تاکتیک های جنگی پیامبر (ص)

تاکتیک های جنگی پیامبر (ص)0%

تاکتیک های جنگی پیامبر (ص) نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
گروه: پیامبر اکرم

تاکتیک های جنگی پیامبر (ص)

نویسنده: علی اصغر فیض پور
محقق: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 16994
دانلود: 4204

تاکتیک های جنگی پیامبر (ص)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 154 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 16994 / دانلود: 4204
اندازه اندازه اندازه
تاکتیک های جنگی پیامبر (ص)

تاکتیک های جنگی پیامبر (ص)

نویسنده:
فارسی

كتابى كه در پيش رو داريد محصول تلاشهاى فراوانى است كه در زمينه رويدادهاى تاريخى جنگهاى اسلام به رشته تحرير درآمده است. در اين كتاب پيرامون مسائل مهمى چون هجرت و پيدايش جنگهاى پيامبر و همچنين علل و عوامل آن به بحث پرداخته شده كه از جمله اين عوامل، آزار و اذيت مشركين قريش در مكه بوده است.

نتائج تعقيب

نتائجى كه در اين تعقيب حاصل مى شود در چند نكته خلاصه مى گردد

الف - روحيه سپاهيان اسلام هميشه بايد زنده بماند و هيچگاه روحيه شكست را كه در نيرو به وجود آمده است نبايد باقى گذاشت و به هر وسيله ممكن روحيه پيروزمندانه را به سپاه بازگردانيد بر اين اساس است كه پيامبر با سپاهيانى كه در احد طعم شكست را چشيده بودند به تعقيب دشمن پرداخت.

ب - هيچ گاه نبايد از كيد دشمن غفلت داشت، زيرا با توجه به اينكه سپاه قريش در اين نبرد پيروز شدند مع الوصف به طمع حمله مجدد افتاده و سپاه را آرايش نظامى دادند، لكن بر اساس اصول و قواعد سياسى و نظامى سپاهيان اسلام نقشه آنان عقيم ماند.

ج - براى ترس و ارعاب دشمن بايد از هر وسيله ممكن استفاده كرد، خداوند در اين باره مى فرمايد:( وَأَعِدُّوا لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَمِن رِّبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّكُمْ ) (۱۱۹) بنابراين در صورتى كه دشمن از ارعاب و وحشت مسلمين ترسيد دندان طمع را كشيده، و جرأت حمله به سپاه اسلام را ندارد.

ه‍- با توجه به كيفيت آگاهى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از تصميم دشمن مبنى بر حمله به سپاه اسلام مشخص شد كه سازمان اطلاعاتى حضرت بسيار نيرومند عمل مى كرد و به گونه اى در داخل سپاه مشركين نفوذ مى كرد كه دشمن هم بدان واقف نبود.

استفاده از نيروهاى اطلاعاتى و گزارشگر سرى از مسائل رايج بوده و در اكثر جنگها از آن استفاده مى شود، زيرا تصميمات نظامى و سياسى بر اساس ‍ گزارشات اطلاعاتى انجام مى گرفت و در نتيجه استفاده از نيروى كيفى و كمى دائما مورد دقت و توجه مسؤ ولان نظامى و سياسى حكومت قرار داشت.

جنگ بنى النضير (اجلاء و اخراج بنى النضير)

در مورد تاريخ و نحوه و علل اجلاء و اخراج بنى نضير بين مورخين اختلاف نظر وجود دارد، لكين ما اين حادثه را بر اساس تفسير مجمع البيان نقل كرده و نقاطى را نيز از تاريخ طبرى و الكامل و تبيان بدان ضميمه مى كنيم(۱۲۰) .

زهرى تاريخ وقوع اجلاء را شش ماه پس از جنگ بدر ذكر كرده است بنابراين نظريه واقعه بنى النضير بين دو جنگ بدر و احد روى داده است ليكن برخى از مورخين تاريخ وقوع آن را در بين ماههاى محرم و صفر سال چهارم هجرت ذكر كرده اند، بنابراين نظريه واقعه بنى النضير بعد از شكست مسلمين در جنگ احد روى داده است(۱۲۱) .

علت وقوع حادثه اجلاء

پس از اينكه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از مكه به مدينه هجرت نمود و دولت اسلامى را در مدينه تشكلى داد، يهوديان بنى النضريه خدمت حضرت مشرف شدند و با او قرار داد صلح امضا نمودند. شرائطى كه در اين قرار داد صلح ذكر شد مبنى بر اين بود كه:

۱ - مادر كنار يكديگر به طور مسالمت آميز زندگى كرده و بر عليه يكديگر اقدامى نخواهيم كرد.

۲ - هرگاه نياز به استعانت و كمك مالى شما پيدا كرديم شما نبايد از آن دريغ كنيد. (پيشنهاد پيامبر).

