تاکتیک های جنگی پیامبر (ص)

تاکتیک های جنگی پیامبر (ص)0%

تاکتیک های جنگی پیامبر (ص) نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
گروه: پیامبر اکرم

تاکتیک های جنگی پیامبر (ص)

نویسنده: علی اصغر فیض پور
محقق: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 16987
دانلود: 4203

تاکتیک های جنگی پیامبر (ص)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 154 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 16987 / دانلود: 4203
اندازه اندازه اندازه
تاکتیک های جنگی پیامبر (ص)

تاکتیک های جنگی پیامبر (ص)

نویسنده:
فارسی

كتابى كه در پيش رو داريد محصول تلاشهاى فراوانى است كه در زمينه رويدادهاى تاريخى جنگهاى اسلام به رشته تحرير درآمده است. در اين كتاب پيرامون مسائل مهمى چون هجرت و پيدايش جنگهاى پيامبر و همچنين علل و عوامل آن به بحث پرداخته شده كه از جمله اين عوامل، آزار و اذيت مشركين قريش در مكه بوده است.

جنايت خالدبن وليد

حضرت، خالد بن وليد و عبدالرحمن بن عوف را به همراه عده اى از مسلمانان اسلام به سوى خزيمة بن عامر در منطقه قميصاء « قميصاء، نام آبى است از آبهايى كه خزيمة بن عامر با بستگانش در آنجا زندگى مى كردند» اعزام داشت تا آنان را به اسلام دعوت كند(۲۶۴) .

قبيله بنى جزيمة از ورود سپاهيان اسلام آگاه شدند و از روى احتياط خود را آماده نبرد نمودند، هنگامى كه خالد با قبيله بنى خزيمه مواجه گرديد از آنان خواست تا اسلحه هاى خود را بر زمين بگذارند، آنان درجواب گفتند: ما سلاح را براى جنگ عليه اسلام برنداشته ايم، تا بر زمين بگذاريم، ما همه مسلمان هستيم و از دستورات رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اطاعت مى كنيم، اگر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به شما دستور داده كه از ما كمك مالى اخذ كنى اين شتران را براى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هديه ببر.

بار ديگر خالد گفت: اسلحه هاى خود را بر زمين بگذاريد، آنان گفتند: مى ترسيم اگر اسلحه را بر زمين بگذاريم ما را به جرم زمان جاهليت مجازت كنى. خالد بازگشت و پس از خواندن نماز شب در سحرگاه بر قبيله بنى خزيمه هجوم بردند و تعدادى از مردان را كشته و زنان و بچه هاى آنان را به اسارت گرفتند.

هنگامى كه جريان را به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گزارش نمودند حضرت بسيار ناراحت شد دستها را به دعا و نيايش بلند كرده و فرمود: اللهم انى ابرء اليك مما صنع خالد سپس حضرت على را با مقدارى زيادى از اموالى كه در دست داشت به سوى آن قبيله اعزام داشت تا ديه آنان را بپردازد، حضرت علىعليه‌السلام فرامين رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را اجرا كرد و به مكه بازگشت پس رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: لما فعلت احب الى من حمر النعم و يومئذ قال لعلى: فداك ابواى.

جنگ حنين

اين جنگ در سال هشتم هجرى، ۱۵ روز پس از فتح مكه رخ داد، قبل از اينكه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در مورد جنگ با آنان تصميم بگيرد قبيله هوازن و ثقيف خود را آماده دفاع نمودند و سپاه خود را در منطقه حنين «حنين نام وادى است كه در كنار منطقه ذى الهجاز قرار گرفته است» مستقر نمودند كه اگر سپاه اسلام با آنها وارد نبر شد بتوانند از خود دفاع نمايند(۲۶۵) .

هنگامى كه هوازن از فتح مكه توسط سپاه اسلام مطلع گشتند رعب و وحشت عجيبى بر آنان دست داد و از حمله سپاه اسلام بيم داشتند به همين خاطر در منطقه حنين آماده دفاع شدند، مالك بن عوف النصرى كه رياست قبيله هوازن را به عهده داشت قبيله خود را جمع آورى نمود، قائل اطراف چون ثقيف و حبشه و سعدبن بكر و گروهى از بنى هلال مالك را در اين هدف يارى نمودند.

در بين قبيله بنى حيثم دريد بن صمت بود كه او از مردان بزرگ و از صاحبان رأی و انديشه به شمار مى رفت و قبائل اطراف چون هوازن و ثقيف نسبت به درك و فهم او ارزش زيادى قائل بودند آنان در امور اجتماعى و نظامى به رأی او احترام مى نهادند، او در فن جنگ و ميدان نبرد، يد طولانى داشت به طوريكه سير و تواريخ، درايت و دانش جنگى او را ستوده اند(۲۶۶) .

