فصل چهلم: حكم بر خلاف ديگران
۱- گرمابه
حضرت علیعليهالسلام
و عمر داخل در گرمابه شدند، عمر گفت: بدجائی است گرمابه! رنج و زحمتش زياد، و حيا، و عفتش كم می باشد.
حضرت اميرعليهالسلام
به او فرمود: بلكه آن خوب جايی است، چرك و آلودگی بدن را می زدايد و آتش را به ياد می آورد
.
۲- لذيذترين گوشت ها
در حضور عمر سخن از گوشت به ميان آمد. عمر گفت: پاكيزه ترين گوشتها گوشت مرغ است.
اميرالمومنينعليهالسلام
فرمود: مرغ بسان خوك پرندگان است، پاكيزه ترين گوشتها گوشت جوجه ای است كه به پرواز در آمده يا قريب به آن باشد
.
۳- عثمان مخالفت كرد!
هنگامی كه عمر از دنيا رفت و او را كفن نمودند، حضرت اميرعليهالسلام
برای نماز خواندن بر او محاذی سر او ايستاد و عثمان محاذی پاهايش.
علیعليهالسلام
به عثمان فرمود: اينجا كه من ايستاده ام درست است.
عثمان گفت: بلكه اينجا كه من ايستاده ام، در اين هنگام عبدالرحمن بن عوف گفت: چقدر زود پس از مرگ عمر اختلاف كرديد، پس به صهيب رو كرده و گفت: خودت بر جنازه عمر نماز بخوان همان گونه كه او تو را به عنوان پيشوای نمازهای فريضه مسلمين برگزيده بود
.
۴- بخيل از ظالم معذورترست
مردی می گفت: بخيل از ظالم معذورترست. حضرت اميرعليهالسلام
سخنش را شنيد پس به او فرمود: چنين نيست؛ زيرا شخص ظالم، توبه و استغفار می كند و اموال مردم را به صاحبانشان رد می نمايد و ذمه اش بری می شود، ولی بخيل آنگاه كه بخل ورزد نه زكات می دهد، نه به فقيری كمك می كند و نه صله رحم بجا می آورد، و نه از مهمانی پذيرايی می نمايد. و حرام است بر بهشت كه بخيل در آن داخل گردد
.
۵- عمل اهل باطل
اصبغ بن نباته می گويد: هرگاه اميرالمومنينعليهالسلام
سر از سجده دوم بر می داشت اندكی می نشست و آنگاه برمی خاست. عده ای عرضه داشتند: يا اميرالمومنين! پيش از شما ابوبكر و عمر چنين نمی كردند، بلكه بعد از سجده يكراست بر می خاستند.
آن حضرتعليهالسلام
فرمود: اين عمل اهل باطل است؛ زيرا اين رفتار بر عظمت و توقير نماز می افزايد
.
۶- قبر هود و يهودا
در صفين نصر آمده: اصبغ بن نباته می گويد در نخيله قبر بزرگی بود كه يهوديان، مردگان خود را در اطراف آن به خاك می سپردند، علیعليهالسلام
پرسيد؛ مردم درباره اين قبر چه می گويند؟
امام حسن گفت: می گويند قبر هود پيامبر است، آنگاه كه قومش از اطاعت او سربرتافتند بدين سرزمين آمده و در اينجا وفات نموده است.
اميرالمومنينعليهالسلام
فرمود: دروغ می گويند، حقا كه من نسبت به اين قبر از آنان آگاهترم، اين قبر يهودا پسر بزرگ يعقوب است، آنگاه فرمود: آيا در اين نواحی شخص مطلعی پيدا می شود؟ گفتند: بله.
پيرمرد كهنسالی را به نزد آن حضرت آوردند. امام به او فرمودند: منزل تو كجاست؟
گفت: در ساحل دريا.
فرمود: فاصله اش با كوه سرخ چقدر است؟
گفت: به آن نزديك است.
فرمود: قوم تو درباره آن چه می گويند؟
گفت: می گويند قبر ساحری است.
فرمود: خلاف می گويند، آن قبر هود است و اين قبر يهودا. آنگاه فرمود: در روز قيامت هفتاد هزار نفر از پشت شهر كوفه با چهره هايی تابان همچون مهر و ماه محشور شده بدون حساب داخل در بهشت می شوند
.
