پاسخ به پرسش های مذهبی
٥١. سؤالات یک مسلمان آمریکایى یک مسلمان آمریکایى سؤالات زیادى براى ما فرستاده بود که اکثر آنها آموزنده بود، لذا آنها را تحت پانزده شماره و با پاسخ آنها در این جا مى آوریم.
سؤال ١: مقرّرات مربوط به ازدواج و طلاق در ایالات مختلف آمریکا متفاوت است ولى اصول آن تقریباً یکى است; با توجّه به این که «نماینده مذهبى اسلامى» که ازدواج مسلمانان را ثبت مى نماید در آمریکا وجود ندارد، تکلیف مسلمانان آمریکا چیست؟ چه کسى مى تواند چنین مراسمى را قانونى سازد و آیا پرداخت مهریه به زن ضرورى است؟
پاسخ: زن و مرد مسلمان آمریکایى مى توانند شخصى را که قادر به اجراى صیغه عقد ازدواج است وکیل کنند و هنگامى که وکیل عقد ازدواج را خواند، زناشویى آنان از نظر اسلامى صورت رسمى و قانونى پیدا مى کند و اگر دسترسى به چنین شخصى نداشتند خودشان مى توانند عقد ازدواج را اجرا کنند; اگر به زبان عربى نتوانند به زبان انگلیسى اجرا مى کنند و از نظر مقرّرات اسلامى ضرورتى ندارد که در موقع عقد براى زن «مهر» معیّن شود ولى اگر معیّن نشد پس از ازدواج، زن مى تواند مهرى مناسب به حال خود از مرد مطالبه کند. بنابراین پرداخت مهریه به زن ضرورى است، ولى زن مى تواند از همه آن یا مقدارى از آن صرف نظر کند.
سؤال ٢: با توجّه به برنامه کار در کشورهاى غربى، آیا مى توان نماز جمعه را در جمعه شب، یا موقعى از روز یک شنبه که مردم بى کار هستند برگزار کرد و آیا استفاده از وسایل موسیقى در مسجد مجاز است؟
پاسخ: نماز جمعه مانند سایر دستورات اسلامى که وقت معیّنى دارند، باید در همان موقع - فقط روز جمعه پس از ظهر شرعى - به جا آورده شود و در جمعه شب یا روز یک شبنه و یا هر زمان دیگرى، نمى توان آن را به جا آورد.
استفاده از آلات موسیقى از نظر اسلام جایز نیست و لذا نمى توان در مسجد و یا غیر آن، از ابزار و وسایل موسیقى استفاده کرد.
سؤال ٣: آیا زن مسلمان آمریکایى براى اداى نماز در مسجد، بایستى لباس خاصّى بپوشد یا همان لباس هاى عادى که همیشه بر تن دارد کافى است؟ در صورتى که باید لباس خاصّى بپوشد، چرا؟
پاسخ: لازم نیست زن مسلمان براى نماز لباس مخصوصى بپوشد; چیزى که هست باید در حال نماز تمام بدن (غیر از صورت و دستها از مچ به پایین) را بپوشد.
سؤال ٤: مى گویند هرکس اعتراف به «اشهد ان اله الاّ الله» و «اشهد انّ محمّداً رسول الله» بنماید، مى توان او را مسلمان دانست; اگر این تنها شرط مسلمان بودن است، آیا مى تواند مقیاس و محکى براى مسلمان بودن شخصى باشد؟ مثلا چطور مى توان شخصى را که نه نماز مى خواند و نه زکات مى دهد و نه روزه مى گیرد و نه از محرّمات الهى پرهیز مى کند مسلمان واقعى دانست، آیا این طور افراد فقط مسلمان شهادتى نیستند؟
پاسخ: مسلمانى مراحلى دارد; مرحله اوّل آن همان ایمان به توحید خداوند و نبوّت پیامبر اسلام که دو جمله «شهادتین» معرّف آن است; مراحل بعدى همان عمل به دستورات و قوانین اسلامى است و آنچه مایه سعادت جاویدان است، همان عقیده و ایمان همراه با عمل است.
بنابراین، شخصى که اقرار به دو اصل بالا - توحید و نبوّت پیامبر اسلام - مى کند ولى اعمال و رفتار او با مقرّرات اسلام تطبیق نمى کند، تنها احکام اجتماعى اسلام در حقّ او جارى است، نه این که یک مسلمان راستین و سعادتمند و اهل نجات باشد.
سؤال ٥: در صورتى که مرد آمریکایى بالغى مسلمان شود، آیا ختنه شدن او اجبارى است (اگر قبلا نشده باشد)؟
پاسخ: ختنه شدن براى مسلمان ضرورى و واجب است و اگر شخصى پس از بلوغ مسلمان شود، ختنه بر او نیز واجب است.
سؤال ٦: مسلمان آمریکایى چقدر و به چه کسى بایستى زکات بپردازد و آیا این مقدار را چگونه از حقوق ماهانه خود حساب نماید؟
پاسخ: حقوق ماهانه زکات ندارد; ولى باید توجّه داشت در اسلام واجب مالى دیگرى به نام «خمس» وجود دارد و با توجّه به این که محیط شهرهاى آمریکا یک محیط صنعتى و تجارتى است، اضافه درآمدهاى مسلمان آمریکایى معمولا مشمول قانون خمس مى شود، نه قانون زکات. چنین شخصى که حقوق ماهانه دریافت مى دارد و درآمد او مشمول قانون خمس است، لازم است کلیه درآمد سالانه خود را حساب کند، پس از کسر نمودن کلّیّه مخارج سالانه اش، اگر اضافه درآمدى داشت باید یک پنجم آن را به بیت المال اسلام بپردازد.
باید توجّه داشت که لازم است نصف این یک پنجم - یعنى یک دهم - به سادات فقیر داده شود که از زکات اسلامى محروم هستند و یک دهم باقیمانده با اجازه و نظر مجتهد عادل، در مصالح اسلام مصرف گردد.
شخصى که حقوق ماهانه دریافت مى دارد، مى تواند کلّیّه مبلغى را که سالانه از بابت خمس باید بپردازد به دوازده ماه سال تقسیم کند و هر ماه مبلغى از آن را بپردازد.
سؤال ٧: وضع اقتصادى و زندگى مردم در کشورهاى غربى - مخصوص آمریکا - طورى تنظیم شده که مردم مجبوند احتیاجاتشان را از قبیل منزل مسکونى، ماشین، یخچال و... بطورى قسطى و براى مدّت معیّنى بخرند; در صورتى که مى دانیم اساس این کار مبتنى بر ربح مى باشد که در اسلام جایز نیست، وظیفه مسلمان آمریکایى در این موارد چیست؟
پاسخ: آنچه در اسلام حرام است گرفتن و یا دادن قرض باسود است; یعنى، اگر شخصى پولى را از دیگرى قرض کند به این شرط که هنگام پرداخت، بیشتر بپردازد ربا و حرام است، امّا نسیه خریدن جنس و پرداخت قیمت آن بطور اقساط، گرچه قیمت «نسیه» بیش از «نقد» باشد اشکالى ندارد و «ربا» محسوب نمى شود.
سؤال ٨: آیا مسلمان آمریکایى مى تواند متوسّل به دادگاه هاى آمریکایى بشود؟
آیا مسلمان آمریکایى مى تواند یک فرد غیر مسلمان را براى منصبى انتخاب کند، در حالى که مى داند او موافق اسلام نیست؟
آیا سوگندى که مسلمان آمریکایى به انجیل یاد مى کند، از نظر حقوق اسلامى او را ملزم به آن مى سازد و آیا در چنین مواردى باید تقاضا کند تا قرآن بیاورند و به آن سوگندى یاد نماید؟
پاسخ: در صورتى که گرفتن حق راه دیگرى نداشته باشد و منحصر به مراجعه به دادگاه هاى آن جا باشد، مسلمان آمریکایى مى تواند به منظور گرفتن حقّ خود به آنها مراجعه کند.
مسلمان آمریکایى مى تواند غیر مسلمان را براى یک منصب اجتماعى انتخاب کند، به شرط این که با استفاده از مقامى که از راه انتخاب به دست آورد، بر ضدّ اسلام و مسلمانان اقدام به عمل نیاورد و حقّ کسى پایمال نگردد، در غیر این صورت جایز نیست.
کسى که به کتب آسمانى مسیحى و یهودى سوگند مى خورد، از این جهت که این کتاب ها مشتمل بر قسمتى از مقدّسات است - اگرچه قسمت هاى زیادى از آن تحریف شده - اخلاقاً خوب است به سوگند خود عمل کند و از آن تخلّف ننماید، ولى از نظر اسلام الزام آور نیست و کفّاره نیز ندارد.
سؤال ٩: مى گویند که مرد مسلمان مى تواند با زنان اهل کتاب ازدواج نماید ولى زن مسلمان نمى تواند با مرد اهل کتاب ازدواج اکند، اگر این مطلب صحیح است چرا؟
اگر اسلام ازدواج با مشرکین را تحریم نموده، آیا ازدواج با مسیحى که معتقد به تثلیث و الوهیّت مسیح و یا شفاعت پاپ هاى کلیسا مى باشد ممنوع نیست؟ آیا مسیحى نبایستى بهتر تعریف بشود؟
همچنین مى گویند که ازدواج با ملحدین نیز براى مسلمانان تحریم شده، در این صورت آیا مسلمان مى تواند با عضو حزب کمونیست که الحاد و انکار خدا را اعلام داشته، ازدواج نماید؟
آیا ازدواج مسلمان با انسان دوستان جدید! که خدا را یک ایده نظرى ساده در مغز بشر مى پندارد جایز است؟
آیا مسلمان آمریکایى مى تواند با مسیحى کاتولیک ازدواج کند که مجبور است مراسم ازدواجش توسّط کشیش کاتولیک در کلیسا برگزار گردد و بایستى سند مخصوصى را امضا کند که فرزند او مطابق با تعالیم کاتولیکى تربیت بشود؟
پاسخ: مرد مسلمان مى تواند با زنان اهل کتاب، تنها ازدواج موقّت نماید. فلسفه عدم جواز ازدواج زن مسلمان با مرد اهل کتاب این است که غالباً زنان در محیط زناشویى و خانواده تحت تأثیر فکرى مردان هستند و عقاید و روش و سلوک آنان را ممکن است براى خود انتخاب کند; روى این حساب، اگر زن مسلمان به ازدواج مرد اهل کتاب درآید، ممکن است تحت تأثیر فکرى او قرار گیرد و عقاید اسلامى او متزلزل شود; بدین جهت هرگز نباید زن مسلمان به همسرى مرد غیر مسلمان درآید ولى در مردان این طور نیست.
میان مسیحى و مشرک بت پرستان از نظر اسلام تفاوت هست و اسلام بت پرستى را به هیچ وجه به رسمیّت نشناخته، این تفاوت از دو جهت است:
١- مشرک و بت پرست «نبوّت و اساس پیامبرى» را که پس از عقیده به وجود خداوند، اصل دوّم همه ادیان آسمانى است قبول ندارد و چون این اصل مهم را قبول ندارد، هرگز راهى به سوى پذیرفتن دستورات آسمانى و هدایت شدن به سعادت اخروى براى مشرکان نیست; زیرا کسانى بالاخره مى توانند به سوى اسلام هدایت شوند که بر اصل نبوّت و پیامبرى معتقد باشند و از راه این اعتقاد، تدریجاً قوانین و دستورات آسمانى این آیین را بپذیرند.
٢- شرک بت پرستان یک شرک کاملا روشن و آشکار است; برخلاف شرک مسیحیّت که مرحله ضعیف ترى از آن است و آنها در عین تثلیث دم از «وحدت» مى زنند و مى گویند سه تا بودن لطمه اى به یکى بودن نمى زند! (اگر چه این مطلب تناقضى غیر قابل قبول است).
ازدواج با شخص ملحد - کسى که عقیده به خداوند ندارد - جایز نیست و بنابراین مرد مسلمان نمى تواند با زن ملحد ازدواج کند و نیز ازدواج مسلمان با مرد ملحد ممنوع است. روى همین حساب، کسانى که «خدا» را یک نوع «ایده نظرى» دانسته و به او عقیده ندارند، ملحدند و ازدواج با آنها جایز نیست.
هیچ مسلمانى نمى تواند تعهّد بسپارد که فرزندان خود را در آینده مسیحى بارآورد.
سؤال ١٠: آیا مسلمان آمریکایى بجز اعیاد اسلامى مى تواند در اعیاد سایر مذاهب شرکت کند، بخصوص شرکت در عید ژانویه و عید پاک، یا مراسم مخصوص تهیّه درخت کاج، ارسال تبریک و هدیه و مانند آن...؟
پاسخ: را مسلمان صحیح نیست سنن و آداب غیر اسلامى را ترویج کند و در این گونه مراسم شرکت نماید: گذشته از این که برخى از این اعیاد اساس صحیح ندارد، غالباً همراه با مراسم ممنوع مى باشند، مسلمان باید آداب اسلام را ترویج کند.
سؤال ١١: آیا مراسم تدفین که امروز در آمریکا اجرا مى گردد، مثل به کار بردن مواد شیمیایى براى جلوگیرى از تعفّن و فساد بدن مرده و گذاردن مرده در تابوت، در قوانین اسلامى جایز است؟
آیا حتماً بایستى پارچه سفید (کفن) به کار برده شود و آیا مى توان از لباس هاى معمولى به این منظور استفاده کرد؟
آیا سوزاندن جسد مرده جایز است؟ آیا مراسم تشییع و ختم یک مسلمان ممکن است در کلیسا برگزار شود یا حتماً باید در مسجد باشد؟... تکلیف مسلمانانى که دور از مسجد و اجتماعات اسلامى زندگى مى کنند در این موارد چیست؟
پاسخ: به کار بردن کفن براى مرده مسلمان - با ترتیب خاصّى که در اسلام وارد شده - واجب است; بنابراین دفن مرده با لباس هاى معمولى جایز نیست ولى لازم نیست که کفن حتماً از پارچه سفید باشد. سوزاندن جسد مرده از نظر اسلام حرام است و حتماً باید او را در خاک دفن کنند و دفن واجب این است که بدن مرده را طورى در خاک پنهان کنند که چیزى از آن پیدا نباشد، بطورى که بوى آن به مشام نرسد و همچنین از گزند حیوانات مصون بماند.
به کار بردن موادّ شیمیایى براى جلوگیرى از تعفّن - در صورتى که وضع توهین آمیزى نسبت به مرده مسلمان نداشته باشد - و همچنین گذاردن بدن در تابوت - در صورتى که دفن لازم هم به عمل آید و به منظور تقلید از روش پیروان سایر ادیان نباشد - مانعى ندارد.
خوب است مراسم ختم و تشییع مسلمان در کلیسا برگزار نگردد; بنابراین مسلمانانى که دور از مساجد به سر مى برند، مى توانند این مراسم را در مرکز دیگرى و یا در منازل شخصى برگزار کنند و یا اصلا از برگزارى آن خوددارى نمایند.
سؤال ١٢: در صورتى که مطمئن نیستیم که در رستورانى براى تهیّه غذا از گوشت و یا چربى خوک استفاده شده است، آیا مى توان از آن غذا خورد؟
معمولا نمى توان اطمینان کرد که گوشت ها مطابق ذبح اسلامى تهیّه شده باشد، وظیفه یک مسلمان آمریکایى در این باره چیست؟ آیا مى تواند مقدار بیشترى بپردازد و مثلا از «ذبیحه» یهود استفاده کند؟
پاسخ: در محیط هاى غیر اسلامى تنها در صورتى مى توان از گوشت بازار و یا رستوران استفاده کرد که فروشنده گوشت یا صاحب رستوران مسلمان باشد و احتمال این برود که گوشت، مطابق ذبح اسلامى تهیّه شده و فروشنده مسلمان وظیفه خود را انجام داده است.
اگر گوشتى را انسان از غیر مسلمان بخرد ولى یقین داشته باشد که مطابق ذبح اسلامى تهیّه شده، استفاده از آن مانعى ندارد; ذبیحه یهود و مسیحى ها هر دو براى مسلمانان ممنوع است.
سؤال ١٣: مسلمان آمریکایى براى اداى فریضه حج، چگونه مى تواند ترتیب مسافرت به مکّه را بدهد و مخارج کلّ آن تقریباً چقدر مى شود؟
پاسخ: هر مسلمانى در هر نقطه اى از جهان هنگامى که اضافه بر مخارج سالیانه اش قادر به اداى فریضه حج باشد، باید براى انجام این فریضه در موسم معیّن حج به «مکّه معظّمه» مسافرت کند; براى اطّلاع از هزینه سفر - از قبیل پول رفت و برگشت هواپیما و تهیّه گذرنامه و مانند آن - باید به «شرکت هاى هواپیمایى» که در آمریکا هست و همچنین به ادارات دولتى آمریکا مراجعه کرد.
سؤال ١٤: قوانین مربوط به وصیّت و ارث، در ایالات مختلف آمریکا متفاوت است ولى به هر حال در موارد زیادى با قوانین اسلامى مغایرت دارد، وظیفه مسلمان آمریکایى در این موارد چیست؟
پاسخ: در موارد اختلاف میان قوانین مدنى آمریکا و قوانین اسلام، اگر مسلمان آمریکایى نتواند به قوانین اسلامى عمل کند و ناچار باشد از قوانین مدنى آمریکا پیروى کند، در این موارد گناهى متوجّه او نیست.
سؤال ١٥: آیا قوانین اسلامى «بیمه همگانى» را بر «بیمه تجارتى» ترجیح مى دهد؟ در صورتى که مسلمانى با میزان کمترى بتواند خود را در بیمه تجارتى بیمه بنماید، وظیفه او چیست و آیا مسلمان آمریکایى مى تواند فروشنده سهام این بیمه باشد؟
پاسخ: از نظر مقرّرات اسلامى، «بیمه تجارتى» - بنابراین که یکى از عقود است و دستورات کلّى شامل آن هست - صحیح و قانونى است و تفاوتى میان این نوع از بیمه و «بیمه همگانى» از لحاظ صحّت و قانونى بودن وجود ندارد; بنابر این مسلمان مى تواند خود را در «بیمه تجارتى» بیمه کند و نیز مى تواند فروشنده سهام آن باشد.
