پيامبرى و پيامبر اسلام

پيامبرى و پيامبر اسلام0%

پيامبرى و پيامبر اسلام نویسنده:
گروه: اصول دین

پيامبرى و پيامبر اسلام

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: آيت الله ابراهيم امينى
گروه: مشاهدات: 10110
دانلود: 2571

توضیحات:

پيامبرى و پيامبر اسلام
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 62 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 10110 / دانلود: 2571
اندازه اندازه اندازه
پيامبرى و پيامبر اسلام

پيامبرى و پيامبر اسلام

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

پيامبر اسلام و بشارت ها

سومين راهى كه با آن، مدعى نبوت تصديق مى شود، بشارت پيامبر پيشين است كه نبوت او قبلاً به اثبات رسيده باشد. در مورد اثبات پيامبرى حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نيز از اين طريق استفاده شده است; مثلاً قرآن كريم بشارت هاى پيامبران درباره پيامبرى حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را بيان كرده و آنها را غير قابل ترديد مى داند; مانند آيات ذيل:

وقتى از جانب خدا كتابى كه مؤيد آنچه نزد آنان است برايشان نازل شد و از پيش هم خواهان پيروزى بر كافران بودند، اما وقتى چيزى را كه مى شناختند برايشان آمد و انكار كردند، پس لعنت خدا بر كافران باد.(٢٧)

كسانى كه به آنان كتاب داديم، محمد را همانند فرزندانشان مى شناختند و گروهى از آنان آگاهانه، حق را كتمان مى كنند.(٢٨)

همان كسانى كه از رسول و پيامبر درس نخوانده اى كه نام او را در تورات و انجيل مى يابند پيروى مى كنند [همان پيامبرى كه] آنان را به كارهاى نيك دعوت مى كند و از كارهاى زشت نهى مى نمايد، پاكيزه ها را برايشان حلال و آلوده ها را حرام مى كند. و زنجيرها را از گردنشان بر مى دارد، پس آنان كه به او ايمان آوردند و او را گرامى داشتند و يارى كردند، و از نورى كه بر او نازل شده پيروى نمودند، اين افراد رستگارند.(٢٩)

و هنگامى كه عيسى پسر مريم گفت: اى بنى اسرائيل! من رسول خدا به سوى شما هستم، و تورات را كه پيش از من بوده، تصديق مى كنم، و به رسولى كه بعد از من مى آيد و نامش احمد است بشارت مى دهم. پس هنگامى كه دلائل روشن برايشان آورد گفتند: اين سحرى آشكار است.(٣٠)

از آيات مذكور به خوبى استفاده مى شود كه در زمان بعثت پيامبر اسلام و نزول قرآن، يهوديان و نصرانيان ساكن جزيرة العرب، در انتظار ظهور پيامبرى بودند كه از آن سرزمين مبعوث گردد و از عقيده خداپرستى و توحيد و از مؤمنين و اديان آسمانى حمايت كند. يهود و نصارا آن چنان با صفات و نشانه هاى پيامبر موعود آشنا بودند كه او را همانند فرزندان خودشان مى شناختند; حتى مى دانستند كه نامش احمد است.

معلوم مى شود كه حضرت عيسى، موسى و ديگر پيامبران الهى، آمدن آن پيامبر را بشارت داده و صفاتش را بيان كرده بودند و حتى نام و نشانه هايش در تورات و انجيل موجود بوده است. يهود و نصارا آن قدر به آمدن آن پيامبر عقيده داشتند كه هرگاه مورد تجاوز مشركان و كافران واقع مى شدند و قدرت دفاع نداشتند، مشركين را تهديد مى كردند كه به زودى پيامبر موعود مبعوث مى شود و از ما حمايت مى كند.

ابن هشام مى نويسد: عاصم پسر عمربن قتاده از مردان قبيله اش نقل كرده است كه مى گفتند: علاوه بر لطف خدا و هدايتش حماد ما را به اسلام دعوت كرد. ما مشرك بوديم و گاهى ميان ما و برخى مردان يهود كه از علومى برخوردار بودند كه نزد ما نبود، ظلم و تعدياتى به وجود مى آمد، وقتى كار بدى را از ما مشاهده مى كردند مى گفتند: زمان بعثت پيامبر موعود نزديك شده، هرگاه مبعوث شد ما شما را همانند عاد و ارم خواهيم كشت. ما همواره اين تهديد را از آنان شنيده بوديم.

