فتنه گری منافقان
(
وَ لَوْ أَرادُوا الْخُرُوجَ لاَءَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً وَ لكِنْ كَرِهَ اللّهُ انْبِعاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ وَ قيلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقاعِدينَ لَوْ خَرَجُوا فيكُمْ ما زادُوكُمْ إِلاّ خَبالاً وَ لاَءَوْضَعُوا خِلالَكُمْ يَبْغُونَكُمُ الْفِتْنَةَ وَ فيكُمْ سَمّاعُونَ لَهُمْ وَ اللّهُ عَليمٌ بِالظّالِمينَ
)
(توبه/۴۶-۴۷)
«و اگر می خواستند بيرون روند، البته برای آن ساز و برگی تهيه می كردند، ولی خداوند رفتن آنها را خوش نداشت پس آنان را باز داشت و گفته شد با نشستگان بنشينيد.
اگر در ميان شما بيرون می شدند شما را جز فساد نمی افزودند و خود را در ميان شما با هدف فتنه گری جای می دادند و در ميان شما كسانی هستند كه به حرفهای آنها گوش فرا می دهند و خدا به ستمگران داناست.»
همين منافقان كه پيش پيامبر می آمدند و از او اجازه می خواستند كه در جهاد شركت نكنند، پيش از آن تصميم خود را گرفته بودند كه به جهاد نروند و اين اجازه خواستن يك كار صوری و ظاهری بود و پيامبر اجازه می داد يا نمی داد آنها به جهاد نمی رفتند.
در اين آيه همين مطلب را از وضع آنها استنباط می كند و می فرمايد: اگر آنها می خواستند بيرون روند خود را آماده می كردند و ساز و برگ جنگی تهيّه می ديدند. اين كه آنها هرگز مقدمات سفر را آماده نكرده اند معلوم می شود كه قصد رفتن ندارند.
سپس به مطلب مهمی اشاره می كند كه اساسا خدا نمی خواست كه آنها در جهاد شركت كنند و لذا به دلهای آنها انداخت كه بمانند و آنها را از رفتن باز داشت و به آنها گفته شد كه شما با كسانی كه در جهاد شركت نكرده اند مانند كودكان و زنان و بيماران در مدينه بنشينيد.
اين كه می فرمايد: (به آنها گفته شد) و گوينده را مشخص نمی كند برای آن است كه گوينده اين سخن از نظر تكوينی خدا بود و خدا به دلهای آنها انداخت كه بمانند ولی از نظر تشريعی و تكليفی، آنها مأمور به رفتن بودند و لذا گوينده را مشخص نمی كند.
بعضی ها گفته اند كه گوينده اين سخن شيطان بود ولی اين احتمال درست نيست زيرا پيش از آن، بازداشتنِ آنها از جهاد را به خدا نسبت می دهد و بايد اين سخن از خدا باشد ولی چون مطابق با امر تشريعی نيست، از روی احترام، گوينده را مشخص نمی كند و اين يك امر توبيخی است و در مقام نكوهش آنها است.
البته اين كه خدا آنها را از نظر تكوينی از رفتن به جهاد باز داشت دليل بر جبر نمی شود زيرا آنها با اراده خود و با آزادی عملی كه داشتند در خود اين حالت را به وجود آوردند و چون شركت آنها در جهاد به نفع مسلمانان نبود، خدا برای رعايت مصلحت اسلام در دل آنها انداخت كه در جهاد شركت نكنند.
در آيه بعد توضيح می دهد كه اگر آنها با شما بيرون می آمدند و در جهاد شركت می كردند، برای شما مايه زحمت می شدند و جز فساد و فتنه، كاری نمی كردند.
آنها به سرعت در ميان صفوف شما رخنه می كردند و خودشان را در ميان شما جا می زدند و به فتنه انگيزی مشغول می شدند و در ميان شما هم كسانی هستند كه از آنها حرف شنوی دارند و به سخنان فتنه انگيز آنها گوش می دهند. بنابراين اگر می آمدند باعث ايجاد فتنه و آشوب در ميان صفوف مسلمانان می شدند.
آنها با تبليغات خود مسلمانان ضعيف را از راه بيرون می كردند و در سپاه اسلام تفرقه می انداختند و روحيه سپاه را تضعيف می كردند.
(
لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِنْ قَبْلُ وَ قَلَّبُوا لَكَ الأُمُورَ حَتّی جآءَ الْحَقُّ وَ ظَهَرَ أَمْرُ اللّهِ وَ هُمْ كارِهُونَ
)
(توبه ۴۸)
«همانا آنهاپيش از اين فتنه انگيزی كردند و كارها را برای تو وارونه ساختند تا اينكه حق آمد و امر خدا آشكار شد در حالی كه آنها ناخوشنود بودند.»
