فضه همراز زهرا (علیها السلام)

فضه همراز زهرا (علیها السلام)0%

فضه همراز زهرا (علیها السلام) نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
گروه: شخصیت های اسلامی

فضه همراز زهرا (علیها السلام)

نویسنده: محمد عابدى ميانجى
محقق: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 7795
دانلود: 3106

توضیحات:

جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 49 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 7795 / دانلود: 3106
اندازه اندازه اندازه
فضه همراز زهرا (علیها السلام)

فضه همراز زهرا (علیها السلام)

نویسنده:
فارسی

این کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنینعليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام نگردیده است.

فضه همراز زهراعليها‌السلام

مؤلف: محمد عابدى ميانجى

مقدمه

شميم نوازشگر فاطمهعليها‌السلام ، كوثر رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله ، چند صباحى فضاى شهر مدينه را با رايحه حضور خود معطر ساخت. فاطمهعليها‌السلام در زمانى اندك، فرزانگانى را پرورش داد كه از چشمه معرفت نوشيدند و بر تارك تاريخ درخششى ابدى يافتند.

مطالعه زندگى اين «پروانگان فاطمى» ضمن تبيين فضاى دينى و اجتماعى بعد از رحلت رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله و بررسى جريانهاى سياسى منحرف، نقش الگوهاى جاودانه را كه ثباتشان در مسير حق زبانزد تاريخ است، آشكار مى سازد و راه هاى عملى دفاع از حكومت دينى را در چشم انداز نسل امروز به تصوير مى كشد؛ نسلى كه بيش از هر زمان ديگر محتاج شناختن مسير حق و پايدارى بر اهداف اصيل اسلامى خويش است.

انسانهاى وارسته اى كه در سايه سار وجود فاطمه زهراعليها‌السلام جمع شدند، جمعى از آنان مانند «اسماء بنت عميس»، «ام سلمه» انسانهايى آزاد با موقعيت هاى ممتاز قبيله اى و اقتصادى و برخى هم جدا از همه حمايت هاى مادى و نژادى بودند و با اين حال از مسير حق پاى به عقب نكشيدند. مطالعه زندگى جمع اخير از آن جهت قابل توجه است كه فشارهاى اجتماعى روح و جانشان را آزار مى داد و آنان با اين كه توان هيچ نوع دفاعى نداشتند، بر اعتقاد خويش به دين و روش حق پاى مى فشردند.

كتابى كه پيش روى داريد به شرح و تحليل زندگى يكى از اين بانوان اختصاص دارد؛ بانويى كه نام خود را از پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله گرفت و به «فضه نوبيه » مشهور شد.

قم - محمد عابدى ميانجى

زمستان ۱۳۷۸

بخش اول: زلال زندگى

نوبه در بستر تاريخ

فضه در دامنه رشته كوه هاى سرخ و برافراشته «نوبه » در شرق آفريقا به دنيا آمد. منطقه نوب، به گفته حموى: «شهرهايى وسيع و پهناور در جنوب مصر است و نوبه نام ديگر شهر «دمقله» است كه به ساحل رود نيل منتهى مى شود و از آنجا تا اولين مرزهاى مصر چهل شب راه است.» وى آنگاه به ناحيه اى از درياى تهامه نيز نام نوبه مى دهد.(۱)

هنگام ظهور اسلام در ابتداى قرن هفتم ميلادى، سه قلمرو در منطقه نيل وجود داشت كه (نوبده) قلمرو نوبه اى ها، اولين آنها بود. واژه نوبه به رغم محدود بودنش به مردم قسمت هاى شمالى تر اين سرزمين ها، عموما به حكومت متحد از سه قلمرو اطلاق مى شد و حتى ساكنان سرزمين مجاورش در جنوب را هم در بر مى گرفت.

با فتح مصر توسط مسلمانان در فاصله سالهاى ۶۳۹-۶۴۱ يك نيروى نظامى به مرز نوبه آمد، ولى توسط اين نيرو بر «مصر عليا» هنوز ناپايدار بود؛ ولى سرانجام قلمرو نوبه مسيحى از پاى درآمد و تسليم شد.

