فضه همراز زهرا (علیها السلام)

فضه همراز زهرا (علیها السلام)0%

فضه همراز زهرا (علیها السلام) نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
گروه: شخصیت های اسلامی

فضه همراز زهرا (علیها السلام)

نویسنده: محمد عابدى ميانجى
محقق: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 7808
دانلود: 3109

توضیحات:

جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 49 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 7808 / دانلود: 3109
اندازه اندازه اندازه
فضه همراز زهرا (علیها السلام)

فضه همراز زهرا (علیها السلام)

نویسنده:
فارسی

تحقيق پيرامون روايت زن گمنام

برخى از نويسندگان بر اساس روايت ديگرى سعى دارند، فضه را از اين افتخار محروم كنند؛ آنان روايتى از «عبدالله بن مبارك» نقل مى كنند كه از زنى گمنام نام برده است. آن حكايت چنين است:

عبدالله بن مبارك گفت: براى تشرف به بيت الله الحرام و زيارت قبر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله از خانه خارج شدم. در راه به سياهى اى برخوردم، ديدم زنى است كه لباسى پشمى به تن دارد گفتم: السلام عليكم و رحمة الله و بركاته

گفت:( سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبّ رَحِیم .)

- خداوند بر تو رحمت آورد، اين جا چه مى كنى؟

-( مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَلا هادِيَ لَهُ .)

- كجا مى روى؟

-( سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي )

- از كى در اين جا هستى؟

-( ثَلَاثَ لَيَالٍ سَوِيًّا )

- همراهت غذايى نمى بينم.

-( هُوَ يُطْعِمُنِي وَيَسْقِينِ )

- با چه وضو مى سازى؟

-( فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا )

- من غذا دارم، ميل داريد؟

-( أَتِمُّوا الصِّيَامَ إِلَى اللَّيْلِ )

- در سفر افطار كردن مباح است.

-( وَأَن تَصُومُوا خَيْرٌ لَّكُمْ )

- چرا مثل من سخن نمى گويى؟

-( مَّا يَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ )

- كيستى و از كدام طايفه اى؟

-( وَلا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولا )

گفتم: خطا كردم، مرا حلال كنيد.

-( لَا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ )

- مى خواهى بر شتر من سوار شوى تا به قافله حج برسى؟

-( وَما تَفعَلوا مِن خَيرٍ يَعلَمهُ اللَّهُ )

شتر را خواباندم و گفتم سوار شو.

-( قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ )

چشم خود را بستم تا سوار شود، هنگام سوار شدن گوشه لباسش پاره شد گفت.

-( وَمَا أَصَابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ )

- جلوتر رفتم تا شتر را بگيرم.

-( فَفَهَّمْنَاهَا سُلَيْمَانَ )

شتر را سخت گرفتم و گفتم سوار شو. وقتى سوار شد.

- «سُبْحانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنا هذا وَما کنّا لَهُ مُقْرِنِینَ وَ إِنّا إِلی رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ »

مهار شتر را گرفتم و نهيب زدم تا شتر تند برود.

گفت:( وَ اقْصِدْ فِي مَشْيِكَ وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ )

من راه افتادم و در بين راه با خود شعر مى خواندم.

گفت:( فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ )

گفتم: خداوند به تو عنايت كرده، لقد اوتيت خيرا كثيرا.

گفت:( وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ )

قسمتى از راه را پيموده بوديم كه پرسيدم آيا شوهر دارى؟

گفت:( لا تَسْأَلُوا عَنْ أَشْيَاءَ إِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ )

من ديگر با او سخنى نگفتم، تا اينكه به قافله رسيدم. پرسيدم: در اين قافله كسى را دارى؟

گفت:( الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا )

دانستم فرزندانى دارد، گفتم آن ها در حج چه مى كنند؟

گفت:( وَ عَلاماتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ )

دانستم كه راهنمايان قافله اند. پرسيدم: در اين خيمه ها كسى دارى؟ گفت:« اِتَّخَذَ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلاً وَ كَلَّمَ مُوسَى تَكْلِيماً ( يَا يَحْيَى خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ ) »

من اين اسم ها را صدا زدم و جوانانى آمدند.

