نمونه هايى چند از احاديث اهل سنت
نمونه هايى چند از احاديث اهل سنت
* حديث كشف بيت:
١ ـ «... عن حميد بن عبد الرحمان بن عوف عن ابيه قال: دخلت ابى بكر اعوده فى مرضه الذى توفى فيه فسلمت عليه و سألته كيف اصبحت; فاستوى جالساً فقلت: اصبحت بحمدالله بارئاً فقال:
اما انى لا آسى على شىء الاعلى ثلاث فعلتهن وددت انى لم افعلهن و ثلاث لم افعلهن وددت انى فعلتهن و ثلاث فعلتهن؟؟؟ وددت انى سألت رسول الله عنهن.
فاما الثلاث الذى وددت انى لم افعلتن فوددت انى لم اكشف بيت فاطمة و تركته و ان اغلق على الحرب...» (٧٦)
«من براى هيچ چيز ناراحت نيستم جز براى سه چيز كه انجام دادم دوست دارم كه انجام نمى دادم و سه چيز كه انجام ندادم دوست دارم كه انجام مى دادم و سه چيز كه انجام دادم دوست دارم كه در مورد آنها از پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) سؤال مى كردم.
اما آن سه چيز كه انجام دادم كاش انجام نمى دادم كاش خانه «فاطمه» را باز نمى كردم و آن را رها مى كردم گر چه آن را به خاطر جنگ بسته باشند....»
از اين عبارت استفاده مى شود كه ندامت و پشيمانى خليفه بخاطر اين نبوده كه افرادى را درب خانه امير المؤمنين (عليه السلام) فرستاده تا آنان را براى بيعت بخوانند و فقط تهديد به آتش زدن خانه بنمايند بلكه بخاطر اين بوده كه دستور شكستن حريم خانه را داده و آنان درب خانه را باز كرده وارد خانه شدند.
و در قسمتى از كتابها مانند مروج الذهب و تاريخ يعقوبى (٧٧) لفظ تفتيش آمده است و لفظ تاريخ يعقوبى اين است: «و ليتنى لم افتش بيت فاطمة بنت رسول الله و ادخله الرجال و لو كان اغلق على الحرب» اى كاش خانه فاطمه دختر پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) را بازرسى نمى كردم و مردان را به آن راه نمى دادم گر چه آن را بخاطر جنگ بسته باشند.
* ابن ابى دارم و حديث تهاجم
٢ ـ «ابن ابى دارم» كه از دانشمندان بزرگ اهل سنت است حديث تهاجم نزد وى قرائت مى شده و او آن را استماع مى كرده است.
ذهبى در سير اعلام النبلاء درباره اش مى گويد: الامام الحافظ الفاضل... كان موصوفاً بالحفظ و المعرفة الا انه يترفض قد الف فى الحط على بعض الصحابة (٧٨)
وى امام در حديث و حافظى (٧٩) بزرگ بوده و از حفظ و معرفت برخوردار بوده است ولى وى رافضى گرى داشته و درباره نقاط ضعف صحابه تأليف مى كرده است.
حال، اين شخصيت بزرگ حديث، ذهبى درباره اش از محمد بن حماد حافظ كوفى نقل كرده كه: كان مستقيم الامر عامة دهره ثم فى آخر ايامه كان اكثر ما يقرء عليه المثالب حضرته و رجل يقرء عليه: «ان عمر رفس فاطمة حتى اسقطت محسناً» (٨٠)
وى همواره از استقامت و راستى و درستى برخوردار بود ليكن در اواخر عمرش بيشتر احاديثى كه بر وى قرائت مى شد از مثالب (نقاط ضعف صحابه و خلفاء) بود.
(محمد بن حماد حافظ مى گويد) من نزد وى حضور پيدا كردم مردى بر وى اين جملات را مى خواند: عمر فاطمه (عليها السلام) را به گونه اى زد كه محسن خويش را سقط كرد.
و اين كه ذهبى درباره اش گفته است ثقه و مورد اعتماد نيست چنانكه برخى از محققان علم رجال اهل سنت گفته اند (٨١) بخاطر همان گرايش اعتقادى ويژه او بوده است و الا چگونه ممكن است ذهبى كسى را كه اهل دروغ در حديث باشد از او به لفظ امام حافظ بارع تعبير كند.
* تهاجم بر بيت در حديث جوينى
٣ ـ ابراهيم بن محمد جوينى (٨٢) در حديثى كه قبلا يادآور شديم در مورد علت گريه پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) با ورود فاطمه (عليها السلام) گفتار آن حضرت (پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) ) را چنين آورده است: «... و انى لما رأيتها ذكرت ما يصنع بها بعدى كانى بها و قد دخل الذل بيتها و انتهكت حرمتها و غصب حقها و منعت ارثها و كسر جنبها و اسقطت جنينها و هى تنادى يا محمداه فلا تجاب و تستغيث فلا تغاث فتكون اول من يلحقنى من اهل بيتى فتقدم علىّ محزونة مكروبة مغمومة مغصوبة مقتولة (٨٣)
هنگامى كه وى را ديدم ياد ستم هايى كه بر وى وارد مى شود، افتادم گويا وى را مى بينم در حالى كه خوارى در خانه وى وارد شده، حرمت وى هتك و حق وى غصب وارث وى منع و پهلوى وى شكسته و فرزند جنين وى سقط شده است و فرياد مى زند: يا محمداه كسى وى را پاسخ نمى دهد و استغاثه مى كند كسى به داد او نمى رسد او اولين كسى است كه از خاندان من به من ملحق مى شود و در حالى كه اندوهناك و غصه دار و حق وى غصب شده است به شهادت مى رسد و بر من وارد مى گردد.
