فصل پنجاه و يكم: حد غلات و خوارج
۱- كيفر غلات
هفتاد نفر از اهل زط (نژادی از اهل سودان و هند) پس از جنگ صفين نزد اميرالمومنينعليهالسلام
آمده و پس از سلام، سخنانی به زبان خودشان به آن حضرت گفته و آن حضرت نيز به همان لغت به آنان پاسخ داد. و در ضمن گفتارشان به آن حضرت نسبت خدايی دادند.
اميرالمومنينعليهالسلام
به آنان فرمود: من خدا نيستم بلكه بنده ای از بندگان خدا هستم ولی آنان نپذيرفته، همچنان بر مطلب خويش اصرار می ورزيدند، تا اين كه حضرت امير به آنان فرمود: اگر از اين عقيده تان دست بر نداريد و به درگاه خدا توبه نكنيد، شما را خواهم كشت، ولی آن همه موعظه و اندرز در آنان اثر ننموده و توبه نكردند.
پس آن حضرت دستور داد، گودالهايی حفر نموده و بين گودالها روزنه قرار دادند، و آنان را ميان گودالها انداخت، و سر آنها را پوشاند و ميان يكی از گودالها كه كسی در آن نبود آتشی افروخت و با دود همه را هلاك كرد
.
۲- پروردگار من و شما خداست
حضرت اميرعليهالسلام
در خانه ام عمرو از طائفه عنزه (يكی از همسران آن حضرت) تشريف داشت، قنبر به نزد آن حضرت آمد و گفت: ده نفر بر در خانه آمده و شما را به خدايی می خوانند.
اميرالمومنين به قنبر فرمود: آنان را بياور، پس بر آن حضرت وارد شدند.
علیعليهالسلام
چه می گوييد؟
غلات: تو پروردگار و آفريدگار و روزی رسان ما هستی؟
علیعليهالسلام
: وای بر شما! چنين نگوييد من هم مانند شما مخلوق خدايم. ولی آنان نپذيرفتند.
علیعليهالسلام
وای بر شما! پروردگار من و شما خداست، توبه كنيد و از اين عقيده برگرديد.
غلات: تو پروردگار و روزی دهنده و خالق ما هستی.
علیعليهالسلام
به قنبر فرمود: برو چند كارگر بياور، قنبر ده كارگر با ابزار حفاری حاضر كرد، علیعليهالسلام
به كارگران دستور داد گودالی در زمين حفر كنند و آنگاه در ميان گودال، هيزم افكنده آتشی بزرگ افروختند و در اين موقع كه آتش زبانه می كشيد به آنان فرمود: وای بر شما! توبه كنيد و از عقيده خود دست برداريد.
گفتند: هرگز.
پس علیعليهالسلام
همه آنان را به تدريج در ميان آتش انداخت و آنگاه فرمود: هر زمان كه چنين امر منكری ببينم، آتشم را می افروزم و قنبر را می خوانم
.
۳- من هم بنده خدايم
حضرت اميرعليهالسلام
در روز ماه رمضان بر جماعتی می گذشت كه به خوردن غذا مشغول بودند.
علیعليهالسلام
: مسافريد يا بيمار؟
نه مسافريم و نه بيمار.
اهل كتاب هستيد؟
نه.
پس چرا در روز ماه رمضان غذا می خوريد؟
آنان پاسخی گفتند كه معنايش اين بود كه تو خدا هستی.
اميرالمومنينعليهالسلام
چون مقصود آنان را فهميد از اسب پياده شد و به سجده افتاد و گونه های صورت را بر خاك گذاشت و سپس به آنان فرمود: وای بر شما! من هم بنده ای از بندگان خدا هستم. ولی آنان گوش نكرده و بر پندار خود ثابت بودند.
در اين هنگام علیعليهالسلام
دستور داد تا دو چاه در كنار هم حفر كنند، يكی باز و ديگری سربسته، و روزنه ای بين آنها قرار دهند و سپس آن گروه را در گودال سربسته قرار داد و درميان گودال ديگر آتشی افروخت و با دود، آنان را عقوبت می داد و در آن حال پيوسته ايشان را به اسلام دعوت می نمود ولی نمی پذيرفتند، تا اين كه دستور داد آنان را با آتش سوزاندند
.
۴- پيدايش غلات
ابن ابی الحديد در شرح نهج البلاغه
آورده: نخستين كسی كه در زمان اميرالمومنينعليهالسلام
به آن حضرت غلو ورزيد و او را خدا خواند، عبدالله به سبا بود، هنگامی كه حضرت خطبه می خواند عبدالله برخاست و چند بار به وی خطاب كرد تو خدا هستی، پس گروهی از اصحاب آن حضرت كه از جمله آنها عبدالله بن عباس بود برای او نزد آن حضرت شفاعت كردند و گفتند: توبه نموده و از عقيده خود بازگشته است، پس علیعليهالسلام
او را بخشيد ولی مشروط به اين كه از كوفه خارج شود.
