قضاوت های امیرالمؤمنین حضرت علی (علیه السلام)

قضاوت های امیرالمؤمنین حضرت علی (علیه السلام)0%

قضاوت های امیرالمؤمنین حضرت علی (علیه السلام) نویسنده:
گروه: امام علی علیه السلام

قضاوت های امیرالمؤمنین حضرت علی (علیه السلام)

نویسنده: آيت الله شيخ محمد تقى تسترى
گروه:

مشاهدات: 45360
دانلود: 3812

توضیحات:

قضاوت های امیرالمؤمنین حضرت علی (علیه السلام)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 64 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 45360 / دانلود: 3812
اندازه اندازه اندازه
قضاوت های امیرالمؤمنین حضرت علی (علیه السلام)

قضاوت های امیرالمؤمنین حضرت علی (علیه السلام)

نویسنده:
فارسی

فصل پانزدهم: نكات جغرافيائی

سرزمين بصره

سيد رضیرحمه‌الله در نهج البلاغه آورده: حضرت علیعليه‌السلام در مذمت اهل بصره به آنان فرمود: «ارضكم قريبه من الماء بعيده من السماء»؛ زمين شما به آب نزديك است و از آسمان دور(۲۶۱)

ابن ابی الحديد در بيان تفسير جمله اول گفته: زمين بصره به آب دريا بسيار نزديك می باشد و به همين جهت در اثر طغيان آب فارس دوبار غرق شده، يك بار در زمان القادر بالله و دفعه ديگر در زمان القائم بامرالله.

چنانچه آن حضرت در ضمن اخبار غيبيه به آن خبر داده است كه می فرمايد: شهر بصره غرق خواهد شد و مسجدش مانند سينه كشتی خواهد ماند، پس همان گونه شد كه امام فرموده بود.

و نيز آورده: معنای دوری بصره از آسمان اين است كه به وسيله رصدها و آلات نجومی ديده شده كه دورترين نقاط معموره روی زمين از دائره نصف النهار ابله می باشد، كه در نواحی بصره واقع است. و سپس می گويد: بيان اين نكات دقيق از خصائص اميرالمومنينعليه‌السلام است؛ زيرا از موضوعاتی خبر داده كه عرب به آن آشنايی نداشته و جز دانشمندان محقق كسی به آن پی نمی برد، و اين از اسرار و غرايب بديعه آن حضرتعليه‌السلام می باشد(۲۶۲)

فصل شانزدهم:

پاسخ پرسشهای رياضی

۱- تقسيم عادلانه

دو نفر با هم به سفر می رفتند، وقت غذا خوردن فرا رسيد، يكی از آنان پنج نان و ديگری سه نان از سفره خود بيرون آوردند، در اين اثناء مردی از كنارشان عبور كرد، آنان رهگذر را به خوردن غذا دعوت نمودند و هر سه با هم نانها را تمام كردند، رهگذر خواست برود، پس عوض غذايی كه خورده بود هشت درهم به ايشان داد. در موقع تقسيم پول نزاعشان درگرفت.

صاحب سه نان به صاحب پنج نان می گفت: درهمها را بالمناصفه تقسيم می كنيم، صاحب پنج نان می گفت: اين تقسيم عادلانه نيست، بلكه من پنج درهم و تو سه درهم می بری، به نسبت نانهايی كه گذاشته ايم. ولی طرف نپذيرفت تا اين كه خصومت به نزد حضرت اميرالمومنينعليه‌السلام بردند. علیعليه‌السلام به آنان فرمود: برويد و با هم سازش كنيد و در اين موضوع بی ارزش نزاع و اختلاف مكنيد، گفتند: در هر صورت شما حق را برای ما بيان بفرماييد، پس آن حضرتعليه‌السلام درهم ها را به دست گرفت و هفت درهم به صاحب پنج نان داد و يك درهم به آن كه سه نان داشت و به آنان فرمود: مگر نه اين است كه هر يك از شما دو نان و دو سوم نان (كه هشت ثلث می شود) خورده ايد گفتند: بله. فرمود: بنابراين نانی كه رهگذر مصرف كرده هفت ثلثش از صاحب پنج نان و يك ثلثش از صاحب سه نان بوده و روی همين نسبت پولها تقسيم می شوند(۲۶۳)

۲- تقسيم شترها

سه نفر در تقسيم هفده شتر با هم نزاع می كردند، اولی مدعی يك دوم و دومی يك سوم و سومی يك نهم آنها بودند و به هر ترتيب كه خواستند شترها را قسمت كنند كه كسری به عمل نيايد نتوانستند.