پس وقتى حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به رسالت مبعوث شد ما دعوتش را اجابت كرديم و شناختيم كه همان پيامبرى است كه يهود ما را به بعثت او تهديد مى كردند. پس ما بر يهود سبقت جستيم و ايمان آورديم ولى آنان كفر ورزيدند. پس آيات سوره بقره درباره ما و آنها نازل شد.(٣١)

بلاذرى مى نويسد: صفيه، دختر عبدالمطلب، به ابولهب گفت: اى برادر! آيا سزاوار است كه تو پسر برادرت و اسلام او را رها كنى؟ به خدا سوگند! همواره علما خبر مى دادند كه از پشت عبدالمطلب پيامبرى خارج مى شود و محمد همان پيامبر موعود است.(٣٢)

در كتاب هاى تاريخ نيز نام بسيارى از علماى اهل كتاب و كاهنان ديده مى شود كه قبل از بعثت پيامبر اسلام در انتظار ظهور آن حضرت بوده و به ديگران خبر مى داده اند. در ذيل به برخى از اين نمونه ها اشاره مى كنيم:

حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در زمان كودكى به همراه عمويش، ابوطالب، به شام سفر كرد، در بين راه به دير راهبى به نام «بحيرى» رسيدند، راهب قافله را به مهمانى دعوت نمود، بعد از اين كه آثار و علايم فوق العاده اى را از حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مشاهده كرد و از عمويش سؤال هايى نمود، در خفا به او گفت: پسر برادرت را به وطن باز گردان و او را از خطر يهود حفظ كن. به خدا سوگند اگر او را ببينند و بشناسند به هلاكت مى رسانند. بدان كه فرزند برادرت به مقام بسيار بزرگى خواهد رسيد.(٣٣)

راهبى به نام عيصا در «مرّ ظهران» زندگى مى كرد. او داراى علوم فراوانى بود. هر سال يك مرتبه به مكه مى آمد و با مردم ملاقات مى نمود. در يكى از سال ها به مردم گفت: اى اهل مكه! به زودى در ميان شما فردى متولد مى شود كه عرب و عجم تسليم او خواهند شد. زمان او نزديك شده و هر كس او را درك كند و ايمان بياورد به آرزوى خود رسيده است، و هر كه با او مخالفت نمايد اشتباه مى كند. به خدا سوگند! من در انتظار او هستم.(٣٤)

محمدبن سلمة مى گويد: در طايفه «بنى عبدالاشهل» يك نفر يهودى به نام «يوشع» بود. در زمان كودكى از او شنيدم كه مى گفت: زمان آن نزديك شده كه پيامبرى از اين بيت (كعبه) مبعوث شود. هر كس او را درك كند بايد او را تصديق نمايد. پس زنده بوديم تا اين كه پيامبر اسلام مبعوث شد، ما اسلام آورديم ولى آن يهودى به سبب حسادت از قبول اسلام امتناع ورزيد.(٣٥)

عاصم بن عمر مى گويد: پيرمردى از بنى قريظه به من گفت: آيا علت مسلمان شدن ثعلبة بن سعيه، اسيد بن سعيه، اسد بن عبيد و جمعى ديگر از بنى هدل را مى دانى؟ گفتم: نه. گفت: يك نفر يهودى به نام ابن هيّبان، چند سال قبل از اسلام از شام نزد ما آمد و مقيم شد. به خدا سوگند كه افضل از او نديده بودم. مدتى نزد ما سكونت داشت. وقتى مرگ خويش را نزديك ديد گفت: اى جماعت يهود! آيا مى دانيد چرا در اين شهر سكونت گزيدم؟ گفتيم: نه. گفت: چون در انتظار پيامبرى هستم كه زمان خروجش نزديك شده و به اين شهر هجرت خواهد كرد. اميدوارم مبعوث شود و از او پيروى كنم. زمان آن پيامبر نزديك شده، در ايمان به او ديگران بر شما سبقت نگيرند. او با مخالفان خود جنگ خواهد كرد.

