• شروع
  • قبلی
  • 25 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 3795 / دانلود: 2516
اندازه اندازه اندازه
سیره پیامبر اعظم (صلی الله علیه وآله)

سیره پیامبر اعظم (صلی الله علیه وآله)

نویسنده:
فارسی

پاسداشتِ بزرگان

اگر در فرهنگ پیامبر اعظمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و امامان معصومعليهم‌السلام ، عطف توجه به بزرگترها مورد سفارش فراوان قرار گرفته است - به گونه اى که یکى از سفارشات عمومى دین به ویژه در مبارک رمضان، توقیر و پاسداشت آنان قرار گرفته است(۱۶) پا به پاى آن، تکریم و بزرگداشت بزرگان از هر قوم و ملّت نیز مورد تأکید قرار گرفته است.

در سیره نبى گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بزرگان از دیگر اقوام و ملل نیز - به دلیل جایگاه ممتاز آنان در میان قبیله و یا شهروندان کشور خویش - شایسته احترام و توجه هستند. جریر بن عبدالله مى گوید: چون رسول خدا مبعوث گردید، به حضورش آمدم تا با او بیعت کنم، فرمود: اى جریر! به چه منظورى پیش من آمده‏اى، گفتم: یا رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمده‏ام تا به دست مبارک شما مسلمان شوم، حضرت عباى خود را براى نشستن من به زمین پهن کرد.

بعد به یاران خود فرمود: «چون کسى که در میان قوم خویش محترم است پیش شما آید احترامش کنید»(۱۷) جاى بسى تأمل است که اگر در دیدگاه پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، بزرگ هر قوم از هر ایده، تفکر و آیین و مذهبى داراى احترام و نیازمند تکریم است، آیا بزرگان و شخصیتهاى دینى، فکرى و یا سیاسى اجتماعى که متعلق به مرز و بوم خویش و یا فرهنگ و ملّت خود هستند نباید محترم شمرده شوند؟!

و آیا اگر حضور آنان، نوعى وظیفه را بر گردن فرد بار مى کند، غیبت و جدایى آنان - موقت و یا دایم - تکلیفى را بر دوش ما فرض نمی کند؟ بپذیریم میان آنچه دین از ما مى خواهد و آنچه ما از دین فرا گرفته و به کار بسته ایم، فاصله فراوان وجود دارد. بیان سیره رسول گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اختصاص سالى به آن اسوه انسان کامل، براى کاستن این فاصله هاست تا با شناخت درست و آگاهى دقیق از وظایف فردى و تکالیف اجتماعى خویش، زمینه رشد و تعالى را براى خود و محیط پیرامون خویش فراهم سازیم.

کسب خشنودى پروردگار

رضایتمندى از درگاه ایزد منّان در همه حال و همه جا، ارمغانى پر ارزش براى فرد مؤمن به شمار مى آید. صبر و تحمل در برابر مشیّت الهى، در شرایط خاصّ و در بحبوحه مشکلات و نابسامانى ها، گوهرى ارزشمند است که کمتر فردى از آحاد بشر، بدان آراسته است.

پاسداشتِ برخوردارى فرد از چنین توفیقى کم نظیر از سوى پروردگار، شکرانه این نعمت تلقى مى شود. اگر کوه مشکلات و نارسائیها بر سر مسلمان فرو ریزد، او همچنان با صلابت در برابر آنها مى ایستد و کمر خم نمى کند. ناملایمات روزگار همچون از دست دادن فرزند و یا بستگان، فقر و تنگدستى، عدم بهره مندى از شغل و موقعیت اجتماعى مناسب، به یغما رفتنِ اموال و دارائى ها، سوانح شهرى، جنگ و بى خانمانى، و یا حوادث طبیعى از قبیل سیل، زلزله و... همه و همه نوعى ابتلاء و آزمایش است که بردبارى و تحمل کافى در برابر آنها، درجه ارزشمندى و والامرتبه اى فرد را دوچندان مى سازد.

سیره پیامبر اعظمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در دوره حیات مبارکش، مملوّ از جلوه هاى زیباى انقیاد در برابر خواستِ پروردگار و رضایتِ بى چون و چرا از مشیّت وى است. او آنگاه که فرزند دلبندش ابراهیم در حال جان دادن بود، با چشمانى اشکبار چنین فرمود:

«اى ابراهیم؛ چشم اشک می‏ریزد، و قلب می‏سوزد ولى جز در مسیر رضایت پروردگار، سخنى نمی‏گوئیم. اى ابراهیم ما در فراق تو محزونیم»(۱۸) لب به گلایه و شِکوه از حوادث و ناملایمات گشودن، با روح ایمان و باور به قسط و عدل الهى ناسازگار است. بدون تردید، تدبیر و خویشتن دارى در مقابل حوادث و رخدادهاى ناگوارِ اجتماعى، حداقلّ انتظارى است که از یک مؤمن راستین می رود.

راهکار کلیدى براى خویشتن دارى و حفظ آرامش، جز ذکر و یاد پروردگار نیست، هر چه یاد الهى در دل مؤمن زنده باشد، صبر و پایدارى وى در برابر ناملایماتِ زندگى، الگو و مثال زدنی تر مى شود. کریمه قرآنى «با یاد خدا، دلها آرام مى گیرد(۱۹) »

همین راهکار را به افراد با ایمان، گوشزد می کند. راه برون رفت از فشار شدید سختى ها و ناگوارى ها، شکر و سپاس فراوان از ذات اقدس الهى است که با افزایش آن، تاب و توان فرد افزونتر می گردد.

زینب که خود اسوه ممتازِ پایدارى و مقاومت در برابر مشکلات و مصائب است و از همین رو، امّ المصائب نام گرفته است- تنها در حادثه عاشورا، افزون بر دشنام ها، بى حرمتى ها و سختى هاى صحنه جنگ و درگیرى، دهها نفر از بستگان و دلبستگانش را از دست مى دهد، ولى خم به ابرو نمى آورد و در برابر مخالفان و دشمنان خویش، حالت رضایت و خشنودى خود را با تعبیر «جز زیبایى ندیدم(۲۰) » ابراز می دارد. و به راستى، مؤمن اگر خویش را امانت الهى خلقت بداند، جز زیبایى و شکوه می بیند؟ و جز رضایتمندى و سرِ خضوع و کُرنش بر آستانِ پرفیضِ الهى می ساید؟ و جز تواضع و فروتنى در برابر ذات کبریاى الهى پیشه می کند؟

صمیمیّت و مهربانى

پیامبر اعظمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، همچون پدرى مهربان و صمیمى براى امّت بود به گونه اى که دوست و دشمن بر آن اقرار و اعتراف دارند. آیات نورانى قرآن کریم نیز بر آن صحّه گذارده و از وى چنین یاد می کنند: «اى پیامبر! ما تو را مبعوث نکردیم مگر اینکه رحمتى براى جهانیان باشی»(۲۱) و در جاى دیگر مى فرماید: «تو داراى خلق و خوى بزرگى هستی»(۲۲) آن حضرت برترین الگوى ترویج اخلاق و معنویت است. او خود، هدف بعثت خویش را فرهنگ سازى اخلاقى اعلام نموده است. مى فرماید: «من براى تکمیل و توسعه اخلاق نیکو مبعوث شده ام».(۲۳)

این ویژگى به حدّى در حضرت فراگیر و نهادینه شده بود که در هیچیک از عرصه هاى حیات، خلاف این اصل، عمل ننمود و همواره دیگران را نیز به رفتارهاى سنجیده و ارزشگذارى براى دیگران دعوت مى کرد. در عرصه خانواده، رفتار آن حضرت با خدیجه و دیگر همسران، و یا تکریم زهراى مرضیه و خوشرفتارى با حسن و حسین موجب حسادت دیگران مى گردید.

و در برخوردهاى حکومتى، ترحّم و مهربانى وى حتى در مورد دشمنان و اسیران جنگى، حکایت از روح بلند و سعه صدر او مى کرد. همواره به نیروهایى که به جنگ با دشمن اعزام می کرد، سفارش دوستى و مدارا با مردم و عدم یورش و شبیخون علیه آنان، و پرهیز ازکشتن پیرمردان، کودکان و زنان، و یا شکنجه و مُثله بدن کشته شده ها می کرد. در فتح مکّه، پس از پیروزى و غلبه بر دشمن، در عین امکان انتقام، با ایشان برخوردى نیکو کرد و آنان را بخشید و فرمود:«شما آزاد هستید.»

در جنگ ذات الرّقاع به غوث بن حارث- که براى قتل آن حضرت می کوشید- دست یافت، ولى از او گذشت و او را آزاد کرد. با اسیران، از سر مدارا و رحمت برخورد می کرد، و آنان را آزاد می نمود و لشکریان را نسبت به آنان سفارش نیک می کرد. در یکى از جنگها، با دست خود دست اسیرى را - که صداى ناله او را شنید- باز کرد. این رفتار پسندیده حضرت در عرصه جامعه و برخورد با عموم مردم نیز بارها تکرار مى شد.

او در تعامل با دیگران از کمترین ناسزا و یا برخورد خشن هم بهره نمى گرفت و همواره در برابر زشت کارى و سوء رفتار دیگران ضمن حفظ خونسردى حلم و بردبارى، و ترحّم و تلطّف با فرد مقابل را پیشه مى کرد.

