قضاوت های امیرالمؤمنین حضرت علی (علیه السلام)

قضاوت های امیرالمؤمنین حضرت علی (علیه السلام)0%

قضاوت های امیرالمؤمنین حضرت علی (علیه السلام) نویسنده:
گروه: امام علی علیه السلام

قضاوت های امیرالمؤمنین حضرت علی (علیه السلام)

نویسنده: آيت الله شيخ محمد تقى تسترى
گروه:

مشاهدات: 45359
دانلود: 3812

توضیحات:

قضاوت های امیرالمؤمنین حضرت علی (علیه السلام)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 64 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 45359 / دانلود: 3812
اندازه اندازه اندازه
قضاوت های امیرالمؤمنین حضرت علی (علیه السلام)

قضاوت های امیرالمؤمنین حضرت علی (علیه السلام)

نویسنده:
فارسی

فصل چهارم:قضايايی كه مدعی را در حدود شرعی از اقرار منع و به انكار ترغيب نموده است!

۱- مردی كه به زنای خود اقرار كرد!

مردی نزد اميرالمومنينعليه‌السلام آمده گفت: يا اميرالمومنين! زنا كرده ام مرا پاك كن.

امامعليه‌السلام از او روی گردانده و به وی فرمود: بنشين! و آنگاه به حاضران رو كرده و فرمود: آيا نمی تواند كسی از شما كه مرتكب گناهی شده، گناهش را پنهان بدارد چنانچه خداوند آن را پنهان داشته است. (كنايه از اين كه بايد پنهان كند و اظهار ننمايد. و مقصود اصلی آن حضرت تعريض به اقرار كننده بود تا از اقرار خودداری كند).

بار ديگر مرد برخاسته گفت: يا اميرالمومنين! زنا كرده ام مرا پاك گردان.

آن حضرتعليه‌السلام به وی فرمود: چه چيز سبب شد كه چنين اقراری بر خود بكنی؟!

گفت: برای اين كه پاك شوم.

امامعليه‌السلام به وی فرمود: چه پاكی برتر از توبه؟ و به اصحاب خود رو كرده با آنان به گفتگو مشغول گرديد.

مرد بازخاسته گفت: يا اميرالمومنين! زنا كرده ام مرا پاك كن.

آن حضرتعليه‌السلام به وی فرمود: قرآن می خوانی؟

گفت: آری.

فرمود: بخوان! مرد چند آيه از قرآن را صحيح تلاوت كرد. باز اميرالمومنين، از او پرسيد؛ آيا مسائل لازم خود را از حقوق خداوند در نماز و زكات می دانی؟

گفت: آری.

آن حضرتعليه‌السلام مسائلی از او پرسيد و آن مرد درست پاسخ گفت. باز به او فرمود: آيا بيمار نيستی؟ و درد سر يا گرفتگی سينه ای در خود احساس نمی كنی؟

گفت: نه.

اميرالمومنينعليه‌السلام به او فرمود: وای بر تو! برو تا همان طوری كه آشكارا از حالت پرسيده ايم در غيابت نيز از حالت جويا شويم، و اگر بازنگردی تو را احضار نخواهيم كرد، و چون مرد دور شد آن حضرت از وضع جسمی و روانی او از اصحاب خود پرسش نمود، گفتند: كاملا سالم و حالش طبيعی است.

پس از چندی مرد باز آمده گفت: يا اميرالمومنين! زنا كرده ام مرا پاك گردان.

آن حضرتعليه‌السلام به وی فرمود: اگر باز نمی آمدی تو را طلب نمی كرديم اكنون كه دفعه چهارم اقرار توست و حكم خدا بر تو لازم شده، تو را آزاد نخواهيم كرد.