٥٢. وظیفه زن در اجتماع چیست؟
سؤال: طبق فتاواى فقهاى اسلامى، انجام کارهاى داخل خانه و همچنین شیر دادن و نگهدارى بچّه براى زن واجب نیست؟ و هزینه زندگى همسر به عهده شوهر است و نیازى به کار و کوشش در خارج خانه ندارد; بنابراین، نه کار کردن بر او واجب است و نه خانه دارى، در این صورت وظیفه زن در اجتماع چیست؟
پاسخ: اگر اسلام انجام دادن کارهاى داخلى خانه و همچنین شیر دادن و بچّه دارى را براى زن واجب نکرده است، منظور این بوده که مقام و شخصیّت زن را در اجتماع بالا ببرد و دست آنها را در انجام این کارها باز بگذارد که از روى میل و رغبت به این قبیل کارها بپردازند و اگر بخواهند در برابر عمل خود حقوقى بگیرند، بتوانند; ولى باید توجّه داشت که واجب نکردن چیزى، غیر از جلوگیرى از انجام آن است!
آرى، اسلام به منظور بالا بردن ارزش زن، وظایف خانه دارى را بر او واجب نکرده است تا شکل برده یا کلفت پیدا نکند و در حقیقت آن را به فطرت و وجدان و خواست طبیعى آنان موکول نموده است. ناگفته پیداست که مادران به فرزندان و نوزادان خود علاقه مندند، همان علاقه مادرى آنها را وادار مى کند که از شیره جان خود به آنها بدهند و در تربیت آنها بکوشند. زنان به سر و سامان دادن به اوضاع داخلى خانه علاقه طبیعى دارند و همین علاقه، خود به خود ضامن اصلاح اوضاع داخلى است، چنان که اکنون چهارده قرن از طلوع اسلام مى گذرد و همین مقرّرات در میان مسلمانان و زنان و شوهران جارى بوده است. زنان مسلمان همواره این و ظایف طبیعى را انجام مى داده اند و در مواقع ضرورت مى توانستند از حقوق شرعى خود نیز استفاده کنند.
٥٣. آیا «خمس» مزد رسالت است؟
سؤال: شکّى نیست که پیغمبر اسلام (ص) در برابر آن همه جانفشانى ها و فداکارى ها در راه راهنمایى مردم جهان، هیچ گونه اجر و پاداشى از کسى نخواسته و تنها پاداش خود را از خداوند خواسته و اگر ملاحظه مى کنیم که در بعضى از آیات «مودّت ذوى القربى; دوستى خاندان آن حضرت» مزد رسالت معرفى شده، از این نظر است که آن هم به نوبه خود خدمت دیگرى به مردم و کمک جدیدى به راهنمایى آنهاست; زیرا مسأله «ولایت اهل بیت» و دوستى این خاندان، موجب پیروى از گفتار و رفتار آنان مى گردد و این خود یک نوع هدایت و سعادتى است که از این راه نصیب مردم مى گردد; ولى واجب نمودن «خمس» بر مردم که نصف آن را به سادات مى دهند چه معنایى دارد؟ آیا این مزد رسالت نمى باشد؟
پاسخ: مى دانیم که مصرف «خمس» فقط «فقراى سادات» هستند نه تمام آنها و اگر خمس اموالى که به آن ها خمس تعلّق گرفته از احتیاجات سادات زیادتر باشد، مازاد آن را - طبق دستورى که به ما رسیده - باید به بیت المال مسلمانان ریخت که در راه مصالح عمومى مصرف گردد. همچنان که اگر احتیاجات فقراى سادات از میزان خمس زیادتر باشد باید از بیت المال کمبود آن را تأمین نمود. از طرفى سادات بطور کلّى از گرفتن زکات که حقّ سایر فقرا و محتاجان مى باشد محرومند (مگر این که زکات از مال ثروتمندان سادات باشد).
بنابر این، در حقیقت خمس به جاى همان زکاتى است که به سایر مستمندان داده مى شود و شرایط پرداخت آن هم به سادات تقریباً مشابه شرایط پرداخت زکات به سایر فقراست، منتها براى حفظ حیثیّت خاندان پیغمبر (ص) که در واقع حفظ حیثیّت خود پیغمبر (ص) و رعایت مقام شامخ اوست، به صورت دیگر و به عنوان دیگرى پرداخت مى شود و این یک نوع ادب و احترام در برابر شخصیّت والاى پیغمبر گرامى اسلام است و به هیچ وجه جنبه مزد و پاداش ندارد و بدیهى است که احترام و ادب و حفظ حیثیّت مردان بزرگ با مزد و پاداش فرق بسیار دارد.
٥٤. آیا خمس، تقویت امتیاز طبقاتى نیست؟
سؤال: از یکى از بزرگان کمونیست ها نقل شده که گفته است: من تمام ادیان را تحت مطالعه قرار دادم تا مگر به یکى از آنها بگروم، دین اسلام را از تمام ادیان برتر دیدم، ولى متأسّفانه در این دین نیز به نقطه ضعفى برخورد کردم و آن این که قوانین اسلام براى فرزندان پیغمبر اسلام مزیّتى قائل شده و خمس را براى آنها قرار داده است.
پاسخ: همان طور که در پاسخ سؤال پیش گفته شد، خمس (١) با زکات هیچ گونه فرق اصولى ندارد; یعنى، هر دو مربوط به فقرا و افراد محروم و ناتوان اجتماع است و به هریک به اندازه احتیاجاتشان داده مى شود و زاید بر آن جزء بیت المال مسلمان محسوب خواهد شد; تنها چیزى که هست براى آن که فرزندان پیغمبر خدا از یک نوع احترام معنوى برخوردار باشند، نیازمندى هاى آنها به عنوانى غیر از عنوان زکات تأمین شده است.
بدیهى است این احترام معنوى که خداوند نسبت به سادات مقرّر فرموده است، یک نوع احترام به شخص پیغمبر (ص) و احترام زحمات بى پایان او در راه هدایت مردم است.
خلاصه این که، برخلاف آنچه که بعضى خیال مى کنند، قانون خمس هیچ گونه امتیاز طبقاتى براى سادات تولید نمى کند و از نظر جنبه هاى مادّى هیچ گونه تفاوتى با زکات که براى سایر فقر است ندارد; یعنى، به نیازمندان سادات هیچ گاه پول اضافى نسبت به سایر نیازمندان داده نمى شود و خمس هرگز به افراد متمکّن از سادات، داده نخواهد شد.
________________
١. مقصود از خمس در این جا نیمى از خمس است که از آن سادات مى باشد نه همه خمس.
٥٥. بلوغ پسران و دختران
سؤال: در «فیزیولوژى» (علم وظایف الاعضا» به ثبوت رسیده که زن از نظر جسمانى و قواى بدنى از مرد ناتوان تر است; مع الوصف، قانون اسلام دختران را پس از گذشتن نه سال تمام بالغ دانسته و تکالیفى براى آنها مقرّر نموده است، ولى سنّ پسران را تمام شدن پانزده سال معیّن کرده، فلسفه این مطلب چیست؟
پاسخ: آنچه تحقیقات علمى ثابت کرده این است که: رشد زن سریعتر از مرد است; بنابراین، دورانى که مرد در مدّت پانزده سال طى مى کند، زن آن را در ظرف نه سال طى مى نماید و این موضوع اختصاصى به جنس زن و مرد ندارد، بلکه در تمام جانداران و گیاهان، انواع ضعیف تر آخرین درجه نمو خود را در دوران کوتاه ترى طى مى کنند، فى المثل نمو «نیلوفر» به مراتب سریعتر از نموّ «چنار» است. خلاصه این که هر موجودى که لطیف تر است، رشد آن سریعتر مى باشد و هر موجودى که خشن تر است، رشد آن کندتر انجام مى یابد و به همین دلیل بسیارى از دختران در سنین سیزده یا چهارده سالگى آماده بارور شدن از نظر جنسى و مادر شدن هستند، در حالى که پسران در این سنّ و سال معمولا آمادگى پدر شدن را ندارند.
٥٦. آیا در مسائل دینى باید تحقیق کرد یا تقلید؟
سوال: در گوشه و کنار افرادى هستند که مسأله «تقلید» در احکام را انکار مى کنند و منطق آنها این است که همه موظّفند که در مسائل دینى تحقیق کنند و مسائل مذهبى را بدون استثنا از قرآن و سایر منابع اسلامى استفاده نمایند; زیرا:
اوّلا: قرآن با هرگونه تقلید مبارزه پیگیر دارد و پیوسته از پیروى هاى نسنجیده انتقاد مى کند.
ثانیاً: تقلید یک نوع تبعیّت بدون دلیل است و عقل و منطق پیروى بدون دلیل را نمى پذیرد.
ثالثاً: تقلید مایه پراکندگى صفوف مسلمانان است، زیرا مراجعه تقلید غالباً متعدّد بوده و آراى آنها در همه مسائل یکسان نیست.