خصومت به نزد حضرت اميرعليه‌السلام بردند. علیعليه‌السلام به آنان فرمود: مايل نيستيد من يك شتر از مال خودم بر آنها افزوده و آنها را بين شما تقسيم نمايم؟ گفتند: بله، پس يك شتر بر آنها و افزود و مجموعا هيجده شتر شدند و آنگاه يك دوم آنها را كه نه شتر باشد به اولی و يك سوم را كه شش شتر باشد به دومی و يك نهم را كه دو شتر باشد به سومی داد و يك شتر باقيمانده خود را نيز برداشت(۲۶۴)

۳- عدد عجيب

مردی يهودی نزد حضرت اميرالمومنينعليه‌السلام آمده گفت: عددی به من بگو كه بدون كسری ۲/۱ و ۳/۱ و ۴/۱ و ۵/۱ و ۶/۱ و ۷/۱ و ۹/۱ و ۹/۱ و ۱۰/۱ داشته باشد علیعليه‌السلام به وی فرمود: اگر بگويم مسلمان می شوی؟

گفت: آری. پس به وی فرمود: «اضرب ايام اسبوعك فی سنتك »(۲۶۵) ؛ روزهای هفته ات را در سالت ضرب كن كه حاصل آن مطلوب توست.

و چون يهودی آن را صحيح يافت مسلمان شد.(۲۶۶)

شيخ بهائی در خلاصه الحساب(۲۶۷) آورده: اگر عدد ماهها در روزهای ماه و حاصل آن در روزهای هفته ضرب شود عددی به دست می آيد كه بدون كسری بر همه اعداد ياد شده قابل قسمت است.

و نيز اگر مخرج اعدادی را كه حرف عين در آنها هست كه عبارتند از ربع، سبع، تسع و عشر؛ يعنی چهار و هفت و نه و ده در هم ضرب شوند حاصل عددی است كه بر تمام اعداد مذكور تقسيم می شود(۲۶۹)

۴- تقسيم بيت المال

آن روز كه اميرالمومنينعليه‌السلام در جنگ جمل بر دشمن خويش پيروز گرديد با گروهی از ياران مهاجر و انصار خود وارد بيت المال بصره شد و در كنار درهمها و دينارها ايستاد و زمانی به آنها خيره شد و آنگاه سكه های طلا و نقره را چنين مخاطب ساخت: ای درهمهای سفيد! و ای دينارهای زرد! غير مرا مغرور كنيد. و پس از چند لحظه ديگر كه نگاهش را ادامه داد، به همراهان خود فرمود: اينها را بين اصحاب من و كسانی كه با من هستند پانصد تا پانصد تا قسمت كنيد و چون دستور را اجراء كردند كاملا درست بوده، يك درهم كم نيامد، و تعداد مردان دوازده هزار نفر بود(۲۶۹) .

و روشن است كه اين قضيه موقعی جزء اين فصل محسوب می شود كه مقدار سكه ها كه بالغ بر شش ميليون است بر آن حضرت معلوم باشد، مانند عدد اصحابش، وگرنه جزء معجزات و اخبار غيبيه آن حضرت به حساب می آيد. مانند داستانی كه سروی در مناقب(۲۷۰) آورده: كه آن حضرت در ابتدای خلافتش در مدينه به منبر رفت و به ياران و شيعيان خود فرمود: ميان صفها گردش كنيد و به مردم بگوييد آيا كسی از خلافت من ناراضی است؟

در اين هنگام فرياد مردم بلند شده همگی به يك صدا گفتند: خدايا! ما از پيامبرت و پسر عمش راضی و خشنود هستيم و فرمانشان را به جان و دل می پذيريم.

آنگاه امامعليه‌السلام به عمار فرمود: ای عمار برخيز! و در بيت المال برو و به هر نفر سه دينار بده و برای خودم نيز سه دينار بياور.