سپس آن حضرت به افرادی كه آنجا حضور داشتند فرمود: شما برای اجرای حد كافی هستيد و نيازی به اعلام ديگران نيست. شما را به خدا سوگند می دهم بامدادان كه می آييد بايد به صورتهايتان نقاب بسته باشيد به طوری كه هيچ كدامتان ديگری را نشناسد و فردا صبح در وقت تاريكی هوا حاضر شويد؛ زيرا ما به صورت كسی كه او را سنگسار می كنيم نگاه نمی نماييم.

فردا صبح طبق فرموده آن حضرت به هنگام تاريكی هوا در محل مقرر حاضر شدند. اميرالمومنينعليه‌السلام نيز به آنجا تشريف برد و فرمود: شما را به خدا سوگند می دهم حد نزند كسی از شما كه خودش مستحق چنين حدی می باشد؛ زيرا آن كس كه خداوند بر او چنين حقی دارد نمی تواند مثل آن حق را از ديگران مطالبه نمايد.

در اين هنگام عده زيادی از حاضران برگشتند، كه راوی می گويد: به خدا قسم تا اين ساعت نفهميدم آنها چه كسانی بودند، سپس آن حضرت چهار سنگ به طرف او انداخت و سايرين نيز به او سنگ زدند(۲۲) .

۲- زنی كه از عذاب آخرت می ترسيد

زنی آبستن نزد اميرالمومنينعليه‌السلام آمده گفت: زنا كرده ام مرا پاك كن، خداوند تو را پاك كند؛ زيرا شكنجه و عذاب دنيا از عقوبت آخرت كه پايانی ندارد آسان ترست.

علیعليه‌السلام فرمود: تو را از چه پاك كنم؟

گفت: از زنا.

اميرالمومنينعليه‌السلام : آيا شوهر داری؟

زن: آری.

اميرالمومنينعليه‌السلام : آيا موقعی كه مرتكب اين عمل شدی شوهرت در سفر بود يا در حضر؟

زن: شوهرم در حضر بود.

علیعليه‌السلام فعلا برگرد و پس از آن كه فرزندت را زاييدی بيا تا تو را پاك گردانم. و چون زن مقداری از آن حضرت دور شد به طوری كه گفتار آن حضرت را نمی شنيد فرمود: خدايا! اين يك شهادت.

پس از چندی آن زن نزد اميرالمومنينعليه‌السلام آمده و گفت: فرزندم را زاييدم مرا پاك كن.

در اين هنگام امامعليه‌السلام كه گويی اصلا سابقه او را نداشته فرمود: تو را از چه پاك كنم؟

زن: زنا داده ام مرا پاك كن.

اميرالمومنينعليه‌السلام : آيا در موقع ارتكاب اين عمل شوهر داشتی يا نه؟

زن: شوهر داشتم.

آيا در آن هنگام شوهرت در سفر بود يا در حضر؟

در حضر بود.

برو فرزندت را طبق دستور خداوند دو سال تمام شير بده. زن برگشت و چون مقداری از آن حضرت دور شد به قدری كه صدايش را نمی شنيد، فرمود: خداوندا! اين دو شهادت.

و پس از آن كه دو سال سپری شد زن باز آمده و گفت: يا اميرالمومنين: فرزندم را دو سال تمام شير دادم اكنون مرا پاك كن.

امامعليه‌السلام مانند شخص بی خبری پرسشهای سابق را از او جويا شد. و آنگاه به او فرمود: حالا برو و از فرزندت نگهداری كن تا موقعی كه بتواند خودش غذا بخورد و از بامی پرت نشود و در چاهی نيفتد. زن گريان از نزد آن حضرتعليه‌السلام بازگشت، و چون مقداری دور گرديد، به اندازه ای كه آواز آن حضرتعليه‌السلام را نمی شنيد فرمود: خداوندا! اين سه شهادت.

عمر و بن حريث مخزومی زن را در بين راه ديد و به او گفت: ای بنده خدا! چرا گريه می كنی؟ من تو را ديده ام نزد علیعليه‌السلام می آيی و از او تقاضا می كنی تو را پاك گرداند.

