جنگ های پیامبر (ص) به روایت قرآن

جنگ های پیامبر (ص) به روایت قرآن0%

جنگ های پیامبر (ص) به روایت قرآن نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
گروه: پیامبر اکرم

جنگ های پیامبر (ص) به روایت قرآن

نویسنده: يعقوب جعفرى
محقق: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 12860
دانلود: 4181

توضیحات:

جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 39 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 12860 / دانلود: 4181
اندازه اندازه اندازه
جنگ های پیامبر (ص) به روایت قرآن

جنگ های پیامبر (ص) به روایت قرآن

نویسنده:
فارسی

تحليل قرآن از جنگ احد و پی آمدهای آن

قرآن كريم در سوره آل عمران در آيات متعددی به بيان وقايع جنگ احد و پی آمدهای آن و تحليل برخی از حوادث جنگ پرداخته است و ما بخشهايی از آن آيات را به مناسبت بيان حوادث جنگ آورديم، اكنون برخی ديگر از آن آيات را كه در واقع تحليلی از جريان جنگ و پيامدهای آن است با هم می خوانيم:

۱- پس از پايان جنگ آن گروه از مسلمانان كه جانفشانی كرده بودند و يا اگر ضعف نشان داده بودند به درستی توبه كرده بودند و خدمت پيامبر رسيده بودند، به يك آرامش روحی لذت بخشی رسيده بودند و خدا آنچنان به آنان آرامش داده بود كه آنها را خواب شيرينی ربوده بود و همگی به خواب خوشی رفته بودند و اين يك آرامش بعد از طوفان و راحتی بعد از غمهای بسيار بود كه از جانب خدا به آنها رسيده بود و رحمت خدا آنها را نوازش می داد.

در مقابل اين گروه، افراد ضعيف الايمان بودند كه آرامش نداشتند و فقط در فكر حفظ جان خود بودند و برای آنان نابودی و يا بقای اسلام مطرح نبود. آنها درباره خدا گمان بد و ناروايی داشتند و قضاوتشان بر اساس معيارهای دوره جاهليت بود.

اين دوگانگی را در روحيه مسلمانان پس از جنگ احد در آيه زير می خوانيم:

( ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُعاساً يَغْشی طائِفَةً مِنْكُمْ وَ طآئِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ يَظُنُّونَ بِاللّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجاهِلِيَّةِ ) (آل عمران ۱۵۴)

«سپس بر شما آرامشی نازل كرد كه خوابی سبك گروهی از شما را فرا گرفت و گروهی فقط جانشان برايشان مهم بود. آنها درباره خدا گمان ناروايی چون گمان جاهليت داشتند.»

گروه دوم يعنی همان مسلمانان ضعيف الايمان بر اساس رسوبات فكری جاهليت گمان می كردند كه اگر پيامبر براستی از جانب خداست نبايد پيروان او شكست می خوردند.

اينها از سنتهای الهی كه حاكم بر تاريخ است خبر نداشتند و يا آنها را غلط تفسير می كردند. اينها نمی دانستند كه شكست و پيروزی برای خود عواملی دارد و جبهه حق هنگامی پيروز می شود كه عوامل پيروزی را در خود داشته باشد و از جمله آنها ايمان و تقوا و مجاهدت در راه دين است، در چنين صورتی است كه خداوند نيز اين جبهه را ياری می دهد. البته با وجود اين، پيروزی نهايی از آنِ حق پرستان است. ديگر اينكه گاهی شكست برای جبهه حق برای آزمايش پيروان حق است تا معلوم شود كه آيا آنها در هر حالی از حق طرفداری می كنند يا نه؟

۲- به طوری كه پيشتر گفتيم در جنگ احد پيروزی اوليه نصيب مسلمانان گرديد، ولی با نافرمانی گروهی از مسلمانان و رها كردن بی موقع سنگر خود، سرنوشت جنگ عوض شد و مسلمانان شكست خوردند و از مقابل دشمن فرار كردند. در اين آيه فرار مسلمانان را سبب يابی می كنند و علت آن را روشن می سازد و می فرمايد:

( اِنَّ الَّذينَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ يَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعانِ اِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطانُ بِبَعْضِ ما كَسَبُوا وَ لَقَدْ عَفَا اللّهُ عَنْهُمْ اِنَّ اللّهَ غَفُورٌ حَليمٌ ) (آل عمران ۱۵۵)

«كسانی از شما كه روز برخورد دو گروه، پشت كردند، همانا شيطان آنها را به خاطر بعضی از كارهايی كه كرده بودند، لغزانيد و هر آينه خدا آنها را عفو كرد كه خدا آمرزنده بردبار است.»