در سال ۹۶۹ ميلادى، خاندان فاطميان كه در شمال آفريقا و در مخالفت با عباسيان بغداد خلافتى ايجاد كرده بودند، مصر را فتح كردند و آنگاه سلطان نوبه را به دين اسلام دعوت نمودند.(۲)

ستارگان نوبه

اطلاعى دقيق از زندگى شخصيت هاى بزرگ و تاريخى اهل نوبه در دست نيست با اين حال نشانه هايى از زنان و مردان وارسته اى مى توان يافت كه از اين ديار سر بر آورده اند و صفحات زرينى را از تاريخ بشريت و اسلام به خود اختصاص داده اند.

اطلاعات ما به شخصيت هايى بر مى گردد كه بعد از «فضه نوبيه» در اين منطقه ظهور كرده اند. از جمله به مادر تكتم، امام رضاعليه‌السلام و فاطمه معصومهعليها‌السلام مى توان اشاره كرد. مادر امام رضاعليه‌السلام با نام هاى اروى، نجمه، و سمانه نيز خوانده مى شد و نام «نجمه» براى وى در خانه امام كاظمعليه‌السلام انتخاب شد.

هنگامى كه به خانه حضرت راه يافت، معلوم شد كه از نظر عقل و هوش از بهترين بانوان است. حميده، مادر موسى بن جعفرعليه‌السلام مى گويد: وقتى نجمه به خانه ما آمد، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله را در خواب ديدم كه به من فرمود: «اى حميده! نجمه را به پسرت موسى ببخش. به زودى بهترين فرد روى زمين از او متولد خواهد شد.» من به اين دستور عمل كردم و امام رضاعليه‌السلام به دنيا آمد.(۳)

حميده از اين بانوى نوبه اى همواره به خوبى ياد مى كرد و به پسرش امام كاظمعليه‌السلام مى گفت: «پسرم! تكتم بانويى است كه هرگز بهتر از او را نديده ام، وى را همسر تو كردم و نيكى در حق او، به تو سفارش مى كنم.»(۴)

او اهل عبادت و مناجات بود.(۵) و توفيق يافت مادر هشتمين امام شيعيان(۶) و حضرت فاطمه معصومهعليها‌السلام شود. بعد از تولد امام رضاعليه‌السلام امام كاظمعليه‌السلام نامش را «طاهره» كنيه اش را «ام البنين» و لقبش را «شقراء» گذاشت.

در مجمع البحرين مى خوانيم: امام او را با اين عبارت توصيف كرد «پدرم فداى پسر نوبيه پاكيزه». زيرا مادرش اهل نوبه بود.(۷)

احتمال دارد وى فرزندان ديگرى نيز به دنيا آورده باشد كه «ابراهيم» يكى از آنها است.(۸)

فضه كيست؟

فضه صورتى گندم گون و نمكين داشت گرم و شيرين سخن مى گفت. از چهره اى مهربان، قلبى غمخوار، قريحه اى دلپذير و ذوقى ظريف برخوردار بود(۹) و استعدادهاى شگرفى كه از خود بروز داد، اصالت نسب او را مى نماياند. فضه اهل «نوبه» بود. به اين دليل كه امام صادقعليه‌السلام از وى به اين لقب «نوبيه » ياد مى كند.(۱۰)

درباره اينكه فضه چگونه به مدينه راه يافت، احتمال هايى وجود دارد؛ از جمله اينكه؛ وى در جنگ به غنيمت گرفته شد. در تحليل اين احتمال، بايد گفت: در سال هاى اول و دوم بعد از هجرت، پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله هر چند جنگ هايى در نقاط دور دست، مانند نوبه و... روى نداد، اما با مخالفان نزديك مدينه، نبردهايى صورت گرفت كه به جنگ با يهوديان يثرب در سال اول و درگيرى با كاروان قريش، و جنگ بعد از آن در سال دوم و چندين سريه و غزوه ديگر، مى توان اشاره كرد. در اين جنگ ها احتمال دارد عده اى اسير شده باشند و فضه يكى از آنها باشد.