زن گفت: آری، نزد اميرالمومنينعليه‌السلام آمدم و از او خواستم مرا پاك كند و آن حضرت فرمود: برو و فرزندت را نگهداری كن تا موقعی كه بتواند بخورد و بياشامد و... و می ترسم در اين مدت بميرم و مرا پاك نگرداند.

عمرو به او گفت: نزد اميرالمومنينعليه‌السلام برگرد و من از فرزندت كفالت می كنم.

زن نزد آن حضرت برگشت و تعهد عمرو را عرضه داشت اميرالمومنينعليه‌السلام مانند شخص بی سابقه ای به وی فرمود: چرا عمرو از فرزندت كفالت كند؟

گفت: يا اميرالمومنين! زنا كرده ام مرا پاك گردان.

آن حضرت فرمود: در آن هنگام شوهر داشتی يا نه؟

زن: آری شوهر داشتم.

آيا در آن وقت شوهرت در وطن بود يا در سفر؟

در وطن بود.

پس آن حضرت سر به سوی آسمان بلند كرده، به درگاه الهی عرضه داشت:

خداوندا! با چهار دفعه اقرار، حد بر او ثابت گرديد و تو به پيامبرت خبر داده ای كسی كه حدی از حدودم را تعطيل كند با من دشمنی نموده است، پروردگارا! من هرگز حدودت را تعطيل نمی كنم و در پی دشمنی تو نيستم و احكام تو را ضايع نمی گردانم، بلكه فرمانبردار تو و پيرو سنت پيامبرت می باشم.

در اين وقت، عمرو بن حريث نگاهش به صورت آن حضرت افتاد ديد رنگ رخسار مباركش از شدت غضب چنان قرمز شده كه گويی انار در صورتش پاشيده شده، پس به آن حضرت عرضه داشت: يا اميرالمومنين! من خيال می كردم از اين عمل من خوشحال می شويد ولی حال كه می بينيم ناراحتيد هرگز فرزندش را بر نمی دارم.

امامعليه‌السلام فرمود: آيا پس از آن كه آن زن چهار دفعه بر خود اقرار نموده فرزندش را كفالت می كنی؟ و تو كوچك هستی.

پس آن حضرت به منبر رفت و به قنبر فرمود: ميان مردم بانگ برآور تا همه برای نماز جماعت حاضر شوند. قنبر دستور را اجرا كرد و مردم به طرف مسجد هجوم آوردند بطوريكه مسجد پر شد.

در اين موقع امامعليه‌السلام بپاخاست و ثنای الهی بجای آورد سپس فرمود: ای مردم! پيشوای شما می خواهد برای اقامه حد بر اين زن به خارج كوفه رود و شما را به همراه خود ببرد و زمانی كه بيرون می آييد بايد سنگهای خود را همراه داشته و يكديگر را نشناسيد تا به خانه هايتان برگرديد و سپس از منبر فرود آمد و بامدادان خود آن حضرت به اتفاق زن بيرون شدند و مردم نيز در حالی كه يكديگر را نمی شناختند و به صورتهای خود نقاب بسته و سنگ در آستين داشتند از خانه ها بيرون شدند تا اينكه آن حضرت با زن و تمام مردم به پشت شهر كوفه رسيدند. آنگاه به حاضران خطاب كرده و فرمود: ای مردم! خداوند با پيامبر، پيمانی بسته و پيامبر نيز با من همان پيمان را بسته است كه هر كس مستحق حدی باشد نبايد به ديگری حد زند، اكنون هر كس از شما كه مستحق همين حد است حد نزند، پس تمام مردم برگشتند و تنها خود آن حضرت با حسن و حسينعليه‌السلام زن را سنگسار نمودند(۲۳) .

۳- حد لواط

روزی اميرالمومنينعليه‌السلام در ميان گروهی از اصحاب خود نشسته و به گفتگو مشغول بود، در اين هنگام مردی نزد آن حضرت آمده گفت: يا اميرالمومنين! لواط كرده ام مرا پاك گردان.

