پـشـت دسـت يـا چـيـز ديگر كه در حال اختيار سجده بر او جايز نيست سجده نمايد, ولى احتياط مستحب آن است كه تا سجده بر پشت دست ممكن است بر آن چيز سجده نكند.
مساله ١٠٩٤ - سجده بر گل و خاك سستى كه پيشانى روى آن آرام نمى گيرد باطل است .
مساله ١٠٩٥ - اگر در سجده اول , مهر به پيشانى بچسبد, بايد براى سجده دوم مهر را بردارد.
مساله ١٠٩٦ - اگر در بين نماز چيزى كه بر آن سجده مى كند گم شود و چيزى كه سجده بر آن صحيح است نداشته باشد, چنانكه وقت وسعت دارد بايد نماز را بشكند, و اگر وقت تنگ است بايد به ترتيبى كه در مساله ( ١٠٩٣ ) گفته شد عمل نمايد.
مـسـاله ١٠٩٧ - هرگاه در حال سجده بفهمد پيشانى را بر چيزى گذاشته كه سجده بر آن باطل اسـت , بـايـد پـيشانى را بر چيزى كه سجده بر آن صحيح است بكشد و اگر ممكن نباشد, چنانچه وقـت نماز وسعت دارد بايد نماز را بشكند, و اگر وقت تنگ است به ترتيبى كه در مساله ( ١٠٩٣ ) گفته شد عمل نمايد.
مـسـالـه ١٠٩٨ - اگر بعد از سجده بفهمد پيشانى را روى چيزى گذاشته كه سجده بر آن باطل اسـت , عـيـبى ندارد, و بنابر احتياط مستحب نمازرا دوباره بجا آورد, و همچنين است اگر در دو سجده از يك ركعت اتفاق افتاد.
مساله ١٠٩٩ - سجده كردن براى غير خداوند متعال حرام مى باشد, و بعضى از مردم عوام كه مقابل قـبـر امـامـان : پيشانى را به زمين مى گذارند اگر براى شكر خداوند متعال باشد, اشكال ندارد و گرنه حرام است .
مستحبات و مكروهات سجده :
مساله ١١٠٠ - در سجده چند چيز مستحب است : ١ - كـسـى كـه ايستاده نماز مى خواند بعد از آنكه سر از ركوع برداشت و كاملا ايستاد, و كسى كه نشسته نماز مى خواند بعد از آنكه كاملانشست , براى رفتن به سجده تكبير بگويد.
٢ - موقعى كه مى خواهد به سجده برود, مرد اول دستها را و زن اول زانوها را به زمين بگذارد.
٣ - بينى را به مهر يا چيزى كه سجده بر آن صحيح است بگذارد.
٤ - در حال سجده انگشتان دست را به هم بچسباند و برابر گوش بگذارد به طورى كه سر آنها رو به قبله باشد.
٥ - در سـجـده دعـا كـنـد و از خدا حاجت بخواهد و اين دعا را بخواند يا خير المسؤلين ويا خير المعطين , ارزقني وارزق عيالي من فضلك فانك ذو الفضل العظيم يعنى : اى بهترين كسى كه از او سـؤال مـى كنند و اى بهترين عطا كنندگان , از فضل خودت روزى بده به من و عيال من ,پس بدرستى كه تو داراى فضل بزرگى .
٦ - بعد از سجده , بر ران چپ بنشيند و روى پاى راست را بر كف پاى چپ بگذارد.
٧ - بعد از هر سجده , وقتى نشست و بدنش آرام گرفت تكبير بگويد.
٨ - بعد از سجده اول بدنش كه آرام گرفت استغفر اللّه ربى واتوب اليه بگويد.
٩ - سجده را طول بدهد و در موقع نشستن , دستها را روى رانها بگذارد.
١٠ - براى رفتن به سجده دوم , در حال آرامى بدن اللّه اكبر بگويد.
١١ - در سجده ها صلوات بفرستد.
١٢ - در موقع بلند شدن , دستها را بعد از زانوها از زمين بردارد.
١٣ - مـردها آرنجها و شكم را به زمين نچسبانند و بازوها را از پهلو جدا نگاه دارند, و زنها آرنجها و شكم را بر زمين بگذارند و اعضاء آن را به يكديگر بچسبانند.
و مستحبات ديگر سجده در كتابهاى مفصل گفته شده است .
مـساله ١١٠١ - قرآن خواندن در سجده مكروه است , و نيز مكروه است براى برطرف كردن گرد و غـبـار, جـاى سـجـده را فوت كند, و اگر دراثر فوت كردن , حرفى از دهان عمدا بيرون آيد بنابر احتياط نماز باطل است .
و غير از اينها مكروهات ديگرى هم در كتابهاى مفصل گفته شده است .
سجده واجب قرآن :
مساله ١١٠٢ - در هر يك از چهار سوره والنجم و اقرا و الم تنزيل و حم سجده يك آيه سجده است , كـه اگر انسان بخواند يا گوش دهد, بعد ازتمام شدن آن آيه بايد فورا سجده كند, واگر فراموش كـرد, هـر وقـت يـادش آمد بايد سجده نمايد, و ظاهر اين است كه در شنيدن بدون اختيارسجده واجب نيست اگرچه بهتر سجده نمودن است .
مساله ١١٠٣ - اگر انسان موقعى كه آيه سجده را گوش مى دهد خودش نيز بخواند, بنابر احتياط واجب بايد دو سجده نمايد.
مـسـالـه ١١٠٤ - در غـيـر نماز اگر در حال سجده , آيه سجده را بخواند يا گوش كند, بايد سر از سجده بردارد و دوباره سجده كند.
مـسـاله ١١٠٥ - اگر انسان از گرامافون يا از بچه غير مميز كه خوب و بد را نمى فهمد, يا از كسى كـه قصد خواندن قرآن ندارد, آيه سجده رابشنود يا گوش دهد, سجده واجب نيست , و همچنين است راديو اگر به طور نوار و ضبط صوت باشد, ولى اگر شخصى در ايستگاه راديو آيه سجده را به قصد اينكه از قرآن است بخواند و انسان بوسيله راديو گوش دهد, سجده واجب است .
مـسـالـه ١١٠٦ - در سجده واجب قرآن بايد جاى انسان غصبى نباشد و جاى پيشانى او از جاى سر انگشتان بيش از چهار انگشت بسته بلندتر نباشد, ولى لازم نيست با وضو يا غسل و رو به قبله باشد و عـورت خود را بپوشاند و بدن و پيشانى او پاك باشد, و نيز چيزهائى كه درلباس نمازگزار شرط مى باشد, در لباس او شرط نيست .
مـساله ١١٠٧ - بايد در سجده واجب قرآن , پيشانى را بر مهر يا چيز ديگرى كه سجده بر آن صحيح است گذاشته و جاهاى ديگر بدن را به دستورى كه در سجده نماز گفته شد بر زمين بگذارد.
مساله ١١٠٨ - هرگاه در سجده واجب قرآن پيشانى را به قصد سجده به زمين بگذارد اگرچه ذكر نـگـويد كافى است , و گفتن ذكر, مستحب است و بهتر است بگويد لا اله الا اللّه حقا حقا لا اله الا اللّه ايمانا وتصديقا لا اله الا اللّه عبودية ورقا سجدت لك يا رب تعبدا ورقا لامستنكفا ولا مستكبرا بل انا عبد ذليل ضعيف خائف مستجير .
تشهد
مـسـاله ١١٠٩ - در ركعت دوم تمام نمازهاى واجب و ركعت سوم نماز مغرب و ركعت چهارم نماز ظـهـر و عصر و عشا, بايد انسان بعد از سجده دوم بنشيند و در حال آرام بودن بدن , تشهد بخواند يـعـنى بگويد اءشهد ان لا اله الا اللّه وحده لا شريك له واءشهد ان محمدا عبده ورسوله اللهم صل على محمد وآل محمد , و احتياط واجب آن است كه به غير اين ترتيب نگويد.
مـساله ١١١٠ - كلمات تشهد بايد به عربى صحيح و به طورى كه معمول است پشت سر هم گفته شود.
مساله ١١١١ - اگر تشهد را فراموش كند و بايستد و پيش از ركوع يادش بيايد كه تشهد را نخوانده , بـايد بنشيند و تشهد را بخواند و دوباره بايستد و آنچه بايد در آن ركعت خوانده شود بخواند و نماز را تـمام كند, و بنابر احتياط واجب بعد از نماز براى ايستادن بيجا, دو سجده سهوبجا آورد, و اگر در ركوع يا بعد از آن يادش بيايد, بايد نماز را تمام كند و بعد از سلام نماز بنابر احتياط واجب تشهد را قضا كند و براى تشهدفراموش شده دو سجده سهو بجا آورد.
مـسـالـه ١١١٢ - مستحب است در حال تشهد بر ران چپ بنشيند و روى پاى راست را به كف پاى چپ بگذارد و پيش از تشهد بگويد الحمد للّه , يا بگويد بسم اللّه وباللّه والحمد للّه وخير الاسماء للّه و نيز مستحب است دستها را بر رانها بگذارد و انگشتها را به يكديگربچسباند و به دامان خود نگاه كند و بعد از صلوات در تشهد بگويد وتقبل شفاعته وارفع درجته .
مساله ١١١٣ - مستحب است زنها در وقت خواندن تشهد, رانها را بهم بچسبانند.
سلام نماز
مـسـالـه ١١١٤ - بعد از تشهد ركعت آخر نماز, مستحب است در حالى كه نشسته و بدن آرام است بـگـويد السلام عليك ا يها النبي ورحمة اللّه وبركاته و بعد از آن بايد بگويد: السلام علينا وعلى عباد اللّه الصالحين و يا بگويد السلام عليكم و مستحب است كه به جمله السلام عليكم جمله ورحمة اللّه وبركاته را اضافه نمايد و هر دو صيغه را بگويد.
مـساله ١١١٥ - اگر سلام نماز را فراموش كند و موقعى يادش بيايد كه صورت نماز بهم نخورده و كـارى هـم كه عمدى و سهوى آن نماز را باطل مى كند مثل پشت به قبله كردن , انجام نداده , بايد سلام را بگويد و نمازش صحيح است .
مـسـالـه ١١١٦ - اگر سلام نماز را فراموش كند و موقعى يادش بيايد كه صورت نماز بهم خورده اسـت , يـا آنـكه كارى كه عمدى و سهوى آن نمازرا باطل مى كند مثل پشت به قبله كردن , انجام داده باشد, نمازش صحيح است .
ترتيب
مـسـالـه ١١١٧ - اگر عمدا ترتيب نماز را بهم بزند, مثلا سوره را پيش از حمد بخواند, يا سجود را پيش از ركوع بجا آورد, نماز باطل مى شود.
مـسـالـه ١١١٨ - اگر ركنى از نماز را فراموش كند و ركن بعد از آن را بجا آورد, مثلا پيش از آنكه ركوع كند دو سجده نمايد, نماز باطل است .
مـسـالـه ١١١٩ - اگر ركنى را فراموش كند و چيزى را كه بعد از آن است و ركن نيست بجا آورد, مـثـلا پيش از آنكه دو سجده كند تشهد بخواند,بايد ركن را بجا آورد و آنچه را اشتباها پيش از آن خوانده دوباره بخواند.
مساله ١١٢٠ - اگر چيزى را كه ركن نيست فراموش كند و ركن بعد از آن را بجا آورد,مثلا حمد را فراموش كند و مشغول ركوع شود, نمازش صحيح است .
مـسـاله ١١٢١ - اگر چيزى را كه ركن نيست فراموش كند و چيزى را كه بعد از آن است و آن هم ركـن نيست بجا آورد, مثلا حمد را فراموش كند و سوره را بخواند, بايد آنچه را فراموش كرده بجا آورد و بعد از آن , چيزى را كه اشتباها جلوتر خوانده دوباره بخواند.
مـسـاله ١١٢٢ - اگر سجده اول را به خيال اينكه سجده دوم است , يا سجده دوم را به خيال اينكه سجده اول است بجا آورد, نماز صحيح است و سجده اول او سجده اول و سجده دوم او سجده دوم حساب مى شود.
موالات
مساله ١١٢٣ - انسان بايد بنابر احتياط لازم نماز را با موالات بخواند, يعنى كارهاى نماز مانند ركوع و سـجود و تشهد را پشت سر هم بجا آورد و چيزهائى را كه در نماز مى خواند به طورى كه معمول اسـت پـشـت سـر هـم بـخواند, و اگر به قدرى بين آنها فاصله بيندازد كه نگويندنماز مى خواند, نمازش اشكال دارد.
مـساله ١١٢٤ - اگر در نماز سهوا بين حرفها يا كلمات فاصله بيندازد و فاصله به قدرى نباشد كه صـورت نماز از بين برود, چنانچه مشغول ركن بعد نشده باشد, بايد آن حرفها يا كلمات را به طور معمول بخواند, و در صورتى كه چيزى بعد از آن خوانده شده لازم است تكرار نمايد, و اگرمشغول ركن بعد شده باشد, نمازش صحيح است .
مساله ١١٢٥ - طول دادن ركوع و سجود و خواندن سوره هاى بزرگ , موالات را بهم نمى زند.
قنوت
مـساله ١١٢٦ - در تمام نمازهاى واجب و مستحب , پيش از ركوع ركعت دوم مستحب است قنوت بخواند, و در نماز وتر با آنكه يك ركعت مى باشد, خواندن قنوت پيش از ركوع مستحب است , و نماز جمعه در هر ركعت يك قنوت دارد, و نماز آيات پنج قنوت , و نماز عيد فطر وقربان در ركعت اول پنج قنوت , و در ركعت دوم چهار قنوت دارد.
مـساله ١١٢٧ - مستحب است در قنوت دستها را مقابل صورت , و كف آنها را رو به آسمان و پهلوى هم نگهدارد, و غير شست , انگشتهاى ديگر را به هم بچسباند و به كف دستها نگاه كند.
مـساله ١١٢٨ - در قنوت هر ذكرى بگويد اگرچه يك سبحان اللّه باشد, كافى است , و بهتر است بـگويد لا اله الا اللّه الحليم الكريم لا اله الا اللّه العلي العظيم سبحان اللّه رب السموات السبع ورب الارضين السبع وما فيهن وما بينهن ورب العرش العظيم والحمد للّه رب العالمين .
مـسـالـه ١١٢٩ - مستحب است انسان قنوت را بلند بخواند, ولى براى كسى كه نماز را به جماعت مى خواند, اگر امام جماعت صداى او رابشنود, بلند خواندن قنوت مستحب نيست .
مـسـالـه ١١٣٠ - اگر عمدا قنوت نخواند, قضا ندارد, و اگر فراموش كند و پيش از آنكه به اندازه ركـوع خم شود يادش بيايد, مستحب است بايستد و بخواند, و اگر در ركوع يادش بيايد, مستحب اسـت بـعـد از ركـوع قضا كند, و اگر در سجده يادش بيايد, مستحب است بعد از سلام آن را قضا نمايد.

ترجمه نماز
١ - ترجمه سوره حمد:
بـسم اللّه يعنى ابتدا مى كنم به نام خدا, ذاتى كه جامع جميع كمالات و از هر گونه نقص منزه است .
الرحمن رحمتش واسع و بى نهايت است .
الرحيم رحمتش ذاتى و ازلى و ابدى است .
الـحـمد للّه رب العالمين يعنى ثنا مخصوص خداوندى است كه پرورش دهنده همه موجودات است .
الرحمن الرحيم معناى آن گذشت .
مالك يوم الدين يعنى ذات توانائى كه حكمرانى روز جزا با او است .
اياك نعبد واياك نستعين يعنى فقط تو را عبادت مى كنيم , و فقط از تو كمك مى خواهيم .
اهدنا الصراط المستقيم يعنى هدايت كن ما را به راه راست كه آن دين اسلام است .
صـراط الـذين انعمت عليهم يعنى به راه كسانى كه به آنان نعمت داده اى , كه آنان پيغمبران و جانشينان پيغمبران هستند.
غـيـر الـمغضوب عليهم ولا الضالين يعنى نه به راه كسانى كه غضب كرده اى بر ايشان , و نه آن كسانى كه گمراهند.
٢ - ترجمه سوره قل هو اللّه احد:
بسم اللّه الرحمن الرحيم معناى آن گذشت .
قل هو اللّه احد يعنى بگو اى محمد ٦ كه خداوند, خدائى است يگانه .
اللّه الصمد يعنى خدائى كه از تمام موجودات بى نياز است .
لم يلد ولم يولد فرزند ندارد و فرزند كسى نيست .
ولم يكن له كفوا احد يعنى هيچ كس از مخلوقات مثل او نيست .
٣ - ترجمه ذكر ركوع و سجود و ذكرهائى كه بعد از آنها مستحب است :
سبحان ربي العظيم وبحمده يعنى پروردگار بزرگ من از هر عيب و نقصى پاك و منزه است , و من مشغول ستايش او هستم .
سـبـحـان ربي الاعلى وبحمده يعنى پروردگارمن كه از همه كس بالاتر مى باشد از هر عيب و نقصى پاك و منزه است , و من مشغول ستايش او هستم .
سمع اللّه لمن حمده يعنى خدا بشنود و بپذيرد ثناى كسى كه او را ستايش مى كند.
استغفر اللّه ربي واتوب اليه يعنى طلب آمرزش مى كنم از خداوندى كه پرورش دهنده من است و من به طرف او بازگشت مى نمايم .
بحول اللّه وقوته اقوم واقعد يعنى به يارى خداى متعال و قوه او بر مى خيزم و مى نشينم .
٤ - ترجمه قنوت :
لا الـه الا اللّه الحليم الكريم يعنى نيست خدائى سزاوار پرستش مگر خداى يكتاى بى همتائى كه صاحب حلم و كرم است .
لا الـه الا اللّه العلي العظيم يعنى نيست خدائى سزاوار پرستش مگر خداى يكتاى بى همتائى كه بلند مرتبه و بزرگ است .
سـبـحـان اللّه رب الـسـموات السبع ورب الارضين السبع يعنى پاك و منزه است خداوندى كه پروردگار هفت آسمان و پروردگار هفت زمين است .
ومـا فـيـهـن وما بينهن ورب العرش العظيم يعنى پروردگار هر چيزى است كه در آسمانها و زمينها و مابين آنها است , و پروردگار عرش بزرگ است .
والـحـمـد للّه رب الـعالمين يعنى حمد و ثنا مخصوص خداوندى است كه پرورش دهنده تمام موجودات است .
٥ - ترجمه تسبيحات اربعه :
سـبـحـان اللّه والـحـمـد للّه ولا اله الا اللّه واللّه اكبر يعنى خداوند متعال پاك و منزه است , و ثنا مخصوص او است , و نيست خدائى سزاوارپرستش مگر خداى بى همتا و بزرگتر است از اينكه او را وصف كنند.
٦ - ترجمه تشهد و سلام كامل :
الـحـمـد للّه اشهد ان لا اله الا اللّه وحده لا شريك له يعنى ستايش مخصوص پروردگار است , و شهادت مى دهم كه خدائى سزاوار پرستش نيست مگر خدائى كه يگانه است و شريك ندارد.
واشهد ان محمدا عبده ورسوله يعنى شهادت مى دهم كه محمد ٦ بنده خدا و فرستاده او است .
اللهم صل على محمد وآل محمد يعنى خدايا رحمت بفرست بر محمد و آل محمد.
وتـقبل شفاعته وارفع درجته يعنى قبول كن شفاعت پيغمبر را, و درجه آن حضرت را نزد خود بلند كن .
السلام عليك ا يها النبي ورحمة اللّه وبركاته يعنى سلام بر تو اى پيغمبر, و رحمت و بركات خدا بر تو باد.
الـسـلام عـلـيـنا وعلى عباد اللّه الصالحين يعنى سلام از خداوند عالم بر ما نمازگزاران و تمام بندگان خوب او.
السلام عليكم ورحمة اللّه وبركاته يعنى سلام و رحمت و بركات خداوند بر شما مؤمنين باد.
تعقيب نماز
مـسـالـه ١١٣١ - مستحب است انسان بعد از نماز مقدارى مشغول تعقيب , يعنى خواندن ذكر و دعا وقـرآن شود, وبهتر است پيش از آنكه ازجاى خود حركت كند و وضو و غسل وتيمم او باطل شود, رو بـه قبله تعقيب را بخواند.
و لازم نيست تعقيب به عربى باشد, ولى بهتر است چيزهائى را كه در كـتـابـهـاى دعا دستور داده اند بخواند.
و از تعقيبهائى كه خيلى به آن سفارش شده است , تسبيح حـضـرت زهرا سلام اللّه عليهااست كه بايد به اين ترتيب گفته شود: ٣٤ مرتبه اللّه اكبر, بعد از آن ٣٣ مـرتـبـه الـحمد للّه , بعد از آن ٣٣ مرتبه سبحان اللّه , و مى شود سبحان اللّه را پيش از الحمد للّه گفت ولى بهتر است بعد از الحمد للّه گفته شود.
مساله ١١٣٢ - مستحب است بعد از نماز, سجده شكر نمايد وهمين قدر كه پيشانى را به قصد شكر بر زمـيـن بـگذارد كافى است , ولى بهتر است صدمرتبه يا سه مرتبه يا يك مرتبه شكرا للّه يا عفوا بگويد.
ونيز مستحب است هر وقت نعمتى به انسان مى رسد يا بلائى از او دور مى شود سجده شكر بجاآورد.
صلوات بر پيغمبر
مـسـالـه ١١٣٣ - هر وقت انسان اسم مبارك حضرت رسول (ص ) را مانند محمد و احمد, يا لقب و كـنـيه آن جناب را مثل مصطفى و ابو القاسم بگويد يا بشنود, اگرچه در نماز باشد, مستحب است صلوات بفرستد.
مساله ١١٣٤ - موقع نوشتن اسم مبارك حضرت رسول (ص ) مستحب است صلوات را هم بنويسند.
و نيز بهتر است هر وقت آن حضرت را يا مى كنند صلوات بفرستند.

مبطلات نماز
مساله ١١٣٥ - دوازده چيز نماز را باطل مى كند و آنها را مبطلات مى گويند: اول - آنـكه در بين نماز يكى از شرطهاى آن از بين برود, مثلا در بين نماز بفهمد لباسش كه ساتر است غصبى است .
دوم - آنـكـه در بـين نماز عمدا يا سهوا يا از روى ناچارى , چيزى كه وضو يا غسل را باطل مى كند پـيـش آيد, مثلا بول از او بيرون آيد, ولى كسى كه نمى تواند از بيرون آمدن بول و غائط خوددارى كـنـد, اگر در بين نماز بول يا غائط از او خارج شود, چنانچه به دستورى كه در احكام وضوگفته شد, رفتار نمايد نمازش باطل نمى شود, و نيز اگر در بين نماز از زن مستحاضه خون خارج شود, در صورتى كه به دستور استحاضه رفتاركرده باشد, نمازش صحيح است .
مـسـاله ١١٣٦ - كسى كه بى اختيار خوابش برده , اگر نداند كه در بين نماز خوابش برده يا بعد از آن , بايد نمازش را دوباره بخواند.
مساله ١١٣٧ - اگر بداند به اختيار خودش خوابيده و شك كند كه بعد از نماز بوده , يا در بين نماز يـادش رفته كه مشغول نماز است و خوابيده ,نمازش صحيح است , و اگر احتمال دهد خوابش در اثناء نماز عمدا و با التفات به نماز بوده , بايد دوباره بخواند.
مساله ١١٣٨ - اگر در حال سجده از خواب بيدار شود وشك كند كه در سجده آخر نماز است يا در سـجـده شكر, چنانچه بداند كه بى اختيارخوابش برده بايد آن نماز را دوباره بخواند, واگر بداند به اخـتـيـار خودش خوابيده و احتمال دهد كه از روى غفلت در سجده نماز خوابيده نمازش صحيح است .
سوم از مبطلات نماز آن است كه دستها را به قصد اينكه جزو نماز باشد روى هم بگذارد, و اگر به اين قصد نباشد بلكه به عنوان ادب در نمازباشد نمازش صحيح است و لكن كار حرام كرده است .
مـسـالـه ١١٣٩ - هرگاه از روى فراموشى يا ناچارى يا تقيه يا براى كار ديگر مثل خاراندن دست و مانند آن , دستها را روى هم بگذارداشكال ندارد.
چهارم از مبطلات نماز آن است كه بعد از خواندن حمد در صورتى كه قصد دعا ننمايد و يا به قصد ايـنـكـه جـزو نـمـاز باشد, آمين بگويد, ولى اگر فقطبه قصد دعا يا اشتباها يا از روى تقيه بگويد, نمازش باطل نمى شود.
پـنـجم از مبطلات نماز آن است كه عمدا يا از روى فراموشى پشت به قبله كند, يا بطرف راست يا چپ قبله برگردد, بلكه اگر عمدا به قدرى برگردد كه نگويند رو به قبله است , اگرچه به طرف راست يا چپ نرسد, نمازش باطل است .
مـسـالـه ١١٤٠ - اگـر عـمدا يا سهوا سر را به قدرى بگرداند كه مواجه طرف راست يا چپ قبله يا بـيـشـتـر بـاشـد, نـمازش باطل است , ولى اگر سر راكمى بگرداند كه نگويند روى خودرا از قبله گـردانـده , عمدا باشد يا اشتباها, نمازش باطل نمى شود, و اگر به مقدارى برگرداند كه بگويند روى خـود را از قـبله برگردانده است ولى به حد راست يا چپ قبله نرسيده باشد, در اين صورت چنانچه روگرداندن عمدى باشد نماز باطل است , واگر سهوى باشد نماز صحيح است .
ششم از مبطلات نماز آن است كه عمدا كلمه اى بگويد كه يك حرف يا بيشتر باشد, اگرچه معنى هم نداشته باشد.
مـسـاله ١١٤١ - اگر سهوا كلمه اى بگويدكه يك حرف يابيشتر دارد,اگرچه آن كلمه معنى داشته باشد نمازش باطل نمى شود, ولى لازم است بعد از نماز سجده سهو بجا آورد چنانكه خواهد آمد.
مـسـالـه ١١٤٢ - سـرفـه كردن , آروغ زدن و آه كشيدن يا اشاره كردن در نماز اشكال ندارد, ولى گفتن آخ و آه و مانند اينها اگر عمدى باشد, نمازرا باطل مى كند.
مساله ١١٤٣ - اگر كلمه اى را به قصد ذكر بگويد مثلا به قصد ذكر بگويد (( اللّه اكبر )) و در موقع گـفتن آن , صدا را بلند كند كه چيزى را به ديگرى بفهماند, اشكال ندارد, بلكه اگر به قصد اينكه چيزى به كسى بفهماند كلمه اى را به قصد ذكر بگويد اشكال ندارد.
مـساله ١١٤٤ - خواندن قرآن در نماز, غير از چهار آيه اى كه سجده واجب دارد و در احكام جنابت گـفـته شد, و نيز دعا كردن در نماز اشكال ندارد, ولى احتياط مستحب آن است كه به غير عربى دعا نكند.
مـسـالـه ١١٤٥ - اگـر چيزى از حمد و سوره و ذكرهاى نماز را عمدا يا احتياطا چند مرتبه بگويد اشكال ندارد.
مـسـالـه ١١٤٦ - در حـال نماز, انسان نبايد به ديگرى سلام كند, واگر ديگرى به او سلام كند, بنابر احـتـيـاط واجـب بايد همانطور كه او سلام كرده ,جواب دهد, مثلا اگر گفته (( سلام عليكم )) جـواب بـگـويـد (( سـلام عـليكم )) ولى در جواب (( عليكم السلام )) هر صيغه اى كه مى خواهد مى تواندبگويد.
مـسـالـه ١١٤٧ - انـسان بايد جواب سلام را چه در نماز يا در غير نماز فورا بگويد, و اگر عمدا يا از روى فـرامـوشـى جواب سلام را به قدرى طول دهد كه اگر جواب بگويد, جواب آن سلام حساب نشود, چنانچه در نماز باشد, نبايد جواب بدهد و اگر در نماز نباشد, جواب دادن واجب نيست .
مـساله ١١٤٨ - بايد جواب سلام را طورى بگويد كه سلام كننده بشنود, ولى اگر سلام كننده كر بـاشـد يـا سـلام داده و تـند رد شود چنانچه انسان به طور معمول جواب او را بدهد كافى است , و چنانچه سلام را در نامه يا با سفارش شخصى بفرستد جواب واجب نيست .
مـسـاله ١١٤٩ - واجب نيست كه نمازگزار جواب سلام را به قصد دعا بگويد يعنى از خداوند عالم براى كسى كه سلام كرده سلامتى بخواهد,بلكه به قصد تحيت نيز بگويد مانعى ندارد.
مـسـالـه ١١٥٠ - اگـر زن يـا مـرد نامحرم يا بچه مميز يعنى بچه اى كه خوب و بد را مى فهمد به نمازگزار سلام كند, نمازگزار بايد جواب او را بدهد,ولى در سلام زن كه (( سلام عليك )) بگويد بـايد بگويد (( سلام عليك )) و كاف را زير و زبر و پيش ندهد, و بعيد نيست در صورتى كه كاف را زن با زبر گفته در جواب با زير بگويد عيبى نداشته باشد.
مساله ١١٥١ - اگر نمازگزار جواب سلام را ندهد, معصيت كرده ولى نمازش صحيح است .
مـساله ١١٥٢ - اگر كسى به نمازگزار غلط سلام كند, به طورى كه سلام حساب نشود, جواب او واجب نيست .
مـساله ١١٥٣ - جواب سلام كسى كه از روى مسخره يا شوخى سلام مى كند, و جواب سلام مرد و زن غير مسلمان در صورتى كه ذمى نباشند, واجب نيست , واگر ذمى باشند بنابر احتياط واجب به كلمه (( عليك )) اكتفا شود.
مـسـاله ١١٥٤ - اگر كسى به عده اى سلام كند, جواب سلام او بر همه آنان واجب است , ولى اگر يكى از آنان جواب دهد كافى است .
مـسـالـه ١١٥٥ - اگر كسى به عده اى سلام كند و كسى كه سلام كننده قصد سلام دادن به او را نداشته جواب دهد, باز هم جواب سلام او بر آن عده واجب است .
مـساله ١١٥٦ - اگر به عده اى سلام كند و كسى كه بين آنها مشغول نماز است شك كند كه سلام كننده قصد سلام كردن به او را هم داشته يا نه ,نبايد جواب بدهد, و همچنين است اگر بداند قصد او را هم داشته ولى ديگرى جواب سلام را بدهد, اما اگر بداند قصد او را هم داشته و ديگرى جواب ندهد, بايد جواب او را بگويد, و قبل از آنكه ديگرى جواب دهد او جواب بگويد مانعى ندارد.
مـساله ١١٥٧ - سلام كردن مستحب است و خيلى سفارش شده است كه سواره به پياده و ايستاده به نشسته و كوچكتر به بزرگتر سلام كند.
مساله ١١٥٨ - اگر دو نفر با هم به يكديگر سلام كنند, بنابر احتياط واجب بايد هر يك جواب سلام ديگرى را بدهد.
مـسـالـه ١١٥٩ - در غـيـر نماز, مستحب است جواب سلام را بهتر از سلام بگويد, مثلا اگر كسى گفت (( سلام عليكم )) در جواب بگويد (( سلام عليكم ورحمة اللّه )).
هـفتم از مبطلات نماز, خنده با صدا و عمدى است , و چنانچه عمدا بى صدا يا سهوا با صدا بخندد, ظاهر اين است كه نمازش اشكال ندارد.
مساله ١١٦٠ - اگر براى جلوگيرى از صداى خنده حالش تغيير كند, مثلا رنگش سرخ شود, بهتر آن است كه نمازش را دوباره بخواند.
هـشـتم از مبطلات نماز بنابر احتياط آن است كه براى كار دنيا عمدا با صدا گريه كند, و احتياط واجب آن است كه براى كار دنيا بى صدا هم گريه نكند, ولى اگر از ترس خدا يا براى آخرت گريه كند, آهسته باشد يا بلند اشكال ندارد بلكه از بهترين اعمال است .
نـهـم از مـبطلات نماز, كارى است كه صورت نماز را بهم بزند, مثل دست زدن و به هوا پريدن و مانند اينها, عمدا باشد يا از روى فراموشى , ولى كارى كه صورت نماز را بهم نزند, مثل اشاره كردن با دست اشكال ندارد.
مـسـالـه ١١٦١ - اگـر در بـين نماز به قدرى ساكت بماند كه نگويند نماز مى خواند, بنابر احتياط نمازش را بعد از تمام كردن اعاده كند.
مـسـالـه ١١٦٢ - اگـر در بين نماز كارى انجام دهد, يا مدتى ساكت شود و شك كند كه نماز بهم خورده يا نه , بنابر احتياط نماز را تمام كرده ودوباره بخواند.
دهـم از مـبـطـلات نـماز, خوردن و آشاميدن است كه اگر در نماز طورى بخورد يا بياشامد كه نـگـويـنـد نـمـاز مـى خواند, عمدا باشد يا از روى فراموشى , نمازش باطل مى شود, ولى كسى كه مى خواهد روزه بگيرد, اگر پيش از اذان صبح , نماز مستحبى بخواند و تشنه باشد, چنانچه بترسد كه اگر نماز را تمام كند صبح شود, در صورتى كه آب روبروى او در دو سه قدمى باشد مى تواند در بين نماز آب بياشامد, اما بايد كارى كه نماز را باطل مى كند, مثل رو گرداندن از قبله انجام ندهد.
مـسـاله ١١٦٣ - اگر بواسطه عملى , موالات نماز بهم بخورد, يعنى طورى شود كه نگويند نماز را پشت سر هم مى خواند, بنابر احتياط واجب بايد نماز را بعد از تمام كردن دوباره بخواند.
مساله ١١٦٤ - اگر در بين نماز, غذائى را كه در دهان يا لاى دندانها مانده فرو ببرد, نمازش باطل نـمى شود, و نيز اگر قند يا شكر و مانند اينهادر دهان مانده باشد و در حال نماز كم كم آب شود و فرو رود اشكال ندارد.
يـازدهـم از مـبـطـلات نماز, شك در ركعتهاى نماز دو ركعتى يا سه ركعتى , يا در دو ركعت اول نمازهاى چهار ركعتى است , در صورتى كه نمازگزاردر حال شك باقى باشد, يا مقدارى از نماز را در حال شك بجا آورد.
دوازدهـم از مـبـطـلات نماز آن است كه ركن نماز را عمدا يا سهوا كم يا زياد كند, يا چيزى را كه ركـن نـيـسـت عمدا كم يا زياد نمايد, و در مساله ( ٩٥١ ) گذشت كه زيادى تكبيرة الاحرام سهوا مبطل نماز نيست .
مساله ١١٦٥ - اگر بعد از نماز شك كند كه در بين نماز كارى كه نماز را باطل مى كند انجام داده يا نه , نمازش صحيح است .
۱۰

چيزهائى كه در نماز مكروه است
مـسـالـه ١١٦٦ - مـكروه است در نماز صورت را كمى به طرف راست يا چپ بگرداند به طورى كه نـگويند روى خود را از قبله گردانده , و الا نماز باطل است چنانكه گذشت .
و نيز مكروه است در نـمـاز چـشـمـهـا را هم بگذارد يابه طرف راست وچپ بگرداند, و با ريش و دست خودبازى كند, وانـگشتها را داخل هم نمايد, و آب دهن بيندازد, و به خط قرآن يا كتاب يا خط انگشتر نگاه كند.
و نـيـز مكروه است , موقع خواندن حمد و سوره و گفتن ذكر براى شنيدن حرف كسى ساكت شود, بلكه هر كارى كه خضوع و خشوع را از بين ببرد مكروه مى باشد.
مـساله ١١٦٧ - موقعى كه انسان خوابش مى آيد و نيز موقع خوددارى كردن از بول و غائط, مكروه است نماز بخواند, و همچنين پوشيدن جوراب تنگ كه پا را فشار دهد مكروه مى باشد.
و غير از اينها مكروهات ديگرى هم در كتابهاى مفصل گفته شده است .
مواردى كه مى شود نماز واجب را شكست
مـساله ١١٦٨ - شكستن نماز واجب از روى اختيار بنابر احتياط واجب حرام است , ولى براى حفظ مال و جلوگيرى از ضرر مالى يا بدنى مانعى ندارد.
مـسـاله ١١٦٩ - اگر حفظ جان خود انسان يا كسى كه حفظ جان او واجب است , يا حفظ مالى كه نگهدارى آن واجب مى باشد, بدون شكستن نماز ممكن نباشد, بايد نماز را بشكند.
مـسـالـه ١١٧٠ - اگر در وسعت وقت مشغول نماز باشد و طلبكار طلب خود را از او مطالبه كند, چنانچه بتواند در بين نماز طلب او را بدهد,بايد در همان حال بپردازد, و اگر بدون شكستن نماز, دادن طلب او ممكن نيست , بايد نماز را بشكند و طلب او را بدهد, بعد نماز را بخواند.
مساله ١١٧١ - اگر در بين نماز بفهمد كه مسجد نجس است , چنانچه وقت تنگ باشد, بايد نماز را تـمـام كند, و اگر وقت وسعت دارد و تطهيرمسجد, نماز را بهم نمى زند, بايد در بين نماز تطهير كـنـد, بـعـد بـقـيـه نـماز را بخواند, و اگر نماز را بهم مى زند, در صورتى كه بعد از نماز تطهير مـسـجدممكن باشد, شكستن نماز براى تطهير جايز است و اگر بعد از نماز تطهير مسجد ممكن نباشد, بايد نماز را بشكند و مسجد را تطهير نمايد, بعد نمازرا بخواند.
مساله ١١٧٢ - كسى كه بايد نماز را بشكند, اگر نماز را تمام كند معصيت كرده ولى نماز او صحيح است , اگرچه احتياط مستحب آن است كه دوباره بخواند.
مـسـاله ١١٧٣ - اگر پيش از آنكه به اندازه ركوع خم شود, يادش بيايد كه اذان و اقامه را فراموش كـرده , چـنانچه وقت نماز وسعت دارد,مستحب است براى گفتن آنها نماز را بشكند, و همچنين است اگر پيش از قرائت يادش بيايد كه اقامه را فراموش كرده است .

شكيات
شكيات نماز (٢٣) قسم است : هشت قسم آن شكهائى است كه نماز را باطل مى كند, و به شش قسم آن نبايد اعتنا كرد, و نه قسم ديگر آن صحيح است .
شكهاى باطل
مساله ١١٧٤ - شكهائى كه نماز را باطل مى كند از اين قرار است : اول - شـك در شماره ركعتهاى نماز دو ركعتى مثل نماز صبح و نماز مسافر, ولى شك در شماره ركعتهاى نماز مستحب و نماز احتياط نماز را باطل نمى كند.
دوم - شك در شماره ركعتهاى نماز سه ركعتى .
سوم - آنكه در نماز چهار ركعتى شك كند كه يك ركعت خوانده يا بيشتر.
چـهـارم - آنـكـه در نماز چهار ركعتى پيش از تمام شدن ذكر واجب سجده دوم , شك كند كه دو ركعت خوانده يا بيشتر.
پنجم - شك بين دو و پنچ يا دو و بيشتر از پنج .
ششم - شك بين سه و شش يا سه و بيشتر از شش .
هفتم - شك در ركعتهاى نماز كه نداند چند ركعت خوانده است .
هشتم - شك بين چهار و شش يا چهار و بيشتر از شش , و شك بين چهار و پنج بعد از ركوع و قبل از تمام شدن سجدتين .
مـساله ١١٧٥ - اگر يكى از شكهاى باطل براى انسان پيش آيد, بهتر آن است كه نماز را بهم نزدند بلكه به قدرى فكر كند كه صورت نماز بهم بخورد يا از پيدا شدن يقين يا گمان نا اميد شود.
شكهائى كه نبايد به آنها اعتنا كرد
مساله ١١٧٦ - شكهائى كه نبايد به آنها اعتنا كرد از اين قرار است : (( اول )) شـك در چـيزى كه محل بجا آوردن آن گذشته است : مثل آنكه در ركوع شك كند كه حمد را خوانده يا نه .
(( دوم )) شك بعد از سلام نماز.
(( سوم )) شك بعد از گذشتن وقت نماز.
(( چهارم )) شك كثير الشك , يعنى كسى كه زياد شك مى كند.
(( پنجم )) شك امام در شماره ركعتهاى نماز در صورتى كه ماموم شماره آنها را بداند, و همچنين شك ماموم در صورتى كه امام شماره ركعتهاى نمازرا بداند.
(( ششم )) شك در نمازهاى مستحبى و نماز احتياط.
١ - شك در چيزى كه محل آن گذشته است :
مـسـالـه ١١٧٧ - اگـر در بين نماز شك كند كه يكى از كارهاى واجب آن را انجام داده يا نه , مثلا شك كند كه حمد خوانده يا نه , چنانچه مشغول كارى كه بايد بعد از آن انجام دهد نشده , بايد آنچه را كه در انجام آن شك كرده بجا آورد, و اگر به كارى كه بايد بعد از آن انجام دهد مشغول شده , به شك خود اعتنا نكند.
مساله ١١٧٨ - اگر در بين خواندن آيه اى شك كند كه آيه پيش را خوانده يا نه , يا وقتى كه آخر آيه را مى خواند شك كند كه اول آن راخوانده يا نه , به شك خود اعتنا نكند.
مـسـاله ١١٧٩ - اگر بعد از ركوع يا سجود شك كند كه كارهاى واجب آن , مانند ذكر و آرام بودن بدن را انجام داده يا نه , بايد به شك خوداعتنا نكند.
مـسـالـه ١١٨٠ - اگـر در حـالـى كـه بـه سجده مى رود شك كند كه ركوع كرده يانه , لازم است بـرگـشته وركوع را بجا آورد, واگر شك كند كه بعد ازركوع ايستاده يانه ,بايد به شك خود اعتنا كند.
مساله ١١٨١ - اگر در حال برخاستن شك كند كه سجده يا تشهد را بجا آورده يا نه , بايد برگردد و بجا آورد.
مـسـالـه ١١٨٢ - كـسـى كـه نشسته يا خوابيده نماز مى خواند, اگر موقعى كه حمد يا تسبيحات مـى خواند, شك كند كه سجده يا تشهد رابجا آورده يا نه , بايد به شك خود اعتنا نكند.
و اگر پيش از آنكه مشغول حمد يا تسبيحات شود شك كند كه سجده يا تشهد را بجا آورده يا نه ,بايد بجا آورد.
مساله ١١٨٣ - اگر شك كند كه يكى از ركنهاى نماز را بجا آورده يا نه , چنانچه مشغول كارى كه بعد از آن است نشده بايد آن را بجا آورد,مثلا اگر پيش از خواندن تشهد شك كند كه دو سجده را بجا آورده يا نه بايد بجا آورد, و چنانچه بعد يادش بيايد كه آن ركن را بجا آورده بود,چون ركن زياد شده نمازش باطل است .
مـسـاله ١١٨٤ - اگر شك كند عملى را كه ركن نيست بجا آورده يا نه , چنانچه مشغول كارى كه بـعـد از آن اسـت نـشـده , بايد آن را بجا آورد, مثلااگر پيش از خواندن سوره شك كند كه حمد را خـوانـده يـانـه , بـايـد حـمد را بخواند, و اگر بعد از انجام آن يادش بيايد كه آن را بجا آورده بود, چون ركن زياد نشده نمازش صحيح است .
مـساله ١١٨٥ - اگر شك كند كه ركنى را بجا آورده يا نه , مثلا مشغول تشهد است اگر شك كند كـه دو سـجـده را بـجـا آورده يا نه , و به شك خوداعتنا نكند و بعدا يادش بيايد كه آن ركن را بجا نـيـاورده , در صـورتـى كـه مـشغول ركن بعد نشده , بايد آن را بجا آورد, و اگر مشغول ركن بعد شـده نـمـازش بـاطـل اسـت , مثلا اگر پيش از ركوع ركعت بعد يادش بيايد كه دو سجده را بجا نياورده , بايد بجا آورد, و اگر در ركوع يا بعد از آن يادش بيايد نمازش باطل است .
مـسـاله ١١٨٦ - اگر شك كند عملى را كه ركن نيست بجا آورده يا نه , چنانچه مشغول كارى كه بعد از آن است شده , بايد به شك خود اعتنانكند, مثلا موقعى كه مشغول خواندن سوره است , اگر شك كند كه حمد را خوانده يا نه , بايد به شك خود اعتنا نكند, و اگر بعد يادش بيايد كه آن را بجا نـيـاورده , در صـورتـى كـه مشغول ركن بعد نشده , بايد بجا آورد, و اگر مشغول ركن بعد شده , نـمـازش صحيح است , بنابر اين اگر مثلا درقنوت يادش بيايد كه حمد را نخوانده , بايد بخواند, و اگر در ركوع يادش بيايد نماز او صحيح است .
مـسـالـه ١١٨٧ - اگـر شـك كند كه سلام نماز را گفته يا نه , چنانچه مشغول نماز ديگر شده , يا بـواسـطه انجام كارى كه نماز را بهم مى زند, از حال نمازگزار بيرون رفته , بايد به شك خود اعتنا نـكـند و اگر پيش از اينها شك كند, بايد سلام را بگويد اگرچه مشغول تعقيب باشد.
و اگر شك كندكه سلام را درست گفته يا نه , به شك خود اعتنا نكند هرچند مشغول تعقيب هم نشده باشد.
٢ - شك بعد از سلام :
مـساله ١١٨٨ - اگر بعد از سلام نماز شك كند كه نمازش صحيح بوده يا نه , مثلا شك كند ركوع كرده يا نه , يا بعد از سلام نماز چهار ركعتى شك كند كه چهار ركعت خوانده يا پنج ركعت , به شك خود اعتنا نكند, ولى اگر هر دو طرف شك او باطل باشد, مثلا بعد از سلام نماز چهارركعتى شك كند كه سه ركعت خوانده يا پنج ركعت , نمازش باطل است .
٣ - شك بعد از وقت :
مـسـالـه ١١٨٩ - اگـر بعد از گذشتن وقت نماز, شك كند كه نماز خوانده يا نه يا گمان كند كه نـخـوانده , خواندن آن لازم نيست , ولى اگر پيش ازگذشتن وقت شك كند كه نماز خوانده يا نه اگرچه گمان كند كه خوانده است , بايد آن نماز را بخواند.
مـسـالـه ١١٩٠ - اگر بعد از گذشتن وقت شك كند كه نماز را درست خوانده يا نه , به شك خود اعتنا نكند.
مساله ١١٩١ - اگر بعد از گذشتن وقت نماز ظهر و عصر بداند چهار ركعت نماز خوانده ولى نداند بـه نـيـت ظـهر خوانده يا به نيت عصر, بنابراحتياط چهار ركعت نماز قضا به نيت نمازى كه بر او واجب است بخواند.
مـسـاله ١١٩٢ - اگر بعد از گذشتن وقت نماز مغرب و عشا, بداند يك نماز خوانده ولى نداند سه ركعتى خوانده يا چهار ركعتى , بايد قضاى نمازمغرب و عشا را بخواند.
٤ - كثير الشك ( كسى كه زياد شك مى كند ):
مـسـالـه ١١٩٣ - كثير الشك كسى است كه عرفا بگويند زيادشك مى كند يا اينكه حال او به نحوى باشد كه در هر سه نماز لا اقل يك مرتبه شك كند, و چنين شخصى به شك خود اعتنا نكند و لكن معتبر است زيادى شك از جهت عارضه موقتى مانند پريشانى خاطر از غضب وترس نباشد.
مـساله ١١٩٤ - كثير الشك اگر در بجا آوردن چيزى از اجزاء نماز شك كند, بايد بنا بگذارد كه آن را بـجـا آورده , مثلا اگر شك كند كه ركوع كرده يا نه , بايد بنا بگذارد كه ركوع كرده است , و اگر در بـجـا آوردن چيزى شك كند كه نماز را باطل مى كند, مثل اينكه شك كند كه نماز صبح رادو ركعت خوانده يا سه ركعت , بنا را بر صحت مى گذارد.
مـسـالـه ١١٩٥ - كسى كه در يك چيز نماز زياد شك مى كند, چنانچه در چيزهاى ديگر نماز شك كـند, بايد به دستور آن عمل نمايد, مثلا كسى كه زياد شك مى كند سجده كرده يا نه , اگر در بجا آوردن ركوع شك كند بايد به دستور آن رفتار نمايد, يعنى اگر به سجده نرفته ركوع رابجا آورد, و اگر به سجده رفته اعتنا نكند.
مساله ١١٩٦ - كسى كه در نماز مخصوصى مثلا در نماز ظهر زياد شك مى كند اگر در نماز ديگر مثلا در نماز عصر شك كند, بايد به دستورشك رفتار نمايد.
مـسـاله ١١٩٧ - كسى كه وقتى در جاى مخصوصى نماز مى خواند, زياد شك مى كند, اگر در غير آنجا نماز بخواند و شكى براى او پيش آيد, بايدبه دستور شك عمل نمايد.
مـسـالـه ١١٩٨ - اگر انسان شك كند كه كثير الشك شده يا نه , بايد به دستور شك عمل نمايد.
و كثير الشك تا وقتى يقين نكند كه به حال معمولى مردم برگشته , بايد به شك خود اعتنا نكند.
مساله ١١٩٩ - كسى كه زياد شك مى كند, اگر شك كند ركنى را بجا آورده يا نه , و اعتنا نكند بعد يـادش بـيـايـد كـه آن را بـجا نياورده , چنانچه مشغول ركن بعد نشده , بايد آن را بجا آورد, و اگر مـشـغـول ركـن بـعـد شـده نـمـازش بـاطـل است , مثلا اگر شك كند ركوع كرده يا نه و اعتنا نـكـنـد,چـنـانچه پيش از سجده دوم يادش بيايد كه ركوع نكرده است بايد ركوع كند, و اگر در سجده دوم يادش بيايد, نمازش باطل است .
مساله ١٢٠٠ - كسى كه زياد شك مى كند, اگر شك كند چيزى را كه ركن نيست بجا آورده يا نه و اعـتنا نكند و بعد يادش بيايد كه آن رابجا نياورده , چنانچه از محل بجا آوردن آن نگذاشته , بايد آن را بجا آورد, و اگر از محل آن گذشته نمازش صحيح است , مثلا اگر شك كند كه حمدخوانده يا نه و اعتنا نكند, چنانچه در قنوت يادش بيايد كه حمد نخوانده , بايد بخواند, و اگر در ركوع يادش بيايد, نماز او صحيح است .
٥ - شك امام و ماموم :
مـساله ١٢٠١ - اگر امام جماعت در شماره ركعتهاى نماز شك كند, مثلا شك كند كه سه ركعت خـوانده يا چهار ركعت , چنانچه ماموم يقين ياگمان داشته باشد كه چهار ركعت خوانده و به امام بفهماند كه چهار ركعت خوانده است , امام بايد نماز را تمام كند و خواندن نماز احتياط لازم نيست .
و نيز اگر امام يقين يا گمان داشته باشد كه چند ركعت خوانده است و ماموم در شماره ركعتهاى نـمـاز شـك كند, بايد به شك خود اعتنانكند, و بلكه در افعال نماز نيز شك امام با حفظ ماموم به طور يقين و بالعكس اعتبار ندارد.
٦ - شك در نماز مستحبى :
مساله ١٢٠٢ - اگر در شماره ركعتهاى نماز مستحبى شك كند, چنانچه طرف بيشتر شك نماز را باطل مى كند, بايد بنا را بر كمتر بگذارد, مثلااگر در نافله صبح شك كند كه دو ركعت خوانده يا سـه ركـعـت , بـايـد بـنـا بـگـذارد كـه دو ركـعـت خوانده است , و اگر طرف بيشتر شك نماز را بـاطـل نـمـى كند, مثلا شك كند كه دو ركعت خوانده يا يك ركعت , به هر طرف شك عمل كند, نمازش صحيح است .
مساله ١٢٠٣ - كم شدن ركن نافله را باطل مى كند, ولى زياد شدن ركن آن را باطل نمى كند, پس اگر يكى از كارهاى نافله را فراموش كند وموقعى يادش بيايد كه مشغول ركن بعد از آن شده , بايد آن كـار را انـجـام دهـد و دوباره آن ركن را بجا آورد, مثلا اگر در بين ركوع يادش بيايد كه سوره حمد را نخوانده , بايد برگردد و حمد را بخواند و دوباره به ركوع رود.
مـسـاله ١٢٠٤ - اگر در يكى از كارهاى نافله شك كند, خواه ركن باشد يا غير ركن , چنانچه محل آن نگذشته , بايد بجا آورد, و اگر محل آن گذشته به شك خود اعتنا نكند.
مـسـالـه ١٢٠٥ - اگر در نماز مستحبى دو ركعتى گمانش به سه ركعت يا بيشتر برود, بايد اعتنا نـكند و نمازش صحيح است .
و اگر گمانش به دوركعت يا كمتر برود, بايد به همان گمان عمل كند, مثلا اگر گمانش به يك ركعت مى رود بايد يك ركعت ديگر بخواند.
مساله ١٢٠٦ - اگر در نماز نافله كارى كند كه براى آن در نماز واجب سجده سهو واجب مى شود, يا يك سجده يا تشهد را فراموش نمايد,لازم نيست بعد از نماز سجده سهو يا قضاى سجده و تشهد را بجا آورد.
مـسـالـه ١٢٠٧ - اگر شك كند كه نماز مستحبى را خوانده يا نه , چنانچه آن نماز مثل نماز جعفر طـيار وقت معين نداشته باشد, بنا بگذارد كه نخوانده است .
و همچنين است اگر مثل نافله يوميه وقت معين داشته باشد و پيش از گذشتن وقت شك كند كه آن را بجا آورده يا نه , ولى اگر بعداز گذشتن وقت شك كند كه خوانده است يا نه , به شك خود اعتنا نكند.
شكهاى صحيح
مـسـالـه ١٢٠٨ - در نه صورت اگر در شماره ركعتهاى نماز چهار ركعتى شك كند, بنابر احتياط مـسـتحب بايد فورا فكر نمايد, پس اگر يقين ياگمان به يك طرف شك پيدا كرد, همان طرف را بـگيرد ونماز را تمام كند, و گرنه به دستورهائى كه گفته مى شود عمل نمايد, و آن نه صورت از اين قرار است : اول - آنكه بعد از تمامى ذكر سجده دوم شك كند كه دو ركعت خوانده است يا سه ركعت , بايد بنا بـگذارد كه سه ركعت خوانده است و يك ركعت ديگر بخواند و نماز را تمام كند, و بعد از نماز بنابر احتياط واجب يك ركعت نماز احتياط ايستاده بجا آورد.
دوم - شك بين دو و چهار بعد از تمامى ذكر از سجده دوم كه بايد بنا بگذارد چهار ركعت خوانده و نماز را تمام كند, و بعد از نماز دو ركعت نمازاحتياط ايستاده بخواند.
سـوم - شـك بـين دو و سه و چهار بعد از تمامى ذكر از سجده دوم كه بايد بنا را بر چهار بگذارد و بعد از نماز دو ركعت نماز احتياط ايستاده و بعددو ركعت نشسته بجا آورد.
چهارم - شك بين چهار و پنج بعد از تمام كردن ذكر از سجده دوم كه بايد بنا را بر چهار بگذارد و نماز را تمام كند و بعد از نماز دو سجده سهوبجا آورد.
ولى اگر بعد از سجده اول , يا پيش از تمامى ذكر از سجده دوم , يكى از اين چهار شك براى او پيش آيد, نمازش باطل است .
پـنـجـم - شك بين سه و چهار, كه در هر جاى نماز باشد, بايد بنا را بر چهار بگذارد و نماز را تمام كند و بعد از نماز يك ركعت نماز احتياط ايستاده يا دو ركعت نشسته بجا آورد.
ششم - شك بين چهار و پنج در حال ايستاده , كه بايد بنشيند و تشهد بخواند و نماز را سلام دهد و يك ركعت نماز احتياط ايستاده يا دو ركعت نشسته بجا آورد.
هـفتم - شك بين سه و پنج در حال ايستاده , كه بايد بنشيند و تشهد بخواند و نماز را سلام دهد و دو ركعت نماز احتياط ايستاده بجا آورد.
هشتم - شك بين سه و چهار و پنج در حال ايستاده , كه بايد بنشيند و تشهد بخواند و بعد از سلام نماز, دو ركعت نماز احتياط ايستاده و بعد دوركعت نشسته بجا آورد.
نـهم - شك بين پنج و شش در حال ايستاده , كه بايد بنشيند و تشهد بخواند و نماز را سلام دهد و دو سجده سهو بحا آورد.
و نيز بنابر احتياطواجب دو سجده سهو براى ايستادن بى جا در اين چهار صورت بجا آورد.
مـسـاله ١٢٠٩ - اگر يكى از شكهاى صحيح براى انسان پيش آيد, بنابر احتياط واجب نبايد نماز را بشكند و بايستى بدستورى كه گفته شدعمل نمايد.
مـسـالـه ١٢١٠ - اگـر يـكـى از شكهائى كه نماز احتياط براى آنها واجب است , در نماز پيش آيد, چـنـانچه انسان نماز را تمام كند احتياط واجب آن است كه نماز احتياط را بخواند و بدون خواندن نـمـاز احـتياط, نماز را از سر نگيرد, و اگر پيش از انجام كارى كه نماز را باطل مى كند نماز را از سـربـگـيـرد, نـمـاز دومش هم باطل است , ولى اگر بعد از انجام كارى كه نماز را باطل مى كند, مشغول نماز شود نماز دومش صحيح است .
مـسـالـه ١٢١١ - وقـتى يكى از شكهاى باطل براى انسان پيش آيد و بداند كه اگر به حالت بعدى مـنتقل شود براى او يقين يا گمان پيدا مى شود,جايز نيست با حالت شك نماز را ادامه دهد, مثلا اگر در حال ايستادن شك كند كه يك ركعت خوانده يا بيشتر و بداند كه اگر به ركوع رود به يك طرف , يقين يا گمان پيدا مى كند, جايز نيست با اين حال ركوع كند.
مـساله ١٢١٢ - اگر اول , گمانش به يك طرف بيشتر باشد, بعد دو طرف در نظر او مساوى شود, بايد به دستور شك عمل نمايد, و اگر اول دوطرف در نظر او مساوى باشد و به طرفى كه وظيفه او است بنا بگذارد, بعد گمانش به طرف ديگر برود, بايد همان طرف را بگيرد و نماز را تمام كند.
مـسـالـه ١٢١٣ - كـسـى كه نمى داند گمانش به يك طرف بيشتر است يا هر دو طرف در نظر او مساوى است , بايد به دستور شك عمل كند.
مساله ١٢١٤ - اگر بعد از نماز بداند كه در بين نماز حال ترديدى داشته كه مثلا دو ركعت خوانده يـا سـه ركـعـت و بنا را بر سه گذاشته ولى نداندكه گمانش به خواندن سه ركعت بوده يا هر دو طرف در نظر او مساوى بوده , بايد نماز احتياط را بخواند.
مـسـالـه ١٢١٥ - اگـر موقعى كه تشهد مى خواند يا بعد از ايستادن شك كند كه دو سجده را بجا آورده يـا نـه , و در هـمـان مـوقع يكى از شكهائى كه اگر بعد از تمام شدن دو سجده اتفاق بيفتد صـحـيـح مـى بـاشـد, براى او پيش آيد, مثلا شك كند كه دو ركعت خوانده يا سه ركعت , چنانچه به دستور آن شك عمل كند, نماز صحيح است .
مـسـالـه ١٢١٦ - اگـر پيش از آنكه مشغول تشهد شود يا پيش از ايستادن , شك كند كه يك يا دو سـجـده را بجا آورده يا نه , و در همان موقع يكى از شكهائى كه بعد از تمام شدن دو سجده صحيح است , برايش پيش آيد نمازش باطل است .
مـسـاله ١٢١٧ - اگر موقعى كه ايستاده بين سه و چهار يا بين سه و چهار و پنح شك كند و يادش بيايد كه يك يا دو سجده از ركعت پيش رابجا نياورده , نمازش باطل است .
مـسـاله ١٢١٨ - اگر شك او از بين برود و شك ديگرى برايش پيش آيد, مثلا اول شك كند كه دو ركعت خوانده يا سه ركعت , بعد شك كندكه سه ركعت خوانده يا چهار ركعت , بايد به دستور شك دوم عمل نمايد.
مساله ١٢١٩ - اگر بعد از نماز شك كند كه در حال نماز مثلا بين دو و چهار شك كرده , يا بين سه و چهار, بهتر آن است كه به دستور هر دوعمل كند و نماز را دوباره بخواند, و جايز است كه نماز را بهم زده و دوباره بخواند.
مـسـالـه ١٢٢٠ - اگـر بـعـد از نماز بفهمد كه در حال نماز شكى براى او پيش آمده ولى نداند از شكهاى باطل يا صحيح بوده , و اگر از شكهاى صحيح بوده نداند كدام قسم آن بوده است , بهتر آن اسـت كه دو ركعت نماز احتياط ايستاده و يك ركعت ايستاده و دو ركعت نشسته و دوسجده سهو بجا آورد و نماز را هم دوباره بخواند, و جايز است نماز را بهم زده و دوباره بخواند.
مـسـالـه ١٢٢١ - كسى كه نشسته نماز مى خواند, اگر شكى كند كه بايد براى آن يك ركعت نماز احـتياط ايستاده يا دو ركعت نشسته بخواند, بايديك ركعت نشسته بجا آورد, و اگر شكى كند كه بايد براى آن دو ركعت نماز احتياط ايستاده بخواند, بايد دو ركعت نشسته بجا آورد.
مـساله ١٢٢٢ - كسى كه ايستاده نماز مى خواند, اگر موقع خواندن نماز احتياط از ايستادن عاجز شـود, بـايـد مـثـل كسى كه نماز را نشسته مى خواند كه حكم آن در مساله پيش گفته شد, نماز احتياط را بجا آورد.
مساله ١٢٢٣ - كسى كه نشسته نماز مى خواند, اگر موقع خواندن نماز احتياط بتواند بايستد, بايد به وظيفه كسى كه نماز را ايستاده مى خواندعمل كند.
دستور نماز احتياط
مساله ١٢٢٤ - كسى كه نماز احتياط بر او واجب است , بعد از سلام نماز بايد فورا نيت نماز احتياط كـنـد و تـكـبير بگويد و حمد را بخواند و به ركوع رود و دو سجده نمايد, پس اگر يك ركعت نماز احتياط بر او واجب است , بعد از دو سجده تشهد بخواند و سلام دهد, و اگر دو ركعت نمازاحتياط بـر او واجـب اسـت بعد از دو سجده يك ركعت ديگر مثل ركعت اول بجا آورد و بعد از تشهد سلام دهد.
مـسـالـه ١٢٢٥ - نماز احتياط سوره و قنوت ندارد و بايد آن را آهسته بخوانند و نيت آن را به زبان نياورند, و احتياط واجب آن است كه (( بسم اللّه )) آن را هم آهسته بگويند.
مساله ١٢٢٦ - اگر پيش از خواندن نماز احتياط بفهمد نمازى كه خوانده درست بوده , لازم نيست نماز احتياط را بخواند, و اگر در بين نمازاحتياط بفهمد لازم نيست آن را تمام نمايد.
مـسـالـه ١٢٢٧ - اگر پيش از خواندن نماز احتياط بفهمد كه ركعتهاى نمازش كم بوده , چنانچه كـارى كه نماز را باطل مى كند انجام نداده , بايدآنچه را از نماز نخوانده بخواند و براى سلام بى جا دو سـجـده سـهـو بـنـمـايـد, و اگر كارى كه نماز را باطل مى كند انجام داده مثلا پشت به قبله كرده ,بايد نماز را دوباره بجا آورد.
مـساله ١٢٢٨ - اگر بعد از نماز احتياط بفهمد كسرى نمازش به مقدار نماز احتياط بوده , مثلا در شك بين سه و چهار يك ركعت نماز احتياطبخواند, بعد بفهمد نماز را سه ركعت خوانده , نمازش صحيح است .
مساله ١٢٢٩ - اگر بعد از خواندن نماز احتياط بفهمد كسرى نماز كمتر از نماز احتياط بوده , مثلا در شـك بين دو و چهار, دو ركعت نمازاحتياط بخواند, بعد بفهمد نماز را سه ركعت خوانده , بايد نماز را دوباره بخواند.
مـساله ١٢٣٠ - اگر بعد از خواندن نماز احتياط بفهمد كسرى نمازش بيشتر از نماز احتياط بوده , مـثلا در شك بين سه و چهار يك ركعت نمازاحتياط بخواند, بعد بفهمد نماز را دو ركعت خوانده , چنانچه بعد از نماز احتياط كارى كه نماز را باطل مى كند انجام داده , مثلا پشت به قبله كرده بايد نماز را دوباره بخواند, و اگر كارى كه نماز را باطل مى كند انجام نداده , نماز احتياطش محسوب اسـت و يك ركعت كسرى نمازش را بجا آوردو نمازش صحيح است , و براى زيادى هر يك از سلام در اصل نماز و نماز احتياط دو سجده سهو بجا آورد.
مـسـاله ١٢٣١ - اگر بين دو وسه وچهار شك كند وبعد از خواندن دو ركعت نماز احتياط ايستاده , يادش بيايد كه نماز را دو ركعت خوانده , لازم نيست دو ركعت نماز احتياط نشسته را بخواند.
مـسـالـه ١٢٣٢ - اگـر بـين سه و چهار شك كند و موقعى كه يك ركعت نماز احتياط ايستاده را مـى خـواند يادش بيايد كه نماز را سه ركعت خوانده , بايد نماز احتياط را تمام كند ونمازش صحيح اسـت و بـراى سـلام زيادى سجده سهو مى نمايد, و اگر موقعى كه دو ركعت نماز احتياطنشسته مـى خـواند يادش بيايد, پس اگر قبل از ركوع اول يادش بيايد, بايستد و نماز را مطابق كسرى كه دارد تمام نمايد, و اگر بعد از ركوع يادش بيايد نمازش باطل است .
مـساله ١٢٣٣ - اگر بين دو و سه و چهار شك كند, و موقعى كه دو ركعت نماز احتياط ايستاده را مى خواند, پيش از ركوع دوم يادش بيايد كه نماز را سه ركعت خوانده , بايد بنشيند و نماز احتياط را يك ركعتى تمام كند, و بهتر آن است كه نماز را دوباره بخواند.
مساله ١٢٣٤ - اگر در بين نماز احتياط بفهمد كسرى نمازش بيشتر يا كمتر از نماز احتياط بوده , چنانچه نتواند نماز احتياط را مطابق كسرى نمازش تمام كند, بايد آن را رها كند, و در اين صورت اگـر ممكن باشد كسرى نماز را بجا آورد و اگر ممكن نباشد, نماز را دوباره بخواند, مثلا درشك بـين سه و چهار اگر موقعى كه دو ركعت نماز احتياط نشسته را مى خواند يادش بيايد كه نماز را دو ركـعـت خـوانده چون نمى تواند دو ركعت نشسته را بجاى دو ركعت ايستاده حساب كند, بايد نماز احتياط نشسته را رها كند, پس اگر قبل از ركوع اول نماز احتياط يادش آمده بود بايدكسرى نمازش را بخواند, و اگر بعد از آن بوده بايد نماز را دوباره بجا آورد.
مـسـاله ١٢٣٥ - اگر شك كند نماز احتياطى را كه بر او واجب بوده بجا آورده يا نه , چنانچه وقت نـماز گذشته به شك خود اعتنا نكند, و اگروقت دارد, در صورتى كه بين شك و نماز زياد طول نـكـشـيـده و كـارى هـم مـثـل رو گـردانـدن از قبله كه نماز را باطل مى كند انجام نداده , بايد نـمازاحتياط را بخواند, و اگر كارى كه نماز را باطل مى كند بجا آورده , يا بين نماز و شك او زياد طول كشيده , اعتنا به شك ننمايد.
مـساله ١٢٣٦ - اگر در نماز احتياط, ركنى را زياد كند, يا مثلا بجاى يك ركعت دو ركعت بخواند, نماز احتياط باطل مى شود, و بايد دوباره اصل نماز را بخواند.
مساله ١٢٣٧ - موقعى كه مشغول نماز احتياط است اگر در يكى از كارهاى آن شك كند, چنانچه محل آن نگذشته بايد بجا آورد, و اگر محلش گذشته بايد به شك خود اعتنا نكند, مثلا اگر شك كـنـد كـه حـمـد خـوانـده يـا نه , چنانچه به ركوع نرفته بايد بخواند, و اگر به ركوع رفته بايد به شك خود اعتنا نكند.
مـساله ١٢٣٨ - اگر در شماره ركعتهاى نماز احتياط شك كند, چنانچه طرف بيشتر شك نماز را باطل مى كند, بايد بنا را بر كمتر بگذارد, و اگرطرف بيشتر شك نماز را باطل نمى كند, بايد بنا را بـر بـيشتر بگذارد, مثلا موقعى كه مشغول خواندن دو ركعت نماز احتياط است , اگر شك كندكه دو ركعت خوانده يا سه ركعت , چون طرف بيشتر شك نماز را باطل مى كند, بايد بنا بگذارد كه دو ركـعت خوانده , و اگر شك كند كه يك ركعت خوانده يا دو ركعت , چون طرف بيشتر شك نماز را باطل نمى كند, بايد بنا بگذارد كه دو ركعت خوانده است .
مساله ١٢٣٩ - اگر در نماز احتياط چيزى كه ركن نيست سهوا كم يا زياد شود, سجده سهو ندارد.
مـساله ١٢٤٠ - اگر بعد از سلام نماز احتياط شك كند كه يكى از اجزاء يا شرائط آن را بجا آورده يا نه , به شك خود اعتنا نكند.
مـساله ١٢٤١ - اگر در نماز احتياط, تشهد يا يك سجده را فراموش كند, و در جاى خود تداركش ممكن نباشد, احتياط واجب آن است كه بعد از سلام نماز, آن را قضا نمايد.
مـسـالـه ١٢٤٢ - اگـر نماز احتياط و قضاى يك سجده يا قضاى يك تشهد يا دو سجده سهو بر او واجب شود, بايد اول نماز احتياط رابجا آورد.
مساله ١٢٤٣ - حكم گمان در نماز نسبت به ركعات مثل حكم يقين است , مثلا اگر نداند كه يك ركـعت خوانده يا دو ركعت وگمان داشته باشدكه دو ركعت خوانده , بنا مى گذارد كه دو ركعت اسـت , و اگر در نماز چهار ركعتى گمان دارد كه چهار ركعت خوانده , نبايد نماز احتياط بخواند.
وامـا نـسبت به افعال , گمان حكم شك را دارد, پس اگر گمان دارد ركوع كرده , در صورتى كه داخل سجده نشده است بايد آن را بجا آورد, و اگرگمان دارد حمد را نخوانده , چنانچه در سوره داخل شده باشد اعتنا به گمان ننمايد و نمازش صحيح است .
مـسـالـه ١٢٤٤ - حكم شك و سهو و گمان در نمازهاى واجب يوميه و نمازهاى واجب ديگر فرق ندارد, مثلا اگر در نماز آيات شك كند كه يك ركعت خوانده يا دو ركعت , چون شك او در نماز دو ركعتى است , نمازش باطل مى شود, و اگر گمان داشته باشد كه دو ركعت يا يك ركعت است ,بر طبق گمان خود نماز را تمام مى نمايد.
سجده سهو
مـسـالـه ١٢٤٥ - بـراى پـنج چيز بعد از سلام نماز, انسان بايد دو سجده سهو به دستورى كه بعدا گفته مى شود بجا آورد: اول - آنكه در بين نماز, سهوا حرف بزند.
دوم - جائى كه نبايد نماز را سلام دهد, مثلا در ركعت اول سهوا سلام بدهد.
سوم - آنكه تشهد را فراموش كند.
چهارم - آنكه در نماز چهار ركعتى بعد از تمامى ذكر سجده دوم شك كند كه چهار ركعت خوانده يا پنج ركعت .
پنجم - آنكه يك سجده را فراموش كند يا اينكه در جائى كه بايد بايستد مثلا موقع خواندن حمد و سوره اشتباها بنشيند, يا در جائى كه بايدبنشيند مثلا موقع خواندن تشهد اشتباها بايستد, در همه ايـن صـور, بـنابر احتياط واجب , بايد دو سجده سهو بجا آورد, و در غير اينها براى هرچيزى كه در نماز اشتباها كم يا زياد كند, احتياط مستحب آن است كه دو سجده سهو بنمايد.
و احكام اين چند صورت در مسائلى گفته مى شود.
مـسـالـه ١٢٤٦ - اگر انسان اشتباها يا به خيال اينكه نمازش تمام شده حرف بزند, بايد دو سجده سهو بجا آورد.
مساله ١٢٤٧ - براى صدائى كه از آه كشيدن و سرفه كردن پيدا مى شود, سجده سهو واجب نيست , ولى اگر مثلا سهوا آخ يا آه بگويد, بايدسجده سهو نمايد.
مـساله ١٢٤٨ - اگر چيزى را كه غلط خوانده دوباره به طور صحيح بخواند, براى دوباره خواندن آن سجده سهو واجب نيست .
مـسـالـه ١٢٤٩ - اگـر در نـماز سهوا مدتى حرف بزند و تمام آنها عرفا يك مرتبه حساب شود, دو سجده سهو بعد از سلام نماز كافى است .
مـسـالـه ١٢٥٠ - اگـر سهوا تسبيحات اربعه را نگويد, احتياط مستحب آن است كه بعد از نماز دو سجده سهو بجا آورد.
مـسـاله ١٢٥١ - اگر در جائى كه نبايد سلام نماز را بگويد, سهوا بگويد (( السلام علينا وعلى عباد اللّه الـصـالحين )) يا بگويد (( السلام عليكم ))اگرچه (( ورحمة اللّه وبركاته )) را نگفته باشد, بايد دو سـجـده سهو بنمايد, ولى اگر اشتباها بگويد (( السلام عليك ايها النبي ورحمة اللّه وبركاته )), احتياط مستحب آن است كه دو سجده سهو بجا آورد.
مـسـالـه ١٢٥٢ - اگـر در جائى كه نبايد سلام دهد, اشتباها هر سه سلام را بگويد, دو سجده سهو كافى است .
مساله ١٢٥٣ - اگر يك سجده يا تشهد را فراموش كند و پيش از ركوع ركعت بعد يادش بيايد, بايد برگردد و بجا آورد, و بعد از نماز بنابراحتياط واجب براى ايستادن بى جا دو سجده سهو بنمايد.
مـسـالـه ١٢٥٤ - اگـر در ركـوع يا بعد از آن يادش بيايد كه يك سجده يا تشهد را از ركعت پيش فراموش كرده , بايد بعد از سلام نماز بنابراحتياط سجده يا تشهد را قضا نمايد و بعد از آن دو سجده سهو نيز بجا آورد.
مـساله ١٢٥٥ - اگر سجده سهو را بعد از سلام نماز عمدا بجا نياورد, معصيت كرده و واجب است هرچه زودتر آن را انجام دهد, و چنانچه سهوا بجا نياورد, هر وقت يادش آمد بنابر احتياط بايد فورا انجام دهد و لازم نيست نماز را دوباره بخواند.
مساله ١٢٥٦ - اگر شك دارد مثلا دو سجده سهو بر او واجب شده يا نه , لازم نيست بجا آورد.
مـساله ١٢٥٧ - كسى كه شك دارد مثلا دو سجده سهو بر او واجب شده يا چهارتا, اگر دو سجده بنمايد كافى است .
مـسـالـه ١٢٥٨ - اگـر بداند يكى از دو سجده سهو را بجا نياورده , و تدارك ممكن نباشد, بايد دو سـجـده سـهـو بـجا آورد, و اگر بداند سهوا سه سجده كرده احتياط واجب آن است كه دوباره دو سجده سهو بنمايد.
دستور سجده سهو:
مـسـالـه ١٢٥٩ - دسـتـور سـجده سهو اين است كه بعد از سلام نماز فورا نيت سجده سهو كند و پـيـشـانى را به چيزى كه سجده بر آن صحيح است بگذارد, و احوط اين است كه بگويد (( بسم اللّه وبـاللّه الـسـلام عـليك ا يها النبي ورحمة اللّه وبركاته )).
بعد بايد بنشيند و دوباره به سجده رودو ذكرى را كه گفته شد بگويد و بنشيند, و بعد از خواندن تشهد سلام دهد, و اگر در سجده عوض ذكر سابق بگويد (( بسم اللّه وباللّه اللهم صل على محمد وآل محمد )) كافى است .
قضاى سجده و تشهد فراموش شده
مساله ١٢٦٠ - سجده و تشهدى را كه انسان فراموش كرده و بعد از نماز, قضاى آن را بجا مى آورد, بـايـد تـمام شرائط نماز مانند پاك بودن بدن و لباس و رو به قبله بودن و شرطهاى ديگر را داشته باشد.
مساله ١٢٦١ - اگر سجده را چند دفعه فراموش كند, مثلا يك سجده از ركعت اول و يك سجده از ركـعت دوم فراموش نمايد, بايد بعد از نماز,قضاى هر دو را با سجده هاى سهوى كه احتياطا براى آنها لازم است بجا آورد.
مـسـالـه ١٢٦٢ - اگر يك سجده و تشهد را فراموش كند, مى تواند هر يكى را كه بخواهد اول قضا نمايد, اگرچه بداند كدام اول فراموش شده است .
مـسـاله ١٢٦٣ - اگر دو سجده از دو ركعت فراموش نمايد, لازم نيست هنگام قضا مراعات ترتيب نمايد.
مساله ١٢٦٤ - اگر بين سلام نماز و قضاى سجده يا تشهد كارى كند كه اگر عمدا يا سهوا در نماز اتـفـاق بيفتد نماز باطل مى شود, مثلا پشت به قبله نمايد, احتياط واجب آن است كه بعد از قضاى سجده و تشهد دوباره نماز را بخواند.
مـسـاله ١٢٦٥ - اگر بعد از سلام نماز يادش بيايد كه يك سجده يا تشهد را از ركعت آخر فراموش كرده , بايد برگشته و نماز را تمام نموده و دوسجده سهو براى سلام بى جا بجا آورد.
مـسـالـه ١٢٦٦ - اگـر بين سلام نماز و قضاى سجده يا تشهد كارى كند كه براى آن سجده سهو واجب مى شود, مثل آنكه سهوا حرف بزند, بنابراحتياط واجب بايد سجده يا تشهد را قضا كند و غير از سجده سهوى كه براى قضاى سجده يا تشهد مى نمايد دو سجده سهو ديگربنمايد.
مساله ١٢٦٧ - اگر نداند كه در نماز سجده را فراموش كرده يا تشهد را, بايد سجده را قضا نمايد و دو سجده سهو بجا آورد و احتياطا تشهد رانيز قضا نمايد.
مساله ١٢٦٨ - اگر شك دارد كه سجده يا تشهد را فراموش كرده يا نه , واجب نيست قضا يا سجده سهو نمايد.
مساله ١٢٦٩ - اگر بداند سجده يا تشهد را فراموش كرده و شك كند كه پيش از ركوع ركعت بعد بجا آورده يا نه , احتياط واجب آن است كه آن را قضا نمايد.
مـساله ١٢٧٠ - كسى كه بايد سجده يا تشهد را قضا نمايد, اگر براى كار ديگر هم سجده سهو بر او واجب شود, بايد بعد از نماز سجده يا تشهدرا قضا نمايد, بعد سجده سهو را بجا آورد.
مـسـاله ١٢٧١ - اگر شك دارد كه بعد از نماز, قضاى سجده يا تشهد فراموش شده را بجا آورده يا نـه , چنانچه وقت نماز نگذشته , بايد سجده ياتشهد را قضا نمايد, و اگر وقت نماز گذشته , قضاى آن مستحب است .
كم و زياد كردن اجزاء و شرائط نماز
مـسـاله ١٢٧٢ - هرگاه چيزى از واجبات نماز را عمدا كم يا زياد كند اگرچه يك حرف آن باشد, نماز باطل است .
۱۱

