امام حسین از زبان شهید مطهری

امام حسین از زبان شهید مطهری0%

امام حسین از زبان شهید مطهری نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: امام حسین علیه السلام

امام حسین از زبان شهید مطهری

نویسنده: عباس عزيزى
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 24119
دانلود: 3397

توضیحات:

امام حسین از زبان شهید مطهری
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 29 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 24119 / دانلود: 3397
اندازه اندازه اندازه
امام حسین از زبان شهید مطهری

امام حسین از زبان شهید مطهری

نویسنده:
فارسی

فصل بيست و پنجم: فلسفه احياى فرهنگ عاشورا و اقامه سنت عزادارى

 

589 - تكرار يك حماسه

 فلسفه عزادارى و تذكر امام حسينعليه‌السلام كه به توصيه اطهارعليه‌السلام سال به سال بايد تجديد شود، به خاطر آموزندگى آن است، به خاطر آن است كه يك درس تاريخى بسيار بزرگ است. براى اينكه يك درس را انسان مورد استفاده خودش قرار بدهد، اول بايد آن درس را بفهمد و حل كند.

590 - شعار انقلاب عليه ظالم

 چرا ائمه دين اين همه تاكيد كردند كه مجلس عزا به پا داريد؟ اين همه به همين دليل كه عرض كردم، چون امام حسين كشته نشد براى منفعت شخصى، امام حسين در راه حق كشته شد، در راه مبارزه با باطل كشته شد، ائمه دين خواستند مكتب حسين در دنيا باقى بماند، شهادت حسين به صورت يك مكتب، مكتب مبارزه حق با باطل براى هميشه باقى بماند؛ والا چه فايده به حال امام حسين كه ما گريه بكنيم و بلند شويم و برويم. ائمه دين خواستند قيام امام حسين به صورت يك مكتب و به صورت يك مشعل فروزان هميشه باقى بماند. اين يك چراغى است از حق، از حقيقت دوستى، از حقيقت خواهى. اين يك ندايى است از حق طلبى از حريبت، از آزادگى. اين مكتب حريت و اين مكتب آزادى و اين مكتب مبارزه با ظلم را خواستند، براى هميشه باقى بماند، در زمان خود ائمه اطهار كه اين دستور صادر شد، سبب شد كه جريانى زنده و فعال و انقلابى به وجود آيد، نام امام حسين شعار انقلاب عليه ظلم گشت.(592)

591 - حيات جاودان

 اينكه گفته اند رثاء حسين بن على بايد هميشه زنده بماند، حقيقتى است و از خود پيغمبر گرفته اند و ائمه اطهار نيز به آن توصيه كرده اند.(593)

592 - محبوب قلوب مؤمنان

رسول گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمودند:( ان لقتل الحسين حراره فى قلوب المؤمنين لاتبرد ابدا ) ؛ از قتل حسين در دل هاى مؤمنان سوزشى است كه هرگز به سردى نگرايد.(594) (595)

593 - افضل الشهداء

 در حديث است كه اميرالمؤمنينعليه‌السلام در صفين از سرزمين كربلا عبور كرد و تربت آنجا را بوييد و فرمود:( واها لك ايتها التربه ليحشرن منك اقوام يدخلون الجنهه بغير حساب ) . شگفتا از تو اين خاك پاك! كه اقوامى از درون تو محشور مى شوند كه بى حساب داخل بهشت مى گردند.(596) (597)

594 - سروران شهيدان

 در حديث است (نفس المهموم، ص 30) كه رسول خدا درباره امام حسينعليه‌السلام فرمود:( كانى به وقد استجار بحرمى و قبرى فلا يجار، و يرتحل الى ارض مقتله و مصرعه ارض كرب و بلاء، و تنصره عصابه من المسلمين، اولئك ساده شهداء امتى يوم القيامه ) ؛ گويا او را مى بينم كه به حرم و قبر من پناهنده شده، ولى او را پناه ندهند، و به سرزمين قتلگاه و شهادت خود كوچ مى كند، سرزمين اندوه و گرفتارى. و گروهى از مسلمانان او را يارى مى دهند كه قيامت سروران شهيدان امت منند.(598) (599)

595 - عظمت شهيدان كربلا

 نفس المهموم ص 110:( خرج على عليه‌السلام يسير بالناس حتى اذا كان بكربلا على ميلين او ميل تقدم بين ايديهم حتى طاف بمكان يقال له المقذفان. فقال: قتل فيها مائتا نبى و مائتا سبط نبى كلهم شهداء. ههنا مناخ ركاب و مصارع عشاق، شهداء لا يسبقهم من قبلهم و لا يلحقهم من بعدهم ) ؛ علىعليه‌السلام از شهر بيرون شد و با مردم حركت كرد و چون با يك دو ميلى كربلا رسيد، پيشاپيش آنان آمد تا به مكانى كه مقذفان نام داشت، دورى زد و فرمود: در اينجا دويست پيامبر و دويست نواده پيامبر به قتل رسيده اند كه همه آنها شهيدند. اينجا باراند از سواران و قتلگاه عاشقان است، شهيدانى كه نه پيشانيانشان بر آنان سبقت جسته اند و نه آيندگان به مقام آنان رسند.(600) (601)

596 - مرثيه اى بسيار جانسوز

 صحنه عاشورا آن قدر پر از حماسه هست، آن قدر پر از عاطفه هست، آن قدر پر از رقت هست، آن قدر صحنه هاى با شكوه و جذاب و دلسوز دارد كه اگر در قلب ما ذره اى از ايمان باشد كافى است كه نام حسين را بشنويم و اشك ما جارى بشو:( ان اللحسين محبه مكنونه فى قلب المومنين ) ؛ يك محبت مخفى در عمق دل هر مؤمن نسبت به امام حسين هست.

انا قتيل العبره؛ من كشته اشك ها هستم.

شعرى است به عربى از يكى از اصحاب امام صادقعليه‌السلام ، و خيلى عجيب است.

شايد در اوايل طلبگى ام در مشهد بود و هنوز به قم نرفته بودم كه آن را از كتاب (نقثه المصدر) محدث قمى حفظ كردم. ايشان مى نويسد كه ابو هارون مكفوف - ظاهرا نابينا بوده است كه به او مى گفته اند مكفوف - شاعرى توانا بوده و گاهى مرثيه ابا عبدالله مى گفته است. او مى گويد: روزى رفتم خدمت امام صادقعليه‌السلام فرمود: از آن شعرهايى كه در مرثيه جدم گفته اى براى ما بخوان.

گفتم: اطاعت مى كنم.

فرمود: زن ها را هم بگوييد پشت پرده تا آنها هم استفاده بكنند

زن ها هم از اندرون آمدند نزديك، پشت پرده آن اتاق.

شروع كرد به خواندن شعرهايى كه ظاهرا تازه هم گفته بود. ولى مضمون را شما ببينيد، و اصلا درس را ببينيد. وقتى اين شعرها را - با اينكه پنج مصراع بيشتر نيست - خواند ولوله اى در خانه امام صادق بلند شد. امام صادق همين جور اشك از چشم هايش مى ريخت و شانه هاى مباركش حركت مى كرد. صداى ناله و گريه از خانه امام بلند شد كه بعد ظاهرا خود امام گفتند: ديگر كافى است! اين همه مرثيه هايى كه گفته شده است من نظير اين را يا نديده ام و يا كم ديده ام. مى گويد.

امر على جدث الحسين

فقل لا عظمه الزكيه

اء اعظما لازلت من

وطفاء ساكبه رويه

و اذا مررت بقبره

فاطل به وقف المطيه

وابك المطهر للمطهر

و المطهره النقيه

كبكاء معوله اتت

يوما لواحدها المنيه (602)

مضمون شعرش اين است: مى گويد: اى رهگذر! اى باد صبا! گذر كن به قبر حسين بن على، پيامبر دوستان را به او برسان، پيام عاشقانش را به او برسان. اى باد صبا! پيام ما را به استخوان هاى مقدس حسين برسان، بگو اى استخوان ها دائما شما با اشك دوستان حسين سيراب هستيد. اين اشك ها مى ريزند و شما را سيراب مى كنند. اگر روزى شما را از آب منع كردند اگر حسين را با لب تشنه شهيد كردند، اين شيعيان و دوستان دائما اشك خودشان را نثار شما مى كنند و اى باد صبا! اگر گذر كردى، تنها به رساندن پيغام قناعت نكن. آنجا مركبت را نگه دار، خيلى هم نگه دار، بايست و مصايب حسين را ياد كن و اشك بريز و اشك بريز، نه مثل يك آدم عادى بلكه مثل آن زنى كه يك فرزند بيشتر ندارد، چگونه در مرگ يك فرزند خودش اشك مى ريزد، اين جور اشك بريز، بگرى براى آن پاك، فرزند پدر پاك، فرزند مادر پاك.(603)

597 - احيا و اقامه سنت عاشورا

 با دو سوال مواجه خواهيم شد و خوب است كه جواب اينها را قبلا بدانيم كه هم خود ما روشن باشيم و هم از عهده جواب برآييم. يكى اينكه چرا امام حسين شهيد شد؟ ديگر اينكه چرا ائمه دين دستور دادند كه عزاى امام حسين هميشه اقامه شود و در نتيجه ما وقتها و عمرها و پولها و نيروها و انرژيها هر سال در دو ماه محرم و صفر و بلكه در غير اين دو ماه صرف كنيم.

راجع به قسمت اول بايد بگوييم در اين زمينه خيلى حرفهاى گفته شده. دشمنان گفته اند امام حسين قصد حكومت داشت و كشته شد، هدف شخصى داشت و نرسيد. دوستان نادان گفته اند كشته شد كه گناهان امت بخشيده شود. جنبه آسمانى و خيالى به قضيه دادند، آن را گفتند كه نصارى درباره مسيح گفته بودند. حقيقت همان است كه خود امام حسين فرمود در مواردى از قبيل: ما خرجت اشرا و لا بطرا... الا ترون ان الحق لا يعمل به، و ان الباطل لا يتناهى عنه، ليرغب المومن فى لقاء الله محقا... ايها الناس من راى سلطانا جائرا...

در قسمت دوم هم بايد گفت تكاليف شرعى بدون حكمت نيست. منظور اين بوده كه همدردى و تسليتى باشد. براى خاندان پيغمبر، به قول روضه خوان ها زهرا را خوشحال بكنيم، خيال مى كنيم هر اندازه ما گريه كنيم تسلى خاطر بيشترى براى حضرت زهرا و حضرت امير را كه هميشه آرزوى شهادت مى كشيدند و فخر خود مى دانستند كوچك كرده ايم و خيال مى كنيم هنوز هم بعد از هزار و سيصد و بيست سال در حال جزع و فزع مى باشند. بلكه مقصود اين است كه داستان كربلا به صورت يك مكتب تعليمى و تربيتى هميشه زنده بماند.(604)

598 - مكتب انسان ساز

 اگر گفتند اين عزا را احياء كنيد، زنده نگهداريد، براى اين است كه اين نكته ها را بفهميم و دريابيم، براى اينكه عظمت حسين را درك كنيم، براى اينكه اگر اشكى مى ريزيم از روى معرفت باشد. معرفت حسين ما را بالا مى برد، ما را انسان مى كند، ما را آزادمرد مى كند، ما را اهل حق و حقيقت مى كند، اهل عدالت مى كند، يك مسلمان واقعى مى كند. مكتب حسين، مكتب انسان سازى است، نه مكتب گنهكار سازى.

