جنگ های پیامبر (ص) به روایت قرآن

جنگ های پیامبر (ص) به روایت قرآن0%

جنگ های پیامبر (ص) به روایت قرآن نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
گروه: پیامبر اکرم

جنگ های پیامبر (ص) به روایت قرآن

نویسنده: يعقوب جعفرى
محقق: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 12856
دانلود: 4181

توضیحات:

جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 39 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 12856 / دانلود: 4181
اندازه اندازه اندازه
جنگ های پیامبر (ص) به روایت قرآن

جنگ های پیامبر (ص) به روایت قرآن

نویسنده:
فارسی

غزوه بدرالموعد

يكی ديگر از غزوات پيامبر كه آن هم بدون درگيری و خونريزی پايان يافت غزوه بدر الموعد يا بدر الاخری است و آن چنين بود كه ابوسفيان پس از پايان گرفتن جنگ احد مسلمانان را تهديد كرده بود كه سال ديگر در همين موقع دوباره به جنگ شما خواهم آمد چون آن موعد مقرر رسيد، پيامبر برای نشان دادن قدرت مسلمانان خواست پيش دستی كند و پيش از آمدن سپاه ابوسفيان به منطقه بدر كه وعده گاهشان بود برود.

پيامبر و مسلمانان مقدمات حركت به سوی بدر را فراهم كردند.

در اين هنگام شخصی به نام نعيم بن مسعود از مدينه به مكه رفت و ابوسفيان از وی اخبار مدينه را پرسيد، او گفت: در حالی مدينه را ترك كرده است كه مسلمانان آماده حركت به سوی بدر بودند، ابوسفيان كه آرزو می كرد مسلمانان به آنجا نروند و او هم نرود و درگيری نباشد ولی همه جا شايع شود كه مسلمانان به وعده گاه نيامدند، او به نعيم بن مسعود گفت كه به مدينه برگردد و مسلمانان را از قدرت قريش بترساند و آنان را وادار كند كه به بدر نروند و قول داد كه اگر موفق شود بيست شتر به او بدهد.

نعيم بن مسعود به سرعت به مدينه بازگشت و به طور مرتب تواناييهای قريش را به رخ مسلمانان كشيد و توصيه كرد كه به بدر نروند، در اين هنگام بعضی از مسلمانان سست شدند و سخن نعيم را تصديق كردند، خبر به پيامبر رسيد آن حضرت به رفتن اصرار كرد و فرمود اگر كسی هم نيايد خودم به تنهايی می روم،( ۸۷ ) سخن پيامبر رعب و وحشت را از مسلمانان برطرف كرد و آنان از روی علاقه حاضر به رفتن شدند و بر ايمانشان افزوده شد و پيامبر دستور حركت داد و پرچم سپاه را به علی بن ابی طالبعليه‌السلام سپرد.( ۸۸ )

آنها به منطقه بدر رفتند و در آن زمان آنجا بازاری برپا بود، هشت روز ماندند و خبری از ابوسفيان نشد و ابوسفيان با لشكر خود تا مرالظهران آمد ولی چون خشكسالی بود ترجيح داد كه از همانجا بازگردد و برگشت و مسلمانان سود بسياری از بازار بدر بردند و بدون درگيری به مدينه بازگشتند.( ۸۹ ) خداوند درباره ايجاد رعب و وحشت توسط نعيم بن مسعود در ميان مسلمانان و تسليم شدن آنان و رفتن به وعدگاه و سود بردن از آنجا چنين می فرمايد:

( اَلَّذينَ قالَ لَهُمُ النّاسُ إِنَّ النّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ ايمانًا وَ قالُوا حَسْبُنَا اللّهُ وَ نِعْمَ الْوَكيلُ فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوآءٌ وَ اتَّبَعُوا رِضْوانَ اللّهِ وَ اللّهُ ذُو فَضْلٍ عَظيمٍ ) (آل عمران/۱۷۳-۱۷۴)

« كسانی كه مردم به آنها گفتند كه مردم (مكه) برای جنگ با شما گرد آمده اند از آنها بترسيد، ولی بر ايمانشان افزود و گفتند: خدا ما را بس است و نيكو پشتيبانی است، پس با نعمت و فزونی و بخششی از خدا بازگشتند در حالی كه هيچ بدی و گزندی به ايشان نرسيد و خوشنودی خدا را پيروی كردند و خدا صاحب فضل بزرگ است.»

