پيامبرى و پيامبر اسلام

پيامبرى و پيامبر اسلام0%

پيامبرى و پيامبر اسلام نویسنده:
گروه: اصول دین

پيامبرى و پيامبر اسلام

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: آيت الله ابراهيم امينى
گروه: مشاهدات: 10109
دانلود: 2571

توضیحات:

پيامبرى و پيامبر اسلام
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 62 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 10109 / دانلود: 2571
اندازه اندازه اندازه
پيامبرى و پيامبر اسلام

پيامبرى و پيامبر اسلام

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

قرآن، معجزه جاويدان

قرآن مجيد مهم ترين معجزه پيامبر اسلام و بهترين دليل نبوت آن حضرت است. اين معجزه بزرگ از جهات زير بر ساير معجزات برترى دارد:

١ - جاويد و هميشگى است و دائماً در اختيار انسان ها قرار دارد و آنها مى توانند در طول تاريخ شاهد اعجاز قرآن باشند، برخلاف ساير معجزات كه در زمان محدودى وجود دارند.

٢ - از جهت مكان نيز محدوديت ندارد، در هر مكان و زمانى در اختيار هر كسى هست تا معجزه بودنش را بيابد، بر خلاف ساير معجزات كه در مكان خاصى تحقق مى يابند و افراد مخصوصى آن را مشاهده مى كنند.

٣ - قرآن علاوه بر اين كه معجزه و دليل نبوت است، برنامه زندگى و هدايت كننده نيز هست، بر خلاف ساير معجزات كه داراى چنين امتيازى نيستند.

قرآن كريم، كلام الهى و معجزه اى است كه ديگران از آوردن چنين كلامى ناتوانند. قرآن خودش را به عنوان يك معجزه معرفى مى كند و در مقام تحدى مى فرمايد:

بگو: اگر جن و انس گرد هم آيند تا همانند قرآن را بياورند، هرگز نمى توانند، گرچه همديگر را يارى كنند.(١)

يا آن كه مى گويند: از خود مى بافد و به دروغ به خدا نسبت مى دهد. بگو: اگر راست مى گوييد شما هم ده سوره مانند آن را بياوريد، و در اين كار از هر كسى كه خواستيد مى توانيد كمك بگيريد. پس اگر شما را اجابت نكردند بدانيد كه قرآن به علم خدا نازل شده، و خدايى جز او نيست، آيا تسليم مى شويد؟(٢)

و اگر در آنچه بر بنده خويش نازل كرده ايم شك داريد سوره اى همانند آن را بياوريد، و گواهان خود را نيز به كمك بطلبيد اگر راست مى گوييد. اگر نكرديد، كه هرگز نمى توانيد، پس از آتشى بترسيد كه هيزم آن، مردم و سنگ ها (بت ها) هستند و براى كافران مهيا شده است.(٣)

در آيات مذكور، قرآن به عنوان معجزه و دليلى براى صحت مدعاى حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم معرفى شده و صريحاً از مردم مى خواهد كه اگر در اعجاز قرآن يا رسالت حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شك دارند مانند قرآن يا ده سوره يا يك سوره مثل آن را بياورند.

اگر معاندين اسلام قدرت انجام چنين عملى را داشتند حتماً اجابت مى كردند و حداقل يك سوره همانند قرآن را مى آوردند و به پيامبر و مسلمانان عرضه مى داشتند تا بدين وسيله در صحت نبوت آن حضرت تشكيك نمايند. اين عمل بهترين وسيله مبارزه و كارشكنى بود. لذا اگر مى توانستند چنين عملى را انجام دهند از نفوذ و گسترش اسلام جلوگيرى مى كردند و تازه مسلمانان را از اطراف حضرت محمد پراكنده مى ساختند و اين همه جنگ و خونريزى و تحمل دشوارى ها به وجود نمى آمد.

اما در تاريخ ثبت نشده است كه در پاسخ تحدّى قرآن، چنين عملى را انجام داده و توفيق يافته باشند.

به هر حال، تحدّى قرآن، مخصوص مردم عصر پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و عرب ها نيست بلكه اقشار مردم جهان، در همه زمان ها و مكان ها مورد خطاب و تحدّى قرآن مى باشند; از همه دانشمندان و اديبان مى خواهد كه اگر در رسالت حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شك دارند همانند قرآن يا مثل سوره اى از آن را بياورند. ولى، چنان كه قرآن پيش بينى كرده، تا كنون چنين عملى انجام نگرفته است. دشمنان اسلام حتى در رد قرآن و توهين به آن، كتاب نوشته اند اما تاكنون توفيق تأليف كتابى همانند قرآن را نيافته اند.

در كلام الهى، لطافت زيبا و جاذبه خاصى وجود دارد كه در ديگر كتاب ها نيست. به همين جهت وجدان هاى پاك و بيدار را شديداً تحت تأثير قرار داده است. بسيارى از مردم صدر اسلام مجذوب شنيدن آيات قرآن مى شدند و از همين طريق اسلام را مى پذيرفتند، نمونه هاى فراوانى از آن در تاريخ اسلام بيان شده است. جاذبيت قرآن به حدى بود كه حتى دشمنان اسلام را شيفته و مجذوب مى كرد تا آن جا كه به خارق العاده بودن آن اعتراف مى كردند. در ذيل به نمونه هايى از آن اشاره مى كنيم:

ابوالفداء مى نويسد: وليد، پسر مغيره، خدمت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمد، پيامبر برايش قرآن خواند; به گونه اى كه دلش براى قبول اسلام نرم شد. خبر به ابوجهل رسيد، نزد او آمد و گفت: عمو! خويشان تو قصد دارند اموالى را براى تو جمع كنند. گفت: براى چه؟ پاسخ داد: براى اين كه اموال را به تو بدهند، زيرا تو نزد محمد رفته اى تا از اين راه چيزى به دست آورى. وليد گفت: قريش مى دانند كه من از همه آنان ثروتمندتر هستم. گفت: پس سخنى بگو كه به خويشانت برسد و بدانند كه تو منكر محمد هستى. وليد گفت: چه بگويم؟ به خدا سوگند! هيچ يك از شما، عالم تر از من به اشعار و رجزهاى عرب و اشعار جنيان نيستيد. به خدا سوگند! قرآنِ محمد به هيچ يك از اينها شبيه نيست. به خدا قسم! سخنان محمد شيرينى، زيبايى و جاذبه ويژه اى دارد، شاخه هاى كلام محمد به ثمر نشسته و اصل و ريشه اش سيراب مى شود. كلام او بر ديگر كلام ها برترى دارد هيچ كلامى برتر از آن نيست.

ابوجهل به وليد گفت: خويشانت از تو راضى نمى شوند مگر اين كه چيزى در اين رابطه بگويى. گفت: مهلت بده تا فكر كنم. بعد از فكر كردن گفت: كلام محمد سحرى است كه آن را از ديگران فرا گرفته است.(٤)

جابربن عبداللّه مى گويد: در يكى از روزها قريش دور هم گرد آمدند و گفتند: سعى كنيم فردى را پيدا كنيم كه از همه كس عالم تر به سحر و كهانت و شعر باشد. سپس او را نزد اين مرد، كه جماعت ما را متفرق ساخته و از دين ما بدگويى مى كند، بفرستيم تا با او صحبت كند. همه گفتند: كسى را بهتر از عتبه، پسر ربيعه، سراغ نداريم. لذا اين مأموريت را بر عهده عتبه گذاشتند.

عتبه خدمت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رسيد و گفت: تو بهتر هستى يا پدرت؟ رسول خدا جواب نداد. باز پرسيد: تو بهتر هستى يا عبدالمطلب؟ باز هم رسول خدا جواب نداد. عتبه گفت: اگر آنان را بهتر از خود مى دانى آنان همين بت هايى را كه تو از آنها بد مى گويى مى پرستيدند و اگر خودت را بهتر از آنان مى دانى پس سخن بگو تا ما بشنويم. به خدا سوگند بره گوسفندى را شوم تر از تو نديدم، جماعت ما را متفرق ساختى و از دينمان بدگويى مى كنى، ما را در ميان عرب به گونه اى رسوا ساختى كه مى گويند: درميان قريش شخص ساحر و كاهنى پيدا شده است. از آن مى ترسيم كه در ميان ما جنگى واقع شود و همه را نابود گرداند.

اى مرد! اگر به مال نياز دارى آن قدر مال برايت جمع مى كنيم كه ثروتمندترين قريش باشى و اگر نياز به همسر دارى هر زنى كه بخواهى برايت عقد مى كنيم.

در اين هنگام پيامبر به عتبه فرمود: سخنت تمام شد؟ گفت: آرى. فرمود: پس گوش بده:( بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِـيمِ * حـم * تَنْزِيلٌ مِنَ الرَّحْمـنِ الرَّحِـيمِ * كِتابٌ فُصِّلَتْ آياتُهُ قُرْآناً عَرَبِيّاً لِقَوْم يَعْلَمُونَ ) تا به اين آيه رسيد:( فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُكُمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عاد وَثَمُودَ ) پس عتبه گفت: كفايت مى كند آيا جز اين هم چيزى دارى؟ فرمود: نه.

بعد از اين كلام، عتبه به سوى قريش بازگشت، پرسيدند: چه كردى؟ گفت: با محمد صحبت كردم. گفتند: چه جواب داد؟ گفت: سوگند به كسى كه كعبه را بنا نهاد! من از سخنان محمد چيزى نفهميدم جز اين كه شما را از صاعقه اى مانند صاعقه عاد و ثمود ترساند. گفتند: عربى با تو صحبت كرد ولى كلام او را نفهميدى؟ گفت: آرى، جز ذكر صاعقه چيزى نفهميدم.(٥)

به نقل ديگرى عتبه گفت: از اين مرد كلامى را شنيدم كه تا كنون همانندش را از ديگرى نشنيده بودم.(٦)

به روايت ديگر، عتبه گفت: به خدا سوگند! چنين كلامى را تاكنون از كسى نشنيده بودم، نه شعر است نه كهانت. اى جماعت قريش! اين مرد را به حال خود بگذاريد، سخن او آينده عظيمى در پى دارد. اگر عرب با او برخورد كردند شما را كفايت مى كند، و اگر او بر عرب غلبه كرد ملك و عزت او ملك و عزت شما مى باشد و شما بيش از همه از او بهره مند خواهيد شد. قريش در پاسخ او گفتند: محمد تو را با زبانش سحر كرده است.(٧)

وجوه اعجاز قرآن

قبلاً گفته شد كه قرآن معجزه است و با كلام آدميان تفاوت دارد. دوست و دشمن نيز به اين موضوع اعتراف داشته و دارند. در اين جا لازم است علت معجزه بودن آن بيان گردد. علما، متكلمان، اديبان و مفسران قرآن در اين باره وجوهى را ذكر كرده اند كه ما به بعضى از آنها اشاره مى كنيم:

سبك نو و بديع

با مطالعه دقيق قرآن، معلوم مى شود كه اين كتاب عظيم داراى سبك بديع و جديدى است و كاملاً با سبك و اسلوب تأليفات ديگر تفاوت دارد. آيات قرآن شعر نيست، زيرا بر طبق اوزان اشعار تنظيم نشده و قافيه ندارند. به علاوه، اشعار غالباً با تخيل و مبالغه گويى سروده مى شوند در حالى كه آيات قرآن چنين نيست.

قرآن با اين كه كتاب شعر نيست، اما آيات هر سوره اى همانند قطعاتى از اشعار، با انسجام و اسلوب خاصى در كنار هم چيده شده و ميان پايان آيات هر سوره اى تناسب و تشابه خاصى وجود دارد كه به آنها جاذبه و زيبايى مى دهد. آيات، وزن شعرى ندارند اما داراى آهنگ جالب و جاذب است.

قرآن به سبك نثر تنظيم شده، اما با نثرهاى ديگر دو تفاوت كلى دارد:

الف. قرآن از جهت فصاحت، بلاغت و انتخاب كلمات و جمله ها در عالى ترين سطوح قرار دارد. علمى ترين مفاهيم را در قالب بهترين و مناسب ترين جمله بندى ها ريخته كه در عين سادگى، از لطافت، زيبايى و شيرينى مخصوصى برخوردار است كه در كلام هاى ديگر مشاهده نمى شود; حتى خطبه ها، احاديث و دعاهاى خود پيامبر اسلام نيز داراى چنين جاذبه اى نيستند. اميرالمؤمنينعليه‌السلام با اين كه از فصيح ترينِ عرب به شمار مى رود و از آغاز كودكى با قرآن مأنوس بوده و حافظ و نويسنده آن است، و نهج البلاغه او جزء بليغ ترين كتاب ها محسوب مى شود، اما در عين حال، جاذبه و زيبايى قرآن را ندارد. آياتى از قرآن كه احياناً در خطبه هاى نهج البلاغه يا احاديث به كار گرفته شده همانند ستاره اى در آسمان، مى درخشد.

ب. مطالب و معانى در قرآن كريم با اسلوب و روش مخصوصى تنظيم يافته كه با كتاب هاى ديگر تفاوت چشم گيرى دارد. در اين كتاب آسمانى، مطالب متنوع و گوناگونى وجود دارد، مانند: خداشناسى، معاد، قيامت، حساب و كتاب، بهشت و دوزخ، نبوت، داستان، آثار اخلاق نيك و بد، آفرينش زمين، آسمان، انسان، حيوان، گياه، دريا و ابر و باد و باران، احكام و قوانين، كارهاى حلال و حرام، عبادات، معاملات، نكاح و طلاق، قصاص و حدود و ديات، پند و اندرز و ده ها موضوع ديگر.