حسين سنگر عمل صالح است، نه سنگر گناهكارى.(605)

599 - دستور اكيد ائمه بر زنده نگهداشتن ياد حسينعليه‌السلام

 چرا ائمه اطهار اين همه دستور اكيد داده اند كه عاشورا بايد زنده بماند و چرا اين همه اجر و پاداش و ثواب براى عزادارى اباعبدالله منظور شده. آيا آنها اين سخن را فقط به خاطر يك عزادارى مثل عزادارى هاى ما در وقتى كه پدر يا مادرمان مى ميرند، گفتند! نه، مردن هاى ما ارزشى ندارد، در مردن هاى ما فكر و ايده و هدفى وجود ندارد.

ائمه اطهار از اين جهت گفتند عاشورا زنده بماند كه اين مكتب زنده بماند؛ براى اينكه اگر شخصى حسين بن على نيست، ولى حسين اگر خودش نيست، هر سال محرم كه طلوع مى كند، يك مرتبه مردم از تمام فضا بشنوند:( الا ترون ان الحق لا يعمل به، و ان الباطل لا يتناهى عنه! ليرغب المومن فى لقاء الله محقا ) براى اينكه از راستى و حقيقت، شور حيات، شور امر به معروف، شور نهى از منكر، شور اصلاح مفاسد امور مسلمين در ميان مردم شيعه پيدا بشود.

600 - علت زنده نگه داشتن قيام عاشورا

 اگر از ما بپرسند شما در روز عاشورا كه هى حسين حسين مى كنيد و به سر خودتان مى زنيد، چه مى خواهيد بگوييد؟ بايد بگوييم. ما مى خواهيم حرف آقايمان را بگوييم.

ما هر سال مى خواهيم تجديد حيات بكنيم؛( يا ايها الذين آمنوا استجيوا لله و للرسول اذا دعاكم لما يحييكم ) بايد بگوييم عاشورا روز تجديد حيات ماست، در اين روز مى خواهيم در كوثر حسينى شستشو بكنيم، تجديد حيات بكنيم، روح خودمان را شستشو بدهيم، خودمان را زنده بكنيم. ما نمى خواهيم حس امر به معروف و نهى از منكر، احساس شهادت، احساس جهاد، احساس فداكارى در راه حق در ما فراموش بشود؛ نمى خواهيم روح فداكارى در راه حق در ما بميرد.

601 - شعار شيعه عاشورا است!

 ائمه ما يكى پس از ديگرى آمدند و دستور دادند كه عاشورا را بايد زنده نگه داشت، مصيبت حسين نبايد فراموش شود، اين مكتب بايد زنده بماند. هر سال كه محرم و عاشورا پيدا مى شود، شيعه بايد آن را زنده نگه دارد. شيعه بايد بتوان جواب بدهد وقتى در مقابل يك سنى، و بالاتر، در مقابل يك مسيحى يا يك يهودى يا يك لا مذهب قرار گرفت و او گرفت و او گفت: شما در اين روز عاشورا و تاسوعا كه تمام كارهايتان را تعطيل مى كنيد و مى آييد در مساجد جمع مى شويد، دسته راه مى اندازيد، سينه مى زنيد، زنجير مى زنيد، داد مى كشيد، فرياد مى كشيد، چه مى خواهيد بگوييد؟ حرفتان چيست،؟ بايد بتوانيد بگوييد ما حرفمان چيست.

602 - حفظ تاريخ حسين به على

 جامعه اى كه تاريخ مانند تاريخ حسين بن على دارد مملو از افتخار و حماسه و عظمت و زيبايى و آموزندگى و الهام بخشى، و آن را پر مى كند از افسانه هاى احمقانه (روضه الشهدا) يى و اسرار الشهاده اى، حقا چنين جامعه اى سفيه است نه رشيد. ما امروز بايد همان طورى كه به حفظ آثار تاريخى و ملى مى خواهيم بكوشيم، به حفظ تاريخ خودمان بكوشيم.(606)

603 - وظيفه احياى فرهنگ عاشورا

 اين وظيفه در دو قسمت بايد بيان شود: وظيفه علما و وظيفه عامه و توده مردم؛ و به زبان مردم اين عصر و بلكه براى مردم اين عصر: رسالت علماء (خواص) و رسالت توده (عوام ). معمولا علما اين انحرافات را به گردن توده و عامه مردم مى گذارند و تقصير عوامى و جهالت مردم مى دانند، و مردم عوامل متقابلا مى گويند تقصير علما است كه نمى گويند، زيرا ماهى از سر گنده گردد نى زدم

ولى حقيقت اين است كه در اين جريان هم خواص مسئولند و هم عوام، هم علما مسئولند و هم توده؛ اين ماهى، هم از سرگنده گريده و هم از دم، سر و دم مشتركا مسئول اين گنديدن هستند.

در حقيقت قبل از آنكه وظيفه خواص و وظيفه عوام بيان شود بايد معلوم شود كه تقصير از كى بوده است. چون اينكه وظيفه الان متوجه كيست يك مطلب است و تقصير از كى بوده مطلب ديگر است. چنانچه گفتيم در تقصير هر دو شركت داشته اند و اين ماهى، هم از سر گنده گرديده است و هم از دم. و از لحاظ وظيفه نيز بيان خواهيم كرد كه هر دو طبقه مسوولند؛ نه گناه گناه يك طبقه است و نه وظيفه فعلى وظيفه يك طبقه بالخصوص است.(607)

604 - فلسفه اقامه عزاى حسينعليه‌السلام

 صحنه اى بالاتر و بهتر از اين صحنه در جهان وجود ندارد كه:

اولا اين اندازه درس توحيد و ايمان كامل به جهان غيبت را بدهد و مظهر نفس مطمئنه باشد. پس روحش توحيد بود.

ثانيا همه تربيت ها براى اين است كه روح بشر در برابر حوادث، شكست ناپذير شود، تنش با شمشيرها قطعه قطعه، ثروتش به باد، فرزندانش كشته، خاندانش اسير، ولى روحش ثابت و محكم بماند.

ثالثا چقدر فرق است ميان ادعا و عمل. مدعيان آزادى و آزايخواهى، حقوق بشر، عدالت، (زيادند) اما داستان پادشاه و وزير و گربه تربيت شده، ولى مردان الهى عملا نشان دادند كه اگر يك طرف حق باشد با محروميت ها، با كشته شدن ها، با قطعه قطعه شدن ها، و طرف ديگر مال و ثروت و همه چيز باشد با پايمال شدن حق و حقيقت كدام طرف را مى گيرند.(608)

605 - فلسفه تذكر و گريه

 فلسفه تذكر و گريستن و گرياندن، احياء اين خاطره است و فسلفه احياء اين است كه هدف كلى اين نهضت براى هميشه زنده بماند و امام حسين هر سال در ميان مردم به اين صورت ظهور كند.(609)

606 - پاداش سيدالشهداء در دنيا.

 فلسفه تذكر سيدالشهداء از يك جنبه مربوط به ما است كه از يك سرچشمه فيض استفاده مى كنيم، از طرف ديگر تقديرى از شهدا و شهادت است، و از طرف ديگر يك فريضه تاريخى و يك وظيفه اجتماعى در برابر اجتماع است.

منفعت فردى عامل تنازع و تضارب و قبض و استخدام اجتماع است و حس منفعت عمومى و به عبارت ديگر اصول عالى اخلاقى انسانى عامل حفظ و تعاون و افاضه و اعانه است. پس اصحاب خير عموم، خدام واقعى اصول و نواميس اجتماعند و از همين جهت است كه اجتماع از آنها تقدير مى كند.(610)

607 - پيوند خطابه در شيعه با حادثه عاشورا

 خطابه و منبر در كشور ما مولود حادثه عاشورا است. چطور مولود حادثه عاشورا است؟ امام حسينعليه‌السلام در زمان خودش عليه جريانى قيام كرد و شهيد شد به همان ترتيبى كه مى دانيم. رواياتى هم در زمينه عزادارى براى آن حضرت وارد شده است كه براى يك نفر شيعى مذهب امكان ندارد كه آن روايات را انكار كند. عنى از مسلمات مذهب شيعه است. از ناحيه ائمه اطهارعليه‌السلام توصيه و تاكيد فراوان به احياء سنت عاشورا شده است و به اشخاصى كه شاعر بوده اند بسيار توصيه شده كه در اين موضوع شعر بگوييد و احساسات مردم را تحريك كنيد. نسبت به اشخاصى كه در مجالس اقامه سنت عاشورا متاثر مى شوند و اشك مى ريزند تقديس رسيده است. احاديث زيادى هست راجع به ثواب گريه بر سيدالشهداء سلام الله عليه براى يك نفر شيعه مذهب جاى ترديد نيست كه اين دستور در مذهب ما هست.(611)

608 - زيارت مستحب است، اما دروغگويى گناه!

 فرض كنيد ما مى خواهيم يك زيارت مستحب سيدالشهداء برويم. بگذريد از اين مطلب - عقيده شخصى من هم اين است - كه همان زيارت سيدالشهداء ممكن است در شرايط مخصوصى واجب هم بشود. (و همين مثال را فقها ذكر كرده اند) به حسب اين كه زمانى ارزش زيارت امام حسين، ارزش زنده كردن مكتب امام حسين آنقدر بزرگ مى شود كه به حد وجوب مى رسد، ولى زمانى هم در حد يك مستحب عادى است.

حال در وقتى كه در حد همان مستحب اصلى عادى است، ما مى خواهيم برويم زيارت امام حسين. بدون شك در اسلام دروغ گفتن حرام است؛ مى خواهيم يك زيارت عادى كربلا برويم و برگرديم، خصوصا زيارت هاى ما كه مى دانيد چقدر هم ارزش دارد! به خاطر يك زيارت، در گذرنامه گرفتن چند دروغ مى گوييم! پولمان را بخواهيم تبديل كنيم، چند تا دروغ مى گوييم! براى اينكه اين سنت را به جاى آوريم، صدتا دروغ ممكن است بگوييم و بعد بگوييم چون دروغ در راه دين است، جايز است! نه خود دروغ هم جزو دين است كه نبايد گفت.

609 - پيوند با شهيدان

 امروز روزى است كه دو حادثه رخ داده است و اين دو حادثه سبب شده است كه اربعين، اربعين باشد:

يك داستان ورود اولين زائر رسمى به زيارت اباعبداللهعليه‌السلام يعنى روز ورود جابر بن عبدالله انصارى از مدينه به كربلا براى زيارت، و ديگر اينكه به طور كلى زيارت حسين بن علىعليه‌السلام در اين روز ماثور است. يعنى اين روز، روز زيارت مخصوص اباعبدالله و همچنين سنت زيارت كردن اباعبدالله است. آمدن جابر به زيارت تربت مقدس اباعبدالله از دور و نزديك با زايارات ماءثوره اى كه وارد شده است، همه به منظور پيوند با شهيدان است.(612)

610 - شريك نهضت حسينى

 اين، علامت جامعه مرده است. دروغ را مى پذيرد اما راست را هرگز حاضر نيست بپذيرد! جابر بن عبدالله انصارى از صحابه پيغمبر اكرم و از جوانان اصحاب پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله است و در جنگ خندق جوانى بوده در حدود 16 سالگى، تازه بالغ شده بود، در وقت وفات رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله تقريبا بيست. دو سه ساله بوده و بنابراين در سنه 61 هجرى، اين مرد هفتاد و چند ساله بوده است. در آخر عمر كور شده بود، چشم هايش نمى ديد. با يك مرد محدث بزرگوارى به نام عطيه عوفى آمد و قبل از آنكه به سراغ تربت حسينعليه‌السلام برود، رفت سراغ فرات، غسل زيارت كرد و از سعد كه گياهى خوشبو بوده و آن را خشك مى كردند بعد مى سائيدند و پودر مى كردند و از آن به عنوان يك عطر و بوى خوش استفاده مى كردند، خودش را خوشبو كرد. عطيه مى گويد: وقتى كه جابر از بوى خوش استفاده مى كردند، خودش را خوشبو كرد. عطيه مى گويد: وقتى كه جابر از فرات بيرون آمد، گام ها را آهسته بر مى داشت و در هر گامى ذكرى از اذكار الهى بر زبانش بود.

جابر از دوستان اميرالمؤمنين و از دوستان خاندان پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله و در حدود 12 سال از اباعبدالله بزرگ تر است و با اباعبدالله خيلى محشور بوده است. گفت: با همى حال گام ها را آهسته برداشت و آمد وقتى كه رسيد دوبار يا سه بار فرياد كشيد: حبيبى يا حسين! دوستم، حسين جان!

بعد گفت حبيب لا يجيب حبيبه؟ دوستى جواب دوستش را چرا نمى دهد؟ من جابر، دوست تو هستم، رفيق ديرين توام، پير غلام تو هستم، چرا جواب مرا نمى دهى؟ بعد گفت: عزيزم! حق دارى جواب دوستت را ندهى، جواب پير غلامت را ندهى، من مى دانم با رگ هاى گردن تو چه كردند، من مى دانم سر مقدس تو از بدن مقدست جداست، گفت و گفت تا افتاد و بيهوش شد. وقتى كه به هوش آمد سرش را برگرداند به اين طرف و آن طرف و مثل كسى كه با چشم باطن مى بيند گفت:( السلام عليكم ايتها الارواح التى بفناء الحسين ) ؛ سلام من بر شما مردانى كه روح خودتان را فداى حسين كرديد. بعد از اينكه گفت من چنين و چنان شهادت مى دهم، گفت: و من شهادت مى دهم كه ماهم با شما در اين كار شريك هستيم.

عطيه تعجب كرد كه يعنى چه؟ ما با اينها در كار شريك باشيم؟ به جابر گفت: معنى جمله ات را نفهميدم، ما كه جهاد نكرديم؟ ما كه قبضه شمشير به دست نگرفتيم، چرا شريك باشيم؟!

گفت: اصلى در اسلام هست كه من از پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله شنيدم فرمود: هر كسى كه واقعا از ته دل دوست داشته باشد، روحش هم آهنگ باشد، در اين عمل شريك است. من اگر شركت نكردم نمى توانست شركت كنم، از من جهاد برداشته شده بود، ولى روح من پرواز مى كرد كه در ركاب حسينعليه‌السلام باشد. چون روح ما با روح حسين بود، من حق دارم كه ادعا كنم ما با آنها در اين عمل شريك هستيم.(613)

611 - كربلا تنها يك روز نيست!

 شما اگر يك تومان در اين راه بدهيد، آن كه ارزش دارد احساسات شماست، نماينده مسلمانى شماست، پيوند خودتان را به اين وسيله با حسين بن علىعليه‌السلام روشن كرده ايد. عرض كردم: امروز روز پيوند با شهيدان است، اگر بنا شود ما در موقعش كه مى شود از شهيدان بگسليم، ولى بعد هميشه بنشينيم و امرى را كه نشدنى است مى شود از شهيدان بگسليم، ولى بعد هميشه بنشينم و امرى را كه نشدنى است بگوئيم:( اسلام عليك يا اباعبدالله! يا ليتنا كنا معك فنفوز فوزا عظيما ) . اى كاش ما مى بوديم با تو. حسين بن علىعليه‌السلام مى گويد كربلا كه يك روز نيست، هميشه است.(614)

612 - خلوص نيت

 يكى از شرايط گوينده، خطيبت، واعظ، روضه خوان اين است كه خلوص نيت داشته باشد.(615)

613 - محبت حسين در دل اهل ايمان

 (پيامبر) در حديث فرمود:( ان للحسين محبه مكنونه فى قلوب المومنين ) . يك محبت پوشيده اى (نسبت به حسينعليه‌السلام در دل هاى مومنين هست) (مكنون يعنى در آن سر ضمير، در آن ضمير باطن و ناآشكار)؛ در آن ضمير ناآشكار هر مؤمنى محبت حسين بن علىعليه‌السلام هست، البته در ضمير ناآشكار و آشكار هر مؤمنى محبت پيغمبر خدا هم هست و بايد باشد، همين طور محبت اميرالمؤمنين، حضرت زهرا و ساير ائمه هدى، ولى قضيه اين است كه براى بعضى از ائمه جريان هايى پيش آمده است كه آن جريان ها توانسته لااقل قسمتى از واقعيت آنها را نشان دهد و بارز و ظاهر كند. والا فرق نمى كند، همه آنها نور واحد هستند. امام حسينعليه‌السلام در قضايا و مسائل عاشورا از وجود مقدسش آنقدر فضائل ظهور و بروز كرد كه امكان ندارد كسى واقعا مومن باشد و در عمق دل و روحش امام حسينعليه‌السلام را دوست نداشته باشد.(616)

