داستان های شیرین و خلاصه مصائب جانسوز چهارده معصوم

داستان های شیرین و خلاصه مصائب جانسوز چهارده معصوم0%

داستان های شیرین و خلاصه مصائب جانسوز چهارده معصوم نویسنده:
گروه: سایر کتابها

داستان های شیرین و خلاصه مصائب جانسوز چهارده معصوم

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: على گلستانى
گروه: مشاهدات: 33659
دانلود: 3442

توضیحات:

داستان های شیرین و خلاصه مصائب جانسوز چهارده معصوم
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 291 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 33659 / دانلود: 3442
اندازه اندازه اندازه
داستان های شیرین و خلاصه مصائب جانسوز چهارده معصوم

داستان های شیرین و خلاصه مصائب جانسوز چهارده معصوم

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

كشتى گرفتن على بن ابى طالب عليه‌السلام در كودكى و جوانى

ابو طالبعليه‌السلام ورزش كشتى را دوست داشت از اين رو پسران و پسر عموهاى خود را به گرد هم جمع مى كرد و به آنها مى گفت دو نفر دو نفر كشتى بگيريد در آن وقت علىعليه‌السلام كودكى بود و كم تر از ده سال داشت ابو طالب مى ديد پسرش حضرت علىعليه‌السلام با هر كسى كشتى مى گيرد بر او پيروز مى شود هنگامى كه منظره پيروز علىعليه‌السلام را مى ديد با احساسات پرشور مى گفت علىعليه‌السلام غالب شد جالب اينكه حضرت علىعليه‌السلام هنگامى كه بزرگ شد مانند زمان كودكى ورزش كشتى را دوست داشت

با دليران و قهرمانان كشتى مى گرفت و بر آنها پيروز مى شد و هميشه برنده بود.

«مناقب آل ابى طالب ، ج ١، ص ٩».

پيوستن على عليه‌السلامبه پيامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلمدر ده سالگى

در آغاز بعث روزى ابوطالبعليه‌السلام ديد كه پسرش علىعليه‌السلام كه در آن هنگام ده ساله بود با پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هم عقيده شده و با او نماز مى خواند با نگاه مهر انگيز به علىعليه‌السلام گفت اين دينى را كه بر گزيده اى چگونه است علىعليه‌السلام در پاسخ فرمود: اى پدر ايمان آورده ام به خدا و رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را در آنچه آورده تصديق نموده ام و همراه او براى خدا نماز مى خوانم و از او پيروى مى كنم ابو طالب نه تنها فرزندش علىعليه‌السلام را نهى نكرد بلكه او را تشويق كرد و به او گفت : اما انه لم يدعك الا الى خير فالزمه ؛ آگاه باش محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تو را جز به خير و سعادت دعوت نمى كند پس به او بپيوند و ملازم او باش

«سيره ابن هشام ، ج ١، ص ٣٦٤».

زبردستى عجيب على عليه‌السلام برا حفظ پيامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

ابو لهب عموى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مانع بزرگى براى گسترش اسلام بود و تا مى توانست كارشكنى مى كرد اما به حساب خويشاوندى با پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از قتل او مانع مى شد روزى قريشيان به فكر توطئه اى افتادند و آن اين بود كه روز معينى ام جميل (همسر ابو لهب) ابولهب را در خانه نگهدارد تا در غياب ابولهب پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله را به قتل رسانند ام جميل قول همكارى داد - روز موعود فرا رسيد ام جميل در آن روز در خانه را محكم بست و در ميان اطاق شوهرش سرگرم كرد و از هر درى با او سخن مى گفت تا او را از بيرون خانه كاملا بى خبر نگهدارد.

ابو طالب از ماجرا آگاه شد در فكر چاره جوئى فرو رفت سرانجام چاره عجيبى انديشيد و آن اينكه به فرزندش علىعليه‌السلام (كه در آن وقت نوجوان بود) گفت برو منزل عمويت ابولهب اگر در بسته بود دق الباب كن تا باز كنند اگر باز نكردند آن را بشكن و باز كن و خود را به ابولهب برسان و بگو پدرم گفت :

شخصى كه عموى همانند تو و رئيس قوم داشته باشد خوار نمى گردد.

علىعليه‌السلام به خانه ابولهب رفت دق الباب كرد او در را باز نكرد علىعليه‌السلام آن را فشار داد و شكست و باز كرد و خود را به ابولهب رساند و سخن فوق را گفت

ابولهب گفت پدرت راست گفته مگر چه شده علىعليه‌السلام ماجراى توطئه دشمن در مورد قتل پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را در غياب او توضيح داد. ابولهب كه جمله فوق احساساتش را برانگيخته بود.

برخاست شمشيرش را به دست گرفت و حركت كرد ام جميل سر راه ابو لهب را گرفت تا او را بر گرداند ولى او آن چنان خشمگين بود كه سيلى محكمى به صورت ام جميل زد كه چشمش آسيب سختى ديد به طورى كه بر اثر آن بعدا ام جميل مرد ام جميله كنار رفت و ابولهب سراسيمه خود را به قوم رسانيد قريش متوجه او شدند، ديدند آثار خشم از چهره او آشكار است ابولهب فرياد زد، من با شما هم پيمان شده ام كه مسلمان نشوم و جلوگسترش اسلام را بگيرم ولى شما در غياب من براى قتل برادر زاده ام توطئه چيده ايد به لات و عزى (دو بت بزرگ) سوگند اگر از اين توطئه دست نكشيد مسلمان مى شوم آنها ديدند مسلمان شدن ابولهب خيلى گران تمام مى شود از در پوزش وارد شده و از تصميم خود اظهار پشيمانى كردند آن گاه ابولهب خاموش شد.

«بحار الانوار، ج ٢٢، ص ٢٦٥».

همراهى على عليه‌السلامبا پيامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلمدر دو هجرت موقت

هنگامى كه ابوطالب پدر بزرگوار علىعليه‌السلام در سال دهم بعثت در مكه از دنيا رفت آزار مشركان نسبت به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بيش تر شد چرا كه ديگر ابوطالب نبود تا از آنها جلوگيرى نمايد پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله براى حفظ جان خود دو بار از مكه هجرت موقت كرد يك بار به سوى طائف رفت و در آنجا ده روز به گفته بعضى چهل روز ماند و مردم را به اسلام دعوت كرد ولى هيچ كس دعوت آن حضرت را نپذيرفت بلكه به تحريك مزدوران مغرور آن حضرت سنگباران كردند و آن حضرت با پاى خون آلود از طائف بيرون آمد در اين سفر خطير حضرت علىعليه‌السلام و زيد بن حارثه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را همراهى مى كردند.

«شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج ١٤، ص ٩٦».

ايضا نقل شده كه آن حضرت پس از وفات ابوطالب به هجرت ديگر باز دست زد - او وحى شد از مكه بيرون برو زيرا ياور تو از دنيا رفته است رسول گرامى همراه حضرت علىعليه‌السلام از مكه خارج شد و به ميان قبيله بنى عامر بن صعصعه رفت و خود را به آنها معرفى كرد و از آنها درخواست يارى نمود و آيات قرآن را براى آنها خواند ولى آنها دعوت آن حضرت را نپذيرفتند آن حضرت ده روز به اين هجرت كه نخستين هجرت آن حضرت بود ادامه داد.

«شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج ٤، ص ١٢٨».

در تاريخ آمده ابن ابى الحديد دانشمند معروف اهل تسنن در ضمن گفتارش ‍ و اشعارى كه سرود مى گويد:

اگر ابوطالب و پسرش علىعليه‌السلام نبودند ستون دين اسلام بر پاشد آنها هر دو براى استوارى دين قيام كردند.

«شرح نهج البلاغه ، ج ١٤، ص ٨٤».

نگاهى به زندگى على (عليه السلام)

خوابيدن علىعليه‌السلام در بستر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در شب هجرت يكى از افتخارات زندگى حضرت علىعليه‌السلام اينكه آن حضرت در شب هجرت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به مدينه در بستر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خوابيد.

شرح كوتاه براى خوانندگان عزيز

مشركان از هر راهى وارد شدند نتوانستند از پيشروى پيامبر جلوگيرى كنند سرانجام سران آنها در مجلس شوراى خود (دار الندوه) به گرد هم نشستند و هر كسى چيزى گفت سرانجام راءيشان بر اين شد كه از هر قبيله اى يك نفر شجاع انتخاب شود.

انتخاب شدگان شبانه خانه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را محاصره كنند و به بسترش حمله كرده و او را بكشند. (٢٥ نفر بودند آنها از ٢٥ قبيله با ١٥ نفر از ١٥ قبيله بودند).

«بحار الانوار، ج ١٩، ص ٥٤ و ٧٢».