در اين حديث كه در كتاب يكى از دانشمندان بزرگ اهل سنت كه شيخ ذهبى بوده، آمده است، ستمهايى كه به فاطمه زهرا (عليها السلام) رفته است يادآورى شده و مسئله منع ارث و غصب حق و شكسته شدن پهلو و سقط فرزند و هتك حرمت و در نهايت شهادت آن حضرت مطرح شده است.
و اين حديث را نيز بسيارى از محدثان بزرگ شيعه مانند مرحوم صدوق (٨٤) و ابن شاذان (٨٥) و عماد الدين طبرى (٨٦) و شيخ حر عاملى (٨٧) و مجلسى (٨٨) و بحرانى (٨٩) روايت كرده اند. و مرحوم مجلسى در كتاب جلاء العيون در باب بيان شهادت ان حضرت و ستمهايى كه بر آن حضرت وارده شده، اين حديث را آورده و سند آن را معتبر دانسته است.
شهادت «محسن» و تحريف تاريخ
درباره حضرت «محسن» فرزند على و فاطمه (عليهما السلام) آنچه بطور معمول در كتابهاى اهل سنت آمده اين است كه وى پيش از وفات پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) تولد يافته و دركودكى از دنيا رفته است. ولى ابن شهر آشوب كه از محدثان بزرگ شيعه است و وثاقت وى مورد گواهى برخى از بزرگان رجال اهل سنت است (٩٠) در كتاب مناقب/ ج٣/ ص٣٥٨ مى گويد:
«فاطمه و اولادها الحسن و الحسين و المحسن سقط و فى معارف القتيبى ان محسناً فسد من زخم قنفذ العدوى و زينب و ام كلثوم.» (٩١)
فرزندان فاطمه حسن و حسين و محسن و زينب و ام كلثوم مى باشند و محسن به خاطر زخم قنفذ عدوى سقط و از دنيا رفته است.
و گنجى شافعى در كفاية الطالب سخن شيخ مفيد را نقل كرده كه محسن سقط شده است آنگاه مى گويد:
«هذا شىء لم يوجد عند احد من اهل النقل الا عند ابن قتيبة (٩٢)
اين چيزى است كه هيچ يك از اهل نقل جز ابن قتيبه آن را بيان نكرده اند.
ولى متأسفانه در كتاب «المعارف» در حال حاضر عبارت مذكور موجود نيست و بجاى آن چنين است:
«و اما محسن بن على فهلك و هو صغير» محسن فرزند على (عليه السلام) در كودكى از دنيا رفته است.
و محمد بن طلحه شافعى نيز در مطالب السؤل مى نويسد:
«اما محسن فدرج سقطا» (٩٣) محسن به علت سقط شدن از بين رفته است.
و در حديثى كه از فرائد السمطين از ابراهيم جوينى شافعى آورديم منظور از سقط جنين حضرت فاطمه (عليها السلام) همين «محسن» (عليه السلام) مى باشد.
پاسخ به يك سؤال
جاى سؤال است كه اگر داستان تهاجم اينگونه فاجعه آميز اتفاق افتاده تا آنجا كه به شهادت دختر گرامى پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) و فرزند گرامى وى «محسن» منتهى شده است، چرا اين مسائل در كتابهاى اهل سنت فراوان و بطور شفاف بيان نشده است؟
پاسخ اين است كه اولا اهل سنت مسئله عدالت تمام صحابه را عليرغم مخالفت آن با قرآن و حديث مطرح كرده اند و ذكر واقعيتهاى مذكور سند قطعى بر بطلان اين نظريه است از اين رو طبيعى است از بيان چنين حقائقى صرفنظر كنند و اينگونه تحريف ها و كتمان ها در كتاب هاى اهل سنت فراوان است. (٩٤)
ثانياً دشمنان اهل بيت مخصوصاً بنى اميه كه مانع نشر فضائل اهل بيت مى شدند، از هر چه مى توانست، گواه بر حق بودن و سند مظلوميت انان باشد، جلوگيرى مى كردند و ذكر واقعيتهاى تاريخى مذكور دليل قاطع بر حقانيت تشيع و اثبات مظلوميت اهل بيت بود از اين رو طبيعى است كه اجازه ندهند مسائل مذكور از طريق قلم و بيان مطرح گردد.
ثالثاً مشاهده مى كنيم برخى از علماى اهل سنت بخاطر نشر فضائل اهل بيت و امتناع از نشر اكاذيبى كه از مدح و ستايش بنى اميه جعل شده مانند نسائى با اين كه از ائمه مذهب آنان و صاحب يكى از صحاح سته آنان بود به قتل رسيدند با اين وصف، آنان جرأت نمى كردند حقائقى را كه موجوديت و حيات مذهبشان در گرو كتمان ان حقايق است نشر و تبيين نمايند. بدين لحاظ از اهل سنت انتظار نيست كه اينگونه رويدادها را بيان كنند.
