تاکتیک های جنگی پیامبر (ص)

تاکتیک های جنگی پیامبر (ص)0%

تاکتیک های جنگی پیامبر (ص) نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
گروه: پیامبر اکرم

تاکتیک های جنگی پیامبر (ص)

نویسنده: علی اصغر فیض پور
محقق: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 16993
دانلود: 4204

تاکتیک های جنگی پیامبر (ص)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 154 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 16993 / دانلود: 4204
اندازه اندازه اندازه
تاکتیک های جنگی پیامبر (ص)

تاکتیک های جنگی پیامبر (ص)

نویسنده:
فارسی

كتابى كه در پيش رو داريد محصول تلاشهاى فراوانى است كه در زمينه رويدادهاى تاريخى جنگهاى اسلام به رشته تحرير درآمده است. در اين كتاب پيرامون مسائل مهمى چون هجرت و پيدايش جنگهاى پيامبر و همچنين علل و عوامل آن به بحث پرداخته شده كه از جمله اين عوامل، آزار و اذيت مشركين قريش در مكه بوده است.

تذکراین کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنین عليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام نگردیده است.

تاكتيكهاى جنگى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

نوينده: سيد محمد نجفى يزدى

پيشگفتار

الحمدلله رب العالمين و خير الصلاة و السلام على جميع الانبياء و المرسلين، لا سيما على عصارة العالم و نبينا الخاتم، الذى ختم بقدومه النبوة و كمل به الدين و به و بوصية تمت النعمة، اعنى محمد بن عبداللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و على اوصيائه الذين اذهب الله عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا، لاسيما على ناموس الدهر و امام العصر، الذى يملا الله به قسطا و عدلا بعد ما ملئت ظلما و جورا و اللعن الدائم الابدية على اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و اخر تابع له على ذلك الى يوم القيامة.

كتابى كه در پيش رو داريد محصول تلاشهاى فراوانى است كه در زمينه رويدادهاى تاريخى جنگهاى اسلام به رشته تحرير درآمده است. در اين كتاب پيرامون مسائل مهمى چون هجرت و پيدايش جنگهاى پيامبر و همچنين علل و عوامل آن به بحث پرداخته شده كه از جمله اين عوامل، آزار و اذيت مشركين قريش در مكه بوده است.

يكى ديگر از عوامل مهمى كه زمينه ساز هجرت پيامبر خدا از مكه به مدينه بود، گسترش اسلام و ناموس مقدس رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود كه به عنوان يك انسان نجات بخش در سرزمين جزيرة العرب مطرح شده بود، كه بر اساس آن سران دو قبيله اوس و خزرج طى دو پيمان (عقبه اولى و عقبه ثانيه) زمينه مهاجرت را مهيا كردند.

جنگهايى كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پس از تشكيل دولت اسلامى در جزيرة العرب با دشمنان - اعم از مشركين و اهل كتاب، انجام داد، در اين زمينه جنگهاى مهمى كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با آنان آغاز كرد مورد بررسى و تعمق قرار گرفته و نكات حساسى را كه حضرت در جنگها از جهت سياسى و نظامى به خصوص مسائل اطلاعات و حفظ اسرار نظامى به كار گرفته بود، مورد بحث قرار گرفته است.

نكاتى را كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در جنگها مد نظر قرار مى داد را مى توان در چند نكته خلاصه نمود

۱ - در جنگها اهداف و اسرار نظامى را با هيچ يك از افراد نظامى حتى فرماندهان در ميان نمى گذاشت، و هرگز آنها را فاش نمى كرد.

۲ - در جنگها روحيه سلحشورى و شجاعت را در ميان رزمندگان اسلام حفظ مى نمود و در هنگام درگيريها آنها را با روحيه قوى و بالا به ميدان جنگ مى فرستاد.

۳ - فرماندهى كل جنگها را خود بر عهده داشته و فرماندهى عمليات را در اغلب جنگها به حضرت علىعليه‌السلام واگذار مى كرد، فقط در جنگ تبوك كه حضرت علىعليه‌السلام را براى حفظ پايگاه حكومت اسلامى در مدينه نگاه داشت.

۴ - غنائم را كه به وسيله جنگ و درگيرى نصيب سپاه اسلام مى شد بين رزمندگان اسلام تقسيم مى نمود، به طوريكه به رزمندگان سواره نظام دو برابر رزمندگان پياده نظام تقسيم مى نمود.

۵ - غنائمى را كه بدون هيچگونه درگيرى و يا به اختيار دشمن به سپاه اسلام مى رسيد، متعلق به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده و مى تواند هر گونه تصرفى را در آن انجام دهد.

