امام حسین از زبان شهید مطهری

امام حسین از زبان شهید مطهری0%

امام حسین از زبان شهید مطهری نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: امام حسین علیه السلام

امام حسین از زبان شهید مطهری

نویسنده: عباس عزيزى
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 24131
دانلود: 3397

توضیحات:

امام حسین از زبان شهید مطهری
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 29 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 24131 / دانلود: 3397
اندازه اندازه اندازه
امام حسین از زبان شهید مطهری

امام حسین از زبان شهید مطهری

نویسنده:
فارسی

فصل بيست و سوم: آثار و نتايج نهضت حسينعليه‌السلام

بخش اول، شكست دشمن در برابر منطق حسينعليه‌السلام

 

528- سخن مطهرى در باب مبارزه امام حسين

 ما اگر مبارزه حسين بن علىعليه‌السلام را با لشكريان يزيد و ابن زياد از جنبه نظامى، يعنى از نظر ظاهرى و صورى در نظر بگيريم، امام حسين شكست خورد و آنها پيروز شدند. اما اگر ماهيت قضيه را در نظر بگيريم، فكرى و اعتقادى است، يعنى حكومت يزيد سمبل جريانى بود كه مى خواست فكر اسلامى را از بين ببرد و امام حسين براى احياء فكر اسلام جنگيد، در اين صورت بايد ببينيم آيا امام حسين به مقصودش رسيد يا نرسيد؟

آيا توانست يك فكر را در دنيا زنده كند يا نتوانست؟ مى بينيم كه توانست. هزار و سيصد سال است كه اين نهضت هر سال يك پيروزى جديد به دست مى آورد، يعنى هر سال عاشورا، عاشورا است و معنى كل يوم عاشورا اين است كه هر روز به نام امام حسين با ظلم و باطلى مبارزه مى شود و حق و عدالتى احياء مى شود، اين پيروزى است و پيروزى بالاتر از اين چيست؟ يزيدها و ابن يزيدها مى روند، ولى حسين ها و عباس ها و زينب ها باقى مى مانند. البته به عنوان يا ايده نه به عنوان يك شخص، بلكه به عنوان يك صاحب اختيار و حاكم بر جامعه خويش. آرى! آنها مى ميرند، اما اينها زنده و جاويد باقى مى مانند.(527)

529- شكست روحى دشمن

 شما يك چنين صحنه نمايشى از فضائل انسانيت در غير حادثه كربلا نشان دهيد تا به جاى كربلا از آن حادثه ياد كنيم. پس چنين حادثه اى را بايد زنده نگهداريم. حادثه اى كه در آن يك جمعيت هفتاد و دو نفرى از نظر روحى يك جمعيت سى هزار نفرى را شكست دادند. چطور شكست دادند؟ اولا با اينكه در اقليت بودند و كشته شدنشان قطعى بود، يك نفر از اينها به دشمن ملحق نشد. اما از آن سى هزار نفر به اينها ملحق شدند. از جمله سردارشان حر بن يزيد رياحى و سى نفر ديگر. اين دليل بر آن است كه از نظر روحى اينها بردند و آنها باختند. عمر سعد در كربلا كارهايى كرده است كه دليل بر شكست روحى خودش است. لشكريان عمر سعد در كربلا از جنگ تن به تن پرهيز داشتند. اول حاضر شدند. و طبق معمولى كه در آن دوره ها بوده است، قبل از اينكه به اصطلاح جنگ مغلوبه يا تير اندازى شود (جنگ تن به تن) يك نوع زور آزمايى بوده است. يك نفر از اين طرف ميرود، يك نفر از آن طرف مى رود، يك نفر از آن طرف مى آيد. چند نفر كه با اصحاب حسين مبارزه كردند، آنقدر به آنها نيروى روحى دادند كه عمر سعد دستور داد جنگ تن به تن نكنند.(528)

530- مغلوب واقعى

 يكى از مظاهر قوت و كمال نهضت حسينى اين است كه آنها با آن همه شدت و گرفتارى هيچ كدامشان ملحق به دشمن نشد، ولى توانستند از لشكر غالب طرف مقابل دل بربايند، چنانكه حر و سى نفر ديگر را دل ربودند و شايد علت اينكه ابا عبدالله اصرار داشت كه هر كه رفتنى است برود، اين بود كه مى خواست نمايشگاهش كامل باشد و در ميان آنها ضعيفى وجود نداشته باشد كه درگيراگير كار سستى نشان دهد. اين جهت در بدر و صفين عيب زيادى نداشت، ولى در كربلا عيب داشت؛ چون بناى كار كربلا بر گذشت و فداكارى بود. معمولا غالب از مغلوب مى ربايد نه مغلوب از غالب، و اين بدان جهت است كه از لحاظ روحى اينها غالب بودند و آنها را شكست و تحت تأثیر قرار داده بودند.(529)

531- عجز لشكريان ابن سعد

 كارهايى سپاه عمر سعد در كربلا كردند كه مى نماياند، واقعا در مقابل اين عده قليل عاجز ماندند. از آن جمله:

1- سر باز زدن از جنگ تن به تن و دست به تير اندازى زدن.