۳ - بر عليه شما جنگ نكرده و در جنگ هم به شما كمك نخواهيم كرد (پيشنهاد بنى النضير).

پيامبر اكرم شرائط را پذيرفت و قرار داد صلح امضا شد(۱۲۲) .

پيروزى مسلمين در جنگ بدر - در سال دوم هجرت - موجب شد كه ظن يهوديان در مورد پيامبر به يقين مبدل گردد و دريافتند كه اين شخص همان پيامبر آخرالزمان است كه در مورد تورات و كتب آسمانى گذشته به ظهور او وعده داده شده است و هر پرچمى كه عليه او بلند شود سرنگون خواهد شد.

اين پيروزى يهوديان بنى النضير را بر عمل به مفاد صلح نامه محكم استوار ساخت و آنان كاملا به شرائط ذمه علم مى كردند، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هم با آنان مدارا و سازش مى كرد، اين شيوه به همين ترتيب ادامه يافت(۱۲۳) .

در سال بعد جنگ احد آغاز شد، مسلمين در اين جنگ شكست خوردند، اين شكست موجب شد، كه يهوديان بنى نضير نسبت به بقاء قرارداد صلح ترديد نموده و در نبوت حضرت شك نمايند.

عده اى از سران بنى النضير چون كعب بن اشرف معاهده و پيمان صلح را نقض كردند و به همراه چهل نفر از بزرگان بنى النضير جهت عقد پيمان با مشركين قريش به سوى مكه شتافتند. هنگامى كه قريش از ورود سران يهود بنى النضير آگاه شدند، چهل نفر از بزرگان قريش به رهبرى ابى سفيان در مسجد الحرام جمع شدند و در آنجا قرار داد و پيمان سياسى نظمى عليه دولت اسلامى منعقد نمودند، سپس يهوديان به همراه كعب بن اشرف به مدينه بازگشتند.

آگاهى پيامبر از معاهده يهوديان

جبرئيل بر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نازل گرديد و او را از پيمان و معاهده يهود با قريش آگاه ساخت، به حضرت عرض كرد كه در كشتن كعب بن اشرف همت گمارد. حضرت محمد بن سلمه برادر رضاعى كعب بن اشرف را ماءمور ساخت تا كعب بن اشرف را ترور نمايند.

قبل از اينكه محمد به سلمه تصميم به قتل كعب بن اشرف بگيرد، براساس قرار داد گذشته كه بين بنى عامر و يهوديان بنى النضير حاصل شده بود، شخصى از بنى عامر از روى خطا دو نفر را كشت، چون بنى عامر در اجاره دولت اسلامى بود ديه آن بر عهده دولت اسلامى بود.

حضرت به همراه عده اى از مسلمانان جهت اخذ وجه ديه به قلعه بنى النضير آمد و از آنان - طبق قرار داد صلح - تقاضاى كمك مالى نمود، آنان به حضرت جواب مثبت دادند ولى در واقع نقشه كشتن حضرت را كشيده بودند و در مورد اجراى نقشه ترور با يكديگر به تبادل نظر پرداختند و با هم گفتند: الان بهترين وقتى است كه مى توانيم به هدف خود رسيده و محمد را به قتل برسانيم.

قبل از اينكه نقشه آنان عملى شود جبرئيل بر حضرت نازل شد و او را از ماجرا آگاه كرد. حضرت به سرعت موضع و مكان خود را تغيير داد و از قلعه خارج شده و به سوى مدينه بازگشت و همراهان خود را در همان قلعه گمارد.

مراجعت حضرت به تاءخير افتاد و اين مسأله باعث تشويش خاطر اصحاب شد پس در پى حضرت به سوى مدينه بازگشتند، در بين راه به شخصى برخورد كردند و از حضرت سراغ گرفتند، او در جواب گفت: هنگامى كه از مدينه خارج مى شدم او به مدينه وارد شد، پس اصحاب به مدينه بازگشتند و به خدمت حضرت مشرف گرديدند.

حضرت مسلمانان را جمع كرد و نقشه ترورى را كه يهوديان بنى النضير براى او كشيده بودند را براى مسلمانان بازگو كرد، سپس به تجهيز و ترتيب سپاه پرداخت و آنان را صف آرايى كرده و به حالت آماده باش درآورد.

ترور كعب بن اشرف

قبل از اينكه سپاهيان اسلام به سوى قلعه دشمن حركت كنند، محمدبن سلمه به همراه چهار نفر از نيروهاى زبده و كارآزموده رزمى و اطلاعاتى به قصد ترور كعب بن اشرف يهودى به سوى قلعه بنى النضير روانه شدند حضرت نيز از دور آنان را تعقيب نموده و خود را در محلى نزديك قلعه مخفى كرده بود تا بتواند بر شيوه ترور كعب نظارت كامل داشته باشد.

هنگامى كه محمدبن سلمه وارد قلعه بنى النضير شد همراهان خود را در موقعيتى مناسب و دور از چشم دشمن مستقر كرد، سپس درب قصر كعب بن اشرف را كوبيد، كعب كه در كنار زن جوان و تازه عروس خود نشسته بود سرش را از پنجره بيرون آورد و نگاهى به درب قصر انداخته و صدا زد: چه كسى در مى زند؟

محمد بن سمله گفت: من محمد برادر رضاعى ات هستم، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نياز به پول داشت تا ديه آن دو شخص را كه از روى خطا كشته اند را بپردازد، پس از من درخواست پول كرد و من دستم خالى بود، به فكر افتادم كه از شما مبلغى قرض گرفته و در فرصتى مناسب پرداخت نمايم.

كعب گفت: من پول درخواستى را پرداخت مى كنم ولى بدون وثيقه نمى شود محمدبن سلمه گفت: من وثيقه و امانت را به همراه آورده ام، پول را بده و وثيقه را از من بگير.

نوعروس كعب بن اشرف زن بسيار زرنگ و ماهرى بود، هنگامى كه صداى محمدبن سلمه را شنيد به وى مظنون شد و كعب را از پرداخت پول برحذر داشت، ولى هرچه تلاش كرد نتوانست او را از اين كار منصرف كند. پس آن دو به يكديگر دست داده و با هم معانقه كردند.

در ضمن صحبت، كمى از قصر دور شده و به صحرا رسيدند، پس محمدبن سلمه دست برگردن كعب انداخت، چهار نفر ديگر از پشت به او حمله كردند و او را از پاى درآوردند.

ضجه و ناله كعب بلند شد، از صداى كعب زن وى فريادى كشيد و قبيله بنى نضير را از كشته شدن كعب با خبر كرد، هنگامى كه بنى النضير از قلعه خارج شدند و به صحرا شتافتند محمد بن سلمه و همراهانش منطقه ترور را ترك كرده و به خدمت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رسيدند و او را از قتل كعب آگاه نمودند.

روز بعد قبل از فرمان حمله، حضرت خبر ترور كعب بن اشرف را به سپاهيان اسلام بازگو كرد و بدين وسيله روحيه شجاعت و دلاورى را مجددا در سپاه زنده كرد(۱۲۴) سپاهيان اسلام را خوشحالى زائدالوصفى فرا گرفت، حضرت پرچم فرماندهى عمليات را به دست علىعليه‌السلام داد و سپاه اسلام تحت فرماندهى علىعليه‌السلام قرار گرفت.

در سحرگاه دستور حمله صادر شد و قبل از طلوع آفتاب قلعه بنى النضير به محاصره كامل درآمد، سپاهيان اسلام بخشى از درختان خرما را كه جنبه ايذائى داشت قطع كرده و سوزانيدند، اين مسأله مورد اعتراض يهود بنى النضير قرار گرفت و گفتند: شما ما را از كارهاى بد نهى مى كنيد و مع ذلك دست به كارهاى ناشايست مى زنيد؟ خداوند متعال جهت منكوب نمودن يهود اين آيه را نازل فرمود:( مَا قَطَعْتُم مِّن لِّينَةٍ أَوْ تَرَكْتُمُوهَا قَائِمَةً عَلَىٰ أُصُولِهَا فَبِإِذْنِ اللَّهِ وَلِيُخْزِيَ الْفَاسِقِينَ ) (۱۲۵) .

محاصره قلعه بنى النضير توسط سپاهيان اسلام ۱۵ روز به طول انجاميد، عرصه بر آنان تنگ شده و سرانجام تسليم شدند و عرضه داشتند: ما تابع كليه خواسته هاى شما هستيم از كشتن ما صرف نظر كنيد، حضرت تقاضاى آنان را مبنى بر مصالحه پذيرفت و قراردادى تنظيم كرد كه

الف - از سرزمين اسلام (مدينه) خارج شويد.

ب - هر سه نفرتان حق دارد يك شتر اثاثيه به همراه بردارد.

ج - كليه مايملكتان - چه منقول و چه غير منقول - از ملكتان خارج و متعلق به دولت اسلامى است(۱۲۶) .

اين قرارداد به امضاى طرفين رسيد و براساس قرار داد، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آنان را از مدينه خارج كرد.

طبرى گويد: اموال بنى النضير به طور كامل به طلق رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قرار گرفت، زيرا در اين حمله دشمن بدون درگيرى به سپاه اسلام تسليم، و مسلمانان در اين اموال شركت نداشتند و رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم براساس ولايت مطلقه الهى در مورد مصرف آن مجاز مى باشد(۱۲۷) .

منطقه جغرافيايى بنى النضير

قلعه بنى النضير در نزديكى مسجد قبا قرار داشت و باغات منطقه قبا همگى متعلق به يهوديان بنى النضير بود، در اين محاصره يهوديان به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پيشنهاد صلح دادند رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اين پيشنهاد را با شرايطى كه قبلا متعرض شديم پذيرفت و كليه اموال منقول و غير منقول از آن رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قرار گرفت(۱۲۸) به علت اينكه سپاهيان اسلام در گرفتن قلعه بنى النضير دست به اسلحه نبردند و پس از ۱۵ روز محاصره يهوديان بنى النضير تسليم گرديدند(۱۲۹) .

يهوديان بنى النضير از ثروت بسيار زيادى برخوردار بودند، براساس نقل بلاذرى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از ثروت متروكه يهوديان بنى النضير وسائل و تجهيزات جنگى را تهيه مى كرد و اضافه آن را خرج عيالات خويش مى نمود، فقراى مدينه نيز از اين ثروت استفاده مى كردند.

بلاذرى از عمربن خطاب نقل كرده است كه: سه اموال خيبر و بنى النضير و فدك به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بازگشت و اين اموال مخصوص ‍ رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شد، زيرا بدون هيچ گونه درگيرى و جنگى به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تسليم شد(۱۳۰) .

نظريه: اموالى كه به صورت فى ء به دولت اسلامى برميگردد مسلمانان در آن ذى حق نيستند بلكه اين اموال به خدا و رسولش برميگردد، زيرا اصل در مالكيت زمين و مالكيت اعتبارى آن از آن خداوند است و اداره آن توسط بندگان شايسته خدا انجام خواهد شد، قرآن كريم، در اين باره مى فرمايد:( ...اسْتَعِينُوا بِاللَّهِ وَاصْبِرُوا إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ يُورِثُهَا مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ ) (۱۳۱) .

بنابراين چيزى كه در دست كفار است و بر آن تسلط دارند به صورت غصب در دست آنان مى باشد. اگر حاكميت زمين به دست بندگان ناصالح قرار گرفت ملك تحت اداره مالك خود نيست، بلكه يدى كه بر آن واسطه دارد يد عدوانى است و هنگامى كه يد عدوانى دشمن از مالكيت چيزى به واسطه قهوه قهريه و جنگ برداشته شد، اموال و املاك آن به عنوان غنائم جنگى متعلق به سپاه اسلام است، و فرمانده نظام وظيفه دارد غنائم به دست آمده را بين نيروهاى رزمى تقسيم نمايد.

ولى اگر در بدست آوردن مالكيت آن قوه قهريه به كار گرفته نشد، بلكه به صلح واگذار گرديد، اموال و املاك به ملك خدا و رسولش رجعت مى كند، كه در اين صورت استفاده از آن امواتل به دست رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى باشد و هر طور كه بخواهد مى تواند در آن تصرف كند، از اين رو مسأله فدك و خيبر و بنى النضير و بنى قينقاع از اين نمونه است و اين اموال تحت عنوان صلح به دولت اسلامى واگذار گرديده است(۱۳۲) .

واقدى گويد: مخيريق از جمله راهبان يهود بنى النضير بود او مردى دانشمند بود و اطلاعات زيادى را در مورد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم داشت در محاصره قلعه بنى النضير رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ايمان آورد و كليه اموال خود از جمله: هفت باغ و محوطه زراعى و نخلستان خرما را به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بخشيد، محوطه هاى او عبارت بودند از: ميثب، صافيه، دلال، حسن، برقه، الاحوف، و مشربة ام ابراهيم(۱۳۳) .

زهرى گويد: محاصره قلعه بنى النضير شش ماه بعد از جنگ احد اتفاق افتاد، اين محاصره به حدى طول كشيد كه آنان به صلح حاضر شده و اموال خود را به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم واگذار كردند و از مدينه جلاء وطن نمودند(۱۳۴) .

غزوه ذات الرقاع

اين غزوه در اول جمادى الاولى سال چهارم هجرى اتفاق افتاد، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سپاهيان اسلام را به قصد درهم شكستن نيروهاى قبيله بنى محارب و نبى ثعلبه - كه هر دو از مشركين بودند - اعزام داشت و نيروهاى خود را در منطقه نخل پياده كرده و در دامنه كوهى مستقر شدند كه سنگها و شنهاى آن سياه و سرخ و سفيد بودند، از اين لحاظ اين غزوه به غزوه ذات الرقاع موسوم گرديد، ولى اين غزوه بدون درگيرى خاتمه يافت.

خاتمه جنگ

زنى از زنان مشركين به دست نيروهاى اسلام افتاد سپاهيان اسلام اين زن را همراه خود آوردند، حضرت دو نفر از نيروها - يك نفر از مهاجرين و ديگرى از انصار - را براى پاسدارى انتخاب نمود و دستور داد كه در جلو دره اى كه سپاهيان اسلام شب را در داخل آن به سر مى بردند پاسدارى نمايند، پاسدار مهاجر به استراحت پرداخت و پاسدارى كه از قبيله انصار بود بيدار مانده و از دره حراست مى نمود.