۶ - رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از طريق اين جنگها حفره هاى فقر و نيازمندى حكومت اسلامى را ترميم و مشكلات اقتصادى مسلمين را حل مى كرد.

هدف از نگارش اين كتاب، تحليل و بررسى درباره نكات حساس و فلسفه تاريخى جنگها بوده است، و لذا ممكن است كه مورد تاريخ و وقايع تمام زوايا و خصوصيات آن ذكر نشده باشد، زيرا هدف نقل تاريخ نبوده، بلكه هدف آشنائى با اسرار نظامى، تاكتيكها، كيفيت فرماندهى، آرايش نظامى و نحوه مقابله با دشمن بوده است.

در پايان يادآور مى شوم كه مطالعه اين كتاب براى فرماندهان و نظاميان ارتش جمهورى اسلامى و سپاه پاسداران ضرورى به نظر مى رسد كه بايد مورد ملاحظه و دقت بيشترى قرار گيرد.

اين كتاب را به محضر مقدس حضرت ولى عصر - ارواحنا له الفداء - تقديم مى نمايم، اميد است كه مشمول دعاى خير آن حضرت وشما برادران و خواهران مؤ من قرار بگيرم.

التماس دعا - على اصغر فيض پور حوزه علميه قم - رمضان ۱۴۲۰ ه‍ق

فصل اول: رويدادهاى قبل از هجرت

دوران قبل از هجرت

در ابتدا بايد به اين نكته توجه داشت كه در زمانى كه پيامبر اكرم در مكه بين مشركين زندگى مى كردند با سران مهم دو قبيله اوس و خزرج كه بعدها انصار لقب يافتند مدتها ارتباط مخفيانه داشتند، دو قبيله اوس و خزرج كه در يثرب زندگى مى كردند گاه بى گاه از وضعيت پيامبر اكرم، توسط فرستادگان خود آگاه مى شدند.

در اين مدت كه حضرت در ميان قريش زندگى مى كرد، اذيت و آزار فراوانى را متحمل شد تا بتواند زمينه حكومت اسلامى را در خارج از منطقه (يثرب) پى ريزى نمايد بنابراين از سران دو قبيله اوس و خزرج قول همكارى در جهت تشكيل حكومت اسلامى گرفت تا در فرست مناسب بتواند دعوت خويش را از مكه به خارج انتقال دهد و زمينه حكومت اسلامى را آماده نمايد.

اين مسأله نياز به روابط سياسى و خارجى داشت، به همين خاطر قبل از هجرت هيأتى از سران قبيله اوس و خزرج به عنوان نمايندگى به مكه مشرف شدند و مخفيانه با حضرت ارتباط برقرار كردند تا پيرامون مهاجرت به يثرب تبادل نظر كرده و قرار داد مهاجرت را تنظيم نمايند.

بر اساس وعده قرار بر اين شد كه سران قبيله اوس و خزرج در عقبه گرد هم آيند، سرانجام در شب دوازدهم ذى الحجه (آغاز ايام التشريق) هفتاد تن از سران دو قبيله به خانه عبدالمطلب كه در عقبه(۱) قرار داشت وارد شدند.

پيدايش هجرت

يكى از عواملى كه در پيدايش هجرت تاءثير خاصى را همواره داشت، جنگهاى خونين و خانمان براندازى بود كه بين اين دو قبيله صورت مى گرفت.

در پى جنگهاى خونين بين دو قبيله، يكى از سران قبيله خزرج به نام ابوالخير با گروهى از جوانان بنى اشهل، از يثرب عازم مكه شدند تا به خانه ابن ابى رافع(۲) وارد شدند و از او تقاضاى كمك نظامى نموده و خواستند كه با قبيله آن ها پيمان نظامى منعقد سازد.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از ورود آنها مطلع شد، از فرصت استفاده كرده و با آنان ملاقاتى را ترتيب داد و پيشنهاد مناسبى را به آنان در جهت رفع غائله جنگهاى طولانى - كه هر سال اتفاق مى افتاد - ارائه داد و فرمود: آيا تمايل داريد شما را به راه خير و صلاح بهتر از آنچه كه هدف شماست راهنمايى كنم؟

آنان گفتند: راهنمايى شما چيست؟

پيامبر به روش هميشگى خود فرمود: من از جانب خدا به سوى بشر فرستاده شده ام تا آنان را به سوى او دعوت كنم به اينكه فقط او را عبادت و پرستش نمايند و براى او شركى نگيرند خداوند قرآن را بر من نازل فرموده است تا به وسيله آن شما را هدايت كنم. سپس آياتى از قرآن را براى آنان تلاوت كرد و آنان را به اسلام فرا خواند.