از جمله فردى یهودى هر روز به هنگام عبور حضرت از کنار کوچه اى، طشتى از خاکسترِ گرم از بام خانه بر سر وى فرو می ریخت و او بى آنکه خشمگین شود، به آرامى عبور مى کرد و در گوشه اى می ایستاد و پس از پاک کردن سر و صورت و لباس شریفش، به راه خویش ادامه می داد.

یک روز که از آن مکان می گذشت، با کمال تعجّب از طشت خاکستر خبرى نشد. با لبخند بزرگوارانه اى گفت: «رفیق ما امروز به سراغ ما نیامد!»

گفتند: بیمار است. از همراهان خواست که با هم به عیادت وى بروند. هنگام حضور بر بالین بیمار، فرد یهودى چنان صمیمیّت و محبّت صادقانه اى بر چهره مبارک حضرت مشاهده کرد که گویى سالهاست با وى سابقه دوستى و آشنایى دارد. همین رفتار پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم موجب گشت که وى از کار خویش پشیمان گشته و شرمنده گردد. کریمه قرآنى بر این ویژگى وى تصریح می کند که «تو به برکت رحمت الهى در برخورد با مردم نرم و مهربان شدى و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو پراکنده می‏شدند»(۲۴) .

در حقیقت؛ راز و رمز بقاء و پایدارى مردم در کنار رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نیز در همین رفتار مردمى و لذّت بخش وى بود. آیه شریفه از این ویژگى ممتاز وى به عنوان یک خبر مسرّت بخش و شادى آفرین یاد مى کند: «همانا فرستاده‏اى از خود شما به سویتان آمد که رنجهاى شما بر او سخت است و اصرار بر هدایت و راهنمایى شما دارد و نسبت به مؤمنان دلسوز و مهربان است»(۲۵) امید آنکه آحاد جامعه اسلامى، از این سیره رفتارى حضرت الگو گرفته و با ایجاد صمیمیت و مهربانى، صفا و همدلى در برابر هموطنان و همنوعان خویش، روز به روز در گسترش اخلاق و معنویت در سطح اجتماع، تلاش نموده و جامعه اى سالم و عارى از اضطراب و دشمنى، و مکر و فریب رقم بزنند انشاء الله.

نظافت و آراستگى

در بسیارى از دستورات دینى، ردّپاى نظافت و طهارتِ ظاهرى به خوبى و روشنى دیده مى شود. در کمتر مقوله اى از مقوله هاى مربوط به اخلاق و آداب فردى و حتى اجتماعى است که از طهارت و پاکیزگى سخن رانده نشده باشد. تمیزى و نظافت بدن و پوشاک، مورد تأکید رهبران دینى و سیره مستمرّ پیامبر اعظمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده و بهره گیرى از پاک ترین نوع خوراک و پوشاک، مورد تأیید آموزه هاى دینى است.

عمده حکمت تحریم پاره اى از خوردنى ها و نوشیدنى ها، ناپاکى و قذارت آنهاست وگرنه اسلام با هیچ یک از انواع خوردنى ها و آشامیدنى ها مخالفت و ضدّیت ندارد. در حوزه پوشیدنى ها نیز هر آنچه پوشش مناسب براى بدن به شمار رود و از جنس محرمات نباشد، بى اشکال است.

در حوزه محیط زیست، حفظ نظافت و پاکى از بیشترین و مهمترین سفارشات دینى به شمار مى رود. خواست دین از پیروان خویش، رعایت نظافت و پاکیزگى در تمامى تجهیزات و امکانات شخصى است. از این رو؛ استحمام بدن، گرفتن ناخن، شانه کردن مو، مسواک زدن، معطّر نمودن بدن و لباس، آراستگى ظاهر و بهره گیرى از پوشش مناسب و تمیز، افزون بر تأکید نسبت به مداومت بر وضو در طول شبانه روز و گرفتن غسل در روزهاى جمعه مورد تأکید قرار گرفته است.

شخص پیامبر اعظمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم علاقه فراوانى به پاکیزگى فردى خویش داشت. در رعایت نظافت بدن و لباس بى نظیر بود. اغلب روزها به استحمام مى پرداخت و آنرا نوعى عبادت مى پنداشت. موى سر خویش را با برگ سدر می شست و شانه می نمود. خود را با مشک و عنبر خوشبو می ساخت. روزانه چندین بار دندان هاى مبارکش را مسواک می زد. جامه سفید او - که تا نصف ساقهایش را می پوشانید - همیشه مرتّب و تمیز بود.