وقتى پيامبر اسلام مبعوث شد و بنى قريظه را محاصره كرد. اين جوانان گفتند: اى بنى قريظه! به خدا سوگند! اين همان پيامبرى است كه ابن هيّبان مى گفت. بنى قريظه جواب دادند: او نيست. گفتند: به خدا سوگند! اوست، زيرا صفات و علائم او را دارد. پس اسلام آوردند و بدين وسيله نفوس و اموال و خانواده خود را حفظ كردند.(٣٦)

در بخشى از سرگذشت سلمان فارسى و اسلام او چنين آمده: سلمان مى گويد: با يكى از راهبان بزرگ به سوى بيت المقدس روانه شديم، مردى بود بسيار خوب و بزرگ و مورد احترام همگان. در بين راه رو به من كرد و گفت: ما خدايى داريم و قيامت و بهشت و دوزخ و حسابى در پيش است. بعد از مقدارى موعظه، گفت: اى سلمان! خدا به زودى پيامبرى را مى فرستد كه احمد نام دارد. از سرزمين مكه مبعوث مى شود، هديه مى گيرد ولى صدقه نمى پذيرد، خاتم نبوت در بين شانه دارد. زمان او نزديك شده ولى من چون پير شده ام گمان نمى كنم او را درك كنم. اگر تو او را درك كردى تصديقش كن و به او ايمان بياور. سلمان گفت: حتى اگر مرا به ترك دين تو بخواند؟ گفت: آرى، زيرا حق با اوست و پيروى از او مورد رضاى خدا مى باشد.(٣٧)

عامربن ربيعه مى گويد: از زيدبن عمروبن نفيل شنيدم كه مى گفت: من در انتظار ظهور پيامبرى از فرزندان اسماعيل و عبدالمطلب هستم. گمان نمى كنم كه او را درك نمايم، اما به او ايمان دارم و شهادت مى دهم كه او پيامبر خدا است.(٣٨)

وقتى خديجه آنچه را غلامش در سفر شام از حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ديده بود يا از راهب شنيده بود، براى ورقة بن نوفل، كه از دانشمندان مسيحى بود، بيان كرد، گفت: اگر اين سخن درست باشد محمد، پيامبر اين امت است. من مى دانم كه براى اين امت پيامبرى است كه در انتظارش هستيم.(٣٩)

البته ما مدعى نيستيم كه اسناد همه بشارت ها صحيح است، بلكه شايد بعض آنها قابل خدشه باشند، اما از آيات مذكور و مجموع بشارت ها چنين استفاده مى كنيم كه: در زمان بعثت پيامبر اسلام و قبل از آن، بشارت هايى در بين مردم شايع بوده و عموم مردم; مخصوصاً علماى اهل كتاب، در انتظار پيامبرى بوده اند كه در جزيرة العرب مبعوث مى شود و با برخى صفات و آثارش آشنا بوده اند.

اين بشارت ها ممكن است از دو طريق در ميان مردم شيوع يافته باشد: يكى از طريق گفته ها و خبرهاى علماى دين كه زبان به زبان رد و بدل مى شده و بدين وسيله در بين مردم رواج مى يافته و احياناً در كتب هم ثبت مى شده و در نهايت از گفتار پيامبران گذشته استفاده شده است. ديگرى به نقل از كتاب هاى آسمانى; مانند: تورات، انجيل، زبور و غيره.

از آيه ١٥٧ سوره اعراف استفاده مى شود كه برخى از آثار و صفات پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در تورات و انجيل بوده و يهود و نصارا از آن خبر داشته اند. با اين كه آيه مذكور به گوش آنان مى رسيد ولى هيچ گاه در صدد انكار آن بر نيامدند; بلكه جمعى از آنان از همين طريق اسلام را پذيرفتند كه به نمونه هايى از آنان اشاره شد.

به هر حال متأسفانه اكثر يهود و نصارا از قبول اسلام امتناع ورزيدند و كار خود را اين گونه توجيه مى كردند كه پيامبر موعود بايد از بنى اسرائيل باشد، در صورتى كه محمد از بنى اسرائيل نيست. در اين جهت علماى آنها نقش مهمى را ايفا كردند و به هر طريق ممكن عامه مردم را از قبول اسلام باز مى داشتند. تعصبات شديد دينى و حب مال و جاه و مقام به آنان اجازه پذيرش حق را نمى داد.

تحقيق در نوع بشارت ها و بررسى دقيق تورات و انجيل، مقايسه انجيل هاى مختلف و انتخاب انجيل صحيح، اثبات تحريف در اين دو كتاب، چنان كه ادعا شده، به بحث هاى طولانى و تأليف كتابى بزرگ نياز دارد، كه در اين جا امكان آن نيست. لذا علاقه مندان را به مطالعه كتاب هاى بشارت ها توصيه مى كنيم.

پيامبر اسلام و اعجاز

چهارمين راه شناخت پيامبران آسمانى آوردن معجزه است. معجزه يعنى كار خارق العاده اى كه انسان هاى عادى از انجام آن عاجزند و با علل و عوامل متعارف تحقق نمى يابد. از آن جا كه پيامبران مدعى هستند كه با خداى جهان در ارتباطند و پيام هاى او را مى شنوند، بايد براى اثبات ادعاى خود دليل و معجزه داشته باشند كه انجام آن، از غير خدا ساخته نيست.

