باب چهاردهم : امر به معروف و نهى از منكر
باب چهاردهم از ابواب رحمت امر به معروف و نهى از منكر است كه در قرآن مجيد آياتى راجع به اين موضوع نازل شده و امر به آن شده است و مذمت و توبيخ بر تارك آن واقع شده است
قال تعالى :(
وَلْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِوَأُولَـٰئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ
.)
يعنى : بايد جماعتى از شما دعوت كنند مردم را به سوى كارهاى خير و امر به معروف و نهى از منكر نمايند. اينان مى باشند رستگاران و سعادتمندان دنيا و آخرت
بدان كه : امر به معروف و نهى از منكر از همه واجبات مهم تر و شريفتر و عاليتر است اقامه احكام نمى شود مگر به آن و آن است طريقه انبيا و منهاج صلحا.
از رسول اللهصلىاللهعليهوآلهوسلم
نقل شده كه فرمود: كسى كه امر به معروف و نهى از منكر نمايد، خليفه خدا و پيامبر است در روى زمين
اميرالمؤ منينعليهالسلام
فرمودند: امر به معروف افضل اعمال خلق است
در كتاب وسائل از محاسن برقى از امام صادقعليهالسلام
از پدرانش از رسول اللهصلىاللهعليهوآلهوسلم
نقل كرده كه فرمود: قسم به آن كسى كه جان من به يد قدرت اوست ، انفاقى نمى كنند مردم به چيزى كه محبوبتر باشد از گفتار خوب
از كتاب خصال صدوق از امام صادقعليهالسلام
از پدرانش از رسول اللهصلىاللهعليهوآلهوسلم
نقل كرده كه فرمود: كسى كه امر كند به كار خيرى ، يا نهى كند از كار بدى ، يا دلالت كند كسى را به سوى خيرى يا اشاره كند به آن ، پس او شريك در آن كار خير خواهد بود. و همچنين كسى كه امر كند به كار بدى ، يا دلالت و اشاره كند به آن ، پس او شريك در آن كار بد هست
و اين خبر از جعفريات و غيره نيز نقل شده است
شيخ كلينى از امام صادقعليهالسلام
نقل كرده حديث مفصلى كه ملخص آن اين است : شيطان مشتبه كرد بر عابدى از عباد بنى اسرائيل كه آمد با زن فاحشه اى زنا كند. آن زن مرد عابد را از اين كار منصرف كرد. اتفاقا آن زن در آن شب از دنيا رفت بر در خانه آن زن نوشته شود كه : اين زن اهل بهشت است و مردم در شك و شبهه افتادند در امر او. پس خداوند تعالى وحى فرستاد به سوى حضرت موسى بن عمرانعليهالسلام
: برو و بر آن زن نماز بخوان و مردم را امر فرما كه به او نماز بخوانند. چون من آمرزيدم او را و بهشت را براى او ثابت كردم ، به سبب مانع شدن او آن عابد را از معصيت من
حقير گويد: سزاوار است كه برادران دينى در اين روايت شريفه خوب تاءمل كنند و مانع شوند يكديگر را از معصيت هر شخصى نسبت به هر كس كه براى او ممكن است و از ثواب بى نهايت اين كار خود را محروم نكنند و غفلت نورزند.
در مستدرك از امالى شيخ طوسى از امام صادقعليهالسلام
نقل كرده كه فرمود: عابدى بود در بنى اسرائيل مشغول عبادت بود، برخورد كرد به دو پسر كه خروسى را گرفته بودند و پرهاى آن را مى كندند. اين عابد به ايشان اعتنا نكرد و منع نكرد آنان را از اين كار و مشغول عبادت شد. خدا وحى فرستاد به زمين كه : او را فرو بر به خود. پس به زمين فرو رفت و مى رود تا آخر روزگار.
و از اين روايت استفاده مى شود شدت و اهميت وجوب دفع ظلم ظالم از مظلوم به هر طورى كه ممكن باشد.
در كتاب كافى به سند خود از امام صادقعليهالسلام
از رسول اللهصلىاللهعليهوآلهوسلم
نقل كرده كه فرمود: به درستى كه خدا دشمن دارد مؤ من ضعيفى را كه دين ندارد. عرض شد: كيست آن مؤ منى كه دين ندارد؟ فرمود: آن كسى كه نهى از منكر نمى كند.
در فصل نهم از باب سوم گذشت فضيلت و ثواب امر به معروف و سزاوار است براى اهميت اين موضوع و ترغيب و تحريص كردن برادران دينى در اين امر، علاوه بر آنچه گذشته رواياتى نقل كنيم در فضيلت و شرافت بيان احكام و گفتن مسائل حلال و حرام و فضايل و مناقب سيد انام و آل طيبين و طاهرين او سادات كرام عليهم صلوات الله الملك العلام و ثواب نشستن در اين مجالس و گوش دادن به اين كلمات و ياد گرفتن مسائل و دوست داشتن گوينده و شنونده و سوال كننده
و در بحار ج ١/١٩٧ از كتاب شريف صحيفه الرضاعليهالسلام
به سند خود از امام هشتم آقا على بن موسى از پدران بزرگوارانش عليهالسلام
م از رسول اللهصلىاللهعليهوآلهوسلم
نقل كرده كه فرمود: براى علم خزينه هايى است و مفتاح آن سوال از عالم است پس سوال كنيد خدا شما را رحمت فرمايد - و بدانيد كه ثواب داده مى شود در آن چهار نفر: سوال كننده ، و جواب دهنده ، و گوش دهنده ، و دوستدار آنان
همچنين از كنز كراجكى از رسول اللهصلىاللهعليهوآلهوسلم
نقل كرده است
و در ص ١٩٦ از خصال صدوق به سند معتبر از امام صادق از امام باقرعليهالسلام
ما همين حديث نقل شده است و ديگران نيز نقل كرده اند.
در بحار ج ١/٢١٣ از كتاب علل صدوق به سند صحيح از زراره و محمد بن مسلم و بريد نقل كرده كه گفتند: مردى مشرف شد خدمت امام صادقعليهالسلام
عرض كرد: پسرى دارم مى خواهد از شما سوال از حلال و حرام بنمايد و سوال نمى كند از آنچه مهم براى او نيست حضرت فرمود: آيا مردم سوال مى كنند از چيزى كه افضل از حلال و حرام باشد؟!
و اين حديث از كتاب محاسن برقى نيز نقل شده است
در بحار ج ٢/٤٤ از غوالى اللئالى از پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
نقل فرموده كه فرمود: كسى كه به شخصى مساءله اى تعليم دهد، پس گويا مالك او شده است عرض كردند: آيا بفروشد او را؟ فرمود: نه ، ولكن حق فرمان به او را دارد كه او را امر و نهى كند.
در كتاب روضه الواعظين كه از كتب معتبره شيعه است نقل كرده از پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
كه فرمود: كسى كه ياد بگيرد مساله اى را، هزار قلاده نور در روز قيامت در گردن او انداخته شود، و هزار گناه او آمرزيده شود، و بنا شود براى او در بهشت شهرى از طلا، و نوشته شود براى او به هر مويى كه در جسد او هست ثواب حج و عمره
و نقل كرده كه مردى از انصار آمد خدمت رسول اللهصلىاللهعليهوآلهوسلم
عرض كرد: يا رسول الله ، وقتى كه جنازه اى حاضر شود و مجلس عالم مهيا شود، كداميك را شما بيشتر دوست دارى كه حاضر شوم ؟ فرمود رسول اللهصلىاللهعليهوآلهوسلم
: اگر كسانى اطراف جنازه هستند كه امور جنازه برگزار شود، پس حضور مجلس عالم بهتر است از حاضر شدن براى تجهيز هزار جنازه و از عيادت هزار مريض و از قيام به عبادت در هزار شب و از روزه گرفتن هزار روز و از هزار درهم كه تصدق دهد و از هزار حج سواى حج واجب
تا آنكه فرمود: آيا نمى دانى به علم است كه اطاعت مى شود خداى تعالى ؟
و به علم است كه آن ذات قدوس عبادت مى شود. و خير دنيا و آخرت در علم است و شر دنيا و آخرت در جهل است
و اين روايت شريفه از كتاب مشكاه الانوار تاءليف محدث فاضل سبط شيخ طبرسى نيز نقل شده است
در بحار ج ٢/٣ از تفسير امام حسن عسكرى
عليهالسلام
در ذيل آيه شريفه
:
(
وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ
)
نقل فرموده كه : زنى آمد خدمت صديقه كبرى فاطمه زهراعليهاالسلام
عرض كرد: مادرى دارم ناتوان كه مسائلى از نماز بر او مشكل شده است و مرا فرستاده خدمت شما كه سوال كنم پس سوال كرد و جواب شنيد. باز مساله دوم را سوال كرد و جواب شنيد. تا آنكه ده مساءله سوال كرد و جواب شنيد. پس عذرخواهى كرد و عرض كرد: باعث زحمت و مشقت شما نشوم ؟ حضرت زهراعليهاالسلام
فرمود: از هر چه خواهى سوال كن آيا اگر كسى اجير شود براى برداشتن چيزى از جايى و بردن به جاى ديگر و كرايه او صد هزار دينار باشد، آيا بر او اين كار شاق و سنگين است ؟ عرض كرد: نه پس حضرت زهراعليهاالسلام
فرمود: گرفتم من به هر مساءله اى لؤ لؤ بيشتر از اندازه پرى مابين ثرى (زمين) تا عرش پس سزاوار است كه بر من سنگين نباشد.
در كتاب كافى به سند صحيح از امام صادقعليهالسلام
از رسول اللهصلىاللهعليهوآلهوسلم
نقل كرده است كه فرمود: مجالست اهل دين شرف دنيا و آخرت است
و اين روايت را ديگران نقل كرده اند.
در كافى از امام باقرعليهالسلام
نقل كرده كه فرمود: بنشينم در نزد كسى كه وثوق به او دارم ، بهتر است نزد من از عمل يك سال
شيخ كشّى نقل كرده از سعد اسكاف كه گفت : عرض كردم خدمت امام باقرعليهالسلام
كه من مى نشينم در مجالس و بيان مى كنم فضايل شما را. فرمود: دوست دارم كه در سر هر سى ذراعى يك نفر گوينده مثل تو باشد.
در بحار ج ٢/١٥٢ حديث ٤٣ و ٤٤ از كتاب منيه المريد تاءليف شيخ شهيد نقل كرده از رسول اللهصلىاللهعليهوآلهوسلم
كه فرمود: كسى كه برساند به سوى امت من حديثى را كه به آن سنتى اقامه شود، يا بدعتى از بين برداشته شود، پس براى او بهشت ثابت است
و نيز نقل كرده از آن حضرتصلىاللهعليهوآلهوسلم
كه فرمود: كسى كه ياد بگيرد دو حديثى كه خودش به آن منتفع شود، يا به ديگرى تعليم كند كه او منتفع شود، اين بهتر است براى او از عبادت شصت سال
و نيز در بحار ج ١/٢٠٥ از كتاب عده الداعى تاءليف عالم جليل ابن فهد نقل كرده از مولا اميرالمؤ منينعليهالسلام
كه فرمود: نشستن يك ساعت نزد علما محبوبتر است نزد خدا از عبادت هزار سال و نظر به سوى عالم محبوبتر است نزد خدا از اعتكاف يك سال در بيت الله الحرام - الى آخره
و در اينجا پنج مساءله بيان مى شود.
مساءله اول در معنى معروف و منكر است بدان كه : معروف هر عمل خيرى است كه مطلوب شارع مقدس باشد چه واجب باشد چه مستحب و منكر عمل قبيح حرام است كه شارع مقدس نبود آن را خواسته است
مساءله دوم : امر به معروف واجب و نهى از منكر واجب است در زمينه تحقق شرايط، به وجوب كفايى و اما بعضى از درجات انكار منكر، مثل انكار به قلب ، پس آن واجب عينى است و مشروط به شرطى نيست و امر به مستحب ، مستحب است و بايد در اين مقام مدارا نمايد و درشتى و توبيخ نكند تا بهتر اثر نمايد. و اما نهى از منكر، پس واجب است و ممكن است كه بگوييم كه نهى از مكروه نيز مستحب است
و اما شرايط وجوب امر به معروف و نهى از منكر پس چهار است :
اول : علم به معروف و منكر است تا بتواند انجام وظيفه كند و ايمن از غلط شود. و علم حاصل مى شود به اجتهاد يا تقليد يا اخبار ثقه عدل
دوم : احتمال تاءثير بدهد. و اگر احتمال اثر نداد ساقط است
سوم آنكه : نداند كه فاعل منكر هر چند ترك واجب باشد منصرف شده و پشيمان شده از اين كار. و اگر فهميد كه منصرف شده و پشيمان است ، ديگر واجب نيست و اگر مجهول الحال بود يا مى دانست اصرار او را، وجوب ساقط نمى شود.
چهارم آنكه : نباشد در اين كار فسادى و ضررى و اگر خائف بود بر خودش يا بر مؤ منين ، وجوب ساقط است
و از بعض علما نقل شده شرط پنجم براى وجوب و آن عمل امركننده است به آنچه امر مى كند و ترك اوست محرماتى را كه از آن نهى مى كند. بايد اول خودش به دستور عمل كند، بعد مردم را امر و نهى كند. و استدلال كرده اند به آيه شريفه : «اتاءمرون بالبر و تنسون انفسكم». يعنى : آيا شما امر مى كنيد مردم را به خوبى و فراموش مى كنيد خودتان را؟ و آيه ديگر: «كبر مقتا عندالله ان تقولوا ما لا تفعلون». يعنى بزرگ است نزد خدا بدى آنكه بگوييد چيزى را كه خود نمى كنيد.
در كتاب وسائل و روضه الواعظين از امام صادقعليهالسلام
نقل كرده كه فرمود: امر به معروف و نهى از منكر مى كند آن كسى كه در او سه خصلت باشد: عالم باشد (در جواهر نقل كرده كه عامل باشد) به آنچه امر مى كند و تارك باشد آنچه را نهى مى كند. عادل باشد در آنچه امر مى كند و عادل باشد در آنچه نهى مى كند و رفيق (يعنى با رفق و مدارا باشد در آنچه امر مى كند) و رفيق باشد در آنچه نهى مى كند.
در كتاب خصال به سند صحيح از محمد بن ابى عمير و او مرفوعا از امام صادقعليهالسلام
نقل كرده كه فرمود: امر به معروف و نهى از منكر مى كند آن كسى كه در او سه خصلت باشد: عالم و عامل باشد به آنچه امر مى كند. و تارك باشد آنچه را نهى مى كند - الى آخره
از نهج از اميرالمؤ منينعليهالسلام
نقل شده كه فرمود: امر كنيد به معروف و نهى كنيد از منكر و باز ايستيد از آن و اين است و جز اين نيست كه امر شده ايم به نهى از منكر بعد از تناهى از آن (يعنى ترك كردن آن).
در خبر ديگر است كه فرمود: امر به معروف نمى كند آن كسى كه خودش ماءمور به انجام آن مى باشد. و نهى از منكر نمى كند آن كسى كه خودش از آن كار دست برنداشته
و اين آيات و روايات دليل بر سقوط نيست بلكه تاءكيد است كه خودش نيز عمل كند. و توبيخ و ذم است براى آن كسى كه امر به معروف مى كند و خودش ترك مى كند و نهى از منكر مى كند و خودش عمل به منكر مى كند. و تعريض است به خلفا و پيشوايان جور.
اميرالمؤ منينعليهالسلام
فرمود به محمد ابن الحنفيه : اى پسر من ، قبول كن از دانشمندان مواعظ آنان را. و باش عمل كننده تر به آنچه امر مى كنى و ترك كننده تر از آنچه نهى مى كنى
و فرمود آن حضرت : كسى كه خود را پيشواى مردم قرار مى دهد، بر عهده اوست كه اول خودش را به آداب و وظايف دينى آشنا كند و قبل از گفتن به زبان به سيرت و عمل مردم را تربيت بكند. و كسى كه اين طور شد سزاوارتر است به تجليل از آن كسى كه فقط مردم را تعليم و تربيت مى كند.
كسى درخواست موعظه كرد از آن حضرت ، فرمود به او: نباش از جمله كسانى كه اميد به ثواب آخرت دارند بدون عمل
تا آنكه فرمود: نهى مى كنند مردم را و خودشان ترك آن نمى كنند و امر مى كنند و خود عمل نمى كنند.
و فرمود آن حضرت : ظاهر شد فساد در ميان مردم كسى نيست كه از بين بردارد منكر را. و نيست نهى كننده اى كه خودش نكند. خدا لعنت كند كسانى را كه امر به معروف مى كنند و خود ترك آن مى كنند و نهى از منكر مى كنند و خود ترك آن نمى كنند.
رسول اللهصلىاللهعليهوآلهوسلم
در شب معراج ديدند كه مقراض مى كنند لبهاى جماعتى را به مقراضهايى از آتش و مى ريزند. فرمود: اى جبرئيل اينان كيستند؟ عرض كرد: اينان خطباى امت تو هستند؛ امر مى كنند مردم را به خوبى و خودشان فراموش مى كنند...
امام سجادعليهالسلام
فرمود در وصف منافق : او آن كسى است كه نهى از منكر مى كند و خود ترك آن نمى كند. و امر مى كند به آنچه خود عمل نمى كند.
امام صادقعليهالسلام
فرمود به مفضل : اهل نجات كسانى هستند كه فعل آنان با قول آنان موافق باشد. و اگر نشد، مستودعند.
تمام شد اخبار منتخبه از كتاب وسائل
مساءله سوم : انكار منكر سه درجه دارد:
اول انكار به قلب است ، يعنى بد دانستن آن و راضى نبودن به آن است كه متنفر و مشمئز باشد از آن و اين درجه واجب است بر همه و مشروط به شرطى نيست و در روايات تاءكيد شديد به آن شده حتى آنكه اگر نكند، قلب او منكوس مى شود.
اميرالمؤ منينعليهالسلام
فرمود: كسى كه ترك كند انكار منكر را به قلب و دست و زبان ، پس او ميتى است بين زندگان
و در باب هشتم روايات داله بر اين گذشت
و درجه دوم و سوم انكار به زبان و دست است و به هر درجه اى كه ترك آن شود اكتفا مى شود و درجه شديد را نبايد عمل كند مگر وقتى كه به درجه خفيف ترك منكر نشود.
پس واجب است اولا راضى به آن نباشد و اظهار كراهت كند. و اگر ترك نشد و محتاج شد به اعراض و رو ترش كردن ، بايد چنين كند تا ترك منكر شود. و اگر به اين نشد، بايد هجران و دورى كند. چنانكه در روايات امر به آن و به اجتناب از مجالس آنان شده است و توعيد شده كه اگر نكند، خطر آن هست كه مثل گناه عمل كننده به منكر در نامه عمل او ثبت شود.
خلاصه به هر درجه اى كه دفع منكر شد، به درجه شديدتر نبايد وارد شد.
و اگر منكرى واقع شد و مخفى بود، خود عمل كننده مورد و مستحق عذاب مى شود و اگر منكر آشكارا واقع شد و مردم با قدرت و تمكن از دفع آن رفع آن را نكردند، تمام مستوجب عذاب خواهند شد.
مساءله چهارم : واجب نيست بر مؤ من كه در مقام امر به معروف و نهى از منكر خود را در ذلت وارد كند، بلكه حق ندارد هيچ وقت خود را به ذلت بيندازد. و در چند روايت تصريح به آن شده است و در كتاب كافى آخر ابواب امر به معروف آن روايات را ذكر كرده و تمام آن را در كتاب وسائل با زيادتر نقل كرده است و همچنين در كتاب مستدرك رواياتى براى اثبات اين مدعا ذكر كرده است
مساءله پنجم : حرام است محبت بقاى ظالمين و معاشرت و مجالست با اهل بدعت و ضلالت و غوايت و سب كنندگان و عيب گويان اهل ايمان و هدايت و توقير و تعظيم اهل بدعت و واجب است بيزارى جستن و بد گفتن به اهل بدعت كه طمع نكنند در فساد و خرابى دين مردم و مردم آنان را بشناسند و داخل در بدعت آنان نشوند.
و نساءل الله المغفره لذنوبنا و ذنوب المؤ منين و المؤ منات انه غفور رحيم واسع كريم
و الحمد لله رب العالمين كما هو اءهله فى كل حال و صلى الله على محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين من الان الى قيام يوم الدين
كتبه بيمناه الوازره على بن محمد بن اسماعيل النمازى الشاهرودى فى يوم الخميس ١٤ ذيقعده الحرام ١٣٧٦ هجرى على هاجره آلاف اءلوف التحيه و الثناء.
و الحمد لله رب العالمين اءولا و آخرا اءبدا دائما سرمدا. و لا حول و لا قوه الا بالله العلى العظيم
اللهم تقبل منا بفضلك و جودك و كرمك يا ارحم الراحمين و اجعل لنا لسان صدق فى الآخرين يا اءكرم الاءكرمين