جنگ احزاب

حوادث پيشين، از جنگ بدر گرفته تا درگيريهای مسلمانان با قبايل اطراف مدينه و اخراج يهود بنی قينقاع و بنی نضير از مدينه، سبب شد كه دشمنان اسلام از مشركان و يهوديان و برخی از قبايل عرب، در تلاش همه جانبه بر ضد مسلمانان همنوا شوند و برای شكستن قدرت اين دشمن مشترك اتحادی بزرگ تشكيل دهند.

كسانی كه در ايجاد اين اتحاد پيشقدم شدند سران يهود بنی نضير بودند كه به خيبر تبعيد شده بودند. گروهی از آنان از جمله سلاّم بن ابی الحُقيق و حُيیّ بن اخطب و هودة بن قيس از يهوديان بنی نضير و بنی وائل به مكه رفتند و با قريش وارد مذاكره شدند و آنان را به جنگ با پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دعوت كردند و گفتند كه ما نيز در كنار شما خواهيم بود تا او را از ميان ببريم.

قريش به آنان گفتند: ای گروه يهود! شما اهل كتاب و علم هستيد، ما با محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اختلاف داريم، شما بگوييد كه آيا دين ما بهتر است يا دين او؟ يهوديان برای جلب رضايت قريش گفتند: دين شما بهتر از دين اوست.( ۹۰ ) و اين در حالی بود كه از نظر دينی هيچ گونه وجه اشتراكی ميان يهود و مشركان نبود. بلكه يهود وجود اشتراك بسياری با اسلام داشت ولی آنان به جهت دشمنی با پيامبر اسلام حاضر شدند از باورهای خود دست بردارند و بت و بت پرستی را تأييد كنند تا موافقت مشركان را به دست آورند، قرآن كريم درباره آنان چنين می فرمايد:

( أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذينَ أُوتُوا نَصيبًا مِنَ الْكِتابِ يُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطّاغُوتِ وَ يَقُولُونَ لِلَّذينَ كَفَرُوا هآؤُلاآءِ أَهْدی مِنَ الَّذينَ امَنُوا سَبيلاً أُولئآِكَ الَّذينَ لَعَنَهُمُ اللّهُ وَ مَنْ يَلْعَنِ اللّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ نَصيرًا ) (نساء ۵۱-۵۲)

«آيا نديدی كسانی را كه به آنان بهره ای از كتاب داده شده است كه به «جبت» و «طاغوت»، (معبودهای باطل) ايمان می آورند و درباره كافران می گويند كه اينان از كسانی كه ايمان آورده اند، ره يافته ترند، آنان كسانی هستند كه خدا بر آنان لعنت كرده و هر كس را كه خدا لعنت كند، برای او ياوری نخواهی يافت.»

مشركان مكه كه خودشان همواره در فكر نابود كردن اسلام بودند، موافقت خود را با سران يهود اعلام كردند، آنگاه سران يهود نزد عيينة بن حصين رئيس قبيله غطفان رفتند و موافقت او را هم برای جنگ با پيامبر اسلام جلب كردند.( ۹۱ )

بدينگونه اتحاد بزرگی بر ضد اسلام شك گرفت و قريش و هم پيمانانشان همراه با قبيله بزرگ غطفان با تمام ساز و برگ نظامی كه داشتند به سوی مدينه حركت كردند و يهود نيز از خيبر به سوی اين شهر رهسپار شدند، شايد تا آن زمان در جزيرة العرب چنين وحدت و بسيج عمومی ديده نشده بود، مورخان تعداد سپاه نيروهای ائتلاف را ده هزار نفر تخمين زده اند.( ۹۲ )

حركت اين سپاه عظيم به سوی مدينه به پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گزارش شد و آن حضرت اصحاب خود را گرد آورد و با آنان در جهت مقابله با اين سپاه مشورت نمود، هر كدام چيزی گفتند و سلمان عرض كرد: يا رسول اللّه ما در سرزمين خودمان فارس، هرگاه كه از طرف دشمن مورد تهديد قرار می گرفتيم دور شهرمان خندق می كنديم، اگر صلاح می دانيد همين كار را انجام دهيم، نظر سلمان با تحسين تمام پذيرفته شد.( ۹۳ )