پیش از صرف غذا و پس از آن، دست و دهانش را می شست. شانه عاج و سرمه دان و قیچى و آینه و مسواک، جزئى از اسباب و لوازم سفرش بود. خانه اش با همه سادگى و بى پیرایگى، همیشه پاکیزه و منظمّ بود. به یاران و پیروان خود تأکید می نمود که سر و صورت و جامه و خانه اشان را تمیز نگهدارند و آنان را وادار می کرد خود را - به ویژه در روزهاى جمعه - شستشو داده و معطّر سازند تا بوى بد از آنها استشمام نشود و آن گاه در نماز جمعه حضور یابند.

آری؛ در جامعه نبوى نه تنها مردم از سلامت روحى و معنوى بهره مى برند که توجه آنان به آرایش و پیرایش منظر بیرونى خویش، کمتر از توجه آنها به ارزش هاى پسندیده اخلاقى و فضایل برجسته انسانى نیست.

بنا بر این؛ تلاش کنیم با تأسّى به آن رهبر و اسوه بشرى، نظافت و پاکى را در حوزه فرد و جامعه رواج داده و آنرا نهادینه سازیم و بدین ترتیب، رفته رفته جامعه اسلامى را به جامعه نبوى نزدیک ساخته و الگویى بى بدیل از یک پیرو حقیقى بر جاى گذاریم.

گذشت و بخشش

عفو و بخشش را بر انتقام جویى ترجیح مى داد. از بد رفتارى ها و بى حرمتى هاى دیگران به حریم خویش می گذشت و با آنها به دیده اغماض مى نگریست. کینه کسى را به دل نمى گرفت. در برابر جفا و بى ادبى آنان، برآشفته و از خود بیخود نمى شد، بلکه خویشتن دارى را پیشه کرده و متناسب با موقعیت و شرایط، از آنان دلجویى و تفقد می کرد.

در جنگ اُحد با آن همه اهانت که به جنازه عمویش حمزه روا داشتند و در حالى که از مشاهده آن به شدّت متأثر بود، دست به رفتارهاى تلافى جویانه با کشته هاى قریش نزد و بعدها که به مرتکبین آن جنایات - از جمله هند زن ابوسفیان - دست یافت، در مقام انتقام برنیامد، و حتّى ابوقتاده انصارى را که می خواست زبان به دشنام آنها بگشاید از بدگویى منع کرد. پس از فتح خیبر، جمعى از یهودیان که تسلیم شده بودند، غذایى مسموم براى حضرت فرستادند.

او از سوء قصد و توطئه آنها آگاه شد، امّا آنان را به حال خود رها کرد. بارى دیگر، زنى یهودى، دست به عملى مشابه زد و خواست زهر در کام حضرت کند، اما او را نیز بخشید. عبدالله بن ابّى سر دسته منافقین، از این که با هجرت رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به مدینه، بساط ریاست او برچیده شده بود، کینه آن حضرت را در دل می پرورانید و ضمن همکارى با یهودیان مخالف اسلام، از کار شکنى و کینه توزى و شایعه سازى بر ضد حضرتش فرو گذار نبود.

آن حضرت نه تنها اجازه نداد تا اصحاب و یارانش او را به سزاى عمل خویش برسانند، بلکه با کمال مدارا با وى رفتار کرد و حتى در بستر بیمارى به عیادتش رفت. در مراجعت از غزوه تبوک، جمعى از منافقان، قصد جان حضرت را کردند و چنین طرّاحى کردند که به هنگام عبور حضرت از گردنه، مرکب او را رَم دهند تا در پرتگاه سقوط کند. حضرت با این که تمامى آنها، چهره خویش را پوشانده بودند، آنها را شناخت و در عین اِصرار و پافشارى اصحاب، ماهیت آنها را فاش نساخت و از مجازاتشان صرف نظر کرد.

این سیره رفتارى و سعه صدر بی نظیر، چهره اى دوست داشتنى از پیامبر اعظمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در میان امّت برجا گذاشت، و بدین ترتیب؛ عشق و علاقه امّت به پیامبر رحمت، روز افزون گردید، و او به عنوان اسوه برتر بشریّت، جاودانه تاریخ ماند. و رهرو راستین آن حضرت، در اقتدا به آن نبیّ مکرّم، براى کسب سعادتمندى دنیوى و اخروى، گذشت و مسامحه را طریق راه خویش قرار مى دهد، و ذرّه اى از این اصل اخلاقى تخطى نمى کند.

البته در این مسیر، تفاوتى میان رفتارهاى سیاسى، مناسبات اجتماعى، و یا روابط فردى و خانوادگى وجود ندارد. بدون تردید؛ در حوزه روابط فامیلى و فردى، در پاره اى موارد حرکات زننده و زشتى از فرد سر مى زند، ولى برخورد سنجیده، و حلم و بردبارى در برابر چنین رفتارهایى، از اخلاق نبوى به شمار رفته، و حکایت از کرامت نفس و سعه صدر فرد مى کند.

