حادثه بعثت ٦١١٣ سال بعد از هبوط آدمعليهالسلام
رخ داد
سال چهلم ولادت پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرا رسيد خداوند او را به مقام نبوت مبعوث كرد و آن حضرت را به اين مقام ارجمندى اختصاص داد و گرامى داشت تا انسانها را از پرستش بتها به خداى بزرگ رهنمون شوند، و آنها را از اطاعت شيطان به اطاعت خداوند آورد و با فرستادن قرآنى كه خداوند را استوار و تبين نمود تا بندگان در پرتو آن پروردگار خود را بشناسند، آنگاه كه در جهل و ناآگاهى بودند آن را بپذيرند.
حادثه عظيم بعثت در روز ٢٧ رجب پس از گذشت ٥ سال از نوسازى كعبه رخ داد، آن هنگام ٤٠ سال از عمر پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
مى گذشت
مورخ معروف مسعودى مى گويد: خداوند ٨٢ سوره قرآن را در مكه بر پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
نازل كرد و بقيه قرآن «٣٢ سوره» ديگر را در مدينه بر آن حضرت نازل نمود، نخستين سوره اى كه در مكه بر آن حضرت نازل شد سوره «علق» بود، جبرئيل اين سوره را در شب شنبه و سپس در شب يك شنبه بر آن حضرت نازل كرد و در روز دوشنبه آن حضرت را به عنوان «رسول» مورد خطاب قرار داد.
اين حادثه در وقتى بود كه پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
در كوه «حراء» به سر مى برد كوه حراء نخستين مكانى است كه قرآن در آنجا بر پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
نازل شد و آن حضرت از اول سوره علق تا آيه ٥ مورد خطاب خداوند قرار گرفت و بقيه سوره بعدا نازل گرديد.
(
بسم الله الرحمن الرحيم اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ ﴿
١ ﴾ خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ ﴿ ٢ ﴾ اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ ﴿ ٣ ﴾ الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ ﴿ ٤ ﴾ عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ
)
بنام خداوند بخشنده مهربان بخوان بنام پروردگارت كه جهان را آفريد همان كسى كه انسان را از خون بسته خلق كرد بخوان كه پروردگارت از همه بزرگتر است همان كه بوسيله قلم تعليم نمود و آنچه را كه نمى دانست ياد داد.
سپس پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
نماز واجب را دو ركعت دو ركعت اعلام كرد، ولى بعدا دستور داد كه در مسافرت دو ركعت دو ركعت بخوانند.
حادثه بعثت آن حضرت ، در راس بيستمين سال سلطنت پرويز و ٦١١٣ سال از هبوط آدمعليهالسلام
مى گذشت
تو رسول خدائى و من جبرئيل
نوشته اند رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
هرچه به ٤٠ سالگى نزديك مى شد به تنهائى و خلوت با خود بيشتر علاقه مند مى گرديد و بدين منظور سالى چند بار به غار حراء مى رفت و در آن مكان خلوت به عبادت مشغول مى شد و روزها روزه مى گرفت و به اعتكاف مى گذرانيد و بدين ترتيب صفاى روحى بيشترى پيدا كرده بود و آمادگى زيادترى براى گرفتن وحى الهى و مبارزه با شرك و بت پرستى و اعمال زشت ديگر آن زمان پيدا مى كرد و...
طبق روايات صحيح بيست و هفت روز از ماه رجب گذشته بود و رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
در غار حراء به عبادت مشغول بود، در آن روز كه به گفته جمعى روز دوشنبه بود حضرت خوابيده بود و اتفاقا علىعليهالسلام
و برادرش جعفر طيار نيز براى ديدن محمدصلىاللهعليهوآلهوسلم
و يا به منظور شركت در اعتكاف آن حضرت به غار آمده بودند و دو طرف آن حضرت خوابيده بودند.
رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
دو فرشته را در خواب ديد كه وارد غار شدند و يكى در بالاى سر آن حضرت نشست و ديگرى در پائين پاى او، آنكه بالاى سر نشست نامش جبرئيل بود و آنكه پائين پاى حضرت نشست نامش ميكائيل بود.
ميكائيل رو به جبرئيل كرد و گفت : به سوى كدام يك از اينها فرستاده شده ايم ؟
جبرئيل فرمود: به سوى آنكه در وسط خوابيده !
در اين لحظه رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
مضطربانه از خواب بيدار شد و آنچه در خواب ديده بود در بيدارى هم دو فرشته را مشاهده فرمود، پيش از اين حضرت بارها فرشتگان را در خواب ديده بود و در بيدارى نيز صداى آنها را مى شنيد كه با او سخن مى گفتند، و بلكه خداوند از دوران كودكى فرشتگانى را براى حفاظت او در خلوت و جلوت مامور كرده بود كه با او بودند، ولى اين نخستين بار بود كه آشكارا فرشته الهى را پيش روى خود مى ديد.