پيامبر همراه با اصحاب خود، محل كندن خندق را شناسايی كردند و آن در قسمت شمالی مدينه و كنار كوه سلع بود، چون قسمتهای ديگر شهر حصار داشت.( ۹۴ ) و سپاه عظيم دشمن نمی توانست از آن قسمتها به شهر حمله كند و تنها قسمت آسيب پذير شهر همان طرف كوه سلع بود، پيامبر دستور داد كه در آن قسمت خندقی كنده شود.

اين بود كه همه مسلمانان در حفر خندق شركت داشتند و حتی خود آن حضرت هم كار می كرد.( ۹۵ ) گاهی بعضی از مسلمانان بدون اجازه گرفتن از پيامبر حفر خندق را رها می كردند و به دنبال كارهای خصوصی خود می رفتند، چون اين كار باعث بی نظمی هايی در كار می شد، خداوند دستور داد كه هر كدام از مؤمنان كه كار لازمی داشت از پيامبر اجازه بگيرند و دنبال كارشان بروند:( ۹۶ )

( قَدْ يَعْلَمُ اللّهُ الَّذينَ يَتَسَلَّلُونَ مِنْكُمْ لِواذًا فَلْيَحْذَرِ الَّذينَ يُخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهآ أَنْ تُصيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصيبَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ ) (نور ۶۲)

«براستی خداوند كسانی از شما را كه پنهانی و در پناه يكديگر خود را كنار می كشند، می شناسد، پس آنان كه از فرمان او سرپيچی می كنند، بايد بترسند كه بلايی به آنها برسد يا گرفتار عذابی دردناك شوند.»

به هر حال خندق در عرض شش روز به عمق قامت انسان كنده شد و پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روز هشتم ماه ذيقعده سپاه خود را در كنار خندق آماده كرد و در اين ميان ابوسفيان حُيیّ بن اخطب را به سوی يهود بنی قريظه كه داخل مدينه بودند و با مسلمانان پيمان همكاری داشتند، فرستاد و از آنان خواست كه با نيروهای ائتلاف همكاری كنند.

آنها در آغاز، اين پيشنهاد را نپذيرفتند ولی پس از اصرار حُيیّ بن اخطب بالاخره قبول كردند و پيمان خود با مسلمانان را شكستند.( ۹۷ )

وضعيت بحرانی بود و كار بر مسلمانان سخت دشوار شده بود، آنها از بيرون به وسيله سپاه عظيم ائتلاف تهديد جدی می شدند و از داخل مدينه هم بنی قريظه به صورت خطری بزرگ درآمده بودند، قرآن كريم وضعيت دشوار و نگرانی و اضطراب مسلمانان را در اين زمان چنين ترسيم می كند:

(إِذْ جأُوكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَ إِذْ زاغَتِ الأَبْصارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللّهِ الظُّنُونَا هُنالِكَ ابْتُلِیَ الْمُؤْمِنُونَ وَ زُلْزِلُوا زِلْزالاً شَديدًا ) (احزاب/۱۰-۱۱)

«هنگامی كه از بالا و پايين بر شما هجوم آوردند و چشمها خيره شد و دلها به گلوها رسيد و به خدا گمانها برديد، در آنجا مؤمنان آزمايش شدند و سخت به لرزه افتادند.»

همانگونه كه در پايان آيه آمده، بعضی از مسلمانان كه ايمان ضعيفی داشتند سخت وحشت كردند و ايمانشان متزلزل شد، چون از يك سو پيامبر به آنان وعده پيروزی داده بود و از سوی ديگر می ديدند كه از بالا و پايين و درون و بيرون در معرض خطر جدی هستند و نيروی مسلمانان قابل مقايسه با نيروی عظيم دشمن نيست و اين براستی آزمون سختی بود.

