قضاوت های امیرالمؤمنین حضرت علی (علیه السلام)

قضاوت های امیرالمؤمنین حضرت علی (علیه السلام)0%

قضاوت های امیرالمؤمنین حضرت علی (علیه السلام) نویسنده:
گروه: امام علی علیه السلام

قضاوت های امیرالمؤمنین حضرت علی (علیه السلام)

نویسنده: آيت الله شيخ محمد تقى تسترى
گروه:

مشاهدات: 45358
دانلود: 3812

توضیحات:

قضاوت های امیرالمؤمنین حضرت علی (علیه السلام)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 64 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 45358 / دانلود: 3812
اندازه اندازه اندازه
قضاوت های امیرالمؤمنین حضرت علی (علیه السلام)

قضاوت های امیرالمؤمنین حضرت علی (علیه السلام)

نویسنده:
فارسی

فصل چهل و نهم: سياست

۱- راهنمايی امير مومنانعليه‌السلام

ايرانيان از اهل همدان و ری و اصفهان و نهاوند و قومس با هم مكاتبه نموده، نوشتند كه محمد پادشاه عرب و آورنده كتاب و آيين تازه از دنيا درگذشته و پس از او ابوبكر بر آنان سلطنت نموده و او پس از اندك زمانی به هلاكت رسيده و پس از او عمر خليفه شده و خلافتش به درازا كشيده و بر شهرهای شما دست يافته و سپاهيانش با شما در ستيزند، و دست از شما بر نمی دارند مگر اين كه با او از در جنگ وارد شده، لشكريانش را از خانه و كاشانه خود بيرون نموده و به طرف او لشكر كشی كنيد.

آنان همه بر اين انديشه، عهد و پيمان محكم بستند. اين خبر به اهل كوفه رسيد. آنان عمر را در مدينه از ماجرا مطلع ساختند. عمر از شنيدن اين خبر هراسان گرديده به مسجد رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وارد شد و به منبر رفت و پس از ثنای الهی چنين گفت: ای گروه مهاجر و انصار! همانا شيطان، جمعيتهای فراوانی را گرد آورده تا بر عليه شما قيام كند و چراغ فروزان حق را خاموش نمايد، اينك اهل همدان و اصفهان و...

با آن كه نژاد و آيين مختلف دارند ولی با هم پيمان بسته اند كه برادران مسلمانتان را از شهرهای خود بيرون كرده و با شما بجنگند. اكنون هر چه زودتر تدبير و علاج خود را در اين باره بگوييد و درنگ مكنيد كه از پس امروز روزهای دگر هست.

طلحه بن عبدالله كه سخنوری از قريش بود برخاست و پس از حمد و ثنای الهی گفت: ای خليفه! حوادث و پيشامدهای روزگار تو را آزموده و مجرب ساخته و اتفاقات دوران و سختيهای زندگی محكم و استوارت نموده، تو مردی پاك سرشتی، كارها و انديشه هايت همه نيكو و خجسته است، اينك خودت در اين زمينه فكر بكن و به انديشه ات عمل نما.

طلحه نشست. عمر به مردم خطاب كرد: سخن بگوييد.

عثمان برخاست و سپاس خدای را به جا آورد و گفت: ای خليفه! به نظر من خودت به همراه تمام سپاهيان شام و يمن و مدينه و مكه و كوفه و بصره به سوی مشركين حركت می كنيد، اين تدبير كه گفتم بخاطر داشته باش و درباره آن فكر كن. عثمان نشست اميرالمومنينعليه‌السلام برخاست و ثنای پروردگار به جای آورد و آنگاه به عمر گفت: اگر بخواهی تمام لشكريان شام را از كشورشان خارج كنی از آن سو روميان بدان سرزمين هجوم برده زنان و كودكان شامی را به اسارت خواهند گرفت؛ و اگر لشكر يمن را از يمن خارج كنی حبشيان زنان و كودكان يمنی را اسير خواهند كرد؛ و اگر لشكر مكه و مدينه را با خود ببری عرب از گوشه و كنار با تو پيمان شكنی نموده، بطوری كه سركوبی و مبارزه با آنان به مراتب از جنگ با دشمن خارجيت دشوارتر خواهد بود، پس اين نظريه عثمان رای صواب نيست.