عمار با ابوالهيثم و گروهی ديگر از مسلمانان به طرف بيت المال رفته و حضرت نيز از منبر پايين آمد و رهسپار مسجد قبا گرديد و در آنجا به نماز و نيايش و دعا مشغول شد. عمار با همراهانش وارد بيت المال شده و سيصد هزار دينار در آن يافتند و تعداد مردم را نيز صد هزار نفر. (هر نفر سه دينار). در اين هنگام عمار به حاضران رو كرده و گفت: به خدا سوگند آن حضرت نه از تعداد مردم اطلاعی داشته و نه از مقدار دينارها، و اين خود نشانه و آيتی است كه حقانيت او را اثبات نموده بر شما واجب می كند، مطيع و فرمانبردار او باشيد. از آن ميان طلحه و زبير و عقيل از گرفتن دينارها امتناع ورزيدند(۲۷۱)

۵- تبديل يك هشتم به يك نهم

حضرت اميرعليه‌السلام بر منبر خطبه می خواند، مردی از آن حضرتعليه‌السلام پرسيد؛ شخصی وفات كرده و زنی و پدر و مادری و دو دختر از خود بر جای نهاده، سهم زن چقدر می شود؟

حضرت فرمود: يك هشتم او به يك نهم مبدل گرديد. و اين مساءله به مساءله منبريه شهرت يافت.

(سروی) در بيان تبديل يك هشتم به يك نهم می گويد: سهم پدر و مادر، يك سوم است و سهم دو دختر دو سوم و سهم زن يك هشتم. و روشن است كه در اين صورت فرض مساءله از واحد صحيح زيادتر بوده، بنابراين مخرج از روی ۲۷ تقسيم می گردد و به ترتيب ۳ از ۲۷ برای زن، و ۱۶ از ۲۷ برای دو دختر و ۹ از ۲۷ برای پدر و مادر بطور مساوی(۲۷۲)

۶- مسأله ديناريه

زنی نزد حضرت اميرالمومنينعليه‌السلام آمده و در حالی كه آن حضرت يك پای مبارك را در ميان ركاب اسب گذارده بود مسأله خود را چنين شرح داد: برادرم وفات كرده و ششصد دينار از خود برجای گذاشته است و ورثه او بر من ستم نموده و تنها يك دينار به من داده اند.

امامعليه‌السلام در پاسخش فرمود: مگر برادرت دو دختر نداشته؟

زن: بله.

فرمود: سهم آنان دو سوم تركه است كه چهارصد درهم می شود، يك برادر مادری هم داشته كه سهم او يك ششم تركه است كه صد دينار می شود، زنی هم داشته كه سهمش يك هشتم تركه است كه ۷۵ دينار می شود، دوازده برادر نيز داشته هر كدام دو دينار، و باقيمانده تركه كه يك دينار است سهم تو می باشد و آنگاه پای ديگر را در ركاب گذارده به طرف مقصد حركت كرد، و اين مساءله به مساءله ديناريه شهرت يافت(۲۷۳)

۷- پاسخ تو را می دانم

اميرالمومنينعليه‌السلام بر منبر خطبه می خواند، در خطبه اش می فرمود: سلونی قبل ان تفقدونی؛ از من بپرسيد پيش از آن كه مرا نيابيد.

در اين هنگام مردی برخاست و گفت: يا علی! مرا از شماره موهای سر و ريشم آگاه كن.

علیعليه‌السلام : به خدا سوگند حبيبم رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پاسخ اين پرسشت را به من فرموده و اگر اثبات آن دشوار نبود تو را از آن خبر می دادم، و برای اين كه بدانی پاسخ اين سوالت را می دانم از موضوع ديگری تو را آگاه می سازم. در خانه تو فرزندی هست كه پسر دختر پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را خواهد كشت(۲۷۴)

۸- مدت خواب اصحاب كهف

مردی يهودی از اميرالمومنينعليه‌السلام از مقدار خواب اصحاب كهف پرسش نمود. امامعليه‌السلام بر طبق آيه شريفه قرآن:( وَلَبِثُوا فِي كَهْفِهِمْ ثَلَاثَ مِائَةٍ سِنِينَ وَازْدَادُوا تِسْعًا ) ؛(۲۷۵) و آنها در كهف كوه سيصد سال، نه سال هم زيادتر درنگ كردند، به او پاسخ داد.