614 - شادى در شادى اهل بيت

 سوم شعبان و ولادت آن بزرگوار (حضرت سيدالشهداء) است. اهل ايمان به چنين ولادتى خوشحال و مسرور مى شوند، چون مى دانيم كه - گذشته از هر امر ديگر - پيغمبر اكرم با اين ولادت فوق العاده خوشحال و مسرور شد،( شيعتنا منا خلقوا من فاضل طينتنا يحزنون لحرننا و يفرحون لفرجنا ) . خلاصه اش اين است كه شيعيان ما در حزن ما محزون و در سرور ما خوشحال و مسرور هستند. بنابراين روزى است كه اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام و صديقه طاهرهعليها‌السلام همه در مثل چنين روزى خوشحال و مسرورند. ما شيعيان ادعاى تشيع مى كنيم، در اين اعياد بيش از اينها (بايد اظهار سرور كنيم) اگر چه شيعيان در ولادت حضرت سيدالشهداء به نسبت اعياد ديگر - نه به نسبت شايستگى وقت و زمان - بيشتر اظهار سرور و شادمانى مى كنند؛ ولى بيش از اينها لازم است كه علائم و آثار و نشانه هاى اين شادمانى در چهره همه ما پيدا باشد و در زندگى ما اين علائم و نشانه ها ظاهر و بارز باشد.(617)

615 - احترام در مراسم عاشورا

 دلش آتش مى گيرد، اما فقط جوش مى زند، فقط ناراحت مى شود. مثلا روزنامه را مى خواند مى بيند ايام عيد نمى خواهند احترام حسين بن على را حفظ كنند. روزنامه ها تبليغ مى كنند، راديو هم تبليغ مى كند كه از اين فرصت براى تفريح استفاده كنيد. چه نشسته ايد! نصف مردم تهران رفتند، جاده ها را گرفتند، ده روز تعطيلى داريد. اينها را مى خواند، در دل مى گويد اينها چه كسانى هستند؟! چرا با حسينعليه‌السلام مبارزه مى كنند؟! چرا يك نفر يك كلمه در روزنامه يا جاى ديگر نمى نويسد كه بابا! تفريح، وقت زيادى دارد.(618) ما مدعى هستيم كه حسين بن على با روح ما پيوند دارد. ما از اين مكتب استفاده ها كرده ايم و مى كنيم. اين كشور، كشور حسين بن على است، كشور شيعه است. حسين بن على شعار اين ملت است، شعار اين كشور است. اين، اهانت به حسين بن على است كه شما اين ايام را به دنبال تفريح و تفنن برويد! در روزنامه مى خواند، جوش هم مى زند اما حاضر نيست يك كلمه حتى به رفيقش بگويد كه احترام حسين بن على را حفظ كن، تا سوم (شهادت) حسين بن على باش.

لااقل اين مقدار احترام اباعبدلله را حفظ كنيد. ما حسين را نگهدارى نكرده ايم، حسين بوده است كه تاكنون ما را نگهدارى كرده است. به قول اقبال لاهورى: هيچ مسلمانان اسلام را نگهدارى نكرده اند، هميشه اسلام بوده است كه مسلمانان را نگهدارى كرده است هر وقت خطر عميقى كشور را تهديد مى كند. آن وقت مى بينيد مى آيند سراغ على بن ابى طالب و نهج البلاغه اش. سراغ حسين بن على و ياد او.

ما از آن مردم هستيم كه:( اذا ركبوا فى الفلك دعوا الله مخلصين له الدين فلما نجهم الى البر اذا هم يشركون ) ؛(619)

بعضى از مردم سوار كشتى كه مى شوند، هنگام كه دريا طوفانى مى شود صداى يا الله يا الله، خدا خدايشان بلند است با خلوص نيت، درباره چيزى جز خدا فكر نمى كنند؛ ولى وقتى خدا نجاتشان مى دهد، به ساحل نجات كه مى رسند، وقتى خطر را دور مى بينند، به كلى يادشان مى رود، منكر خدا مى شوند، براى خدا مشرك مى سازند. ما در همين كشور خودمان مگر نديديم حدود بيست و پنج سال پيش چقدر نام حسين بن على و على بن ابى طالب را آنها كه نمى برند، مى بردند! همين كه نجات پيدا كردند، گفتند، ما بابك خرم دين داشتيم، المقنع داشتيم، مازيار داشتيم، وقتى كه خطرى اين ملت را تهديد مى كند، بابك خرم دين كدام جهنم دره است؟! به جنگ حسين بن على مى آيند، قهرمان در مقابل او درست مى كنند. خجالت نمى كشند! به جاى اينكه افتخار كند اسم پسرش را حسين بگذارد، بابك و مازيار و جمشيد و فرشيد مى گذارد!

616 - پيوند خوردن روح

 اين، فلسفه عاشورا است، نه گناه كردن و بعد به نام حسين بن على بخشيده شدن! گناه بكنيم بعد در مجلسى شركت بكنيم و بگوييم خوب ديگر گناهانمان بخشيده شد.

گناه آن وقت بخشيده مى شود كه روح ما پيوندى بخورد با روح حسين بن على. اگر پيوند بخورد، گناهان ما قطعا بخشيده مى شود، ولى علامت بخشيده شدنش اين است كه دو مرتبه ديگر دنبال آن گناه نمى رويم اما اينكه گناه بكنيم، از مجلس حسين بن على بيرون برويم و دو مرتبه دنبال آن گناهان برويم، نشانه اين است كه روح ما با روح حسين بن على پيوند نخورده است.

سخنان معصومينعليه‌السلام

پيغمبر اكرم نسبت به حسين بن علىعليه‌السلام ، لهذا فرمود:( حسين منى و انا من حسين احب الله من احب حسينا ) ؛ حسين از من است و من از حسينم؛ خدا دوست مى دارد هر كسى را كه حسين من را دوست بدارد.(620)

امام صادقعليه‌السلام فرمود: سوره والفجر را در نوافل و فرائض خودتان بخوانيد كه سوره جدم حسين بن على است.