اما از جهت انبوهی و كثرت دشمن و هم پيمان شدن آنان با هم، باك نداشته باش، كه خداوند بيش از تو اين پيشامد را كراهت می دارد و او به تغيير دادن اين اتحاديه شوم سزاوارترست. گذشته مگر يادت نيست كه ما در زمان رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به اتكای زيادی لشكر جهاد نمی كرديم، بلكه تنها به اميد نصرت و ياری خداوند، و اما اين كه خودت به طرف دشمن بروی آن هم صلاح نيست؛ زيرا آن هنگام كه دشمن بفهمد خودت با لشكر هستی، كمر قتل تو را خواهد بست و بسا دشمنان ديگرت نيز به ياری آنان برخيزند و تو با دست خودت اسباب و مقدمات كشتنت را فراهم نموده ای، به عقيده من سپاهيان نامبرده را در جاهای خود بگذار و تنها به لشكر بصره بنويس آنان به سه دسته تقسيم شوند؛ يك دسته برای تمشيت امور و انتظامات داخلی در جای خود باشند، و دسته ديگر نيز به منظور نگهبانی و پاسداری از مرزها و مراقبت دشمنانی كه با مسلمانان معاهده بسته اند در همان جا بمانند، و دسته سوم برای كمك و ياری رساند به برادران مسلمان خود به طرف دشمنان ايرانی حركت كنند.

عمر گفت: كاملا صحيح است و دوست دارم از اين انديشه پيروی كنم، و چند بار با اعجاب، گفتار آن حضرتعليه‌السلام را تكرار نموده، بسی شاد و مسرور گرديد(۴۹۹) .

۲- جنگ روميان

عمر درباره جنگ با روميان از حضرت اميرالمومنينعليه‌السلام نظريه خواست. آن حضرت به او فرمود: خداوند ضامن شده حوزه و حدود مسلمانان را نگهداری كند، و عيوب آنان را بپوشاند، و آن خدايی كه مسلمانان را زمانی كه اندك بوده اند ياری نموده، زنده است، و هرگز نمی ميرد.

تو اگر خودت به جانب دشمن حركت كنی و در جنگ مغلوب گردی، برای شهرهای دوردست مسلمانان پناهی نمی ماند (برای جلوگيری از فتنه و فساد). صلاح اين است كه مردی دلير و آزموده به طرف دشمن بفرستی و سپاهيانش را نيز از رزمندگان صبور و با استقامت و شكيبا و موعظه پذير انتخاب كنی، پس اگر به ياری خداوند بر دشمن پيروز شدند و آرزوی تو برآورده شده و اگر شكست خوردند باز هم اهميتی ندارد؛ زيرا خودت به عنوان پناهگاه و پشتيبان مسلمانان زنده خواهی بود(۵۰۰) .

۳- اسيران عراقی

عمر تصميم گرفته بود اسيران عراقی را بفروشد. حضرت اميرعليه‌السلام به وی فرمود: اينها برای شما مال و ثروتی هستند كه ديگر بمانند آن نخواهند يافت، اگر آنان را بفروشيد افرادی كه پس از اين مسلمان می شوند از آنها بهره ای نخواهند داشت.

عمر گفت: پس چه كنم؟

علیعليه‌السلام فرمود: آنها را بگذار تا برای مسلمانان شوكتی باشند. عمر از تصميم خود برگشت. و آنگاه آن حضرت به عمر فرمود: هر اسيری از اين اسيران كه مسلمان شود سهم من از او آزاد است(۵۰۱) .

۴- ابتدای تاريخ

عمر درباره نوشتن تاريخ با مردم مشورت كرد، اميرالمومنينعليه‌السلام به او فرمود: مبدا تاريخ را روز هجرت رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قرار دهيد و مانند زمان آن حضرت، تاريخ بزنيد؛ زيرا هنگامی كه پيامبر در ماه ربيع الاول وارد مدينه گرديد دستور نوشتن تاريخ را داد و مردم تاريخ را از روز ورود آن حضرت مشخص می كردند و به همين نحو ادامه پيدا كرد(۵۰۲) .

۵- مصرف از بيت المال

هنگامی كه خبر فتح قادسيه و دمشق به عمر رسيد، عمر مردم را گرد آورده و به آنان گفت: من پيش از آن كه خليفه شوم، تاجر بوده ام و اكنون كه مرا خليفه كرده ايد نمی دانم برای مصرف ماهيانه خود، چه مقدار از بيت المال تصرف كنم.