شوهر آن زن در آن شب به ميان قبيله خود بازگشت، به وى گفتند كه سپاه اسلام همسرتان را ربوده و او را به همراه خود برده اند، آن مرد سوگند كرد تا وقتى يك نفر از سپاهيان اسلام را به قتل نرساند از پاى ننشيند.

پس شبانگاه خود را بر دهانه دره كه محل استقرار سپاه اسلام بود رسانيد شخصى را كه در حال نماز و عبادت ديد، از شيوه عبادت و راز و نياز او دريافت كه اين شخص از پاسداران اسلام است كه در طليعه سپاه قرار دارد و از سپاه حراست مى نمايد.

پس كمين گرفت و تير اول را به سويش شليك كرد، آن تير به بدن رزمنده اصابت كرد ولى او نمازش را رها نكرد و تير را از بدن بيرون كشيد، پس تير ديگرى رها كرد كه به جاى ديگرى از بدنش اصابت كرد ولى او تير را از بدنش بيرون كشيده و باز به حال نماز ايستاد بار سوم كه به سجده رفت تير سوم به وى اصابت كرد او تير را از بدنش بيرون كشيد و نمازش را به پايان رسانيد.

رزمنده مهاجر كه در حال استراحت بود از خواب بيدار شد، و حال او را جويا شد و گفت: چرا مرا از خواب بيدار نكردى؟

رزمنده انصار گفت: من در حال قرائت سوره اى از قرآن بودم و دوست نداشتم آن را قطع نمايم، سوگند به خدا اگر در مقام حراست نمى بودم هر آينه جانم به لب مى رسيد(۱۳۵) .

فصل پنجم: رويدادهاى سال پنجم هجرت

جنگ احزاب (خندق)

جنگ خندق در سال پنجم هجرت آغاز شد، اين غزوه پس از گذشت ۵۵ ماه از هجرت به مدينه به وقوع پيوست(۱۳۶) يكى از علل پيدايش اين جنگ اجلاء بنى النضير از مدينه بود(۱۳۷) .

پس از اجلاء بنى النضير عده اى از سران قبيله بنى النضير از جمله: سلام بن ابى حقيق و حى بن اخطب و ابن ربيع به همراه عده اى از قبيله بنى النضير به مكه وارد شدند و بسيارى از قبايل قريش را كه در مكه زندگى مى كردند و آنان را به جنگ عليه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرا خواندند و به آنان قول مساعدت و همكارى نظامى و سياسى و معنوى دادند و گفتند: مادامى كه ريشه مسلمانان را از منطقه جزيرة العرب نكنيم از پاى نخواهيم نشست.

قريش از اين پيشنهاد يهوديان خرسند شده و از آن استقبال نمودند و قول مساعدت و همكارى را دادند(۱۳۸) .

تبليغات يهود به گونه اى اميد بخش بود كه توانست كليه قبائل عرب را عليه دولت اسلامى بسيج نمايد، از جمله تبليغات آنان سخنان حى بن اخطب بود كه گفت: محمد و يارانش با شما به گونه اى جنگيدند كه سران شما را كشتند و پشتوانه هاى نظامى شما را نابود ساختند ما را از وطن آواره كوه و بيابانها كردند و اموال ما را به غنيمت گرفتند، برخى از رؤ ساى ما را كشتند و زندگى را بر ما حرام كردند برخى از بنى اعمام ما را از وطن اخراج و اموال آنان را نيز تصرف و زنان آنها را اسير كردند.

پيشنهاد ما اين است كه نمايندگانى به سوى قبائلى، كه با شما پيمان نظامى دارند، بفرستيد و آنان را براى يك جنگ تمام عيار آماده كنيد، ما هم قبيله بنى قريظه را- كه از بستگان ما مى باشند و در مدينه زندگى مى كنند - به همكارى دعوت مى نماييم و از آنان پيمان مى گيريم كه در اين جنگ شركت نمايند، آنان داراى يك لشكر ۷۰۰ نفره رزمى مى باشند كه بسيار كارآزموده و در فنون جنگى مهارت كامل دارند.

در ترتيب جنگ آنان از پشت و شما هم از مقابل حمله را آغاز نموده و سپاه اسلام را در محاصره كامل قرار مى دهيد، در اين صورت براى سپاه اسلام را نجات ميسور نيست و مشركين و يهود از قدرت بزرگ اسلامى كه هر دو را تهديد مى كند نجات خواهند يافت(۱۳۹) .

از نظر منطقه جغرافيايى محله بنى قريظه در دو مايلى مدينه قرار داشت و محل جنگ به گونه اى اتخاذ شده بود كه سپاهيان اسلام در محاصره كامل دشمن قرار داشتند، هم اكنون نام آن منطقه به بئر المطلب موسوم است(۱۴۰) .