با اين وصف درست نيست عدم وجود اين مسائل در كتاب هاى اهل سنت دليل به وجود نيامدن آنها در واقع تلقى گردد.
رابعاً در نمونه هايى كه از احاديث تهديد يادآور شديم برخى قرائن روشن بر وقوع حوادث مذكور وجود دارد كه همان جا اشاره كرديم.
تهاجم بر بيت و شهادت حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام) در كتاب هاى شيعه
هر چند بسيارى از علما و محدثان شيعه در بسيارى از زمان ها و مكان ها گرفتار تقيه بوده و نمى توانستند حقايق و واقعيات را چنانكه بوده و اتفاق افتاده است بازگو كنند در عين حال آنچه از آنان در اين زمينه نقل شده چنانكه گذشت فراوان است.
مرحوم مجلسى كه از بزرگان علماى مذهب مى باشد، در كتاب مرءاة العقول (٩٥) شهادت حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام) را از متواترات دانسته و مرحوم شيخ طوسى كتك خوردن آن حضرت و سقط حضرت محسن را مشهور و بدون مخالف دانسته است (٩٦)
نقل احاديثى كه در اين زمينه وارد شده در اين مختصر نمى گنجد ولى به ذكر چند نمونه بسنده مى كنيم:
١ ـ «... عن على بن جعفر عن اخيه ابى الحسن (عليه السلام) قال: «ان فاطمة (عليها السلام) صديقة شهيدة» (٩٧)
از على بن جعفر از برادرش ابى الحسن موسى بن جعفر (عليه السلام) روايت است كه فرمود: فاطمه (عليها السلام) صديقه (بسيار راست و درست) و شهيده (به شهادت رسيده) است.
مرحوم مجلسى در شرح حديث نخست به صحيح بودن اين حديث گواهى مى دهد آنگاه شهادت آن حضرت را از متواترات مى داند و دلالت حديث را بر شهادت آن حضرت يادآور مى شود و داستان شهادت را اين گونه بيان مى كند (٩٨) :
هنگامى كه آنان خلافت را غصب كردند و بيشتر مردم با آنان بيعت كردند دنبال امير الؤمنين (عليه السلام) فرستادند تا براى بيعت حاضر شود.
آن حضرت امتناع كرد عمر آتشى را فرستاد تا خانه را بر اهل آن آتش بزند.
آنان آمدند تا به زور وارد خانه شوند فاطمه زهرا (عليها السلام) كه درب خانه قرار داشت جلو آنان را گرفت قنفذ غلام عمر به گونه اى به فاطمه زهرا (عليها السلام) زد كه پهلوى آن حضرت شكست و فرزند خويش را كه پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) او را محسن نام نهاده بود، سقط كرد و در بستر بيمارى قرار گرفت و در همين بيمارى از دنيا رفت (٩٩)
سپس تهديد به احراق را از طبرى و واقدى نقل مى كند آنگاه سخن طبرسى را در احتجاج نقل مى كند كه قضيه سقيفه را روايت كرده تا به سخن سليم بن قيس مى رسد و آن را چنين بيان مى كند:
٢ ـ سپس عمر فرياد زد تا به گوش على (عليه السلام) برسد به خدا بيرون بيا و با خليفه رسول الله بيعت كن يا خانه ات را با خودت آتش مى زنم...
هنگامى كه حضرت را گرفته از خانه بيرون بردند، فاطمه (عليها السلام) كه درب خانه ايستاده بود ميان آنان و همسرش حائل شد، قنفذ با تازيانه به بازوى آن حضرت زد كه جراحت آن مانند بازو بند بر بازوى آن حضرت نقش بست و پهلوى ان حضرت را شكست كه در اثر آن فرزند خويش را سقط كرد و همواره در رختخواب بيمارى قرار داشت تا آن كه به شهادت رسيد (١٠٠)
مرحوم طبرسى در احتجاج سند بسيارى از احاديث را حذف كرده و در مقدمه كتابش دليل اين كار را توضيح داده است كه احاديثى كه سند آنها حذف شده يا به لحاظ آن بوده كه مضمون آنها مطابق برهان و حكم عقل بوده و يا مضمون آنها مشهور و مورد اجماع بوده است و حوادثى كه مضمون احاديث است طبق اين تصريح مى بايست مشهور و مورد اتفاق باشد.
با اين وصف سخن كسانى كه روايات احتجاج را بدون سند دانسته و از اين جهت آنها را مردود دانسته اند باطل و بى اساس است.
٣ ـ محمد بن جرير بن رستم طبرى كه از محدثان بزرگ اماميه است در كتاب دلائل الامامة از محمد بن هارون بن موسى تلعكبرى به سندى كه رجال آن ثقه و مورد اعتماد مى باشند، از ابى بصير از امام صادق روايت مى كند كه حضرت فرمود:
فاطمه زهرا (عليها السلام) در روز سه شنبه سه روز از از ماه جمادى الثانى سال يازدهم هجرى درگذشت.