همه پيامبران، معجزه داشته اند. پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اصل اعجاز را درباره پيامبران پيشين پذيرفته بود. در قرآن كريم به ده ها معجزه از پيامبران گذشته اشاره شده است. بنابراين، بايد خودش نيز معجزه داشته باشد، چون درست نيست كه معجزه پيامبران را نقل كند ولى خودش از آوردن معجزه ناتوان بوده و بگويد: پيامبران گذشته براى اثبات نبوت، معجزه داشتند ولى من معجزه اى ندارم، دعوتم را بدون معجزه بپذيريد.

بنابراين پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نيز معجزاتى دارند كه در كتاب هاى تاريخ ثبت شده است.

بلاذرى مى نويسد: ورقه به حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گفت: هيچ پيامبرى مبعوث نشده جز اين كه نشانه و علامتى داشته است، پس نشانه تو چيست؟ رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم درخت «سمرة» را دعوت به حركت نمود، درخت نيز زمين را شكافت و به سوى آن حضرت آمد. پس ورقه گفت: به پيامبرى تو شهادت مى دهم و اگر امر به جهاد كنى مى پذيرم و تو را يارى مى كنم.(٤٠)

اميرالمؤمنينعليه‌السلام مى فرمايد: من در خدمت پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بودم كه جماعتى از قريش خدمتش رسيده و گفتند: اى محمد! تو امر بزرگى را ادعا مى كنى كه هيچ يك از پدران و خانواده ات چنين ادعايى نداشته اند. ما چيزى را از تو طلب مى كنيم، اگر آن را انجام دادى مى فهميم كه پيامبر هستى و گرنه مى فهميم كه تو ساحر و دروغگو مى باشى.

پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: چه مى خواهيد؟ گفتند: از اين درخت بخواه كه با ريشه از زمين كنده شود و نزد شما بيايد. فرمود: خدا به همه چيز قادر است، اگر خدا خواسته شما را انجام بدهد آيا ايمان مى آوريد و به حق شهادت مى دهيد؟ گفتند: آرى. فرمود: خواسته شما را انجام مى دهم ولى مى دانم كه شما ايمان نمى آوريد بعضى از شما در آينده در چاه خواهيد افتاد، و برخى فتنه مى كنند و احزابى را بهوجود مى آورند. آن گاه درخت را مورد خطاب قرار داده و فرمود: اگر به خدا و روز قيامت ايمان دارى و مرا رسول خدا مى دانى از زمين كنده شو و با اذن خدا نزد من بيا.

اميرالمؤمنينعليه‌السلام مى فرمايد: به خدا سوگند! درخت از ريشه كنده شد و به سوى آن حضرت حركت كرد، در اين حال صدايى داشت مانند صداى پرزدن پرندگان. درخت آمد و در مقابل رسول خدا ايستاد، برخى شاخه هايش را بر سر آن حضرت افكند، و بعضى را بر شانه من انداخت كه در طرف راست آن جناب ايستاده بودم.

وقتى قريش اين عمل را مشاهده كردند، از روى تكبر، گفتند: از درخت بخواه كه نصفش نزد تو بيايد و نصف ديگر باقى بماند. پس پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم همين را از درخت خواست و انجام گرفت.

سپس گفتند: به نصف درختى كه نزد تو آمده دستور بده به نصف ديگرش برگردد و يك درخت كامل شود. پيامبر نيز چنين كرد و درخت، كامل شد.

حضرت علىعليه‌السلام مى فرمايد: من بعد از مشاهده اين معجزه گفتم: (أشهد ان لا إله إلاّ اللّه)، من اول كسى هستم كه به تو ايمان آوردم و شهادت مى دهم كه آنچه اين درخت انجام داد به امر خدا و براى تصديق پيامبرى تو بود.

ولى مردم گفتند: ساحر و دروغگوى عجيبى است و آيا جز مثل اين فرد (حضرت على) تو را تصديق مى كند؟(٤١)

بنابراين داستان حركت درخت به امر پيامبر اكرم كه هم از حضرت علىعليه‌السلام نقل شده و هم از ورقة بن نوفل، بيشتر از يك معجزه نبوده است.

