فعاليت اقتصادى از ديدگاه اسلام
فعاليت اقتصادى از ديدگاه اسلام
قرآن كريم مردم را به ميانه روى در خرج و هزينه فراخوانده و از زياده روى ، اسراف ، تلف كردن ، و حرص و تنگ نظرى بر حذر داشته است . خداوند مى فرمايد: و لا تبذر تبذيرا، ان المبذرين كانوا اخوان الشياطين ؛ يعنى : و هرگز اسراف و تبذير مكن ، چرا كه تبذير كنندگان ، برادران شياطين اند اسراء ٢٦- ٢٧.
هم چنين مى فرمايد: انه لا يحب المسرفين ؛ يعنى : خداوند مسرفان را دوست نمى دارد اعراف ٣١.
در آيه ديگرى نيز مى فرمايد: و ان المسرفين هم اصحاب النار؛ يعنى : مسرفان اهل آتش هستند غافر ٣٤. و نيز مسومة عند ربك للمسرفين ؛ يعنى : سنگ هايى كه از ناحيه پروردگارت براى اسرافكاران نشان گذشاته شده است ذاريات ٣٢.
قرآن كريم مسلمانان صالح را اين گونه توصيف نموده است : و الذين اذا انفقوا لم يسرفوا و لم يقتروا؛ و كسانى كه هر گاه انفاق كنند، نه اسراف و نه سخت گيرى فرقان ٦٧.
و كلوا و اشربوا و لا تسرفوا؛ يعنى : و از نعمت هاى الهى بخوريد و بياشاميد، ولى اسراف نكنيد اعراف ٣١.
و لا تجعل يدك مغلولة الى عنقك و لا تبسطها كل البسط فتقعد ملوما محسورا؛ يعنى : هرگز دستت را بر گردنت زنجير مكن ، و ترك انفاق و بخشش منما و بيش از حد نيز دست خود را مگشاى ، تا مورد سرزنش قرارگيرى و از كار فرومانى ! اسراء ٢٩.
و انفقوا فى سبيل اللله و لا تلقوا بايديكم الى التهلكة ؛ يعنى : و در راه خدا، انفاق كنيد! و با ترك انفاق خود را به دست خود، به هلاكت نيفكنيد بقره ١٩٥.
قرآن هم چنين بخل و آزمندى را مورد نكوهش قرار داده و آن را سود به شمار نياورده است : ولا يحسبن الذين يبخلون بما آتاهم الله من فضله هو خيرا لهم ؛ يعنى : كسانى كه بخل مى ورزند، و آنچه را خدا از فضل خويش به آنان داده ، انفاق نمى كنند، گمان نكنند اين كار به سود آنهاست آل عمران ١٨٠.
و نيز: و من يوق شح نفسه فاولئك هم المفلحون ؛ يعنى : كسانى كه از بخل و حرص نفس خويش ، بازداشته شده اند رستگارانند حشر ٩؛ تغابن ١٦.
قرآن ، كسانى را كه يكنزون الذهب و الفضة و لا ينفقونها فى سبيل الله ؛ يعنى : طلا و نقره را گنجينه و ذخيره و پنهان مى سازند، و در راه خدا انفاق نمى كنند توبه ٣٤، مورد نكوهش قرار داده است .
هم چنين مى فرمايد: و اما من بخل واستغنى ، و كذب بالحسنى ، فسنيسره للعسرى ؛ يعنى : اما كسى كه بخل ورزد و ازاين راه بى نيازى طلبد، و پاداش نيك الهى را انكار كند، به زودى او را در مسير دشوارى قرار مى دهيم ليل ٨- ٩- ١٠.
و در آيه ديگر و من يبخل فانما يبخل عن نفسه ؛ يعنى : و هر كس بخل ورزد، نسبت به خود بخل كرده است محمد ٣٨.
قرآن كريم ، انفاق عادلانه و ميانه را، نيكوكارى به شمار آورده (١٠٠٠) و فرموده است : الذين ينفقون اموالهم فى سبيل الله ثم لا يتبعون ما انفقوا منا و لا اذى لهم اجرهم عند ربهم و لا خوف عليهم و لا هم يحزنون ؛ يعنى : كسانى كه اموال خود را در راه خدا انفاق مى كنند، سپس به دنبال انفاقى كه كرده اند منت نمى گذارند و آزارى نمى رسانند، پاداش آنها نزد پروردگارشان محفوظ است ، و نه ترسى دارند، و نه غمگين مى شوند بقره ٢٦٢.
هم چنين در آيه ديگرى مى فرمايد: يا ايها الذين آمنوا لا تبطلوا صدقاتكم بالمن و الاذى كالذى ينفق ماله رئاء الناس و لا يومن بالله و اليوم الاخر فمثله كمثل صفوان عليه تراب فاصابه و ابل فتركه صلدا لا يقدرون على شى ء مما كسبوا و الله لا يهدى القوم الكافرين ؛ يعنى : اى كسانى كه ايمان آورده ايد! بخشش هاى خود را با منت و آزار، باطل نسازيد! همانند كسى كه مال خود را براى نشان دادن به مردم ، انفاق مى كند، و به خدا و روز رستاخيز، ايمان نمى آورد. كار او هم چون قطعه سنگى است كه بر آن ، قشر نازكى از خاك باشد، و بذرهايى در آن افشانده شود، و رگبار باران به آن برسد، و همه خاك ها و بذرها را بشويد، و آن را صاف و بذر رها كند. آنها از كارى كه انجام داده اند، چيزى به دست نمى آورند، و خداوند جمعيت كافران را هدايت نمى كند بقره ٢٦٤.
پروردگار بيع را حلال كرده (١٠٠١)، و داد و ستد را در ميان مردم مباح گردانده است ، (١٠٠٢) مشروط بر آن كه اين تجارت و دست به دست گشتن با رضايت آنان صورت پذيرد. (١٠٠٣) قرآن ، داد و ستدهاى بازرگانى را مشمول اصول اخلاقى كه بر پايه عدالت بوده قرار داده و مى فرمايد: و اوفوا الكيل و الميزان بالقسط؛ يعنى : و حق پيمانه و وزن را به عدالت ادا كنيد انعام ١٥٢.
نيز در اين باره مى فرمايد: فاوفوا الكيل و الميزان و لا تبخسوا الناس اشياءهم ؛ يعنى : بنابراين ، حق پيمانه و وزن را ادا كنيد! و از اموال مردم چيزى نكاهيد اعراف ٨٥.
هم چنين مى فرمايد: و اوفوا الكيل اذا كلتم وزنوا بالقسطاس المستقيم ؛ يعنى : و هنگامى كه پيمانه مى كنيد، حق پيمانه را ادا نماييد، و با ترازوى درست وزن كنيد اسراء ٣٥. (١٠٠٤)
قرآن كريم فريب و نيرنگ در پيمانه را مورد نكوهش قرار داده و به اقدام كنندگان آن عاقبت ناخوشايندى را هشدار داده است : ويل للمطففين ، الذين اذا اكتالوا على الناس يستوفون ، و اذا كالوهم او وزنوهم يخسرون ؛ يعنى : واى بر كم فروشان ! آنان كه وقتى براى خود پيمانه مى كنند؛ حق خود را بطور كامل مى گيرند، اما هنگامى كه مى خواهند براى ديگران پيمانه يا وزن كنند، كم مى گذارند مطففين ١، ٢، ٣.
قرآن ، ربا را حرام به شمار آورده و مى فرمايد: يا ايها الذين آمنوا لا تاكلوا الربا اضعافا مضاعفه ؛ يعنى : اى كسانى كه ايمان آورده ايد! ربا و سود پول را چند برابر نخوريد آل عمران ١٣٠ و نيز مى فرمايد: الذين ياكلون الربا لا يقومون الا كما يقوم الذى يتخبطه الشيطان من المس ذلك بانهم قالوا انما البيع مثل الربا و احل الله البيع و حرم الربا ؛ يعنى : كسانى كه ربا مى خورند در قيامت بر نمى خيزند مگر مانند كسى كه بر اثر تماس شيطان ، ديوانه شده و نمى تواند تعادل خود را حفظ كند، گاهى زمين مى خورد، گاهى بپا مى خيزد. اين ، به خاطر آن است كه گفتند داد و ستد هم مانند ربا است و تفاوتى ميان آن دو نيست . در حالى كه خدا بيع را حلال كرده ، و ربا را حرام ! زيرا فرق ميان اين دو بسيار است بقره ٢٧٥.
در آيه ديگرى چنين مى فرمايد: يمحق الله الربا و يربى الصدقات ؛ يعنى : خداوند، ربا را نابود مى كند، و صدقات را افزايش مى دهد بقره ٢٧٦ و نيز: و ما آتيتم من ربا ليربوا فى اموال الناس فلا يربوا عند الله ؛ يعنى : آنچه به عنوان ربا مى پردازيد تا در اموال مردم فزونى يابد، نزد خدا فزونى نخواهد يافت روم ٣٩.
جهاد
قرآن كريم در آيات بسيارى بر جهاد و پيكار در راه خدا تاكيد كرده و مسلمانان را به پايدارى و استقامت و اظهار شجاعت فرمان داده و گريز از ميدان جنگ را مورد سرزنش قرار داده مى فرمايد: يا ايها الذين آمنوا اذا لقيتم الذين كفروا زحفا فلا تولوهم الادبار و من يولهم يومئذ دبره الا متحرفا لقتال او متحيزا الى فئة فقد باء بغضب من الله و ماواه جهنم و بئس المصير ؛ يعنى : اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هنگامى كه با انبوه كافران در ميدان نبرد رو به رو شويد، به آن ها پشت نكنيد و فرار ننماييد!، و هر كس در آن هنگام به آنها پشت كند- مگر آنكه هدفش كناره گيرى از ميدان براى حمله مجدد، و يا به قصد پيوستن به گروهى از مجاهدان بوده باشد- چنين كسى به غضب خدا گرفتار خواهد شد و جايگاه او جهنم ، و چه بد جايگاهى است انفال ١٥- ١٦.
فصل بيست و هفتم : خلق و خوى رسول خدا صلى الله عليه و آله
ويژگى هاى پيامبر صلى الله عليه و آله و اخلاق او به روايت گروهى از اصحاب و ياران پيامبر صلى الله عليه و آله آمده است كه رنگ رسول خدا صلى الله عليه و آله سفيد متمايل به قرمز، با چشمانى گشاده و مويى نرم و بلند تا روى گوش ها، ريشى پر پشت ، گونه هايى نرم ، گردنى باريك هم چون لوله آفتابه اى از نقره بود و يك خط باريك مو از زير گردن ، ناف او ادامه داشت و جز اين بر سينه و شكم ايشان مويى نبود. پا و انگشتانى درشت داشت . هنگام راه رفتن ، همانند كسى بود كه از بلندى مى آيد، يا از سنگى بر مى خيزد. اگر نگاه مى كرد با تمام صورت بود. قطرات عرق بر چهره ايشان هم چون دانه هاى مرواريد مى درخشيد و عرق او، از عطر اذفر خوشبوتر بود.
پيامبر در زندگى همدم و معاشر ديگران بود و هيچ گاه ادعاى رفتارهاى خارق عادت بر خلاف سير طبيعى جهان را نداشت . قرآن كريم در اين باره مى فرمايد: و قالوا مال هذا الرسول ياكل الطعام و يمشى فى الاسواق لولا انزل اليه ملك فيكون معه نذيرا، او يلقى اليه كنز او تكون له جنة ياكل منها و قال الظالمون ان تتبعون الا رجلا مسحورا ؛ يعنى : و گفتند: چرا اين پيامبر غذا مى خورد و در بازارها راه مى رود؟ نه سنت فرشتگان را دارد و نه روش شاهان را! چرا فرشته اى بر او نازل نشده كه همراه وى مردم را انذار كند و گواه صدق دعوى او باشد؟! يا گنجى از آسمان براى او فرستاده شود، يا باغى داشته باشد كه از ميوه آن بخورد و امرار معاش كند؟! و ستمگران گفتند: شما تنها از مردى مجنون ، پيروى مى كنيد! فرقان ٧- ٨.
و نيز قرآن مى فرمايد: و ما ارسلنا قبلك من المرسلين الا انهم لياكلون الطعام و يمشون فى الاسواق ... و قالوا لن نومن لك حتى تفجر لنا من الارض ينبوعا، او تكون لك جنة من نخيل و عنب فتفجر الانهار خلالها تفجيرا، او تسقط السماء كما زعمت علينا كسفا او تاتى بالله و الملائكة قبيلا، او يكون لك بيت من زخرف او ترقى فى السماء و لن نومن لرقيك حتى تنزل علينا كتابا نقروه قل سبحان ربى هل كنت الا بشرا رسولا ؛ يعنى : ما هيچ يك از رسولان را پيش از تو نفرستاديم مگر اين كه غذا مى خوردند و در بازارها راه مى رفتند... و گفتند: ما هرگز به تو ايمان نمى آوريم تا اين كه چشمه جوشانى از اين سرزمين خشك و سوزان براى ما خارج سازى ... يا باغى از نخل و انگور از آن تو باشد، و نهرها در لا به لاى آن جارى كنى ... يا قطعات سنگ هاى آسمان را- آن چنان كه مى پندارى - بر سر ما فرود آرى ، يا خداوند و فرشتگان را در برابر ما بياورى ... يا براى تو خانه اى پر نقش و نگار از طلا باشد، يا به آسمان بالا روى ، حتى به آسمان روى ، ايمان نمى آوريم مگر آنكه نامه اى بر ما فرود آورى كه آن را بخوانيم ! فرقان ٢٠؛ اسراء ٩٠- ٩٤. بگو: منزه است پروردگارم از اين سخنان بى معنى ! مگر من جز انسانى فرستاده خدا هستم .
بر اين اساس ، زندگانى دنيايى رسول خدا صلى الله عليه و آله محدود بود و به مرگ پايان مى پذيرد، قرآن مى گويد: انك ميت و انهم ميتون ؛ يعنى : تو مى ميرى و آن ها نيز خواهند مرد زمر ٣٠.
و ما جعلنا لبشر من قبلك الخلد افاين مت فهم الخالدون ؛ يعنى : پيش از تو نيز براى هيچ انسانى جاودانگى قرار نداديم ، وانگهى آنها كه انتظار مرگ تو را مى كشند، آيا اگر تو بميرى ، آنان جاويد خواهند ماند انبياء ٣٤.
و نيز: و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افاين مات او قتل انقلبتم على اعقابكم ؛ يعنى : محمد صلى الله عليه و آله فقط فرستاده خداست ، و پيش از او، فرستادگان ديگرى نيز بودند، آيا اگر او بميرد و يا كشته شود، شما به عقب بر مى گرديد؟ و اسلام را رها كرده و به دوران جاهليت و كفر بازگشت خواهيد نمود؟ آل عمران ١٤٤.
تنها يك ويژگى رسول خدا را از ديگر مردمان متمايز و جدا مى ساخت و آن اين بود كه پروردگار او را برگزيده و تنها بر او وحى خويش را نازل مى گردانيد: قل انما انا بشر مثلكم يوحى الى انما الهكم اله واحد؛ يعنى : بگو من فقط بشرى هستم مثل شما، امتيازم اين است كه به من وحى مى شود كه تنها معبودتان معبود يگانه است كهف ١١٠
بر اوست كه پيام هاى پروردگار خويش را ابلاغ نمايد، (١٠٠٥) و اوست تنها بشارت دهنده و بيم دهنده . (١٠٠٦) هدايت مردم نيز تنها از سوى پروردگار صورت مى پذيرد: ليس عليك هداهم و لكن الله يهدى من يشاء؛ يعنى : هدايت آنها به طور اجبار، بر تو نيست ، بنابر اين ترك انفاق به غير مسلمانان ، براى اجبار به اسلام ، صحيح نيست ، ولى خداوند، هر كه را بخواهد و شايسته بداند، هدايت مى كند بقره ٢٧٢.
انك لا تهدى من احببت ولكن الله يهدى من يشاء؛ يعنى : تو نمى توانى كسى را كه دوست دارى هدايت كنى ، ولى خداوند هر كس را بخواهد هدايت مى كند قصص ٥٦.
پيامبر صلى الله عليه و آله از سر صدق و اخلاص در تبليغ رسالت خويش كوشش مى نمود: ولو تقول علينا بعض الاقاويل ، لاخذنا منه باليمين ، ثم لقطعنا منه الوتين ؛ يعنى : اگر او سخنى دروغ بر ما مى بست ، ما او را با قدرت مى گرفتيم ، سپس رگ قلب او را قطع مى كرديم حادقه ٤٣- ٤٥.