يهودی گفت: ما در كتاب آسمانيمان سيصد سال يافته ايم.

امامعليه‌السلام فرمود: سال شما شمسی است، و از ما قمری است.(۲۷۶)

مؤلّف:

گفته شده كه سال شمسی نزد يهودی ۳۶۵ روز می باشد بنابراين در سيصد سال شمسی نه سال قمری اضافه می شود بدون كم و زياد. و نيز اخباری در اين باب از عترت طاهرين آن حضرتعليهم‌السلام وارد شده چنانچه از امام صادقعليه‌السلام نقل شده كه آن حضرت درباره مردی كه با ديگری قرارداد بسته بود چاهی به عمق ده قامت و اجرت ده درهم برايش حفر كند و آن مرد تنها به مقدار يك قامت حفر كرده خواست اجرت خود را بگيرد فرمود: ده درهم به پنجاه و پنج سهم تقسيم می شود، قامت اول يك سهم، قامت دوم دو سهم كه به ضميمه اول می شود سه سهم. قامت سوم سه سهم كه به اضافه اول و دوم می شود شش سهم و...(۲۷۷) و فلسفه اين تقسيم اين است كه حفر زمين هر چه پايين تر رود دشوارتر می گردد و به نسبت دشواريش آن حضرتعليه‌السلام اجرتش را قسمت كرده است. آری، و اساس در علم فرائض و حساب نيز اميرالمومنينعليه‌السلام بوده و دوست و دشمن اين دانش را از او فراگرفته اند، چنانچه در تاريخ طبری آمده كه حارث همدانی از جمله شاگردان برجسته و ممتاز آن حضرت در علم فقه و فرائض و حساب بود و شعبی می گويد: من اين دانش را نزد حارث شاگردی كرده ام.

فصل هفدهم: هيئت و نجوم

۱- جو

هنگامی كه حضرت اميرعليه‌السلام خواست به جنگ صفين رود، اين دعا را كه مشتمل بر چگونگی آفرينش آسمان و زمين و حكمت قرار دادن كوه هاست انشاء فرمود: «اللهم رب السقف المرفوع، والجو المكفوف، الذی جعلته مغيضا لليل والنهار ....»

بار خدايا! ای پروردگار آسمان بلند! و جو محفوظ از انتشار، كه قرار داده ای آن (جو) را محل فرو رفتن شب و روز...(۲۷۹)

شهرستانی در كتاب الهيئه والاسلام(۲۷۹) آورده: منظور از جو مكفوف اين است كه جو با آن كه به خودی خود اقتضای پراكندگی و انتشار دارد از آثار قدرت خدای تواناست كه آن را در جای معينی نگهداری نموده است.

و نيز در شرح «الذی جعلته مغيضا لليل و النهار » می گويد: كلمه مغيض به معنای جائی است كه آب را می مكد و آن را به خود جذب می نمايد، و گويا آن حضرت (بطور استعاره) شب و روز را به معنای نور و تاريكی قرار داده و چنين فرموده: خدايا تو نور و ظلمت را در جو فرو برده ای و در اثر فرو رفتن نور در جو، شب به وجود آمده، و در اثر فرو رفتن تاريكی در جو روز پديد آمده است كه آن حضرت چنين فرض نموده كه هوا نور و ظلمت را مكيده و بلع می نمايد و هم اكنون پس از گذشتن قرنهای زيادی دانشمندان علم هيئت به وسيله آلات مجهز طيف نما و يا اسپكترسكوپ ديده اند كه جو بر اثر اقتضاء و احتياجش مقداری از نور را می مكد و بقيه اش را برای ما بر می گرداند. و حقا كه اين كشف علمی هزار در از علم و اسرار فيزيكی به روی آنها گشوده است.

و ليكن باب مدينه العلم مقصودم علیعليه‌السلام است. بنابر روايات صحيحه پيامبر خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هزار در از علم به او آموخته كه از هر دری هزار در گشوده می شود، و بسا اين فرمايشات معجزه آسا از آثار و فروع اين درها بوده كه دانشمند محقق از آنها هزار در كشف می كند، و به خدا سوگند كه كسی كه در سخنان نورانی آن حضرتعليه‌السلام دقت و تامل نمايد، در صورتی كه بر فنون فلسفه احاطه و تسلط داشته باشد چشمه هايی از حكمت و دانش به روی او می جوشد، و به صدق گفتار آن كسی كه درباره آن حضرتعليه‌السلام گفته: كلام علیعليه‌السلام پائين تر از كلام خالق و برتر از كلام مخلوقين است پی می برد.