در كتاب هاى حديثى، تاريخى و مانند آن، صدها معجزه براى پيامبر اسلامعليه‌السلام ثبت شده كه در اثبات آن كفايت مى كنند. البته ما مدعى نيستيم كه همه معجزاتى كه منسوب به پيامبر اكرم اند قطعى و غير قابل ترديد هستند، اما در ميان آنها معجزات صحيح و معتبرى نيز هست كه براى اثبات اصل اعجاز كافى هستند. اين معجزات دست كمى از معجزات منسوب به حضرت موسى و عيسىعليه‌السلام ندارد، كه از ادله اثبات نبوت آنان به شمار رفته است.

از قرآن و كتاب هاى تاريخ استفاده مى شود كه حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را ساحر و كذّاب مى خواندند، لذا معلوم مى شود كه كارهاى غيرعادى از او صادر مى شده كه حمل بر سحر مى كرده اند و چون ساحر نبوده بايد بگوييم كه آنها اعجاز بوده اند.

در خاتمه تذكر اين نكته را لازم مى دانيم كه: معجزه كار خارق العاده اى است كه پيامبر در مواقع ضرورى و براى اثبات نبوت، از آن استفاده مى كند. لذا هيچ موقع بر طبق تمايلات و خواسته هاى بهانه جويان انجام نمى دهد. پيامبر، شعبده باز و قهرمان نيست تا براى سرگرمى تماشاگران كارهاى شگفت آورى را عرضه كند، بلكه او فرستاده خداست كه به منظور ابلاغ پيام هاى حيات بخش الهى به مردم و هدايت آنان مبعوث گشته است.

مردم بيش از هر چيز بايد به درستى، امانتدارى و برنامه هاى دقيق او توجه نمايند. البته معجزه هم دارد، و براى اتمام حجت و اثبات پيامبرى از آن استفاده مى كند، ام بعد از آن، لازم نيست در هر موردى كه بهانه جويان هوس كنند معجزه را تكرار كند.

مهم تر اين كه خود قرآن به عنوان يك معجزه جاويدان معرفى شده و در اختيار همگان قرار گرفته است. با همه اينها باز هم گروهى معاند و بهانه جو از قبول اسلام امتناع ورزيدند و پيامبر اسلام را متهم به سحر و جنون كردند. چنين افرادى مغرضانه به حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى گفتند: در صورتى دعوت تو را مى پذيريم كه فلان كار خارق العاده را انجام دهى. در چنين مواردى اتيان معجزه لازم نيست; چنان كه قرآن نيز به درخواست مشركين از پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اشاره كرده و مى فرمايد:

اى محمد به مردم بگو: اگر جن و انس اجتماع كنند كه مثل چنين قرآنى را بياورند نمى توانند، گرچه به همديگر كمك نمايند. ما در اين قرآن براى مردم هر مثلى را آورديم اما اكثر مردم كفر ورزيدند و گفتند: ما به تو ايمان نمى آوريم جز اين كه براى ما از اين زمين خشك چشمه اى را جارى سازى، يا اين كه باغى از درختان خرما و انگور داشته باشى كه در ميان درختان آن نهرهايى جريان داشته باشد. يا آسمان را پاره پاره بر سر ما ساقط كنى، يا خدا و فرشتگان را نزد ما بياورى، يا تو را خانه اى از طلا باشد يا به آسمان بالا روى و براى ما نامه اى بياورى تا پيامبرى تو را باور كنيم بگو: پروردگار من منزه است. آيا من جز انسانى فرستاده خدا هستم.(٤٢)

در آيات مذكور ابتدا قرآن به عنوان يك معجزه جاويد معرفى شده كه جن و انس نمى توانند مانند آن را بياورند، آن گاه خواسته هاى معاندين را تشريح مى كند. معاندين با اين كه از اين كار ناتوان بودند اما اين معجزه را ناديده مى گرفتند و براى ايمان آوردنشان چيزهاى ديگرى را مطالبه مى كردند; مثلا مى گفتند: در صورتى دعوت تو را مى پذيريم كه زمين را بشكافى و چشمه آبى را جارى سازى، يا باغستانى از خرما و انگور داشته باشى كه نهرهاى آب در آنها جارى باشد و مانند آن. در چنين صورتى به پيامبر گفته مى شود: در جواب اين معاندين بگو: پروردگارم منزه است، من يك بشر بيش نيستم كه از جانب خدا به سوى شما مبعوث شده ام تا پيام هاى او را ابلاغ نمايم.