و اگر بنى هاشم خون بهاى او را مطالبه كردند خون بهاى او را همه قبايل بپردازند آن شب فرا رسيد ٢٥ نفر از جلادان و مزدوران خون آشام مشركان كه تعدادشان زياد بود اطراف خانه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را محاصره نمودند جبرئيل از طرف خداوند ماجرا را به پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خبر داد و آن حضرت را ماءمور به هجرت كرد.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم علىعليه‌السلام را طلبيد و ماجرا را به او گفت و به او فرمود امشب در بستر من بخواب (خوابيدن علىعليه‌السلام در بستر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم موجب آن مى شد كه مشركان گمان برند كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در بستر خوابيده و پيامبر با اين تاكتيك هجرت نمايد و از گزند مشركان نجات يابد و نيز علىعليه‌السلام در غياب پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم امانت هاى مردم را كه در حضور پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود به صاحبانش ‍ رد كند.

هنگامى كه علىعليه‌السلام از توطئه مشركان باخبر شد از اينكه پيامبر مهربانصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در چنين خطرى قرار گرفته گريه كرد و هنگامى كه شنيد پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به او مى فرمايد: در رختخواب من بخواب آرامش يافت و عرض كرد:

او تسلم انت يا رسول الله ان فديتك بنفسى ؛ يعنى اى رسول خدا آيا اگر من جانم را قربانت كنم تو سالم مى مانى

«الائمه الاثنى عشر، ج ١، ص ١٦٥».

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: بلى پروردگارم چنين به من وعده داده است علىعليه‌السلام شاد شده و هر گونه پريشانى از وجودش بر طرف گرديد.

در روايت ديگر آمده علىعليه‌السلام عرض كرد:

او تسلمن بمبيتى هناك يا نبى الله ؛

اى پيامبر خدا آيا خوابيدن من در بستر تو قطعا سالم مى مانم پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: آرى در اين هنگام علىعليه‌السلام از خوشحالى خنديد و با اشاره به طرف زمين سجده شكرى به جا آورد.

«بحار الانوار، ج ١٩، ص ٦٠ و ٥٤».

علىعليه‌السلام در اين هنگام با كمال شجاعت و قوت قلب در بستر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خوابيد و روپوش سبز رنگ پيامبر را به روى خود كشيد.

جوانان قلدر و انتخاب شده مشركان اطراف خانه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را محاصره نمودند و درز به داخل خانه نگاه مى كردند در ظاهر ديدند كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در بسترش خوابيده است ولى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله قبل از محاصره آنها از خانه خارج شده بود.

هنگامى كه وقت هجوم فرا رسيد دست جمعى با شمشيرهاى كشيده وارد خانه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شدند و در كنار بستر آن حضرت آمدند، ناگاه ديدند علىعليه‌السلام از بستر برجهيد، مشركان تا چهره علىعليه‌السلام را ديدند حيران شدند و گفتند محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كجا است ؟ علىعليه‌السلام فرمود: مگر او را به من سپرده بوديد كه از من سراغ او را مس گيرند.

«تاريخ طبرى ، ج ٢، ص ٤٧».

درگيرى شديد على عليه‌السلام با مهاجمان

مطابق بعضى از روايات آن شب همچنان خانه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در محاصره بود تا آن گاه كه سفيده سحر دميد، آنها ديدند با روشن شدن هوا شناخته و رسوا مى شوند، به طرف بستر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حمله كردند علىعليه‌السلام ديد جمعى شمشيرها از نيام بركشيده اند و در پيشاپيش آنها (خالد بن وليد) با شمشيرى بران به پيش ‍ مى آيد، حضرت علىعليه‌السلام با سرعتى عجيب به سوى خالد پريد و خالد را غافلگير كرد و دستش را گرفت و آن چنان فشار داد كه نعره و فغان خالد بلند شد علىعليه‌السلام شمشير خالد را گرفت و به يورشيان حمله كرد كه آنها همچون رميدن حيوانات به وسط حياط رميدند ناگاه ديدند علىعليه‌السلام به آنها حمله كرده است گفتند ما به تو كارى نداريم رفيق تو (محمد) كجاست ؟ علىعليه‌السلام پاسخ داد من از او خبرى ندارم

«بحار الانوار، ج ١٩، ص ٦١ و ٦٢».

