تاکتیک های جنگی پیامبر (ص)

تاکتیک های جنگی پیامبر (ص)0%

تاکتیک های جنگی پیامبر (ص) نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
گروه: پیامبر اکرم

تاکتیک های جنگی پیامبر (ص)

نویسنده: علی اصغر فیض پور
محقق: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 16986
دانلود: 4203

تاکتیک های جنگی پیامبر (ص)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 154 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 16986 / دانلود: 4203
اندازه اندازه اندازه
تاکتیک های جنگی پیامبر (ص)

تاکتیک های جنگی پیامبر (ص)

نویسنده:
فارسی

كتابى كه در پيش رو داريد محصول تلاشهاى فراوانى است كه در زمينه رويدادهاى تاريخى جنگهاى اسلام به رشته تحرير درآمده است. در اين كتاب پيرامون مسائل مهمى چون هجرت و پيدايش جنگهاى پيامبر و همچنين علل و عوامل آن به بحث پرداخته شده كه از جمله اين عوامل، آزار و اذيت مشركين قريش در مكه بوده است.

نفاق عبدالله بن ابى

پس از پيروزى سپاه اسلام در جنگ، اسراى بنى المصطلق را به همراه خود به مدينه درآوردند، در بين راه بر سر چاه كم آبى توقف كردند، در هنگام آب كشيدن از چاه بين شخصى از قبيله بنى غفار و به نام جهجاء بن سعيد (غلام عمربن خطاب) و سنان جهنى نزاعى درگرفت.

در حين نزاع جهجاء (غلام عمر بن خطاب) مشتى به دهان سنان بن جهنى كوبيد، سنان قبيله خزرج را به يارى طلبيد، و غلام عمر نيز از مهاجرين استعانت جست، سرانجام بين مهاجرين و انصار نزاع در گرفت و مشاجرات لفظى شديد شد و بالاخره شمشيرها را از نيام بيرون كشيده و در برابر هم صف آرايى نمودند.

عبدالله بن ابى غضبناك شده قبيله خزرج را جمع كرد و آنان را مورد عتاب و سرزنش قرار داد و گفت: از اول هم قصد نداشتيم كه در اين جنگ شركت كنم، آيا پاداش شما اين است كه عرب شما را كتك بزند و بر روى شما شمشير بكشد؟ شما مهاجرين را پناه داديد، از جان و مال خود گذشتيد، آنان را پناه داديد و گردنهايتان را جهت حفظ آنان در مقابل شمشير دشمن برافراشتيد.

آيا سزاوار است كه در برابر اين همه فداكاريها، عرب اينگونه با شما برخورد كند؟ اگر آنان را از وطنتان آواره كنيد و زحمتشان روى دوش ديگران قرار گيرد اينگونه به شما اجحاف نمى كنند، اگر به مدينه بازگشتيم عزتمندان بايد مهاجران ذليل را از مدينه بيرون برانند(۱۷۸) .

زيد بن ارقم كه جوانى نورس و در عنفوان بلوغ بود سخنان عبدالله بن ابى را شنيده و بلافاصله ماوقع را به حضرت گزارش داد، حضرت پس از اطمينان از صحت گزارش با حالى غضبناك سوار بر مركب شده و به سوى مدينه حركت نمود.

سعد بن عباده كه از جمله افسران نظامى بود بر سر راه حضرت گرفته و از حضرت سؤ ال كرد: الان كه وقت حركت نبود چرا سوار بر مركب شده ايد؟

حضرت فرمود: مگر حرفهاى دوستت عبدالله بن ابى را نشنيدى؟

سعد گفت: من جز شما دوستى ندارم.

حضرت فرمود: عبدالله بن ابى قصد دارد پس از مراجعت به مدينه مهاجرين را از مدينه اخراج كند و گفته است كه عزيزان بايد ذليلان را خارج كنند.

سعد در جواب گفت: شما و اصحابتان عزيز هستيد و عبدالله بن ابى و ياران او ذليل خواهند بود(۱۷۹) .

سرانجام رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با ناراحتى به همراه اصحاب و ياران خود منطقه را ترك كرده و به سوى مدينه حركت نمود، كسى را ياراى صحبت با او نبود اصحاب نيز از وضعى كه پيش آمده بود ناراحت بودند پس عبدالله بن ابى را به محاكمه كشاندند و گفتند: چرا به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ياران مهاجر او اهانت كرده و آنها را آزرده خاطر كردى؟

عبدالله بن ابى سوگند ياد كرد كه هرگز من به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ياران او اهانت نكرده ام واگر كسى از قول من مطلبى را به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و يارانش گزارش نموده باشد كذب محض است اصحاب گفتند: به محضر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شرفياب شده و از حضرت و ياران او عذرخواهى كن.

