فتح مكه
اكنون كه پيامبر خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
بر دشمنان خود يكی پس از ديگری و از جمله يهود خيبر پيروز شده بود، حكومت مدينه قدرت و توانايی آن را يافته بود كه مكه را هم فتح كند و اين آروزی بزرگ مسلمانان و شخص پيامبر بود كه شهر مكه در حوزه اقتدار مسلمانان درآيد.
اما چيزی كه مانع از حمله به مكه بود قرارداد صلح حديبيه بود كه طبق آن پيامبر به مدت ده سال با قريش پيمان عدم تعرض امضا كرده بود و پيامبر نمی توانست پيمان خود را بشكند.
اما چنين شد كه قريش خود يكی از مواد آن پيمان را نقض كرد، آن ماده اين بود كه هر قبيله ای حق دارد كه با مسلمانان و با قريش هم پيمان شود و در اين صورت آنها هم از تعرض طرف مقابل در امان خواهند بود.
پس از صلح حديبيه، قبيله خزاعه به پيمان پيامبر و قبيله بنی بكر به پيمان قريش درآمدند، اين دو قبيله از مدتها پيش با هم دشمنی داشتند، تا اينكه ميان اين دو قبيله جنگ تازه ای درگرفت و افرادی از قريش به بنی بكر كمك كردند و به تصور اينكه كمك آنها به بنی بكر از پيامبر اسلام پنهان خواهد ماند با قبيله خزاعه وارد جنگ شدند و گروهی از آنها را كشتند.
عمرو بن سالم به همراهی چهل تن از قبيله خزاعه به مدينه رفتند و جريان حمله بنی بكر به آنها و كمكی را كه قريش به بنی بكر كرده بود، به پيامبر گزارش دادند و طی اشعاری اظهار داشتند كه آنها ما را در حالی كه در ركوع و سجده بوديم كشتند. پيامبر به آنان وعده ياری داد.
اين آغازی بود بر پايان صلحنامه حديبيه و با نقض آن از سوی قريش پيامبر می توانست به قريش حمله كند، از آن طرف كفار قريش كه از كار خود پشيمان شده بودند، ابوسفيان را به مدينه فرستادند و او خدمت پيامبر رسيد و ضمن عذرخواهی از آن جريان، تقاضای تجديد پيمان شد ولی پيامبر نپذيرفت.
پيامبر همواره در آروزی فتح مكه بود و خداوند هم به هنگام بيرون شدن او از مكه وعده داده بود كه او را دوباره به مكه باز خواهد گردانيد:
(
إِنَّ الَّذی فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْانَ لَرآدُّكَ إِلی مَعادٍ
)
(قصص ۸۵)
«كسی كه قرآن را برتو فرض كرده، يقينا تو را به بازگشتگاه (مكه) باز می گرداند.»
فرصت خوبی پيش آمده بود و پيامبر بی آنكه پيمان شكنی كند، می توانست مكه را به تصرف خود درآورد، اين بود كه دستور بسيج عمومی داد و از قبايل اطراف هم كه مسلمان شده بودند خواست كه در اين بسيج شركت كنند و البته منظور خود را به كسی اعلام نكرد و هدف از اين بسيج همگانی برای مسلمانان پوشيده بود. در عين حال بعضی از آنان حدس می زدند كه هدف پيامبر حمله به مكه است.
يكی از كسانی كه هدف پيامبر را حدس زده بودند، حاطب بن ابی بلتعه بود، او از مسلمانانی بود كه در جنگ بدر و بعضی ديگر از جنگها شركت كرده بود و ميان مسلمانان احترامی داشت، ولی علاقه او به بعضی از خويشاوندانش كه در مكه بودند او را وادار كرد كه طی نامه ای آمادگی پيامبر را برای حمله به مكه به قريش اطلاع دهد، او نامه را نوشت و به وسيله زنی به نام ساره به طور پنهانی به مكه فرستاد.