مـسـالـه ١٢٧٣ - اگر بواسطه ندانستن مساله , از روى تقصير چيزى از واجبات نماز را كم يا زياد كند, نماز باطل است , ولى چنانچه بواسطه ندانستن مساله حمد و سوره نماز صبح و مغرب و عشا را آهسته بخواند, يا حمد و سوره نماز ظهر و عصر را بلند بخواند, يا در مسافرت نماز ظهرو عصر و عشا را چهار ركعتى بخواند, نمازش صحيح است البته به تفصيلى كه در نماز مسافر ذكر مى شود.
مـسـاله ١٢٧٤ - اگر در بين نماز بفهمد وضو يا غسلش باطل بوده , يا بدون وضو يا غسل مشغول نـمـاز شده , بايد نماز را بهم بزند و دوباره نماز رابا وضو يا غسل بخواند, و اگر بعد از نماز بفهمد, بايد دوباره نماز را با وضو يا غسل بجا آورد, و اگر وقت گذشته قضا نمايد.
مساله ١٢٧٥ - اگر بعد از رسيدن به ركوع يادش بيايد كه دو سجده از ركعت پيش فراموش كرده , نـمـازش بـاطل است .
و اگر پيش از رسيدن به ركوع يادش بيايد, بايد برگردد و دو سجده را بجا آورد و بـرخـيزد و حمد و سوره يا تسبيحات را بخواند و نماز را تمام كند و بعد از نماز بنابراحتياط واجب , براى ايستادن بى جا دو سجده سهو بنمايد.
مـسـالـه ١٢٧٦ - اگـر پـيش از گفتن (( السلام علينا )) و (( السلام عليكم )) يادش بيايد كه دو سـجـده ركعت آخر را بجا نياورده , بايد دو سجده رابجا آورد و دوباره تشهد بخواند و نماز را سلام دهد.
مساله ١٢٧٧ - اگر پيش از سلام نماز يادش بيايد كه يك ركعت يا بيشتر از آخر نماز نخوانده , بايد مقدارى را كه فراموش كرده بجاآورد.
مـسـالـه ١٢٧٨ - اگر بعد از سلام نماز يادش بيايد كه يك ركعت يا بيشتر از آخر نماز را نخوانده , چنانچه كارى انجام داده كه اگر در نماز عمدا ياسهوا اتفاق بيفتد نماز را باطل مى كند, مثلا پشت بـه قـبـلـه كـرده , نمازش باطل است .
و اگر كارى كه عمدى و سهوى آن , نماز را باطل مى كند انجام نداده بايد فورا مقدارى را كه فراموش كرده بجا آورد.
مساله ١٢٧٩ - هرگاه بعد از سلام نماز عملى انجام دهد كه اگر در نماز عمدا يا سهوا اتفاق بيفتد نـمـاز را باطل مى كند, مثلا پشت به قبله نمايد وبعد يادش بيايد كه دو سجده آخر را بجا نياورده , نـمـازش بـاطـل اسـت .
و اگـر پـيـش از انـجام كارى كه نماز را باطل مى كند, يادش بيايد بايد دوسـجده اى را كه فراموش كرده بجا آورد و دوباره تشهد بخواند و نماز را سلام دهد و دو سجده سهو براى سلامى كه اول گفته است بنمايد.
مـساله ١٢٨٠ - اگر بفهمد نماز را پيش از وقت خوانده يا پشت به قبله خوانده بايد دوباره بخواند, و اگر وقت گذشته , قضا نمايد, و اما اگر بفهمدكه به طرف راست يا به طرف چپ قبله بجا آورده , در صـورتـى كـه پـيـش از گـذشـتـن وقت باشد دوباره بخواند, ولى اگر بعد از گذشتن وقت باشدبعيد نيست قضا نداشته باشد مگر اينكه اين عمل به جهت ندانستن حكم شرعى بوده باشد.
نماز مسافر
مسافر بايد نماز ظهر و عصر و عشا را با هشت شرط شكسته بجا آورد يعنى دو ركعت بخواند: شـرط اول - آنـكه سفر او كمتر از هشت فرسخ شرعى نباشد, و فرسخ شرعى مقدارى كمتر از پنج كيلو متر و نيم است .
مـسـالـه ١٢٨١ - كـسـى كـه رفتن و برگشتن او هشت فرسخ است , چنانچه رفتن او و همچنين بـرگـشتنش كمتر از چهار فرسخ نباشد, بايد نماز راشكسته بخواند.
و نيز اگر رفتن سه فرسخ و برگشتن پنج فرسخ , يا به عكس باشد, بايد نماز را شكسته بخواند.
مـسـاله ١٢٨٢ - اگر رفتن و برگشتن هشت فرسخ باشد اگرچه روزى كه مى رود, همان روز يا شب آن برنگردد, بايد نماز را شكسته بخوانداگرچه بهتر آن است كه تمام نيز بخواند.
مـسـالـه ١٢٨٣ - اگـر سفر مختصرى از هشت فرسخ كمتر باشد, يا انسان نداند كه سفر او هشت فـرسـخ است يا نه , نبايد نماز را شكسته بخواند, وچنانچه شك كند كه سفر او هشت فرسخ است يا نه , تحقيق كردن برايش لازم نيست و بايد نمازش را تمام بخواند.
مساله ١٢٨٤ - اگر دو عادل يا شخص موثقى خبر دهد كه سفر انسان هشت فرسخ است , بايد نماز را شكسته بخواند.
مـسـالـه ١٢٨٥ - كسى كه يقين دارد سفر او هشت فرسخ است , اگر نماز را شكسته بخواند و بعد بفهمد كه هشت فرسخ نبوده , بايد آن را چهارركعتى بجا آورد, و اگر وقت گذشته , قضا نمايد.
مساله ١٢٨٦ - كسى كه يقين دارد سفرش هشت فرسخ نيست , يا شك دارد كه هشت فرسخ هست يـا نـه , چنانچه در بين راه بفهمد كه سفر اوهشت فرسخ بوده , اگرچه كمى از راه باقى باشد, بايد نماز را شكسته بخواند, و اگر تمام خوانده دوباره شكسته بجا آورد.
مساله ١٢٨٧ - اگر بين دو محلى كه فاصله آنها كمتر از چهار فرسخ است , چند مرتبه رفت و آمد كند, اگرچه روى هم رفته هشت فرسخ شودبايد نماز را تمام بخواند.
مساله ١٢٨٨ - اگر محلى دو راه داشته باشد, يك راه آن كمتر از هشت فرسخ و راه ديگر آن هشت فرسخ يا بيشتر باشد, چنانچه انسان ازراهى كه هشت فرسخ است به آنجا برود, بايد نماز را شكسته بخواند, و اگر از راهى كه هشت فرسخ نيست برود, بايد تمام بخواند.
مـسـاله ١٢٨٩ - اگر شهر ديوار دارد, بايد ابتداى هشت فرسخ را از ديوار شهر حساب كند, و اگر ديوار ندارد, بايد از خانه هاى آخر شهرحساب نمايد.
شـرط دوم - آنـكـه از اول مسافرت قصد هشت فرسخ را داشته باشد, پس اگر بجائى كه كمتر از هـشـت فـرسـخ است مسافرت كند و بعد ازرسيدن به آنجا قصد كند جائى برود كه با مقدارى كه آمده هشت فرسخ شود, چون از اول قصد هشت فرسخ را نداشته , بايد نماز را تمام بخواند.
ولى اگر بـخواهد از آنجا هشت فرسخ برود, يا چهار فرسخ برود, و چهار فرسخ ديگر به وطنش يا محلى كه مى خواهد ده روز در آنجا بماندبرگردد, بايد نماز را شكسته بخواند.
مـسـالـه ١٢٩٠ - كـسـى كه نمى داند سفرش چند فرسخ است , مثلا براى پيدا كردن گمشده اى مسافرت مى كند, و نمى داند كه چه مقدار بايد برودتا آن را پيدا كند, بايد نماز را تمام بخواند.
ولى در بـرگـشـتـن چـنـانـچه تا وطنش يا جائى كه مى خواهد ده روز در آنجا بماند, هشت فرسخ يا بـيـشترباشد, بايد نماز را شكسته بخواند.
و نيز اگر در بين رفتن قصد كند كه چهار فرسخ برود و چهار فرسخ برگردد, بايد نماز را شكسته بخواند.
مـسـاله ١٢٩١ - مسافر در صورتى بايد نماز را شكسته بخواند كه تصميم داشته باشد هشت فرسخ بـرود, پـس كـسى كه از شهر بيرون مى رود ومثلا قصدش اين است كه اگر رفيق پيدا كند, سفر هـشـت فرسخى برود, چنانچه اطمينان دارد كه رفيق پيدا مى كند, بايد نماز را شكسته بخواند,و اگر اطمينان ندارد, بايد تمام بخواند.
مـساله ١٢٩٢ - كسى كه قصد هشت فرسخ دارد, اگرچه در هر روز مقدار كمى راه برود, وقتى به جـائى بـرسـد كه اذان شهر را نشنود و اهل شهر او را نبينند و نشانه آن اين است كه او اهل شهر را نـبيند, بايد نماز را شكسته بخواند.
ولى اگر در هر روز مقدار خيلى كمى راه برود كه عرفانگويند مـسـافـر اسـت , بايد نمازش را تمام بخواند, واحتياط مستحب آن است كه هم شكسته و هم تمام بخواند.
مـسـالـه ١٢٩٣ - كسى كه در سفر در اختيار ديگرى است , مانند نوكرى كه با آقاى خود مسافرت مـى كـند, چنانچه بداند سفر او هشت فرسخ ‌است بايد نماز را شكسته بخواند, و اگر نداند, نماز را تمام بجا آورد و پرسيدن لازم نيست .
مـساله ١٢٩٤ - كسى كه در سفر در اختيار ديگرى است , اگر بداند يا گمان داشته باشد كه پيش از رسيدن به چهار فرسخ از او جدا مى شود,بايد نماز را تمام بخواند.
مساله ١٢٩٥ - كسى كه در سفر در اختيار ديگرى است , اگر شك دارد كه پيش از رسيدن به چهار فـرسـخ از او جـدا مى شود يا نه , بايد نماز راتمام بخواند, ولى چنانچه احتمال جدا شدن او در نظر مردم بجا نباشد, بايد نماز را شكسته بخواند.
شرط سوم - آنكه در بين راه از قصد خود برنگردد, پس اگر پيش از رسيدن به چهار فرسخ از قصد خود برگردد, يا مردد شود, بايد نماز را تمام بخواند.
مساله ١٢٩٦ - اگر بعد از رسيدن به چهار فرسخ از مسافرت منصرف شود, چنانچه تصميم داشته بـاشـد كـه همانجا بماند يا بعد از ده روزبرگردد يا در برگشتن و ماندن مردد باشد, بايد نماز را تمام بخواند.
مـسـاله ١٢٩٧ - اگر بعد از رسيدن به چهار فرسخ از مسافرت منصرف شود و تصميم داشته باشد كه برگردد, بايد نماز را شكسته بخوانداگرچه بخواهد كمتر از ده روز در آنجا بماند.
مـساله ١٢٩٨ - اگر براى رفتن به محلى كه هشت فرسخ است حركت كند و بعد از رفتن مقدارى از راه بخواهد جاى ديگرى برود, چنانچه ازمحل اولى كه حركت كرده تا جائى كه مى خواهد برود, هشت فرسخ باشد, بايد نماز را شكسته بخواند.
مـسـاله ١٢٩٩ - اگر بعد از آنكه چهار فرسخ رفت مردد شود كه بقيه هشت فرسخ را برود يا بدون ايـنـكه ده روز در جائى بماند به محل خودبرگردد چه در موقعى كه مردد است راه برود يا نرود, بايد نماز را شكسته بخواند, چه آنكه بعدا تصميم بگيرد كه بقيه راه را برود يا اينكه برگردد.
مساله ١٣٠٠ - اگر بعد از آنكه چهار فرسخ برود, مردد شود كه بقيه هشت فرسخ را برود يا اينكه به محل خود برگردد ولى احتمال اين را بدهدكه در محل ترديد يا جاى ديگر ده روز توقف مى نمايد و بعد تصميم بگيرد كه بدون ماندن ده روز بقيه را برود, در اين صورت لازم است نماز راتمام كند چـه در حـال تـرديد راه برود چه نرود, ولى اگر تصميمش اين باشد كه هشت فرسخ ديگر برود يا چهار فرسخ برود و چهار فرسخ ‌برگردد, از وقتى كه شروع به رفتن نمايد نمازش شكسته است .
مـسـالـه ١٣٠١ - اگـر پـيـش از آنكه چهار فرسخ برود, مردد شود كه بقيه راه را برود يا نه , و بعد تصميم بگيرد كه بقيه راه را برود, چنانچه باقيمانده سفر او هشت فرسخ باشد يا اينكه بخواهد مثلا چـهـار فـرسخ رفته و چهار فرسخ ديگر برگردد, از وقتى كه شروع به راه رفتن بعد ازتصميمش نـمايد نماز را شكسته مى خواند و الا بايد نماز را تمام بخواند, و در اين صورت نيز فرقى نيست كه در حال ترديد راه برود يانرود.
شرط چهارم - آنكه نخواهد پيش از رسيدن به هشت فرسخ از وطن خود بگذرد, يا ده روز يا بيشتر در جائى بماند, پس كسى كه مى خواهدپيش از رسيدن به هشت فرسخ از وطنش بگذرد, يا ده روز در محلى بماند, بايد نماز را تمام بخواند.
مـساله ١٣٠٢ - كسى كه نمى داند پيش از رسيدن به هشت فرسخ از وطنش مى گذرد يا نه , يا ده روز در محلى قصد اقامت مى نمايد يا نه , بايدنماز را تمام بخواند.
مـساله ١٣٠٣ - كسى كه مى خواهد پيش از رسيدن به هشت فرسخ از وطنش بگذرد, يا ده روز در مـحـلـى بـماند, و نيز كسى كه مردد است كه ازوطنش بگذرد, يا ده روز در محلى بماند, اگر از مـانـدن ده روز يـا گـذشـتـن از وطـن مـنصرف شود, باز هم بايد نماز را تمام بخواند.
ولى اگر باقيمانده راه هشت فرسخ باشد يا چهار فرسخ باشد و بخواهد برود و برگردد, وبرگشتن نيز چهار فرسخ باشد, بايد نماز را شكسته بخواند.
شـرط پـنـجم - آنكه براى كار حرام سفر نكند, و اگر براى كار حرامى مانند دزدى سفر كند, بايد نماز را تمام بخواند.
و همچنين است اگر خودسفر حرام باشد مثل آنكه براى او ضررى كه اقدام بر آن شـرعـا حـرام اسـت داشته باشد, يا زن بدون اجازه شوهر, و فرزند با نهى پدر و مادر كه موجب عقوقش باشد سفرى بروند كه بر آنان واجب نباشد, ولى اگر مثل سفر حج واجب باشد, بايد نماز را شكسته بخوانند.
مساله ١٣٠٤ - سفرى كه واجب نيست اگر سبب اذيت پدر و مادر باشد حرام است , و انسان بايد در آن سفر نماز را تمام بخواند و روزه هم بگيرد.
مـسـاله ١٣٠٥ - كسى كه سفر او حرام نيست و براى كار حرام هم سفر نمى كند, اگرچه در سفر, معصيتى انجام دهد, مثلا غيبت كند يا شراب بخورد, بايد نماز را شكسته بخواند.
مـسـالـه ١٣٠٦ - اگر براى آنكه كار واجبى را ترك كند, مسافرت نمايد, چه غرض ديگرى در سفر داشـتـه باشد يا نه , نمازش تمام است , پس كسى كه بدهكار است , اگر بتواند بدهى خود را بدهد و طـلـبـكـار هـم مطالبه كند, چنانچه در سفر نتواند بدهى خود را بدهد و براى فرار از دادن قرض مـسـافرت نمايد, بايد نماز را تمام بخواند, ولى اگر سفرش براى كار ديگرى است اگرچه در سفر ترك واجب نيز بنمايد بايد نماز را شكسته بخواند.
مساله ١٣٠٧ - اگر سفر او سفر حرام نباشد ولى حيوان سوارى او يا مركب ديگرى كه سوار او است غصبى باشد, يا در زمين غصبى مسافرت كند, بايد نماز را شكسته بخواند.
مـسـالـه ١٣٠٨ - كسى كه با ظالم مسافرت مى كند اگر ناچار نباشد و مسافرت او كمك به ظالم بـاشـد, بـايد نماز را تمام بخواند, و اگر ناچار باشديا مثلا براى نجات دادن مظلومى با او مسافرت كند, نمازش شكسته است .
مـسـالـه ١٣٠٩ - اگـر بـه قـصد تفريح و گردش مسافرت كند, سفر او حرام نيست و بايد نماز را شكسته بخواند.
مـساله ١٣١٠ - اگر براى لهو و خوش گذرانى به شكار رود, حرام نيست ولى نمازش تمام است , و چـنـانچه براى تهيه معاش به شكار رود,نمازش شكسته است , و همچنين است اگر براى كسب و زياد كردن مال برود.
مـسـالـه ١٣١١ - كسى كه براى معصيت سفر كرده , موقعى كه از سفر برمى گردد چنانچه قبل از بـرگـشتن قصد اقامت كرده يا سى روز با تردد درمقصد مانده يا توبه كرده و برگشتن به تنهائى هـشـت فـرسـخ اسـت , بـايـد نـماز را شكسته بخواند, و احتياط واجب آن است كه در صورتى كه تـوبه نكرده هم شكسته و هم تمام بخواند, و اگر براى شكار لهوى باشد و برگشتن به حد مسافت باشد بايد در مراجعت قبل از اقامه يا سى روز باتردد در مقصد ماندن , جمع بين قصر و تمام نمايد.
مـسـالـه ١٣١٢ - كـسى كه سفر او سفر معصيت است , اگر در بين راه از قصد معصيت برگردد, چنانچه باقيمانده راه هشت فرسخ باشد, يا چهارفرسخ باشد وبخواهد برود و چهار فرسخ برگردد, بايد نماز را شكسته بخواند.
مـسـاله ١٣١٣ - كسى كه براى معصيت سفر نكرده , اگر در بين راه قصد كند كه بقيه راه را براى مـعـصـيـت برود, بايد نماز را تمام بخواند, ولى نمازهائى كه شكسته خوانده در صورتى كه مقدار گذشته به قدر مسافت بوده صحيح است و الا احتياط واجب آن است كه آن نمازها را اعاده نمايد.
شـرط ششم - آنكه از صحرانشينهائى نباشد كه در بيابانها گردش مى كنند و هر جا آب و خوراك براى خود و حشمشان پيدا كنند مى مانند وبعد از چندى به جاى ديگر مى روند, و صحرانشينها در اين مسافرتها بايد نماز را تمام بخوانند.
مـسـالـه ١٣١٤ - اگر يكى از صحرانشينها براى پيدا كردن منزل و چراگاه حيواناتشان سفر كند, چـنـانـچه با بنه و دستگاه باشد, نماز را تمام بخواند و الا چنانچه سفر او هشت فرسخ باشد, نماز را شكسته بخواند.
مساله ١٣١٥ - اگر صحرانشين براى زيارت يا حج يا تجارت و مانند اينها مسافرت كند, بايد نماز را شكسته بخواند.
شـرط هفتم - آنكه شغل او مسافرت نباشد.
بنابر اين شتردار و راننده و چوبدار و كشتيبان و مانند ايـنـهـا, اگـرچـه بـراى بردن اثاثيه منزل خودمسافرت كنند, بايد نماز را تمام بخوانند, و ملحق مـى شود به كسى كه عملش سفر است كسى كه عملش در جاى معينى است ولى بيشتر روزهابه آنـجا سفر نموده و برمى گردد مانند كسى كه اقامتش در جائى است و كارش در جاى ديگر مانند رفتن براى تجارت و تدريس .
مـسـالـه ١٣١٦ - كـسـى كـه شغلش مسافرت است اگر براى كار ديگرى مثلا براى زيارت يا حج مـسـافرت كند, بايد نماز را شكسته بخواند.
ولى اگر مثلا شوفر اتومبيل خود را براى زيارت كرايه بدهد و در ضمن خودش هم زيارت كند, بايد نماز را تمام بخواند.
مـساله ١٣١٧ - حمله دار ( يعنى كسى كه براى رساندن حاجيها به مكه مسافرت مى كند ) چنانچه شـغـلش مسافرت باشد, بايد نماز را تمام بخواند, و اگر شغلش مسافرت نباشد و فقط در ايام حج بـراى حـمـلـه دارى سفر مى كند اگرچه مدت سفرش كم باشد مانند اين زمان كه سفر باهواپيما است بنابر احتياط تمام و شكسته بخواند.
مـسـالـه ١٣١٨ - كسى كه شغل او حمله دارى است و حاجيها را از راه دور به مكه مى برد, چنانچه چند ماه از سال را در راه باشد, بايد نماز راتمام بخواند.
مـسـالـه ١٣١٩ - كـسـى كـه در مـقدارى از سال شغلش مسافرت است , مثل شوفرى كه فقط در تابستان يا زمستان اتومبيل خود را كرايه مى دهد, بايد در آن سفر نماز را تمام بخواند.
مساله ١٣٢٠ - راننده و دوره گردى كه در دو سه فرسخى شهر رفت و آمد مى كند, چنانچه اتفاقا سفر هشت فرسخى برود, بايد نماز راشكسته بخواند.
مساله ١٣٢١ - چهار وادارى كه شغلش مسافرت است اگر ده روز يا بيشتر در وطن خود بماند, چه از اول قـصد ماندن ده روز را داشته باشد,چه بدون قصد بماند, بايد در سفر اولى كه بعد از ده روز مـى رود, نـمـاز را شـكسته بخواند, و همچنين است اگر در غير وطن خود با قصد ماندن , ده روز بماند.
مساله ١٣٢٢ - كسى كه شغلش مسافرت است غير از چهار وادار اگر در غير وطن خود با قصد ده روز بـمـانـد يا در وطن خود هرچند بدون قصد باشد ده روز بماند, در سفر اولى كه بعد از ده روز مى رود احتياط واجب آن است كه بين نماز تمام و شكسته جمع نمايد.
مساله ١٣٢٣ - كسى كه شغلش مسافرت است اگر شك كند كه در وطن خود يا جاى ديگر ده روز مانده يا نه , بايد نماز را تمام بخواند.
مـسـاله ١٣٢٤ - كسى كه در شهرها سياحت مى كند و براى خود وطنى اختيار نكرده , بايد نماز را تمام بخواند.
مـسـالـه ١٣٢٥ - كسى كه شغلش مسافرت نيست اگر مثلا در شهرى يا در دهى جنسى دارد كه براى حمل آن مسافرتهاى پى در پى مى كند,بايد نماز را شكسته بخواند.
مـسـالـه ١٣٢٦ - كسى كه از وطنش صرف نظر كرده و مى خواهد وطن ديگرى براى خود اختيار كند, اگر شغلش مسافرت نباشد, بايد درمسافرت خود نماز را شكسته بخواند.
شـرط هـشتم - آنكه به حد ترخص برسد, و معنى حد ترخص در مساله ( ١٢٩٢ ) گذشت , و اما در غير وطن , اعتبارى به حد ترخص نيست وهمين كه از محل اقامت خارج شود,نمازش قصر است .
مـسـالـه ١٣٢٧ - كـسـى كه به سفر مى رود اگر به جائى برسد كه اذان را نشنود ولى اهل شهر را بـبـيـنـد, يـا اهـل شهر را نبيند و صداى اذان را بشنود,چنانچه بخواهد در آنجا نماز بخواند, بنابر احتياط واجب بايد هم شكسته و هم تمام بخواند.
مساله ١٣٢٨ - مسافرى كه به وطنش برمى گردد, وقتى كه اهل وطن خود را ببيند و صداى اذان آن را بشنود بايد نماز را تمام بخواند.
ولى مسافرى كه مى خواهد ده روز در محلى بماند, مادامى كه به آن محل نرسيده نمازش قصر است .
مساله ١٣٢٩ - هرگاه شهر در بلندى باشد كه از دور اهل آن ديده شود, يا به قدرى گود باشد كه اگـر انـسان كمى دور شود اهل آن را نبيند,كسى كه از اهالى آن شهر مسافرت مى كند, وقتى به اندازه اى دور شود كه اگر آن شهر در زمين هموار بود, اهلش از آنجا ديده نمى شد, بايد نمازخود را شـكـسـتـه بخواند.
و نيز اگر پستى وبلندى راه بيشتر از معمول باشد, بايد ملاحظه معمول را بنمايد.
مـسـالـه ١٣٣٠ - اگر از محلى مسافرت كند كه اهل ندارد, وقتى به جائى برسد كه اگر آن محل اهل داشت از آنجا ديده نمى شد, بايد نماز را شكسته بخواند.
مـساله ١٣٣١ - اگر به قدرى دور شود كه نداند صدائى را كه مى شنود صداى اذان است يا صداى ديـگر, بايد نماز را شكسته بخواند, ولى اگربفهمد اذان مى گويند و كلمات آن را تشخيص ندهد, بايد تمام بخواند.
مـسـالـه ١٣٣٢ - اگر به قدرى دور شود كه اذان خانه ها نشنود و اذان شهر را كه معمولا در جاى بلند مى گويند بشنود, نبايد نماز را شكسته بخواند.
مـساله ١٣٣٣ - اگر به جائى برسد كه اذان شهر را كه معمولا در جاى بلند مى گويند نشنود ولى اذانى را كه در جاى خيلى بلند مى گويندبشنود, بايد نماز را شكسته بخواند.
مـسـالـه ١٣٣٤ - اگـر چـشـم يا گوش او يا صداى اذان غير معمولى باشد در محلى بايد نماز را شكسته بخواند كه چشم متوسط اهل شهر را نبيند وگوش متوسط صداى اذان معمولى را نشنود.
مـسـالـه ١٣٣٥ - اگر موقعى كه سفر مى رود شك كند كه به حد ترخص رسيده يا نه , بايد نماز را تـمـام بخواند.
و مسافرى كه از سفر برمى گردداگر شك كند كه به حد ترخص رسيده يا نه , بايد شكسته بخواند.
مـساله ١٣٣٦ - مسافرى كه در سفر از وطن خود عبور مى كند, وقتى به جائى برسد كه اهل وطن خود را ببيند و صداى اذان آن را بشنود,بايد نماز را تمام بخواند.
مـساله ١٣٣٧ - مسافرى كه در بين مسافرت به وطنش رسيده , تا وقتى در آنجا هست بايد نماز را تـمـام بـخـوانـد, ولـى اگـر بـخواهد از آنجا هشت فرسخ برود, يا چهار فرسخ برود و چهار فرسخ برگردد, وقتى به حد ترخص برسد, بايد نماز را شكسته بخواند.
مـسـاله ١٣٣٨ - محلى را كه انسان براى اقامت و زندگى خود اختيار كرده وطن او است , چه در آنجا به دنيا آمده و وطن پدر و مادرش باشد ياخودش آنجا را براى زندگى اختيار كرده باشد.
مـسـاله ١٣٣٩ - اگر قصد دارد در محلى كه وطن اصليش نيست مدتى بماند و بعد به جاى ديگر رود, آنجا وطن او حساب نمى شود.
مـساله ١٣٤٠ - جائى را كه انسان محل زندگى خود قرار داده و مثل كسى كه آنجا وطن او است در آنجا زندگى مى كند مانند اكثر طلابى كه درحوزه هاى علميه هستند كه اگر مسافرتى براى او پـيـش آيد, دوباره به همانجا برمى گردد, اگرچه قصد نداشته باشد كه هميشه در آنجا بماند, درحكم وطن او حساب مى شود.
مساله ١٣٤١ - كسى كه در دو محل زندگى مى كند, مثلا شش ماه در شهرى و شش ماه در شهر ديگر مى ماند, هر دو محل , وطن او است .
و نيزاگر بيشتر از دو محل را براى زندگى خود اختيار كرده باشد, همه آنها وطن او حساب مى شود.
مـسـالـه ١٣٤٢ - كـسى كه در محلى مالك منزل مسكونى است و شش ماه متصل با قصد در آنجا بماند, و بعد اعراض كند, وطن حساب نمى شود.
مـسـالـه ١٣٤٣ - اگر به جائى برسد كه وطن او بوده و از آنجا صرف نظر كرده , نبايد نماز را تمام بخواند, اگرچه وطن ديگرى هم براى خوداختيار نكرده باشد.
مـسـالـه ١٣٤٤ - مسافرى كه قصد دارد ده روز پشت سر هم در محلى بماند, يا مى داند كه بدون اختيار ده روز در محلى مى ماند, در آن محل بايدنماز را تمام بخواند.
مـساله ١٣٤٥ - مسافرى كه مى خواهد ده روز در محلى بماند, لازم نيست قصد ماندن شب اول يا شـب يـازدهـم را داشته باشد, و همين كه قصدكند كه از طلوع آفتاب روز اول تا غروب روز دهم بـمـاند, بايد نماز را تمام بخواند.
و همچنين است اگر مثلا قصدش اين باشد كه از ظهر روز اول تا ظهر روز يازدهم بماند.
مـساله ١٣٤٦ - مسافرى كه مى خواهد ده روز در محلى بماند, در صورتى بايد نماز را تمام بخواند كـه بخواهد ده روز را در يك جا بماند, پس اگربخواهد مثلا ده روز در نجف و كوفه يا در تهران و شميران بماند بايد نماز را شكسته بخواند.
مساله ١٣٤٧ - مسافرى كه مى خواهد ده روز در محلى بماند, اگر از اول , قصد داشته باشد كه در بـيـن ده روز بـه اطراف آنجا كه به قدر حدترخص يا بيشتر باشد برود, اگر مدت رفتن و آمدنش مـثـلا بـه اندازه يك يا دو ساعت است كه در نظر عرف با اقامت ده روز منافات ندارد, نمازرا تمام بـخـوانـد, و اگـر مـدت از اين بيشتر باشد احتياطا بين شكسته و تمام جمع نمايد, و اگر تمام يا بيشتر روز باشد نمازش شكسته است .
مـسـاله ١٣٤٨ - مسافرى كه تصميم ندارد ده روز در محلى بماند, مثلا قصدش اين است كه اگر رفيقش بيايد يا منزل خوبى پيدا كند, ده روزبماند, بايد نماز را شكسته بخواند.
مساله ١٣٤٩ - كسى كه تصميم دارد, ده روز در محلى بماند, اگر احتمال بدهد كه براى ماندن او مانعى برسد و احتمال او عقلائى باشد, بايد نماز راشكسته بخواند.
مساله ١٣٥٠ - اگر مسافر بداند كه مثلا ده روز يا بيشتر به آخر ماه مانده و قصد كند كه تا آخر ماه در جائى بماند, بايد نماز را تمام بخواند, بلكه اگر نداند تا آخر ماه چقدر مانده و قصد كند كه تا آخر ماه بماند, در صورتى كه آخر ماه معلوم باشد مثلا روز جمعه است ولى مسافر نمى داند كه روز اول قـصـدش پـنـجـشنبه است تا مدت اقامتش نه روز باشد يا چهارشنبه است تا ده روز باشد, در اين صورت نيز اگر بعدا معلوم شود كه روز اول قصدش چهارشنبه بوده نمازش تمام است .
و نيز اگر اعـتـقـاد كـند كه آخر ماه فلان روز است پس ده روز تمام در محلى مى ماند و بعد ازخواندن نماز چـهار ركعتى در آن محل معلوم شود آن روز اول ماه بعدى و اين ماه سى كم است و در آن روز از محل خارج مى شود بايد تا خارج شدن نماز را تمام بخواند, و در غير اين صورت كه آخر ماه را نداند بايد نماز را شكسته بخواند اگرچه از موقعى كه قصد كرده تا روز آخر ماه ده روز باشد.
مـسـالـه ١٣٥١ - اگـر مسافر قصد كند ده روز در محلى بماند, چنانچه پيش از خواندن يك نماز چهار ركعتى از ماندن منصرف شود, يا مردد شودكه در آنجا بماند يا به جاى ديگر برود, بايد نماز را شكسته بخواند.
و اگر بعد از خواندن يك نماز چهار ركعتى , از ماندن منصرف شود يا مرددشود, تا وقتى كه در آنجا هست , بايد نماز را تمام بخواند.
مـسـاله ١٣٥٢ - مسافرى كه قصد كرده ده روز در محلى بماند, اگر روزه بگيرد و بعد از ظهر از ماندن در آنجا منصرف شود, چنانچه يك نمازچهار ركعتى خوانده باشد, تا وقتى كه در آنجا هست روزه هايش صحيح است و بايد نمازهاى خود را تمام بخواند.
و اگر نماز چهار ركعتى نخوانده باشد, روزه آن روزش صـحيح است , اما نمازهاى خود را بايد شكسته بخواند و روزهاى بعد هم نمى تواند روزه بگيرد.
مساله ١٣٥٣ - مسافرى كه قصد كرده ده روز در محلى بماند, اگر از ماندن منصرف شود و شك كـند پيش از آنكه از قصد ماندن برگردد, يك نماز چهار ركعتى خوانده يا نه , بايد نمازهاى خود را شكسته بخواند.
مـسـاله ١٣٥٤ - اگر مسافر به نيت اينكه نماز را شكسته بخواند, مشغول نماز شود و در بين نماز تصميم بگيرد كه ده روز يا بيشتر بماند, بايد نمازرا چهار ركعتى تمام نمايد.
مـسـاله ١٣٥٥ - مسافرى كه قصد كرده ده روز در محلى بماند, اگر در بين نماز چهار ركعتى از قـصـد خـود برگردد, چنانچه مشغول ركعت سوم نشده , بايد نماز را دو ركعتى تمام نمايد و بقيه نـمازهاى خود را شكسته بخواند.
و همچنين است اگر مشغول ركعت سوم شده و به ركوع نرفته باشدكه بايد بنشيند و نماز را شكسته به آخر برساند, و اگر به ركوع رفته باشد نمازش باطل است و بايد آن را شكسته اعاده نمايد, و تا وقتى در آنجاهست نماز را شكسته بخواند.
مساله ١٣٥٦ - مسافرى كه قصد كرده ده روز در محلى بماند, اگر بيشتر از ده روز در آنجا بماند, تا وقتى مسافرت نكرده بايد نمازش را تمام بخواند, و لازم نيست دوباره قصد ماندن ده روز كند.
مساله ١٣٥٧ - مسافرى كه قصد كرده ده روز در محلى بماند, بايد روزه واجب را بگيرد و مى تواند روزه مستحبى را هم بجا آورد و نماز جمعه ونافله ظهر وعصر و عشا را هم بخواند.
مـساله ١٣٥٨ - مسافرى كه قصد كرده ده روز در محلى بماند, اگر بعد از خواندن يك نماز چهار ركعتى يا بعد از ماندن ده روز اگرچه يك نمازتمام هم نخوانده باشد بخواهد به جائى كه كمتر از چهار فرسخ است برود و برگردد و دوباره در جاى اول خود ده روز بماند يا در ماندن ده روزمردد باشد, از وقتى كه مى رود تا وقتى كه برمى گردد و بعد از برگشتن , بايد نماز را تمام بخواند, ولى اگـر بـداند كه ده روز نمى ماند و برگشتن به محل اقامتش فقط از اين جهت باشد كه در طريق سـفـرش واقـع شـده است و سفر او مسافت شرعيه باشد, لازم است موقع رفتن و برگشتن نماز راشكسته بخواند.
مـساله ١٣٥٩ - مسافرى كه قصد كرده ده روز در محلى بماند, اگر بعد از خواندن يك نماز چهار ركعت ادائى بخواهد به جاى ديگرى كه كمتر ازهشت فرسخ است برود و ده روز در آنجا بماند, در رفـتـن و در محلى كه قصد ماندن ده روز دارد بايد نمازهاى خود را تمام بخواند, ولى اگر محلى كـه مـى خـواهد برود هشت فرسخ يا بيشتر باشد و نخواهد ده روز در آنجا بماند, بايد موقع رفتن و مدتى كه در آنجا مى ماند نمازهاى خود را شكسته بخواند.
مـساله ١٣٦٠ - مسافرى كه قصد كرده ده روز در محلى بماند, اگر بعد از خواندن يك نماز چهار ركـعـت ادائى بـخواهد به جائى كه كمتر از چهارفرسخ است برود, چنانچه مردد باشد كه به محل اولـش برگردد يا نه يا به كلى از برگشتن به آنجا غافل باشد, يا بخواهد برگردد ولى مردد باشد كـه ده روز آنـجـا بـماند يا نه , يا آنكه از ده روز ماندن در آنجا و مسافرت از آنجا غافل باشد, بايد از وقتى كه مى رود تا وقتى كه برمى گردد و بعد ازبرگشتن , نمازهاى خود را تمام بخواند.
مـسـاله ١٣٦١ - اگر به خيال اينكه رفقايش مى خواهند ده روز در محلى بمانند, قصد كند كه ده روز در آنـجـا بـمـانـد, و بعد از خواندن يك نمازچهار ركعت ادائى بفهمد كه آنها قصد نكرده اند, اگرچه خودش هم از ماندن منصرف شود, تا مدتى كه در آنجا هست بايد نماز را تمام بخواند.
مـساله ١٣٦٢ - اگر مسافر اتفاقا سى روز در محلى بماند, مثلا در تمام سى روز در رفتن و ماندن مردد باشد, بعد از گذشتن سى روز اگرچه مقداركمى در آنجا بماند, بايد نماز را تمام بخواند.
مـسـالـه ١٣٦٣ - مسافرى كه مى خواهد نه روز يا كمتر در محلى بماند, اگر بعد از آنكه نه روز يا كمتر در آنجا ماند, بخواهد دوباره نه روز ديگريا كمتر بماند و همينطور تا سى روز, روز سى و يكم بايد نماز را تمام بخواند.
مـساله ١٣٦٤ - مسافر بعد از سى روز, در صورتى بايد نماز را تمام بخواند كه سى روز را در يك جا بماند, پس اگر مقدارى از آن را در جائى ومقدارى را در جاى ديگر بماند, بعد از سى روز هم بايد نماز را شكسته بخواند.
مسائل متفرقه
مـسـالـه ١٣٦٥ - مـسـافر مى تواند در مسجد الحرام و مسجد پيغمبر (ص ) بلكه در تمام شهر مكه ومدينه ومسجد كوفه نمازش را تمام بخواند, ونيز مسافر مى تواند در حرم حضرت سيدالشهداء (ع ) نماز را تمام بخواند اگرچه دورتر از اطراف ضريح مقدس نماز بخواند.
مساله ١٣٦٦ - كسى كه مى داند مسافر است و بايد نماز را شكسته بخواند, اگر در غير چهار جائى كه در مساله پيش گفته شد عمدا تمام بخواند, نمازش باطل است , و همچنين است اگر فراموش كـنـد كه نماز مسافر شكسته است و تمام بخواند, ولى در صورت فراموشى اگر بعد ازوقت يادش بيايد قضا لازم نيست .
مـساله ١٣٦٧ - كسى كه مى داند مسافر است و بايد نماز را شكسته بخواند, اگر سهوا تمام بخواند نمازش باطل است .
مـساله ١٣٦٨ - مسافرى كه نمى داند بايد نماز را شكسته بخواند, اگر تمام بخواند نمازش صحيح است .
مـسـالـه ١٣٦٩ - مسافرى كه مى داند بايد نماز را شكسته بخواند, اگر بعضى از خصوصيات آن را نداند, مثلا نداند كه در سفر هشت فرسخى بايد شكسته بخواند, چنانچه تمام بخواند نمازش باطل است , ولى اگر در خارج وقت بفهمد قضا ندارد.
مساله ١٣٧٠ - مسافرى كه مى داند بايد نماز را شكسته بخواند اگر به گمان اينكه سفر او كمتر از هـشـت فـرسـخ اسـت تـمام بخواند, وقتى كه بفهمدسفرش هشت فرسخ بوده , نمازى را كه تمام خوانده بايد دوباره شكسته بخواند, و اگر بعد از اينكه وقت گذشته بفهمد قضا لازم نيست .
مساله ١٣٧١ - اگر فراموش كند كه مسافر است و نماز را تمام بخواند چنانچه در وقت يادش بيايد, بايد شكسته بجا آورد, و اگر بعد از وقت يادش بيايد, قضاى آن نماز بر او واجب نيست .
مساله ١٣٧٢ - كسى كه بايد نماز را تمام بخواند, اگر شكسته بجا آورد در هر صورت نمازش باطل اسـت , مـگر مسافرى كه قصد ماندن ده روزدر جائى داشته باشد و به جهت ندانستن حكم مساله نماز را شكسته بخواند.
مـسـاله ١٣٧٣ - اگر مشغول نماز چهار ركعتى شود و در بين نماز يادش بيايد كه مسافر است , يا مـلـتـفـت شـود كـه سفر او هشت فرسخ است ,چنانچه به ركوع ركعت سوم نرفته , بايد نماز را دو ركـعـتـى تـمـام كـنـد, و اگـر به ركوع ركعت سوم رفته نمازش باطل است .
و در صورتى كه به مقدارخواندن يك ركعت هم وقت داشته باشد, بايد نماز را از سر شكسته بخواند.
مـسـالـه ١٣٧٤ - اگـر مـسافر بعضى از خصوصيات نماز مسافر را نداند, مثلا نداند كه اگر چهار فـرسخ برود و چهار فرسخ برگردد بايد شكسته بخواند, چنانچه به نيت نماز چهار ركعتى مشغول نـمـاز شـود و پـيـش از ركـوع ركـعـت سـوم مساله را بفهمد, بايد نماز را دو ركعتى تمام كند, و چـنـانچه بعد از قيام به ركعت سوم و قبل از ركوع بفهمد بنابر احتياط نماز را دوباره اعاده كند, و اگـر در ركـوع مـلـتفت شود نمازش باطل است , و درصورتى كه به مقدار يك ركعت هم از وقت مانده باشد بايد نماز را از سر شكسته بخواند.
مـسـاله ١٣٧٥ - مسافرى كه بايد نماز را تمام بخواند اگر بواسطه ندانستن مساله به نيت نماز دو ركعتى مشغول نماز شود و در بين نماز مساله رابفهمد, بايد نماز را چهار ركعتى تمام كند.
مساله ١٣٧٦ - مسافرى كه نماز نخوانده , اگر پيش از تمام شدن وقت به وطنش برسد يا به جائى بـرسـد كه مى خواهد ده روز در آنجا بماند, بايدنماز را تمام بخواند, و كسى كه مسافر نيست , اگر در اول وقت نماز نخواند و مسافرت كند, در سفر بايد نماز را شكسته بخواند.
مساله ١٣٧٧ - اگر مسافرى كه بايد نماز را شكسته بخواند نماز ظهر يا عصر يا عشاى او قضا شود, بـايـد آن را دو ركعتى قضا نمايد اگرچه درغير سفر بخواهد قضاى آن را بجا آورد.
و اگر از كسى كه مسافر نيست يكى از اين سه نماز قضا شود, بايد چهار ركعتى قضا نمايد اگرچه در سفربخواهد آن را قضا نمايد.
مساله ١٣٧٨ - مستحب است مسافر بعد از هر نماز سى مرتبه بگويد سبحان اللّه والحمد للّه ولا اله الا اللّه واللّه اكبر و در تعقيب نماز ظهرو عصر و عشا بيشتر سفارش شده است , بلكه بهتر است در تعقيب اين سه نماز شصت مرتبه بگويد.
نماز قضا
مساله ١٣٧٩ - كسى كه نماز واجب خود را در وقت آن نخوانده , بايد قضاى آن را بجا آورد اگرچه در تـمـام وقـت نماز, خواب مانده يا بواسطه مستى نماز نخوانده باشد, ولى نمازهائى را كه زن در حال حيض يا نفاس نخوانده قضا ندارد چه نمازهاى يوميه باشد چه غير آن , و نيز كسى كه در تمام وقت نماز بيهوش بوده قضا ندارد چه يوميه باشد چه غير آن .
مـسـالـه ١٣٨٠ - اگـر بـعد از وقت نماز بفهمد نمازى را كه خوانده باطل بوده , بايد قضاى آن را بخواند.
مساله ١٣٨١ - كسى كه نماز قضا دارد, بايد در خواندن آن كوتاهى نكند ولى واجب نيست فورا آن را بجا آورد.
مساله ١٣٨٢ - كسى كه نماز قضا دارد, مى تواند نماز مستحبى بخواند.
مـسـالـه ١٣٨٣ - اگـر انـسان احتمال دهد كه نماز قضائى دارد يا نمازهائى را كه خوانده صحيح نبوده , مستحب است احتياطا قضاى آنها رابجا آورد.
مـسـالـه ١٣٨٤ - در قضاى نمازهاى يوميه ترتيب لازم نيست - مگر در نمازهائى كه در اداى آنها ترتيب هست مثل نماز ظهر و عصر يا مغرب و عشا از يك روز - اگرچه بهتر مراعات ترتيب است .
مـسـاله ١٣٨٥ - اگر بخواهد قضاى چند نماز غير يوميه مانند نماز آيات را بخواند, يا مثلا بخواهد قضاى يك نماز يوميه و چند نماز غير يوميه رابخواند, لازم نيست آنها را به ترتيب بجا آورد.
مـسـاله ١٣٨٦ - اگر ترتيب نمازهائى را كه نخوانده فراموش كند, بهتر آن است كه طورى آنها را بـخواند كه يقين كند به ترتيبى كه قضا شده بجا آورده , است مثلا اگر قضاى يك نماز ظهر و يك نـمـاز مـغرب بر او واجب است و نمى داند كدام اول قضا شده , اول يك نماز مغرب و بعد از آن يك نماز ظهر و دوباره نماز مغرب را بخواند, يا اول يك نماز ظهر و بعد از آن يك نماز مغرب و دوباره نماز ظهر را بخواند, تا يقين كند هر كدام راكه اول قضا شده اول خوانده است .
۱۲