مؤلف
: در اينجا مناسب است داستان دلالت آن بزرگوار را از قبر دانيال پيغمبر و دو دختر تبع كه برای عمر و ابوبكر بيان فرموده نقل كنيم (اگر چه از موضوع اين فصل خارجند).
در تاريخ اعثم كوفی
آمده: هنگامی كه ابوموسی اشعری شهر شوش را فتح نمود در آنجا اتاقی قفل شده ديد، دستور داد قفل را شكستند، پس در ميان اتاق سنگ بزرگی به شكل قبری ديد كه در ميان آن جسدی كه باطلا كفن شده بود مشاهده نمود، ابوموسی از بلندی قد آن جسد در شگفت شده از اهل آنجا از هويت آن پرسش نمود؛ گفتند: او مرد درستكاری بوده كه در عراق می زيسته و عراقيها به وسيله او از خدا طلب باران می نموده اند، از قضا در سالی ما دچار خشكی و بی بارانی شديدی شده او را از عراقيها درخواست نموديم تا نزد ما بيايد و برای ما طلب باران كند. ولی آنان از فرستادن وی امتناع ورزيدند از ترس اين كه مبادا او را بازنگردانيم و لذا ما پنجاه نفر به عنوان گروگان نزد آنان فرستاديم تا او را بفرستند پس او را فرستادند و برای ما طلب باران نمود و خداوند به وسيله دعای او برای ما گشايش نمود، و ما از پنجاه نفر خود صرفنظر كرده او را در همين جا نگهداشتيم تا اين كه نزد ما وفات نمود.
ابوموسی جريان را به عمر نوشت، عمر چگونگی و صحت و سقم اين داستان را از صحابه پرسش نمود، هيچ كس در اين رابطه اطلاعی نداشت بجز اميرالمومنينعليهالسلام
كه فرمود: اين دانيال است كه از پيامبران الهی بوده و در زمان پادشاهی بخت النصر و شاهانی ديگر می زيسته، و شرح زندگانی او را تا زمان مرگش بيان داشت. و به عمر فرمود: به ابوموسی بنويس جسد را بيرون آورده و در جايی به دور از دسترس اهل شوش دفن نمايد.
عمر جريان را به ابوموسی نوشت ابوموسی دستور داد رودخانه را (كه از كنار شهر می گذشت) خشك نموده و قبری در وسط آن حفر و دانيال را در آن دفن كنند و آنگاه آن را با سنگهای بزرگ، مستحكم نموده آب را بر روی آن جاری ساخت.
و در مناقب از ابوبصير از امام صادقعليهالسلام
نقل كرده كه فرمود: در زمان خلافت ابوبكر قومی می خواستند مسجدی در ساحل عدن بنا كنند، و آنگاه كه از ساختمان مسجد فارغ می شدند بنا فرو ريخت، آنان به نزد ابوبكر آمده قصه خود را بيان داشته و از او چاره جويی نمودند. ابوبكر برای مردم خطبه خواند و آنان را سوگند داد كه اگر كسی در اين باره مطلبی می داند بگويد. اميرالمومنينعليهالسلام
به آنان فرمود: در قسمت راست و چپ آن موضع از سمت قبله زمين را حفر نموده به دو قبر می رسيد كه بر روی آنها نوشته است: من رضوی هستم و خواهرم حبی كه به خدای عزيز جبار شرك نورزيده ايم.
و بدن آنان برهنه است، پس آنان را غسل داده كفن نموده بر آنان نماز گزارده به خاكشان بسپاريد و سپس مسجدتان را بنا كنيد كه بر جا خواهد ماند. پس طبق فرموده آن حضرتعليهالسلام
عمل كرده آن را صادق يافتند.
۷- حكم طلاقهای سابق
عمر درباره زنی كه شوهرش يك بار يا دو بار او را طلاق داده و آنگاه مرد ديگری با وی ازدواج نموده و او را طلاق داده و يا مرده، و پس از انقضای عده اش شوهر اول او را به عقد در آورده، تعداد طلاقهای سابقش را به حساب می آورد (يعنی اگر مثلا در سابق يك بار او را طلاق داده بود، حال می توانست فقط دو بار او را طلاق دهد نه بيشتر و...).
اميرالمومنينعليهالسلام
می فرمود: سبحان الله! آيا ازدواج با شوهر ديگر (يعنی محلل) سه دفعه طلاق (شوهر سابق) را از بين می برد ولی يك دفعه را از بين نمی برد؟!