هر كدام از حاضران مبلغی گفت، و حضرت اميرعليه‌السلام در آنجا ساكت نشسته بود، عمر عرض كرد يا علی نظر شما چيست؟

آن حضرت فرمود: جز به مقداری كه زندگی خود و عائله ات را به نحو شايسته تامين كنی بر تو روا نيست.

حضار همه گفتند: رای رای علی بن ابيطالب است(۵۰۳) .

۶- تقسيم ميراث

طلحه می گويد مالی نزد عمر آوردند تا آن را بر مستحقينش قسمت كند، عمر مال را تقسيم نموده اندكی از آن باقی ماند، عمر با گروهی از اصحاب پيغمبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در اين باره مشورت كرد. آنان همه گفتند: خودت آن را تصرف كن؛ زيرا اگر بخواهی آن را بر صاحبانش تقسيم كنی به هر كدام مبلغ ناچيزی می رسد.

حضرت امير به عمر فرمود: اين مقدار را نيز بايد بر صاحبانش تقسيم كنی، كم و زيادش تفاوتی ندارد.

عمر گفت: اين راهنمايی شما نعمتی بود بر من به ضميمه ديگر نعمتهايتان كه هيچ كدام را پاداش نداده ام(۵۰۴) .

۷- بهار كسری

از جمله غنائم ارزنده ای كه در جنگ ايرانيان نصيب مسلمانان شده بود، فرشی بود به نام بهار كسری و موقعی كه سعد بن ابی وقاص خواست يك پنجم غنائم را برای عمر بفرستد از مسلمانان خواست تا از سهم خود از بهار كسری صرفنظر كنند پس آن را برای عمر فرستاد، و آن فرشی بود كه تمام مظاهر تفريح و تفرج در آن تعبيه شده، مخصوص پادشاهان ايرانی بود تا در فصل زمستان كه درختان و گلها و رياحين خشكيده می شد بر روی آن می نشستند و بساط عيش و طرب بر آن می گستراندند، و هر يك از طول و عرض آن شصت ذراع بود، و با انواع زيور آلات و طلاجات مزين شده بود.

عمر نمی دانست آن را چكار كند، با چند نفر مشورت نموده، بعضی به او گفتند: برای خودت باشد، و كسانی هم اختيارش را به خود او واگذار كردند. حضرت اميرعليه‌السلام به عمر فرمود: چرا يقينت را به شك مبدل می سازی و خود را به جهالت می زنی، بايد آن را بين مسلمانان تقسيم كنی؛ زيرا اگر آن را به همين حال بگذاری آيندگان آن را تصرف خواهند كرد با اين كه مسلمانان كنونی بدان سزاوارترند. عمر گفتار آن حضرت را تصديق كرد و آن را بين مسلمانان قسمت نمود.(۵۰۵)

و نيز حضرت اميرعليه‌السلام صحابه رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را در باره كيفيت نماز خواندن بر جنازه آن وجود مبارك و محل دفن آن حضرت، ارشاد و راهنمايی نمود و اختلافشان را برطرف ساخت؛ چنانچه شيخ مفيدرحمه‌الله در ارشاد آورده: مسلمانان در مورد اين كه چه كسی به عنوان امام جماعت بر پيكر مطهر رسول خدا نماز بخواند، و نيز در مدفن آن بزرگوار سخنها می گفتند، تا اين كه اميرالمومنين به نزد آنان آمد و فرمود: رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در هر حال امام و پيشوای ما می باشد چه در زمان حيات و چه پس از وفات و نيازی به امام نيست و مسلمانان دسته دسته وارد شده بر جنازه مقدس آن حضرت نماز خوانده باز گردند، و اما مدفن آن حضرت نيز، خداوند هيچ پيامبری را در هيچ مكانی قبض روح نمی كند جز اين كه آن محل را به عنوان مدفن او برگزيده است، و من آن بزرگوار را در حجره ای كه در آن وفات نموده دفن می كنم، پس مسلمانان، همه نظر آن حضرت را پذيرفته و راضی شدند(۵۰۶) .

فصل پنجاهم: بيان منشا اشتباه

۱- پرچم سياه!

