جنگ احد
پس از جنگ بدر كه بزرگان قريش در آن كشته و يا اسير شدند و مشركان شكست سختی را تحمل كردند، شهر مكه را يكپارچه غم و اندوه فرا گرفت و مشركان مكه در غم از دست دادن عزيزان خود و شكست مفتضحانه ای كه خورده بودند، بسيار خشمگين شدند.
آنها به فكر انتقام بودند و چيزی جز انتقام آنها را آرام نمی كرد. لذا دور هم جمع شدند و با يكديگر مشورت كردند و رای همه بر اين قرار گرفت كه بر ضد مسلمانان وارد جنگی تازه شوند تا بتوانند انتقام شكست خود را بگيرند. آنها نخست هزينه جنگ را تهيه كردند و با فروش مال التجاره های خود مبلغ كلانی را به اين كار اختصاص دادند.
قرآن كريم از اين اقدام آنها چنين خبر می دهد:
(
اِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ لِيَصُدُّوا عَنْ سَبيلِ اللّهِ فَسَيُنْفِقُونَها ثُمَّ تَكُونُ عَلَيْهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ يُغْلَبُونَ وَ الَّذينَ كَفَرُوآا اِلی جَهَنَّمَ يُحْشَرُونَ
)
(انفال ۳۶)
«همانا كسانی كه كافر شدند اموال خود را انفاق می كنند تا از راه خدا بازدارند؛ بزودی آن را انفاق خواهند كرد و سپس برای آنها حسرتی خواهد بود. آنگاه مغلوب خواهند شد؛ و كسانی كه كفر ورزيدند به سوی جهنم برانگيخته خواهند شد.»
مشركان برای تحريك مردم به شركت در جنگ، از هر وسيله ای استفاده كردند آنها به شاعرانی چون ابوعزّه جُمحی و مُسافع بن عبد مناف، پولهايی دادند و آنها در ميان قبايل با خواندن شعرهای تحريك كننده مردم را به شركت در جنگ دعوت كردند.
همچنين برای آنكه سربازان از جبهه جنگ فرار نكنند بعضی از زنان را هم همراه خود بردند كه از جمله آنها هند زن ابوسفيان بود.
مشركان سه هزار نفر مرد جنگی فراهم كردند كه هفتصد زره و دويست اسب و سه هزار شتر و پانزده نفر از زنان همراه آنان بودند.
هر چند كه سران قريش مانند ابوسفيان و صفوان بن اميه و عكرمه تلاش می كردند كه خبر اين بسيج عمومی به گوش محمدصلىاللهعليهوآلهوسلم
نرسد ولی عباس بن عبدالمطلب كه در مكه بود و مخفيانه مسلمان شده بود، به وسيله نامه ای رسول خدا را از تصميم قريش آگاه كرد و مسلمانان از حركت سپاه قريش با خبر شدند.
مسلمانان خود را آماده نبرد كردند و پيامبر دو نفر از اصحاب خود را به نامهای انس و مونس فرزندان فضاله برای تحقيق درباره دشمن به بيرون مدينه فرستاد؛ آنها پس از بازگشتن گزارش دادند كه قريش در عريض پای كوه عينين هستند.
پيامبر خدا اصحاب خود را گرد هم آورد تا درباره چگونگی جنگ و دفاع از مدينه با آنها مشورت كند، البته نظر خود پيامبر اين بود كه مسلمانان از مدينه بيرون نروند و در شهر بمانند و اجازه دهند كه دشمن وارد شهر شود آنگاه آنها را تارومار سازند و زنها هم از پشت بامها به دشمن حمله كنند.
بزرگان مهاجر و انصار اين نظر ار تأييد كردند ولی بسياری از جوانها كه شور جوانی آنها را فرا گرفته بود و شوق شهادت بر سر داشتند و در جنگ بدر شركت نكرده بودند با اين نظر مخالفت كردند و گفتند: بهتر است به سراغ دشمن برويم تا خيال نكنند كه از آنها می ترسيم. چون اكثريت مسلمانان با اين نظر موافق بودند، پيامبر نيز آن را پذيرفت و در روز جمعه پيامبر لباس جنگ پوشيد و از خانه اش بيرون آمد.
پيامبر سپاه خود را آماده ساخت و پرچم انصار را به دست اسيد بن حضير و حباب بن منذر و پرچم مهاجران را به دست علی بن ابی طالب داد:
(
وَ اِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِكَ تُبَوِّیُ الْمُؤْمِنينَ مَقاعِدَ لِلْقِتالِ وَ اللّهُ سَميعٌ عَليمٌ
)
(آل عمران ۱۲۱)
«و هنگامی كه بامدادان از نزد خانواده ات بيرون شدی تا مؤمنان را در جايگاههای مخصوص برای جنگ جای بدهی و خدا شنوا و داناست.»