احتمال دوم اين است كه وى هديه زمامداران ديگر كشورها است. چه در سال هاى مختلف پيامبر اسلام نمايندگانى به شهرهاى مختلف اعزام مى كرد؛ حتى پادشاه روم گاه هدايايى براى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله مى فرستاد. همچنين رابطه حضرت با پادشاه حبشه نيز كه زمانى مهاجران را در كشور خود جاى داده بود، مناسب بود؛ البته اين نكته را بايد افزود در همين دوران كنيزان ديگرى نيز از اهل نوبه در مدينه حضور داشتند، از جمله عايشه و حطب و... كه هر يك كنيزى از نوبه اى ها در اختيار داشتند.(۱۱)

مطالعه منابع تاريخى نيز گوياى همين امر است كه تجارب برده از نوبه، حتى به صورت سازمان يافته نيز صورت مى گرفت.(۱۲) البته امكان دارد اين كنيزها از نوبه و سرزمين هاى اطراف توسط تاجران برده جمع آورى و به مناطق داخلى يا نزديك حجاز آورده شده و آنگاه در جنگ هاى بين مسلمانان با يهوديان يا مشركان به دست مسلمانان افتاده باشند.

ورود فضه به مدينه(۱۳)

انسان هاى دلباخته از نقاط مختلف به شوق ديدار پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله به مدينه مى آمدند و چون مهر پيامبر جانشان را نوازش مى داد، حاضر به ترك او نمى شدند. آنان سرپناهى نداشتند و محتاج غذا و امكانات اوليه زندگى بودند.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله بخشى از فرصتش را براى تهيه حداقل امكانات مورد نياز مهاجران غريب به كار مى برد. حضرت آنان را در كنار مسجد جاى داد و از غنيمت ها و... براى تأمين نيازهايشان به آنها پرداخت مى كرد.

مهاجرانى كه به اصحاب صفه(۱۴) مشهور بودند، عموما فقير و به كمك هاى مستقيم رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله وابسته بودند. دليل اصلى اين امر، نداشتن زمين و زراعت بود كه سرمايه اصلى آن روز به شمار مى رفت. همين معضل اقتصادى مهاجران مكه را نيز گرفتار كرده بود كه با هميارى و ايثار مردم مدينه (انصار) مشكل آنان برطرف شد و اختلاف محسوسى بين آنها به چشم نمى خورد؛ اما اين كمك ها درباره مهاجران غريب كه بدون سر و صدا و تك تك وارد شهر مى شدند، ديده نشد.

خانواده رسول خدا، خصوصا حضرت علىعليه‌السلام و فاطمه زهراعليها‌السلام نيز با رنج و سختى امور خانه را اداره مى كردند. تا آنجا كه بر اساس روايتى دستان فاطمه زهراعليها‌السلام پينه بسته بود و هر روز بيشتر از قبل قوايش به تحليل مى رفت.(۱۵)

گاه شب را با آسياب كردن به صبح مى رساند و علىعليه‌السلام رنجور از زخم مشكى كه تا شب بر دوش كشيده بود، به خانه مى آمد و حسن و حسين را در آغوش مى كشيد و از آنان پرستارى مى كرد. با اين همه، عزت نفس فاطمهعليها‌السلام مانع از آن بود كه به وضع سخت زندگى اعتراضى كند. از اين روى هر گاه پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله از حال و روز دخترش سؤال مى كرد، فاطمهعليها‌السلام ابراز رضايت مى نمود، تا اينكه روزى اميرمؤمنان در حين كار از ورود تعدادى اسير به مدينه اطلاع يافت.

خود را به فاطمهعليها‌السلام رساند و از آمدن اسيران خبر داد. آن دو لحظه اى انديشيدند. آنگاه فاطمهعليها‌السلام نزد پدر آمد، اما بى آنكه سخنى از نياز بر زبان آورد، به خانه بازگشت. وقتى خود را در مقابل امير مؤمنانعليه‌السلام ديد، فرمود: از هيبت آن بزرگوار قدرت سخن گفتن از من گرفته شد. اين بار هر دو با هم به نزد پيامبر آمدند و اين بار علىعليه‌السلام پيش قدم شد. او از سختى كار خانه براى فاطمه و كار بيرون براى خود حكايت گفت و در نهايت خدمتكارى از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله براى فاطمهعليها‌السلام درخواست كرد.(۱۶)

اشك در چشمان رسول خدا حلقه زد و فرمود:(۱۷) اى فاطمه! قسم به حق كسى كه مرا به رسالت فرستاد، چهار صد نفر در مسجد بدون غذا و لباس هستند، اگر نمى ترسيدم با دادن خدمتكار، ثواب و اجر اخروى شما از بين برود، هر چه مى خواستى مى دادم.