بر اثر تبليغات مسموم و زهرآگين كه از طرف سران يهود در ميان قريش انجام شد مردم قريش و قبائل مكه با آنها پيمان برادرى و نظامى بستند، سران قريش با همراهى سران يهود به تجهيز و تهيه سپاه پرداختند و يك سپاه بسيار بزرگى را به وجود آوردند. كسانى كه توانايى شركت در جنگ را نداشتند هر يك به نوعى هزينه جنگ را پرداخت نمودند، برخى از سران قريش نيز ثروت خود را به تاءمين نيازمنديهاى جنگ اختصاص دادند.

عهدشكنى عادت يهود

در خصوص اين جنگ نقش يهود به وضوح به چشم مى خورد، قرآن كريم نيز به اين مطلب اشاره دارد كه: در هر پيمانى كه يهود با پيامبر اكرم مى بستند اين پيمان تا زمانى برقرار بود كه يهود قدرت و توانايى نقض و پيمان را نداشتند زيرا يكى از عادات هميشگى يهود پيمان شكنى و هيچگاه به عهد و قرار داد ذمه عمل نكرده اند.

اگر در مواردى يهود به شرائط ذمه پيمانى عمل مى كردند به خاطر وفادارى و تعهد به قانون نبوده است بلكه رعايت اصول و مقررات اسلامى به لحاظ موقعيت آنها بوده است.

پيامبر اكرم به وسيله گزارش نيروهاى اطلاعاتى مستقر در مكه از قصد شوم و حمله گسترده قريش آگاه شد، نيروهاى اطلاعاتى توانستند مذاكرات و تبادل آراء و افكار و نقشه دشمن را با گزارشى دقيق به پيامبر اكرم اطلاع دادند، اين گزارش زمانى به پيامبر اكرم رسيد كه تنها سه ماه به عمليات قريش مانده بود.

پيامبر اكرم سران نظامى اسلام را گرد آورده و آنان را از جريان حمله گسترده دشمن مطلع گردانيد، و با آنان در مورد شيوه مقابله با جنگ به مشورت و تبادل نظر پرداخت طرحها و نقشه هاى مختلفى در نحوه پيشگيرى دشمن مطرح شد ولى تنها طرحى كه مورد تصويب پيامبر قرار گرفت طرح سلمان بود(۱۴۱) .

سلمان عرضه داشت: يا رسول الله، در بلاد ما ايران مرسوم است كه هرگاه بلدى مورد هجوم دشمن قرار گيرد و نيروهاى دشمن از نظر عده و عده با نيروهاى داخلى قابل مقايسه نباشند، اين كمبود عده و عده را از طريق بكارگيرى تاكتيكهاى نظامى جبران مى نمايند، و معمولا در اينگونه موقعيتها از روش خندق بر دور شهر استفاده مى كنند.

جبرئيل نازل شد و به پيامبر خدا عرضه داشت: يا رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم طرح و نقشه سلمان طرح مطلوبى است(۱۴۲) .

نكته: تعداد سپاهيان اسلام، در مقايسه با سپاه قريش كمتر از يك سوم محسوب مى شد، زيرا تعداد نيروهاى اسلام ۳۰۰ نفر و تعداد نيروهاى سپاه كفر ۱۰۰۰۰ نفر بود، به حسب ظاهر پيامبر خدا ناگزير بود كه به هر شيوه ممكن از پايتخت حكومت اسلامى به دفاع برخيزد و اين دفاع با عدم رعايت اصول و تاكتيك هاى نظامى امكان پذير نبود، بنابراين كمبود نيرو را با ايجاد موانع ايذائى (حفر خندق) بر سر راه دشمن جبران كرد و از حد فاصل كوههاى احد تا پشت مسجد قبا به طول ۷ كيلومتر خندق ايجاد كرد.

حفر خندق

پيامبر خدا مساحت و طول منطقه را بين اعضاء و نيروهاى شركت كننده در جنگ تقسيم كرد، و گروههايى مركب از مهاجرين و انصار تشكيل داد و متناسب جمعيت سهميه آنها را از زمين افراض كرد به طورى كه سهميه هر نفرى حفر زمينى به طول ۳.۲ متر و عرض ۵ متر و به عمق ۴ متر بود كه در طول سه ماه هر يك وظيفه خود را انجام مى داد، سه روز قبل از اينكه نيروهاى دشمن به منطقه نظامى و عملياتى وارد شود موانع ايذائى آماده شد.