مـسـاله ١٣٨٧ - اگر نماز ظهر يك روز و نماز عصر روز ديگر يا دو نماز ظهر يا دو نماز عصر از او قـضـا شده و نمى داند كدام اول قضا شده است ,چنانچه دو نماز چهار ركعتى بخواند به نيت اينكه اولى قضاى نماز روز اول و دومى قضاى نماز روز دوم باشد, در حاصل شدن ترتيب كافى است .
مـساله ١٣٨٨ - اگر يك نماز ظهر و يك نماز عشا يا يك نماز عصر و يك نماز عشا از او قضا شود و نـدانـد كدام اول قضا شده است , بهتر آن است كه طورى آنها را بخواند كه يقين كند به ترتيب بجا آورده اسـت , مثلا اگر يك نماز ظهر و يك نماز عشا از او قضا شده و اولى آنها را نمى داند,اول يك نماز ظهر, بعد از آن يك نماز عشا, دوباره يك نماز ظهر بخواند, يا اول يك نماز عشا, بعد يك نماز ظهر, دوباره يك نماز عشابخواند.
مـسـالـه ١٣٨٩ - كسى كه مى داند يك نماز چهار ركعتى نخوانده ولى نمى داند نماز ظهر است يا نـمـاز عـشـا, اگـر يك نماز چهار ركعتى به نيت قضاى نمازى كه نخوانده بجا آورد كافى است , و نسبت به جهر و اخفات مخير مى باشد.
مـسـالـه ١٣٩٠ - كـسـى كه پنج نماز پشت سر هم از او قضا شده و نمى داند اولى آنها كدام است , چـنانچه نه نماز به ترتيب بخواند مثلا از نماز صبح شروع كند و بعد از آنكه ظهر و عصر و مغرب و عـشـا را خـوانـد دو مـرتـبـه نـمـاز صـبح وظهر وعصر ومغرب را بخواند, يقين به ترتيب حاصل نموده است .
مساله ١٣٩١ - كسى كه مى داند نمازهاى پنج گانه او هر كدام از يك روز قضا شده و ترتيب آنها را نـمـى دانـد بهتر اين است كه پنج شبانه روزنماز بخواند, و اگر شش نماز از شش روز او قضا شده شـش شـبانه روز نماز بخواند, و همچنين براى هر نمازى كه به نمازهاى قضاى او اضافه شود,يك شبانه روز بيشتر بخواند تا يقين كند به ترتيبى كه قضا شده بجا آورده است , مثلا اگر هفت نماز از هفت روز نخوانده باشد هفت شبانه روزقضا نمايد.
مساله ١٣٩٢ - كسى كه مثلا چند نماز صبح ياچند نماز ظهر از او قضا شده وشماره آنها را نمى داند يا فراموش كرده , مثلا نمى داند كه سه يا چهاريا پنج نماز بوده , چنانچه مقدار كمتر را بخواند كافى است , ولى بهتر اين است كه به قدرى نماز بخواند كه يقين كند تمام آنها را خوانده است , مثلااگر فراموش كرده كه چند نماز صبح از او قضا شده است و يقين دارد كه بيشتر از ده تا نبوده , احتياطا ده نماز صبح بخواند.
مـسـالـه ١٣٩٣ - كسى كه فقط يك نماز قضا از روزهاى پيش دارد, بهتر اين است كه اگر ممكن است اول آن را بخواند بعد مشغول نماز آن روزشود, و نيز اگر از روزهاى پيش نماز قضا ندارد ولى يـك نـمـاز يا بيشتر از همان روز از او قضا شده است , در صورتى كه ممكن باشد بهتر اين است كه نماز قضاى آن روز را پيش از نماز ادا بخواند.
مـسـالـه ١٣٩٤ - اگر در بين نماز يادش بيايد كه يك نماز يا بيشتر از همان روز از او قضا شده , يا فـقـط يـك نماز قضا از روزهاى پيش دارد,چنانچه وقت وسعت دارد و ممكن است نيت را به نماز قـضـا برگرداند بهتر اين است كه نيت نماز قضا كند, مثلا اگر در نماز ظهر پيش از ركوع ركعت سوم يادش بيايد كه نماز صبح آن روز قضا شده , در صورتى كه وقت نماز ظهر تنگ نباشد, نيت را بـه نماز صبح برگرداند و آن را دو ركعتى تمام كند بعد از آن ظهر را بخواند, ولى اگر وقت تنگ است يا نمى تواند نيت را به نماز قضا برگرداند مثلا در ركوع ركعت سوم نماز ظهر يادش بيايد كه نماز صبح را نخوانده , چون اگر بخواهد نيت نماز صبح كند يك ركوع كه ركن است زياد مى شود, نبايد نيت را به قضاى صبح برگرداند.
مـساله ١٣٩٥ - اگر از روزهاى گذشته نمازهاى قضا دارد و يك نماز يا بيشتر هم از همان روز از او قـضـا شـده , چـنـانـچـه براى قضاى تمام آنهاوقت ندارد, يا نمى خواهد همه را آن روز بخواند, مـسـتـحـب اسـت نـمـاز قـضـاى آن روز را پـيـش از نـماز ادا بخواند, و بهتر اين است كه بعد از خواندن قضاى نمازهاى سابق دوباره نماز قضائى را كه در آن روز پيش از نماز ادا خوانده بجا آورد.
مـسـالـه ١٣٩٦ - تا انسان زنده است اگرچه از قضاى نمازهاى خود عاجز باشد, ديگرى نمى تواند نمازهاى او را قضا نمايد.
مـسـاله ١٣٩٧ - نماز قضا را با جماعت مى شود خواند, چه نماز امام جماعت ادا باشد يا قضا, و لازم نـيـسـت هـر دو يك نماز را بخوانند, مثلا اگرنماز قضاى صبح را با نماز ظهر يا عصر امام بخواند اشكال ندارد.
مساله ١٣٩٨ - مستحب است بچه مميز را ( يعنى بچه اى كه خوب وبد را مى فهمد ) به نمازخواندن و عبادتهاى ديگر عادت دهند, بلكه مستحب است او را به قضاى نمازها هم وادار نمايند.
نماز قضاى پدر كه بر پسر بزرگتر واجب است :
مـساله ١٣٩٩ - اگر پدر نماز خود را بجا نياورده باشد و مى توانسته است قضا كند, و بنابر احتياط هـرچـنـد از روى نافرمانى ترك كرده باشد,بر پسر بزرگترش تا مقدارى كه حرجى نباشد واجب اسـت كـه بعد از مرگش بجا آورد, يا براى او اجير بگيرد.
و قضاى نمازهاى مادر بر اوواجب نيست هرچند بهتر است .
مـسـالـه ١٤٠٠ - اگـر پـسر بزرگتر شك دارد كه پدرش نماز قضا داشته يا نه , چيزى بر او واجب نيست .
مـسـاله ١٤٠١ - اگر پسر بزرگتر بداند كه پدرش نماز قضا داشته و شك كند كه بجا آورده يا نه , بنابر احتياط واجب بايد قضا نمايد.
مساله ١٤٠٢ - اگر معلوم نباشد كه پسر بزرگتر كدام است , قضاى نماز پدر بر هيچ كدام از پسرها واجب نيست , ولى احتياط مستحب آن است كه نماز او را بين خودشان قسمت كنند, يا براى انجام آن قرعه بزنند.
مـساله ١٤٠٣ - اگر ميت وصيت كرده باشد كه براى نماز او اجير بگيرند, بعد از آنكه اجير, نماز او را به طور صحيح بجا آورد, بر پسر بزرگترچيزى واجب نيست .
مساله ١٤٠٤ - اگر پسر بزرگتر بخواهد نماز مادر را بخواند, بايد در جهر و اخفات به تكليف خود عمل كند, پس قضاى نماز صبح و مغرب وعشاء مادرش را بايد بلند بخواند.
مـسـالـه ١٤٠٥ - كـسـى كـه خودش نماز قضا دارد, اگر نماز پدر و مادر را هم بخواهد قضا كند, هركدام را اول بجا آورد صحيح است .
مـسـالـه ١٤٠٦ - اگر پسر بزرگتر موقع مرگ پدر نا بالغ يا ديوانه باشد, وقتى كه بالغ شد يا عاقل گرديد, بايد نماز پدر را قضا نمايد.
مساله ١٤٠٧ - اگر پسر بزرگتر پيش از آنكه نماز پدر را قضا كند بميرد, بر پسر دوم چيزى واجب نيست .
نماز جماعت و احكام آن
مـساله ١٤٠٨ - مستحب است نمازهاى واجب خصوصا نمازهاى يوميه را به جماعت بخوانند, و در نـمـاز صبح ومغرب وعشا, خصوصا براى همسايه مسجد وكسى كه صداى اذان مسجد را مى شنود بيشتر سفارش شده است .
مـسـاله ١٤٠٩ - اگر يك نفر به امام جماعت اقتدا كند, هر ركعت از نماز آنان ثواب صد وپنجاه نماز دارد, و اگـر دو نـفـر اقـتـدا كـنند هر ركعتى ثواب ششصد نماز دارد, و هرچه بيشتر شوند ثواب نـمازشان بيشتر مى شود تا به ده نفر برسند, و عده آنان كه از ده گذشت , اگر تمام آسمانها كاغذ ودريـاها مركب و درختها قلم و جن و انس و ملائكه نويسنده شوند نمى توانند ثواب يك ركعت آن را بنويسند.
مـسـالـه ١٤١٠ - حـاضر نشدن به نماز جماعت از روى بى اعتنائى جايز نيست , و سزاوار نيست كه انسان بدون عذر نماز جماعت را ترك كند.
مـساله ١٤١١ - مستحب است انسان صبر كند نماز را به جماعت بخواند و نماز جماعت از نماز اول وقـت كـه فـرادى - يعنى تنها خوانده شود -بهتر است , ولى نماز فرادى در وقت فضيلت افضل از نماز جماعت در غير وقت فضيلت است , و نيز نماز جماعتى را كه مختصر بخوانند از نمازفرادى كه آن را طول بدهند بهتر مى باشد.
مـسـالـه ١٤١٢ - وقـتى كه جماعت برپا مى شود مستحب است كسى كه نمازش را فرادى خوانده دوباره با جماعت بخواند, و اگر بعد بفهمد كه نماز اولش باطل بوده , نماز دوم او كافى است .
مـساله ١٤١٣ - اگر امام يا ماموم بخواهد نمازى را كه به جماعت خوانده دوباره با جماعت بخواند, چـنانچه احتمال فساد آن نماز را ندهد اشكال دارد مگر به طور امامت و در مامومين كسانى باشند كه نماز واجب را نخوانده باشند.
مساله ١٤١٤ - كسى كه در نماز به حدى وسواس دارد كه موجب بطلان نمازش مى شود و فقط در صورتى كه نماز را با جماعت بخواند, ازوسواس راحت مى شود, بايد نماز را با جماعت بخواند.
مساله ١٤١٥ - اگر پدر يا مادر به فرزند خود امر كند كه نماز را به جماعت بخواند, در صورتى كه ترك آن موجب عقوقش شود, نماز جماعت براو واجب مى شود.
مساله ١٤١٦ - نماز مستحب را نمى شود به جماعت خواند, مگر نماز استسقاء - كه براى آمدن باران مـى خوانند - و نمازى كه واجب بوده و به جهتى مستحب شده است , مانند نماز عيد فطر و قربان كه در زمان امام (ع ) واجب بوده و بواسطه غائب شدن ايشان مستحب مى باشد.
مـساله ١٤١٧ - موقعى كه امام جماعت نماز يوميه مى خواند, هركدام از نمازهاى يوميه را مى شود به او اقتدا كرد.
مـسـالـه ١٤١٨ - اگر امام جماعت قضاى نماز يوميه خود يا كس ديگر را كه فوت آن يقينى باشد مـى خواند, مى شود به او اقتدا كرد, ولى اگر نمازخود يا كس ديگرى را احتياطا قضا مى كند اقتدا به او جايز نيست .
مساله ١٤١٩ - اگر انسان نداند نمازى را كه امام مى خواند نماز واجب يوميه است يا نماز مستحب , نمى تواند به او اقتدا كند.
مـسـاله ١٤٢٠ - در صحت جماعت شرط است كه بين امام و ماموم و همچنين بين ماموم و ماموم ديـگـر كه واسطه بين ماموم و امام است حائلى نباشد, و مراد از حائل چيزى است كه مانع از ديدن شـود مـانند پرده يا ديوار و امثال اينها, پس اگر در تمام احوال نماز يا بعض آن بين امام وماموم يا بين ماموم و ماموم ديگر كه واسطه اتصال است چنين حائلى باشد, جماعت باطل خواهد شد, و زن از اين حكم مستثنى است چنانكه خواهد آمد.
مـسـالـه ١٤٢١ - اگر بواسطه درازى صف اول , كسانى كه دو طرف صف ايستاده اند امام را نبينند, مـى تـوانـنـد اقـتـدا كنند.
و نيز اگر بواسطه درازى يكى از صفهاى ديگر كسانى كه دو طرف آن ايستاده اند صف جلوى خود را نبينند, مى توانند اقتدا نمايند.
مـسـالـه ١٤٢٢ - اگر صفهاى جماعت تا در مسجد برسد, كسى كه مقابل در, پشت صف ايستاده نـمـازش صـحيح است , و نيز نماز كسانى كه پشت سر او اقتدا مى كنند صحيح مى باشد, بلكه نماز كسانى كه در دو طرف ايستاده اند و از جهت ماموم ديگر اتصال به جماعت دارند نيزصحيح است .
مـساله ١٤٢٣ - كسى كه پشت ستون ايستاده , اگر از طرف راست يا چپ به واسطه ماموم ديگر به امام متصل نباشد, نمى تواند اقتداكند.
مـسـاله ١٤٢٤ - جاى ايستادن امام بايد از جاى ماموم به اندازه يك وجب متعارف بلندتر نباشد, و اگـر كـمـتـر از يك وجب باشد اشكال ندارد, و نيز اگر زمين سراشيب باشد و امام در طرفى كه بـلندتر است بايستد در صورتى كه سراشيبى آن زياد نباشد و طورى باشد كه به آن ,زمين مسطح بگويند مانعى ندارد.
مـسـاله ١٤٢٥ - اگر جاى ماموم بلندتر از جاى امام باشد, اشكال ندارد, ولى اگر به قدرى بلندتر باشد كه نگويند اجتماع كرده اند, جماعت صحيح نيست .
مـسـاله ١٤٢٦ - اگر بين كسانى كه در يك صف ايستاده اند يك نفر كه نمازش باطل است فاصله شود, مى توانند اقتدا كنند, و اما اگر چند نفركه نمازشان باطل است فاصله شوند يا از جهت ديگر فاصله زيادى باشد, نمى توانند اقتدا كنند.
مساله ١٤٢٧ - بعد از تكبير امام اگر صف جلو آماده نماز, و تكبير گفتن آنان نزديك باشد, كسى كه در صف بعد ايستاده , مى تواند تكبيربگويد, ولى احتياط مستحب آن است كه صبر كند تا تكبير صف جلو تمام شود.
مساله ١٤٢٨ - اگر بداند نماز يك صف از صفهاى جلو باطل است , در صفهاى بعد نمى تواند اقتدا كند, ولى اگر نداند نماز آنان صحيح است يانه , مى تواند اقتدا نمايد.
مـسـالـه ١٤٢٩ - هـرگاه بداند نماز امام باطل است , مثلا بداند امام وضو ندارد اگرچه خود امام ملتفت نباشد, نمى تواند به او اقتدا كند.
مساله ١٤٣٠ - اگر ماموم بعد از نماز بفهمد كه امام عادل نبوده , يا كافر بوده , يا به جهتى نمازش بـاطـل بـوده مـثـلا بى وضو نماز خوانده , درصورتى كه مثل زياد كردن ركوع از كارهائى كه نماز فرادى را ولو سهوا باطل مى كند, نكرده باشد, نمازش صحيح است .
مساله ١٤٣١ - اگر در بين نماز شك كند كه اقتدا كرده يا نه , اگر بنايش بر جماعت خواندن بوده و احـتـمـال دهد كه از روى فراموشى نيت جماعت نكرده است , چنانچه در حالى باشد كه وظيفه مـامـوم اسـت مـثـلا به حمد و سوره امام گوش مى دهد, مى تواند نماز را به جماعت تمام كند.
و اگرمشغول كارى باشد كه هم وظيفه امام و هم وظيفه ماموم است مثلا در ركوع يا سجده باشد, بايد نماز را به نيت فرادى تمام نمايد.
مساله ١٤٣٢ - اگر ماموم در بين نماز بخواهد قصد انفراد نمايد, در صورتى كه از اول نماز چنين قصدى نداشته اشكال ندارد, ولى اگر از اول نماز قصد داشته است مورد اشكال است .
مـسـاله ١٤٣٣ - اگر ماموم بعد از حمد و سوره امام , نيت فرادى كند, لازم نيست حمد و سوره را بـخـواند, و اگر پيش از تمام شدن حمد و سوره نيت فرادى نمايد بنابر احتياط مقدارى را كه امام خوانده نيز بخواند.
مـسـالـه ١٤٣٤ - اگر در بين نماز جماعت نيت فرادى نمايد, نمى تواند دوباره نيت جماعت كند, بـلكه اگر مردد شود كه نيت فرادى كند يا نه و بعدتصميم بگيرد كه نماز را با جماعت تمام كند, صحت جماعتش محل اشكال است .
مساله ١٤٣٥ - اگر شك كند كه نيت فرادى كرده يا نه , بايد بنا بگذارد كه نيت فرادى نكرده است .
مساله ١٤٣٦ - اگر موقعى كه امام در ركوع است اقتدا كند و به ركوع امام برسد, اگرچه ذكر امام تمام شده باشد, نمازش صحيح است و يك ركعت حساب مى شود, اما اگر به مقدار ركوع خم شود و به ركوع امام نرسد نمازش باطل است .
مساله ١٤٣٧ - اگر موقعى كه امام در ركوع است اقتدا كند و به مقدار ركوع خم شود و شك كند كه به ركوع امام رسيده يا نه , نمازش باطل است .
مـسـالـه ١٤٣٨ - اگـر موقعى كه امام در ركوع است اقتدا كند و پيش از آنكه به اندازه ركوع خم شود, امام سر از ركوع بردارد, بنابر احتياطواجب بايد قصد فرادى بنمايد.
مـساله ١٤٣٩ - اگر اول نماز يا بين حمد و سوره اقتدا كند و پيش از آنكه به ركوع رود, امام سر از ركوع بردارد, نماز او صحيح است .
مساله ١٤٤٠ - اگر موقعى برسد كه امام مشغول خواندن تشهد آخر نماز است , چنانچه بخواهد به ثـواب جماعت برسد, بايد بعد از نيت و گفتن تكبيرة الاحرام بنشيند و تشهد را با امام بخواند ولى سلام را نگويد و صبر كند تا امام سلام نماز را بدهد, بعد بايستد بدون آنكه دوباره نيت كندو تكبير بگويد, حمد و سوره را بخواند و آن را ركعت اول نماز خود حساب كند.
مـسـالـه ١٤٤١ - ماموم نبايد جلوتر از امام بايستد, و بنابر احتياط اگر ماموم يك مرد باشد قدرى عقب تر در طرف راست امام بايستد, و بعيدنيست كه جايز باشد با امام برابر بايستد و لو قد او بلندتر از امام باشد, و اگر متعدد باشند پشت سر امام بايستند.
مـسـالـه ١٤٤٢ - اگـر امام مرد و ماموم زن باشد, چنانچه بين آن زن و امام يا بين آن زن و ماموم ديگرى كه مرد است و زن بواسطه او به امام متصل شده است , پرده و مانند آن باشد, اشكال ندارد.
مساله ١٤٤٣ - اگر بعد از شروع به نماز, بين ماموم و امام , يا بين ماموم و كسى كه ماموم بواسطه او مـتصل به امام است , پرده يا چيز ديگرى حائل شود, جماعت باطل مى شود و لازم است ماموم به وظيفه منفرد عمل نمايد.
مساله ١٤٤٤ - احتياط واجب آن است كه بين جاى سجده ماموم و جاى ايستادن امام به اندازه يك مـتر فاصله نباشد, و همچنين است اگرانسان بواسطه مامومى كه جلوى او ايستاده به امام متصل بـاشـد, و احـتياط مستحب آن است كه جاى سجده ماموم با جاى كسى كه جلوى اوايستاده , هيچ فاصله نداشته باشد.
مساله ١٤٤٥ - اگر ماموم بواسطه كسى كه طرف راست يا چپ او اقتدا كرده به امام متصل باشد و از جـلـو بـه امـام متصل نباشد, بنابر احتياطواجب بايد با كسى كه در طرف راست يا چپ او اقتدا كرده , يك متر فاصله نداشته باشد.
مـسـالـه ١٤٤٦ - اگر در نماز, بين ماموم و امام , يا بين ماموم و كسى كه ماموم بواسطه او به امام متصل است , يك متر فاصله پيدا شود, بايد قصدانفراد كند و نمازش صحيح است .
مـسـالـه ١٤٤٧ - اگر نماز همه كسانى كه در صف جلو هستند تمام شود, چنانچه فورا براى نماز ديگرى به امام اقتدا كنند, جماعت صف بعدصحيح است .
مـساله ١٤٤٨ - اگر در ركعت دوم اقتدا كند, لازم نيست حمد و سوره بخواند ولى قنوت و تشهد را بـا امام مى خواند, و احتياط آن است كه موقع خواندن تشهد انگشتان دست و سينه پا را به زمين بگذارد و زانوها را بلند كند و بايد بعد از تشهد با امام برخيزد و حمد و سوره را بخواند,و اگر براى سـوره وقـت نـدارد, حـمـد را تمام كند و در ركوع , خود را به امام برساند, و اگر در ركوع به امام نرسد, بنابر احتياط واجب قصد انفرادنمايد.
مساله ١٤٤٩ - اگر موقعى كه امام در ركعت دوم نماز چهار ركعتى است اقتدا كند, بايد در ركعت دوم نـمازش كه ركعت سوم امام است بعد ازدو سجده بنشيند و تشهد را به مقدار واجب بخواند و بـرخـيزد, و چنانچه براى گفتن سه مرتبه تسبيحات وقت ندارد, بايد يك مرتبه بگويد ودر ركوع خود را به امام برساند.
مـسـاله ١٤٥٠ - اگر امام در ركعت سوم يا چهارم باشد و ماموم بداند كه اگر اقتدا كند و حمد را بـخـوانـد, به ركوع امام نمى رسد, بنابر احتياطواجب بايد صبر كند تا امام به ركوع رود, بعد اقتدا نمايد.
مساله ١٤٥١ - اگر در حال قيام ركعت سوم ياچهارم امام اقتدا كند, بايد حمد وسوره را بخواند, و اگـر بـراى سـوره وقـت ندارد, بايد حمد را تمام كند و در ركوع خود را به امام برساند, و اگر در ركوع به امام نرسد بنابر احتياط واجب قصد انفراد كند.
مـسـاله ١٤٥٢ - كسى كه مى داند اگر سوره يا قنوت را تمام كند به ركوع امام نمى رسد, چنانچه عـمـدا سـوره يا قنوت را بخواند و به ركوع نرسد,اظهر اين است كه نمازش صحيح است و بايد به وظيفه منفرد عمل نمايد.
مـسـالـه ١٤٥٣ - كـسى كه اطمينان دارد كه اگر سوره را شروع كند يا تمام نمايد, به ركوع امام مـى رسد, در صورتى كه زياد طول نكشد بهتر آن است كه سوره را شروع كند, يا اگر شروع كرده تـمـام نمايد, و اگر زياد طول بكشد احتياط واجب آن است كه شروع نكند, و چنانچه شروع كرده تمام ننمايد.
مـسـالـه ١٤٥٤ - كسى كه يقين دارد اگر سوره را بخواند به ركوع امام مى رسد, چنانچه سوره را بخواند و به ركوع نرسد, جماعتش صحيح است .
مـسـاله ١٤٥٥ - اگر امام ايستاده باشد وماموم نداند كه در كدام ركعت است , مى تواند اقتدا كند, ولـى بـايـد حـمد و سوره را به قصد قربت بخوانداگرچه بعد بفهمد كه امام در ركعت اول يا دوم بوده .
مـسـالـه ١٤٥٦ - اگـر به خيال اينكه امام در ركعت اول يا دوم است حمد و سوره نخواند و بعد از ركوع بفهمد كه در ركعت سوم يا چهارم بوده ,نمازش صحيح است , ولى اگر پيش از ركوع بفهمد, بـايـد حـمـد و سـوره را بـخـوانـد, و اگـر وقت ندارد, فقط حمد را بخواند و در ركوع خود را به امام برساند, و اگر نمى رسد بنابر احتياط واجب قصد انفراد نمايد.
مساله ١٤٥٧ - اگر به خيال اينكه امام در ركعت سوم يا چهارم است حمد و سوره بخواند و پيش از ركوع يا بعد از آن بفهمد كه در ركعت اول يا دوم بوده , نمازش صحيح است .
و اگر در بين حمد و سوره بفهمد, لازم نيست آنها را تمام كند.
مـسـالـه ١٤٥٨ - اگر موقعى كه مشغول نماز مستحبى است جماعت برپا شود, چنانچه اطمينان نـدارد كـه اگر نماز را تمام كند به جماعت مى رسد,مستحب است نماز را رها كند و مشغول نماز جـمـاعـت شـود, بـلـكه اگر اطمينان نداشته باشدكه به ركعت اول برسد مستحب است به همين دستوررفتار نمايد.
مـسـالـه ١٤٥٩ - اگـر موقعى كه مشغول نماز سه ركعتى يا چهار ركعتى است جماعت برپا شود, چنانچه به ركوع ركعت سوم نرفته و اطمينان ندارد كه اگر نماز را تمام كند به جماعت مى رسد, مستحب است به نيت نماز مستحبى نماز را دو ركعتى تمام كند و خود را به جماعت برساند.
مـسـاله ١٤٦٠ - اگر نماز امام تمام شود و ماموم مشغول تشهد يا سلام اول باشد, لازم نيست نيت فرادى كند.
مساله ١٤٦١ - كسى كه يك ركعت از امام عقب مانده بهتر آن است كه وقتى امام تشهد ركعت آخر را مى خواند, انگشتان دست و سينه پا رابه زمين بگذارد و زانوها را بلند نگهدارد و صبر كند تا امام سـلام نـماز را بگويد و بعد برخيزد.
و اگر در همان جا بخواهد قصد انفراد نمايد مانعى ندارد, ولى چنانچه از اول قصد انفراد داشته محل اشكال است .
شرائط امام جماعت
مساله ١٤٦٢ - امام جماعت بايد بالغ و عاقل و شيعه دوازده امامى و عادل و حلال زاده باشد و نماز را بـه طـور صحيح بخواند, و نيز اگر ماموم مرد است امام او هم بايد مرد باشد, و اقتدا كردن بچه مـمـيـز كـه خـوب و بد را مى فهمد به بچه مميز ديگر مانعى ندارد اگرچه آثار جماعت بر اومترتب نمى شود.
مـسـالـه ١٤٦٣ - امـامى را كه عادل مى دانسته , اگر شك كند كه به عدالت خود باقى است يا نه , مى تواند به او اقتدا نمايد.
مـسـالـه ١٤٦٤ - كـسـى كه ايستاده نماز مى خواند, نمى تواند به كسى كه نشسته يا خوابيده نماز مـى خـوانـد اقـتـدا كـنـد.
و كـسى كه نشسته نمازمى خواند, نمى تواند به كسى كه خوابيده نماز مى خواند اقتدا نمايد.
مـسـاله ١٤٦٥ - كسى كه نشسته نماز مى خواند, مى تواند به كسى كه نشسته نماز مى خواند اقتدا كـنـد.
و اقتداء كسى كه خوابيده نماز مى خواند به كسى كه نشسته يا خوابيده نماز مى خواند محل اشكال است .
مساله ١٤٦٦ - اگر امام جماعت بواسطه عذرى با لباس نجس يا با تيمم يا با وضوى جبيره اى نماز بخواند, مى شود به او اقتدا كرد.
مـسـالـه ١٤٦٧ - اگـر امـام مرضى دارد كه نمى تواند از بيرون آمدن بول و غائط خوددارى كند, مى شود به او اقتدا كرد, و نيز زنى كه مستحاضه نيست مى تواند به زن مستحاضه اقتدا نمايد.
مـسـالـه ١٤٦٨ - بهتر اين است كه كسى كه مرض خوره يا پيسى دارد, امام جماعت نشود.
و بنابر احـتـياط واجب به كسى كه حد شرعى بر اوجارى شده اقتدا ننمايند, و همچنين اهل شهر ( خانه نشين ) به اعرابى ( صحرانشين ) اقتدا نكند.
احكام جماعت
مـسـالـه ١٤٦٩ - موقعى كه ماموم نيت مى كند, بايد امام را معين نمايد, ولى دانستن اسم او لازم نيست , و اگر نيت كند اقتدا مى كنم به امام جماعت حاضر, نمازش صحيح است .
مساله ١٤٧٠ - ماموم بايد غير از حمد و سوره چيزهاى نماز را خودش بخواند, ولى اگر ركعت اول يا دوم او ركعت سوم يا چهارم امام باشد,بايد حمد و سوره را بخواند.
مساله ١٤٧١ - اگر ماموم در ركعت اول و دوم نماز صبح ومغرب و عشا صداى حمد وسوره امام را بـشنود, اگرچه كلمات را تشخيص ندهد,بايد حمد و سوره را نخواند, و اگر صداى امام را نشنود مستحب است حمد وسوره را بخواند ولى بايد آهسته بخواند وچنانچه سهوا بلند بخوانداشكال ندارد.
مـساله ١٤٧٢ - اگر ماموم بعضى از كلمات حمد و سوره امام را بشنود, احتياط واجب آن است كه حمد و سوره را نخواند.
مساله ١٤٧٣ - اگر ماموم سهوا حمد و سوره را بخواند, يا خيال كند صدائى را كه مى شنود صداى امام نيست و حمد و سوره را بخواند و بعدبفهمد صداى امام بوده , نمازش صحيح است .
مساله ١٤٧٤ - اگر شك كند كه صداى امام را مى شنود يا نه , يا صدائى بشنود و نداند صداى امام است يا صداى كس ديگر, مى تواند حمد وسوره را بخواند.
مـسـالـه ١٤٧٥ - مـامـوم در ركـعـت اول و دوم نماز ظهر و عصر نبايد حمد و سوره را بخواند, و مستحب است بجاى آن ذكر بگويد.
مـساله ١٤٧٦ - ماموم نبايد تكبيرة الاحرام را پيش از امام بگويد, بلكه احتياط واجب آن است كه تا تكبير امام تمام نشده تكبيرنگويد.
مـسـاله ١٤٧٧ - اگر ماموم سهوا پيش از امام سلام دهد,نمازش صحيح است ولازم نيست دوباره با امام سلام دهد, بلكه ظاهر اين است كه اگرعمدا هم پيش از امام سلام دهد نمازش اشكال ندارد.
مـسـاله ١٤٧٨ - اگر ماموم غير از تكبيرة الاحرام و سلام , چيزهاى ديگر نماز را پيش از امام بگويد اشكال ندارد, ولى اگر آنها را بشنود, يابداند امام چه وقت مى گويد, احتياط مستحب آن است كه پيش از امام نگويد.
مـسـالـه ١٤٧٩ - مـامـوم بايد غير از آنچه در نماز خوانده مى شود, كارهاى ديگر آن مانند ركوع و سجود را با امام يا كمى بعد از امام بجا آورد,و اگر عمدا پيش از امام يا مدتى بعد از امام انجام دهد, جماعتش باطل مى شود, ولى اگر به وظيفه منفرد عمل نمايد نمازش صحيح است .
مساله ١٤٨٠ - اگر سهوا پيش از امام سر از ركوع بردارد چنانچه امام در ركوع باشد, بايد به ركوع برگردد وباامام سر بردارد,ودراين صورت زياد شدن ركوع كه ركن است نماز را باطل نمى كند, ولى اگر به ركوع برگردد و پيش از آنكه به ركوع امام برسد, امام سر بردارد,نمازش باطل است .
مـسـالـه ١٤٨١ - اگـر اشـتباها سر بردارد و ببيند امام در سجده است , بايد به سجده برگردد, و چـنـانـچـه در هـر دو سـجده اين اتفاق بيفتد, براى زياد شدن دو سجده كه ركن است نماز باطل نمى شود.
مـسـاله ١٤٨٢ - كسى كه اشتباها پيش از امام سر از سجده برداشته , هرگاه به سجده برگردد و مـعـلوم شود امام قبلا سر برداشته است , نمازش صحيح است , ولى اگر در هر دو سجده اين اتفاق بيفتد نمازش باطل است .
مساله ١٤٨٣ - اگر اشتباها سر از ركوع يا سجده بردارد و سهوا يا به خيال اينكه به امام نمى رسد به ركوع يا سجده نرود, جماعت و نمازش صحيح است .
مساله ١٤٨٤ - اگر سر از سجده بردارد و ببيند امام در سجده است , چنانچه به خيال اينكه سجده اول امام است , به قصد اينكه با امام سجده كند به سجده رود و بفهمد سجده دوم امام بوده , سجده دوم او حـسـاب مـى شـود, و اگـر به خيال اينكه سجده دوم امام است به سجده رود وبفهمد كه سجده اول امام بوده , بايد به قصد سجده با امام سجده را تمام كند و دوباره با امام به سجده رود.
مساله ١٤٨٥ - اگر سهوا پيش از امام به ركوع رود و طورى باشد كه اگر سر بردارد به مقدارى از قـرائت امـام مـى رسد, چنانچه سر بردارد وبا امام به ركوع رود, نمازش صحيح است , و اگر عمدا برنگردد نمازش باطل است .
مـسـالـه ١٤٨٦ - اگر سهوا پيش از امام به ركوع رود و طورى باشد كه اگر برگردد به چيزى از قرائت امام نمى رسد, اگر به قصد اينكه با امام نماز بخواند سربردارد و با امام به ركوع رود, جماعت و نمازش صحيح است , و اگر عمدا برنگردد نمازش صحيح است و منفرد مى شود.
مـسـالـه ١٤٨٧ - اگـر سهوا پيش از امام به سجده رود, اگر به قصد اينكه با امام نماز بخواند سر بردارد و با امام به سجده رود, جماعت و نمازش صحيح است , و اگر عمدا برنگردد نمازش صحيح و منفرد مى گردد.
مـسـاله ١٤٨٨ - اگر امام در ركعتى كه قنوت ندارد اشتباها قنوت بخواند, يا در ركعتى كه تشهد ندارد اشتباها مشغول خواندن تشهد شود,ماموم نبايد قنوت و تشهد را بخواند, ولى نمى تواند پيش از امـام بـه ركوع رود, ياپيش از ايستادن امام بايستد, بلكه بايد صبر كند تا قنوت وتشهد امام تمام شود و بقيه نماز را با او بخواند.
وظيفه امام و ماموم در نماز جماعت :
مـساله ١٤٨٩ - بنابر احتياط واجب اگر ماموم يك مرد باشد, طرف راست امام بايستد , و اگر يك يـا چـند زن باشد, پشت سر امام بايستد , واگر يك مرد و يك زن يا يك مرد و چند زن باشند, مرد طـرف راست امام بايستد و يك يا چند زن پشت سر امام بايستند , و اگر چند مرد ويك يا چند زن باشند, آنچه مرد است عقب امام و زنها پشت مردها بايستند.
مساله ١٤٩٠ - اگر امام و ماموم هر دو زن باشند, واجب است بنابر احتياط رديف يكديگر بايستند و امام جلوتر از ديگران نايستد.
مـسـالـه ١٤٩١ - مستحب است امام در وسط صف بايستد و اهل علم و كمال و تقوى در صف اول بايستند.
مـسـالـه ١٤٩٢ - مـسـتـحـب اسـت صـفهاى جماعت منظم باشد, و بين كسانى كه در يك صف ايستاده اند فاصله نباشد و شانه آنان رديف يكديگرباشد.
مساله ١٤٩٣ - مستحب است بعد از گفتن قد قامت الصلاة مامومين برخيزند.
مـسـالـه ١٤٩٤ - مستحب است امام جماعت مامومى را كه از ديگران ضعيف تر است رعايت كند و قنوت و ركوع و سجود را طول ندهد, مگربداند همه كسانى كه به او اقتدا كرده اند مايلند.
مـسـاله ١٤٩٥ - مستحب است امام جماعت در حمد و سوره و ذكرهائى كه بلند مى خواند, صداى خود را به قدرى بلند كند كه ديگران بشنوند, ولى بايد بيش از اندازه صدا را بلند نكند.
مـسـاله ١٤٩٦ - اگر امام در ركوع بفهمد كسى تازه رسيده و مى خواهد اقتدا كند, مستحب است ركوع را دو برابر هميشه طول بدهد وبعدبرخيزد, اگرچه بفهمد كس ديگرى هم براى اقتدا وارد شده است .
چيزهائى كه در جماعت مكروه است :
مساله ١٤٩٧ - اگر در صفهاى جماعت جا باشد, مكروه است انسان تنها بايستد.
مساله ١٤٩٨ - مكروه است ماموم ذكرهاى نماز را طورى بگويد كه امام بشنود.
مـسـالـه ١٤٩٩ - مـسافرى كه نماز ظهر و عصر و عشا را دو ركعت مى خواند, مكروه است در اين نـمازها به كسى كه مسافر نيست اقتدا كند, وكسى كه مسافر نيست مكروه است در اين نمازها به مسافر اقتدا نمايد.
نماز آيات
مساله ١٥٠٠ - نماز آيات كه دستور آن بعدا گفته خواهد شد بواسطه چهار چيز واجب مى شود: اول - گرفتن خورشيد.
دوم - گرفتن ماه اگرچه مقدار كمى از آنها گرفته شود و كسى هم از آن نترسد.
سوم - زلزله اگرچه كسى هم نترسد.
چهارم - رعد و برق و بادهاى سياه و سرخ و مانند اينها از آيات آسمانى در صورتى كه بيشتر مردم بـتـرسند.
و اما در حوادث زمينى مانند فرورفتن آب دريا و افتادن كوه كه موجب ترس اكثر مردم شـود بـنـابر احتياط نماز آيات خوانده شود, ولى بعيد نيست كه در حوادث زمينى كه زلزله نباشد نماز آيات واجب نباشد.
مساله ١٥٠١ - اگر از چيزهائى كه نماز آيات براى آنها واجب است بيشتر از يكى اتفاق بيفتد, انسان بـايـد براى هر يك از آنها يك نماز آيات بخواند, مثلا اگر خورشيد بگيرد و زلزله هم بشود, بايد دو نماز آيات بخواند.
مـسـالـه ١٥٠٢ - كسى كه چند نماز آيات بر او واجب است , چه همه آنها براى يك چيز بر او واجب شـده بـاشـد, مثلا سه مرتبه خورشيد گرفته ونماز آنها را نخوانده است , چه براى چند چيز باشد مثلا براى آفتاب گرفتن و ماه گرفتن و زلزله , نمازهائى بر او واجب شده باشد, موقعى كه قضاى آنها را مى خواند, لازم نيست معين كند كه براى كدام يك آنها باشد.
مـساله ١٥٠٣ - چيزهائى كه نماز آيات براى آنها واجب است , در هر شهرى اتفاق بيفتد, فقط مردم همان شهر بايد نماز آيات بخوانند, و برمردم جاهاى ديگر واجب نيست .
مـسـاله ١٥٠٤ - در نماز آيات براى زلزله يا رعد و برق و بادهاى سياه و مانند آنها لازم است مكلف نـمـاز آيات را فورا بخواند, و چنانچه تاخير بيندازد احوط آن است كه به قصد مافى الذمه بياورد و قصد ادا و قضا نكند.
مساله ١٥٠٥ - از وقتى كه خورشيد يا ماه شروع به گرفتن مى كند, انسان بايد نماز آيات را بخواند, و بهتر اين است كه به قدرى تاخير نيندازدكه شروع به باز شدن كند.
مساله ١٥٠٦ - اگر خواندن نماز آيات را به قدرى تاخير بيندازد كه آفتاب يا ماه شروع به باز شدن كند, نيت ادا مانعى ندارد, ولى اگر بعد ازباز شدن تمام آن , نماز بخواند بايد نيت قضا نمايد.
مـساله ١٥٠٧ - اگر مدت گرفتن خورشيد يا ماه به اندازه خواندن يك ركعت نماز يا كمتر باشد, وجـوب نـماز آيات در اين صورت مبنى براحتياط است , و اگر مدت گرفتن آنها بيشتر باشد ولى انسان نماز را نخواند, تا به اندازه خواندن يك ركعت به آخر وقت آن مانده باشد, در اين صورت نماز آيات واجب و ادا است .
مـسـاله ١٥٠٨ - اگر بعد از باز شدن آفتاب يا ماه بفهمد كه تمام آن گرفته بوده , بايد قضاى نماز آيات را بخواند, ولى اگر بفهمد مقدارى از آن گرفته بوده قضا بر او واجب نيست .
مـسـالـه ١٥٠٩ - اگر عده اى كه اطمينان به گفتار آنها نباشد بگويند كه خورشيد يا ماه گرفته اسـت , چـنـانچه انسان از گفته آنان يقين يا اطمينان شخصى پيدا نكند و نماز آيات نخواند و بعد مـعـلـوم شـود راست گفته اند, در صورتى كه تمام خورشيد يا ماه گرفته باشد, بايد نماز آيات را بـخـوانـد,ولى اگر مقدارى از آن گرفته باشد, خواندن نماز آيات بر او واجب نيست , و همچنين اسـت اگر دو نفر كه عادل بودن آنان معلوم نيست بگويندخورشيد يا ماه گرفته , بعد معلوم شود كه عادل بوده اند.
مساله ١٥١٠ - اگرانسان به گفته كسانى كه از روى قاعده علمى وقت گرفتن خورشيد و ماه را مى دانند اطمينان پيدا كند كه خورشيد يا ماه گرفته , بنابر احتياط واجب بايد نماز آيات را بخواند, و نـيـز اگـر بـگـويند فلان وقت خورشيد يا ماه مى گيرد و فلان مقدار طول مى كشد و انسان به گفته آنان اطمينان پيدا كند, بنابر احتياط واجب بايد به حرف آنان عمل نمايد.
مـسـالـه ١٥١١ - اگـر بـفـهمد نماز آياتى كه خوانده باطل بوده , بايد دوباره بخواند, و اگر وقت گذشته قضا نمايد.
مساله ١٥١٢ - اگر در وقت نماز يوميه نماز آيات هم بر انسان واجب شود, چنانچه براى هر دو نماز وقـت دارد, هـر كـدام را اول بـخواند اشكال ندارد, و اگر وقت يكى از آن دو تنگ باشد, اول آن را بخواند, و اگر وقت هر دو تنگ باشد, بايد اول نماز يوميه را بخواند.
مـسـالـه ١٥١٣ - اگـر در بين نماز يوميه بفهمد كه وقت نماز آيات تنگ است , چنانچه وقت نماز يـومـيـه هـم تـنگ باشد, بايد آن را تمام كند بعد نمازآيات را بخواند, و اگر وقت نماز يوميه تنگ نباشد, آن را بشكند و اول نماز آيات و بعد نماز يوميه را بجا آورد.
مـسـاله ١٥١٤ - اگر در بين نماز آيات بفهمد كه وقت نماز يوميه تنگ است , بايد نماز آيات را رها كـند و مشغول نماز يوميه شود و بعد از آن كه نماز را تمام كرد پيش از انجام كارى كه نماز را بهم بزند, بقيه نماز آيات را از همانجا كه رها كرده بخواند.
مـساله ١٥١٥ - اگر در حال حيض يا نفاس زن , آفتاب يا ماه بگيرد يا رعد و برق و مانند اينها اتفاق بيفتد, نماز آيات بر او واجب نيست وقضا هم ندارد.
دستور نماز آيات :
مـسـاله ١٥١٦ - نماز آيات دو ركعت است و در هر ركعت پنج ركوع دارد, و دستور آن اين است كه انـسـان بـعد از نيت , تكبير بگويد و يك حمدو يك سوره تمام بخواند و به ركوع رود و سر از ركوع بـردارد, دوبـاره يـك حمد و يك سوره بخواند, باز به ركوع رود تا پنج مرتبه , و بعد از بلندشدن از ركوع پنجم دو سجده نمايد و برخيزد و ركعت دوم را هم مثل ركعت اول بجا آورد و تشهد بخواند و سلام دهد.
۱۳

مـسـالـه ١٥١٧ - در نـماز آيات ممكن است انسان بعد از نيت و تكبير و خواندن حمد, آيه هاى يك سوره را پنج قسمت كند و يك آيه يا كمتر يابيشتر آن را بخواند و به ركوع رود و سربردارد و بدون ايـنـكـه حمد بخواند, قسمت دوم از همان سوره را بخواند و به ركوع رود, و همين طور تاپيش از ركوع پنجم سوره را تمام نمايد, مثلا به قصد سوره قل هو اللّه احد , بسم اللّه الرحمن الرحيم قل هـو اللّه احـد بگويد و به ركوع رود,بعد بايستد و بگويد اللّه الصمد دوباره به ركوع رود و بعد از ركوع بايستد و بگويد لم يلد باز به ركوع رود و بايستد و بگويد ولم يولد و برود به ركوع باز هم سر بردارد و بگويد ولم يكن له كفوا احد و بعد از آن به ركوع پنجم رود و بعد از سر برداشتن , دو سـجده كند,و ركعت دوم را هم مثل ركعت اول بجا آورد, و بعد از سجده دوم تشهد بخواند و نماز را سـلام دهـد.
و نيز جايز است كه به كمتر از پنج قسمت تقسيم نمايد, لكن هر وقت سوره را تمام كرد لازم است حمد را قبل از ركوع بعدى بخواند, و بنابر احتياط لازم با بسمله تنها ركوع نكند.
مـسـاله ١٥١٨ - اگر در يك ركعت از نماز آيات , پنج مرتبه حمد و سوره بخواند و در ركعت ديگر يك حمد بخواند و سوره را پنج قسمت كندمانعى ندارد.
مـسـالـه ١٥١٩ - چيزهائى كه در نمازهاى يوميه واجب و مستحب است , در نماز آيات هم واجب و مـسـتـحب مى باشد, ولى در نماز آيات درصورتى كه به جماعت باشد مستحب است بجاى اذان و اقامه سه مرتبه بگويند الصلاة و در غير جماعت چيزى نيست .
مـسـالـه ١٥٢٠ - مستحب است پيش از ركوع و بعد از آن تكبير بگويد, و بعد از ركوع پنجم و دهم قبل از تكبير سمع اللّه لمن حمده نيزبگويد.
مـسـاله ١٥٢١ - مستحب است پيش از ركوع دوم و چهارم و ششم و هشتم و دهم قنوت بخواند, و اگر فقط قنوت پيش از ركوع دهم بخواندكافى است .
مـسـالـه ١٥٢٢ - اگر در نماز آيات شك كند كه چند ركعت خوانده و فكرش به جائى نرسد, نماز باطل است .
مـسـالـه ١٥٢٣ - اگـر شـك كـند كه در ركوع آخر ركعت اول است يا در ركوع اول ركعت دوم و فـكرش به جائى نرسد, نماز باطل است , ولى اگرمثلا شك كند كه چهار ركوع كرده يا پنج ركوع , چـنـانـچـه شك او پيش از رسيدن به سجده بوده , ركوعى را كه شك دارد بجا آورده يا نه بايدبجا آورد, ولى اگر به سجده رسيده باشد بايد به شك خود اعتنا نكند.
مـسـالـه ١٥٢٤ - هر يك از ركوع هاى نماز آيات ركن است كه اگر عمدا يا اشتباها كم يا زياد شود نماز باطل است .
نماز عيد فطر و قربان
مساله ١٥٢٥ - نماز عيد فطر و قربان در زمان حضور امام (ع ) واجب است و بايد به جماعت خوانده شـود, و در زمـان ما كه امام (ع ) غائب است مستحب مى باشد و مى شود آن را به جماعت يا فرادى خواند.
مساله ١٥٢٦ - وقت نماز عيد فطر و قربان از اول آفتاب روز عيد تا ظهر است .
مـسـالـه ١٥٢٧ - مستحب است نماز عيد قربان را بعد از بلند شدن آفتاب بخوانند, و در عيد فطر مـسـتـحـب اسـت بعد از بلند شدن آفتاب افطاركنند و زكاة فطره را هم بدهند, بعد نماز عيد را بخوانند.
مساله ١٥٢٨ - نماز عيد فطر و قربان دو ركعت است كه در ركعت اول بعد از خواندن حمد وسوره , بايد پنج تكبير بگويد, و بعد از هر تكبيريك قنوت بخواند, و بعد از قنوت پنجم تكبير ديگرى بگويد و به ركوع رود و دو سجده بجا آورد و برخيزد, و در ركعت دوم چهار تكبيربگويد و بعد از هر تكبير قنوت بخواند و تكبير پنجم را بگويد و به ركوع رود و بعد از ركوع دو سجده كند و تشهد بخواند و نماز را سلام دهد.
مـسـاله ١٥٢٩ - در قنوت نماز عيد فطر و قربان هر دعا و ذكرى بخواند كافى است ولى بهتر است ايـن دعـا را بـخواند اللهم اهل الكبرياءوالعظمة واهل الجود والجبروت واهل العفو والرحمة واهل الـتـقوى والمغفرة اساءلك بحق هذا اليوم الذي جعلته للمسلمين عيداولمحمد (ص ) ذخرا وشرفا وكـرامة ومزيدا ان تصلي على محمد وآل محمد وان تدخلني في كل خير ادخلت فيه محمدا وآل مـحـمد وان تخرجني من كل سوء اخرجت منه محمدا وآل محمد صلواتك عليه وعليهم اللهم اني اساءلك خير ما ساءلك به عبادك الصالحون واعوذ بك ممااستعاذ منه عبادك المخلصون .
مساله ١٥٣٠ - در زمان غائب بودن امام (ع ) مستحب است بعد از نماز عيد فطر و قربان دو خطبه بخوانند.
و بهتر است كه در خطبه عيد فطراحكام زكاة فطره , و در خطبه عيد قربان احكام قربانى را بگويند.
مساله ١٥٣١ - نماز عيد سوره مخصوصى ندارد ولى بهتر است كه در ركعت اول آن سوره شمس ( سوره ٩١ ) و در ركعت دوم سوره غاشيه ( سوره ٨٨ ) را بخوانند, يا در ركعت اول سوره سبح اسم ( سوره ٨٧ ) و در ركعت دوم سوره شمس را بخوانند.
مساله ١٥٣٢ - مستحب است نماز عيد را در صحرا بخوانند, ولى در مكه مستحب است در مسجد الحرام خوانده شود.
مساله ١٥٣٣ - مستحب است پياده و پا برهنه و با وقار به نماز عيد بروند و پيش از نماز غسل كنند و عمامه سفيد بر سر بگذارند.
مـساله ١٥٣٤ - مستحب است در نماز عيد بر زمين سجده كنند, و در حال گفتن تكبيرها دستها را بلند كنند وكسى كه نماز عيد مى خواند, اگرامام جماعت است , يا فرادى نماز مى خواند, نماز را بلند بخواند.
مساله ١٥٣٥ - بعد از نماز مغرب و عشا شب عيد فطر و بعد از نماز صبح آن , و بعد از نماز عيد فطر مـستحب است اين تكبيرها را بگويد اللّه اكبر, اللّه اكبر, لا اله الا اللّه واللّه اكبر, اللّه اكبر وللّه الحمد, اللّه اكبر على ما هدانا .
مـساله ١٥٣٦ - مستحب است انسان در عيد قربان بعد از ده نماز كه اول آنها نماز ظهر روز عيد و آخـر آنها نماز صبح روز دوازدهم است ,تكبيرهائى را كه در مساله پيش گفته شد بگويد, و بعد از آن بگويد اللّه اكبر على ما رزقنا من بهيمة الانعام والحمد للّه على ما ابلانا .
ولى اگر عيد قربان را در منى باشد مستحب است بعد از پانزده نماز كه اول آنها نماز ظهر روز عيد و آخر آنها نماز صبح روز سيزدهم ذى حجه است ,اين تكبيرها را بگويد.
مـسـالـه ١٥٣٧ - احتياط مستحب آن است كه زنها از رفتن به نماز عيد خوددارى كنند, ولى اين احتياط براى زنهاى پير نيست .
مـساله ١٥٣٨ - در نماز عيد هم مثل نمازهاى ديگر, ماموم بايد غير از حمد و سوره چيزهاى ديگر نماز را خودش بخواند.
مـسـالـه ١٥٣٩ - اگر ماموم موقعى برسد كه امام مقدارى از تكبيرها را گفته , بعد از آنكه امام به ركوع رفت , بايد آنچه از تكبيرها و قنوتها راكه با امام نگفته خودش بگويد, و اگر در هر قنوت يك سبحان اللّه يا يك الحمد للّه بگويد كافى است .
مساله ١٥٤٠ - اگر در نماز عيد موقعى برسد كه امام در ركوع است , مى تواند نيت كند و تكبير اول نماز را بگويد و به ركوع رود.
مـسـالـه ١٥٤١ - اگر در نماز عيد يك سجده يا تشهد را فراموش كند, احتياط آن است كه بعد از نماز آن را بجا آورد, ولى اگر كارى كه براى آن در نماز يوميه سجده سهو لازم است پيش آيد لازم نيست دو سجده سهو بنمايد.
اجير گرفتن براى نماز
مـسـالـه ١٥٤٢ - بـعـد از مـرگ انسان , مى شود براى نماز و عبادتهاى ديگر او كه در زندگى بجا نياورده , ديگرى را اجير كنند, يعنى به او مزددهند كه آنها را بجا آورد, و اگر كسى بدون مزد هم آنها را انجام دهد صحيح است .
مـسـالـه ١٥٤٣ - انـسـان مى تواند براى بعضى از كارهاى مستحبى مثل حج و عمره و زيارت قبر پيغمبر و امامان (ع ), از طرف زندگان اجيرشود, و نيز مى تواند كار مستحبى را انجام دهد و ثواب آن را براى مردگان يا زندگان هديه نمايد.
مـسـاله ١٥٤٤ - كسى كه براى نماز قضاى ميت اجير شده , بايد يا مجتهد باشد يا مسائل نماز را از روى تقليد صحيح بداند, يا آنكه عمل به احتياط كند در صورتى كه موارد احتياط را كاملا بداند.
مساله ١٥٤٥ - اجير بايد موقع نيت , ميت را معين نمايد و لازم نيست اسم او را بداند, پس اگر نيت كند از طرف كسى نماز مى خوانم كه براى اواجير شده ام كافى است .
مـسـاله ١٥٤٦ - اجير بايد عمل را به قصد آنچه در ذمه ميت است بجا آورد, و اگر عملى را انجام دهد و ثواب آن را براى او هديه كند كافى نيست .
مساله ١٥٤٧ - بايد كسى را اجير كنند كه اطمينان داشته باشند عمل را انجام مى دهد.
مساله ١٥٤٨ - كسى را كه براى نمازهاى ميت اجير كرده اند, اگر بفهمند كه عمل را بجا نياورده يا باطل انجام داده , بايد دوباره اجيربگيرند.
مساله ١٥٤٩ - هرگاه شك كند كه اجير عمل را انجام داده يا نه , و شخص ثقه باشد و بگويد انجام داده ام كافى است , و اگر شك كند كه عمل اوصحيح بوده يا نه , بنا بر صحت آن بگذارد.
مـسـالـه ١٥٥٠ - كـسـى را كه عذرى دارد و مثلا با تيمم يا نشسته نماز مى خواند, نمى شود براى نمازهاى ميت اجير كرد, اگرچه نماز ميت هم همان طور قضا شده باشد.
مساله ١٥٥١ - مرد براى زن و زن براى مرد مى تواند اجير شود, و در بلند خواندن و آهسته خواندن نماز بايد اجير به تكليف خود عمل نمايد.
مـسـالـه ١٥٥٢ - در قضاى نمازهاى ميت ترتيب واجب نيست مگر در نمازهائى كه ادا آنها ترتيب دارد مثل نماز ظهر و عصر يا مغرب و عشا ازيك روز چنان كه سابقا گذشت .
مـسـاله ١٥٥٣ - اگر با اجير شرط كنند كه عمل را به طور مخصوصى انجام دهد بايد همان طور بجا آورد, و اگر با او شرط نكنند بايد در آن عمل به تكليف خود رفتار نمايد, و احتياط مستحب آن اسـت كـه از وظـيفه خودش و ميت هركدام كه به احتياط نزديكتر است به آن عمل كند,مثلا اگر وظيفه ميت گفتن سه مرتبه تسبيحات اربعه بوده و تكليف او يك مرتبه است , سه مرتبه بگويد.
مـسـاله ١٥٥٤ - اگر با اجير شرط نكنند كه نماز را با چه مقدار از مستحبات آن بخواند, به مقدار واجب اكتفا كند كافى است .
مساله ١٥٥٥ - اگر انسان چند نفر را براى نماز قضاى ميت اجير كند, بنابر آنچه در مساله ( ١٥٥٢ ) گفته شد لازم نيست براى هر كدام آنهاوقتى را معين نمايد.
مـسـاله ١٥٥٦ - اگر كسى اجير شود كه مثلا در مدت يك سال نمازهاى ميت را بخواند و پيش از تـمام شدن سال بميرد, بايد براى نمازهائى كه مى دانند بجا نياورده , ديگرى را اجير نمايند.
و اگر احتمال مى دهند كه بجا نياورده بنابر احتياط واجب نيز اجير بگيرد.
مـسـالـه ١٥٥٧ - كـسـى را كه براى نمازهاى ميت اجير كرده اند, اگر پيش از تمام كردن نمازها بـمـيـرد و اجـرت هـمـه آنها را گرفته باشد, چنانچه شرط كرده باشند كه تمام نمازها را خودش بخواند, اگر قادر بر عمل بوده اجاره صحيح و اجاره كننده مى تواند اجرة المثل باقيمانده را بگيرد يـاآنـكـه اجاره را فسخ نموده و اجرة المثل مقدارى را كه بجا آورده كسر و مابقى را بگيرد, و اگر قـادر نـبـوده اجـاره نسبت به مابعد فوت اجير باطل است و مى تواند اجرة المسم -اى باقيمانده را گـرفـتـه يا آنكه اجاره مقدار گذشته را فسخ نموده و اجرة المثل او را بدهد, و اگر شرط نكرده بـاشـندكه خودش بخواند بايد ورثه اش از مال او اجير بگيرند, اما اگر مال نداشته باشد بر ورثه او چيزى واجب نيست مـسـاله ١٥٥٨ - اگر اجير پيش از تمام كردن نمازهاى ميت بميرد و خودش هم نماز قضا داشته بـاشـد, بـعـد از عـمـل به دستورى كه در مساله قبلى ذكر شد, اگر چيزى از مال او زياد آمد, در صـورتـى كـه وصـيـت كرده باشد و ورثه اجازه بدهند, براى تمام نمازهاى او اجير بگيرند, و اگر اجازه ندهند, ثلث آن را به مصرف نماز او برسانند.