چيزی كه روحيه مسلمانان را پيش از پيش تضعيف می كرد تبليغات سوء منافقان بود كه درون جامعه اسلامی زندگی می كردند و در باطن به اسلام عقيده نداشتند، آنها فرصتی يافته بودند كه از موقعيت به دست آمده استفاده كنند و به مسلمانان ضربه بزنند، آنها مسلمانان را از خطری كه پيش آمده به سختی می ترسانيدند و حتی آنان را تشويق می كردند كه مدينه را ترك كنند كه جای ماندن نيست، گاهی برخی از آنان بهانه می آوردند و از پيامبر اجازه می خواستند كه صحنه جنگ را ترك كنند و می گفتند: خانه های ما بی حفاظ است، وضعيت خاص منافقان در آن دوره بحرانی در قرآن كريم چنين بيان شده است:

( وَ إِذْ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذينَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ ما وَعَدَنَا اللّهُ وَ رَسُولُهُآ إِلاّ غُرُورًا وَ إِذْ قالَتْ طآئِفَةٌ مِنْهُمْ يآ أَهْلَ يَثْرِبَ لا مُقامَ لَكُمْ فَارْجِعُوا وَ يَسْتَأْذِنُ فَريقٌ مِنْهُمُ النَّبِیَّ يَقُولُونَ إِنَّ بُيُوتَنا عَوْرَةٌ وَ ما هِیَ بِعَوْرَةٍ إِنْ يُريدُونَ إِلاّ فِرارًا ) (احزاب ۱۲-۱۳)

«و آنگاه كه منافقان و آنان كه در دلهايشان بيماری است، گفتند: خدا و پيامبرش به ما جز وعده فريبنده ندادند، و آنگاه كه گروهی از آنان گفتند: ای اهل مدينه شما را جای ماندن نيست، پس بازگرديد و گروهی از آنها از پيامبر رخصت رفتن می خواستند و می گفتند: خانه های ما بی حفاظ است و حال آنكه آنها بی حفاظ نبودند، اينان قصدی جز فرار نداشتند.»

كارشكنی و تضعيف روحيه مسلمانان از سوی منافقان را در جنگ احد هم ديديم، در آنجا سركرده منافقان يعنی عبداللّه بن اُبیّ با هم فكران خود از شركت در جنگ سرباز زدند و ديگران را نيز به ترك جنگ تشويق كردند واين بار نيز در شرايط دشواری كه برای مسلمانان پيش آمده بود، ضربه خود را زدند و مسلمانان را تشويق به رها كردن صحنه جنگ نمودند.

قرآن كريم در ادامه اين آيات، به پيامبر هشدار می دهد كه مراقب آنان باشد، چون اگر مشركان با اين منافقان تماس برقرار كنند، جز اندكی از آنان بقيه فتنه انگيزی خواهند كرد:

( وَ لَوْ دُخِلَتْ عَلَيْهِمْ مِنْ أَقْطارِها ثُمَّ سُئِلُوا الْفِتْنَةَ لاَتَوْها وَ ما تَلَبَّثُوا بِهآ إِلاّ يَسيرًا ) (احزاب ۱۴)

«و اگر (سپاه كفار) از اطراف شهر بر آنان درآيند و سپس از آنان فتنه و آشوب خواسته شود، به سوی آن می روند و جز اندكی در آن درنگ نخواهند كرد.»

همچنين در ادامه همين آيات ضمن اينكه به منافقان هشدار می دهد كه فرار كردن سودی نخواهد داشت، خاطر نشان می سازد كه خداوند كسانی از شما را كه بر ضد اسلام تبليغ می كنيد می شناسد و سپس با روانشناسی خاصی حالتها و عكس العملهای آنان را در برابر حوادث بيان می كند:

( قَدْ يَعْلَمُ اللّهُ الْمُعَوِّقينَ مِنْكُمْ وَ الْقآئِلينَ لاِِخْوانِهِمْ هَلُمَّ إِلَيْنا وَ لا يَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلاّ قَليلاً أَشِحَّةً عَلَيْكُمْ فَإِذا جآءَ الْخَوْفُ رَأَيْتَهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ تَدُورُ أَعْيُنُهُمْ كَالَّذی يُغْشی عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَإِذا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوكُمْ بِأَلْسِنَةٍ حِدادٍ أَشِحَّةً عَلَی الْخَيْرِ أُولئآِكَ لَمْ يُؤْمِنُوا فَأَحْبَطَ اللّهُ أَعْمالَهُمْ وَ كانَ ذلِكَ عَلَی اللّهِ يَسيرًا ) (احزاب ۱۸-۱۹)