گفت: «فَابْعَثُوا أَحَدَكُم بِوَرِقِكُمْ هَٰذِهِ إِلَى الْمَدِينَةِ فَلْيَنظُرْ أَيُّهَا أَزْكَىٰ طَعَامًا فَلْيَأْتِكُم بِرِزْقٍ مِّنْهُ »

يكى از آنها رفت و غذايى آورد و جلوى من به زمين گذاشت.

گفت:( كُلُوا وَاشْرَبُوا هَنِيئًا بِمَا أَسْلَفْتُمْ فِي الأيَّامِ الْخَالِيَةِ )

گفتم اين غذا بر من حرام است تا نگوييد اين زن كيست، گفتند او مادر ماست كه چهل سال است به جز قرآن سخن نمى گويد.

اين روايت بدون ذكر سند در كتاب «زنان پيامبر» عماد زاده نقل شده است و به دلايل مختلف از جمله فاصله زمانى (۴۰ سال) معلوم مى شود اگر سنديت داشته باشد مربوط به بانويى ديگر است.

عمادزاده در اين باره مى نويسد: اين حكايت غير از حكايت فضه است و ظاهرا از خاندان فضه بوده است كه سمت خاندان و فاميل خود را حفظ كرده است و به قرآن ماءنوس گرديده و به آيات قرآن سخن مى گفتند و در كتب اهل سنت اين حكايت را نقل كرده اند كه نمونه يك متقيه را نشان مى دهد.(۹۴)

نمونه عينى

باور اين رويداد به ظاهر سخت مى نمايد و اين كه زنى بتواند، اين گونه و با تسلط شگفت انگيز آيات الهى را در جاى مورد نظر به كار برد، اعجاز گونه مى نمايد اما نمونه اى جالب و ملموس از اين اشخاص را ما در زمان خود مى شناسيم، محمد حسين طباطبايى، حافظ خردسالى كه اعجاب مسلمانان جهان را برانگيخته، در حال حاضر فقط هفت سال دارد، وى با آيات الهى به سخت ترين سؤال هاى روزمره پاسخ مى گويد. آنچه اينك مى خوانيم ملاقاتى است كه حجة الاسلام و المسلمين محسن قرائتى در سفر حج با ايشان داشته است، او مى گويد:

به محمد حسين گفتم: بفرما داخل.

گفت:( ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنِينَ ) .(۹۵)

سئوال شد، غذا هست غذاى ديگرى هم ميل دارد؟

گفت:( لَن نَّصْبِرَ عَلَى طَعَامٍ وَاحِدٍ ) (۹۶)

رئيس حج به او گفت: ما شما را به صورت رايگان به مكه مى آوريم، يك عمره هم مى آوريم. چيزى ديگرى از ما مى خواهى؟

گفت:( قُلْ مَا سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ ) (۹۷) .

پرسيدم: آيا دوست دارى بازى كنى؟

گفت:( وَلَا تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا ) (۹۸)

گفتم: چطور بچه به اين كوچكى به اين مقام رسيده؟

گفت:( يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشَاءُ ) (۹۹)

گفتم: مى توانى از يك تا ۱۰ بشمارى؟ گفت: ۱و۲-( إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى وَ فُرادى ) (۱۰۰) ۳-( بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ ) (۱۰۱) ۴-( إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمْ ) (۱۰۲) ۵-( بِخَمْسَةِ آلَافٍ ) (۱۰۳) ۶-( فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ) (۱۰۴) ۷-( سَبْعَ لَيالٍ ) (۱۰۵) ۸-( ثَمانِیَةَ أَیّام ) (۱۰۶) ۹-( تِسْعَةُ رَهْطٍ ) (۱۰۷) ۱۰-( تِلْكَ عَشَرَةٌ كَامِلَةٌ ) (۱۰۸) .

در جايى از شخصى پرسيدند، شهر شما چقدر جمعيت دارد، شخصى گفت: صد هزار يا بيشتر محمد حسين (علم الهدى) گفت:( وَأَرْسَلْنَاهُ إِلَى مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ يَزِيدُونَ ) (۱۰۹) .