در محلی به نام «شوط» بين مدينه و احد، منافقان به سركردگی عبدالله بن اُبیّ از سپاه جدا شدند اينان حدود يك سوم سپاه بودند. آنها به بهانه اينكه محمدصلىاللهعليهوآلهوسلم
سخن جوانان را پذيرفته و از مدينه بيرون رفته است، از آنجا برگشتند و در پاسخ كسانی كه آنها را به جنگ می خواندند، گفتند: ما می دانيم كه جنگی رخ نخواهد داد.
دو قبيله بنی حارثه از اوس و بنی سلمه از خزرج هم خواستند برگردند كه خدا استوارشان كرد:
(
اِذْ هَمَّتْ طآئِفَتانِ مِنْكُمْ أَنْ تَفْشَلا وَ اللّهُ وَلِيُّهُما وَ عَلی اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ
)
(آل عمران۱۲۲)
«هنگامی كه دو گروه از شما خواستند سستی كنند در حالی كه خداوند ياور آنها بود و بايد مؤمنان بر خدا توكل كنند.»
در اين هنگام پيامبر، جوانان كمتر از پانزده سال را كه عبارت بودند از اسامة بن زيد و عبدالله بن عُمر و زيدبن ثابت و بَرأبن عازب و عمروبن حَزم و اُسيدبن ظُهير و عَرابة بن اوس و زيدبن ارقم و نُعمان بن بشير و ابوسعيد خُدری به مدينه بازگرداند و به آنها اجازه جنگ نداد.
صبح روز بعد پيامبر در دامنه كوه احد صف آرايی كرد و احد را پشت سر و مدينه را روبروی خود قرار داد و عبدالله بن جبير را با پنجاه نفر تيرانداز بر شكاف كوه عينين گذاشت و به آنها دستور داد كه چه ما پيروز شويم و چه شكست بخوريم، شما همين جا بمانيد و اين تنگه را حفظ كنيد ونگذاريد دشمن از پشت سر بر ما هجوم آورند حتی اگر كشته شديم به ما ياری نكنيد و اگر غنايمی به دست آورديم برای جمع آوری آن به ما ملحق نشويد و در هر حال اين محل را ترك نكنيد.
از آن طرف سپاه قريش نيز در برابر مسلمانان در دامنه احد صف آرايی كردند فرماندهی ميمنه به عهده خالدبن وليد و فرماندهی ميسره به عهده عكرمة بن ابی جهل بود و پرچم به دست طلحة بن ابی طلحه قرار داشت.
به هر حال دو لشكر در دامنه احد درگير شدند و زنان قريش به رهبری هند همسر ابوسفيان با دف زدن و ترانه خواندن سربازان قريش را تحريك می كردند.
در همان آغاز درگيری، طلحة بن ابی طلحه پرچمدار قريش به شمشير علی بن ابی طالب سرش شكافت و پرچم را برادر او عثمان بن ابی طلحه برداشت و حمزه او را كشت، پس از او برادران ديگر طلحه پرچم را برمی داشتند و يكی يكی كشته می شدند تا اينكه يازده نفر از پرچمداران قريش كشته شدند و اين، روحيه سپاه قريش را سخت تضعيف نمود به طوری كه سپاه قريش پا به فرار گذاشتند و شكست آنان قطعی به نظر می رسيد و مسلمانان با كمترين تلفاتی نزديك بود پيروزی را به دست آورند، آنهابا فرار سپاه قريش به جمع آوری غنائم جنگی پرداختند و سپاه را تعقيب نكردند.
از طرف ديگر آن گروه پنجاه نفری كه پيامبر آنها را در تنگه كوه قرار داده بود و از بالا ناظر صحنه شكست قريش بودند، خيال كردند كه كار تمام شده است.
بعضی از آنها گفتند: ديگر چرا اينجا بمانيم؛ دشمن شكست خورده و برادران ما به جمع غنيمت مشغولند ما هم به آنها بپيونديم. بعضی از آنها گفتند: مگر يادتان رفته كه پيامبر چه دستور داد. او فرمود كه نگذاريد از پشت سر بر ما حمله كنند و به هيچ وجه اين محل را ترك نكنيد. پس ما بايد تا دستور ثانوی در همين جا بمانيم.
ولی اكثريت آن پنجاه نفر با هدف رسيدن به غنائم جنگی و مال دنيا، آن محل را ترك كردند و به ميدان نبرد سرازير شدند و فقط عبدالله بن جبير كه فرمانده آنان بود با ده نفر در آنجا ماندند.
اما جنگ هنوز پايان نيافته بود، پرچم قريش را عمره دختر علقمه به دست گرفت و فراريان را به مقاومت تشويق كرد.