آن زن نامه را زير موهای خود مخفی كرد و به سوی مكه به راه افتاد، فرشته وحی پيامبر را از اين جريان آگاه كرد و آن حضرت به علیعليهالسلام
و زبير مأموريت داد كه خود را به آن زن برسانند و نامه را از او بگيرند، آن دو در حُليفه به او رسيدند و اثاث او را گشتند ولی چيزی نيافتند، علیعليهالسلام
فرمود: به خدا سوگند كه پيامبر دروغ نگفته و آن زن را تهديد كرد كه اگر نامه را ندهد او را تفتيش بدنی خواهد كرد و بالاخره او نامه را از لای موهای خود درآورد و به علیعليهالسلام
داد. آنها نامه را گرفتند و نزد پيامبر آوردند.
پيامبر حاطب را خواند و از وی بازخواست نمود. او سوگند خورد كه هيچ گونه تزلزلی در ايمان من به شما پديد نيامده، ولی چون خانواده ام در مكه است خواستم كاری كنم كه آنها به خانواده من مهربانی كنند. عمر پيشنهاد قتل حاطب را داد ولی پيامبر به سبب اينكه او از شركت كنندگان در جنگ بدر بود از وی درگذشت
و اين آيه درباره حاطب نازل شد:
(
يآ أَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوّی وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِيآءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ قَدْ كَفَرُوا بِما جآءَكُمْ مِنَ الْحَقِّ يُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَ إِيّاكُمْ
أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللّهِ رَبِّكُمْ إِنْ كُنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهادًا فی سَبيلی وَ ابْتِغآءَ مَرْضاتی تُسِرُّونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ أَنَا أَعْلَمُ بِمآ أَخْفَيْتُمْ وَ مآ أَعْلَنْتُمْ وَ مَنْ يَفْعَلْهُ مِنْكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوآءَ السَّبيلِ
)
(ممتحنه/۱)
«ای كسانی كه ايمان آورده ايد، دشمن من و دشمن خودتان را به دوستی مگيريد به طوری كه با آنها اظهار مودّت كنيد، در حالی كه آنان به حقيقتی كه به سوی شما آمده كافرند، پيامبر و شما را (از مكه) بيرون می كنند به اين جهت كه شما به خدا كه پروردگارتان است، ايمان آورده ايد (با آنها دوستی نكنيد) اگر برای جهاد در راه من و خشنودی من بيرون آمده ايد.
شما پنهانی با آنان دوستی می كنيد در حالی كه من آنچه را كه پنهان و يا آشكار می كنيد، می دانم. هر كس از شما چنين كند حتما از راه درست منحرف شده است.»
در اين آيه حاطب و ديگران را از هر گونه برقراری ارتباط پنهانی با دشمنان خدا منع می كند و خاطرنشان می سازد كه اگر شما واقعا اهل جهاد و خواستار خوشنودی خدا هستيد بايد از اين كار پرهيز كنيد وگرنه گمراه خواهيد شد.
در آيه بعد، روشن می سازد كه دشمن هرگز قابل اعتماد نيست و با همه امتيازاتی كه به آنها بدهيد، اگر به شما دست پيدا كنند با شما بدی خواهند كرد، چون آنها با باورهای شما مخالفند و دوست دارند كه شما هم به اسلام كافر شويد:
(
إِنْ يَثْقَفُوكُمْ يَكُونُوا لَكُمْ أَعْدآءً وَ يَبْسُطُوآا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ وَأَلْسِنَتَهُمْ بِالسُّوآءِ وَ وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ
)
(ممتحنه ۲)
«اگر به شما دست يابند، دشمن شما می شوند و دستها و زبانهايشان را به بدی بر شما می گشايند و آرزو دارند كه كافر شويد.»