احكام روزه
روزه آن اسـت كه انسان براى انجام فرمان خداوند عالم از اذان صبح تا مغرب از نه چيزى كه بعدا گفته مى شود خوددارى نمايد.
نيت
مـسـالـه ١٥٥٩ - لازم نـيـسـت انسان نيت روزه را از قلب خود بگذراند يا مثلا بگويد فردا را روزه مى گيرم , بلكه همين قدر كه بنا داشته باشدبراى انجام فرمان خداوند عالم از اذان صبح تا مغرب كـارى كـه روزه را بـاطـل مى كند انجام ندهد كافى است .
و براى آنكه يقين كند تمام اين مدت را روزه بـوده , بـايد مقدارى پيش از اذان صبح و مقدارى هم بعد از مغرب از انجام كارى كه روزه را باطل مى كند خوددارى نمايد.
مـسـاله ١٥٦٠ - انسان مى تواند در هر شب از ماه رمضان براى روزه فرداى آن نيت كند, و بهتر آن است كه شب اول ماه هم نيت روزه همه ماه را بنمايد.
مساله ١٥٦١ - وقت نيت روزه ماه رمضان از اول شب است تا اذان صبح .
مـسـالـه ١٥٦٢ - وقـت نـيت روزه مستحبى از اول شب است تا موقعى كه به اندازه نيت كردن به مغرب وقت مانده باشد كه اگر تا اين وقت كارى كه روزه را باطل مى كند انجام نداده باشد و نيت روزه مستحبى كند روزه او صحيح است .
مساله ١٥٦٣ - كسى كه پيش از اذان صبح در غير روزه ماه رمضان بدون نيت روزه خوابيده است , اگر پيش از ظهر بيدار شود و نيت كندروزه او صحيح است , چه روزه واجب باشد چه مستحب , و اگـر بـعـد از ظـهـر بيدار شود, نمى تواند نيت روزه واجب نمايد.
و اما در ماه رمضان اگربى نيت خـوابـيـده باشد اگرچه پيش از ظهر بيدار شود و نيت كند, صحت روزه اش محل اشكال است , و لازم است آن روز را امساك كرده بعدقضا نمايد.
مـساله ١٥٦٤ - اگر بخواهد غير روزه رمضان روزه ديگرى بگيرد بايد آن را معين نمايد, مثلا نيت كـنـد كـه روزه قـضا يا روزه نذر مى گيرم , ولى در ماه رمضان لازم نيست نيت كند كه روزه ماه رمـضـان مـى گـيـرم , بـلـكه اگر نداند ماه رمضان است يا فراموش نمايد و روزه ديگرى را نيت كند,روزه ماه رمضان حساب مى شود.
مـساله ١٥٦٥ - اگر بداند ماه رمضان است و عمدا نيت روزه غير رمضان كند, بنابر احتياط واجب نه روزه رمضان حساب مى شود و نه روزه اى كه قصد كرده است .
مـسـالـه ١٥٦٦ - اگـر مثلا به نيت روز اول ماه روزه بگيرد, بعد بفهمد دوم يا سوم بوده , روزه او صحيح است .
مـسـالـه ١٥٦٧ - اگر پيش از اذان صبح نيت كند و بيهوش شود و در بين روز به هوش آيد, بنابر احتياط واجب بايد روزه آن روز را تمام نمايد,و اگر تمام نكرد قضاى آن را بجا آورد.
مـسـاله ١٥٦٨ - اگر پيش از اذان صبح نيت كند و مست شود و در بين روز به هوش آيد, احتياط واجب آن است كه روزه آن روز را تمام كند وقضاى آن را هم بجا آورد.
مـسـالـه ١٥٦٩ - اگـر پـيش از اذان صبح نيت كند و بخوابد و بعد از مغرب بيدار شود, روزه اش صحيح است .
مساله ١٥٧٠ - اگر نداند يا فراموش كند كه ماه رمضان است و پيش از ظهر ملتفت شود, چنانچه كـارى كـه روزه را باطل مى كند انجام داده باشد, يا بعد از ظهر ملتفت شود كه ماه رمضان است , روزه او بـاطـل مـى بـاشـد, ولـى بايد تا مغرب كارى كه روزه را باطل مى كند انجام ندهد و بعداز رمـضـان هـم آن روزه را قـضا نمايد.
و همچنين است حكم بنابر احتياط واجب اگر پيش از ظهر ملتفت شود, و كارى كه روزه را باطل مى كندانجام نداده باشد.
مـسـالـه ١٥٧١ - اگر بچه پيش از اذان صبح ماه رمضان بالغ شود, بايد روزه بگيرد, و اگر بعد از اذان بالغ شود, روزه آن روز بر او واجب نيست .
مـساله ١٥٧٢ - كسى كه براى بجا آوردن روزه ميتى اجير شده , اگر روزه مستحبى بگيرد اشكال نـدارد, ولـى كـسـى كـه روزه قضا يا روزه واجب ديگرى دارد, نمى تواند روزه مستحبى بگيرد, و چـنـانـچـه فـرامـوش كـنـد و روزه مـسـتـحـب بگيرد در صورتى كه پيش از ظهر يادش بيايد, روزه مستحبى او بهم مى خورد و مى تواند نيت خود را به روزه واجب برگرداند, و اگر بعد از ظهر ملتفت شود, روزه او باطل است , و اگر بعد ازمغرب يادش بيايد, روزه اش صحيح است .
مـسـالـه ١٥٧٣ - اگـر غير از روزه ماه رمضان روزه معين ديگرى بر انسان واجب باشد, مثلا نذر كرده باشد كه روز معينى را روزه بگيرد,چنانچه عمدا تا اذان صبح نيت نكند, روزه اش باطل است , و اگـر نداند كه روزه آن روز بر او واجب است , يا فراموش كند وپيش از ظهر يادش بيايد, چنانچه كـارى كـه روزه را بـاطـل مـى كـنـد انجام نداده باشد ونيت كند, روزه او صحيح , و گرنه باطل مى باشد.
مـسـاله ١٥٧٤ - اگر براى روزه واجب غير معينى مثل روزه كفاره عمدا تا نزديك ظهر نيت نكند اشـكـال نـدارد, بلكه اگر پيش از نيت تصميم داشته باشد كه روزه نگيرد يا ترديد داشته باشد كه بگيرد يا نه , چنانچه كارى كه روزه را باطل مى كند انجام نداده باشد و پيش از ظهر نيت كند, روزه او صحيح است .
مـساله ١٥٧٥ - اگر در ماه رمضان پيش از ظهر, كافر مسلمان شود, بنابر احتياط واجب بايد نيت روزه كند و روزه را تمام نمايد, و اگر آن روزرا روزه نگيرد, قضاى آن را بجا آورد.
مـساله ١٥٧٦ - اگر در وسط روز ماه رمضان پيش از ظهر يا بعد از آن مريض خوب شود, روزه آن روز واجب نيست هر چند تا آن وقت كارى كه روزه را باطل مى كند انجام نداده باشد.
مـسـالـه ١٥٧٧ - روزى را كه انسان شك دارد آخر شعبان است يا اول رمضان , واجب نيست روزه بـگـيـرد.
و اگر بخواهد روزه بگيرد, نمى تواندنيت روزه رمضان كند, يا نيت كند كه اگر رمضان است روزه رمضان و اگر رمضان نيست روزه قضا يا مانند آن باشد, بلكه بايد نيت روزه قضاو مانند آن بـنـمـايد, وچنانچه بعد معلوم شود رمضان بوده , از رمضان حساب مى شود.
ولى در صورتى كه قـصد كند آنچه را كه فعلا خدا از اوخواسته است انجام دهد بعد معلوم شود رمضان بوده نيز كافى است .
مـسـالـه ١٥٧٨ - اگـر روزى را كه شك دارد آخر شعبان است يا اول رمضان , به نيت روزه قضا يا روزه مستحبى و مانند آن روزه بگيرد و دربين روز بفهمد كه ماه رمضان است , بايد نيت روزه ماه رمضان كند.
مساله ١٥٧٩ - اگر در روزه واجب معينى مثل روزه رمضان مردد شود كه روزه خود را باطل كند يـا نـه , يا قصد كند كه روزه را باطل كند,روزه اش باطل مى شود, اگرچه از قصدى كه كرده توبه نمايد و كارى هم كه روزه را باطل مى كند انجام ندهد.
مـسـالـه ١٥٨٠ - در روزه مستحب و روزه واجبى كه وقت آن معين نيست مثل روزه كفاره , اگر قـصـد كـند كارى كه روزه را باطل مى كند انجام دهد يا مردد شود كه بجا آورد يا نه , چنانچه بجا نياورد و پيش از ظهر دوباره نيت روزه كند, روزه او صحيح است .
چيزهائى كه روزه را باطل مى كند
مساله ١٥٨١ - نه چيز روزه را باطل مى كند: اول : خوردن و آشاميدن .
دوم : جماع .
سـوم : استمناء, و استمناء آن است كه انسان با خود يا ديگرى غير از جماع , كارى كند كه منى از او بيرون آيد.
چهارم : دروغ بستن به خدا و پيغمبر و جانشينان پيغمبر (ع ).
پنجم : رساندن غبار به حلق .
ششم : فرو بردن تمام سر در آب .
هفتم : باقى ماندن بر جنابت و حيض و نفاس تا اذان صبح .
هشتم : اماله كردن با چيزهاى روان .
نهم : قى كردن .
و احكام اينها در مسائل آينده گفته مى شود: ١ - خوردن و آشاميدن :
مـسـاله ١٥٨٢ - اگر روزه دار با التفات به اينكه روزه دارد عمدا چيزى بخورد يا بياشامد, روزه او بـاطل مى شود, چه خوردن و آشاميدن آن چيز معمول باشد مثل نان و آب , چه معمول نباشد مثل خاك و شيره درخت , و چه كم باشد يا زياد.
مـسـاله ١٥٨٣ - اگر موقعى كه مشغول غذا خوردن است بفهمد صبح شده , بايد لقمه را از دهان بيرون آورد, و چنانچه عمدا فرو ببردروزه اش باطل است و به دستورى كه بعدا گفته خواهد شد كفاره هم بر او واجب مى شود.
مساله ١٥٨٤ - اگر روزه دار سهوا چيزى بخورد يا بياشامد, روزه اش باطل نمى شود.
مساله ١٥٨٥ - آمپولى كه عضو را بى حس مى كند يا به جهت ديگر استعمال مى شود, براى روزه دار اشـكـال ندارد.
و بهتر آن است كه ازاستعمال آمپولى كه به جاى دوا و غذا بكار مى برند خوددارى كند.
مـسـالـه ١٥٨٦ - اگر روزه دار چيزى را كه لاى دندان مانده است عمدا فرو ببرد, روزه اش باطل مى شود.
مـسـالـه ١٥٨٧ - كـسـى كه ميخواهد روزه بگيرد,لازم نيست پيش از اذان دندانهايش را خلال كند, ولى اگربداندغذائى كه لاى دندان مانده درروزفرومى رود, چنانچه خلال نكند روزه اش باطل ميشود.
مـساله ١٥٨٨ - فرو بردن آب دهان , اگرچه بواسطه خيال كردن ترشى و مانند آن در دهان جمع شده باشد, روزه را باطل نمى كند.
مساله ١٥٨٩ - فرو بردن اخلاط سر و سينه , تا به فضاى دهان نرسيده اشكال ندارد, ولى اگر داخل فضاى دهان شود, احتياط واجب آن است كه آن را فرو نبرند.
مساله ١٥٩٠ - اگر روزه دار به قدرى تشنه شود كه بترسد از تشنگى بميرد يا به مرض مبتلا شود, مى تواند به اندازه اى كه از خوف نجات پيداكند آب بياشامد ولى روزه او باطل مى شود, و اگر ماه رمضان باشد, بايد در بقيه روز از بجا آوردن كارى كه روزه را باطل مى كند خوددارى نمايد.
مـسـالـه ١٥٩١ - جـويـدن غـذا بـراى بچه يا پرنده و چشيدن غذا و مانند اينها كه معمولا به حلق نـمـى رسد, اگرچه اتفاقا به حلق برسد, روزه راباطل نمى كند, ولى اگر انسان از اول بداند كه به حلق مى رسد, روزه اش باطل مى شود و بايد قضاى آن را بگيرد و كفاره هم بر او واجب است .
مـسـاله ١٥٩٢ - انسان نمى تواند براى ضعف , روزه را بخورد, ولى اگر ضعف او به قدرى است كه معمولا نمى شود آن را تحمل كرد, خوردن روزه اشكال ندارد.
٢ - جماع :
مساله ١٥٩٣ - جماع روزه را باطل مى كند, اگرچه فقط به مقدار ختنه گاه داخل شود و منى هم بيرون نيايد.
مساله ١٥٩٤ - اگر كمتر از مقدار ختنه گاه داخل شود و منى هم بيرون نيايد,روزه باطل نمى شود.
مـساله ١٥٩٥ - اگر عمدا جماع نمايد و شك كند كه به اندازه ختنه گاه داخل شده يا نه , روزه او باطل است و لازم است قضا نمايد ولى كفاره واجب نيست .
مـساله ١٥٩٦ - اگر فراموش كند كه روزه است وجماع نمايد, روزه او باطل نمى شود, ولى چنانچه در بين جماع يادش بيايد بايد فورا از حال جماع خارج شود, و اگر خارج نشود روزه او باطل است .
٣ - استمناء:
مـسـالـه ١٥٩٧ - اگر روزه دار استمناء كند ( معناى استمناء در مساله ١٥٨١ گذشت ), روزه اش باطل مى شود.
مساله ١٥٩٨ - اگر بى اختيار منى از انسان بيرون آيد, روزه اش باطل نيست .
مـساله ١٥٩٩ - هرگاه روزه دار بداند كه اگر در روز بخوابد محتلم مى شود, يعنى در خواب منى از او بـيـرون مـى آيد, جايز است بخوابد هرچندبه سبب نخوابيدن به زحمت نيفتد, و اگر محتلم شود روزه اش باطل نمى شود.
مـساله ١٦٠٠ - اگر روزه دار در حال بيرون آمدن منى از خواب بيدار شود, واجب نيست از بيرون آمدن آن جلوگيرى كند.
مساله ١٦٠١ - روزه دارى كه محتلم شده , مى تواند بول كند اگرچه بداند بواسطه بول كردن باقى مانده منى از مجرى بيرون مى آيد.
مـساله ١٦٠٢ - روزه دارى كه محتلم شده اگر بداند منى در مجرى مانده ودر صورتى كه پيش از غسل بول نكند بعد از غسل منى از او بيرون مى آيد, بنابر احتياط واجب بايد پيش از غسل بول كند.
مـسـالـه ١٦٠٣ - كسى كه به قصد بيرون آمدن منى بازى و شوخى كند, اگرچه منى از او بيرون نيايد, بايد روزه را تمام كند و قضا هم بنمايد.
مـسـالـه ١٦٠٤ - اگـر روزه دار بـدون قصد بيرون آمدن منى مثلا با زن خود بازى و شوخى كند, چـنـانچه اطمينان دارد كه منى از او خارج نمى شود اگرچه اتفاقا منى بيرون آيد, روزه او صحيح است , ولى اگر اطمينان ندارد, در صورتى كه منى از او بيرون آيد, روزه اش باطل است .
٤ - دروغ بستن به خدا و پيغمبر:
مـسـالـه ١٦٠٥ - اگر روزه دار به گفتن يا به نوشتن يا به اشاره و مانند اينها به خدا و پيغمبران و جـانـشـيـنـان پيغمبران عمدا نسبتى را بدهد كه دروغ است - اگرچه فورا بگويد دروغ گفتم يا تـوبـه كـنـد - روزه او بـاطـل اسـت , و احـتـيـاط واجـب آن است كه به حضرت زهرا (س ) هم به دروغ نسبتى ندهد.
مساله ١٦٠٦ - اگر بخواهد خبرى را كه نمى داند راست است يا دروغ نقل كند, بنابر احتياط واجب بايد از كسى كه آن خبر را گفته , يا از كتابى كه آن خبر در آن نوشته شده نقل نمايد.
مساله ١٦٠٧ - اگر چيزى را به اعتقاد اينكه راست است از قول خدا يا پيغمبر نقل كند و بعد بفهمد دروغ بوده , روزه اش باطل نمى شود.
مـسـالـه ١٦٠٨ - اگـر چيزى را كه مى داند دروغ است , به خدا و پيغمبر نسبت دهد و بعدا بفهمد آنچه را كه گفته راست بوده , بايد روزه را تمام كند و قضاى آن را هم بجا آورد.
مساله ١٦٠٩ - اگر دروغى را كه ديگرى ساخته عمدا به خدا وپيغمبر وجانشينان پيغمبر نسبت دهد روزه اش باطل مى شود, ولى اگر از قول كسى كه آن دروغ را ساخته نقل كند اشكال ندارد.
مـساله ١٦١٠ - اگر از روزه دار بپرسند كه آيا پيغمبر (ص ) چنين مطلبى فرموده اند و او جائى كه در جـواب بايد بگويد نه , عمدا بگويد بلى , ياجائى كه بايد بگويد بلى عمدا بگويد نه , روزه اش باطل مى شود.
مساله ١٦١١ - اگر از قول خدا يا پيغمبر حرف راستى را بگويد بعد بگويد دروغ گفتم , يا در شب به دروغ بـه آنـان نـسبتى بدهد و فرداى آن كه روزه مى باشد بگويد آنچه ديشب گفتم راست است , روزه اش باطل مى شود.
٥ - رساندن غبار به حلق :
مـساله ١٦١٢ - غبار غليظ را روزه دار به حلق برساند روزه را باطل مى كند, چه غبار از چيزى باشد كه خوردن آن حلال است مثل آرد, ياغبار چيزى باشد كه خوردن آن حرام است مثل خاك .
مساله ١٦١٣ - اگر بواسطه باد غبارى غليظ پيدا شود و انسان با اينكه متوجه است مواظبت نكند و به حلق برسد, بنابر احتياط واجب روزه اش باطل مى شود.
مساله ١٦١٤ - احتياط واجب آن است كه روزه دار بخار غليظ و دود سيگار و تنباكو و مانند اينها را هم به حلق نرساند.
مساله ١٦١٥ - اگر مواظبت نكند و غبار يا بخار يا دود و مانند اينها داخل حلق شود, چنانچه يقين يا اطمينان داشته كه به حلق نمى رسدروزه اش صحيح است , و همچنين اگر گمان مى كرده كه به حلق نمى رسد.
مـسـالـه ١٦١٦ - اگر فراموش كند كه روزه است و مواظبت نكند, يا بى اختيار غبار و مانند آن به حلق او برسد روزه اش باطل نمى شود.
٦ - فرو بردن سر در آب :
مـسـالـه ١٦١٧ - اگـر روزه دار عمدا تمام سر را در آب فرو برد, اگرچه باقى بدن او از آب بيرون باشد, بنابر احتياط روزه اش باطل مى شود.
ولى اگر تمام بدن را آب بگيرد و مقدارى از سر بيرون باشد, روزه باطل نمى شود.
مـسـاله ١٦١٨ - اگر نصف سر را يك دفعه و نصف ديگر آن را دفعه ديگر در آب فرو برد, روزه اش باطل نمى شود.
مـسـاله ١٦١٩ - اگر به قصد اينكه تمام سر را زير آب ببرد, در آب فرو رود و شك كند كه تمام سر زير آب رفته يا نه , روزه اش باطل است ولى كفاره ندارد.
مساله ١٦٢٠ - اگر تمام سر زير آب برود اگرچه مقدارى از موها بيرون بماند, روزه باطل مى شود.
مـسـاله ١٦٢١ - سر فرو بردن در غير آب از چيزهاى روان مانند شير به روزه ضررى ندارد بلكه اظهر اين است كه فرو بردن سر در آب مضاف نيز روزه را باطل نمى كند اگرچه احوط ترك است .
مـسـاله ١٦٢٢ - اگر روزه دار بى اختيار در آب بيفتد و آب تمام سر او را بگيرد, يا فراموش كند كه روزه است و سر در آب فرو برد, روزه اوباطل نمى شود.
مساله ١٦٢٣ - اگر به خيال اينكه آب سر او را نمى گيرد خود را در آب بيندازد و آب تمام سر او را بگيرد, روزه اش اشكال ندارد.
مساله ١٦٢٤ - اگر فراموش كند كه روزه است و سر را در آب فرو برد, يا ديگرى به زور سر او را در آب فـرو برد, چنانچه در زير آب يادش بيايد كه روزه است , يا آن كس دست بردارد, بايد فورا سر را بيرون آورد, و چنانچه بيرون نياورد, روزه اش باطل مى شود.
مـساله ١٦٢٥ - اگر فراموش كند كه روزه است و به نيت غسل سر را در آب فرو برد, روزه و غسل او هر دو صحيح است .
مـسـاله ١٦٢٦ - اگر بداند كه روزه است و عمدا براى غسل سر را در آب فرو برد, چنانچه روزه او مـثل روزه رمضان واجب معين باشد, روزه و غسل او هر دو باطل است , و اگر روزه مستحب باشد يا روزه واجبى باشد كه مثل روزه كفاره وقت معينى ندارد و افطار آن جايز است غسل او صحيح و روزه اش باطل مى باشد.
مـسـالـه ١٦٢٧ - اگـر براى آنكه كسى را از غرق شدن نجات دهد, سر را در آب فرو برد, اگرچه نجات دادن او واجب باشد روزه اش باطل مى شود.
٧ - باقيماندن بر جنابت و حيض و نفاس تا اذان صبح :
مساله ١٦٢٨ - اگر جنب عمدا در ماه رمضان تا اذان صبح غسل نكند روزه اش باطل است , و كسى كه وظيفه اش تيمم است و عمدا تيمم ننمايد روزه اش نيز باطل است .
و حكم قضاء ماه رمضان بعدا خواهد آمد.
مـساله ١٦٢٩ - اگر در روزه غيرماه رمضان وقضاءآن از روزه هاى واجبى كه مثل روزه ماه رمضان وقت آن معين است , جنب عمدا تا اذان صبح غسل نكند اظهر اين است كه روزه اش صحيح است .
مساله ١٦٣٠ - كسى كه در شب ماه رمضان جنب است چنانچه عمدا غسل نكند تا وقت تنگ شود, بايد تيمم كند و روزه بگيرد.
مـسـالـه ١٦٣١ - اگر جنب در ماه رمضان غسل را فراموش كند و بعد از يك روز يادش بيايد, بايد روزه آن روز را قـضا نمايد, و اگر بعد از چندروز يادش بيايد, بايد روزه هر چند روزى را كه يقين دارد جنب بوده قضا نمايد, مثلا اگر نمى داند سه روز جنب بوده يا چهار روز, بايد روزه سه روز را قضا كند.
مـساله ١٦٣٢ - كسى كه در شب ماه رمضان براى هيچ كدام از غسل و تيمم وقت ندارد, اگر خود را جنب كند, روزه اش باطل است و قضا وكفاره بر او واجب مى شود.
مساله ١٦٣٣ - اگر براى آنكه بفهمد وقت دارد يا نه , جستجو نمايد, گمان كند كه به اندازه غسل وقـت دارد و خـود را جنب كند و بعد بفهمدوقت تنگ بوده و تيمم كند, روزه اش صحيح است , و نيز بدون جستجو گمان كند كه وقت دارد و خود را جنب نمايد و بعد بفهمد وقت تنگ بوده , و با تيمم روزه بگيرد صحيح است .
مـسـالـه ١٦٣٤ - كـسى كه در شب ماه رمضان جنب است ومى داند كه اگر بخوابد تا صبح بيدار نـمى شود, نبايد غسل نكرده بخوابد, و چنانچه پيش از غسل بخوابد و تا صبح بيدار نشود, روزه اش باطل است و قضا و كفاره بر او واجب مى شود.
مـسـالـه ١٦٣٥ - هرگاه جنب در شب ماه رمضان بخوابد و بيدار شود, احتياط واجب آن است كه پـيـش از غـسل در صورتى كه عادتش به بيدارشدن نباشد نخوابد اگرچه احتمال بدهد كه اگر دوباره بخوابد پيش از اذان صبح بيدار مى شود.
مـسـاله ١٦٣٦ - كسى كه در شب ماه رمضان جنب است و يقين دارد كه اگر بخوابد پيش از اذان صـبـح بيدار مى شود, چنانچه تصميم داشته باشد كه بعد از بيدار شدن غسل كند و با اين تصميم بـخـوابد و تا اذان خواب بماند, روزه اش صحيح است .
و همچنين است كسى كه عادت بيدارشدن قبل از اذان صبح را داشته و احتمال بيدار شدن را نيز بدهد.
مـسـالـه ١٦٣٧ - كـسـى كـه در شب ماه رمضان جنب است و مى داند يا احتمال مى دهد كه اگر بخوابد پيش از اذان صبح بيدار مى شود, چنانچه غفلت داشته باشد كه بعد از بيدار شدن بايد غسل كند, در صورتى كه بخوابد و تا اذان صبح خواب بماند, بنابر احتياط قضا بر او واجب مى شود.
مساله ١٦٣٨ - كسى كه در شب ماه رمضان جنب است ويقين دارد يااحتمال مى دهد كه اگر بخوابد پيش از اذان صبح بيدار مى شود, چنانچه نخواهد بعد از بيدار شدن غسل كند يا ترديد داشته باشد كه غسل كند يا نه , در صورتى كه بخوابد و بيدار نشود, روزه اش باطل و قضا و كفاره لازم است .
مـسـاله ١٦٣٩ - اگر جنب در شب ماه رمضان بخوابد و بيدار شود و يقين كند يا احتمال دهد كه اگر دوباره بخوابد پيش از اذان صبح بيدارمى شود و تصميم هم داشته باشد كه بعد از بيدار شدن غـسـل كـنـد, چـنانچه دوباره بخوابد و تا اذان بيدار نشود, بايد روزه آن روز را قضا كند, واگر از خـواب دوم بـيـدار شـود و براى مرتبه سوم بخوابد و تا اذان صبح بيدار نشود, قضاى روزه واجب مى شود و بنابر احتياط استحبابى كفاره نيز بدهد.
مـسـالـه ١٦٤٠ - مـراد از خـواب اول و دوم و سوم - در صورتى كه انسان در خواب محتلم شود - خـوابـى اسـت كـه بـعـد از بـيدار شدن بخوابد, واماخوابى كه در آن محتلم شده خواب اول حساب نمى شود.
مساله ١٦٤١ - اگرروزه دار در روز محتلم شود, واجب نيست فورا غسل كند.
مـسـالـه ١٦٤٢ - هرگاه در ماه رمضان بعد از اذان صبح بيدار شود و ببيند محتلم شده , اگرچه بداند پيش از اذان محتلم شده , روزه او صحيح است .
مـساله ١٦٤٣ - كسى كه مى خواهد قضاى روزه رمضان را بگيرد, هرگاه تا اذان صبح جنب بماند, اگرچه از روى عمد نباشد روزه او باطل است .
مساله ١٦٤٤ - كسى كه مى خواهد قضاى روزه رمضان را بگيرد, اگر بعد از اذان صبح بيدار شود و ببيند محتلم شده و بداند پيش از اذان محتلم شده است , مى تواند آن روز را روزه بگيرد, ولى اگر در شب بفهمد جنب شده و تا اذان صبح غسل نكند, آن روز را نمى تواند روزه قضابگيرد.
مساله ١٦٤٥ - اگر در روزه واجبى غير قضاى روزه رمضان از روزه هائى كه مثل روزه كفاره وقت مـعينى ندارد عمدا تا اذان صبح جنب بماند,اظهر اين است كه روزه اش صحيح است ولى بهتر آن است كه غير از آن روز, روز ديگرى را روزه بگيرد.
مـساله ١٦٤٦ - اگر زن پيش از اذان صبح از حيض يا نفاس پاك شود و عمدا غسل نكند, در روزه مـاه رمضان , روزه اش باطل است , و درغير آن باطل نيست اگرچه احوط غسل كردن است .
و زنى كـه وظـيـفه اش نسبت به حيض يا نفاس , تيمم است , در روزه ماه رمضان اگر عمداپيش از اذان صبح تيمم نكند روزه اش باطل است .
مـساله ١٦٤٧ - اگر زن پيش از اذان صبح در ماه رمضان از حيض يا نفاس پاك شود و براى غسل وقت نداشته باشد, بايد تيمم نمايد و بنابراحتياط واجب بايد تا اذان صبح بيدار بماند.
مساله ١٦٤٨ - اگر زن نزديك اذان صبح در ماه مبارك رمضان از حيض يا نفاس پاك شود و براى هيچ كدام از غسل و تيمم وقت نداشته باشد, روزه اش صحيح است .
مـسـالـه ١٦٤٩ - اگـر زن بعد از اذان صبح از خون حيض يا نفاس پاك باشد, يا در بين روز خون حيض يا نفاس ببيند, اگرچه نزديك مغرب باشد, روزه او باطل است .
مـسـالـه ١٦٥٠ - اگـر زن غسل حيض يا نفاس را فراموش كند و بعد از يك روز يا چند روز يادش بيايد, روزه هائى كه گرفته صحيح است .
مـسـالـه ١٦٥١ - اگـر زن پيش از اذان صبح در ماه رمضان از حيض يا نفاس پاك شود و در غسل كردن كوتاهى كند و تا اذان غسل نكند,روزه اش باطل است , ولى چنانچه كوتاهى نكند مثلا منتظر باشد كه حمام زنانه شود, اگرچه سه مرتبه بخوابد و تا اذان غسل نكند روزه اوصحيح است .
مـسـالـه ١٦٥٢ - اگـر زنـى كه در حال استحاضه كثيره است , غسلهاى خود را به تفصيلى كه در احـكام استحاضه در مساله ( ٤٠٧ ) گفته شدبجا آورد, روزه او صحيح است , و اظهر اين است كه در استحاضه متوسطه اگرچه غسل نكند روزه اش صحيح است .
مـساله ١٦٥٣ - كسى كه مس ميت كرده ( يعنى جائى از بدن خود را به بدن ميت رسانده ) مى تواند بـدون غـسـل مـس مـيـت روزه بگيرد, و اگر درحال روزه هم ميت را مس نمايد, روزه او باطل نميشود.
٨ - اماله كردن :
مساله ١٦٥٤ - اماله كردن با چيز روان اگرچه از روى ناچارى و براى معالجه باشد, روزه را باطل مى كند.
٩ - قى كردن :
مـسـالـه ١٦٥٥ - هـرگـاه روزه دار عـمـدا قى كند اگرچه بواسطه مرض و مانند آن ناچار باشد, روزه اش باطل مى شود, ولى اگر سهوا يا بى اختيارقى كند اشكال ندارد.
مـسـالـه ١٦٥٦ - اگر در شب چيزى بخورد كه مى داند بواسطه خوردن آن , در روز بى اختيار قى مى كند, احتياط واجب آن است كه روزه آن روز را قضا نمايد.
مـسـالـه ١٦٥٧ - اگـر روزه دار بتواند از قى كردن خوددارى كند, چنانچه براى او ضرر و مشقت نداشته باشد, بايد خوددارى نمايد.
مـساله ١٦٥٨ - اگر مگس در گلوى روزه دار برود, چنانچه ممكن باشد, بايد آن را بيرون آورد و روزه او بـاطـل نـمـى شود, ولى اگر بداند كه بواسطه بيرون آوردن آن قى مى كند, واجب نيست بيرون آورد و روزه او صحيح است .
مـسـاله ١٦٥٩ - اگر سهوا چيزى را فرو ببرد و پيش از رسيدن به شكم يادش بيايد كه روزه است , بيرون آوردن آن لازم نيست و روزه اوصحيح است .
مـسـالـه ١٦٦٠ - اگـر يقين داشته باشد كه بواسطه آروغ زدن , چيزى از گلو بيرون مى آيد, بنابر احتياط نبايد عمدا آروغ بزند, ولى اگر يقين نداشته باشد اشكال ندارد.
مـسـالـه ١٦٦١ - اگـر آروغ بـزند و چيزى در گلو يا دهانش بيايد, بايد آن را بيرون بريزد, و اگر بى اختيار فرو رود, روزه اش صحيح است .
۱۴

احكام چيزهائى كه روزه را باطل مى كند
مساله ١٦٦٢ - اگر انسان عمدا و از روى اختيار كارى كه روزه را باطل مى كند انجام دهد, روزه او بـاطل مى شود و چنانچه از روى عمدنباشد, اشكال ندارد, ولى جنب اگر بخوابد و به تفصيلى كه در مساله ( ١٦٣٩ ) گفته شد تا اذان صبح غسل نكند روزه او باطل است .
مـساله ١٦٦٣ - اگر روزه دار سهوا يكى از كارهائى كه روزه را باطل مى كند انجام دهد و به خيال اينكه روزه اش باطل شده , عمدا دوباره يكى از آنها را بجا آورد, روزه او باطل مى شود.
مـسـالـه ١٦٦٤ - اگر چيزى به زور در گلوى روزه دار بريزند, يا سر او را به زور در آب فرو برند, روزه او باطل نمى شود, ولى اگر مجبورش كنند كه روزه خود را باطل كند مثلا به او بگويند اگر غذا نخورى ضرر مالى يا جانى به تو مى زنيم و خودش براى جلوگيرى از ضرر چيزى بخورد, روزه او باطل مى شود.
مـسـالـه ١٦٦٥ - روزه دار نـبـايد جائى برود كه مى داند چيزى در گلويش مى ريزند يا مجبورش مـى كـنـند كه خودش روزه خود را باطل كند, واگر برود و چيزى در گلويش بريزند, يا از روى نـاچارى خودش كارى كه روزه را باطل مى كند انجام دهد, روزه او باطل مى شود, بلكه اگرقصد رفتن كند, اگرچه نرود روزه اش باطل است .
آنچه براى روزه دار مكروه است
مساله ١٦٦٦ - چند چيز براى روزه دار مكروه است و از آن جمله است : ( ١ ) دوا ريختن به چشم و سرمه كشيدن , در صورتى كه مزه يا بوى آن به حلق برسد.
( ٢ ) انجام دادن هر كارى مانند خون گرفتن و حمام رفتن كه باعث ضعف مى شود.
( ٣ ) انفيه كشيدن , اگر نداند كه به حلق مى رسد, و اگر بداند به حلق مى رسد جايز نيست .
( ٤ ) بو كردن گياههاى معطر.
( ٥ ) نشستن زن در آب .
( ٦ ) استعمال شياف .
( ٧ ) تر كردن لباسى كه در بدن است .
( ٨ ) كشيدن دندان و هر كارى كه بواسطه آن از دهان خون بيايد.
( ٩ ) مسواك كردن با چوب تر.
( ١٠ ) بى جهت آب يا چيزى در دهان كردن .
و نـيـز مكروه است انسان بدون قصد بيرون آمدن منى , زن خود را ببوسد يا كارى كند كه شهوت خود را به حركت آورد, و اگر به قصد بيرون آمدن منى باشد روزه او باطل مى شود.
جاهائى كه قضا و كفاره واجب است
مساله ١٦٦٧ - اگر در روزه رمضان در شب جنب شود و به تفصيلى كه در مساله ( ١٦٣٩ ) گفته شـد بـيدار شود و دوباره بخوابد و تا اذان صبح بيدار نشود, فقط بايد قضاى آن روزه را بگيرد.
ولى اگـر كار ديگرى كه روزه را باطل مى كند, عمدا انجام دهد در صورتى كه مى دانسته آن كارروزه را باطل مى كند, قضا و كفاره بر او واجب مى شود.
مـساله ١٦٦٨ - اگر بواسطه ندانستن مساله كارى انجام دهد كه روزه را باطل مى كند, ظاهر اين است كه كفاره براى او واجب نيست , و بايدآن روز را امساك كرده و بعد قضا نمايد, ولى اگر عمدا بـه خـدا و پيغمبر به دروغ نسبتى بدهد و بداند كه حرام است كفاره نيز واجب است اگرچه نداند اين عمل روزه را باطل مى كند.
كفاره روزه :
مساله ١٦٦٩ - در كفاره افطار روزه ماه رمضان , بايد يك بنده آزاد كند, يا به دستورى كه در مساله بـعد گفته مى شود دو ماه روزه بگيرد ياشصت فقير را سير كند يا به هر كدام يك مد كه تقريبا ده سـيـر است , طعام يعنى گندم يا جو يا نان و مانند اينها بدهد, و چنانچه اينها برايش ممكن نباشد, بنابر احتياط بايد به قدر امكان تصدق و استغفار نمايد, و احتياط واجب آن است كه هر وقت بتواند, كفاره را بدهد.
مـساله ١٦٧٠ - كسى كه مى خواهد دو ماه كفاره افطار روزه ماه رمضان را بگيرد,بايد سى ويك روز آن را پى در پى بگيرد, و اگر بقيه آن پى در پى نباشد اشكال ندارد.
مساله ١٦٧١ - كسى كه مى خواهد دو ماه كفاره روزه رمضان را بگيرد, نبايد موقعى شروع كند كه در بين سى و يك روز, روزى باشد كه مانند عيد قربان , روزه آن صحيح نيست .
مساله ١٦٧٢ - كسى كه بايد پى در پى روزه بگيرد, اگر در بين آن بدون عذر يك روز روزه نگيرد, يـا وقـتى شروع كند كه در بين آن به روزى برسد كه روزه آن واجب است , مثلا به روزى برسد كه نذر كرده آن روز را روزه بگيرد, بايد روزه ها را از سر بگيرد.
مـسـالـه ١٦٧٣ - اگر در بين روزهائى كه بايد پى در پى روزه بگيرد عذرى مثل حيض يا نفاس يا سـفـرى كـه در رفـتـن آن مجبور است , براى اوپيش آيد, بعد از برطرف شدن عذر, واجب نيست روزه ها را از سر بگيرد, بلكه بقيه را بعد از برطرف شدن عذر بجا مى آورد.
مساله ١٦٧٤ - اگر به چيز حرامى روزه خود را باطل كند, چه آن چيز اصلا حرام باشد مثل شراب و زنـا, يـا بـه جهتى حرام شده باشد مثل خوردن غذاى حلالى كه براى انسان ضرر دارد و نزديكى كردن با عيال خود در حال حيض , بنابر احتياط كفاره جمع بر او واجب مى شود,يعنى بايد يك بنده آزاد كند و دو ماه روزه بگيرد و شصت فقير را سير كند, يا به هر كدام آنها يك مد كه تقريبا ده سير است , گندم يا جو يا نان ومانند اينها بدهد, و چنانچه هر سه برايش ممكن نباشد, هر كدام آنها كه ممكن است بايد انجام دهد.
مـسـالـه ١٦٧٥ - اگـر روزه دار دروغـى را به خدا و پيغمبر (ص ) عمدا نسبت دهد, بنابر احتياط, كفاره جمع كه تفصيل آن در مساله پيش گفته شد بر او واجب مى شود.
مساله ١٦٧٦ - اگر روزه دار در يك روز ماه رمضان چند مرتبه جماع كند, بنابر اظهر يك كفاره بر او واجب است .
و استمناء نيز حكم جماع را دارد.
مساله ١٦٧٧ - اگر روزه دار در يك روز ماه رمضان چند مرتبه غير جماع و استمناء كار ديگرى كه روزه را باطل مى كند انجام دهد, براى همه آنها يك كفاره كافى است .
مساله ١٦٧٨ - اگر روزه دار غير از جماع و استمناء كار ديگرى كه روزه را باطل مى كند انجام دهد و بعد با حلال خود جماع نمايد, براى هر دويك كفاره واجب مى شود.
مساله ١٦٧٩ - اگر روزه دار غير از جماع و استمناء كار ديگرى كه روزه را باطل مى كند انجام دهد مـثـلا آب بـياشامد, و بعد كار ديگرى كه حرام است و روزه را باطل مى كند انجام دهد مثلا غذاى حرامى بخورد, يك كفاره كافى است .
مـسـالـه ١٦٨٠ - اگـر روزه دار آروغ بزند و چيزى در دهانش بيايد, چنانچه عمدا آن را فرو ببرد, روزه اش بـاطـل است , و بايد قضاى آن رابگيرد و كفاره هم بر او واجب مى شود.
و اگر خوردن آن چـيـز حرام باشد, مثلا موقع آروغ زدن , خون به دهان او بيايد و عمدا آن را فرو برد,بايد قضاى آن روزه را بگيرد و بنابر احتياط كفاره جمع هم بر او واجب مى شود.
مـسـاله ١٦٨١ - اگر نذر كند كه روز معينى را روزه بگيرد, چنانچه در آن روز عمدا روزه خود را باطل كند, بايد كفاره بدهد و كفاره آن به نحوى است كه در مساله ( ١٦٦٩ ) ذكر شد.
مـسـاله ١٦٨٢ - اگر روزه دار به گفته كسى كه مى گويد مغرب شد و اعتماد به گفته او نيست افـطار كند و بعد بفهمد مغرب نبوده است يا شك كندكه مغرب بوده است يا نه , قضا و كفاره بر او واجب مى شود.
مـساله ١٦٨٣ - كسى كه عمدا روزه خود را باطل كرده , اگر بعد از ظهر مسافرت كند, يا پيش از ظـهـر بـراى فرار از كفاره سفر نمايد, كفاره از اوساقط نمى شود, بلكه اگر قبل از ظهر مسافرتى براى او پيش آمد كند نيز كفاره بر او واجب است .
مـساله ١٦٨٤ - اگر عمدا روزه خود را باطل كند, و بعد عذرى مانند حيض يا نفاس يا مرض براى او پـيـدا شـود, احـتـياط اين است كه كفاره رابدهد, و بعيد نيست كه در اين صورت كفاره واجب نباشد.
مـسـالـه ١٦٨٥ - اگر يقين كند كه روز اول ماه رمضان است و عمدا روزه خود را باطل كند, بعد معلوم شود كه آخر شعبان بوده , كفاره بر اوواجب نيست .
مـسـاله ١٦٨٦ - اگر انسان شك كند كه آخر رمضان است يا اول شوال و عمدا روزه خود را باطل كند, بعد معلوم شود اول شوال بوده , كفاره بر او واجب نيست .
مـساله ١٦٨٧ - اگر روزه دار در ماه رمضان با زن خود كه روزه دار است جماع كند, چنانچه زن را اكراه كرده باشد, كفاره روزه خودش وروزه زن را بايد بدهد, و اگر زن به جماع راضى بوده , بر هر كدام يك كفاره واجب مى شود.
مـساله ١٦٨٨ - اگر زنى شوهر روزه دار خودرا اكراه كند كه با او جماع نمايد, واجب نيست كفاره روزه شوهر را بدهد.
مـسـالـه ١٦٨٩ - اگـر روزه دار در ماه رمضان , زن خود را اكراه به جماع كند و در بين جماع , زن راضى شود, بنابر احتياط واجب بايد مرد دوكفاره و زن يك كفاره بدهد.
مساله ١٦٩٠ - اگر روزه دار در ماه مبارك رمضان با زن روزه دار خود كه خواب است جماع نمايد, يك كفاره بر او واجب مى شود و روزه زن صحيح است و كفاره هم بر او واجب نيست .
مساله ١٦٩١ - اگر مرد زن خود را يا زن شوهر خود را اكراه كند كه غير جماع كار ديگرى كه روزه را باطل مى كند بجا آورد, بر هيچ يك ازآنها كفاره واجب نيست .
مـساله ١٦٩٢ - كسى كه بواسطه مسافرت يا مرض روزه نمى گيرد, نمى تواند زن روزه دار خود را اكراه به جماع كند, ولى اگر او را اكراه نمايد,كفاره بر مرد نيز واجب نيست .
مساله ١٦٩٣ - انسان نبايد در بجا آوردن كفاره كوتاهى كند, ولى لازم نيست فورا آن را انجام دهد.
مـسـالـه ١٦٩٤ - اگر كفاره بر انسان واجب شود و چند سال آن را بجا نياورد, چيزى بر آن اضافه نمى شود.
مساله ١٦٩٥ - كسى كه بايد براى كفاره يك روز شصت فقير را طعام بدهد, نمى تواند به هر كدام از آنـهـا بـيـشـتر از يك مد كه تقريبا ده سيراست طعام بدهد, يا يك فقير را بيشتر از يك مرتبه سير نـمـايد, و زيادى را از كفاره حساب نمايد, ولى مى تواند براى هر يك از عيالات فقيراگرچه صغير باشند يك مد به آن فقير بدهد.
مـسـالـه ١٦٩٦ - كسى كه قضاى روزه رمضان را گرفته , اگر بعد از ظهر عمدا كارى كه روزه را باطل مى كند انجام دهد, بايد به ده فقير هر كدام يك مد كه تقريبا ده سير است طعام بدهد, و اگر نمى تواند, سه روز روزه بگيرد.
جاهائى كه فقط قضاى روزه واجب است
مساله ١٦٩٧ - در چند صورت فقط قضاى روزه بر انسان واجب است و كفاره واجب نيست : اول آنـكه در شب ماه رمضان جنب باشد و به تفصيلى كه در مساله ( ١٦٣٩ ) گفته شد تا اذان صبح از خواب دوم بيدار نشود.
دوم عـملى كه روزه را باطل مى كند بجا نياورد ولى نيت روزه نكند, يا ريا كند, يا قصد كند كه روزه نباشد, يا قصد كند كارى كه روزه را باطل مى كند انجام دهد.
سوم آنكه در ماه رمضان غسل جنابت را فراموش كند و به حال جنابت يك روز يا چند روز روزه بگيرد.
چـهـارم آنـكـه در ماه رمضان بدون اينكه تحقيق كند صبح شده يا نه , كارى كه روزه را باطل مـى كند انجام دهد, بعد معلوم شود صبح بوده , ونيز اگر بعد از تحقيق با اينكه گمان دارد صبح شـده , كـارى كـه روزه را بـاطـل مى كند انجام دهد, بعد معلوم شود صبح بوده , قضاى آن روز بر اوواجـب اسـت , بـلـكـه اگر بعد از تحقيق شك كند كه صبح شده يا نه و كارى كه روزه را باطل مى كند انجام دهد, بعد معلوم شود صبح بوده بايدقضاى روزه آن روز را بجا آورد.
پـنـجم آنكه كسى بگويد صبح نشده و انسان به گفته او كارى كه روزه را باطل مى كند انجام دهد, بعد معلوم شود صبح بوده است .
ششم آنكه كسى بگويد صبح شده و انسان به گفته او يقين نكند, يا خيال كند شوخى مى كند و كارى كه روزه را باطل مى كند انجام دهد, بعدمعلوم شود صبح بوده است .
هفتم آنكه كور و مانند آن به گفته كس ديگر افطار كنند, بعد معلوم شود مغرب نبوده است .
هـشـتـم آنكه در هواى صاف بواسطه تاريكى يقين كند كه مغرب شده و افطار كند, بعد معلوم شـود مـغرب نبوده است .
ولى اگر در هواى ابر به گمان اينكه مغرب شده افطار كند, بعد معلوم شود مغرب نبوده , قضا لازم نيست .
نهم آنكه براى خنك شدن , يا بى جهت مضمضه كند, يعنى آب در دهان بگرداند, و بى اختيار فرو رود, و هـمـچـنين است بنابر احتياط واجب اگر مضمضه براى وضوى غير نماز واجب باشد, ولى اگـر فـرامـوش كـنـد كـه روزه اسـت وآب را فرو دهد, يابراى وضوى نماز واجب مضمضه كندو بى اختيار فرو رود, قضا بر او واجب نيست .
دهـم آنكه كسى از جهت اكراه يا اضطرار يا تقيه افطار كند, لازم است قضا نمايد و كفاره واجب نيست .
مساله ١٦٩٨ - اگر غير آب چيز ديگرى را در دهان ببرد و بى اختيار فرو رود يا آب داخل بينى كند و بى اختيار فرو رود, قضا بر او واجب نيست .
مساله ١٦٩٩ - مضمضه زياد براى روزه دار مكروه است , و اگر بعد از مضمضه بخواهد آب دهان را فرو برد, بهتر آن است كه سه مرتبه آب دهان را بيرون بريزد.
مـسـالـه ١٧٠٠ - اگـر انـسـان بـداند كه بواسطه مضمضه , بى اختيار يا از روى فراموشى آب وارد گلويش مى شود, نبايد مضمضه كند.
مساله ١٧٠١ - اگر در ماه رمضان , بعد از نگاه به افق يقين كند كه صبح نشده و كارى كه روزه را بـاطل مى كند انجام دهد, بعد معلوم شودصبح بوده , قضا لازم نيست .
و همچنين اگر نگاه كند و احراز نكند كه صبح شده , قضا لازم نيست .
مـساله ١٧٠٢ - اگر انسان شك كند كه مغرب شده يا نه , نمى تواند افطار كند, ولى اگر شك كند كه صبح شده يا نه , پيش از تحقيق هم مى تواندكارى كه روزه را باطل مى كند انجام دهد.
احكام روزه قضا
مساله ١٧٠٣ - اگر ديوانه عاقل شود, واجب نيست روزه هاى وقتى را كه ديوانه بوده قضا نمايد.
مساله ١٧٠٤ - اگر كافر مسلمان شود, واجب نيست روزه هاى وقتى كه كافر بوده قضا نمايد.
ولى اگر مسلمانى كافر شود و دوباره مسلمان گردد, روزه هاى وقتى را كه كافر بوده بايد قضا نمايد.
مساله ١٧٠٥ - روزه اى كه از انسان بواسطه مستى فوت شده , بايد قضا نمايد, اگرچه چيزى را كه بواسطه آن مست شده , براى معالجه خورده باشد.
مـساله ١٧٠٦ - اگر براى عذرى چند روز روزه نگيرد و بعد شك كند كه چه وقت عذر او برطرف شـده , واجـب نـيست مقدار بيشترى را كه احتمال مى دهد روزه نگرفته قضا نمايد, مثلا كسى كه پيش از ماه رمضان مسافرت كرده و نمى داند پنجم رمضان از سفر برگشته يا ششم , و يااينكه مثلا در آخـرهـاى مـاه رمـضان مسافرت كرده و بعد از رمضان برگشته و نمى داند كه بيست و پنجم رمضان مسافرت كرده يا بيست وششم , در هر دو صورت مى تواند مقدار كمتر يعنى پنج روز را قضا كند اگرچه احتياط مستحب آن است كه مقدار بيشتر يعنى شش روز را قضانمايد.
مـسـالـه ١٧٠٧ - اگـر از چند ماه رمضان روزه قضا داشته باشد, قضاى هر كدام را كه اول بگيرد مـانعى ندارد, ولى اگر وقت قضاى رمضان آخرتنگ باشد, مثلا پنج روز از رمضان آخر قضا داشته باشد و پنج روز هم به رمضان مانده باشد, بهتر آن است كه اول قضاى رمضان آخر رابگيرد.
مـساله ١٧٠٨ - اگر قضاى روزه چند ماه رمضان بر او واجب باشد و در نيت معين نكند روزه اى را كه مى گيرد قضاى كدام ماه رمضان است ,قضاى سال آخرى حساب نمى شود.
مـسـالـه ١٧٠٩ - كـسـى كه قضاى روزه رمضان را گرفته , اگر وقت قضاى روزه او تنگ نباشد, مى تواند پيش از ظهر, روزه خود را باطل نمايد.
مـساله ١٧١٠ - اگر قضاى روزه ميتى را گرفته باشد, بهتر آن است كه بعد از ظهر روزه را باطل نكند.
مـسـالـه ١٧١١ - اگـر بواسطه مرض يا حيض يا نفاس , روزه رمضان را نگيرد و پيش از تمام شدن رمضان بميرد, لازم نيست روزه هائى را كه نگرفته براى او قضا كنند.
مـسـالـه ١٧١٢ - اگـر بـواسطه مرضى , روزه رمضان را نگيرد و مرض او تا رمضان سال بعد طول بكشد, قضاى روزه هائى را كه نگرفته بر اوواجب نيست و بايد براى هر روز يك مد كه تقريبا ده سير است طعام يعنى گندم يا جو يا نان و مانند اينها به فقير بدهد, ولى اگر بواسطه عذرديگرى مثلا بـراى مـسافرت روزه نگرفته باشد و عذر او تا رمضان بعد باقى بماند, روزه هائى را كه نگرفته بايد قضا كند, و احتياط واجب آن است كه براى هر روز يك مد طعام هم به فقير بدهد.
مـسـالـه ١٧١٣ - اگر بواسطه مرضى روزه رمضان را نگيرد وبعد از رمضان مرض او برطرف شود ولى عذر ديگرى پيدا كند كه نتواند تارمضان بعد قضاى روزه را بگيرد, بايد روزه هائى را كه نگرفته قـضا نمايد.
و نيز اگر در ماه رمضان غير از مرض عذر ديگرى داشته باشد و بعداز رمضان آن عذر بـرطـرف شود و تا رمضان سال بعد بواسطه مرض نتواند روزه بگيرد, روزه هائى را كه نگرفته بايد قضا كند, و بنابر احتياطواجب براى هر روز يك مد طعام نيز به فقير بدهد.
مساله ١٧١٤ - اگر در ماه رمضان بواسطه عذرى روزه نگيرد و بعد از رمضان عذر او برطرف شود و تا رمضان آينده عمدا قضاى روزه رانگيرد, بايد روزه را قضا كند و براى هر روز يك مد طعام هم به فقير بدهد.
مـسـاله ١٧١٥ - اگر در قضاى روزه كوتاهى كند تا وقت تنگ شود و در تنگى وقت عذر پيدا كند, بـايـد قضا را بگيرد و هر روز يك مد طعام به فقير بدهد, و همچنين است بنابر احتياط واجب اگر بـعد از برطرف شدن عذر تصميم داشته باشد كه روزه هاى خود را قضا كند ولى پيش ازآنكه قضا نمايد در تنگى وقت عذر پيدا كند.
مـسـاله ١٧١٦ - اگر مرض انسان چند سال طول بكشد, بعد از آنكه خوب شد, بايد قضاى رمضان آخر را بگيرد و براى هر روز از سالهاى پيش يك مد طعام به فقير بدهد.
مساله ١٧١٧ - كسى كه بايد براى هر روز يك مد طعام به فقير بدهد, مى تواند كفاره چند روز را به يك فقير بدهد.
مـسـالـه ١٧١٨ - اگر قضاى روزه رمضان را چند سال تاخير بيندازد, بايد قضا را بگيرد و از جهت تـاخـيـر در سال اول براى هر روز يك مدطعام به فقير بدهد, و اما از جهت تاخير چند سال بعدى چيزى واجب نيست .
مـسـالـه ١٧١٩ - اگر روزه رمضان را عمدا نگيرد, بايد قضاى آن را بجا آورد و براى هر روز دو ماه روزه بـگيرد يا به شصت فقير طعام بدهد يايك بنده آزاد كند, و چنانچه تا رمضان آينده قضاى آن روزه را بجا نياورد, براى هر روز يك مد نيز كفاره بدهد.
مـسـاله ١٧٢٠ - اگر روزه رمضان را عمدا نگيرد و در روز مكرر جماع يا استمناء كند, كفاره مكرر نـمـى شود.
و اگر چند مرتبه كار ديگرى كه روزه را باطل مى كند انجام دهد, مثلا چند مرتبه غذا بخورد يك كفاره كافى است .
مـسـاله ١٧٢١ - بعد از مرگ پدر, پسر بزرگتر بايد قضاى روزه او را به تفصيلى كه در نماز قضاى پدر در صفحه ( ٢٣٠ ) گفته شدبجا آورد.
مـسـاله ١٧٢٢ - اگر پدر غير از روزه رمضان , روزه واجب ديگرى را مانند روزه نذر نگرفته باشد, احـتياط واجب آن است كه پسر بزرگترقضا نمايد, ولى اگر براى روزه اجير شده و نگرفته باشد, قـضاء آن بر پسر بزرگ لازم نيست .
و نيز اگر قضاء روزه جد بر پدر واجب بوده و پدرآنها را نگرفته , بر پسر قضاى آنها لازم نيست .
احكام روزه مسافر
مـسـالـه ١٧٢٣ - مـسافرى كه بايد نمازهاى چهار ركعتى را در سفر دو ركعت بخواند, نبايد روزه بـگـيـرد, و مـسـافـرى كـه نمازش را تمام مى خواندمثل كسى كه شغلش مسافرت يا سفر او سفر معصيت است , بايد در سفر روزه بگيرد.
مساله ١٧٢٤ - مسافرت در ماه رمضان اشكال ندارد, ولى براى فرار از روزه مسافرت مكروه است , و همچنين است سفر قبل از روز بيست و چهارم در ماه رمضان مگر اينكه سفر براى حج يا عمره يا به جهت ضرورتى باشد.
مساله ١٧٢٥ - اگر غير روزه رمضان روزه معين ديگرى بر انسان واجب باشد, مثلا نذر كرده باشد روز مـعينى را روزه بگيرد, بهتر آن است كه تا ناچار نشود در آن روز مسافرت نكند.
و اگر در سفر بـاشد, چنانچه ممكن است قصد كند كه ده روز در جائى بماند و آن روز را روزه بگيرد.
ولى ظاهر آن است كه سفر جايز است و قصد اقامه واجب نيست , و در صورتى كه روزه نگيرد لازم است روزه آن روز را قضاكند.
مـسـاله ١٧٢٦ - اگر نذر كند روزه بگيرد و روز آن را معين نكند,نمى تواند آن را در سفر بجا آورد.
ولـى چنانچه نذر كند كه روز معينى را در سفرروزه بگيرد, بايد آن را در سفر بجا آورد.
و نيز اگر نـذر كـنـد روز مـعينى را چه مسافر باشد يا نباشد, روزه بگيرد, بايد آن روز را اگرچه مسافرباشد روزه بگيرد.
مساله ١٧٢٧ - مسافر مى تواند براى خواستن حاجت سه روز در مدينه طيبه روزه مستحبى بگيرد, و احوط اين است كه آن سه روزروزهاى چهارشنبه و پنجشنبه و جمعه باشد.
مـساله ١٧٢٨ - كسى كه نمى داند روزه مسافر باطل است , اگر در سفر روزه بگيرد و در بين روز مساله را بفهمد, روزه اش باطل مى شود, و اگرتا مغرب نفهمد, روزه اش صحيح است .
مـساله ١٧٢٩ - اگر فراموش كند كه مسافر است , يا فراموش كند كه روزه مسافر باطل مى باشد و در سفر روزه بگيرد, روزه او باطل است .
مساله ١٧٣٠ - اگر روزه دار بعد از ظهر مسافرت نمايد, بايد روزه خود را تمام كند.
و اگر پيش از ظـهـر مـسـافـرت كـنـد, وقتى به حد ترخص برسد, در صورتى كه از شب نيت سفر داشته باشد, روزه اش بـاطـل مـى شود و الا بنابر احتياط واجب روزه را تمام كند و بعدا قضا لازم نيست .
واگر پيش از رسيدن به حد ترخص روزه را باطل كند كفاره بر او واجب است .
مـسـالـه ١٧٣١ - اگـر مـسـافـر در ماه رمضان پيش از ظهر به وطنش برسد يا به جائى برسد كه مـى خـواهد ده روز در آنجا بماند, چنانچه كارى كه روزه را باطل مى كند انجام نداده , بايد آن روز روزه را بگيرد, و اگر انجام داده , روزه آن روز بر او واجب نيست .
مـساله ١٧٣٢ - اگر مسافر بعد از ظهر به وطنش برسد, يا به جائى برسد كه مى خواهد ده روز در آن جا بماند, نبايد آن روز را روزه بگيرد.
مساله ١٧٣٣ - مسافر و كسى كه از روزه گرفتن عذر دارد, مكروه است در روزه ماه رمضان جماع نمايد و در خوردن و آشاميدن كاملا خودرا سير كند.
كسانى كه روزه بر آنها واجب نيست
مـسـالـه ١٧٣٤ - كـسى كه بواسطه پيرى نمى تواند روزه بگيرد يا براى او مشقت دارد, روزه بر او واجب نيست , ولى در صورت دوم بايد براى هر روز يك مد طعام - گندم يا جو يا نان و مانند اينها - به فقير بدهد.
مـسـالـه ١٧٣٥ - كسى كه بواسطه پيرى روزه نگرفته , اگر بعد از ماه رمضان بتواند روزه بگيرد, لازم نيست روزه را قضا نمايد.
مـسـاله ١٧٣٦ - اگر انسان مرضى دارد كه زياد تشنه مى شود و نمى تواند تشنگى را تحمل كند يا براى او مشقت دارد, روزه بر او واجب نيست ولى در صورت دوم بايد براى هر روز يك مد طعام به فـقير بدهد, و احتياط مستحب آن است كه بيشتر از مقدارى كه ناچار است آب نياشامد, و چنانچه بعد بتواند روزه بگيرد, بنابر احتياط روزه هائى را كه نگرفته قضا نمايد.
مـسـالـه ١٧٣٧ - زنى كه زائيدن او نزديك است و روزه براى حملش ضرر دارد, روزه بر او واجب نـيـسـت , و بـايد براى هر روز يك مد طعام به فقير بدهد.
و نيز اگر روزه براى خودش ضرر دارد, روزه بـر او واجـب نيست , و بنابر احتياط مستحب براى هر روز يك مد طعام به فقير بدهدو در دو صورت روزه هائى را كه نگرفته بايد قضا نمايد.
مـسـالـه ١٧٣٨ - زنـى كـه بـچـه شير مى دهد و شير او كم است , چه مادر بچه , يا دايه او باشد, يا بـى اجـرت شير دهد, اگر روزه براى بچه اى كه شير مى دهد ضرر دارد, روزه بر او واجب نيست و بـايـد براى هر روز يك مد طعام به فقير بدهد, و نيز اگر براى خودش ضرر دارد, روزه بر اوواجب نـيـسـت , و بـنـابـر احتياط مستحب براى هر روز يك مد طعام به فقير بدهد, و در هر دو صورت روزه هـائى را كـه نـگرفته بايد قضا نمايد,ولى اگر كسى پيدا شود كه بى اجرت بچه را شير دهد يا بـراى شـير دادن بچه از پدر يا مادر بچه يا از كس ديگرى كه اجرت او را بدهد اجرت بگيرد, واجب اسـت كه بچه را به او بدهد و روزه بگيرد.
و همچنين است بنابر احتياط اگر مادر بتواند بچه خود را از شير خشك معمولى غذادهد.
راه ثابت شدن اول ماه
مساله ١٧٣٩ - اول ماه به چند چيز ثابت مى شود: اول - آنكه خود انسان ماه را ببيند.
دوم - عـده اى كـه از گفته آنان يقين يا اطمينان پيدا مى شود, بگويند ماه را ديده ايم .
و همچنين است هر چيزى كه بواسطه آن يقين يا اطمينان پيدا شود.
سـوم - دو مـرد عـادل بـگـويند كه در شب ماه را ديده ايم , ولى اگرصفت ماه را بر خلاف يكديگر بگويند, اول ماه ثابت نمى شود.
چهارم - سى روز از اول ماه شعبان بگذرد كه بواسطه آن اول ماه رمضان ثابت مى شود, و سى روز از اول رمضان بگذرد كه بواسطه آن , اول ماه شوال ثابت مى شود.
مساله ١٧٤٠ - اول ماه به حكم حاكم شرع ثابت مى شود مگر آنكه بداند كه در حكم اشتباه شده , و چنانچه حاكم شرع بگويد دو عادل نزدمن به رؤيت هلال شهادت داده اند كافى است .
مـساله ١٧٤١ - اول ماه با پيشگوئى منجمين ثابت نمى شود, ولى اگر انسان از گفته آنان يقين يا اطمينان پيدا كند, بايد به آن عمل نمايد.
مـسـالـه ١٧٤٢ - بلند بودن ماه يا دير غروب كردن آن , دليل نمى شود كه شب پيش , شب اول ماه بوده است , بلى اگر پيش از ظهر ماه ديده شود,آن روز اول ماه محسوب مى شود, و همچنين اگر ماه طوق داشته باشد معلوم مى شود كه ماه در شب سابق بوده است .
مساله ١٧٤٣ - اگر اول ماه رمضان براى كسى ثابت نشود و روزه نگيرد, چنانچه بعد ثابت شود كه شـب پـيش اول ماه بوده , بايد روزه آن روز را قضا نمايد, و چنانچه در اثناء روز ثابت شود بايد بقيه روز را امساك كند و بعد از رمضان قضا نمايد.
مـساله ١٧٤٤ - اگر در شهرى اول ماه ثابت شود, در شهرهاى ديگر چه دور باشند چه نزديك چه در افـق مـتحد باشند يا نه نيز ثابت مى شود در صورتى كه در شب مشترك باشند ولو به اينكه اول شب يكى آخر شب ديگرى باشد.
مـسـاله ١٧٤٥ - اول ماه به تلگراف ثابت نمى شود, مگر انسان بداند كه تلگراف از روى شهادت دو مرد عادل يا از راه ديگرى بوده كه شرعامعتبر است .
مـسـالـه ١٧٤٦ - روزى را كه انسان نمى داند آخر رمضان است يا اول شوال , بايد روزه بگيرد, ولى اگر در اثناء روز بفهمد كه اول شوال است بايد افطار كند.
مـسـاله ١٧٤٧ - اگر زندانى نتواند به ماه رمضان يقين كند, بايد به گمان عمل نمايد.
و اگر آن هـم مـمـكن نباشد, هر ماهى را كه روزه بگيرد صحيح است , ولى بايد بعد از گذشتن يازده ماه از ماهى كه روزه گرفته , دوباره يك ماه روزه بگيرد.
روزه هاى حرام و مكروه
مساله ١٧٤٨ - روزه عيد فطر و قربان , صحيح نيست .
و نيز روزى را كه انسان نمى داند آخر شعبان است يا اول رمضان , اگر به نيت اول رمضان روزه بگيرد صحيح نيست .
مـساله ١٧٤٩ - اگر زن بواسطه گرفتن روزه مستحبى حق شوهرش از بين برود, روزه او باطل است ,واحتياط واجب آن است كه اگر حق شوهر هم از بين نرود,بدون اجازه او روزه مستحبى نگيرد.
مساله ١٧٥٠ - روزه مستحبى اولاد, اگر اسباب اذيت پدر و مادر يا جد شود حرام است .
مـسـاله ١٧٥١ - اگر پسر بدون اجازه پدر روزه مستحبى بگيرد, و در بين روز پدر او را نهى كند, چنانچه مخالفت او موجب اذيتش باشد بايدافطار نمايد.
مساله ١٧٥٢ - كسى كه مى داند روزه براى او ضرر ندارد, اگرچه دكتر بگويد ضرر دارد, بايد روزه بـگيرد, و كسى كه يقين يا گمان دارد كه روزه برايش ضرر دارد, اگرچه دكتر بگويد ضرر ندارد, بـايـد روزه نـگيرد, و اگر روزه بگيرد صحيح نيست , و اگر شك كند روزه براى اوضرر دارد يا نه دكتر حاذق موثق بگويد ضرر دارد يا ندارد لازم است از قول او تبعيت كند.
مـساله ١٧٥٣ - اگر انسان احتمال بدهد كه روزه برايش ضرر دارد, و از آن احتمال , ترس براى او پيدا شود,چنانچه احتمال او در نظر مردم بجاباشد,نبايد روزه بگيرد,واگر روزه بگيرد صحيح نيست .
مساله ١٧٥٤ - كسى كه عقيده اش اين است كه روزه براى او ضرر ندارد, اگر روزه بگيرد و بعد از مغرب بفهمد روزه براى او ضرر داشته ,بنابر احتياط واجب بايد قضاى آن را بجا آورد.
مـسـاله ١٧٥٥ - غير از روزه هائى كه گفته شد, روزه هاى حرام ديگرى هم هست كه در كتابهاى مفصل گفته شده است .
مـسـاله ١٧٥٦ - روزه روز عاشورا و روزى كه انسان شك دارد روز عرفه است يا عيد قربان مكروه است .
روزه هاى مستحب
مـسـالـه ١٧٥٧ - روزه تـمام روزهاى سال , غير از روزهاى حرام و مكروه كه گفته شد, مستحب است , و براى بعضى از روزها بيشتر سفارش شده است كه از آن جمله است : ١ - پـنـجـشنبه اول و پنجشنبه آخر هر ماه و چهارشنبه اولى كه بعد از روز دهم ماه است , و اگر كسى آنها را بجا نياورد, مستحب است قضا نمايد,و چنانچه اصلا نتواند روزه بگيرد, مستحب است براى هر روز يك مد طعام يا ٦/١٢ نخود نقره سكه دار به فقير دهد.
٢ - سيزدهم و چهاردهم و پانزدهم هر ماه .
٣ - تمام ماه رجب و شعبان و بعضى از اين دو ماه اگرچه يك روز باشد.
٤ - روز عيد نوروز.
٥ - روز چهارم تا نهم شوال .
٦ - روز بيست و پنجم و بيست ونهم ذى قعده .
٧ - روز اول تـا روز نـهم ذى حجه ( روز عرفه ), ولى اگر بواسطه ضعف روزه نتواند دعاهاى روز عرفه را بخواند روزه آن روز مكروه است .
٨ - روز عيد سعيد غدير ( ١٨ ذى حجه ).
٩ - روز مباهله (٢٤ ذى حجه ).
١٠ - روز اول و سوم و هفتم محرم .
١١ - روز ميلاد مسعود پيغمبر اكرم (ص ) ( ١٧ ربيع الاول ).
١٢ - روز پـانـزدهم جمادى الاولى , و نيز مستحب است روز مبعث حضرت رسول اكرم (ص ) ( ٢٧ رجـب ) را روزه بـگيرد, و اگر كسى روزه مستحبى بگيرد واجب نيست آن را به آخر برساند, بلكه اگـر بـرادر مـؤمـنـش او را به غذا دعوت كند مستحب است دعوت او را قبول كند, و دربين روز اگرچه بعد از ظهر باشد افطار نمايد.
مواردى كه مستحب است انسان از كارهائى كه روزه را باطل مى كند خوددارى نمايد
مـسـالـه ١٧٥٨ - براى پنج نفر مستحب است در ماه رمضان - اگرچه روزه نيستند - از كارى كه روزه را باطل مى كند خوددارى نمايند: اول مـسـافـرى كـه در سفر كارى كه روزه را باطل مى كند انجام داده باشد و پيش از ظهر به وطنش يا به جائى كه مى خواهد ده روز بماندبرسد.
دوم مسافرى كه بعد از ظهر به وطنش يا به جائى كه مى خواهد ده روز در آنجا بماند برسد.
سوم مريضى كه پيش از ظهر خوب شود و كارى كه روزه را باطل مى كند, انجام داده باشد.
چهارم مريضى كه بعد از ظهر خوب شود.
پنجم زنى كه در بين روز از خون حيض يا نفاس پاك شود.
مـساله ١٧٥٩ - مستحب است روزه دار نماز مغرب و عشا را پيش از افطار كردن بخواند.
ولى اگر كـسـى منتظر او است يا ميل زيادى به غذادارد كه نمى تواند با حضور قلب نماز بخواند, بهتر است اول افطار كند, ولى به قدرى كه ممكن است نماز را در وقت فضيلت آن بجا آورد.