ايشان همواره از پروردگار طلب بخشش نموده و ثبات و پايدارى خود را از او درخواست مى نمود: وقل رب اغفر وارحم و انت خير الراحمين ؛ يعنى : و بگو پروردگارا! مرا ببخش و رحمت كن ، و تو بهترين رحم كنندگانى مومنون ١١٨.
فاصبر ان وعد الله حق و استغفر لذنبك ؛ يعنى : پس اى پيامبر! صبر و شكيبايى پيشه كن كه وعده خدا حق است ، و براى گناه و تقصير امت خود استغفار كن غافر ٥٥. فاعلم انه لا اله الا الله و استغفر لذنبك ؛ يعنى : پس بدان كه معبودى جز الله نيست ، و براى گناه و تقصير امت خود استغفار نما محمد ١٩. هم چنين مى فرمايد: اذا جاء نصر الله و الفتح ، فسبح بحمد ربك و استغفره انه كان توابا؛ يعنى : پس بدان كه معبودى جز الله نيست ، و براى گناه و تقصير امت خود استغفار نما محمد ١٩. هم چنين مى فرمايد: اذا جاء نصر الله و الفتح ، فسبح بحمد ربك و استغفره انه كان توابا؛ يعنى : هنگامى كه يارى خدا و پيروزى فرا رسد، پروردگارت را تسبيح و حمد كن و از او آمرزش بخواه كه او بسيار توبه پذير است نصر ٣.
استغفار پيامبر دليلى بر خطاى او به شمار نمى آيد، بلكه نشان از تواضع و فروتنى او دارد. قرآن مى فرمايد: و لو كنت فظا غليظ القلب لا نفضوا من حولك ؛ يعنى : و اگر خشن و سنگدل بودى ، از اطراف تو، پراكنده مى شدند آل عمران ١٥٩. و در آيه ديگرى آمده است : ادفع بالتى هى احسن فاذا الذى بينك و بينه عداوة كانه ولى حميم ؛ يعنى : بدى را با نيكى دفع كن ، ناگاه خواهى ديد همان كس كه ميان تو و او دشمنى است ، گويى دوستى گرم و صميمى است فصلت ٣٤.
قرآن كريم در آياتى اشاره به اخلاق عظيم و برجسته پيامبر صلى الله عليه و آله و ثبات و پايدارى او در ايمان و نيز هماهنگى ميان عقيده و عمل ايشان دارد و ايشان دارد و ايشان را عنوان سرمشق و الگوى ديگر مردمان معرفى كرده است : و انك لعلى خلق عظيم ؛ يعنى : و تو اخلاق عظيم و برجسته اى داراى قلم ٤. لقد كان لكم فى رسول الله اسوة حسنة ؛ يعنى : مسلما بارى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نيكويى بود.
حضرت زبانى مهربان و باگذشت داشت . زبان به دشنام و نفرين (١٠٠٧) و بدگويى نمى گشود. شنيده نشد مسلمانى را لعن و نفرين كند. از دشمنى انتقام نگرفت . هرگز نوكر يا همسران خود را نيازرد و كسى را با دست خويش تنبيه نكرد. به خواهش كسى جواب رد ندارد. اگر از او سوالى مى شد و قصد انجام را داشت مى فرمود آرى ، وگرنه سكوت اختيار مى كرد.
هرگز ميان دو اختيار قرار نگرفت ، مگر آن كه آسان ترين آنها را اجابت نمود. چهره اى گشاده و خنده رو داشت . زياده سخن نمى گفت . دعوت مردم را مى پذيرفت و بر دراز گوش سوار مى شد. بر اعتقاد خود پايدار بود، و ايمانى استوار داشت . هرگز در وظيفه پيامبرى خويش كوتاهى نكرد و در راه آن سستى ننمود. بر دشمنان آن تاخت ، اما پس از تسليم شدن دشمن ، با آنان به ملايمت رفتار مى نمود آنان را عفو كرد و دشمنى هاى پيشين را مى بخشيد. صلابت و پايدارى او هنگامى بر همگان آشكار مى شد كه كافران در مكه بر او سخت مى گرفتند. آنها او را تطميع نمودند تا دست از رسالت خود بردارد و حضرت پاسخ داد: بخدا سوگند اگر آفتاب را در دست راستم و ماه را در دست چپم قرار دهيد، هرگز دست از اين وظيفه بر نمى دارم .
پس از فتح مكه ، بزرگوارى و گذشت او بر همگان ظاهر شد؛ هنگامى كه قريش سر تسليم فرود آوردند، او از آنان در گذشت و گناه آنان را بخشيد و فرمود: برويد شما را آزاد كردم و حتى خانه خود را كه كافران پيشتر مصادره نموده و فروخته بودند، باز پس نگرفت . او فرمان به قتل كسى نداد، مگر آن چهار تنى كه پيشتر بر اثر لجاجت آنان ، بر كشتن آنان عهد نموده بود. كمترين بهانه را در عذر خواهى براى گذشت از گناه مى پذيرفت و پس از فتح مكه ، بسيارى از دشمنان ديروز خود را پذيرفته و به آنها پست هايى واگذار نمود و مال هايى بخشيد. حتى به برخى از آنها كارهايى در راه خدمت به امت سپرد.
زندگانى پيامبر صلى الله عليه و آله و خوراك و پوشاك و مسكن او بسيار ساده بود. علاقه و رغبتى تمام به پاكيزگى و نظافت داشت و آن را دوست مى داشت .
روايات متعددى در نكوهش زياده روى در خورد و خوراك و لباس از ايشان نقل شده است . بيشترين خوراك ايشان - چنانكه در روايات آمده است - نان جو و خرما بود. در كارهاى خانه كمك مى نمود. لباس پاره خود را وصله زده و كفش سوراخ خود را پينه مى انداخت .
اين مجموعه از سجاياى اخلاقى حضرت ، تنها اشاراتى گذرا به رفتار و سيره عملى اوست و مى تواند مقدمه اى براى پژوهش هاى گسترده و عميق درباره هر يك از آنها باشد؛ چنان كه گروهى از سيره نگاران پيشين به اين كار پرداخته اند؛ البته هم چنان راه براى معاصرين باز است .
پى نوشت ها 1
1- وفاء الوفا، 1 / 107 - 99.
2- ر.ك مقاله اينجانب : خطط مدينه يا محله هاى مدينه ، در: مجله العرب ،. 12، 1967.
3- ر. ك - نيز 101، 120، احزاب 60، منافقون 8.
4- ترجمه آيات قرآن در اين ، كتاب برگرفته از ترجمه قرآن آية الله مكارم شيرازى است . مترجم .
5- سيره ابن هشام ، 2 / 41.
6- همان ، 2 / 49.
7- همان ، 2 / 50.
8- ر.ك - طبقات ابن سعد 8 / 130 ، بخارى ؛ المظالم و الغضب ، 25، النكاح ، 82، ابن حنبل ، 1 / 33.
9- بعاث نام يكى از مناطق نزديك به حره شرقى است كه جنگ شديدى در آن ، ميان اوس و خزرج صورت گرفت . در اين جنگ كه احتمالا پنج سال پيش از هجرت روى داد، بسيارى ، از بزرگان اوس و خزرج كشته شدند و اوسيان بر خزرجيان غلبه كردند مترجم .
10- قرار داد كشاورزى ميان مالك و كارگر. مترجم .
11- وفاء الوفا 2 / 119 به بعد.
12- ابن ماجه : تجارات 10، الموطا: الزكاة 47؛ شافعى : الام ؛ ابو عبيد: الاموال 533.
13- انساب الاشراف 1 / 278.
14- بر اساس احاديث فراوانى كه در اين باره وارد شده است ، به نظر مى رسد غذاى اساسى مدينه ، شامل خرما و نان جو يا الاسودان بوده است . در اين باره به احاديث وارد شده در كتب صحاح و المعجم المفهرس لالفاظ الحديث النبوى ، نوشته فنسنك ، ماده اسود مراجعه نماييد.
15- ابن شبه مى گويد: هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله به مدينه هجرت كرد، اين شهر داراى بازارهايى در مناطق زباله ، يثرب ، پل قينقاع ، العصبه ، زفاق و ابن حبين بوده است تاريخ المدينه 1 / 305- 6، وفاء الوفا
16- ر. ك - بخارى : كتاب الجزيه 9، كتاب الصلاة 3؛ ابن حنبل 5 / 141؛ ابو حنيفه : مسائد 1 / 349 و الاغانى 17 / 89.
17- سيره ابن هشام 2 / 36.
18- الاصنام 16.
19- همان 13 من سوگند صادقانه و بى شائبه ياد كردم به مناة در جايگاه سكونت خزرجيان .
20- طبقان ابن سعد 3- 2 / 14، 51
21- همان 118 و 120
22- همان 118، 120
23- همان 143
24- همان 2.
25-همان 24.
26- سيره ابن هشام 1 / 79.
27- لباس پشمينه كه راهبان مسيحى آن را به تن مى كنند مترجم .
28- سيره ابن هشام 2 / 20.
29- وفاء الوفا 1 / 113، 4.
30- معجم ما استعجم 27- 30.
31- وفاة الوفاء 1 / 113، 137.
32- همان 113.
33- همان 147.
34- معجم ما استعجم 38.
35- طبقات ابن سعد 3- 2 / 21.
36-همان 3 / 35.
37- همان 25.
38- همان 3 / 35.
39- همان 3- 2 / 36.
40-وفاء الوفا 2 / 58.
41- توبه 100، 117، احقاف 38، انفال 72، 74.
42- وفاء الوفاء 1 / 127- 9.
43- ر.ك - مسند ابن حنبل 5 / 427 از ابن اسحاق ، مناقب الانصار بخارى 1، 27، 47.
44-شرح آن را وفاءالوفا 1 / 155-152 ملاحظه كنيد.
45- بنوشطيبه از ساكنان راتج به شمار مى آمده اند وفاء الوفا 1 / 152 كه گروهى از غسان بوده اند طبقات ابن سعد 3- 2 / 521 و نيز ر.ك - انساب كلبى 296 نسخه خطى اسكوريان ؛ انساب ابن حزم 37 و بنو جذماء وفاء الوفا 1 / 115، 114؛ و بنى زعورا.
46- پرداخت خونبهاى كشته شدگان مترجم .
47- طبقات ابن سعد 3 / 20.
48- منظور اين است كه با ارتباط سببى ، آنان را در عشيره ديگر وارد نمود مترجم .
49-الانساب اين حزم 323.
50- همان 313.
51- همان 340.
52- همان 344.
53- همان 345، و نيز وفاء الوفا 1 / 138.
54- وفاء الوفا 1 / 138.
55-طبقات ابن سعد 3- 2 / 16؛ 4- 2 / 80.
56-وفاء الوفا 1 / 124، 139.
57- وفاء الوفا 1 / 124، 139.
58- انساب ابن حزم 346، 371؛ وفاء الوفا 1 / 152.
59- انساب ابن حزم 346، 371؛ وفاء الوفا 1 / 152.
60- انساب ابن حزم
61- همان 356.
62- طبقات ابن سعد 3- 2 / 125؛ 4- 2 / 83.
63- طبقات ابن سعد 3- 2 / 25؛ 4- 2 / 83.
64- وفاء الوفاء 1 / 145، 6.
65- همان 146- 7.
66- همان 146- 7.
67- همان 143- 4.
68- همان 136.
69- همان 136- 7. بخارى جنگى را ميان اهل قبا ذكر كرده است صلح 35؛ كتاب هاى حديث نيز درگيرى هايى را در دوران رسول خدا صلى الله عليه و آله ميان عشاير عمرو بن عوف نقل كرده اند؛ بخارى : صلح 1، احكام 36؛ ابوداوود: صلاة 169. نسائى : امامه 15؛ مسند ابن حنبل 1 / 332، 338.
70- وفاء الوفا 1 / 134
71- همان 137.
72- همان 138.
73- همان 140.
74- همان 196.
75- همان 147.
76- همان 197.
77- همان 167.
78- وفاء الوفا 1 / 149.
79- سيره ابن هشام 2 / 1؛ الاموال ابى عبيد 124؛ الاموال زنجويه ؛ و نيز رك : اشاره هاى ديگرى در اين باره در: مجموعه الوثائق السياسه ، محمد حميد الله .
80- طبقات ابن سعد 30 / 2 / 5.
81- همان 203- 126.
82- همان 3- 2 / 401.
83- همان 3- 2 / 92.
84- همان 3- 2 / 529.
85- همان 3- 2 / 102.
86- همان 32- 2 / 107.
87- طبقات ابن سعد 3 / 20.
88- طبقات ابن سعد 3 / 20.
89- وفاء الوفا 1 / 139.
90- طبقات ابن سعد جزء اضافى چاپ شده در مدينه 296.
91- طبقات 3- 2 / 17، هم چنين بنى زغبة بن عبد الاشهل منقرض شدند رك : به جزء اضافه شده در چاپ ليدن طبقات ابن اسعد 121.
92- طبقات 3- 2 / 17، هم چنين بنى زغبة بن عبد الاشهل منقرض شدند رك : به جزء اضافه شده در چاپ ليدن طبقات ابن اسعد 121.
93- همان 20.
94- همان 20.
95- همان 2.
96- همان 5 / 191.
97- همان 3- 2 / 38.
98- وفاء الوفا 1 / 138، انساب ابن حزم 345.
99- طبقات ابن سعد 3- 2 / 38.
100- همان 54.
101- همان 88.
102- همان 89.
103- همان 130.
104- همان 72.
105-همان 130.
106-همان 72.
107-همان 139.
108- همان 72.
109- همان 91.
110- همان 130.
111- طبقات ابن سعد 3- 2 / 134.
112- همان 54.
113- همان 54.
114- همان 72.
115- همان 74.
116- همان 76.
117- همان 77- 78.
118- همان 76.
119- همان 76.
120- همان 205.
121- همان 134، نظر او با شمارش هايى كه ابن اسحاق ، واقدى ، و موسى بن عقبه كرده اند، اندكى اختلاف دارد.
122- همان 5 / 191.
123- همان 196.
124- همان 196.
125- همان 5 / 191.
126- همان 196.
127- همان 572.
128- همان 572.
129- وفاة الوفا 1 / 45- 47، 40، 42.
130- نفخ الطيب 1 / 275 چاپ محيى الدين عبد الحميد.
131- سيره ابن هشام 2 / 43.
132- همان .
133- همان ؛ انساب الاشراف 1 / 238.
134- اسعد بن زراره از بزرگان انصار است كه در ماه نهم از هجرت در مدينه در گذشته است . براى اطلاع بيشتر از مقام و شرح حال او، رك : طبقات ابن سعد 3 / 612- 698 چاپ احسان عباسى .
مترجم .
135- سيره ابن هشام 2 / 39. به روايتى ، آنان هشت نفر بودند كه عبادة بن صامت و ابو عبد الرحمن يزيد بن ثعلبة سعد نيز اضافه شدند.
136- طبقات ابن سعد 3- 2 / 25، بر طبق روايت ابن حزم ، نخستين كسى كه اسلام آورد ابو رافع عبيد بن زيد عامر عجلان بوده است الانساب 339 و نيز نظر افكنيد به اسلام اسعد بن زراره ، رافع بن مالك و معاذ بن غفراء پيش از آن شش نفر، به روايت ابن سعد در طبقات 1- 1 / 146.
137- سيره ابن هشام 1 / 268، طبقات ابن سعد 1 / 147.
138-عقبه در لغت به معناى گردنه است و به عقاب و عقبات جمع بسته مى شود. در اصطلاع كتاب هاى جغرافيا، گردنه كوه هاى بلند به ويژه كوه هايى است كه در مسير راه باشد. اين گردنه كه در آن هنگام با پيامبر در آن بيعت شده است ، ميان مكه و منى در فاصله دو مايلى مكه قرار داشته و مسجد البيعه در كنار آن بوده است . رك : معجم البلدان ياقوت ، ج 6، ص 192، چاپ مصر. در مورد شمار شركت كنندگان در اين عقبه و اين كه اين بيعت دو يا سه بار بوده است ، ميان سيره نويسان اختلاف نظر است .
رك : محمد بن سعد بن منيع ، طبقات ، ترجمه : محمود دامغانى ؛ بخش اول ، ج 1، ص 150- 147 . مترجم
139- يكى از نقيبان دوازده گانه انصار كه به گفته برخى از همراهان حضرت على عليه السلام در جنگ صفين بود و به درجه شهادت رسيد. الكنى و الالقاب ، ج اول ، ص 176، حاج شيخ عباس قمى . مترجم .