عبدالله بن ابى پيشنهاد اصحاب را پذيرفت و به محضر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مشرف شده و از مطلبى كه به وى نسبت داده بودند عذرخواهى نموده و زيد بن ارقم را تكذيب نمود و شهادتين را بر زبان جارى كرد حضرت نيز گفته او را قبول كرد.

پس از اين ماجرا اصحاب زيد بن ارقم را مورد شما الهى و سرزنش قرار دادند و گفتند: چرا به حضرت گزارش دروغ دادى و خاطر مبارك حضرت و ياران او را آزردى و به عبدالله بن ابى تهمت و افترا بستى؟ زيد بن ارقم از اين مسأله ناراحت شده و به خدا عرضه داشت: پروردگارا! تو خوب ميدانى كه من گزارش دروغ به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ندادم.

در بين راه جبرئيل بر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نازل گرديد و سوره منافقون را بر حضرت نازل فرمود در آن هنگام حضرت بر شتر سوار بود و در هنگام ظهور آثار وحى سنگينى زيادى به وى عارض شد به گونه اى كه ناقه حضرت كمرش خميده و از حركت باز ايستاد و زانو زد، پس حضرت در گوش زيد بن ارقم فرمود: خداوند گفته هاى تو را تصديق نمود، و سوره منافقون را نازل فرمود پس كاروان متوقف كرده و سوره منافقون را براى آنان قرائت فرمود.

نكته: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با سرعت در حركت سپاه از هرگونه امكان وقوع درگيرى و نزاع داخلى جلوگيرى كرد، زيرا كاروان در هنگام حركت از غضب باز ايستاد و حركت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سبب شد تا آثار غضب در بين اصحاب فرو نشيند.

برخورد پيامبر اسرار

سرانجام پس از شكست قبيله بنى المصطلق زيادى در اختيار سپاهيان اسلام قرار گرفت، حضرت كليه اموال و اسراى بنى المصطلق را به مدينه آورد و آنان را بين اصحاب تقسيم كرد، و با جويريه دختر حارث بن ضرار ازدواج نمود، ساير مسلمين از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پيروى نمودند، و با زنان بنى المصطلق ازدواج نمودند.

نظريه: علت اينكه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با جويريه ازدواج نمود اين بود كه جويريه بى سرپرست بود و پدر و عمو و شوهرش در جنگ بنى المصطلق به دست سپاهيان اسلام به هلاكت رسيده بودند، در موقع تقسيم غنائم در سهم ثابت بن قيس قرار گرفت و وى جويريه را در معرض فروش گذاشت، حضرت آن را از ثابت بن قيس خريد و او را از كتابت آزاد نمود، و قيمت كتابت وى را مهريه اش قرار داد و به همان مهريه با وى ازدواج نمود(۱۸۰) .

بر اثر برخورد مسالمت آميزى كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با قبيله بنى المصطلق و اسراى آنان انجام داد، قبيله بنى المصطلق اسلام را پذيرفتند، و اسلامشان را به حضرت اعلام نمودند. پيامبر اكرم آنان را آزاد كرد و به ديارشان بازگردانيد، حضرت وليد بن عقبه را جهت جمع آورى زكات به مريسع اعزام داشت، وليد به علت كينه و خصومتى كه با قبيله بنى المصطلق داشت جريان را برخلاف به پيامبر گزارش نمود و گفت: قبيله بنى المصطلق از دادن زكات خوددارى نموده و قصد كشتن مرا داشتند.

مسلمانان در صدد تجهيز سپاه براى جنگ با بنى المصطلق بودند، در اين ميان نماينده اى از بنى المصطلق به مدينه آمد و به حضرت عرضه داشت: هنگامى كه با خبر شديم كه شما نماينده يا را به سوى ما فرستاده ايد، ما به قصد احترام و تعظيم به استقبال او آمديم، و بر آن بوديم تا زكاتمان را به وى پرداخت كنيم، ولى او ترسيد و به عقب بازگشت و متاءسفانه مسأله را برخلاف واقعيت به شما گزارش نموده است خداوند در تكذيب وليد بن عقبه آيه زير را نازل فرمود:( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَن تُصِيبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَىٰ مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِينَ ) (۱۸۱) .

صلح حديبيه

پس از پيروزى مسلمانان در جنگ بنى المصطلق: حضرت تصميم گرفت كه در ماه ذى القعده به قصد انجام عمره از مدينه به سوى مكه عزيمت نمايد، حضرت بنابر اطلاعاتى كه از مشركين قريش داشت احتمال وقوع درگيرى نظامى را بسيار قوى مى دانست.