پيرمردی از بكر بن وائل نقل می كند: در جنگ صفين با حضرت علیعليه‌السلام بودم عمروبن عاص را ديدم كه از ميان لشكر دشمن پارچه سياهی بر سر نيزه ای كرده و آن را بلند نمود. گروهی از مردم گفتند: اين پرچمی است كه رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم برای عمرو بسته (يعنی او بر حق است)، اين گفتار بين مردم پيچيد تا به گوش حضرت علیعليه‌السلام رسيد. آن حضرت به مردم فرمود: می دانيد داستان اين پرچم چيست؟ داستانش اين است كه رسول خدا آن را برای عمرو بست، و آنگاه فرمود: كيست كه اين پرچم را بگيرد و به شرايطش عمل نمايد. عمرو پرسيد؛ شرايطش چيست؟

پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: يك شرطش اين است كه با آن به جنگ مسلمانان نروی، و ديگر آن كه از جهاد با كفار فرار نكنی. عمرو آن را گرفت و به هيچ كدام از آن دو شرط عمل نكرد به خدا سوگند هم با آن از جنگ مشركين گريخت، وهم امروز به جنگ مسلمانان آمد، قسم به خدائی كه مردم را آفريده، و دانه را شكافته، اين گروه هرگز اسلام نياورده اند، وليكن بناچار اسلام را بر زبان جاری نموده و كفر را پنهان كرده اند و هر وقت كه يارانی برای خود بيابند باز همان دشمنی كه با ما داشته اند اظهار خواهند نمود الا اينكه آنان در صورت ظاهر، نماز را ترك نكرده اند(۵۰۷)

۲- فريبكاری

در تاريخ طبری آمده: مغيره بن شعبه ادعا می كرد كه او تازه عهدترين مردم به رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است و به مردم می گفت: من انگشتر خود را در ميان قبر پيغمبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم انداختم تا با اين بهانه داخل در قبر شده بدن رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را مس نمايم تا من آخرين كسی باشم كه از رسول خدا جدا گشته است.

طبری از عبدالله بن حرث نقل كرده كه می گويد: من در زمان خلافت عمر يا عثمان به همراه علیعليه‌السلام برای انجام عمره وارد مكه شديم و آن حضرت در منزل خواهر خود (ام هانی) اقامت گزيد و آنگاه كه از اعمال عمره فارغ گرديد به خانه بازگشت و غسل نمود در اين موقع گروهی از عراقی ها به نزد آن حضرت آمده عرضه داشتند: از شما سوالی داريم امامعليه‌السلام به آنان فرمود: گمانم می خواهيد از مطلبی كه مغيره به شما گفته از اين كه او تازه عهدترين مردم به رسول خداست بپرسيد؟

گفتند: آری.

آن حضرت فرمود: دروغ گفته است، تازه عهدترين مردم نسبت به مردم رسول خدا قثم بن عباس می باشد و او آخرين نفر ما بوده كه از ميان قبر پيغمبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خارج گشته است(۵۰۹) .

۳- مسح بر كفش

امام باقرعليه‌السلام فرمود: روزی عمر اصحاب رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را در حالی كه اميرالمومنينعليه‌السلام نيز در ميان آنان بود گرد آورده از آنان درباره حكم مسح بر كفش ها پرسش نمود.

مغيره بن شعبه گفت: من رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را ديده ام بر كفشها مسح كرده است(۵۰۹)

اميرالمومنينعليه‌السلام فرمود: آيا پيش از نزول سوره مائده يا پس از آن؟

مغيره: نمی دانم.

علیعليه‌السلام قرآن حكم مسح را بيان نموده كه لازم است بر روی پا باشد، و سوره مائده كه متضمن اين حكم است حدود دو يا سه ماه قبل از رحلت رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نازل شده است(۵۱۰) .

فصل پنجاه و يكم: حد غلات و خوارج

۱- كيفر غلات

هفتاد نفر از اهل زط (نژادی از اهل سودان و هند) پس از جنگ صفين نزد اميرالمومنينعليه‌السلام آمده و پس از سلام، سخنانی به زبان خودشان به آن حضرت گفته و آن حضرت نيز به همان لغت به آنان پاسخ داد. و در ضمن گفتارشان به آن حضرت نسبت خدايی دادند.