گرچه بعضى از آنان دعوت و نصايح پيامبر را پسنديدند ليكن رؤ ساى آنها از پذيرش دعوت حضرت سرباز زدند. در نتيجه مذاكره آنان با پيامبر بدون نتيجه پايان يافت (ضمن اينكه با سران قريش به توافق نرسيدند) و آنان به سوى يثرب بازگشتند، پس از بازگشت ابوالخير به يثرب، واقعه بغاث (بين دو قبيله اوس و خزرج) رخ داد(۳) .

اولين پيمان

چون موسم حج فرا رسيد، حضرت به سرزمين منى وارد شد، و در آنجا دين خود - اسلام - را بر قبائلى كه از ملل و نحل مختلف آمده بودند عرضه داشت و آنها را به سوى خدا دعوت نمود و از شرك و بت پرستى بر حذر داشت.

در اين ميان گروهى از قبيله خزرج به آن حضرت رسيدند و با حضرت به گفتگو پرداختند حضرت فرمود: آيا شما خزرجيان از هم پيمانان يهود نيستيد؟ عرض كردند: آرى، پس حضرت دعوت خود را مثل هميشه آغاز كرد، و آنان را به سوى خدا دعوت كرد، و سپس اسلام را بر آنان عرضه داشت و بخشى از آيات قرآن را براى آنها تلاوت فرمود.

اين مسأله باعث شد كه زمينه پذيرش اسلام در آنان بيشتر شود، پس هنگامى كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آنان را به اسلام دعوت كرد، بعضى از آنان كه مسأله را قبلا از يهود شنيده بودند(۴) ديگران را آگاه نموده و گفتند: سوگند به آفريدگار بزرگ، اين همان پيامبرى است كه يهوديان در يثرب وعده او را به ما داده بودند، پس بهتر است كه قبل از اينكه يهوديان يثرب به او ايمان بياورند دعوت او را بپذيريم و به دين اسلام درآييم.

بر اين اساس بود كه دعوت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مورد پذيرش ‍ آنها قرار گرفت، پس عرضه داشتند: اى رسولخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ما دعوت شما را از جان و دل پذيرفتيم و هنگامى كه به يثرب بازگرديم شما را به قوم خود مى رسانيم و دين اسلام را به آنان عرضه خواهيم نمودت اگر خداوند آنان را به به اين دين حنيف مشرف نمايد دينى بهتر از اين دين و انسانى بهتر از شما پيدا نخواهند كرد. پس به سوى يثرب و ديار خود بازگشتند.

گروه خزرجيان را شش نفر تشكيل مى دادند كه عبارت بودند از:

۱ - تيم الله

۲ - اسعد بن زراره

۳ - عامر بن عبد حارثه

۴ - سعد بن على بن اسد

۵ - كعب بن مسلمه

۶ - جابر بن عبدالله بن رئاب(۵)

هنگامى كه اين شش نفر به يثرب بازگشتند پيام رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را به قبيله خزرج رسانيدند و آنها را به دين اسلام دعوت نمودند، طولى نكشيدند كه اهل يثرب به دين اسلام روى آوردند و نام مقدس پيامبر زبانزد خاص و عام گرديد.

پيمان عقبه اولى

پس از گذشت روزها و ماهها موسح حج فرا رسيد، دوازده نفر، از سران يثرب به قصد حج و انجام مناسك به مكه عزيمت نمودند، آنان كه به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عشق مى ورزيدند لحظات بسيار حساس زندگى را سپرى مى كردند تا بتوانند در موسم حج خود را به مكه برسانند چون به مكه رسيدند در محل عقبه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را ملاقات كردند و با حضرت پيمان بستند.

اين دوازده نفر عبارت بودند از:

۱ - اسعد بن زراره

۲ - براء بن مغرور

۳ - ذكوان بن عبد قيس

۴ - رافع بن مالك بن مالك

۵ - عباده بن صامت بن قيس

۶ - ابوعبدالرحمن يزيد بن ثعلبه

۷ - عباس بن عبادة بن نضلة

۸ - ابوالهثيم بن التهيان

۹- عوف بن رفاعة

۱۰ - معاذ بن رفاعة

۱۱ - عقبه بن عامر

۱۲ - قطبه بن عامر

مواد پيمان

دو قبيله اوس و خزرج متعهد شدند كه

الف - از جان و مال و ناموس پيامبر همچون جان و مال و ناموس خود دفاع كنند.