____________________

پى نوشت ها :

١ اعراف (٧) آيه ٥٩: (اعْبُدُوا اللّهَ ما لَكُمْ مِنْ إلـه غَيْرُهُ إِنِّى أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْم عَظِـيم).

٢ هود (١١) آيه ٥٠ : (اعْبُدُوا اللّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلـه غَيْرُهُ إِنْ أَنْتُمْ إِلاّ مُفْتَرُونَ).

(٣) همان، آيه ٦١: (يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلـه غَيْرُهُ هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الأَرضِ وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيها فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّى قَرِيبٌ مُجِيبٌ).

(٤) همان، آيات ٨٤ ـ ٨٥ : (يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلـه غَيْرُهُ وَلا تَنْقُصُوا المِكْيالَ وَالمِيزانَ إِنِّى أَراكُمْ بِخَيْر وَ إِنِّى أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْم مُحِيط * وَيا قَوْمِ أَوْفُوا المِكْيالَ وَالمِيزانَ بِالقِسْطِ وَل تَبْخَسُوا النّاسَ أَشْياءَهُمْ وَلا تَعْثَوْا فِى الأَرضِ مُفْسِدِينَ).

(٥) همان، آيات ٩٦ ـ ٩٨: (وَلَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى بِآياتِنا وَسُلْطان مُبِين * إِلى فِرْعَوْنَ وَمَـلاََهِ فَاتَّـبَعُوا أَمْرَ فِرْعَوْنَ وَما أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشِيد * يَقْدُمُ قَوْمَهُ يَوْمَ القِيامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النّارَ وَبِئْسَ الوِرْدُ المَوْرُودُ * وَأُتْبِعُوا فِى هـذِهِ لَعْنَةً وَيَوْمَ القِـيامَةِ بِئْسَ الرِّفْدُ المَرْفُودُ).

(٦) همان، آيات ١٠٥ ـ ١٠٨: (يَوْمَ يَأْتِ لا تَكَلَّمُ نَفْـسٌ إِلاّ بِإِذنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِىٌّ وَسَعِيدٌ * فَأَمّا الَّذِينَ شَقُوا فَفِى النّارِ لَهُمْ فِـيها زَفِيرٌ وَشَهِـيقٌ * خالِدِينَ فِيها ما دامَتِ السَّمـواتُ وَالأَرضُ إِلاّ ما شاءَ رَبُّكَ إِنَّ رَبَّكَ فَعّالٌ لِما يُرِيدُ * وَأَمّا الَّذِينَ سُعِدُوا فَفِى الجَـنَّةِ خالِدِينَ فِيها ما دامَتِ السَّمـواتُ وَالأَرضُ إِلاّ م شاءَ رَبُّكَ عَطاءً غَيْرَ مَجْذُوذ).

(٧) آل عمران (٣) آيه ٨١ : (وَ إِذ أَخَذَ اللّهُ مِـيثاقَ النَّبِـيِّينَ لَما آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتاب وَحِكْمَة ثُمَّ جاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَكُمْ لَتُـؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنْصُرُنَّهُ قالَ أَقْرَرْتُمْ وَأَخَذْتُمْ عَلى ذ لِكُمْ إِصْرِى قالُوا أَقْرَرْنا قالَ فَاشْهَدُوا وَأَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشّاهِدِينَ).

(٨) همان، آيات ٨٤ ـ ٨٥ : (قُلْ آمَنّا بِاللّهِ وَما أُنْزِلَ عَلَيْنا وَما أُنْزِلَ عَلى إِبْراهِـيمَ وَ إِسْمـعِـيلَ وَ إِسْحـقَ وَيَعْقُوبَ وَالأَسْباطِ وَما أُوتِىَ مُوسى وَعِـيسى وَالنَّبِـيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَد مِنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ * وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الإِسْلامِ دِينَاً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِى الآخِرَةِ مِنَ الخاسِرِينَ).