همچنانکه در عرصه مبارزات سیاسى و انتخاباتى، و یا تغییر و تحول در مسئولیت هاى دولتى و اجرایى، و یا در گفتگوهاى فیما بین اندیشمندان و رجال و شخصیتهاى سیاسى - با توجه به اختلاف نظرها و گرایشات حاکم - احیاناً کدورت ها و دلگیری هایى پدید می آید، ولى آنچه خواست و سیره پیامبر اعظم است، نادیده گرفتن بى مهرى ها، به فراموشى سپردن تندروى ها، تهمت ها و توهین و ناسزاها از میان قاطبه امت اسلامى می باشد.

به هر تقدیر؛ کنار گذاردن کینه توزى ها، رفع کدورت ها، گذشت از تنگ نظرى ها، تلافى سوء رفتارها با اخلاق نیکو و پسندیده، جبران زشتى ها و سوء نیت ها با عفو و اغماض، ره آورد تأسّى امّت به پیامبر اعظمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است.

دلواپسى از عاقبت

پاسى از شب را براى عبادت و راز و نیاز با پروردگار بیدار مى ماند. دلواپسىاو از عاقبت خویش، خواب را از چشمانش مى ربود و با عشق و شور زائد الوصف خدایش را در سحرگاهان مى خواند. همچون معمول شبهاى دیگر، نیمه شبى در خانه همسر خویش - امّ سلمه - از بستر برخاست و در نقطه تاریکى به عبادت خدا پرداخت. صداى گریه و ناله وى، امّ سلمه را متوجه خویش ساخت. در پى صدا، پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را مشاهده نمود که در گوشه اى ایستاده و دستهاى مبارکش را به سوى آسمان دراز نموده و با حال تضرع از خداى متعال مى خواهد: خدایا! نعمتهایى که به من ارزانى داشتى، از من مگیر. خدایا! مرا مورد شماتت دشمنان قرار مده و انسانهاى حسود را بر من مسلّط مگردان. خداوندا! مرا به بدیها و مکروه هایى که از آنها نجاتم داده اى، برمگردان. خدایا! مرا لحظه اى به خود وامگذار و خودت مرا از شرّ آفات محافظت کن. ام سلمه، گریان به بستر خویش بازگشت. پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم صداى ناله وى را شنیدند و از وى علّت آنرا جویا شدند. در پاسخ گفت: اشک و ناله شما مرا به گریه واداشت. در عجبم که از چه روى گریان هستید؟ وقتى شما با آن عظمت و جایگاه ارزشمند در نزد پروردگار، چنین از خدا مى ترسید و از او طلب می کنید حتى به اندازه یک چشم بر هم زدن، شما را به خودتان وامگذارد، پس واى بر حال ما! پیامبر گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند: “ اى امّ سلمه! چگونه از عاقبت خویش نهراسم و ناله نکنم، و به خود و مقام و منزلت خویش خاطر جمع باشم در حالى که خداوند، لحظه اى حضرت یونس را به حال خود واگذارد و به سرش آمد آنچه نباید مى آمد!(۲۶) “. اصولاً حجم تلاشهاى ارزنده و خدمات خالصانه انسان دیندار و خداترس در طول دوره حیات، به اندازه اى قابل توجه هست که بر خود ببالد و از عملکرد خویش خشنود و مشعوف باشد، لیکن آموزه هاى نبوى به ما چنین دیکته می کند که در هر سطح و لایه از لایه هاى جامعه هستیم، خویش را مصون از لغزش ندانیم. چه بسا تندبادهایى که درختان پیر و کهنسال را از پاى در آورده و چه بسیار سیلابهایى که در مسیر خود، همه چیز را شستشو داده و با خود به همراه مى برند. در واقع، تنها دعا و راز و نیاز خالصانه بنده در پیشگاه پروردگار، و خواست متضرعانه وى به کمک اراده قوى و پولادین اوست که وى را در کشاکش ایام و حوادث گوناگون زندگى، باصلابت و استوار نگاه مى دارد. مهم آنست که سوابق درخشان و توانمندى هاى متنوع، وى را غرّه نسازد و او را مصون و مأمون از لغزشها جلوه ندهد. بدون تردید، امید انسان به رحمت بی منتهاى پروردگار، و الحاح و تضرع وى به درگاه ایزد منّان، تنها وسیله براى تضمین خوشبختى و نیک فرجامى به شمار مى رود و انتخاب دیگر گزینه ها، جز بیراهه رفتن، سودى در برنخواهد داشت. سیره پیامبر اعظمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، گویاى توجه کامل حضرت به مبدأ لایزال هستى در لغزشگاههاست که در سخن نخست، گوشه اى از خواستِ همراه با تضرع وى از درگاه باریتعالى براى تضمین عاقبت خویش را مورد اشاره قرار دادیم. کنکاشى افزونتر در حیات نورانى آن حضرت، نمونه هاى فراوان دیگرى را آشکار و برملا خواهد کرد.