مباهات خدا به فرشتگان در مورد جانبازى على عليه‌السلام

آن شب خداوند به دو فرشته بزرگ ميكائيل و جبرئيل چنين وحى كرد من شما را برادر يكديگر نمودم و عمر يكى از شما را بر ديگر طولانى تر نمودم كدام يك از شما مرگ زودتر را بپذيرد. و زندگى خود را فداى پيامبر نموده است آنها به زمين فرود آمدند و كنار بستر علىعليه‌السلام رفتند و او را از دشمنانش حفظ نمودند ميكائيل در كنار پايش ايستاد و جبرئيل در كنار سرش خطاب به علىعليه‌السلام گفتند: بخ بخ من مثلك يابن ابى طالب يباهى الله بك الملائكه ؛

به به و آفرين به تو چه كسى مثل تو است اى پسر ابوطالب كه خداوند به وجود تو در ميان فرشتگان مباهات مى كند در اين هنگام خداوند اين آيه(١٨) را در شاءن علىعليه‌السلام نازلو من الناس من يشرى نفسه ابتغاء مرضاه الله ؛ بعضى از (با ايمان و فداكار همچون علىعليه‌السلام به هنگام خوابيدن در بستر پيامبر) جان خود را در برابر خشنودى خدا فروشند.

«بحار الانوار، ج ١٩، ص ٣٩».

علىعليه‌السلام همراه با رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هنگامى كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از مكه خارج شد در مسير راه ابوبكر را ديد و با هم به غار ثور كه در نقطه جنوب مكه قرار گرفته است رفتند و سه شب در آنجا پنهان شدند مشركان براى يافتن پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بسيج شدند و براى يابنده صد شتر را به عنوان جايزه تعيين نمودند.

سپر قرار دادن در خيبر

در چنين شرايطى حضرت علىعليه‌السلام شبانه به غار ثور رفت و آمد مى كرد و براى پيامبر آب و غذا مى برد و در مورد فراهم كردن وسايل هجرت به مدينه با هم سخن مى گفتند.

علىعليه‌السلام در استدلال خود در ماجراى شورا بعد از فوت عمر به اين سابقه درخشان خود اشاره كرده و مى فرمايد به خدا قسم مى دهم شما را آيا جز من هيچ كس هست در آن هنگام كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در غار بود براى او غذا ببرد و اخبار مكه را به آن حضرت گزارش دهد همه حاضران اقرار كردند كه نه جز تو كسى اين كار را نكرد.

«احتجاج طبرى ، ج ١، ص ٢٠٤».

در يكى از شب ها كه علىعليه‌السلام پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در غار ملاقات كرد پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به علىعليه‌السلام دستور داد كه دو شتر براى حركت به سوى مدينه فراهم كند و فردا در روز روشن در مكه با صداى بلند اعلام كند كه هر كس نزد محمد امانتى دارد يا از او است بيايد و پس بگيرد. سپس مقدمات سفر: ١. فاطمه بنت اسد مادر علىعليه‌السلام ٢. فاطمه زهراعليه‌السلام ؛ ٣. فاطمه دختر زبير بن عبدالمطلب و كسانى از بنى هاشم را كه به هجرت تمايل دارند فراهم نمايد.

«تاريخ طبرى ، ج ٢، ص ١٠٤؛ بحار الانوار، ج ١٩، ص ٥٧».

حضرت علىعليه‌السلام در آن شرائط سخت همه اين دستورها را با كمال شجاعت و دلاورى انجام داد و در آن سه روز و سه شب از خاندان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سرپرستى نمود پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم جلوتر با همراهان به سوى مدينه حركت نمود و در روز دوشنبه ١٢ ماه ربيع الاول به دهكده قبا كه در آن وقت در دو فرسخى مدينه قرار داشت رسيد در آنجا تا آخر هفته به انتظار ورود حضرت علىعليه‌السلام باقى ماند.

حضرت علىعليه‌السلام در دل شب از طريق ذى طوى با همراهان از مكه به سوى مدينه حركت كردند جاسوسان قريش هجرت دسته جمعى علىعليه‌السلام و همراهانش را به مشركان خبر دادند گروهى از مشركان براى برگرداندن علىعليه‌السلام و همراهان حركت نمودند و در محل ضجنان با آن حضرت رو به رو شدند سخنان زيادى بين آنها رخ داد و سرانجام دشمن مى خواست حمله كند حضرت علىعليه‌السلام چاره اى جز دفاع نديد و با قاطعيت اعلام كرد هر كس مى خواهد قطعه قطعه شود نزديك آيد.