اين قبيل موضوعات و مانند آن به عناوين مختلفى در قرآن مطرح شده اند، اما نه به گونه ساير كتاب ها، چون در هر كتابى يك موضوع مورد بررسى قرار مى گيرد و در طول كتاب از عناوين و مسائل كلى و جزئى مربوطه بحث مى شود. گاهى نيز چند موضوع بررسى مى شود، ولى باز هم موضوعات مختلف به طور جداگانه مورد بحث قرار مى گيرند. چنين كتابى در واقع چند كتاب است كه با هدف واحدى در يك كتاب قرار گرفته اند.

اما قرآن در يك موضوع بحث نكرده و مسائل مربوط به هر موضوعى را در يك جا و با هم ذكر نكرده بلكه موضوعات و مسائل متنوع، به طور پراكنده در كنار يكديگر قرار گرفته اند، ليكن بى ارتباط و تناسب نيستند بلكه تناسب ويژه اى آنها را به هم مربوط ساخته و آيات و سوره ها را تشكيل داده است. مفاهيم و موضوعات متنوع قرآن به منزله جواهرات گرانقدر و مختلفى هستند كه با تناسب و نظم خاصى به كار رفته اند.

بنابراين قرآن كريم، در تنظيم مطالب، با هيچ يك از كتاب هاى عقيدتى، اخلاقى، قانونى، داستانى، علوم طبيعى، علوم انسانى، ادبى و تاريخى شباهت ندارد، ليكن همه را به هم ربط داده و هماهنگ ساخته است. هدف قرآن عبارت است از: شناخت انسان، جهان، خداى متعال، معاد و زندگى بعد از مرگ و نيز توجه دادن انسان به پرستش خداى يگانه و دعوت او به انجام وظايف اجتماعى و فردى و تزكيه و تهذيب نفس از اخلاق بد، پرورش نفس با مكارم اخلاق و در نهايت تقرب به خدا و سير و سلوك الى اللّه.

قاطعيت در بيان

مفاهيم عالى قرآن با صراحت و قاطعيت مخصوصى بيان شده است، به طورى كه در عمق جان انسان نفوذ كرده و شنونده احساس مى كند كه گوينده، واقعيت ها را مشاهده مى كند و از غيب خبر مى دهد. به همين جهت بشارت هاى قرآن اميدوار كننده و تهديدهاى آن شديداً كوبنده است.

تفكر در آيات قرآن، روح انسان را جلا مى دهد و از جهان ماده بالاتر مى برد و آن را با جهان غيب آشنا مى سازد. لذا روح انسان در اين جذبه ها ممكن است حقايقى را مشاهده كند كه چشم سر توان ديدن آنها را ندارد. جذّابيت آيات قرآن به حدى است كه معاندين اسلام آن را سحر مى خواندند. گاهى از شنيدن آنها آن چنان متحير و از خود بى خود مى شدند كه نمى فهميدند چگونه آنها را توجيه كنند. قبلاً نيز گفته شد كه عتبه بعد از شنيدن آيات( حـم تَنْزِيلٌ مِنَ الرَّحْمـنِ الرَّحِـيمِ... فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُكُمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عاد وَثَمُودَ ) آن گونه متحير شد كه از توجيه و تفسير آيات اظهار ناتوانى كرد و در جواب قريش گفت: «ما فهمت مما قال غير انه انذركم بصاعقة مثل صاعقة عاد و ثمود».

از ترس همين جاذبه معنوى آيات قرآن بود كه سران شرك به مردم مى گفتند: به سخنان محمد گوش ندهيد، زيرا ممكن است فريب بخوريد.

ابن اثير مى نويسد: طفيل، پسر عمرو دوسى كه مردى شريف، شاعر و زيرك بود مى گفت: در زمانى كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در مكه بود، به آن شهر سفر كردم. جمعى از بزرگان قريش نزد من آمده و گفتند: اى طفيل! تو در حالى به شهر ما آمده اى كه اين مرد (حضرت محمد) در ميان ما زندگى مى كند. ما را به سختى انداخته و باعث اختلاف و تفرقه شده است. كلام او همانند سحر و جادو در ميان پدر و پسر، زن و شوهر و برادران جدايى مى اندازد. از اين جهت مى ترسيم كه شما هم فريب بخوريد. پس با محمد حرف نزن و به سخنانش گوش نده.

طفيل مى گويد: آن قدر در اين رابطه به من سفارش كردند تا اين كه تصميم گرفتم سخنان محمد را استماع نكنم و با او سخن نگويم، به حدى كه در گوش هايم پنبه گذاشتم.