دريد بن صمة منطقه اوطاس را جهت استقرار نيرو براى نبرد بسيار مناسب مى دانست زيرا اين منطقه نه آنقدر شن دار بود كه نيرو نتواند حركت نظامى انجام دهد و نه آنقدر سنگلاخ داشت كه مانع از سرعت بخشيدن عمليات شود، از طرفى اين منطقه داراى تپه هاى بسيار بلند بود كه ديده بانها كاملا بر روى دشمن احاطه داشتند و مى توانستند حركات نيروهاى دشمن را به وضوح تحت ديد و نفوذ خود قرار دهند.

قبيله هوازن كليه اموال و زنان و فرزندان خود را به همراه آورده بودند زيرا هزينه جنگ مسأله ساده اى نبود و نيروهاى هوازن نيازمند به پشتيبانى مالى و تقويت روحى و تشجيع در جنگ بودند. صداى بع بع گوسفندان و نهيق حمير و شيهه اسبها و گريه و ناله كودكان منطقه را فرا گرفته بود.

در يد بن صمت علت سر و صداها را از مالك جويا شد مالك گفت: ما زنان و فرزندان خود را به همراه اموال و احشام جهت تأمين و تهييج در جنگ آورده ايم دريد كارشناس نظامى مالك فرمانده سپاه هوازن را به باد استهزاء و تمسخر گرفت و گفت: اگر هوازن شكست بخورد قهرا به دست خود سرمايه هاى بى شمارش را به دشمن واگذار كرده و اگر هم پيروز شود تنها مردان رزمى هستند كه پيروزى مى آفرينند و زنان و فرزندان و اموال فقط دست و پاى شما را مى گيرند.

دريد گفت: نيروهاى رزمى را در قلعه هاى مرتفع مستقر نماييد تا بتوانند از بالاى تپه دشمن را زير نظر بگيرند، و بر اساس شناسايى دقيق با آنان درگير شوند. مالك بن عوف طرح نظامى دريد را نپذيرفت و با وى درگيرى لفظى پيدا كرد و نظريات دريد را در جنگ پياده نكرد(۲۶۷) .

سپاه ملائك

مالك گزارشگران خود را فرا خوانده و از آنان اخبار منطقه را جويا شد و با حالت توبيخ به آنها گفت: چرا شما درست كار نمى كنيد و اخبار منطقه را گزارش نمى كنيد؟ گزارشگران گفتند: بر اساس شناسايى دقيقى كه از منطقه به عمل آمده يك لشكر از مردان مسلح با لباس سفيد شناسايى شد كه اگر با سپاه ما وارد درگيرى شوند يك نفر از ما را زنده و باقى نخواهند گذاشت.

اين مردان رزمى كه مورد شناسايى گزارشگران هوازن قرار گفته بودند لشكر ملائك بودند كه براى پشتيبانى از سپاهيان اسلام در منطقه عمليات به يارى رزمندگان شتافته بودند و قبل از اينكه سپاهيان اسلام به منطقه عمليات برسند سپاه ملائك در مواضع مناسب و استراتژيك سنگر گرفته بودند(۲۶۸) .

حركت سپاه اسلام

ورود سپاهيان هوازن با ساز و برگ نظامى و تجهيزات نظامى در منطقه اوطاس به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گزارش شد، اين گزارش كامل نبود، لذا رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم براى شناسايى دقيقتر و كاملتر از مكه به طرف دشمن حركت كرد.

حضرت عبد الله بن ابى حدرد اسلمى را كه از افسران اطلاعاتى و كارآگاه بود مأمور ساخت تا اطلاعات دقيقتر و كاملترى از سپاه هوازن به دست آورده و به او گزارش نمايد. عبدالله بن ابى حدرد به داخل دشمن راه يافت و پس از چند روز بازگشته و خبرهاى سرى نظامى و حركت نظامى نيروهاى دشمن را به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گزارش نمود(۲۶۹) .

حضرت پس از دستيابى به اطلاعات دشمن سپاه را جمع كرده و به تجهيزات نظامى سپاه خود پرداخت، برخى از رزمندگان اسلام از نظر تسليحاتى و وسائل نظامى كمبود داشتند از طرفى حضرت لازم مى دانست كه آنان را مجهز و مسلح نمايد.

به حضرت گزارش رسيد كه صفوان به اميه اسلحه و تجهيزات دفاعى فراوانى دارد، پس حضرت عده اى از افسران نظامى را نزد او فرستاد تا اسلحه و تجهيزات نظامى را از او عاريه بگيرند، هنگامى كه فرستاده رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر صفوان بن اميه وارد شد پيام رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را به وى ابلاغ كرد، صفوان در جواب گفت: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در نظر دارد تجهيزات نظامى مرا عدوانا بگيرد؟ فرستاده حضرت فرمود: حضرت مى خواهد تجهيزات نظامى شما را تحت عنوان عاريه مضمونه بگيرد و اگر زيانى بر آنها وارد شد زيانش را مى پردازد.