اين منافقان پيش از اين امتحان خود را داده اند و ميان مسلمان فتنه انگيزی كرده اند.
آيه به جريان جنگ احد اشاره می كند كه در آن جنگ منافقان به سركردگی عبداللّه ابن اُبّی ضربه سختی به مسلمانان زدند و گروه بسياری را از شركت در جهاد باز داشتند و نه تنها خودشان به جنگ نرفتند، بلكه حتی بعضی از قبايل مسلمان رانيز به شكّ و ترديد انداختند؛ مانند دو قبيله بنو سلمه و بنو حارثه كه در اثر تبليغات منافقان در رفتن به جهاد به ترديد افتادند ولی سپس به ترديد خود غلبه كردند و در جهاد شركت نمودند.
بنابراين، منافقان اين سابقه را با خود داشتند كه وقتی در جنگی شركت می كردند نه تنها خود كاری از پيش نمی بردند بلكه ديگران را از راه بيرون می كردند و باعث سستی سپاه اسلام می شدند.
(
وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ ائْذَنْ لی وَ لا تَفْتِنّیآ أَلا فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحيطَةٌ بِالْكافِرينَ إِنْ تُصِبْكَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْكَ مُصيبَةٌ يَقُولُوا قَدْ أَخَذْنآ أَمْرَنا مِنْ قَبْلُ وَ يَتَوَلَّوْا وَ هُمْ فَرِحُونَ
)
(توبه ۴۹-۵۰)
«و از آنان كسی است كه می گويد: به من اجازه بده و مرا به فتنه نيانداز، آگاه باشيد كه آنان در فتنه سقوط كرده اند و همانا جهنم احاطه كننده كافران است. اگر تو را نيكی رسد، آنان را ناراحت می كند و اگر تو را مصيبتی رسد، می گويند: ما از پيش، كارمان را ساختيم و روی گردان می شوند در حالی كه خوشحالند.»
بعضی از همين منافقان كه ذكرشان در آيات پيش گذشت، پيش پيامبر می آمدند و از او اجازه می خواستند كه در جهاد شركت نكنند و شركت در جهاد را يك نوع بلا و مصيبت و فتنه و عذاب می دانستند. اين آيه روشن می سازد آنها كه از فتنه می ترسند در وسط فتنه قرار دارند، چه بدبختی و فتنه ای از اين بالاتر كه آنها به خدا و پيامبر او ايمان نياورده اند و به دروغ ادعای ايمان می كنند.
نفاق و دورويی يك بيماری مهلكی است كه انسان را بيچاره می كند و منافق خواب و راحتی ندارد و مواظب است كه كاری از او سرنزند كه باطن او آشكار شود او هميشه در اضطراب است و نگران آينده خود می باشد.
همين حالت نگرانی و اضطراب و ترس از كشف حقيقت، بزرگترين فتنه و بلا برای منافقان است به اضافه اينكه آنان از ثواب الهی هم محروم هستند و در آخرت به جهنم خواهند رفت و جهنم آنها را احاطه خواهد كرد.
در آيه بعد يكی ديگر از حالتهای خاص منافقان را بيان می كند و آن اينكه اگر به پيامبر و مسلمانان خوبی و نيكی برسد، آنان را ناراحت می كند و آنان از اينكه پيامبر در جنگ پيروز شود و يا غنايمی بدست آورد ناراحت می شوند و خوبی و خوشی مسلمانان را نمی خواهند ولی اگر به مسلمانان مصيبتی برسد مثلاً شكست بخورند و كشته شوند آنان خوشحال می شوند و می گويند ما از پيش احتياطهای لازم را به عمل آورديم و به اين بلا دچار نشديم. و بدين سان بر مسلمانان طعنه می زنند.
وعده رسيدن به يكی از دو هدف والا، پيروزی يا شهادت
(
قُلْ لَنْ يُصيبَنآ إِلاّ ما كَتَبَ اللّهُ لَنا هُوَ مَوْلينا وَ عَلَی اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنآ إِلاّآ إِحْدَی الْحُسْنَيَيْنِ وَ نَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِكُمْ أَنْ يُصيبَكُمُ اللّهُ بِعَذابٍ مِنْ عِنْدِهآ أَوْ بِأَيْدينا فَتَرَبَّصُوآا إِنّا مَعَكُمْ مُتَرَبِّصُونَ
)
(توبه ۵۱-۵۲)
«بگو: ما را نمی رسد جز آنچه خداوند بر ما نوشته است او سرور ماست و مؤمنان بر خدا توكل می كنند. بگو: آيا درباره ما جز يكی از دو نيكی را انتظار داريد و ما درباره شما انتظار داريم كه خداوند به شما عذابی از پيش خود يا به دست ما برساند؛ پس انتظار بكشيد كه ما نيز با شما انتظار می كشيم.»