احكام خمس
مساله ١٧٦٠ - در هفت چيز خمس واجب مى شود: اول : منفعت كسب .
دوم : معدن .
سوم : گنج .
چهارم : مال حلال مخلوط به حرام .
پنجم : جواهرى كه بواسطه غواصى يعنى فرو رفتن به دريا بدست مى آيد.
ششم : غنيمت جنگ .
هفتم : زمينى كه كافر ذمى از مسلمان بخرد.
و احكام اينها مفصلا گفته خواهد شد: ١ - منفعت كسب :
مـسـاله ١٧٦١ - هرگاه انسان از تجارت يا صنعت يا كسبهاى ديگر مالى بدست آورد, اگرچه مثلا نـمـاز و روزه مـيـتـى را بجا آورده و از اجرت آن ,مالى تهيه كند, چنانچه از مخارج سال خود او و عيالاتش زياد بيايد, بايد خمس يعنى پنج يك آن را به دستورى كه بعدا گفته مى شودبدهد.
مـسـاله ١٧٦٢ - اگر از غير كسب , مالى بدست آورد, مثلا چيزى به او ببخشند, چنانچه از مخارج سالش زياد بيايد و آن هديه چيز كم ياكوچكى حساب نشود, خمس آن را بايد بدهد.
مـسـالـه ١٧٦٣ - مهرى را كه زن مى گيرد و مالى را كه مرد عوض طلاق خلع مى گيرد, خمس نـدارد, و هـمـچـنين است ارثى كه به انسان مى رسد,ولى اگر مثلا با كسى خويشاوندى داشته و گـمان ارث بردن از او نداشته احتياط واجب آن است كه خمس آن ارثى را كه از او مى برد اگر از مخارج سالش زياد بيايد بدهد.
مساله ١٧٦٤ - اگر مالى به ارث به او برسد و بداند كسى كه اين مال از او به ارث رسيده خمس آن را نـداده , بـنابر اظهر واجب نيست خمس آن را بدهد, و اگر در خود آن مال خمس نباشد و وارث بداند كسى كه آن مال از او به ارث رسيده , خمس بدهكار است , بايد خمس را از مال اوبدهد.
مساله ١٧٦٥ - اگر بواسطه قناعت كردن , چيزى از مخارج سال انسان زياد بيايد, بايد خمس آن را بدهد.
مـسـاله ١٧٦٦ - كسى كه ديگرى مخارج او را مى دهد, بايد خمس تمام مالى را كه بدست مى آورد بدهد.
مـسـالـه ١٧٦٧ - اگـر ملكى را بر افراد معينى مثلا بر اولاد خود وقف نمايد, چنانچه در آن ملك زراعـت و درختكارى كنند و از آن چيزى بدست آورند و از مخارج سال آنان زياد بيايد, بايد خمس آن را بـدهـند.
و همچنين اگر طور ديگرى هم از آن ملك نفع ببرند مثلا اجاره آن رابگيرند, بايد خمس مقدارى را كه از مخارج سالشان زياد مى آيد بدهند.
مساله ١٧٦٨ - اگر مالى را كه فقير بابت خمس و زكاة و صدقه مستحبى گرفته از مخارج سالش زيـاد بـيـايـد يا از مالى كه به او داده اند منفعتى ببرد, مثلا از درختى كه بابت خمس به او داده اند ميوه اى بدست آورد و از مخارج سالش زياد بيايد, بايد خمس آن را بدهد.
مـساله ١٧٦٩ - اگر با عين پول خمس نداده , از مؤمنى جنسى بخرد يعنى به فروشنده بگويد اين جـنـس را بـه ايـن پـول مى خرم , ظاهر اين است كه معامله نسبت به جميع مال صحيح است و به جـنـسـى كه با اين پول خريده است خمس تعلق مى گيرد و در صحت معامله احتياجى به اجازه وامضاء حاكم شرع نيست .
مـسـالـه ١٧٧٠ - اگـر جـنـسـى را بـخرد و بعد از معامله قيمت آن را از پول خمس نداده بدهد, مـعـامله اى كه كرده صحيح است , و خمس پولى را كه به فروشنده داده به صاحبان خمس مديون مى باشد.
مـسـاله ١٧٧١ - اگر مالى را كه خمس آن داده نشده بخرد, خمسش به عهده فروشنده است و بر خريدار چيزى نيست .
مـساله ١٧٧٢ - اگر چيزى را كه خمس آن داده نشده به كسى ببخشد, پنج يك آن به عهده خود بخشنده است , و چيزى بر اين شخص نيست .
مـسـالـه ١٧٧٣ - اگر از كافر يا كسى كه به دادن خمس عقيده ندارد, و يا از روى عصيان خمس نداده , مالى به دست انسان آيد, واجب نيست خمس آن را بدهد.
مـسـالـه ١٧٧٤ - تـاجـر و كاسب و صنعتگر و مانند اينها از وقتى كه منفعت مى برند يك سال كه بگذرد, بايد خمس آنچه را كه از خرج سالشان زياد مى آيد بدهند, و كسى كه شغلش كاسبى نيست , اگر اتفاقا منفعتى ببرد, بعد از آنكه يك سال از موقعى كه فائده برده بگذرد, بايد خمس مقدارى را كه از خرج سالش زياد آمده بدهد.
مـسـالـه ١٧٧٥ - انسان مى تواند در بين سال هر وقت منفعتى به دستش آيد خمس آن را بدهد, و جـايـز اسـت دادن خمس را تا آخر سال تاخيربيندازد.
و اگر براى دادن خمس , سال شمسى قرار دهد, مانعى ندارد.
مساله ١٧٧٦ - كسى كه مانند تاجر و كاسب براى دادن خمس , سال قرار دهد, اگر منفعتى بدست آورد و در بين سال بميرد, بر ورثه لازم نيست مخارج تا موقع مرگش را از آن منفعت كسر كنند و خمس باقيمانده را بدهند.
مـسـالـه ١٧٧٧ - اگـر قـيمت جنسى براى تجارت خريده بالا رود و آن را نفروشد و در بين سال قيمتش پائين آيد, خمس مقدارى كه بالا رفته براو واجب نيست .
مـساله ١٧٧٨ - اگر قيمت جنسى كه براى تجارت خريده بالا رود و به اميد اينكه قيمت آن بالاتر رود,تـا بـعـد از تمام شدن سال آن را نفروشد وقيمتش پائين آيد, خمس مقدارى كه آخر سال بالا رفته بود و مى توانست آن را به آن قيمت بفروشد بر او واجب است .
۱۵

مـسـالـه ١٧٧٩ - اگر غير مال التجاره مالى داشته باشد كه خمسش را داده يا خمس ندارد, مثلا چـيزى را براى مؤنه اش خريده باشد, چنانچه قيمتش بالا رود, اگر آن را بفروشد, خمس مقدارى را كـه بر قيمتش اضافه شده , بايد بدهد.
و همچنين اگر مثلا درختى را كه خريده ميوه بياورد, يا گوسفند چاق شود, در صورتى كه مقصود او از نگهدارى آنها اين بوده كه منفعتى از آن ببرد, بايد خـمـس آنچه زياد شده بدهد, بلكه اگر مقصودش منفعت بردن هم نبوده اگر آن را بفروشد بايد خمس آن را بدهد.
مساله ١٧٨٠ - اگر باغى احداث كند براى آنكه بعد از بالا رفتن قيمتش بفروشد, بايد خمس ميوه و نـمـو درخـتـهـا و زيـادى قيمت باغ را بدهد,ولى اگر قصدش اين باشد كه ميوه آن درختها را فـروخته و از قيمتش استفاده كند, فقط بايد خمس ميوه و نمو درختها را بدهد و تا مادامى كه باغ را نفروخته ترقى قيمت باغ خمس ندارد.
مـسـالـه ١٧٨١ - اگـر درخـت بيد و چنار و مانند اينها را بكارد, بايد هر سال خمس زيادى آنها را بـدهـد.
و هـمـچنين اگر مثلا از شاخه هاى آن كه معمولا هر سال مى برند, استفاده اى ببرند و به تنهائى يا با منفعتهاى ديگر كسبش از مخارج سال او زياد بيايد, در آخر سال بايد خمس آن رابدهد.
مـسـالـه ١٧٨٢ - كـسـى كـه چند رشته كسب دارد مثلا اجاره ملك مى گيرد و خريد و فروش و زراعت هم مى كند, بايد خمس آنچه را در آخرسال از مخارج او زياد مى آيد بدهد, و چنانچه از يك رشته نفع ببرد و از رشته ديگر ضرر كند, بنابر اظهر نفع و ضرر روى هم حساب مى شود.
مـسـالـه ١٧٨٣ - خـرجهائى را كه انسان براى بدست آوردن فائده مى كند مانند دلا لى و حمالى , مى تواند از منفعت , كسر نمايد و نسبت به آن مقدار خمس لازم نيست .
مساله ١٧٨٤ - آنچه از منافع كسب در بين سال به مصرف خوراك و پوشاك و اثاثيه و خريد منزل و عروسى و جهيزيه دختر و زيارت ومانند اينها مى رساند, در صورتى كه از شان او زياد نباشد و زياده روى هم نكرده باشد, خمس ندارد.
مـساله ١٧٨٥ - مالى را كه انسان به مصرف نذر و كفاره مى رساند, جزء مخارج ساليانه است .
و نيز مـالـى را كـه بـه كـسـى مى بخشد يا جايزه مى دهد در صورتى كه از شان او زياد نباشد, از مخارج ساليانه حساب مى شود.
مـسـالـه ١٧٨٦ - اگـر انسان در شهرى باشد كه معمولا هر سال مقدارى از جهيزيه دختر را تهيه مـى كـنند, چنانچه در بين سال از منافع آن سال جهيزيه اى بخرد و از شانش هم زياد نباشد, بنابر احـتياط لازم خمس آن را بدهد, و اگر از شانش زياد باشد يا از منافع آن سال در سال بعدجهيزيه تهيه نمايد, بايد خمس آن را بدهد.
مساله ١٧٨٧ - مالى را كه خرج سفر حج و زيارتهاى ديگر مى كند, از مخارج سالى حساب مى شود كه در آن سال خرج كرده , و اگر سفر او تامقدارى از سال بعد طول بكشد, آنچه در سال بعد خرج مى كند بايد خمس آن را بدهد.
مـساله ١٧٨٨ - كسى كه از كسب و تجارت فائده اى برده , اگر مال ديگرى هم دارد كه خمس آن واجب نيست , مى تواند مخارج سال خود رافقط از فائده كسبش صرف كند.
مـسـالـه ١٧٨٩ - آذوقـه اى كه براى مصرف سالش از منافع كسبش خريده اگر در آخر سال زياد بيايد, بايد خمس آن را بدهد, و چنانچه بخواهد قيمت آن را بدهد, در صورتى كه قيمتش از وقتى كه خريده زياد شده باشد, بايد قيمت آخر سال را حساب كند.
مـسـالـه ١٧٩٠ - اگـر از مـنـفعت كسب پيش از دادن خمس اثاثيه اى براى منزل بخرد, هر وقت احـتياجش از آن برطرف شد, لازم نيست كه خمس آن را بدهد, و همچنين است زيور آلات زنانه , در صورتى كه وقت خريدن , زينت كردن زن با آنها نگذشته باشد.
مـسـاله ١٧٩١ - اگر در يك سال منفعتى نبرد, نمى تواند مخارج آن سال را از منفعتى كه در سال بعد مى برد كسر نمايد.
مـسـالـه ١٧٩٢ - اگـر در اول سال منفعتى نبرد و از سرمايه خرج كند, و پيش از تمام شدن سال منفعتى به دستش آيد, نمى تواند مقدارى را كه ازسرمايه برداشته از منافع كسر كند, و فقط مؤنه ( مصارف ) تجارت را مى تواند از او كسر كند.
مساله ١٧٩٣ - اگر مقدارى از سرمايه در تجارت و مانند آن از بين برود و از باقيمانده آن منافعى ببرد كه از خرج سالش زياد بيايد, مى تواندمقدارى را كه از سرمايه كم شده از منافع كسر نمايد.
مساله ١٧٩٤ - اگر غير از سرمايه چيز ديگرى از مالهاى او از بين برود, نمى تواند از منفعتى كه به دستش مى آيد آن چيز را تهيه كند, ولى اگردر همان سال به آن چيز احتياج داشته باشد, مى تواند در بين سال از منافع كسب آن را تهيه نمايد.
مـسـالـه ١٧٩٥ - اگر در تمام سال منفعتى نبرد و براى مخارج خود قرض كند, مى تواند از منافع سالهاى بعد مقدار قرض خود را بدهد, وهمچنين اگر در اول سال براى مخارج خود قرض كند و پيش از تمام شدن سال منفعتى ببرد مى تواند مقدار قرض خود را از آن منفعت ادا نمايد,بلى اگر قرض را ادا ننمود تا آنكه سال بر منفعت گذشت بايد بدون كسر مقدار آن قرض خمس آن منفعت را بدهد مگر اينكه قرض بعد ازمنفعت كردن بوده و براى مؤنه سالش باشد كه در اين صورت كسر آن حتى بعد از گذشتن سال خالى از وجه نيست .
مـسـالـه ١٧٩٦ - اگـر بـراى زيـاد كـردن مال يا خريدن ملكى كه به آن احتياج ندارد قرض كند, نـمـى تـواند از منافع كسب آن قرض را ادا نمايد, بلى اگر مالى را كه قرض كرده و چيزى را كه از قرض خريده از بين برود و ناچار شود كه قرض خود را بدهد, اداء آن قرض از منافع سال بعدمانعى نـدارد.
و اگـر خـمس بواسطه تلف شدن مالى كه خمس آن را نداده بود يا بواسطه دستگردان با حـاكـم شـرع يا وكيل او دين شود اداء آن ازمنافع سال بعدى از مؤنه حساب نمى شود و لازم است منفعتى را كه با آن اداء قرض خمس مى كند, تخميس كند.
مـسـاله ١٧٩٧ - انسان مى تواند خمس هر چيز را از همان چيز بدهد يا به مقدار قيمت خمسى كه بـدهـكـار است , پول بدهد.
و اما اگر جنس ديگر بخواهد بدهد محل اشكال است مگر آنكه با اجازه حاكم شرع باشد.
مـسـاله ١٧٩٨ - كسى كه خمس به مال او تعلق گرفت و سال بر او گذشت , تا خمس او را نداده اسـت و قـصد دادن خمس را ندارد نمى تواند در آن مال تصرف كند, بلكه بنابر احتياط واجب اگر قصد دادن خمس را هم داشته باشد نيز چنين است .
مساله ١٧٩٩ - كسى كه خمس بدهكار است نمى تواند آن را به ذمه بگيرد يعنى خود را بدهكار اهل خمس بداند و در تمام مال تصرف كند, وچنانچه تصرف كند و آن مال تلف شود, بايد خمس آن را بـدهـد, بـلى اگر به مجتهد عادل كه از او تقليد مى كند يا به وكيل او رجوع كند, ممكن است در بعضى از موارد به آن شخص دستگردان كند تا خمس به ذمه منتقل شود.
مساله ١٨٠٠ - كسى كه خمس بدهكار است , اگر با حاكم شرع مصالحه كند, مى تواند در تمام مال تصرف نمايد و بعد از مصالحه , منافعى كه ازآن بدست مى آيد مال خود او است .
مـساله ١٨٠١ - كسى كه با ديگرى شريك است , اگر خمس منافع خود را بدهد و شريك او ندهد و در سـال بعد از مالى كه خمسش را نداده براى سرمايه شركت بگذارد, آن كس مى تواند در آن مال تصرف كند.
مـساله ١٨٠٢ - اگر بچه صغير سرمايه اى داشته باشد و از آن منافعى بدست آيد, واجب نيست بعد از آنكه بالغ شد, خمس آن رابدهد.
مـساله ١٨٠٣ - كسى كه مالى از ديگرى بدست آورد و شك نمايد خمس آن را داده يا نه , مى تواند در آن مـال تـصـرف نـمـايد, بلكه اگر يقين هم داشته باشد كه خمس آن را نداده مى تواند در آن تصرف نمايد.
مـسـالـه ١٨٠٤ - اگـر كـسـى از منافع كسب خود در اثناء سال ملكى بخرد كه از لوازم و مخارج ساليانه اش حساب نشود, واجب است بعد ازتمامى سال , خمس آن را بدهد, و چنانچه خمس آن را نـداد و قـيمت آن ملك بالا رفت لازم است خمس مقدارى را كه آن ملك فعلا ارزش داردبدهد, و همچنين است غير ملك از فرش و مانند آن .
مـسـالـه ١٨٠٥ - كسى كه از اول تكليف خمس نداده , اگر مثلا ملكى بخرد و قيمت آن بالا رود, چـنـانـچـه آن ملك را براى آن نخريده كه قيمتش بالا رود و بفروشد, مثلا زمينى را براى زراعت خـريـده اسـت , و از پـول خـمس نداده قيمت آن را داده , بايد خمس قيمتى را كه خريده بدهد.
و اگـرمـثلا پول خمس نداده را به فروشنده داده و به او گفته اين ملك را با اين پول مى خرم , بايد خمس مقدارى را كه آن ملك فعلا ارزش داردبدهد.
مـسـاله ١٨٠٦ - كسى كه از اول تكليف خمس نداده , اگر از منافع كسب چيزى كه به آن احتياج نـدارد خريده و يك سال از وقت منفعت بردن گذشته , بايد خمس آن را بدهد, و اگر اثاث خانه و چـيزهاى ديگرى كه به آنها احتياج دارد مطابق شان خود خريده , پس اگر بداند در بين سالى كه در آن سـال فائده برده آنها را خريده , لازم نيست خمس آنها را بدهد, و اگر نداند كه در بين سال خريده يا بعد از تمام شدن سال , بنابراحتياط واجب بايد با حاكم شرع مصالحه كند.
٢ - معدن :
مـساله ١٨٠٧ - اگر از معدن طلا, نقره , سرب , مس , آهن , نفت , ذغال سنگ , فيروزه , عقيق , زاج , نـمـك و معدنهاى ديگر چيزى بدست آورد,در صورتى كه به مقدار نصاب باشد, بايد خمس آن را بدهد.
مساله ١٨٠٨ - نصاب معدن ١٥ مثقال معمولى طلاى مسكوك است , يعنى اگر قيمت چيزى را كه از مـعدن بيرون آورده , به ١٥ مثقال طلاى مسكوك برسد, بايد خمس آنچه را كه پس از كم كردن مخارجى كه كرده است باقى مى ماند بدهد.
مـساله ١٨٠٩ - استفاده اى كه از معدن برده چنانچه قيمت چيزى كه از معدن بيرون آورده به ١٥ مـثـقـال طلاى مسكوك نرسد, خمس آن درصورتى لازم است كه به تنهائى يا با منفعتهاى ديگر كسب او از مخارج سالش زياد بيايد.
مساله ١٨١٠ - گچ و آهك و گل سرشور و گل سرخ از چيزهاى معدنى نيست , و كسى كه اينها را بـيـرون مـى آورد در صـورتى بايد خمس بدهد كه آنچه را بيرون آورده , به تنهائى يا با منافع ديگر كسبش از مخارج سال او زياد بيايد.
مـسـالـه ١٨١١ - كسى كه از معدن چيزى بدست مى آورد, بايد خمس آن را بدهد, چه معدن روى زمين باشد يا زير آن , در زمينى باشد كه ملك است يا در جائى باشد كه مالك ندارد.
مـسـاله ١٨١٢ - اگر نداند قيمت چيزى را كه از معدن بيرون آورده به ١٥ مثقال طلاى مسكوك مى رسد يا نه , خمس ندارد و لازم نيست به وزن كردن يا از راه ديگر قيمت آن را معلوم كند.
مـسـالـه ١٨١٣ - اگـر چـند نفر چيزى از معدن بيرون آورند, چنانچه قيمت سهم هر كدام به ١٥ مـثقال طلاى مسكوك برسد بايد خمس آن رابدهند, و در غير اين صورت سهم هر كدام از منافع كسب حساب مى شود.
مـساله ١٨١٤ - اگر معدنى را كه در ملك ديگرى است بيرون آورد, آنچه از آن بدست مى آيد, مال صاحب ملك است .
و در صورتى كه به مقدار نصاب برسد, چون صاحب ملك براى بيرون آوردن آن خرجى نكرده بايد خمس تمام آنچه را كه از معدن بيرون آمده بدهد.
٣ - گنج :
مساله ١٨١٥ - گنج مالى است كه در زمين يا درخت يا كوه يا ديوار پنهان باشد و كسى آن را پيدا كند و طورى باشد كه به آن گنج بگويند.
مـسـالـه ١٨١٦ - اگر انسان در زمينى كه ملك كسى نيست گنجى پيدا كند, مال خود او است و بايد خمس آن را بدهد, اگرچه گنج غير از طلا ونقره باشد.
مـسـاله ١٨١٧ - نصاب گنج اگر نقره باشد ١٠٥ مثقال نقره مسكوك , و اگر طلا باشد ١٥ مثقال طلاى مسكوك است , و اگر از غير طلا و نقره باشد نصاب را با يكى از طلا يا نقره ملاحظه نمايند.
مـسـاله ١٨١٨ - اگر در زمينى كه از ديگرى خريده گنجى پيدا كند و بداند مال كسانى كه قبلا مالك آن زمين بوده اند نيست , مال خود اومى شود و بايد خمس آن را بدهد, ولى اگر احتمال دهد كـه مـال يـكـى از آنان است بنابر احتياط واجب بايد به او اطلاع دهد, و چنانچه معلوم شودمال او نـيـست , به كسى كه پيش از او مالك زمين بوده اطلاع دهد, و به همين ترتيب به تمام كسانى كه پـيش از او مالك زمين بوده اند خبر دهد, واگر معلوم نشود مال آنان است , مال خود او مى شود و بايد خمس آن را بدهد.
مـسـالـه ١٨١٩ - اگر در ظرفهاى متعددى كه در يك جا دفن شده مالى پيدا كند كه قيمت آنها روى هم ١٠٥ مثقال در نقره يا ١٥ مثقال در طلاباشد, بايد خمس آن را بدهد, ولى چنانچه در چند جـا گـنج پيدا كند, هر كدام آنها كه قيمتش به اين مقدار برسد, خمس آن واجب است , وگنجى كه قيمت آن به اين مقدار نرسيده است خمس ندارد.
مـسـاله ١٨٢٠ - اگر دو نفر گنجى پيدا كنند كه قيمت آن به ١٠٥ مثقال در نقره يا ١٥ مثقال در طلا برسد, اگر سهم هر يك آنان به اين مقدارنباشد, از ارباح مكاسب حساب مى شود.
مـسـالـه ١٨٢١ - اگـر كـسـى حيوانى را از قبيل ماهى بخرد ودر شكم آن مالى پيدا كند, اگرچه احتمال دهد كه مال فروشنده است , لازم نيست به اوخبر دهد, و در حكم منافع كسب است , ولى اگـر از قبيل چهارپايان باشد لازم است به فروشنده اطلاع دهد, و اگر او علامت داد مال او است والا مال پيدا كننده است .
٤ - مال حلال مخلوط به حرام :
مساله ١٨٢٢ - اگر مال حلال با مال حرام به طورى مخلوط شود كه انسان نتواند آنها را از يكديگر تشخيص دهد و صاحب مال حرام ومقدار آن هيچ كدام معلوم نباشد, و نداند كه مقدار حرام كمتر از خمس است يا زيادتر از آن , بنابر احتياط واجب بايد خمس تمام مال را به قصدمافى الذمه اعم از خمس يا مظالم بدهد و بعد از دادن خمس , بقيه مال حلال مى شود.
مـساله ١٨٢٣ - اگر مال حلال با حرام مخلوط شود و انسان مقدار حرام را - چه كمتر و چه بيشتر از خـمس باشد - بداند ولى صاحب آن رانشناسد, بايد آن مقدار را به نيت صاحبش صدقه بدهد, و احتياط واجب آن است كه از حاكم شرع هم اذن بگيرد.
مـسـاله ١٨٢٤ - اگر مال حلال با حرام مخلوط شود و انسان مقدار حرام را نداند ولى صاحبش را بـشناسد, بايد يكديگر را راضى نمايند, وچنانچه صاحب مال راضى نشود, بايد مقدارى را كه يقين دارد مـال او است به او بدهد, و بهتر آن است كه مقدار بيشترى را كه احتمال مى دهدمال او است نيز به او بدهد.
مـساله ١٨٢٥ - اگر خمس مال حلال مخلوط به حرام را بدهد و بعد بفهمد كه مقدار حرام بيشتر از خمس بوده , بايد مقدارى را كه مى داند ازخمس بيشتر بوده , از طرف صاحب آن صدقه بدهد.
مـساله ١٨٢٦ - اگر خمس مال حلال مخلوط به حرام را بدهد, يا مالى كه صاحبش را نمى شناسد به نيت او صدقه بدهد, بعد از آنكه صاحبش پيدا شد, لازم نيست چيزى به او بدهد.
مـسـالـه ١٨٢٧ - اگر مال حلالى با حرام مخلوط شود و مقدار حرام معلوم باشد و انسان بداند كه صاحب آن از چند نفر معين بيرون نيست ولى نتواند بفهمد كيست , بايد در صورت امكان همه آنها را راضـى كند ولو آن مال را به طور مساوى بين آن چند نفر قسمت كند, و اگر راضى نشدند بايد به قرعه رجوع شود.
٥ - جواهرى كه بواسطه فرو رفتن در دريا بدست مى آيد:
مـسـالـه ١٨٢٨ - اگـر بـواسطه غواصى ( يعنى فرو رفتن در دريا ) لؤلؤ و مرجان يا جواهر ديگرى بـيرون آورند, روئيدنى باشد يا معدنى , بايدخمس آن را بدهند, و بنابر احتياط نصابى در آن معتبر نيست , پس هر مقدار كه باشد بايد خمس آن را داد, چه بيرون آورنده يك نفر باشد ياچند نفر.
مساله ١٨٢٩ - اگر بدون فرو رفتن در دريا بوسيله اسبابى جواهر بيرون آورد, بنابر احتياط خمس آن واجـب است .
ولى اگر از روى آب دريايا از كنار دريا جواهر بگيرد, در صورتى بايد خمس آن را بدهد كه آنچه را بدست آورده به تنهائى يا با منفعتهاى ديگر كسب او از مخارج سالش زيادتر باشد.
مـسـالـه ١٨٣٠ - خمس ماهى و حيوانات ديگرى كه انسان بدون فرو رفتن در دريا مى گيرد, در صورتى واجب است كه به تنهائى يا بامنفعتهاى ديگر كسب او از مخارج سالش زيادتر باشد.
مـسـالـه ١٨٣١ - اگـر انـسان بدون قصد اينكه چيزى از دريا بيرون آورد, در دريا فرو رود واتفاقا جواهرى بدستش آيد, بنابر احتياط واجب بايد خمس آن را بدهد.
مـسـالـه ١٨٣٢ - اگـر انسان در دريا فرو رود و حيوانى را بيرون آورد و در شكم آن جواهرى پيدا كند, چنانچه آن حيوان مانند صدف باشد كه نوعا در شكمش جواهر هست , بايد خمس آن را بدهد, و اگـر اتـفـاقا جواهر بلعيده باشد, در صورتى خمس آن واجب است كه به تنهائى يا بامنفعت هاى ديگر كسب او از مخارج سالش زيادتر باشد.
مـسـالـه ١٨٣٣ - اگر در رودخانه هاى بزرگ مانند دجله و فرات فرو رود و جواهرى بيرون آورد, چنانچه در آن رودخانه جواهر عمل مى آيد, بايد خمس آن را بدهد.
مـسـالـه ١٨٣٤ - اگـر در آب فـرو رود و مقدارى عنبر بيرون آورد, بايد خمس آن را بدهد, بلكه چنانچه از روى آب يا از كنار دريا بدست آورد, بنابر احتياط خمس آن واجب است .
مـسـالـه ١٨٣٥ - كسى كه كسبش غواصى يا بيرون آوردن معدن است , اگر خمس آنها را بدهد و چيزى از مخارج سالش زياد بيايد, لازم نيست دوباره خمس آن را بدهد.
مساله ١٨٣٦ - اگر بچه اى معدنى را بيرون آورد, يا گنجى پيدا كند, يا بواسطه فرو رفتن در دريا جواهرى بيرون آورد, خمس ندارد, ولى اگرمال حلال مخلوط به حرام داشته باشد ولى او بايد آن مال را تطهير نمايد.
٦ - غنيمت :
مساله ١٨٣٧ - اگر مسلمانان به امر امام (ع ) با كفار جنگ كنند و چيزهائى در جنگ بدست آورند, به آنها غنيمت گفته مى شود.
و مخارجى راكه براى غنيمت كرده اند, مانند مخارج نگهدارى حمل ونـقل آن ونيز مقدارى را كه امام (ع ) صلاح مى داند به مصرفى برساند, وچيزهائى كه مخصوص به امـام اسـت بايد از غنيمت كنار بگذارند و خمس بقيه آن را بدهند, و آنچه در زمان غيبت امام (ع ) در جـنـگ از كفار گرفته مى شودبنابر احتياط نيز حكم غنيمت را دارد, و لازم است خمس آن را بدهند.
٧ - زمينى كه كافر ذمى از مسلمان بخرد:
مـسـالـه ١٨٣٨ - اگـر كـافر ذمى زمين را از مسلمان بخرد, بايد خمس آن را از همان زمين يا از قـيـمـت آن بدهد.
و نيز اگر خانه و دكان و مانند اينهارا از مسلمان بخرد, بايد خمس زمين آن را بـدهـد, و در دادن ايـن خـمـس قـصـد قـربت لازم نيست بلكه حاكم شرع هم كه خمس را از او مى گيرد,لازم نيست قصد قربت نمايد.
مـساله ١٨٣٩ - اگر كافر ذمى زمينى را كه از مسلمان خريده به مسلمان ديگرى بفروشد, خمس از كافر ساقط نمى شود ولى بر مسلمان لازم نيست خمس آن را بدهد, و همچنين است اگر بميرد و مسلمانى آن زمين را از او ارث ببرد.
مـسـالـه ١٨٤٠ - اگـر كافر ذمى موقع خريدن زمين شرط كند كه خمس ندهد, يا شرط كند كه خـمـس بـر فـروشـنـده بـاشـد, شـرط او صحيح نيست وبايد خمس را بدهد, ولى اگر شرط كند كـه فروشنده مقدار خمس را از طرف او به صاحبان خمس بدهد, بر فروشنده لازم است كه عمل به شرط نمايد.
مـسـالـه ١٨٤١ - اگـر مسلمان زمينى را به غير خريد و فروش ملك كافر ذمى كند و عوض آن را بگيرد مثلا به او صلح نمايد, كافر ذمى بايدخمس آن را بدهد.
مساله ١٨٤٢ - اگر كافر ذمى صغير باشد و ولى او برايش زمينى بخرد, احتياط واجب آن است كه در ضمن معامله با او شرط كنند كه خمس آن را بدهد.
مصرف خمس
مساله ١٨٤٣ - خمس را بايد دو قسمت كنند: يك قسمت آن سهم سادات است و بايد به سيد فقير, يـا سيد يتيم , يا به سيدى كه در سفردرمانده شده بدهند, و نصف ديگر آن سهم امام (ع ) است كه در ايـن زمـان بايد به مجتهد جامع الشرايط بدهند, يا به مصرفى كه او اجازه مى دهدبرسانند.
ولى اگر انسان بخواهد سهم امام را به مجتهدى كه از او تقليد نمى كند بدهد, بنابر احتياط واجب بايد از مجتهدى كه تقليد مى كند اجازه بگيرد, و در صورتى به او اذن داده مى شود كه بداند آن مجتهد و مجتهدى كه از او تقليد مى كند, سهم امام را به يك طور مصرف مى كنند.
مـسـالـه ١٨٤٤ - سيد يتيمى كه به او خمس مى دهند, بايد فقير باشد, ولى به سيدى كه در سفر درمانده شده , اگر در وطنش فقير هم نباشد,مى شود خمس داد.
مـسـاله ١٨٤٥ - به سيدى كه در سفر درمانده شده , اگر سفر او سفر معصيت باشد, بنابر احتياط واجب نبايد خمس بدهند.
مـسـالـه ١٨٤٦ - بـه سيدى كه عادل نيست مى شود خمس داد, ولى به سيدى كه دوازده امامى نيست , نبايد خمس بدهند.
مـسـالـه ١٨٤٧ - بـه سـيـدى كـه معصيت كار است , اگر خمس دادن كمك به معصيت او باشد نـمـى شـود خمس داد, و بهتر آن است كه به سيدى هم كه آشكار معصيت مى كند, اگرچه دادن خمس كمك به معصيت او نباشد, خمس ندهد.
مـساله ١٨٤٨ - اگر كسى بگويد سيدم , نمى شود به او خمس داد مگر آنكه دو نفر عادل ,سيد بودن اورا تـصـديق كنند, يا در بين مردم به طورى معروف باشد كه انسان يقين يا اطمينان كند كه سيد است .
مساله ١٨٤٩ - به كسى كه در شهر خودش مشهور باشد سيد است , اگرچه انسان به سيد بودن او يقين يا اطمينان نداشته باشد, مى شودخمس داد.
مساله ١٨٥٠ - كسى كه زنش سيده است , بنابر احتياط واجب نبايد به او خمس بدهد كه به مصرف مخارج خودش برساند, ولى اگر مخارج ديگران بر آن زن واجب باشد و نتواند مخارج آنان را بدهد, جايز است انسان خمس به آن زن بدهد كه به مصرف آنان برساند, و همچنين است دادن خمس به او كه در نفقات غير واجبه اش صرف نمايد.
مساله ١٨٥١ - اگر مخارج سيد يا سيده اى كه زن انسان نيست بر انسان واجب باشد, بنابر احتياط واجـب , نـمـى تـواند خوراك و پوشاك وسائر نفقات واجبه او را از خمس بدهد, ولى اگر مقدارى خمس به او بدهد كه به مصرف ديگرى ( غير از نفقات واجبه ) برساند مانعى ندارد.
مـسـاله ١٨٥٢ - سيد فقيرى كه مخارجش بر ديگرى واجب است و او نمى تواند مخارج آن سيد را بدهد يا دارد و نمى دهد, مى شود خمس داد.
مساله ١٨٥٣ - احتياط واجب آن است كه بيشتر از مخارج يك سال به يك سيد فقير خمس ندهند.
مساله ١٨٥٤ - اگر در شهر انسان سيد مستحقى نباشد و يقين يا اطمينان داشته باشد كه بعدا نيز پـيـدا نـمى شود, يا نگهدارى خمس تا پيدا شدن مستحق ممكن نباشد, بايد خمس را به شهر ديگر ببرد و به مستحق برساند, و مى تواند مخارج بردن آن را از خمس بردارد, و اگر خمس از بين برود, چـنـانچه در نگهدارى آن كوتاهى كرده , بايد عوض آن را بدهد, و اگر كوتاهى نكرده , چيزى بر او واجب نيست .
مـساله ١٨٥٥ - هرگاه در شهر خودش مستحقى نباشد اگرچه يقين يا اطمينان داشته باشد كه پـيدا مى شود و نگهدارى خمس تا پيدا شدن مستحق ممكن باشد, مى تواند خمس را به شهر ديگر ببرد, و چنانچه در نگهدارى آن كوتاهى نكند و تلف شود, نبايد چيزى بدهد, ولى نمى تواند مخارج بردن آن را از خمس بردارد.
مساله ١٨٥٦ - اگر در شهر خودش مستحق پيدا شود, باز هم مى تواند خمس را به شهر ديگر ببرد و بـه مـستحق برساند, ولى مخارج بردن آن را بايد از خودش بدهد, و در صورتى كه خمس از بين برود, اگرچه در نگهدارى آن كوتاهى نكرده باشد ضامن است .
مساله ١٨٥٧ - اگر به امر حاكم شرع خمس را به شهر ديگر ببرد و از بين برود, لازم نيست دوباره خـمس بدهد.
و همچنين است اگر به كسى بدهد كه از طرف حاكم شرع وكيل بوده كه خمس را بگيرد و از آن شهر به شهر ديگر ببرد.
مساله ١٨٥٨ - جايز نيست جنسى را كه خمس به آن تعلق گرفته به زيادتر از قيمت واقعى حساب نـمـوده و بابت خمس بدهد, و در مساله ( ١٧٩٨ ) گذشت كه دادن جنس ديگر غير از پول طلا و نقره و مانند آنها مطلقا محل اشكال است .
مـسـالـه ١٨٥٩ - كسى كه از مستحق طلبكار است و مى خواهد طلب خود را بابت خمس حساب كند, بنابر احتياط واجب بايد خمس را به اوبدهد و بعدا مستحق بابت بدهى خود به او برگرداند, و مى تواند از مستحق وكالت گرفته و خود از جانب او قبض نموده و بابت طلبش دريافت كند.
مـسـاله ١٨٦٠ - مستحق نمى تواند خمس را بگيرد و به مالك ببخشد, ولى كسى كه مقدار زيادى خمس بدهكار است و فقير شده و مى خواهدمديون اهل خمس نباشد, اگر مستحق راضى شود كه خمس را از او بگيرد و به او ببخشد اشكال ندارد.

احكام زكاة
مساله ١٨٦١ - زكاة در نه چيز واجب است : اول : گندم .
دوم : جو.
سوم : خرما.
چهارم : كشمش .
پنحم : طلا.
ششم : نقره .
هفتم : شتر.
هشتم : گاو.
نهم : گوسفند.
و اگـر كـسـى مالك يكى از اين نه چيز باشد, با شرايطى كه بعدا گفته مى شود, بايد مقدارى كه معين شده , به يكى از مصرفهائى كه دستور داده اندبرساند.
مـسـاله ١٨٦٢ - سلت كه دانه اى است به نرمى گندم و خاصيت جو دارد, و علس كه مثل گندم است و خوراك مردمان صنعا مى باشد, بنابراحتياط واجب بايد از آنها زكاة داده شود.
شرايط واجب شدن زكاة
مـسـالـه ١٨٦٣ - زكـاة در صـورتى واجب مى شود كه مال به مقدار نصاب كه بعدا گفته مى شود برسد, و مالك آن , بالغ و عاقل و آزاد باشد وبتواند در آن مال تصرف كند.
مـساله ١٨٦٤ - اگر انسان يازده ماه مالك گاو و گوسفند و شتر و طلا و نقره باشد, اگرچه اول مـاه دوازدهـم زكـاة بـر او واجب مى شود, ولى اول سال بعد را بايد بعد از تمام شدن ماه دوازدهم حساب كند.
مـسـالـه ١٨٦٥ - اگر مالك گاو و گوسفند و شتر و طلا و نقره در بين سال بالغ شود, مثلا اگر بچه اى در اول محرم مالك چهل گوسفند شود و بعداز گذشتن دو ماه بالغ گردد, يازده ماه كه از اول مـحـرم بـگـذرد, زكـاتـى بـر او نيست بلكه بعد از گذشتن يازده ماه از بلوغش زكاة بر او واجب مى شود.
مـسـاله ١٨٦٦ - زكاة گندم و جو وقتى واجب مى شود كه به آنها گندم و جو گفته شود, و زكاة كـشـمش وقتى واجب مى شود كه انگور مى باشد,و زكاة خرما وقتى واجب مى شود كه عرب به آن تمر گويد, ولى وقت دادن زكاة در گندم و جو موقع خرمن و جدا كردن كاه آنها است , و درخرما و كشمش موقعى است كه خشك شده باشند.
مساله ١٨٦٧ - در موقع واجب شدن زكاة گندم و جو و كشمش و خرما كه در مساله پيش گفته شـد, چـنانچه صاحب آنها بالغ و عاقل و آزادو متمكن از تصرف باشد بايد زكاة آنها را بدهد, و اگر بالغ و عاقل نباشد واجب نيست .
مـساله ١٨٦٨ - اگر صاحب گاو و گوسفند و شتر و طلا و نقره در تمام سال يا در مقدارى از آن ديوانه باشد, زكاة بر او واجب نيست .
مـسـالـه ١٨٦٩ - اگـر صـاحـب گاو و گوسفند و شتر و طلا و نقره در مقدارى از سال مست يا بى هوش شود, زكاة از او ساقط نمى شود.
و همچنين است اگر موقع واجب شدن زكاة گندم و جو و خرما و كشمش مست يا بى هوش باشد.
مساله ١٨٧٠ - مالى را كه از انسان غصب كرده اند و نمى تواند در آن تصرف كند, زكاة ندارد.
مـسـاله ١٨٧١ - اگر طلا و نقره يا چيز ديگرى را كه زكاة در آن واجب است قرض كند و يك سال نزد او بماند, بايد زكاة آن را بدهد و بر كسى كه قرض داده چيزى واجب نيست .
زكاة گندم و جو و خرما و كشمش
مساله ١٨٧٢ - زكاة گندم و جو و خرما و كشمش وقتى واجب مى شود كه به مقدار نصاب برسند, و نصاب آنها ((٢٨٨)) من تبريز ((٤٥)) مثقال كم است كه تقريبا ((٨٤٧)) كيلو گرم مى شود.
مـسـالـه ١٨٧٣ - اگر پيش از دادن زكاة از انگور و خرما و جو و گندمى كه زكاة آنها واجب شده خـود و عـيالاتش بخورند, يا مثلا به فقير به غيرعنوان زكاة بدهد, بايد زكاة مقدارى را كه مصرف كرده بدهد.
مـسـاله ١٨٧٤ - اگر بعد از آنكه زكاة گندم و جو و خرما و انگور واجب شد, مالك آن بميرد, بايد مقدار زكاة را از مال او بدهند, ولى اگر پيش از واجب شدن زكاة بميرد, هر يك از ورثه كه سهم او به اندازه نصاب است , بايد زكاة سهم خود را بدهد.
مساله ١٨٧٥ - كسى كه از طرف حاكم شرع مامور جمع آورى زكاة است , موقع خرمن كه گندم و جـو را از كـاه جدا مى كنند و بعد از خشك شدن خرما و انگور مى تواند زكاة را مطالبه كند, و اگر مالك ندهد و چيزى كه زكاة آن واجب شده , از بين برود, بايد عوض آن رابدهد.
مـساله ١٨٧٦ - اگر بعد از مالك شدن درخت خرما و انگور يا زراعت گندم و جو, زكاة آنها واجب شود, بايد زكاة آن را بدهد.
مـسـاله ١٨٧٧ - اگر بعد از آنكه زكاة گندم و جو و خرما و انگور واجب شده , زراعت و درخت را بفروشد, فروشنده بايد زكاة آنها را بدهد, وچنانچه داد بر خريدار چيزى واجب نيست .
مـسـالـه ١٨٧٨ - اگـر انسان گندم يا جو يا خرما يا انگور را بخرد و بداند كه فروشنده زكاة آن را داده , يا شك كند كه داده يا نه , چيزى بر اوواجب نيست .
و اگر بداند كه زكاة آن را نداده , چنانچه حـاكـم شرع معامله مقدارى را كه بايد از بابت زكاة داده شود, اجازه ندهد, معامله آن مقدار باطل است .
و حاكم شرع مى تواند مقدار زكاة را از خريدار بگيرد, و اگر معامله مقدار زكاة را اجازه دهد, مـعامله صحيح است .
وخريدار بايد قيمت آن مقدار را به حاكم شرع بدهد, و در صورتى كه قيمت آن مقدار را به فروشنده داده باشد, مى تواند از او پس بگيرد.
مساله ١٨٧٩ - اگر وزن گندم و جو و خرما و كشمش موقعى كه تر است به ((٢٨٨)) من (( ٤٥ )) مثقال كم برسد و بعد از خشك شدن كمتر ازاين مقدار شود, زكاة آن واجب نيست .
مساله ١٨٨٠ - اگر گندم و جو و خرما را پيش از خشك شدن مصرف كند, چنانچه خشك آنها به اندازه نصاب باشد, بايد زكاة آنها رابدهد.
مساله ١٨٨١ - خرما بر سه قسم است : (١) آن است كه خشكش مى كنند, و حكم زكاة آن گفته شد (٢)آن است كه در حال رطب بودنش مى خورند (٣)آن است كه نارس خلال آن را مى خورند.
در قسم دوم چنانچه مقدارى باشد كه خشك آن به ((٢٨٨)) من ((٤٥)) مثقال كم برسد, زكاة آن واجب است , و اما قسم سوم ظاهر اين است كه زكاة بر آن واجب نباشد.
مـساله ١٨٨٢ - گندم و جو و خرما وكشمشى كه زكاة آنها را داده اگر چند سال هم نزد او بماند زكاة ندارد.
مـساله ١٨٨٣ - اگر گندم و جو و خرما و انگور از آب باران يا نهر مشروب شود, يا مثل زراعتهاى مـصر از رطوبت زمين استفاده كند, زكاة آن ده يك است , و اگر با ماشين آلات يا با دلو و مانند آن آبيارى شود, زكاة آن بيست يك است .
مـسـالـه ١٨٨٤ - اگر گندم و جو و خرما و انگور, هم از آب باران مشروب شود و هم از آب دلو و مـانـنـد آن اسـتفاده كند, چنانچه طورى باشدكه عرفا بگويند آبيارى آن با ماشين آلات يا با دلو و مـانـنـد آن شده , زكاة آن بيست يك , و اگر بگويند آبيارى با آب نهر و باران شده , زكاة آن ده يك است , و اگر طورى است كه عرفا مى گويند به هر دو آبيارى شده , زكاة آن سه چهلم است .
مـسـالـه ١٨٨٥ - چـنـانچه در صدق عرفى شك كند و نداند كه آبيارى طورى است كه در عرف مـى گـويـند با هر دو آبيارى شده يا اينكه مى گويند آبيارى آن مثلا با باران است , اگر سه چهلم بدهد كافى است .
مساله ١٨٨٦ - اگر شك كند و نداند كه عرف مى گويند با هر دو آبيارى شده يا اينكه مى گويند با دلـو و نحو آن آبيارى شده است , در اين صورت دادن يك بيستم كافى است , و همچنين است حال اگر احتمال آن نيز برود كه در عرف بگويند با آب باران آبيارى شده است .
مساله ١٨٨٧ - اگر گندم و جو و خرما و انگور با آب باران و نهر مشروب شود و به آب دلو و مانند آن مـحتاج نباشد ولى با آب دلو هم آبيارى شود, و آب دلو به زياد شدن محصول كمك نكند, زكاة آن ده يـك اسـت , و اگر با دلو و مانند آن آبيارى شود و به آب نهر و باران محتاج نباشدولى با آب نهر و باران هم مشروب شود و آنها به زياد شدن محصول كمك نكنند, زكاة آن يك بيستم است .
مـسـالـه ١٨٨٨ - اگـر زراعـتـى را با دلو و مانند آن آبيارى كنند و در زمينى كه پهلوى آن است زراعـتـى كـه از رطـوبت آن زمين استفاده نمايد ومحتاج به آبيارى نشود, زكاة زراعتى كه با دلو آبيارى شده يك بيستم , و زكاة زراعتى كه پهلوى آن است بنابر احتياط يك دهم مى باشد.
مـسـالـه ١٨٨٩ - مـخارجى را كه براى گندم و جو و خرما و انگور كرده است , نمى تواند از حاصل كـسر نموده و ملاحظه نصاب نمايد, پس چنانچه يكى از آنها پيش از ملاحظه مخارج به ((٢٨٨)) من ((٤٥)) مثقال كم برسد, بايد زكاة آن را بدهد.
مساله ١٨٩٠ - تخمى را كه به مصرف زراعت رسانده , چه از خودش باشد يا خريده باشد, نمى تواند نـيـز از حاصل كسر كند وسپس ملاحظه نصاب بنمايد بلكه نصاب را نسبت به مجموع حاصل بايد ملاحظه نمايد.
مـسـالـه ١٨٩١ - آنـچـه كـه دولت از عين مال مى گيرد, زكاة آن واجب نيست , مثلا اگر حاصل زراعت ((٨٥٠)) كيلو گرم باشد و دولت ((٥٠)) كيلو گرم را به عنوان ماليات بگيرد, فقط زكاة در ((٨٠٠)) كيلو واجب مى شود.
مساله ١٨٩٢ - مصارفى كه انسان پيش از تعلق زكاة نموده , بنابر احتياط واجب نمى تواند از حاصل كسر نموده و فقط زكاة بقيه رابدهد.
مساله ١٨٩٣ - مصارفى را كه بعد از تعلق زكاة است مى تواند از حاكم شرع يا وكيل او در صرف آنها اجازه بگيرد و آنچه نسبت به مقدارزكاة خرج شده بردارد.
مـسـالـه ١٨٩٤ - واجب نيست صبر نمايد تا جو و گندم به حد خرمن برسد و انگور و خرما خشك گردد و آنگاه زكاة را بدهد, بلكه همين كه زكاة واجب شد جايز است مقدار زكاة را قيمت نموده و به عنوان زكاة قيمت آن را بدهد.
مـسـاله ١٨٩٥ - بعد از آنكه زكاة تعلق گرفت مى توان عين زراعت يا خرما و انگور را پيش از درو كـردن يـا چيدن به مستحق يا حاكم شرع ياوكيل اينها مشاعا تسليم نمايد و پس از آن در مصارف شريك مى باشند.
مـسـالـه ١٨٩٦ - در صـورتى كه مالك عين مال را از زراعت يا خرما و انگور به حاكم يا مستحق يا وكيل آنها تسليم نمود, لازم نيست آنها رامجانا به طور اشاعه نگاه دارد بلكه مى تواند براى اينكه تا وقت درو يا خشك شدن برسد براى ماندن آنها در زمينش اجرت مطالبه نمايد.
مـسـالـه ١٨٩٧ - اگـر انـسان در چند شهر كه فصل رسيدن حاصل آنها با يكديگر اختلاف دارد و زراعـت و ميوه آنها در يك وقت بدست نمى آيد گندم يا جو و خرما يا انگور داشته باشد و همه آنها محصول يك سال حساب شود, چنانچه چيزى كه اول مى رسد به اندازه نصاب يعنى ((٢٨٨)) من ((٤٥)) مـثـقال كم باشد, بايد زكاة آن را موقعى كه مى رسد بدهد و زكاة بقيه را هر وقت بدست مى آيد ادا نمايد, و اگر آنچه اول مى رسد به اندازه نصاب نباشد, صبر مى كند تا بقيه آن برسد, پس اگـر روى هـم بـه مـقدار نصاب شود, زكاة آن واجب است , و اگر به مقدارنصاب نشود, زكاة آن واجب نيست .
مـسـالـه ١٨٩٨ - اگـر درخت خرما يا انگور در يك سال دو مرتبه ميوه بدهد, چنانچه روى هم به مقدار نصاب باشد, بنابر احتياط زكاة آن واجب است .
مـسـالـه ١٨٩٩ - اگـر مـقـدارى خرماى خشك نشده يا انگور دارد كه خشك آن به اندازه نصاب مـى شـود, چنانچه به قصد زكاة از تازه آن به قدرى به مصرف زكاة برساند كه اگر خشك شود به اندازه زكاتى باشد كه بر او واجب است اشكال ندارد.
مـسـاله ١٩٠٠ - اگر زكاة خرماى خشك يا كشمش بر او واجب باشد, نمى تواند زكاة آن را خرماى تازه يا انگور بدهد بلكه چنانچه ملاحظه قيمت نمايد و انگور يا خرماى تازه يا مويز يا خرماى خشك ديـگـر از بـابـت قيمت بدهد نيز محل اشكال است , و نيز اگر زكاة خرماى تازه ياانگور بر او واجب بـاشـد, نمى تواند زكاة آن را خرماى خشك يا كشمش بدهد, بلكه چنانچه به اعتبار قيمت خرما و انگور ديگرى بدهداگرچه تازه باشد محل اشكال است .
مـساله ١٩٠١ - كسى كه بدهكار است و مالى هم دارد كه زكاة آن واجب شده اگر بميرد, بايد اول تمام زكاة را از مالى كه زكاة آن واجب شده بدهند بعد قرض او را ادا نمايند.
۱۶