به همين منظور به اصحاب فرمود كه: همه كسانى كه در مدينه و اطراف آن تحت حمايت حكومت اسلامى زندگى مى كردند در اين سفر براى انجام اعمال حج او را همراهى كنند، حدود يك هزار و پانصد نفر از مسلمانان - اعم از مهاجرين و انصار و اعرابى كه در اطراف مدينه زندگى مى كردند - به قصد زيارت خانه خدا حضرت را همراهى نمودند، و عده اى نيز از همراهى با پيامبر سرپيچى كردند، زيرا احتمال وقوع جنگ را بعيد نميدانستند.

گزارش اطلاعات به دشمن

هنگامى كه كاروان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به منطقه عسفان - به فاصله دو منزل تا مكه - رسيد، مشركين قريش از ورود سپاه اسلام به آن منطقه آگاه شده و بر آن شدند كه از ورود كاروان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به مكه ممانعت نمايند، پس با تجهيزات لازم و نيروهاى كارآزموده در اطراف مكه سنگر گرفتند.

سران مشركين بشر بن سفيان را براى مذاكره به خدمت پيامبر فرستادند، وى پيامبر خدا را در عسفان ملاقات كرده و عرضه داشت: همانا قريش از سفر شما آگاه است و به دنبال آن جهت ممانع از ورود شما به مكه، سپاه بزرگى را تشكيل داده و در محله ذى طوى سنگر گرفته اند و عهد بسته اند كه به هر صورت ممكن از ورود شما به مكه جلو گيرى نمايند(۱۸۲) .

حضرت از اين سخن تعجب كرده و فرمود: جنگ قريش را بلعيده است، آيا هنوز هم از جنگ و جدال دست بر نمى دارند؟ چه شده است كه با وجود شكستها و خساراتى كه ديده اند باز هم به فكر جنگ و جدال افتاده اند؟

چه مى شد كه قريش بين من و ساير عرب مانعى ايجاد نمى كرد؟ اگر آنان به من آسيب مى رسانيدند به هدفشان مى رسيدند و اگر خدايتعالى مرا بر آنان غلبه مى داد و آنان به اسلام روى مى آوردند براى آنان فخر بود، زيرا من از قبيله آنها بوده و با آنها در يك قبيله زندگى مى كردم.

قريش چگونه مى انديشيد؟ آيا فكر مى كنيد كه حكومت اسلامى از جنگ هراس دارد؟! سوگند به خدا كه من در راه خدا جنگ مى كنم و هيچ گونه بيم و هراسى را به دل راه نخواهم داد و تا سرحد جان از اسلام دفاع كرده و به آن ادامه خواهم داد(۱۸۳) .

پس از خاتمه مذاكره، حضرت سپاه خود را براى يك جنگ تمام عيار آماده كرده و مسيرش را از منطقه عسفان تغيير داد، هنگامى كه به منطقه ثنية المرار رسيد شتر حضرت زانو زد، برخى از سپاهيان به حضرت عرضه داشتند: گويا شتر شما از پيمودند راه جا زد، حضرت فرمود: شتر من از پيمودن راه جا نزد بلكه خداوند شتر مرا از حركت بازداشت و ما وظيفه داريم سپاه را در اين محل مستقر كنيم.

سپاه اسلام از قصد پيامبر آگاه شدند و كاروان را چهره ديگرى پيدا كرد، زيرا در آغاز حركت كاروان براى انجام عمره به سوى مكه عازم شده بود ولى پس از مذاكره پيامبر با نماينده مشركين حالت حركت جنگى شده بود. پس حضرت سپاه را در منطقه ثنية المرار مستقر كرده و دستورات لازم را به آنان تذكر داد و فرمود: اگر چه سپاه قريش براى جنگ آماده شده اند ولى هرچه از من بخواهند به خاطر صله رحم به آنان خواهم داد.

در منطقه اى كه سپاه اسلام استقرار يافت آب وجود نداشت، پس حضرت نيزه را از نيام درآورده و به دست يك نفر از ياران داد، او نيزه را به زمين كوبيد، در پى آن چشمه آبى نمايان، شد و سپاه اسلام با طماءنينه خاطر در آنجا منزل كرد.

سپاه قريش منطقه استقرار نيروهاى اسلام را زير نظر گرفته بود پس عده اى از قبيله خزاعه را بر سرپرستى بديل بن ورقاء به نمايندگى از قريش به حضور پيامبر اكرم فرستادند، تا از واقعيت امر جويا شوند كه پيامبر اكرم به چه منظور به مكه آمده است؟ آيا به منظور جنگ آمده يا به منظور ديگرى؟ پيامبر در جواب به بديل بن ورقاء فرمود: من براى جنگ و مقابله با شما به اينجا نيامده ام، بلكه به قصد زيارت و عمره مفرده آمده ام.