و سبب وفات آن حضرت اين بود كه قنفذ مولاى عمر با غلاف شمشير به فرمان عمر وى را زد و به خاطر ان محسن خويش را سقط كرد و بيمارى شديدى پيدا كرد.
و آن دو نفر از اصحاب پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) از اميرالمؤمنين (عليه السلام) خواستند تا واسطه شود آنان بر حضرت وارد شوند حضرت خواست، وقتى آنان وارد شدند احوال آن حضرت را پرسيدند حضرت فرمود:
آيا شما از پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) نشنيديد كه فرمود: فاطمة بضعة منى فمن آذاها فقد آذانى و من آذانى فقد آذى الله فاطمه پاره تن من است كسى كه وى را آزار دهد مرا آزار داده و كسى كه مرا آزار دهد خدا را آزار داده است؟
گفتند: چرا، فرمود: به خدا سوگند شما مرا آزار داديد آنان بلند شدند در حالى كه فاطمه زهرا (عليها السلام) از آنان در خشم بود از نزد وى رفتند. (١٠١)
٤ ـ مرحوم ابن قولويه كه از محدثان بزرگ شيعه اماميه است در كتاب شريف و گرانقدر خويش «كامل الزيارات» از حماد بن عثمان از امام صادق (عليه السلام) روايت مى كند:
هنگامى كه پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) به معراج رفت به وى گفته شد:
خداوند متعال ترا در سه چيز آزمايش مى كند تا صبر تو ظاهر شود...
اما آزمايش سوم اين است كه اهل بيت تو پس از تو به قتل خواهند رسيد اما برادرت على (عليه السلام) ، امت با خشونت و محروميت و انكار حق و ستم با وى برخورد خواهند كرد و سرانجام شهيد خواهد شد.
و اما دخترت مورد ستم قرار خواهد گرفت و حقى كه براى وى قرار مى دهى غصب خواهد شد و در حالى كه حامله است وى را خواهند زد.
بى اجازه وارد حريم و منزل وى خواهند شد و خوارى و ذلت به وى خواهد رسيد و كسى را نخواهد يافت كه مانع اين ستمها شود و از وى دفاع كند و بخاطر آن كتك، فرزند خويش را سقط و از دنيا رحلت خواهد كرد. (١٠٢)
٥ ـ حديث ديگر حديثى است كه مرحوم صدوق و ابن شاذان و عماد الدين طبرى و شيخ حر عاملى و بحرانى و مجلسى آن را روايت كرده اند همان حديثى كه ما از ابراهيم جوينى شافعى در فرائد السمطين ان را آورديم و نام محدثان مذكور را هم از شيعه در آنجا يادآور شديم و اينجا تنها به همان جمله آخر حديث بسنده مى كنيم كه از پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) در مورد دخترش روايت شده است:
«... فتقدم علىّ محزونة مكروبة مغمومة مغصوبة مقتولة...» در حالى كه اندوهگين و غصه دار با حق غصب شده و در حالى كه به شهادت رسيده است به من ملحق خواهد شد. (١٠٣)
پاسخ يك پرسش ديگر
پرسش: حوادثى كه در مورد حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام) مطرح گرديد ذكر آنها توهين به مقام شامخ حضرت على (عليه السلام) و هتك حرمت خاندان پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) محسوب مى گردد. چگونه امكان پذير است كه حضرت على مرتضى (عليه السلام) با شجاعت و توانايى كه در جنگ خندق و خيبر نشان داده است در خانه حضور داشته باشد و همسر گرامى وى مورد اهانت قرار گيرد تا آنجا كه پهلوى مباركش بشكند و سقط جنين نمايد يا آن كه شخصيت حضرت على (عليه السلام) مورد تعرض قرار گيرد و با زور سرنيزه به مسجد برده شود و طرفداران و دلباختگان او مانند سلمان و ابى ذر و مقداد و عمار نظاره گر اين صحنه باشند و هيچ اقدامى ننمايند؟
پاسخ:
اولا با وجود دليل معتبر بر وقوع جريانات مذكور وجهى براى استبعاد نيست و مداركى كه ارائه شد زمينه استبعاد را از بين مى برد.
ثانياً شجاعت امير المؤمنين على (عليه السلام) همچنان در آن حضرت بود و از بين نرفته بود ليكن آن گرامى از ناحيه پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) مأمور به صبر و پايدارى بود زيرا مقابله آن حضرت با دستگاه حاكم، موجب ايجاد جنگ داخلى در ميان مسلمانان و در نتيجه از بين رفتن اساس اسلام مى شد.
اسلام از پيش با دشمنان نيرومندى همچون روم و ايران روبرو بود. آنان در صدد بودند كه چنانچه نظام نوپاى اسلام دستخوش ضعف و ناتوانى شود گرچه با همدستى يكديگر به آن حمله آورند و اين نظام را از پاى در آورند.
مى دانيم آيين خداوند و معارف حيات بخش و انسان ساز و زندگى آفرين اسلام، ناموس اكبر الهى است و در صورتى كه اين آيين در مخاطره قرار گيرد، همه چيز را در تحفظ بر آن مى بايست فدا كرد.
