مزاح گویى
پیرزنى به حضور پیامبر گرامى اسلامصلىاللهعليهوآلهوسلم
رسید و عرض کرد: اى رسولخدا! در صورت امکان مرا از عاقبت و جایگاهم در قیامت آگاه ساز. حضرت فرمود: پیرزن به بهشت نمى رود. زن ناراحت و دلگیر شد و از حضور آن جناب خارج شد.
در مسیر راه، با بلال حبشى مواجه شد در حالى که پیرزن گریان بود. بلال از او پرسید: پیرزن! چرا غمزده و نگران هستی؟ جریان را براى وى بازگو نمود. بلال از سخن پیامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
تعجب نمود. با یکدیگر به محضر رسول گرامى اسلامصلىاللهعليهوآلهوسلم
رسیدند.
بلال، موضوع را با حضرت در میان گذارد. حضرت فرمود: آرى درست است نه پیرزن به بهشت مى رود و نه سیاه. بلال نیز افسرده خاطر گردید و از نزد پیامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
خارج شدند. در راه، ابن عباس - یکى از اصحاب رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
- را دیدند و جریان را به اطلاع وى رساندند. ابن عباس گفت: رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
با شما مزاح کرده است. منظور حضرت این است که پیرزن، جوان مى شود و سیاه نیز سفید مى گردد و سپس وارد بهشت مى شوند نه آنکه با حالت پیرى و با رخسارى سیاه روانه بهشت شوند.
آنان با شنیدن این سخن، خوشحال گشته و از خوشحالى در پوست خویش نمى گنجیدند و از اینکه پیامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
با آن جایگاه و موقعیت والاى اجتماعى، آنان را طرف مزاح خویش قرار داده است، بسى مسرور و خشنود گردیدند
.
عمه آن حضرت - صفیه دختر عبدالمطلب- نیز که پیر و فرتوت شده بود، از آن حضرت خواست که برایش دعا کند تا به بهشت برود. حضرت عین سخن فوق را فرمودند و او دلگیر شد. سپس حضرت، مزاح خویش را به کریمه قرآنی(
إنّا أنشاءناهنّ إنشاء فجعلناهنّ أبکاراً
)
مستند ساختند که مى فرماید: «ما آنان را به صورت دوشیزگان وارد بهشت مى کنیم»
.
البته نظایر این رفتار در لابلاى برگهاى تاریخ به گونه هاى مختلف آمده است که از جمله آنها شوخى حضرت با کودکان خردسال است. او گاهى آنان را «ذو الاُذنین» صدا مى کرد و مى فرمود : «اى دو گوش» و بدین ترتیب، موجبات شادى خاطر و لبخندکودکان را به وجود مى آورد. گاهى نیز با اصحاب و یاران خویش، به تفریح و سرگرمى مى پرداخت و یا مسابقه دو و کشتى برگزار مى کرد
.
تأمل و درنگ در این سیره رفتارى حضرت چه با حسن و حسینش، چه با دیگر خردسالان و یا با یاران و اصحابش، گویاى آنست که جایگاه فردى و اجتماعى شخص، از رهگذرِ ریاست جامعه و حکومت، و یا برخوردارى از دانش و بینش برتر نباید مانع و حجابى فراروى گفتگوى صمیمى، دوستانه و یا مزاح گویى و تبسم وى در کانون گرم خانواده، جمع دوستان و یا در میان دیگر آحاد جامعه گردد.
از این رو، مقوله هایى چون برخوردارى فرد از مسئولیت اجتماعى و پست اجرایى، تکیه بر کرسى تدریس در مراکز علمى آموزشى، قرار گرفتن در جمع نخبگان و چهره هاى موفق جامعه، و یا برخوردارى از ثروت و امکانات انبوه اقتصادى و... در نقش راهزنى شیطانى براى آدمى جلوه مى کنند تا وى را از همزیستى متوازن و برقرارى مناسبات انسانى سالم- متناسب با شرایط و سنین گوناگون انسانها- بازدارند.
تأمل و کاویدن در سیره پیامبر اعظمصلىاللهعليهوآلهوسلم
و الگوگیرى از روش و منشِ آن حضرت، در تضعیفِ شکل گیرى و سامان یابیِ چنین راهزنى هایى، تأثیر بسزا خواهد داشت. در واقع، دین مبین اسلام، دینى جامع و رهبرانِ معنوى آن - رسول گرامى اسلامصلىاللهعليهوآلهوسلم
و امامان معصومعليهمالسلام
- رهبرانى پاسخگو به نیازهاى طبیعى بشر و پیام آوران و مبلغان مشى متعادل و میانه براى آحاد انسانها بوده و هستند.
از این رو، همواره از ارائه دستوراتى یک سویه، خشک و غیر قابل انعطاف پرهیز داشتند، و در معرفى آیینى همسو با طبع بشرى و همخوان با عقل و خرد آدمى سعى وافر به خرج داده، و همگان را به دورى از افراط و تفریط سفارش و توصیه مى نمودند. پیامبر رحمتصلىاللهعليهوآلهوسلم
در سخنى، یکى از صفات مؤمنان راستین را شوخى و انعطاف پذیرى بر شمرده و در مقابل، انسان هاى منافق را داراى روحیاتى خشن و چهره اى در هم کشیده معرفى نموده اند.
ایشان مى فرمایند: «انسان مؤمن، شوخ و شنگ است و فرد منافق، اخمو و خشمگین است»
. بدون تردید، انسانهاى وارسته و پرهیزگار در تأسى به پیامبر اعظمصلىاللهعليهوآلهوسلم
و الگوى حیات بخش زندگانى بشر، نشاط و شادابى اشان در چهره آنان نمودار است.
آنها در عین توأم ساختن جدّیت، قاطعیت و تلاش و کوشش خستگى ناپذیر در عرصه حیات اجتماعى، در مناسبات انسانیِ خویش، از سرِ انعطاف، رحمت و نرمخویى همراه با شوخى و مزاح تعامل مى کنند.