حضرت نيز شخصا در يكى از دسته هاى مهاجرين به كندن خندق مشغول شد، در حين كار حضرت زمين را به وسيله كلنگ حفر مى كرد و على خاكها را به بيرون خندق مى ريخت، فشار كار به گونه اى زياد بود كه عرق از سر و روى حضرت سرازير شده بود و خستگى او را مى آمرزد، حضرت در گوشه اى نشست و قدرى استراحت نموده و آنگاه فرمود: «لاعيش الا عيش الاخرة، اللهم اغفر للانصار و المهاجرين»؛ زندگى بدون زحمت فقط در آخرت است، خداوند انصار و مهاجرين را بيامرز(۱۴۳)

هنگامى كه سپاهيان اسلام حضرت را در حال كلنگ زدن مشاهده نمودند به شوق آمده و تبعيت از حضرت مشغول كار گرديدند، دسته اى با كلنگ حفر مى كردند و دسته اى ديگر خاكها را از خندق بيرون مى ريختند. در حينى كه به حفر خندق مشغول بودند به سنگى برخورد نمودند هر چه تلاش مى كردند نمى توانستند سنگ را از جاى بركنند، جابربن عبدالله انصارى كه در اين دسته كار مى كرد در مسجد فتح به خدمت حضرت شرفياب شده و جريان را به وى گزارش داد.

حضرت وارد خندق گرديد، دستور داد آب آوردند وضو گرفت و مقدارى از آب را در فضاى دهان مضمضه كرد سپس روى آن سنگ ريخت اصحاب نيز كارهاى پيامبر را نظاره مى كردند، پس حضرت كلنگ اول را كه زد جرقه اى از سنگ پريد، اصحاب در پرتو آن نور قصور شام را مشاهده نمودند، كلنگ دوم را كه زد جرقه اى پريد كه در پرتو آن نور قصور مدائن را ديدند، و كلنگ سوم را كه زد جرقه اى پريد كه در پرتو آن قصور يمن مشهود بود.

پس حضرت فتح و پيروزى مسلمانان بر اين بلاد را در آينده اى نه چندان دور به مهاجرين و انصار بشارت داد، اين بشارت پيامبر در پى وعده هايى بود كه حضرت قبل از مهاجرت به نقباى انصار داده بود، مبنى بر اينكه اگر شما به من معاونت و مساعدت كنيد و در زمينه مهاجرت به مدينه با من همكارى نماييد سلطنت بر عرب و عجم از آن شما خواهد شد(۱۴۴) .

استقرار نيرو در دهانه گذرگاهها

سرانجام سه روز قبل از اينكه نيروهاى دشمن به منطقه وارد شوند كار خندق پايان يافت و موانع ايذائى آماده بهره بردارى قرار گرفت(۱۴۵) در نقشه و طرح خندق ۸ دهانه و گذرگاه پيش بينى شده بود كه كاملا بر اساس نقشه صورت پذيرفت.

حضرت بخشى از سپاه خود را در گردانهاى مختلف تقسيم نمود و براى هر گردانى دو فرمانده انتخاب كرد كه يكى از فرماندهان از انصار و ديگرى از مهاجرين بودند، و هشت گردان را به همراه ۱۶ فرمانده بر هشت گذرگاه منصوب كرده و حفاظت و حراست هر منطقه را به آن نيروها سپرد(۱۴۶) .

نكته : يكى از دو فرمانده در پست معاونت انجام وظيفه مى كرد و ديگرى در سمت رياست و اداره گروه نيروهاى سپاه اسلام در پستهاى فرماندهى و دفاعى مشغول به كار بود، نقشه و طرح به كارگيرى نيرو به گونه اى با ظرافت و حفاظت انجام گرديد كه فوق تصور بود

خلاصه سه روز مانده بود كه نيروهاى دشمن، سپاهيان اسلام در مناطق استراتژى مستقر شدند و خود را براى يك جنگ بسيار طولانى آماده نمودند، سپاهيان اسلام مناطق كوهستانى همانند كوههاى سلع را در دست داشتند و ديده بانان حضرت به طور كامل بر حركات دشمن مسلط بودند.

مقر فرماندهى حضرت مسجد فتح بود كه در دماغه كوه سلع در بلندى كوه قرار گرفته است، حضرت بخش مهم سپاه را در نزديكى مقر فرماندهى مستقر نموده و به آرايش نظامى پرداخت، بخش مهم ديگر سپاه را براى رزم آماده كرده و در دامنه كوه سلغ مشرف به وادى عقيق مستقر نمود.

ورود سپاه دشمن به وادى عقيق

ابى سفيان سپاه قريش را به دو دسته تقسيم كرد، يك دسته را در وادى رغابه مستقر كرد كه تركيب اين دو نيرو را بخشى از قريش و كنانة و سليم و هلال تشكيل مى داد كه رئيس هر قبيله فرماندهى نيروهاى قبيله خود را به عهده داشت.

بخش ديگر از سپاه قريش كه حى بن اخطب نيز در آن قرار داشت تحت فرماندهى ابى سفيان در وادى مستقر گرديد(۱۴۷) .