2- حمله كردن از پشت خيمه ها براى اينكه خيمه ها را بسوزانند و يا از پشت خنجر بزنند.

3- دستور عمر سعد در مقاتله با شخص سيد الشهداء كه گفت: هذا ابن قتال العرب و دستور او كه مانع صحبت كردن حسينعليه‌السلام بشوند.(530)

532- علامات شكست دشمن

 الف - پرهيز از جنگ تن به تن

ب - تير اندازى و سنگ پرانى

ج - دستور عمر سعد كه از جنگ با شخص حين پرهيز كنند: هذا ابن قتال العرب، والله نفس ابيه بين جنبيه؛ اين فرزند كشنده عرب است. به خدا سوگند، جان پدرس در ميان دو پهلوى اوست.

د- دستور عمر سعد كه مانع سخنرانى او بشوند و نگذارند سخنانش شنيده شود. نه در مقابل شمشير و بازويش و نا منطق و سخنش تاب نمى آوردند.(531)

533- علامات شكست

 انقلاب كوفه آنچنان شد كه توابين را به وجود آورد و بعد همين كوفه عليه شام و ابن زياد قيام كرد و ابن زياد در جنگ با همين كوفيان كشته شد و در شام اثرش آن است كه در مسجد اموى ظاهر گشت.

اينكه يزيد روزهاى آخر روش خود را عوض كرد، علامت اين بود كه مغلوب شده بود و اينكه دستور داد اهل بيت امام مكرما و محترما به مدينه بازگردند به همين جهت بود. اينكه در قيام حره دستور داد كه مخصوصا متعرض على بن الحسين نشوند به همين جهت بود.(532)

534- منطقى وراى همه منطق ها

 امام مهاجم و ثائر و انقلابى بود، منطقش با منطق مدافع و با منطق متعاون فرق مى كند. منطق مدافع، منطق آدمى است كه يك شى ء گرانبها دارد، دزد مى خواهد آنرا از او بگيرد. بسا هست كه اگر كشتى هم بگيرد، دزد را بر زمين مى زند، ولى به اين مسائل كمتر است يا بيشتر. حساب اين است كه مى خواهد آنرا از دزد نگه دارد. ولى يك آدم مهاجم نمى خواهد فقط خودش را حفظ كند، مى خواهد او را از بين ببرد، ولو به قيمت شهادتش باشد. منطق امر به معروف و نهى از منكر، منطق حين را منطق شهيد كرد، منطق شهيد ماوراى اين منطق هاست.(533)

535- شكست منطق

 ابا عبدالله در چه وقتى به ميدان آمد؟ (فكر كنيد) عصر روز عاشورا است. تا ظهر هنوز عده اى از اصحاب بودند كه نماز هم خواندند. از صبح تا عصر تلاش كرده و بدن هر يك از اصحابش را غالبا خودش آورده و در خيمه شهداء گذاشته است. خودش به بالين يارانش آمده، اهل بيتش را خودش تسلى داده است. گذشته از همه اينها، داغ هايى كه ديده است. آخرين كسى كه به ميدان مى آيد خودش است. خيال كردند كه در چنين شرايطى مى توانند با حسين مبارزه كنند. هر كسى كه جلو آمد لحظه اى مهلتش نداد. فرياد عمر سعد بلند شد كه: مادرتان به عزايتان بنشيند! به مبارزه كى رفته ايد؟ هذا ابن قتال العرب؛ اين پسر كشنده عرب است، پسر على بن ابى طالب است، والله نفس ابيه جنبيه؛ به خدا؛ روح پدرش على در كالبد اوست، به جنگ او نرويد، اين علامت شكست بود يا نه؟ سى هراز نفر جنگ تن به تن كردند با يك مرد تنهاى غريب، آن همه مصيبت ديده، آن همه زحمت كشيده، آن همه تلاش كردن، هم تشنه است و هم گرسنه، شكست مى خوردند و عقب نشينى مى كردند، نه تنها در مقابل شمشير ابا عبدالله شكست خوردند، در برابر منطقش هم شكست خوردند.(534)

536- منطق شكست ناپذير حسينى

 امام تحت تأثیر عامل امر به معروف و نهى از منكر منطق شهيد به خود گرفته بود كه ما فوق منطق عقل منفعت جو است. در اين منطق تنها يك چيز مورد نظر است و آن پيشبرد هدف است به هر قيمت كه شده است. ولى در ساير عوامل يعنى عامل امتناع از بيعت و عامل دعوت كوفيان براى تشكيل حكومت، نمى شود عامل اقدام تا اين حدود گسترش يابد.(535)

537- آيا اين علامت شكست نيست؟!