«همانا خداوند بازدارندگان از شما را می شناسد و نيز گويندگان به برادرانشان كه نزد ما بياييد، و جز اندكی از آنان در جنگ حاضر نشوند، آنان بر شما بخل می ورزند، پس چون ترسی پيش آيد آنان را بينی كه به تو می نگرند در حالی كه چشمهايشان از ترس می گردد، همچون كسی كه بيهوشی مرگ او را فرا گرفته باشد، و چون ترس از ميان برود با زبانهای تند و تيز به سبب بخلی كه بر مال خود دارند شما را می رنجانند، اينان ايمان نياورده اند، خداوند هم اعمال آنها را تباه می سازد و اين بر خدا آسان است.»

در برابر منافقان كه همواره سعی داشتند كه در ميان مردم شك و ترديد ايجاد كنند، مؤمنان واقعی هرگز در راست بودن وعده پيروزی كه پيامبر داده بود شك نكردند و ديدن آن سپاه بزرگ و احزاب كه برای جنگ با مسلمانان آمده بودند نه تنها در آنان ايجاد رعب و وحشت نكرد بلكه بر ايمان و مقام تسليم آنان افزود و با ايمانی محكم و اراده ای قوی خود را آماده نبرد با دشمنان اسلام كردند، خداوند از اين افراد چنين ياد می كند:

( وَ لَمّا رَأَ الْمُؤْمِنُونَ الاْءَحْزابَ قالُوا هذا ما وَعَدَنَا اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ ما زادَهُمْ إِلاّآ ايمانًا وَ تَسْليمًا ) (احزاب ۲۲)

«و چون مؤمنان آن لشكرها را ديدند، گفتند: اين است آنچه خدا و پيامبرش ما را وعده داده اند و خدا و پيامبرش راست گفتند و بر آنان جز ايمان و تسليم نيفزود.»

در برابر خندقی كه حفر شده بود، سپاه دشمن زمينگير شدند و عملاً كارآيی خود را از دست دادند، چندين بار كسانی خواستند از خندق عبور كنند ولی با تيرهای مسلمانان مواجه شدند و برگشتند و محاصره مدينه حدود يك ماه طول كشيد( ۹۸ ) تا اينكه يك روز چند نفر با هم از خندق عبور كردند كه از جمله آنها عمرو بن عبدودّ بود كه در شجاعت و جنگجويی ميان عربها شهرت خاصی داشت و مايه اميد سپاه مشركان بود.

عمر بن عبدودّ با غرور تمام از مسلمانان مبارز طلبيد و كسی از آنان جرئت مقابله با او را نداشت، او سه بار سخن خود را تكرار كرد، بار سوم علی بن ابی طالبعليه‌السلام آماده نبرد با او شد و پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم او را دعا كرد و به سوی ميدان فرستاد، و علیعليه‌السلام با قدرت تمام ضربتی بر وی فرود آورد و عمرو در ميان ناباوری مشركان كشته شد.( ۹۹ ) و كشته شدن او ضربه سختی بر مشركان بود و روحيه آنان را به شدت در هم شكست و برای همين بود كه پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در اين باره فرمود: «لضربة علی يوم الخندق افضل من عبادة الثقلين ـ يا ـ من اعمال امّتی الی يوم القيامة - ضربت علی در روز خندق بهتر از عبادت انس و جن ـ يا ـ بهتر از اعمال امت من تا قيامت است.( ۱۰۰ )

چون اين ضربت سرنوشت جنگ را عوض كرد و دشمن را كه با تمام نيرو برای محو و نابودی اسلام كمر بسته بود خوار كرد و آنان را دچار ترديد ساخت به طوری كه به فكر انصراف از جنگ افتادند، بنابراين، علیعليه‌السلام سهمی عمده در بقای اسلام داشت.