140- سيره ابن هشام 2 / 40، طبقات ابن سعد 1- 1 / 148.
141- سيره ابن هشام 2 / 41، طبقات ابن سعد 1- 1 / 148، هم چنين رك : به كتابهاى حديث مفتاح كنوز السنه 85.
142- سيره ابن هشام 1 / 42.
143- طبقات ابن سعد 3- 1 / 81- 86.
144- مصعب بن عمير بن هاشم بن عبد مناف بن عبد الدار، كنيه اش ابومحمد و ملقب به عبدرى از مهاجران به حبشه در هجرت اول مسلمانان به شمار مى آيد. در جنگ بدر، پرچم مهاجران را در دست داشت و در جنگ احد نيز از پرچمداران بود و در آن روز به درجه شهادت نايل گرديد. رك : طبقات ابن سعد، بخش اول ، ج 3، ص 81؛ برگرفته از كتاب الوثائق ، ترجمه : دكتر محمود دامغانى مترجم .
145- طبقات ابن سعد 3- 1 / 83، سيره ابن هشام 1 / 169.
146- سيره ابن هشام 1 / 273، طبقات ابن سعد 3- 1 / 83.
147- طبقات ابن سعد 3- 1 / 83.
148- طبقات ابن سعد 3- 1 / 83، سيره ابن هشام .
149-سيره ابن هشام 1 / 73.
150-طبقات ابن سعد 3- 2 / 2. سعد بن معاذ يكى از دو رييس آنان بود و ديگرى اسيد بن حضير؛ سيره ابن هشام 2 / 42.
151-طبقات ابن سعد 4- 2 / 95.
152- سيره ابن هشام 1 / 273؛ طبقات ابن سعد 3- 1 / 83، 4- 2 / 95.
153- سيره ابن هشام 1 / 273، وفاء الوفا 1 / 162.
154- طبقات ابن سعد 4- 2 / 95.
155-وفاء الوفا 1 / 184.
156- مسند ابن حنبل 3 / 349، 372.
157- سيره ابن هشام 2 / 41، مسند ابن حنبل 5 / 323؛ انساب الاشراف 1 / 239.
158- مسند ابن حنبل 5 / 85، در روايت ديگر، گفته شده كه اين شرط وجود نداشته . مسند ابن حنبل 6 / 151، 163.
159- سيره ابن هشام 2 / 63.
160- مسند ابن حنبل 3 / 322، 339.
161- انساب الاشراف ، 1 / 253.
162-مسند ابن حنبل 3 / 396.
163- انساب الاشراف 1 / 252؛ مسند ابن حنبل 4 / 119.
164- سيره ابن هشام 3 / 64؛ و نيز رك : 2 / 53، 230، 238.
165- طبقات ابن سعد 2- 1 / 6.
166-سيره اين هشام 2 / 50؛ مسند اين حنبل 3 / 64.
167- عبد الله بن عمر نمى توانسته است شاهد چنين واقعه اى باشد و آن گزارشى كند؛ زيرا او در آن هنگام كودكى بيش نبوده است . مترجم .
168- مسند ابن حنبل 2 / 9، 3 / 172؛ و نيز رك : 2 / 62، 81، 101، 3 / 284.
169- مسند ابن حنبل 3 / 415، 468- 9
170- همان 469.
171- همان ، 415.
172- مسند ابن حنبل 4 / 358، 361، 366.
173- به اعتقاد محققين درباره موضوع اسلام عمر و هجرت او شك و ترديدهاى فراوان وجود دارد.
174-سيره ابن هشام 2 / 84؛ مسند ابن حنبل 2 / 3.
175- مسند ابن حنبل 4 / 198.
176- در مورد همراهى ابوبكر با رسول خدا صلى الله عليه و آله سخن بسيار است . برخى عقيده دارند كه پيامبر به هنگام حركت در شب هجرت خويش از مكه به ابوبكر برخورد نمود و از بيم انكه مشركين ازتصميم او آگاه شوند، وى را به همراه خويش برد. اما آنچه در اينجا مورد نظر است ، اين است كه حضرت هنگام تصميم هجرت ، رعايت كامل مسايل امنيتى را نمود. از جمله گذاشتن حضرت على عليه السلام در خانه براى گمراهى مشركان ، رفتن به سمت جنوب مكه در صورتى كه مقصد ايشان به سمت شمال بوده است و استفاده از عامر بن فهيره كه گله دار بود و ماموريت او راندن گوسفندان در پشت سر رسول خدا صلى الله عليه و آله بوده است تا جاى پاى آن حضرت را محو نمايد.
بيشتر منابع نيز ياد كرده اند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله از يك راهنماى مطمئن امام مشرك ، كه توجه كسى را جلب نكند، استفاده كرده و راه رفتن در شب و مخفى شدن در روز را به هنگام هجرت عملى كرده است . به روايتى از ابو رافع و به نقل از ابن عساكر تاريخ دمشق ترجمة الامام على ج 1، و اعلام الورى ، ص 190 كان على يجهز النبى صلى الله عليه و آله حين كان فى الغار ياتيه الطعام و اشراب يعنى : هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در غار بودند، على عليه السلام حضرت را از نظر غذا و آب تامين مى نمود. وى مى افزايد كه حضرت على سه شتر اجاره كرده تا رسول خدا صلى الله عليه و آله ، ابوبكر و راهنما بر آن سوار شده و به سوى يثرب حركت نمايند. بنابراين ، روشن مى شود ابوبكر نه تنها در اين سفر هيچ گونه نقشى نداشته است ، بلكه حضرت مجبور شده بودند وى را همراه سازند. مترجم .
177- سيره ابن هشام 2 / 104، 115؛ مسند ابن حنبل 4 / 74.
178-جمهرة نسب قريش و اخبارها 431.
179- اخبار مكه 2 / 196
180- همان 2 / 197؛ اخبار مكه فاكهى 3 / 293.
181- همان 2 / 198، 100.
182- همان ، 2 / 200، 161.
183- اتحاف الورى ابن فهد 1 / 526؛ مسند ابن حنبل 5 / 202.
184- ازرقى 2 / 213.
185- ازرقى 130، اخبار مكه فاكهى .
186- سيره ابن هشام 4 / 17، بخارى : مغازى 56.
187- تاريخ المدينه ، ابن شبه 483.
188- بخارى المدينه ، هم چنين تفسير طبرى 9 / 110 چاپ محمد شاكر؛ انساب الاشراف 1 / 197.
189- انساب الاشراف 1 / 220.
190- همان ، 1 / 222.
191- انساب الاشراف 1 / 225.
192- تفسير طبرى 9 / 10، 105 و نيز رك : به 107 و 109.
193- تفسير طبرى 9 / 10، 106 و نيز رك : به 107 و 109
194- تفسير طبرى 9 / 411.
195- سيره ابن هشام 3 / 372.
196- سيره ابن هشام 3 / 375 ، تاريخ المدينه ابن شبه 492.
197- تاريخ المدينه ابن شبه 492.
198- بخارى : شروط 15.
199- پيش از اين در مورد همراهى ابوبكر بار سول خدا صلى الله عليه و آله سخن گفتيم . به همراه داشتن اين مبلغ بسيار زياد پول ، مستلزم آن است كه نام برده مدت ها پيش از اين حركت آگاهى داشته و پول خويش را به وسيله فروش املاك و غيره به دست آورده باشد؛ در صورتى كه هجرت پيامبر بسيار مخفيانه و شايد اطلاع آن از حد دو يا سه نفر تجاوز نمى كرده است . مترجم .
200- انساب الاشراف 1 / 261 و در مورد ثروت ابوبكر؛ رك : سيره ابن هشام 2 / 10.
201- سيره ابن هشام 2 / 88.
202- همان ، 116.
203- پيش از جايگزينى پيامبر صلى الله عليه و آله در مدينه ، طوايف مختلف انصار مى كوشيدند تا افتخار ميزبانى آن حضرت را به خود اختصاص دهند. در پايان شتر آن حضرت كه از سوى خداوند مامور بود، در ميان بنى مالك بن نجار فرود آمد. در اين هنگام ابو ايوب انصارى پيش از ديگران اسباب و اثاثيه رسول خدا صلى الله عليه و آله را به منزل خويش برد و آن حضرت نيز در برابر درخواست ديگران فرمود كه هر كس بايد همراه اثاثيه خود باشد. به اين ترتيب ابو ايوب افتخار ميزبانى پيامبر صلى الله عليه و آله را به دست آورده و در آن خانه كه تنها دو اتاق يكى بر روى ديگرى قرار داشت تا هفت ماه در آن جا اقامت گزيند. گفته مى شود آن حضرت به همراه حضرت على عليه السلام در دوران نشر اسلام به دست آورد تا اين كه در حمله مسلمانان به قسطنطيه و در پشت دژهاى آن به شهادت رسيد. مزار با شكوه او هم اكنون در گوشه اى از شهر استانبول در حومه آن بنام سلطان ايوب انصارى از زيارت گاههاى مسلمانان به شمار مى آيد كه همه روزه به ويژه عروس و دامادها براى تبرك به كنار آن تشرف مى يابند. مترجم .
204- سيره ابن هشام 2 / 111.
205- وفاء الوفا 1 / 222، هم چنين رك : تفاصيل عن مسجد الرسول صلى الله عليه و آله و تطور بنائه و نيز دراسه سوفاجيه المفصله عن مسجد الرسول صلى الله عليه و آله به زبان فرانسوى .
206- انساب الاشراف 1 / 182.
207- همان 263.
208- سيره ابن هشام 2 / 96، 110.
209- انساب الاشراف 1 / 270.
210- المحير 70- 71.
211- به همين ترتيب در طبقات ابن سعد 3- 1 / 14، 4، 30، 38، 71، 84 آمده است .
212- طبقات ابن سعد 3- 1 / 14.
213- گزارشاتى نيز درباره عقد خواهرى در ميان زنان مومن در دست است گفته شده است . كه حرت فاطمه عليه السلام با ام سليم عقد خواهرى داشته است و در نقل ديگرى از رسول خدا صلى الله عليه و آله آمده كه خواهران مومن عبارت اند از ميمونه دختر حارث ، و ام الفضل ، سلمى و اسماء تهذيب تاريخ دمشق ج 6، ص 10، 11 و الاستيعاب ، ص 400 و 4021 برگرفته از: تاريخ سياسى اسلام رسول جعفريان ، ج 1، ص 380. مترجم
214-در سنن ابى داود آمده است كه مردم مدينه از هم پيمانان خود ارث مى بردند.
215- طبقات ابن سعد 1 / 1 270، عثمان بن مظعون بر ام علاء وارد شد. هنگاميكه مريض شد. درمانش كردند سپس هنگامى كه وفات نمود دفنش كردند. رك : همان 6 / 436.
216- نام دو گياه معطر كه در صحراها مى رويد. مترجم
217- سيره ابن هشام 2 / 220 و نيز رك : بخارى : فضائل المدينه 12، مناقب الانصار، 456، المرض 8، 2.
218- ايجاد روحيه تعاون و هماكرى و تاكيد بر الفت همگانى و اتحاد جامعه بر اساس برادرى اسلامى ، از نتايج چنين عقدى بوده است . در واقع بايد اين اقدام را پس از ساختن مسجد، دومين اقدام ضرورى براى تقويت بنيه جامعه اسلامى به شمار آورد. چنين تحولى از جامعه قبيله اى جاهلى ، به امت اسلامى ، مهم ترين مسئله براى رسول خدا صلى الله عليه و آله در دعوت اسلامى بوده است . برگرفته از: تاريخ سياسى اسلام ، رسول جعفريان ، ج 1، ص 382، مترجم .
219-طبقات ابن سعد 3- 2 / 121، 4- 1 / 3، 60، 166.
220- طبقات ابن سعد 3- 2 / 121، 4- 1 / 3، 60، 166.
221- سيره ابن هاشم ، 2/25، 56.
222- همان 2/63.
223- طبقات ابن سعد 2-1/2.
224- سيره ابن هاشم 2/63-75.
225- سيره ابن هاشم 2/55
226- رك : به شرف و جايگاه معنايى آن : بشر مباحث فارس : مباحث عربيه و الشرف عند العرب ، به زبان فرانوسى و نيز به مهد الاسلام الامنس .
227- رك : به شرف و جايگاه معنايى آن : بشر مباحث فارس : مباحث عربيه و الشرف عند العرب به زبان فرانسوى و نيز به مهد الاسلام الامنس .
228- طبقاتت ابن سعد 2- 1 / 6؛ و نيز رك : به ليست نام هاى برگزيدگان تاريخ خليفه 61، ابن اسحاق نام اين برگزيدگان را در هر جنگ سخن از آنها آورده است .
229- متن اصلى نظام نامه در سيره ابن هشام 2 / 119- 121 آمده است ، و در الاموال ابو عبيد 202- 205 و الاموال زنجويه نيز ذكر شده است . هم چنان كه قسمت هايى از اين نظام نامه در دو مصدر ياد شده و تعدادى از مصادر قديمى ذكر گرديده كه محمد حميد الله آنها را در الوثائق السياسيه فى عهد الرسول صلى الله عليه و آله و الخلافة الراشده جمع آورى نموده است .
نام برده آنها را به ترتيب ويژه اى شماره گذارى كرده كه در آينده به آنها اشاره خواهيم كرد. محمد حميد الله به تعدادى از نوشته هاى مستشرقين در اين مورد اشاره نموده كه پس از آن نيز بررسى هايى در اين زمينه به وسيله ديگران صورت پذيرفته كه شايد بتوان گفت در عربى گسترده ترين آنها نوشته دكتر شريف عون در كتاب دبلوماسية الرسول مى باشد. مترجم
230- از رافع بن خديج متولد 12 ه. ق ، در گذشته 74 هجرى . وى از انصار مدينه است . و در جنگ بدر شركت كرد كه پيامبر او را به علت كمى سن از صحنه جنگ بازگردانيد. او در احد و برخى از جنگ هاى ديگر نيز شركت كرد. رك : ابن اثير، اسد الغابه ، ج 2، ص 151 از وى نقل است كه : همانا مدينه منطقه امان و حرم است كه پيامبر صلى الله عليه و آله آن را چنان قرار داده اند. آن مطلبى است كه بر روى پوستى خولانى منسوب به قبيله خولان از قبايل يمن كه در تهيه سرمه و پوست و چرم معروف بوده اند نوشته شده است و پيش ماست و اگر بخواهى آن را براى تو مى خوانم . رك : وثائق ، نوشته دكتر حميد الله ، ترجمه دكتر محمود مهدوى دامغانى ، ص 56. م .
231- مطرى محمد بن احمد انصارى مدنى ، مورخ عارف به حديث و فقه ، متولد 671 ه. درگذشته 741 رك : زركلى ، الاعلام ، ج 6، ص 222 گفته است : كعب بن مالك مى گويد پيامبر صلى الله عليه و آله مرا فرستادند كه بر قله كوه هاى مخيص و حفيا و ذوالعشيره و تيم كه كوههاى مدينه است ، نشانه نصب كنم . در اين باره ابو جحيفه مى گويد به حضور حضرت على عليه السلام رسيده است و آن حضرت شمشير خود را خواسته و از غلاف آن قطعه چرمى عربى بيرون آورده و فرموده است پيامبر صلى الله عليه و آله غير از آن قرآن ، نوشته ديگرى جز اين باقى نگذاشته اند و در آن پوست چنين نوشته بود: بسم الله الرحمن الرحيم محمد رسول خدا صلى الله عليه و آله فرموده است براى هر پيامبر صلى الله عليه و آله حرمى است و حرم من مدينه است .
اين موضوع كه رسول خدا صلى الله عليه و آله مدينه را حرم و محل امن و امان قرار دادند، در بسيارى از روايات عامه و خاصه آمده است . كلينى در كافى آن را نقل كرده وباب ويژه اى را براى آن گشوده است . شيخ طوسى هم در كتاب مزار تهذيب ، ج 2، ص 5 و صدوق در من لا يحضره الفقيه ص 293 چاپ سربى و شيخ حر عاملى در وسايل الشيعه اين مطلب را آورده اند. براى اطلاع بيشتر رك : استاد على احمدى ؛ مكاتيب الرسول ، ج 1، ص 57 و 257. م .
232- مولى يعنى شخصى كه از نظر نسب جزو آن قبيله به شمار نمى آيد؛ اما با پيمان و يا به آزاد شدن از بندگى توسط آن قبيله ، به عنوان مولاى آن قوم شناخته مى شود. م .
233- در آينده بصورت مفصل درباره اين موضوع صحبت خواهيم كرد. در بخش اداره پس از فتح مكه نيز از آن سخن به ميان خواهد آمد.
