مقام نيكان
فضه پرورش يافته خاندان ولايت بود و اين امر باعث شد تا به مرور زمان به والاترين مقام انسانى دست يابد.
اوج همراهى و دلبستگى او به اهل بيت را در ماجراى «اطعام» مى يابيم كه به واسطه آن فضه به مقام «ابرار» دست يافت. قرآن كريم اين گونه از اطعام فقير و اسير و يتيم ياد مى كند:
«همانا نيكان از جام هايى مى نوشند كه آميخته به كافور است. چشمه اى كه بندگان خدا از آن مى نوشند و آن را به هر جايى كه بخواهند، روان مى سازند. به نذر وفا مى كنند و از روزى كه شر آن فراگير است، مى ترسند. و طعام را در حالى كه خود دوست دارند، به مسكين و يتيم و اسير مى خورانند و در دل چنين مى گويند: جز اين نيست كه شما را براى خدا اطعام مى كنيم و از شما نه پاداشى مى خواهيم و نه سپاسى. ما از پروردگار خود مى ترسيم در روزى كه آن روز سخت و هولناك است. خداوند آنان را از شر آن روز نگاه داشت.»
در كتب روايى و تفسيرى شأن نزول اين آيات را چنين بيان مى كنند: حسن و حسينعليهماالسلام
فرزندان اميرمؤمنانعليهالسلام
مريض شدند. پيامبر به همراه اصحاب به ملاقات آنان آمد و وقتى حالشان را نگران كننده ديد، يكى از اصحاب پيشنهاد كرد كه اى على اگر نذر براى سلامتى كودكانت كنى، اميد است خدا شفايشان دهد.
علىعليهالسلام
فرمود: اگر خدا شفايشان داد، سه روز روزه مى گيرم. دختر رسول خداصلىاللهعليهوآله
و خادمش فضه نيز چنين نذر كردند؛ بعد از مدتى آن دو سلامت خود را باز يافتند.
اينك وقت وفا به نذر رسيده بود. اميرمؤمنانعليهالسلام
به نزد شمعون خيبرى رفت و مقدارى پشم براى ريسيدن و سه پيمانه جو به عنوان دستمزد گرفت و به منزل بازگشت. حضرت فاطمهعليهاالسلام
يك سوم از جو را آرد كرد و نان پخت. لحظه افطار، همه سر سفره حاضر شدند تا روزه خود را بگشايند. در اين هنگام فقيرى بر در خانه ايستاد و با صداى او همه متوجه در شدند. فقير گفت: السلام عليكم يا اهل بيت محمدصلىاللهعليهوآله
فقيرى از مسلمانانم غذايى به من بدهيد، خداوند غذايى بهشتى نصيبتان كند.
علىعليهالسلام
لقمه را بر زمين گذاشت و فرمود: اى فاطمه فقيرى بر در خانه آمده و با اندوه از ما غذا مى خواهد.
حضرت فاطمهعليهاالسلام
قبول كرد و آنچه را در سفره بود، برداشت به فقير داد
و به اين ترتيب همه، شب را با گرسنگى به صبح رساندند و چيزى جز آب نخوردند. روز بعد دختر گرامى رسول خداصلىاللهعليهوآله
يك سوم ديگر از پشم را آورد و شروع به ريسيدن كرد، ساعتى بعد كه كار ريسيدن به پايان رسيد، مقدارى ديگر از جو را آرد كرد و پنج قرص نان پخت، آن شب نيز علىعليهالسلام
قبل از افطار در مسجد پيامبر، پشت سر حضرت نماز جماعت را به جاى آورد و به سوى خانه روان شد.
سفره را گشودند و همه بر گرد آن جمع شدند، بار ديگر صداى در همه را متوجه خود كرد. اين بار يتيمى از مسلمانان بود كه براى طعام در مى كوفت. او گفت: السلام عليكم يا اهل بيت محمد، من يتيمى از مسلمانان هستم، از آنچه مى خوريد، مرا هم سير كنيد. خداوند با غذاى بهشتى اطعامتان كند.