اميرالمومنينعليه‌السلام به آنان فرمود: من خدا نيستم بلكه بنده ای از بندگان خدا هستم ولی آنان نپذيرفته، همچنان بر مطلب خويش اصرار می ورزيدند، تا اين كه حضرت امير به آنان فرمود: اگر از اين عقيده تان دست بر نداريد و به درگاه خدا توبه نكنيد، شما را خواهم كشت، ولی آن همه موعظه و اندرز در آنان اثر ننموده و توبه نكردند.

پس آن حضرت دستور داد، گودالهايی حفر نموده و بين گودالها روزنه قرار دادند، و آنان را ميان گودالها انداخت، و سر آنها را پوشاند و ميان يكی از گودالها كه كسی در آن نبود آتشی افروخت و با دود همه را هلاك كرد(۵۱۱) .

۲- پروردگار من و شما خداست

حضرت اميرعليه‌السلام در خانه ام عمرو از طائفه عنزه (يكی از همسران آن حضرت) تشريف داشت، قنبر به نزد آن حضرت آمد و گفت: ده نفر بر در خانه آمده و شما را به خدايی می خوانند.

اميرالمومنين به قنبر فرمود: آنان را بياور، پس بر آن حضرت وارد شدند.

علیعليه‌السلام چه می گوييد؟

غلات: تو پروردگار و آفريدگار و روزی رسان ما هستی؟

علیعليه‌السلام : وای بر شما! چنين نگوييد من هم مانند شما مخلوق خدايم. ولی آنان نپذيرفتند.

علیعليه‌السلام وای بر شما! پروردگار من و شما خداست، توبه كنيد و از اين عقيده برگرديد.

غلات: تو پروردگار و روزی دهنده و خالق ما هستی.

علیعليه‌السلام به قنبر فرمود: برو چند كارگر بياور، قنبر ده كارگر با ابزار حفاری حاضر كرد، علیعليه‌السلام به كارگران دستور داد گودالی در زمين حفر كنند و آنگاه در ميان گودال، هيزم افكنده آتشی بزرگ افروختند و در اين موقع كه آتش زبانه می كشيد به آنان فرمود: وای بر شما! توبه كنيد و از عقيده خود دست برداريد.

گفتند: هرگز.

پس علیعليه‌السلام همه آنان را به تدريج در ميان آتش انداخت و آنگاه فرمود: هر زمان كه چنين امر منكری ببينم، آتشم را می افروزم و قنبر را می خوانم(۵۱۲) .

۳- من هم بنده خدايم

حضرت اميرعليه‌السلام در روز ماه رمضان بر جماعتی می گذشت كه به خوردن غذا مشغول بودند.

علیعليه‌السلام : مسافريد يا بيمار؟

نه مسافريم و نه بيمار.

اهل كتاب هستيد؟

نه.

پس چرا در روز ماه رمضان غذا می خوريد؟

آنان پاسخی گفتند كه معنايش اين بود كه تو خدا هستی.

اميرالمومنينعليه‌السلام چون مقصود آنان را فهميد از اسب پياده شد و به سجده افتاد و گونه های صورت را بر خاك گذاشت و سپس به آنان فرمود: وای بر شما! من هم بنده ای از بندگان خدا هستم. ولی آنان گوش نكرده و بر پندار خود ثابت بودند.

در اين هنگام علیعليه‌السلام دستور داد تا دو چاه در كنار هم حفر كنند، يكی باز و ديگری سربسته، و روزنه ای بين آنها قرار دهند و سپس آن گروه را در گودال سربسته قرار داد و درميان گودال ديگر آتشی افروخت و با دود، آنان را عقوبت می داد و در آن حال پيوسته ايشان را به اسلام دعوت می نمود ولی نمی پذيرفتند، تا اين كه دستور داد آنان را با آتش سوزاندند(۵۱۳) .

۴- پيدايش غلات

ابن ابی الحديد در شرح نهج البلاغه(۵۱۴) آورده: نخستين كسی كه در زمان اميرالمومنينعليه‌السلام به آن حضرت غلو ورزيد و او را خدا خواند، عبدالله به سبا بود، هنگامی كه حضرت خطبه می خواند عبدالله برخاست و چند بار به وی خطاب كرد تو خدا هستی، پس گروهی از اصحاب آن حضرت كه از جمله آنها عبدالله بن عباس بود برای او نزد آن حضرت شفاعت كردند و گفتند: توبه نموده و از عقيده خود بازگشته است، پس علیعليه‌السلام او را بخشيد ولی مشروط به اين كه از كوفه خارج شود.