بامداد به مسجدالحرام رفتم، رسول خدا را ديدم كه نزد كعبه نماز مى خواند. نزديك تر رفتم، خدا اراده كرده بود كه كلام او را به گوش من برساند. كلام زيبايى به گوشم رسيد. با خودم گفتم: مادرت به عزايت بنشيند، تو كه مردى شاعر و عاقل هستى و خوب را از بد تشخيص مى دهى. پس چه مانع دارد كه كلام اين مرد را بشنوى. اگر خوب و درست بود قبول مى كنى و اگر زشت و باطل بود ترك مى كنى.

طفيل مى گويد: قدرى صبر كردم تا محمد به سوى خانه خود حركت كرد، من نيز دنبالش رفتم، وقتى داخل خانه شد من هم وارد شدم. آن گاه عرض كردم: اى محمد! سران قريش به من چنين و چنان گفته اند، ولى خدا خواسته بود كه كلام تو به گوشم برسد. سخنان زيبا و خوبى از تو شنيدم، هدف و امر خودت را بر من عرضه بدار. پس محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اسلام را بر من عرضه داشت و برايم قرآن خواند. به خدا سوگند! كلامى را خوب تر و امرى را استوارتر از آن نشنيده بودم.(٨)

بنابراين شما نيز اگر با ادبيات عرب و تفسير قرآن آشنا و مأنوس باشيد و در اسلوب بديع تنظيم آيات و مفاهيم عالى قرآن و در انتخاب كلمات و جمله بندى ها تفكر و تأمل كنيد مى توانيد به بخشى از زيبايى ها و شگفتى هاى اين كتاب آسمانى پى ببريد.

عدم اختلاف در آيات

يكى ديگر از نشانه هاى معجزه بودن قرآن اين است كه هيچ اختلافى در ميان آيات آن وجود ندارد. خود قرآن نيز بدين نكته اشاره كرده و مى گويد:

«آيا در قرآن نمى انديشند؟ اگر از غير خدا بود اختلاف فراوانى را در آن مى يافتند».(٩)

آيه مذكور، مردم را مورد توبيخ قرار داده و فرموده: چرا در قرآن تدبر نمى كنند تا بفهمند كه آيات آن اختلافى ندارد و از جانب خدا نازل گشته است، زيرا كلام آدمى بى اختلاف نيست.

در كتاب هاى تأليف بشر دو نوع اختلاف ديده مى شود كه هيچ يك از آنها در قرآن وجود ندارد:

اول: اختلافى كه مربوط به سبك نگارش، استعمال كلمات مناسب، كيفيت تركيب و جمله بندى، رعايت نكات ادبى، بلاغت و زيبانويسى است.

از آن جا كه انسان همواره در حال تغيير و تكامل است و هر چه بيشتر بنويسد و تمرين كند ماهرتر و نوشتارش بهتر، بليغ تر و زيباتر خواهد شد. همچنين حالات مختلف نفسانى، كيفيت مزاجى، حوادث گوناگون و شرايط زندگى يك مؤلف در كيفيت نگارش او تأثير دارد. انسان در حال سلامت يا بيمارى، نشاط يا كسالت، سرور يا اندوه، احساس پيروزى يا شكست، اعتماد به نفس يا احساس حقارت، يكسان نمى نويسد و هر يك از اينها در كيفيت تأليف و در حسن و زيبايى كلام تأثير دارند.

بنابراين اگر يك كتاب را با دقت بررسى كنيد در مى يابيد كه فصول مختلف آن در حسن و زيبايى عبارت، يكنواخت نيست و تنها كتابى كه چنين اختلافاتى در آن ديده نمى شود قرآن كريم است; نه سوره هايى كه در آغاز بعثت نازل شده اند با آخرين سوره هاى نازل شده تفاوت دارند و نه در ميان سوره ها و آيه هاى مختلف آن، تفاوتى ديده مى شود.

قرآن كريم در طول مدت ٢٣ سال به تدريج و در زمان و مكان و شرايط مختلف بر پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نازل شده است، اما در عين حال از جهت فصاحت، بلاغت و زيبايى كلام در بخش هاى مختلف آن تفاوتى مشاهده نمى شود. از اين جا معلوم مى شود كه قرآن، كلام خداست كه تغيّر و تكامل در وجود و افعالش راه ندارد.

دوم: وجود مطالب متنافى و متناقض تأليف هاى بشرى است. اگر يك مؤلف درس نخوانده در مدت ٢٣ سال به ديگران املا كند و در مورد موضوع و عنوان هاى متنوع باشد، مطالب كلى و جزئى چنين كتابى بدون شك بى تنافى و تناقض نخواهد بود.