پاسخ: به عقیده ما سرچشمه تمام این ایرادها یک چیز بیش نیست و آن این که: کلمه تقلید دو معنا دارد، یک معناى معمولى که در عرف عام فهمیده مى شود و لفظ «تقلید» در مکالمات روزمرّه در آن به کار مى رود و یک معناى علمى که در کتاب هاى فقهى و اصولى از آن بحث مى گردد. تمام این ایرادهایى که کرده اند و مى کنند، همه متوجّه معناى اوّل است و معناى دوّم هیچ گونه ارتباطى با معناى اوّل ندارد.
توضیح این که: در گفتار روزانه به کارهاى بى رویّه افرادى که چشم و گوش بسته پشت سر دیگران مى افتند و اعمال نادرست آن ها را تکرار مى کنند «تقلید» گفته مى شود. این گونه پیروى کورکورانه افراد بى خبر از بى خبرانى همانند خود، بطور قطع عملى است بسیار زشت و زننده، نه با منطق سازگار است و نه با روح تعلیمات اسلامى; و هیچ آدم با شخصیّت و با فکرى حاضر نمى شود که چشم و گوش بسته دنبال این و آن بیفتد و هر عمل بى رویّه اى را که دیگران انجام مى دهند، او نیز انجام مى دهد.
این همان تقلید است که بت پرستان براى توجیه اعمال خود به آن متوسّل مى شدند و مى گفتند: آیین بت پرستى آیین نیاکان ماست و ما حاضر نیستیم که از پیروى آنان چشم بپوشیم.
قرآن مجید منطق آنان را در آیه زیر یادآورى مى کند و از آنان چنین نقل مى نماید: «اِنَّا وَجَدْنَا آبائَنَا عَلَى اُمَّة وَ اِنَّا عَلَى آثارِهِمْ مُقْتَدُون; ما پدران خود را بر آیینى یافتیم و به آثار آنان اقتدا مى کنیم.» (١) آنان در این کار احمقانه (سجده در مقابل سنگ و چوب بى ارزش) روى اعمال ابلهانه نیاکان خود تکیه مى کردند و چشم و گوش بسته، از آیین خرافى آنان پیروى مى نمودند.
این همان تقلیدى است که سرچشمه توسعه بسیارى از مفاسد اجتماعى و چشم هم چشمى ها و مدپرستى ها و آلودگى هاست.
این همان تقلیدى است که در شعر مولوى به آن اشاره شده است: خلق را تقلیدشان بر باد داد... .
همان طورى که گفتیم تمامى حملاتى که افراد بى اطّلاع به مسأله «تقلید» دارند، روى همین معنا است. ولى تقلید در اصطلاح علمى، مفهومى کاملا جدا از این مفهوم دارد و مى توان آن را در جمله «مراجعه افراد غیر متخصّص به افراد متخصّص، در مسائل تخصّصى» خلاصه نمود.
یعنى در تمام مسائل علمى که نیاز به تخصّص هایى دارد و آگاهى بر آن در گرو مطالعه و بررسى هاى سالیان دراز است، افرادى که وارد به رشته نیستند - به هنگام نیاز - به دانشمندان و صاحبنظران و متفکّران مورد اعتماد مراجعه کنند و از افکار آنان استفاده بنمایند. این معنا از تقلید که در کتب علمى به آن اشاره شده است و گاهى از آن به مراجعه غیر عالم به عالم تعبیر مى شود، اساس زندگى بشر در تمام مسائل صنعتى و کشاورزى و پزشکى و امثال آن است.
اگر یک روز این موضوع از زندگى بشر برداشته شود، یعنى هیچ بیمارى به پزشکى مراجعه نکند، هیچ انسانى به معمار و مهندس رجوع ننماید، هیچ فردى در مسائل حقوقى با حقوقدانان مشورت نکند و هیچ کس به هیچ کارشناس و میکانیک و متخصّصى در مسائل گوناگون بازگشت ننماید، تمام زندگى اجتماعى فرو مى ریزد و هرج و مرج در تمام شؤون آشکار مى شود.
مسائل دینى از این قانون مستثنا نیست; البتّه در اصول عقاید دینى - یعنى شناختن خدا و پیامبر و جانشینان او و روز رستاخیز - همه مردم باید تحقیق کنند و تحقیق در این مسائل، کار مشکل و پیچیده اى نیست و هرکس مى تواند این چند اصل را با دلیل و منطق به فراخور فهم و معلومات خود دریابد. ولى در مسائل مربوط به احکام اسلامى در باب عبادات، معاملات خود دریابد. ولى در مسائل مربوط به احکام اسلامى در باب عبادات، معاملات، سیاسات اسلامى، احکام مربوط به فرد و خانه و اجتماع، نماز، روزه، جهاد، دیات، حدود، قصاص، ازدواج و طلاق و هزاران مسائل مختلف و مربوط به قسمت هاى زندگى انسانها، هرگز همه افراد نمى توانند شخصاً تخصّص پیدا کنند و احکام را از منابع دینى - قرآن، حدیث، دلیل عقل و اجماع - استفاده نمایند.
بنابراین، ناچارند در باره این گونه مسائل به دانشمندان و صاحب نظران دلسوز و مورد اعتماد مراجعه نمایند; دانشمندانى که سالیان دراز در مسائل اسلامى زحمت
کشیده اند و به کتاب آسمانى و سنّت پیامبر و احادیث جانشینان او آشنایى کامل دارند.
با توجّه به این بیان، کاملا روشن مى شود که این گونه مراجعه به دانشمندان، پیروى بدون دلیل نیست; بلکه این پیروى و اقتباس، پیوسته آمیخته با یک دلیل عقلى و منطقى است و آن این که «نظریّه شخص عالم و دانشمند و متخصّص - بخصوص در حالى که بى نظر هم باشد - به حقیقت بسیار نزدیکتر است و غالباً از حقیقت جدا نیست» و اگر هم در آن اشتباه باشد، اشتباهات او محدود است، در حالى که اگر شخص بى اطّلاع بخواهد به میل و عقیده شخصى خود کار کند، اعمال او سرتاسر اشتباه خواهد بود.
مثلا، اگر انسان هنگام بیمارى به پزشک مراجعه کند نسخه مى گیرد، البتّه ممکن است که پزشک اشتباه کند ولى بطور قطع اشتباهات او نسبت به نتایج مثبتى که از نسخه او گرفته مى شود، بسیار کمتر است - منظور پزشکان آگاه و متفکّر است - امّا اگر انسان پیروى از پزشک را کنار بگذارد و هر موقع بیمار شد به میل و اراده خود هر دارویى را که به فکرش رسید بخورد، بدون شک کار فوق العاده خطرناکى مرتکب مى گردد و بسیار اتّفاق مى افتد که جان خود را در این راه به خطر مى اندازد.
نتیجه: پیروى افراد غیر وارد از افراد مطّلع، پیوسته آمیخته با یک دلیل اجمالى و منطقى است. این نیز مسلّم است که چنین پیروى و اقتباس، نشانه کمبود شخصیّت انسان نیست بلکه دلیل شخصیّت اوست; زیرا مى دانیم که دایره علوم به اندازه اى وسیع است که تنها در یک علم، ده ها و گاهى صدها رشته تخصّص وجود دارد و اگر انسان عمر نوح و مغز بوعلى داشته باشد، هرگز نمى تواند در یک صدم این علوم متخصّص گردد. بنابر این چاره اى جز این نیست که در غیر رشته هاى تخصّصى خود به دیگران مراجعه کند.
مثلا مهندس هنگامى که بیمار مى شود، به دوست پزشک خود مراجعه مى کند و پزشک هنگامى که بخواهد خانه بسازد، از رفیق مهندس خود نقشه مى گیرد و هر دو هنگامى که اتومبیلشان خراب مى شود، به مکانیک رجوع مى نمایند و در احکام اسلامى که از آن آگاهى ندارند، به علما و دانشمندان مذهبى مراجعه مى کنند.
تنها چیزى که در این جا باقى مى ماند این است که مى گویند: چه مانعى دارد که انسان در مسائل مورد نیاز به دانشمندان مراجعه کند و دلیل هر مسأله را از آنها بپرسد.
ولى این سخن همانند آن است که کسى بگوید: چه مانعى دارد که هنگامى که انسان بیمار مى شود، به پزشک مراجعه کند و نسخه اى که مى گیرد، دلایل یک یک داروها و طرز استعمال آن را از او بخواهد، آیا چنین کارى امکان پذیر است که تمام پزشکان دلایل نسخه هاى خود را براى مردم شرح دهند و آیا به فرض این که چنین کارى بکنند، فردى که از علم تشریح و فیزیولوژى و خواصّ داروها و عکس العمل هاى مختلف آن آگاه نیست، از توضیح طبیب مى تواند به خودى خود چیزى را درک کند و شخصاً تصمیم بگیرد؟
کسانى که این سخن را مى گویند هرگز از وسعت علوم اسلامى آگاه نیستند; آنها نمى دانند که براى فهم تمام جزئیّات قرآن و ده ها هزار حدیث و بررسى احوال رجال مختلفى که در سلسله سند احادیث قرار دارند و شناخت احادیث صحیح از غیر صحیح و درست از نادرست و فهم ریزه کارى هاى آیات و سنّت پیامبر، سالیان درازى وقت لازم است تا انسان در این مسائل به سر حدّتخصّص برسد.