صفوان يكصد زره و شمشير و سپرهايى را كه در اختيار داشت در اختيار سپاه اسلام قرار داد و بدين وسيله كمبود وسائل نظامى سپاهيان اسلام تاءمين شد. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سپاه اسلام را به انضمام دو هزار نفر از نيروهاى مكه و كسانى كه به تازگى اسلام آورده بودند در لشكرهاى منظم و منسجم حركت داد. سپاهيان اسلام در منطقه اوطاس در برابر سپاه هوازن سنگر زده وبا آن به كارزار پرداختند(۲۷۰) .

نظريه: با توجه به گزارشات مستندى كه از طريق گزارشگران به حضرت ارسال مى شد مى توان دريافت كه سازمان اطلاعاتى بسيار قوى و نيرومند عمل مى كرد. سيره و روش نظامى حضرت اقتضا مى كرد كه براى پيشبرد هدف در جنگ بعضى از افسران عاليرتبه را ماءموريت داده كه خود را در داخل سپاه دشمن جاسازى نموده و اخبار و اطلاعات دشن را براى حضرت گزارش نمايند.

در اين جنگ مالك بن عوف به قبائل تحت فرمان خود دستور داده بود كه به همراه تمام اموال و احشام و زنان فرزندان خود به ميدان رزم رهسپار شوند، اين بدان معنا بود كه هر يك از افراد كه ما يا ناموشش مورد هجوم سپاه اسلام قرار گيرد بتواند با قدرت هر چه تمامتر به دفاع بپردازد.

شكست مسلمانان در جنگ حنين

در جنگ حنين مسلمانان به كثرت نيروى خود مغرور شده و احساس شكست نمى كردند. كثرت نيرو باعث شده بود كه رابطه معنوى آنان با خدا سست شود و از خداوند طلب نصرت و پيروزى نكنند و به بازوى خود اتكا داشته باشند.

در نتيجه درگيرى بين سپاه اسلام وهوازن آغاز شد. سپاه هوازن در مناطق استراتژيك موضع گرفتند وبر سپاه اسلام حمله ور شدند سپاه اسلام شكست خورده و صحنه هاى نبرد را ترك و به كوهها و دره ها فرار كردند. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آنان را به جبهه فرا خوانده و فرمود: الى اين تفرون؟ به كجا فرار مى كنيد؟ من محمد بن عبدالله رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هستم ولى كسى به فرمان حضرت گوش نمى داد و به سوى كوهها و دره ها مى گريختند.

فقط تعداد كمى از مهاجرين و انصار و اهل بيت حضرت چون على بن ابى طالب، عباس بن عبدالمطلب و فضل بن عباس در اطراف حضرت باقى ماندند، و در برابر دشمن مقاومت مى كردند، عباس بن عبدالمطلب از سمت راست و ابوسفيان بن حارث از سمت چپ و حضرت على از مقابل به دفاع از حضرت پرداخته و دشمن را از اطراف رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دور مى ساختند(۲۷۱) .

قرآن كريم در اين باره مى فرمايد: (لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ فِي مَوَاطِنَ كَثِيرَةٍ وَيَوْمَ حُنَيْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنكُمْ شَيْئًا وَضَاقَتْ عَلَيْكُمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُم مُّدْبِرِينَ * ثُمَّ أَنزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَىٰ رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَأَنزَلَ جُنُودًا لَّمْ تَرَوْهَا ) (۲۷۲)

نزول نصرتهاى غيبى

هنگامى كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به تنهايى در برابر دشمن قرار گرفت و نيروهاى پا به فرار گذاشتند حضرت دستها را به طرف آسمان بالا برده و عرضه داشت: «اللهم لك الحمد و اليك المشتكى و انت المستعان » جبرئيل نازل شدو عرضه داشت: يا رسول الله دعايى را نمودى كه حضرت موسى در لب دريا به آن دعا از خدا خواست كه دريا را براى او بشكافد و بنى اسرائيل را از دست فرعونيان نجات دهد.

سپس حضرت به ابى صفيان فرمود: مشتى ريگ از زمين برداشته و به او بدهد ابوسفيان مشتى ريگ برداشته و به حضرت داد، حضرت ريگها را به طرف مشركين پرتاب كرد (ثم قال: شاهدت الوجوه) سپس براى بار ديگر سر را به طرف آسمان بلند كرده و عرضه داشت: «اللهم ان تهلك هذه العصابة لم تعبد و ان شئت ان لاتعبد لا تعبد »(۲۷۳) .

انصار كه صحنه نبرد را ترك كرده بودند ناگاه صداى عباس را از صحنه نبرد شنيدن پس قوت يافته و از دره ها و كوهها برگشتند شمشيرها را از غلاف بيرون كشيدند و درجواب عباس لبيك گفتند و به صحنه نبرد بازگشتند.