ممكن است مؤلف در يك زمان مطلبى را بنويسد و در زمان ديگر در اثر تغيير عقيده يا فراموشى يا غفلت، مطلب ديگرى را بر خلاف آن بگويد. علاوه بر آن ممكن است نويسنده ديگرى بعد از وى مطالب او را نقد كرده و با استدلال جديد مورد نقض قرار دهد. موارد فراوانى اتفاق افتاده است كه نويسنده هاى متقدم مطالبى را با استدلال محكم نوشته اند ولى با مرور زمان مؤلفين ديگر با استدلال ديگر آن مطالب را رد كرده اند.

به شهادت تاريخ، حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم درس نخوانده بود.(١٠) در قرآن نيز به عنوان پيامبر امّى معرفى شده است.(١١) مجموع آيات و سوره هاى قرآن در مدت ٢٣ سال در موارد مختلف و به طور پراكنده بر آن حضرت نازل شد.

آن حضرت آيات قرآن را خودش نمى نوشت بلكه بر ديگران املا مى كرد. هيچ گاه در اين باره پيامبر اسلام در گفته هاى سابق خود تجديد نمى كرد. با همه اينها كوچك ترين اختلاف، تناقض و ناهماهنگى در ميان آيات قرآن مشاهده نمى شود.

موردى در احكام و قوانين اجتماعى، حقوقى و عبادى قرآن پيدا نمى شود كه با مبانى اعتقادى و اخلاقى آن كتاب آسمانى ناهماهنگ باشد. در مسائل اخلاقى چيزى پيدا نمى شود كه با مبانى اعتقادى تنافى داشته باشد. در داستان هاى قرآن و سرگذشت پيامبران و امت هاى گذشته چيزى پيدا نمى شود كه بر خلاف مبانى اعتقادى يا اخلاقى باشد. در مسائل طبيعى چيزى گفته نشده كه بر خلاف مبانى فكرى باشد. در مسائل مربوط به معاد و ثواب و كيفرهاى اخروى چيزى نيست كه با عدالت و صفات كمال و جمال الهى ناسازگار باشد. در مسائل مربوط به نبوت عامه و خاصه مطلبى گفته نشده كه با اصول خداشناسى ناسازگار باشد.

بنابراين گرچه در قرآن درباره موضوعات و مسائل متعدد و متنوعى صحبت شده، اما همه آنها منسجم و هماهنگ هستند و كوچك ترين ناسازگارى در ميان آنها وجود ندارد. لذا نمى تواند كلام آدمى باشد. بلكه كلامى الهى است كه با وحى بر قلب مبارك پيامبر گرامى اسلام نازل گشته است و ديگران نيز از آوردن چنين كتابى عاجزند.

خبرهاى غيبى

قرآن كريم از وقوع برخى حوادث در آينده خبر داده كه اتفاق افتاده است كه خود يكى از معجزات محسوب مى شود، زيرا حصول چنين علمى از راه عادى امكان پذير نيست. در ذيل به نمونه اى از خبرهاى غيبى قرآن اشاره مى كنيم:

قرآن مى گويد: روميان در اين سرزمين نزديك شكست خوردند و پس از آن در فاصله كم تر از ده سال غلبه خواهند كرد. ابتدا و سرانجام كار دست خداست. در آن روز مؤمنان از نصرت خدا خشنود خواهند شد خدا هر كه را بخواهد يارى مى كند و او قدرتمند و مهربان است. وعده اى است از خدا و او در وعده هايش تخلف ندارد، ولى اكثر مردم نمى دانند.(١٢)

از آيه مذكور استفاده مى شود كه در صدر اسلام، شكست سختى بر سپاهيان روم وارد شده بود. اين حادثه در مكانى نزديك سرزمين حجاز رخ داده و معلوم مى شود كه عرب هاى جزيرة العرب، مخصوصاً تازه مسلمانان، از حادثه شكست روميان بسيار نگران و اندوهگين بوده اند. در چنين زمانى آيه بالا نازل شد و به مسلمانان بشارت داد كه بعد از اين شكست، در مدتى كمتر از ده سال، سپاهيان روم بر دشمنان خود پيروز مى شوند و مؤمنان از نصرت الهى شادمان مى گردند.

پيش گويى قرآن درست درآمد و در همان تاريخ، روميان، كه اهل كتاب بودند، بر فارس ها غلبه نمودند، مؤمنان نيز از اين پيروزى شادمان گشتند.

براى آشنايى بيشتر با اين حادثه مهم تاريخ لازم است به اوضاع سياسى و نظامى دو امپراتورى نيرومند آن زمان (روم و ايران) و تصادماتى كه داشته اند، اشاره كوتاه بشود:

قبل از ظهور اسلام، دو امپراتور بزرگ و نيرومندى در آسيا و در همسايگى عربستان قدرت نمايى مى كردند: يكى ايران كه بر سرزمين وسيعى، كه بسيار بزرگ تر از ايران كنونى بود، حكومت مى كرد. ديگرى روم بود كه دايره حكومتش تا سرزمين مصر و شامات ادامه داشت.