پس از مذاكره، نمايندگان قريش بازگشته و جريان را براى قريش بازگو كردند بديل بن ورقاء بن قريش گفت: پيامبر اكرم به قصد جنگ به اينجا نيامده است بلكه مى خواهد با يارانش عمره مفرده انجام دهد و خانه خدا را زيارت كند، شما ندانسته حضرت را به جنگ متهم نموديد و در برابر آن جبهه جنگ تشكيل داده ايد؟

قريش گفته ورقاء بن بديل را قبول نكردند و اظهار داشتند كه: اگر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به قصد جنگ نيامده است پس چرا با نيرو و سپاه به مكه وارد مى شود؟ پس بار ديگر پيكى را جهت تهيه گزارش فرستادند تا آنها را از كم و كيف سفر حضرت آگاه سازد(۱۸۴) .

گزارشهاى تكميلى قريش

بكر بن حفص از طرف قريش ماءموريت يافت تا گزارش تكميلى از هدف حضرت به دست آورد، هنگامى كه به ثنية المرار رسيد حضرت او را به حضور پذيرفت و همانند جوابهاى قبلى كه نماينده قبلى داده بود به او جواب داد، بكربن حفص نيز پس از بازگشت گزارش مذاكره را براى سران قريش بيان كرد. قريش به اين گزارش قانع نشدند و در پى آن يكى از سران قبيله احابيش به نام حليس بن علقمه را فرستادند، چون اين شخص اعتقاد به خدا داشت و قبيله احابيس نيز در ميان عرب سابقه توحيدى داشتند و خدا را مى پرستيدند.

پس هنگامى كه به منطقه رسيد پيامبر او را براى ياران خود معرفى كرد و فرمود: اين شخص موحد است و به خداوند يكتا ايمان دارد، هركس كه به همراه خود بدنه آورده است آنرا به وى نشان دهد. اصحاب رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بدنه ها را به طور دسته جمعى از پيش روى او در صحراى ثنية المرار عبور دادند و با اين شيوه اعلام داشتند كه قصد جنگ ندارند، حليس بن علقمه به عقب بازگشت و جريان را براى سران قريش ‍ بازگو كرد.

پس عروة بن مسعود ثقفى را جهت تهيه گزارش به خدمت پيامبر اكرم فرستادند، حضرت نيز هدف اصلى خود را براى او بازگو كرد، جذبه و معنويت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به گونه اى در عروه تاءثير گذاشته بود كه به سختى از كنار حضرت فاصله مى گرفت و دلش ‍ ياراى جدايى از حضرت را نداشت، و نحوه رفتار و برخورد پيامبر با اصحاب را زير نظر داشت.

از طرفى ديگر عشق و دلباختگى اصحاب او را به تعجب واداشته بود، زيرا هر گاه پيامبر خدا وضو مى گرفت يا آب دهانش را بيرون مى انداخت اصحاب جهت تبرك جستن به آن از يكديگر سبقت مى گرفتند و اگر مويى از بدن حضرت جدا مى شد آنرا به سرعت از روى زمين برمى داشتند.

پس به سوى قريش بازگشت و نتايج مذاكره و گزارش خود را براى رساندن قريش بيان كرد. از جمله مذاكراتى كه به قريش يادآورى نمود عشق ورزيدن ياران حضرت به وى بود، سپس گفت: من در زمان سلطنت كسرى و قيصر و نجاشى با سلاطين آنها ملاقات نموده و گفتگوهايى داشته ام، به خدا سوگند هيچ سلطانى را نديدم اينگونه كه اصحاب و ياران حضرت به وى عشق مى ورزيدند، و به آب وضو و دهان و موى بدن او سبقت مى جستند، ياران و پيروانشان به آنها عشق ورزند، حال اين شما و جنگ با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم .

اين گزارش تاءثير فراوانى داشت و روحيه جنگ طلبى را از دشمن خنثى كرد، سران قريش پس از مذاكره و تحقيق و بررسى دقيق تصميم گرفتند كه دست از جنگ بشكند و حضرت را به صلح وادار نمايند(۱۸۵) .

نظريه: از نحوه برخورد حضرت با اصحاب و شدت فداكارى كه ياران نسبت به حضرت انجام مى دادند روشن مى شود كه نيروهاى رزمى و كادرهاى نظامى و انتظامى علاوه بر اينكه از افراد زبده و كارآمد باشند بايد داراى ايمان قوى بوده و عشق و علاقه شديدى نسبت به هدف و رهبر داشته باشند، زيرا در غير اين صورت روحيه كفر ستيزى در آنان پيدا نخواهد شد.