خداوند دعاى بنده صالحش را مستجاب كرد و جنود پروردگار به پشتيبانى سپاهيان اسلام فرود آمدند در اين هنگام بود كه نصرت الهى در قالب ملائك از آسمان نازل گرديد و براى بار ديگر جنگ آغاز شد و سپاه هوازن توسط نيروهاى غيبى اسلام شكست خوردند. اين شكست به گونه اى بود كه سپاهيان دشن صداى شمشيرهاى ملائك را از آسمان مى شنيدند.

در پى شكست سپاه هوازن، فرمانده سپاه هوازن به دست تواناى علىعليه‌السلام كشته شد دريد بن صمت طراح نظامى هوازن نيز به درك واصل گرديد و اساس سپاه هوازن درهم پاشيد و در نتيجه سپاه هوازن با ثروتهايى كه به همراه خود آورده بودند به غنيمت سپاه اسلام درآمد و مالك بن عوف نيز به اسارت سپاه اسلام درآمده و اسلام را پذيرفت.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پس از جمع آورى غنائم بسيار، بخشى از اموال را به اسراى هوازن به عنوان تاءليف قلوب بازگردانيد و دوازده نفر از هوازن را انتخاب كرده و به هر يك يك صد شتر بخشيد، بخشى از اموال، را نيز به رؤ ساى قريش ابى سفيان بن حرب و معاوية بن ابى سفيان و مالك بن عوف عطا فرمود(۲۷۴) .

جنگ طائف

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بعد از فارغ شدن از جنگ حنين، با سپاهيان اسلام به سوى طائف حركت كرد، و شهر طائف را به محاصره خود درآورد، سپاهيان اسلم از پشت ديوارهاى طائف حله خود را آغاز كردند، ولى مشركين درهاى طائف را بسته بودند، و در داخل شهر سنگرهاى مستحكمى ايجاد كرده بودند. اين حمله به زيان سپاهيان اسلام تمام شد و با عده اى كشته و مجروح به عقب بازگشتند. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نيز دستور داد كه سپاهيان اسلام از اطراف طائف عقب نشينين كنند.

در اين فاصله ساير قبائل مشركين كه در اطراف طائف سكونت داشتند نمايندگانى را به محضر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرستاده و اسلام آوردن خود را اظهار داشتند، لكن حضرت نتوانست از طريق حملات نظامى طائف را فتح كند، پس از ۱۵ روز دست از محاصره طائف كشيد و با سپاه خود به سوى جعرانه(۲۷۵) بازگشت.

در منطقه جعرانه اسراى هوازن، زنان و پچه ها و غنائمى را كه از هوازن به دست آورده بودند جمع آورى نمودند. تنى چند از نمايندگان هوازن به محضر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مشرف شدند و اسلام آوردند. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نيز به جهت تاءليف قلوب آنان زنان وكودكانشان را آزاد نمود. پس از آن در ذى القعده از جعرانه به مكه جهت عمره مفرده وارد گرديد.

مسير حركت اسلام

طبرى(۲۷۶) مسير سپاه اسلام را از منطقه حنين به طائف را بدين صورت بيان نموده است

او مى گويد: رسول گرامى اسلام ابتدا سپاه را از حنين به سمت نخلة اليمامة(۲۷۷) حركت داده و سپس از آنجا به سوى قرن «به سكون راء، يكى از مواقيت اهل مكه است (ميقات اهل نجد قرن المنازل، است كه از آنجا محرم مى شوند)» روانه كرد، پس از رسيدن به منطقه قرن، به سوى منطقه ملح و از آن جا به سوى بحرة الرغاة حركت كرده، سپس از منطقه بحرة الرغاة به سوى منطقه ضيقه و از آنجا به سوى نخب منقطه نخب در نزديكى ملك ثقيف قرار داشت حركت نمود.

سرانجام حضرت طائف را محاصره كرد سپاه را در اطراف آن مستقر نمود و دستورات لازم نظامى را به آنها تاءكيد نمود.

در وهله اول سپاهيان حمله را از طرف به داخل شهر آغاز كردند، ولكن، نتوانستند به قلعه طائف نفوذ پيدا كنند سپاهيان در داخل قلعه سنگر گرفته بودند و سپاهيان اسلام را زير رگبار تيرهاى خود قرار دادند.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فورا دستور عقب نشينين را صادر كرد و سپاهيان را از تيررس دشمن خارج نمود، آنگاه به آنان دستور داد كه فقط به محاصره شهر بپردازند و وارد عمليات نظامى نشود. اين تاكتيك سبب شد كه سپاه از فاصله دورترى شهر را در محاصره قرار دهند تا در نتيجه از تلفات احتمالى دشمن مصون بمانند.