234- در تعداد بسيارى از آيات قرآن ، از نماز به عنوان يكى از واجبات موكد ياد شده است بقره 3، 45، 53؛ مائده 91؛ انعام 72، 92؛ اعراف 170. هم چنين برخى آيات ، نماز را به همراه زكات يكى از واجبات مسلمانان ذكر نموده است بقره 43، 110، 177، 277؛ نساء 77، 162؛ مائده 55؛ توبه 5، 11، 18، 71؛ حج 41، 78؛ مومنون 4؛ نور 37، 56؛ نمل 4؛ احزاب 33؛ مزمل ؛ بينه 5؛ مجادله 13 و نيز در برخى آيات انفاق را نيز به همراه آن آورده است : الرعد 2؛ ابراهيم 31؛ حج 35؛ انفال 3؛ شورى 38؛ فاطر 29؛ معارج 22، 23؛ مدثر 43- 44.
زكات نيز يكى از فرايض اسلام است و يكى ديگر از اركان اسلام ، خمس به شمار مى آيد، اما به دليل ارتباط آن با مسايل مالى ، بحث آن را در ضمن بخش ويژه اى كه به ماليه اختصاص داديم انجام مى دهيم .
235- الام 1 / 107.
236- رك : مسند ابن حنبل 1 / 315، 422 از ابن عباس 2 / 109 از ابن عمر، 3 / 161، 4 / 217 از انس ، بخارى : مناقب الانصار 63، 42 و نيز: صحاح : مفتاح كنوز النسه : چگونگى وجوب نماز در شب معراج و چگونگى تغيير آن از پنجاه به پنج نماز.
237- مسند ابن حنبل 3 / 148 و 4 / 207.
238- تفسير طبرى 15 / 77.
239- بخارى : الصلاة 18. تقصير الصلاة 18- 5 ابن هشام همه به روايت از عروه . سمند ابن حنبل 2 / 4900. از ابوهريره ؛ و نيز: قسمت هاى مختلف كتاب هاى حديث درباهر ذكر دو ركعتى بودن نماز: مفتاح كنوز السنة : نماز در اصل دو ركعت دو ركعت بود و نماز دو به دو بود.
240-تفسير طبرى 1/1263
241- مسند ابن حنبل 1 / 355.
242- وفاء الوفا 1 / 299.
243- سيره ابن هشام 3 / 214، 215.
244- تاريخ المدينه 1 / 124؛ وفاء الوفا 2 / 8.
245- تفسير طرى 1 / 2749؛ و رك : تاريخ يعقوبى 2 / 159. در آغاز خلافت امويان منبر در مصلى قرار داده شد: بخارى : بخش خروج به مصلى بدون منبر؛ تاريخ يعقوبى 2 / 265.
246- مسند ابن حنبل 1 / 242، 325.
247- همان 3 / 310.
248- همان 1 / 249، 285، 354.
249- تفسير طبرى ، 3 / 131. چاپ محمود شاكر.
250- همان 3 / 138.
251- همان 3 / 183- 139، 527، 529 به روايت از زيد.
252- مسند ابن حنبل 1 / 250، 350.
253- تفسير طبرى ، 3 / 139.
254- همان 3 / 127، 137، 139.
255- تفسير طبرى 3 / 139 از ابن جريح ، و از قتاده ، 137 از ابن مسيب و نيز رك : روايات ديگرى در ص 157 .
256- بخارى : ايمان 30، تفسير 18؛ تفسير طبرى 133.
257- تفسير طبرى 174.
258- تفسير طبرى كه در آن راى سعيد بن مسيب و ابو عاليه و ابن جريح آمده است و نيز رك : مسند ابن حنبل 350، 357، 250.
259- تفسير طبرى كه در آن راى سعيد بن مسيب و ابو عاليه و ابن جريح آمده است و نيز رك : مسند ابن حنبل 250، 350، 357.
260- تفسير طبرى 199 قتاده 157، 223 سدى .
261- بقره 125 و 8 ، ال عمران و 7، ابراهيم 35، 37، حج 26.
262- انعام 74، صافات 83، زخرف 26- 8، شعراء 70، توبه 114، مريم 41، انبياء 157، عنكبوت 34، توبه 7.
263- نساء 163
264- انعام 83، 90
265- بقره 130.
266- همان 134.
267- همان 124
268- مريم 58 .
269- نساء 125.
270- بقره 135، آل عمران 67، 95، انعام 161، نحل 120.
271- نام دو ماه از سال شمسى ، كه ميان ماههاى ايلول و كانون اول واقع اند و آن دو ماه عبارت آند از: تشرين اول كه ماه دهم است و 31 روز دارد و تشرين دوم كه ماه يازدهم است و سى روز دارد. ماه اول اكتبر و ماه دوم نوامبر ناميده مى شود. مترجم .
272- پيروان كيش مانويت ؛ مانى در قرن سوم ميلادى مى زيسته است . مترجم
273- بخارى : باب ايام الجاهلية ؛ حازمى : الاعتبار فى الناسخ .
274- بخارى : تفسير سوره كهف ؛ و نيز رك : الموطا 1 / 195.
275- تفسير طبرى ، 3 / 426 به بعد.
276- در اين تفسير جاى سخن بسيار است . اين سه مرحله نزولى است كه نه پيامبر از آن چيزى فرموده و نه شاهدى دارد. اين درست است كه بزرگانى چون حاكم و طبرانى و ابن حجر و ابن كثير و سيوطى و زركشى و بيهقى و ديگران آن را نقل كرده اند و اسنادش را صيحح دانسته اند را صحيح دانسته اند، اما انتهاى سخن به ( ( (ابن عباس))) مى رسد. اين حديث هم خبرى از امور غيبى است . نزول قرآن است از لوح محفوظ به آسمان دنيا، ابن عباس از كجا خبر شده ؟ همه علماى حديث اين را از امور غيبى مى دانند. چيزى كه بازگويى آن از هيچ صحابى پذيرفته نمى شود. چيزى كه به اصول اعتقادات مربوط نباشد، مقتضى تعبد نيست و تعقل هم در آن شرط است . فايده چنين نزولى به آسمان چيست ؟ لابد كار جبرئيل را آسان تر مى كرد! يا مصلحت پيامبر ايجاب مى كند كه توقع وحى را از نزديك ترين جهات داشته باشد؟! چرا سخن هادى مردم از لوح محفوظ به آسمان دنيا نازل شود و وحى را از نزديك ترين جهات داشته باشد؟! چرا سخن هادى مردم از لوح محفوظ به آسمان دنيا نازل شود و مدتى آنجا بماند آيا بايد ساكنان ملاء اعلى و ملكوت خدا از آن آگاه گردند؟ اين كلام خدا براى بيان مرز حق و باطل جهت مردم است نه فرشتگان آسمانى ؛ البته نزول به آسمان چنانكه ( ( (ابوشمامه))) و همفكرانش گفته اند تعظيم است و تفخيم ، اما آن مطلب ديگرى است و جمع كردن ميان اين آيات و واقعيت ، سخن ديگرى است . ( ( (م))).
277- رك : انساب الاشراف 1 / 276.
278- ظهار يك نوع سوگند جاهلى بوده است كه مردان به هنگام نزاع خود با همسران ياد مى كرد و مى گفته اند: تو در حكم مادر من هستى كه در اين حال آميزش با او ديگر جايز نبوده است . اين نوع سوگند، از نظر اسلام حرام و داراى عقوبت است . رك : شرايع الاسلام ، كتاب الظهار. مترجم .
279- براى آگاهى بيشتر از انحرافى كه در مسير اسلام پس از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله به وسيله منافقين مسلمان نما به وجود آمده و در اين راستا با غصب خلافت از حضرت على عليه السلام و انداختن آن در دامان ديگران و كه در پايان به خلافت معاويه و يزيد! و سپس ديگر خلفاى جبار اموى و عباسى منتهى گرديد، رك : تاريخ خلفاء رسول جعفريان . مترجم
280- مفسرين درباره شان نزول اين آيه عقيده دارند كه يان آيه دوباراه ، نخست پس از واقعه غدير خم و نصب ولايت و جانشينى حضرت على عليه السلام از سوى پيامبر در مراجعت از حجة الوداع و ديگرى در روزهاى پايانى زندگانى پيامبر صلى الله عليه و آله نازل گرديده است . براى اطلاع بيشتر از اين حقيقت رك : تفسير الميزان و نيز الغدير، ج 1. م
281- طبقات ابن سعد 3- 2 / 2.
282- همان 3- 1 / 83؛ 4- 2 / 95؛ و نيز ر.ك ؛ عاليه 2- 1، 3- 2 / 39.
283- سيره ابن هشام 1 / 273؛ وفاء الوفا1 / 162.
284- انساب الاشراف 325.
285- همان 1/140، 2 / 153.
286- وفاء الوفا2 / 139.
287- همان 2 / 139.
288- معجم البلدان ياقوت 4 / 514؛ 2 / 308.
289- طبقات ابن سعد 3- 2 / 28.
290- وفاء الوفا 1 / 138.
291- همان 2 / 29.
292- مغازى واقدى 2 / 451.
293- همان 896.
294- همان 997، 1051.
295- سيره ابن هشام 2 / 46.
296- طبقات ابن سعد 4- 2 / 2.
297- سيره ابن هشام 4 / 315؛ مغازى واقدى 173؛ وفاء الوفا 196
298- همان .
299- سيره ابن هشام 2 / 216.
300- طبقات ابن سعد 3- 2 / 90
پى نوشت ها 2
301- سيره ابن هشام 2 / 216؛ طبقات ابن سعد 3 / 90
302- سيره ابن هشام 2 / 216.
303- طبقات ابن سعد 3- 2 / 90
304- سيره ابن هشام 216، 177 طبقات ابن سعد 175
305- سيره ابن هشام 3 12/ طبقات ابن سعد 2- 1 / 25، انساب الاشراف 1 / 313.
306- طبقات ابن سعد 3- 2 / 128؛ سيره ابن هشام 2 / 236.
307- سيره ابن هشام 216.
308- سيره ابن هشام 216؛ انساب الاشراف
309- مغازى واقدى 441.
310- همان .
311- طبقات ابن سعد 3 / 29.
312- انساب ابن حزم 325.
313- وفاء الوفا 2 / 138.
314- وفاء الوفا 2 / 138.
315- طبقات ابن سعد، 2- 56؛ و نيز رك : سيره ابن هشام 335.
316- به نقل از بلاذرى : روايت ديگرى حكايت از آن دارد كه امام على عليه السلام وى را به قتل رسانده است . انساب الاشراف ج 1، ص 374 . مترجم .
317- سيره ابن هشام 4 / 312؛ طبقات ابن سعد 3- 462.
318- سيره ابن هشام 312.
319- طبقات ابن سعد 3- 2 / 36، 6.
320- مسند ابن حنبل 368؛ 49.
321- بخارى : خاتمه 80.
322- بخارى : جنائز 79، جهاد 16، بشماره از روى كتاب اصلى ابن حنبل 423- و نيز نظر كنيد به مسلم : متن 86، ابو داود شماره از روى كتاب اصلى ، و ترمذى : متن 16.
323- بخارى ، جنائز 79؛ مسند ابن حنبل 457.
324- مسند ابن حنبل 148.
325- همان و نيز رك : مسند تاريخ مدينه ابن شبه 401
326- احزاب 2.
327- اذ يقول المنافقون و الذين فى قلوبهم مرض غر هولاء دينهم انفال .
328- قل لن ينفعكم الفرار ان فررتم من الموت او القتل و اذا لا تمتعون الا قليلا احزاب 16.
329- مدثر 31.
330- رك : توبه 70، نساء 142، تحريم 48.
331- احزاب 73، فتح 6.
332- توبه 64- 65.
333- نساء 140.
334- نساء 145.
335- صحيح بخارى : ايمان 24، جزيه 17، شهادات 28، ادب 69؛ صحيح مسلم : ايمان 106 و نيز رك : به مسند ابن حنبل 1 / 22 و نيز در قسمت اكراه منافقين از انصار: صحيح بخارى : ايمان 10، مناقب الانصار 4؛ صحيح مسلم ، ايمان 127.
336- صحيح بخارى : ايمان 24، جزيه 17، شهادات 28، ادب 69؛ صحيح مسلم : ايمان 106، 107 و نيز رك : به مسند ابن حنيل 1 / 22، و نيز در قسمت اكراه منافقين از انصار: صحيح بخارى : ايمان 10 مناقب الانصار 4؛ صحيح مسلم ؛ ايمان 127.
337- سيره ابن هشام 2 / 152.
338- طبقات ابن سعد 8 / 304.
339- همان 8 / 331.
340- همان 3- 2 / 63.
341- سيره ابن هشام 2 / 147 .
342- انساب الاشراف 1 / 274؛ المحبر 468.
343- همان .
344- سيره ابن هشام ، طبقات ابن سعد 2 / 11.
345- سيره ابن هشام 3 / 364؛ طبقات ابن سعد 2- 1 / 73.
346- سيره ابن هشام 2 / 174.
347- انساب الاشراف 1 / 274؛ المحبر 468.
348- تفسير طبرى 9 / 77؛ انساب ابن حزم 323.
349- سيره ابن هشام 2 / 416؛ طبقات ابن سعد 1 / 276.
350- طبقات ابن سعد 2- 2 / 112؛ و نيز رك : سيره ابن هشام 2 / 144؛ انساب الانساب 1 / 276.
351- طبقات ابن صعد 3- 1 / 6؛ 3- 2 / 77.
352-ض همان 3- 2 / 22.
353- همان 2- 1 / 29.
354- سيره ابن هشام 3 / 231، 238.
355- همان 3 / 197.
356- همان 3 / 167.
357- طبقات ابن سعد 4- 2 / 89.
358- طبقات ابن سعد 3 / 2- 0.
359- همان 3 / 85. سيره ابن هشام 2 / 220.
360- طبقات ابن سعد 3- 2 / 96؛ سيره ابن هشام 4 / 185، و در باره شركت او در بدر، 342.
361- سيره ابن هشام 2 / 216
362- سيره ابن هشام 220.
363- همان .
364- طبقات ابن سعد 1- 1 / 15.
365- مسند ابن حنبل 203.
366- صحيح بخارى : تفسير سوره مائده ؛ مسند ابن حنبل 253.
367- سيره ابن هشام 427. و نيز رك : وفاء الوفا 198؛ الاعتبار فى الناسخ و المنسوخ حازمى 175.
368-سيره
369- سيره ابن هشام 192.
370- صحيح بخارى : تفسير 24، ايمان 13، مغازى 34، شهادات 25؛ مسند ابن حنبل 96؛ سيره ابن هشام .
371- منافقون 8 و نيز رك : صحيح بخارى 28؛ مسند ابن حنبل 392 سيره ابن هشام 334 و طبقات ابن سعد 270.
372- مسند ابن حنبل 368.
373- رك : سيره ابن هشام 334.
374- تفسير طبرى 1695؛ سيره ابن هشام 173 و اضافه مى كند آنان ادعا مى كردند كه تعدادشان از دو لشكر كمتر نيست .
375- رك : به صحيح ؛ بخارى : جنائز مسند ابن حنيل سيره ابن هشام 21.
376-مورخان نوشته اند كه پس از رحلت رسول خدا صلى الله عليه و آله ، گروهى ادعاى نبوت كرده ، جماعتى مرتد شده تارج شاهى بر سر گذاشتند و كسانى هم از پرداخت زكات خوددارى كردند مى دانيم كه پس از فتح مكه ، اعراب باديه نشين يكى پس از ديگرى مسلمان شدند. اين در حالى بود كه آنان نه به درستى اسلام را مى شناختند و نه مى توانستند به سادگى عقايد كهن جاهلى خويش را رها سازند. مسئله پرداخت زكات نيز براى آنان مشكلى جدى بود كه در اصل ، آن را نوعى باج گيرى از سوى مسلمانان مى دانستند.
در ميان قبايلى كه مرتد شناخته شدند، كسانى بودند كه ابوبكر را قبول نداشتند و طالب حكومت اهل بيت پيغمبر بودند. آنها مى گفتند: ابوبكر هيچ عهدى با آنان نداشته و اطاعت او بر آنان واجب نيست . باور آنان ، اين بود كه مهاجرين و انصار به دليل حسادت ، مانع از روى كار آمدن اهل بيت شده اند. به گزارش واقدى و ابن اعثم يكى از طوايفى كه به عنوان مرتد شناخته شد، طايفه اى از كنده ساكن در حضرموت بود. آنان مى گفتند كه ما تا رسول خدا صلى الله عليه و آله زنده بود از وى اطاعت مى كرديم ، اكنون نيز اگر شخصى از اهل بيت او به سر كار آيد از وى اطاعت مى كنيم ؛ در حالى كه ابوبكر هيچ حق حكومت و بيعت بر ما ندارد. مى گويند زياد بن لبيد كه مسئول جمع آورى زكات از ميان آنان بود، شبانه از آن منطقه گريخت و ضمن اشعارى طايفه مزبور را مرتد ناميد: با شما خواهيم جنگيد تا از ابوبكر اطاعت كنيم و... و تا آن كه بعد از كفر و ارتداد بگوييد كه ديگر به كفر باز نخواهيد گشت .