علىعليهالسلام
مثل شب قبل لقمه را بر زمين نهاد و رو به فاطمهعليهاالسلام
كرد و گفت: اى دختر آقاى كريم، يتيمى بر در خانه ايستاده است و غذا مى خواهد. فاطمه تمام نانها را جمع كرد و علىعليهالسلام
آنها را به فقير داد و اين ترتيب على، فاطمه، حسن، حسين و فضه شب دوم را نيز، تنها با آب افطار كردند و شب را به صبح رساندند. مقدارى از پشم هنوز باقى مانده بود، فاطمه در روز سوم آن را ريسيد و در عوض آخرين بخشى از جو را نيز برداشت و آرد كرد و با تمام گرسنگى و ضعف به تعداد خانواده نان پخت.
هنگام افطار همه منتظر بودند تا علىعليهالسلام
از نماز جماعت برگردد. حضرت آمد. خواستند، به دهان بگذارند، صداى كوبيده شدن در اهل خانه را متوجه خود كرد. اين شخصى از اسيران مشرك بود. او نيز گفت: السلام عليكم يا اهل بيت محمدصلىاللهعليهوآله
آيا ما را اسير مى كنيد و به ما طعام نمى دهيد؟!
علىعليهالسلام
از فاطمه خواست تا غذايشان را به اسير گرسنه بدهند.
فاطمهعليهاالسلام
براى بار سوم طعام را از سفره جمع كرد و به آن نيازمند داد.
شب سوم را نيز بى غذا به سر بردند و تنها با مقدارى آب افطار كردند. آنها از انفاق خود، خوشحال بودند و مى گفتند:(
إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُريدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً
)
ما به خاطر خدا به شما طعام داديم و اجر و پاداشى از شما نمى خواهيم.
آن روز علىعليهالسلام
به همراه حسن و حسينعليهماالسلام
به سوى پيامبرصلىاللهعليهوآله
روانه شدند در حالى كه از گرسنگى مى لرزيدند. وقتى پيامبر آنها را ديد بسيار شگفت زده شد و با پريشانى پرسيد: «على جان چه شده؟ حال خوشى نداريد!! برويد نزد دخترم، فاطمه.»
آنان وقتى به خانه آمدند، فاطمه زهراعليهاالسلام
را در محراب عبادتش ديدند، تا چشم پيامبر به پيكر رنجور و ضعيفش افتاد كه از شدت گرسنگى چشمانش به گودى نشسته بود، او را در آغوش گرفت و فرمود: «واغوثاه بالله؟ انتم منذ ثلاث فيما ارى؟
» «پناه بر خدا، شما سه روز است به اين حال كه مى بينم، بوده ايد؟!»
در همان حال جبرئيل نازل شد و فرمود: «خذ يا محمد هناك الله فى اهل بيتك
» بگير اى محمد خدا گواراى اهل بيت تو كند و آنگاه اين آيات را بر پيامبر خواند:
(
هَلْ أَتَىٰ عَلَى الْإِنسَانِ حِينٌ مِّنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُن شَيْئًا مَّذْكُورًا (۱) إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن نُّطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَّبْتَلِيهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِيعًا بَصِيرًا (۲) إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا (۳) إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ سَلَاسِلَ وَأَغْلَالًا وَسَعِيرًا (۴) إِنَّ الْأَبْرَارَ يَشْرَبُونَ مِن كَأْسٍ كَانَ مِزَاجُهَا كَافُورًا (۵) عَيْنًا يَشْرَبُ بِهَا عِبَادُ اللَّهِ يُفَجِّرُونَهَا تَفْجِيرًا (۶) يُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَيَخَافُونَ يَوْمًا كَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِيرًا.
)
«آيا بر انسان روزگارى نگذشت كه هيچ لايق ذكر نبود؟
ما او را از نطفه مختلط خلق كرديم و صاحب چشم و گوش كرديم.
ما به حقيقت راه را به انسان نموديم حال خواهد هدايت پذيرد و شكر اين نعمت گويد و خواه آن نعمت را كفران كند.
ما براى مجازات كافران غل و زنجيرها و آتش سوزان آماده كرده ايم. و نيكوكاران عالم در بهشت از شرابى نوشند كه طبعش كافور است. از سرچشمه گوارايى آن بندگان خاص خدا مى نوشند كه به اختيارشان هر كجا بخواهد جارى مى شود.
كه آن بندگان نيكو به عهد و نذر خود وفا مى كنند و از قهر خدا و روزى كه شرش همه اهل محشر را فرا مى گيرد، مى ترسند.»