مـساله ١٩٠٢ - كسى كه بدهكار است و گندم يا جو يا خرما يا انگور هم دارد, اگر بميرد و پيش از آنكه زكاة اينها واجب شود, ورثه قرض اورا از مال ديگر بدهند, هر كدام كه سهمشان به ((٢٨٨)) من ((٤٥)) مثقال كم برسد, بايد زكاة بدهد, و اگر پيش از آنكه زكاة اينها واجب شود,قرض او را نـدهـنـد, چنانچه مال ميت فقط به اندازه بدهى او باشد, واجب نيست زكاة اينها را بدهند, و اگر مـال مـيـت بـيشتر از بدهى او باشد,بايد جنس زكاة دار را نسبت به مجموع مال ملاحظه كنند به هـمان نسبت از جنس زكاة دار كسر شود, پس سهم هر يك از ورثه به اندازه نصاب برسد زكاة بر او واجب است .
مـسـالـه ١٩٠٣ - اگـر گـنـدم و جو و خرما و كشمشى كه زكاة آنها واجب شده خوب و بد دارد, احتياط واجب آن است كه زكاة هر كدام از خوب و بد را از خود آنها بدهد.
نصاب طلا
مساله ١٩٠٤ - طلا دو نصاب دارد: نـصـاب اول آن بـيست مثقال شرعى است كه هر مثقال آن ((١٨)) نخود است , پس وقتى طلا به بـيـست مثقال شرعى كه پانزده مثقال معمولى است برسد, اگر شرايط ديگر را هم كه گفته شد داشـتـه باشد, انسان بايد يك چهلم آن را - كه نه نخود مى شود - از بابت زكاة بدهد, و اگر به اين مقدار نرسد, زكاة آن واجب نيست .
و نـصاب دوم آن چهار مثقال شرعى است كه سه مثقال معمولى مى شود, يعنى اگر سه مثقال به پـانـزده مثقال اضافه شود, بايد زكاة تمام ((١٨)) مثقال را از قرار چهل يك بدهد, و اگر كمتر از سه مثقال اضافه شود, فقط بايد زكاة ((١٥)) مثقال آن را بدهد و زيادى آن زكاة ندارد, وهمچنين اسـت هـر چـه بالا رود, يعنى اگر سه مثقال اضافه شود, بايد زكاة تمام آنها را بدهد, و اگر كمتر اضافه شود, مقدارى كه اضافه شده زكاة ندارد.
نصاب نقره
مساله ١٩٠٥ - نقره دو نصاب دارد: نصاب اول آن ((١٠٥)) مثقال معمولى است كه اگر نقره به ((١٠٥)) مثقال برسد و شرايط ديگر را هم كه گفته شد داشته باشد, انسان بايد يك چهلم آن را كه ((٢)) مثقال و ((١٥)) نخود است از بابت زكاة بدهد و اگر به اين مقدار نرسد, زكاة آن واجب نيست .
و نـصـاب دوم آن ((٢١)) مـثـقال است , يعنى اگر ٢١ مثقال به ((١٠٥)) مثقال اضافه شود, بايد زكـاة تمام ((١٢٦)) مثقال را به طورى كه گفته شدبدهد, و اگر كمتر از ((٢١)) مثقال اضافه شـود, فـقط بايد زكاة ((١٠٥)) مثقال آن را بدهد و زيادى آن زكاة ندارد, و همچنين است هرچه بالارود, يعنى اگر ((٢١)) مثقال اضافه شود بايد زكاة تمام آنها را بدهد, و اگر كمتر اضافه شود, مـقدارى كه اضافه شده و كمتر از ((٢١)) مثقال است زكاة ندارد.
بنابر اين اگر انسان يك چهلم هـرچـه طـلا و نـقـره دارد بدهد, زكاتى را كه بر او واجب بوده داده و گاهى هم بيشتر از مقدار واجب داده است , مثلا كسى كه ((١١٠)) مثقال نقره دارد, اگر يك چهلم آن را بدهد, زكاة (( ١٠٥ )) مثقال آن را كه واجب بوده داده و مقدارى هم براى ((٥)) مثقال آن داده كه واجب نبوده است .
مساله ١٩٠٦ - كسى كه طلا يا نقره او به اندازه نصاب است , اگرچه زكاة آن را داده باشد, تا وقتى از نصاب اول كم نشده , همه سال بايد زكاة آن را بدهد.
مـساله ١٩٠٧ - زكاة طلا و نقره در صورتى واجب مى شود كه آن را سكه زده باشند و معامله با آن رواج داشته باشد, و اگر سكه آن از بين هم رفته باشد, بايد زكاة آن را بدهند.
مـسـاله ١٩٠٨ - طلا و نقره سكه دارى كه زنها براى زينت بكار مى برند, اگرچه رواج معامله با آن باقى باشد زكاة واجب نيست .
مـسـالـه ١٩٠٩ - كسى كه طلا و نقره دارد, اگر هيچ كدام آنها به اندازه نصاب اول نباشد, مثلا (( ١٠٤ )) مثقال نقره و ((١٤)) مثقال طلا داشته باشد, زكاة بر او واجب نيست .
مـساله ١٩١٠ - چنانكه سابقا گفته شد زكاة طلا و نقره در صورتى واجب مى شود كه انسان يازده مـاه مالك مقدار نصاب باشد, و اگر در بين يازده ماه , طلا و نقره او از نصاب اول كمتر شود, زكاة بر او واجب نيست .
مـسـالـه ١٩١١ - اگـر در بين يازده ماه طلا و نقره اى را كه دارد با طلا يا نقره يا چيز ديگر عوض نمايد يا آنها را آب كند, زكاة بر او واجب نيست , اگرچه براى فرار از دادن زكاة اين كارها را بكند.
مـسـالـه ١٩١٢ - اگـر در ماه دوازدهم پول طلا ونقره را آب كند, بايد زكاة آنهارا بدهد, وچنانچه بواسطه آب كردن , وزن يا قيمت آنها كم شود, بايد زكاتى را كه پيش از آب كردن بر او واجب بوده بدهد.
مساله ١٩١٣ - اگر طلا و نقره اى كه دارد خوب و بد داشته باشد, مى تواند زكاة هر كدام از خوب و بد را از خود آن بدهد, بلكه اگر قسمتى ازنصاب طلا و نقره بد باشد مى تواند زكاة را از قسمت بد بدهد.
مـساله ١٩١٤ - پول طلا و نقره اى كه بيشتر از اندازه معمول فلز ديگر دارد, اگر به آن پول طلا و نـقـره بگويند, در صورتى كه به حد نصاب برسد زكاتش واجب است هرچند خالصش به حد نصاب نرسد, ولى اگر به آن پول طلا و نقره نگويند وجوب زكاة در آن محل اشكال است هرچند خالصش به حد نصاب برسد.
مـسـالـه ١٩١٥ - اگـر پـول طلا و نقره اى كه دارد به مقدار معمول , فلز ديگر با آن مخلوط باشد, چنانچه زكاة آن را از پول طلا و نقره اى كه بيشتراز معمول فلز ديگر دارد يا از پول غير طلا و نقره بـدهـد ولـى بـه قدرى باشد كه قيمت آن , به اندازه قيمت زكاتى باشد كه بر او واجب است اشكال ندارد.
زكاة شتر و گاو و گوسفند
مساله ١٩١٦ - زكاة شتر و گاو و گوسفند غير از شرطهائى كه گفته شد دو شرط ديگر دارد: اول - آنكه حيوان در تمام سال بيكار باشد, ولى اگر در تمام سال يكى دو روز هم كار كرده باشد, بنابر احتياط زكاة آن واجب است .
دوم - آنـكه در تمام سال از علف بيابان بچرد, پس اگر تمام سال يا مقدارى از آن را از علف چيده شده , يا از زراعتى كه ملك او يا ملك كس ديگر است بچرد, زكاة ندارد.
ولى اگر در تمام سال يك روز يا دو روز از علف مالك بخورد, بنابر احتياط زكاة آن واجب مى باشد.
مـساله ١٩١٧ - اگر انسان براى شتر و گاو و گوسفند خود چرا گاهى را كه كسى نكاشته بخرد, يـا اجاره كند, وجوب زكاة در آن مشكل است ,ولى اگر براى چراندن در آن باج بدهد, بايد زكاة را بدهد.
نصاب شتر:
مساله ١٩١٨ - شتر دوازده نصاب دارد: اول - پنج شتر, و زكاة آن يك گوسفند است , و تا شماره شتر به اين مقدار نرسد زكاة ندارد.
دوم - ده شتر, و زكاة آن دو گوسفند است .
سوم - پانزده شتر, و زكاة آن سه گوسفند است .
چهارم - بيست شتر, و زكاة آن چهار كوسفند است .
پنجم - بيست و پنج شتر, و زكاة آن پنج گوسفند است .
ششم - بيست و شش شتر, و زكاة آن يك شترى است كه داخل سال دوم شده باشد.
هفتم - سى و شش شتر, و زكاة آن يك شترى است كه داخل سال سوم شده باشد.
هشتم - چهل و شش شتر, و زكاة آن دو شترى است كه داخل سال چهارم شده باشد.
نهم - شصت و يك شتر, و زكاة آن يك شترى است كه داخل سال پنجم شده باشد.
دهم - هفتاد و شش شتر, و زكاة آن دو شترى است كه داخل سال سوم شده باشند.
يازدهم - نود و يك شتر, و زكاة آن دو شترى است كه داخل سال چهارم شده باشند.
دوازدهـم - صـد و بيست و يك شتر و بالاتر از آن است كه بايد يا چهل تا چهل تا حساب كند و براى هر چهل تا, يك شترى بدهد كه داخل سال سوم شده باشد, يا پنجاه تا پنجاه تا حساب كند و براى هر پـنجاه تا يك شترى بدهد كه داخل سال چهارم شده باشد, و يا با چهل و پنجاه حساب كند ولى در هر صورت بايد طورى حساب كند كه چيزى باقى نماند, يا اگر چيزى باقى مى ماند, از نه تا بيشتر نـباشد, مثلا اگر ((١٤٠)) شتر دارد, بايد براى صد تا دو شترى كه داخل سال چهارم شده و براى چهل تا يك شترى كه داخل سال سوم شده بدهد, و شترى كه در زكاة داده مى شود بايد ماده باشد.
مساله ١٩١٩ - زكاة مابين دو نصاب واجب نيست , پس اگر شماره شترهائى كه دارد از نصاب اول كـه پـنـج است بگذرد, تا به نصاب دوم كه ده تا است نرسيده , فقط بايد زكاة پنج تاى آن را بدهد, و همچنين است در نصابهاى بعد.
نصاب گاو:
مساله ١٩٢٠ - گاو دو نصاب دارد: نصاب اول آن سى تا است كه وقتى شماره گاو به سى رسيد, اگر شرايطى را كه گفته شد داشته بـاشد بايد يك گوساله اى كه داخل سال دوم شده از بابت زكاة بدهد, و احتياط واجب آن است كه گوساله نر باشد.
و نـصاب دوم آن چهل است و زكاة آن يك گوساله ماده اى است كه داخل سال سوم شده باشد, و زكاة مابين سى و چهل واجب نيست , مثلاكسى كه سى و نه گاو دارد, فقط بايد زكاة سى تاى آنها را بدهد, و نيز اگر از چهل گاو زيادتر داشته باشد تا به شصت نرسيده , فقط بايد زكاة چهل تاى آن را بـدهـد, و بـعـد از آنكه به شصت رسيد چون دو برابر نصاب اول را دارد, بايد دو گوساله اى كه داخـل سـال دوم شـده بـدهد, وهمچنين هرچه بالا رود, بايد يا سى تا سى تا حساب كند, يا چهل تا چـهل تا, يا سى و چهل حساب نمايد و زكاة آن را به دستورى كه گفته شدبدهد, ولى بايد طورى حساب كند كه چيزى باقى نماند, يا اگر چيزى باقى مى ماند از نه تا بيشتر نباشد, مثلا اگر هفتاد گاو دارد, بايد به حساب سى و چهل حساب كند و براى سى تاى آن زكاة سى تا وبراى چهل تاى آن زكاة چهل تا را بدهد, چون اگر به حساب سى تا حساب كند, ده تازكاة نداده مى ماند.
نصاب گوسفند:
مساله ١٩٢١ - گوسفند پنج نصاب دارد: اول - چهل تا است , و زكاة آن يك گوسفند است , و تا گوسفند به چهل نرسد زكاة ندارد.
دوم - صد و بيست و يك است , و زكاة آن دو گوسفند است .
سوم - دويست و يك است , و زكاة آن سه گوسفند است .
چهارم - سيصد و يك است , و زكاة آن چهار گوسفند است .
پـنـجم - چهار صد و بالاتر از آن است كه بايد آنها را صدتا صدتا حساب كند و براى هر صدتاى آنها يـك گـوسفند بدهد, و لازم نيست زكاة رااز خود گوسفندها بدهد, بلكه اگر گوسفند ديگرى بدهد, يا مطابق قيمت گوسفند, پول بدهد كافى است .
مـسـاله ١٩٢٢ - زكاة مابين دو نصاب واجب نيست , پس اگر شماره گوسفندهاى كسى از نصاب اول كه چهل است بيشتر باشد, تا به نصاب دوم كه صد و بيست و يك است نرسيده باشد, فقط بايد زكاة چهل تاى آن را بدهد و زيادى آن زكاة ندارد, و همچنين است حكم در نصابهاى بعد.
مساله ١٩٢٣ - زكاة شتر و گاو و گوسفندى كه به مقدار نصاب برسد واجب است , چه همه آنها نر باشند يا ماده , يا بعضى نر باشند و بعضى ماده .
مساله ١٩٢٤ - در زكاة , گاو و گاوميش يك جنس حساب مى شوند, و شتر عربى و غير عربى يك جنس است , و همچنين بز و ميش وشيشك در زكاة با هم فرق ندارند.
مـسـاله ١٩٢٥ - اگر براى زكاة گوسفند بدهد, بنابر احتياط واجب بايد اقلا داخل سال دوم شده باشد, و اگر بز بدهد احتياطا بايد داخل سال سوم شده باشد.
مساله ١٩٢٦ - گوسفندى را كه بابت زكاة مى دهد, اگر قيمتش مختصرى از گوسفندهاى ديگر او كـمـتـر بـاشد اشكال ندارد, ولى بهتر است گوسفندى را كه قيمت آن از تمام گوسفندهايش بيشتر است بدهد, و همچنين است در گاو و شتر.
مـسـاله ١٩٢٧ - اگر چند نفر با هم شريك باشند, هر كدام آنان كه سهمش به نصاب اول رسيده , بايد زكاة بدهد, و بر كسى كه سهم او كمتر ازنصاب اول است زكاة واجب نيست .
مـسـالـه ١٩٢٨ - اگر يك نفر در چند جا گاو يا شتر يا گوسفند داشته باشد و روى هم به اندازه نصاب باشند, بايد زكاة آنها را بدهد.
مـساله ١٩٢٩ - اگر گاو و گوسفند و شترى كه دارد مريض و معيوب هم باشند, بايد زكاة آنها را بدهد.
مـساله ١٩٣٠ - اگر گاو و گوسفند و شترى كه دارد همه مريض يا معيوب يا پير باشند, مى تواند زكاة را از خود آنها بدهد, ولى اگر همه سالم وبى عيب و جوان باشند, نمى تواند زكاة آنها را مريض يا معيوب , يا پير بدهد, بلكه اگر بعضى از آنها سالم و بعضى مريض و دسته اى معيوب ودسته ديگر بـى عـيـب و مقدارى پير و مقدارى جوان باشند, احتياط واجب آن است كه براى زكاة آنها سالم و بى عيب و جوان بدهد.
مـسـالـه ١٩٣١ - اگـر پيش از تمام شدن ماه يازدهم , گاو و گوسفند و شترى را كه دارد با چيز ديـگـرى عـوض كـنـد, يا نصابى را كه دارد با مقدارنصاب از همان جنس عوض نمايد, مثلا چهل گوسفند بدهد و چهل گوسفند ديگر بگيرد, زكاة بر او واجب نيست .
مساله ١٩٣٢ - كسى كه بايد زكاة گاو و گوسفند و شتر را بدهد, اگر زكاة آنها را از مال ديگرش بدهد, تا وقتى شماره آنها از نصاب كم نشده ,همه ساله بايد زكاة را بدهد, و اگر از خود آنها بدهد و از نـصاب اول كمتر شوند, زكاة بر او واجب نيست , مثلا كسى كه چهل گوسفند دارد, اگراز مال ديـگـرش زكـاة آنـهـا را بـدهد, تا وقتى كه گوسفندهاى او از چهل كم نشده , همه ساله بايد يك گوسفند بدهد, و اگر از خود آنها بدهد, تاوقتى به چهل نرسيده , زكاة بر او واجب نيست .
مصرف زكاة
مساله ١٩٣٣ - انسان مى تواند زكاة را در هشت مورد مصرف كند: اول - فقير, و او كسى است كه مخارج سال خود و عيالاتش را ندارد, ولى كسى كه صنعت يا ملك يا سرمايه اى دارد كه مى تواند مخارج سال خود را بگذراند فقير نيست .
دوم - مسكين , و او كسى است كه از فقير سخت تر مى گذراند.
سـوم - كـسى كه از طرف امام (ع ) يا نائب امام مامور است كه زكاة را جمع و نگهدارى نمايد و به حساب آن رسيدگى كند و آن را به امام يا نائب امام يا فقرا برساند.
چـهـارم - كـافـرهـائى كـه اگـر زكـاة به آنان بدهند, به دين اسلام مايل مى شوند يا در جنگ به مسلمانان كمك مى كنند.
پنجم - خريدارى بنده هائى كه در شدت مى باشند و آزاد كردن آنان .
ششم - بدهكارى كه نمى تواند قرض خود را بدهد.
هـفـتـم - فى سبيل اللّه , يعنى كارهائى كه مى توان با آنها قصد قربت نمود, مثل ساختن مسجد و مدرسه اى كه علوم دينيه در آن خوانده مى شود وتنظيف شهر و اسفالت راهها و توسعه آنها و مانند اينها.
هشتم - ابن السبيل , يعنى مسافرى كه در سفر درمانده شده .
و احكام اينها در مسائل آينده گفته خواهد شد.
مساله ١٩٣٤ - احتياط واجب آن است كه فقير ومسكين بيشتر از مخارج سال خود وعيالاتش را از زكاة نگيرد, و اگر مقدارى پول يا جنس دارد, فقط به اندازه كسرى مخارج يك سالش زكاة بگيرد.
مساله ١٩٣٥ - كسى كه مخارج سالش را داشته , اگر مقدارى از آن را مصرف كند و بعد شك كند كه آنچه باقى مانده به اندازه مخارج يك سال او هست يا نه , نمى تواند زكاة بگيرد.
مـسـاله ١٩٣٦ - صنعتگر يا مالك يا تاجرى كه درآمد او از مخارج سالش كمتر است , مى تواند براى كـسـرى مخارجش زكاة بگيرد, و لازم نيست ابزار كار, يا ملك , يا سرمايه خود را به مصرف مخارج برساند.
مساله ١٩٣٧ - فقيرى كه خرج سال خود و عيالاتش را ندارد, اگر خانه اى دارد كه ملك او است و در آن نـشـسـتـه , يـا مال سوارى دارد,چنانچه بدون اينها نتواند زندگى كند اگرچه براى حفظ آبرويش باشد, مى تواند زكاة بگيرد, و همچنين است اثاث خانه و ظرف و لباس تابستانى و زمستانى و چـيـزهـائى كه به آنها احتياج دارد, و فقيرى كه اينها را ندارد, اگر به اينها احتياج داشته باشد, مى تواند از زكاة خريدارى نمايد.
مـسـالـه ١٩٣٨ - فقيرى كه ياد گرفتن صنعت براى او مشكل نيست , بنابر احتياط واجب بايد ياد بگيرد و با گرفتن زكاة زندگى نكند, ولى تاوقتى مشغول ياد گرفتن است , مى تواند زكاة بگيرد.
مساله ١٩٣٩ - به كسى كه قبلا فقير بوده و يا اينكه معلوم نباشد فقير بوده يا نه و مى گويد فقيرم , اگرچه انسان از گفته او اطمينان پيدا نكندمى شود زكاة داد.
مـسـالـه ١٩٤٠ - كـسـى كه مى گويد فقيرم و قبلا فقير نبوده , چنانچه از گفته او اطمينان پيدا نشود, احتياط واجب آن است كه به او زكاة ندهند.
مـسـالـه ١٩٤١ - كسى كه بايد زكاة بدهد, اگر از فقيرى طلبكار باشد, مى تواند طلبى را كه از او دارد, بابت زكاة حساب كند.
مـساله ١٩٤٢ - اگر فقير بميرد و مال او به اندازه قرضش نباشد, انسان مى تواند طلبى را كه از او دارد بـابت زكاة حساب كند, بلكه اگر مال اوبه اندازه قرضش باشد و ورثه قرض او را ندهند, يا به جهت ديگر انسان نتواند طلب خود را بگيرد, نيز مى تواند طلبى را كه از او دارد, بابت زكاة حساب كند.
مساله ١٩٤٣ - چيزى را كه انسان بابت زكاة به فقير مى دهد لازم نيست به او بگويد كه زكاة است , بلكه اگر فقير خجالت بكشد مستحب است مال را به قصد زكاة به او داده و زكاة بودنش را اظهار ننمايد.
مـسـالـه ١٩٤٤ - اگر به خيال اينكه كسى فقير است به او زكاة بدهد, بعد بفهمد فقير نبوده , يا از روى ندانستن مساله به كسى كه مى داند فقيرنيست زكاة بدهد, كافى نيست , پس چنانچه چيزى را كـه بـه او داده باقى باشد بايد از او بگيرد و به مستحق بدهد, و اگر از بين رفته باشد, پس اگر كـسى كه آن چيز را گرفته مى دانسته زكاة است , انسان بايد عوض آن را از او بگيرد و به مستحق بـدهـد, و اگـر نمى دانسته زكاة است ,نمى تواند چيزى از او بگيرد و بايد از مال خودش زكاة را به مستحق بدهد.
مـساله ١٩٤٥ - كسى كه بدهكار است و نمى تواند بدهى خود را بدهد اگرچه مخارج سال خود را داشـتـه بـاشـد, مـى تـوانـد براى دادن قرض خودزكاة بگيرد, ولى بايد مالى را كه قرض كرده در معصيت خرج نكرده باشد.
مـسـالـه ١٩٤٦ - اگـر بـه كسى كه بدهكار است و نمى تواند بدهى خود را بدهد, زكاة بدهد, بعد بـفـهمد قرض را در معصيت مصرف كرده ,چنانچه آن بدهكار فقير باشد مى تواند آنچه را كه به او داده بابت زكاة حساب كند.
مـسـاله ١٩٤٧ - كسى كه بدهكار است و نمى تواند بدهى خود را بدهد, اگرچه فقير نباشد, انسان مى تواند طلبى را كه از او دارد, بابت زكاة حساب كند.
مـسـالـه ١٩٤٨ - مـسـافـرى كه خرجى او تمام شده يا مركبش از كار افتاده , چنانچه سفر او سفر معصيت نباشد و نتواند با قرض كردن يافروختن چيزى خود را به مقصد برساند, اگرچه در وطن خـود فـقـيـر نباشد, مى تواند زكاة بگيرد, ولى اگر بتواند در جاى ديگر با قرض كردن يافروختن چيزى مخارج سفر خود را فراهم كند, فقط به مقدارى كه به آنجا برسد, مى تواند زكاة بگيرد.
مساله ١٩٤٩ - مسافرى كه در سفر درمانده شده و زكاة گرفته , بعد از آنكه به وطنش رسيد, اگر چيزى از زكاة زياد آمده باشد, بايد آن را به حاكم شرع بدهد و بگويد آن چيز زكاة است .
شرايط كسانى كه مستحق زكاتند
مساله ١٩٥٠ - كسى كه زكاة مى گيرد بايد شيعه دوازده امامى باشد, و اگر انسان كسى را شيعه بداند و به او زكاة بدهد, بعد معلوم شود شيعه نبوده , بايد دوباره زكاة بدهد.
مـسـالـه ١٩٥١ - اگر طفل يا ديوانه اى از شيعه فقير باشد, انسان مى تواند به ولى او زكاة بدهد به قصد اينكه آنچه را مى دهد ملك طفل ياديوانه باشد.
مساله ١٩٥٢ - اگر به ولى طفل و ديوانه دسترسى ندارد, مى تواند خودش يا بوسيله يك نفر امين زكـاة را بـه مصرف طفل يا ديوانه برساند, وبايد موقعى كه زكاة به مصرف آنان مى رسد نيت زكاة كند.
مـسـالـه ١٩٥٣ - بـه فـقـيـرى كه گدائى مى كند, مى شود زكاة داد.
ولى به كسى كه زكاة را در معصيت مصرف مى كند, نبايد زكاة داد.
مـسـالـه ١٩٥٤ - بـه كسى كه معصيت كبيره را آشكارا بجا مى آورد يا نماز نمى خواند يا شرابخوار است هرچند آشكارا نباشد,احتياط واجب آن است براى امر او به معروف ونهى از منكر زكاة ندهند.
مساله ١٩٥٥ - به كسى كه بدهكار است و نمى تواند بدهى خود را بدهد اگرچه مخارج او بر انسان واجب باشد, مى شود زكاة داد.
مـسـاله ١٩٥٦ - انسان نمى تواند مخارج كسانى را كه مثل اولاد خرجشان بر او واجب است از زكاة بدهد, ولى اگر مخارج آنان را ندهد,ديگران مى توانند به آنان زكاة بدهند.
مـسـاله ١٩٥٧ - اگر انسان زكاة را به پسرش بدهد كه خرج زن و نوكر و كلفت خود نمايد اشكال ندارد.
مساله ١٩٥٨ - اگر پسر به كتابهاى علمى دينى احتياج داشته باشد, پدر مى تواند براى خريدن آنها به او زكاة بدهد.
مـساله ١٩٥٩ - پدر مى تواند به پسرش زكاة بدهد كه براى خود زن بگيرد, و پسر هم مى تواند براى آنكه پدرش زن بگيرد زكاة خود را به اوبدهد.
مـسـاله ١٩٦٠ - به زنى كه شوهرش مخارج او را مى دهد و زنى كه شوهرش خرجى او را نمى دهد ولى ممكن است او را به دادن خرجى مجبوركنند, نمى شود زكاة داد.
مـساله ١٩٦١ - زنى كه صيغه شده اگر فقير باشد, شوهرش و ديگران مى توانند به او زكاة بدهند, ولـى اگـر شـوهـرش در ضـمـن عـقـد شرط كندكه مخارج او را بدهد يا به جهت ديگرى دادن مخارجش بر او واجب باشد, در صورتى كه مخارج آن زن را بدهد نمى شود به آن زن زكاة داد.
مساله ١٩٦٢ - زن مى تواند به شوهر فقير خود زكاة بدهد, اگرچه شوهر زكاة را صرف مخارج خود آن زن نمايد.
مـسـالـه ١٩٦٣ - سـيد نمى تواند از غير سيد زكاة بگيرد, ولى اگر خمس و ساير وجوهات كفايت مخارج آن را نكند و از گرفتن زكاة ناچار باشد,مى تواند از غير سيد زكاة بگيرد.
مساله ١٩٦٤ - به كسى كه معلوم نيست سيد است يا نه , مى شود زكاة داد, ولى اگر دعوى سيادت كند نمى شود به او زكاة داد.
نيت زكاة
مساله ١٩٦٥ - انسان بايد زكاة را به قصد قربت ( يعنى براى انجام فرمان خداوند عالم ) بدهد, و در نيت معين كند كه آنچه را مى دهد زكاة مال است يا زكاة فطره , ولى اگر مثلا زكاة گندم و جو بر او واجب باشد, لازم نيست معين كند چيزى را كه مى دهد زكاة گندم است يا زكاة جو.
مساله ١٩٦٦ - كسى كه زكاة چند مال بر او واجب شده , اگر مقدارى زكاة بدهد و نيت هيچ كدام آنـهـا را نـكـنـد, چـنـانچه چيزى را كه داده هم جنس يكى از آنها باشد, زكاة همان جنس حساب مـى شود, و اگر از قسم پول بدهد كه هم جنس هيچ كدام آنها نباشد, به همه آنها قسمت مى شود, پـس كـسـى كـه زكـاة چـهل گوسفند و زكاة پانزده مثقال طلا بر او واجب است , اگر مثلا يك گـوسـفـند از بابت زكاة بدهد و نيت هيچ كدام آنها را نكند, زكاة گوسفند حساب مى شود, ولى اگـر مـقـدارى پـول نـقـره يـا اسـكـناس بدهد به زكاتى كه براى گوسفند و طلا بدهكار است تقسيم مى شود.
مـسـالـه ١٩٦٧ - اگـر كسى را وكيل كند كه زكاة مال او را بدهد, موقعى كه زكاة را به آن وكيل مى دهد نيت كند كافى است , و چنانچه وكيل كندكه زكاة او را از مالش اخراج كند, وكيل بايد نيت زكاة كند.
مساله ١٩٦٨ - اگر بدون قصد قربت زكاة را به فقير بدهد و پيش از آنكه آن مال از بين برود, نيت زكاة كند, زكاة حساب مى شود.
مسائل متفرقه زكاة
مـسـالـه ١٩٦٩ - موقعى كه گندم و جو را از كاه جدا مى كنند و موقع خشك شدن خرما و انگور, انـسـان بـايد زكاة را به فقير بدهد, يا از مال خود جدا كند, و زكاة طلا و نقره و گاو و گوسفند و شـتـر را بعد از تمام شدن ماه يازدهم بايد به فقير بدهد, يا از مال خود جدا نمايد, ولى اگرمنتظر فقير معينى باشد, يا بخواهد به فقيرى بدهد كه از جهتى برترى دارد, مى تواند زكاة را جدا نكند.
مساله ١٩٧٠ - بعد از جدا كردن زكاة لازم نيست فورا آن را به مستحق بدهد, ولى اگر به كسى كه مى شود زكاة داد, دسترسى دارد, احتياطمستحب آن است كه دادن زكاة را تاخير نيندازد.
مساله ١٩٧١ - كسى كه مى تواند زكاة را به مستحق برساند, اگر ندهد و بواسطه كوتاهى كردن او از بين برود, بايد عوض آن را بدهد.
مـسـالـه ١٩٧٢ - كـسى كه مى تواند زكاة را به مستحق برساند, اگر زكاة را ندهد و بدون آنكه در نگهدارى آن كوتاهى كند از بين برود, چنانچه دادن زكاة را به قدرى تاخير انداخته كه نمى گويند فورا داده است , بايد عوض آن را بدهد, و اگر به اين مقدار تاخير نينداخته مثلا دو سه ساعت تاخير انداخته و در همان دو سه ساعت تلف شده , در صورتى كه مستحق حاضر نبوده , چيزى بر او واجب نيست , و اگر مستحق حاضر بوده بنابر احتياط واجب بايد عوض آن را بدهد.
مساله ١٩٧٣ - اگر زكاة را از خود مال كنار بگذارد, مى تواند در بقيه آن تصرف كند, و اگر از مال ديگرش كنار بگذارد, مى تواند در تمام مال تصرف نمايد.
مساله ١٩٧٤ - انسان نمى تواند زكاتى را كه كنار گذاشته براى خود بردارد و چيز ديگرى به جاى آن بگذارد.
مـسـالـه ١٩٧٥ - اگر از زكاتى كه كنار گذاشته منفعتى حاصل شود, مثلا گوسفندى كه براى زكاة گذاشته بره بياورد, مال فقير است .
مساله ١٩٧٦ - اگر موقعى كه زكاة را كنار مى گذارد مستحقى حاضر باشد, بهتر است زكاة را به او بدهد مگر كسى را در نظر داشته باشد كه دادن زكاة به او از جهتى بهتر باشد.
مساله ١٩٧٧ - اگر بدون اجازه حاكم شرع با مالى كه براى زكاة كنار گذاشته تجارت كند و ضرر نمايد, نبايد چيزى از زكاة كم كند, ولى اگرمنفعت كند, بايد آن را به مستحق بدهد.
مساله ١٩٧٨ - اگر پيش از آنكه زكاة بر او واجب شود, چيزى بابت زكاة به فقير بدهد, زكاة حساب نمى شود, و بعد از آنكه زكاة بر او واجب شد, اگر چيزى را كه به فقير داده از بين نرفته باشد و آن فقير هم به فقر خود باقى باشد, چيزى را كه به او داده بابت زكاة حساب كند.
مـساله ١٩٧٩ - فقيرى كه مى داند زكاة بر انسان واجب نشده , اگر چيزى بابت زكاة بگيرد و پيش او تـلـف شـود, ضامن است , پس موقعى كه زكاة بر انسان واجب مى شود, اگر آن فقير به فقر خود باقى باشد, مى تواند عوض چيزى را كه به او داده بابت زكاة حساب كند.
مساله ١٩٨٠ - فقيرى كه نمى داند زكاة بر انسان واجب نشده , اگر چيزى بابت زكاة بگيرد و پيش او تلف شود, ضامن نيست , و انسان نمى تواند عوض آن را بابت زكاة حساب كند.
مساله ١٩٨١ - مستحب است زكاة گاو و گوسفند و شتر را به فقيرهاى آبرومند بدهد, و در دادن زكـاة , خـويـشـان خـود را بـر ديگران , و اهل علم و كمال را بر غير آنان , و كسانى را كه اهل سؤال نـيـسـتـنـد بـر اهـل سـؤال مـقـدم بـدارد, ولى اگر دادن زكاة به فقيرى از جهت ديگرى بهتر باشد,مستحب است زكاة را به او بدهد.
مساله ١٩٨٢ - بهتر است زكاة را آشكار و صدقه مستحبى را مخفى بدهند.
مـسـالـه ١٩٨٣ - اگـر در شهر كسى كه مى خواهد زكاة بدهد مستحقى نباشد و نتواند زكاة را به مصرف ديگرى هم كه براى آن معين شده برساند, چنانچه اميد نداشته باشد كه بعدا مستحق پيدا كـند, بايد زكاة را به شهر ديگر ببرد و به مصرف زكاة برساند, و مى تواند مخارج بردن به آن شهر را از زكاة بردارد, و اگر زكاة تلف شود ضامن نيست .
مـسـالـه ١٩٨٤ - اگـر در شهر خودش مستحق پيدا شود, مى تواند زكاة را به شهر ديگر ببرد ولى مـخارج بردن به آن شهر را بايد از خودش بدهد, و اگر زكاة تلف شود ضامن است , مگر آنكه به امر حاكم شرع برده باشد.
مساله ١٩٨٥ - اجرت وزن كردن و پيمانه نمودن گندم و جو و كشمش و خرمائى را كه براى زكاة مى دهد, با خود او است .
مـسـالـه ١٩٨٦ - كسى كه ((٢)) مثقال و ((١٥)) نخود نقره يا بيشتر از بابت زكاة بدهكار است , بنابر احتياط مستحب كمتر از ((٢)) مثقال و ((١٥)) نخود نقره به يك فقير ندهد, و نيز اگر غير نـقـره چـيـز ديـگرى مثل گندم و جو بدهكار باشد و قيمت آن به ((٢)) مثقال و ((١٥)) نخود نقره برسد, بنابر احتياط مستحب به يك فقير كمتر از آن ندهد.
مـسـالـه ١٩٨٧ - مـكروه است انسان از مستحق درخواست كند كه زكاتى را كه از او گرفته به او بفروشد, ولى اگر مستحق بخواهد چيزى را كه گرفته بفروشد بعد از آنكه به قيمت رساند, كسى كه زكاة را به او داده در خريدن آن بر ديگران مقدم است .
مـساله ١٩٨٨ - اگر شك كند زكاتى را كه بر او واجب بوده داده يا نه و مال زكاة دار موجود باشد, بايد زكاة را بدهد, هرچند شك او براى زكاة سالهاى پيش بوده باشد, و اگر عين تلف شده , زكاتى بر او نيست هرچند از سال حاضر باشد.
مـسـاله ١٩٨٩ - فقير نمى تواند زكاة را به كمتر از مقدار آن صلح كند يا چيزى را گرانتر از قيمت آن بابت زكاة قبول نمايد, يا زكاة را از مالك بگيرد و به او ببخشد.
ولى كسى كه زكاة زيادى بدهكار است و فقير شده و نمى تواند زكاة را بدهد, چنانچه توبه كند, فقير مى تواند زكاة را از اوبگيرد و به او ببخشد.
مـساله ١٩٩٠ - انسان مى تواند از زكاة , قرآن يا كتاب دينى يا كتاب دعا بخرد و وقف نمايد, اگرچه بر اولاد خود و بر كسانى وقف كند كه خرج آنان بر او واجب است , و نيز مى تواند توليت وقف را براى خود يا اولاد خود قرار دهد.
مـساله ١٩٩١ - انسان نمى تواند از زكاة ملك بخرد و بر اولاد خود يا بر كسانى كه مخارج آنان بر او واجب است وقف نمايد كه عايدى آن را به مصرف مخارج خود برسانند.
مـسـالـه ١٩٩٢ - انـسـان مى تواند براى رفتن به حج و زيارت و مانند اينها از سهم سبيل اللّه زكاة بگيرد, اگرچه فقير نباشد يا اينكه به مقدارخرج سالش زكاة گرفته باشد.
مـسـالـه ١٩٩٣ - اگـر مـالك فقيرى را وكيل كند كه زكاة مال او را بدهد, چنانچه آن فقير يقين نـداشـته باشد كه قصد مالك اين بوده كه خود آن فقير از زكاة برندارد, مى تواند به مقدارى كه به ديگران مى دهد براى خودش نيز بردارد.
مـسـالـه ١٩٩٤ - اگـر فـقـيـر شـتر و گاو و گوسفند و طلا و نقره را بابت زكاة بگيرد, چنانچه شرطهائى كه براى واجب شدن زكاة گفته شد در آنهاجمع شود, بايد زكاة آنها را بدهد.
مـساله ١٩٩٥ - اگر دو نفر در مالى كه زكاة آن واجب شده با هم شريك باشند و يكى از آنان زكاة قـسـمت خود را بدهد و بعد مال را تقسيم كنند, چنانچه بداند شريكش زكاة سهم خود را نداده و بعدا نيز نمى دهد, تصرف او در سهم خودش هم اشكال دارد مگر اينكه زكاة شريك را تبرعا با اذن او و در صورت امتناع با اذن حاكم بدهد.
مساله ١٩٩٦ - كسى كه خمس يا زكاة بدهكار است و كفاره و نذر و مانند اينها هم بر او واجب است و قرض هم دارد, چنانچه نتواند همه آنهارا بدهد, اگر مالى كه خمس ى -ا زكاة آن واجب شده از بـيـن نـرفـته باشد, بايد خمس و زكاة را بدهد, و اگر از بين رفته باشد, مى تواند خمس يازكاة را بدهد, يا كفاره ونذر و قرض و مانند اينها را ادا نمايد.
مـسـالـه ١٩٩٧ - كسى كه خمس يا زكاة بدهكار است و حجة الاسلام بر او واجب است و قرض هم دارد, اگر بميرد و مال او براى همه آنها كافى نباشد, چنانچه مالى كه خمس و زكاة آن واجب شده از بين نرفته باشد, بايد خمس و زكاة را بدهند و بقيه مال او را بر حج و قرض قسمت نمايند, و اگر مـالـى كه خمس و زكاة آن واجب شده از بين رفته باشد, بايد مال او را به خمس و زكاة و قرض و حج قسمت نمايند.
مـساله ١٩٩٨ - كسى كه مشغول تحصيل علم است و اگر تحصيل نكند مى تواند براى معاش خود كـسـب كـنـد, چنانچه تحصيل آن علم واجب باشد مى شود به او زكاة داد, و اگر تحصيل آن علم مستحب باشد, زكاة دادن به او فقط از سهم سبيل اللّه جايز است , و اگر نه واجب نه مستحب باشد جايز نيست به او زكاة بدهند.

زكاة فطره
مـسـاله ١٩٩٩ - كسى كه موقع غروب شب عيد, بالغ و عاقل است و فقير و بنده كس ديگر نيست , بايد براى خودش و كسانى كه نان خور اوهستند, هر نفرى يك صاع كه تقريبا سه كيلو است گندم يا جو يا خرما يا كشمش يا برنج يا ذرت يا نان و مانند اينها به مستحق بدهد, و اگرپول يكى از اينها را هم بدهد كافى است .
مـساله ٢٠٠٠ - كسى كه مخارج سال خود و عيالاتش را ندارد و كسبى هم ندارد كه بتواند مخارج سال خود و عيالاتش را بگذراند فقير است و دادن زكاة فطره بر او واجب نيست .
مـسـاله ٢٠٠١ - انسان فطره كسانى را كه در غروب شب عيد فطر نان خور او حساب مى شوند بايد بدهد, كوچك باشند يا بزرگ , مسلمان باشند يا كافر, دادن خرج آنان بر او واجب باشد يا نه , در شهر خود او باشند يا در شهر ديگر.
مـساله ٢٠٠٢ - اگر كسى را كه نان خور او است و در شهر ديگر است وكيل كند كه از مال او فطره خـود را بـدهـد, چنانچه اطمينان داشته باشدكه فطره را مى دهد, لازم نيست خودش فطره او را بدهد.
مـسـالـه ٢٠٠٣ - فطره مهمانى كه پيش از غروب شب عيد فطر با رضايت صاحبخانه وارد شده و نان خور او حساب مى شود, بر او واجب است .
مساله ٢٠٠٤ - واجب بودن فطره مهمانى كه پيش از غروب شب عيد بدون رضايت صاحبخانه وارد مى شود و مدتى نزد او مى ماند, محل اشكال است اگرچه احوط دادن است , و همچنين است فطره كسى كه انسان را مجبور كرده اند كه خرجى او را بدهد.
مـسـالـه ٢٠٠٥ - فطره مهمانى كه بعد از غروب شب عيد فطر وارد مى شود, بر صاحبخانه واجب نيست , اگرچه پيش از غروب او را دعوت كرده باشد و در خانه او هم افطار كند.
مساله ٢٠٠٦ - اگر كسى موقع غروب شب عيد فطر ديوانه باشد, زكاة فطره بر او واجب نيست , ولى اگر بيهوش باشد احتياط واجب آن است كه زكاة فطره را بدهد.
مساله ٢٠٠٧ - اگر پيش از غروب يا مقارن غروب بچه بالغ شود, يا ديوانه عاقل گردد, يا فقير غنى شود, در صورتى كه شرايط واجب شدن فطره را دارا باشد, بايد زكاة فطره را بدهد.
مـساله ٢٠٠٨ - كسى كه موقع غروب شب عيد فطر, زكاة فطره بر او واجب نيست , اگر تا پيش از ظهر روز عيد شرطهاى واجب شدن فطره در او پيدا شود, مستحب است زكاة فطره را بدهد.
مـساله ٢٠٠٩ - كافرى كه بعد از غروب شب عيد فطر مسلمان شده , فطره بر او واجب نيست .
ولى مسلمانى كه شيعه نبوده , اگر بعد از ديدن ماه شيعه شود, بايد زكاة فطره را بدهد.
مـساله ٢٠١٠ - كسى كه فقط به اندازه يك صاع كه تقريبا سه كيلو است گندم و مانند آن را دارد, مـستحب است زكاة فطره را بدهد, وچنانچه عيالاتى داشته باشد و بخواهد فطره آنها را هم بدهد مـى تواند به قصد فطره , آن يك صاع را به يكى از عيالاتش بدهد, و او هم به همين قصد به ديگرى بدهد, و همچنين تا به نفر آخر برسد, و بهتر است نفر آخر چيزى را كه مى گيرد به كسى بدهد كه از خودشان نباشد, و اگر يكى از آنها صغير باشد, ولى او به جاى او مى گيرد, و احتياط آن است كه چيزى را كه براى صغير گرفته به كسى ندهد.
مساله ٢٠١١ - اگر بعد از غروب شب عيد فطر بچه دار شود يا كسى نان خور او حساب شود, واجب نيست فطره او را بدهد, اگرچه مستحب است فطره كسانى را كه بعد از غروب تا پيش از ظهر عيد نان خور او حساب مى شوند بدهد.
مـسـالـه ٢٠١٢ - اگـر انـسـان نـان خور كسى باشد و پيش از غروب يا مقارن غروب نان خور كس ديـگرشود, فطره او بر كسى كه نان خور او شده واجب است , مثلا اگر دختر پيش از غروب به خانه شوهر رود, بايد شوهرش فطره او را بدهد.
مساله ٢٠١٣ - كسى كه ديگرى بايد فطره او را بدهد, واجب نيست فطره خود را بدهد, و فرقى هم نيست بداند كه آن ديگرى فطره او رامى دهد يا نداند.
مـسـالـه ٢٠١٤ - اگـر فـطره انسان بر كسى واجب باشد و او فطره را ندهد, بر خود انسان واجب نمى شود.
مـسـالـه ٢٠١٥ - اگر كسى كه فطره او بر ديگرى واجب است خودش فطره را بدهد, از كسى كه فطره بر او واجب شده ساقط نمى شود.
مساله ٢٠١٦ - زنى كه شوهرش مخارج او را نمى دهد, چنانچه نان خور كس ديگر باشد, فطره اش بر آن كس واجب است , و اگر نان خوركس ديگر نيست , در صورتى كه فقير نباشد بايد فطره خود را بدهد.
مـسـالـه ٢٠١٧ - كسى كه سيد نيست , نمى تواند به سيد فطره بدهد حتى اگر سيدى نان خور او باشد, نمى تواند فطره او را به سيد ديگرى بدهد.
مساله ٢٠١٨ - فطره طفلى كه از مادر يا دايه شير مى خورد, بر كسى است كه مخارج مادر يا دايه را مـى دهد, ولى اگر مادر يا دايه مخارج خودرا از مال طفل بر مى دارد, فطره طفل بر كسى واجب نيست .
مساله ٢٠١٩ - انسان اگرچه مخارج عيالاتش را از مال حرام بدهد, بايد فطره آنان را از مال حلال بدهد.
مساله ٢٠٢٠ - اگر انسان كسى را اجير نمايد و شرط كند كه مخارج او را بدهد, بايد فطره او را هم بـدهد, ولى چنانچه شرط كند كه مقدارمخارج او را بدهد مثلا پولى براى مخارجش بدهد, واجب نيست فطره او را بدهد.
۱۷

مـسـالـه ٢٠٢١ - اگر كسى بعد از غروب شب عيد فطر بميرد, بايد فطره او وعيالاتش را از مال او بدهند, ولى اگر پيش از غروب بميرد, واجب نيست فطره او و عيالاتش را از مال او بدهند.
مصرف زكاة فطره
مـسـالـه ٢٠٢٢ - اگـر زكـاة فطره را به يكى از هشت مصرفى كه سابقا براى زكاة مال گفته شد برسانند كافى است , ولى احتياط مستحب آن است كه فقط به فقراى شيعه بدهند.
مـسـالـه ٢٠٢٣ - اگـر طـفـل شيعه اى فقير باشد, انسان مى تواند فطره را به مصرف او برساند, يا بواسطه دادن به ولى , ملك طفل نمايد.
مساله ٢٠٢٤ - فقيرى كه فطره به او مى دهند, لازم نيست عادل باشد, ولى احتياط واجب آن است كـه بـه شرابخوار و بى نماز و كسى كه آشكارا معصيت مى كند براى امر او به معروف و نهى از منكر فطره ندهند.
مساله ٢٠٢٥ - به كسى كه فطره را در معصيت مصرف مى كند نبايد فطره بدهند.
مـساله ٢٠٢٦ - احتياط واجب آن است كه به يك فقير كمتر از يك صاع ( كه تقريبا سه كيلو است ) فطره ندهند, ولى اگر بيشتر بدهنداشكال ندارد.
مـسـالـه ٢٠٢٧ - اگـر از جنسى كه قيمتش دو برابر قيمت معمولى آن است , مثلا از گندمى كه قـيمت آن دو برابر قيمت گندم معمولى است , نصف صاع كه معناى آن در مساله پيش گفته شد بدهد كافى نيست , بلكه اگر آن را به قصد قيمت فطره هم بدهد اشكال دارد.
مـساله ٢٠٢٨ - انسان نمى تواند نصف صاع را از يك جنس مثلا گندم و نصف ديگر آن را از جنس ديگر مثلا جو بدهد, بلكه اگر آن را به قصد قيمت فطره هم بدهد اشكال دارد.
مساله ٢٠٢٩ - مستحب است در دادن زكاة فطره , خويشان فقير خود را بر ديگران مقدم دارد و بعد هـمسايگان فقير را, بعد اهل علم فقير را,ولى اگر ديگران از جهتى برترى داشته باشند, مستحب است آنها را مقدم بدارد.
مساله ٢٠٣٠ - اگر انسان به خيال اينكه كسى فقير است به او فطره بدهد و بعد بفهمد فقير نبوده , چـنـانچه مالى را كه به او داده از بين نرفته باشد, بايد پس بگيرد و به مستحق بدهد, و اگر نتواند بـگـيرد, بايد از مال خودش فطره را بدهد, و اگر از بين رفته باشد, در صورتى كه گيرنده فطره مـى دانسته آنچه را كه گرفته فطره است , بايد عوض آن را بدهد, و اگر نمى دانسته , دادن عوض بر او واجب نيست و انسان بايد دوباره فطره را بدهد.
مـساله ٢٠٣١ - اگر كسى بگويد فقيرم , مى شود به او فطره داد, ولى اگر بداند كه قبلا غنى بوده است بنابر احتياط لازم به مجرد گفتنش نمى شودفطره به او داد مگر آنكه از گفته او اطمينان پيدا شود.
مسائل متفرقه زكاة فطره
مساله ٢٠٣٢ - انسان بايد زكاة فطره را به قصد قربت ( يعنى براى انجام فرمان خداوند عالم ) بدهد و موقعى كه آن را مى دهد, نيت دادن فطره نمايد.
مساله ٢٠٣٣ - اگر پيش از ماه رمضان فطره را بدهد صحيح نيست , و بهتر آن است كه ماه رمضان هـم فـطـره را نـدهد, ولى اگر پيش از رمضان يا در ماه رمضان به فقير قرض بدهد و بعد از آنكه فطره بر او واجب شد, طلب خود را بابت فطره حساب كند مانعى ندارد.
مـساله ٢٠٣٤ - گندم يا چيز ديگرى را كه براى فطره مى دهد بايد به جنس ديگر يا خاك مخلوط نـبـاشد, و چنانچه مخلوط باشد, اگر خالص آن به يك صاع كه تقريبا سه كيلو است برسد, يا آنچه مخلوط شده به قدرى كم باشد كه قابل اعتنا نباشد اشكال ندارد.
مساله ٢٠٣٥ - اگر فطره را از چيز معيوب بدهد, بنابر احتياط واجب كافى نيست .
مساله ٢٠٣٦ - كسى كه فطره چند نفر را مى دهد, لازم نيست همه را از يك جنس بدهد, مثلا اگر فطره بعضى را گندم و فطره بعض ديگر راجو بدهد كافى است .
مساله ٢٠٣٧ - كسى كه نماز عيد فطر مى خواند, بنابر احتياط واجب بايد فطره را پيش از نماز عيد بـدهـد يـا آن را عزل كند, ولى اگر نماز عيدنمى خواند, مى تواند دادن فطره يا عزل آن را تا ظهر تاخير بيندازد.
مساله ٢٠٣٨ - اگر به نيت فطره مقدارى از مال خود را كنار بگذارد و تا ظهر روز عيد به مستحق ندهد, هر وقت آن را مى دهد نيت فطره نمايد.
مساله ٢٠٣٩ - اگر موقعى كه دادن زكاة فطره واجب است , فطره را ندهد و كنار هم نگذارد, بعدا بايد بدون اينكه نيت ادا و قضا كند فطره رابدهد.
مـساله ٢٠٤٠ - اگر فطره را كنار بگذارد, نمى تواند آن را براى خودش بردارد و مالى ديگر را براى فطره بگذارد.
مساله ٢٠٤١ - اگر انسان مالى داشته باشد كه قيمتش از فطره بيشتر است , چنانچه فطره را ندهد و نـيـت كند كه مقدارى از آن مال براى فطره باشد اشكال دارد, و نيز جايز نيست فطره را در مثل لباس و فرش كه از اجناس گذشته يا پول آنها نيست تعيين كند.
مـسـاله ٢٠٤٢ - اگر مالى را كه براى فطره كنار گذاشته از بين برود, چنانچه دسترسى به فقير داشـتـه و دادن فـطـره را تاخير انداخته , بايد عوض آن را بدهد , و اگر دسترسى به فقير نداشته , ضامن نيست .
مساله ٢٠٤٣ - اگر در محل خودش مستحق پيدا شود, احتياط واجب آن است كه فطره را به جاى ديگر نبرد, و اگر به جاى ديگر ببرد و تلف شود, بايد عوض آن را بدهد.

احكام حج
مـسـالـه ٢٠٤٤ - حـج : زيارت كردن خانه خدا و انجام اعمالى است كه دستور داده اند در آنجا بجا آورده شود.
و در تمام عمر بر كسى كه اين شرايط را دارا باشد, يك مرتبه واجب مى شود: اول آنكه بالغ باشد.
دوم آنكه عاقل و آزاد باشد.
سـوم بـواسطه رفتن به حج مجبور نشود كه كار حرامى را كه ترك آن از حج مهمتر است انجام دهد, يا عمل واجبى را كه از حج مهمتر است ترك نمايد.
چهارم آنكه مستطيع باشد.
و مستطيع بودن به چند چيز است : اول - آنكه توشه راه و مركب سوارى يا مالى كه بتواند با آن مال آنها را تهيه كند داشته باشد.
دوم - سلامت مزاج و توانائى آن را داشته باشد كه بتواند مكه رود و حج را بجا آورد.
سوم - در راه مانعى از رفتن نباشد, و اگر راه بسته باشد يا انسان بترسد كه در راه جان يا عرض او از بـيـن بـرود يا مال او را ببرند, حج بر اوواجب نيست , ولى اگر از راه ديگرى بتواند برود اگرچه دورتر باشد, بايد از آن راه برود.
چهارم - به قدر بجا آوردن اعمال حج وقت داشته باشد.
پـنـجم - مخارج كسانى را كه خرجى آنان بر او واجب است مثل زن و بچه , و مخارج كسانى را كه مردم خرجى دادن به آنها را لازم مى دانندداشته باشد.
ششم - بعد از برگشتن , كسب يا زراعت يا عايدى ملك يا راه ديگرى براى معاش خود داشته باشد كه مجبور نشود به زحمت زندگى كند.
مـساله ٢٠٤٥ - كسى كه بدون خانه ملكى رفع احتياجش نمى شود, يعنى به زحمت مى افتد, حج وقتى بر او واجب است كه پول خانه را هم داشته باشد.
مـسـالـه ٢٠٤٦ - زنـى كه مى تواند مكه برود, اگر بعد از برگشتن از خودش مال نداشته باشد و شـوهرش هم مثلا فقير باشد و خرجى او را ندهدو ناچار شود كه به سختى زندگى كند, حج بر او واجب نيست .
مساله ٢٠٤٧ - اگر كسى توشه راه و مركب سوارى نداشته باشد و ديگرى به او بگويد: حج برو من خـرج تـو و عيالات تو را در موقعى كه درسفر حج هستى مى دهم , در صورتى كه اطمينان داشته باشد كه خرج او را مى دهد, حج بر او واجب مى شود.
مساله ٢٠٤٨ - اگر خرجى رفتن و برگشتن و خرجى عيالات كسى را در مدتى كه مكه مى رود و برمى گردد, به او ببشخند و با او شرط كنندكه حج كند و او قبول نمايد, حج بر او واجب مى شود, اگرچه قرض داشته باشد و در موقع برگشتن هم مالى كه بتواند با آن زندگى كند نداشته باشد.
مساله ٢٠٤٩ - اگر مخارج رفتن و برگشتن و مخارج عيالات كسى را در مدتى كه مكه مى رود و برمى گردد به او بدهند و بگويند حج برو, ولى ملك او نكنند, حج بر او واجب مى شود.
مـساله ٢٠٥٠ - اگر مقدارى مال كه براى حج كافى است به كسى بدهند و با او شرط كنند كه در راه مكه به كسى كه مال را داده خدمت بنمايد,حج بر او واجب نمى شود.
مساله ٢٠٥١ - اگر مقدارى مال به كسى بدهند و حج بر او واجب شود, چنانچه حج نمايد, هرچند بعدا مالى از خود پيدا كند, ديگر حج بر اوواجب نيست .
مـسـالـه ٢٠٥٢ - اگر براى تجارت مثلا تا جده برود و مالى بدست آورد كه اگر بخواهد از آنجا به مـكـه رود مستطيع باشد, بايد حج كند, و درصورتى كه حج نمايد اگرچه بعدا مالى پيدا كند كه بتواند از وطن خود به مكه رود, ديگر حج بر او واجب نيست .
مساله ٢٠٥٣ - اگرانسان اجير شود كه مباشرتا از طرف كس ديگر حج كند, چنانچه خودش نتواند برود و بخواهد ديگرى را از طرف خودش بفرستد, بايد از كسى كه او را اجير كرده اجازه بگيرد.
مـساله ٢٠٥٤ - اگر كسى مستطيع شود و مكه نرود و فقير شود, بايد اگرچه به زحمت باشد كه قابل تحمل است بعدا حج كند, و اگر نتواند حج برود, چنانچه كسى او را براى حج اجير كند, بايد بـه مكه رود و حج كسى را كه براى او اجير شده بجا آورد و ممكن باشد تا سال بعد در مكه بماند و براى خود حج نمايد, ولى اگر ممكن باشد كه اجير شود و اجرت را نقد بگيرد و كسى كه او را اجير كـرده راضـى شود كه حج او در سال بعدبجا آورده شود, بايد سال اول براى خود و سال بعد براى كسى كه اجير شده حج نمايد.
مـسـالـه ٢٠٥٥ - اگـر در سـال اولـى كه مستطيع شده به مكه رود و در وقت معينى كه دستور داده انـد بـه عرفات و مشعر الحرام نرسد, چنانچه درسالهاى بعد مستطيع نباشد, حج بر او واجب نـيـست , ولى اگر از سالهاى پيش مستطيع بوده و نرفته , اگرچه به زحمت باشد كه قابل تحمل است بايد حج كند.
مـسـالـه ٢٠٥٦ - اگـر در سـال اولـى كه مستطيع شده حج نكند و بعد بواسطه پيرى يا مرض و نـاتوانائى نتواند حج نمايد و نا اميد باشد از اينكه بعدا خودش حج كند, بايد ديگرى را از طرف خود بـفـرستد, بلكه اگر نا اميد هم نباشد احتياط واجب آن است كه اجير بگيرد, و در صورتى كه بعدا قدرت پيدا كرد خودش نيز حج نمايد, و همچنين است اگر در سال اولى كه به قدر رفتن حج مال پـيدا كرده , بواسطه پيرى يا مرض ياناتوانى نتواند حج كند و نا اميد از توانائى خود باشد, و در تمام اين صور بنابر احتياط واجب بايد نائب صروره باشد يعنى كسى كه اولين مرتبه حج رفتن او باشد.
مساله ٢٠٥٧ - كسى كه از طرف ديگرى براى حج اجير شده , بايد طواف نساء را نيز از طرف او بجا آورد, و اگر بجا نياورد, زن بر آن اجيرحرام مى شود.
مساله ٢٠٥٨ - اگر طواف نساء را درست بجا نياورد يا فراموش كند, چنانچه بعد از چند روز يادش بيايد و از بين راه برگردد و بجا آوردصحيح است , و در صورت فراموشى چنانچه برگشتن برايش مشقت داشته باشد مى تواند نايب بگيرد.