در اين كه زمينه ارتداد فراهم بوده و كسانى مرتد شده اند، ترديدى وجود ندارد، اما به درستى روشن نيست ؟ كدام يك از كسانى كه مرتد شده اند، به واقع در شمار مرتدين واقعى هستند و كدام يك ، صرفا به دلايل سياصى يا مذهبى ديگرى حاضر به پذيرش دولت مدينه نشده اند. به عنوان نمونه يكى از اين گروه ها، طايفه مالك بن نويره بود كه بدون هيچ گونه ترديدى ، صرفا به دلايل شخصى خالد و انگيزه هاى پست او مورد تهاجم و كشته شدن قرار گرفته . بنابر اين ، متاسفانه در تاريخ اين دوران ، همه را به عنوان جنگ هاى رده يادكرده اند كه لازم بود تذكر داده شود كه همگى اين چنين اند. تاريخ خلفا، نوشته رسول جعفريان ص 33 - 32 مترجم .
377- طبقات ابن سعد 3- 2 / 1.
378- وفاء الوفا 1 / 112.
379- همان 113 الدرة الثمينه ابن نجار چاپ شده در پايان كتاب شفاء الغرام 2 / 324.
380- همان ، 1 / 116.
381- همان ، در قسمت چاپ شده كتاب ابن نجار، تعداد اطم هاى آنان را در قديم 127 عدد نوشته است . 2 / 327.
382- ابن رسته 62.
383- الاغانى 19 / 5.
384- وفاء الوفا 1 / 115 ؛ 319 از ابن زباله .
385- وفاء الوافا 319- 320؛ ابن نجار 323.
386- وفاء الوفا 116.
387- همان 391 .؛ و نيز رك : ابن نجار 325.
388- الاغانى 19 / 5.
389- وفاء الوفاء 317؛ نيز رك : 116.
390- همان 309.
391- همان 1 / 16.
392- همان 2 / 125.
393- همان 2 / 125.
394- همان 1 / 116.
395- همان 1 / 611.
396- وفاء الوفا 1 / 114.
397- سيره ابن هشام 3 / 256.
398- سيره ابن هشام 3 / 256.
399- سيره ابن هشام 256، سمهودى 1 / 114.
400- سيره ابن هشام 3 / 256، سمهودى 1 / 114.
401- سيره ابن هشام 3 / 256.
402- تفسير طبرى 8 / 510.
403- مسند ابن حنبل 1 / 246.
404- طبقات ابن سعد 2- 1 / 54.
405- تاريخ المدينه ابن شبه 173.
406- اسباب النزول 147.
407- معجم ما استعجم بكرى 1056.
408- صحيح بخارى : مناقب 23؛ مناقب الانصار 52؛ لباس 7؛ طبقات ابن سعد 1- 2 / 143.
409- مسند ابن حنبل 2 / 9، صحيح بخارى ؛ انبياء 5.
410- مسند ابن حنبل 3 / 133، 346.
411- مسند ابن حنبل 4 / 286، ابن ماجه : حدود 10؛ بخارى : تفسير سوره 3، 4.
412- بخارى : حدود 4: مسند ابن حنبل 2 / 5 و نظر كنيد به نجا.
413- بخارى : اذان 1؛ ابن ماجه : اذان .
414- سيره ابن هشام 2 / 139، 194؛ مسند ابن حنبل 2 / 451، تفسير طبرى 4 / 129، صحيح بخارى ؛ جزيه 6، اعتصام 18.
415- مسند ابن حنبل 2 / 451.
416- الاغانى 16 / 15.
417- سيره ابن هشام 2 / 139، و نيز رك : به تفسير طبرى 4 / 129.
418- حبر در زبان عبرى به معناى عالم دين است مترجم .
419- همان 2 / 194.
420- همان 2 / 187.
421- همان 2 / 194.
422- همان 2 / 136.
423- سيره ابن هشام 2 / 137، 139.
424- تفسير طبرى 8 / 466؛ 196. طرى مى گويد كه جبت و طاغوت مورد نظر قرآن ، شخص او بوده است 8 / 464.
425- تفسير طبرى 4 / 464.
426- سيره ابن هشام 2 / 135- 138 و رك : 2 / 191، 196، مسند ابن حنبل 2 / 346، 363، 416.
427- سيره ابن هشام 197- 98، و رك ، انساب الاشراف 1 / 283.
428- سيره ابن هشام 2 / 16، 173.
429- سيره ابن هشام 2 / 164. ابن حنبل به دو طايفه يهودى بدون آنكه نامى از آنها ببرد اشاره كرده است ، مسند 1 / 246.
430- ابن اسحاق در حاشيه الروض الانف 2 / 189.
431- وفاء الوفا 1 / 198.
432- طبقات ابن سعد 3- 2 / 3، واحدى مى گويد سعد بن عباده داراى پشتيبان بسيارى از يهود بو كه در پيروزى آنان شركت داشت . اسباب النزول 147.
433- سيره ابن هشام 3 / 255، 257.
434- وفاء الوفا 1 / 218.
435- سيره ابن هشام ، 2 / 186، 3 / 31.
436- بقره 246.
437- بقره 246.
438- آل عمران 49 مائده 110.
439- مائده 78.
440- بقره 47، 122 جائيه 16، يونس 3.
441- مريم 58.
442- بقره 85، يونس 93، جائيه 171.
443- مائده 32.
444- مائده 13.
445- مائده 71.
446- مائده 81.
447- بقره 111.
448- بقره 135- 137.
449- مائده 64.
450- توبه 30.
451- توبه 30- 32.
452- مائده 82.
453- مائده 64.
454- مائده 18.
455- بقره 120.
456-مائده 51.
457- شعراء 196.
458- اعلى 81- 19.
459- بقره 89 آل عمران 81، احقاف 12، انعام 2.
460- انعام 114.
461-آل عمران 23- 24.
462- آل عمران ، 70، 98 نساء 150- 152 و نظر كنيد به بقره 105 حشر 1 / 11.
463- آل عمران 9.
464- مائده 58.
465- مائده 62.
466- مائده 77- 81.
467- مائده 54.
468- بقره 109.
469- آل عمران 186.
470- مائده 57.
471- سيره ابن هشام 2 / 185، تفسير طبرى 8 / 445، چاپ محمد شاكر؛ التحفه اللطيفه 1 / 289.
472- سيره ابن هشام 2 / 185.
473- تفسير طبرى 8 / 510.
474- طبقات ابن سعد 1- 2 / 134؛ مسند ابن حنبل 2 / 240.
475- سيره ابن هشام 2 / 135.
476- سيره ابن هشام 2 / 137- 9؛ انساب الاشراف 1 / 185.
477- سيره ابن هشام .
478- وفاء الوفا /1 198، 2 / 446- 7.
479- سيره ابن هشام 2 / 24.
480- تفسير طبرى 8 / 826، ابن سعد روايت مى كند كه معروف ترين كسى كه اسلام آورده مخيريق بوده كه رسول خدا اموال او را بخشيد.
481- سيره ابن هشام 3 / 857.
482- همان 2 / 427.
483- اذرعات منطقه اى در نزديكى شهر درعا در سوريه كنونى است . مترجم
484- سيره ابن هشام 2 / 427، وفاء الوفا 1 / 198.
485- وفاء الوفا 1 / 113، 216.
486- طبقات ابن سعد 2- 1 / 41، 12.
487- در نقل اخبار غزوه بنى نضير و علت آن ، روايات متعددى وجود دارد.
488- در اين باره از شش روز تا بيست و يك روز گفته اند. الصحيح من سيرة النبى ، ج 6، ص 24. ابن هشام نيز اين محاصره را شش روز گفته است .
489- طبقات ابن سعد 2- 1 / 41.
490- سيره ابن هشام 3 / 193- 4؛ طبقات ابن سعد 2- 1 / 47. تفسير طبرى 8 / 449، و نيز رك : مسند ابن حنبل 2 / 149.
491- سيره ابن هشام 3 / 192.
492- طبقات ابن سعد 2- 1 / 41.
493- طبقات ابن سعد 2- 1 / 41، 1 / 183؛ مسند ابن حنيل 1 / 25؛ و نيز رك : به بحث اينجانب احكام الرسول صلى الله عليه و آله فى الاراضى المفتوحه كه در مجله دانشكده ادبيات و علوم سال 1956 منتشر شده است .
494- طبقات ابن سعد 2- 1 / 54؛ سيره ابن هشام . 263 و
495- تفسير طبرى 10 / 510.
496- سيره ابن هشام 3 / 262، 464.
497- همان 3 / 263.
498- همان 3 / 255، 257.
499- طبقات ابن سعد 2- 1 / 54.
500- سيره ابن هشام .
501- بخارى : 64- 15، وفاء الوفا 1 / 221.
502- طبقات ابن سعد 2- 1 48، 55؛ سيره ابن هشام 3 / 236.
503- طبقات ابن سعد 2- 1 / 48.
504- به روايت ابن اسحاق ، پرچم سپاه در حمله به قلعه قريظه ، در دستان على بن ابى طالب عليه السلام قرار گرفته بود. مسلمانان به قلعه قريظيان نزديك مى شدند؛ در حالى كه آنان به رسول خدا صلى الله عليه و آله ناسزا مى گفتند سيره ابن هشام
سپاه اسلام پس از محاصره قلعه و تيراندازى فراوان ، آنها را به ننگ آوردند. ابن هشام مى گويد: برخى از محدثانى كه به آنان اعتماد دارم ، برايم نقل كردند كه سبب تسليم شدن آنان ، اين بود كه على بن ابى طالب عليه السلام فرياد كشيد: به خدا سوگند يا شربتى كه حمزه نوشيدمى نوشم و يا قلعه آنان را مى گشايم و قدم جلو نهاد، در آن لحظه قريظيان گفتند: اى محمد! حكميت سعد بن معاذ را مى پذيريم . به نقل از: تاريخ سياسى اسلام ، سيره رسول خدا، رسول جعفريان ، ص 526 مترجم .
505- سيره ابن هشام 3 / 453. 4.
506- همان 254- 256؛ و رك : طبقات ابن سعد 2- 1 / 54 اما مسند او درباره خبر قتل مطلبى ذكر نمى كنند.
507- رك : صحيح بخارى : جهاد 186، ستئذان 26، مغازى 20، مناقب الانصار 2؛ صحيح مسلم : جهاد 6؛ مسند ابن حنبل 2 / 33، 76؛ 6 / 312.
508- مغازى واقدى 818.
509- مسند ابن حنبل 2 / 149.
510- الاموال 110.
511- مغازى واقدى 501.
512- همان 510.
513- همان 506.
514- همان 512- 13.
515- همان 513.
516- همان 516.
517- همان 515.
518- همان 523.
519- همان 381 ، 388؛ طبقات ابن سعد 85- 2.
520- همان 388. طبقات ابن سعد 8 / 85.
521-حشر 23.
522-انعام 127، يونس 35.
523-آيات متعلق به اين موضوع را در: الفهرست المفصل ببينيد (ماده مسلم).
524- و درباره حرمت آن رك : مائده 2؛ 67.
525- سيره ابن هشام 2 / 230، طبقات ابن سعد 2- 1 / 2.
526- همان 2 / 224؛ طبقات ابن سعد 2- 1 / 3.
527- همان 2 / 236؛ طبقات ابن سعد 2 1 / 4.
528- در محدوده اين حمله ها و تاريخ و فرماندهى آنها، بر جلد دوم طبقات ابن سعد اعتماد نموده ايم . در اين باره ، گزارش ابن سعد اختلاف اندكى با گفته هاى واقدى در كتاب المغازى دارد و آنچه كه از سوى ابن اسحاق در اين باره عنوان شد، تاريخ آنها را با ماه تعيين نموده است .
529- طبقات ابن سعد 2- 2 / 7، 14؛ 15، انساب الاشراف 289.
530- سيره ابن هشام 2 / 253.
531- سيره ابن هشام 2 / 263، 269.
532- سيره ابن هشام 2 / 258؛ انساب الاشراف 291.
533- طبقات ابن سعد 2- 1 / 9؛ انساب الاشراف 289.
534- سيره ابن هشام 2 / 265.
535- همان 282.
536- سيره ابن هشام 2 / 253- 4.
537- هم اكنون منطقه بدر به شهرى تبديل شده است . اين منطقه در 155 كيلومترى مدينه است و فاصله اى در حدود 310 كيلومتر با مكه و حدود 45 كيلومترى با ساحل درياى سرخ دارد. ( ( (مترجم))).
538- طبقات ابن سعد 2- 1 / 9؛ انساب الاشراف 1 / 293.
539- سيره ابن هشام 2 / 258.
540- سيره ابن هشام 2 / 260، 267، 269.
541- انساب الاشراف 1 / 198.
542- طبقات ابن سعد 2- 1 / 14.
543- سيره ابن هشام 2.
544- سيره ابن هشام 2 / 267.
545- طبقات ابن سعد 2- 1 / 18- 19، 22.
546- طبقات ابن سعد 2- 1 / 23.
547- سيره ابن هشام 2 / 421، 425؛ طبقات ابن سعد 1 / 23؛ سيره ابن هشام 2 / 294.
548- طبقات ابن سعد 2- 2 / 20.
549- سيره ابن هشام 3 / 4- 5؛ ابن سعد 2- 1 / 26.
550- سيره ابن هشام 3 / 12؛ طبقات ابن سعد 2- 1 / 25؛ انساب الاشراف 1 / 313.
551- سيره ابن هشام 3 / 7؛ طبقات ابن سعد 2- 1 / 26.
552- سيره ابن هشام 3 / 8؛ طبقات ابن سعد 2- 1 / 27؛ 34؛ انساب الاشراف 1 / 315.
553- سيره ابن هشام 3 / 7.
554- سيره ابن هشام 3 / 77 و بعد از آن .
555- سيره ابن هشام 3 / 45؛ انساب الاشراف 1 / 327.
556- همان 3 / 52، 56؛ طبقات ابن سعد 2- 1 / 35.
557- واقع در 330 كيلومترى مدينه كه يكى از چاه هاى دشمن در آن قرار داشت . مترجم .
558- آن شخص عبد الله بن انبس نام داشت . مترجم
559- سيره ابن هشام 3 / 184؛ طبقات ابن سعد 2- 1 / 36.
560- رجيع نام چاه آبى از قبيله هذيل بوده كه در هفتاد كيلومترى شمال شهر مكه قرار داشته است . حادثه رجيع بنا به نقل برخى مورخان ، در صفر سال چهارم و به قول عده اى ديگر در سال سوم ، اندكى پس از غزوه احد صورت گرفته است . واقدى به نقل از عروة بن زبير مى گويد: رسول خدا صلى الله عليه و آله اصحاب رجيع را به عنوان جاسوسى به سوى مكه فرستاد تا از قريش اخبارى به دست آورند و نقل ديگرى مى گويد: بنى لحيان از دو قبيله عضل و قاره كه از قبيله بنى هون بن خزيمة بن مدركه بودند خواستند در توطئه مشتركى به بهانه اسلام آوردن به نزد رسول خدا رفته و مبلغان ايشان را دستگير كرده و به قريش بسپارند. از اين گروه ، سه يا چهار تن ، به اسارت تن نداده و به شهادت رسيدند و سه نفر ديگر اسير شده و به مكه برده شدند. يكى از آنان به نام عبد الله بن طارق در مرالظهران خود را از قيد آزاد كرده و با آنان به جنگ پرداخت ، اما در اثر سنگسار شدن به شهادت رسيد. دو تن ديگر به نام هاى حبيب بن عدى و زيد بن الدثنه به دست مشركان سپرده شدند كه به انتقام كشتگان آنها در بدر، به شهادت رسيدند. مغازى واقدى ، ج 1، ص 362- 361. مترجم .
561- سيره ابن هشام 3 / 160- 166؛ طبقات ابن سعد 2- 2 / 39.