گاه مى شود براى فهم یک حکم اسلامى مثلا مربوط به ازدواج و طلاق و حقّ حضانت و تربیت اطفال و امثلا آن، باید چندین آیه از قرآن و ده ها حدیث را زیر و رو کرد و سپس حالات ده ها نفر را که در سلسله سند حدیث قرار دارند، از کتب رجال با دقّت مورد مطالعه قرار داد و لغات متعدّدى را که در این احادیث است، با مراجعه به کتب متعدّد لغت و موارد استعمال آن در موارد ادبیّات عرب درک کرد. آیا به راستى همه مردم مى توانند در تمام موارد مربوط به مسائل اسلامى از تمام این جزئیّات آگاه شوند؟ آیا مفهوم این سخن آن نیست که همه مردم تمام کارهاى زندگى خود را راها کرده و به صورت محصّل علوم دینى درآیند؟ تازه معلوم نیست همه افراد، استعداد رسیدن به سر حدّ اجتهاد و ذوق و استنباط احکام شرعى را داشته باشند و چه بسا آنها استعدادهاى دیگرى داشته باشند.
امّا این که مى گویند مراجعه به مراجع تقلید موجب اختلاف و پراکندگى است، حرف عجیبى است.
اوّلا: مراجع معروف تقلید در هر زمان غالباً یک نفر و یا چند نفرند، در حالى که اگر همه مردم بخواهند در احکام اسلامى نظر بدهند، به تعداد نفرات مسلمانان ممکن است آراى گوناگون پیدا شود و این از نظر اختلاف و پراکندگى فوق العاده اثرش بیشتر است.
ثانیاً: اختلافات دانشمندان در مسائل درجه سه و چهار است و در مسائل اصولى و اساسى اختلافى نیست و به همین دلیل ملاحظه مى کنید افرادى که از علماى مختلف پیروى مى کنند، همه با هم در صف واحد جماعت نماز مى خوانند، بدون این که اختلاف فتاوا در مسائل جزئى مانع از هماهنگى آنها در جماعت بشود، یا این که همگى به حج مى روند و مراسم حج را در روزهاى معیّن انجام مى دهند، بدون این که اختلاف فتاوا مشکلى حتّى براى افراد یک کاروان ایجاد کند.
اینها همه نشان مى دهد که اختلاف فتاوا در مسائلى است که به وحدت مسلمین لطمه نمى زند.
_____________________
١. سوره زخرف، آیه ٢٣.
٥٧. منظور از تولّى و تبرّى چیست؟
سؤال: منظور از «تولّى» و «تبرّى» که به عنوان دو دستور اسلامى به ما آموخته اند چیست و آیا این دو دستور را در دنیاى امروز نیز مى توان انجام داد؟
پاسخ: معمولا «اسلام» را تشبیه به درخت برومندى مى کنند که مبانى عقیده اى، اصول و ریشه هاى آن را تشکیل مى دهد و برنامه هاى وسیع عملى، فروع و شاخه هاى آن را و نیز معمولا ده موضوع را به عنوان فروع و شاخه ها ذکر مى کنند، در حالى که برنامه هاى عملى اسلام گسترده تر از آن است که در ده موضوع خلاصه شود، ولى اهمّیّت این دستورات ده گانه سبب شده است که آنها را در ردیف اوّل بشمارند وگرنه مسلّماً منحصر به اینها نیست. از این دستورات ده گانه، سه قسمت مربوط به عبادات و نیایش و پیوند با خداست - نماز، روزه، حج - و دو قسمت مربوط به مسائل اقتصادى و پیوند با خلق خدا - زکات، خمس و پنج قسمت مربوط به مسائل اجتماعى و نظامى و سیاسى است - جهاد، امر به معروف و نهى از منکر، تولّى و تبرّى - فعلا سخن از دو دستور اخیر است که به معناى «دوست داشتن» و «تنفّر داشتن» است. چه کسى را دوست بداریم و از که متنفّر باشیم؟
دوستان خدا، مردم حق طلب، انسانهاى ارزنده و حامیان حقّ و عدالت را دوست بداریم و از آلودگان، ستمگران، بى بند و باران و دشمنان خدا و مردم، متنفّر باشیم.
چرا همه را دوست نداریم؟ چرا با همه خلق خدا خوب نباشیم؟ مگر در دنیاى امروز مى توان اصل زندگى مسالمت آمیز را با همه کس و در همه جا فراموش کرد؟
باید از کسانى که طرفدار «تز» دوستى با همه و در تحت هر شرایطى هستند پرسید: آیا در جهانى که ظالم و مظلوم و ستمگر و ستمدیده، استعمارگر و استعمار شده، حق طلب و اشغالگر و پاک و ناپاک وجود دارد همه را دوست بداریم؟! با همه خوش باشیم؟! ما به هم کمک کنیم؟! آیا هیچ منطقى انسانى چنین اجازه اى را به ما مى دهد؟ آیا عاطفه زنده هیچ مردمى با این سازشکارى غلط هماهنگى دارد؟
اگر این دو اصل در اصول اساسى برنامه هاى عملى اسلام گنجانیده شده، به خاطر آن است که طرفداران حقّ و عدالت و آزادگى و پاکى و درستى، صفوف خود را هر چه فشرده تر سازند و ناپاکان و ستمگران و آلودگان هرچه تنهاتر بمانند و در یک محاصره اجتماعى و اخلاقى از طرف انسانهاى مثبت و ارزنده قرار گیرند.
آیا بدن آدمى هر غذایى را مى پذیرد؟ آیا ذائقه انسان یک وسیله تولّى و تبرّى، براى جدا کردن غذاهاى مفید از زیانبخش نیست؟
آیا به هنگام خوردن غذاهاى مسموم و گرفتار شدن بدن به مسمومیّت غذایى، «معده» راه سازشکارى را پیش مى گیرد و انسان را تسلیم مرگ مى کند یا این که تمام قدرت خود را به کار مى اندازد تا از طریق «استفراغ» تنفّر خود را از غذاى مسموم ابراز کرده، آن را به بیرون پرتاب کند؟
آیا تعادل نیروى جاذبه و دافعه و رمز بقاى جهان هستى نیست؟ چگونه بقاى جامعه انسانى مى تواند از تعادل این دو نیرو که در شکل تولّى و تبرّى ظاهر مى شود مستثنا بماند؟
اگر به جاى این دو دستور، روح سازشکارى با همه کس و هر مکتب و بى تفاوت بودن در برابر هر چیز و هر صحنه پیدا شود و عوامل مثبت و سازنده را جذب نکند و عوامل مزاحم و منفى را از خود نراند، نابودى چنان اجتماعى سریع خواهد بود; به همین دلیل، در حدیثى از پیامبر (ص) مى خوانیم: «اَوْثَقُ عُرَى الإیَمانِ الحُبُّ فِى اللهِ وَ البُغْضُ فِى اللهِ; محکم ترین دستگیره هاى ایمان، دوست داشتن براى خدا، و ابراز تنفّر کردن براى خداست» (١).
_________________
١. سفینة البحار، ج ١.
٥٨. روزه در ادیان گذشته
سؤال: آیا در ادیان پیش از اسلام نیز روزه بوده است؟
پاسخ: صریح قرآن مجید این است که این فریضه الهى در ادیان دیگر نیز بوده(١) و براى پیشینیان نیز واجب بوده است و هم اکنون در کتب عهد عتیق و جدید مطالبى مربوط به روزه وجود دارد; اینک چند فراز از آنها:
١- در تمام اوقات در میان هر طایفه و هر ملّت در موقع ورود اندوه و زحمت غیر مترقّبه روزه معمول بوده است. (پولس، ٣:٥)
٢- حضرت موسى چهل روز روزه گرفت. (سفر تثنیه، ٩:٩)
٣- قوم یهود در موقعى که فرصت یافته مى خواستند اظهار خضوع نمایند روزه مى داشتند تا به وسیله آن رضاى حق را تحصیل نمایند. (سفر داوران ٢٠:٢٦)
٤- حضرت مسیح به شاگردانش دستور داد که پس از فوت او روزه خواهند داشت. (انجیل لوقا، ٥:٣٤)
این بود چند جمله از کتب عهدین و براى تفصیل بیشتر به کتاب قاموس کتاب مقدّس، ص ٤٣٧ - ٤٣٨ مراجعه بفرمایید.
_________________
١. سوره بقره، آیه ١٨٣.
٥٩. قبله در کره ماه
سؤال: قبله کسانى که در ماه فرود مى آیند کجاست؟
پاسخ: ماه سیّاره اى است که به دور زمین در حال حرکت است و حجم آن ١٤١ زمین مى باشد. (١) همان طور که ماه براى ما خاکیان طلوع و غروب دارد، همچنین کره زمین براى مه نوردان و ساکنان آینده ماه طلوع و غروب دارد; گاهى قسمتى یا همه آن پیداست و گاهى از آن اثرى نیست.