 ابا عبدالله در روز عاشورا قبل از شروع جنگ دو سه باز خطابه انشاء كرد. واقعا خود آن خطابه ها عجيب است! كسانى كه اهل سخن هستند مى دانند كه ممكن نيست. انسان در حال عادى بتواند سخن عاليى بگويد كه در حد اعلاى اوج باشد. روح بشر بايد به اهتزاز بيايد. مخصوصا اگر سخن از نوع مرثيه باشد، دل انسان بايد خيلى سوخته باشد تا مرثيه خوب بگويد. اگر بخواهد غزل بگويد، بايد سخت دچار احساسات عشقى باشد تا غزل خوبى بگويد. اگر بخواهد حماسه بگويد، بايد سخت احساسات حماسى داشته باشد تا يك سخن حماسه بگويد. وقتى خطبه هاى ابا عبدالله ايراد مى شود، مخصوصا يكى از آن خطبه هايى كه در روز عاشورا ايراد مى كند و از مفصل ترين خطبه هاست، عمر سعد بر لشكريان خود مى ترسد امام براى خواند است خطبه از اسب پياده شد و براى اينكه مى خواست يك جاى مرتفع ترى باشد تا صدايش بهتر برسد، بر بالاى شتر رفت و فرياد زد:( تبا لكم اينها الجماعه و ترحا حين استصرختمونا و اليهين، فاصرخناكم موجفيت ) كه به راستى نمونه اى از خطبه هاى علىعليه‌السلام است و اگر خطبه هاى علىعليه‌السلام را كنار بگذاريم، ديگر خطبه اى به اين پرشورى در دنيا پيدا نمى شود و سه بار صحبت كرد. عمر سعد بر لشكريان خود ترسيد كه مبادا نطق حسين آنها را تحت تأثیر قرار دهد. نوبت بعد كه ابا عبدالله شروع به صحبت كرد، از آنجا كه روح دشمن شكست خورده بود، عمر سعد دستور داد فرياد كنيد و به دهانهايتان بزنيد تا صداى حسين را كسى نشنود. آيا اين علامت شكست نيست؟ آيا اين علامت پيروزى حسين نيست؟(536)

538- شكست روحى دشمن

 بشر اگر با ايمان باشد، موحد باشد، اگر با خدا پيوند داشته باشد، اگر به دنيا ايمان داشته باشد، يك تنه بيست هزار، سى زار نفر را از نظر روحى شكست مى دهد. آيا اين براى ما نبايد درس باشد؟ نمونه اينها را كجا پيدا مى كنيد؟ چه كسى را در دنيا پيدا مى كنيد كه در شرايطى مثل شرايط حسين بن على قرار بگيرد و دو كلمه از آن خطابه او را بتواند بخواند؟ دو كلمه از خطابه زينبعليه‌السلام در دم دروازه كوفه را بتواند بخواند؟(537)

بخش دوم: ايجاد نهضت ها و قيام هاى عليه دستگاه اموى

 

539- آغاز پيدايش نهضت

 اين جريان خيلى عجيب است، شوخى نيست؛ جريانى كه هميشه اعجاب مرا برمى انگيزد اين است: ابا عبدالله در روز عاشورا چنان قدم بر مى دارد كه كاءنه آينده روشن يعنى آثار نورانى نهضت خودش را به چشم مى بيند. او شك نداشت كه با همين شهيد شدن پيروز شد. شك نكرد كه روز عاشورا پايان اين است كه بايد هر چه دارد در راه خدا بدهد؛ يعنى پايان كشت است، و از روز عاشورا آغاز بهره بردارى از اين نهضت است. همانگونه كه همين طور هم شد. ما مى بينيم كه كشته شدن حسينعليه‌السلام همان، و پيدا شدن جنبش ها و حركت ها و همدردى ها و طغيان ها عليه دستگاه اموى همان.