گفته اند: در اين وقت جبرئيل كاغذى از ديبابه دست او داد و گفت : «اقرء»
بخوان حضرت فرمود: چه بخوانم ! من كه نمى توانم بخوانم !
براى بار دوم و سوم اين سخنان تكرار شد، و براى بار چهارم جبرئيل فرمود:
(
بسم الله الرحمن الرحيم اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ ﴿
١ ﴾ خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ ﴿ ٢ ﴾ اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ ﴿ ٣ ﴾ الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ ﴿ ٤ ﴾ عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ
)
جبرئيل خواست از جابر خيزد و برود، حضرت محمدصلىاللهعليهوآلهوسلم
جامه اش را گرفت و فرمود: نامت چيست ؟ فرمود جبرئيل هستم ملك وحى !
جبرئيلعليهالسلام
رفت و رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
برخاست و اين آياتى كه شنيده بود تكرار كرد ديد كه در دلش نقش بسته و ديگر از هيجانى كه به وى دست داده بود نتوانست در غار بماند از آنجا بيرون آمد و به سوى مكه راه افتاد، در روايات آمده كه به هر سنگ و درختى كه مى رسيد و از آن عبور مى كرد با زبان فصيح به او سلام كرده و تهنيت مى گفتند.
نيز نقل شده كه حضرت فرمود: وسط كوه كه رسيدم آوازى از بالاى سرم شنيدم كه مى گفت : اى محمد تو پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
خدائى و من جبرئيل
چون سرم را بلند كردم جبرئيل را در صورت مردى ديدم كه در طرف افق ايستاده و مى گويد: اى محمد تو رسول خدائى و من جبرئيل
احمد ز حرا رفت برون همچون ماه با حكم پيمبرى بفرمان اله بر عارض او هر كه نظر كرد بگفت لا حول و لا قوه الا بالله
با ورود حضرت اتاق روشن گرديد
پيامبر بزرگ الهىصلىاللهعليهوآلهوسلم
به خانه بازگشت و بخاطر آنچه ديده و شنيده بود دگرگونى زيادى در حال آن حضرت پديدار گشته بود.
حضرت خديجه كه چشمش به رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
افتاد بى تابانه پيش آمد و گفت : اى محمد كجا بودى ! من كسانى را به دنبال تو فرستادم ولى تو را ديدار نكردند؟
پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
آنچه را ديده و شنيده بود براى خديجهعليهالسلام
عرض كرد، خديجهعليهالسلام
با شنيدن اين سخنان از همسرش ، چهره اش شكفته گرديد گويا سالهايى او در انتظار و آرزوى شنيدن اين سخنان و مشاهده چنين روزى بود.
در حديث ديگرى آمده وقتى رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
وارد خانه شد نور زيادى او را احاطه كرده بود كه با ورود آن حضرت اتاق روشن گرديد و همسرش پرسيد اين نور كه مشاهده مى كنم چيست ؟ حضرت فرمود: نور نبوت است
سخنان رسول خدا كه تمام شد لرزه اى تمام اندام آن حضرت را فرا گرفت و احساس سرما در خود كرد از اين رو به خديجه فرمود: من در خود احساس سرما مى كنم مرا با چيزى بپوشان ، خديجهعليهالسلام
گليمى آورد و بر بدن آن حضرت انداخت و پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
در زير گليم آرميد.
مجددا حضرت احساس كرد فرشته وحى بر او نازل گرديد؛ و اين آيات را بر او نازل نمود:
(
يَا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ ﴿
١ ﴾ قُمْ فَأَنذِرْ ﴿ ٢ ﴾ وَرَبَّكَ فَكَبِّرْ ﴿ ٣ ﴾ وَثِيَابَكَ فَطَهِّرْ ﴿ ٤ ﴾ وَالرُّجْزَ فَاهْجُرْ ﴿ ٥ ﴾ وَلَا تَمْنُن تَسْتَكْثِرُ ﴿ ٦ ﴾ وَلِرَبِّكَ فَاصْبِرْ
)
اى گليم به خود پيچيده بر خيز و مردم را از عذاب خدا بترسان و خدا را به بزرگى بستاى و جامه را پاكيزه كن و از پليدى دورى گزين و منت نگذار و زياده طلب مباش و براى پروردگارت صبر پيشه ساز.
بانزول اين آيات پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
با اراده اى آهنين و تصميمى قاطع آماده تبليغ و دعوت الهى گرديد و از جاى برخاسته و دست بيخ گوشش گذاشت و فرياد زد:
الله اكبر الله اكبر
و در اين وقت بود كه همه موجودات ديگرى كه بانك او را شنيدند با او همصدا شده و اين جمله را تكرار كردند.