562- سپاه حضرت به ناحيه اى كه به آن ذات الرقاع گفته مى شد و در فاصله تقريبى 85 كيلومترى مدينه بود، حركت كرد. رسول خدا دسته هايى را به اين سو و آن سوى منطقه فرستاد، اما دشمن به قله هاى كوه پناه برد. گفته اند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در اين سفر، نخستين بار نماز خوف به جا آورد. مترجم .
563- سيره ابن هشام 3 / 214- 216؛ طبقات ابن سعد 2- 1 / 43.
564-طبقات ابن سعد 2- 1 / 45.
565- به اعتقاد محققين ، آيه فلك و اثبات پاكى دامن همسر پيامبر، متعلق به ماريه قبطيه بوده است و ارتباطى با عايشه نداشته ، اما راويان دروغ پرداز، بعدها با قلب حقيقت آن را متعلق به عايشه قلمداد نمودند رك حديث الافك ، سيد جعفر مرتضى عاملى . مترجم .
566- سيره ابن هشام 3 / 341 رك : الافك : نجارى : الشهادت 2 / 15، مغازى واقدى 34؛ مسند ابن حنبل 6 / 59- 61؛ 194، 367.
567- اين منطقه در فاصله پنج روز راه تا دمشق و پانزده روز راه تا مدينه است . مترجم .
568- طبقات ابن سعد 2- 1 / 44؛ سيره ابن هشام 3 / 22.
569- سيره ابن هشام 3 / 190، 229- 230.
570- مغازى واقدى 441.
571- مغازى واقدى 443.
572- همان 479.
573- سيره ابن هشام 3 / 230.
574- وى به همراه احزاب بغات در صفين بر عليه امير المومنين على عليه السلام و در كنار معاوية بن ابى سفيان جنگيد و اين چنين احزاب در دوران جاهليت خود با دوران پس از اسلام با يكديگر همراه بودند. اميرالمونين در تحريض مردم كوفه بر ضد قاسطين مى فرمود: سيروا الى بقيه الاحزاب ؛ يعنى حركت كنيد به سوى باقى مانده هاى احزاب به نقل از: سيره رسول خدا، رسول جعفريان ، ص 506. مترجم .
575-مغازى واقدى 477.
576- مغازى واقدى 444.
577- سيره ابن هشام 3 / 243، 246؛ طبقات ابن سعد 2- 1 / 48.
578- واقدى 451.
579- طبقات ابن سعد 2- 1 / 48.
580- واقدى مى گويد: بنى عبد الاشهل كه در حره شرقى ساكن بودند، از راتج تا پشت آن را پايين تر آن را به سوى مركز مدينه خندق كندند، به گونه اى كه خندق تا پشت مسجد النبى ص آمد. مترجم .
581- خربى در نزديكى مسجد قبلتين است كه در غرب كوه سلع قرار دارد. مترجم .
582- مغازى واقدى 446؛ طبقات ابن سعد 2- 1 / 47- 48؛ سيره ابن هشام 3 / 232.
583- ناحيه وسيع شمال مدينه به سمت ذى الحليفه . مترجم
584-مغازى واقدى 444.
585- در نزديكى احد و رومه مترجم))).
586- واقدى اختلافات روايات درباره زمان محاصره را بين دو هفته و بيست و چند روز ذكر كرده است 491.
587- ابن هشام 238، 241؛ واقدى 470.
588- سيره ابن هشام 3 / 273؛ مغازى واقدى ؛ طبقات ابن سعد 2- 1 / 49.
589- مغازى واقدى 444.
590- مغازى واقدى 480.
591- طبقات ابن سعد 2- 1 / 50.
592- سيره ابن هشام 3 / 247؛ طبقات ابن سعد 2- 1 / 48.
593- سيره ابن هشام 3 / 1 / 23.
594-سيره ابن هشام 3 / 239، واقدى 417- 8، 483؛ انساب الاشراف 1 / 246.
595- سيره ابن هشام 3 / 229- 230.
596- مخلوطى از پشم و خون تازه . مترجم
597- مغازى واقدى 478.
598- سيره ابن هشام 3 / 274د انساب الاشراف 1 / 274.
599- مغازى واقدى 572- 3؛ طبقات ابن سعد 2 / 69، و درباره تعدان آنان رك : مسند ابن حنبل 3 / 420.
600- حديبيه در 22 كيلومترى غرب شهر مكه و در راه جده واقع است . مترجم .
پى نوشت ها 3
601- حديبيه 22 كيلومترى غرب شهد مكه و در راه جده واقع است . مترجم .
602- مغازى واقدى 579.
603- سيره ابن هشام 3 / 360.
604- مغازى واقدى 601.
605- مغازى واقدى 593؛ سيره ابن هشام 3 / 356- 7.
606- رسول خدا صلى الله عليه و آله در آغاز عمر بن خطاب خواست تا به مكه رفته با قريش سخن بگويد. او گفت : از قريش بر جان خود هراس دارد؛ زيرا قريش با وى دشمنى دارند و كسى از بنى عدى در مكه از او دفاع نمى كند رسول خدا صلى الله عليه و آله چيزى نگفت : و عمر، خود، عثمان را معرفى كرد. ملاحظه مى نماييد در جاى جاى تاريخ ، همواره نقاط ضعف و لغزش ها را تاريك و محو نموده و سعى در جلوه دادن فضايل دروغين اين غاصبين خلافت و ولايت داشته اند. در جايى عمر آنقدر شهامت و قدرت داشته است ! كه به هنگام هجرت خود از مكه به مدينه ، به قريشيان اعلان جنگ داده است ! عمر حال اين قدرتمند با شهامت ، از حركت به سوى مكه به عنوان نماينده پيامبر صلى الله عليه و آله سرباز مى زند! با بررسى شخصيت عمر در آن هنگام ، آيا اين سوال مطرح نمى شود كه يك هيزم فروش ، چه اندازه قدر و ارزش در يك جامعه ، آن هم در جامعه مكى داشته باشد؟ تاريخ ، مظلوميت اهل بيت را نمايان مى سازد. مترجم
607- واقدى 603- 602.
608- در اين لحظه ، شمارى از اصحاب درباره موضع پيامبر صلى الله عليه و آله اظهار ترديد كردند. واقدى مى گويد: هنوز موافقت نامه نوشته نشده بود كهه عمربن خطاب رو به پيامبر صلى الله عليه و آله كرده و گفت : اى رسول خدا صلى الله عليه و آله مگر ما مسلمان نيستيم ؟ حضرت فرمودند: آرى ؛ عمر گفت : پس چرا در دين خود اظهار خوارى و حقارت كنيم ؟ حضرت فرمودند: من بنده خداوند و فرستاده او هستم و هرگز با فرمان او مخالفت نمى كنم و او نيز مرا تباه نخواهد كرد. واقدى مى افزايد: پس از آن عمر نزد ابوبكر رفت و نظير همين مطالب ميان آنان رد و بدل شد. با اين حال عمر سخت ناراحت بود و مى گفت : چرا ما بايد خوارى در دين را بپذيريم ؟ ابن عباس مى گويد: بعدها عمر در دوره خلافتش به من گفت : در آن روز خيال و شك و ترديدى برايم حاصل شد كه از آغاز مسلمانى خود تا آن روز گرفتارش نشده ! بودم و اگر در آن روز كسانى را مى يافتم كه به واسطه آن دست از مسلمانى بر مى داشتند، من هم دست بر مى داشتم ! او همان گونه كه به ابن عباس گفته ، گويا در اين انديشه بوده كه اسلام بهانه اى براى رسيدن به چنين قدرتى بوده ، گرچه او مى گويد كه به هر روى خداوند او را از اين مهلكه نجات داده است . در مباحث كلامى مربوط به امامت ، عالمان شيعه برخورد وى را در حديبيه به عنوان نقطه ضعف مهم او در نافرمانى از خواست پيامبر صلى الله عليه و آله تلقى مى كنند. او با اين برخورد نشان داد كه چندان اطمينانى به تصميم گيرى هاى رسول خدا صلى الله عليه و آله ندارد و شاهد او اين كه به هر روى مگر نه اين است كه پيامبر صلى الله عليه و آله خواب ديده بود كه وارد كعبه شده ، پس چرا اكنون مى پذيرد كه آن سال برگردد. چالب آن كه عمر با وجود داشتن روحيه افراطى ، در صحنه جنگ كمتر خاطره شجاعانه اى از خود نشان داده است .
609- مغازى واقدى 603- 605.
610- سيره ابن هشام 3 / 366؛ مغازى واقدى 612.
611- مغازى واقدى 607.
612- همان 608 ؛ صحيح بخارى : شروط، جزيه 18؛ تفسير طبرى 25 / 63.
613- مغازى واقدى 613.
614- اين اقدام نشان ميد هد كه ناراضيان فراوان بوده اند. اما رسول خدا صلى الله عليه و آله به سخن آنان وقعى نگذاشته و با استناد به نبوت خويش و ان كه خداوند او را تباه نخواهد كرد، پيمان صلح را منعقد كرده است . حركت مزبور عدم خلوص شمارى از اصحاب را به فرامين رسول خدا صلى الله عليه و آله نشان مى دهد. به عبارت ديگر، اين گونه حوادث نشان مى دهد كه به ويژه در برابر تصميم گيرى هاى سياسى آن حضرت ، مقاومت هايى مى شده است . كما اين كه رسول خدا صلى الله عليه و آله براى اثبات درستى چنين اقدامى براى اصحاب ، بايد تا فتح مكه صبر مى كرد. آن زمان كه رسول خدا صلى الله عليه و آله صلى الله عليه و آله براى اثبات درستى چنين اقدامى براى اصحاب ، بايد تا فتح مكه صبر مى كرد، آن زمان كه رسول خدا صلى الله عليه و آله كليد كعبه را گرفت ، عمر را صدا زد و گفت : و اين وعده اى بود كه به شما داده بودم . بنابر اين آشكار مى شود كه در مواردى كه مصلحت باشد، حتى نبايد از راى اكثريت پيروى كرد. مترجم .
615- پيش از نوشتن متن قرار داد، ابو جندل فرزند سهيل بن عمر مخفيانه از مكه بيرون آمد و به مسلمانان پيوست . سهيل اعتراض كرد و گفت : تا او بازگردانده نشود، قرار دادى در كار نخواهد بود. پيامبر صلى الله عليه و آله ابو جندل را بازگرداند و به او فرمود: صبور باش ، خداوند گشايشى براى و تو ديگران قرار خواهد داد. در آن لحظه مسلمانان اشك ريختند. در نقلى آمده كه عمر در اين جا نيز به رسول خدا صلى الله عليه و آله اعتراض كرد و البته پاسخ پيامبر صلى الله عليه و آله همان بود كه گذشت . در اين نقل آمده كه حضرت پس از اعتراض عمر فرمود: آيا شما كسانى نبوديد كه در احد گريختيد و به صداى استغاثه من توجهى نكرديد؛ مگر شما نبوديد كه دشمن در روز احزاب از بالا و پايين بر شما حمله كرد و خداوند شما را نجات داد و ايا.. رك : مجمع البيان ، ج 9، صلى الله عليه و آله 119- 118. تاريخ سياسى اسلام ، رسول جعفريان ، ص 550.
616- مغازى واقدى 624؛ سيره ابن هشام .
617- طبقات ابن سعد 8 / 127.
618- همان 8 / 127.
619-مغازى واقدى 609-10.
620-لازم به يادآورى است كه عمر از نخستين كسانى بود كه به درشت گويى و مخالفت با رسول خدا ص پرداخته و پيمان حديبيه را شكستى براى اسلام مى دانست ! (مترجم).
621- صحيح بخارى : تفسير سوره فتح .
622- مغازى واقدى 642.
623- همان 607.
624- سيره ابن هشام 3 / 273.
625- مغازى واقدى 749.
626- همان 745.
627- مغازى واقدى 644.
628- الاموال ابى عبيد 76 / 10.
629- مغازى واقدى ، 634، 407، معجم البلدان ياقوت 3 / 68 2.
و نيز رك : به بخش گسترده قرآن در بحث ما احكام الرسول صلى الله عليه و آله فى الاراضى المفتوحه نشر گرديده در مجله دانشكده ادبيات و علوم سال 1956.، هم چنين به نوشته هاى لامنس در كتاب خود مهد الاسلام به زبان فرانسه .
630- معجم ما استعجم بكرى 523 ، 1115، معجم البدان ياقوت 4 / 237؛ وفاء الوفا 2 / 364.
631- مغازى واقدى ، 645 - 7؛ طبقات ابن سعد 2- 1 / 77؛ وفاء الوفا 2 / 364، 237.
632- وفاء الوفا 2 / 270.
633- معجم ما استعجم بكرى 312؛ معجم البلدان ياقوت 4 / 192؛ وفاء الوفا 2 / 283.
634- معجم ما استعجم بكرى 533- 524.
635- طبقات ابن سعد 2- 1 / 77.
636- وفاء الوفا 2 / 330
637- معجم ما استعجم بكرى 522، وفاء 2 / 283.
638- طبقات ابن سعد 2- 1 / 77؛ و نيز رك : بكرى 233، 522، 1505؛ معجم البلدان ياقوت 2 / 503، 3 / 888، 4 / 137 و 732، وفاء الوفا 2 / 363.
639- معجم استعجم بكرى 522، وفاء الوفا 2 / 282.
640- معجم ما استعجم بكرى 523، معجم البلدان ياقوت 4 / 732؛ وفاء الوفا 2 / 363، 281.
641- مغازى واقدى ، 645- 7.
642- همان 658.
643- همان 669.
644- مغازى واقدى 667- 670.
645- سيره ابن هشام طبقات ابن سعد 5 / 287 ؛ تفسير طبرى 1 / 588؛ معجم البلدان ياقوت 2 / 389، وفاء الوفا فتوح البلدان 24- 25 و نيز رك : به آنچه درباره آن در كتاب هاى حديث مفتاح كنوز السنة مادة خيبر آمده است .
646- طبقات ابن سعد 2- 828، الاموال ابو عبيد 56.
647- دژ كتيبه در تخيمين اموال بر جاى مانده ، در سهم الله قرار گرفت و به اين ترتيب مصرف اموال آن در اختيار رسول خدا صلى الله عليه و آله بود. مكاتيب الرسول ، ج 2، ص 527.
آن حضرت سهم قابل توجهى از غنايم كتيبه را در اختيار فرزندان عبد المطلب قرار داد به نقل واقدى ، جبير بن مطعم و عثمان نزد آن حضرت آمدند و از اين كه به فرزندان عبد المطلب اين اندازه داده گله كردند. حضرت فرمود: فرزندان عبد المطلب نه در جاهليت و نه در اسلام از من جدا نشدند. آنان در شعب همراه بودند.
648- سيره ابن هشام 3 / 404- 408؛ طبقات اب : سعد 5 / 287؛ تفسير طبرى 1 / 1588، ممعجم البلدان ياقوت /2 389، و نيز رك : به آنچه كه درباره آن در احاديث در كتاب هاى حديث مادة خيبر آمده است .
649- الاموال ابو عبيد 7.
650- طبقات ابن سعد 2- 1 / 82.
651- همان 2- 1 / 84؛ مغازى موسى بن عقبه 199.
652- معجم ما استعجم بكرى 1015.
653- معجم ما استعجم بكرى 1015، 808.
654- مسيره ابن هشام 3 / 408؛ فتوح البلدان 28.
655- طبقات ابن سعد 2- 2 / 86؛ فتوح البلدان 29.
656- احسن التقاسيم مقدسى 83؛ معجم البلدان ياقوت 4 / 53.
657-احسن التقاسيم 84، معجم البلدان ياقوت 4 / 878 حموى مى گويد گفته مى شود كه آنان را تبعيد نكرد
658- رك : مقاله اينجانبت : تحديد الحجاز عند الاقوميين ، مجلة العر؛.
659- همان 37.
660- همان 8- .
661- همان 38.
662- طبقات ابن سعد 1- 2 / 3؛ تفسير طبرى 1 / 2668.
663- معجم البلدان ياقوت 4 / 505.
664- معجم ما استعجم بكرى 248؛ معجم البلدان ياقوت 1 / 606، وفاء الوفا2 / 260.
665- معجم ما استعجم بكرى 56.
666- عرام 399، معجم ما استعجم بكرى 132.
667- معجم ما استعجم بكرى 1222، معجم البلدان ياقوت 1 / 121.
668- همان 88؛ همان 3 / 66، 4 / 39.
669- همان 1052؛ همان ؛ 4 / 351.
670- همان 943))). همان 3 / 672.
671- همان 787؛ همان 2 / 208، 509.
672- همان 629، 1055.
673- همان 1352.
674- الموطا: حدود 28؛ مسند ابن حنبل 1 / 190.
675- مسند ابن حنبل 5 / 181.