اين شيوه محاصره موجب گرديد كه اولا دشمن بتوانند آسيبى به سپاه اسلام برساند، ثانيا بيش از ۱۵ روز محاصره طاقت نياورد، پس از گذشت ۱۵ روز حضرت جنگ شديدى را با اهل طائف آغاز كرد، وتيرهاى زيادى بين طرفين رد وبدل شد. بالاخره عده اى از سربازان اسلام داخل تانكى شده و ديوار طائف را مورد حمله قرار دادند.

ثقيف با سرنيزه هاى به آتش ‍ گداخته به تانك حمله كردند، پس نيروهاى اسلام از دبابه خارج شده و به وسيله تير آنها را از پاى درآوردند، تا اينكه حضرت دستور عقب نشينين را صادر فرمود. آنگاه دستور داد كه درختهاى انگور ثقيف را قطع كردند(۲۷۸) .

ابن هشام(۲۷۹) گفته است: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در ماه رمضان سال نهم هجرت از منطقه تبوك به مدينه بازگشت، رهبران قبيله ثقيف نيز در همين ماه از طائف به مدينه مشرف شده و به محضر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شرفياب گرديدند.

شرح ماجرا بدين صورت بود كه در سال هشتم هنگامى كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از محاصره طائف صرفنظر نمود، قبل از اينكه به مدينه وارد شود عروة بن مسعود الثقفى به نزد حضرت رسيده و به دين مبين اسلام مشرف گرديد و سپس از حضرت تقاضا كرد كه به او اجازه دهد تا طائف و قوم خود را به اسلام دعوت كند.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه از نقشه ثقيف آگاه بود، در پاسخ وى فرمود: قومت تو را خواهند كشت عروه گفت: من خودم را از ديد آن ها مخفى نگه مى دارم(۲۸۰) .

آنگاه عروه بن مسعود به طائف بازگشت و قوم ثقيف را به دين مبين اسلام دعوت نمود، همين كه ثقيف از عروة بن مسعود دعوت اسلام را شنيدند از هر طرف او را به رگبار تير گرفتند تا اينكه بالاخره تيرى به او اصابت كرد و كشته شد.

هنگامى كه قوم ثقيف عروة را در خون خود غلطان ديدند از او پرسيدند: خود را چگونه يافتى؟ فقال: كرامة اكرمنى الله بها و شهادة ساقها الله الى فليس فى الا ما فى الشهداء الذين قتلوا مع رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قبل ان يرتحل عنكم فادفنونى معهم فدفنوه معهم فزعموا ان رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قال فيه: ان مثله فى قومه كمثل صاحب يس فى قومه(۲۸۱) . بعد از محاصره طائف رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به همراه سپاهيان اسلام به جعرانه بازگشت، يكى از اصحاب به حضرت عرضه داشت: يا رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ثقيف به شما ظلم و آزار زيادى رسانيدند به آنان نفرين كن. حضرت به عكس عمل كرده و فرمود: اللهم اهد ثقيفا واءت بهم(۲۸۲) .

جنگ ذات السلاسل

اين جنگ در ماه جمادى الثانى سال هشتم هجرى اتفاق افتاد(۲۸۳) علت نامگذارى اين جنگ به ذات السلاسل بدين گونه است كه پس از پيروزى سپاه اسلام، حضرت على دستور داد كه اسراى مشركين را در يك رديف قطار كرده و سپس كتفها و بازوان آن ها را در غل و زنجير محكم بست و به سوى مدينه روانه كرد.

ماءموران اطلاعاتى به حضرت گزارش دادند كه گروهى از مشركين با لشكرى سواره نظام و بسيار بزرگ به تعداد دوازده هزار نفر و با تجهيزات نظامى كامل در وادى يابس(۲۸۴) اجتماع نموده و قصد دارند حمله گسترده اى را عليه سپاه اسلام آغاز كنند، يكى از اهداف عمده آنان دست يابى به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و على بن ابيطالب مى باشد زيرا آنها عيقده دارند كه منشاء و علت هر گرفتارى كه براى آنان پيش مى آيد، اين دو نفر هستند(۲۸۵) .

آنان براى رسيدن به اهداف خود با يكديگر پيمان بستند كه

۱ - هيچ كس حق ندارد در هنگام جنگ و درگيرى با دشمن، صحنه نبرد را ترك نمايد.

۲ - اگر افرادى از رزمندگان سپاه در هنگام درگيرى به دام دشمن افتاد افراد ديگر سپاه بايد از او دفاع كنند و به هر وسيله ممكن او را از دام دشمن نجات دهند

۳ - كليه سپاه در هنگام جنگ بايد آنقدر به جنگ و نبرد ادامه دهند به طورى كه يا همه كشته شوند ويا اينكه بر دشمن فائق گردند و تا سرحد كشتن رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و على بن ابيطالب ادامه دهند.

۴ - رزمندگان سپاه در صحنه نبرد همقطاران خود را كاملا زير نظر داشته باشند، تا اگر احيانا شخصى از رزمندگان خواست صحنه را ترك كند ممانعت نمايند ونگذارند كه به جنگ پشت نمايد.