و هنگامی كه خبر شهادت علیعليه‌السلام به عبدالله بن سبا رسيد گفت: به خدا سوگند اگر مغز سرش را در هفتاد هميان برايم بياوريد باز هم می گويم نمرده و نخواهد مرد تا زمامدار تمام عرب شود. گروهی به عبدالله بن سبا گرويده و با او هم عقيده شدند، از جمله عبدالله بن صبره همدانی و عبدالله بن عمرو كندی و چند تن ديگر. و عده ای از اين افراد به شبهاتی بی اساس تمسك جسته اند. از جمله به گفتار عمر كه، هنگامی كه آن حضرت به موجب حدی چشم مردی را كور كرد، گفت: ما اقول فی يدالله فقات عينا فی حرم الله؛ چه گويم درباره دست خدا كه چشمی را در حرم خدا كور كرد.

مؤلّف:

اصل اين قضيه داستانی است كه ابن اثير در نهايه آورده: كه مردی در حال طواف به زنهای مسلمين نگاه می كرد، پس اميرالمومنينعليه‌السلام سيلی به صورتش زد آن مرد به نزد عمر شكايت برد، عمر به او گفت: او بحق تو را زده است چشمی از چشمان خدا تو را رسيده (مقصودش اميرالمومنين بود)(۵۱۵) . و مانند گفتار خود آن حضرت كه می فرمايد: بخدا سوگند من در خيبر را با نيروی بشری بيرون نياوردم بلكه با تاييد و نيروی الهی بيرون آوردم.

و مانند گفتار رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در: لا اله الا الله وحده وحده صدق وعده و نصر عبده كه فرمود: كسی كه تمام احزاب را مغلوب ساخت علی بن ابيطالب بود؛ زيرا وقتی كه بزرگ و سردار آنان عمرو بن عبدود را به قتل رساند، ترس و رعب شديدی در ميان آنان پديد آمده همگی پا به فرار گذاشتند. و اما كيفيت جهاد با خوارج را نيز آن حضرت مبتكر بوده؛ زيرا اين گروه در زمان پيغمبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نبودند تا آن حضرت حكمشان را روشن سازد.

و امام صادقعليه‌السلام فرموده: نبرد علیعليه‌السلام با اهل قبله (گروههای منحرف به ظاهر مسلمان) دارای بركت بوده و اگر با آنان نمی جنگيد، پس از او كسی نمی دانست با اين گروهها چه بايد كرد.

و در مناقب ابن طلحه آمده: شافعی می گويد مسلمانان روش مقابله با مشركين را از رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرا گرفتند، و روش مقاتله با باغيان را از علیعليه‌السلام .

۵- دو رويه مختلف

هنگامی كه اميرالمومنينعليه‌السلام در جنگ جمل بر دشمن پيروز گرديد به ياران خود فرمود: دشمنی را كه از جنگ گريخته تعقيب نكنيد، مجروحان را نكشيد، و كسانی كه در خانه ها پناهنده شده اند در امان هستند، ولی در جنگ صفين، دشمنان را بدون استثنا می كشت.

ابان بن تغلب به ابن شريك گفت: چرا اميرالمومنين در دو جنگ جمل و صفين، دو رويه مختلف معمول داشت؟

ابن شريك گفت: زيرا در جنگ جمل فرماندهان لشكر كه طلحه و زبير بودند در همان ابتدای جنگ كشته شدند ولی در جنگ صفين، فرمانده لشكر، معاويه زنده بود و لشكريان را جمع نموده به جنگ وا می داشت(۵۱۶) .

۶- اسيران شامی

در جنگ جمل هرگاه دشمنی از شاميها به دست علیعليه‌السلام اسير می شد، اگر كسی از ياران آن حضرت را نكشته بود او را آزاد می كرد و گرنه او را می كشت، و اگر دوباره به جنگ می آمد و اسير می شد او را به قتل می رساند(۵۱۷) .