676- همان 1 / 1990.
677- تاريخ المدينه 286.
678- همان 487 .
679- طبقات ابن سعد 2- 1 / 23.
680- تاريخ المدينه 262، 263، 452.
681- اخبار المدينه 251.
682- سيره ابن هشام 3 / 355.
683- سيره ابن هشام 3 / 356.
684- همان 3 / 366؛ طبقات ابن صعد 2- 1 / 69 .
685- سيره ابن هشام .
686- همان 3 / 405
687- همان 3 / 397.
688- طبقات ابن سعد 2- 1 / 70.
689- رك : تاريخ المدينه 260- 228، و نيز: خطط المدينه فى زمن الرسول صلى الله عليه و آله .
690- صحيح نسائى : جهاد 9؛ مسند ابن حنبل 3 / 483.
691- مسند ابن حنبل 4 / 49.
692- ابوداود فرائض 16.
693- صحيح بخارى : ادب 95، اماره 87، مناقب 15؛ مسند ابن حنبل 3 / 64.
694- طبقات ابن سعد 1- 2 / 38.
695- طبقات ابن سعد 1- 2 / 38؛ تهذيب الكمال برقى 4 / 284.
696- سيره ابن هشام 2 / 366.
697- همان 2- 1 / 97، 100 شفاء الغرام از موسى بن عقبه 2 / 132 / 160؛ اتحاف الورى 1 / 492، 494.
698- طبقات ابن سعد 2- 1 / 97، 100 شفاء الغرام از موسب بن عقبه 2 / 132 / 160؛ اتحاف الورى
699- سيره ابن هشام 4 / 261.
700- اتحاف الورى 2 / 496.
701- طبقات ابن سعد 2- 1 / 47.
702- همان 2- 1 / 49.
703- طبقات ابن سعد 2- 1 / 5.
704- تاريخ المدينه 78.
705- سيره ابن هشام 3 / 391.
706- طبقات ابن سعد 2- 1 / 97؛ تحاف الورى 1 / 493.
707- اتحاف الورى 2 / 530.
708- رك : احاديث بسيارى دراين زمينه در كتاب هاى صحاح : مفتاح كنوز السنه ، ماده هجرت .
709- مغازى واقدى 388، ابن سعد 1- 2 / 27.
710- طبقات ابن سعد 4- 1 / 181.
711- رك : طبقات به ابن سعد 4- 1 / 81، مغازى واقدى 742.
712- طبقات ابن سعد 1- 2 / 25.
713- مغازى واقدى 820، 896.
714- طبقات ابن سعد 1- 2 82.
715- همان 1- 2 / 82.
716- همان 4- 1 / 13.
717- همان 4- 1 / 176.
718- همان 1- 2 / 26.
719- مغازى واقدى 691، 685.
720-همان 107.
721- طبقات ابن سعد 4- 1 / 178، 242؛ انساب الاشراف 1 / 262.
722- طبقات ابن سعد 4- 2- 2 / 279.
723- همان 2- 1 / 180.
724- حلية الاوليا 1- 347، و رك : طبقات ابن سعد 4- 2 / 44؛ انساب الاشراف 1 / 272.
725- طبقات ابن سعد 1- 2 / 24.
726- طبقات ابن سعد 1- 2 / 71. واقدى مى گويد كه تعداد آنان يكصد نفر بوده است . 574
727-مغازى واقدى 688، 647، 666؛ طبقات ابن سعد 2- 1 / 71.
728- طبقات ابن سعد 4- 2 / 36- 51.
729- مغازى واقدى 658، 700 سيره ابن هشام 3 / 404.
730- مغازى واقدى 661، 664.
731- همان 710، ص 293؛ طبقات ابن سعد 4- 1 / 81، 104 / 45 واقدى 780، 819، 800.
732- طبقات ابن سعد 1- 2 / 38.
733- طبقات ابن سعد 1- 2 / 109، 101، 128؛ تفسير طبرى 1 / 1628.
734- مغازى واقدى 931، 800، 820، 846.
735- همان 1028.
736- انساب الاشراف 1 / 272.
737- الاصابه 3 / 189.
738- طبقات ابن سعد 2- 1 / 86، 1.
739- همان 21- 1 / 6.
740- مغازى واقدى 896، 60.
741- طبقات ابن سعد 1- 2 / 24.
742- مغازى واقدى 385، 387.
743- طبقات ابن سعد 1- 2 / 68؛ حليه الاولياء 2 / 60 ، 8 / 23.
744- مغازى واقدى 774.
745- همان 619.
746- طبقات ابن سعد 4 / 358.
747- همان 2- 678.
748- همان 4 / 348.
749- تفسيرى طبرى 1 / 1647.
750- طبقات ابن سعد 2- 1 / 78.
751- همان 2- 1 / 898.
752- الفرام يا العزام 134.
753- معجم ما استعجم بكرى 88.
754- معجم البلدان ياقوت 3 / 637.
755- همان 322.
756- معجم ما استعجم بكرى 373.
757- همان 92.
758- معجم البلدان ياقوت ياقوت 678.
759- همان 308.
760- همان 92.
761- معجم البلدان ياقوت ياقوت 678.
762- معجم ما استعجم بكرى 499.
763- معجم البلدان ياقوت 181.
764- سيره ابن هشام 161؛ طبقات ابن سعد 39، معجم البلدان ياقوت 673.
765- معجم ما استعجم بكرى 993، معجم البلدان ياقوت 1046.
766- معجم البلدان ياقوت 673.
767- همان 771.
768- سيره ابن هشام 161 طبقات ابن سعد 39؛ تفسير طبرى 1434؛ معجم ما استعجم بركى 641، 93.
769- تاريخ المدينه 485.
770- همان 486، و رك : مسند ابن حنبل .
771- مسند ابن حنبل 522.
772- اخبرا المدينه .
773- سيره ابن هشام 18؛ طبقات ابن سعد 2- 1.
774- همان 18، 42.
775- طبقات ابن سعد 2- 1 / 97، سيره ابن هشام ، و درباره مزينه ، طبقات ابن سعد 2- 101.
776- رك : طبقات ابن سعد 2- 1 / 57 تفسير طبرى 1623؛ انساب الاشراف 255، 488.
777-ابن اسحاق و ابن سعد در بخش اخبار ورود پيامبر به مكه ، و نيز ر.ك : اتحاف الورى ابن فهد 1/496 و بعد از آن و يا شفاء الغرام فاسى 2/24110 كه در آن بحث گران سنگى نسبت به آنچه ابن اسحاق از فتح مكه آورده است ، نقل شده . 778- # مورخين اكنون در رواياتى كه كاتب بودن معاويه را گزارش نموده است ، ترديدهاى جدى نموده و آنها را از دروغ پردازى و منقبت تراشى هاى دوران بنى اميه دانسته اند. (مترجم).
779-نظر كنيد به : الموفقيات زبير بن بكار 333؛ نساب الاشراف 1/529.
780- يكى از عوامل عمده پايبندى مردمان مكه به اسلام پس از درگذشت پيامبر ص را مى توان در منافع اين پايبندى ظاهرى براى آنان دانست ؛ زيرا با تشكيل سقيفه و زير پاى نهادن وصيت پيامبر ص و تعيين خليفه بر خلاف نص و فرموده پيامبر، عملا قدرت سياسى و نظامى مجددا به دستان خانواده هاى متفذ قريش بازگشت . از اين رو آنان با جديت تمام در استحكام پايه هاى قدرت خلافت - كه قدرت آنان نيز به شمار مى رفت - تلاش نمودند و از اين راه توانستند شكوه دوران هاى جاهلى را به خاندان هاى قدرتمند مكه باز گردانند. (مترجم).
781- واقدى 873.
782- معجم ما استعجم بكرى 87.
783- رك : به شرح آن در مغازى واقدى 899.
784- مغازى واقدى 912، و نيز رك : به شرح غنايم حنين در فصل تنظيم هاى مالى .
785- همان 922، سيره ابن هشام 71 و پس از آن .
786- به شرح حال آن ها در كتاب المنس بنام طائف به زبان فرانسوى مراجعه كنيد.
787- مغازى واقدى 926، و نيز رك : شرح خصوصيات حصار طائف در سيره ابن هشام 123 و پس از آن .
788- همان 36.
789- همان 38.
790- مغازى واقدى 950، و نيز رك به بخش المولفة قلوبهم : سيره ابن هشام 31، 68، 72.
791- همان 967
792- سيره ابن هشام 607.
793- تفسير طبرى 1559.
794- طبقات ابن سعد 15، و رك : به فتح البارى 103.
795- طبقات ابن سعد 86.
796- فتح البارى 104.
797- الاموال 255- 256.
798- شعراء 214.
799- انعام 92، شورى 7.
800- جمعه 2.
801- زخرف 44.
802- به متن اين نامه ها در وثائق السياسيه نوشته محمد حميد الله و نيز نامه هاى حارث و جبله و ثعلبه و ساير قبايل در اين زمينه كه به شماره هاى 37، 38، 40، 41، 42، 48 وارد شده است مراجعه نمايند.
803- نامه هاى ياده شده در كتاب واثيق السياسية به شماره 56، 57، 58، 59، 61، 62، 63، 64 آمده است .
804- شماره 60.
805- شماره 65.
806- شماره 72، 72 الف .
807- شماره 66.
808- شماره 68.
809- شماره 68ب
810- سيره ابن هشام 356- 7.
811- همان 372.
812- طبقات ابن سعد 1- 2.
813- شماره 78.
814- معجم ما استعجم بكرى 329.
815-همان 38، 43.
816-معجم البلدان ياقوت 2/250.
817-همان 367.
818-معجم البلدان ياقوت 1/407.
819-همان 2/636، 822.
820-معجم ما استعجم بكرى 343.
821-همان 391.
822-معجم البلدان ياقوت 2/432، 3/771؛ و نيز ر.ك : به اماكن مسكونى آنان در وصف راه مصدق ؛ معجم ما استعجم بكرى 397.
823-معجم ما استعجم بكرى 379.
824-همان 1083، معجم البلدان ياقوت 4/139 كه اين دو گفته اند كه دو ابان از آن اسد بوده است : معجم البلدان ياقوت 2/511.
825-معجم البلدان ياقوت 1/914.
826-همان 2/636، 822.
827-همان 1/914.
828-همان 1/893.
829-معجم ما استعجم بكرى 1083؛ معجم البلدان ياقوت 4/139.
830-معجم ما استعجم بكرى 675.
831-دو آيه اى كه نويسنده كتاب بدآنهااستدلال كرده است هيچ گونه ارتباطى با مخوضوع مورد بحث او ندارد و نمى توان از آنان موضوع گسترش و توسعه تجارت مسلمانان مدينه را به معناى عام آن كه مورد نظر نويسنده است استفاده نمود. آيه نخست همان گونه كه مفسرين در اسباب نزول آيات آورده اند هنگامى نازل شد كه برخى از نمازگزاران جمعه كه در صفوف نماز جمعه ايستاده بودند. با شنيدن صداى زنان و مردان روستاهاى پيرامون مدينه كه كالاهاى خود را براى عرضه در جمعه بازار مدينه آورده بودند، نماز را رها كرد، و براى خريد بدانجا مى رفتند و اين در حالى بود كه رسول خدا ص بر خطبه جمعه مشغول بود. از اين رو اين آيات آنان را نكوهش نمود. و آيه دوم هم تنها اشاره به جنبه هاى معنوى رفتارهاى مسلمانان داشته و آن گروه از مسلمانان كه بر ايمان خود پايبند بوده و در عمل و عبادات و توجه خود به خداوند اخلاص داشته و مسائل مادى و سودهاى دنيايى نمى تواند آنها را از توجه به خداوند به اظهار بندگى آنان بكاهد را ستايش كرده است . (مترجم).
832-الصحابه 159؛ مسند ابن حنبل 2/240، 274؛ طبقات ابن سعد 4-2 / 56.
833-صحيح بخارى : علم 42، اعتصام 22، بيوع 1؛ حرث 1؛ صحيح مسلم : فضائل .
834-طبقات ابن سعد 103/88، 4-2/ 56.
835-اسباب النزول 208.
836-طبقات ابن سعد 2-1/44؛ مغازى واقدى 403.
837-همان 2-1/64؛ مغازى واقدى 564.
838-همان 64-65.
839-همان 93-94.
840-طبقات ابن سعد 2-1/64-65.
841-همان 47، 4-2/21؛ مغازى واقدى 443.
842-همان 4-2/19.
843-طبقات ابن سعد 1-2/28؛ تاريخ المدينه ابن شبه 267.
844- همان 49
845- وفاء الوفا551.
846- طبقات ابن سعد 21؛ مغازى واقدى 367، 617، 727.
847- مغازى واقدى 700، 683.
848- طبقات ابن سعد 22، 120.
849- همان 48.
850- مغازى واقدى 771.
851- طبقات ابن سعد 74.
852- همان 67.
853- سرزمينى دور در حجاز. مترجم
854- همان 42.
855- همان 41- 42.
856- همان 39.
857-همان 43.
858-همان 43.
859-طبقات ابن سعد 1-2/26.
860-مغازى واقدى 442.
861-همان 537.
862-همان 637.
863-همان ، 64، 642، 677، 702.
864-همان 450-452.
865- معجم ما استعجم بكرى 1/ 1893.
866- معازى واقدى 812/، 834/ 954.
867- (همان 946) آن گروه از مشركين كه پيامبر براى جلب محبت و دوستى آنان به آنها پول مى داد و اسلام آنها تنها به خاطر پول بود. (مترجم).
868- تفسير طبرى 1/1687.
869- طبقات ابن سعد 12/42؛ تاريخ المدينه ابن شبه 566. 528.
870- طبقات ابن سعد 42.
871-طبقات ابن سعد 39؛ سيره ابن هشام 239؛ تفسير طبرى 1717- 1747؛ تاريخ المدينه ابن شبه 499- 601.
872- طبقات ابن سعد 44.
873- همان 43.
874- همان 44.
875- همان 45.
876-همان 46.
877-همان 49.
878- سيره ابن هشام 385.
879- پيمانه مصرى به شمار مى آيد. مترجم
880- طبقات ابن سعد 51؛ تاريخ المدينه ابن شبه 518، 598.
881- طبقات ابن سعد 2- 1 / 3؛ مسند ابن حنبل 22.
882- رك : به مقدمه كتاب الاصابه فى تمييز الصحابه ، نوشته ابن حجر.
883- طبقات ابن سعد 38.
884- طبقات ابن سعد 39.
885- مسند ابن حنبل 217.
886-صحيح بخارى : اضاحى 24؛ صحيح نسائى : صيد 4؛ مسند ابن حنبل : 357.
887- سنن ابن ماجه : احكام 30؛ سنن ابوداود: اقضيه 17 و نيز رك : به شرح بيشترى از آن در مقاله اين جانب البداوة و موقف الاسلام منها منتشره در مجله دانشكده ادبيات و علوم انسانى در كويت سال 1975. 7 ص 33- 45.
888- مسند ابن حنبل 161، 122.
889- صحيح بخارى : اضاحى 24؛ صحيح نسائى : صيد 4؛ مسندابن حنبل : 1/357
890- مسند ابن حنبل 227، 112.
891- همان 153، 216، 416.
892- همان 60
893- صحيح بخارى : انبياء 8، 14، 19؛ صحيح مسلم : فضايل 168؛ مسند ابن حنبل 257، 438 431 498.
894-نوعى خرماى پست و ارزان در مدينه . (مترجم).
895-طبقات ابن سعد 1-2/14.
896-عبس 32.
897-نحل 80.
898- رك : به بخش اسمائهم و مواضع تملكهم طبقات ابن سعد 42؛ هم چنين به مقاله اينجانب ، ملكيات الاراضى فى زمن الرسول منتشره در مجله دانشكده ادبيات و علوم انسانى ، شماره اول سال 1956.
899- مغازى واقدى .
900- تاريخ المدينه ابن شبه ص 229 به بعد؛ وفاء الوفا 1
901- همان 172 به بعد، كه در آن مى گويد: به گفته برخى از مردم ، اين باغ ها از آن مردمى از بنى نضير بود، زيرا از مهزور سيراب مى گرديد. ص 174 هم چنان كه مى گويد: رسول خدا صلى الله عليه و آله آنها را در سال هفتم وقف نمود. و حوائط در ميان اهل مدينه همان باغ ها مى باشد؛ يعنى زمينى كه در آن درختانى كاشته شده است .
902- تاريخ المدينه ابن شبه 176؛ الاموال ابن عبيد 76
903- سيره ابن هشام 418.