جبرئيل امين بر رسول گرامى اسلام نازل گرديد و شرح و ماجراى مشركين را براى حضرت بازگو كرد و از نقشه و اهداف شوم آنان پرده برداشت. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مهاجرين و انصار را به مسجد فراخواند و آنان را از قصد دشمن آگاه گردانيد و اهدافى را كه بر آن پيمان بسته بودند را براى آنان بازگو كرد، و هدف اصلى آنان را - كه دست يابى به حضرت و على بود - به آنان گوشزد نمود.

سپس سپاهى سواره نظام را به استعداد چهار هزار نفر مركب از مهاجرين و انصار براى جهاد آماده كرد و به فرماندهى عمروبن عاص به سوى يابس فرستاد. سپاه اسلام نيز با روحيه عالى و سلحشورى مسير را پيموده و به منطقه استقرار دشمن رسيدند، پس در مقابل دشمن موضع گرفته و به استحكام مواضع خود پرداختند. سپاهيان اسلام از آرايش و آرامش نظامى خوبى برخوردار بودند و هر يك خود را براى شروع حمله آماده نموده و در انتظار صدور فرمان بودند.

مذاكرات فرماندهان

ماءموران اطلاعاتى دشمن كه در وادى يابس مستقر بودند از ورود سپاه اسلام به منطقه و از محل استقرار آنها باخبر گرديده و جريان را به فرماندهان و سران خود گزارش نمودند.

در پى اين گزارش، از سوى دشمن ۲۰۰ نفر از نيروهاى رزمى و افسران كارآزموده در حالى كه شمشيرهاى خويش را از نيام بيرون كشيده بودند به طرف سپاهيان اسلام روانه شدند و تقاضاى ملاقات ومذاكره با فرمانده سپاه اسلام نمودند.

در حين گفتگو از فرماندهى سپاه اسلام سؤ ال شد كه شما از كجا و به چه منظورى به اين منطقه آمده ايد؟ فرمانده سپاه اسلام خود را معرفى كرده و گفت: من عمربن خطاب از اصحاب رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هستم، و از طرف حضرت براى شما پيام دارم كه اسلام را به شما عرضه داشته واز شما دعوت نمائيم كه به آئين پاك اسلام ايمان آوريد. چنانچه اسلام را قبول كرديد شما هم مانند ساير مسلمين در سايه حكومت اسلامى زندگى خواهيد كرد و اموال و ناموس شما در پرتو حكومت اسلامى در امان خواهد بود و كسى به شما آسيب نمى رساند و اگر از قبول اسلام استنكاف كنيد با شما وارد جنگ خواهيم شد.

سران سپاه مشركين خطاب به عمرو گفتند: سوگند به لات و عزى كه اگر از بستگان ما نبودى هر آينه تو و سپاهيانت جان سالم بدهر نمى برديد و همه شما را از دم تيغ مى گذرانيديم و چنان درسى به شما مى داديم كه تا ابد آويزه گوشتان باشد. خير و صلاح شما در اين است كه به مدينه بازگرديد، چرا كه ما را به كسى كينه و دشمنى نيست و هدف ما فقط دستيابى به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و پسر عم او على بن ابيطالب است.

فرمانده سپاه اسلام از تهديد دشمن هراسيده و دستور عقب نشينى را صادر كرد و سپس گفت: به مدينه برگرديد تا وضعيت سپاهيان دشمن را به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گزارش نمائيم.

سپاهيان اسلام زبان به اعتراض گشودند و گفتند: چرا شما دستور رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را زير پا گذاشتى؟ ما به اين منطقه براى جنگ آمديم نه براى عقب نشينى، ما به امر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به اين ديار قدم نهاده ايم تا با دشمن وارد نبرد شويم، از خدا بترس و با مشركين وارد نبرد شو.

عمر در جواب گفت: من از اوضاع و ساز و برگ نظامى دشمن بهتر اطلاع دارم، و شما نسبت به آن آگاهى كامل نداريد، و صلاح هم نيست كه شما بدان آگاهى پيدا كنيد،(۲۸۶) مصلحت در اين است كه به مدينه بازگرديم، و جريان را به حضرت گزارش نمائيم.

هنگامى كه حضرت از جريان مطلع گرديد عمر را خواسته و اعتراض شديد خويش را به وى اعلان كرد و او را به خاطر عقب نشينى توبيخ كرد. سپس ‍ بار ديگر به جمع و ترتيب سپاه پرداخته وآنان را به فرماندهى يكى ديگر از اصحاب خود، به سوى دشمن اعزام داشت، آنان را دعا كرده و فرمود: با نام خدا حمله را آغاز كنيد، خداوند شما را بر دشمن پيروز خواهد كرد.