(٩) بقره (٢) آيات ١٢٨ ـ ١٣٣: (رَبَّنا وَاجْعَلْنا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِنْ ذُرِّيَّـتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ وَأَرِنا مَناسِكَنا وَتُبْ عَلَيْنا إِنَّـكَ أَنْتَ التَّـوّابُ الرَّحِـيمُ * رَبَّنا وَابْعَثْ فِـيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الكِتابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَـكِـيمُ * وَمَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْراهِـيمَ إِلاّ مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ وَلَقَدِ اصْطَفَيْناهُ فِـى الدُّنْيا وَ إِنَّهُ فِـى الآخِرَةِ لَمِنَ الصّالِحِـينَ * إِذ قالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ العالَمِـينَ * وَوَصّى بِها إِبْراهِـيمُ بَنِـيهِ وَيَعْقُوبُ يا بَنِـىَّ إِنَّ اللّهَ اصْطَفى لَكُمُ الدِّينَ فَل تَمُوتُنَّ إِلاّ وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ * أَمْ كُنْتُمْ شُهَداءَ إِذ حَضَرَ يَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذ قالَ لِبَنِـيهِ ما تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِى قالُوا نَعْبُدُ إِلـهَكَ وَ إِلـهَ آبائِكَ إِبْراهِـيمَ وَ إِسْمـعِـيلَ وَ إِسْحـقَ إِلـهاً واحِداً وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ).

(١٠) آل عمران (٣) آيات ٤٨ ـ ٥٣ : (وَرَسُولاً إِلى بَنِى إِسْرائِـيلَ أَنـّى قَدْ جِئْتُـكُمْ بِآيَة مِنْ رَبِّـكُمْ أَنـّى أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِـيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللّهِ وَأُبْرِىءُ الاَْكْمَهَ وَالاَْبْرَصَ وَأُحْيِى المَوْتى بِإِذْنِ اللّهِ وَأُنَبِّئُـكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَما تَدَّخِرُونَ فِى بُيُوتِكُمْ إِنَّ فِى ذ لِكَ لاَيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِـينَ * وَمُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَىَّ مِنَ التَّوْراةِ وَل حِلَّ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِى حُرِّمَ عَلَيْـكُمْ وَجِئْتُـكُمْ بِآيَة مِنْ رَبِّـكُمْ فَاتَّقُوا اللّهَ وَأَطِـيعُونِ * إِنَّ اللّهَ رَبِّى وَرَبُّـكُمْ فَاعْبُدُوهُ هـذا صِراطٌ مُسْتَقِـيمٌ * فَلَمّا أَحَسَّ عِـيسى مِنْهُمُ الكُفْرَ قالَ مَنْ أَنْصارِى إِلى اللّهِ قالَ الحَوارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللّهِ آمَنّا بِاللّهِ وَاشْهَدْ بِاَنّا مُسْلِمُونَ * رَبَّنا آمَنّا بِما أَنْزَلْتَ وَاتَّبَعْنا الرَّسُولَ فَاكْتُبْنا مَعَ الشّاهِدِينَ).

(١١) شورى (٤٢) آيه ١٣: (شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصّى بِهِ نُوحاً وَالَّذِى أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهِـيمَ وَمُوسى وَعِـيسى أَنْ أَقِـيمُوا الدِّينَ وَلا تَتَفَرَّقُوا فِـيهِ كَبُـرَ عَلَى المُـشْرِكِـينَ ما تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ اللّهُ يَجْتَبِى إِلَيْهِ مَنْ يَشاءُ وَيَهْدِى إِلَيْهِ مَنْ يُنِـيبُ).

(١٢) انبياء (٢١) آيه ٥٧: (وَتَاللّهِ لاََكِـيدَنَّ أَصْنامَكُمْ بَعْدَ أَنْ تُـوَلُّوا مُدْبِرِينَ).

(١٣) نحل (١٦) آيه ١٢٠: (إِنَّ إِبْراهِـيمَ كانَ أُمَّةً قانِتاً لِلّهِ حَنِـيفاً وَلَمْ يَكُ مِنَ المُشْرِكِـينَ).

(١٤) اعراف (٧) آيات ١٠٤ ـ ١٠٥: (وَقالَ مُوسى يا فِرْعَوْنُ إِنِّى رَسُولٌ مِنْ رَبِّ العالَمِـينَ * حَقِيقٌ عَلى أَنْ لا أَقُولَ عَلَى اللّهِ إِلاّ الحَقَّ قَدْ جِئْتُكُمْ بِبَيِّنَة مِنْ رَبِّكُمْ فَأَرْسِلْ مَعِىَ بَنِى إِسْرائِيلَ).

(١٥) همان، آيه ١٢٨: (قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ اسْتَعِـينُوا بِاللّهِ وَاصْبِرُوا إِنَّ الأَرضَ لِلّهِ يُورِثُها مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَالعاقِبَةُ لِلْمُـتَّقِـينَ).

(١٦) همان، آيه ١٢٩: (قالُوا أُوذِينا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِـيَنا وَمِنْ بَعْدِ ما جِئْـتَنا).