540- از هم پاشيدن حكومت بنى اميه

 امام حسين در عاشورا هم فرمود: كه اينها مرا خواهند كشت، اما من امروز به شما مى گويم كه بعد از كشتن من، اينها ديگر نخواهند توانست به حكومت خودشان ادامه دهند، آل ابى سفيان ديگر رفتند. آل ابوسفيان كه خيلى زود رفتند، بلكه آل اميه نتوانستند به حكومت خود ادامه بدهند؛ چرا كه بعد بنى العباس بر همين اساس آمدند و خلافت را از آنها تصاحب كردند و پانصد سال خلافت كردند، و حكومت بنى اميه بعد از قضيه كربلا، دائما متزلزل بود. چه اثرى از اين بهتر و بيشتر كه در ميان خود بنى اميه مخالف پيدا كرد. اينها نيروى معنويت را مى رساند.

541- آگاهى امام به نابودى بنى اميه

 آيا امام خود به نتيجه كار خود و هدر نرفتن خود معتقد بود يا نه؟ بلى معتقد بود، به چند دليل:(538)

الف - در جواب شخصى كه رياشى نقل مى كند:( ان هولاء اخافونى و هذه كتب اهل الكوفه و هم قاتلى، فاذا فعلو ذلك و لم يدعو لله محرما الا انتهكوه بعث الله اليهم من يقتلهم حتى يكونوا اذل من فرام المراءه؛ ) اينان براى من ايجاد وحشت كرده اند، و اينها نامه هاى دعوت كوفيان است كه اكنون به قتل من كمر بسته اند، و چون دست به خون من بيالايند و حرامى را نگذارند جز اينكه مرتكب شوند، خداوند كسى را بر انگيزد تا همه را قتل عام كند تا آنجا كه از كهنه رگل زنان بى ارزش تر خواهند شد. (كامل ابن اثير ج 3).

ب - در روز عاشورا خطاب به مردم فرمود:( ثم ايم الله لا تلبثون بعدها الا كريثما يركب الفرس ختى تدوربكم دور الرحى و تفلق بكم قلق المحور؛ ) سپس به خدا سوگند، جز زمان اندكى به اندازه زمان سوار شدن بر اسب نمانيد تا اينكه اين آسياب به گردش آيد و شما را در تنگناى محور خويش گيرد.(539) (540)

ج - در روز عاشورا خطاب به اهل بيت خود فرمود:( استعدوا للبلاء و اعلموا ان الله حافظكم و منجيكم من شر الاعداء و يعذب اعاديكم بانواع البلاء؛ ) (541) (542) خود را آماده بلا كنيد و بدانيد كه خداوند حافظ و رهايى بخش شما از دشمنان است، و دشمنان را به انواع بلا كيفر خواهد داد.

د- به عمر سعد فرمود: به خدا، ملك رى نصيب تو نخواهد شد، مى بيند كه بچه هاى كوفه به سرت سنگ مى پرانند، آنطور كه به درخت ميوه سنگ مى زنند.(543)

542- برخاستن نداى حسين از خانه كفر

 ابن زياد با آن شقاوت، برادرى دارد به نام عثمان بن زياد. عثمان آمد به برادرش گفت: برادر! من دلم مى خواست تمام اولاد زياد به فقر و ذلت و نكبت و بدبختى دچار مى شدند و چنين جنايتى در خاندان ما پيدا نمى شد!

مادرش مرجانه يك زن بدكاره است. وقتى كه پسرش چنين كارى را كرد، به او گفت: پسرم! اين كار را كردى، ولى بدان كه ديگر بويى از بهشت به مشامت نخواهد رسيد!!!

مروان حكم، آن شقى ازل و ابد، برادرى دارد به نام يحيى بن حكم. يحيى در مجلس يزيد به عنوان يك معترض از جا بلند شد، گفت: سبحان الله! اولاد سميه (يعنى اولاد مادر زياد)، دختران سميه بايد محترم باشند، ولى آل پيغمبر را تو به اين وضع در اين مجلس حاضر كرده اى؟!

آرى! نداى حسينى از درون خانه اينها بلند شد.

543- يزيد مى ميرد!

 آخرين پيش بينى امام حسينعليه‌السلام اين بود: يزيد مى ميرد! يزيد آن دو سه سال بعد را با يك نكبتى حكومت مى كند و بعد مى ميرد. پسرش معاويه بن يزيد كه خليفه و وليعهد اوست و معاويه اين اوضاع را براى تاءسيس كرده بود، بعد از چهل روز رفت بالاى منبر و گفت: ايها الناس! جد من معاويه با على بن ابى طالب جنگيد و حق با على بود نه با جد من و پدرم، و من از اين پدر بيزارى مى جويم. من خودم را شايسته خلافت نمى دانم و براى اينكه مثل گناهانى كه جد و پدرم مرتكب شدند، مرتكب نشوم، اعلان مى كنم كه از خلافت كناره گيرى مى كنم. كنار رفت. اين نيروى حسين بن علىعليه‌السلام بود، نيروى حقيقت بود. در دوست و دشمن اثر گذاشت.