ماءموران قريش هشدار علىعليه‌السلام را جدى گرفتند از راهى كه آمده بودند بازگشتند حضرت علىعليه‌السلام و همراهان به راه خود ادامه دادند و آن راه طولانى بين مكه مدينه را به سختى بپيمودند به طورى كه وقتى به دهكده قبا رسيدند پاهايش مجروح و خون آلود شده بود پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به استقبال علىعليه‌السلام شتافت و او را در آغوش گرفت و هنگامى كه پاهاى مجروح علىعليه‌السلام را ديد چشمانش پر از اشك شد به اين ترتيب علىعليه‌السلام و همراهانش ‍ پس از سه روز به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ملحق شدند.

«كامل ابن اثير، ج ٢، ص ٧٥؛ اعلام الورى ، ص ١٩٢».

مختصرى از حادثه خيبر كه به دست على عليه‌السلام رخ داد بيان شود.

خيبر در ٣٢ فرسخى شمال مدينه مى باشد داراى هفت قلعه بود هر كدام يك اسم مخصوص دارد كه نياز به ذكر آن نيست و بيست هزار نفر از يهوديان در آن قلعه ها سكونت داشتند آنها هيچ گاه از كار شكنى و دشمنى با اسلام دست بر نمى داشتند و همواره به دشمنان كمك مى كردند و قلعه هاى آنها (همچون كشور اسرائيل در عصر حاضر) كانونى بر ضد حكومت اسلامى بود پيامبر با هزار و ششصد نفر از سپاه اسلام براى سركوبى آنها به سوى خيبر حركت كردند جنگ جويان خيبر كه حدود دو هزار نفر بودند و تسليم حكومت اسلامى نشدند سپاه اسلام قلعه هاى آنها را يكى پس از ديگرى فتح كردند ولى نگرفتند در اين مدت هر روز سپاه اسلام تحت فرماندهى يكى از اصحاب براى گشودن اين دو قلعه مى رفتند ولى بى نتيجه باز مى گشتند يك روز ابوبكر فرمانده لشکر شد روز ديگرى عمر فرمانده شد ولى يهوديان به فرماندهى (مرحب از لشکر جلوگيرى نمودند و به اين ترتيب سپاه شكست مى خورد و به پايگاه خود باز مى گشت).

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و سرداران اسلام از اين وضع بسيار ناراحت بودند تا اينكه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سران لشگر را به حضور طلبيد و فرمود فردا اين پرچم را به دست مردى مى دهم كه خدا و رسولش را دوست دارد و خداوند اين مشكل را به دست او مى گشايد او كسى است كه پشت به دشمن نمى كند، شب فرا رسيد همه در انتظار فردا به سر مى بردند تا ببينند اين افتخار نصيب كدام رادمردى مى شود فردا رسيد سپاه اسلام با سكوتى بر انتظار به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم توجه داشتند ناگاه شنيدند كه آن حضرت فرمود: علىعليه‌السلام كجاست ؟ گفته شد درد چشم شديدى گرفته است و در گوشه اى استراحت نموده است فرمود او را بياوريد علىعليه‌السلام را آوردند پيامبر دستى بر چشمان علىعليه‌السلام كشيد و براى او دعا كرد درد چشم او همان دم بر طرف شد آن گاه سپاه اسلام را به فرماندهى علىعليه‌السلام روانه ميدان كرد امير مؤ منان علىعليه‌السلام شتابان به سوى قلعه خيبر حركت كرد پرچم اسلام را در كنار در خيبر بر زمين نصب نمود در اين هنگام در خيبر باز شد دلاور مردان يهود از قلعه بيرون آمدند درگيرى شديدى رخ داد حارث برادر (مرحب) قهرمان دشمن به ميدان آمد و با نعره هاى وحشت انگيز خود رجز خواند حضرت علىعليه‌السلام مثل كوهى استوار به او حمله كرد و همان دم او را بر خاك هلاكت افكند.

در اين لحظه مرحب يكه تاز يهود به ميدان آمد و رجز خواند مضمون رجز اين است كه گفت : در و ديوار خيبر مى داند كه من مرحب هستم ، مجهز به اسلحه و قهرمان آزموده جنگى مى باشم حضرت علىعليه‌السلام هماندم در برابر او قرار گرفت و چنين رجز خواند.

من همان كه مادرم مرا حيدر (شير) خواند؛ مرد دلاور و شير بيشه هاى شجاعت مى باشم ، درگيرى شديد شروع شد ولى طولى نكشيد كه ضربت علىعليه‌السلام بر سر مرحب فرود آمد اين ضربت به قدرى شديد بود كه كلاه خود و سنگ و بر سر مرحب را شكست و تا دندان او را دو نيم ساخت مرحب كشته شد و همراهان او گريختند.