بنابراین هنگام طلوع زمین، مجموع کره خاکى قبله کسانى است که در ماه نماز مى گزارند و همین که برابر کره زمین بایستند (یا در برابر خطى که عمود بر کعبه از دو طرف زمین مى گذرد قرار گیرند) در واقع مقابل کعبه ایستاده اند و استقبال کعبه که شرط صحّت نماز است تحقّق مى پذیرد.
ولى هنگامى که زمین از دیدگاه ماه نشینان پنهان و به اصطلاح در حال غروب باشد، طرز استقبال کعبه به این است که محلّ تقریبى زمین در پشت افق ماه در نظر گرفته شود و به سوى خطى که عمود بر کعبه در دو طرف زمین در آسمان امتداد دارد بایستند.
نکته اى که حتماً باید به آن توجّه داشت این است که قبله تنها خود خانه کعبه نیست، بلکه امتداد آن از دو طرف پایین و بالا - در آسمان - نیز قبله است; یعنى هر کس به سوى خطّى که بر کعبه عمود است و از آن مى گذرد بایستند رو به جانب قبله ایستاده و با توجّه به این مسأله، قبله ماه نشینان در هنگامى که زمین در پشت افق ماه قرار گرفته است روشن مى گردد.
________________
١. حجم ماه ١٢ میلیارد کیلومتر مکعب است.
٦٠. آیا با خورشید مى توان قبله را تعیین کرد؟
سؤال: کسانى که «قبله نما» ندارند و سایر وسایل تعیین قبله در اختیارشان نیست، آیا مى توانند هنگام ظهر به وسیله خورشید قبله را تعیین کنند و یا نه و در صورت امکان کیفیّت آن چگونه است؟
پاسخ: کسانى که قبله آنها با نقطه جنوب محاذى (١) است (مانند نواحى غربى عراق) هرگاه هنگام ظهر برابر خورشید بایستند رو به قبله خواهند بود زیرا خورشید هنگام ظهر روى دایره نصف النّهار این نقاط است پس اگر موقع ظهر رو به خورشید بایستند، مقابل نقطه جنوب که قبله این نقاط است خواهند بود، ولى نقاطى که قبله آنها از جنوب به طرف مغرب متمایل است (مانند تمام نقاط ایران) باید در این نقاط موقع ظهر پس از محاذات (٢) با خورشید، به اندازه اى که قبله آنها از جنوب به طرف مغرب انحراف دارد، به سمت مغرب منحرف شوند.
مثلا در شهر تهران که قبله آن ٣٧ درجه از نقطه جنوب به سمت مغرب انحراف دارد، باید هنگام ظهر پس از محاذات با خورشید ٣٧ درجه به طرف راست متمایل شوند و طبعاً در این نقاط و مشابه آن، آفتاب هنگام ظهر با شانه چپ محاذى مى شود.
پس قاعده کلّى این است که هرگاه قبله با نقطه جنوب محاذى است تنها محاذات با خورشید هنگام ظهر کفایت مى کند و اگر قبله از آن نقطه، مایل به طرف مغرب است بایستى به همان اندازه از محاذات آفتاب به سمت راست متمایل گردند.
____________________
١. محاذى: مقابل، روبه رو.
٢. محاذات: برابر هم قرار گرفتن.
٦١. قبله در نقاط دور دست
سؤال: همه مى دانیم زمین داراى دو نیمکره شمالى و جنوبى است. در کشورهایى چون آمریکاى جنوبى براى توجّه به سوى قبله چگونه باید ایستاد؟
پاسخ: اوّلا: همان طور که در بحث هاى گذشته اشاره شد تنها «خانه کعبه» قبله نیست بلکه امتداد آن از طرف بالا تا اوج آسمانها و از طرف پایین، قبله است; به این معنا که امتداد خانه کعبه از دو طرف بالا و پایین تا بى نهایت قبله مى باشد و همان طور که ایستادن مقابل خانه کعبه کافى است، ایستادن مقابل امتداد آن هم کفایت مى کند. بنابراین کسانى که در آن طرف کره زمین قرار گرفته اند بطور مسلّم مى توانند محاذى امتداد خانه کعبه بایستند.
ثانیاً: این اشخاص اگر نزدیکترین فاصله خود به خانه کعبه را در روى زمین در نظر بگیرند و به همان طرف بایستند محاذى خانه کعبه خواهند بود، زیرا محاذاتى که در قبله معتبر است همان «محاذات عرفى» است - یعنى نمازگزار باید طورى بایستد که مردم بگویند مقابل خانه کعبه است - بدیهى است که انحناى سطح زمین مانع از این نوع محاذات نخواهد بود.
این موضوع را در ضمن یک مثال مى توان روشن کرد. اگر به کسى که در تهران قرار دارد بگویند رو به طرف مشهد بایست، او با یک محاسبه تخمینى رو به طرفى کرده مى گوید مشهد در این طرف است، در حالى که اگر ما انحناى زمین را در فاصله تهران تا مشهد در نظر بگیریم مسلّماً اگر یک خط مستقیم از محاذى صورت شخصى که در تهران است به طرف مشهد بکشیم از بالاى شهر مشهد در میان فضا عبور خواهد کرد نه از خود شهر مشهد، ولى این مقدار مانع از آن نیست که بگویند محاذى شهر مشهد ایستاده است.
٦٢. سخنى در چگونگى قبله عراق
سؤال: مؤلّف «روضات الجنّات» در شرح حال محقّق حلّى مؤلّف «شرایع الاسلام» چنین مى نویسد: دانشمند فلکى و ریاضیدان اسلام خواجه نصیر الدّین طوسى به دیدن محقّق رفت و چون او را در حال تدریس یافت، به عنوان احترام در جلسه تدریس وى شرکت کرد; محقّق در ضمن درس فرمود: «براى مردم عراق مستحب است که هنگام نماز قدرى به طرف دست چپ قبله متمایل شوند» ولى خواجه به این مطلب ایراد کرد و گفت: «منظور از این مطلب چیست؟ اگر تمایل و انحراف از قبله به غیر قبله باشد حرام و اگر از غیر قبله به قبله باشد واجب است و در هر دو صورت مستحب بودن این عمل معنا ندارد»!
محقّق فوراً در جواب مى گوید: «منظور هیچ کدام نیست; بلکه این تمایل یعنى تمایل به طرف چپ نمودن از قبله به سوى قبله است» و خواجه با این بیان قانع شد!
اکنون این سؤال پیش مى آید که منظور از محقّق از جواب مزبور چه بوده است؟ براى این که در تمام نقاط عراق قبله «تیامن» دارد (یعنى باید از نقطه جنوب به طرف دست راست تمایل نمود) نه تمایل به طرف دست چپ، مثلا در خود «حلّه» انحراف قبله از نقطه جنوب ٢١ درجه و ٣١ دقیقه به طرف مغرب مى باشد و در «نجف اشرف» ٢١ درجه و ٤٤دقیقه و در «کربلا» ١٩ درجه و ٣١ دقیقه است. خلاصه، در تمام قصبات و بلاد عراق همه جا قبله متمایل به طرف راست نقطه جنوب است.
شرح این بیان محقّق حلّى را توضیح دهید؟
پاسخ: اوّلا: منظور از تمایل به طرف چپ که براى اهل عراق مستحب است این نیست که از نقطه جنوب به طرف مغرب یا مشرق منحرف شوند تا منافاتى با انحراف قبله عراق از نقطه جنوب به طرف مغرب داشته باشد، بلکه منظور تمایل از نقطه قبله به طرف دست چپ قبله است و تفاوت این دو بسیار است. (دقّت کنید)
ثانیاً: در مورد این که چرا براى اهل عراق مستحب است از نقطه قبله کمى متمایل به چپ شوند، فقها و بزرگان ما دو جهت ذکر کرده اند:
١- نظریّه اى که مرحوم علاّمه مجلسى در بحارالانوار (در کتاب صلاة) بیان فرموده و حاصل آن این است: ممکن است علّت انحراف این باشد که محراب هاى مساجد کوفه و سایر بلاد عراق در آن زمان غالباً منحرف و متمایل به طرف راست ساخته شده بود (گرچه این انحراف به مقدارى نبود که نماز را باطل کند) ولى ائمّه(علیهم السلام) براى این که مردم نقطه حقیقى قبله را درک کنند و ضمناً مخالفتى با دستگاه خلفا که بیشتر آن مساجد در زمان آنها و به فرمان آنها ساخته شده بود نکرده باشند، این دستور را صادر نمودند.
بدیهى است فایده دستور فوق این بود که بدون ابزار مخالفت با خلفا، مردم بتوانند از فضیلت توجّه به نقطه واقعى قبله بهره مند گردند.
٢- نظریّه اى است که از بعضى روایات استفاده مى شود و خلاصه آن چنین است: حدود حریم کعبه از طرف راست دو میل و از طرف چپ چهار میل است، یعنى این مقدار حایز احترام معنوى خاصّى است. (البتّه این موضوع مربوط به حدود حرم که چهار فرسخ در چهار فرسخ است نیست).