از اين آيه چنين استفاده می شود كه ارتكاب گناهی باعث ارتكاب گناهی ديگر می شود و چون كسی گناهی را مرتكب شد زمينه در وجود برای ارتكاب گناهان ديگر فراهم می گردد و شيطان به او مسلط می شود واو را به هر گناهی وادار می سازد.

چنين می نمايد كه آن گروه از مسلمانان كه در جنگ احد فرار كردند، قبلاً مرتكب گناهانی شده بودند و اين باعث ضعف ايمان آنها شده بود و لذا شيطان به آسانی آنها را لغزانيد و گناه بزرگی چون فرار از جنگ دامنگير آنها شد.

با وجود اين گناه بزرگ، خداوند آنها را بخشيد و از گناه آنها درگذشت تا دچار نوميدی نشوند وفرصتی ديگر برای اصلاح نفس در آنها به وجود آيد و آنها بتوانند بدون دغدغه اين كار فضاحت بار، بارديگر به آغوش پرمهر اسلام برگردند و ايمان و استقامت خود را نشان بدهند. در اين آيه پس از بيان عفو عمومی فراريان از جنگ اضافه می كند كه همانا خداوند آمرزنده و بردبار است و با اين گناهان، بندگان خود را رها نمی كند و به كمك آنها می آيد.

۳- پس از پايان جنگ احد، مسلمانان انتظار داشتند كه پيامبر به خاطر فرار و سستی آنها در جنگ، به آنها عصبانی شود ولی ديدند كه پيامبر با ملايمت و مهربانی با آنها روبرو شد و اين در تقويت روحی آنها بسيار مؤثر بود و سبب جلب و جذب بيشتر آنها به اسلام شد. و اين يكی از الطاف الهی بر پيامبر بود و با رحمتی از جانب خدا و با كمك او پيامبر چنين مهربان و خوش اخلاق بود:

( فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِی الْاَمْرِ فَاِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَی اللّهِ اِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلينَ ) (آل عمران ۱۵۹)

«به سبب بخشايشی از خداوند با آنها ملايمت كردی و اگر درشتخوی سخت دل بودی، البته از پيرامون تو پراكنده می شدند. پس، از آنها درگذر و برای آنها طلب آمرزش كن و با آنها در كار مشورت نما و چون تصميم گرفتی پس بر خدا توكل كن. همانا خداوند توكل كنندگان را دوست دارد.»

يكی از عوامل مهم پيشرفت اسلام اخلاق والای پيامبر و حسن معاشرت او با مردم بود. به تعبير قرآن، اخلاق پيامبراسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بزرگ بود و او «خلق عظيم» داشت اگر بخواهيم نمونه هايی از اخلاق حسنه پيامبر را ذكر كنيم كتابی مستقل می شود. او همواره خيرخواه مسلمانان بود و مانند يك طبيب دلسوز و مهربان با گنهكاران امت رفتار می كرد و اگر بر كسی آسيبی می رسيد ناراحت می شد و غم او را غم خود می دانست.

ضمنا در اين آيه پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مأمور می شود كه در كارها با مردم مشورت كند و پس از آن تصميم نهائی را خودش بگيرد، پيامبر همواره با مسلمانان مشورت می كرد و نظر آنان را محترم می شمرد.

۴ - خداوند ضمن دلداری دادن به مؤمنان و تقويت روحيه آنان، برخی از سنتهای الهی را كه حاكم بر تاريخ است ياد آور می شود تا مؤمنان علاوه بر بازيابی روحيه پر نشاط خود كه قبل از جنگ داشتند، بتوانند از اين شكست پلی برای پيروزيهای بعدی بسازند. آيات زير بيان كننده نكات مهم و برجسته ای در اين مورد است:

( وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الْاَعْلَوْنَ اِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ اِنْ يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَ تِلْكَ الْاَيّامُ نُداوِلُها بَيْنَ النّاسِ وَ لِيَعْلَمَ اللّهُ الَّذينَ آمَنُوا وَ يَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَدآءَ وَ اللّهُ لا يُحِبُّ الظّالِمينَ وَ لِيُمَحِّصَ اللّهُ الَّذينَ آمَنُوا وَ يَمْحَقَ الْكافِرينَ ) (آل عمران۱۳۹-۱۴۱)

«و سستی نكنيد و غمگين نباشيد كه شما برتريد اگر مؤمن باشيد. اگر شما را آسيبی رسيده است آن قوم را نيز آسيبی همانند آن رسيده و اين روزها را ميان مردم می گردانيم و تا خداوند كسانی را كه ايمان آورده اند، معلوم سازد و از شما گواهانی برگيرد. و خدا ستمگران را دوست نمی دارد. و خدا كسانی را كه ايمان آورده اند خالص كند و كافران را نابود سازد.»