«بحار الانوار، ج ٢١، ص ١٥ و ١٦؛ تاريخ طبرى ، ج ٢، ص ٩٤».

سپر قرار دادن در خيبر

پس از كشته شدن (مرحب) جنگجويان يهود به درون قلعه گريختند و در قلعه را به روى مهاجمين بستند در اين كشمكش بر اثر برخورد شمشير يكى از جنگ جويان يهود با سپر علىعليه‌السلام سپر آن حضرت به زمين افتاد علىعليه‌السلام هماندم متوجه در قلعه شد و آن را از جاى خود كند و تا پايان جنگ از آن در به جاى سپر استفاده كرد و پس از جنگ آن در را بر روى خندقى كه يهوديان در كنار ديوار بلند قلعه خود كنده بودند به عنوان پلى براى عبور سپاه اسلام قرار داد.

«تاريخ يعقوبى ، ج ٢، ص ٤٦».

سپاه اسلام از روى آن عبور كرده و وارد قلعه فتح شد و اموال يهوديان به عنوان غنائم جنگى به دست مسلمانان افتاد عالم بزرگ شيخ مفيد نقل مى كند كه علىعليه‌السلام فرمود هنگامى كه در خيبر را از جاى خود كندم آن را سپر خود ساختم تا آن گاه كه خداوند يهوديان را شكست داد در اين هنگام آن را پلى براى عبور مسلمانان نمودم سپس آن را در ميان خندق افكندم

يكى از حاضران پرسيد آيا از برداشتن آن در سنگينى بسيارى احساس ‍ كردى علىعليه‌السلام در پاسخ فرمود سنگينى آن زيادتر از سپرى كه در جاهاى ديگر به دست مى گرفتم نبود پس مى نويسد به گفته تاريخ نويسان هنگامى كه مسلمانان تصميم گرفتند از خيبر باز گردند خواستند آن در را از زمين بردارند كم تر از هفتاد نفر با كمك يكديگر نتوانستند آن را بردارند.

«ارشاد شيخ مفيد، ص ٥٩».

تلاش هاى اقتصادى على عليه‌السلام

تاريخ نوشته است امام صادقعليه‌السلام فرمود: حضرت علىعليه‌السلام روزى از كنار جمعى از قريش عبور كرد آنها پيراهن كهنه حضرت را ديدند (به اصطلاح خودمان به او متلك گفتند) و اظهار داشتند كه على فقير و تهيدست است و بر اثر فقر پيراهن فرسوده (و يا كهنه و پاره) پوشيده است

هنگامى كه امام علىعليه‌السلام سخن آنها از شنيد به متصدى نخلستان هاى احداثى خودش فرمود: امثال خود خرماها را به فقرا ندهيد بلكه خرماها را به بازرگان بفروش و پول آنها را در همان انبارى كه خرماها را در آنجا جمع مى كردى بگذارد متصدى طبق دستور علىعليه‌السلام رفتار نمود جوالى يا جوال هاى پر از پول (درهم) تهيه شد و آن را در انبار گذاشت سپس علىعليه‌السلام براى همان ها كه حضرتش را تهيدست خوانده بودند پيام فرستاد و آنها را دعوت كرد آنان به حضرت علىعليه‌السلام آمدند سپس خرما طلبيد متصدى براى آوردن خرما از انبار بالا رفت هنگام فرود آمدن پايش به جوال پول خورد و جوال پاره شد و پول هاى زياد آن در زمين ريخت پخش شد.

آن افراد متلك گو از روى تعجب گفتند اى علىعليه‌السلام اين پول هاى زياد چيست آن حضرت در پاسخ فرمود: اين مال كسى است كه مال ندارد.

سپس جلو چشم آنها آن پول ها را تقسيم كرده و براى مستمندانى كه هر سال برايشان خرما مى فرستاد، فرستاد.

«سفينه البحار، ج ٢، ص ٥٥٨».

روايت شده عبد الله پس جعفر طيار به علىعليه‌السلام عرض كرد يا امير المؤ منين چه مى شد اگر دستور مى فرموديد براى گذراندن زندگى به من چيزى داده مى شد به خدا سوگند هيچ مالى براى گذراندن زندگى ندارم مگر آنكه مركب سوارى خود را بفروشم حضرت در جواب فرمودند نه به خدا سوگند هيچ چيزى براى تو ندارم جز آنكه از عمويت بخواهى دزدى كند و به تو بدهد.

«الفصول العليه ، ص ١١٧».