اى فاطمه! من نمى خواهم اجر و پاداش تو را با دادن خادمه اى از تو جدا كنم...

آنگاه فرمود: از چيزى با خبرتان مى كنم كه از خادم برايتان بهتر است، وقتى مى خواهيد بخوابيد، سى و چهار مرتبه الله اكبر سى و سه بار سبحان الله، و سى و سه بار الحمد الله بگوييد.

بر اساس روايتى ديگر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله پس از شنيدن درخواست آنان از خانه خارج شد. در همان حال آيه اى نازل شد.( وَإِمَّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ ابْتِغَاءَ رَحْمَةٍ مِّن رَّبِّكَ تَرْجُوهَا فَقُل لَّهُمْ قَوْلًا مَّيْسُورًا ) .(۱۸) « آيا براى رسيدن به رحمت خداى خود كه اميدش را دارى، از آنها روى برگرداندى؟ با آنها به نرمى سخن بگوى.»

در پى نزول اين آيه كه به صراحت به رضايت الهى از تقاضاى فاطمهعليها‌السلام تاكيد مى كرد، دل نگرانى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله نيز از نابودى اجر و ثواب تحمل سختى ها از بين رفت. و اين بار پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله با گشاده رويى به جمع اسيران آمد و بانويى را كه نمكين صورت و از اهالى سرزمين «نوبه» بود، براى همكارى با فاطمهعليها‌السلام برگزيد و خود نام «فضه » را برايش انتخاب كرد و آنگاه او را به خانه فاطمهعليها‌السلام روانه ساخت.

و به اين ترتيب «فضه» زندگى افتخارآميز خود را در كنار دختر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله را آغاز كرد.

بخش دوم: در محضر سه معصوم

مشاركت در خدمت

برخى از نويسندگان سعى دارند، ثابت كنند در آن زمان كه فضه به خانه فاطمه زهراعليها‌السلام راه يافت، همه فقراى مدينه از جمله اصحاب صفه به تمكن مالى رسيده بودند، بنابراين بخشيدن خادمه به فاطمه زهراعليها‌السلام به معناى ناديده گرفتن حقوق ديگر فقرا نبود.

صاحب «نخبة البيان» مى نويسد: آنچه كه معروف است، فاطمه خادمه اى به نام فضه داشته كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله آن را به او بخشيده بود و اين بعد از زمانى است كه فرزندان و كارهايش بيشتر از قبل شد و از طرف ديگر پيروزى و غنايم افزونتر گشت. رسول خدا بر آنچه از خيبر و بنى قريظه و نضير و غير آن به دست آمد، مسلط شد به اين ترتيب دنيا به مسلمانان رو كرد و اهل صفه و ضعفاى مدينه از فقر و فلاكت نجات پيدا كردند؛ زيرا رسول خدا از اين اموال به آنها بخشيد و آنان به وسعتى كه خدا عنايت كرده بود، روى آوردند. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله در اين وقت براى دخترش نيز گشايشى ايجاد كرد... »(۱۹)

ديدگاه حاضر در صدد رفع اين شبهه است كه خاندان عترت در عين نيازمندى اقشار وسيع مردم، چگونه تقاضاى خادم مى كردند، و با اين توجيه تقاضاى خدمتكار بعد از رفع نيازهاى عمومى خواهد بود؛ اما حقيقت اين است كه هيچ دليلى بر اين ادعا نيافتيم، كه گوياى تمكن مالى عموم مردم از جمله اصحاب صفه آن هم در اين حد فراگير باشد.

در هر صورت به نظر مى رسد با ورود اين بانوى نوبه اى استراحت و راحتى نيز همچون كار و تلاش بين او و فاطمهعليها‌السلام تقسيم شد؛ لذا فاطمهعليها‌السلام مى فرمود: «رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله به من سفارش كرد، كار خانه يك روز با من و روز ديگر با او (فضه) باشد.»(۲۰)

به اين ترتيب پيامبر به فضه در مقابل خدمت حق حيات، حق استراحت، حق عبادت داد. به عبارت ديگر، او نيز انسانى آزاد شد كه هم كار مى كرد و هم ثمره كار خود را مى چيد. لذا اين گونه به خدمت گيرى نه تنها روح رفاه طلبى و برترى جويى نداشت، بلكه نوعى تعامل و روشى براى يارى رسانى طرفينى بود. روشى كه با اجراى عدالت جلوى هر نوع برترى جويى و استثمار را مى گرفت.

