قضاوت های امیرالمؤمنین حضرت علی (علیه السلام)

قضاوت های امیرالمؤمنین حضرت علی (علیه السلام)0%

قضاوت های امیرالمؤمنین حضرت علی (علیه السلام) نویسنده:
گروه: امام علی علیه السلام

قضاوت های امیرالمؤمنین حضرت علی (علیه السلام)

نویسنده: آيت الله شيخ محمد تقى تسترى
گروه:

مشاهدات: 45361
دانلود: 3812

توضیحات:

قضاوت های امیرالمؤمنین حضرت علی (علیه السلام)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 64 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 45361 / دانلود: 3812
اندازه اندازه اندازه
قضاوت های امیرالمؤمنین حضرت علی (علیه السلام)

قضاوت های امیرالمؤمنین حضرت علی (علیه السلام)

نویسنده:
فارسی

علت گرفتن فدك

و نيز گرفتن فدك از حضرت فاطمهعليها‌السلام به وسيله او و ابوبكر به همين منظور - تضعيف جانب اميرالمومنين - بوده، و گرنه چگونه آنان ادعای هر كسی را كه نسبت به رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ادعايی داشته می پذيرفته اند، و بلكه مردم را به آن تشويق می نموده اند، تا چنين وانمود كنند كه آنان جانشينان پيغمبر بوده قرض او را ادا و به وعده های او وفا می كنند، چرا كه اين موضوع را از رسول خدا درباره اميرالمومنين شنيده بودند، ولی ادعای فاطمه زهراء - سلام الله عليها - سرور زنان عالم را درباره فدك، و همچنين شهادت اميرالمومنينعليه‌السلام را برای آن مخدره نپذيرند، با اين كه قرآن به طهارت و عصمت آنان گواهی داده است. چنانچه در فتوح البلدان آمده: هنگامی كه مامون در سال ۲۱۰ هجری، فدك را به اولاد فاطمه زهراعليها‌السلام برگرداند، در نامه ای به عامل خود در مدينه چنين نوشت: رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فدك را به دخترش فاطمه بخشيده و اين موضوع نزد خاندان رسول خدا معروف و مشهور و بدون هيچ گونه اختلاف و ترديدی بوده - تا اين كه نوشته - پس اگر بعد از وفات رسول خدا اعلام شود كه هر كس كه صدقه و يا هبه و يا حقی از رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم طلب دارد بگويد كه قولش مقبول و ادعايش مسموع خواهد بود، همانا گفتار فاطمهعليها‌السلام درباره آنچه كه رسول خدا به او بخشيده، اولی و احق به پذيرش است(۷۹۶) .

مؤلّف:

گرچه تصديق فاطمهعليها‌السلام از تصديق ديگران اولی است وليكن از آنجا كه اين تصديق موجب ضعف حكومت و سلطنت آنان می شده، لاجرم از پذيرفتن آن سرباز زده اند، و اميرالمومنين خود دراين باره در نامه ای كه به عثمان بن حنيف نوشته می فرمايد: «بلی كانت فی ايدينا فدك من كل ما اظلته السماء، فشحت عليها نفوس قوم و سخت عنها نفوس آخرين، و نعم الحكم الله

بله، از تمام آنچه كه آسمان بر آن سايه افكنده (از مال دنيا) فدك در دست ما بود، پس گروهی بر آن بخل ورزيده (به غصب آن را از ما گرفتند)، و گروهی ديگر (امامعليه‌السلام و اهل بيتش) بخشش نموده از آن گذشتند، وخداوند نيكو داوری است(۷۹۷) .

و جوهری در سقيفه و احمد بن ابوطاهر در بلاغات النساء - كه از بزرگان آنان هستند - می نويسند: كه فاطمه -عليها‌السلام - در ضمن خطبه اش به ابوبكر فرمود:ای پسر ابی قحافه! ابا دارد خدا از اين كه تو از پدرت ارث ببری ولی من از پدرم ارث نبرم؟

عجب دروغی گفتی! بگير آن را مهار كرده، و زين بسته (با تمام توابع و ضمائم) كه در روز رستاخيز تو را ملاقات خواهد نمود، همانا خداوند نيكو داوری است و ضامن محمد، و وعده گاه قيامت، و به هنگام ساعت (رستاخيز) اهل باطل زيانكار، و برای هر خبری وقت معينی است، و بزودی بر شما معلوم می شود كه كداميك از ما و شما به عذاب ذلت و خواری گرفتار، و عذاب دائم خدا را مستوجب خواهيم شد.راوی می گويد: هيچ روزی ديده نشده بود كه زن و مرد مدينه بيش از آن روز گريسته باشند(۷۹۹) .

به هر حال گفتنی در اين زمينه بسيار است، و شرح ماجرا غم انگيز، و در همين جا عنان قلم بر می كشيم، و خدای را در آغاز و انجام می ستائيم، و بر رسول او و اهل بيت طاهرينش درود می فرستيم، برای هميشه تا روز رستاخيز.