در اين آيات برای تسلاّی خاطر و تقويت روحيه مسلمانان چندين مطلب اساسی گفته شده، از جمله اينكه مسلمانان نبايد سست يا غمگين شوند، چون اگر ايمان داشته باشند همواره برتری و پيروزی از آنِ آنها خواهد بود و اين يكی از سنتهای خدا در تاريخ است كه ملتی را كه به آرمانهای خود باور داشته باشند و قاطعانه و بدون نشان دادن سستی در راه آن مبارزه كنند پيروز می گرداند. بنابراين مسلمانان هم، به شرط داشتن ايمانی محكم همواره ملتی برتر و فاتح خواهند بود.

آنگاه در مقام دلداری مسلمانان، به آنها گوشزد می كند كه درست است شما در اين جنگ آسيبها ديدند و كسانی از شما شهيد و كسانی زخمی شدند ولی بايد بدانيد كه دشمنان شما نيز به اندازه شما آسيب ديده اند آنها نيز كشته و زخمی دادند.

پس از اين دلداری، به يكی ديگر از سنتهای الهی در كل تاريخ بشری اشاره می كند تا مسلمانان به خود مغرور نباشند و خود را تافته ای جدا بافته از ديگران ندانند و بدانند كه برای رسيدن به پيروزی و ايجاد جامعه ای برتر بايد تلاش كنند و ايمان داشته باشند. آن سنت مهم الهی همان «مداوله » است كه در اين آيه آمده است.

منظور از «مداوله» اين است كه شكست و پيروزی دست به دست می گردد و هر جمعی طعم تلخ شكست را می چشد، منتهی بعضی از جوامع در مقابل شكست خودشان را می بازند و از بين می روند و بعضی ديگر بر مقاومت خود می افزايند و نه تنها از بين نمی روند بلكه آن شكست را سكّوی پرش خود قرار می دهند و با تجربه جديدی وارد ميدان می شوند.

در آيه شريفه از اين موضوع به صورت «ايام» نام برده شده است. «يوم» علاوه بر معنای متعارف خود به مقدار زمانی گفته می شود كه حادثه ای در آن اتفاق افتاده باشد. عربها هر حادثه مهمی را كه اتفاق افتاده، يك «يوم» می نامند مانند «يوم فجار»، «يوم احد» و... كه مجموعاً به «ايام العرب» شهرت يافته است.

در اين آيه متذكر می شود كه اين «يوم» ها كه با شكستها و پيروزيها همراه می باشد همواره ميان اقوام و ملل در حال گردش است واين يكی از سنتهای خداست.

قرآن كريم با يادآوری اين مطلب، به جامعه ها اميد و حركت می بخشد و مقرّر می دارد كه پيروزی در ملك هيچ كس نمی باشد، بنابراين دليلی بر يأس وجود ندارد. آنان كه اكنون در اوج پيروزی هستند، بزودی حركت ايّام آنها را به پايين می كشد و آنها كه اكنون ضعيف و ناتوان و شكست خورده اند، روزی به پيروزی می رسند و با اين تذكّر، به آنها كه شاهد پيروزی را در آغوش كشيده اند هشدار می دهد كه به خود مغرور نباشند و در مقابل، به آنها كه شكست خورده اند نويد می دهد كه دچار يأس و نوميدی نشوند...

بنابراين طرح مسأله مداوله، حركت آفرين و اميدساز و در عين حال هشداری به قدرتمندان است.

در دنباله آيه شريفه منافع و آثار «مداوله» بيان می شود و اين مطلب مورد بحث قرار می گيرد كه هدف از اين كار چيست و چرا هر قومی بايد روزی طعم تلخ شكست را بچشد؟

برای اين موضوع چهار هدف را ذكر می كند، ولی منحصر در آن نمی داند، زيرا در بيان اين هدفها مطلب با حرف «واو» شروع می شود (وليعلم) واين امر می رساند كه مسأله «مداوله» آثار و نتايج بسياری دارد كه فهم مردم نمی تواند همه آنها را درك كند و از ميان آنها فقط چهار نتيجه بيان می شود:

الف ـآشكار شدن ايمان مؤمنان : اين شكست باعث می شود كه افراد با ايمان شناخته شوند و از آنها كه ايمان ندارند متمايز گردند. در اينجا تعبير قرآن اين است كه تا خدا بداند كه مؤمنان چه كسانی هستند، ولی بايد توجه داشت كه علم خداوند مانند علم ما نيست، بلكه تعلّق علم او به يك چيزی، عين وقوع آن چيز است؛ يعنی وقتی علم خداوند به چيزی تعلّق يافت آن چيز بيدرنگ وجود پيدا می كند. بنابراين منظور اين است كه ايمان مؤمنان قبلاً ناشناخته بود و اكنون مورد تعلّق علم الهی قرار گرفت و ظهور پيدا كرد و برای همه روشن گرديد كه مؤمن كيست.

ب ـگرفتن گواهان : يكی ديگر از هدفهای مورد نظر، تربيت افرادی نخبه و نمونه است كه وجود آنها الگو برای ديگران باشد كه چگونه در هنگام سختيها و شدائد تا سرحدّ بذل جان مقاومت نشان می دهند تا ارزشهايی را كه به آن اعتقاد دارند حفظ كنند. چنين افرادی چه كشته شوند و چه در حال حيات باشند گواهان و حجّتهايی برای ساير مردم هستند، چنانكه در آيه ديگری می خوانيم:

( لِتَكُونُوا شُهَدآءَ عَلَی النّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهيدًا ) (بقره ۱۴۳)

«تا شما گواهان بر مردم باشيد و پيامبر نيز گواه شما باشد.»

البته بعضی گفته اند كه در آيه مورد بحث آنجا كه می فرمايد( وَيَتَّخِذَ مِنكُمْ شُهَدَاءَ ) ، منظور همان كشته شدگان در راه خدا هستند و معنی آيه اين است كه خداوند می خواهد از شما قربانيانی بگيرد، اما چنين احتمالی بعيد به نظر می رسد، زيرا ظاهراً كلمه شهيد در قرآن هيچ كجا به معنی مقتول در راه خدا استعمال نشده است (اگر چه در روايات و دعاها به اين معنی استعمال شده است) و از اين گذشته سياق آيه و تعبيری كه در آن آمده است با اين مطلب سازگار نيست؛ زيرا تعبير (اتخاذ شهيد) تناسبی با اين معنی ندارد، بلكه بيشتر با همان معنای شاهد گرفتن و نمونه ارائه كردن مناسبت دارد.

ج ـاز بين بردن ناخالصيهای مؤمنان : هدف ديگری كه قرآن برای «مداوله» مطرح می كند ريختن ناخالصيها است، به اين معنی كه مؤمنان با اين شكستها پخته تر و در كوره ناكاميها و تلخيها ذوب شوند و طلای وجودشان از آلودگيها و شائبه ها جدا گردد و با بصيرتی بيشتر و تجربه ای جديدتر به ميدان بيايند.

البته اين امر غير از آشكار شدن ايمان مؤمنان و ظهور گروه با ايمان است. منظور اين است كه همان مؤمنانی كه ايمانشان به مرحله ظهور رسيد، از نظر مراحل ايمان به جايگاه والايی برسند و آنچنان باشند كه خدا می خواهد.

د ـنابودی تدريجی كافران : يكی ديگر از آثار و خواصّ مداوله اين است كه در اثر همين شكستها و پيروزيها و در طول حركت مداوم تاريخ، به تدريج كافران از بين می روند و بساط كفر برچيده می شود و اين نتيجه نهايی مداوله و شكستها و پيروزيهای متناوب است؛ زيرا همانگونه كه در بالا گفته شد مداوله سبب قوی تر شدن جبهه ايمان و ريختن ناخالصيهای مؤمنان می شود و اين مساوی است با ضعيف تر شدن جبهه كفر و از بين رفتن تدريجی آن.

اين مطلب امری مسلّم و حتمی است كه اگر چه هزاران سال هم طول بكشد، سرانجام، كفر و ظلم نابود خواهد شد و حكومت زمين به دست صالحان خواهد افتاد.

۵ - قرآن كريم درباره شهداء راه خدا حقيقت مهم و قابل تأمل و تعمقی را بيان كرده و آن اينكه شهيدان در واقع نمرده اند بلكه آنها به نوعی زندگی می كنند:

( وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا فی سَبيلِ اللّهِ أَمْواتًا بَلْ أَحْيآءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ فَرِحينَ بِمآ اتيهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِه وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاّ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ ) (آل عمران ۱۶۹-۱۷۰)

«و كسانی را كه در راه خدا كشته شده اند مردگان مپندار بلكه آنان زنده اند و نزد پروردگارشان روزی داده می شوند. آنان به آنچه خداوند از فضل خود به آنها داده شادمان هستند و درباره كسانی كه پشت سرشان هستند و هنوز به آنها ملحق نشده اند خوشحالی می كنند به اينكه نه بيمی بر آنان است و نه آنها اندوهگين می شوند.»

حال بايد ديد كه منظور از اين زندگی چيست؟ و آنها چگونه پس از كشته شدن وجدايی روح از بدن باز زنده اند؟

اينكه كسی بگويد منظور، زنده بودن نام و ياد آنهاست و آنها در دلهای مردم زنده اند، سخن درستی نگفته است چون اين يك امر اعتباری است و نفعی به حال شهيد ندارد و ديگر اينكه در آيه شريفه گفته است كه شما زنده بودن آنها را درك نمی كنيد در حالی كه ما زنده بودن ياد و نام آنها را به خوبی درك می كنيم، پس معلوم می شود كه منظور از حيات و زندگی، آن نيست بلكه نوعی از زندگی است كه بشر نمی تواند حقيقت آن را دريابد.

بنابراين، شهيدان براستی زنده اند ولی ما نوع و چگونگی زندگی آنان را درك نمی كنيم. اين يك نوع زندگی است كه با زندگی كنونی ما و زندگی عالم آخرت كه همه افراد بشر خواهند داشت متفاوت است و شهيدان آنچنان زنده اند كه نزد خدا روزی می خورند و از نعمتهای الهی برخوردارند و به آنچه به آنها داده شده شادمان و خوشحال هستند. و به ديگران كه هنوز به آنها نپيوسته اند مژده می دهند.

طبق اين آيه شهيدان نه تنها از روزی خدا برخوردارند و شادمان از اين برخورداری هستند، بلكه با رزمندگانی كه هنوز زنده اند تماس می گيرند و به آنها پيام می دهند ولی اين تماس يك جانبه است و رزمندگان كه هنوز در قفس تن هستند توانايی دريافت پيام آنها را ندارند.

ما همچنان كه چگونگی زنده بودن شهيدان را نمی دانيم از چگونگی پيام دادن آنها نيز بی اطلاعيم و نيز نمی دانيم كه آنها از فضل خدا چگونه برخوردار هستند ولی آنها حقايق مهم و برجسته ای هستند كه قرآن از آنها خبر داده است.

بدون شك اين حقايق در عالم ماده و حسّ نيست، زيرا به هر حال بشر آن را در می يافت بلكه اينها حقايقی در عالم مجردات و بيرون از حسّ و تجربه اند.

پس از پايان گرفتن جنگ احد و حركت مشركان به سوی مكه، پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم جهت پيشگيری از حمله مجدّد آنها و برای نشان دادن اينكه مسلمانان با وجود سختی هايی كه كشيدند هنوز هم آماده دفاع از خود هستند، سپاه اسلام را گرد آورد و به دنبال مشركان مكه تا منطقه حمراء الاسد پيش رفت خبر اين حركت به گوش ابوسفيان رسيد و اين فكر را كه دوباره به مدينه برگردند و با مسلمانان بجنگند، كنار گذاشت. پيامبر با سپاه خود سه روز در حمراء الاسد ماند و سپس به مدينه بازگشت.( ۶۵ )

دو ماه پس از جنگ احد هم قبيله بنی اسد، دست به توطئه زدند و پيامبر خدا يكصد و پنجاه نفر از سپاهيان اسلام را به فرماندهی ابوسلمة بن عبدالاسد به سوی آنان فرستاد و آنها سركوب شدند و غنائمی هم از آنان به دست آمد.( ۶۶ ) اين كار شوكت مسلمانان را كه پس از جنگ احد متزلزل شده بود تا حد زيادی استقرار داد.

بيرون كردن يهود بنی نضير از مدينه

بيشتر مورخان از جمله ابن اسحاق و واقدی و ابن سعد، جريان بيرون راندن يهود بنی نضير از مدينه را پس از جنگ احد می دانند.( ۶۷ ) ولی بيهقی از ابن شهاب زهری نقل می كند كه اين حادثه پيش از جنگ احد و شش ماه بعد از جنگ بدر اتفاق افتاد.( ۶۸ )

برخی ديگر از مورخان نيز همين عقيده را دارند.( ۶۹ ) ولی از آنجا كه مقدمات اين حادثه از جريان بئر معونه آغاز شده است، نظر ابن اسحاق و واقدی درست تر به نظر می رسد.

به هر حال پس از حادثه قتل عام مسلمانان در بئر معونه دو نفر از كسانی كه از اين حادثه جان سالم به در برده بودند، هنگام مراجعت به مدينه دو تن از افراد قبيله بنی عامر را كشتند، چون باعث به وجود آمدن ادثه بئر معومه قبيله بنی عامر بود.

اينان نمی دانستند كه پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اين دو نفر را پناه داده است. پس از رسيدن به مدينه و روشن شدن جريانات پيامبر من اندوه بسيار در غم از دست دادن مسلمانانی كه به بنی عامر فرستاده بود، تصميم گرفت كه ديه اين دو نفر از بنی عامر را كه بی گناه كشته شده بودند بپردازد.