يكى از علما آيه اى از قرآن را غلط خواند، يك حرفش را كم و زياد كرد، كه ببيند او مى فهمد يا نه؟ علم الهدى گفت:( يُرِيدُونَ أَن يُبَدِّلُوا كَلَامَ اللَّهِ ) (۱۱۰) .

دو مرتبه خواند و باز يك آيه غلط خواند گفت:( إِنْ هَٰذَا إِلَّا اخْتِلَاقٌ ) (۱۱۱) .

كمى بعد آن شخص، باز آيه اى غلط خواند، گفت:( إِنْ هَٰذَا إِلَّا قَوْلُ الْبَشَرِ ) (۱۱۲) .

گفتم: پدرت تا حالا دعوايت كرده؟ گفت:( وَإِذَا مَا غَضِبُوا هُمْ يَغْفِرُونَ ) (۱۱۳) .

گفتم: بچه هاى كوچه اذيتت نمى كنند؟ گفت:( فَبِئْسَ الْقَرِينُ ) (۱۱۴) .

فيلمبردارى مى كردند، نوار تمام شد گفت:( تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ ) (۱۱۵) .

گفتم: پسر مرا گيج كردى، گفت:( وَتَرَى النَّاسَ سُكَارَىٰ ) (۱۱۶) .

تبليغ ولايت در ايام حج

هر چند اطلاعى قطعى درباره زمان مسافرت حج فضه به مكه مكرمه در دست نيست اما از قراينى كه در متن اخبار نقل شده است، به طور مسلم اين مسافرت بعد از شهادت حضرت زهراعليها‌السلام و قبل از حكومت اميرمؤمنان بوده است، يعنى؛ بحرانى ترين زمان سياسى براى اهل بيتعليهم‌السلام . در اين دوره، غاصبان ولايت، وارونه جلوه دادن حقايق را سرمايه تداوم حكومت خود قرار دادند و با زر و زور و تزوير مخالفان را سركوب كردند.

در اين فضاى حزن آلود، فضه پرورش يافته مكتب فاطمه كه داغ شهادت حضرت زهراعليها‌السلام آرامش را از او گرفته بود به دنبال فرصتى مى گشت تا حقايق را بازگويد و مظلوميت اميرمؤمنان را شرح كند.

ايام حج بهترين فرصت ممكن براى اين هدف بود؛ از مسلمانان هر منطقه و طايفه اى نمايندگان در اين ايام در مكه حاضر مى شدند و بدون فشارهاى حكومتى و با وجود آزادى نسبى به تبادل اطلاعات مربوط به سرزمين هاى اسلامى مى پرداختند.

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله نيز براى معرفى اميرمؤمنانعليه‌السلام از اين كنگره عظيم، استفاده كرده بود. اين بار فضه فرصت به دست آمده را غنيمت شمرد. او محل حج را به صحنه باشكوه اعلام حمايت از ولايت اميرمؤمنانعليه‌السلام تبديل كرد و به افشاى جنايات بنى اميه پرداخت.

بر اساس آنچه مورخان نقل كرده اند، فضه از نبوغ سرشار خود در بلاغت به نحو كامل سود برد به اندازه اى كه بلاغت و شيوايى گفتار و تسلط به خطابه، توجه حاجيان را به خود جلب كرد. ورقة بن عبدالله يكى از حاجيانى بود كه تحت تأثیر خطابه و سخنرانى افشاگرانه فضه قرار گرفت و بعدها اعلام حمايت فضه از ولايت اميرمؤمنانعليه‌السلام را اين گونه توضيح داد:

براى حج و به اميد ثواب الهى راهى بيت الله الحرام شدم. در حالى كه طواف مى كردم، متوجه بانويى گندم گون نمكين و خوش كلام شدم كه با فصاحت گفتار فرياد كرد:

«رب البيت الحرام و الحفظة الكرام و زمزم و المقام و المشاعر العظام و رب محمد خير الانام صلى‌الله‌عليه‌وآله البررة الكرام ان تحشرنى مع ساداتى الطاهرين و ابنائهم العز المحجلين الميامين اءلا فاشهدوا يا جماعة الحجاج و المعتمرين ان موالى خيرة الاخيار و صفوة الابرار الذين على قدرهم على الاقدار »(۱۱۷)

اى خداى بيت الحرام و حافظان گرامى و پروردگار زمزم و مقام و مشاعر بزرگ و پروردگار محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله كه بهترين آفريده هاست... مرا با سروران پاك ائمهعليهم‌السلام و فرزندان آنها كه از سپيد چهره گان مبارك هستند، محشور نماى. اى جماعت حاجيان!! آگاه باشيد كه سروران من از بهترين خوبان و نيكوكارانند. كسانى كه عظمتشان از همه والاتر است...