آن حضرتعليه‌السلام به او فرمود: ای مرد! چنين سخنی مگو شايد اختلال به تو دست داده باشد.

فردا صبح نيز نزد آن حضرت آمده و گفت: يا اميرالمومنين! لواط كرده ام مرا پاك كن.

باز امامعليه‌السلام به وی فرمود: ای مرد! به خانه ات برگرد، شايد حواس پرتی عارضت شده و تا سه بار بعد از دفعه اول نزد آن حضرت آمده و سخن خود را تكرار كرد، تا دفعه چهارم كه طبق قانون اسلام حد بر او ثابت شده بود، علیعليه‌السلام به وی فرمود: پيامبر خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم درباره مثل تو سه كيفر بيان فرموده و تو هر كدام را بخواهی اختيار كن. مرد گفت: آنها چيست؟

فرمود:

۱- يك ضربه شمشير هر جا برسد.

۲ بستن دست و پا و پرتاب از فراز كوه.

۳ سوزاندن با آتش.

مرد گفت: يا اميرالمومنين! كداميك از اينها سخت تر است؟

فرمود: سوزاندن با آتش.

مرد گفت: يا اميرالمومنين! من همين را اختيار می كنم.

آن حضرت به او فرمود: پس خودت را برای آتش آماده كن.

مرد برخاست و دو ركعت نماز به جای آورد و در تشهد نماز به درگاه خدا عرضه داشت: خداوندا! من از گناه خود به سوی تو بازگشت نموده و از كيفر اخروی آن ترسيده به نزد جانشين پيامبرت و پسر عمش آمدم و از او تقاضای پاك كردن نمودم و او مرا بين سه عقوبت مخير ساخت، خدايا! من سخت ترينش را برگزيده از تو می خواهم اين عقوبت را كفاره گناهانم قرار دهی و مرا به آتش دوزخ نسوزانی و آنگاه برخاسته با چشم گريان به طرف گودالی كه برايش حفر كرده بودند رهسپار گرديده و شعله های فروزان آتش را نظاره می كرد. در اين هنگام اميرالمومنينعليه‌السلام به وی فرمود: ای مرد برخيز! كه فرشتگان آسمان و زمين را به گريه آوردی و خداوند توبه ات را قبول كرد، برخيز و پس از اين به چنين گناهی بازگشت مكن(۲۴) .

مؤ لّف: در روايت هفتم از فصل هفتم خواهد آمده كه اگر مثبت حد، اقرار خود جانی باشد امام می تواند آن را ببخشد، و اگر بينه باشد نمی تواند و البته اين هم اختصاص به امام معصومعليه‌السلام دارد چنانچه امام باقرعليه‌السلام می فرمايد: غير از امام كسی نمی تواند حدودی را كه برای خداست عفو نمايد.

فصل پنجم:

قضاوتهای آن حضرتعليه‌السلام در مواردی كه واقع كاملا مشتبه بوده است

۱- زد و خورد در حال مستی

در زمان خلافت اميرالمومنينعليه‌السلام به آن حضرت گزارش رسيد كه چهار نفر در حال مستی يكديگر را با كارد مجروح نموده اند. امامعليه‌السلام دستور داد آنان را توقيف نموده تا پس از هشياری به وضعشان رسيدگی كند، دو نفر از آنان در بازداشتگاه جان سپردند. اوليای مقتولين نزد اميرالمومنينعليه‌السلام آمده و خواستار قصاص از زندگان شدند، آن حضرتعليه‌السلام به آنان فرمود: شما از كجا می دانيد كه اين دو نفر زنده ايشان را كشته اند و شايد خودشان يكديگر را مجروح نموده و مرده اند؟

گفتند: نمی دانيم، پس شما خودتان با استفاده از دانش خدادادی تان بين آنان حكم كنيد.