عامل ديگری كه باعث شد روحيه مشركان هر چه بيشتر شكسته شود. طوفان تندی بود كه شب هنگام آنان را كوبيد و وسايل پخت غذا و ساير اسباب و اثاث آنها را در هم ريخت.( ۱۰۱ )

همزمانی اين طوفان با كشته شدن شجاع ترين فرد سپاه بر تزلزل آنان افزود، همچنين نعيم بن مسعود كه در سپاه مشركان بود، در همان بحبوحه جنگ مسلمان شد و مخفيانه نزد پيامبر آمد و گفت كه چه كاری از وی ساخته است، پيامبر از وی خواست كه اتحاد ميان مشركان و بنی قريظه را برهم زند و او نيز چنين كرد و با صحبتهايی كه با مشركان و بنی قريظه كرد آنان را نسبت به يكديگر بدبين ساخت و مشركان تصور كردند كه بنی قريظه به آنان خيانت كرده است.( ۱۰۲ )

همه اين عوامل سبب گرديد كه ديگر مشركان توان مقاومت نداشته باشند و از جنگ منصرف شوند، شب هنگام ابوسفيان با ياران خود سخن گفت و مخالفت بنی قريظه و بخصوص طوفان هولناكی را كه خيمه های آنان را در هم كوبيده بود مطرح كرد و پيشنهاد كوچ به سوی مكه داد و خود به راه افتاد و سپاه هم به دنبال او به راه افتادند،( ۱۰۳ )

بامدادان اثری از مشركان در آن منطقه نمانده بود و محاصره مدينه كه پانزده تا بيست روز ادامه داشت به كلی از بين رفته بود.( ۱۰۴ ) و اين پيروزی بزرگی بود كه نصيب مسلمانان شد و مسلمانان آشكارا تحقق وعده های الهی را ديدند و كمكهای خداوند را به خوبی لمس كردند.

خداوند از كمكی كه در جنگ احزاب به مسلمانان كرد چنين ياد می كند:

( يآ أَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جآءَتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ ريحًا وَ جُنُودًا لَمْ تَرَوْها وَ كانَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرًا ) (احزاب ۹)

«ای كسانی كه ايمان آورده ايد، نعمت خدا را بر خود به ياد آوريد، آنگاه كه لشكرهايی به (جنگ) شما آمد، پس ما بادی و لشكرهايی كه نمی ديديد بر آنها فرستاديم و خداوند به آنچه می كنيد بيناست.»

بدينگونه مشركان با همه تلاشی كه كرده بود و با همه خشمی كه داشتند، شكست خورده و سرخورده بازگشتند و مؤمنان بی آنكه به طور جدی وارد جنگ شوند پيروز شدند و اين سنت خداوند در تاريخ است كه هرگاه مؤمنان سستی نكنند و به وظيفه خود عمل نمايند پيروزی خداوند نصيب آنان خواهد بود و خدا از آنان حمايت خواهد كرد و جنگ احزاب نمونه ای از كمكهای مستقيم و مباشر خداوند بر مؤمنان بود چنانكه می فرمايد:

( وَ رَدَّ اللّهُ الَّذينَ كَفَرُوا بِغَيْظِهِمْ لَمْ يَنالُوا خَيْرًا وَ كَفَی اللّهُ الْمُؤْمِنينَ الْقِتالَ وَ كانَ اللّهُ قَوِيًّا عَزيزًا ) (احزاب ۲۵)

«و خدا كافران را با خشمشان بازگردانيد در حالی كه به هيچ خيری (پيروزی و غنيمتی) نايل نشدند و خداوند مؤمنان را از جنگيدن كفايت كرد و خدا نيرومند و تواناست.»

و اين چنين بود كه بار ديگر امدادهای غيبی به سراغ مؤمنان آمد و آنها در اثر شايستگی هايی كه داشتند، نصرت الهی را تجربه كردند، همان نصرتی كه خداوند بر پيامبران و مؤمنان شايسته مقرر فرموده و وعده داده است كه در دنيا و آخرت آنان را ياری كند:

( إِنّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذينَ امَنُوا فِی الْحَيوةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ يَقُومُ الأَشْهادُ ) (غافر ۵۱)

«همانا ما پيامبران خود و كسانی را كه ايمان آورده اند در زندگی دنيا و آن روز كه گواهان برپا ايستند (روز قيامت) ياری می كنيم.»