تعاريفى كه فضه از سروران خود بيان مى كرد، به گونه اى بود كه تنها با مشخصات اهل بيتعليهم‌السلام مطابقت داشت. از اين روى «ورقة بن عبدالله» نيز مانند حاجيان ديگر متوجه شد كه وى از طرفداران اهل بيتعليهم‌السلام و دوست داران اميرمؤمنانعليه‌السلام است. جلوتر رفت و گفت: گمان مى كنم از دوست داران اهل بيتعليهم‌السلام هستى؟

فضه پاسخ داد: آرى؛ گفت خود را معرفى كن.

فضه گفت: من خدمتگزار فاطمه زهراعليها‌السلام دختر محمد مصطفىصلى‌الله‌عليه‌وآله هستم. كه خداوند بر پدر و شوهر و فرزندانش درود فرستد.

آن گاه، ورقه بن عبدالله، فرصتى خواست تا سئوالاتش را از وى بپرسيد. آنچه اينك از اين گفتگوى افشاگرانه و تأثیر برانگيز در كتب تاريخى ضبط شده است، بازگو كننده دوران سخت رحلت پيامبر تا شهادت حضرت زهراعليها‌السلام است.

فضه تمام لحظات را به خاطر سپرده بود و از اين روى بعيد به نظر نمى رسد كه تمام اخبار حتى اشعارى كه از فاطمه زهراعليها‌السلام هنگام رحلت پدر بر زبان جارى مى كرد، نقل مستقيم باشد. بخشى از آنچه در اين گفتگو مطرح شد اين چنين است: علىعليه‌السلام وقتى فاطمهعليها‌السلام را در قبر گذاشت و سنگ هاى لحد را چيد، اين چنين سرود:

ارى علل الدنيا على كثيرة

و صاحبها حتى الممات عليل

لكل اجتماع من خليلين

و ان بقائى عندكم لقليل

و ان افتقادى فاطما بعد احمد

دليل على اءن لايدوم خليل

مى بينم كه ناگوارى هاى دنيا نسبت به من زياد شده است و تا لحظه مرگ، اين ناگوارى ها همراه من است.

هر اجتماعى از دوستان روزى جدا مى شوند و بقاى من نزد شما كم است.

و همانا رفتن فاطمهعليها‌السلام بعد از احمدصلى‌الله‌عليه‌وآله گوياى اين است كه دوستى دوام ندارد.

علامه مجلسى وقتى اين روايت را از ورقة بن عبدالله نقل مى كند مى نويسد: در برخى از كتاب ها خبرى درباره وفات حضرت زهرا يافتم كه دوست داشتم نقل كنم، هر چند مدرك اصلى را كه به آن ارجاع داده اند، نيافتم.(۱۱۸)

با اين حال حديث طولانى مورد توجه محققان اخير نيز قرار گرفته است و آنان خبر علامه مجلسى از ورقة بن عبدالله ازدى را نقل كرده اند.(۱۱۹)

دليل عمده اى كه مى توان بر سفر حج فضه از شهادت اميرمؤمنانعليه‌السلام ارائه كرد؛ اين است كه: عبدالله ازدى فقط از شهادت حضرت فاطمهعليها‌السلام سؤال كرده است، ولى از احوالات امام علىعليه‌السلام سخنى به ميان نياورده است. از اين روى نقل حديث مربوط به دورانى خواهد بود كه اميرمؤمنانعليه‌السلام زنده بود.

بخش پنجم: با كاروان شام

هجرت در عصر شب زدگان

سفر با شكوه حج به پايان رسيد و فضه كه با صداى رسايش اسرار سال هاى ظلم و ستم به اهل بيتعليهم‌السلام را در مراسم حج افشا كرده بود، به سوى شهر و ديار خود بازگشت. او در شهر خود همچنان يكى از علم داران سپاه حق و جناح اقليت بود و در خط اهل بيتعليهم‌السلام باقى ماند.