۲- حركت زمين

و نيز آن حضرتعليه‌السلام در ضمن خطبه ۲۰۲ نهج البلاغه در بيان حكمت آفرينش كوهها می فرمايد:... «فكسنت علی حركتها من ان تميد باهلها »، او تسيخ بحملها او تزول عن مواضعها...؛ ساكن شد زمين با حركاتی كه دارد از اين كه اهل خود را مضطرب كند، و يا آنان را فرو شود.

در كتاب الهيئه والاسلام آمده: اين دو جمله از خطبه، دو دليل روشن هستند بر حركت انتقالی زمين، در صورتی كه لفظ علی در فقره اول به معنای مع باشد(۲۹۰) و معنای او تسيخ بحملها اين است كه وجود كوههای سنگين بر روی زمين سبب شده تا زمين اهل خود را فرو نبرد.

و در تفسير او تزول عن مواضعها آورده: ظاهر اين كلام اين است كه زمين دارای حركاتی است در مدار خود؛ زيرا زمين بنابر آنچه كه متاخرين قائلند دارای مواضع بی شماری است كه همه در مدار معين در مقابل بروج دوازده گانه است پس بنابراين، تفسير علی حركتها تمام می شود با حركت انتقالی ساليانه و اين كه كوهها و ريشه های كوهها حافظ هيئت اجزاء زمين هستند و مانع می شوند از تفرق و اضطراب زمين و برطرف شدنش از مواضع خاصه ای كه در فلك مخصوصش دارد. دقت كنيد، كه آن حضرت برای زمين مواضعی معرفی نموده و پر واضح است كه بنابر هيئت قديم قائل به مركزيت و سكون زمين بوده اند اين فرمايش حكمت آميز هرگز معنای صادقی نداشت؛ زيرا چيزی كه ساكن باشد تنها يك موضع دارد نه مواضعی.

۳- حركات زمين

و نيز در ضمن خطبه ۹۰ نهج البلاغه می فرمايد:... و عدل حركاتها بالراسيات من جلاميدها؛ خداوند حركات زمين را به وسيله كوهها و اجسام سنگين تعديل نمود.

شهرستانی در شرح اين جمله آورده: ظاهر اين كلام اين است كه كوههای سنگين و سنگهای سخت سبب شده كه زمين به واسطه عروض حركات گوناگون مضطرب نشود، و نيز در اثر تعارض جاذبه ها و دافعه ها تعادل خود را از دست ندهد و سپس می گويد: دانشمندان قرن ما حركتهای زيادی برای زمين قائل شده اند كه مشهورترين آنها پنج حركت است؛ و فيلكس ورنه فرانسوی، از دانشمندان يازده حركت برای زمين نقل كرده است، و من هشت حركت را از آنها انتخاب كرده و می نگارم:

۱- حركت محوری شبانه روزی

۲- حركت ساليانه و انتقالی زمين به دور خورشيد

۳- حركت اقبالی.

۴- حركت نقطه اوج و حضيض كره زمين.

۵- حركت تقديم اعتدال پاييزی و بهاری.

۶- حركت ارتعاشی قمری.

۷- حركت ارتعاشی شمسی.

۹- حركت تبعی(۲۹۱)

۴- مه و خورشيد و فلك

اميرالمومنينعليه‌السلام در ضمن خطبه اشباح، در بيان حكمت آفرينش خورشيد و ماه می فرمايد ((... و جعل شمسها آيه مبصره لنهارها، و قمرها آيه ممحوه من ليلها.

و خورشيد آسمان را نشانه روشنی بخش روز و ماه را نوری كمرنگ برای (زدودن شدت تيرگی) شبها قرار داد.