بنابراین، انسان با توجّه به طرف چپ قبله از نظر این که حریم بیشترى دارد از نقطه قبلى خارج نمى شود، ولى توجّه به طرف راست نظر به این که حریم کمترى دارد، ممکن است از نقطه اصلى قبله خارج گردد. در حقیقت این یک حکم احتیاطى است که انسان در نماز خود متوجّه نقطه اى گردد که احتمال بیرون رفتن از حریم کعبه در آن کمتر باشد.
ممکن است نظر محقّق حلّى نیز به همین نکته یا نکته اوّل بوده باشد.
٦٣. علّت تغییر قبله چه بود؟
سؤال: مى دانیم که در زمان پیامبر اسلام مدّتى المقدّس قبله مسلمانان بود. چه عواملى باعث شد قبله مزبور تبدیل به کعبه گردد؟
پاسخ: بطورى که از آیات قرآن استفاده مى شود قبله مسلمانان در حقیقت همان کعبه (بیت الله الحرام) بوده است و بیت المقدّس به سبب جهاتى که ذکر خواهد شد، به عنوان یک «قبله موقّتى» براى مسلمانان قرار داده شده بود. آیه «قَدْ نَرَى تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِى السَّمَاءِ فَلَنُوَّلیَنَّکَ قِبْلَة تَرْضَاهَا...; نگاه هاى انتظارآمیز تو را به سوى آسمان (براى تعیین قبله نهایى) مى بینیم! اکنون تو را به سوى قبله اى که از آن خشنود باشى، باز مى گردانیم...» (١) گواه بر این است که پیغمبر از گفتگوهاى یهود در مورد قبله بیت المقدّس ناراحت بود و پیوسته انتظار مى کشید که مدّت این قبله موقّتى پایان پذیرد و قبله ابدى مسلمانان از طرف خداوند بزرگ اعلام گردد.
امّا این که چرا از ابتدا قبله همیشگى یعنى «کعبه» به مسلمانان معرفى نشد، بلکه مأمور شدند مدّتى به طرف بیت المقدّس نماز بخوانند بطورى که از آیه «... وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِى کُنْتَ عَلَیْهَا اِلاَّ لِنَعْلَمَ مَنْ یَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ یَنْقَلِبُ عَلَى عَقَبَیْهِ...; و ما آن قبله اى را که قبلا بر آن بودى، تنها براى این قرار دادیم که افرادى که از پیامبر پیروى مى کنند، از آنها که به جاهلیت باز مى گردند مشخص شوند...» (٢) استفاده مى شود که این موضوع صرفاً به منظور تربیت مسلمانان بوده و براى پرورش روح اطاعت در افراد تازه مسلمان و پیشرفت هدف مقدّس اسلام صورت گرفته است.
اعراب حجاز مخصوصاً اهل مکّه علاقه زیادى به سرزمین خود داشتند، لذا در آغاز کار لازم بود برخلاف تمایل نفسانى و تعصّبات محلّى، کعبه را براى مدّتى رها کنند و به طرف بیت المقدّس نماز بگزارند تا تعصّب ها در آنها کشته شود و روح اطاعت و فرمانبردارى در آنها تحکیم گردد.
علاوه بر این، مسلمانان باید براى مدّتى به طرف بیت المقدّس - مرکز قدرت و پایتخت یهود - توجّه کنند و عبرت بگیرند; بیت المقدّس موزه عبرت جهان و جایگاه عزّت و ذلّت بنى اسرائیل است. در بیت المقدّس علل انحطاط و ترّقى این قوم مشهود است. بنى اسرائیل با ذلّت از مصر به آن جا آمدند و با جهاد و فداکارى به عزّت رسیده ند و سپس در اثر پشت پا زدن به دستورات خدا در سراشیبى سقوط قرار گرفتند. زندگى آنها براى مسلمانانى که تازه وارد این دین مقدّس شده بودند درس عبرتى محسوب مى شد. مسلمانان باید بدانند که اگر خانه کعبه قبله همیشگى آنها قرار داده شده نه به خاطر این است که یک مرکز محلّى و نژادى براى آنها محسوب مى شود، بلکه از این نظر است که قدیمى ترین مرکز توحید و خداشناسى بوده و به دست قهرمان بزرگ توحید بنا و تعمیر شده است.
___________________
١. سوره بقره، آیه ١٤٤.
٢. سوره بقره، آیه ١٤٣.
٦٤. اختلاف افق در رؤیت هلال
سؤال: چرا اوّل ماه با اختلاف افق ها فرق مى کند و مثلا در کشورى امروز اوّل ماه است و در کشور دیگر که در شرق آن واقع شده فرداست؟
پاسخ: استدلالات علمى و آزمایش هاى مختلف، کروى بودن زمین را بوضوح ثابت مى کند و این مسأله امروز جزء مسلّمات علمى شمرده مى شود; از طرفى کره ماه هم در حرکت خود به دور زمین «تقریباً» در هر ماه یک دوره کامل را طى مى کند و بر اثر همین گردش ماه به دور زمین «هلال»، «بدر»، «تربیع» و «محاق» صورت مى گیرد; زیرا همیشه نصف کره ماه که در مقابل خورشید قرار دارد روشن است، منتها طرز قرار گرفتن ماه و خورشید و زمین (بر اثر گردش ماهانه کره ماه) گاهى چنان است که ما تمام نیمکره روشن ماه را مى بینیم و در آن وقت «بدر کامل» است و گاهى طورى مى شود که نیمى از آن به طرف ماست و آن هنگام «تربیع» است و به همین ترتیب سایر حالاتى که براى ماه دیده مى شود به سبب اختلاف نحوه قرار گرفتن «ماه و زمین و خورشید» است. به این ترتیب در نقاط غربى به واسطه این که زمین کروى است شرایط رؤیت زودتر صورت مى گیرد و هلال زودتر رؤیت مى شود در نقاط شرقى شرایط رؤیت دیرتر حاصل مى گردد و به همین دلیل دیرتر رؤیت مى شود.
این موضوع را به وسیله ساده اى مى توان آزمایش کرد; یک کره معمولى جغرافیایى را از سقف آویزان مى نماییم و در مقابل آن یک چراغ قرار مى دهیم بطورى که چراغ محاذى یا بالاتر از آن باشد، سپس در آخر اطاق دور از چراغ مى ایستیم، خواهیم دید که تمام نیمکره تاریک رو به سوى ماست، کم کم که جلو مى آییم به جایى مى رسیم که هلال باریکى از نیمکره روشن در برابر ما آشکار مى گردد و به این ترتیب روشن مى شود که تغییر محلّ ما در مشاهده هلال مزبور موثّر است و با توجّه به انحنا و کرویّت زمین تأثیر افق ها در مشاهده و عدم مشاهده هلال واضح تر مى گردد.
٦٥. چرا همیشه ساعت ١٢ ظهر شرعى نیست؟
سؤال: چرا ظهر شرعى در بعضى از فصول سال، ساعت ١٢ و گاهى ربع ساعت بالاتر و احیاناً چند دقیقه کمتر از ١٢ مى باشد؟
پاسخ: (١) مى دانیم که زمین در روى یک مدار بیضى شکل به دور آفتاب مى گردد; در مدّت یک سال شمسى آفتاب در یکى از دو کانون این بیضى واقع است; بنابراین، فاصله زمین از آفتاب همیشه یک اندازه نیست. نقطه اى را که زمین در آن منتهاى دورى از آفتاب پیدا مى کند، «اوج» گویند و نقطه اى که نهایت نزدیکى را از آفتاب حاصل مى نماید «حضیض» مى نامند. پس به موجب قانون جاذبه عمومى وقتى که از اوج به سمت حضیض مى رود، سرعتش رفته رفته افزایش پیدا مى کند و بالعکس هنگامى که از حضیض به طرف اوج مى رود، سرعتش کم کم کاهش مى یابد.
بنابراین حرکت زمین به دور آفتاب حرکت یکنواخت نیست; برعکس، حرکت عقربه هاى ساعت (یک دستگاه وقت شناسى) حرکت یکنواخت است. پس این دو حرکت هرگز نمى توانند با هم توافق نمایند. به همین جهت است که ظهر حقیقى (یعنى هنگامى که قرص آفتاب به نصف النّهار مى رسد) ساعت را نگاه کنیم، یا چند دقیقه به ساعت ١٢ مانده و یا چند دقیقه از آن گذشته است. این چنین ساعات را ساعات «وسطى» گویند.
منتهاى اختلاف ساعت وسطى با ساعت حقیقى در ظهر ٢٢ بهمن است، یا به عبارت روشن تر ظهر حقیقى در ٢٢ بهمن ١٤ دقیقه و ٣٠ ثانیه بعد از ساعت ١٢ واقع مى شود. بالعکس، ظهر حقیقى دوازدهم آبان ١٦ دقیقه و ٢٤ ثانیه قبل از ساعت ١٢ است و این همان است که در رساله هاى عملیّه با تقریب جزیى ربع ساعت بعد یا قبل از ساعت ١٢ نوشته اند.