904- همان 408، تفسير طبرى 1588، ياقوت 389، و رك : طبقات ابن سعد 287.
905- الاموال 56 بكرى اضافه مى كند كه پيامبر از وطيح قسمتى را براى جيره همسران خود قرار داد. 1313 و نبر نظر كنيد به : تاريخ المدينه ابن شبه 194.
906- كودكان يتيم و بى سرپناه
907- بقره 195، 261، 262، 265، 274، نساء 38، 95، انفال 72، توبه 20 44، 81، 88، حجرات 15، محمد 8، حديد 10.
908- طبقات ابن سعد 20.
909- همان 172، 174.
910- سيره ابن هشام .
911- طبقات بان سعد 1.
912- طبقات ابن سعد 5؛ سيره ابن هشام 240.
913- طبقات ابن سعد 21، ابن هشام مى گويد كه آنان هم چنين بر كاروانى از قريش دست يافتند، اما اشاره اى به آنچه كه از آن به دست آورده اند، نكرده است 471.
914- طبقات ابن سعد 24.
915- همان 35.
916-همان 46، سيره ابن هشام 339.
917- همان 56.
918- همان 65.
919- همان 64.
920- همان 87.
921- همان 87.
922- همان 110.
923- سيره ابن هشام 134، و رك : طبقات ابن سعد 111؛ صحيح بخارى : احكام 26؛ صحيح مسلم : زكاة 132؛ صحيح نسائى : بخش فى 6.
924- سيره ابن هشام 140.
925- همان 142، و رك : ترمذى : زكات 30.
926- سيره ابن هشام 143، و رك : به بخارى : فرض خمس 17؛ صحيح مسلم : زكات 132؛ صحيح نسائى : فى 6، 7 مسند ابن حنبل 456، 219، 76، 157، 165.
927- بندر شعيبه يا شعيبه ، نزديك ترين منطقه ساحلى مكه به شمار مى آمده است . در دوران خلافت عثمان بنا به تقاضاى مردم آن و به دستور عثمان ، علت شرايط نامساعد پهلو گرفتن كشتى ها و قايق ها
در آن ، اين بندر به بندر جده تبديل گرديد. مترجم .
928- رك : المحبر محبر 267؛ تاريخ يعقوبى 317.
929- شماره هايى كه به آن اشاره مى كنيم ، همانى است كه حميد الله برنامه هاى رسول خدا صلى الله عليه و آله در كتاب خود الوثائق السياسية قرار داده است و در اين بخش بر آن ها اعتماد كرده ايم .
930- درباره اين كلمه ، سخن بسيار است ؛ برخى ريشه آن را از اسب دانسته و آنان را اسب پرست ناميده اند؛ برخى از سپيد دانسته و آنان را سپيد چهره گان دانسته اند و جغرافى دانان از قبيل ياقوت ، آن را نام دهكده اى مى دانند. برگرفته از كتاب وثائق ، ترجمه : دكتر محمود دامغانى . مترجم .
931- اين قبيله ، ميان ينبع و مدينه ساكن بوده اند. مترجم
932- بنى نهد، از قبايل يمت به شمار مى آيند. مترجم
933- نامبرده از قبيله خزرج انصار است . نخستين جنگى كه در آن شركت نمود خندق بود و در هفده سالگى به فرماندارى نجران منصوب شد. وى در فاصله سالهاى 51 و 55 هجرى در مدينه در گذشته است رك : وثايق ... ترجمه : دكتر محمود دامغانى ، ص 161. مترجم .
934- ثماله و حران نام دو عشيره از قبيله ازد بود. مترجم
935- فرمانرواى دومة الجندل واقع در اطراف سرزمين شام . مترجم .
936-ايله شهركى بر ساحل درياى سرخ كه نسبتا آباد و داراى مزارعى بوده است و همان شهرى است كه روز شنبه ماهى گرفتن براى يهوديان در آن حرام بوده است . رك . ياقوت حموى ؛ معجم البلدان ، ص 391، ج 1، چاپ مصر 1906 ميلادى الوثاثق : ترجمه دكتر دامغانى . مترجم
937- متن پيمان نامه در كتاب وثائق السياسيه شماره 14 آمده است ؛ ابو يوسف نيز آن را در الخراج 49 آورده است .
938- المكابيل و الموازين الاسلاميه 19.
939- تفسير طبرى 1722.
940- طبقات ابن سعد 115.
941- طبقات ابن سعد 20؛؛ الاموال ابى عبيد.
942- رك : معجم مصنفات القران كريم ، دكتر على شواح اسحاق ؛ معجم المعاجم دكتر احمد شرقاوى اقبال ،، و نيز نظر كنيد به : فهرست هاى خطى قرآن كريم كه به وسيله مجمع الملكى لبحوث الحضاره الاسلاميه منتشر شده است .
943- يوسف 2، رعد 37، طه 13، فضلت 3، زخرف 3، شورى 7، احقاف 12.
944- بقره 23، هود 13، يونس 38.
945- مائده 110، انعام 7، يونس 2 و 76، هود 6، سبا 43، صافات 15، احقاف 7، صف 7.
946- رك : الناسخ و المنسوخ واحدى 32؛ الاتقان سيوطى 48.
947- اين گفته در برخى از روايات ناصحيح كه در منابع اهل سنت به روايت از برخى همسران پيامبران نقل شده آمده است و راويان اين گونه روايات و اخبار، معمولا دروغ گويانى بوده اند كه قصد سلب فضايل على بن ابى طالب عليه السلام را دارند كه خود بارها براى نشان دادن نزديكى خود به رسول صلى الله عليه و آله مى گفت ، من صداى بر هم خوردن بالهاى جبرئيل را كه وحى را به پيامبر مى رساند مى شنيدم و بوى او را نيز حس مى كردم . از اين رو، آگاهى از ويژگى هاى وحى را به برخى همسران پيامبر نسبت مى دهند كه در آن دوره دختر بچه گانى خردسال و تازه بالغ بوده و هم چون ديگر دختران هم سن سن و سال خود، در پى بازيگوشى هاى متعارف آن دوران بودند، و على القائده قدرت درك و فهم اين گونه مسايل ماوراء الطبيعه را نداشته اند. اما آنچه ازروايات تاريخى بر مى آيد، اين است كه هنگام نزول وحى ، پيامبر صلى الله عليه و آله منقلب مى شد و وضعيت و حالت طبيعى و متعارف خود را از دست داده و بر سر و صورت او عرق فراوان مى نشست و چهره او برافروخته مى گرديد. به گونه اى كه آشكار بود متحمل بار سنگينى است ، و بنابر برخى روايات ، در اين حالت پارچه اى بر سر و روى خود قرار مى داد. مترجم .
948- نحل 98، اسراء 45، 101، شعراء 99، قيامه 18، مزمل 20، اعراف 204، شقاق 11.
949- اسراء 14، 25، حاقه 19.
950- از برخى روايات كه در آنها آمده است پيامبر هنگامى كه آيات قرآن بر او نازل مى شد به صحابه خود مى فرمودند كه اين آيات را در فلان سوره يا در ميان فلان آيه قرار دهيد، استفاده مى شود كه مصحف معينى بوده است كه آيات تنزيل شده در آن ثبت مى گرديده و صحابه به آن رجوع مى كرده اند. علاوه بر آن بنابر نقل مورخين ، على بن ابى طالب عليه السلام از بيعت با ابوبكر امتناع نمود و گفت عبا بر دوش نمى گيرم تا قرآن را جمع آورى نكنم و پس از مدتى مجموعه اى را به ميان صحابه آورد، و به آنها نشان داد كه مجموعه آيات قرآن بود و از آن تاريخ ، با نام مصحف على از آن ياد شده است . مترجم
951- موخين يكى از موارد طعن و نقد و اعتراض بر عثمان را، جمع آورى قرآن از سوى او قرار داده اند، به ويژه آن كه عثمان اقدام به كار ناشايست و زشتى نمود و آن آتش زدن تمام مصحف هايى بود كه نزد صحابه و عايشه از زمان پدرش - باقى مانده بود. اين كار جهانيان را از دسترسى به مصحف هايى نخستين كه به وسيله صحابه نوشته شده بود محروم ساخت . مترجم .
952- در روايات اهل بيت عليه السلام آمده است كه امام زمان عج پس از ظهور و سركوبى كافران و منافقين ، به اقدامات متعددى براى زدودن اسلام از آثار منافقين و ارايه چهره صحيح اسلام به مسلمانان انجام مى دهد كه يكى از آن ها، آوردن قرآن واقعى ، به ترتيبى كه بر رسول خدا نازل شده مى باشد. به نظر مى رسد اين قرآن همان مصحف على عليه السلام باشد؛ زيرا برخى اخبار به دنبال سخن از مصحف على شرح مى دهند:
على عليه السلام قرآن را به ترتيب نزول نوشته است . محمد بن سيرين مى گويد: البته اگر اين كتاب يافت شود در آن علم خواهد بود يعنى بسيارى از پرسشهاپاسخ داده خواهد شد ابن فارس نيز از عبد خير نقل مى كند كه پس از رحلت رسول خدا صلى الله عليه و آله على عليه السلام نخستين كسى بود كه قرآن را گرد آورد صاحبى ، 200 آن گاه آنرا در پارچه اى از حرير زرد بر شترى نهاده و به مسجد رسول صلى الله عليه و آله نزد صحابه برد و گفت : اين است قرآن كه من جمع كرده ام بحار الانوار مجلسى 19:! 7 ص 11 قديم چون ديگران نپذيرفتند آنرا برگرداند و گفت : ديگر هرگز آنرا نبينند. تفسير صافى 25، سليم بن قيس 72. روايت ديگرى مى گويد چون وفات نبى اكرم رسيد، به على عليه السلام فرمود كه آيات قرآن در پشت سرم بر روى صفحات و رقعه هايى پراكنده است . آنرا گرد آوريد كه از ميان نرود بدين ترتيب نهان گاه مصحف شريف را به وى نموده و او را به گرد آوردن قرآن امر فرموده است . تاريخ قرآن ؛ محمد رامبار، ص 366، 367. مترجم .
953- به نقل مورخين ، نقطه گذارى قرآن كه در اصطلاح از آن با نام اعجام ياد مى شود، نخستين بار توسط ابوالاسود دوئلى برهان فى علوم قرآن 250، و 278، الاتقان 171 و با الهام از فرموده حضرت على بن ابيطالب عليه السلام انجام پذيرفت . ابوالاسود اصول علم نحو از حضرت على عليه السلام آموخته .
954- توضيح گسترده تر آن را در دو كتاب : المقنع فى رسم مصحف الامصار و المحكم دانى ملاحظه نماييد.
955- ابو عبد الرحمن عبد الله بن مسعود از قبيله هذيل و حليف بنى زهره . مادرش ام عبد بود كه از اين رو به او كنيه ام ابن عبد داده بودند. ابو نعيم اصفهانى مى گويد كه او ششمين كس است كه اسلام آورده و به همين علت به او سادس سته مى گفتند. او با مادرش در پشت مسجد نبوى زندگى مى كرد و اغلب با مادرش به خانه پيامبر مى رفت . او بارها گفته بود كه هفتاد سوره از دهان مبارك نبى اكرم آموخته است . گفته اند كه پيامبر فرموده : هر كه بخواهد قرآن را چنانگه نازل شده ،تر و تازه بخواند، بايد همچون ابن ام عبد عبد الله مسعود بخواند مقدمتان : 93. مى گويند ابوذر نيز آيه 38 سوره يس را به قرائت ابن مسعود مى خواند بخارى : كتاب التوحيد 22. در اين باره كافى است بگوييم قرائت شش نفر از قراء سبع بدو مى رسد. در زمان عمر او ولايت كوفه را يافت ، اما وقتى عثمان همه را به از بين بردن مصاحف خود فراخواند، او امر عثمان را نپذيرفت و قيام كرد. وفاتش را در سال 32 ه653. در حدود شصت سالگى گفته اند، ولى زهرى مى گويد كه در جنگ صفين با على عليه السلام بود و در آنجا به شهادت رسيد احمد 188 و 189. به نقل از: تاريخ قرآن ، محمود راميار ص 354 و 355. مترجم .
956- رك : فهرست ابن نديم 28 و 29 و الاتقان سيوطى .
957- بقره 193، ال عمران 83، نور 2، نصر 2.
958- توبه 33، فتح 28، صف .
959- يوسف 40، روم 30، توبه 36.
960- فاتحه 4، حج 35، شعراء 82، صافات 20، ص 78، ذرايات 2 و 12، واقعه 56، معارج 26، مدثر 46، انفطار 15 و 17 و 18، مطففين 11.
961- يونس 22، عنكبوت 65، لقمان 32، زمر 2، 11.
962- مورخان و راويان واقعه غدير خم و حديث آن را به تفصيل بيان كرده اند. پيامبر صلى الله عليه و آله در راه مراجعت از حجة الوداع در روز هيجدهم ماه ذى الحجه ، با همراهان خويش به دشت غدير خم رسيدند. در اين هنگام جبرئيل بر پيامبر خدا نازل گرديد و اين آيه را از جانب پروردگار فرود آورد.
963- آيات بسيارى به مسئوليت پذيرى انسان اشاره مى كند: بقره 8، 123، 233، 281. آل عمران 25، 30، 61 انعام 164. يونس 30. رعد 23، 42 .نحل 111. طه . يس 54. زمر 56، 70. غافر 17، 21. ق ، 21. مدثر 38. انفطار 19.
964- ص 20.
965- اسراء 26، روم 38.
966- اسراء 26، روم 38.
967- نساء 3.
968- مائده 25، مجادله .
969- بقره 177.
970- توبه 26، فتح 26، و نيز رك : فتح آيه 4، 18.
971- اعراف 46 و 47.
972- طه 135.
973- واقعه 8.
974- واقعه 9،
975- توبه 40.
976- توبه 69، 55، 85، انفا 35، منافقون 9، لوح 21، اسراء 64، حديد 20، آل عمران 10، 116، مجادله 17.
977- بقره 83، انعام 15، اسراء 23، عنكبوت 8، احقاف 15.
978- زخرف 24، و از پيروى فرزندان از پيمان پدرانشان رك : بقره 17، مائده 104، اعراف 28، يونس 78، انبياء 53، زخرف 22، 23، مومنون 8 ، يوسف 4، سبا 43.
979- لقمان 33 مترجم .
980- نساء 11
981- نساء 20
982- بقره 234
983- نساء 24- 25.
984- اسراء 32.
985- نور 3.
986- ممتحنه 12.
987- نساء 3.
988- بقره 229.
989-مجادله 2- 3.
990- نساء 23.
991- مومنون 6، احزاب 50.
992- احزاب 33.
993- به فتواى فقهاى اماميه ، اين منع ميان زن و مرد يكسان است و تنها مرد مسلمان حق ازدواج موقت با زن كافره را دارد.
994- شعراء 101.
995- فصلت 34.
996- نيز درباره اطعام يتيم و تهيدست رك : انسان 8، بلد 15.
997- بقره 177، 215، 320. نساء 2، 3، 8.
998- انفال 41، حشر 7.
999- نيز رك : انفال 69، نحل 14، بقره 172، 267 طه 81.
1000- آل عمران 2.
1001- بقره 275
1002- بقره 282
1003- نساء 29
1004- نيز رك : شعراء 181، هود 85.
1005- مائده 67، اعراف 62، 68، احقاف 23.
1006- بقره 119، مائده 19، اعراف 188، اسراء 105، فرقان 56، سبا38. فاطر 24. احزاب 45. فتح 8. فصلت 4.
1007- رسول خدا صلى الله عليه و آله با وجود اين كه از ناسزاگويى و دروغ و بدزبانى به دور بود، اما همواره به صراحت هدف خويش را بيان مى فرمود و از اعلان دستورات پروردگار، واهمه اى نداشت . از اين رو، به اقتضاى رسالت خود، جمع بسيارى از مردمان را كه در برابر حق سرتسليم فرود نمى آوردند و يا به مخالفت با رسول خدا صلى الله عليه و آله و يا احكام شرع مقدس بر مى خواستند، لعن و نفرين مى فرستاد. وى گروه هاى متنوعى از مسلمانان منحرف را هم چون بنى اميه ، رباخوار، هم جنس باز، شرابخوار، رشوه دهنده و گيرنده ، قاتل و يهود و نصارى را لعن و نفرين نمود. در منابع اهل سنت بيش از هشتاد حديث و روايت از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل شده است كه در آنها حضرت افراد، ملت ها و گروه هاى متعددى را به فرمان خداوند لعن و نفرين نموده و از مسلمانان خواسته است كه آنان نيز آنه را لعن و نفرين كنند مترجم .