اين دو امپراتور قدرتمند، همواره در حال كشورگشايى و سلطه جويى بوده و با هم رقابت و جنگ مى كردند. هرگاه يكى از آنها رقيب خود را ضعيف مى ديد، بر او حمله مى كرد و بخشى از سرزمينش را تصرف و اموال اهالى را تاراج مى نمود. بعد از چندى كه رقيب مغلوب ضعف هاى گذشته را جبران مى كرد بر ديگرى مى تاخت و سرزمين هاى تصرف شده را در اختيار خود قرار مى داد. اين جنگ و سلطه جويى همواره در ميان اين دو رقيب قدرتمند و تجاوزگر ادامه داشت.

عرب هاى سرزمين هاى مجاور نيز از تجاوزها و سلطه گرى هاى اين دو ابرقدرت در امان نبودند. پايتخت پادشاهان خاندان لخم در شهر حيره (نزديك كوفه) بود كه تحت حمايت پادشاهان ساسانى بود كه سال ها بر مردم حكومت مى كردند. سلطنت آنان تقريباً تا سال ٦٠٢ ميلادى ادامه داشت. در آن زمان خسروپرويز تصميم گرفت كه به سلطنت آنان پايان داده و سرزمينشان را جزء كشور خود قرار دهد.(١٣) هنگامى كه يكى از پادشاهان ساسانى خبردار شد كه پادشاه حمير قصد استقلال دارد و مى خواهد از زير سلطه ساسانى ها خارج گردد سپاه مجهزى را در سال ٥٩٨.م به جنوب عربستان فرستاد و بعد از نبرد سنگينى بر آنان غلبه كرد و جنوب عربستان را به صورت يكى از ولايت هاى كشور ساسانى درآورد.(١٤) از سوى ديگر دولت هاى رومى بيزانس نيز به جنوب عربستان عنايت داشته و در مقابل رقيبان خود، از آن سرزمين حمايت مى كردند، زيرا جمعى از هم كيشان مسيحى آنان در آن جا سكونت داشتند.

از اين جا بود كه مردم عربستان در برابر پيروزى يا شكست هر يك از اين دو رقيب تجاوزگر كاملاً حساس بودند. هرگاه ساسانيان در جايى به پيروزى مى رسيدند مسيحيان عربستان اندوهگين و مشركان شادمان مى گشتند، چون ايرانيان را همكيش خود مى دانستند و هر دو مجوسى و آتش پرست بودند. لذا پيروزى آنان را پيروزى خود حساب مى كردند.

بر عكس، هرگاه امپراتورى روم پيروز مى شد مسيحيان عربستان شادمان مى شدند، ولى مشركان عربستان غمگين مى گشتند، زيرا احساس خطر مى كردند. حال اصل مطلب را بيان مى كنيم:

پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در سال ٦١٠ ميلادى در مكه به رسالت مبعوث شد. سال هاى ٦٠٢ تا ٦١٠ ميلادى براى امپراتورى بيزانس سال هاى بدى بود، زيرا در اثر شورش عمومى و هرج و مرج داخلى، كاملاً ضعيف شده بودند. در اين زمان خسروپرويز، پادشاه ساسانى، به ضعف امپراطورى روم پى برد. لذا از فرصت استفاده كرد و بر رقيب خود يورش برد و ضربه سختى بر آنان وارد ساخت. اين حمله ها از سال ٦١٠ شروع شد و تا سال ٦١٩ ادامه داشت. سپاهيان نيرومند ساسانى، در اين حملات پى در پى، در چندين جبهه به پيروزى هاى درخشانى دست يافتند.

در سال هاى ٦٠٥ تا ٦١٣ ميلادى شهرهايى از جمله: دارا، آمد، ادسا، نصيراپوليس، حلب، آپايا و دمشق به تصرف ساسانيان درآمد.

خسروپرويز كه از پيروزى هاى چشم گير خود مغرور شده بود، عليه مسيحيان اعلام جهاد كرد. گروه كثيرى از يهوديان نيز به ارتش او پيوستند. در سال ٦١٤ به اورشليم حمله كرد و حدود نود هزار مسيحى را كشت و شهر را غارت نمود. كليساهاى متعددى از جمله كليساى قيامت را آتش زد. در اين حادثه صليب اصلى و محبوب ترين يادگار مسيحيان به ايران آورده شد. پرويز به هراكليوس امپراتور روم، نوشت:

از خسروپرويز، بزرگ ترين خدايان و مالك تمام زمين، به هراكليوس، بنده بى مقدار و بى شعور خود، تو مى گويى كه بر خداى خود اعتماد دارى، پس چرا اورشليم را از دست من نجات نداد؟