داستان هایى از امام حضرت على بن ابى طالب عليه‌السلام

مقايسه علىعليه‌السلام با پيامبران سلام الله عليهم اجمعين حره دختر حليمه سعديه خواهر رضاعى رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود.

روزى بر حجاج بن يوسف ثقفى وارد شد او زنى وزين و متين بود ورود او نشانگر شخصيت و بزرگى اش بود بعد از آن كه حجاج او را شناخت پرسيد تو حره دختر حليمه سعديه اى ؟ گفت : بلى

حجاج گفت : واى بر تو چقدر ادعايت بالا كشيده كه على را از بعضى انبيا بالاتر مى دانى اگر براى ادعاى خود دليل و برهان نياورى تو را مى كشم

حر با كمال شهامت و قدرت دست به سوى قرآن برد و براى هر يك از ادعاهاى خود دليل قاطعى ارائه كرد و چنين گفت اى حجاج قرآن درباره حضرت آدمعليه‌السلام مى فرمايد.

برترى بر آدم

فاءكلا منها فبدت لهما سوآتهما و طفقا يخصفان عليهما من ورق الجنه و عصى آدم ربه فغوى(١٩) ؛

پس آدم و حوى از آن درخت (ممنوع) خوردند و برهنگى آن دو براى ايشان نمايان شد و شروع كردند به چسبانيدن برگ هاى بهشت بر خودشان و اينگونه آدم به پروردگار خود عصيان ورزيد و بى راهه رفت و (گمراه شد).

حضرت آدم عصيان (ترك اولى) كرد ولى خداى سبحان درباره حضرت علىعليه‌السلام و خانواده اش مى فرمايد:

ان هذا كان لكم جزاء و كان سعيكم مشكورا (٢٠) .

اين پاداش شماست و سعى و كار شما مورد ستايش است علاوه بر اين خداوند حضرت آدمعليه‌السلام را در بهشت آزاد گذاشت و فقط او را از گندم ممنوع كرد و فرمود:

و قلنا يا آدم اسكن انت وزوجك الجنه و كلا منها رغدا شئتما و لا تقربا هذه الشجره فتكونا من الظالمين (٢١) .

و گفتيم اى آدم تو و همسرت در اين باغ سكونت داريد و از هر جاى آن خواهيد فراوان بخوريد (ولى) به اين درخت نزديك نشويد كه از ستمكاران خواهيد بود.

ولى او با همسرش نزديك آن درخت رفتند و از آن خوردن امام علىعليه‌السلام در حالى كه تمام نعمت ها بر او حلال بود از نان گندم نخورد.

حجاج با صداى بلند گفت آفرين احسنت

برترى بر نوح و لوط

سپس از او تقاضا كرد كه برترى علىعليه‌السلام را بر نوح و لوطعليهم‌السلام بيان كند. حره گفت : قرآن مى فرمايد:

ضرب الله مثلا للذين كفروا امراءت نوح و امراءت لوط كانتا تحت عبدين من عبادنا صالحين فخانتاهما فلم يغنيا عنهما من الله شيئا و قيل ادخلا النار مع الداخلين (٢٢) ؛

خداوند به عنوان مثل براى كافران زن هاى نوح و لوط پيغمبر را نام برده كه به آن دو بزرگوار خيانت كردند گرچه همسر دو پيغمبرند اما اين باعث رفع عذاب آنها نخواهد شد و در روز قيامت به هر دو خطاب مى شود داخل شويد به همراهى آنان داخل آتش هستند.

اما حضرت علىعليه‌السلام همسرى دارد كه خشنودى او خشنودى خداست و خشم او خشم خدا است

حجاج گفت آفرين اى حره قبول كردم

برترى بر ابراهيم

حال دليل برترى علىعليه‌السلام بر ابراهيم را بيان كن حره گفت خداوند درباره حضرت ابراهيمعليه‌السلام در قرآن چنين مى فرمايد:

و اذا قال ابراهيم رب ارنى كيف تحى الموتى قال اءولم تؤ من قال بلى و لكن ليطمئن قلبى قال فخذ اربعه من الطير فصرهن اليك ثم اجعل على كل جبل منهن جزءا ثم ادعهن ياءتينك سعيا و اعلم ان الله عزيز حكيم (٢٣) .