از اين رو امر حضرت دائر بود كه يا با دستگاه خلافت مقابله كند و با آنان به منازعه و ستيزه جويى بر خيزد. اين كار به صلاح اسلام و مسلمين نبود و يا اين كه حضرت به طور كامل، اعتزال و كناره گيرى و قهر را پيشه كند; اين نيز به صلاح اسلام نبود زيرا كناره گيرى حضرت موجب مى شد كه مفاسد بسيارى به بار آيد و مصالح فراوانى تفويت شود. بدين لحاظ از اين شيوه هم احتراز جست و آن گرامى كه صاحب اصلى خلافت بود صحنه خلافت را ترك نكرد و در موارد لازم طرف مشورت با آنان قرار مى گرفت و آراى وى مورد عمل بود چنانكه در جنگ با ايران و روم، رهنمودهاى حضرت نسبت به خليفه دوم در نهج البلاغه مذكور است. (١٠٤)
و به سؤالاتى كه از خلفا مى شد و از پاسخ ناتوان بودند پاسخ مى داد كه نمونه هاى فراوانى از اين موارد در حديث و تاريخ موجود است.
اين صبر و مقاومت با اين كه براى حضرت بسيار سخت و ناگوار بود ليكن با قدرت آن را تحمل كرد چنانكه در خطبه شقشقيه از آن گرامى روايت شده است: «فصبرت و فى العين قذىً و فى الحلق شجىً» (١٠٥) صبر كردم در حالتى كه در چشمم خاشاك و در گلويم استخوان قرار داشت.
و تحملى كه آن حضرت نشان داد به مراتب از شجاعتى كه در جنگ خيبر و خندق از حضرت ظاهر شد، گرانسنگ تر و ارزشمندتر بود.
پى نوشت ها
(1) - مانند مازرى كه ذهبى در سير اعلام النبلاء/ ج20/ ص104 درباره وى مى گويد: «المازرى الشيخ الامام العلامه البحر المتفنن هو آخر المتكلمين من شيوخ الافريقية بتحقيق الفقه و الاجتهاد و دقة النظر... لم يكن فى عصره للمالكية فى اقطار الارض افقه منه.» ترجمه: مازرى شيخ، امام، علامه، دريايى از علوم و فنون، آخرين متكلم از شيوخ افريقا در فقه و اجتهاد و دقت نظرا ست و در زمان خود در ميان مالكيه، افقه از او را سراغ نداريم.
(2) - سوره نور/ آيه 13
(3) - سوره حجرات/ آيه 6
(4) - سوره جمعه/ آيه 11
(5) - سوره توبه/ آيه 100
(6) - صحيح مسلم/ ج5/ كتاب الفضائل الصحابة/ باب فضائل امير المؤمنين/ مؤسسة عز الدين
(7) - سوره انفال/ آيه 58
(8) - سوره قصص/ آيه 77
(9) - سوره نحل/ آيه 23
(10) - مسند احمد/ ج8/ ص138/ ح21634/ و ص153 و 154/ ح21711 ـ كتاب السنة/ ص628/ ح1548 ـ المعرفة و التاريخ/ ج1/ ص537 ـ المصنف/ ج11/ ص452/ ح11725
(11) - تاريخ مدينه دمشق/ ج42/ ص48 ـ 47/ دارالفكر، تاريخ طبرى/ ج2/ ص62/ مؤسسة الاعلمى للمطبوعات بيروت
(12) - مسند احمد/ ج1/ ص331/ دارصادر بيروت/ ج5/ ص25/ دارالجيل بيروت/ به تحقيق احمد محمد شاكر و پس از آن گفته است: سند آن صحيح است، المعجم الكبير للطبرانى/ ج12/ ص99 ـ 97، مجمع الزوائد/ ج9/ ص157/ ح14696، البداية و النهاية/ ج7/ ص351 ـ 350/ دارالكتب العلمية بيروت
(13) - تاريخ مدينة دمشق/ ج42/ ص99 ـ 97/ دارالفكر
(14) - كتاب السنة/ ص151/ المكتب الاسلامى
(15) - كنزالعمال للمتقى الهندى/ ج13/ ص158/ مؤسسة الرسالة، مسند على بن ابيطالب للسيوطى/ ج1/ ص223/ مطبعة عزيزيه هند، جامع الاحاديث للسيوطى/ ج16/ ص263/ ح7900
(16) - مجمع الزوائد للهيثمى/ ج9/ ص41/ ح14650/ دارالفكر/ ج9/ ص110/ دارالكتب العربى
(17) - تاريخ مدينة دمشق/ ج42/ ص42/ دارالفكر، الكامل/ ج4/ ص229
(18) - ج7/ ص427/ دار الفكر