احكام خريد و فروش
مـسـالـه ٢٠٥٩ - سـزاوار اسـت شخص كاسب احكام خريد و فروش موارد محل ابتلاء را ياد بگيرد, حـضرت صادق (ع ) فرمودند: كسى كه مى خواهد خريد و فروش كند, بايد احكام آن را ياد بگيرد و اگـر پيش از ياد گرفتن آن خريد و فروش كند, بواسطه معامله هاى باطل وشبهه ناك به هلاكت مى افتد.
مـسـالـه ٢٠٦٠ - اگـر انسان براى ندانستن مساله نداند معامله اى كه كرده صحيح است يا باطل , نمى تواند در مالى كه گرفته تصرف نمايد.
مـسـالـه ٢٠٦١ - كـسى كه مال ندارد و مخارجى بر او واجب است مثل خرج زن و بچه , بايد كسب كـنـد.
و بـراى كـارهـاى مستحب مانند وسعت دادن به عيالات و دستگيرى از فقرا, كسب كردن مستحب است .
مستحبات خريد و فروش
چهار چيز در خريد و فروش مستحب است : اول - آنكه در قيمت جنس بين مشتريهاى مسلمان فرق نگذارد.
دوم - آنكه در قيمت جنس سخت گيرى نكند.
سوم - آنكه چيزى را كه مى فروشد زيادتر بدهد و آنچه را كه مى خرد كمتر بگيرد.
چـهـارم - آنـكه كسى كه با او معامله كرده , اگر پشيمان شود و از او تقاضا كند كه معامله را بهم بزند, براى بهم زدن معامله حاضر شود.
معاملات مكروه
مساله ٢٠٦٢ - عمده معاملات مكروه از اين قرار است : اول ملك فروشى مگر اينكه ملك ديگرى با پول آن بخرد.
دوم قصابى .
سوم كفن فروشى .
چهارم معامله با مردمان پست .
پنجم معامله بين اذان صبح و اول آفتاب .
ششم آنكه كار خود را خريد و فروش گندم و جو و مانند اينها قرار دهد.
هفتم آنكه براى خريدن جنسى كه ديگرى مى خواهد بخرد, داخل معامله او شود.
معاملات حرام
مساله ٢٠٦٣ - معاملات حرام شش است : اول خـريـد و فروش عين نجس مثل مشروبات مسكر و سگ غير شكارى و مردار و خوك , و در غـيـر اينها در صورتى كه بشود از آن استفاده حلال نمود مثلا غائط را كود نمايند و خون انسان كه آن را به ديگرى تزريق مى كنند خريد و فروش جايز است .
دوم خريد و فروش مال غصبى .
سوم خريد و فروش چيزى كه نزد مردم مال نيست مثل بعض حشرات .
چهارم معامله چيزى كه منافع معمولى آن فقط كار حرام باشد, مانند اسباب قمار.
پنجم معامله اى كه در آن ربا باشد.
شـشـم فـروش جـنـسـى كـه با چيز ديگر مخلوط است , در صورتى كه آن چيز معلوم نباشد و فروشنده هم به خريدار نگويد, مثل فروختن روغنى كه آن را با پيه مخلوط كرده است , و اين عمل را غش مى گويند.
پيغمبر اكرم (ص ) فرمود: از ما نيست كسى كه در معامله با مسلمانان غش كند يـا بـه آنـان ضرربزند يا تقلب و حيله نمايد, و هركه با برادر مسلمان خود غش كند, خداوند بركت روزى او را مى برد و راه معاش او رامى بندد و او را به خودش واگذار مى كند.
مـسـالـه ٢٠٦٤ - فروختن چيز پاكى كه نجس شده وآب كشيدن آن ممكن است اشكال ندارد, ولى اگر مشترى آن چيز را براى كارى بخواهد كه شرط آن پاك بودن است مثلا از قسم خوراكى است كـه مى خواهد اورا بخورد, بايد فروشنده نجس بودن آن را به او بگويد, ولى اگر لباس است گفتن لازم نيست اگرچه مشترى با آن نماز بخواند, زيرا كه در نماز طهارت ظاهرى بدن و لباس كافى است .
مـسـالـه ٢٠٦٥ - اگـر چيز پاكى مانند روغن و نفت كه آب كشيدن آن ممكن نيست نجس شود, چنانچه آن را براى كارى بخواهند كه شرطش پاك بودن است مثلا روغن را براى خوردن بخواهند, لازم اسـت فروشنده نجاست او را به مشترى بگويد, و همچنين است اگر براى كارى بخواهند كه شـرط آن پـاك بـودن نـيـست مثلا بخواهند نفت نجس را بسوزانند, ولى در معرض اين باشد كه خـوراك يـا بـدن مـشترى نجس شود كه در اين صورت نيز گفتن لازم است , زيرا كه سبب شدن بـراى خـوردن نـجـاست و همچنين سبب شدن براى نجاست بدن كه موجب بطلان وضو ياغسل گردد جايز نيست .
مـسـاله ٢٠٦٦ - خريد و فروش دواهاى نجس خوردنى اگرچه جايز است ولى بايد نجاستش را به مـشـترى بگويند, و همچنين است اگرخوردنى نباشد ولى در معرض اين باشد كه خوراك يا بدن مشترى آلوده به نجاست شود.
مـساله ٢٠٦٧ - خريد و فروش روغن هائى كه از ممالك غير اسلامى مى آورند اگر نجس بودن آنها معلوم نباشد اشكال ندارد.
و روغنى را كه از حيوان بعد از جان دادن آن مى گيرند, در صورتى كه احـتمال آن برود كه از حيوانى است كه به دستور شرع كشته شده , چنانچه از دست كافربگيرند يا از ممالك غير اسلامى بياورند اگرچه پاك و خريد و فروش آن جايز است ولى خوردنش حرام و بر فروشنده لازم است كيفيت را به مشترى بفهماند.
مـسـالـه ٢٠٦٨ - اگـر روباه و مانند آن را به غير دستورى كه در شرع معين شده كشته باشند, يا خودش مرده باشد, خريد و فروش پوست آن حرام و معامله آن باطل است .
مـساله ٢٠٦٩ - چرمى كه از ممالك غير اسلامى مى آورند, يا از دست كافر گرفته مى شود اگرچه احتمال داده شود كه از حيوان ماكول اللحم بوده و تذكيه شده است خريد و فروش آن اشكال دارد و بنابر احتياط نجس است و نماز در آن جايز نيست .
مـساله ٢٠٧٠ - روغنى كه از حيوان بعد از جان دادنش گرفته شده يا چرمى كه از دست مسلمان گرفته شود و انسان بداند كه آن مسلمان آن رااز دست كافر گرفته و تحقيق نكرده كه از حيوانى اسـت كه به دستور شرع كشته شده يا نه خريد و فروشش , اشكال دارد و نماز در آن چرم وخوردن آن روغن جايز نيست .
مساله ٢٠٧١ - مشروبات مسكر معامله آنها حرام و باطل است .
مـساله ٢٠٧٢ - فروختن مال غصبى باطل است , و فروشنده بايد پولى را كه از خريدار گرفته به او برگرداند.
مـسـالـه ٢٠٧٣ - اگـر خريدار جدا قاصد معامله است ولى قصدش اين باشد كه پول جنسى را كه مى خرد ندهد, اين قصد به صحت معامله ضرر ندارد و لازم است پول آن را به فروشنده بدهد.
مـسـالـه ٢٠٧٤ - اگـر خريدار بخواهد پول جنسى را كه به ذمه خريده بعدا از حرام بدهد, معامله صحيح است , ولى بايد مقدارى را كه بدهكاراست از مال حلال بدهد.
مـسـاله ٢٠٧٥ - خريد و فروش آلات لهو مثل تار و ساز حرام است , و بنابر احتياط سازهاى كوچك كه بازيچه بچه ها است نيز اين حكم رادارد.
و اما خريد و فروش آلات مشتركه مانند راديو تلويزيون و ضبط صوت در صورتى كه به قصد استعمال در حرام نباشد مانعى ندارد.
مـسـاله ٢٠٧٦ - اگر چيزى را كه مى شود استفاده حلال از آن ببرند به قصد اين بفروشد كه آن را در حـرام مـصـرف كنند, مثلا انگور را به اين قصد بفروشد كه از آن شراب تهيه نمايند, معامله آن حـرام است , ولى اگر به اين قصد نفروشد و فقط بداند كه مشترى از انگور شراب تهيه خواهد كرد ظاهر اين است كه معامله اشكال ندارد.
مـسـالـه ٢٠٧٧ - ساختن مجسمه جان دار و نقاشى آن جايز است و خريد و فروش آن مانعى ندارد اگرچه احوط ترك است .
مـسـاله ٢٠٧٨ - خريدن چيزى كه از قمار يا دزدى يا از معامله باطل تهيه شده حرام است , و اگر كسى آن را بخرد, بايد به صاحب اصليش برگرداند.
مـساله ٢٠٧٩ - اگر روغنى را كه با پيه مخلوط است بفروشد, چنانچه آن را معين كند مثلا بگويد ايـن يـك مـن روغن را مى فروشم , معامله به مقدار پيهى كه در آن است باطل مى باشد و پولى كه فـروشـنـده بـراى پيه آن گرفته مال مشترى و پيه مال فروشنده است , و مشترى مى تواندمعامله روغـن خـالـصى را هم كه در آن است بهم بزند, ولى اگر آن را معين نكند بلكه يك من روغن در ذمـه بـفروشد, بعد روغنى كه پيه دار بدهد,مشترى مى تواند آن روغن را پس بدهد و روغن خالص مطالبه نمايد.
مـساله ٢٠٨٠ - اگر مقدارى از جنسى را كه با وزن يا پيمانه مى فروشند, به زيادتر از همان جنس بفروشد, مثلا يك من گندم را به يك من و نيم گندم بفروشد, ربا و حرام است , بلكه اگر يكى از دو جـنس , سالم و ديگرى معيوب , يا جنس يكى خوب و جنس ديگرى بد باشد, يا با يكديگرتفاوت قيمت داشته باشند, چنانچه بيشتر از مقدارى كه مى دهد بگيرد, باز هم ربا و حرام است , پس اگر مـس درست را بدهد و بيشتر از آن مس شكسته بگيرد, يا برنج صدرى را بدهد و بيشتر از آن برنج خورده بگيرد يا طلاى ساخته را بدهد و بيشتر از آن طلاى نساخته بگيرد, رباو حرام مى باشد.
مـسـاله ٢٠٨١ - اگر چيزى را كه اضافه مى گيرد غير از جنسى باشد كه مى فروشد, مثلا يك من گندم به يك من گندم و يك تومان پول بفروشد, باز هم ربا و حرام است , بلكه اگر چيزى زيادتر نگيرد ولى شرط كند كه خريدار عملى براى او انجام دهد ربا و حرام مى باشد.
مـساله ٢٠٨٢ - اگر كسى كه مقدار كمتر را مى دهد چيزى علاوه كند, مثلا يك من گندم و يك دستمال را به يك من و نيم بفروشد, اشكال ندارد.
و همچنين است اگر از هر دو طرف چيزى زياد كنند مثلا يك من گندم و يك دستمال را به يك من و نيم گندم و يك دستمال بفروشد.
مـساله ٢٠٨٣ - اگر چيزى را كه مثل پارچه با متر و ذرع مى فروشند, يا چيزى را كه مثل گردو و تخم مرغ با شماره معامله مى كنند, بفروشد وزيادتر بگيرد, مثلا ده تا تخم مرغ بدهد و يازده تا بگيرد اشكال ندارد, ولى چنانچه مثلا ده عدد تخم مرغ را به يازده عدد در ذمه بفروشد لازم است كه بين آنـهـا امـتياز باشد, مثلا ده عدد تخم مرغ بزرگ را به يازده عدد متوسط در ذمه بفروشد, زيرا كه اگـر بـيـن آنـهـا هـيچ امتياز نباشد خريدو فروش محقق نمى شود بلكه واقع معامله قرض است اگـرچـه به لفظ خريد و فروش باشد و بدين جهت معامله حرام و شرط باطل است , و ازاين قبيل است فروختن اسكناس نقدا به زيادتر از آن به مدت , ولى اگر بين آنها امتيازى باشد مثل اسكناس و ريال با دولار يا پوند اشكالى ندارد.
مـسـالـه ٢٠٨٤ - جنسى را كه در غالب شهرها با وزن يا پيمانه مى فروشند و در بعضى از شهرها با شـمـاره مـعـامـله مى كنند, احتياط واجب آن است كه آن جنس را به زيادتر از آن نفروشند, و در صـورتـى كـه شهرها مختلف باشند و چنين غلبه اى در بين نباشد, حكم آن در هر شهرى برطبق معمول آن شهر است .
مـساله ٢٠٨٥ - اگر چيزى را كه مى فروشد و عوضى را كه مى گيرد, از يك جنس نباشد, زيادى گرفتن اشكال ندارد, پس اگر يك من برنج بفروشد و دو من گندم بگيرد معامله صحيح است .
مساله ٢٠٨٦ - جنسى را كه مى فروشد و عوضى را كه مى گيرد, اگر از يك چيز عمل آمده باشد, بـايـد در مـعامله زيادى نگيرد, مثلا اگر يك من روغن گاو بفروشد و در عوض آن يك من و نيم پنير گاو بگيرد, ربا وحرام است .
و همچنين است اگر ميوه رسيده را با ميوه نارس آن معامله كند زيادى نگيرد.
مساله ٢٠٨٧ - جو و گندم در ربا يك جنس حساب مى شود, پس اگر مثلا يك من گندم بدهد و يك من و پنج سير جو بگيرد, ربا و حرام است .
و نيز اگر مثلا ده من جو بخرد كه سر خرمن ده من گـنـدم بـدهـد, چون جو را نقد گرفته و بعد از مدتى گندم را مى دهد, مثل آن است كه زيادى گرفته و حرام مى باشد.
مـساله ٢٠٨٨ - معامله ربا چه با مسلمان چه با كافر حرام است , بلى اگر مسلمان از كافرى كه در پـنـاه اسـلام نـيـسـت چـيزى را به صورت ربا به قصد استنقاذ بگيرد اشكال ندارد, و بنابر احتياط مستحب پدر و فرزند و زن و شوهر نيز نمى توانند از يكديگر ربا بگيرند.
شرايط فروشنده و خريدار
مساله ٢٠٨٩ - براى فروشنده و خريدار شش چيز شرط است : اول : آنكه بالغ باشند.
دوم : آنكه عاقل باشند.
سوم : آنكه سفيه نباشند - يعنى مال خود را در كارهاى بيهوده مصرف نكنند.
چهارم : آنكه قصد خريد و فروش داشته باشند, پس اگر مثلا به شوخى بگويد مال خود را فروختم , معامله باطل است .
پنجم : آنكه كسى آنها را مجبور نكرده باشد.
ششم : آنكه جنس و عوضى را كه مى دهند مالك باشند.
و احكام اينها در مسائل آينده گفته خواهد شد: مساله ٢٠٩٠ - معامله با بچه نابالغ كه مستقل در معامله باشد باطل است , اما اگر معامله با ولى او بـاشد و بچه نابالغ مميز فقط صيغه معامله راجارى سازد, معامله صحيح است , بلكه اگر جنس يا پـول مـال ديـگـرى باشد و آن بچه وكالت از صاحبش آن مال را بفروشد يا به آن پول چيزى بخرد, ظاهر اين است كه معامله صحيح است اگرچه بچه مميز مستقل در تصرف باشد, و همچنين است اگـر طـفـل وسـيله باشد كه پول رابه فروشنده بدهد و جنس را به خريدار برساند, يا جنس را به خـريـدار بدهد و پول را به فروشنده برساند اگرچه مميز نباشد معامله صحيح است چون واقعا دو نـفر بالغ با يكديگر معامله كرده اند, ولى بايد فروشنده و خريدار يقين يا اطمينان داشته باشند كه طفل جنس يا پول را به صاحب آن مى رساند.
مساله ٢٠٩١ - اگر از بچه نابالغ در صورتى كه معامله با آن صحيح نيست چيزى بخرد يا چيزى به او بفروشد, بايد جنس يا پولى را كه از اوگرفته در صورتى كه مال خود بچه باشد به ولى او, و اگر مال ديگرى بوده به صاحب آن بدهد يا از صاحبش رضايت بخواهد, و اگر صاحب آن را نمى شناسد و بـراى شـناختن او هم وسيله اى ندارد, بايد چيزى را كه از بچه گرفته , از طرف صاحب آن بابت مظالم به فقير بدهد.
مـسـالـه ٢٠٩٢ - اگـر كـسى با بچه مميز در صورتى كه معامله با آن صحيح نيست معامله كند و جـنس يا پولى كه به بچه داده از بين برود, ظاهراين است كه مى تواند از بچه بعد از بلوغ يا ولى او در صورتى كه بچه مال داشته باشد مطالبه نمايد, و اگر بچه مميز نباشد حق مطالبه ندارد.
مساله ٢٠٩٣ - اگر خريدار يا فروشنده را به معامله مجبور كنند, چنانچه بعد از معامله راضى شود و مـثـلا بـگويد راضى هستم , معامله صحيح است , ولى احتياط مستحب آن است كه دوباره صيغه معامله را بخوانند.
مـسـاله ٢٠٩٤ - اگر انسان مال كسى را بدون اجازه او بفروشد, چنانچه صاحب مال به فروش آن راضى نشود و اجازه نكند, معامله باطل است .
مساله ٢٠٩٥ - پدر و جد پدرى طفل و نيز وصى پدر و جد پدرى مى توانند مال طفل را بفروشند, و مجتهد عادل هم در صورتى كه ضرورت اقتضا كند مى تواند مال ديوانه يا طفل يتيم يا مال كسى را كه غائب است بفروشد.
مساله ٢٠٩٦ - اگر كسى مالى را غصب كند و بفروشد و بعد از فروش , صاحب مال معامله را اجازه كـنـد, مـعـامله صحيح است , و چيزى را كه غصب كننده به مشترى داده و منفعتهاى آن از موقع معامله , ملك مشترى است , و چيزى را كه مشترى داده و منفعتهاى آن از موقع معامله ,ملك كسى است كه مال او را غصب كرده اند.
مـسـالـه ٢٠٩٧ - اگر كسى مالى را غصب كند و بفروشد به قصد اينكه پول آن مال خودش باشد, چنانچه صاحب مال , معامله را اجازه بكند,معامله صحيح است ولى پول مال مالك مى شود نه مال غاصب .
شرايط جنس و عوض آن
مساله ٢٠٩٨ - جنسى را كه مى فروشند و چيزى را كه عوض آن مى گيرند پنج شرط دارد: اول آنكه مقدار آن با وزن يا پيمانه يا شماره و مانند اينها معلوم باشد.
دوم آنـكـه بـتواند آن را تحويل دهد, بنابر اين فروختن اسبى كه فرار كرده صحيح نيست , ولى اگـر اسبى را كه فرار كرده با چيزى كه مى تواندتحويل دهد مثلا با يك فرش بفروشد, اگرچه آن اسب پيدا نشود, معامله صحيح است .
سوم خصوصياتى را كه در جنس و عوض هست و بواسطه آنها ميل مردم به معامله فرق مى كند, معين نمايد.
چـهـارم آنكه ملك طلق باشد, پس مالى را كه انسان وقف كرده , فروش آن جايز نيست مگر در چند مورد كه خواهد آمد.
پنجم خود جنس را بفروشد نه منفعت آن را, پس اگر مثلا منفعت يك ساله را بفروشد, صحيح نيست , ولى چنانچه خريدار به جاى پول ,منفعت ملك خود را بدهد, مثلا فرشى را از كسى بخرد و عـوض آن , مـنـفعت يك ساله خانه خود را به او واگذار كند, اشكال ندارد.
و احكام اينها در مسائل آينده گفته خواهد شد.
مـسـالـه ٢٠٩٩ - جنسى را كه در شهرى با وزن يا پيمانه معامله مى كنند, در آن شهر انسان بايد با وزن يـا پـيمانه بخرد, ولى مى تواند همان جنس رادر شهرى كه با ديدن معامله مى كنند, با ديدن خريدارى نمايد.
مـسـالـه ٢١٠٠ - چـيزى را كه با وزن خريد و فروش مى كنند, با پيمانه هم مى شود معامله كرد به ايـنطور كه اگر مثلا مى خواهد ده من گندم بفروشد با پيمانه اى كه يك من گندم مى گيرد ده پيمانه بدهد.
مساله ٢١٠١ - اگر يكى از شرطهائى كه گفته شد, در معامله نباشد, معامله باطل است , ولى اگر خـريـدار و فروشنده با قطع نظر از آن معامله راضى باشند كه در مال يكديگر تصرف كنند, تصرف آنها اشكال ندارد.
مساله ٢١٠٢ - معامله چيزى كه وقف شده باطل است , ولى اگر به طورى خراب شود يا در معرض خـرابـى بـاشـد كـه نـتواند استفاده اى را كه مال براى آن وقف شده از آن ببرند,مثلا حصير مسجد به طورى پاره شود كه نتوانند روى آن نماز بخوانند, فروش آن اشكال ندارد, و درصورتى كه ممكن باشد, بايد پول آن را در همان مسجد به مصرفى برسانند كه به مقصود وقف كننده نزديكتر باشد.
مـساله ٢١٠٣ - هرگاه بين كسانى كه مال را براى آنان وقف كرده اند به طورى اختلاف پيدا شود كـه اگـر مـال وقـف را نـفـروشند, گمان آن برود كه مال يا جانى تلف شود, مى توانند آن مال را بـفـروشـنـد و بـه مصرفى كه به مقصود وقف كننده نزديكتر است برسانند.
و همچنين است اگر واقف شرط كند كه اگر صلاح در فروش وقف باشد بفروشند.
مساله ٢١٠٤ - خريد و فروش ملكى كه آن را به ديگرى اجاره داده اند اشكال ندارد, ولى استفاده آن مـلـك در مـدت اجـاره مـال مستاجراست .
و اگر خريدار نداند كه آن ملك را اجاره داده اند, يا به گـمـان اينكه مدت اجاره كم است , ملك را خريده باشد, پس از اطلاع به كيفيت مى تواند معامله خودش را بهم بزند.
صيغه خريد و فروش
مـسـالـه ٢١٠٥ - در خريد و فروش لازم نيست صيغه عربى بخواند, مثلا اگر فروشنده به فارسى بگويد اين مال را در عوض اين پول فروختم ,و مشترى بگويد قبول كردم , معامله صحيح است , ولى خـريدار و فروشنده بايد قصد انشاء داشته باشند, يعنى به گفتن اين دو جمله مقصودشان خريد و فروش باشد.
مـسـالـه ٢١٠٦ - اگـر در موقع معامله صيغه نخوانند, ولى فروشنده در مقابل مالى كه از خريدار مى گيرد, مال خود را ملك او كند, معامله صحيح است و هر دو مالك مى شوند.
خريد و فروش ميوه ها
مـسـالـه ٢١٠٧ - فروش ميوه اى كه گل آن ريخته و دانه بسته , پيش از چيدن صحيح است , و نيز فروختن غوره بر درخت اشكال ندارد.
مـساله ٢١٠٨ - فروختن ميوه اى را كه بر درخت است پيش از آنكه دانه ببندد و گلش بريزد جايز نيست , و چنانچه چيزى از زمين مانندسبزيها را با آن بفروشند, يا با مشترى شرط كنند كه ميوه را پيش از دانه بستن بچيند, يا ميوه بيشتر از يك سال را به او بفروشند اشكال ندارد.
مـسـاله ٢١٠٩ - اگر خرمائى را كه زرد يا سرخ شده , بر درخت بفروشند, اشكال ندارد, ولى عوض آن را خـرمـاى هـمان درخت قرار ندهند,اما اگر كسى يك درخت خرما در خانه يا باغ كس ديگر داشـتـه باشد, در صورتى كه مقدار آن را تخمين كنند و صاحب درخت آن را به صاحب خانه يا باغ بفروشد و عوض آن را خرماى همان درخت قرار بدهند اشكال ندارد.
مـساله ٢١١٠ - فروختن خيار و بادنجان و سبزيها و مانند اينها كه سالى چند مرتبه چيده مى شود, در صـورتـى كه ظاهر و نمايان شده باشد ومعين كنند كه مشترى در سال چند دفعه آن را بچيند اشكال ندارد.
مساله ٢١١١ - اگر خوشه گندم و جو را بعد از آنكه دانه بسته , به چيز ديگرى غير گندم و جو كه از خودش حاصل مى شود بفروشند اشكال ندارد.
نقد و نسيه
مساله ٢١١٢ - اگر جنسى را نقد بفروشند, خريدار و فروشنده بعد از معامله مى توانند جنس و پول را از يـكـديگر مطالبه نموده و تحويل بگيرند, و تحويل دادن خانه و زمين و مانند اينها به اين است كه آن را در اختيار خريدار بگذارند كه بتواند در آن تصرف كند, و تحويل دادن فرش و لباس ومانند ايـنـهـا به اين است كه آن را طورى در اختيار خريدار بگذارند كه اگر بخواهد آن را به جاى ديگر ببرد, فروشنده جلوگيرى نكند.
مـسـالـه ٢١١٣ - در مـعامله نسيه بايد مدت كاملا معلوم باشد, پس اگر جنسى را بفروشد كه سر خرمن پول آن را بگيرد, چون مدت كاملامعين نشده معامله باطل است .
مـسـالـه ٢١١٤ - اگـر جـنـسـى را نـسيه بفروشد, پيش از تمام شدن مدتى كه قرار گذاشته اند نمى تواند عوض آن را از خريدار مطالبه نمايد, ولى اگرخريدار بميرد و از خودش مال داشته باشد, فروشنده مى تواند پيش از تمام شدن مدت , طلبى را كه دارد از ورثه او مطالبه نمايد.
مساله ٢١١٥ - اگر جنسى را نسيه بفروشد, بعد از تمام شدن مدتى كه قرار گذاشته اند, مى تواند عوض آن را از خريدار مطالبه نمايد, ولى اگرخريدار نتواند بپردازد, بايد او را مهلت دهد يا معامله را فسخ كند, و در صورتى كه آن جنس موجود است پس بگيرد.
مـساله ٢١١٦ - اگر به كسى كه قيمت جنس را نمى داند, مقدارى نسيه بدهد و قيمت آن را به او نگويد, معامله باطل است .
ولى اگر به كسى كه قيمت نقدى جنس را مى داند نسيه بدهد و گرانتر حـسـاب كـنـد, مـثـلا بـگـويـد جـنـسـى را كه به تو نسيه مى دهم , تومانى يك ريال از قيمتى كه نقدمى فروشم گرانتر حساب مى كنم و او قبول كند اشكال ندارد.
مساله ٢١١٧ - كسى كه جنسى را نسيه فروخته و براى گرفتن پول آن مدتى قرار داده , اگر مثلا بعد از گذشتن نصف مدت , مقدارى از طلب خود را كم كند و بقيه را نقد بگيرد اشكال ندارد.
معامله سلف و شرايط آن
مـسـالـه ٢١١٨ - مـعـامله سلف آن است كه مشترى پول را بدهد كه بعد از مدتى جنس را تحويل بـگـيـرد, و اگر بگويد اين پول را مى دهم كه مثلابعد از شش ماه فلان جنس را بگيرم و فروشنده بـگـويـد قـبول كردم , يا فروشنده پول را بگيرد و بگويد فلان جنس را فروختم كه بعد از شش ماه تحويل بدهم معامله صحيح است .
مـسـالـه ٢١١٩ - اگر پولى را كه از جنس طلا يا نقره است سلف بفروشد و عوض آن را پول طلا يا نقره بگيرد, معامله باطل است .
ولى اگرجنسى با پولى را كه از جنس طلا و نقره نيست بفروشد و عـوض آن را جنس ديگر با پول طلا يا نقره بگيرد, معامله صحيح است .
و احتياطمستحب آن است كه در عوض جنسى كه مى فروشد پول بگيرد و جنس ديگر نگيرد.
مساله ٢١٢٠ - معامله سلف شش شرط دارد: اول خـصوصياتى را كه قيمت جنس بواسطه آنها فرق مى كند معين نمايند, ولى دقت زياد هم لازم نيست , همين قدر كه مردم بگويندخصوصيات آن معلوم شده كافى است .
دوم پـيش از آنكه خريدار و فروشنده از هم جدا شوند, خريدار تمام قيمت را به فروشنده بدهد, يا به مقدار پول آن از فروشنده طلبكارنقدى باشد و طلب خود را بابت قيمت جنس حساب كند و او قـبول نمايد, و چنانچه مقدارى از قيمت آن را بدهد, اگرچه معامله نسبت به آن مقدار صحيح است ولى فروشنده مى تواند معامله را بهم بزند.
سـوم مدت را كاملا معين كنند و اگر بگويد تا اول خرمن جنس را تحويل مى دهم , چون مدت كاملا معلوم نشده معامله او باطل است .
چهارم وقتى را براى تحويل جنس معين كنند كه در آن وقت , جنس به قدرى كمياب نباشد كه فروشنده نتواند آن را تحويل دهد.
پـنـجم جاى تحويل جنس را معين نمايند, ولى اگر از حرفهاى آنان جاى آن معلوم باشد, لازم نيست اسم آن جا را ببرند.
ششم وزن يا پيمانه آن را معين كنند, و جنسى را هم كه معمولا با ديدن , معامله مى كنند اگر سـلـف بـفـروشـنـد اشكال ندارد, ولى بايد مثل بعضى از اقسام گردو و تخم مرغ تفاوت افراد آن به قدرى كم باشد كه مردم به آن اهميت ندهند.
احكام معامله سلف :
مـسـالـه ٢١٢١ - انـسـان نـمـى تـوانـد جنسى را كه سلف خريده , پيش از تمام شدن مدت به غير فـروشـنـده اش بـفروشد, و بعد از تمام شدن مدت اگرچه آن را تحويل نگرفته باشد, فروختن آن اشـكـال نـدارد, ولـى فـروخـتـن غـلـه مـانـنـد گـندم و جو و ساير اجناسى كه با وزن يا پيمانه فـروخته مى شود پيش از تحويل گرفتن آن جايز نيست مگر اينكه به قيمت خريدش بفروشد يا به خود فروشنده اش بفروشد.
مـسـالـه ٢١٢٢ - در مـعـامـله سلف اگر فروشنده جنسى را كه قرار داد كرده در موعدش بدهد, مـشـتـرى بـايـد قبول كند.
و نيز اگر بهتر از آنچه قرار گذاشته بدهد و طورى باشد كه از همان جنس حساب شود, مشترى بايد قبول نمايد.
مـسـالـه ٢١٢٣ - اگـر جـنسى را كه فروشنده مى دهد, پست تر از جنسى باشد كه قرار داد كرده , مشترى مى تواند قبول نكند.
مـساله ٢١٢٤ - اگر فروشنده بجاى جنسى كه قرار داد كرده , جنس ديگرى بدهد, در صورتى كه مشترى راضى شود اشكال ندارد.
مـسـاله ٢١٢٥ - اگر جنسى را كه سلف فروخته در موقعى كه بايد آن را تحويل دهد ناياب شود و نتواند آن را تهيه كند, مشترى مى تواند صبركند تا تهيه نمايد, يا معامله را بهم بزند و چيزى را كه داده پس بگيرد.
مـسـالـه ٢١٢٦ - اگر جنسى را بفروشد و قرار بگذارد كه بعد از مدتى تحويل دهد و پول آن را هم بعد از مدتى بگيرد, بنابر احتياط واجب معامله باطل است .
۱۸

فروش طلا و نقره به طلا و نقره مساله ٢١٢٧ - اگر طلا را به طلا و نقره را به نقره بفروشد, سكه دار باشند يا بى سكه در صورتى كه وزن يك از آنها زيادتر باشد, معامله حرام و باطل است .
مـسـالـه ٢١٢٨ - اگر طلا را به نقره , يا نقره را به طلا بفروشد, معامله صحيح است و لازم نيست وزن آنها مساوى باشد.
مـسـاله ٢١٢٩ - اگر طلا يا نقره را به طلا يا نقره بفروشند, بايد فروشنده و خريدار پيش از آنكه از يـكـديگر جدا شوند, جنس و عوض آن رابه يكديگر تحويل دهند, و اگر هيچ مقدار از چيزى را كه قرار گذاشته اند تحويل ندهند معامله باطل است .
مـسـالـه ٢١٣٠ - اگـر فروشنده يا خريدار, تمام چيزى را كه قرار گذاشته تحويل دهد, و ديگرى مقدارى از آن را تحويل دهد و از يكديگر جداشوند اگرچه معامله نسبت به آن مقدار صحيح است ولى كسى كه تمام مال بدست او نرسيده مى تواند معامله را بهم بزند.
مـسـالـه ٢١٣١ - اگر خاك نقره معدن را به نقره خالص , و خاك طلاى معدن را به طلاى خالص بفروشند, معامله باطل است , ولى فروختن خاك نقره به طلا و خاك طلا به نقره اشكال ندارد.
مواردى كه انسان مى تواند معامله را بهم بزند
مـسـالـه ٢١٣٢ - حـق بهم زدن معامله را خيار مى گويند, و خريدار و فروشنده در يازده صورت مى توانند معامله را بهم بزنند: اول آنكه از مجلس معامله متفرق نشده باشند, و اين خيار را خيار مجلس مى گويند.
دوم آنكه مشترى يا فروشنده در بيع , يا يكى از دو طرف معامله در معاملات ديگر, مغبون شده باشند كه آن را خيار غبن گويند.
سوم در معامله قرارداد كنند كه تا مدت معينى هر دو يا يكى از آنان بتوانند معامله را بهم بزنند, كه آن را خيار شرط گويند.
چـهـارم يـكـى از دو طرف معامله , مال خود را بهتر از آنچه هست نشان دهد و طورى كند كه قيمت مال در نظر مردم زياد شود, كه آن را خيار تدليس گويند.
پـنـجـم يكى از دو طرف معامله با يكديگر شرط كند كه كارى را انجام دهد و به آن شرط عمل نـشـود, يـا شـرط كند مالى را كه مى دهد به طورمخصوصى باشد, و آن مال داراى آن خصوصيت نـبـاشـد, كـه در اين صورت شرط كننده مى تواند معامله را بهم بزند, و آن را خيار تخلف شرط گويند.
ششم در جنس يا عوض آن عيبى باشد, و آن را خيار عيب گويند.
هـفتم معلوم شود مقدارى از جنسى را كه معامله نموده اند, مال ديگرى است , كه اگر صاحب آن بـه مـعـامـلـه راضـى نشود, گيرنده مى تواندمعامله را بهم بزند, يا عوض آن مقدار را چنانچه پرداخته باشد از طرف خود بگيرد, و آن را خيار شركت گويند.
هـشـتـم صـاحب مال خصوصيات جنس معينى را كه طرف نديده به او بگويد, بعد معلوم شود طـورى كه گفته نبوده است , كه در اين صورت طرف مى تواند معامله را بهم بزند, و آن را خيار رؤيت گويند.
نـهـم اگر مشترى پول جنسى را كه خريده و شرط نكرده كه در پرداخت پول تاخير كند تا سه روز ندهد, اگر فروشنده جنس را تحويل نداده باشد مى تواند معامله را بهم بزند.
ولى اگر جنسى را كـه خريده مثل بعضى از ميوه ها باشد كه اگر يك روز بماند, ضايع مى شود, چنانچه تا شب پول آن را نـدهـد و شـرط نكرده باشد كه دادن پول را تاخير بيندازد, فروشنده مى تواند معامله را بهم بزند, و آن را خيار تاخير گويند.
دهـم كـسى كه حيوانى را خريده تا سه روز مى تواند معامله را بهم بزند, واگر در عوض چيزى كه فروخته حيوان گرفته باشد, فروشنده هم تاسه روز مى تواند معامله را بهم بزند, و آن را خيار حيوان گويند.
يازدهم فروشنده نتواند جنسى را كه فروخته تحويل دهد, مثلا اسبى را كه فروخته فرار نمايد, كه در اين صورت مشترى مى تواند معامله رابهم بزند, و آن را خيار تعذر تسليم گويند.
و احكام اينها در مسائل آينده گفته خواهد شد: مساله ٢١٣٣ - اگر خريدار قيمت جنس را نداند, يا در موقع معامله غفلت كند و جنس را گرانتر از قـيـمـت مـعـمـولى آن بخرد, چنانچه به قدرى گران خريده كه مردم به آن اهميت مى دهند, مـى تواند معامله را بهم بزند, و نيز اگر فروشنده قيمت جنس را نداند, يا موقع معامله غفلت كند وجـنـس را ارزانتر از قيمت آن بفروشد, در صورتى كه مردم به مقدارى كه ارزان فروخته اهميت بدهند, مى تواند معامله را بهم بزند.
مساله ٢١٣٤ - در معامله بيع شرط كه مثلا خانه هزار تومانى را به دويست تومان مى فروشند و قرار مـى گـذارنـد كـه اگـر فروشنده سر مدت پول را بدهد بتواند معامله را بهم بزند, در صورتى كه خريدار و فروشنده قصد خريد و فروش داشته باشند معامله صحيح است .
مـسـاله ٢١٣٥ - در معامله بيع شرط اگرچه فروشنده اطمينان داشته باشد كه هرگاه سر مدت پـول را نـدهد, خريدار ملك را به او مى دهد,معامله صحيح است , ولى اگر سر مدت پول را ندهد, حـق ندارد ملك را از خريدار مطالبه كند, و اگر خريدار بميرد تا پول را نداده نمى تواندملك را از ورثه او مطالبه نمايد.
مـسـالـه ٢١٣٦ - اگـر چاى اعلا را با چاى پست مخلوط كند و به اسم چاى اعلا بفروشد, مشترى مى تواند معامله را بهم بزند.
مساله ٢١٣٧ - اگر خريدار بفهمد مالى را كه خريده عيبى دارد, مثلا حيوانى را بخرد و بفهمد كه يـك چـشـم آن كـور است , چنانچه آن عيب پيش از معامله در مال بوده و او نمى دانسته , مى تواند معامله را بهم زده و آن مال را به فروشنده برگرداند, و چنانچه برگرداندن ممكن نباشدمثلا در آن مـال تغييرى حاصل شده يا تصرفى كه مانع از رد است نموده باشد, در اين صورت فرق قيمت سـالـم و مـعيوب آن را معين كند و به نسبت تفاوت قيمت سالم و معيوب از پولى كه به فروشنده داده پـس بـگـيرد, مثلا مالى را كه به چهار تومان خريده اگر بفهمد معيوب است , درصورتى كه قيمت سالم آن هشت تومان و قيمت معيوب آن شش تومان باشد, چون فرق قيمت سالم و معيوب يك چهارم مى باشد مى توانديك چهارم پولى را كه داده يعنى يك تومان از فروشنده بگيرد.
مساله ٢١٣٨ - اگر فروشنده بفهمد در عوضى كه مالش را به آن فروخته عيبى هست , چنانچه آن عـيـب پيش از معامله در عوض بوده و اونمى دانسته , مى تواند معامله را بهم زده و آن عوض را به صاحبش برگرداند, و چنانچه از جهت تغيير يا تصرف نتواند برگرداند مى تواندتفاوت قيمت سالم و معيوب را به دستورى كه در مساله پيش گفته شد بگيرد.
مـسـالـه ٢١٣٩ - اگـر بـعـد از معامله و پيش از تحويل دادن مال , عيبى در آن پيدا شود, خريدار مـى تـواند معامله را بهم بزند, و نيز اگر در عوض مال بعد از معامله و پيش از تحويل دادن , عيبى پـيـدا شـود, فـروشـنـده مـى تـوانـد معامله را بهم بزند, ولى اگر بخواهند تفاوت قيمت بگيرند جايزنيست .
مساله ٢١٤٠ - اگر بعد از معامله عيب مال را بفهمد لازم نيست فورا معامله را بهم بزند, و بعدا هم حق بهم زدن معامله را دارد, و همچنين است حكم در ساير خيارات .
مـسـالـه ٢١٤١ - هـرگـاه بعد از خريدن جنس , عيب آن را بفهمد اگرچه فروشنده حاضر نباشد مى تواند معامله را بهم بزند, و همچنين است حكم در ساير خيارات .
مساله ٢١٤٢ - در چهار صورت خريدار بواسطه عيبى كه در مال است نمى تواند معامله را بهم بزند يا تفاوت قيمت بگيرد: اول آنكه موقع خريدن , عيب مال را بداند.
دوم به عيب مال راضى شود.
سـوم در وقـت مـعـامـله بگويد: اگر مال عيبى داشته باشد, پس نمى دهم و تفاوت قيمت هم نمى گيرم .
چهارم فروشنده در وقت معامله بگويد: اين مال را با هر عيبى كه دارد مى فروشم .
ولى اگر هم عـيـبـى را مـعين كند و بگويد: مال را با اين عيب مى فروشم , و معلوم شود عيب ديگرى هم دارد, خريدار مى تواند براى عيبى كه فروشنده معين نكرده مال را پس دهد, و در صورتى كه نتواندپس دهد تفاوت قيمت بگيرد.
مـساله ٢١٤٣ - اگر خريدار بفهمد مال عيبى دارد, و پس از تحويل گرفتن مال , عيب ديگرى در آن پيدا شود, نمى تواند معامله را بهم بزند ولى مى تواند تفاوت قيمت سالم و معيوب را بگيرد, ولى اگر حيوان معيوبى را بخرد و پيش از گذشتن زمان خيار كه سه روز است عيب ديگرى پيداكند اگـرچه آن را تحويل گرفته باشد باز هم مى تواند آن را پس دهد.
و نيز اگر فقط خريدار تا مدتى حق بهم زدن معامله را داشته باشد, و در آن مدت , مال عيب ديگرى پيدا كند, اگرچه آن را تحويل گرفته باشد, مى تواند معامله را بهم بزند.
مـسـالـه ٢١٤٤ - اگـر انسان مالى داشته باشد كه خودش آن را نديده و ديگرى خصوصيات آن را بـراى او گـفـتـه بـاشد, چنانچه او همان خصوصيات را به مشترى بگويد و آن را بفروشد و بعد از فروش بفهمد كه بهتر از آن بوده , مى تواند معامله را بهم بزند.
مسائل متفرقه
مـسـالـه ٢١٤٥ - اگـر فروشنده قيمت خريد جنس را به مشترى بگويد, بايد تمام چيزهائى را كه بـواسـطـه آنها قيمت مال كم يا زياد مى شودبگويد اگرچه به همان قيمت يا كمتر از آن بفروشد, مـثـلا بـايـد بـگويد كه نقد خريده است يا نسيه , و چنانچه بعضى از آن خصوصيات را نگويد وبعدا مشترى بفهمد مى تواند معامله را بهم بزند.
مساله ٢١٤٦ - اگر انسان جنسى را به كسى بدهد و قيمت آن را معين كند و بگويد اين جنس را به اين قيمت به فروش و هرچه زيادترفروختى اجرت فروشت باشد, هرچه زيادتر از آن قيمت بفروشد مال صاحب مال است , و فروشنده فقط مى تواند مزد زحمت خود را ازصاحب مال بگيرد.
ولى اگر بـه طـور جـعاله باشد و بگويد اين جنس را به زيادتر از آن قيمت اگر فروختى زيادى مال خودت باشد اشكال ندارد.
مساله ٢١٤٧ - اگر قصاب گوشت نر بفروشد و بجاى آن , گوشت ماده بدهد معصيت كرده است , پـس اگر آن گوشت را معين كرده و گفته اين گوشت نر را مى فروشم مشترى مى تواند معامله را بـهـم بـزنـد, و اگـر آن را مـعين نكرده , در صورتى كه مشترى به گوشتى كه گرفته راضى نشودقصاب بايد گوشت نر به او بدهد.
مساله ٢١٤٨ - اگر مشترى به بزاز بگويد پارچه اى مى خواهم كه رنگ آن نرود و بزاز پارچه اى به او بفروشد كه رنگ آن برود, مشترى مى تواند معامله را بهم بزند.
مساله ٢١٤٩ - قسم خوردن در معامله اگر راست باشد مكروه است , و اگر دروغ باشد حرام است .

احكام شركت
مـسـالـه ٢١٥٠ - اگر دو نفر بخواهند باهم شركت كنند, چنانچه هركدام مقدارى از مال خود را با مـال ديـگـرى بـه طورى مخلوط كند كه ازيكديگر تشخيص داده نشود و به عربى يا به زبان ديگر صـيغه شركت را بخوانند, يا كارى كنند كه معلوم باشد مى خواهند با يكديگر شريك باشند, شركت آنـان صـحيح است , و اگر بشود مال هركدام را از ديگرى تشخيص داد و قرار بگذارند كه با آن دو مـال , تـجارت كنند كه ربح وضرر بين آنها مشترك باشد, شركت نسبت به منفعت و ضرر صحيح است .
مـساله ٢١٥١ - اگر چند نفر در مزدى كه از كار خودشان مى گيرند با يكديگر شركت كنند, مثلا چـنـد دلا ك بـاهـم قرار بگذارند كه هر قدرمزد گرفتند باهم قسمت كنند, شركت آنان صحيح نيست .
مساله ٢١٥٢ - اگر دو نفر با يكديگر شركت كنند كه هر كدام به اعتبار خود جنسى بخرد و قيمت آن را خـودش بـدهـكار شود ولى در استفاده جنسى كه هر كدام خريده اند با يكديگر شريك باشند صـحـيـح نـيـسـت , اما اگر هر كدام ديگرى را وكيل كند كه جنس را براى او نسيه بخرد, بعدهر شريكى جنس را براى خودش و شريكش بخرد كه هر دو بدهكار شوند, شركت صحيح است .
مساله ٢١٥٣ - كسانى كه بواسطه شركت باهم شريك مى شوند, بايد مكلف و عاقل باشند و از روى قصد و اختيار شركت كنند, و نيز بايدبتوانند در مال خود تصرف نمايند, پس سفيه - كسى كه مال خـود را در كارهاى بيهوده صرف مى كند - چون حق ندارد در مال خود تصرف نمايد, اگر شركت كند صحيح نيست .
مـسـاله ٢١٥٤ - اگر در عقد شركت شرط كنند كسى كه كار مى كند, يا بيشتر از شريك ديگر كار مى كند بيشتر منفعت ببرد, بايد آنچه راشرط كرده اند به او بدهند, و اگر شرط كنند كسى كه كار نـمى كند, يا بيشتر كار نمى كند بيشتر منفعت ببرد, اظهر اين است كه شركت آنان صحيح و شرط باطل است و به حسب سرمايه منفعت بين آنها تقسيم مى شود.
مساله ٢١٥٥ - اگر قرار بگذارند كه همه استفاده را يك نفر ببرد, يا تمام ضرر يا بيشتر آن از يكى از آنان باشد, شركت صحيح ولى منفعت وضرر بين آنها به نسبت مال تقسيم مى شود.
مـسـالـه ٢١٥٦ - اگر شرط نكنند كه يكى از شريكها بيشتر منفعت ببرد, چنانچه سرمايه آنان يك انـدازه بـاشد, منفعت و ضرر را هم به يك اندازه مى برند, و اگر سرمايه آنان يك اندازه نباشد, بايد مـنـفعت و ضرر را به نسبت سرمايه قسمت نمايند, مثلا اگر دو نفر شركت كنند وسرمايه يكى از آنان دو برابر سرمايه ديگرى باشد, سهم او از منفعت وضرر دو برابر سهم ديگرى است , چه هر دو به يك اندازه كار كنند يايكى كمتر كار كند يا هيچ كار نكند.
مساله ٢١٥٧ - اگر در عقد شركت شرط كنند كه هر دو باهم خريد و فروش نمايند, يا هر كدام به تنهائى معامله كنند, يا فقط يكى از آنان معامله كند, بايد به قرارداد عمل نمايند.
مـسـالـه ٢١٥٨ - اگر معين نكنند كه كدام يك آنان با سرمايه خريد و فروش نمايد, هيچ يك آنان بدون اجازه ديگرى نمى تواند با آن سرمايه معامله كند.
مـسـاله ٢١٥٩ - شريكى كه اختيار سرمايه شركت با او است بايد به قرارداد شركت عمل كند, مثلا اگر با او قرار گذاشته اند كه نسيه بخرد يانقد بفروشد يا جنس را از محل مخصوصى بخرد, بايد به همان قرارداد رفتار نمايد, و اگر با او قرارى نگذاشته باشند, بايد به طور معمول معامله كند و داد و ستدى نمايد كه براى شركت ضرر نداشته باشد, و مال شركت را در صورتى كه متعارف نباشد در مسافرت همراه خودنبرد.
مـسـالـه ٢١٦٠ - شـريـكـى كـه با سرمايه شركت معامله مى كند, اگر بر خلاف قراردادى كه با او كـرده اند خريد و فروش كند يا آنكه قراردادى نكرده باشند و بر خلاف معمول معامله كند, در اين دو صورت معامله نسبت به حصه شريك فضولى است , پس چنانچه اجازه نكند مى تواندعين مالش را و در صورت تلف عين , عوض مالش را بگيرد.
مـسـاله ٢١٦١ - شريكى كه با سرمايه شركت معامله مى كند اگر زياده روى ننمايد و در نگهدارى سرمايه كوتاهى نكند و اتفاقا مقدارى از آن يا تمام آن تلف شود ضامن نيست .
مـسـالـه ٢١٦٢ - شـريكى كه با سرمايه شركت معامله مى كند اگر بگويد سرمايه تلف شده و پيش حاكم شرع قسم بخورد, بايد حرف او راقبول كرد.
مـسـاله ٢١٦٣ - اگر تمام شريكها از اجازه اى كه به تصرف در مال يكديگر داده اند برگردند, هيچ كـدام نـمـى توانند در مال شركت تصرف كنند,واگر يكى از آنان از اجازه خود برگردد, شريكهاى ديگر حق تصرف ندارند, ولى كسى كه از اجازه خود برگشته , مى تواند در مال شركت تصرف كند.
مـسـالـه ٢١٦٤ - هـر وقـت يـكى از شريكها تقاضا كند كه سرمايه شركت را قسمت كنند, اگرچه شـركـت مـدت داشـتـه باشد, بايد ديگران قبول نمايند, مگر آنكه تقسيم ضرر معتنا بهى بر شركاء داشته باشد.
مـسـالـه ٢١٦٥ - اگر يكى از شريكها بميرد يا ديوانه يا بيهوش شود, شريكهاى ديگر نمى توانند در مـال شـركـت تـصـرف كـنند, و همچنين است اگر يكى از آنان سفيه شود, يعنى مال خود را در كارهاى بيهوده مصرف نمايد.
مـسـاله ٢١٦٦ - اگر شريك , چيزى را نسيه براى خود بخرد, نفع و ضررش مال او است , ولى اگر بـراى شركت بخرد و شريك ديگر اجازه نمايد مثلا بگويد به آن معامله راضى هستم , نفع و ضررش مال هر دوى آنان است .
مـسـالـه ٢١٦٧ - اگـر با سرمايه شركت معامله اى كنند, بعد بفهمند شركت باطل بوده , چنانچه طـورى بـاشـد كـه اذن در معامله به صحت شركت مقيد نباشد به اين معنى كه اگر مى دانستند شـركـت درسـت نيست , به تصرف در مال يكديگر راضى بودند, معامله صحيح است و هرچه از آن مـعـامـلـه پيدا شود مال همه آنان است , و اگر اينطور نباشد, در صورتى كه كسانى كه به تصرف ديگران راضى نبوده اند, بگويند به آن معامله راضى هستيم , معامله صحيح و گرنه باطل مى باشد.
و در صـورتـى كه اذن در معامله به صحت شركت مقيد نباشد, هركدام آنان كه براى شركت كارى كرده است , اگر به قصد مجانى كار نكرده باشد, مى تواند مزد زحمتهاى خود را به اندازه معمولى از شريكهاى ديگر بگيرد.

احكام صلح
مساله ٢١٦٨ - صلح آن است كه انسان با ديگرى سازش كند كه مقدارى از مال يا منفعت مال خود را ملك او كند, يا از طلب يا حق خودبگذرد كه او هم در عوض , مقدارى از مال يا منفعت مال خود را به او واگذار نمايد يا از طلب يا حقى كه دارد بگذرد, بلكه اگر بدون آنكه عوض بگيرد مقدارى از مـال يـا مـنـفـعـت مال خود را به كسى واگذار كند يا از طلب يا حق خود بگذرد, باز هم صلح صحيح است .
مـسـالـه ٢١٦٩ - كسى كه مالش را به ديگرى صلح مى كند, بايد بالغ و عاقل و قصد صلح داشته و كسى او را مجبور نكرده باشد, و بايد سفيه ومفلس هم نباشد.
مـسـالـه ٢١٧٠ - لازم نيست صيغه صلح به عربى خوانده شود, بلكه با هر لفظى كه بفهماند باهم صلح و سازش كرده اند صحيح است .
مساله ٢١٧١ - اگر كسى گوسفندهاى خود را به چوپان بدهد كه مثلا يك سال نگهدارى كند و از شير آن استفاده نمايد و مقدارى روغن بدهد, چنانچه شير گوسفند را در مقابل زحمتهاى چوپان و آن روغن صلح كند صحيح است , بلكه اگر گوسفند را يك ساله به چوپان اجاره دهد كه از شير آن استفاده كند و در عوض , مقدارى روغن بدهد نيز صحيح است .
مساله ٢١٧٢ - اگر كسى بخواهد طلب يا حق خود را به ديگرى صلح كند, در صورتى صحيح است كه او قبول نمايد, ولى اگر بخواهد از طلب يا حق خود بگذرد, قبول كردن او لازم نيست .
مساله ٢١٧٣ - اگر انسان مقدار بدهى خود را بداند و طلبكار او نداند, چنانچه طلبكار طلب خود را بـه كـمـتـر از مقدارى كه هست صلح كند,مثلا پنجاه تومان طلبكار باشد و طلب خود را به ده تومان صلح نمايد, زيادى براى بدهكار حلال نيست مگر آنكه مقدار بدهى خود را به اوبگويد و او را راضى كند, يا طورى باشد كه اگر مقدار طلب خود را مى دانست , باز هم به آن صلح مى كرد.
مساله ٢١٧٤ - اگر بخواهند چيزى را كه از يك جنس است و وزن آنها معلوم است به يكديگر صلح كنند, احتياط واجب آن است كه وزن يكى بيشتر از ديگرى نباشد, ولى اگر وزن آنها معلوم نباشد اگرچه احتمال دهند كه وزن يكى بيشتر از ديگرى است و صلح نمايند صحيح است .
مـسـالـه ٢١٧٥ - اگـر دو نـفـر از يك نفر طلبكار باشند, يا دو نفر از دو نفر ديگر طلبكار باشند و بـخـواهـند طلبهاى خود را به يكديگر صلح كنند,چنانچه طلب آنان از يك جنس و وزن آنها يكى بـاشـد مـثـلا هـر دو ده مـن گـندم طلبكار باشند, مصالحه آنان صحيح است , و همچنين است اگـرجنس طلب آنان يكى نباشد مثلا يكى ده من برنج و ديگرى دوازده من گندم طلبكار باشد, ولـى اگـر طلب آنان از يك جنس و چيزى باشد كه معمولا با وزن يا پيمانه آن را معامله مى كنند, در صـورتـى كـه وزن يـا پيمانه آنها معلوم باشد مساوى نيست , مصالحه آنان اشكال دارد, ولى هر كدام طلب خود را از ديگرى بگذرد مانعى ندارد.
مساله ٢١٧٦ - اگر از كسى طلبى دارد كه بايد بعد از مدتى بگيرد, چنانچه طلب خود را به مقدار كـمـتـرى صلح كند و مقصودش اين باشد كه از مقدارى از طلب خود گذشت كند و بقيه را نقد بگيرد اشكال ندارد.
و اين حكم در صورتى است كه طلب از جنس طلا يا نقره يا جنس ديگرى باشد كـه بـا وزن يا پيمانه فروخته مى شود, و اما در غير آنها براى طلبكار جايز است كه طلب خود را به بدهكار يا غير آن به كمتر ازطلب صلح نموده يا بفروشد چنانكه در مساله ( ٢٢٩٧ ) خواهد آمد.
مساله ٢١٧٧ - اگر دو نفر چيزى را باهم صلح كنند, با رضايت يكديگر مى توانند صلح را بهم بزنند.
و نيز اگر در ضمن معامله براى هر دو يايكى از آنان حق بهم زدن معامله را قرار داده باشند, كسى كه آن حق را دارد مى تواند صلح را بهم بزند.
مـسـاله ٢١٧٨ - تا وقتى خريدار و فروشنده از مجلس معامله متفرق نشده اند, مى توانند معامله را بـهم بزنند.
و نيز اگر مشترى حيوانى را بخرد,تا سه روز حق بهم زدن معامله را دارد.
و همچنين اگر پول جنسى را كه خريده تا سه روز ندهد و جنس را تحويل نگيرد, فروشنده مى تواندمعامله را بهم بزند, ولى كسى كه مالى را صلح مى كند در اين سه صورت حق بهم زدن صلح را ندارد, اما در صـورتى كه طرف مصالحه درپرداخت مال المصالحه از حد متعارف تاخير كند يا اينكه شرط شده باشد كه مثلا مال المصالحه را نقد بدهد و طرف عمل به شرط ننمايد در اين صورت مى تواند صلح را بهم بزند, و همچنين در بقيه صور ديگر كه در احكام خريد و فروش گفته شد نيز مى تواند صلح را بهم بزند.
مساله ٢١٧٩ - اگر چيزى را كه به صلح گرفته معيوب باشد, مى تواند صلح را بهم بزند, ولى اگر بخواهد تفاوت قيمت صحيح و معيوب رابگيرد اشكال دارد.
مـسـاله ٢١٨٠ - هرگاه مال خود را به كسى صلح نمايد و با او شرط كند كه اگر بعد از مرگ بايد چـيزى را كه به تو صلح كردم وقف كنى و او هم اين شرط را قبول كند, بايد به شرط عمل نمايد.
و همچنين است شرط كند تا مادامى كه زنده هستم ماذون باشم كه در آن چيز تصرف كنم .