544- اعتراض زن يزيد

 داستان هند زن يزيد را هم شنيده ايد كه از اندرون خانه يزيد حركت كرد و به عنوان يك معترض به وضع موجود به سوى او آمد و يزيد مجبور شد اصلا تكذيب كند، بگويد: اصلا من راضى به اين كار نبودم، اين كار را من نكردم، عبيد الله زياد از پيش خود كرد.

545- آگاهى اهل مدينه

 بعد از شهادت امام حسينعليه‌السلام مردم يك هيئت هفت هشت نفرى را ماءمور اين كار مى كنند. مى روند به شام مدتى در آنجا مى مانند، تحقيق مى كنند، حتى به خليفه ملاقات مى كنند، اوضاع و احوال را كاملا مى بينند و بر مى گردند. وقتى مردم از آنها مى پرسند: قضيه از چه قرار بود؟

مى گويند: نپرسيد كه ما در مدتى در شام بوديم، مى ترسيديم كه از آسمان سنگ ببارد و ما هم از بين برويم. (تازه آن حرفى را كه ابا عبدللهعليه‌السلام گفت:( و على الاسلام السلام اذ قد بليت براع مثل يزيد ) (544) مى فهمند و اعتراف مى كنند كه راست گفت حسين بن على. گفتند: مگر چه قضيه اى بود؟

گفتند: همين قدر به شما بگوييم كه ما از نزد كسى آمده ايم كه علنا شراب مى نوشد، علنا سگ بازى مى كند، يوز بازى مى كند، هر فسقى را انجام مى دهد (و حتى آنها را در تعبير خودشان گفتند) و با مادر خود زنا مى كند، با محارم خود زنا مى كند، تازه پيش بينى ابا عبدلله را فهميدند كه حسين از روز اول اينها را مى دانست.

546- قيام خونين اهل مدينه

 مردم مدينه نمى دانستند كه در شام چه ميگذرد. رفت و آمد خيلى كم بود؟ افرادى هم كه احيانا از مدينه به شام مى رفتند، از دستگاه يزيد اطلاعى نداشتند. بعد از قضيه امام حسين، مردم مدينه تعجب كردن كه: عجب! پسر پيغمبر را كشتند. هيئتى را براى تحقيق به شام فرستادند كه چرا امام حسين كشته شد. پس از بازگشت اين هيئت، مردم پرسيدند، قضيه چه بود؟

گفتند: همين قدر در يك جمله به شما بگوييد كه در آنجا بوديم، دائم مى گفتيم خدايا! نكند از آسمان سنگ ببارد و ما به اين شكل هلاك بشويم. و نيز به شما بگوييم كه ما از نزد كسى مى آييم كه كارش شرابخوارى و سگ بازى و يوزى بازى و ميمون بازى است، كارش نواختن تار و سنتور و لهو لعب است، كارش زناست حتى با محارم. ديگر حال، تكليف خودتان را مى دانيد. اين بود كه مدينه قيام كرد، قيامى خونين. و چه افرادى كه بعد از حادثه كربلا به خروش آمدند.

اى بسا شاعر كه بعد از مرگ زاد

547- اولين معترض پس از شهادت حسينعليه‌السلام

 ابن زياد بعد از شهادت ابا عبدالله وقتى كه مردم را در مسجد بزرگ كوفه جمع كرد تا قضيه را به اطلاع آنها برساند، آنچنان قيافه مذهبى و مقدسى به خود گرفت كه گفت:( الحمد لله الذى اظهر الحق و اهله، و نصر اميرالمؤمنين و اشياعه، و قتل الكذاب بن الكذاب؛ خدا را شكر مى كنيم كه حقيقت را پيروز كرد و ريشه يك دروغگو و پسر دروغگو را كه مى خواست مردم را بفريبد كند. از مردم الهى شكر مى خواست و شايد صدها الهى شكر هم گفتند. اگر يك كور بيدار دل نبود، آن مجلس را خوب فريب داده بود. ) (545)