(19) - اسد الغابة/ ج3/ ص387 ـ 386/ دار احياء التراث العربى بيروت
(20) - نهج البلاغه فيض الاسلام/ ص415 و 443
(21) - مصنفات الشيخ المفيد/ ج7/ المسائل السروية/ ص86/ المؤتمر العالمى
(22) - تاريخ طبرى/ ج3/ ص270/ مؤسسة الاعلمى للمطبوعات
(23) - اصول كافى/ ج5/ ص346
(24) - مسند احمد/ ج1/ ص87 ـ 86
(25) - تهذيب التهذيب/ ج11/ ص198/ دارالفكر
(26) - تهذيب التهذيب/ ج5/ ص275/ دارالفكر
(27) - ج2/ ص232/ داربيروت للطباعة و النشر ـ مسند احمد
(28) - النهاية/ ج5/ ص80/ المكتبة العلمية بيروت
(29) - تاريخ طبرى/ ج3/ ص477 ـ 476/ مؤسسة الاعلمى للمطبوعات بيروت
(30) - هدى السارى مقدمة فتح البارى/ ص426/ دارالمعرفة بيروت
(31) - ج2/ ص439 ـ 438
(32) - سوره تحريم/ آيه. صحيح بخارى/ كتاب التفسير/ باب قوله «و اذ اسرّ النبى...»/ ج3/ جزء6/ ص541 و 543/ دارالقلم بيروت
(33) - الطبقات الكبرى/ ج3/ ص210/ دار بيروت للطباعة و النشر
(34) - همين جزوه/ ص34
(35) - ج30/ ص438/ دار الفكر
(36) - ج11/ جزء24/ ص3/ دار المعرفة بيروت
(37) - ميزان الاعتدال/ ج3/ ص180 ـ 179/ دار الفكر
(38) - المستدرك على الصحيحين/ ج3/ ص140
(39) - صحاح اللغة/ ج2/ ص766/ دار العلم للملايين بيروت
(40) - القاموس المحيط/ ج2/ ص100/ دار المعرفة بيروت
(41) - لسان العرب/ ج10/ ص21/ دار احياء التراث العربى بيروت
(42) - صحيح البخارى/ ج4/ ص142/ باب الحوض دار المعرفة بيروت
(43) - صحيح البخارى/ ج4/ ص142/ باب الحوض/ دار المعرفة بيروت
(44) - الموطأ/ كتاب الجهاد/ باب الشهداء فى سبيل الله/ ج2/ ص461/ دار احياء التراث العربى بيروت
(45) - التمهيد/ ج21/ ص288
(46) - در باره كتاب و مؤلف آن در صفحه 50 سخن خواهيم گفت.
(47) - فرائد السمطين/ ج2/ ص34 ـ 35/ مؤسسة المحمودى بيروت
(48) - تاريخ مدينه دمشق/ ج42/ ص323/ دار الفكر
(49) - صحيح مسلم/ ج4/ كتاب الجهاد و السير/ باب حكم الفىء/ ص27/ ح49/ مؤسسة عز الدين
(50) - صحيح البخارى/ ج2/ كتاب الخمس/ باب فرض الخمس/ ص504/ دار القلم بيروت
(51) - تاريخ المدينة المنورة/ ج1/ ص204 ـ 202/ دار الفكر (تحت عنوان «خصومة على و العباس الى عمر»)
(52) - صحيح بخارى/ كتاب المغازى/ باب غزوة خيبر/ دار القلم ـ صحيح مسلم/ ج4/ ص29/ كتاب الجهاد و السير باب قول النبى (صلّى الله عليه وآله وسلّم) «لانورث»/ مؤسسة عز الدين ـ مسند احمد/ ج1/ ص9/ دار صادر بيروت ـ طبقات ابن سعد/ ج2/ ص315/ دار بيروت ـ تاريخ طبرى/ ج2/ ص236/ دار الكتب العلمية.
(53) - صحيح بخارى/ ج5/ ص96/ كتاب فضائل اصحاب النبى (صلّى الله عليه وآله وسلّم) / باب مناقب فاطمة/ دار القلم بيروت
(54) - اهدنا الصراط المستقيم. صراط الذين انعمت عليهم غير المغضوب عليهم
(55) - المصنف/ ج7/ ص432/ باب43/ ما جاء فى خلافة ابى بكر/ ح37045
(56) - مسند فاطمه/ ص36/ مؤسسة الكتب الثقافية بيروت
(57) - كنز العمال/ ج5/ ص651/ ح14138/ مؤسسة الرسالة بيروت
(58) - ازالة الخفاء/ ج2/ ص29/ ط. لاهور پاكستان و ج2/ ص179
(59) - تعبير «على شرط الشيخين» يعنى شرائطى كه بخارى و مسلم در كتاب صحيح بخارى و مسلم براى صحت حديث معتبر مى دانند، در اين حديث موجود است.
(60) - الاستيعاب/ ج3/ ص975/ نهضة مصر
(61) - نهاية الارب/ ج19/ ص40/ ط قاهره.