عرض كردند: به چه مناسبتى سوره جد شماست؟

( يا ايتها النفس المطمئنه ارجعى الى ربك راضيه مرضيه، فادخلى فى عبادى و ادخلى جنتى ) .(621)

پيغمبر اكرم در عالم رويا به او (امام حسينعليه‌السلام ) فرموده بود: مرتبه و درجه اى هست كه تو به آن مرحله و درجه نخواهى رسيد مگر از پلكان شهادت

در سفارش موسى بن جعفرعليه‌السلام به هشام آمده كه حضرت فرمود: حسين بن علىعليه‌السلام فرمود: تمامى چيزهايى كه خورشيد بر آن مى تابد در مشرق و مغرب زمين و دريا خشكى و زمين هموار و كوهها، همه و همه نزد ولى خدا و اهل معرفت به حق خداوند چون سايه اى بيش نيست. آيا آزاد مردى پيدا نمى شود كه دست از اين لقمه جويده شده بر دارد؟ براى شما جر بهشت بهايى نيست پس خود را به غير بهشت نفروشيد، كه هر كس از خدا به دنيا راضى شود به چيز پستى راضى گشته است.

امام صادقعليه‌السلام فرمود:( رحم الله عمى العباس لقد آثر وابلى بلاء حسنا ) .(622)

فرمود: خدا رحمت كند عمويم عباس را، عجب نيكو امتحان داد، ايثار كرد

امام زين العابدين فرمود: ما دوازده نفر بوديم و تمام ما دوازده نفر را به يك زنجير بسته بودند كه يك سر زنجير به بازوى من و سر ديگر آن به بازوى عمه ام زينب بسته بود.(623)

امام باقرعليه‌السلام فرمودند كه: سى هزار نفر جمع شده بودند كه جد ما حضرت حسينعليه‌السلام را بكشند و كل يتقرب الى الله بدمه(624) و هر يك با كشتن او به خدا تقرب مى جستند، چون مى گفتند يزيد خليفه پيامبر است و حسين بن على بر او خروج كرده است، بايد بايد با او جنگيد.(625)

رسول گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمودند:( ان لقتل الحسين حراره فى قلوب المومنين لا تبرد ابدا ) ؛ از قتل حسين در دل هاى مومنان سوزشى است كه هرگز به سردى نگرايد.(626) (627)

در حديث است كه اميرالمؤمنينعليه‌السلام در صفين از سرزمين كربلا عبور كرد و تربت آنجا را بوييد و فرمود:( واها لك ايتها التربه ليحشرن منك اقوام يدخلون الجنه بغير حساب ) . شگفتا از تو اى خاك پاك! كه اقوامى از درون تو محشور مى شوند كه بى حساب داخل بهشت(628) (629) مى گردند.

گزيده اى از خطبه و سخنان امام حسينعليه‌السلام

 امام حسين فرمود: جدم به من فرموده است كه: تو درجه اى نزد خدا دارى كه جز با شهادت به آن درجه نائل نخواهى شد.

به من مى گوييد نرو، ولى خواهم رفت. مى گوييد كشته مى شوم، مگر مردن براى يك جوانمرد ننگ است؟ مردن آن وقت ننگ است كه هدف انسان پست باشد و بخواهد براى آقايى و رياست كشته بشود كه مى گويند به هدفش نرسيد. اما براى آن كسى كه براى اعلاى كلمه حق و در راه حق كشته مى شود كه ننگ نيست.

چرا كه در راهى قدم برمى دارد كه صالحين و شايستگان بندگان خدا قدم برداشته اند.(630)

امام حسينعليه‌السلام در روز دهم محرم پس از آنكه نماز صبح را با اصحاب به جماعت خواند، برگشت و خطابه كوتاهى براى اصحاب و ياران ايراد كرد. در آن خطابه چنين گفت: اندكى صبر و استقامت، مرگ جز پلى نيست كه شما را از ساحل درد و رنج به ساحل سعادت و كرامت و بهشت هاى وسيع عبور مى دهد.

امام حسينعليه‌السلام وقتى كه مى آمد به طرف كربلا، اشعارى را با خودش مى خواند كه نقل شده پدر بزرگوارشان هم همين اشعار را گاهى مى خواندند، آن اشعار اين است.

فان تكن الدنيا تعد نفيسه

فدار ثواب الله على و انبل

و ان تكن الاموال للترك جمعها

فما بال متروك به المرء يبخل

و ان تكن الابدان للموت انشاءت

فقتل امرء بالسيف فى الله اجمعل

اگر چه دنيا زيبا و دوست داشتنى است، دنيا آدم را به طرف خودش مى كشد، اما خانه پاداش الهى، خانه آخرت، خيلى از دنيا زيباتر است، خيلى از دنيا بالاتر و عالى تر است.

اگر مال دنيا را آخرت كار بايد گذاشت و رفت، پس چرا انسان آن را در راه خدا انفاق نكند.

و اگر اين بدن هاى ما ساخته شده است كه آخر كار بميرد، پس چرا در راه خدا با شمشير قطعه قطعه نشود؟(631)

مرگ براى انسان جوانمرد ننگ نيست، اگر در راه حق جهاد كند و در حالى كه مسلم است كوشش به خرج بدهد (نيتش حق باشد و در حالى كه مسلم است مجاهده و جهاد كند) و با مردن صالح، مواسات و همگانى و همدردى نمايد، و بر عكس، راه خودش را از مردم بدبخت هلاك شده و مجرم گناهكار جدا كند.

امام حسينعليه‌السلام مى فرمايد: موت فى عز من حياه فى ذل(632) مردن در سايه عزت بهتر است از زندگى با ذلت.

من مردن را براى خدم سعادت، و زندگى با ستمگران را موجب ملامت مى بينم.(633)

حسين مى گويد: هيهات منا الذله حسين تن به خوارى بدهد؟!

الموت اولى من ركوب العار(634) مرگ از متحمل شدن يك ننگ بالاتر است.