جنگ بنی قريظه

با پايان گرفتن نبرد احزاب و رفع خطر از مسلمانان، پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از سوی خداوند مأموريت يافت كه بی درنگ كار بنی قريظه را يكسره كند.

بنی قريظه در بحرانی ترين حالت و بدترين موقعيت، پيمان شكنی كردند و از پشت بر مسلمانان ضربه زدند و اين خيانت قابل گذشت نبود و بايد با آنها به شدت برخورد می شد، تا قبايل ديگری كه با پيامبر پيمان صلح بسته بودند، در شرائط خاصی پيمان شكنی نكنند و درس عبرت بگيرند.

پيامبر نماز ظهر را خواند و به مردم اعلام كرد كه نماز عصر در محله بنی قريظه خوانده خواهد شد، آنگاه پرچم را به دست علی بن ابی طالبعليه‌السلام داد و او را به سوی قلعه های يهود بنی قريظه فرستاد و خود نيز به دنبال او با سپاهيان اسلام به آن منطقه رهسپار گرديد. سپاه اسلام در برابر دژهای محكم بنی قريظه در كنار چاه آبی مستقر شدند و يهوديان تيرهايی به سوی مسلمانان پرتاب كردند و به پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ناسزا گفتند.( ۱۰۵ )

مسلمانان قلعه های آنان را محاصره كردند و اين محاصره به گفته واقدی پانزده روز و به گفته ابن هشام بيست و پنج روز ادامه يافت.( ۱۰۶ ) و در اين مدت گاهی دو طرف به پرتاب سنگ و تيراندازی به سوی يكديگر می پرداختند.

يكی از سران بنی قريظه به نام كعب بن اسد آنان را جمع كرد و گفت: شما در موقعيّتی قرار گرفته ايد كه بايد يكی از سه كار را انجام دهيد، يا به محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ايمان بياوريد تا خود و خانواده هايتان در امان باشد و شما می دانيد كه او پيامبر برحق است و يا زنها و كودكانتان را بكشيد وخودتان به مسلمانان حمله كنيد كه اگر كشته شديد زنان و كودكانتان اسير آنان نباشند و يا همين امشب كه شنبه است مسلمانان را غافلگير كنيد و به آنان حمله كنيد، بنی قريظه هر سه پيشنهاد كعب را رد كردند( ۱۰۷ ) و به پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پيغام دادند كه ابولبابة بن عبدالمنذر را كه در جاهليت از هم پيمانان بنی قريظه بود، نزد ما بفرست تا با او مشورت كنيم، پيامبر ابولبابه را فرستاد، آنها به ابولبابه گفتند: آيا به نظر تو ما خود را تسليم كنيم بهتر است؟ او گفت: آری، ولی اشاره به گلوی خود كرد، يعنی او همه شما را سر می برد.

ابولبابه بيرون آمد در حالی كه با خود می گفت: من به خدا و پيامبرش خيانت كردم و به جهت شرمندگی نزد پيامبر نيامد و مستقيما به مسجد پيامبر رفت و خود را به يكی از ستونهای مسجد بست و گفت: تا خدا توبه مرا نپذيرد مرا از اين ستون باز نكنيد.

وقتی اين خبر به پيامبر رسيد فرمود: اگر او نزد من آمده بود برای او طلب آمرزش می كردم ولی اكنون كه چنين كرده من او را از آن مكان آزاد نخواهم كرد مگر اينكه خداوند توبه اش را بپذيرد.

ابولبابه شش شب در آنجا بود تا بالاخره فرشته وحی نازل شد و قبولی توبه او را به پيامبر خدا ابلاغ كرد و اين آيه نازل شد:( ۱۰۸ )

( وَ اخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صالِحًا وَاخَرَ سَيِّئًا عَسَی اللّهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ ) (توبه ۱۰۲)

«و ديگرانی هستند كه به گناهان خود اعتراف كرده و كار شايسته را با كار ديگر كه بد است درآميخته اند، اميد است كه خدا توبه آنان را بپذيرد كه خدا آمرزنده و مهربان است.»