به اين ترتيب به نظر مى رسد، ورود فضه نوبيه به خانه فاطمه زهراعليها‌السلام با عنوان «مشاركت» صورت پذيرفت. در تأييد اين تحليل كافى است به متن حديث امام صادقعليه‌السلام توجه كنيم كه مى فرمود:(۲۱) « رسول خدا براى فاطمهعليها‌السلام خادمه اى استخدام كرد كه نامش فضه نوبيه بود و خدمت را تقسيم كردند.»

خانه نور

فضه برگزيده رسول خدا از چنين رويدادى بى اندازه خوشحال بود و از اينكه توفيق همكارى و هميارى با دختر پيامبر بزرگ اسلام را يافت، در پوست خود نمى گنجيد. خوشحالى او آنگاه افزونتر شد كه پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله او را مورد لطف مخصوص خود قرار داد و نام (فضه) را برايش انتخاب كرد.

فضه با خوشحالى و خيالى آسوده، مسير خانه فاطمهعليها‌السلام را در پيش گرفت. و لحظه اى بعد خود را در آنجا يافت. خانه فاطمه كنار خانه رسول خدا و در مجاورت مسجدالنبى بود و روزنه اى بين آن دو بود كه هرگاه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از خانه خود بيرون مى آيد از طريق اين روزنه از حال دخترش مطلع مى شد.

فضه، خانه اى گلى و محقرى را پيش روى خود مى ديد كه مانند ديگر خانه هاى مدينه بود و آنگاه كه به درون خانه پاى گذاشت، سادگى خانه او را مبهوت ساخت و عجيب تر اينكه فاطمه و دو فرزندش حسن و حسينعليهما‌السلام در نهايت سادگى مى زيستند. اينك فضه مقصود خود را يافته بود. الفت و پيوندى معنوى بين آن دو از همان لحظه آغازين برقرار شد كه تا لحظه شهادت فاطمه زهراعليها‌السلام ادامه يافت.

زهد علوى

در اين خانه، زهد علىعليه‌السلام و عدالت فاطمهعليها‌السلام دو اصلى بود كه از همان روز نخست، فضه را مجذوب اهل بيتعليهم‌السلام كرد. او مى ديد كه چگونه منسوبين و بستگان درجه اول پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله از كوچكترين امتيازى محرومند. آرى! فضه از همان روز به اين حقيقت پى برد. ديوارهاى كوتاه، اتاق كوچك، ظروف گلى، زيراندازهاى نخ ‌نما و لباس هاى ساده... همه فضه را غرق در حيرت كرده بود.

«حافظ رجب برسى» در كتاب «مشارق الانوار» در اين باره داستانى را بيان مى كند كه در هيچ يك از كتب ديگر از آن ياد نشده است.(۲۲)

روشن ترين دليل را محمد على عالمى در كتاب خود «پيغمبر و ياران» يادآور مى شود و مى نويسد: تا اول قرن نهم كه «برسى» اين كتاب را نوشته است، از اين مطالب خبرى نيست و در كتابى قبل از آن يافت نشده است». اصل داستان او كه از آن پس بارها در كتب ديگر نقل شده، چنين است:

وقتى فضه به خانه حضرت زهراعليها‌السلام آمد، در آنجا غير از آسياب، سپر و شمشير چيز ديگرى نديد. او دختر پادشاه هند بود و مقدارى از «اكسير» به همراه داشت. قطعه اى مس برداشت و به شكل شمش درآورد. دارو به آن زد و به صورت طلا شد. وقتى پيش اميرمؤمنان آمد، طلا را رو به رويش گذاشت.

علىعليه‌السلام وقتى آن را ديد، فرمود: آفرين فضه! اما اگر آن را ذوب مى كردى، رنگش بهتر و قيمتش بالاتر مى شد. فضه با شگفتى پرسيد: اى آقا! مگر شما هم اين صنعت را مى شناسيد؟

فرمود: بله و اين كودك هم (بلد است.)