از آنجا كه يهود بنی نضير و قبيله بنی عامر هم پيمان بودند، پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم همراه با چند تن از مسلمانان نزد بنی نضير رفت تا از آنان در پرداخت ديه آن دو نفر كمك مالی بگيرد، آنها قول كمك دادند و پيامبر به ديواری از خانه های آنان تكيه كرد و آنان مخفيانه توطئه ای را طرح ريزی كردند و قرار شد يك نفر بالای بام برود و سنگ بزرگی را بر سر پيامبر بكوبد تا كشته شود.

علاوه بر اينكه پيامبر از بگومگوها و رمز و اشاره های آنان به وجود توطئه پی برد، فرشته وحی نيز او را در جريان اين توطئه قرار داد و آن حضرت فورا محل را ترك كرد و به مدينه بازگشت، و همراهان او نيز قدری منتظر شدند و چون ديدند پيامبر برنگشت به مدينه رفتند.( ۷۰ )

علاوه بر اين توطئه، توطئه ها و كارشكنيهای ديگر و تبادل نامه ميان بنی نضير و مشركان مكه نيز نقل شده است.( ۷۱ ) و در هر صورت، آنها با پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقض پيمان كرده بودند و حضور آنان در مدينه می توانست برای مسلمانان خطرساز باشد، اين بود كه پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم محمد بن مسلمه را به سوی آنان فرستاد و پيغام داد كه از مدينه بيرون روند و ديگر حق سكونت در مدينه را ندارند و برای اين كار ده روز به آنها مهلت داده شد كه اگر در اين مدت از مدينه خارج نشوند كشته خواهند شد.

آنها در خانه ها و قلعه هايشان ماندند و از سوی ديگر عبداللّه بن ابیّ سردسته منافقان به آنان پيغام داد كه از خانه هايتان بيرون نرويد و در قلعه هايتان بمانيد و مقاومت كنيد، من دو هزار نفر از قوم خود و ساير عربها را به كمك شما می فرستم و هم پيمانان ديگرتان نيز از بنی قريظه و غطفان به شما كمك خواهند كرد.

( ۷۲ ) در نقل ابن هشام ازقول عبداللّه بن ابیّ اضافه شده كه ما شما را تسليم نمی كنيم و اگر جنگ كرديد در كنار شما می جنگيم و اگر از مدينه بيرون رفتيد همراه با شما بيرون می رويم، ولی چنين نكردند.( ۷۳ )

قرآن كريم اين حركت ناشايست منافقان را چنين نقل می كند:( ۷۴ )

( أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذينَ نافَقُوا يَقُولُونَ لاِِخْوانِهِمُ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَئِنْ أُخْرِجْتُمْ لَنَخْرُجَنَّ مَعَكُمْ وَ لا نُطيعُ فيكُمْ أَحَدًا أَبَدًا وَ إِنْ قُوتِلْتُمْ لَنَنْصُرَنَّكُمْ وَ اللّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ لَئِنْ أُخْرِجُوا لا يَخْرُجُونَ مَعَهُمْ وَ لَئِنْ قُوتِلُوا لا يَنْصُرُونَهُمْ وَ لَئِنْ نَصَرُوهُمْ لَيُوَلُّنَّ الاْءَدْبارَ ثُمَّ لا يُنْصَرُونَ ) (حشر ۱۱-۱۲)

«آيا منافقان را نديدی كه به برادران كافرشان از اهل كتاب می گفتند: اگر شما را بيرون كردند، هر آينه با شما بيرون می رويم و درباره شما هيچ كس را فرمان نمی بريم و اگر با شما جنگ كردند شما را ياری می كنيم، و خدا گواهی می دهد كه آنان دروغگويند.

اگر اخراج شوند، با آنان بيرون نمی روند واگر جنگيده شوند آنان را كمك نخواهند كرد و اگر هم ياری كنند به آنان پشت می كنند و آنگاه ياری نشوند.»

در اين آيات، خداوند منافقان را برادران يهود می خواند و اعلام می دارد كه اين منافقان عُرضه و توانايی آن را ندارند كه به قولشان عمل كنند و قطعا به آن عمل نخواهند كرد و چنين هم شد و منافقان هرگز به كمك يهود بنی نضير نشتافتند و اين در حالی بود كه آنان در انتظار ياری اينان بودند.

يهود بنی نضير در قلعه های خود ماندند و از مدينه كوچ نكردند و مهلت ده روزه تمام شد، پيامبر با لشكر خود به سوی آنان حركت كرد و پرچم را به علیعليه‌السلام داد.( ۷۵ ) آنان با تيرها و سنگها در قلعه های خود آماده نبرد بودند و بر خلاف انتظارشان هيچ كس از هم پيمانانشان حتی يهود بنی قريظه هم به آنان ياری نكرد.

پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پانزده روز آنان را محاصره كرد و چون آنان دلبستگی فراوانی به نخلستانهای خود داشتند، پيامبر دستور داد آنها را قطع كنند.( ۷۶ ) به گفته سهيلی قطع درختان برای بعضی از مسلمانان گران آمد و لذا خداوند اين آيه را نازل كرد و خاطرنشان ساخت كه اين كار به اذن خدا صورت گرفته است:( ۷۷ )

( ما قَطَعْتُمْ مِنْ لينَةٍ أَوْ تَرَكْتُمُوها قآئِمَةً عَلیآ أُصُولِها فَبِاِذْنِ اللّهِ وَ لِيُخْزِیَ الْفاسِقينَ ) (حشر ۵)

«آنچه از درختان خرما بريديد يا آنها را ايستاده بر ريشه هايشان واگذاشتيد، همه به خواست و فرمان خدا بود و تا بدكارانِ نافرمان را خوار سازد.»

از اين آيه فهميده می شود كه قطع درختان فوائد گوناگونی داشت از جمله اينكه فاسقان خوار شوند، اين مطلب از حرف واو در اوّل جمله «و ليخزی الفاسقين » استفاده می شود كه عطف به نامعلوم است و نشان می دهد كه فوائد ديگری هم بوده كه در اينجا ذكر نشده است.( ۷۸ )

همچنين دستور داده شد كه خانه های آنان را كه در اطراف قلعه هايشان بود تخريب كردند و قطع درختان و تخريب خانه ها، به كلی بنی نضير را از ماندن در مدينه نا اميد كرد و دريافتند كه تصميم پيامبر در اخراج آنان كاملاً جدّی است و دچار رعب و وحشت شدند، اين بود كه پيشنهاد كوچ اجباری را پذيرفتند و آماده كوچ شدند، آنها در داخل قلعه خانه هايشان را خراب می كردند تا سالم به دست مسلمانها نيفتد.( ۷۹ ) آنها فقط مجاز بودند كه هر كدام يك بار شتر همراه خود ببرد و لذا هرچه در توان شتر بود به آن بار كردند و همراه با ششصد شتر در حالی كه دف و دايره می زدند مدينه را ترك كردند، برخی به سوی خيبر كه محل زندگی يهوديان بود و برخی به سوی شام رفتند.( ۸۰ )

اخراج بنی نضير از مدينه و برخی از جزئيات اين حادثه در اين آيه بيان شده است:

( هُوَ الَّذیآ أَخْرَجَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مِنْ دِيارِهِمْ لأَوَّلِ الْحَشْرِ ما ظَنَنْتُمْ أَنْ يَخْرُجُوا وَ ظَنُّوآا أَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللّهِ فَأَتيهُمُ اللّهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا وَقَذَفَ فی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُمْ بِأَيْديهِمْ وَ أَيْدِی الْمُؤْمِنينَ فَاعْتَبِرُوا يآ أُولِی الأَبْصارِ ) (حشر ۲)

«اوست آن كه كسانی از اهل كتاب را كه كفر ورزيدند، در نخستين بيرون راندن دسته جمعی از خانه هايشان بيرون راند. شما گمان نداشتيد كه بيرون روند و آنها پنداشتند كه قلعه هايشان بازدارنده آنها از خداوند است، پس خداوند از جايی كه گمان نمی بردند به سراغشان رفت و در دلهايشان رعب و وحشت انداخت، خانه هايشان را به دست خودشان و به دست مؤمنان خراب می كردند، پس ای صاحبان بينش عبرت بگيريد.»

در اين كه منظور از «اول الحشر - نخستين كوچ دسته جمعی» در اين آيه چيست، احتمالات گوناگونی گفته شده وآنچه مناسب تر به نظر می رسد، وجهی است كه ابوالفتوح از مرّه همدانی نقل كرده و آن اينكه كوچ آنان از مدينه به خيبر نخستين كوچ وكوچ بعديشان كوچ از خيبر به شام بود (كه در سال هفتم هجرت پس از جنگ خيبر اتفاق افتاد.)( ۸۱ )

با اخراج و اجلای يهود بنی نضير از مدينه، اموال و زمينهای كشاورزی آنها در اختيار پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قرار گرفت كه هر جوری بخواهد در آن تصرف كند. اين اموال كه بدون جنگ به غنيمت مسلمانان درآمد عنوان «فيئ» دارد كه از نظر فقهی مخصوص پيامبر به عنوان حاكم اسلامی است و مسلمانان ديگر در آن حق ندارند مگر اينكه پيامبر با صلاحديد خودش چيزی را به كسی بدهد، در اين باره آيه زير نازل شد:

( وَ مآ أَفآءَ اللّهُ عَلی رَسُولِه مِنْهُمْ فَمآ أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَ لا رِكابٍ وَ لكِنَّ اللّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلی مَنْ يَشآءُ وَ اللّهُ عَلی كُلِّ شَیْ ءٍ قَديرٌ ) (حشر ۶)

«و آنچه را كه خدا از آنان (بنی نضير) به عنوان غنيمت عايد پيامبرش گردانيد شما (برای آن) نه اسبی تاختيد و نه شتری، ولی خداوند پيامبرانش را بر هر كس كه بخواهد چيره می كند و خدا بر هر چيز تواناست.»