هنگامى كهم به وادى يابس رسيدند، ۲۰۰ نفر از نيروهاى دشمن جهت مذاكره به طرف سپاه اسلام حركت كرده و با فرماندهى سپاه اسلام ملاقات نمودند و همان مذاكراتى كه قبلا انجام داده بودند تكرار كردند. فرمانده سپه اسلام نيز مرعوب دشمن واقع شده و دستور به عقب نشينى سپاه از برابر دشمن داد.

جبرئيل بر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نازل شده و حضرت را از جريان مذاكره باخبر كرد، پس حضرت از اين جريان بسيار برآشفت و ابى بكر فرمانده سپاه را خواست و به او اعتراض شديدى كرده و فرمود: شما دستور مرا مخالفت نموده و از ميدان جنگ عقب نشينى كرده و به رأی خويش ‍ عمل كردى، همين قدر بدان كه خداى را در عرش معصيت كردى. سپس او را نفرين كرده و فرمود: قبح الله راءيك.

آنگاه سپاهيان اسلام را مخاطل قرار داده و فرمود: خداوند به من وحى نمود كه على بن ابيطالب -عليه‌السلام - را به فرماندهى سپاه برگزينم، او به من وعده پيروزى داده است و بدون شك خداوند به دست توانمند عبد صالحش على -عليه‌السلام - فتح و پيروزى فراوانى را عنايت ميكند.

فرماندهى علىعليه‌السلام

حضرت علىعليه‌السلام سپاه را منظم به سوى دشمن حركت كرد، حضرت در اين مرتبه مسير سپاه را تغيير داد و از راههاى كور و بيراهه كه دشمن بدان آگاهى نداشت حركت خويش را آغاز كرد، به طورى كه سپاه روزها به استراحت مشغول و شبها با سرعت به حركت خود ادامه مى دادند.

حركت سپاه به گونه اى سريع انجام مى گرفت كه آثار خستگى بر چهره نمايان بود و از طرفى هم از دشمن بيم داشتند زيرا از وضعيت و كيفيت سپاه دشمن كاملا آگاه بودند، كه اين امر تضعيف روحيه سپاه اسلام شده بود.

حضرت على كه به جريان پى برده بود ناراحت شده و براى اينكه ترس و وحشت را از سپاهيان اسلام دور كند آنان را به پيروزى نويد داد و فرمود: اى سپاهيان اسلام شما احساس خستگى را به خود راه ندهيد، به اذن خداى بزرگ در اين جنگ پيروزمندانه به وطن باز خواهيد گشت. اين بيان حضرت سپاهيان را روحيه تازه بخشيد سخنان حضرت به گونه اى تاءثير كرده بود كه احساس خستگى و كوفتگى را از سپاه دور كرد و آنان را براى جنگ مهيا نمود.

هنگامى كه سپاهيان اسلام به وادى يابس رسيدند، ساكنين منطقه يابس از ورود آنان آگاه شدند، پس مشركين گردانى به تعداد ۲۰۰ نفر از فرماندهان نظامى را جهت مذاكره به طرف سپاه اسلام روانه كردند. هنگامى كه حضرت از اين جريان مطلع گشتند با تعدادى از فرماندهان صف شكن از لشكر جدا شده و به طرف آنها حركت كرد.

هنگامى كه نزديك به يكديگر رسيدند، فرمانده دشمن از اسم و رسم حضرت جويا شد، حضرت على در جواب فرمود: من على بن ابيطالب پسر عم سول گرامى اسلام هستم و به امر وى به سوى شما آمده ام تا شما را به توحيد و يكتا پرستى و نبوت رسول گرامى اسلام دعوت كنم، اگر اسلام را پذيرفتند در سايه حكومت اسلامى به آرامش خاطر زندگى كرده و اموال و نواميس شمادر امن و تمام منافعى كه جهت مسلمين در نظر گرفته شده، شما نيز در آن شريك خواهيد بود.

سپاهيان دشمن هنگامى كه حضرت على -عليه‌السلام - را شناختند بسيار خوشحال شدند، و در جواب گفتند: هدف ما از لشكركشى به اين وادى دست يابى به شما بود و به آن دست يافتيم، دعوت شما ما را به اسلام فايده نبخشيد، پس خود و سپاهت را براى نبرد بى امان آماده كن، بدان كه شما و سپاهت به سلامت به مدينه بازنمى گرديد، وعده ما نبرد و آغاز جنگ فردا پس از طلوع آفتاب است.

حضرت فرمود: شما مرا از جنگ مى ترسانيد در حالى كه من مرد جنگ و مى دانم، به ازدياد نيروهاى خود نباليد كه ما با تكيه بر خداى بزرگ و به همت توانمند سپاهيان اسلام و استمداد از نيروهاى غيبى الهى بر شما پيروز خواهيم شد.

شب هنگام به لشكر خود آرايش نظامى داده و در بيدار باش كامل قرار داد، حضرت در آن شب دستور داد توبره به دهان اسبها زده و آنها را كاملا از جو سير كنند، صداى خرد شدن دانه هاى خواب را از چشم رزمندگان سپاه گرفت و تا صبح در بيدار باش كامل به سر بردند.