به نظر مى رسد تنها مسأله اى كه قريش را - در قضيه صلح حديبيه - سست كرد و از تصميم جنگ بازداشت همانا روح تقوى و صلابت ايمان و عشق به هدف و پيامبر الهى بود كه اصحاب رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نسبت به حضرت از خود نشان دادند، ديپلماتهاى سياسى قريش علاوه بر انجام امور ديپلماسى از نظر اطلاعاتى نيز بسيار ظريفانه عمل مى كردند، و نحوه رفتار و برخورد اصحاب با پيامبر را زير نظر داشتند بنابراين فرماندهان نظامى سه نكته را بايد مورد دقت و بررسى قرار دهند

۱ - نيروهاى رزمى را از افراد مؤ من و متدين انتخاب كنند، همان طوريكه پيامبر سفر خويش را با نيروهاى رزمى و به قصد عمره آغاز كرد.

۲ - نيروهاى رزمى بايد داوطلبانه شركت كنند، همان طور كه پيامبر بسيج عمومى را صادر كرد، در پى صدور فرمان بسيج فقط عده اى از نيروهاى رزمى با عشق و علاقه داوطلب شدند، و در سفر حضرت را همراهى نمودند(۱۸۶) .

۳ - نيروهاى رزمى تا آنجا كه امكان دارد بايد از اهل تقوى، و فضيلت برگزيده شود، اين مطلب را مى توان از نحوه انتخاب و برخورد پيامبر اكرم استفاده نمود.

در واقع پيروزيهايى كه در جنگها حاصل مى شود در گرو اخلاص عمل صالحان و مجاهدان راه خدا و دلباختگان كوى يار مى باشد، به گونه اى كه اگر آنان در اين رهگذر سر از پا نمى شناختند و روح فداكارى و اخلاص را در برابر پيامبر خدا ابراز ميداشتند و همان روح فداكارى باعث گرديد كه عروة بن مسعود با حالت بهت آورى به سوى مشركين بازگردد و آنان را از هدف جنگ منصرف كند.

اعزام عثمان بن عفان

حضرت عثمان بن عفان را به نمايندگى از طرف دولت اسلامى برگزيده و مواضع و اهدافش را در ضمن نامه اى نوشته و به وسيله عثمان بن عفان اعازم داشت(۱۸۷) .

هنگامى كه عثمان خود را به قريش رسانيد و نامه را براى آنان قرائت كرد واهداف حضرت را براى آنان بيان كرد، سران قريش عثمان را دستگير كردند، سپس توسط عده اى از مشركين خبر قتل او را شايعه كردند، هدف آنها را از اشاعه قتل عثمان ايجاد رعب و وحشت در بين سپاه اسلام بود.

هنگامى كه حضرت از جريان مطلع گرديد اصحاب و ياران خود را در سايه درختى گرد آورده و تصميمات جنگى را كه از پيش در سينه خويش پنهان مى داشت روشن ساخت و سپاهيان اسلام را براى جنگ بسيار بزرگى آماده نموده و از آنان پيمان گرفت كه تا آخرين نفس ايستادگى نمايند

گزارشگران مشركين تصميم پيامبر را به قريش ارسال داشتند كه موجب رعب و وحشت مشركين قريش گرديد، سران قريش تصميم گرفتند كه از شروع جنگ صرف نظر كنند و اعلان كردند كه بهترين شيوه طرح صلح است، زيرا آثار قدرت نيروهاى اسلام را در جنگهاى سابق ديده بودند، پس نماينده اى را به محضر پيامبر خدا فرستادند تا شايعه قتل عثمان را تكذيب كرده و طرح صلح را كه توسط سران قريش آماده شده بود ارائه كرد.

حضرت اصل صلح را از دشمن پذيرفت، به دنبال به دنبال آن عده اى از سران قريش در نثية المرار حاضر گرديدند و مواد صلح حديبيه را به نفع دولت قريش منعقد كردند كه مورد تصويب طرفين قرار گرفت.

مواد صلح : موادى كه صلح را تشكيل مى دادند ۹ ماده بودند:

۱ - ان نضع الحرب عشر سنين(۱۸۸)

۲ - لاخيانة بينهم فلا يخونون بعضهم بعضا

۳ - لاسرقة فياءمنوا على اموالهم فى تلك المدة و لايعين احد المتعاقدين على الاخر

۴ - من احب ان يدخل فى عقد محمد و عهده دخل فيه و من احب ان يدخل فى عقد قريش و عهدهم دخل فيه(۱۸۹) .

۵ - من اتى قريشا من المسلمين لايردونه الى المسلمين

۶ - من اتى من قريش الى المسلمين مسلما يردونه اليهم

۷ - ان يكون الاسلام ظاهرا بمكة لايكره احد على دينه و لايؤ ذى ولايعير.