امامعليه‌السلام فرمود: ديه آن دو مقتول به عهده هر چهار قبيله است و بعد از اخراج خونبهای زخمهای دو نفر زخمی، باقيمانده به اوليای آن دو مقتول رد می گردد(۲۵) .

۲- يك نفر در آب غرق شد

شش نفر در آب فرات سرگرم بازی بودند، يكی از آنان غرق شد، نزاع را نزد اميرالمومنينعليه‌السلام بردند، دو نفر از آنان گواهی دادند كه آن سه نفر ديگر او را غرق كرده اند، و آن سه نفر گواهی دادند كه آن دو نفر ديگر او را غرق كرده اند، اميرالمومنينعليه‌السلام ديه او را به پنج قسمت مساوی تقسيم نمود، دو قسمت به عهده آن سه نفری كه دو نفر بر عليه ايشان گواهی داده اند، و سه قسمت به عهده آن دو نفری كه سه نفر بر عليه ايشان گواهی داده اند(۲۶) .

شيخ مفيد در ارشاد پس از نقل اين خبر می گويد: در اين قضيه هيچ قضاوتی تصور نمی شود كه از قضاوت آن حضرت به صواب نزديكتر باشد.

۳- طعمه شير

شيری را در گودالی دستگير كرده بودند، مردم برای تماشای شير ازدحام نمودند، يك نفر در نزديكی گودال ايستاده بود، ناگهان قدمش لغزيد و دست به ديگری زد و دومی به سومی و سومی به چهارمی و همه در گودال افتاده طعمه شير شدند. اين ماجرا در يمن اتفاق افتاد، اميرالمومنينعليه‌السلام نيز آنجا تشريف داشت، خبر به آن حضرت رسيد، پس درباره آنان چنين قضاوت نمود، كه اولی طعمه شير بوده و به علاوه بايد يك سوم ديه به دومی بپردازد، و دومی نيز دو سوم ديه به سومی و سومی ديه كاملی به چهارمی بايد بپردازد.

رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از اين قضاوت خبردار گرديده فرمود: اباالحسن به حكم خدا داوری نموده است(۲۷) .

مؤ لّف: علت اين تفصيل اين است كه نفر اول خودش افتاده، به علاوه افراد ديگری را با خود انداخته، از اين جهت ديه ای طلب ندارد؛ زيرا مرگش مستند به خودش بوده است. و سبب مرگ نفر دوم ممكن است يكی از سه چيز باشد، كشيدن نفر اول و يا افتادن نفر سوم و يا چهارم بر روی او كه خودش عامل آن بوده است بنابراين، احتمال استناد قتلش به نفر اول ۳۳/۰ است و امامعليه‌السلام هم ۳۳/۰ ديه اش را به عهده نفر اول قرار داده است، و اما نفر سوم ممكن است علت مرگش كشيدن و افتادن نفر چهارم بر روی او باشد كه خودش عامل آن بوده و يا افتادن نفر اول و يا دوم بر روی او كه عاملش نفر دوم بوده است و امامعليه‌السلام نيز دو سوم ديه او را بر عهده نفر دوم گذاشته است. و اما نفر چهارم تمام علت مرگش مستند به نفر سوم بوده، بنابراين، تمام ديه اش بر عهده نفر سوم می باشد چنانچه امامعليه‌السلام حكم نموده است.

۴- نشگون

و نيز در همان زمانی كه اميرالمومنينعليه‌السلام در يمن تشريف داشت به آن حضرت خبر رسيد كه دختری از روی بازيچه دختر ديگری را بر دوش گرفته و دختر سومی از پايينی نشگون گرفته و او بناگاه پريده و دختری را كه بر دوش داشته انداخته و منجر به مرگ او شده است.