548- قيام كور بينا دل

 مردى است به نام عبدالله بن عفيف كه خدايش رحمت كند، گاهى، وقت ها افرادى در موقعيت هايى جانبازى مى كنند كه يك دنيا ارزش دارد. اين مرد از تو چشم نابينا بود، يك چشمش را در جمل در ركاب علىعليه‌السلام و چشم ديگرش را در صفين در ركاب علىعليه‌السلام از دست داده بود. اعمى بود، چون اعمى بود، ديگر كارى از او ساخته نبود و قهرا در جهاد هم شركت نمى كرد و غالبا به عبادت مى پرداخت. آن روز هم در مسجد كوفه بود. اين مرد وقتى كه اين جمله را شنيد از جا حركت كرد و گفت: كذاب تويى و پر تو است و شروع كرد به نطق كردن و خطابه انشاء كردن به طورى كه همان جا ريختند او را گرفتند. ولى بالاخره اين پرده را دريد.(546)

549- قيام هاى بعد از عاشورا

 از زمان شهادت امام حسين حس تنفر نسبت به بنى اميه در ميان مردم بالا گرفت و بعد هم كه قيام هايى باشد مثل قيام زيد بن على بن الحسين و قيام يحيى بن زيد بن على بن الحسين وجهه مذهبى اينها به كلى از ميان رفت.(547)

550- بيدارى كوفيان

 مختار بن ابى عبيده با كمك همين مردم كوفه حكومت ء تشكيل داد و بر قسمت وسيعى از كشور اسلامى مسلط شد و بى شك علاقه و اخلاص مردم كوفه نسبت به امام حسينعليه‌السلام صدها برابر بيش از علاقه آنان به سليمان بن صرد و مختار بود، بلكه اطاعت مردم كوفه از سليمان بن صرد و مختار نيز به خاطر عشق و علاقه به امام حسينعليه‌السلام بود. بلكه شهادت امام بود كه مردم كوفه را بيدار و علاقه مند و مصمم كرد، تا اينكه آنها بعد از شهادت و قبل از شهادت يكسان بودند.(548)

551- زنده كننده حماسه اسلامى

 از ملتى هر چيز منهدم شود قابل جبران و اصلاح است، مگر حماسه ملى و روح ملى كه ملت را به دنبال خود مى برد. امام حسين حماسه اسلامى را زنده كرد و به اين جهت به اسلام حياب بخشيد.(549)

552- واژگون شدن كاخ ظلم

 مى گوييم امام حسين با قيام و مبارزه خود بنياد كاخ ظلم را واژگون و اسلام را تجديد حيات، و درخت دين را آبيارى كرد. به چه نحو و چگونه؟ به اين كه شخصيت معنوى مسلمانان را بيدار و احيا كرد، در آنها حماسه اى را كه مرده بود زنده كرد. بحثى درباره شخصيت و فلسفه مستقل زندگى داشتن و تعظيم و احترام شعائر ملى و دينى كه بزرگترين سرمايه ها است، حتى از علم بالاتر است. پيغمبر به عرب چه داد؟ شخصيت داد.(550) از چه راه؟ از راه ايمان به مبادى اسلام كه طبعا شخصيت آفرين است. خسران شخصيت، بالاترين خسرانها است. ترسها، زبونى ها، بزرگى ها، چاپلوسى ها، توسرى خورى ها، همه مولود باختنت شخصيت است.

امام حسينعليه‌السلام در ملت اسلام حماسه و غيرت ايجاد كرد، حميت و شجاعت و سلحشورى به وجود آورد، خونها را به جوش آورد.(551) شهادت امام حسينعليه‌السلام به شكلى نبود كه مرعوبيت ايجاد كند، بر عكس(552)

553- آغازگر قيام جمعى و مسلحانه

 يكى از بزرگترين آثار قيام حسينى اين بود كه مجزا كرد بين قيام عليه خلفا و قيام عليه اسلام را. همان طورى كه قبلا گفتيم اگر امام حسين عليه يزيد قيام نمى كرد ممكن بود خرابكاريها و سوء سياست يزيد منجر به قيامى از طرف عناصرى بشود كه به اسلام هم علاقه اى نداشتند. اكنون مى گوييم اگر چه در تاريخ اسلام قيام هاى زيادى مى بينيم كه عليه دستگاه خلفا است و در عين حال جنبه حمايت از اسلام را دارد، مثل قيام ايرانيان عليه امويان، ولى بايد دانست كه اين امام حسين بود كه اولين بار قيام دسته جمعى مسلحانه عليه دستگاه خلافت كرد و او بود كه حساب اسلام را از حساب متصديان امر جدا كرد، بلكه راه قيام عليه دستگاه را از نظر اسلامى باز كرد و قيام آن حضرت نمونه و سرمشق ديگران قرار گرفت، ديگر نقش خلفا به عنوان حاميان اسلام باطل شد، اسلام در طرف مخالف قرار گرفت.