امم صادقعليه‌السلام به مفضل می فرمايد:(۲۹۲) ای مفضل! بينديش در طلوع و غروب آفتاب برای برپايی دولت روز و شب، كه اگر طلوع آفتاب نبود تمام كارهای عالم باطل می شد مردم نمی توانستند كار و كسب و فعاليتی داشته مايحتاج زندگانی خود را تامين نمايند و جهان سراسر ظلمانی می شد. و مردم به سبب عدم استفاده از زيبايی و صفای نور لذتی از زندگانی نمی بردند، و اين بر همه كس روشن است.

حال در منافع غروب خورشيد تامل كن كه اگر آن نبود مردم آرامش و راحتی نداشتند با شدت احتياج بدنهای آنان به استراحت، به منظور رفع خستگی بدن و تجديد قوا و برانگيخته شدن جهاز هاضمه برای هضم غذا و تنفيذ غذا به سوی اعضای بدن. گذشته از اين كه زمين بر اثر دوام تابش خورشيد داغ شده و موجودات روی آن نيز از حيوان و نبات از بين می رفتند.

تا اينكه فرمود: بينديش در تابش ماه در شب تار و منافعی كه در بر دارد از جمله كمك به بعض كارها و مشاغل مردم از قبيل كشت زمين و خشت زدن و بريدن چوب و... كه در روز نتوانسته اند انجام دهند، به علت ضيق وقت و يا شدت حرارت آفتاب، و نيز كمك به راهپيمايان در شب، و طلوع آن را در بعض شبها قرار داد، و نور آن را كمتر از نور خورشيد تا حكمتی كه برای پيدايش شب گفته شد محفوظ بماند. و در تصرف ماه بخصوص، در هلالها و محاق آن و زيادتی و نقصان آن، و نيز گرفتگی آن، تنبه و توجه دادنی است به قدرت خالق و آفريدگار آن كه اين گونه تصرفات به منظور صلاح كار جهان در او نموده است، چنان دلالتی كه عبرت گيرندگان عبرت می گيرند.

۵- آموخت نجوم

سيد رضیرحمه‌الله در نهج البلاغه(۲۹۳) آورده: هنگامی كه حضرت اميرعليه‌السلام عازم بر جنگ با خوارج بود مردی از ياران آن حضرت خدمتش عرضه داشت: اوضاع نجوم و ستارگان دلالت بر نحوست و بدی دارد و بر تو می ترسم اگر امروز حركت كنی به مقصودت نرسی و بر دشمنت پيروز نگردی.

اميرالمومنينعليه‌السلام به او فرمود: آيا گمان داری كه تو ساعتهای نيك و بد را دانا هستی و در نتيجه مردم را به خوبيها و بديها رهنمون می شوی؟ كسی كه تو را در اين پندار تصديق كند قرآن را تكذيب نموده و از استعانت به خدای متعال در راه رسيدن به محبوب و دفع مكروه بی نياز می شود و شايسته است كه عمل كنندگان به قول تو، تو را حمد و ستايش كنند نه پروردگارشان را؛ زيرا اين تو هستی كه آنان را به خوشيها و خوبيها رسانده ای و از صدمه ها و زيانها ايمن گردانده ای.

و آنگاه به مردم رو كرده و و فرمود: برحذر باشيد از آموختن نجوم! مگر به منظور استفاده در راههای زمين يا دريا؛ زيرا ياد گرفتن آن در غير اين صورت به كهانت دعوت می كند، دعوت می كند، و منجم مانند كاهن است، و كاهن مانند ساحر و ساحر مانند كافر، و كافر در آتش است. و سپس فرمود: ای مردم! با نام خدا به سوی مقصد حركت كنيد.

مؤلّف:

آنچه كه از اين گفتار امام و نيز سخنان اهل بيت معصومينشعليهم‌السلام استفاده می شود، اين است كه ستارگان علائمی هستند از بعض حوادث و پديده ها نه آن كه بطور استقلال موثر در وقوع وقايع و پديده ها باشند، و البته می توان آثار شوم آنها را با صدقه دادن و دعا و تضرع به درگاه خداوند مدبر و مسخر آنها برطرف نمود.

چنانچه ابن اسباط از امام صادقعليه‌السلام نقل كرده كه آن حضرت فرمود: من با مردی ستاره شناس در قطع زمينی شريك بوديم، اختر شناس تقسيم زمين را به تاخير می انداخت تا به خيال خودش او در ساعتی نيك خارج شده و مرا در ساعتی بد بيرون برد تا قسمت بهتر نصيب او گردد.