( موت فى عز خير من حياه فى ذل ) (635) مردن با عزت از زندگى با ذلت بهتر است.

اى خود فروختگان به آل ابى سفيان! با من مى جنگيد و من با شما مى جنگم.

زن و بچه چه تقصيرى دارند؟ كونوا احرارا فى دنياكم(636) اگر خدا را نمى شناسيد، اگر به معاد ايمان نداريد، آن شرقى كه يك انسان بايد داشته باشد كجا رفت؟! حريت و آزاديتان كجا رفت؟!(637)

هر كس آمده است كه خون دلش را در راه ما ببخشد، هر كس تصميم گرفته است لقاء پروردگار را، چنين كسى با ما كوچ كند.

ايها الناس! هر كس كه خيال مى كند ما به مقامى نائل مى شويم، به جايى مى رسيم، چنين چيزى نيست، برگردد.

امام حسينعليه‌السلام از اصحاب خود بيعت گرفت و در شب عاشورا فرمود: من بيعت خودم را از گردن شما برداشتم.

مسلم دختر كوچكى داشت. امام حسين وقتى كه نشست او را صدا كرد، فرمود بگوييد بيايد، دخترم مسلم را آوردند، او را نشاند روى زانوى خودش و شروع كرد به نوازش كردن. دخترك زيرك و باهوش بود، ديد كه اين نوازش، يك نوازش فوق العاده است، پدرانه است، لذا عرض كرد، يا اباعبدالله! يا ابن رسول الله! اگر پدرم بميرد چقدر...؟

اباعبدالله متاثر شد، فرمود: دختركم! من به جاى پدرت هستم. بعد از او، من جاى پدرت را مى گيرم.

صداى گريه از خاندان اباعبدالله بلند شد. اباعبدالله رو كرد به فرزند عقيل و فرمود: اولاد عقيل! شما يك مسلم داديد كافى است، از بنى عقيل يك مسلم كافى است، شما اگر مى خواهيد برگرديد، برگرديد.

عرض كردند: يا اباعبدالله! يا ابن رسول الله! ما تا حال كه مسلمى را شهيد نداده بوديم، در ركاب تو بوديم، حالا كه طلبكار خون مسلم هستيم، رها كنيم؟ ابدا، ما هم در خدمت شما خواهيم بود تا همان سرنوشتى كه نصيب مسلم شد، نصيب ما هم بشود.(638)

امام حسينعليه‌السلام در عاشورا فرمود: آيا حلالى را حرام و حرامى را حلال كرده ايم كه از روى عقيده با من بجنگيد؟ - يا مالى را برده ام و خونى را ريخته ام - كه روى عداوت شخصى با من بجنگيد؟

در روز عاشورا خطاب به مردم فرمود:( ثم ايم الله لا تلبثون بعدها الا كريثما يركب الفرس حتى تدوربكم دور الرحى و تقلق بكم قلق المحور ) ؛ سپس به خدا سوگند، جز زمان اندكى به اندازه زمان سوار شدن بر اسب نمانيد تا اينكه اين آسياب به گردش آيد و شما را در تنگناى محور خويش گيرد.(639) (640)

در روز عاشورا خطاب به اهل بيت خود فرمود:( استعدوا للبلاء و اعلموا ان الله حافظكم و منجيكم من شر الاعداء و يعذب اعاديكم بانواع البلاء (641) (642) خود را آماده بلا كنيد، و بدانيد كه خداوند حافظ و رهايى بخش شما از دشمنان است، و دشمنانتان را به انواع بلاكيفر خواهد داد. )

گزيده اى از خطبه حضرت زينب

 اى اهل كوفه! اى دغلبازان فريبكار بى وفا! آيا گريه مى كنيد؟ پس اشك شما نخشكد و ناله تان خاموش نگردد، مثل شما همچون آن زن احمق است كه پنبه هايى را مى رشت و نخ مى ساخت، دوباره آنچه را كه رشته بود پنبه مى كرد و آنچه را كه بافته بود باز مى كرد.

پس بگرييد كه سزاوار گريه ايد و راستى كه شما به عار اين كار گرفتار آمديد و به ننگ آن مبتلا گشتيد و هرگز اين لكه ننگ را نتوانيد شست. و كجا مى توانيد ننگ كشتن زاده ختم نبوت و معدن رسالت، و سرور جوانان بهشتى جنگتان و جايگاه سلامتى خود و طبيب زخم هايتان و پناه مشكلاتتان و بيانگر حجتتان و مشتعلگاه راهتان را بشوييد!.

واى بر شما! مى دانيد چه جگرى از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله بريديد؟ و چه پيمانى شكستيد؟ و چه دخترانى از او در معرض ديد آورديد؟ و چه حرمتى از او دريديد؟ و چه خونى از او ريختيد؟

راستى كه كار ناپسندى كرديد كه نزديك است آسمان ها از شدت آن بشكافد.

پس اين مهلت شما را سبكسار نسازد كه عجله و شتاب، خدا را به شتاب نيندازد و بيم از دست رفتن انتقام بر خدا نرود، هرگز، كه خداوند در كمين ما و آنها نشسته است.(643)

سپاس خدايى را كه ما را به پيامبرش محمد گرامى داشت، و از هر گونه پليدى به خوبى پاك ساخت. جز اين نيست كه فاسق رسوا مى شود، و فاجر دروغ مى گويد: و او بحمدالله ما نيستيم و غير ماست.

كار خدا را نسبت به برادرت چگونه ديدى؟ فرمود: خداوند شهادت را در سرنوشت آنها مقرر فرموده بود و آنان به قتلگاه خويش پيوستند، و به زودى خداوند ميان تو و آنان جمع كند. پس بنگر كه پيروزى از آن كيست؟ مادرت به عزايت بنشيند اى پسر مرجانه!... پس ابن زياد به خشم آمد و برافروخت.