و هنگامی كه خبر شهادت علیعليهالسلام
به عبدالله بن سبا رسيد گفت: به خدا سوگند اگر مغز سرش را در هفتاد هميان برايم بياوريد باز هم می گويم نمرده و نخواهد مرد تا زمامدار تمام عرب شود. گروهی به عبدالله بن سبا گرويده و با او هم عقيده شدند، از جمله عبدالله بن صبره همدانی و عبدالله بن عمرو كندی و چند تن ديگر. و عده ای از اين افراد به شبهاتی بی اساس تمسك جسته اند. از جمله به گفتار عمر كه، هنگامی كه آن حضرت به موجب حدی چشم مردی را كور كرد، گفت: ما اقول فی يدالله فقات عينا فی حرم الله؛ چه گويم درباره دست خدا كه چشمی را در حرم خدا كور كرد.
مؤلّف:
اصل اين قضيه داستانی است كه ابن اثير در نهايه آورده: كه مردی در حال طواف به زنهای مسلمين نگاه می كرد، پس اميرالمومنينعليهالسلام
سيلی به صورتش زد آن مرد به نزد عمر شكايت برد، عمر به او گفت: او بحق تو را زده است چشمی از چشمان خدا تو را رسيده (مقصودش اميرالمومنين بود)
. و مانند گفتار خود آن حضرت كه می فرمايد: بخدا سوگند من در خيبر را با نيروی بشری بيرون نياوردم بلكه با تاييد و نيروی الهی بيرون آوردم.
و مانند گفتار رسول خداصلیاللهعليهوآلهوسلم
در: لا اله الا الله وحده وحده صدق وعده و نصر عبده كه فرمود: كسی كه تمام احزاب را مغلوب ساخت علی بن ابيطالب بود؛ زيرا وقتی كه بزرگ و سردار آنان عمرو بن عبدود را به قتل رساند، ترس و رعب شديدی در ميان آنان پديد آمده همگی پا به فرار گذاشتند. و اما كيفيت جهاد با خوارج را نيز آن حضرت مبتكر بوده؛ زيرا اين گروه در زمان پيغمبرصلیاللهعليهوآلهوسلم
نبودند تا آن حضرت حكمشان را روشن سازد.
و امام صادقعليهالسلام
فرموده: نبرد علیعليهالسلام
با اهل قبله (گروههای منحرف به ظاهر مسلمان) دارای بركت بوده و اگر با آنان نمی جنگيد، پس از او كسی نمی دانست با اين گروهها چه بايد كرد.
و در مناقب ابن طلحه آمده: شافعی می گويد مسلمانان روش مقابله با مشركين را از رسول خداصلیاللهعليهوآلهوسلم
فرا گرفتند، و روش مقاتله با باغيان را از علیعليهالسلام
.
۵- دو رويه مختلف
هنگامی كه اميرالمومنينعليهالسلام
در جنگ جمل بر دشمن پيروز گرديد به ياران خود فرمود: دشمنی را كه از جنگ گريخته تعقيب نكنيد، مجروحان را نكشيد، و كسانی كه در خانه ها پناهنده شده اند در امان هستند، ولی در جنگ صفين، دشمنان را بدون استثنا می كشت.
ابان بن تغلب به ابن شريك گفت: چرا اميرالمومنين در دو جنگ جمل و صفين، دو رويه مختلف معمول داشت؟
ابن شريك گفت: زيرا در جنگ جمل فرماندهان لشكر كه طلحه و زبير بودند در همان ابتدای جنگ كشته شدند ولی در جنگ صفين، فرمانده لشكر، معاويه زنده بود و لشكريان را جمع نموده به جنگ وا می داشت
.
۶- اسيران شامی
در جنگ جمل هرگاه دشمنی از شاميها به دست علیعليهالسلام
اسير می شد، اگر كسی از ياران آن حضرت را نكشته بود او را آزاد می كرد و گرنه او را می كشت، و اگر دوباره به جنگ می آمد و اسير می شد او را به قتل می رساند
.
۷- آزادی اسرای شامی
و نيز آن حضرتعليهالسلام
در جنگ با شاميها هر دشمنی را كه اسير می كرد اسلحه و حيوان سواری او را می گرفت و او را سوگند می داد كه ديگر به دشمن كمك ننموده، سپس آزادش می كرد
.
۸- فدا از بيت المال
اميرالمومنينعليهالسلام
می فرمود: هرگاه مسلمانی به دست كفار اسير شود و زخم كاری به دشمن نزده باشد از بيت المال فدا داده نمی شود، ولی بستگانش اگر بخواهند، او را از مال خودش فدا داده و آزادش می كنند
.