در طول اين دوران بى گمان ارتباط فضه با دختر اميرمؤمنان، يعنى زينب كبرىعليها‌السلام به اندازه اى نزديك بود كه توانست وى را همچنان همراه اهل بيتعليهم‌السلام نگه دارد. فضه بعد از شهادت حضرت فاطمهعليها‌السلام دوران خلفاى سه گانه را پشت سر گذاشت و در اين وقت با زنانى چون «زبرا» و «اسماء بنت عميس» كه همگى براى مكتب تشيع جان فشانى مى كردند، رفت و آمد داشت.

بعد از صلح امام حسنعليه‌السلام ممالك اسلامى تحت سيطره معاويه قرار گرفت. وى در اين دوره، مقدارى از حكومت ننگينش را پشت سر گذاشته و با نيرنگ، فريب، ظلم و تجاوز پايه هاى حكومتش را استوار ساخته بود. خود صريحا مى گفت: به خدا قسم نه براى نماز، روزه، حج و زكات، با شما جنگيدم كه شما خود همه اين ها را به جاى مى آورديد. من براى حكومت با شما جنگيدم و خدا آن را به من داد؛ هر چند شما خوش نمى داشتيد، هر پيمانى كه با حسن بن على داشتم، زير پا مى گذارم و به هيچ يك عمل نخواهم كرد.(۱۲۰)

وقتى معاويه احساس كرد مرگش نزديك است، فرزندش، يزيد را به جانشينى برگزيد و پايه حكومت موروثى در جهان اسلام را بنا گذاشت. يزيد از زنى زناكار به نام (ميسون) دختر بجدل كلبى، در سال ۲۵ - ۲۶ ق. به دنيا آمد. و بعد از تولد در بين دايى ها و خويشان مادرش از قبيله بنى كلاب در روستاهاى شام بزرگ شد.

او چهره اى سبز و آبله گون و پر مو داشت. شراب خوارى(۱۲۱) و سگ بازى از خصوصيات خانوادگيش بود و همانند پدرش غدار و هتاك بود و از ريختن خون مردم لذت مى برد و هم نشينان او سگ و بوزينه بودند.

در چنين عصرى كه شب زدگان حكومت بر مسلمين را غصب كرده بودند، حسين بن علىعليه‌السلام چاره اى جز جهاد نديد. در سال شصت هجرى در مقابل اين همه انحراف كه مى رفت، ريشه اسلام را بخشكاند، قد علم كرد.

فضه و فرزندانش كه بر اين اوضاع اسفناك تأسف مى خوردند، سرانجام با اعلام قيام حسين بن علىعليه‌السلام ، جانى تازه گرفتند. آن روز خاندان اهل بيت همگى آماده بودند تا با ايثار جان، حسين بن علىعليه‌السلام را همراهى كنند و در اين ميان فضه و فرزندانش را به دور خود جمع كرد، و قصه روزهايى را كه در كنار رسول خدا بود، برايشان باز گفت؛ آن روزهاى جاودانه اى كه اسلام با تمام جلالش، بر جهان حكومت مى كرد و تدبير عالم اسلام در خانه گلى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله ترسيم مى شد و اما اينك؛ كسانى به نام اسلام سلطنت مى كنند كه بويى از دين نبوى به مشامشان نخورده است.

اين ياور زهراعليها‌السلام خود را به نزد زينب كبرىعليها‌السلام رساند و براى هر نوع همراهى اعلام آمادگى كرد و گفت: حتى از فداى جان خود نيز دريغ نخواهد كرد. و وقتى كاروان امام حسينعليه‌السلام و همراهانش از مدينه خارج شد، فضه نيز در پى دختر اميرمؤمنانعليه‌السلام رهسپار شد و اندكى بعد در افق غم انگيز مدينه از ديده ها پنهان شدند. نام ديگر بانوانى كه فضه با آنها هم سفر بود، به شرح ذيل است:

زينب كبرى، ام كلثوم كبرى (دختر فاطمه زهراعليها‌السلام )، سكينه (دختر حسين بن علىعليه‌السلام )، فاطمه (دختر حسين بن علىعليه‌السلام )، ام كلثوم (دختر عبدالله بن جعفر)، رمله(۱۲۲) (مادر قاسم بن حسن)، ام كلثوم صغرى (دختر اميرالمؤمنين)، ام وهب كه در عاشورا شهيد شد (همسر وهب)، ام عمرو بن جنادة كه پس از شهادت فرزندش سر او را به سوى دشمن پرتاب كرد و آماده جهاد شد، ام خلف (همسر مسلم بن عوسجه)، ديلم (همسر زهير بن قين)، فاطمه (دختر اميرمؤمنان)، فاطمه (دختر امام حسنعليه‌السلام )، ليلى (مادر عبدالله اصغر) شهربانو (مادر يكى از كودكان) رقيه (دختر امام حسين)، رباب (مادر على اصغر دختر امرءالقيس)، فاطمه صغرى (دختر امام حسين)، ام الثغر فكيهه (همسر عبدالله بن اريقط)، رقيه (همسر مسلم به همراه دخترش)، حسينه (مادر منجح)، ام عبدالله عمر كه پس از شهادت عبدالله با عمود خيمه به طرف دشمن حمله كرد و همسر عبدالله بن عمير كه بر بالين شوهرش حاضر شد و آرزوى شهادت كرد و همان جا توسط غلام شمر به شهادت رسيد.(۱۲۳)

اين بانوان به چند دسته تقسيم مى شدند، برخى از اولاد اميرمؤمنان بودند و عده اى نيز همراه قبيله، شوهران يا فرزندانشان با كاروان همراه شده بودند اما فضه در اين بين تنها همراهش زينب كبرىعليها‌السلام بود و از شوهر و فرزندانش در كربلا نامى به ميان نيامده است و به همين دليل نحوه حضور وى از بانوان ديگر متمايز مى شود و استقلال فكرى و قدرت انتخابش را در حساس ترين برهه از تاريخ به نمايش مى گذارد.

عظمت حضور فضه در مجموعه كاروان را زمانى مى توان به خوبى درك كرد كه مردان بسيارى به بهانه داشتن اهل و عيال، از همراهى با كاروان شهادت خوددارى ورزيدند و حتى برخى كه امام حسينعليه‌السلام آنان را مخاطب قرار داده، خواستار حمايتشان مى شد، از همراهى دريغ كردند.

هرثمه بن سليم در اين باره مى گويد: «به همراه اميرمؤمنانعليه‌السلام از جنگ صفين باز مى گشتيم، حضرت در كربلا فرود آمد، ما نيز پياده شده، با وى نماز جماعت خوانديم. بعد از اتمام نماز، حضرت، مشتى از خاك زمين كربلا را برداشت، بوييد و فرمود: «وَاهاً لَكِ أَيَّتُهَا اَلتُّرْبَةُ لَيُحْشَرَنَّ مِنْكِ قَوْمٌ ( يَدْخُلُونَ اَلْجَنَّةَ بِغَيْرِ حِسٰابٍ ) .» شگفت زده هستم از تو اى زمين؛ چگونه گروهى از تو محشور شده، بدون حساب وارد بهشت مى شوند؟!

رو به همسرم (جرداء بنت سمير) كه از شيعيان على بود، كردم و گفتم: از راستگويتان على تعجب نمى كنى كه با مشتى خاك سخن مى گويد از كجا علم غيب دارد؟!

همسرم گفت: اى مرد: از اين سخنان دست بردار! اميرمؤمنان جز به حق نمى گويد.

روزگارى گذشت تا اين كه عبيدالله بن زياد براى جنگ با امام حسينعليه‌السلام لشكرى فرستاد. من هم با تعدادى از سواران لشكر عبيدالله به كوفه رفتم. وقتى به كربلا رسيدم، آن مكان را كه اميرمؤمنان با خاكش سخن گفته بود، به ياد آوردم و حديثى را كه از علىعليه‌السلام شنيده بودم، با خود زمزمه كردم. از اين كه به چنين سفرى آمده بودم، به شدت اندوهگين شدم، ناچار اسب خود را به سوى خيمه هاى امام حسينعليه‌السلام تاختم، وقتى روبرويش رسيدم، پياده شده، سلام كردم، و آنچه را از اميرمؤمنان شنيده بودم به وى بازگفتم. امام حسينعليه‌السلام فرمود: اكنون بگو قصد دوستى دارى يا دشمنى؟!