امامعليه‌السلام فرمود: يك سوم ديه مقتول به عهده آن دختری است كه او را بر روی شانه برداشته و يك سوم ديگر به عهده دختری كه از او نشگون گرفته، و يك سوم هم بر عهده خودش كه بطور بازيچه و عبث سوار شده است. اين خبر به سمع مبارك رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رسيده آن را تائيد نموده بر صحتش گواهی داد(۲۹) .

۵- وديعه

مردی دو دينار و ديگری يك دينار نزد شخصی به وديعت نهادند، يك دينار آنها تلف شد. اميرالمومنينعليه‌السلام درباره آنان فرمود: يك دينار از دو دينار موجود به صاحب دو دينار اختصاص دارد و دينار ديگر نيز بالمناصفه بين آن دو تقسيم می شود(۲۹) .

و نظير اين خبر است روايتی كه شيخ صدوق و شيخ طوسی به امام صادقعليه‌السلام نسبت داده اند كه دو نفر بر سر دو درهم با يكديگر نزاع می كردند، يكی از آنان هر دو درهم را از خود می دانست و ديگری يكی از آنها را.

آن حضرتعليه‌السلام فرمود: كسی كه مدعی يك درهم است اعتراف دارد كه از درهم ديگر حقی ندارد، و درهم ديگر كه مورد نزاع است بين آنان بالمناصفه تقسيم می شود(۳۰) .

و همچنين نظير آن را شيخ كلينی و صدوق و طوسی به امام محمد باقرعليه‌السلام نسبت داده اند كه از آن حضرت پرسيدند، مردی غلامی از ديگری خريده و فروشنده دو غلام به خريدار تسليم نموده تا يكی از آنها را انتخاب كرده برای خود نگهدارد و ديگری را به صاحبش رد نمايد و فروشنده قيمت غلام را نيز از مشتری تحويل گرفته است.

خريدار هر دو غلام را به طرف منزل می برده، اتفاقا يكی از آن دو در بين راه گريخته است. آن حضرت فرمود: مشتری غلام موجود را به صاحبش رد می كند و نصف قيمتی را كه به فروشنده داده پس می گيرد و برای يافتن غلام جستجو می كند، اگر آن را يافت باز اختيار دارد هر كدام از آن دو را كه می خواهد نگهدارد و آن نصف قيمت را كه از فروشنده گرفته باز به وی رد نمايد، و اگر غلام را پيدا نكرد از مال هر دو رفته، نصفش از فروشنده و نصفش از خريدار(۳۱) .

۶- اقرار

شخصی اقرار كرد هزار درهم به يكی از دو نفر بدهكار است ولی طلبكار را مشخص نكرد و به همان حال از دنيا درگذشت، اميرالمومنينعليه‌السلام فرمود: اگر يكی از آن دو بخصوص گواه آورد كه وی طلبكار است درهمها به او داده می شود وگرنه درهمها بالمناصفه بين آنان تقسيم می شوند(۳۲) .

۷- تقسيم به نسبت شهود

دو مرد هر كدام مدعی مالكيت اسبی بود، يكی از آنان دو شاهد داشت و ديگری پنج شاهد. اميرالمومنينعليه‌السلام دو قسمت آن را برای نفر اول و پنج قسمت آن را برای نفر دوم قرار داد(۳۳) .

فصل ششم: قضايايی كه ظاهر قضيه با واقع مختلف بوده است

۱- زنی حيله گر

زنی شب هنگام، خويشتن را شبيه كنيز مردی ساخت، مرد به خيال اين كه كنيز اوست با وی همبستر شد، ماجرا نزد عمر طرح گرديد، عمر قضيه را بر حضرت اميرالمومنينعليه‌السلام عرضه داشت. آن حضرت فرمود: مرد را در پنهانی حد بزن و زن را آشكارا(۳۴) . مؤ لّف: اين خبر حمل شده به اين كه آن حضرت می دانسته كه مرد از واقع قضيه آگاه بوده و بطور دروغ پنهان كرده است.