ب - فقط خدا را پرستش نموده و كسى را شريك او قرار ندهند.

پيامبر نيز فرمود: پاداش ماده ول پيمان اين است كه خداوند در قبال دفاع از شما پيامبر و كمك به ايجاد حكومت اسلامى در زمينه هاى مناسب، شما را بر عرب سلطنت خواهد داد و عجم را شكست داده و به اطاعت شما در مى آورد(۶) .

و اما پاداش ماده دوم پيمان اين است كه خداوند گناهان گذشته شما را عفو نموده و وعده بهشت جاودان را به شما خواهد داد.

دو قبيله اوس و خزرج هر دو شرط را قبول كرده و اعلان آمادگى كردند، و پيامبر نيز متعهد شد كه

الف- آيات قرآن، (چه آياتى كه فعلا نازل شده و چه آياتى كه بعدا بر وى نازل خواهد شد) را به آنها تعليم دهد

ب - بهشت جاودان را براى آنان ضمانت كند.

عبادة بن صامت(۷) مى گويد: مواد پيمان در عقبه اولى بدين شرح امضا گرديد:

۱ - كسى را شريك براى خدا قرار ندهيم.

۲ - دزدى نكنيم.

۳ - زنا نكنيم.

۴ - فرزندان خود را به ناحق نكشيم.

۵ - به يكديگر تهمت و بهتان نبنديم.

۶ - خدا را در معروف معصيت نكنيم(۸) .

پس از انعقاد پيمان، سران دو قبيله و خزرج به يثرب بازگشتند، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مصعب بن عمير را نيز به عنوان نماينده خود به همراه آنها فرستاد تا در آغاز قرآن را به به آن ها بياموزد و سپس تعاليم عاليه اسلام را به آنان تعليم دهد و آنان را نسبت به دين و احكام حياتبخش آن روشن سازد(۹) .

مصعب بن عمير همراه نقباى انصار وارد يثرب شد و به خانه اسعد بن زراره وارد شد و در طول يكسالى كه در يثرب بود ماءموريت خود را به طور كامل انجام داد.

آموزشكده يثرب

مصعب بن عمير در يثرب يك آموزشكده باز كرد و مردم يثرب مرتبا به او مراجعه مى كردند و راه تشرف به دين مبين اسلام را از او سؤال مى كردند، مصعب هم آنها را راهنمايى مى كرد.

مصعب خطاب به مردم كرده و مى فرمود: هرگاه خواستيد به دين اسلام مشرف شويد، ابتدا غسل كنيد و بدن خود را نظيف نماييد پس از آن لباس ‍ تنتان را از آلودگى تطهير كنيد و سپس شهادتين را به زبان جارى كنيد و در پايان دو ركعت نماز به جاى آوريد.

هنگامى كه مردم به دين اسلام مشرف مى شدند مصعب قرآن را به آنها تعليم مى داد و در مواردى كه به احكام عاليه اسلام احتياج پيدا مى كردند احكام الهى را به آنها ياد مى داد و چون زمينه پذيرش احكام اسلام در مردم يثرب فراهم بود احكام اسلام را با عشق و علاقه زيادى فرا مى گرفتند.

اين امر باعث شد كه مصعب بن عمير بتواند نقش موثرى را ايفا كند، و توانست در مدت يكسال به گونه اى عمل كند كه اسلام عزيز آرام آرام جامعه يثرب را فراگيرد و اسلام را به عنوان يك آيين الهى و سعادت بخش ‍ بپذيرند و به رسول گرامى اسلام ايمان بياورند و به دستورات او جامه عمل بپوشانند.

پيمان عقبه ثانيه

بالاخره زمينه هاى مناسبى نسبت به اسلام در سرزمين يثرب به وجود آمد به گونه اى كه در موسح حج سال بعد حدود هفتاد نفر از سران قبيله اوس و خزرج به مكه مشرف شده، و در محل عقبه حضرت را ملاقات كردند، و بار ديگر با ايشان بيعت نمودند.

اين پيمان در سيزدهم ذى الحجه از ايام التشريق به سال سيزده بعثت ميان پيامبر و هفتاد نفر از سران قبيله اوس و خزرج انجام شد و مصعب بن عمير در آن سال از يثرب به مكه بازگشت و گزارش از عملكرد خود را به محضر پيامبر بيان كرد در اول ربيع الاول همان سال زمينه هجرت پيامبر از مكه به يثرب فراهم شد كه حضرت به همراه ابى بكر هجرت را آغاز نموده و در روز دوشنبه دوازدهم ربيع الاول به شهر يثرب وارد شد(۱۰) .