در برابر اظهار خوشحالی منافقان از شكست مسلمانان، دو مطلب را عنوان می كند: نخست اينكه جز آنچه خدا نوشته است چيزی بر ما نمی رسد او مولا و سرور ماست و مؤمنان بايد بر خدا توكل كنند.
چنين اعتقادی باعث پيدايش روحيه بسيار بالايی می شود و با چنين روحيه ای بود كه مسلمانان همواره در جنگها پيروز می شدند زيرا آنها جز به پيروزی نمی انديشيدند و به اين وعده الهی عقيده راسخ داشتند كه جبهه توحيد بالاخره پيروز خواهد بود و اين يك سنت خدا در تاريخ است و آن را مقرر داشته و نوشته است:
(
كَتَبَ اللّهُ لاَءَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلیآ
)
(مجادله ۲۱)
«خداوند نوشته است كه البته من و پيامبرانم پيروز خواهيم شد.»
بنابراين منظور از «آنچه خدا نوشته است» در آيه مورد بحث همان وعده پيروزی است كه خدا داده و آن را برای جبهه توحيد مقرر داشته است؛ در عين حال می توان گفت كه منظور از آن، سرنوشت خوب و يا بدی است كه هر كسی دارد و خدا برای هر كسی سرنوشتی قرار داده است و مؤمن تلاش خود را می كند و از هيچ چيز نمی هراسد، چون می داند كه جز آنچه خدا برای او رقم زده است، چيزی به او نمی رسد و او توكل به خدا می كند و تمام كارها را به او وامی گذارد و او را صاحب اختيار خود می داند كه اگر بخواهد به او عافيت می دهد و اگر بخواهد او را دچار بلا می كند و در هر دو حال او راضی به رضای خداست.
در آيه بعدی پاسخ ديگری به منافقان می دهد و مطلب ديگری را عنوان می كند و به پيامبر دستور می دهد كه به آنان بگويد: آيا شما جز يكی از دو كار خوب چيز ديگری را برای ما انتظار داريد؟
منظور از دو كار خوب و نيكو، يكی پيروزی و ديگری شهادت است كه از ديدگاه مؤمن هر دو زيباست و هر دو دوست داشتنی است. مؤمن اگر پيروز شود خوشحال است كه مرام خود را پيش برده است و اگر در راه عقيده خود بميرد برای او يك سعادت است كه در راه خدا كشته می شود و در حالی كه از همه چيز بريده است به ملاقات خدای خود می رود.
او می داند كه اگر شهيد شود به زندگی ابدی می رسد و نزد خدا روزی خواهد خورد و اين سعادت و رستگاری بزرگی است. بنابراين، يكی از دو كار خوب در انتظار مؤمن مجاهد است: پيروزی يا شهادت.
البته اين دو كار از ديد مؤمن خوب و دوست داشتنی است وگرنه منافقان هر دو را بد می دانند. پيروزی مسلمانان آنها را ناراحت می كند و مرگ را هم نابودی می دانند.
در ادامه آيه به پيامبر دستور می دهد كه به منافقان بگويد: ما درباره شما انتظار داريم كه خداوند به شما يا از جانب خود و يا به دست ما عذابی برساند. عذابی كه خدا از جانب خود به منافقان می رساند گرفتاری آنان در اين دنيا و به آتش افتادنشان در آخرت است و عذابی كه به دست مسلمانان به آنها می رساند اين است كه خدا دست آنها را رو كند و به مسلمانان فرمان دهد كه آنها را بكشند و تار و مار كنند.
در پايان آيه اظهار می دارد كه شما درباره ما انتظاری داريد و ما درباره شما انتظاری داريم حال هر دو طرف در انتظار می مانيم تا چه پيش آيد.
در ادامه سوره، برخی ديگر از حالات عمومی منافقان را كه اختصاص به جنگ تبوك ندارد، بيان می كند كه ما آن آيات را نياورديم، پس از چند آيه مجددا به موضوعات مربوط به جنگ تبوك می پردازد: