موضوع دوازدهم
موضوع دوازدهم در حقيقت، تابع و حاصل موضوع يازدهم است، و كيفيت خلقت يكسان چهارده معصومعليهمالسلام
، ايجاب می كند كه در تمام شئون ولايت نيز رديف يكديگر باشند لذا اثرات بغض و يا محبت، اطاعت و يا عصيان نسبت به هر معصومی، برابر و يكسان با آثار و داد و يا عناد، سر پيچی و يا پيروی نسبت به هر يك از معصومين ديگر می باشد.
اخبار وارده در اين موضوع بسيار زياد و فوق العاده است، و شيعه و سنی همگی به اين روايات معتقد بوده و به صحبت آنها اعتراف دارند، در اينجا چند روايت از اين دسته اخبار برای نمونه نقل می شود:
«اخذ الرسول الاكرم
صلىاللهعليهوآلهوسلم
بيد الحسن والحسين فقال: من احبنی و احب هذين و اباهما و امهما كان معی فی درجتی يوم القيامة
»
«رسول خداصلیاللهعليهوآلهوسلم
دست حسنين را گرفت و فرمود: هر كس مرا، و اين دو فرزند مرا، و پدر و مادر اين دو را دوست بدارد، روز قيامت با من همدرجه خواهد بود.»
هم درجه بودن با پيامبر اكرمصلیاللهعليهوآلهوسلم
مطلبی است كه جا دارد به طور تفضيل درباره آن بحث و بررسی بعمل آيد تا كاملا موضوع بر همگان روشن گردد.
آيا چگونه امكان دارد كسی در روز قيامت با رسول خداصلیاللهعليهوآلهوسلم
هم درجه باشد؟
مگر بشری می تواند به درجه رفيع و بی نظير پيامبر اكرمصلیاللهعليهوآلهوسلم
نائل شود؟
آيا چطور ممكن است كه انسانی به درجه والای دسترسی پيدا كند؟
در اين كلام حضرت رسولصلیاللهعليهوآلهوسلم
يك سر مگو، ويا يك راز گفتنی نهفته است و آن عبارت از اين است كه آن حضرت می خواهد بگويد، هر كس مرا و عترت مرا دوست بدارد به درجه مؤ منين به ولايت نائل شده است، و با من در رديف مولايان، و در صف معتقدين به ولايت قرار دارد، اگرچه در اين صف و در اين درجه، هر فردی دارای رتبه متفاوت و مخصوص به خود می باشد، چنان كه موحدان و افراد با ايمان را در روز قيامت درجات متفاوت بيشماری است، مؤمنين به ولايت را نيز به تعداد افرادشان درجاتی است ولی در عين حال همه آنان، در صف موحدين، در صف معتقدين، و در درجه مومنين به ولايت به محمد بن عبداللهصلیاللهعليهوآلهوسلم
، هم صف، هم رديف، هم دين، و هم درجه اند (و يا به عبارت ديگر، ممكن است عده ای به درجه شهادت نائل آيند ولی رتبه و مقام معنوی هر يك با ديگری متفاوت بوده، و تنها در مرتبه شهادت همه با نسبت های مختلف، مشترك باشند و با حفظ مراتب و مقامات مخصوص به خود، يكديگر هم صف و همرديف).
بايد توجه داشت كه درجات معنوی به تعداد افراد بشر متفاوت است، مثلا جميع موحدين اگر چه به (درجة التوحيد) نائل شده، و با يكديگر در اين موضوع نزديك و هم درجه اند، ليكن خود اين درجه، انبيا دارد، اوصيا دارد، علما دارد، شهدا دارد، مخلصون دارد، كه هر يك را مقام و مرتبه بسيار متفاوت و مخصوص به خود است، و تنها در موحدين بودن با هم مشتركند، و عينا همين گونه است «درجة الولايت» و «درجة المحبت»
روايت مورد بحث را عده ای از علماء سنی در كتابهای خود نقل كرده اند كه از جمله آنان: احمد بن حنبل امام حنابله در «مسند» - ترمذی در «جامع صحيح» كه يكی از صحاص ششگانه است - «خطيب بغدادی» در تاريخش - «ابن عساكر» در تاريخش - جزری در «اسنی المطالب» - ابن اثير در «اسدالغابه» - ابوالمظفر در «تذكره» - محب الدين طبری در «رياض» و «ذخاير» - ابن حجر در «تهذيب» و «صواعق».
ابن حجر در تشريح حديث مذكور می فرمايد:
«ليس المراد بالمعية هنا، المعية من حيث المقام، بل من جهت رفع الحجاب»
اين دانشمند سنی بسيار نيكو مطلب را درك نموده است كه می گويد: «در اينجا كه پيامبر اكرمصلیاللهعليهوآلهوسلم
می فرمايد: هر كس مرا و علیعليهالسلام
و زهراعليهالسلام
و دو فرزندم (حسن و حسين) را دوست بدارد با من در روز قيامت هم درجه است، مبادا چنين به نظر آيد كه مقصود هم مقام بودن با رسول خداست، بلكه مراد اين است كه چون هر مسلمان با ايمانی به علیعليهالسلام
و اولاد علیعليهالسلام
محبت داشته باشد، خدای تعالی او را به جوار رحمتش نزديك می فرمايد، و در مركز لطف و احسانش قرار می دهد، و پردهاه بر داشته می شود، در اين مقام رفع حجاب، و بی پرده در محضر حق تبارك و تعالی قرار گرفتن، با پيامبر اكرمصلیاللهعليهوآلهوسلم
هم صف و همراه است.»
«ابن حجر» آنگاه به سخن چنين ادامه می دهد:
«نظيره فی قوله تعالی: فاولئك مع الذين انعم الله عليهم من النبيين و الصديقن و الشهداء والصالحين، و حسن اولئك رفيقا»
«چنانكه خدای تعالی می فرمايد: مسلمانان مؤ من، با انبياء و صديقين، و شهداء و صالحين كه خدا نعمتهای خويش را به آنان اعطا فرموده است، همگام و همراهند، و چه رفقای «نيكويی» و كاملا روشن است كه در اين آيه يكسان بودن مقامات مطرح نيست بلكه مراد برابر بودن همه اهل ايمان است در معرض فيض، و در جلوگاه رحمت، و بی پرده در محضر لطف و مرحمت خدا قرار گرفتن.
وگرنه هر يك از انبياء صديقين، شهداء، علماء، صالحين، ابرار، اخيار، و مخلصون را مقامی خاص و جداگانه، و درجه و مرتبه ای مخصوص به خود پنج تن به طور يكسان در آن مشتركند، و هرگز كسی را به آن مقام والا راه نيست.
روايات ديگری در اين مورد علماء سنی و شيعه نقل كرده اند كه برخی از آنها ذكر می شود:
حضرت رسول اكرمصلیاللهعليهوآلهوسلم
می فرمايد:
«من احب هولاء يعنی الحسن والحسين و فاطمة و عليا فقد احبنی و من ابغضهم فقد ابغضنی»
«هر كس اينان (يعنی حسن و حسين و فاطمه و علیعليهمالسلام
) را دوست بدارد، مرا دوست داشته است، و كسی كه با اينها دشمنی كند، با من خصومت كرده است.»
و درباره حضرت صديقه زهراعليهمالسلام
می فرمايد:
«من آذاها فقد آذانی، و من آذانی فقد آذی الله» و ذلك قوله تعالی:(
إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ
)
«هر كس فاطمه را بيازارد، مرا آزرده است، و هر مرا اذيت كند (گوئی) خدا را آزرده است» چنان كه خدای تعالی می فرمايد:
همانا، آن كسانی كه خدا و رسول او را بيازارند، خدا آنان را در دنيا و آخرت لعنت كرده است (از رحمت خود دور فرموده است)، كه با توجه به فرمايش پيامبر اكرمصلیاللهعليهوآلهوسلم
آزار خدا و رسولش برابر با ايذاء حضرت صديقه زهرا سلام الله عليهاست.
رواياتی كه نقل شد و احاديثی كه از قول پيامبر اكرمصلیاللهعليهوآلهوسلم
در اين موضوع بيان می شود، همه آنها عبارات كتب عامه است كه شيعه و سنی در صحت آنها متفق القول هستند:
«فاطمة بضعة منی، من اغضبها اغضبنی
»
«فاطمهعليهالسلام
پاره تن من است، هر كس او را خشمگين كند، مرا به خشم آورده است»
«فاطمة بضعة منی، يوذينی ما آذاها، و يغضبنی ما اغضبها
»
«فاطمه پاره تن من است، آنچه فاطمه را بيازارد، مرا نيز آزرده می سازد، و آنچه فاطمه را به خشم آورد، مرا هم غضبناك می كند.»
«فاطمة بضعة منی، يقبضنی ما يقبضها، يبسطنی ما يبسطها
»
«فاطمه پاره تن من است، آنچه او را دلگير كند مرا گرفته خاطر می سازد، و آنچه او را مسرور گرداند، مرا شاد می نمايد»
«فاطمة بضعد منی يوذينی ما آذاها، و ينصبنی ما انصبها»
«فامطه پاره تن من است، آنچه او را آزرده كند مرا می آزارد، و آنچه او را به زحمت اندازد مرا دچار مشقت می نمايد.»
روايات بسياری از پيامبر اكرمصلیاللهعليهوآلهوسلم
با مفهوم تقريبا همانند احاديث مذكور، ولی با عبارات مختلف، علماء فريقين (شيعه و سنی) نقل كرده اند كه چند نمونه از آنها را در اينجا ياد آورد می شويم:
«فاطمة بضعة منی، يسعفنی ما يسعفها
» «فاطمة شجنة منی، يبسطنی ما يبسطها، و يقبضنی ما يقبضها
» «فاطمة مضعة منی، من آذاها فقد آذاتی
» «فاطمة مضعة منی، يقبضنی ما قبضها، و يبسطنی ما بسطها
» «فاطمة مضعة منی، يسرنی ما يسرها
» هدف و منظور ما از نقل اين احاديث شريف در منقبت حضرت صديقه زهرا سلام الله عليها، اين است كه بر همگان ثابت شود موضوع محبت و ياری آن حضرت، و يا بغض و دشمنی و اذيت او، عينا همانند محبت و دوستی با پيامبر اكرمصلیاللهعليهوآلهوسلم
و يا عدوات و عناد نسبت به مقام نبوت است و اعتقاد داشتن به اين مطلب، هرگز منحصر به يك مذهب خاص نيست، بلكه اين موضوع كاملا اسلامی و كلی است، بدون ترديد از معتقدات تمام مسلمين جهان است.
لذا ما در اينجا نام عده ای از دانشمندان سنی كه روايات مذكور را در طول چهارده قرن در كتابهای خويش ثبت كرده اند، نقل می كنيم:
ابن ابی مليكه متوفای ١١٧ هجری - قمری - ابن دينار مكی، متوفای ١٢٥ هجری - ليث بن سعد مصری متوفای ١٧٥ ه -.ق - ابو محمد بن عينيه متوفای ١٩٨ - ابوالنظر بغدادی متوفای ٢٠٥ هجری - احمد بن يونس يربوعی متوفای ٢٢٧ هجری - حافظ ابواليد طيالسی متوفای ٢٢٧ هجری - ابوالمعمر هذلی متوفای ٣٣٦ هجری - فتيبه بن سعيد ثقفی متوفای ٢٤٠ هجری عيسی بن حماد مصری متوفای ٢٤٨ هجری - احمد امام حنابله متوفای ٢٤١ هجری - حافظ بخاری (ابوعبدالله) صاحب صحيح معروف متوفای ٢٥٦ هجری - حافظ مسلم در صحيحش (كه يكی از صحاح سته است) متوفای ٢٦١ هجری - حافظ ابوعبدالله بن ماجه در سننش (كه يكی از صحاح سته است) متوفای ٢٧٣ هجری - حافظ ابودواد سيستانی در سننش (كه يكی از صحاح سته است) متوفای ٢٧٥ هجری - حافظ ابو عيسی ترمذی در صحيح (كه يكی از صحاح ششگانه است) متوفای ٢٧٥ هجری - حكيم ابوعبدالله ترمذی متوفای ٢٨٥ هجری - حافظ ابوعبدالرحمن نسائی (كه يكی از صحاح ششگانه است) متوفای ٣٠٣ هجری - ابوالفرج اصفنهانی متوفای ٣٠٣ هجری - حاكم ابوعبدالله نيسابوری متوفای ٤٠٥ هجری - حافظ ابونعيم اصفهانی متوفای ٤٣٠ هجری حافظ ابوبكر بيهقی متوفای ٤٥٨ هجری - ابو ذكريا خطيب تبريزی متوفای ٥٠٢ هجری - حافظ ابوالقاسم بغوی متوفای ٥١٠ هجری - قاضی ابوالفضل قاضی ابوالعياط متوفای ٥٤٤ هجری - اخطب خوارزمی متوفای ٥٦٨ هجری - حافظ ابوالقاسم ابن عساكر متوفای ٥٧١ هجری - ابوالقاسم سهيلی متوفای ٥٨١ هجری - ابن ابی الحديد معتزلی متوفای ٥٨٦ هجری - ابوالفرج ابن جوزی متوفای ٥٩٧ هجری - ابن اثير متوفای ٦٣٠ - ابوسالم ابن طلحه شافعی متوفای ٦٥٢ هجری - سبط ابن جوزی حنفی متوفای ٦٥٤ هجری - حافظ گنجی شافعی متوفای ٦٥٨ هجری - حافظ محب الدين طبری متوفای ٦٩٤ هجری - حافظ عدلی اندلسی متوفای ٦٩٩ هجری - حافظ ذهبی شافعی متوفای ٧٤٧ هجری - قاضی ايجی معروف متوفای ٧٥٦ هجری - جمال الدين زرندی متوفای ٧٥٠ هجری - ابوسعادت يافعی متوفای ٧٦٨ هجری - حافظ زين الدين عراقی متوفای ٨٠٦ هجری - حافظ معزالدين هيثمی متوفای ٨٠٧ هجری - حافظ ابن حجر عسقلانی متوفای ٨٥٢ هجری - حافظ جلال الدين سيوطی متوفای ٩١١ هجری - حافظ ابوالعباس قسطلانی متوفای ٩٢٣ هجری - حافظ قاضی ديار بكری متوفای ٩٦٦ هجری - ابن حجر هيثمی متوفای ٩٧٤ هجری - زين الدين مناوی متوفای ١٠٣١ هجری - و عده كثيری از علمای عامه (سنی) در قرن ١٠ و ١١ و ١٢ و ١٣ و ١٤ تا امروز.
چون اين مطلب مورد بحث، در نزد علمای عامه نيز بسيار حائز اهميت است و با اين روايات شريفه كه ذكر صريح استدلال و ثابت كرده اند كه هر كس نسبت به حضرت زهراعليهالسلام
محبت نداشته، و يا به نحوی از انحاء آو را آزرده باشد، كافر است. لذا ما اين موضوع را عميقا مورد بررسی قرار می دهيم:
گاهی مطلب را معتقدين يك مذهب عنوان می كنند، و گاهی موضوعی صددرصد عمومی و اسلامی است و با توجه به مدارك و اسنادی كه از دانشمندان فريقين (شيعه و سنی) نقل شد كاملا ثابت می شود كه اين مطلب اسلامی است: كه هر كس حضرت صديقه زهرا سلام الله عليها را آزار اذيت نمايد و آن حضرت از او دل آزرده و ناخشنود باشد، كافی است.
روايتی است فوق العاده مهم و حيرت انگيز از پيامبر اكرمصلیاللهعليهوآلهوسلم
كه از آن حضرت فرمود: «ان تبارك و تعالی يغضب لغضب فاطمه، و يرضی لرضاها
»
«همانا، خداوند تبارك و تعالی غضب می كند هنگامی كه فاطمهعليهالسلام
به خشم آيد، و راضی می شود آنگاه كه او راضی و خشنود گردد»
و در روايت ديگر به فاطمهعليهاالسلام
فرمود:
«ان الله يغضب لغضبك، و يرضا لرضاك
»
«يا فاطمه، خدا با غضب تو غضب می كند، و با رضای تو راضی می گردد»
اين دو روايت عجيب را عده زيادی از دانشمندان عامه (سنی) نقل كرده اند كه از جمله آنهايند:
ابوموسی ابن المثنی متوفای ٢٥٢ هجری - ابن ابی عاصم متوفای ٢٨٧ هجری - ابويعلی مسلم متوفای ٣٠٧ هجری - حافظ ابوالقاسم طبرانی متوفای ٣٦٠ هجری - حافظ ابوحاكم نيسابوری متوفای ٤٠٥ هجری - حافظ ابوسعيد خرگوشی متوفای ٤٠٦ هجری - حافظ ابونعيم اصفهانی متوفای ٤٣٠ هجری - حافظ ابوالقاسم ابن عساكر متوفای ٥٧١ هجری - ابوالمظفر سبط ابن جوزی متوفای ٦٥٤ - حافظ ابوالعباس طبری متوفای ٦٩٤ هجری - حافظ ابن حجر عسقلانی متوفای ٨٥٢ هجری - حافظ شهاب الدين ابن حجر هيثمی متوفای ٩٧٤ هجری - حافظ ابوعبدالله زرقانی مالكی متوفای ١١٢٢ هجری - ابوالعرفان صبان متوفای ١٢٠٦ هجری - بدخشانی (صاحب مفتاح الجنات) متوفای قرن ١٣ و عده ای ديگر...
با توجه به اينكه هر بشر حالات مختلفی دارد، و در هر ساعت دستخوش تحولات گوناگون است، معقول نيست كه بشری در تمام لحظات زندگانی، با وجود انهمه دگرگونيها، هميشه و همه جا مورد توجه خدا بوده، و رضايتش رضای خدا، غضبش خشم خدا، مسرتش خشنودی خدا، محبتش حب خدا، و دشمنی با او دشمنی با خدا باشد، و بر هر كس به چشم حقارت نگاه كند خدا نيز با نظر حقارت بر او بنگرد، مگر اينكه صاحب مقام ولايت (مطلقه) بوده باشد، و به اعتبار همان مقام كه عينا پيامبر اكرمصلیاللهعليهوآلهوسلم
و اميرالمؤ منينعليهالسلام
نيز دارا هستند، تنها اين موضوع امكان پذير می باشد.
و با عدم توجه به شئون ولايت است كه حضرات عامه (سنيها) می گويند پيامبر اكرم نيز همانند ساير مردم دشنام و ناسزا می گويد، خشمناك می شود و... و بالاخره سخن را تا بجائی می رسانند كه در بستر مرگ خطاب به آن حضرت می گويند، «ان الرجل ليهجر...» «اين مرد هذيان می گويد...» فاطمه سلام الله عليها وجود مقدسی است كه پيامبر اكرمصلیاللهعليهوآلهوسلم
يك عمر او را به تمام امتش معرفی كرده، و مقامات معنويش را بيان فرموده است.
چنان كه گفته شد كاملا روشن و مبرهن است آن بشری كه محبتش محبت خدا، اطاعتش اطاعت خدا، رضايتش رضايت خدا، مخالفتش مخالفت خدا، سنحطش سنحط خدا، غضبش غضب خداست، لازمه اش اين است كه بايد صاحب مقام شامخ ولايت (مطلقه) باشد، و در نتيجه، هر كس به صاحب ولايت ايمان نياورد و محبتش را در دل نداشته باشد، كافر است، و اين مطلبی است كه علمای عامه نيز به آن ايمان و اعتقاد دارند كه در اينجا نقل بعضی از عبارات آنان مفيد و ضروری است:
«ابوالقاسم سهيلی» متوفای سال ٥٨١ هجری در كتاب «الروض الانف» در جلد دوم می فرمايد:
«ان ابا لبابه رفاعة بن عبدالمنذر ربط نفسه فس توبه... و ان فاطمه ارادت حله حين نزلت تويته، فقال ابا لبابه قد اقسمت ان لا يحلنی الا رسول الله، فقال رسول الله ان فاطمه مضعة منی، صلی الله عليه و علی فاطمة، فهذا حديث يدل علی ان من سبها فقد كفر، و من صلی عليها فقد صلی علی ابيها»
هنگامی كه ((رفاعه)) از گناهی كه مرتكب شده بود توبه كرد، خودش را به چوب توبه محكم ببست و سوگند خورد هرگز آن بند را نگشايد مگر اينكه محمد بن عبداللهصلیاللهعليهوآلهوسلم
بدست خود آنرا باز فرمايد، و اين را نشان قبول شدن توبه خود قرار داده بود، تا اينكه آيه قبول شدن توبه او از جانب پروردگار نازل شد و در آن هنگام حضرت فاطمهعليهالسلام
اراده فرمود آن بندها را بگشايد، ولی ابالبابه گفت: كسی جز پيامبر اكرمصلیاللهعليهوآلهوسلم
نبايد مرا از بند رها نمايد، زيرا من به اين امر سوگند ياد كرده ام، و چون اين سخن به گوش پيامبر اكرمصلیاللهعليهوآلهوسلم
رسيد، حضرت فرمود: «همانا، فاطمه پاره تن من است، درود خدا بر او و بر فاطمه باد.»
سپس راوی حديث چنين نتيجه می گيرد: «كه اين حديث دلالت دارد بر اينكه هر كس فاطمهعليهالسلام
را دشنام دهد كافر می شود، و هر كس بر او صلوات فرستد، برابر است با صلوات بر پدرش رسول خداصلیاللهعليهوآلهوسلم
» در كيفيت صلوات و سلام بر او و زيارتش، اخباری از پيامبر اكرمصلیاللهعليهوآلهوسلم
نقل شده است كه همه نشانگر اين است كه حضرت زهراعليهالسلام
همانند رسول خداصلیاللهعليهوآلهوسلم
در اين مطلب كاملا استقلال داشته و صلوات و زياراتی مخصوص به خود دارد.
اين روايت را «ابن حجر» نيز در شرح كتاب «جامع صغير» نقل كرده است، و اجالبتر اينكه «زين الدين مناوی» صاحب كتاب «كنوزالدقايق» ضمن بيان اين حديث چنين نتيجه می گيرد:
(با توجه به استدلال «ابوالقاسم سهيلی» در شرح حديث شريف «فاطمه بضعه منی» كه می گويد: «هر كس فاطمهصلیاللهعليهوآلهوسلم
را دشنام دهد، چون اين عمل مشعر بر بغض او نسبت به آن حضرت است، خدا چنين كسی را دشمن می دارد، و هر كس را كه خدا دشمن بدارد يقينا كافر است، لذا ناسزا گفتن به حضرت زهراعليهالسلام
را موجب كفر می داند، و همين دلالت دارد بر اينكه: فاطمهعليهالسلام
از شيخين (ابوبكر و عمر) افضل است!؟...)
«شريف سمهودی» كه يكی از بزرگان عامه است در ادامه تشريح آن حديث می فرمايد:
«و معلوم ان اولادها بضعة منها فيكونون بواسطتها بضعة منه و من ثم لم رات ام الفضل فی النوم ان بضعة منه وضعت فی حجرها، اولها رسول الله بان تلد فاطمه غلاما، فيوضع فی حجرها، فكل من يشاهد الان من ذريتها، بضعة من تلك البضعة، و ان تعددت الوسائط، و من تامل ذلك انبعث فی قلبه داعی الاجلال لهم، و تجنب بغضهم علی ای حال كانوا عليه
»
«و كاملا روشن است كه نه تنها فاطمهعليهالسلام
پاره تن پيامبرصلیاللهعليهوآلهوسلم
است، بلكه اولاد او چون بضعه فاطمهعليهالسلام
اند، آنان نيز به واسطه زهراعليهالسلام
پاره تن پيامبرصلیاللهعليهوآلهوسلم
محسوب می شوند»
اكنون نيز در هر كجا ذريه پيامبرصلیاللهعليهوآلهوسلم
مشاهده شود، پاره تن رسول خداست، اگر چه شما واسطه بسيار زياد شد، لذا هر كس اين موضوع را بدقت بررسی كند، در قلب خويش نسبت به آل محمدصلیاللهعليهوآلهوسلم
احساس محبت می نمايد، و از دشمنی نسبت به آنان در هر حال دوری می جويد.
«ابن حجر» می فرمايد:
«و فيه تحريم اذی من يتادی المصطفی بتاذيه، فكل من وقع منه فی حق فاطمة شی فتاذت به، فالنبی يتاذی بشهادة هذالخبر، ولا شی اعظم من ادخال الاذی عليها من قبل ولدها، و لهذا عرف بالاستقراء معالجة من نعاطی ذالك بالعقوية فی الدنيا و لعذاب الاخرة اشد»
«حارم است آزار و اذيت فاطمهعليهالسلام
، زيرا هر چيزی كه او را آزرده خاطر كند، پيامبر ص را دل آزرده می نمايد، و آنچه رسول خدا را بيازارد، (در حقيقت) خدا را اذيت كرده است.»
((ابن حجر)) در پايان سخن چنين نتيجه می گيرد: آنچه تاريخ گذشته به ما گوشزد می كند اين است كه جزای كس كه زهراعليهالسلام
را بيازارد، گرفتاری دنياست، و البته عذاب او در آخرت شديدتر خواهد بود)). ناسزا گفتن به حضرت صديقه سلام الله عليها، برابر است با دشنام به پيامبر اكرمصلیاللهعليهوآلهوسلم
و اميرالمؤ منينعليهالسلام
و در نتيجه مساوی است با دشنام به حضرت حق تبارك تعالی، چنان كه رسول خداصلیاللهعليهوآلهوسلم
درباره علیعليهالسلام
می فرمايد:
«لا تسبوا عليا، من سب عليا فقد سبنی، و من سبنی فقد سب الله»
«به علیعليهالسلام
دشنام ندهيد، هر كس به او دشنام دهد در حقيقت مرا ناسزا گفت است، و هر كس به من دشنام دهد، همانا به خدا بد زبانی كرده است»
«لا تبغضوا علی، من اغضب عليا فقد اغضبنی، و من اغضبنی فقد اغضب الله»
«علیعليهالسلام
را خشمگين مسازيد، كه هر كس او را به خشم آورد همانا مرا غضبناك كرده است، و هر كس مرا خشمگين كند در حقيقت خدا را به خشم آورده است»
«و من احبه فقد احبنی، و من احبنی فقد احب الله»
«هر كس علیعليهالسلام
را دوست داشته باشد، در حقيقت به من مهر ورزيده است، و هر كس محبت مرا در دل داشته باشد، همانا خدا را دوست داشته است»
اين فرمايشات پيامبر اكرمصلیاللهعليهوآلهوسلم
و نظاير آنها درباره اميرالمؤ منينعليهالسلام
بيان داشته اند، تنها شايسته آن وجود مقدسی است كه دارای مقام شامخ ولايت باشد، و مراتب مذكور از شئون مخصوص آن مرتبه والاست.
روايات بسيار از قول پيامبر اكرمصلیاللهعليهوآلهوسلم
در منقبت حضرت زهرا سلام الله عليها، عينا با همين مضامين در كتب معتبر (شيعه و سنی) نقل شده است كه نشان می دهد آن حضرت در جميع احكام و شئون ولايت با رسول خداصلیاللهعليهوآلهوسلم
و اميرالمؤ منينعليهالسلام
شريك است، لذا علما چنين فتوی می دهند كه هر كس به پيامبر اكرمصلیاللهعليهوآلهوسلم
، يا اميرالمؤ منينعليهالسلام
، يا فاطمه زهراعليهالسلام
دشنام دهد واجب القتل می شود، و دانشمندان عامه می فرمايند: هم كافر است، و هم واجب القتل.
پروردگارا، به حق محمد و آل محمد، ما را از نظر لطف فاطمه زهرا سلام الله عليها دور مكن، و (پرتو) ولايت او را در قلب ما جايگزين فرما، و با اعتقاد به اين مقام ولايت عمر ما را بپايان برسان.