قبل از امام حسين هم قيامهايى فردى يا دسته جمعى انجام شد. آنها يا مسلحانه و فردى بود يا جمعى و غير مسلحانه. ولى قيام و شورش دسته جمعى و مسلحانه را امام حسين آغاز كرد.(553)

554- اگر حسين قيام نمى كرد؟

 اگر امام حسين قيام نمى كرد، خطر اين بود كه بساط اسلام از طرف مردم با انقلاب ممالك فتح شده برچيده شود.(554)

555- احيا كننده روح اسلام

 مى گويند: امام حسين اسلام را زنده كرد، تجديد حيات كرد، با خون خود نيرو داد و آبيارى كرد. راست است اما چگونه به چه نحو؟

به اين نحو كه حماسه اسلام را احيا كرد، به روح ها شخصيت، حريت، غيرت، آزادگى، ايده آل داد و خونها را به جوش آورد، رخوت را از بدنها گرفت و روح ها را به حركت آورد، حماسه مبارزه با كفر، ظلم، ستم را احيا و تجديد كرد.(555)

556- ديوانگى بسر بن ارطاه

 بسيارى از كسانى كه گرفتار عذاب وجدان مى شوند و فرياد مى زنند: مرا بكشيد! اين وجود ننگين را از بين ببريد! ديوانگى بسر بن ارطاه در آخر عمرش شايد از همين قبيل بوده. آن فرشته ماءمور عذاب اينگونه افراد همان وجدان خود آنها است(556)

557- نتايج نهضت حسينعليه‌السلام

 امام راجع به نتايج اين حركت: اولا خود يزيد نتوانست آب خوشى از گلويش فرو برود. حادثه مدينه دنبال حادثه كربلا بود. عبدالله بن زبير وسيله تبليغاتى خوبى يافت و قضيه مكه واقع شد. بعدها يا لثارات الحسين ستارى بود كه در تمام مدت شصت ساله بعدى نبى اميه همواره حكومت اموى را مى لرزانيد. لهذا بعضى ها مثل مارتين آلمانى سياست حسينى را از اول متوجه همين هدفها مى دانند.

عقاد راجع به حركت دادن نساء و اطفال مى گويد:( ... انما يبدو الخطاء فى هذه الحركه حين تنطر اليها من زاويه واحده ضيقه المجال قريبه المرمى، و هى زاويه العمل الفردى الذى يراض باساليب المعيشه اليوميه و يدور على التفه العاجل للقائمين به والذا عين اليه... )

مى گويد مسلم قادر بود خيلى كارها از قبيل كارهاى ابن زياد بكند، مالهايى بگيرد و ببخشد و بكشد، ولى بر خلاف اصولى بود كه پيروزى مى كرد. مسلم در حالى كه آماده كشته شدن بود وصيت كرد هفتصد درهم قرض دارم، زره و شمشيرم را بفروشيد و ادا كنيد! (مسلم در فكر صاف كردن مال مردم در دوره چند روزه حكومت خودش نيافتاد با اينكه فرمان حضرت به منزله اجازه سهم امام هم بود!)(557)

558- غلط ترين طرز تفكرها

 معمولا تذكر حادثه سيد الشهداء از قبيل اظهار تاءسف است، آن هم اظهار تاءسف از نفله شدن سيد الشهداء كه افسوس كه آقا نفله شد، و حال آنكه غلط ترين غلطها اين است كه ما امام حسينعليه‌السلام را نفله شده حساب كنيم. امام حسين به عكس به هر قطره خون خود يك دنيا ارزش داد. كسى كه موجى ايجاد كرد كه قرنها پس از او پايه هاى كاخ ستمگران را متزلزل كردار جا كند و حتى در قرون خود ما غالب حوادث داغ در محرم ايجاد مى شود، خون او هدر رفته است؟! كسى كه ميليونها نفر نماز خوان و روزه گير و فداكار ساخت هدر رفت؟!(558)

559- مقام سيد شهيدان

 بعد از حادثه عاشورا و شهادت امام حسينعليه‌السلام كه همه شهادتها را تحت الشعاع قرار داده، لقب سيد الشهداء به ايشان انتقال يافت، البته به جناب حمزه هم سيد الشهداء گفته و مى گوييم، ولى سيد الشهداى مطلق، امام حسين است. يعنى جناب حمزه، سيد الشهداى زمان خودش است و امام حسين سيد الشهداى همه زمانها است. آن چنانكه مريم عذرا سيده النساء زمان خودش است و صديقه كبرى سيده النساء همه زمانها.