مردم دارى

با مردم می نشست، با مردم غذا می خورد، هیچ گونه امتیازى براى خویش نسبت به مردم قائل نبود. از هر فرصتى براى بودن با مردم و در کنار آنان بهره مى جست. از محرومان و مستمندان دستگیرى می کرد، و براى یتیمان همچون پدرى دلسوز و غمخوارى با محبت بود.

اخلاق کریمانه و چهره محبت آمیز او همگان را بر حول محور او جمع می کرد. براى راحتى و آسایش مردم، خود را درگیر ناآرامى ها و نبرد با دشمنان می کرد. غزوه ها و جنگ هاى بى شمارِ آن حضرت، شاهد صدق این مدّعاست. او خویش را از مردم مى دانست و می گفت: «همانا من بشرى همانند شما هستم»(۲۷). تمام همّ و غمّ او، مردم - و نه تنها آنانکه در عصر وى مى زیستند که تمامى امّتش - بود. حتّى دل نگرانى آن حضرت به دنیاى آنان نیز خلاصه نمی شد که از بابتِ گرفتارى هاى آنان در سراى واپسین نیز دغدغه داشت.

روزى دخترش فاطمه سلام الله علیها از وى مى پرسد: پدرم! حال و هواى مردم در روز قیامت چگونه است؟ فرمود: فاطمه جان! هر کس مشغول و گرفتار خویش است و هیچ کس به دیگرى نگاه نمی کند حتى پدر به فرزندش و فرزند به مادرش. سپس پرسید: اى پدر! در آن روز، تو را کجا می بینم؟

فرمود: نقطه حسابرسیِ عمل بندگان، در حالى که مى گویم: پروردگارا! محاسبه امّت مرا آسان بگیر. سپس ادامه مى دهد و مى گوید: دخترم! ایستگاه دیگرى که می توانى مرا ببینى، شفاعتگاه من در گذرگاه جهنم است که هر یک، گرفتار و نگران خویش هستند، در حالى که من نگران امّتم هستم و از پروردگارم با صداى بلند، سلامت و امان امّت خویش را درخواست می کنم. و در این حال پیامبران الهى گرد من جمع شده اند و آنان نیز با صداى بلند از خداى متعال، سلامتى امّت محمّد را خواستار مى شوند(۲۸) و پیامبر اعظم در این مردم دوستیِ خویش، نه ساختگى عمل کرد، نه ریاکارى کرد، نه بزرگنمایى داشت و نه هیچ چشم داشتی. آیه شریفه قرآنى نیز بر این معنا صحّه می گذارد، آنجا که مى فرماید: «بگو اى پیامبر ما! من بر رسالت خویش، اجر و مزدى نمی خواهم. تنها خواسته ام، دوستى اهل بیت من است»(۲۹) آرى او بر رسالت الهی اش - که نجات مردم از ضلالت و گمراهى بود، رسالتى که محبت و عشق به مردم در آن موج مى زد، رسالتى که در آن، راههاى سعادت و کمال، به مردم آموخته مى شد انتظار هیچ اجر و مزدى، و توقع هیچ جبران و تلافى نداشت.

مشورت در تصمیم گیرى

سپاه توحید در آغاز ماه شعبان سال نهم هجرى به سرزمین تبوک گام نهاد، اما اثرى از اجتماعِ سپاه روم نبود. گویا سران روم، از فزونى سپاه اسلام و شهامت و فدارکارى کم نظیر آنان - که نمونه کوچک آن را در نبرد «موته» از نزدیک مشاهده کرده بودند آگاهى یافته و صلاح دیده بودندکه سپاه خویش را به داخل کشور بازگردانند.

پیامبر اسلام، افسران عالى رتبه خود را گرد آورد و پیرامون پیشروى در خاک دشمن یا بازگشت به مدینه، با آنان مشاوره نمود. هسته مشورتى چنین تشخیص داد که چون از سویى سپاه اسلام به دلیل سختى هاى مسیر خسته شده و نیازمند تجدید قواست، و از دگر سو، مسلمانان با این حرکت خویش به هدف عالى خود - پراکنده ساختن سپاه روم دست یافته، و رعب و وحشت شدیدى در دل رومیان افکنده اند، لذا مناسب است به مدینه بازگردند. بى تردید، ترس و واهمه رومى ها آنان را از فکر حمله بازخواهد داشت و بدین ترتیب، تا مدتى امنیت عربستان از ناحیه شمال تضمین مى گردد.