سخنان علیعليه‌السلام

و اينك شرح داستان جانشينی پس از رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را در يك بيان كوتاه و خلاصه از زبان اميرالمومنين علیعليه‌السلام بشنويم:

هان! به خدا سوگند، فلان، - ابوبكره خلافت را مانند پيراهنی در بر كرد حال آن كه بخوبی می دانست كه من برای خلافت مانند مركز آسيابم كه آسياب به دور آن می چرخد، سيل علوم و معارف از قله بلند من سرازير، و هيچ پرواز كننده به اوج كمالات من نتواند رسيد، با اين همه ميان خود و زمامداری پرده افكنده، از آن پهلو تهی نمودم؛ زيرا با خود فكر كردم آيا با دست خالی به دشمنانم حمله كنم و يا در برابر پيشامدی كور و ظلمانی صبر پيشه سازم، آن چنان پيشامدی كه بزرگسال را فرسوده، و كم سال را پير. و انسان مومن را تا به هنگام ديدار پروردگارش به رنج و ناراحتی وا می دارد، ديدم صبر و شكيبايی عاقلانه ترست، پس صبر نمودم در حالی كه در چشمانم خس و خاشاك و در گلويم استخوان بود، چرا كه ميراث خود را تاراج رفته می ديدم، تا اين كه اولی از اين جهان رخت بربست، ولی امر زمامداری پس از خود را به فلان شخص - عمر - پاس داد.

و آنگاه امامعليه‌السلام به اين شعر اعشی متمثل گرديد:

شتان ما يومی علی كورها

و يوم حيان اخی جابر

چقدر فرق است ميان امروز من كه بر پشت شتر در پهنه بيابانها رنج سفر می كشم و آن روز كه در خدمت حيان برادر جابر در آسايش و راحتی بسر می بردم.

شگفتا! با اين كه اولی در زمان حياتش از مردم خواستار فسخ و اقاله خلافت بود ولی زمامداری پس از مرگ خود را برای ديگری بست، چه بيرحمانه و جدی آنان پستانهای خلافت را ميان خود تقسيم كردند. شخص اول حكومت را در طبعی خشن قرار داد كه دلها را بشدت می آزرد، و تماس با او ناراحت كننده و خشونت آميز بود، لغزشهايش بسيار و به دنبال آنها پوزشهای پی در پی.

مصاحب با او چونان سوار بر شتر چموش كه اگر مهارش را بكشد بينی شتر پاره شود، و اگر رهايش كند او را در پرتگاه سقوط هلاك نمايد.

بخدا سوگند، مردم در ايام خلافت دوم به اشتباه و سركشی. و رنگ به رنگ شدن، و دوری از حق گرفتار شدند، و من در اين مدت طولانی و مشقت بار تحمل ها نمودم تا اين كه دومی نيز براهش برفت، ولی امر زمامداری را در ميان گروهی قرار داد كه گمان كرد من هم يكی از آنان هستم.

پناه بر خدا! از شورای او، چه وقت من در برابر شخص اول در رابطه با خلافت مورد ترديد بودم كه اينك با اعضای اين شورا، قرين و رديف گردم وليكن بناچار با آنان پرواز نموده و در نشيب و فراز همراهشان گرديدم. در اين هنگام يكی از آنان (سعد بن ابی وقاص) به علت حسد راه كج در پيش گرفت، و ديگری نيز (عبدالرحمن بن عوف) به جهت خويشاوندی و اين كه داماد عثمان بود به جانب او متمايل گشت، بعلاوه، بر خصلتهای زشت ديگرشان، تا اين كه نفر سوم (عثمان) از ميان اين گروه برخاست در حالی كه شكم خود را فراخ و پرباد كرده، فكری جز خوردن نداشت، و به همراه او فرزندان پدرش (بنی اميه) برخاسته، همگی مال خدا را با دهان پر می خوردند، همانند شتر علف بهاری را تا اين كه سرانجام بافته هايش پنبه شد، و اعمالش او را به كشتن داد، و شكم خوارگی وی را به رو انداخت.

(پس از قتل عثمان) ازدحام و انبوه وحشت آور مردم كه به يال كفتار شباهت داشت به سوی من روی آورد، به حدی كه حسن و حسينعليهما‌السلام پايمال شده، و دو طرف لباسم پاره گرديد و همچون گله گوسفند مرا در ميان گرفتند.

و چون زمام امور خلافت را به دست گرفتم گروهی (طلحه و زبير و يارانشان) پيمان شكستند، و جمعی (خوراج) از راه منحرف گشته، و دسته ای (معاويه و يارانش) ستمگری پيشه نمودند، تو گويی كلام خدا را نشنيده بودند كه می فرمايد:

( تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ ) (۷۹۹) .

ما آن (بهشت جاودان) آخرت را برای آنان كه در زمين اراده علو و فساد و سركشی ندارند مخصوص می گردانيم و حسن عاقبت خاص پرهيزكاران است.

آری، به خدا سوگند آن را شنيده و در خاطر داشتند ولی دنيا در نظر آنان زيبا جلوه نموده دل آنان را برده بود.

هان! سوگند به خدايی كه دانه را شكافته، و جانداران را آفريده، اگر نبود آن جمعيت حاضر در اطراف من، و اين كه حجت خدا با وجود آن ياوران بر من تمام گشته، و پيمانی كه خدا با دانايان بسته كه بر پرخوری ستمكار و گرسنگی ستمديده تحمل و سكوت ننمايند، مهار خلافت را بر دوشش انداخته، و آخر آن را با پياله اولش سيراب می نموم (مانند گذشته عهده دار آن نمی شدم). و می يافتيد كه اين دنيای شما نزد من از اخلاط بينی يك بز (كه به هنگام عطسه كردن بيرون می آيد) هم ناچيزتر بود(۷۹۰) .