خسرو در سال ٦١٦ سپاه بزرگ و مجهزى را به اسكندريه فرستاد و در سال ٦١٩ ميلادى بر كشور مصر تسلط يافت. سپاه ديگرى به سمت آسياى صغير روانه كرد و در سال ٦١٧ خالكدون را تصرف نمود.(١٥)

پيروزى هاى سريع و گسترده سپاهيان ساسانى در جبهه هاى مختلف واقعاً چشم گير بود. كم كم خبر اين پيروزى ها به گوش مردم عربستان، كه در جوار آنان مى زيستند، رسيد. عكس العمل مردم عربستان در برابر اين خبرها دوگونه بود: مشركان از اين پيروزى ها شادمان، مى شدند، زيرا پيروزى آنان را پيروزى جناح ضد توحيد حساب مى كردند. امّا مسيحيان از اين پيروزى ها غمگين مى شدند و امنيت خود را در خطر مى ديدند. مسلمانان صدر اسلام كه جمعى اندك بودند. و مورد آزار و شكنجه مشركان قرار مى گرفتند از پيروزى هاى سريع و چشم گير امپراتورى تجاوزگر ساسانيان شديداً نگران بودند. به علاوه، از آن بيم داشتند كه سرزمين عربستان نيز مورد تجاوز آنان قرار گيرد، زيرا سپاه دشمن تا «اذرعات» كه نزديك ترين مكان به سرزمين عربستان بود و در قرآن به «ادنى الارض» تعبير شده، رسيده بود و كاملاً احساس خطر مى شد.

حال در اين موقعيت حساس آيه مذكور نازل شد و به مسلمانان بشارت داد كه در زمانى كم تر از ده سال، سپاهيان روم بر سپاهيان فارس غلبه خواهد كرد و مؤمنان از نصرت هاى الهى شادمان خواهند شد.

ابن اثير مى نويسد: مراد از «ادنى الارض» اذرعات است، چون آن جا نزديك ترين بخش سرزمين روم، به سرزمين عرب ها است و روميان در برخى جنگ ها تا آن جا عقب نشينى كرده بودند. پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و مسلمانان، از پيروزى فارس ها بر روميان اندوهگين بودند، چون روميان اهل كتاب بودند و كافران از اين پيروزى شادمان مى شدند و مجوسيان را مانند خودشان مى دانستند. وقتى اين آيات نازل شد ابوبكر با ابى بن خلف در اين موضوع به يكصد شتر شرط بندى كردند. البته در آن زمان شرط بندى حرام نبود.(١٦)

مسلمانان به وعده مهم الهى اميدوار شدند و در انتظار تحقق آن روزشمارى مى كردند. سرانجام وعده خدا تحقق يافت و روميان بر فارسيان غلبه كردند.

در تاريخ آمده است كه هراكليوس (هرقل اول) امپراتور روم از شكستى كه به وسيله سپاهيان فارس بر سپاهيانش وارد گشت شديداً ناراحت شد و در صدد برآمد كه ضعف سپاه را ترميم كند و مقدمات يورش سختى را فراهم سازد و سرزمين هاى از دست داده را از دشمن پس بگيرد. بدين منظور اصلاحات و اقداماتى را به عمل آورد و سپاهيان خود را براى يك حمله شديد و گسترده اى آماده ساخت. در سال ٦٢٢ ميلادى سپاه نيرومند دريايى خود را، از طريق درياى سياه به ارمنستان فرستاد و سپاه ايران را از پشت سر مورد حمله شديدى قرار داد. در سال بعد به آذربايجان رخنه كرد و زادگاه زردشت را ويران ساخت و آتش مقدس جاودان را خاموش نمود. صليب مقدس را از فارسيان بازپس گرفت و به بيت المقدس بازگردانيد.(١٧)

شكست روميان در اذرعات (ادنى الارض) در سال ٦١٣ به وقوع پيوسته و حمله سهمگين روميان عليه فارسيان، در سال ٦٢٢ صورت گرفت و به پيروزى رسيد، يعنى حدود نه سال بعد از شكست آنان، كه در قرآن كريم به عبارت( فِى بِضْعِ سِنِـينَ ) آمده است پيروز شدند. بنابراين پيش گويى قرآن كه فرمود: پيروزى دوم روميان در مدتى كم تر از ده سال بعد از شكست به وقوع خواهد پيوست، درست درآمد. در آن زمان مسيحيان و مسلمانان از پيروزى مجدد سپاه روم بر سپاه فارس شادمان شدند.

تحقق يافتن اين وعده الهى يك از شواهد معجزه بودن قرآن محسوب مى شود.(١٨)