پر واضح است که این نتیجه براى مسلمانان مطلوب و خوشایند بود. به دنبال این تصمیم گیرى - بازگشت به مدینه سران شورا براى حفظ موقعیت و جایگاه والاى پیامبر، این جمله را نیز افزودندکه : «اگر تو از ناحیه خدا مأمور به پیشروى هستى، فرمان حرکت صادر نما»(۳۰) . یعنى ما نظر مشورتى خویش را اعلام کردیم و تو در انتخاب وظیفه اختیار دارى و در هر حال، ما گوش به فرمان تو هستیم. پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «دستورى از ناحیه پروردگار نرسیده و اگر چنین فرمانى رسیده بود، هرگز با شما مشورت نمى کردم»(۳۱) .

بنا بر این من نظر شورا را محترم شمرده و ازهمین جا به مدینه باز مى گردم نگاهى گذرا به این واقعه تاریخى و موارد مشابه، حکایت از چند نکته اساسى و پند آموز براى پیروان مکتب پیامبر اعظمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دارد که اجمالاً بدانها مى پردازیم.

۱. هر فردى در هر مقام و موقعیت اجتماعى - ولو در سطح رهبر بزرگ جامعه یعنى نبیّ مکرم اسلام مستغنى از مشورت نبوده و همواره نیازمند نظر خواهى و بهره گیرى از دیدگاه هاى دیگران در تصمیم گیرى هاست. در صورت وجود دستورى صریح از جانب پروردگار بر انجام فعالیتى و یا ترک آن، حقّ تقدّم با آن دستور است و مجالى براى مشورت خواهى نیست مگر در روش دستیابى به مرحله انجام و ترک آن فعالیت، و یا نحوه تحقق بخشیدن مطلوبِ آن دستور الهی.

۲. ادب مشورت دهى از سوى گروه مشاوران، اقتضا می کند که در صورت ارائه مشورت، الزامى و یا انتظارى براى اجرا، مطابق با مفاد بنود مشاوره نداشته و دست مشورت گیرنده را براى هر گونه تصمیم مقتضى و مناسب باز بگذارند.

۳. حرکت بر مبناى مفاد تصمیمات و مصوبات شورا، بهترین ارمغان مسئولان، مدیران عالى و رهبران جامعه به گروه مشاوران خویش است و بها دهى به دیدگاههاى آنان و لو احیاناً با یافته هاى فرد، انطباق نداشته باشد زمینه اى براى بالندگى، رشد و تقویت بنیه فکرى و روحى، و تشویق آنان براى ارائه نظراتى برتر و سنجیده تر خواهد بود.

پیامبر اعظمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در این قطعه تاریخى، با تکیه بر دیدگاه مشورتى همراهان، تصمیم بر بازگشت به سوى مدینه گرفت و با این حرکت، بابى مهمّ را بر روى مسلمانان گشود و چهره حقیقى و جایگاه والاى مشورت را به آنان نشان داد. انتظار مى رود فرادستان و بزرگان جامعه اسلامى اعم از پدران و مادران، اولیا و مربیان، مدیران و مسئولان، فرماندهان عالى رتبه نظامى و انتظامى، اساتید و فرهیختگان، رهبران فکرى و معنوى و... - در اقتدا به سنت و سیره پیامبر اعظمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از دیگران پیشى گرفته و همچون نبى گرامى اسلام، در برنامه ریزى هاى مهم و تصمیم گیرى هاى حیاتى، لحظه اى خویش را بى نیاز از مشورت ندانسته و به فرودستانِ خویش - اعم از فرزندان، دست پرورده ها، کارکنان، سربازان، شاگردان، طرفداران و پیروان خویش - فرصت ارائه پیشنهاد سازنده و نقد مستدلّ، و مشارکت جستن در تصمیمات مرتبط با خویش را بدهند و از این طریق، زمینه شکوفایى استعداد آنان، اعتراف به بلوغ فکرى ایشان، وکاستن ضریب خطا در تصمیم گیرى ها را فراهم آورند.

امانت دارى

قریش، اموال و ممتلکات خویش را نزد او گذارده و به سفر می روند. حاجیان نیزکه در موسم حج به مکّه عزیمت می کنند، وسائل و پول هاى همراهِ خویش را نزد او به امانت می سپارند. او در حالى که از شرّ مشرکان مکّه به غار ثور پناه جسته است، به علىعليه‌السلام سفارش می کند تا در اجتماع مردم مکه با صداى بلند در صبحگاهان و شامگاهان اعلام نماید که «اگر کسى امانتى در نزد محمّد دارد، بیاید و امانتش را از او پس گیرد»(۳۲) .