فضه پرسيد: اين كودك هم؟

فرمود: بله. آنگاه به حسينعليه‌السلام اشاره كرد و او جلو آمد و مانند پدر توضيح داد.(۲۳)

به هر روى اين روايت از قرن نهم به بعد در كتاب هاى مختلفى تكرار شد و توهمات زيادى پيرامون زندگى فضه به وجود آورد. از جمله اينكه برخى او را دختر پادشاه هند دانسته اند.(۲۴)

گروهى بر ضعف اين مطلب تاكيد كرده اند و البته ما براى اثبات مقام زهد اميرمؤمنانعليه‌السلام نيازى به چنين رواياتى نداريم؛ و رواياتى ديگر كه فضه نيز در آنها حضور دارد و گوياى مقام زهد اميرمؤمنان است، به تعداد زيادى در كتب مختلف نقل شده است.

فضه ارتباط گسترده اى با خاندان اهل بيت مخصوصا علىعليه‌السلام داشت. و علاوه بر يارى رسانى در امور منزل، به اميرمؤمنانعليه‌السلام نيز كمك مى كرد. گاه آب وضوى حضرت را حاضر مى كرد و زمانى كارهاى شخصى او را انجام مى داد. غذاى حضرت را كه در منزل تهيه مى شد، در دستمالى مى پيچيد و به خدمت ايشان به محل كارش در نخلستان ها مى برد. در اين بين گاه اتفاقاتى روى مى داد كه نمونه هايى از آنها را مى خوانيم:

سبوس نان

سويد بن غفله(۲۵) مى گويد: عصر يكى از روزها نزد اميرمؤمنان رفتم. ديدم سفره اى پيش روى گسترده است و در آن دوغى قرار داده اند كه بويش از فاصله دور به مشام مى رسيد. در دستش نيز تكه اى نان ديدم كه سبوس جو روى آن پيدا بود. حضرت آن را با دست ريز مى كرد و هرگاه نمى توانست، با زانو فشار مى داد و مى شكست و مى خورد.

وقتى مرا ديد، از من خواست جلوتر بروم و با وى غذا بخورم؛ من امتناع كردم و گفتم: روزه ام. حضرت در پاسخ به من فرمود: «هر شخصى كه روزه گرفتن او را از خوردن غذايى كه سيرش مى كند، باز دارد، حق است بر خدا كه از غذاى بهشتى اطعامش كند و از شراب بهشتى سيرابش سازد.»

به فضه كه در چند قدمى حضرت بود، گفتم: واى بر تو اى فضه! در حق اين پيرمرد از خدا نمى ترسى؟ چرا سبوس نان را نمى گيرى؟! نخاله آن روى نان حضرت معلوم است! فضه گفت: به ما فرموده است سبوس غذا را نگيريم. گاه آن را در كيسه اى مى گذارد و مهر مى زد تا نتوانند سبوسش را بگيرند.(۲۶)

درسى از علىعليه‌السلام

فضه مسئولیت داشت غذاى حضرت را كه در منزل آماده مى شد، به ايشان برساند و به اين ترتيب با وى همراه بود. از اين روى چندين بار كه اشخاص مختلف حضرت را در حال خوردن غذاى ساده بعد از خستگى ناشى از كشاورزى مى ديدند، به فضه اعتراض مى كردند و او كه در مقابل اين سؤال ها قرار مى گرفت، خود بهتر از ديگران به مقام والاى اميرمؤمنان وصى و برادر رسول بزرگ خدا پى مى برد.

عمرو بن حريث يكى از اشخاصى است كه به فضه اعتراض كرد و... اميرمؤمنان در پاسخ او فرمود: «يا عمرو لقد حانت هذه - و مد يده الى محاسنه - و خسرت هذه ان ادخلها النار من اجل الطعام و هذا يجزنى(۲۷)

حضرت علىعليه‌السلام فرمود: عمرو وقت اين رسيده - و دستش را به محاسنش كشيد - و ادامه داد: اگر اين محاسن به سبب طعام بسوزد، زيان كرده است و همين غذا مرا كفايت مى كند.

عدالت فاطمهعليها‌السلام

فاطمهعليها‌السلام هرگز در حق فضه بى عدالتى روا نداشت. به وى فرصت عبادت مى داد و از تمام امتيازها بهره مندش مى ساخت. در اين باره پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله نيز به فاطمهعليها‌السلام توصيه كرده بود به اين صورت كه انجام كارهاى خانه يك روز بر عهده فاطمهعليها‌السلام و روز ديگر بر عهده فضه باشد.