۲- مردم آزاری

مردی به ديگر گفت: در خواب با مادرت محتلم شده ام، مرد بر آشفته او را نزد اميرالمومنينعليه‌السلام برده و گفت: اين مرد به من ناروا می گويد.

آن حضرت فرمود: چه گفته است؟

گفت: می گويد: با مادرم محتلم شده است.

حضرت علیعليه‌السلام به وی فرمود: تو اگر می خواهی او را عادلانه جزا دهی وی را برايت در آفتاب نگه می دارم سايه اش را تازيانه بزن؛ زيرا خواب مانند سايه است. ولی او را تازيانه می زنيم تا دگربار، مسلمانی را آزار ندهد(۳۵) .

فصل هفتم:

قضايايی كه دارای احكام متعدد بوده و در ظاهر يك حكم توهم شده است

۱- حكمهای گوناگون

پنج نفر را در حال زنا گرفته نزد عمر آوردند، عمر دستور داد بر همه آنها حد جاری كنند، اتفاقا اميرالمومنينعليه‌السلام در آنجا حاضر و به قضيه ناظر بود، پس به عمر رو كرده، فرمود: اين حكم كه درباره آنان گفتی صحيح نبود.

عمر گفت: پس خودتان بر آنان اقامه حد كنيد.

امامعليه‌السلام يكی را پيش كشيده گردنش را زد و دومی را سنگسار نمود و به سومی صد تازيانه زد و به چهارمی پنجاه تازيانه، و پنجمی را فقط چند تازيانه. عمر در حيرت شده و مردم نيز در شگفت.

عمر گفت: يا اباالحسن! بر پنج نفر كه همگی مرتكب يك جرم شده بودند هيچ حد مختلف جاری كردی؟

آن حضرتعليه‌السلام فرمود: اما نفر اول كه گردنش را زدم كافر ذمی بود كه از شرايط ذمه خارج شده و حكمش كشتن است؛ و نفر دوم كه او را سنگسار كردم خودش زن داشت و زنايش محصنه بود و حكمش سنگسار است؛ و نفر سوم كه به او صد تازيانه زدم زن نداشت و نفر چهارم كه به او نصف حد زدم غلام بود و حكمش نصف حد است؛ و نفر پنجم كه او را تعزير نمودم ديوانه بود و حدی نداشت وليكن لازم بود به چند تازيانه تنبيه شود(۳۶) .

بالمناسبه نقل می شود كه: عبدالرحمن بن حسان بن ثابت و عبدالرحمن بن حكم بن ابی العاص يكديگر را به زنا متهم كردند، ماجرايشان به معاويه رسيد. معاويه به فرمانبردار خود، مروان دستور داد تا آنان را تنبيه كند. مروان، عبدالرحمن بن حسان را هشتاد تازيانه زد، و عبدالرحمن بن حكم را بيست تازيانه، بعضی به عبدالرحمن گفتند: اين تبعيضی كه مروان بين تو و بردارش روا داشته فرصتی است كه مراتب را به معاويه گزارش كرده تا مروان را مجازات كند.

عبدالرحمن بن حسان در پاسخ آنان گفت: به خدا سوگند چنين نخواهم كرد؛ زيرا مروان به من حد مردان آزاد زده و برادرش را نصف حد برده، و با اشاعه اين سخن، دل مروان را به درد آورد!(۳۷)

۲- زنای نابالغ

پسری نابالغ با زنی شوهر دار زنا كرد، عمر دستور داد زن را سنگسار كنند. اميرالمومنين به وی فرمود: سنگساری بر او روا نيست تنها او را تازيانه می زنند؛ زيرا زنا كننده نابالغ بوده است(۳۹) .

۳- اشتباه عمر!

مردی يمنی، كه زنش در يمن بود، در مدينه زنا كرد، عمر دستور داد او را سنگسار كنند، اميرالمومنينعليه‌السلام به وی فرمود: سنگساری بر او روا نيست؛ زيرا از زنش غايب بوده و بايد بر او حد جاری شود. در اين وقت عمر گفت: خدا مرا زنده نگذارد برای مشكلی كه ابوالحسن در آن نباشد(۳۹) .