۷- آزادی اسرای شامی

و نيز آن حضرتعليه‌السلام در جنگ با شاميها هر دشمنی را كه اسير می كرد اسلحه و حيوان سواری او را می گرفت و او را سوگند می داد كه ديگر به دشمن كمك ننموده، سپس آزادش می كرد(۵۱۹) .

۸- فدا از بيت المال

اميرالمومنينعليه‌السلام می فرمود: هرگاه مسلمانی به دست كفار اسير شود و زخم كاری به دشمن نزده باشد از بيت المال فدا داده نمی شود، ولی بستگانش اگر بخواهند، او را از مال خودش فدا داده و آزادش می كنند(۵۱۹) .

فصل پنجاه و دوم: توضيح

۱- در سقيفه چه گذشت؟

هنگامی كه پس از وفات رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم برای تعيين خليفه سقيفه ای تشكيل دادند چند نفر از كسانی كه در سقيفه حضور داشتند نزد اميرالمومنينعليه‌السلام آمده و از ماجرا گزارش دادند.

علیعليه‌السلام : انصار درباره خلافت چه گفتند؟

به قريش گفتند: خليفه ای از ما و خليفه ای از شما.

چرا در پاسخ آنان نگفتيد رسول خدا درباره انصار سفارش نموده به نيكانشان احسان كنند و از گنهكارانشان درگذرند.

چگونه اين مطلب پاسخ انصار می شود؟

زيرا اگر خلافت در بين انصار می بود پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سفارش آنان را به ديگران نمی نمود.

قريش چه گفتند:

آنان گفتند: شجره رسول خدا هستند، و برای تصدی اين منصب از ديگران سزاوارترند.

آری، آنان احتجاج كردند به شجره و ضايع نمودند ثمره را(۵۲۰) .

۲- عوام الناس

سيد رضی در نهج البلاغه آورده: اميرالمومنينعليه‌السلام درباره عوام الناس فرمود: آنان كسانی هستند كه اجتماعشان مضر، و پراكندگيشان نافع است.

كسانی عرضه داشتند: زيان اجتماع ايشان معلوم، ولی منفعت پراكندگی آنان چيست؟ فرمود: زيرا پيشه وران و صنعتگران به كار خود مشغول شده و مردم از آنان بهره مند می گردند(۵۲۱) .

۳- فاصله حق و باطل

اميرالمومنينعليه‌السلام فرمود: آگاه باشيد كه بين حق و باطل جز چهار انگشت فاصله نيست، معنای آن را از آن حضرت پرسش نمودند؛ امامعليه‌السلام چهار انگشت دست مبارك را جمع نموده ميان گوش و چشم خود قرار داده و آنگاه فرمود: باطل آن است كه بگويی شنيدم، و حق اين كه بگويی ديدم(۵۲۲) .

۴- سرزمين كربلا

ابوجحيفه، می گويد: عروه بارقی نزد سعيد بن وهب آمد و از او جريانی را كه ديده بود سوال نمود و من گفتارشان را می شنيدم، سعيد گفت: مخنف بن سليم مرا به نزد علیعليه‌السلام فرستاد و من در كربلا خدمت آن حضرت رسيدم پس ديدم با دست به زمين كربلا اشاره نموده و می فرمايد: اينجاست، اينجاست.

مردی به آن حضرت گفت: يا اميرالمومنين اينجا چه می شود؟

فرمود: اينجا بارهای آل محمدصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرود می آيد، پس وای به حال ايشان از شما! و وای به حال شما از ايشان! مردی پرسيد مقصودتان چيست يا اميرالمومنين؟!

فرمود: وای به حال ايشان از شما كه آنان را می كشيد، و وای بر شما از ايشان كه خداوند شما را به سبب كشتن آنان به دوزخ می برد(۵۲۳) .

۵- پرهيز از فتنه

در كتاب غيبت نعمانی از امام صادقعليه‌السلام نقل كرده كه فرمود: اميرالمومنينعليه‌السلام بر منبر كوفه می فرمود: در پيشروی شما فتنه هايی ظلمانی، كور و مبهم خواهد بود كه نجات نمی يابد از آن فتنه ها بجز نومه (گمنام) بعضی پرسيدند؛ يا اميرالمومنين! نومه چيست؟

فرمود: كسی كه مردم را می شناسد و مردم او را نمی شناسند(۵۲۴) .