احكام اجاره
مساله ٢١٨١ - اجاره دهنده و كسى كه چيزى را اجاره مى كند بايد مكلف و عاقل باشند و به اختيار خودشان اجاره را انجام دهند و نيز بايددر مال خود حق تصرف داشته باشند, پس سفيه چون حق ندارد در مال خود تصرف نمايد اگر چيزى را اجاره كند, يا اجاره دهد صحيح نيست .
مساله ٢١٨٢ - انسان مى تواند از طرف ديگرى وكيل شود و مال او را اجاره دهد.
مـسـالـه ٢١٨٣ - اگـر ولى يا قيم بچه مال او را اجاره دهد, يا خود او را اجير ديگرى نمايد اشكال نـدارد, و اگـر مـدتـى از زمان بالغ شدن او را جزءمدت اجاره قرار دهد, بعد از آنكه بچه بالغ شد, مى تواند بقيه اجاره را بهم بزند, ولى هرگاه طورى بوده كه اگر مقدارى از زمان بالغ بودن بچه را جـزء مـدت اجاره نمى كرد, بر خلاف مصلحت بچه بود, نمى تواند اجاره مال خود را بهم بزند, ولى نفوذ اجاره خود بچه بعد از بلوغش محل اشكال است .
مساله ٢١٨٤ - بچه صغيرى را كه ولى ندارد بدون اجازه مجتهد نمى شود اجير كرد.
و كسى كه به مجتهد دسترسى ندارد, مى تواند از چند نفرمؤمن كه عادل باشند, اجازه بگيرد و او را اجير نمايد.
مـساله ٢١٨٥ - اجاره دهنده و مستاجر لازم نيست صيغه عربى بخوانند, بلكه اگر مالك به كسى بـگـويد, ملك خود را به تو اجاره دادم , و اوبگويد قبول كردم , اجاره صحيح است .
و نيز اگر حرفى نـزنـنـد و مالك به قصد اينكه ملك او را اجاره دهد, آن را به مستاجر واگذار كند و او هم به قصد اجاره كردن بگيرد, اجاره صحيح مى باشد.
مـسـالـه ٢١٨٦ - اگـر انسان بدون صيغه خواندن بخواهد براى انجام عملى اجير شود, همين كه مشغول آن عمل شد اجاره صحيح است .
مساله ٢١٨٧ - كسى كه نمى تواند حرف بزند, اگر با اشاره بفهماند كه ملك را اجاره داده يا اجاره كرده صحيح است .
مساله ٢١٨٨ - اگر خانه يا دكان يا اطاقى را اجاره كند و صاحب ملك با او شرط كند كه فقط خود او از آنها استفاده نمايد, مستاجر نمى تواندآن را به ديگرى جهت استفاده از آنها اجاره دهد مگر آنكه اجاره طورى باشد كه استفاده مخصوص خودش باشد, مثل اينكه زنى منزل يااطاقى را اجاره كند و بـعـدا شـوهر كرده و اطاق يا منزل را جهت سكناى خودش اجاره دهد.
و اگر مالك شرط نكند, مـى تـوانـد آن را به ديگرى اجاره دهد.
ولى اگر بخواهد به زيادتر از مقدارى كه آن را اجاره كرده اجاره دهد, بايد در آن كارى مانند تعمير و سفيد كارى انجام داده باشد,يا به غير جنسى كه اجاره كـرده آن را اجـاره دهـد, مـثـلا اگـر با پول اجاره كرده به گندم يا چيز ديگر اجاره دهد, و بنابر احتياط وجوبى اجاره كشتى نيز حكم خانه را دارد.
مـسـالـه ٢١٨٩ - اگر اجير با انسان شرط كند كه فقط براى خود انسان كار كند, نمى شود او را به ديـگـرى اجـاره داد مـگر به نحوى كه در مساله قبلى گذشت , و اگر شرط نكند, چنانچه او را به چـيـزى كـه اجـرت او قـرار داده اجـاره دهـد, بـايـد زيـادتـر نگيرد, و اگر به چيز ديگرى اجاره دهـد,مـى تواند زيادتر بگيرد, و همچنين است اگر خودش اجير كسى شود و براى انجام آن عمل شـخـص ديـگرى را به كمتر اجاره نمايد, ولى اگرمقدارى از آن عمل را خودش انجام داده باشد مى تواند ديگرى را به كمتر اجاره نمايد.
مساله ٢١٩٠ - اگر غير خانه و دكان و اطاق و اجير, چيز ديگر مثلا زمين را اجاره كند و مالك با او شـرط نـكـند كه فقط خودش از آن استفاده نمايد, اگرچه بيشتر از مقدارى كه اجاره كرده آن را اجاره دهد اشكال ندارد.
مـسـالـه ٢١٩١ - اگر خانه يا دكانى را مثلا يك ساله به صد تومان اجاره كند و از نصف آن خودش اسـتفاده نمايد, مى تواند نصف ديگر آن را به صد تومان اجاره دهد, ولى اگر بخواهد نصف آن را به زيـادتـر از مـقدارى كه اجاره كرده مثلا به صد و بيست تومان اجاره دهد, بايد در آن ,كارى مانند تعمير انجام داده باشد.
شرايط مالى كه آن را اجاره مى دهند
مساله ٢١٩٢ - مالى را كه اجاره مى دهند چند شرط دارد: اول آنكه معين باشد, پس اگر بگويد يكى از خانه هاى خود را اجاره دادم درست نيست .
دوم مـسـتـاجر آن را ببيند, يا كسى كه آن را اجاره مى دهد طورى خصوصيات آن را بگويد كه كاملا معلوم باشد.
سوم تحويل دادن آن ممكن باشد, پس اجاره دادن اسبى كه فرار كرده باطل است .
چهارم آنكه استفاده از آن مال منجر به اتلاف و از بين بردنش نشود, پس اجاره دادن نان و ميوه و خوردنيهاى ديگر صحيح نيست .
پـنـجـم استفاده اى كه مال را براى آن , اجاره داده اند ممكن باشد, پس اجاره دادن زمين براى زراعت در صورتى كه آب باران كفايت آن رانكند و از آب نهر هم مشروب نشود, صحيح نيست .
شـشـم چـيـزى را كـه اجاره مى دهد مال خود او باشد, و اگر مال كس ديگر را اجاره دهد, در صورتى صحيح است كه صاحبش رضايت دهد.
مساله ٢١٩٣ - اجاره دادن درخت براى آنكه از ميوه اش استفاده كنند, در صورتى كه ميوه اش فعلا موجود نباشد صحيح است , و همچنين است اجاره دادن حيوان براى شيرش .
مساله ٢١٩٤ - زن مى تواند براى آنكه از شيرش استفاده كنند اجير شود و لازم نيست از شوهر خود اجـازه بـگـيـرد, ولى اگر بواسطه شيردادن , حق شوهر از بين برود, بدون اجازه او نمى تواند اجير شود.
شرايط استفاده اى كه مال را براى آن اجاره مى دهند
مساله ٢١٩٥ - استفاده اى كه مال را براى آن اجاره مى دهند چهار شرط دارد: اول آنكه حلال باشد, بنابر اين اجاره دادن دكان براى شراب فروشى , يا نگهدارى شراب و كرايه دادن حيوان براى حمل و نقل شراب باطل است .
دوم پول دادن براى آن استفاده در نظر مردم بيهوده نباشد.
و همچنين معتبر است كه آن عمل در نـظـر شرع به طور مجانى واجب نباشد, پس اجير شدن براى فرايض يوميه يا تجهيز اموات جايز نيست .
سوم اگر چيزى را كه اجاره مى دهند چند فائده داشته باشد, استفاده اى كه مستاجر بايد از آن بـكند معين نمايند, مثلا اگر حيوانى را كه سوارى مى دهد و بار مى برد اجاره دهند, بايد در موقع اجاره معين كنند كه فقط سوارى يا باربرى آن , مال مستاجر است يا همه استفاده هاى آن .
چهارم مدت استفاده را معين نمايند, و اگر مدت معلوم نباشد ولى عمل را معين كنند مثلا با خياط قرار بگذارند كه لباس معينى را به طورمخصوصى بدوزد كافى است .
مساله ٢١٩٦ - اگر ابتداى مدت اجاره را معين نكنند, ابتداى آن بعد از خواندن صيغه اجاره است .
مـسـالـه ٢١٩٧ - اگـر خانه اى را مثلا يك ساله اجاره دهند و ابتداى آن را يك ماه بعد از خواندن صيغه قرار دهند,اجاره صحيح است اگرچه موقعى كه صيغه مى خوانند خانه در اجاره ديگرى باشد.
مساله ٢١٩٨ - اگر مدت اجاره را معلوم نكند و بگويد هر وقت در خانه نشستى اجاره آن , ماهى ده تومان است , اجاره صحيح نيست .
مـساله ٢١٩٩ - اگر به مستاجر بگويد خانه را ماهى ده تومان به تو اجاره دادم يا بگويد خانه را يك ماهه به ده تومان به تو اجاره دادم و بعداز آنهم هر قدر بنشينى اجاره آن ماهى ده تومان است , در صورتى كه ابتداى مدت اجاره را معين كنند يا ابتداى آن معلوم باشد, اجاره ماه اول صحيح است .
مـسـالـه ٢٢٠٠ - خـانـه اى را كـه غـريب و زوار در آن منزل مى كنند و معلوم نيست چقدر در آن مـى مانند, اگر قرار بگذارند كه مثلا شبى يك تومان بدهند و صاحب خانه راضى شود, استفاده از آن خـانـه اشـكـال ندارد, ولى چون مدت اجاره را معلوم نكرده اند, اجاره نسبت به غير ازشب اول صحيح نيست , و صاحب خانه بعد از شب اول هر وقت بخواهد مى تواند آنها را بيرون كند.
مسائل متفرقه اجاره
مـساله ٢٢٠١ - مالى را كه مستاجر بابت اجاره مى دهد بايد معلوم باشد, پس اگر از چيزهائى است كـه مثل گندم با وزن معامله مى كنند, بايدوزن آن معلوم باشد, و اگر از چيزهائى است كه مثل پولهاى رائج با شماره معامله مى كنند بايد شماره آن معين باشد, و اگر مثل اسب و گوسفنداست بايد اجاره دهنده آن را ببيند, يا مستاجر خصوصيات آن را بگويد.
مـساله ٢٢٠٢ - اگر زمينى را براى زراعت اجاره دهد و مال الاجاره را حاصل همان زمين يا زمين ديگر كه فعلا موجود نيست قرار دهد,اجاره صحيح نيست , و اگر مال الاجاره بالفعل موجود باشد مانعى ندارد.
مساله ٢٢٠٣ - كسى كه چيزى را اجاره داده , تا آن چيز را تحويل ندهد, حق ندارد وجه اجاره آن را مـطـالـبه كند و نيز اگر براى انجام عملى اجير شده باشد, پيش از انجام عمل حق مطالبه اجرت نـدارد مگر در مواردى كه متعارف دادن اجرت قبل از عمل باشد مثل اجير شدن براى حج وزيارت , يا اجير اداء اجرت را قبل از عمل شرط كند.
مـسـالـه ٢٢٠٤ - هـرگـاه چيزى را كه اجاره داده تحويل دهد, اگرچه مستاجر تحويل نگيرد, يا تحويل بگيرد و تا آخر مدت اجاره از آن استفاده نكند, بايد مال الاجاره آن را بدهد.
مساله ٢٢٠٥ - اگر انسان اجير شود كه در روز معينى كارى را انجام دهد و در آن روز براى انجام آن كـار حاضر شود, كسى كه او را اجيركرده اگرچه آن كار را به او واگذار نكند, بايد اجرت او را بدهد, مثلا اگر خياطى را در روز معينى براى دوختن لباسى اجير نمايد و خياط در آن روز آماده كـار بـاشـد, اگـرچه پارچه را به او ندهد كه بدوزد, بايد اجرتش را بدهد چه خياط بيكار باشد چه براى خودش يا ديگرى كاركند.
مساله ٢٢٠٦ - اگر بعد از تمام شدن مدت اجاره معلوم شود كه اجاره باطل بوده , مستاجر بايد مال الاجاره را به مقدار معمول به صاحب ملك بدهد, مثلا اگر خانه اى را يك ساله به صد تومان اجاره كـنـد بـعـد بـفهمد اجاره باطل بوده , چنانچه اجاره آن خانه معمولا پنجاه تومان است , بايد پنجاه تومان را بدهد, و اگر دويست تومان است در صورتى كه اجاره دهنده صاحب مال يا وكيل آن بوده لازم نيست بيش از صدتومان بدهد, و اگر غير اينها بوده بايد دويست تومان را بپردازد.
و نيز اگر بـعـد از گـذشـتن مقدارى از مدت اجاره معلوم شود كه اجاره باطل بوده , نسبت به اجرت مدت گذشته نيز اين حكم جارى است .
مساله ٢٢٠٧ - اگر چيزى را كه اجاره كرده از بين برود, چنانچه در نگهدارى آن كوتاهى نكرده و در اسـتـفـاده بـردن از آن هـم زياده روى ننموده , ضامن نيست .
و نيز اگر مثلا پارچه اى را كه به خياط داده از بين برود, در صورتى كه خياط زياده روى نكرده و در نگهدارى آن هم كوتاهى نكرده باشد, نبايد عوض آن را بدهد.
مساله ٢٢٠٨ - هرگاه صنعتگر چيزى را كه گرفته ضايع كند ضامن است .
مـسـاله ٢٢٠٩ - اگر قصاب سر حيوانى را ببرد و آن را حرام كند, چه مزد گرفته باشد چه مجانى سر بريده باشد, بايد قيمت آن را به صاحبش بدهد.
مساله ٢٢١٠ - اگر حيوانى را اجاره كند و معين نمايد كه چقدر بار بر آن بگذارد, چنانچه بيشتر از آن مقدار بار كند و آن حيوان بميرد يامعيوب شود ضامن است .
و نيز اگر مقدار بار را معين نكرده بـاشـند و بيشتر از معمول بار كند و حيوان تلف شود يا معيوب گردد ضامن مى باشد.
و در هر دو صورت اجرت زيادى را بر حسب معمول نيز بايد بدهد.
مـسـاله ٢٢١١ - اگر حيوانى را براى بردن بار شكستنى اجاره دهد, چنانچه آن حيوان بلغزد يا رم كـند و بار را بشكند, صاحب حيوان ضامن نيست , ولى اگر بواسطه زدن و مانند آن كارى كند كه حيوان زمين بخورد و بار را بشكند ضامن است .
مـسـاله ٢٢١٢ - اگر كسى بچه اى را ختنه كند وآن بچه بميرد, ضامن است , خواه مقدارى كه بريده بيشتر از معمول باشد يا نه .
و اما اگر ضررى به آن بچه برسد, چنانچه بيشتر از معمول بريده باشد, ضامن است , و اگر بيشتر از معمول نبريده باشد, ضمان محل اشكال , و احوط رجوع به صلح است .
مـسـالـه ٢٢١٣ - اگـر دكـتر به دست خود به مريض دوا بدهد, چنانچه در معالجه خطا كند و به مـريـض ضررى برسد يا بميرد, دكتر ضامن است ,ولى اگر بگويد فلان دوا براى فلان مرض فائده دارد و بواسطه خوردن دوا ضررى به مريض برسد يا بميرد, دكتر ضامن نيست .
مـساله ٢٢١٤ - هرگاه دكتر به مريض بگويد كه اگر ضررى به تو برسد ضامن نيستم , در صورتى كـه دقـت واحتياط خودرا بكند و به مريض ضررى برسد يا بميرد, دكتر اگرچه به دست خود دوا داده باشد ضامن نيست .
مـساله ٢٢١٥ - مستاجر و كسى كه چيزى را اجاره داده , با رضايت يكديگر مى توانند معامله را بهم بزنند, و نيز اگر در اجاره شرط كنند كه هر دو يا يكى از آنان حق بهم زدن معامله را داشته باشند, مى توانند مطابق قرارداد, اجاره را بهم بزنند.
مـسـالـه ٢٢١٦ - اگـر اجـاره دهـنـده يـا مستاجر بفهمد كه مغبون شده است , چنانچه در موقع اجـاره نـمودن ملتفت نباشد كه مغبون است , مى توانداجاره را بهم بزند, ولى اگر در صيغه اجاره شـرط كـنـند كه اگر مغبون هم باشند حق بهم زدن معامله را نداشته باشند, نمى توانند اجاره را بهم بزنند.
مـسـالـه ٢٢١٧ - اگـر چـيـزى را اجاره دهد و پيش از آنكه تحويل دهد كسى آن را غصب نمايد, مـسـتاجر مى تواند اجاره را بهم بزند و چيزى راكه به اجاره دهنده داده پس بگيرد يا اجاره را بهم نزند و اجاره مدتى را كه در تصرف غصب كننده بوده به ميزان معمول از او بگيرد, پس اگرحيوانى را كه يك ماهه به ده تومان اجاره نمايد و كسى آن را ده روز غصب كند و اجاره معمولى ده روز آن پانزده تومان باشد, مى تواند پانزده تومان را از غصب كننده يا از اجاره دهنده بگيرد.
مساله ٢٢١٨ - اگر چيزى را كه اجاره كرده تحويل بگيرد, و بعد ديگرى آن را غصب كند, نمى تواند اجاره را بهم بزند و فقط حق دارد كرايه آن چيز را به مقدار معمول , از غصب كننده بگيرد.
مـسـالـه ٢٢١٩ - اگـر پيش از آنكه مدت اجاره تمام شود, ملك را به مستاجر بفروشد, اجاره بهم نمى خورد, و مستاجر بايد مال الاجاره رابدهد, و همچنين است اگر آن را به ديگرى بفروشد.
۱۹

مـساله ٢٢٢٠ - اگر پيش از ابتداى مدت اجاره , ملك به طورى خراب شود كه هيچ قابل استفاده نـبـاشـد, يـا قـابل استفاده اى كه شرطكرده اند نباشد, اجاره باطل مى شود, و پولى كه مستاجر به صـاحـب ملك داده به او برمى گردد, و اگر طورى باشد كه بتواند استفاده مختصرى از آن ببرد, مى توانند اجاره را بهم بزند.
مـساله ٢٢٢١ - اگر ملكى را اجاره كند و بعد از گذشتن مقدارى از مدت اجاره به طورى خراب شـود كـه هـيـچ قـابل استفاده نباشد, يا قابل استفاده اى كه شرط كرده اند نباشد, اجاره مدتى كه بـاقـيمانده باطل مى شود, و مى تواند اجاره مدت گذشته را بهم بزند و اجرة المثل يعنى اجرت معمولى آن مدت را بدهد.
مساله ٢٢٢٢ - اگر خانه اى را كه مثلا دو اطاق دارد اجاره دهد و يك اطاق آن خراب شود, چنانچه فـورا آن را بـسـازد و هـيـچ مـقدار ازاستفاده آن از بين نرود, اجاره باطل نمى شود و مستاجر هم نـمـى تـوانـد اجـاره را بهم بزند, ولى اگر ساختن آن به قدرى طول بكشد كه مقدارى ازاستفاده مـستاجر از بين برود, اجاره به آن مقدار باطل مى شود و مستاجر مى تواند اجاره تمام مدت را بهم بزند و براى استفاده اى كه كرده اجرة المثل بدهد.
مـسـالـه ٢٢٢٣ - اگـر اجاره دهنده يا مستاجر بميرد, اجاره باطل نمى شود, ولى اگر خانه , مال اجـاره دهـنـده نباشد مثلا ديگرى وصيت كرده باشد كه تا او زنده است منفعت خانه مال او باشد, چنانچه آن خانه را اجاره دهد و پيش از تمام شدن مدت اجاره بميرد, از وقتى كه مرده اجاره باطل است , و اگر مالك فعلى آن اجاره را امضاء كند صحيح مى شود و وجه اجاره مدتى كه بعد از مردن اجاره دهنده باقى مانده , به مالك فعلى راجع مى شود.
مـسـالـه ٢٢٢٤ - اگـر صـاحـب كار بنا را وكيل كند كه براى او عمله بگيرد, چنانچه بنا كمتر از مقدارى كه از صاحب كار مى گيرد به عمله بدهد,زيادى آن بر او حرام است و بايد آن را به صاحب كـار بـدهـد, ولـى اگـر اجـيـر شـود كـه سـاخـتمان را تمام كند و براى خود اختيار بگذارد كه خـودش بـسـازد يا به ديگرى بدهد, در صورتى كه مقدارى خودش كار كرده و باقى را به كمتر از مقدارى كه اجير شده به ديگرى بدهد, زيادى آن براى او حلال مى باشد.
مساله ٢٢٢٥ - اگر رنگرز قرار بگذارد كه مثلا پارچه را با نيل رنگ كند, چنانچه با رنگ ديگر رنگ نمايد حق ندارد چيزى بگيرد.

احكام جعاله
مساله ٢٢٢٦ - جعاله آن است كه انسان قرار بگذارد در مقابل كارى كه براى او انجام مى دهند مال مـعينى بدهد, مثلا بگويد هر كس گمشده مرا پيدا كند, ده تومان به او مى دهم .
و به كسى كه اين قـرار را مـى گـذارد جـاعل و به كسى كه كار را انجام مى دهد عامل مى گويند, و فرق بين جعاله و اجاره اين است كه در اجاره بعد از خواندن صيغه , اجير بايد عمل را انجام دهد و كسى هم كـه او را اجير كرده اجرت را به اوبدهكار مى شود, ولى در جعاله اگرچه عامل شخص معين باشد مى تواند مشغول عمل نشود, و تا عمل را انجام ندهد, جاعل بدهكارنمى شود.
مـسـاله ٢٢٢٧ - جاعل بايد بالغ و عاقل باشد و از روى قصد و اختيار قرارداد كند و شرعا بتواند در مال خود تصرف نمايد, بنابر اين جعاله آدم سفيه - كسى كه مال خود را در كارهاى بيهوده مصرف مى كند - صحيح نيست .
مـسـالـه ٢٢٢٨ - كـارى را كـه جـاعل مى گويد براى او انجام دهند, بايد حرام يا بى فائده يا از واجـبـاتـى كه شرعا لازم است مجانا آورده شودنباشد, پس اگر بگويد هركس شراب بخورد يا در شـب بـه جـاى تـاريكى برود يا نماز واجب خود را بخواند ده تومان به او مى دهم , جعاله صحيح نيست .
مـساله ٢٢٢٩ - اگر مالى را كه قرار مى گذارد بدهد معين كند, مثلا بگويد هركس اسب مرا پيدا كند, اين گندم را به او مى دهم , لازم نيست بگويد آن گندم مال كجا است و قيمت آن چيست .
و اگـر مـال را معين نكند, مثلا بگويد كسى كه اسب مرا پيدا كنده ده من گندم به او مى دهم لازم نيست خصوصيات آن را كاملا معين نمايد.
مساله ٢٢٣٠ - اگر جاعل مزد معينى براى كار قرار ندهد, مثلا بگويد هر كس بچه مرا پيدا كند پـولى به او مى دهم و مقدار آن را معين نكند,چنانچه كسى آن عمل را انجام دهد, بايد مزد او را به مقدارى كه كار او در نظر مردم ارزش دارد بدهد.
مساله ٢٢٣١ - اگر عامل پيش از قرارداد كار را انجام داده باشد يا بعد از قرارداد, به قصد اينكه پول نگيرد انجام دهد, حقى به مزدندارد.
مساله ٢٢٣٢ - پيش از آنكه عامل شروع به كار كند, جاعل مى تواند جعاله را بهم بزند.
مـسـالـه ٢٢٣٣ - بـعد از آنكه عامل شروع به كار كرد, اگر جاعل بخواهد جعاله را بهم بزند اشكال دارد.
مـسـاله ٢٢٣٤ - عامل مى تواند عمل را ناتمام بگذارد, ولى اگر تمام نكردن عمل اسباب ضرر جاعل شود, بايد آن را تمام نمايد.
مثلا اگركسى بگويد هر كس چشم مرا عمل كند فلان مقدار به او مـى دهـم و دكـتـر جراحى شروع به عمل كند, چنانچه طورى باشد كه اگر عمل را تمام نكند, چشم معيوب مى شود, بايد آن را تمام نمايد و در صورتى كه ناتمام بگذارد, حقى به جاعل ندارد.
مـساله ٢٢٣٥ - اگر عامل كار را ناتمام بگذارد, چنانچه آن كار مثل پيدا كردن اسب است كه تا تمام نشود, براى جاعل فائده ندارد, عامل نمى تواند چيزى مطالبه كند و همچنين است اگر جاعل مزد را براى تمام كردن عمل قرار بگذارد مثلا بگويد هركس لباس مرابدوزد ده تومان بـه او مى دهم , ولى اگر مقصودش اين باشد كه هر مقدار از عمل كه انجام گيرد, براى آن مقدار مزد بدهد, جاعل بايد مزدمقدارى را كه انجام شده به عامل بدهد, اگرچه احتياط اين است كه به طور مصالحه يكديگر را راضى نمايند.

احكام مزارعه
مـسـاله ٢٢٣٦ - مزارعه آن است كه مالك با زارع به اين قسم معامله كند كه زمين را در اختيار او بگذارد تا زراعت كند و مقدارى از حاصل آن را به مالك بدهد.
مساله ٢٢٣٧ - مزارعه چند شرط دارد: اول آنكه صاحب زمين به زارع بگويد زمين را براى زراعت به تو واگذار كردم , و زارع هم بگويد قـبول كردم , يا بدون اينكه حرفى بزنند,مالك زمين را به زارع به قصد زراعت واگذار كند و زارع قبول نمايد.
دوم صاحب زمين و زارع هر دو مكلف و عاقل باشند با قصد و اختيار خود مزارعه را انجام دهند و سفيه نباشند يعنى مال خود را دركارهاى بيهوده مصرف نكنند.
سـوم مـالـك و زارع از تـمام حاصل زمين ببرند, پس اگر مثلا شرط كنند كه آنچه اول يا آخر مى رسد, مال يكى از آنان باشد, مزارعه باطل است .
چهارم سهم هر كدام نصف يا ثلث حاصل و مانند اينها باشد, پس اگر مالك بگويد در اين زمين زراعـت كـن و هـرچه مى خواهى به من بده ,صحيح نيست , و همچنين است اگر مقدار معينى از حاصل را مثلا ده من فقط براى زارع يا مالك قرار دهند.
پـنجم مدتى را كه بايد زمين در اختيار زارع باشد معين كنند و بايد مدت به قدرى باشد كه در آن مـدت بـدسـت آمدن حاصل ممكن باشد, واگر اول مدت را روز معينى و آخر مدت را رسيدن حاصل قرار دهند كافى است .
شـشـم زمـيـن قابل زراعت باشد, و اگر زراعت در آن ممكن نباشد اما بتوانند كارى كنند كه زراعت ممكن شود, مزارعه صحيح است .
هـفـتـم اگـر منظور هركدام آنان زراعت مخصوصى است , چيزى را كه زارع بايد بكارد معين كـنـند, ولى اگر زراعت معينى را در نظر ندارند يازراعتى را كه هر دو در نظر دارند معلوم است , لازم نيست آن را معين نمايند.
هشتم مالك , زمين را معين كند, پس كسى كه چند قطعه زمين دارد و باهم تفاوت دارند, اگر بـه زارع بـگـويد: در يكى از اين زمينها زراعت كن , و آن را معين نكند, بنابر احتياط مزارعه باطل است .
نهم خرجى را كه هر كدام آنان بايد بكند معين نمايند, ولى اگر خرجى را كه هر كدام بايد بكند معلوم باشد لازم نيست آن را معين نمايند.
مـسـالـه ٢٢٣٨ - اگـر مالك با زارع قرار بگذارد كه مقدارى از حاصل براى او باشد و بقيه را بين خـودشـان قسمت كنند, چنانچه بدانند كه بعداز برداشتن آن مقدار چيزى باقى مى ماند, مزارعه صحيح است .
مـساله ٢٢٣٩ - اگر مدت مزارعه تمام شود و حاصل بدست نيايد, چنانچه مالك راضى شود كه با اجـاره يـا بـدون اجـاره زراعت در زمين اوبماند و زارع هم راضى باشد مانعى ندارد, و اگر مالك راضـى نشود, مى تواند زارع را وادار كند كه زراعت را بچيند, و اگر براى چيدن زراعت ضررى به زارع بـرسـد لازم نـيست عوض آن را به او بدهد, ولى زارع اگرچه راضى شود كه به مالك چيزى بدهد نمى تواند مالك را مجبور كندكه زراعت در زمين او بماند.
مـسـالـه ٢٢٤٠ - اگـر بواسطه پيش آمدى زراعت در زمين ممكن نباشد, مثلا آب از زمين قطع شـود, مزارعه بهم مى خورد, و اگر زارع بدون عذر زراعت نكند چنانچه زمين در تصرف او بوده و مالك در آن تصرفى نداشته است , بايد اجاره آن مدت را به مقدار معمول به مالك بدهد.
مـسـالـه ٢٢٤١ - اگر مالك و زارع صيغه خوانده باشند,بدون رضايت يكديگر نمى توانند مزارعه را بـهـم بـزنند, و بعيد نيست كه اگر مالك به قصد مزارعه زمين را به كسى واگذار كند نيز بدون رضايت يكديگر نمى توانند معامله را بهم بزنند, ولى اگر در ضمن معامله مزارعه شرط كرده باشند كـه هـر دو يـا يـكـى از آنـان حـق بـهـم زدن معامله را داشته باشند, مى توانند مطابق قرارى كه گذاشته اند معامله را بهم بزنند.
مـساله ٢٢٤٢ - اگر بعد از قرارداد مزارعه مالك يا زارع بميرد, مزارعه بهم نمى خورد, و وارثشان بـه جاى آنان است , ولى اگر زارع بميرد وقرارداد كرده باشند كه خود زارع زراعت را انجام دهد, مزارعه بهم مى خورد, و چنانچه زراعت نمايان شده باشد بايد سهم او را به ورثه اش بدهند و حقوق ديـگـرى هم كه زارع داشته ورثه او, ارث مى برند, ولى نمى توانند مالك را مجبور كنند كه زراعت در زمين او باقى بماند.
مـسـالـه ٢٢٤٣ - اگر بعد از زراعت بفهمند كه مزارعه باطل بوده , چنانچه تخم مال مالك بوده , حـاصـلـى هم كه بدست مى آيد مال او است و بايدمزد زارع و مخارجى را كه كرده و كرايه گاو يا حـيـوان ديـگـرى را كـه مال زارع بوده و در آن زمين كار كرده به او بدهد, و اگر تخم مال زارع بوده زراعت هم مال او است و بايد اجاره زمين و خرجهائى را كه مالك كرده و كرايه گاو يا حيوان ديـگـرى كـه مـال او بوده و در آن زراعت كار كرده به او بدهد, و در هر دو صورت چنانچه مقدار استحقاق معمولى بيشتر از مقدار قرارداد باشد, دادن زيادى واجب نيست .
مـسـالـه ٢٢٤٤ - اگر تخم مال زارع باشد و بعد از زراعت بفهمند كه مزارعه باطل بوده چنانچه مالك و زارع راضى شوند كه با اجرت يابى اجرت زراعت در زمين بماند اشكال ندارد, و اگر مالك راضـى نـشـود, پـيش از رسيدن زراعت هم مى تواند زارع را وادار كند كه زراعت رابچيند, و زارع اگرچه راضى شود چيزى به مالك بدهد, نمى تواند او را مجبور كند كه زراعت در زمين او بماند, و نيز مالك نمى تواند زارع رامجبور كند كه اجاره بدهد و زراعت را در زمين خود باقى بگذارد.
مـسـاله ٢٢٤٥ - اگر بعد از جمع كردن حاصل و تمام شدن مدت مزارعه , ريشه زراعت در زمين بـمـاند و سال بعد دو مرتبه حاصل دهد, چنانچه مالك با زارع شرط اشتراك در ريشه نكرده باشد, حاصل سال دوم مال مالك زمين است .

احكام مساقات
مساله ٢٢٤٦ - اگر انسان با كسى به اين قسم معامله كند كه درختهاى ميوه اى را كه ميوه آن مال خـود او اسـت , يـا اخـتيار ميوه هاى آن با اواست تا مدت معينى به آن كس واگذار كند كه تربيت نـمـايـد و آب دهـد و بـه مـقـدارى كـه قـرار مـى گـذارنـد از مـيـوه آن بـردارد, اين معامله را مساقات مى گويند.
مـسـاله ٢٢٤٧ - معامله مساقات در درختهائى كه ميوه نمى دهد مثل بيد و چنار صحيح نيست , و در مـثل درخت حنا كه از برگ آن استفاده مى كنند اشكال دارد, ولى معامله به عنوان جعاله باشد در هر دو قسم صحيح است .
مـسـالـه ٢٢٤٨ - در مـعامله مساقات لازم نيست صيغه بخوانند بلكه اگر صاحب درخت به قصد مـساقات آن را واگذار كند و كسى كه كارمى كند به همين قصد مشغول كار شود معامله صحيح است .
مـسـاله ٢٢٤٩ - مالك و كسى كه تربيت درختها را به عهده مى گيرد, بايد مكلف و عاقل باشند و كـسى آنها را مجبور نكرده باشد, و نيز مالك بايد سفيه نباشد يعنى مال خود را در كارهاى بيهوده مصرف نكند.
مساله ٢٢٥٠ - مدت مساقات بايد معلوم باشد, و اگر اول آن را معين كنند و آخر آن را موقعى قرار دهند كه ميوه آن سال بدست مى آيدصحيح است .
مـسـالـه ٢٢٥١ - بايد سهم هر كدام نصف يا ثلث حاصل و مانند اينها باشد, و اگر قرار بگذارند كه مثلا صد من از ميوه ها مال مالك و بقيه مال كسى باشد كه كار مى كند معامله باطل است .
مـسـاله ٢٢٥٢ - بايد قرار معامله مساقات را پيش از ظاهر شدن ميوه بگذارند, و اگر بعد از ظاهر شـدن ميوه و پيش از رسيدن آن قراربگذارند پس اگر كارى مانند آبيارى كه براى تربيت درخت لازم اسـت بـاقـى نمانده باشد, معامله صحيح نيست , اگرچه احتياج به كارى مانندچيدن ميوه و نـگـهـدارى آن داشـتـه باشد, بلكه اگر كارى كه براى تربيت درخت لازم است باقى مانده باشد, صحت معامله محل اشكال است .
مساله ٢٢٥٣ - معامله مساقات در بوته خربزه وخيار ومانند اينها بنابر احتياط صحيح نيست .
مساله ٢٢٥٤ - درختى كه از آب باران يا رطوبت زمين استفاده مى كند و به آبيارى احتياج ندارد, اگر به كارهاى ديگر مانند بيل زدن وكود دادن محتاج باشد, معامله مساقات در آن صحيح است .
مساله ٢٢٥٥ - دو نفرى كه مساقات كرده اند, با رضايت يكديگر مى توانند معامله را بهم بزنند.
و نيز اگـر در ضمن قرارداد مساقات شرطكنند كه هر دو يا يكى از آنان حق بهم زدن معامله را داشته بـاشـنـد, مـطـابـق قرارى كه گذاشته اند, بهم زدن معامله اشكال ندارد, و اگر در ضمن معامله مـسـاقـات شـرطى كـنـند و آن شرط عملى نشود, كسى كه براى نفع او شرط كرده اند, مى تواند معامله را بهم بزند.
مساله ٢٢٥٦ - اگر مالك بميرد, معامله مساقات بهم نمى خورد و ورثه اش به جاى او هستند.
مساله ٢٢٥٧ - اگر كسى كه تربيت درختها به او واگذار شده بميرد, چنانچه در عقد شرط نكرده بـاشند كه خودش آنها را تربيت كند,ورثه اش به جاى او هستند, و چنانچه خودشان عمل را انجام ندهند و اجير هم نگيرند, حاكم شرع از مال ميت اجير مى گيرد و حاصل را بين ورثه ميت و مالك قـسمت مى كند, و اگر قرار كرده باشند كه خود او درختها را تربيت نمايد, با مردن او معامله بهم مى خورد.
مـسـالـه ٢٢٥٨ - اگر شرط كند كه تمام حاصل براى مالك باشد, مساقات باطل است و ميوه مال مـالـك مـى بـاشـد, و كـسـى كه كار مى كندنمى تواند مطالبه اجرت نمايد, ولى اگر باطل بودن مساقات به جهت ديگر باشد, مالك بايد مزد آبيارى و كارهاى ديگر را به مقدار معمول به كسى كه درخـتـها را تربيت كرده بدهد, ولى اگر مقدار معمول بيشتر از مقدار قرارداد باشد, دادن زيادى لازم نيست .
مـسـاله ٢٢٥٩ - اگر زمينى را به ديگرى واگذار كند كه در آن درخت بكارد و آنچه عمل مى آيد مال هر دو باشد, معامله باطل است , پس اگردرختها مال صاحب زمين بوده , بعد از تربيت , مال او اسـت و بـايد مزد كسى كه آنها را تربيت كرده بدهد, و اگر مال كسى بوده كه آنها را تربيت كرده , بعد از تربيت هم مال او است و مى تواند آنها را بكند, ولى گودالهائى را كه بواسطه كندن درختها پيدا شده بايد پر كند و اجاره زمين را ازروزى كه درختها را كاشته به صاحب زمين بدهد, و مالك هـم مى تواند او را مجبور نمايد كه درختها را بكند, و اگر بواسطه كندن درخت , عيبى در آن پيدا شـود, چـيـزى بر صاحب زمين نيست , بلى اگر خود صاحب زمين درختها را بكند و عيبى در آن پـيـدا شـود بايد تفاوت قيمت آن را به صاحب درخت بدهد و صاحب درخت نمى تواند او را مجبور كـند كه بااجاره يا بدون اجاره درخت را در زمين باقى بگذارد, و همچنين صاحب زمين نمى تواند صاحب درختها را مجبور نمايد كه با اجاره يا بدون اجاره درختها در زمين او بماند.

كسانى كه از تصرف مال خود ممنوعند
مساله ٢٢٦٠ - بچه اى كه بالغ نشده شرعا نمى تواند در مال خود تصرف كند, ونشانه بالغ شدن يكى از سه چيز است : اول روئيدن موى درشت در زير شكم بالاى عورت .
دوم بيرون آمدن منى .
سوم تمام شدن پانزده سال قمرى در مرد, و تمام شدن نه سال قمرى در زن .
مساله ٢٢٦١ - روئيدن موى درشت در صورت و پشت لب ودر سينه و زير بغل و درشت شدن صدا و مانند اينها نشانه بالغ شدن نيست ,مگر انسان بواسطه اينها به بالغ شدن يقين كند.
مـسـالـه ٢٢٦٢ - ديوانه و مفلس يعنى كسى كه به جهت مطالبه طلبكاران از طرف حاكم شرع از تـصـرف در مـال خود ممنوع است , و سفيه يعنى كسى كه مال خود را در كارهاى بيهوده مصرف مى كند, نمى توانند در مال خود تصرف نمايند.
مـسـاله ٢٢٦٣ - كسى كه گاهى عاقل و گاهى ديوانه است , تصرفى كه در موقع ديوانگى در مال خود مى كند صحيح نيست .
مـساله ٢٢٦٤ - انسان مى تواند در مرضى كه به آن مرض از دنيا مى رود و هر قدر از مال خود را به مـصـرف خود و عيال و مهمان و كارهائى كه اسراف شمرده نمى شود برساند, و اظهر اين است كه اگر مال خود را به كسى ببخشد يا ارزانتر از قيمت بفروشد, اگرچه بيشتر از ثلث باشد وورثه هم اجازه ننمايند, تصرف او صحيح است .

احكام وكالت
وكـالـت آن اسـت كه انسان كارى را كه مى تواند در آن دخالت كند, به ديگرى واگذار نمايد تا از طرف او انجام دهد, مثلا كسى را وكيل كند كه خانه او را بفروشد يا زنى را براى او عقد نمايد, پس آدم سفيه چون حق ندارد در مال خود تصرف كند, نمى تواند براى فروش آن كسى را وكيل نمايد, و نيز چون نمى تواند هر كس براى مردم جعل قانون كند, كسى را وكيل كند كه براى مردم قانون جعل كند وكالت صحيح نيست .
مساله ٢٢٦٥ - در وكالت لازم نيست صيغه بخوانند, و اگر انسان به ديگرى بفهماند كه او را وكيل كـرده و او هم بفهماند قبول نموده , مثلا مال خود را به كسى بدهد كه براى او بفروشد و او مال را بگيرد وكالت صحيح است .
مساله ٢٢٦٦ - اگر انسان كسى را كه در شهر ديگر است وكيل نمايد و براى او وكالت نامه بفرستد و او قبول كند, اگرچه وكالت نامه بعد ازمدتى برسد وكالت صحيح است .
مـسـالـه ٢٢٦٧ - موكل يعنى كسى كه ديگرى را وكيل مى كند و نيز كسى كه وكيل مى شود, بايد عاقل باشند و از روى قصد و اختيار اقدام كنندو در موكل بلوغ نيز معتبر است .
مـسـالـه ٢٢٦٨ - كـارى را كه انسان نمى تواند انجام دهد يا شرعا نبايد انجام دهد, نمى تواند براى انـجـام آن از طـرف ديـگـرى وكيل شود, مثلاكسى كه در احرام حج است , چون نبايد صيغه عقد زناشوئى را بخواند, نمى تواند براى خواندن صيغه از طرف ديگرى وكيل شود.
مـساله ٢٢٦٩ - اگر انسان كسى را براى انجام تمام كارهاى خودش وكيل كند, صحيح است .
ولى اگر براى يكى از كارهاى خود وكيل نمايد وآن كار را معين نكند, وكالت صحيح نيست .
مـسـالـه ٢٢٧٠ - اگـر وكـيـل را عزل كند يعنى از كار بر كنار نمايد, بعد از آنكه خبر به او رسيد نـمـى تـواند آن كار را انجام دهد, ولى اگر پيش ازرسيدن خبر, آن كار را انجام داده باشد صحيح است .
مساله ٢٢٧١ - وكيل مى تواند از وكالت كناره كند اگرچه موكل غائب باشد.
مساله ٢٢٧٢ - وكيل نمى تواند براى انجام كارى كه به او واگذار شده ديگرى را وكيل نمايد, ولى اگر موكل به او اجازه داده باشد كه وكيل بگيرد, به هر طورى كه به او دستور داده مى تواند رفتار نـمايد, پس اگر گفته باشد براى من وكيل بگير, بايد از طرف او وكيل بگيرد و نمى تواندكسى را از طرف خودش وكيل كند.
مساله ٢٢٧٣ - اگر وكيل با اجازه موكل كسى را از طرف او وكيل كند, نمى تواند آن وكيل را عزل نمايد.
و اگر وكيل اول بميرد يا موكل او راعزل كند, وكالت دومى باطل نمى شود.
مـساله ٢٢٧٤ - اگر وكيل با اجازه موكل , كسى را از طرف خودش وكيل كند, موكل و وكيل اول مى توانند آن وكيل را عزل كنند و اگر وكيل اول بميرد يا عزل شود, وكالت دومى باطل مى شود.
مـسـالـه ٢٢٧٥ - اگـر چند نفر را براى انجام كارى وكيل كند و به آنها اجازه دهد كه هر كدام به تـنـهـائى در آن كار اقدام كنند, هر يك از آنان مى تواند آن كار را انجام دهد, و چنانچه يكى از آنان بـمـيـرد, وكالت ديگران باطل نمى شود, ولى اگر نگفته باشد كه باهم يا به تنهائى انجام دهند,يا گـفـته باشد كه باهم انجام دهند, نمى توانند به تنهائى اقدام نمايند, و در صورتى كه يكى از آنان بميرد, وكالت ديگران باطل مى شود.
مـساله ٢٢٧٦ - اگر وكيل يا موكل بميرد, وكالت باطل مى شود, و نيز اگر چيزى كه براى تصرف در آن وكيل شده است از بين برود, مثلاگوسفندى كه براى فروش آن وكيل شده بميرد, وكالت بـاطل مى شود.
و اگر يكى از آنها ديوانه يا بيهوش شود, در زمان ديوانگى يا بيهوشى ,وكالت اثرى نـدارد, امـا بـطلان وكالت به نحوى كه بعد از برطرف شدن ديوانگى و بيهوشى نيز نتواند عمل را انجام دهد محل اشكال است .
مساله ٢٢٧٧ - اگر انسان كسى را براى كارى وكيل كند و چيزى براى او قرار بگذارد, بعد از انجام آن كار, چيزى را كه قرار گذاشته بايد به او بدهد.
مساله ٢٢٧٨ - اگر وكيل در نگهدارى مالى كه در اختيار او است كوتاهى نكند و غير از تصرفى كه به او اجازه داده اند, تصرف ديگرى در آن ننمايد و اتفاقا آن مال از بين برود, نبايد عوض آن را بدهد.
مساله ٢٢٧٩ - اگر وكيل در نگهدارى مالى كه در اختيار او است كوتاهى كند, يا غير از تصرفى كه به او اجازه داده اند تصرف ديگرى در آن بنمايد و آن مال از بين برود, ضامن است .
پس اگر لباسى را كه گفته اند بفروش , بپوشد, و آن لباس تلف شود, بايد عوض آن را بدهد.
مـساله ٢٢٨٠ - اگر وكيل غير از تصرفى كه به او اجازه داده اند, تصرف ديگرى در مال بكند, مثلا لـبـاسى را كه گفته اند بفروش , بپوشد, و بعداتصرفى را كه به او اجازه داده اند بنمايد, آن تصرف صحيح است .

احكام قرض
قـرض دادن از كـارهـاى مـستحبى است كه در آيات قرآن و اخبار, راجع به آن زياد سفارش شده اسـت , از پـيغمبر اكرم (ص ) روايت شده كه هركس به برادر مسلمان خود قرض بدهد مال او زياد مـى شـود و مـلائكـه بـر او رحمت مى فرستند, و اگر با بدهكار خود مدارا كند, بدون حساب وبه سـرعـت از صـراط مـى گذرد.
وكسى كه برادر مسلمانش از او قرض بخواهد و ندهد, بهشت بر او حرام مى شود.
مساله ٢٢٨١ - در قرض لازم نيست صيغه بخوانند بلكه اگر چيزى را به نيت قرض به كسى بدهد و او هم به همين قصد بگيرد, صحيح است .
مساله ٢٢٨٢ - هر وقت بدهكار بدهى خود را بدهد, طلبكار بايد قبول نمايد.
مـساله ٢٢٨٣ - اگر در صيغه قرض براى پرداخت آن مدتى قرار دهند, احتياط واجب آن است كه طـلـبـكـار پـيش از تمام شدن آن مدت , طلب خود را مطالبه نكند, ولى اگر مدت نداشته باشد, طلبكار هر وقت بخواهد مى تواند طلب خود را مطالبه نمايد.
مـساله ٢٢٨٤ - اگر طلبكار طلب خود را مطالبه كند, چنانچه بدهكار بتواند بدهى خود را بدهد, بايد فورا آن را بپردازد, و اگر تاخيربيندازد گناهكار است .
مساله ٢٢٨٥ - اگر بدهكار غير از خانه اى كه در آن نشسته و اثاثيه منزل و چيزهاى ديگرى كه به آنـها احتياج دارد, چيزى نداشته باشد,طلبكار نمى تواند طلب خود را از او مطالبه نمايد, بلكه بايد صبر كند تا بتواند بدهى خود را بدهد.
مـساله ٢٢٨٦ - كسى كه بدهكار است و نمى تواند بدهى خود را بدهد, چنانچه بتواند كاسبى كند, واجب است كسب كند و بدهى خود رابدهد.
مـسـاله ٢٢٨٧ - كسى كه دسترسى به طلبكار خود ندارد, چنانچه اميد نداشته باشد كه او را پيدا كند, بايد طلب او را به فقير بدهد, و بنابراحتياط از حاكم شرع اجازه بگيرد, و اگر طلبكار او سيد نباشد, احتياط مستحبى آن است كه طلب او را به سيد فقير ندهد.
مـسـاله ٢٢٨٨ - اگر مال ميت بيشتر از خرج واجب كفن و دفن و بدهى او نباشد, بايد مالش را به همين مصرفها برسانند و به وارث او چيزى نمى رسد.
مساله ٢٢٨٩ - اگر كسى مقدارى سكه طلا يا نقره قرض كند و قيمت آن كم شود, چنانچه همان مقدار را كه گرفته پس بدهد كافى است , و اگرقيمت آن زيادتر گردد لازم است همان مقدار را كه گرفته بدهد, ولى در هر دو صورت اگر بدهكار و طلبكار به غير آن راضى شوند اشكال ندارد.
مساله ٢٢٩٠ - اگر مالى را كه قرض كرده از بين نرفته باشد و صاحب مال , آن را مطالبه كند, لازم نيست كه بدهكار همان مال را به اوبدهد.
مساله ٢٢٩١ - اگر كسى كه قرض مى دهد شرط كند كه زيادتر از مقدارى كه مى دهد بگيرد, مثلا يـك مـن گـنـدم بدهد و شرط كند كه يك من و پنج سير بگيرد, يا ده تخم مرغ بدهد كه يازده تا بـگـيرد, ربا و حرام است .
بلكه اگر قرار بگذارد كه بدهكار كارى براى او انجام دهد يا چيزى را كه قـرض كـرده بـا مقدارى جنس ديگر پس دهد, مثلا شرط كند يك تومانى را كه قرض كرده با يك كبريت پس دهد, ربا و حرام است .
ونيز اگر با او شرط كند كه چيزى را كه قرض مى گيرد به طور مـخـصوصى پس دهد, مثلا مقدارى طلا نساخته به او بدهد و شرط كند كه ساخته پس بگيرد, باز هـم ربـا و حـرام مى باشد.
ولى اگر بدون اينكه شرط كند, خود بدهكار زيادتر از آنچه قرض كرده پس بدهد اشكال ندارد بلكه مستحب است .
مـسـالـه ٢٢٩٢ - ربـا دادن مـثل ربا گرفتن حرام است , و كسى كه قرض ربائى گرفته مالك آن مى شود و مى تواند در آن تصرف كند, ولى طلبكار حق مطالبه مقدار زيادى كه ربا است ندارد.
مـسـالـه ٢٢٩٣ - اگـر گندم يا چيزى مانند آن را به طور قرض ربائى بگيرد و با آن زراعت كند, حاصلى كه از آن بدست مى آيد مالك مى شودو مى تواند تصرف كند.
مـسـالـه ٢٢٩٤ - اگر لباسى را بخرد و بعدا از پولى كه به قرض ربائى گرفته , يا از پول حلالى كه مخلوط با ربا است به صاحب لباس بدهد,پوشيدن آن لباس و نماز خواندن با آن اشكال ندارد.
ولى اگـر بـه فروشنده بگويد كه اين لباس را با اين پول مى خرم , پوشيدن آن لباس درصورت مخلوط بودن با ربا حرام است , و نماز هم با آن به تفصيلى كه در لباس نمازگزار بيان شده باطل است .
مـسـالـه ٢٢٩٥ - اگـر انسان مقدارى پول به تاجر بدهد كه در شهر ديگر از طرف او كمتر بگيرد, اشكال ندارد, و اين را صرف برات مى گويند.
مساله ٢٢٩٦ - اگر مقدارى پول به كسى بدهد كه بعد از چند روز در شهر ديگر زيادتر بگيرد, مثلا نـهـصـد و نود تومان بدهد كه بعد از ده روزدر شهر ديگر هزار تومان بگيرد, ربا و حرام است , ولى اگر كسى كه زيادى را مى گيرد, در مقابل زيادى , جنس بدهد يا عملى انجام دهد, درصورتى كه شرط در ضمن قرض نباشد اشكال ندارد.
و اما در اسكناسهاى معمولى كه از قسم شمردنيها است , ريال ايرانى را به دينار عراقى بفروشد كه خريدار دينار عراقى را در شهر ديگر بدهد و قيمت دينارها در آن شهر زيادتر از ريالى باشد كه به او داده عيبى ندارد.
مـسـالـه ٢٢٩٧ - اگر كسى از ديگرى طلبى دارد كه از جنس طلا و نقره يا كشيمنى و پيمانه اى نيست مى تواند آن را به شخص بدهكار يا ديگرى به كمتر فروخته و وجه آن را نقدا بگيرد, بنابر اين در زمـان حـاضر برات يا سفته هائى كه طلبكار از بدهكار گرفته است مى تواند آنها را به بانك يا به شخص ديگر به كمتر از طلب خود - كه در عرف آن را نزول كردن گويند - بفروشد و باقى وجه را نقدا بگيرد, زيرا كه اسكناسهاى معمولى با وزن و پيمانه معامله نمى شود.

احكام حواله دادن
مـساله ٢٢٩٨ - اگر انسان طلبكار خود را حواله بدهد كه طلب خود را از ديگرى بگيرد و طلبكار قـبول نمايد, بعد از آنكه حواله با شرايطى كه بعدا گفته مى شود درست شد, كسى كه به او حواله شده بدهكار مى شود, و ديگر طلبكار نمى تواند طلبى را كه دارد از بدهكار اولى مطالبه نمايد.
مـساله ٢٢٩٩ - بدهكار و طلبكار بايد مكلف و عاقل باشند و كسى آنها را مجبور نكرده باشد, و نيز بـايـد سفيه نباشند, يعنى مال خود را دركارهاى بيهوده مصرف نكنند, و معتبر است نيز بدهكار و طـلـبـكـار مفلس نباشند, ولى اگر حواله بر شخص برى ء باشد حواله دهنده اگرچه مفلس باشد اشكال ندارد.
مـسـاله ٢٣٠٠ - حواله دادن بر كسى كه بدهكار نيست , در صورتى صحيح است كه او قبول كند, و نيز اگر انسان بخواهد به كسى كه جنسى بدهكار است جنس ديگرى حواله دهد مثلا به كسى كه جو بدهكار است گندم حواله دهد, تا او قبول نكند حواله صحيح نيست .
مـسـاله ٢٣٠١ - موقعى كه انسان حواله مى دهد بايد بدهكار باشد, پس اگر بخواهد از كسى قرض كند تا وقتى از او قرض نكرده بنابر احتياطواجب نمى تواند او را به كسى حواله دهد كه آنچه را بعدا قرض مى دهد از آن كس بگيرد.
مساله ٢٣٠٢ - حواله دهنده و طلبكار بايد مقدار حواله و جنس آن را بدانند, پس اگر مثلا ده من گندم و ده تومان پول به يك نفر بدهكارباشد و به او بگويد يكى از دو طلب خود را از فلانى بگير و آن را معين نكند, حواله درست نيست .
مساله ٢٣٠٣ - اگر بدهى واقعا معين باشد ولى بدهكار و طلبكار در موقع حواله دادن مقدار آن يا جنس آن را ندانند, حواله صحيح است ,مثلا اگر طلب كسى را در دفتر نوشته باشد وپيش از ديدن دفتر حواله بدهد و بعد دفتر را ببيند و به طلبكار مقدار طلبش را بگويد, حواله صحيح مى باشد.
مساله ٢٣٠٤ - طلبكار مى تواند حواله را قبول نكند اگرچه كسى كه به او حواله شده فقير نباشد و در پرداختن حواله هم كوتاهى ننمايد.
مساله ٢٣٠٥ - اگر كسى كه به حواله دهنده بدهكار نيست , حواله را قبول كند, پيش از پرداختن حـواله نمى تواند مقدار حواله را از حواله دهنده بگيرد, و اگر طلبكار طلب خود را به مقدار كمتر صـلـح كند, كسى كه برى ء بوده وحواله را قبول كرده فقط همان مقدار را مى تواند ازحواله دهنده مطالبه نمايد.
مـسـالـه ٢٣٠٦ - بعد از آنكه حواله درست شد, حواله دهنده و كسى كه به او حواله شده نمى تواند حـوالـه را بـهم بزنند, و هرگاه كسى كه به اوحواله شده در موقع حواله فقير نباشد اگرچه بعدا فـقـير شود طلبكار نيز نمى تواند حواله را بهم بزند, و همچنين است اگر موقع حواله فقير باشدو طـلـبكار بداند فقير است , ولى اگر نداند فقير است و بعد بفهمد اگرچه در آن وقت مالدار شده باشد طلبكار مى تواند حواله را بهم بزند و طلب خود را از حواله دهنده بگيرد.
مساله ٢٣٠٧ - اگر بدهكار و طلبكار و كسى كه به او حواله شده , يا يكى از آنان براى خود حق بهم زدن حواله را قرار دهند, مطابق قرارى كه گذاشته اند مى توانند حواله را بهم بزنند.
مساله ٢٣٠٨ - اگر حواله دهنده خودش طلب طلبكار را بدهد, چنانچه به خواهش كسى كه به او حواله شد و مديون حواله دهنده بوده داده است مى تواند چيزى را كه داده از او بگيرد, و اگر بدون خواهش و يا خواهش او اداء به نحو تبرعى باشد يا اينكه مديون حواله دهنده نبوده نمى تواند چيزى را كه داده از او مطالبه نمايد.

احكام رهن
مساله ٢٣٠٩ - رهن آن است كه بدهكار مقدارى از مال خود را نزد طلبكار بگذارد كه اگر طلب او را ندهد, طلبش را از آن مال بدست آورد.
مـسـالـه ٢٣١٠ - در رهـن لازم نيست صيغه بخوانند, و همين قدر كه بدهكار مال خود را به قصد گرو به طلبكار بدهد و طلبكار به همين قصدبگيرد رهن صحيح است .
مساله ٢٣١١ - گرو دهنده و كسى كه مال را گرو مى گيرد بايد مكلف و عاقل باشند و كسى آنها را مـجـبـور نـكرده باشد, و نيز بايد گرو دهنده مفلس و سفيه نباشد, و معناى مفلس و سفيه در مساله ( ٢٢٦٢ ) گذشت .
مـسـاله ٢٣١٢ - انسان مالى را مى تواند گرو بگذارد كه شرعا بتواند در آن تصرف كند, و اگر مال كس ديگرى را با اجاره او گرو بگذاردصحيح است .
مساله ٢٣١٣ - چيزى را كه گرو مى گذارند, بايد خريد و فروش آن صحيح باشد, پس اگر شراب و مانند آن را گرو بگذارند درست نيست .
مـسـالـه ٢٣١٤ - اسـتفاده چيزى را كه گرو مى گذارند, مال كسى است كه آن را گرو گذاشته است .
مـسـالـه ٢٣١٥ - طلبكار نمى تواند مالى را كه گرو گرفته , بدون اجازه بدهكار ملك كسى كند, مثلا ببخشد يا بفروشد, ولى اگر آن را ببخشد يابفروشد بعد بدهكار اجازه نمايد اشكال ندارد.
مساله ٢٣١٦ - اگر طلبكارى چيزى را كه گرو برداشته با اجازه بدهكار بفروشد, پول آن هم مثل خـود مـال , گـرو مى باشد, و همچنين است در صورتى كه بى اجازه او بفروشد و بعد بدهكار امضا كـنـد يا آنكه خود بدهكار آن چيز را با اجازه طلبكار بفروشد كه عوض آن گرو باشد, ودر صورتى كه بى اجازه او باشد, آن چيز به گرو بودن خود باقى مى ماند.
مساله ٢٣١٧ - اگر موقعى كه بايد بدهى خود را بدهد, طلبكار مطالبه كند و او ندهد, طلبكار در صورتى كه وكالت در فروش داشته باشدمى تواند مالى را كه گرو برداشته بفروشد و طلب خود را بردارد, و در صورتى كه وكالت نداشته باشد لازم است از بدهكار اجازه بگيرد, و اگردسترسى به او نداشته بايد براى فروش آن از حاكم شرع اجازه بگيرد, و در هر دو صورت اگر زيادى داشته باشد بايد زيادى را به بدهكاربدهد.
مساله ٢٣١٨ - اگر بدهكار غير از خانه اى كه در آن نشسته و چيزهاى كه مانند اثاثيه , محل احتياج او است , چيز ديگرى نداشته باشد,طلبكار نمى تواند طلب خود را از او مطالبه كند, ولى اگر مالى را كه گرو گذاشته اگرچه خانه و اثاثيه باشد, طلبكار مى تواند بفروشد و طلب خود را بردارد.

احكام ضامن شدن
مـسـالـه ٢٣١٩ - اگر انسان بخواهد ضامن شود كه بدهى كسى را بدهد, ضامن شدن او در صورتى صـحـيـح اسـت كه به هر لفظى اگرچه عربى نباشد يا به عملى به طلبكار بفهماند كه من ضامن شده ام طلب تو را بدهم , و طلبكار هم رضايت خود را بفهماند, و راضى بودن بدهكار شرطنيست .
مساله ٢٣٢٠ - ضامن وطلبكار بايد مكلف وعاقل باشند وكسى هم آنها را مجبور نكرده باشد, و نيز بـايد سفيه نباشند, و طلبكار هم مفلس نباشد, ولى اين شرطها در بدهكار نيست , مثلا اگر كسى ضامن شود كه بدهى بچه يا ديوانه را بدهد صحيح است .
مـسـالـه ٢٣٢١ - هرگاه كسى كه ضمانت مى نمايد چنين بگويد: اگر بدهكار قرض تو را نداد من مـى دهم , به اين معنى كه بالفعل عهده دار قرض شود كه در صورت ندادن بدهكار, از عهده برآيد, بعيد نيست ضمان صحيح باشد, و طلبكار در صورت ندادن بدهكار, بتواند از ضامن مطالبه نمايد.
مـسـالـه ٢٣٢٢ - اگر كسى بخواهد از ديگرى قرض كند و شخصى به قرض دهنده بگويد كه من ضـامـن قـرض هـسـتم , در صورتى كه قرض گيرنده ادا نكند بعيد نيست طلبكار بتواند از ضامن مطالبه كند.
مـساله ٢٣٢٣ - در صورتى انسان مى تواند ضامن شود كه طلبكار و بدهكار و جنس بدهى همه در واقـع و نـفـس الامـر معين باشد, پس اگر دونفر از كسى طلبكار باشند و انسان بگويد من ضامن هستم كه طلب يكى از شماها را بدهم , چون معين نكرده كه طلب كدام را مى دهد, ضامن شدن او باطل است .
و نيز اگر كسى از دو نفر طلبكار باشد و انسان بگويد من ضامن هستم كه بدهى يكى از آن دو نـفـر را بـه تـو بـدهم , چون معين نكرده كه بدهى كدام را مى دهد, ضامن شدن او باطل مى باشد.
و همچنين اگر كسى از ديگرى مثلا ده من گندم و ده تومان پول طلبكار باشد وانسان بـگـويـد مـن ضـامن يكى از دو طلب تو هستم و معين نكند كه ضامن گندم است يا ضامن پول , صحيح نيست .
۲۰