سرانجام به گمان خودش در چنين ساعتی خارج شديم و زمين را تقسيم كرديم و اتفاقا قسمت بهتر سهم من شد، منجم حيرت زده دست بر دست می زد و می گفت: من تاكنون مانند چنين روزی نديده بودم؛ زيرا من ستاره شناس هستم و تو را در ساعتی شوم و خودم را در ساعتی نيك بيرون آوردم و حال می بينم قطعه بهتر نصيب تو شده است!

امام صادقعليه‌السلام به او فرمود: اينك برای تو حديثی نقل كنم: پدرم از رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روايت كرده كه فرمود: هر كس بخواهد خداوند بديهای روز او را از او بر طرف سازد در اول روز به فقرا صدقه بدهد، و هر كس بخواهد خداوند بديهای شب را از او برطرف كند اول شب صدقه بدهد. و من موقعی كه خواستم از خانه خارج شوم صدقه دادم. و بدان كه اين حديث من به مراتب نجوم تو بهتر و سودمندترست(۲۹۴)

آری، و كسی را كه خداوند درباره اش اراده و تقديری نموده خبر دادن منجم و پيشگيريهای خودش برای دفع آن خطر از او كمترين فايده و نتيجه ای به حالش نخواهد داشت. و در اين خصوص داستان فرعون و نمرود معروف است، كه منجمين ويژه فرعون به او خبر دادند كه مولدی در بنی اسرائيل به دنيا خواهد آمد كه تو و تخت و تاجت را نابود خواهد كرد، فرعون به منظور جلوگيری از اين خطر نوزادان بی گناه را سر بريد، و جنايت را از حد گذراند، ولی كيست و كدام انديشه است كه بتواند از دست توانای قادر متعال جلوگيری كند، پس چنان شد كه يگانه دشمن موعود خود را در خانه خويش پرورش داده و بزرگ نمود:( فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَحَزَنًا ) ؛(۲۹۵) اهل بيت فرعون (آسيه) موسی را از دريا برگرفت تا در نتيجه دشمن و مايه اندوه آل فرعون شود.

و در اين خصوص تاريخ، وقايع بسيار زيادی را ثبت كرده كه اگر بخواهيم نقل كنيم به درازا خواهد كشيد، و به قول معروف مثنوی هفتاد من كاغذ شود.

فصل هيجدهم: طب و بهداشت

۱- حضرت اميرعليه‌السلام فرمود: به خوردن ماهی مداومت مكنيد؛ زيرا بدن را آب و لاغر می كند(۲۹۶)

۲- خوردن گردو در گرمای شديد حرارت داخلی را تهييج، و در بدن ايجاد دمل می نمايد، و خوردن آن در زمستان كليه ها را گرم و برودت را دفع می كند(۲۹۷)

۳- هر گاه مسلمان ضعيف شود گوشت و شير بخورد(۲۹۹)

۴- با خوردن بنفشه حرارت تب را بشكنيد(۲۹۹)

۵- نخوردن شام موجب ضعف و خرابی بدن می شود(۲۹۰)

۶- شير گاو دواست، و نيز فرمود: پيه های گاو دردآور و روغن و شيرش شفابخش است(۲۹۱)

۷- كسی كه در اول صبح ۲۱ دانه كشمش بخورد مريض نمی شود(۲۹۲)

۹- سيب بخوريد كه معده را دباغی می كند(۲۹۳)

۹- خوردن گلابی قلب ناتوان را قوی و معده را پاكيزه می كند(۲۹۴)

۱۰- سعتر برای معده كرك می شود مانند كركهای حوله(۲۹۵)

۱۱-در گرمابه بر پشت نخوابيد كه آن پيه كليه ها را آب می كند، و پاهای خود را با سفال نساييد كه رگ جذام را تحريك می نمايد(۲۹۶)

۱۲- قبل از خوردن غذا نمك بخوريد، اگر مردم خواص نمك را می دانستند آن را بر ترياق مجرب مقدم می داشتند(۲۹۷)

۱۳- طول دادن نشستن به هنگام تخلی بواسير می آورد(۲۹۹)

۱۴- غده ها را از گوشت بيرون بياوريد كه خوردن آنها رگ جذام را تحريك می كند(۲۹۹)