با اين روش هر يك مى توانستند به استراحت، عبادت و كارهاى مورد علاقه شان بپردازند. در نوع انتخاب كارهاى خانه نيز فاطمهعليها‌السلام ، فضه را آزاد گذاشته بود و كار بر زمين مانده را دختر رسول خدا انجام مى داد. در اين خانه عموما كارها به دو بخش داخلى و خارجى خانه تقسيم شده بود. كارهايى مانند: آرد كردن جو و گندم، روشن كردن تنور نان و غذا پختن، شستن لباس، نگهدارى كودكان از كارهاى داخل خانه بود و امورى مانند تهيه هيزم، رساندن غذاى حضرت علىعليه‌السلام در نخلستان، از امور بيرون منزل به حساب مى آمد. و اين نيز مطلب نمونه اى است از عدل الهى كه در خانه اهل بيتعليهم‌السلام جارى بود.

نوبت كار

قطب راوندى مى نويسد: «روزى سلمان فارسى به خانه فاطمهعليها‌السلام آمد. ديد حضرت در كنار آسياب نشسته و به آرد كردن جو براى خانواده اش، مشغول است و از كثرت كار، دست فاطمه زهراعليها‌السلام مجروح شده و خون آن بر دسته آسياب لخته بسته است. در همان حال فرزند كوچكش حسينعليه‌السلام در گوشه خانه از گرسنگى بى تاب و رنگ پريده شده است. سلمان پرسيد: اى دختر رسول خدا دست هاى شما از آسياب كردن مجروح شده است. خادمه تان حاضر است، چرا اين كار را به او نمى سپاريد؟

فرمود: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله به من وصيت كرده است خدمت خانه يك روز با او و روز ديگر با من باشد، ديروز نوبت او بود.

سلمان گفت: من بنده آزاد شده شما هستم. بگذاريد جو را آرد كنم يا حسينعليه‌السلام را ساكت سازم. فرمود: من بهتر مى توانم حسين را آرام كنم. شما جو را آرد كنيد.

سلمان مشغول كار كردن شد. دقايقى بعد هنگام نماز فرا رسيد و سلمان به سوى مسجد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله روانه شد. در مسجد علىعليه‌السلام را ديد و از آنچه ديده بود، او را مطلع كرد. علىعليه‌السلام كه از ناراحتى اشك بر گونه هايش جارى شده بود، بى درنگ از مسجد خارج و به سوى خانه روانه شد.

لحظه اى بعد ديدند كه علىعليه‌السلام تبسم كنان به مسجد برگشت. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله پرسيد: چه شد گريان رفتى و خندان برگشتى؟ فرمود: «دخلت على فاطمه عليها‌السلام و هى مستقبلة لقفاها و الحسين نائم على صدرها و قدامها رحى تدور من غير يد »؛ نزد فاطمه رفتم. ديدم حسينعليه‌السلام بر سينه مادر خوابيده و آسياب، بى آنكه دستى ديده شود، خود به خود مى گردد.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله تبسمى كرد و فرمود: «يا على اما علمت ان لله ملائكة سيارة فى الارض يخدمون محمدا و ال محمد الى ان تقوم الساعة »؛ «اى على! مگر نمى دانى خداوند در زمين فرشتگانى دارد كه مى گردند و هميشه به محمد و آل محمد خدمت مى كنند؟»(۲۸)

حق انتخاب

در روايتى ديگر كه ابن حجر عسقلانى آن را به نقل از امام صادقعليه‌السلام بيان مى كند، فروغى در نهايت زيبايى از عدل فاطمى با فضه نوبيه را مى توان مشاهده كرد. آنجا كه حتى انتخاب نوع كار را به فضه مى سپارد. ابن حجر مى نويسد: امام صادقعليه‌السلام از اميرمؤمنانعليه‌السلام نقل مى كرد كه: «فقالت لها فاطمه اتعجينى او تخبزين؟ قالت بل اعجن يا سيدتى و احتطب .» فاطمهعليها‌السلام به او گفت: آيا خمير درست كردن را بر عهده مى گيرى يا پختن نان را؟ و در جواب او فضه گفت: خمير درست كردن و آوردن هيزم با من...(۲۹)

فضه ما

فضه چند سال از محضر رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله بهره برد. او در همين مدت كم، ارتباطى مستحكم با رسول خدا برقرار كرد. در اين مدت روح فضه به مرتبه اى اوج گرفت و معنويت در سيمايش جلوه گر شد كه شگفتى اميرمؤمنانعليه‌السلام را برانگيخت و پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله او را از مقام احتياط و طهارت فضه آگاه ساخت.