گفتم: هيچ كدام اى فرزند رسول خدا، زن و فرزندانم در كوفه تنها هستند، از طرفى از ابن زياد هم مى ترسم.

فرمود: در اين صورت هر چه زودتر از اين مكان دور شو تا قتلگاه ما را نبينى؛ زيرا هر كه اين واقعه را ببيند و ما را يارى نكند، به آتش افكنده مى شود. بى درنگ، مانند فراريان اسب خود را تاختم و به سرعت از آنجا دور شدم، تا قتلگاه آل رسول را نبينم.»(۱۲۴)

در طول مدت جنگ، زنان از جمله فضه، فشارهاى روانى بسيارى را تحمل كردند و اين علاوه بر وظايفى بود كه بر عهده داشتند. آنان به پرستارى از مجروحين، مداوا و روحيه دادن به لشكر اسلام مشغول بودند و گاه اتفاق مى افتاد كه وارد صحنه كارزار مى شدند و حتى دو تن از آنان به شهادت رسيدند.

با اين حال اوج حماسه زنان را بايد از لحظاتى جستجو كرد كه خورشيد امامت در گودال قتلگاه در حال غروب بود. از همان لحظه كه گويى خيال سپاه يزيد از ناحيه امام راحت شد، به سوى خيمه ها و زنان تاختند و موجبات وحشت كودكان و زنان را فراهم ساختند در اين بين صحنه هاى تكان دهنده اى به وجود آمد كه ياد آورى آن، خاطر هر آزاده اى را آزرده مى كند.

سيد بن طاووس مى نويسد: پس از شهادت حضرت، سپاه دشمن با درنده خويى براى غارت اموال فرزندان پيامبر و نور ديدگان فاطمه، به سوى خيمه ها هجوم برد، به طورى كه دشمنان بى رحم چادر از سر زنان مى ربودند. دختران پيامبر از خيمه ها وحشت زده بيرون آمدند و با صداى بلند گريستند. لشكر يزيد پس از غارت، خيمه ها را به آتش كشيدند و همه را آواره بيابان كردند.(۱۲۵)

اسارت

اينك ستاره سرزمين نوبه به همراه زنان و كودكان اهل بيت (عليهم‌السلام ) در چنگ يزيديان اسير بود. اسيرانى كه همچون كفار با آنان رفتار مى شد. بانوان را بر شترهاى بى جهاز سوار كرده بودند و با خشونت از محل حادثه دورشان مى ساختند.

فضه در اين كاروان به همراه زينب، ام كلثوم و شيرزنان ديگر از كودكان سرپرستى مى كرد؛ او بارها وظيفه تبليغ اهل بيت و رساندن فرياد حق خواهى را بر عهده گرفته بود كه نمونه بارزش در مراسم حج به وقوع پيوست اين بار نيز حضور وى مى توانست علاوه بر مشاركت در سپاه حق، به عنوان پيام رسان صحنه هاى نبرد و به دنبال آن حفظ ارزشهاى عاشورا از تحريف، را به دنبال داشته باشد.

واقعيت اين است كه حضرت زينبعليها‌السلام در بين بانوان اسير به سان خورشيدى مى درخشيد كه ستارگان ديگر در مقابل آن چندان فروغى نمى يافتند. او مسئولیت مرحله دوم از قيام را بر عهده گرفته بود و اين است سر اصلى سكوت زنان ديگر از جمله فضه. وى با اين كه قدرت فصاحت و بلاغت و سخنرانى فوق العاده اى داشت، با اينحال هرگز نمى توانست در مقابل دختر على بن ابى طالبعليه‌السلام لب به سخن گشايد كه اين نيز خود نمونه اى از اوج تعالى و كمال روحى و اخلاقى او بود.