در تمام ایّام سال، بین ساعت حقیقى و ساعت وسطى این اختلاف موجود است - منتها کمتر از آنچه مذکور داشتیم. به همین جهت در تقاویم بزرگ ربع ورقى، ستونى به نام ساعات وسطى ثبت مى کنند و اختلاف هر روز را در آن مى نگارند.
بدیهى است که همین اختلاف براى طلوع آفتاب و غروب آن نیز باید منظور شود. ولى چهار روز از سال است که اختلاف صفر مى شود.
توضیح دیگر: فرض کنید دوربینى را در سطح نصف النّهار مکانى قرار داده باشیم و ساعت دقیقى نیز همراه داشته باشیم در این صورت ظهر حقیقى وقتى است که مرکز آفتاب بر مرکز این دوربین نصف النّهارى واقع شود. حال اگر ساعت خود را ملاحظه نماییم یا چند دقیقه به ساعت ١٢ مانده و یا چند دقیقه از آن گذشته است، مگر آن چهار روزى که اشاره کردیم یعنى در هریک از آنها به محضى که عقربه هاى ساعت، روى ١٢ منطبق شدند مرکز آفتاب نیز در مرکز عدسى دوربین نصف النّهارى قرار مى گیرد.
___________________
١. پاسخ از جناب آقاى سیّد محمّد باقر هیوى.
٦٦. این قضاوت على (ع) را چگونه باید حل کنیم؟
سؤال: در بین قضاوت هاى امیرمؤمنان على(ع) نقلا شده که روزى سه نفر بر سر ١٧ شتر گفتگو داشتند و مى خواستند آنها را طورى تقسیم کنند که یک نفر نصف آنها را ببرد (٢١) و دیگرى یک ثلث (٣١) و سوّمى تسع (٩١) و بر سر تقسیم عدد ١٧ به این کسرها در مانده بودند و کار به مشاجره کشیده بود.
على (ع) براى پایان دادن به مشاجره آنها یک شتر از خود به آن هفده شتر اضافه کردند، آن گاه نصف آن عدد را به نفر اول (٩ شتر) و ثلث آن را به نفر دوّم (٦ شتر) و تسع آن را به نفر سوّم (٢ شتر) دادند و یک شتر که متعلّق به خود حضرت بود باقى ماند; یعنى، در حقیقت به هریک از آن سه نفر چیزى اضافه بر سهمى که مى خواستند دادند، زیرا آنها سهم خود را از ١٧ شتر مطالبه مى کردند و حضرت همان سهم را از ١٨ شتر به آنها داد، لذا با کمال خشنودى و رضایت از محکمه قضاوت بیرون رفتند و شتر اضافى هم به جاى خود باقى ماند!
اکنون اشکال در این است که بفرمایید: این اضافه ها از کجا آمد و مالى کى بود که امام به آن سه نفر داد؟
پاسخ: نکته قابل توجّه در این جا سهامى است که آن سه نفر تقاضا داشتند و از مجموع مال کمتر بود; یعنى اگر نصف را با ثلث (یک سوّم) و تسع (یک نهم) حقیقى جمع کنیم، کمتر از یک عدد کامل مى شود. بنابراین، باید گفت این سه نفر مدّعى تمام ١٧ شتر نبودند به دلیل این که مجموع سهام آنها (٩١ + ٣١ + ٢١) به اندازه مجموع آن مال نبوده است.
توضیح این که مجموع سهام موجود در یک مال همیشه برابر با یک واحد است و به عبارت دیگر، اگر سهام یک شرکت مثلا «صد سهم» باشد; مجموع سهام شرکا را که روى هم بریزیم حتماً صد سهم خواهد بود.
در مسأله ١٧ شتر، نزاع کنندگان نمى خواستند عدد ١٧ را به نسبت ٢١ و ٣١ و ٩١ تقسیم کنند بلکه نفر اوّل مدّعى نصف این شترها، نفر دوّم مدّعى یک سوّم آنها و نفر سوّم مدّعى یک نهم بود; یعنى هرکدام سهم خود را برابر با این «کسر» مى دانست در حالى که مجموع این کسرها مساوى با یک عدد صحیح نیست.(١) ولى امام (ع)باقیمانده مال را نیز میان آنها - به همان نسبت سهام مزبور تقسیم فرمود و این که ملاحظه مى کنیم هرکدام کمى از سهم خود بیشتر بردند، از همین جا بود که آن باقیمانده را نیز امام (ع) به سهم آنها افزود.
منتها، جاى این سؤال باقى مى ماند که چگونه آن حضرت این مقدار باقیمانده را میان آنها تقسیم کرد - با این که آنها مدّعى آن نبودند؟
پاسخ آن یک نکته است: از نظر قوانین اسلام هرگاه مالى تحت اختیار و تصرّف کسى یا کسانى باشد، مال آنهاست مگر دلیلى برخلاف آن وجود داشته باشد; پس باقیمانده مال هم در واقع مال آنها بود، ولى آنها توجّه نداشتند که سهام آنها کمتر از مجموع مال است; به عبارت دیگر، این سه نفر تمام ١٧ شتر را مال خود مى دانستند و شریک چهارمى براى خود قائل نبودند و مى خواستند مجموع آن را به نسبت ٢١ و ٣١ و ٩١ تقسیم کنند ولى به این نکته توجّه نداشتند که این سهام از مجموع مال کمتر است; لذا، على(ع) با این ابتکار جالب - یعنى اضافه نمودن یک شتر و به وجود آوردن یک کسر قابل تقسیم به تمام سهام مزبور - مشکل را حل نمودند و باقیمانده را از این راه - به همان نسبت سهام - در میان آنها تقسیم نمودند و شتر خودشان اضافه ماند، این ابتکار و سرعت انتقال و سهولت عمل راستى جالب است.
___________________
١. مجموع سهام آنها مساوى است با: ١٨١٧ زیرا: ١٨١٧ = ٩١ + ٣١ + ٢١ و مجموع مال مساوى است با عدد «١» و به عبارت دیگر ١٨١٨ و چون «مجموع سهام» را از «مجموع مال» کم کنیم ١٨١ باقى مى ماند
١٨١ = ١٨١٧ ـ ١٨١٨
٦٧. ازدواج فرزندان آدم چگونه بوده است؟
سؤال: ازدواج فرزندان آدم و حوّا چگونه بوده، آیا خواهر و برادر با هم ازدواج کرده اند یا ازدواج آنان به صورت دیگرى بوده است؟
پاسخ: در این باره در میان دانشمندان اسلامى دو نظر وجود دارد و هر کدام براى خود دلایلى از قرآن و روایات ذکر کرده اند. اینک ما هر دو نظر را بطور اجمال در این صفحات نقل مى کنیم:
١- در آن زمان هنوز قانون تحریم ازدواج خواهر و برادر از طرف خداوند قرار داده نشده بود و چون راهى براى بقاى نسل بشر غیر از این راه نبود، از این جهت ازدواج آنان با یکدیگر صورت گرفته است; ناگفته پیداست که دستگاه قانونگذارى از آن خداست «اِنِ الْحُکْمُ اِلاّ لِلَّهِ; حکم تنها از آن خداست.» (١) چه اشکال دارد که بطور موقّت براى گروهى از راه ضرورت این گونه ازدواج در آن زمان بلامانع و مباح باشد و براى دیگران عموماً تحریم ابدى شود؟
طرفداران این نظریّه از ظواهر قرآن با این آیه براى خود دلیل مى آورند: «وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالا کَثِیراً وَ نِسااً; و از آن دو، مردان و زنان فراوانى (در روى زمین) منتشر ساخت». (٢)
ظاهر این آیه مى گوید که نسل بشر فقط به وسیله این دو تن به وجود آمده است و اگر غیر از این دو در بقاى نسل او دخالت داشتند باید بفرماید «وبث منهما و من غیر هما» یعنى به وسیله این دو و غیر آنان... .
علاوه بر این، در روایتى که مرحوم طبرسى آن را در احتجاج از امام سجّاد (ع) نقل مى کند این مطلب تأیید شده است.
٢- نظر دیگر این است: چون ازدواج فرزندان آدم با یکدیگر ممکن نبوده - زیرا ازدواج با محارم یک عمل قبیح و زشت است - فرزندان آدم با دخترانى از نژاد نسل دیگر که در روى زمین بودند ازدواج کردند، بعداً که فرزندان آنها با هم پسر عمو شدند زناشویى میان خود آنان صورت پذیرفت و این نظر را نیز بعضى از روایات تأیید مى کند، زیرا نسل آدم، نخستین انسان روى زمین نبوده، بلکه پیش از او نیز انسانهایى در زمین زندگى مى کرده اند.
حاصل این که: ممکن است گفته شود که پسران آدم با بقایاى انسانهاى پیشین که قبل از خلقت آدم و حوّا در روى زمین زندگى مى کردند، ازدواج کرده اند و از گفتگوى خدا با فرشتگان درباره آفرینش آدم در روى زمین استفاده مى شود که قبل از آدم و حوّا انسانهایى در روى زمین زندگى مى کردند و این حقیقت از روایات نیز استفاده مى شود.
___________________
١. سوره یوسف، آیه ٤٠.
٢. سوره نساء، آیه ١.