اخذ پيمان از نقباى يثرب

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تصميم گرفت كه با نقباى يثرب پيمانى برقرار كند و آنان را به عنوان بقاى خويش اتخاذ نمايد، لذا به سران يثرب دستور داد كه از بين خودشان دوازده نفر را به عنوان نقيب برگزيده و به حضرت معرفى نمايند همچنان كه حضرت موسىعليه‌السلام دوازده نفر از بنى اسرائيل را به عنوان نقباى خويش برگزيد.

سران يثرب آمادگى خويش را جهت معرفى نقبا اعلام داشتند و جبرئيل از بين آنها، نقبا را با اشاره تعيين و به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم معرفى نمود، حضرت نيز پس از اشاره جبرئيل دوازده نفر، (نه نفر از قبيله خزرج و سه نفر از قبيله اوس) را انتخاب نمود كه اسامى آنها به شرح ذيل مى باشد

قبيله خزرج

۱ - اسعد بن زراره

۲ - براء بن مغرور

۳ - عبدالله بن حزام(۱۱)

۴ - رافع بن مالك

۵ - سعد بن عباده

۶ - منذر بن عمر

۷ - عبدالله بن رواحه

۸ - سعدبن ربيع

۹- عبادة بن صامت

قبيله اوس

ابوالهثيم التيهان (اهل يمن)

۲ - اسد بن حصين

۳ - سعد بن خنثيم(۱۲) .

پس از انتخاب نقبا مقرر شد كه در سيزدهم ذى الحجه از ايام التشريق همديگر را در خانه عبدالمطلب ملاقات كنند تا پيرامون موضوع مهاجرت و مسائل مربوط به آن تبادل نظر نمايند.

بر همين اساس با رعايت مسائل امنيتى در خانه عبدالمطلب در محل جمره عقبه گرد آمدند و پيرامون مهاجرت حضرت تصميماتى گرفتند و پيمانى مجدد امضا نمودند كه در آن جلسه اسعد بن زراره و براء بن مقرور و عبدالله بن حزام شرايط حضرت را بار ديگر پذيرفتند و نسبت به كمك و استعانت وى قول مساعد دادند كه بدان جامه عمل پوشيدند(۱۳) .

قبل از هجرت بر مسلمين چه گذشت؟

پس از انعقاد پيمان و بيعت، سران اوس و خزرج در دومين روز از ايام التشريق به سوى يثرب بازگشتند، مشركين قريش كه از اين پيمان آگاه شده بودند به آزار و اذيت مسلمين پرداختند و در هركجا به مسلمانى دست مى يافتند او را كتك زده و تحقيرش مى كردند و مورد شماتت قرار مى دادند.

اين روش مشركين قريش مدتها ادامه داشت تا اينكه مسلمين از آزار مشركين به تنگ آمده و به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم استغاثه نمودند، آنگاه جبرئيل بر پيامبر نازل شد و عرضه داشت كه بهترين راه نجات اين است كه مسلمين به سرزمين يثرب مهاجرت كنند.

حضرت از اين مسأله بسيار خوشحال شد و عده اى از مسلمانان را جمع كرده و فرمود: در منطقه يثرب دو قبيله بزرگ اوس و خزرج هستند كه با ما پيمان اخوت و برادرى برقرار نموده اند، پس به سوى يثرب هجرت نمايند آنان منتظر شما هستند و از شما كاملا پذيرايى نموده و به كمك و براى شما مى شتابند.

سرانجام مسلمين از مكه به سوى يثرب هجرت كردند و انصار با آغوش گرم از مهاجرين استقبال كردند، بدين وسيله رنج از سفر بدنهاى مهاجرين زدوده شد گويى كه به تازگى به وطن اصلى خويش بازگشته اند، مسرت و خوشحالى زائد الوصفى سراپاى آنان را فراگرفت و به شكرانه نجات از دست مشركين حمد و سپاس خداى را به جاى آوردند.

تبليغات مهاجرين و تأثير آن

پيامدهايى كه هجرت مسلمين به دنبال داشت در تحكيم مبانى عقيدتى و فكرى مسلمانان بسيار مفيد و مؤ ثر بود، در اين فرصت مسلمانان كه با هجرت خود فرهنگ غنى اسلام را به سرزمين يثرب به ارمغان آورده بودند، به نشر احكام نورانى اسلام پرداختند.