حى بن اخطب طبق تعهداتى كه به قريش داده بود، شبانگاه به قلعه بنى قريظه وارد شد و با حيله و تزوير بسيار قبيله بنى قريظه را به نقض عهد ترغيب نمود، يهوديان بنى قريظه تا آن تاريخ تحت شرائط ذمه عمل مى كردند حى بن اخطب به وسيله تبليغات مسموم و مداوم آنان را به نقض ‍ پيمان واداشت و سند قراردادى را كه به امضاى طرفين رسيده بود مچاله كرده و دور ريخت(۱۴۸) .

بكارگيرى اطلاعات در جنگ خندق

گزارشگران اطلاعاتى كه در بين يهوديان بنى قريظه به كار اطلاعات مشغول بودند نقض و پيمان شكنى بنى قريظه - كه توسط حى بن اخطب انجام گرفته بود - را سريعا به پيامبر گزارش نمودند.

حضرت از اين جريان بسيار ناراحت گرديد، دو نفر از افسران اطلاعاتى خود را به نامهاى سعد بن معاذ و اسيد بن حصين(۱۴۹) جهت كسب اطلاعات دقيق تر بر قلعه بنى قريظه فرستاد تا قضيه نقض عهد را تحقيق كرده و صحت و سقم آن را به دست آورده و بدون اينكه كسى را آگاه كنند به پيامبر گزارش نمايند.

هنگامى كه فرماندهان اطلاعاتى براى كسب خبر به پشت قلعه رسيدند درب قلعه را كوبيدند، حى بن اخطب از طبقه بالاى قصر سرش را از پنجره بيرون آورده و وقتى چمش به سعد بن معاذ و اسيد بن حصين افتاد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و آنان را مورد شماتت و ناسزاگويى قرار داد.

افسران اطلاعاتى از نقض پيمان بنى قريظه آگاه شده و سريعا به سوى سپاه اسلام بازگشتند و نتيجه تحقيقات را مبنى بر صحيح بودند نقض پيمان را به رمز كلمه عضل فاره(۱۵۰) به پيامبر گزارش دادند.

پيامبر خبر نقض پيمان بنى قريظه را از سپاه اسلام به گونه اى پنهان داشت كه سپاهيان و فرماندهان اسلام مستقر در جبهه بدان واقف نگرديدند(۱۵۱) .

نكته: الف: پنهان نگهداشتن نقض پيمان بنى قريظه به لحاظ تقويت روحيه رزمندگان و صلابت نيروهاى اسلام بود، زيرا اگر بنا مى شد كه سپاه اسلام بدان واقف گردند قطعا نمى توانستند در برابر دشمن مقاومت نمايند و ترس ‍ و وحشت سراپاى وجودشان را فرا مى گرفت.

ب - مسأله مهمى را كه فرماندهان نظامى بايد به آن توجه كنند نحوه سنگرسازى و ايجاد موانع دفاعى است كه بايد تحت حفاظت و اطلاعات سپاهيان اسلام انجام پذيرد. فرماندهان نظامى در حفظ اسرار نظامى بايد به گونه اى دقيق و ظريف عمل نمايند كه هر يك از مسائل نظامى را جزء اسرار نظامى و حفاظتى مى باشد و دشمن بدان واقف نگردد.

به عنوان مثال: اگر سنگريزه هاى دفاعى و موانع ايذائى به گونه اى انجام پذيرد كه تحت اشراف دشمن باشد و دشمن از خصوصيات آن آگاه شود قطعا براى وهم كوبيدن نيرو از طرق مناسب استفاده خواهد كرد و راههاى نفوذ را شناسايى كرده و در فرصتهاى مناسب ضربه كارى را وارد خواهد كرد.

پيامبر اكرم بر اساس حفظ اطلاعات و اسرار نظامى، قبل از اينكه دشمن به موضع نظامى و كيفيت و كميت نيروهاى اسلام واقف گردد سپاه خود را از نيروهاى كيفى مناسب تشكيل داد و جهت جلوگيرى از نفوذ دشمن به داخل شهر مدينه از سيره ايرانيان (حفر خندق) - كه در بين ملت عرب يكى از موانع دفاعى بديع بود - استفاده نمود. هنگامى كه پيش قراولان قريش به نزديكى سپاه اسلام رسيدند به خندق برخوردند و از اين وضع تعجب نمودند و دريافتند كه اين شيوه دفاعى از شيوه هاى عرب نيست(۱۵۲) .

عدم اطلاع و آگاهى دشمن از اسرار نظامى پيامبر اكرم نشان مى دهد كه حضرت در حفظ و نگهدارى اسرار نظامى بسيار قوى و نيرومند عمل مى نمود، و به گونه اى در حفظ و نگهدارى اسرار نظامى دقيق و منضبط بود كه نزديكترين فرماندهان نظامى هم به اسرار نظامى او آگاه نمى شدند، بنابراين مسائل نظامى كاملا بايد سرى باشد واز مقام اطلاعات نظامى به خارج درز نكند.