هر چند اين اموال در اختيار پيامبر است ولی در آيات بعدی محل مصرف آن را ذكر می كند، از جمله اينكه اين اموال به كسانی داده می شود كه به مدينه هجرت كرده اند و خانه ها و اموالشان را در آنجا گذاشته اند:

( لِلْفُقَرآءِ الْمُهاجِرينَ الَّذينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ أَمْوالِهِمْ يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللّهِ وَ رِضْوانًا وَ يَنْصُرُونَ اللّهَ وَ رَسُولَهُآ أُولئآِكَ هُمُ الصّادِقُونَ ) (حشر ۸)

«اين اموال برای فقيران مهاجری است كه از خانه و كاشانه و اموال خودشان بيرون رانده شده اند، در حالی كه فضل الهی و خوشنودی اورا می طلبند و خدا و رسولش را ياری می كنند، و آنان راستگويانند.»

پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اموال بازمانده از بنی نضير را ميان مهاجران كه در مدينه زمين و ثروتی نداشتند قسمت كرد و به دو نفر از انصار هم كه فقير بودند سهمی داد ولی به بقيه انصار چيزی نداد.( ۸۲ ) و اين از اختيارات آن حضرت بود و مصلحت را در آن ديده بود، در عين حال در اين باره با انصار مشورت كرد و آنها از اين تقسيم اعلام رضايت كردند و پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم انصار و اولاد انصار را دعا كرد.( ۸۳ )

غزوه ذات الرقاع

در سال چهارم هجرت پس از جريان بنی نضير، دو حادثه ديگر هم اتفاق اتفاد، يكی از آنها غزوه ذات الرقاع و ديگری بدر الموعد بود. دو ماه بعد از اخراج بنی نضير به پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خبر دادند كه دو طائفه از قبيله غطفان به نامهای محارب و بنی ثعلبه در صددند كه به مدينه حمله كنند، رسول خدا با گروهی از مسلمانان به سوی نجد حركت كرد و تا جايی به نام نخل پيشرفت كه در آنجا درختی به نام ذات الرقاع بود، ولی جنگی اتفاق نيفتاد.( ۸۴ ) و پيامبر و سپاهيانش پس از چند روز به مدينه مراجعت كردند، در اين جنگ مسلمانان از حمله ناگهانی دشمن خوف داشتند و لذا پيامبر با آنان نماز خوف خواند.( ۸۵ )

در قرآن كريم به مسلمان دستور داده شده كه درموقعيت جنگی در صورتی كه در معرض حمله دشمن باشند نمازهای روزانه خود را به صورت قصر و با كيفيت مخصوص بخوانند كه به آن نماز خوف گفته می شود:( ۸۶ )

( وَ إِذا كُنْتَ فيهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلوةَ فَلْتَقُمْ طآئِفَةٌ مِنْهُمْ مَعَكَ وَلْيَأْخُذُوآا أَسْلِحَتَهُمْ فَإِذا سَجَدُوا فَلْيَكُونُوا مِنْ وَرآئِكُمْ وَ لْتَأْتِ طآئِفَةٌ أُخْری لَمْ يُصَلُّوا فَلْيُصَلُّوا مَعَكَ وَ لْيَأْخُذُوا حِذْرَهُمْ وَ أَسْلِحَتَهُمْ وَدَّ الَّذينَ كَفَرُوا لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِكُمْ وَ أَمْتِعَتِكُمْ فَيَميلُونَ عَلَيْكُمْ مَيْلَةً واحِدَةً ) (نساء ۱۰۲)

«و چون در ميان آنان (سپاهيان) باشی و برای آنان نماز برپا كنی، پس گروهی از ايشان بايد با تو برخيزند و سلاح خويش برگيرند و چون سجده كردند، پس بايد در پشت سر شما باشند و گروهی ديگر كه نماز نگزارده اند بيايند و با تو نماز بخوانند و بايد كه احتياط كنند و سلاح خود برگيرند، كافران دوست دارند كه شما از سلاحها و كالاهای خويش غافل شويد تا يكباره بر شما بتازند.»