خدیجه به خواستگارى حضرت می آید. وى دلیل شیفتگى خویش به آن حضرت را چند مؤلّفه اساسى بر می شمارد. او درکنار خوش خلقى و راستگویى، و برخوردارى از شهرت نیکو در میان قوم خویش، بر امانت دارى حضرت تأکید ورزیده و می گوید: «به خاطر خویشاوندى با تو و جایگاه والایت در میان قوم و قبیله ات، و نیز به دلیل امانتدارى و اخلاق نیکو و راستگوئی ات، علاقه مند به ازدواج با تو شدم»(۳۳) .

شهرت آن حضرت در امانت دارى، موجب می شود تا دشمنان او نیز - که همواره در اندیشه ترور وى هستند - همچنان او را با لقب «امین» بشناسند. به هر تقدیر؛ امانت دارى، و صداقت و راستى در نگاه رسول اعظمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم جایگاه ویژه داشت به گونه اى که آنها را ملاکى براى برترى یاران و اصحاب خویش بر می شمرد.

امام صادقعليه‌السلام در توصیف اهتمام آن حضرت به امانتدارى مى فرماید: «به درستى که علىعليه‌السلام مقام و منزلت والاى خویش را در نزد رسول گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با راستگویى و امانت دارى به دست آورد»(۳۴) .

جامعه نبوى و شهروندانِ آن نیز شایسته است با پیروى از پیامبر رحمت، امانتدارى را در سطح جامعه و در کانون خانواده تبدیل به فرهنگ کرده و با تشویق، تبلیغ و تعهد خویش در برابر امانت دیگران، زمینه گسترش و فراگیر سازیِ این نیاز بشرى را فراهم سازند.

گفتنى است مفهوم امانت در تمامى حوزه هاى اجتماعى، سریان دارد چه در حراست از اسرار و رازهاى پنهانى - اعم از سازمانى، خانوادگى و - و یا در پاسدارى از وسایل، امکانات و اموالِ امانت سپردگان اعم از محلّ کار، دوستان، فامیل و اعضاى خانواده. و رسالتِ بزرگان جامعه اعم از مسئولان و مجریان، و یا اولیا و مربیان، در این خصوص، مهمّ و دقیق است زیرا امانتدارى آنها بهترین الگو براى مخاطبان و اطرافیان خویش است.

از این رو؛ بپذیریم که: در عرصه حکومت دارى اگر روزى مدیران پیشین در دستگاه هاى اجرایى، امانت شغلى را به خوبى حفظ کرده و به مدیران پسین هدیه نمایند؛ و اگر روزى مسئولان در نگهبانى از سرمایه ها و اموال ملّت، تمام همّ خویش را بذل نموده و اجازه هیچ چپاول و خیانتى به بیت المال را نداده و دست خیانتکاران به حریم آن را قطع کنند؛ و اگر روزى اسرار اداره و نظام توسط آنان و همکارانشان به راحتى در اختیار دیگران اعم از بیگانگان و یا خودى ها قرار نگیرد؛ و در عرصه تعلیم و تربیت اگر مربیان و اساتید، به فرزندان ملّت به دیده امانت بنگرند و آموزه هاى درست، متقن و اصیل را بدون هیچ کم و کاست، کم فروشى و یا افراط و تفریط، به آنان منتقل سازند؛ و اگر دبیران و معلمان، در رفتار و گفتار خویش، نزاکت را رعایت نموده و از بدآموزى و هنجارشکنى پرهیز کنند؛ و اگر آنان در نمره دهى و امتیاز دهى، شرط امانت را مراعات کرده و با سرنوشت شاگردان خویش بازى نکنند.

و در نهاد خانواده اگر والدین، فرزندان خویش را به عنوان امانت هاى الهى که چند روزى در اختیار آنان هستند و باید به محضر خالق هستى بازگردانده شوند به خوبى حفظ کرده و پیام قرآنی( قُواْ أَنفُسَكُمْ وَأَهْلِیكُمْ نَاراً ) (۳۵) را که پدران و مادران را به اهتمام آنها در خصوص دیانت و سلامت اعتقادى و معنوى خویش و فرزندان توصیه مى نماید - با گوش دل پذیرا باشند؛ و اگر اولیا، اسرار و ناگفته هاى عزیزان خویش را در نزد دیگران اشاعه ندهند و موجبات نگرانى، سرخوردگى و نارضایتى آنان را فراهم نسازند؛ و اگر امکانات و تجهیزات فرزندان خویش را به خوبى امانتدار باشند؛ قطعاً جامعه دلخواهِ پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شکل خواهد گرفت و انعکاس این رفتارها موجب خواهد شد دیگر شاهد خیانت کارکنان در دستگاههاى اجرایى، و یا دانش آموزان در مدرسه و یا فرزندان در محیط خانه نباشیم. به امید آن روز...