۱۵- در برابر خورشيد قرار نگيريد كه رنگ بدن را متغير، لباس را پوسيده و بيماری پنهان را آشكار می سازد(۳۰۰)

۱۶- خوردن غذاهای رنگارنگ و متنوع شكم را بزرگ و اليه ها را سست می كند(۳۰۱)

و نيز امام صادقعليه‌السلام به پيرمردی كه به علت افتادن دندانهای پيشينش قادر بر ادای حروف بطور صحيح نبود فرمود: بر تو باد به خوردن تريد كه آن سازگار است و بپرهيز از خوردن چربی كه با پيری نمی سازد(۳۰۲)

و روايت شده كه آن حضرتعليه‌السلام درباره اهميت علم طب فرموده:

«العلم علمان علم الاديان و علم الابدان »(۳۰۳) ؛ دانش بر دو گونه است: دانش دين و دانش بدن.

فصل نوزدهم: كيميا و صنعت

۱- صنعت

از اميرالمومنينعليه‌السلام از صنعت پرسيدند؛ فرمود: آن در رديف نبوت است، و مردم در ظاهر آن سخن می گويند، و من به خدا سوگند از ظاهر و باطن آن آگاهم، به خدا سوگند آن چيزی جز آب خشكيده و هوای راكد و آتش گردش كننده و زمين و روان و جاری نيست(۳۰۴)

۲- كيميا

از حضرت اميرعليه‌السلام از وجود كيميا پرسيدند؛ آن حضرت فرمود: كيميا بوده و هست و خواهد بود.

پرسيدند؛ صنعت آن چگونه است؟

فرمود: از جيوه روان، و سرب و زاج و آهن زنگ زده و زنگار مس سبز... بعضی گفتند: فهم ما به اين نمی رسد. فرمود: بعض اجزايش را زمين و آب قرار دهيد...

عرضه داشتند: برای ما بيشتر توضيح دهيد. فرمود: همين مقدار بس است؛ زيرا حكمای پيشين بيش از اين نگفته اند تا مردم آن را بازيچه نگيرند(۳۰۵)

كلينیرحمه‌الله در كافی(۳۰۶) از ابوحمزه ثمالی نقل كرده كه می گويد: به همراه امام صادقعليه‌السلام از بازار مسگران می گذشتيم. من خدمت آن حضرتعليه‌السلام عرضه داشتم فدايت شوم! اصل اين مس چيست؟

فرمود: نقره است كه زمين آن را تباه نموده به صورت مس در آمده است، و اگر كسی بتواند فساد آن را بگيرد از آن بهره مند می گردد.

و از ابن خلكان نقل شده: جابربن حيان كتاب بزرگی در حدود هزار صفحه در صنعت كيميا نگاشته كه مشتمل بر پانصد رساله از امام صادقعليه‌السلام در اين زمينه می باشد. و نيز جرجی زيدان می گويد: كه جابر بن حيان از شاگردان امام صادق نخستين كسی بوده كه اساس شيمی جديد را بنا نهاده است.

فصل بيستم: خط و خياطی

۱- خط

حضرت اميرعليه‌السلام به منشی خود عبدالله بن ابی رافع فرمود: در دواتت ليقه بگذار زبانه قلمت را طولانی گردان، بين سطرهايت فاصله بينداز، و حروفت را نزديك به هم بنويس، زيرا رعايت اين نكات بر زيبايی خط می افزايد(۳۰۷)

در مناقب آورده: هنگامی كه زيد كلمه تابوت را نزد علیعليه‌السلام قرائت كرد، آن حضرت به او فرمود: در نوشتن آن را تابوت بنويس، پس چنين كرد(۳۰۹)

و نيز آن حضرتعليه‌السلام به كاتب خود فرمود: روی زمين بنشين، و قلم را با انگشتانت بگير و چشمانت را در صورتم قرار ده تا اين كه هيچ سخنی نگويم جز اين كه آن را در قلبت بسپاری(۳۰۹)

۲- خياطی

ابی النوار می گويد: اميرالمومنينعليه‌السلام در كنار خياطی ايستاده به او فرمود: نخ خياطيت را سخت و محكم كن، و بخيه را ريز و ظريف و نزديك هم بدوز(۳۱۰)