۴- اقرار از روی تهديد

زنی آبستن را كه به زنا متهم بود نزد عمر آوردند، عمر از او پرسش كرد، زن به زنای خود اعتراف نمود، عمر دستور داد او را سنگسار كنند، در حالی كه زن را می بردند. اميرالمومنينعليه‌السلام به آنان برخورد نموده به ماموران فرمود: به اين زن چكار داريد؟

گفتند: عمر فرمان قتلش را داده است!

اميرالمومنينعليه‌السلام آنان را نزد عمر برگردانده به او فرمود: آيا تو گفته ای اين زن سنگسار شود؟

عمر گفت: آری؛ زيرا او به زنای خود اقرار كرد. امامعليه‌السلام به او فرمود: اين زن خودش گناهكار است و حق داری درباره او چنين حكم كنی، اما بر طفلی كه در شكم دارد چه حقی داری؟ و گمانم او را ترسانده ای و در نتيجه اقرار كرده است.

عمر گفت: آری، چنين بوده است.

اميرالمومنينعليه‌السلام به وی فرمود: آيا از رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نشنيدی كه فرمود: كسی كه از روی شكنجه اقرار كند حدی بر او نيست، و كسی كه با حبس و تهديد اعتراف كند اقرارش نافذ نيست.

عمر زن را آزاد نمود و گفت: زنان جهان عاجزند از اين كه پسری مانند علی بن ابيطالب بزايند. سپس گفت: لولا علی لهلك عمر؛ اگر علی نبود عمر هلاك می شد(۴۰) .

۵- اهميت بيت المال

دو غلام كه يكی از بيت المال و ديگری از مردی بود، از اموال بيت المال دزيد كردند، اميرالمومنينعليه‌السلام فرمود: بر غلام بيت المال حدی نيست؛ زيرا بعضی از مال خدا بعض ديگرش را خورده و آن ديگر را پيش خوانده دستش را قطع كرد سپس فرمود: به او گوشت و روغن بخورانند تا زخمش خوب شود(۴۱) .

۶- زندانی كردن دزد

دزدی را نزد عمر آوردند، عمر يك دستش را قطع كرد، بار ديگر دزدی نموده او را نزد عمر آوردند، يك پايش را قطع كرد؛ بار سوم نيز عمر خواست دست ديگرش را قطع كند، اميرالمومنينعليه‌السلام به وی فرمود: چنين نكن؛ زيرا يك دست و يك پايش را بريده ای وليكن او را زندانی كن(۴۲) .

۷- عفو از حد

مردی نزد اميرالمومنينعليه‌السلام آمده و به دزدی خود اعتراف نمود. امامعليه‌السلام به وی فرمود: آيا چيزی از قرآن می دانی؟

گفت: آری، سوره بقره را می دانم.

فرمود: دستت را در عوض آن سوره به تو بخشيدم.

اشعث گفت: آيا حدی از حدود خدا را تعطيل می كنی؟

علیعليه‌السلام به وی فرمود: تو از احكام خدا چه می دانی؟ و آنگاه فرمود: اگر مثبت حد، گواه و شاهد باشد امام نمی تواند از آن درگذرد، ولی اگر مثبت حد، اقرار خود جانی باشد امام اختيار دارد می تواند او را عفو كند و يا به او حد بزند(۴۳) .

۹- حيوان سركش

اميرالمومنينعليه‌السلام جنايتهای حيوان سركش را در اولين دفعه موجب ضمان نمی دانست ولی در نوبتهای بعد صاحبش را ضامن می كرد.

مؤلّف:

علت عدم ضمان در دفعه اول عدم علم صاحب اوست، ولی در دفعات بعد، چون صاحبش از حال حيوان باخبر بوده وظيفه داشته از او مراقبت كند(۴۴) .