تبليغ عملى مسلمانان بيشتر از تبليغات قولى آنان در قلوب اثر مى گذاشت و قبلها را آكنده از محبت و عشق به خدا و رسولش مى نمود، در اثر تبليغات صحيح اسلامى علاقه شديدى بين قبائل انصار و قبائل ديگر ايجاد شد و همه مسلمانان به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عشق مى ورزيدند گويى اينان عشاقانى هستند كه به سر راه معشوق خيمه زده و به انتظار رؤ يت جمال يار نشسته اند.

براءبن عازب مى گويد: اولين صحابه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه به يثرب مهاجرت كردند مصعب بن عمير و ابن ام مكتوم بودند، اين دو نفر كه قرآن را در سرزمين مكه فرا گرفته بودند، در اولين قدم كلاش تعليم قرآن تشكيل دادند و انصار را گروه گروه جمع كرده و آيات خداوند را براى آنان قرائت مى كردند تا كسانى كه به تازگى اسلام را پذيرا بودند به احكام نورانى آن آشنايى پيدا كرده و قلوب زنگبار زده خود را به وسيله آيات قرآن شستشو مى دادند.

مدتى گذشت تعداد ديگرى از اصحاب رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از قبيل عمار ياسر و بلال حبشى و سعد به يثرب مشرف شدند، و به تبليغ و تبشير اسلام پرداختند و پس از چند روز عمر بن خطاب به همراه بيست نفر از مسلمانان به جمع آنان پيوستند(۱۴) .

تعداد قليلى از ضعفه مسلمين و كسانى كه توانايى هجرت را نداشتند و همچنين عده اى كه در بند مشركين بودند در مكه باقى ماندند و نتوانستند قبل از هجرت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هجرت نمايند اين دسته از افراد مهاجرينى بودند كه بعد از هجرت پيامبر و ابوبكر و حضرت على از مكه به مدينه هجرت نمودند(۱۵) مشركين قريش پس از شنيدن صداى شيخ نجدى تصميم گرفتند كه محل استقرار رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را محاصره نموده تا با سران قبائل يثرب وارد نبرد شوند.

اما از آنجا كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از قصد شوم مشركين آگاه بود، قبل از اينكه مشركين قريش دور خانه را محاصره نمايند به سران اوس و خزرج داد كه محل تجمع را ترك و از اطراف خانه حضرت متفرق شوند و بدون هيچ گونه درگيرى به سوى يثرب بازگردند.

سران يثرب از حضرت تقاضا نمودند كه اجازه دهد تا با مشركين قريش وارد جنگ شوند و از جان و مال و ناموس و حيثيت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دفاع نمايند، اما رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم زمينه را مناسب ندانسته و آنان را از جنگ با مشركين برحذر داشت و به آنان فرمود: فعلا من ماءمور به جنگ با مشركين نمى باشم(۱۶) .

سران يثرب از حضرت درخواست كردند كه چون زمينه و مقدمات مهاجرت آماده است به همراه آنان از مكه به مدينه جرت كند وليكن حضرت زمينه مهاجرت را مساعد و آماده نمى دانست، به آنان پاسخ رد داد و آنان نيز بدون هيچ گونه درگيرى با قريش از مكه به سوى يثرب روانه شدند و نتيجه مذاكرات و معاهدات را به دو قبيله گزارش دادند(۱۷) .

قريش نيز پس از آگاهى كامل از معاهده خود را كاملا مسلح نمود و شبانگاه خانه عبدالمطلب - محل استقرار رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را محاصره نمودند، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نيز زمينه دفاع را فراهم كرد و به دو نفر از ياران با وفاى خود دستور داد تا مسلح شده و از خانه ابوطالب محافظت نمايند.

حضرت علىعليه‌السلام و حمزة بن عبدالمطلب مسلح شده و مشركين را از هجوم به خانه بر حذر داشتند. مشركين پرسيدند: چه كسى در اين خانه است كه شما از او محافظت مى كنيد؟ حمزه گفت: در اين خانه كسى نيست و ما از كسى حمايت نمى كنيم، سوگند به خدا! هركس قد روى عقبه بگذارد گردنش را قطع مى كنم.

پس از تهديد حمزه، مشركين قريش ماءيوسانه بازگشتند، و گفتند: ما قصد نداريم كه بين خود ايجاد مفسده كنيم زيرا بيم آن داريم كه از اين راه يكى از بزرگان قريش به دين محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در آيد(۱۸) .

بدين وسيله رسول گرامى اسلام زمينه جنگ و درگيرى را از بين برد و در نتيجه قريش نتوانستند اهداف شوم خود را در رابطه با جنگ بين سران يثرب عملى سازند.