سيد هاشم بحرانى(۳۰) مى نويسد: امام علىعليه‌السلام به اتاق عايشه كه نزديك خانه فاطمهعليها‌السلام بود، رفت و سه بار فضه را صدا زد تا برايش آب وضو حاضر سازد؛ اما از فضه خبرى نشد، تا اينكه شخصى ظرفى پر از آب زلال برايش حاضر ساخت و اميرمؤمنانعليه‌السلام بعد از آنكه وضو ساخت، نزد رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله آمد.

حضرت از آب وضوى او كه مانند قطرات مرواريد ريزان بود، سئوال كرد. علىعليه‌السلام نيز را اتفاق افتاده بود، باز گفت. پيامبر فرمود: آنكه تو را صدا زد، جبرئيل و آن ظرف از بهشت و آن آب يك سومش از مغرب و يك سومش از مشرق بود.

جبرئيل از قول خود و خدا به تو سلام مى رساند و مى گويد: فضه حائض ‍ بود و نخواست با آن حال آب وضو براى تو حاضر كند و اميرمؤمنانعليه‌السلام ، بعد از رد جواب سلام در حالى كه از مقام فضه و احتياط او شادمان بود، با تحسين تمام فرمود: اللهم بارك لنا فى فضتناخدايا در فضه ما بركت قرار بده.(۳۱)

به اين ترتيب كمال پاكيزگى، طهارت و تقواى فضه بر همگان روشن شد. در مقابل اميرمؤمنانعليه‌السلام در حق فضه دعا كرد و به اين واسطه كه بركت در علم، فرزند و فضايل انسانى فضه به وجود آمد. مقام بزرگى كه فضه در اين رويداد كسب كرد و به اهل بيت منتسب شد، بالاترين شرافت و فضيلت را در حق وى ايجاد كرد، همانگونه كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله سلمان را به چنين انتسابى فضيلت بخشيد و فرمود:«سَلْمانُ مِنّا أَهْلَ الْبَيْتِ » بنابراين؛ تقوا، ايمان، طهارت و پاكى نفس، پشتوانه اصلى براى توجه اهل بيتعليهم‌السلام به فضه را فراهم ساخت.

دست نياز

دعا به سوى يار رفتن و حديث آشنايى به حضور دوست بردن است. دعا جذبه است و آنجا كه انسان از پاى مى افتد، بُراق(۳۲) دعا او را به فضاى عطرآگين اميد رهنمون مى شود. دعا مظهرى از اعجاز معرفت است و براى آنكه به مقصد اجابت برسد، كمال انسانى در روح و جان آدمى بايد به سوى نقطه اوج برود.

اما اجابت دعا خود كسب مقدمات و كمالاتى را مى طلبد كه اعتقاد به ربوبيت خداوند، احساس نياز و اعتقاد به اجابت، از جمله آنها است.

راز اجابت دعا

اساس دعا، احساس فقر حقيقى است. مرحله اى كه فضه نوبيه نيز به آن دست يافت. تا آنجا كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله از عمق صفاى دل و خلوص اين بانوى وارسته آگاهى يافت و دعايى به او آموخت تا هنگام دشوارى با معبود خويش راز گويد و گرفتاريش حل گردد.

اميرمؤمنانعليه‌السلام در اين باره مى فرمود: فضه براى تهيه هيزم به بيرون خانه مى رفت. دسته بزرگى از هيزم تهيه كرد؛ اما به دليل سنگين بودن نتوانست بياورد، بى درنگ به ياد دعايى افتاد كه پيامبر به وى آموخته بود و آن را زمزمه كرد.

«اى خداى يگانه اى كه مانند تو كسى نيست مى ميرانى هر كسى را و تو بر عرش خود تنهايى و تو را خواب فرا نمى گيرد. » در همان حال شخصى آمد و او را يارى داد گويى او نيز همان دعا را زمزمه مى كرد و هيزم را تا در خانه فاطمهعليها‌السلام رساند.(۳۳)