صبح هنگام حضرت با سپاه خود نماز صبح را بجا آورد و درحالى كه سپاه دشمن در خواب فرو رفته بود دستور حمله را صادر فرمود. در نتيجه دشمن غافلگير شد و حمله سپاهيان اسلام به گونه اى برق آسا بود كه در همان لحظات حمله شدمن را به محاصره كامل خود درآورد.

هنگامى كه دشمن از خواب بيدار شد خود را در محاصره سپاهيان اسلام ديدند و ديگر اختيار و قدرت را از دست دادند و به فاصله چند ساعت كليه نيروهاى رزمى دشمن كشته و اسير و به همراه زنان و كودكان و اموالى كه داشتند به غنيمت سپاهيان اسلام درآمدند.

سپس حضرت دستور داد تا خانه و كاشانه دشمن را كه محل توطئه عليه اسلام بود، تخريب و منهدم نمايند و با اسرا و غنائم جنگى به سوى مدينه حركت كنند، جبرئيل رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را از فتح و پيروزى مسلمين آگاه كرد، حضرت هم به همراهى مسلمين به استقبال سپاهيان اسلام به خارج مدينه روانه شدند و در سه مايلى مدينه به يكديگر برخورد كردند.

هنگامى كمه على چشمش به رسول گرامى اسلام افتاد از اسب پياده شد و وقتى به نزديك هم رسيدند و يكديگر را در آغوش گرفتند، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر پيشانى حضرت بوسه زد و به همراهى سپاهيان اسلام و اسرا و غنائم دشمن به سوى مدينه بازگشتند.

امام صادقعليه‌السلام در اين باره مى فرمايد: «ما غنم المسلمون مثلها قط الا ان يكون من خيبر فانه مثل ذلك و انزل الله تبارك و تعالى فى ذلك اليوم هذه السورة و العاديات ضبحا.. الخ(۲۸۷) » « مفسرين شيعه بر اين مسأله متفق اند كه سوره عاديات در سال هشتم هجرى در شاءن حضرت على -عليه‌السلام - نازل شده است.»

نظريه

۱ - يكى از نكات مهم، در جنگ، استفاده از اطلاعات صحيح درباره مواضع استراتژيك دشمن است كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر اساس اين اطلاعات دقيق و صحيح توانست مواضع استقرار دشمن و اهداف آنان را به دست آورد و از كميت و كيفيت آنها آگاه شود.

۲ - نكته ديگر اينكه حضرت على دشمن را غافلگير نمود و حمله را پس از نماز صبح و طلوع فجر انجام داد، زيرا آن وقت هنگام نزول رحمت و نصرت الهى است. حمله به گونه اى دقيق و محاسبه شده انجام گرفت كه با كمترين تلفات بيشترين خسارات را به دشمن وارد كرد.

۳ - حكومت اسلامى از نظر اقتصادى نياز به برنامه هاى اقتصادى داشت، بهترين راه براى تاءمين بودجه اقتصادى مسأله جهاد بود كه بدين وسيله بنيه اقتصادى دولت اسلامى تقويت شد و حفره هاى اقتصادى ترميم گرديد.

۴ - در اين جنگ كاربرد فرماندهان نظامى به معرض نمايش و آزمايش ‍ گذاشته شد، تا براى مسلمانان مشخص گردد كه فرمانده نظامى بايستى از ايمان قوى و شجاعت و زيركى خاصى برخوردار باشد.

برخواننده محترم روشن است كه علت شكست و عقب نشينى دو فرمانده قبل از ميدان نبرد به خاطر ضعف ايمان و ترس و بى جراءتى آنان در برابر دشمن كه باعث ذلت مسلمين شده بود.

۵ - حضرت على ابتدا مسير سپاه را تغيير داد، اين نحوه عملكرد حضرت به نوبه خود نياز به اطلاعات دقيق نظامى از منطقه عملياتى و راههاى تداركاتى و مواضع استقرار دشمن وطرق دست يابى به آن دارد.

حضرت على به نوبه خود اسرار نظامى را كاملا و به دقت رعايت كرد، و با استفاده از خدعه و نيرنگ در جنگ دشمن را در هنگام استراحت غافلگير نمود و قبل از اينكه دشمن از جريان حمله باخبر شود در محاصره خود قرار داد.

۶ - در جنگ كيفيت نيرو و كارآيى آن در عمليات مهم است نه كميت نيرو، تعداد زياد نيرو با توجه به عدم كارآيى فرماندهان نظامى مفيد نيست. حضرت على با دقت در بكارگيرى نيرو توانست بر دشمن غلبه يابد در حالى كه سپاهيان اسلام تقريبا ثلث يك سوم سپاه دشمن بودند(۲۸۸) .