۸ - ان محمدا يرجع عنهم عامه هذا و يدخل عليهم فى العام القابل ثلاثة ايام.

۹- لايدخل عليها بسلاح الا سلاح المسافر السيوف فى القراب(۱۹۰) .

بر اساس توافق طرفين حضرت به اميرالمؤ منين فرمود كه قرار داد صلح را بنگارد، حضرت على در ابتداى متن قرارداد نوشت: بسم الله الرحمن الرحيم، سهيل بن عمرو (نماينده مشركين قريش) به حضرت اعتراض كرد و گفت: ما رحمن را نمى شناسيم بايد عبارت را تغيير داده و به شيوه اى كه پدرانمان قبل از اسلام نام خدا را در آغاز قراردادهاى صلح مى نوشتند عمل كنيد.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گفته نماينده قريش را پذيرفت و به حضرت على عرض كرد: به جاى اين جمله بنويس: بسمك اللهم، زيرا اين جمله اى بود كه قبل از اسلام در عرب مرسوم بود و مشركين قبل از ظهور اسلام به اين شيوه عمل مى كردند، حضرت على گفته پيامبر را نوشت، گرچه با اعتراض مسلمانان روبرو شد ولى حضرت على خطاب به آنان فرمود: اگر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به من امر نمى كرد من اين كار را نمى كردم اطاعت از او اطاعت از خدا و بر ما واجب است.

سپس حضرت به على فرمود كه بنويسد: هذا ما قاضى عليه رسول الله و سهيل بن عمرو، در هنگام نوشتن اين جمله، باز مورد اعتراض سهيل قرار گرفت و گفت: ما رسالت پيامبر را قبول نداريم، والا با شما جنگ و درگيرى نمى كرديم، قرارداد بايد به گونه اى تنظيم شود كه مورد قبول و توافق قريش‍ قرار گيرد، حضرت باز گفته سهيل را پذيرفت و به حضرت على عرض كرد: اين جمله را اينگونه بنويس: هذا ما قاضى عليه محمد بن عبدالله و سهيل بن عمرو(۱۹۱) .

سهيل بن عمرو پيشنهاد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را پذيرفت(۱۹۲) و صورت قرارداد در دو نسخه تنظيم گرديد كه در ظاهر به نفع قريش تنظيم شد و كليه خواسته هاى قريش عملى شد و حضرت در آن سال از زيارت خانه خدا محروم شد، در نتيجه مسلمانان با قلبى پر از اندوه و چشمانى اشكبار در برابر قرارداد صلح ناخواسته تسليم گرديدند كه قبول آن بر مسلمين به سادگى قابل تحمل نبود.

اختلاف مسلمانان

پس از پايان يافتن صلح حضرت دستور داد تا بدنه ها را در همانجا قربانى كنند سپس تقصير نموده و از احرام مفرده خارج شوند، گروهى از مسلمانان به حضرت اعتراض كرده و گفتند: شما در آغاز به ما وعده دادى كه در اين سال وارد مكه مى شويم و حال آنكه قبل از آنكه به مكه وارد شويم دشمن راه بر ما سد نمود، و گفته شما خلاف درآمد. حضرت با حالت بردبارى فرمود: من به شما وعده دادم كه امسال وارد حرم خواهيد شد و اين انجام گرفت من به شما قول ندادم كه به انجام مناسك فوق خواهيد شدت سرانجام عده اى از مسلمانان كه از قرارداد صلح ناراضى بودند از فرمان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سرپيچى كردند(۱۹۳) .

براساس اين قرارداد قبيله خزاعه تحت الحمايه دولت اسلامى و قبيله بنوبكر نيز تحت الحمايه مشركين قريش قرار گرفت، اين قرارداد در دو نسخه تنظيم شد كه يك نسخه در دست دولت اسلامى و نسخه اى ديگر در دست سران قريش قرار داشت(۱۹۴) .

هنگامى كه كار صلح پايان يافت حضرت اصحاب را مورد خطاب قرار داد و فرمود: هركس بدنه خود را قربانى نموده و سرهايتان را بتراشيد، مسلمانان هم فرمايش رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را گردن نهادند ولى عده اى از اطاعت آن سرپيچى كرده و به مخالفت پرداختند، زيرا آنان فكر مى كردند كه اين حج باطل است زيرا مسلمانان به مكه مشرف نشده و طواف نكرده بودند و در حالى كه سعى بين صفا و مروه انجام نشده چگونه بدنه ها را قربانى كنند؟!