كنفرانس قريش در دار الندوة

پس از اين جريان، مشركين قريش مدتها در فكر طرح نقشه اى براى جلوگيرى از نفوذ پيامبر و دين اسلام بودند، اما نفوذ آيات الهى به گونه اى گيرا و شيوا بود كه هر كس به آيات قرآن گوش فرا ميداد ناخود آگاه جذب آن مى شد و به خدا ايمان مى آورد و به نبوت حضرت شهادت مى داد. آنان چون نتوانستند با ترفندهاى گوناگون از نفوذ معنوى حضرت جلوگيرى كنند، تصميم گرفتند جلسه اى را در دارالندوة تشكيل داده و طراحان سياسى و نظامى و انديشمندان و بزرگان قريش را جمع نموده تا در نتيجه تبادل آراء و نظريات مختلف به رأی قاطعى دست يابند.

اعضاء جلسه

در اين جلسه، جهل تن از طراحان و انديشمندان و سياستمداران قريش ‍ شركت نمودند و از شركت افرادى كه شرائط جلسه را نداشتند - مثل افراد زير چهل سال - ممانعت به عمل آوردند(۱۹) .

در اين ميان شيطان به صورت پيرمردى با محاسن سفيد بر درب دارالندوة حاضر شد هنگامى كه قصد ورود به جلسه را داشت، چون او را نمى شناختند از ورودش جلوگيرى كردند و از او خواستند تا خود را معرفى كند.

شيطان گفت: من از شيوخ و بزرگان نجد هستم، هنگامى كه شنيدم شما در اين جلسه قصد داريد تصميمات قاطع و لازمى را نسبت به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اتخاذ كنيد من هم آمدم كه شما را يارى دهم زيرا اگر در بين شما نباشم نمى توانى تصميمى صائب را اتخاذ كنيد رؤ ساى كنفرانس ‍ اجازه دادند تا شيطان نيز در جلسه شركت جويد(۲۰) .

تصميم نهايى، نظريه شيخ نجدى

در اين جلسه نقشه ها و نظريات متعددى مطرح شد، ولى شيخ نجدى در همه آراء و نقشه هاى آنان مناقشه نمود. سران قريش كه در آراء خود به نتيجه مطلوبى دست نيافتند از شيخ نجدى اظهار نظر كردند و رأی او را در اين مسأله جويا شدند.

رأى و نظر شيخ نجدى اجراى طرح قتل و ترور پيامبر بود بدين صورت كه از هر گروه قبيله قريش يك نفر را انتخاب نموده و هر كدام يك نفر از بنى هاشم را به همراه خود داشته باشد ضمن اينكه هر يك از افراد وسيله خاصى (مثل كارد و چاقو، شمشير و آهن پاره) داشته باشد.

افراد پس از مسلح شدن، به طور دسته جمعى و هماهنگ به حضرت حمله نموده و هر يك ضربه خود را وادار سازند تا كشته شود بر فرض كشته شدن او، خون بهاى او در بين قريش و بنى هاشم توزيع خواهد شد و چون بنى هاشم نيز در قتل پيامبر شركت جسته اند نمى توانند به تقاص خون او اقدام نمايند و اگر بنى هاشم خون بهاى آن را طلب كردند سه ديه به آنها بپردازيد.

سران قريش از اين طرح تمجيد نموده و آن را امضا كردند، و با خوشحالى زياد جلسه را ترك كرده و در مسجد الحرام به رقص و پايكوبى پرداختند و دست يكديگر را فشار مى دادند و با يكديگر فرياد خوشحالى سر مى دادند و مى گفتند: ما حاضر هستيم بدل از سه ديه، ده ديه بپردازيم، ابولهب عموى پيامبر نيز از اين طرح به خوبى استقبال نموده و با مشركين قريش هماهنگ شد(۲۱) .

قرآن كريم در اين باره چنين مى فرمايد:( وَمَا كَانَ صَلَاتُهُمْ عِندَ الْبَيْتِ إِلَّا مُكَاءً وَتَصْدِيَةً ) (۲۲) .

آگاه شدن پيامبر از نقشه قريش

هنگام تشكيل جلسه مشركين قريش، جبرئيل امين بر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نازل شده و از طرح و نقشه مشركين پرده برداشت و اين آيه شريفه بر پيامبر نازل شد:( وَإِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِيُثْبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ وَيَمْكُرُونَ وَيَمْكُرُ اللَّهُ وَاللَّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ ) (۲۳) .