(62) - صحيح البخارى كتاب المغازى باب غزوة خيبر/ ج3/ ص252/ ح704/ دار القلم بيروت
(63) - انساب الاشراف/ ج2/ ص770/ دار الفكر
(64) - تاريخ الطبرى/ ج2/ ص443/ مؤسسة الاعلمى للمطبوعات بيروت
(65) - الدر المنثور/ ج6/ ص202/ دار الفكر
(66) - سوره نور/ آيه36
(67) - مسند ابى داود طيالسى/ ص274/ دار الكتاب اللبنانى
(68) - مجمع الزوائد/ ج9/ ص267/ ح14978/ دار الفكر ـ الدر المنثور/ ج6/ ص606/ ـ شواهد التنزيل/ ج2/ ص44/ مؤسسة الطبع و النشر
(69) - جامع البيان طبرى/ ص 6-5 / دار المعرفة بيروت ـ مجمع الزوايد هيثمى/ ج9/ ص266/ ح14985
(70) - جامع البيان طبرى/ ج22/ ص6 / دار المعرفة بيروت ـ تفسير ابن كثير/ ج3/ ص492/ دار المعرفة بيروت
(71) - الدر المنثور/ ج5/ ص613/ دار الفكر ـ شواهد التنزيل/ ج2/ ص46
(72) - المنتخب من مسند عبد بن حميد/ ص173/ عالم الكتب ـ ذخائر العقبى/ ص25/ مؤسسة الوفاء بيروت
(73) - مجمع الزوائد/ ج9/ ص267/ ح14986/ دار الفكر ـ شواهد التنزيل/ ج2/ ص78
(74) - مدتهاى مذكور در احاديث با يكديگر منافات ندارند زيرا هر صحابى مدتى را كه وى با حضرت بوده، يادآور شده است.
(75) - مأساة الزهراء/ ج2/ ص327 ـ 325/ دارالسيرة بيروت
(76) - المعجم الكبير طبرانى/ ج1/ ص62/ دار احياء التراث العربى ـ تاريخ الاسلام عهد الخلفاء الراشدين/ ص118-117/ دار الكتب العربى ـ مسند فاطمة سيوطى/ ص35-34/ مؤسسة الكتب الثقافية بيروت ـ مروج الذهب مسعودى/ ج2/ ص308/ دار المعرفة بيروت ـ العقد الفريد ابن عبد ربه اندلسى/ ج4/ ص286 ـ كنز العمال متقى هندى/ ج5/ ص632/ ح14113
(77) - مروج الذهب/ ج2/ ص308/ دارالمعرفة بيروت ـ تاريخ يعقوبى/ ج2/ ص137/ دار صادر بيروت.
(78) - ج15/ ص577 ـ 576/ مؤسسة الرسالة
(79) - اصطلاح «حافظ» طبق آنچه در برخى كتب درايه و رجال اهل سنت مطرح است، به كسى گفته مى شود كه درباره حداقل صدهزار حديث از نظر متن و سند، شناخت و آگاهى داشته باشد. قواعد فى علوم الحديث ظفر احمد تهانوى/ چاپ رياض/ ص29
(80) - سير اعلام النبلاء/ ج15/ ص578/ مؤسسة الرسالة
(81) - اين مطلب از زبان ابن ناصرالدين در كتاب شذرات الذهب/ ج3/ ص11/ بيان شده است
(82) - وى از شخصيتهاى بزرگ حديث اهل سنت و شيخ و استاد ذهبى بوده است كه در آخر كتاب تذكرة الحفاظ/ ج4/ ص1505 درباره وى مى گويد: سمعت من الامام المحدث الاوحد الاكمل فخر الاسلام صدر الدين ابراهيم بن محمد... و كان شديد الاعتناء بالرواية... ديّنا صالحا.
من از امام محدث، يگانه، كاملترين، مايه فخر اسلام... ابراهيم بن محمد، حديث شنيدم او بسيار عنايت و توجه به روايت و تحقيق جزوه هاى حديثى داشت و ديندار و شايسته بود و در كتاب المعجم المختص/ ص65/ چاپ طائف عربستان سعودى مى گويد: ابراهيم بن محمد امام بزرگ، استاد استادان...
(83) - فرائد السمطين/ ج2/ ص35-34/ ط.بيروت/ طبق نسخه سيد على نقى حيدرى
اسماعيل باشا در كتاب ايضاح المكنون در ذيل كشف الظنون/ ج4/ ص182/ مى گويد: فرائد السمطين فى فضائل المرتضى و البتول و السبطين لابى عبد الله ابراهيم بن سعد الدين محمد بن ابى بكر... الجوينى المعروف بالحموى فرغ منه سنة716/ مؤلف اين كتاب ابو عبدالله ابراهيم بن محمد جوينى معروف به «حموى» است و از تأليف كتاب، سال716 فراغت يافته است.
(84) - امالى شيخ صدوق/ ص174 تا 177/ مؤسسة البعثة
(85) - فضائل ابن شاذان/ ص8 تا 12/ المطبعة الحيدرية
(86) - ـ بشارة المصطفى/ ص305 تا 308/ مؤسسة النشر الاسلامى
(87) - اثبات الهداة/ ج1/ ص281-280/ المطبعة العلمية قم
(88) - بحار الانوار/ ج28/ ص37 تا 40 و ج43/ ص172 و 173/ مؤسسة الوفاء بيروت
(89) - عوالم العلوم/ ج11/ ص391 و 392/ مؤسسة الامام المهدى (عليه السلام)
(90) - ذهبى در تاريخ الاسلام/ سنه 581 - 590/ ص310، سخن ابن ابى طى را در تاريخ وى در ستايش ابن شهر آشوب به تفصيل مى آورد از جمله اين كه وى نزد اصحاب ما به منزله خطيب بغداد و يحيى بن معين (در حديث) و رجال نزد اهل سنت است.