حضرت از اين جريان بسيار ناراحت شد پس به ام سلمه وارد شده و با وى مشورت نمود، ام سلمه حضرت را تسلى داده و عرض كرد: شما اعمال خود را انجام بده و سپس به سوى مدينه حركت كن، حضرت پيشنهاد ام سلمه را انجام داد و بدنه را به قربانگاه برد و آن را قربانى كرد، عده اى از مسلمانان از پيامبر تبعيت كردند بدنه ها را در همان محل قربانى كرده و به حلق رأس پرداختند بخشى از مسلمين بدنه نداشتند خداوند نيز تكليف را از آنان ساقط كرد(۱۹۵) .

آنگاه حضرت با مسلمانان به سوى مدينه مراجعت كردند، هنگامى كه به محله تنعيم رسيدند، حضرت مسلمانان را در سايه درختى گرد آورد، عده اى از مسلمانان كه از فرمان حضرت سرپيچى كرده بودند خدمت حضرت مشرف شده و از گذشته خود اظهار ندامت كردند و از حضرت تقاضا كردند كه براى آنها استغفار كند، حضرت توبه آنها را پذيرفت و در سايه درخت با آنان بيعت كرد، اين بيعت به بيعة الرضوان مشهور شد زيرا خداوند سوره مباركه فتح را نازل كرد(۱۹۶) كه در آن رضايتش نسبت به مسلمانان مشهود بود:( إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ فَمَن نَّكَثَ فَإِنَّمَا يَنكُثُ عَلَىٰ نَفْسِهِ وَمَنْ أَوْفَىٰ بِمَا عَاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا ) (۱۹۷) .

نتايج صلح

نتائج و فوائدى را كه اين صلح در برداشت در ۷ مورد خلاصه مى شود

۱ - اين صلح باعث شد كه دولت اسلامى با قريش - و همچنين بالعكس - روابط سياسى و اجتماعى برقرار نمايد، در نتيجه در سايه ارتباطات سياسى و اجتماعى به مواضع سياسى و اقتصادى و اجتماعى و اخلاقى يكديگر آشنا شده و در سايه حسن همجوارى و حسن تفاهم بتوانند مشكلات اجتماعى و سياسى خود را از طريق مذاكره حل و فصل كنند

لازم به ذكر است كه بر اثر اين ارتباطاتى كه بين دو ملت همجوار برقرار گرديد كليه خصلتهاى عالى و صفات اخلاقى و معجزات از طريق روابط اجتماعى توسط ملت مسلمان به ملت قريش منتقل شد و در فاصله كمى زمينه گرايش و قبول اسلام ميان ملت قريش فراهم گرديد، به طورى كه عده از مشركين - كه بستگان آنان قبلا اسلام را پذيرفته و به مدينه هجرت كرده بودند - به نيت صله رحم از بستگان و خويشاوندان نزديك خود ديدن مى كردند.

فرهنگ غنى اسلام به گونه اى در منطقه يثرب بر مسلمين حاكم بود كه مشركين مجذوب شده وصفات عاليه را از مسلمانان فرا مى گرفتند و هنگام بازگشت در بين قريش نشر مى دادند.

۲ - روابط صحيح و مناسب بين طرفين موجب شد كه به واسطه انتقال ملكات فاصله اسلامى ملت جزيرة العرب شيفته و عاشق اسلام و رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گردند، صلح مزبور سبب شد كه مسلمين در آينده بدون درگيرى سياسى و نظامى به انجام عمره مفرده توفيق يابند.

۳ - مشركين قريش قبل از انعقاد صلح عناد خود را نسبت به مسائل اسلامى معجزات رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اظهار مى داشتند و هنگامى كه سخنان گهربار و آيات نورانى قرآن را مى شنيدند پنبه در گوش ‍ خود مى كردند و با تنفر خود را دور مى كردند ولى خوشبختانه بعد از انعقاد صلح كينه و منافرتهاى زيادى كه از قبل بين قريش و ملت اسلامى بود در سايه صلح و آرامش از بين رفت و آنان به سخنان يكديگر گوش فرا مى دادند و حرفهاى حق را از يكديگر مى پذيرفتند و در آيات قرآن انديشه مى كردند، بدين وسيله زمينه پذيرش اسلام در فرهنگ ملت عرب راه يافت و در فاصله كمى به يك دعوت عمومى همه آنها اسلام را پذيرفتند.

۴ - قبل از انعقاد صلح اظهار اسلام در بين ملت عرب ممنوع بود و هيچ كس جراءت نداشت كه دين خود را ظاهر نمايد، غالب مسلمانانى كه به خاطر شرائط حاكم بر زندگيشان نمى توانستند از بلادشان به مدينه هجرت كنند در حال تقيه زندگى مى كردند و نمى توانستند عقائدشان را اظهار كنند.