بر می گرديم به جريان بنی قريظه، آنها پس از چندين روز مقاومت اعلام كردند كه تسليم می شوند و به حكم پيامبر تن در می دهند، قبيله اوس از انصار نزد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رفتند و گفتند: اينان دوستان ما بودند، همانگونه كه قبلاً درباره بنی قينقاع كه دوستان قبيله خزرج بودند وساطت عبداللّه بن اُبیّ را پذيرفتی اينان را هم به ما ببخش.

پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: آيا راضی هستيد كه يك نفر از قبيله اوس درباره اينان حكم كند؟ گفتند: آری، فرمود: اين حكم را به عهده سعد بن معاذ می گذارم.

در آن زمان سعد بن معاذ كه در جنگ احزاب مجروح شده بود، در خيمه رفيده تحت معالجه قرار داشت، وقتی پيامبر او را درباره بنی قريظه حكم و داور قرار داد، اوسيان نزد او رفتند و او را سوار بر الاغی كردند و نزد پيامبر آوردند، آنها به سعد می گفتند: درباره دوستانت نيكی كن و او می گفت: وقت آن رسيده كه در كار خدا از سرزنش سرزنش كنندگان نترسم.

چون سعد نزد پيامبر و اصحاب آمد، حكمی كه راجع به بنی قريظه داد اين بود كه مردان آنها كشته شوند و اموالشان تقسيم گردد و خانواده هايشان اسير شوند.

پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: به خدا كه درباره آنان حكمی كردی كه خدا آن حكم را كرده است.( ۱۰۹ )

درباره بنی قريظه حكم سعد معاذ كه همان حكم خدا بود به مرحله اجرا درآمد و بدينگونه آخرين پايگاه يهود در مدينه برچيده شد و مسلمانان كاملاً بر مدينه مسلط شدند و اموال و زمينهای بنی قريظه در اختيار مسلمانان قرار گرفت. قرآن كريم در دنبال صحبت از جنگ احزاب به جريان بنی قريظه می پردازد و می فرمايد:

( وَ أَنْزَلَ الَّذينَ ظاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مِنْ صَياصيهِمْ وَ قَذَفَ فی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَريقًا تَقْتُلُونَ وَ تَأْسِرُونَ فَريقًا وَ أَوْرَثَكُمْ أَرْضَهُمْ وَ دِيارَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ وَ أَرْضًا لَمْ تَطَؤُها وَ كانَ اللّهُ عَلی كُلِّ شَیْ ءٍ قَديرًا ) (احزاب ۲۶-۲۷)

«و كسانی از اهل كتاب را كه از آنها (احزاب) پشتيبانی می كردند، خداوند از قلعه هايشان فرود آورد و در دلهايشان بيم افكند، گروهی را می كشتيد و گروهی را اسير می گرفتيد و خداوند شما را وارثان زمينها و خانه ها و اموالشان و نيز زمينی كه هنوز بر آن گام ننهاده ايد قرار داد و خداوند بر هر چيزی تواناست.»

در اين آيه علاوه بر زمينها و خانه ها و اموال بنی قريظه، از زمينهايی ياد می كند كه هنوز مسلمانان به آنجا قدم نگذاشته اند وخدا آنها را وارثان آن زمينها هم كرد. بعضی از مفسران گفته اند كه منظور از آن سرزمين خيبر است كه بعدها مسلمانان آنجا را هم تصرف كردند.( ۱۱۰ )

ولی می توان گفت كه منظور از آن تمام زمينهايی است كه مسلمانان بعدها آنجا را فتح كردند و يا فتح خواهند كرد.

اين يكی از سنتهای الهی حاكم بر تاريخ است كه بالاخره مؤمنان و صالحان وارثان زمين خواهند بود و تمام سرزمينها تحت حاكميت حق و حق پرستان خواهد بود، اين مطلبی است كه در كتابهای آسمانی و از جمله قرآن، از آن خبر داده شده است.

( وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الاْءَرْضَ يَرِثُها عِبادِیَ الصّالِحُونَ ) (انبياء ۱۰۵)

«همانا در زبور علاوه بر قرآن نوشتيم كه زمين را بندگان صالح من به ارث خواهند برد.»