مهمتر اينكه خالدبن وليد و عكرمه با جمعی از سپاه قريش كوه را دور زدند و از آن تنگه وارد شدند و عبدالله بن جبير و ده نفر همراه او را كشتند و از پشت بر مسلمانان تاختند
و بدينگونه سرنوشت جنگ عوض شد و كار بر مسلمانان دشوار گرديد.
قرآن كريم نافرمانی اين گروه را عامل شكست پس از پيروزی اوّليه معرفی می كند:
(
وَ لَقَدْ صَدَقَكُمُ اللّهُ وَعْدَهُ اِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِاِذْنِه حَتّیآ اِذا فَشِلْتُمْ وَ تَنازَعْتُمْ فِی الْاَمْرِ وَ عَصَيْتُمْ مِنْ بَعْدِ مآ أَراكُمْ ما تُحِبُّونَ مِنْكُمْ مَنْ يُريدُ الدُّنْيا وَ مِنْكُمْ مَنْ يُريدُ الْآخِرَةَ ثُمَّ صَرَفَكُمْ عَنْهُمْ لِيَبْتَلِيَكُمْ وَ لَقَدْ عَفا عَنْكُمْ وَ اللّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَی الْمُؤْمِنينَ
)
(آل عمران ۱۵۲)
«خداوند وعده خود را به شما راست گفت. هنگامی كه به اذن او آنها را نابود می كرديد تا اينكه سست شديد و در كار به نزاع برخاستيد؛ و پس از آنكه به شما آنچه را دوست داشتيد نشان داد، شما نافرمانی كرديد. كسانی از شما آهنگ اين دنيا كرده بود و كسانی از شما آهنگ آخرت كرده بود. سپس شما را از آنها منصرف كرد تا شما را امتحان كند و همانا شما را عفو كرد و خدا بر مؤمنان، صاحب احسان است.»
اين يك آزمايش الهی بود تا مؤمنان واقعی از ديگران متمايز گردند و در عين حال خداوند نخواست به سبب اين خطا آن گروه از مؤمنان را به كلی طرد كند، چون اين كار عواقب نامطلوبی داشت و لذا آنان را عفو كرد و در اين آيه از بخشيده شدن آنها خبر داده تا آنان بيش از اين روحيّه خود را از دست ندهند.
پس از اين چرخش ناگهانی كه در اثر نافرمانی و دنيا پرستی برخی از مسلمانان صورت گرفت دشمن به نزديكی پيامبر رسيد و با پرتاپ سنگ او را زخمی كردند و دندان پيشين پيامبر شكست، و صورت او مجروح شد و خون بر چهره اش جاری گرديد.
در اين ميان مصعب بن عمير به دست ابن قمئه ليثی شهيد شد و چون او شباهتی به پيامبر داشت ابن قمئه گمان كرد كه پيامبر را كشته است و به قريش گفت: محمّد را كشتم.
و در ميان دو لشكر شايعه كشته شدن پيامبر پيچيد و بسياری از مسلمانان فرار كردند و بعضی از فراريان می گفتند: عبداللّه بن ابیّ را واسطه قرار دهيم كه از ابوسفيان برای ما امان بگيرد.
در آيه زير خداوند مسلمانان را مورد عتاب قرار می دهد و به آنها گوشزد می كند كه محمدصلىاللهعليهوآلهوسلم
فقط يك پيام رسان است و اگر او بميرد آيا شما به جاهليت برمی گرديد؟
(
وَ ما مُحَمَّدٌ اِلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَاِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلیآ أَعْقابِكُمْ
)
(آل عمران ۱۴۴)
«و محمد جز يك پيامبر نيست كه پيش از او پيامبران، گذشته اند. پس آيا اگر او بميرد يا كشته شود، شما بر پشت سر خود برمی گرديد؟»
فراريان به سوی كوه بالا می رفتند و تنها علی بن ابی طالب و ابودجانه و دو سه نفر ديگر از جمله زنی به نام نسيبه پيش پيامبر ماندند و از او دفاع كردند.
تا جايی كه علی بن ابی طالبعليهالسلام
شصت و چند زخم برداشت.
جانفشانی آن حضرت آنچنان بود كه در روز احد اين صدا شنيده شد:
«لا سيف إلاّ ذوالفقار لا فتی إلاّ علی
»
پيامبر فراريان را صدا می زد ولی آنها به سخن پيامبر اعتنا نمی كردند. قرآن در اين باره می فرمايد:
(
اِذْ تُصْعِدُونَ وَ لا تَلْوُونَ عَلیآ أَحَدٍ وَ الرَّسُولُ يَدْعُوكُمْ فآی أُخْراكُمْ فَأَثابَكُمْ غَمًّا بِغَمٍّ
)
(آل عمران ۱۵۳)
«هنگامی كه دور می شديد و بر كسی توجه نمی كرديد و پيامبر در پشت سرتان شما را می خواند. پس شما را با اندوهی روی اندوهی مجازات كرد.»