اين صحل سبب شد كه در فاصله دو سال مسلمانان بتوانند اسلام را به عنوان يك آئين الهى در بين مشركين اظهار نموده و به تبليغ آن بپردازند، اذيت و آزار مشركين نيز آنها را رنج نمى داد چون اساس شرائط صلح مبتنى بر آزادى بيان و عقيده بود و هر كس متمايل به اسلام بود با ميل و رغبت اسلام را قبول كرده و به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ايمان مى آورد.

۵ - به موجب اين صلح رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و مسلمانان از جنگ فارغ شده و در صدد نشر حقائق گهربار اسلام برآمدند و اسلام را از طرق مختلف به جهانيان ابلاغ كردند رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به تمام نقاط جهان هيئت سياسى نظامى و تبليغى اعزام داشت، بدين وسيله مناطق مختلف جزيرة العرب - چون يمن و بحرين و يمامه - تحت پوشش تبليغات اسلامى قرار گرفت، در پى ابلاغ پيامهاى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به ملل مختلف جان ديرى نگذشت كه مردم فوج فوج به دين اسلام گرايش كردند و اسلام عزيز را به عنوان يك دين الهى و جهانى پذيرفتند.

۶ - به موجب اين صلح دولت اسلامى تقويت شده و مسلمانان نيرو گرفتند از طرفى ديگر گروهى از سلاطين عرب و عجم به اسلام روى آوردند و هدايايى گرانبها از طرف سلاطين به خدمت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ارسال مى شد.

ابوسفيان رهبر قريش تمامى مسائل و قضايايى را كه در اين فاصله به وقوع مى پيوست را به طور دقيق زير نظر داشت و در پيشرفت اسلام مى انديشيد، او مشاهده كرد كه چگونه قيصر پادشاه روم در برابر اوامر حضرت سر تعظيم فرود آورد و به اسلام تسليم گرديد و از نامه حضرت استقبال كرد، او به خوبى ايمان آوردن نماينده كسرى پادشاه ايران زمين را در محضر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مشاهده كرده بود.

عظمت بزرگى و جلالت رسول گرامى اسلام در صحنه جهان نمودار شد، مشركين از عظمت اسلام و رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مبهوت شدند در نتيجه قدرت نظامى و اقتصادى دشمن رو به افول و غروب نهاد و آن ها از شروع جنگ عليه اسلام نااميد گرديدند، به طوريكه در هنگام فتح مكه تمام قريش بدون استثناء به اسلام گرايش نموده و به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ايمان آوردند بدون اينكه حتى قطره خونى از دماغ كسى بريزد(۱۹۸) .

۷ - قبل از سال ششم هجرت كه صلح حديبيه در آن به وقوع پيوست، حكومت قريش براى اينكه قداست معنوى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را از بين ببرد و شخصيت او را لكه دار كند دست به تبليغات گسترده اى عليه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم زد مبنى بر اينكه

الف - رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم براى خانه و كعبه احترامى قائل نيست.

ب - با بستگان خود قطع رحم كرده و رابطه ندارد.

ج - عده اى از اوباش ولگرد را به دور خود جمع كرده تا در زمين فساد و خونريزى كند.

خوشبختانه با اين صلح تبليغات دشمن خنثى و بى اثر ماند زيرا رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با اينكه لشكرى قوى و قدرتمند به همراه خود آورده بود دست به شمشير نبرد و تقاضاى دشمن را در مورد صلح پذيرفت.

فصل هفتم: رويدادهاى سال هفتم هجرت

جنگ خيبر

اين جنگ در سال هفتم هجرت اتفاق افتاد(۱۹۹) رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در اواخر محرم سپاه اسلام را به طرف خيبر بسيج كرد و سباع بن عرفطه را به جانشينى خود در مدينه تعيين كرد.

سپس سپاه حضرت در منطقه رجيع(۲۰۰) - حد فاصل خيبر و غطفان - مستقر شد، علت انتخاب اين مكان بدين جهت بود كه بر اساس اطلاعات واصله يهوديان خيبر با قبيله غفطان - كه جمعى از مشركين را تشكيل مى داد - قرارداد سياسى نظامى بسته بودند و تصميم داشتند تا به كمك يكديگر به پايگاه اسلام حمله نمايند.

براساس اين پيمان قبيله غطفان خود را موظف مى دانست كه از يهوديان خيبر دفاع كند، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم براساس اطلاعات به دست آمده سپاه خود را در رجيع مستقر كرد تا بدين وسيله نيروهاى كمكى دشمن از كار ايستاد و در نتيجه نتوانست به پشتيبانى يهوديان خيبر اقدام كند و نقشه خنثى شد و قبيله غطفان نتوانستند به وعده هاى خود نسبت به يهوديان خيبر وفادار باشند.