ابراهيم گفت خدايا زنده شدن مردگان را به من نشان بده خطاب رسيد مگر تو ايمان نياوردى عرض كرد: بلى ايمان آورده ام ولى من مى خواهم مطمئن شوم

امام علىعليه‌السلام جمله اى فرمود كه دوست و دشمن آن را نقل كرده اند و آن اين است كه : لو كشف الغطا ما ازددت يقينا؛ اگر همه پرده ها از مقابل من برداشته شود بر يقين من افزوده نخواهد شد. حجاج گفت : احسنت اى حره آفرين بر تو اى حره ، بسيار استدلال خوبى داشتى

برترى بر حضرت موسىعليه‌السلام

حال بگو برترى علىعليه‌السلام بر موسىعليه‌السلام چيست ؟

حره گفت حضرت موسىعليه‌السلام وقتى كه دشمن شيعه خود را كشت و صحنه هاى ظلم را مى ديد و دفاع از مظلوم كرد به او خبر دادند كه طرفداران فرعون مى خواهند تو را به قتل برسانند.

فخرج منها خائفا يترقب قال رب نجنى من القوم الظالمين (٢٤) ؛

او از ترسى كه داشت از مصر خارج شد و به سوى مدين رفت و گفت خدايا مرا از شر اين قوم نجات ده اما حضرت علىعليه‌السلام در ليله المبيت به جاى پيغمبر خوابيد و در بستر آن حضرت آرميد و جان خود را بى دريغ فداى پيغمبر كرد در حالى كه در آن كار صد در صد احتمال مرگ و خطر رفت خداوند متعال همين عمل را در قرآن از طريق تقديس ياد آورى كرده و مى فرمايد:

و من الناس من يشرى نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رؤ ف بالعبا د(٢٥).

بعضى از مردم هستند كه جان خود را براى رضاى خدا مى فروشند.

برترى بر سليمان

حجاج گفت احسنت اى حره آفرين بر تو.

حالا دليلت بر فضيلت علىعليه‌السلام نسبت به سليمان چيست ؟ حره اشاره به درخواست حضرت سليمان كرد كه به خداوند عرضه داشت :

قال رب اغفر لى وهب لى ملكا لا ينبغى لاحد من بعدى انك انت الوهاب (٢٦) .

پروردگارا: ملك و سلطنتى به من كرامت فرما كه سزاوار هيچ كس بعد از من نباشد.

امام علىعليه‌السلام درباره دنيا و بيزارى از آن فرمود: هيهات غرى غيرى لا حاجه لى فيك قد طلقتك ثلاثا لا رجعه فيها؛

«نهج البلاغه ، قصار الحكم ، ص ٧٧».

فرمود: از من دور شو غير مرا فريب ده من نياز به تو ندارم من تو را سه طلاقه نموده ام كه رجوعى در آن نيست

حجاج گفت : احسنت اى حره استدلال خوبى بود.

سپس دستور داد به او جوايز و هداياى زيادى دادند و هم او را آزاد كرد.

در عرش على بن ابى طالب است با فرشته اى كه شبيه امير المؤ منين است

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: در شب معراج در عرش ‍ الهى فرشته اى ديدم كه در دستش شمشيرى از نور همانند ذوالفقار على بن ابى طالبعليه‌السلام بود فرشتگان آسمانى هر وقت مشتاق ديدار على شدند به آن فرشته مى نگريستند به پيشگاه پروردگار عرض كردم پروردگارا: اين برادرم على بن ابى طالب و پسر عم من است

خداوند تبارك و تعالى فرمود: اى محمد اين فرشته را شبيه على بن ابى طالب خلق كردم تا مرا عبادت كند و آنچه تا روز قيامت حسنه و تسبيح و تقديس من مى نمايد ثوابش متعلق به على بن ابى طالب مى باشد.

«بحار الانوار، ج ٣٩، ص ١٠٩».

گفت و گوى خداوند با پيامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با صداى على (عليه السلام)

از پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سؤ ال شد در شب معراج خداوند با چه كلامى با تو سخن گفت :

حضرت فرمود: با زبان و لحن على ابن ابى طالبعليه‌السلام پيامبر در ادامه سخن فرمود: من با شگفتى عرض كردم : پروردگارا تو با من حرف زنى يا على ابن ابى طالب

خداوند فرمود: اى احمد هيچ موجودى به من شباهت ندارد و من با اشياء توصيف نمى شوم من تو را از نور خود آفريدم و على را از نور تو از زواياى قلب تو مطلع گشتم و محبوب تر از على ابن ابى طالب را در آن نيافتم به اين جهت با لحن و كلام على با تو سخن گفتم تا قلب تو آرام گيرد.

«تفسير صافى ، ص ٣١١».