در حمله مجدد سپاه قريش، افراد بسياری از مسلمانان كشته شدند كه تعداد آنها را حدود هفتاد نفر می نويسند؛
گروهی از آنها در همان صحنه جنگ كشته شدند و پس از جنگ هم در همانجا مدفون گرديدند و چند تن ديگر هم زخمی بودند كه به مدينه انتقال داده شدند و در مدينه به شهادت رسيدند و در قبرستان بقيع دفن شدند.
از جمله كسانی كه در اين جنگ به شهادت رسيد حمزة بن عبدالمطلب عموی پيامبر بود كه به وسيله نيزه غلام هند به نام وحشی شهيد شد. هند بر سر جنازه حمزه آمد و او را مُثله كرد و جگر او را بيرون كشيد و تكه هايی از آن را خورد
و بعدها به او هند جگرخوار می گفتند.
با پايان يافتن جنگ، ابوسفيان سپاه قريش را در كنار كوه جمع كرد و صدا زد اين روز در مقابل روز بدر و دستور داد سپاهيان چنين شعار بدهند: اعل هبل اعل هبل يعنی ای بت هبل بلند باشی! پيامبر هم به سربازان خود دستور داد كه شعار بدهند الله اعلی و اجل يعنی خدا بزرگتر و با عظمت تر است.
ابوسفيان شعار خود را عوض كرد و گفت: نحن لنا العزی و لا عزی لكم ما بت عزی داريم و شما نداريد. پيامبر دستور داد مسلمانان چنين شعار دادند: الله مولانا و لامولی لكمخدا مولای ماست و شما مولا نداريد.
ابوسفيان سپاه خود را جمع كرد و آهنگ مكه نمود و به مسلمانان گفت سال ديگر باز هم با شما جنگ خواهيم نمود.
اينكه ابوسفيان به جنگ ادامه نداد تا كار را يكسره كند، به اين جهت بود كه سپاه قريش هم ناتوان شده بودند و جمعی از آنان كشته و جمعی زخمی شده بودند و قدرت جنگيدن را از دست داده بودند.
در عين حال پس از آنكه مسافتی از مدينه دور شده بودند بعضی از آنان به ابوسفيان گفتند كه ما بايد كار محمد را يكسره می كرديم و حتی خواستند برگردند و مجداداً حمله كنند ولی بعضی از آنها گفتند كه اكنون سپاه محمد خود را جمع و جور كرده اگر برگرديد شايد شكست بخوريد و خداوند رعب مسلمانان را بر دل آنها انداخت:
(
سَنُلْقی فی قُلُوبِ الَّذينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ بِمآ أَشْرَكُوا بِاللّهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِه سُلْطاناً وَ مَأْواهُمُ النّارُ وَ بِئْسَ مَثْوَی الظّالِمينَ
)
(آل عمران ۱۵۱)
«بزودی در دل كسانی كه كافر شدند هراس خواهيم افكند به سبب آنكه برای خدا چيزی را كه دليلی بر آن نفرستاده، شريك قرار داده اند و جايگاه آنها آتش است و چه بد است جايگاه ستمكاران.»
طبق اين آيه خداوند برای حفظ دين خود، در دلهای كافران و مشركان رعب و وحشتی قرار داد و آنها را كه فاتح ميدان نبرد بودند دچار چنان حالتی از ترس و هراس كرد كه با اينكه فاتح بودند جنگ را رها كردند و رفتند آنها می توانستند مسلمانان را به كلی قلع و قمع كنند و به مدينه يورش برند و شهر را غارت كنند و حتی پيامبر را دستگير كنند و يا بكشند ولی رعب و وحشتی كه خدا بر دل آنها انداخته بود، باعث شد كه آنها سراسيمه صحنه احد را ترك كردند و به مكه باز گشتند.
مسلمانان از اين شكست اندوهگين شدند و آنها كه فرار كرده بودند پشيمان گشتند و خدا آنها را بخشيد. بخشوده شدن آنها در اين آيه آمده است:
(
اِنَّ الَّذينَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ يَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعانِ اِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطانُ بِبَعْضِ ما كَسَبُوا وَ لَقَدْ عَفَا اللّهُ عَنْهُمْ اِنَّ اللّهَ غَفُورٌ حَليمٌ
)
(آل عمران ۱۵۵)
«كسانی از شما كه روز برخورد دو گروه، پشت كردند، همانا شيطان آنها را به خاطر بعضی از كارهايی كه كرده بودند، لغزانيد و هر آينه خدا آنها را عفو كرد كه خدا آمرزنده بردبار است.»