طرح ابولهب

در آن شب ابولهب مشركين قريش را از حمله بازداشت و گفت: ممكن است در اين خانه زن و كودك در خواب باشند و از غيرت عرب به دور است كه به خانه اى كه زن و كودك در آن خواب باشند شبانه حمله كند، زيرا ممكن است در اثر حمله مشركان كودكان دچار وحشت شده و يا زير پاى مهاجمين لگدمال شوند.

بهتر است كه امشب خانه را از تمام جوانب در محاصره داشته و عده اى تا صبحگاه نگهبانى دهند كه اگر كسى از خانه خارج شد او را به قتل برسانند و چنانچه كسى خارج نشد صبحگاه به خانه هجوم برده و طرح نقشه را مبنى بر ترور محمد به انجام برسانيم اين طرح ابولهب مورد تاءييد مشركين قرار گرفت(۲۴) .

طرح هجرت

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر اساس طرح از پيش تعيين شده تصميم به هجرت گرفت، ابتدا دستور داد تا رختخوابش را پهن كردند آنگاه از حضرت علىعليه‌السلام پرسيد: آيا تمايل دارى امشب جانت را فداى من نمايى؟ عرض كرد: آرى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دستور داد علىعليه‌السلام در رختخواب او بخوابد و لحاف آن حضرت را بر روى خود بكشد.

پس در آنشب حضرت على در رختخواب پيامبر خدا خوابيد و جانش را در معرض خطر قرار داد تا بدنى سبب رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از تعرض دشمن مصون باقى بماند(۲۵) .

جبرئيل در آن شب بر پيامبر نازل شد و دست رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را گرفت و از ميان قريش بيرون برد، در آن هنگام حضرت در حالى كه آيه شريفه:( وَجَعَلْنَا مِن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْنَاهُمْ فَهُمْ لَا يُبْصِرُونَ ) (۲۶) را تلاوت مى فرمود خانه را ترك و به سوى يثرب هجرت نمود.

در آن شب رسول خدا با ابى بكر به سوى يثرب حركت نمودند و در بين راه به غار ثور رسيدند و داخل غار شدند و خداوند براى حفظ جان آنها عنكبوتى را ماءمور ساخت تا بر دهانه غار تار ببندد.

هجوم مشركين به خانه ابوطالب

شب پايان يافت، مشركين از خواب بيدار شدند و با هماهنگى كامل به خانه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هجوم بردند، وقتى لحاف را عقب زدند ناگهان چشمشان به علىعليه‌السلام افتاد، پس فهميدند كه على در رختخواب رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خوابيده و رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از دست آنان نجات يافته است.

حضرت بر آنان بر آشفت و فرمود: شما با من چه كار داريد؟

گفتند: محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را چه كردى؟

فرمود: مگر شما او را به من سپرده بوديد كه از من مى پرسيد؟ مگر شما نمى خواستيد پيامبر را از مكه اخراج كنيد؟.

مشركين قريش از اين وضع بسيار ناراحت شده و تاءسف مى خوردند كه اى كاش ديشب حمله مى كرديم، ابولهب ما را فريب داد. پس او را خائن دانسته و كتك مفصلى به او زدند كه چرا آنها را فريب داده بود.

مشركين قريش پس از مأيوس شدن از دستيابى به آن حضرت، تصميم گرفتند به هر طورى كه شده او را پيدا نموده و به قتل برسانند، پس از شخصى به نام ابوكرز(۲۷) خواستند كه از طريق شناسايى نگاره پا، پيامبر را پيدا كند.

ابوكرز بر در حجره رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ايستاد و از نگاره پا كه بر روى زمين بسته بود تشخيص داد كه اين نگاره رد پاى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و همانند ردپايى است كه در مقام ابراهيم است نگاره ديگرى نيز بود كه در تشخصى رده پاى ابوبكر بود، پس ردپاى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ابوبكر را دنبال كرد و نگاره پاها را تعقيب كرد تا بالاخره به دهانه غار ثور رسيد، آنگاه گفت: ردپاها نشان مى دهد كه تا اين محل آمده و از اين محل تجاوز نكرده اند پس يا به آسمان پرواز كرده و يا در زمين فرو رفته اند، ملكى سوار بر اسب بر در غار ايستاده بود، از او پرسيدند كه كسى در مدخل غار نيست؟ جواب داد: خير.

در نتيجه مشركين قريش پس از ياءس و نااميدى به طرف دره سرازير شدند و به جستجوى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پرداختند ولى موفق نشدند و خداوند پيامبر اسلام را از دست مشركين قريش نجات داد(۲۸) .