با اين حال حضور بانوان و كودكانى كه نهايت ظلم در حق آنان روا داشته شده بود و حتى حجاب از سر و رويشان گرفته بودند، آيينه تمام نماى مظلوميت اهل بيت (عليهم‌السلام ) بود.

بر همين اساس شهيد مطهرى معتقد بود «تاريخ كربلا، تاريخ جامع مذكر و مؤ نث است. حادثه اى است كه مرد و زن هر دو در آن نقش داشتند، ولى مرد در مدار خودش و زن در مدار خودش، معجزه اسلام اينهاست. »(۱۲۶)

همراه زينبعليها‌السلام

فضه در تمام مراحل اسارت، همگام با زينبعليها‌السلام سختى ها را به جان خريد. وقتى يزيد، اهل بيتعليه‌السلام را از شام به مدينه برگرداند، وى همراه زينبعليها‌السلام بود و در سفر دوم حضرت زينبعليها‌السلام در سال ۶۲ ه‍ق. نيز به شام رفت.(۱۲۷) و باقى عمر خود را در اين شهر گذراند. به نظر مى رسد، فضه مدتى نه چندان طولانى بعد از واقعه عاشورا و وفات حضرت زينبعليها‌السلام زنده ماند. اما برخى نظريه هاى ديگرى را مطرح مى كنند. يكى از محققان مى نويسد: «بيست سال بعد از واقعه كربلا زنده بود و جز به قرآن تكلم نكرد. اگر فضه ده سال به خانه فاطمهعليها‌السلام آمده باشد و بيست سال پس از واقعه كربلا درگذشته باشد، بايد سن او نود سال بوده و تولدش در حدود طلوع بعثت رخ داده باشد.»(۱۲۸)

اينكه فضه بيست سال بعد از واقعه كربلا زنده مانده، دليلى ندارد. شايد او اين مدت را از متن واقعه معروف حفظ قرآن فضه برگرفته است كه فرزندانش مى گويد: مادرمان بيست سال است با قرآن سخن مى گويد: اما بايد دانست، اين رويداد، احتمالا به دوران بعد از شهادت حضرت فاطمهعليها‌السلام مربوط مى شود نه دوران بعد از واقعه كربلا با اين حال مى توان عمر فضه را در هنگام رحلت بين ۷۰ تا ۸۰ سال دانست.(۱۲۹)

بخش ششم: افول ستاره ى نوبه

رحلت فضه و مرقد او

فروغ ستاره ى درخشان ديار نوبه - سرانجام بعد از ده ها سال همراهى با اهل بيت (عليهم‌السلام ) - رو به افول نهاد و به سراى باقى شتافت. پيكر فضه را بعد از وفات در قبرستان «باب الصغير» دمشق به خاك سپردند.(۱۳۰) مرقد فضه كمى بالاتر از قبر عبدالله فرزند امام صادقعليه‌السلام (در حدود صد مترى سمت چپ) و در انتهاى قبرستان قرار گرفته است. اتاقى كه فضه در آن به خاك سپرده شد، گنبدى سبزرنگ و كوچك داشت و ديوارهايش نيز از سنگ سياه بود. روى سنگ قبرش محفظه اى چوبى قرار داشت كه با پارچه اى سبز پوشيده بود.(۱۳۱)

محدث قمى به نقل از ياقوت حموى در «معجم البلدان» مى نويسد: «در سمت قبله باب الصغير، قبر بلال بن حمامة و كعب بن احبار و سه تن از همسران پيامبر و قبر فضه كنيز فاطمهعليها‌السلام و ابن درداء و ام الدرداء و فضالة بن عبيد و سهل بن حنظله و... است.»

علامه محقق سابقى معتقد است كه: «همه مورخان در اين كه جناب فضه در باب الصغير مدفون است، اتفاق دارند، و حتى دو نفر در اين باره اختلاف نكرده اند. »(۱۳۲)

بر اين اساس، قبر فضه مورد توجه اولياى خدا و مردم قرار گرفت و اولين زائر قبر او، سيد نفيسه، همسر اسحاق، فرزند امام صادقعليه‌السلام بود كه در سال ۱۹۳ ه‍ ق. به زيارت قبر حضرت زينبعليها‌السلام رفته بود و قبر فضه را نيز زيارت كرد.(۱۳۳)