قبل از شهادت امام حسين، آن شهيدى كه سمبل گريه بر شهيد بود، و گريه بر او مظهر شركت در حماسه شهيد و هماهنگى با روح شهيد و روح شهيد و موافقت با نشاط شهيد و شمار مى رفت، جناب حمزه بود و بعد از شهادت امام حسين اين مقام به ايشان انتقال يافت.(559)

560- زنده شدن دوباره اسلام

 شهادت هايى در دنيا هست كه به دنبال خودش روشنايى و صفا براى اجتماع مى آورد. شما در حالت فرد امتحان كرده و ديده ايد كه بعضى از اعمال است كه قلب انسان را مكدر مى كند، ولى بعضى ديگر از اعمال است كه قلب انسان را روشن مى كند، صفا و جلا مى دهد. اين حالت عينا در اجتماع هم هست. بعضى از پديده هاى اجتماعى، روح اجتماع را تاريك و كدر مى كند، ترس و رعب در اجتماع به وجود مى آورد، به اجتماع حالت بردگى و اسارت مى دهد، ولى يك سلسله پديده هاى اجتماعى است كه به اجتماع صفا مى دهد، نورانيت مى دهد، ترس اجتماع را مى ريزد، احساس بزرگى و اسارت را از او مى گيرد، جراءت و شهامت به او مى دهد.

بعد از شهادت امام حسين، يك چنين حالتى به وجود مى آمد، يك رونقى در اسلام پيدا شد. اين اثر در اجتماع از آن جهت بود كه امام حسينعليه‌السلام با حركات قهرمانانه خود روح مردم مسلمان را زنده كرد، احساسات را زنده كرد، احساسات بردگى و اسارتى را كه از اواخر زمان عثمان و تمام دوره معاويه بر روح جامعه اسلامى حكمفرما بود، تضعيف كرد و ترس را ريخت، احساس عبوديت را زايل كرد و به عبارت ديگر به اجتماع اسلامى شخصيت داد. او بر روى نقطه اى در اجتماع انگشت گذاشت كه بعدا اجتماع در خودش احساس شخصيت كرد. مسئله احساس شخصيت، مسئله بسيار مهمى است. از اين سرمايه بالاتر براى اجتماع وجود ندارد كه در خودش احساس شخصيت بكند.(560)

561- نهضت هاى ايجاد شده از عاشورا

 (امام حسينعليه‌السلام ) شب عاشورا كه اصحاب و اهل بيتش را جمع مى كند و از آنها تمجيد و تشكر مى كند. بعد به آنها مى گويد: بدانيد از همه شما متشكر و ممنونم، ولى بدانيد كه دشمنان با شما كارى ندارند، و اگر بخواهيد برويد مانع شما نمى شوند، من هم از نظر شخص خودم كه با من بيعت كرده ايد، بيعت خودم را از دوش شما برداشتم و محذور بيعت هم با من نداريد، هر كس مى خواهد برود آزاد است.

حسينعليه‌السلام از اهل بيت و اصحابى كه درباره آنها گفته است كه اهل بيتى بهتر و باوفاتر از اينها سراغ ندارم، اين مقدار استعناء نشان مى دهد و هرگز سخنانى از اين قبيل كه من را تنها نگذاريد، من غريبم، مظلومم، بيچاره ام نمى گويد. البته تكليف دين خدا را بر نمى دارد، لذا با افراد كه اتمام حجت مى كرد، اگر در آنها تمايل به ماندن نمى ديد به آنها مى گفت: از اين صحنه دور بشويد؛ زيرا كه من نمى خواهم شما به عذاب الهى گرفتار شويد؛ چون از كسى استمداد بكنم و او صداى استمداد مرا بشنود و مرا مدد نكند، خداوند او را به عذاب جهنم مبتلا خواهد كرد.

اين درس استغناء درس كوچكى نبود. همين استغناء بود كه بعدها روحيه استغناء به وجود آورد و چقدر قيام ها و نهضت ها به وجود آمد.(561)

562- سوژه احياگر ارزش ها

 حسين بن على يك سوژه بزرگ اجتماعى است. حسين بن على در آن زمان يك سوژه بزرگ بود، هر كسى كه مى خواست در مقابل ظلم قيام بكند، شعارش يا لثارات الحسين بود. امروز هم حسين بن على يك سوژه بزرگ است، سوژه اى براى امر به معروف و نهى از منكر، براى اقامه نماز، براى زنده كردن اسلام، براى اينكه احساسات و عواطف عاليه اسلامى در وجود ما احياء بشود.(562)