وى راستگو و داراى علم گسترده و آشناى بسيارى از فنون علمى و داراى خشوع و عبادت و تهجد بسيار بود.
و صفدى در الوافى بالوفيات/ ج4/ ص164/ با عبارت مذكور وى را به راستگويى ستوده است.
(91) - ج3/ ص358
(92) - ص413/ دار احياء تراث اهل البيت
(93) - مطالب السؤل فى مناقب آل الرسول/ ص9
(94) - به عنوان نمونه تحريفهايى را كه تنها مربوط به مطالب همين جزوه است يادآور مى شويم:
1- در حديث انذار عشيره در تاريخ طبرى (ج2/ ص62/ مؤسسة الاعلمى للمطبوعات بيروت) اين جمله آمده است: ايكم يوازرنى على هذا الامر على ان يكون اخى و وصيى و خليفتى فيكم چنانكه يادآورى شد ولى در تفسير طبرى (در تفسير آيه و أنذر عشيرتك الاقربين سوره شعراء/ آيه214) اين حديث اينگونه آمده است: «ايكم يوازرنى على هذا الامر على ان يكون اخى و كذا و كذا.»
2- در حديث چهارمى كه در نصوص خلافت در اين جزوه آمده است سه تن از امامان بزرگ حديث: متقى هندى و سيوطى و هيثمى به كتاب «المعجم الاوسط» طبرانى نسبت داده اند از على (عليه السلام) كه پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) فرمود: خلفتك انى تكون خليفتى، من ترا در مدينه بجا گذاشتم تا جانشينم باشى در حالى كه در نسخه «المعجم الاوسط» كه قبلا مخطوط بوده و اين اواخر در عربستان سعودى به چاپ رسيده اين چنين است: «خلفتك ان تكون خليفتى فى اهلى» كه كلمه «فى اهلى» در اين نسخه موجود است در حالى كه در احاديثى كه آن سه نفر به طبرانى نسبت داده اند «فى اهلى» وجود ندارد.
3- در مراجعه حضرت على (عليه السلام) و عباس به خليفه دوم در مورد خصومت آنان در توليت صدقات، واژه هاى «آثم» و «خائن» و «غادر» و «كاذب» و مانند ان در روايت صحيح مسلم و تاريخ ابن شبه وجود داشت كه در صحيح بخارى اين عبارات حذف شده بود كه در همانجا اشاره كرديم.
4- در حديث ابن ابى شيبه در تهديد به احراق بيت عبارت «ليحرقن» در كتاب «المصنف» آمده بود در حالى كه در كتاب «الاستيعاب» ابن عبد البر و «نهاية الارب» نويرى بجاى جمله «ليحرقن»، «ليفعلن» ذكر شده بود.
5- در حديث عيادت عبد الرحمن بن ابى عوف از ابى بكر يكى از مسائلى كه در آن روايت آمده كه ابوبكر آرزو كرد كاش آن را انجام نداده بود كشف (باز كردن) خانه فاطمه (عليها السلام) بود كه قاسم بن سلام در كتاب الاموال/ ص174/ رقم353/ طبع دار الفكر جمله مذكور را اين گونه آمورده است: اما الثلاث التى فعلتها وددت انى لم افعلها فوددت انى لم اكن فعلت كذا و كذا لخلة ذكرها قال ابو عبيد لا اريد ذكرها كه به جاى تصريح به كشف بيت، چنين و چنان به جا آوردن را ذكر كرده و گفته است من نمى خواهم آن را ذكر كنم.
6- طبق آنچه گذشت مسئله سقط «محسن» و شهادت وى به خاطر ضربه قنفذ عدوى در كتاب «المعارف» ابن قتيبه وجود داشته كه در حال حاضر حذف و مورد تحريف قرار گرفته است.
(95) - ج5/ ص318/ دار الكتب الاسلاميّة
(96) - تلخيص الشافى/ ج3/ ص156
(97) - اصول كافى/ ج1/ ص458/ ح2/ دار الكتب الاسلامية
(98) - كيفيت نقل كه داستان را بدون ذكر سند به واقع نسبت داده، حاكى از اعتبار حديث و صحت مضمون آن نزد وى مى باشد.
(99) - مرآة العقول از مولى محمد باقر مجلسى/ ج5/ ص315/ دار الكتب الاسلامية
(100) - الاحتجاج/ ج1/ ص83/ مؤسسة اهل البيت بيروت
(101) - دلائل الامامة طبرى به نقل بحار الانوار/ ج3/ ص170/ مؤسسة الوفاء بيروت
(102) - كامل الزيارات/ ص347/ مكتبة الصدوق
(103) - آدرس حديث در بخش احاديثى كه از اهل سنت آورده شد بيان گرديد.
(104) - آدرس قبلا ارائه شد، ص415 و 443 نهج البلاغه فيض الاسلام
(105) - نهج البلاغه/ خطبه سوم