در ادامه آيات پس از بيان مطالب ديگر، از حضرت ابراهيم و مؤمنان به او ياد می كند كه به خاطر دينشان از قوم خود اعلام بی زاری كردند، آنگاه به مسلمانانی كه در مكه خويشاوندان كافری دارند و خواه و ناخواه در فكر آنها هستند، اين اميد را می دهد كه شايد درآينده عداوتها برداشته شود و با مسلمان شدن آنها بار ديگر دوستی ميان شما و آنها برقرار شود:
(
عَسَی اللّهُ أَنْ يَجْعَلَ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ الَّذينَ عادَيْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّةً وَ اللّهُ قَديرٌ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ
)
(ممتحنه ۷)
«اميد است كه خدا ميان شما و كسانی از آنان كه دشمنی داريد، دوستی برقرار كند و خدا تواناست و خدا آمرزنده مهربان است.»
اين پيش بينی پس از فتح مكه تحقق يافت و چنانچه خواهيم گفت، گروه گروه از كافران مسلمان شدند و خويشان خود را كه قبلاً مسلمان شده بودند در آغوش مهر كشيدند.
پيامبر خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
با هدف فتح مكه از مدينه بيرون شد در حالی كه ده هزار نفر از مسلمانان همراه او بودند و تلاش بر اين بود كه قريش از حركت اين سپاه آگاه نشوند و مسلمانان بتوانند آنها را غافلگير كنند، سپاه پس از طی مسافت به مرّ الظهران در كنار مكه رسيد در حالی كه قريش هيچ گونه اطلاعی از آن نداشت.
شب هنگام پيامبر دستور داد كه سپاه در آن اطراف پراكنده شوند و در نقاط بسياری آتش روشن كنند و آنها چنين كردند، مردم مكه با ديدن اين همه آتش در كنار شهر وحشت زده شدند و ابوسفيان با چند تن از قريش به سوی آتش رفتند تا از آن خبری به دست آوردند، ابوسفيان ناگهان با سپاه اسلام روبرو شد و در اين ميان با عباس عموی پيامبر برخورد كرد.
عباس از ابوسفيان خواست كه مسلمان شود، او تا فردا صبح مهلت خواست كه فكر كند، عباس او را نزد پيامبر اسلامصلىاللهعليهوآلهوسلم
آورد و او در همانجا اظهار اسلام كرد.
پيامبر از عباس خواست كه ابوسفيان را در محلی نگهدارد تا عظمت سپاه اسلام را ببيند، ابوسفيان پس از ديدن سپاه اسلام كه از برابر او رد می شدند، به عباس گفت: تاكنون چنين سپاهی را نديده ام، پادشاهی پسربرادرت چقدر بزرگ است! عباس گفت: اين پادشاهی نيست بلكه نبوت است.
صبح روز بعد سپاه اسلام از چند نقطه وارد مكه شدند. سعد بن عباده كه پرچم سپاه اسلام را در دست داشت، صدا می زد، امروز روز انتقام است.
امروز خداوند قريش را خوار كرد، اين سخن به گوش پيامبر رسيد، فرمود: امروز روز رحمت است و خدا امروز قريش را عزيز كرد، آنگاه پرچم را از سعد گرفت و به پسرش قيس سپرد.
به دستور پيامبر خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
اعلام شد كه هر كس در خانه اش بنشيند و يا در مسجدالحرام باشد و يا به خانه ابوسفيان برود در امان است.
دادن اين امتياز به ابوسفيان سبب شد كه او مردم را به تسليم شدن در برابر سپاه اسلام بخواند و بدينگونه مكه بدون مقاومت چندان تسليم شد.
پيامبر خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
با شكوه تمام و تكبير گويان وارد مسجدالحرام شد و پس از انجام طواف به سراغ بتها رفت. در آن زمان سيصد و شصت بت به ديوار كعبه آويخته بود، پيامبر با عصايی كه در دست داشت آنها را سرنگون می كرد و اين آيه را می خواند: (جاء الحق و زهق الباطل
- حق آمد و باطل از بين رفت)
سپس علی بن ابی طالبعليهالسلام
را خواست و به او دستور داد كه بالای شانه های پيامبر برود و بت بزرگ قريش را كه در بالا نصب شده بود سرنگون كند و علیعليهالسلام
چنين كرد.
پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
سران قريش را ديد كه در كنار كعبه ايستاده اند و در انتظار سرنوشت خود هستند. پيامبر همه آنها را مورد محبت قرار داد و آنها را عفو كرد و فرمود: من درباره شما سخنی را می گويم كه يوسف به برادرانش گفت، امروز سرزنشی برای شما نيست، خدا شما را می آمرزد، اذهبوا انتم الطلقا برويد كه شما آزاد شدگانيد.
بدينگونه مكه به راحتی و بدون درگيری مهم فتح شد و پيامبر به آرزوی ديرينه خود رسيد.
پيامبر خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
پس از فتح مكه پانزده روز در مكه ماند و پس از تسلط بر اوضاع عتّاب بن اسيد را حاكم مكه كرد.
فتح مكه نقطه عطف مهمی در تاريخ اسلام بود، پس از اين فتح بزرگ زمينه برای پذيرش اسلام آماده شد، چون قبايل عرب با فتح مكه به حقانيت اسلام پی بردند، آنها معتقد بودند كه اگر محمدصلىاللهعليهوآلهوسلم
مكه را فتح كند معلوم می شود كه بر حق است.
ابو زيد از يك نفر از قبيله بنی جرم نقل می كند كه می گفت: قبيله ما عقيده داشت كه اگر محمد بر قريش پيروز شود براستی كه او پيامبر است و چون خبر فتح مكه به ما رسيد، قوم خود را برای پذيرش اسلام آماده كردند.
اين بود كه گروه گروه از مردم مكه و اطراف به اسلام گرويدند و اسلام شوكت بيشتری يافت و اين نعمت بزرگی بود كه خداوند به پيامبر خود داد و لذا در سوره مباركه «نصر» پس از بيان كمك و پيروزی خداود كه شامل حال پيامبر و مسلمانان گرديد و اشاره به گرايش گروهی مردم به اسلام، از پيامبر می خواهد كه در برابر اين نعمت الهی خدا را تسبيح بگويد و عبادت كند:
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ(
إِذا جآءَ نَصْرُ اللّهِ وَ الْفَتْحُ وَ رَأَيْتَ النّاسَ يَدْخُلُونَ فی دينِ اللّهِ أَفْواجًا فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ كانَ تَوّابًا
)
(نصر ۱-۳)
«چون ياری خدا و پيروزی فرا رسيد و ديدی كه مردم دسته دسته در دين خدا درآمدند، پس به ستايش پروردگارت تسبيح بگوی و از او آمرزش بخواه كه او همواره توبه پذير است.»
اينكه در اين سوره به پيامبر دستور می دهد كه استغفار كند، بدان معنا نيست كه پيامبر گناهی مرتكب شده بود، بلكه استغفار خود يك نوع ذكر و عبادت است و انسان چه گناه بكند و چه نكند همواره بايد استغفار كند و اين به نحوی خواستن عذر تقصير در پيشگاه الهی و محكم كردن ارتباط با خدا و نوعی انقطاع الی اللّه است.
هر چند گروههای بسياری پس از فتح مكه مسلمان شدند و اسلام آنها هم پذيرفته شد، ولی هرگز ايمان آنها از نظر ارزش، با ايمان كسانی كه پيش از فتح و دوران سختی مسلمان شده بودند، همسنگ نبود.
خداوند در آيه زير تفاوت مرتبه و درجه آنها را خاطر نشان می سازد و در عين حال به هر دو گروه وعده نيكی می دهد:
(
لا يَسْتَوی مِنْكُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قاتَلَ أُولئآِكَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذينَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَ قاتَلُوا وَ كُلاًّ وَعَدَ اللّهُ الْحُسْنی وَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبيرٌ
)
(حديد ۱۰)
«كسانی از شما كه پيش از فتح انفاق و جهاد كرده اند (با ديگران) يكسان نيستند، آنان از لحاظ درجه بزرگتر از كسانی هستند كه پس از فتح مكه انفاق و جهاد كردند، و خداوند به همه وعده نيكو داده است و خدا به آنچه می كنيد آگاه است.»