(١٧) همان: (قالَ عَسى رَبُّكُمْ أَنْ يُهْلِك عَدُوَّكُمْ وَيَسْتَخْلِفَكُمْ فِى الأَرضِ فَيَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ).

(١٨) هود (١١) آيه ١١٢: (فَاسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ وَمَنْ تابَ مَعَكَ وَل تَطْغَوْا إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِـيرٌ).

(١٩) الكامل فى التاريخ، ج ١، ص ٤٨٧ ـ ٤٨٨.

(٢٠) همان، ص ٤٨٨ ـ ٤٨٩.

(٢١) الكامل فى التاريخ، ج ١، ص ٤٧٨.

(٢٢) انساب الاشراف، ج ١، ص ١٢٠.

(٢٣) ابوالفداء، السيرة النبويه، ج ١، ص ٤٣٣.

(٢٤) همان، ص ٤٤٢.

(٢٥) همان، ص ٤٤٥.

(٢٦) الكامل فى التاريخ، ج ٢، ص ٧٩.

(٢٧) بقره (٢) آيه ٨٩ : (وَلَمّا جاءَهُمْ كِتابٌ مِنْ عِنْدِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ وَكانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَمّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللّهِ عَلَى الكافِرِينَ).

(٢٨) همان، آيه ١٤٦ : (الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الكِتابَ يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ وَ إِنَّ فَرِيقاً مِنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ).

(٢٩) اعراف (٧) آيه ١٥٧ : (الَّذِينَ يَـتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّـبِىَّ الاُْمِّـىَّ الَّذِى يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِى التَّوْراةِ وَالاِْنْجِـيلِ يَـأْمُرُهُمْ بِالمَعْرُوفِ وَيَنْهاهُمْ عَنِ المُنْكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّـيِّباتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الخَبائِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلالَ الَّتِى كانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَعَـزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِى أُنزِلَ مَعَهُ اُولـئِك هُمُ المُفْلِحُونَ).

(٣٠) صف (٦١) آيه ٦ : (وَ إِذ قالَ عِـيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يا بَنِى إِسْرائِـيلَ إِنِّى رَسُولُ اللّهِ إِلَيْكُمْ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَىَّ مِنَ التَّوْراةِ وَمُبَشِّراً بِرَسُول يَأْتِى مِنْ بَعْدِى اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمّا جاءَهُمْ بِالبَيِّناتِ قالُوا هـذا سِحْرٌ مُبِينٌ).

(٣١) سيره ابن هشام، ج ١، ص ٢٢٥.

(٣٢) انساب الاشراف، ج ١، ص ١١٩.

(٣٣) ابوالفداء، السيرة النبوية، ج ١، ص ٢٤٣ ـ ٢٤٥.

(٣٤) همان، ص ٢٢٢.

(٣٥) همان، ص ٢٩٤.

(٣٦) همان، ص ٢٩٤.

(٣٧) همان، ص ٣٠٦.

(٣٨) همان، ص ١٥٩.

(٣٩) همان، ص ٢٦٧.

(٤٠) انساب الاشراف، ج ١، ص ١٠٦.

(٤١) نهج البلاغه، خطبه ١٩٢.

(٤٢) اسراء (١٧) آيات ٨٨ ـ ٩٣ : (قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنْسُ وَالجِنُّ عَلى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هـذا القُرآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْض ظَهِـيراً * وَلَقَدْ صَرَّفْنا لِلنّاسِ فِى هـذا القُرآنِ مِنْ كُلِّ مَثَل فَأَبى أَكْثَرُ النّاسِ إِلاّ كُفُوراً * وَقالُوا لَنْ نُـؤْمِنَ لَكَ حَتّى تَفْجُرَ لَنا مِنَ الأَرضِ يَنْبُوعاً * أَوْ تَكُونَ لَكَ جَنَّةٌ مِنْ نَخِـيل وَعِنَب فَتُفَـجِّرَ الأَنْهارَ خِلالَها تَفْجِـيراً * أَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ كَما زَعَمْتَ عَلَيْنا كِسَفاً أَوْ تَأْتِىَ بِاللّهِ وَالمَلائِكَةِ قَبِيلاً * أَوْ يَكُونَ لَكَ بَيْتٌ مِنْ زُخْرُف أَوْ تَرْقى فِى السَّماءِ وَلَنْ نُـؤْمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتّى تُنَزِّلَ عَلَيْنا كِتاباً نَقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحانَ رَبِّى هَلْ كُنْتُ إِلاّ بَشَراً رَسُولاً).